زندگينامه، رساله توضیح المسائل و مناسک حج آیت الله شیخ حسین نوری همدانی (دام ظله)

مشخصات كتاب

سرشناسه: نوري همداني ، حسين ، - 1304

عنوان و نام پديدآور: زندگينامه، رساله توضیح المسائل و مناسک حج آیت الله شیخ حسین نوری همدانی (دام ظله)/ تهيه و تنطيم مهدي غلامي

مشخصات نشر: مهدي غلامي ، [1373؟] .

مشخصات ظاهري: ص 130

شابك: بها: 1500ريال ؛ بها: 1500ريال

وضعيت فهرست نويسي: فهرستنويسي قبلي

يادداشت: "اقتباس از مصاحبه معظم له با مجله حوزه سال 1367 شماره 27 و "28

يادداشت: كتابنامه به صورت زيرنويس

موضوع: نوري همداني ، حسين ، 1304 - -- سرگذشتنامه

موضوع: مجتهدان و علما -- سرگذشتنامه

شناسه افزوده: غلامي ، مهدي ، گردآورنده

رده بندي كنگره: BP55/3 /ن 9آ3 1373

رده بندي ديويي: 297/998

شماره كتابشناسي ملي: م 75-9053

ص: 1

زندگينامه حضرت آيه الله العظمي آقاي حاج شيخ حسين نوري همداني (دام ظله)

مشخصات كتاب

سرشناسه: نوري همداني ، حسين ، - 1304

عنوان و نام پديدآور: زندگينامه حضرت آيه الله العظمي حاج شيخ حسين نوري همداني "دام ظله "/ تهيه و تنطيم مهدي غلامي

مشخصات نشر: مهدي غلامي ، [1373؟] .

مشخصات ظاهري: ص 130

شابك: بها: 1500ريال ؛ بها: 1500ريال

وضعيت فهرست نويسي: فهرستنويسي قبلي

يادداشت: "اقتباس از مصاحبه معظم له با مجله حوزه سال 1367 شماره 27 و "28

يادداشت: كتابنامه به صورت زيرنويس

موضوع: نوري همداني ، حسين ، 1304 - -- سرگذشتنامه

موضوع: مجتهدان و علما -- سرگذشتنامه

شناسه افزوده: غلامي ، مهدي ، گردآورنده

رده بندي كنگره: BP55/3 /ن 9آ3 1373

رده بندي ديويي: 297/998

شماره كتابشناسي ملي: م 75-9053

فصل اول

بي شك ، تحول در ابعاد گوناگون حوزه هاي علميه و هماهنگ كردن آنان با مقتضيات زمان، و هدايت انديشه هاي شاداب، به سوي سرچشمه هاي زلال معرفت، بدون بهره جوئي از تجربه و فكر بزرگان ميسور نيست. ما در اين شماره با چهره اي به گفتگو نشسته ايم كه اخلاص، تواضع ، تقوا، سابقه درخشان، ژركاري، مبارزات سياسي، اطلاعات وسيع، تبحًر در فقه و

ص: 2

اصول، آشنائي دير پاي با نهج البلاغه و آگاهي به زمان از برجستگي هاي اوست.

از اين رو، تجربه ها و نظرات وي مي تواند در شكوفايي سيستم درسي حوزه هاي علميه و هماهنگ كردن آن با نيازهاي روز، كار ساز و الگوي بسيار مناسبي براي جويندگان دانش باشد.

در اين برهه از زمان برزگران فضيلت و اخلاق در مزرعه دلها حكم مي راندند و با آفات به مبارزه برخاسته بودند و بسان نگهباناني نگران و هوشيار، مراقب اوضاع و پاسداري از ارزشهاي متعالي بودند، حوزه علميه قم، در كار تحولي عميق بود، از نظر علمي پر رونق گرم و اميد بر انگيزه و از نظر سياسي چشم و چراغ توده هاي محروم و در بند، اين مراقبتها و دلسوزيهاي چهره هاي مصمم ومتعهد حوزه علميه قم، سبب گرديد كه در عصر وحشت و نوميدي و اقتدار نوكران اجنبي، حوزه هاي علمي، بعنوان چشم و چراغ و كانون اميد مردم باقي بماند و چهره هاي برجسته علمي، اخلاقي و سياسي، را تحويل اجتماع بدهد.

در سرآغاز دفتر ايام اين شخصيت بزرگ، پدر دانشمندي را مي بينيم كه شهر را رها مي كند و به روستا كوچ مي كند. تا رسالتش را در آنجا به انجام رساند: چه، محيط شهر براي دين داران بويژه روحانيون تابه گداخته بود و درنگ در آنجا ممكن نبود. در اين شرايط است كه حضرت استاد، حيات علمي خود را مي آغازد و در محضر پدر نخستين، دانش خود را پي ريزي مي كند: گامهاي نخستين را به گونه اي استوار بر ميدارد كه ديري نمي پايد در حوزه علميه همدان

ص: 3

و پس از آن در حوزه علميه قم مي درخشد و در نزد استادان بزرگوارش، منزلتي والا مي يابد. حضرت استاد در سال 1322 شمسي براي پيمودن مدارج علمي راهي قم مي شود.

حضرت آيت الله حسين نوري، محصول اين مقطع زماني حوزه علميه قم است كه در اين مصاحبه كه بخش اول آن را در پيش رو داريد، با چگونگي تحصيل، روش فراگيري دانش، روشهاي درسي حوزه علميه و استادان بزرگواري كه بيشترين نقش در شخصيت ايشان داشته اند همجون آيت الله العظمي آخوند همداني، آيت الله العظمي خوانساري، آيت الله العظمي داماد، آيت الله العظمي بروجردي، آيت الله العظمي امام خميني، آيت الله العظمي رفيعي قزويني و آيت الله العظمي حاج مير سيد علي يثربي كاشاني «قدس الله اسرارهم» آشنا خواهيد شد.

دوران زندگي و دوران تحصيلي

حوزه: با سپاس از فرصتي كه در اختيار ما گذاشتيد خواهشمنديم طبق معمول از شرح زندگي و دوران تحصيلي خود آغاز فرمائيد.

استاد: بنده در سال 1304 شمسي در يك خانواده روحاني، در شهر همدان بدنيا آمدم و در سن هفت سالگي، در پيش پدرم كه يكي از علماء همدان و معاصر با آيت الله العظمي آقاي آخوند ملا علي همداني و هم حجره با ايشان بوده، درس خواندم را شروع كردم. ادبيات فارسي، كتاب گلستان، انشاء، ترسّل نصاب و... تا معالم را پيش ايشان خواندم. بعد از آن، همراه پدر بقصد تحصيل در مدرسه آخوند به همدان آمدم. بايد اضافه كنم كه من درس كلاسيك، اصلا نخواندم از الفبا، پيش پدرم خواندم و هيچ به دبستان و دبيرستان نرفتم.

مرحوم پدرم، براي درس خواندن بنده اهتمام زياد داشت و يكي

ص: 4

از موضوعاتي كه خيلي به آن اهتمام داشت، موضوع اِتقان در درس خواندن بود، كه بايد خيلي پاكيزه درس بخوانم و مي گفت هرچه پايه محكمتر باشد ترقي انسان بهتر و زودتر انجام خواهد گرفت. امروز درس ميگفت، از همان صرف مير و مقدمات فردا گوش مي كرد و تحويل مي گرفت. اگر خوب خوانده بودم، تشويق مي كرد و اگر خوب نخوانده بودم، تذكر ميداد.

من، از همان درس عوامل به آن طرف، ملزم بودم هر درسي را سه مرتبه مطالعه كنم. يك دفعه از اول تا آخر درس، از لحاظ صرفي، كلمه به كلمه صيغه ها را از من مي گرفت. دفعه دوم، همان درس را از لحاظ نحوي، از لحاظ اعراب و جمله بندي، تجزيه و تركيب، از من تحويل مي گرفت. سوم از لحاظ محتوا و مطالب، كه بايد كتاب را روي هم بگذارم، از اول تا آخر درس، مطلبش هرچه بوده بگويم. بطوري بود وقتي كه سيوطي مي خواندم، صيغه اي نبود كه ريشه اش را ندانم. حتي قرآن را باز مي كرد، از اول صفحه، تا آخر صفحه، صيغه ها را بايد من كلمه به كلمه بگويم، اين باعث شد كه در صرف و نحو، خيلي كامل پيشرفت كردم. در سال 1321 شمسي بود كه ايشان من را پيش آيت الله آقاي آوردند كه در مدرسه آخوند، درس بخوانم. در حدود يك سال و نيم هم در مدرسه آخوند درس خواندم.

خصوصيات مرحوم پدر

حوزه: از خصوصيات مرحوم والدتان نيز مطالبي را بيان داريد.

استاد: از خصوصيات مرحوم والدم، يكي اين بود كه از مصرف وجوه شرعيّه امتناع داشت. زمان رضاخان كه

ص: 5

براي آخوندها سخت گيري مي شد، ايشان ناچار شد براي حفظ لباسش، چون عمامه ها را بر مي داشتند، به يك روستائي در دوازده فرسخي همدان، به نام «پاينده» برود. ايشان، با اين كه امام جماعت بود و به وعظ و ارشاد مردم مشغول بود، در عين حال از گرفتن و مصرف كردن وجوه براي خود امتناع ميكرد و لذا دكّاني براي كسب دائر كرد و از درآمد آن، هم خود امرار معاش مي كرد و هم به مردم كمك مي كرد.

يكي از مزاياي ديگر ايشان اين بود كه خطش بسيار عالي بود. ما را ملزم مي كرد كه علاوه بر درس خواندن، روزي سي، چهل سطر اقلاً مشق بنويسيم. با آن قلمهايي كه قديم مشق مينوشتند. من و اخوي را در نوشتن، خيلي تشويق مي كرد. ايشان، خطش بسيار زيبا بود و الان نمونه هايي از آن را داريم.

يكي از مزاياي ايشان، اين بود كه اخلاص زيادي به حضرت ابي عبدالله (ع) داشت. كه من يادم نيست اسم امام حسين (ع) برده باشيم و اشك در چشمش حلقه نزده باشد. بارها مي گفت: بنده هميشه از خدا خواسته ام كه در دودمان من دو چيز باقي بماند. يكي، عزاداري سيد الشهداء (ع)، يكي هم فقه. بله اين خصوصيات ايشان بود.

حوزه علميه همدان

حوزه: نسبت به حوزه علميه همدان و ويژگيهاي تحصيلي و مديريّتي آن، بويژه شيوه هاي تربيتي مرحوم آخوند سخن بگوئيد.

استاد: بنده از آن وقتي كه به همدان آمدم و شروع به تحصيل كردم، درس هم مي گفتم. در اوائل پائيز سال 1322 شمسي، مطابق 1362 قمري، براي تحصيل به قم آمدم.

ص: 6

در اينجا لازم است از آيت الله العظمي آخوند علي همداني «رحمه الله عليه» مطلبي بگويم:

آيت الله العظمي آقاي آخوند، مرد بسيار بزرگي بودند و علت آمدن ايشان به همدان اين بود كه از آيت الله العظمي حاج شيخ عبد الكريم حائري «رحمه الله عليه» اهالي همدان خاسته بودند يك نفر براي اداره امور علمي و تبليغي همدان و اطراف همدان به آن شهر بفرستند، آن بزرگوار هم آقاي آخوند را فرستاده بودند، ايشان رضوان لله عليه، داراي فضائل بسياري بود، يكي اين كه: مرد جامعي بود. يعني معلومات ايشان، در فقه و اصول فقه، منحصر نمي شد. در تاريخ تفسير و انساب و ادبيات عرب هم بسيار بسيار خِبره بود.

جامعيتش كم نظير بود. دوم اين كه خيلي خوش معاشرت و خوش مجلس بود و به همين وسيله، در اعماق دلها، نفوذ مي كرد و تربيت و موعظه اش بسيار مؤثر مي شد. خيلي هم خوش بيان بود. لذا منبرش هم بسيار خوب بود. ماه رمضان و محرم، در پاي منبرش غوغا مي شد. مطالبش در منبر، چون از دل برمي خاست، بسيار مؤثر بود و انسان را منقلب مي كرد و تحولي بوجود مي آورد. يكي ديگر از مزاياي آخوند، رحمه الله عليه، اين بود كه: خيلي قدر اوقات را مي دانست. و جدّي بود. از پنج دقيقه وقت هم استفاده مي كرد. معمولاً هر كجا مي رفت، كتابي زير بغلش بود.

آقاي آخوند، رحمه الله عليه، خيلي به من عنايت داشتند. هميشه نصيحت مي كردند، براي نمونه يكي از نصيحتهايش را عرض مي كنم:

سال 1345 بنده در نتيجه فعاليتهاي سياسي

ص: 7

و مبارزه با رژيم منفور گذشته، كه امام خميني رضوان الله عليه آغاز كرده و پرچم آن را بدوش مي كشيد و ما در زير آن پرچم و پشت سر معظم له گام به گام جلو مي رفتيم در زندان قزل قلعه، مدتي زنداني بودم، بعد كه آزاد شدم، چون تابستان بود و حوزه قم تعطيل، به مشهد آمده و به منزل آيت الله العظمي ميلاني وارد شده بودند. رفقا در مدرسه نواب، براي بنده جلوسي ترتيب داده بودند.

علماء براي ملاقات بنده آمدند. آقاي ميلاني و آقاي آخوند نيز تشريف آوردند. بعد از آن بنده براي بازديدشان به منزل آقاي ميلاني رفتم. پس از انجام ملاقات، آقاي آخوند به من فرمودند: چند دقيقه اي باشيد. خلوت شود، با شما كار دارم. صبر كردم خلوت شد، بنده را به اطاق خودشان بردند. اين را بايد بگويم، بنده آن وقت كه به همدان رفتم و در مدرسه آخوند درس مي خواندم، چون طبع شعر داشتم، گاهي شعر مي گفتم. ايشان اين موضوع را شنيده بودند و به حجره بنده تشريف آوردند و فرمودند: آمدم نصيحتي بكنم و آن اين است كه شما مشغول درس خواندن باشيد و وقت خود را با شعر تلف نكنيد. من از آن تاريخ از گفتن شعر و صرف وقت در آن، خودداري كردم. تا اين كه در مشهد، در منزل آقاي ميلاني، وقتي خلوت شد، به من فرمودند: يادتان هست كه آن سال كه آمديد همدان، به شما يك نصيحتي كردم، حالا هم چون به شما خيلي علاقه مندم، مي خواهم يك نصيحتي به شما بكنم. آن نصيحت اين است كه

ص: 8

شما به مور و ملخ كار نداشته باشيد. بعداً توضيح دادند كه من مي بينم شما مقابه هائي مي نويسيد در باره زنبور عسل و موريانه و مورچه و... اين نه از اين جهت است كه كار خوبي نباشد. خود است، داشتن قلم خوب است. ولي ما بايد سعي كنيم در آينده يك فقيه كامل، مفسر و عالم جامع باشيم. از شما انتظار داريم چنين باشيد. اينها كه شما در باره مور و موريانه و زنبور عسل مي نويسيد، دانشگاه رفته هم مي تواند بنويسد. اما از شما كه استعداد رسيدن به مقام فقاهت را داريد، حيف است. بنا بر اين از اين به بعد دور مور و ملخ را خط بكش. در اين موقع بنده از ايشان نيز تقاضا كردم كه مرا نصيحت و موعظه بفرمايند.

در پاسخ حقير فرمودند: تا ميتواني به طلاب علوم دينيه خدمت كن، اينها بالا خره منسوب امام عصر «عجل الله تعالي فرجه» به شمار ميروند.يكي از شيوه هاي مرحوم آخوند، رحمه الله عليه، اين بود كه با طلاب خيلي گرم مي گرفت. اين عجيب بود كه شهريه آنها را خود مي داد. مقسّم داشت، ولي بيشتر خودش شهريه مي داد. چرا؟ براي اين كه هر طلبه كه مي آمد شهريه بگيرد، از درس و بحثش سؤال مي كردند. از مشكلاتش و وضع زندگيش مي پرسيدند و وقتي مي ديدند طلبه اي نيازمند است و احتياج بيشتري دارد، بيشتر شهريه مي دادند. يا اينكه خوب درس خوانده بود شايسته ترين را تشويق مي كردند.

يكي ديگر از خصايص آخوند رحمه الله عليه اين بود كه به غربا توجه بيشتر

ص: 9

داشت. خيلي عجيب، بعضي از طلبه ها در قم بودند، در سال دو سه مرتبه مي رفتند و از ايشان براي كمك زندگي خود پول مي گرفتند و مي آمدند! علي اي حال، خيلي با طلبه ها گرم مي گرفت. به حجره ها مي رفت، مي نشست، صحبت مي كرد. كمتر كسي است كه آنطور باشد. ملاقات ايشان وقت معيني نداشت، صبح كه مي شد، ساعت 7 و 8 در حياط باز بود. هر كس، هر وقت مي آمد، وارد مي شد مي نشست، اگر سؤالي داشت مي پرسيد و ايشان پاسخ مي داد و اگر مشكلي داشت بيان مي كرد و ايشان رفع مشكل مي كرد. اين نشست تا ظهر ادامه داشت. بعد، نماز مي خواند و نهار مي خورد و با ز از ساعت 3 بعد از ظهر، در را باز مي گذاشت، تا هر كس هر كاري دارد، مراجعه كند. اين اهتمام و حوصله خيلي عجيب است. كمتر شخصيتي است كه اينچنين مردم دار باشد. تلفن مي كردند، كار داشتند يا مثلاً استخاره مي خواستند، ايشان شخصاً جواب مي داد. خلاصه، ايشان از لحاظ اخلاقي و اخلاصي و توجه به خدا و ائمه اطهار ممتاز بود. وقتي حوزه را اداره مي كرد، هميشه قبل از درس فقه و اصول نيم ساعت تفسير مي گفت. از ساعت 9 تا 12 هر سه بحث را تمام مي كرد، سيره اش، اينجوري بود.البته آخر درسش هم به بعضي از شاگردهايش، مي فرمود: مصيبت مي خواندند. «يكي ز آقايان مي فرمود: آيت الله العظمي حاج شيخ عبد الكريم، در اول درسهايش مي فرمود: مصيبت مي خواندند».

ص: 10

درسه مرحوم آخوند، كوچك بود. آن مرحوم آنرا وسعت داد و كتابخانه مهمي هم براي آن داير كرد. كتابخانه ايشان، الان هم هست و يكي از كتابخانه هاي عالي و مهم ايران است.

در آخرين ملاقاتي كه با آيت الله العظمي آقاي آخوند داشتم، چون گاهي تابستان ها به همدان مي رفتم و به محضرشان شرفياب مي شدم، به ايشان عرض كردم به بنده نصيحتي بفرمائيد، باز همان نصيحت قبل را تكرار كردند و فرمودند، نصيحت من به شما اين است كه تا مي توانيد به كار طلبه ها برسيد. به آنها كمك كنيد و مضايقه نكنيد. چون آنها به منسوب امام عصر «عجل الله تعالي فرجه» مي باشند.

اساتيد

حوضه: خصوصيات اخلاقي و برخي خاطرات گفتني استادانتان را بيان داريد.

استاد: بنده كه در اوايل شهريور 1332 شمسي و 1362 قمري به قم آمدم، در نزد حضرت آيت الله سيد محمد باقر سلطاني طباطبايي، رسائل و مقداري از مكاسب را خواندم و در محضر حضرت آيت الله العظمي آقاي داماد، مقداري از سطح، مكاسب، و كفايتين را خواندم و مقداري از رسائل را پيش آيت الله شيخ محمد مجاهدي، كه مرد ملايي بود خواندم.يكي ديگر از اساتيدم، آيت الله ميرزا مهدي تبريزي بود كه پيش اين مرد محقق قسمتي از سطح و كفايه را خواندم. اين مرد بزرگ در عبارت فهمي ممتاز بود.

آنزمان كه من به قم آمده بودم زمان آيات ثلاث، آيت الله العظمي حجت، آيت الله العظمي سيد محمد تقي خوانساري و آيت الله العظمي صدر«رحمه الله عليه» بود. يكي از خاطرات من مربوط به سال 63 قمري و 23 شمسي است

ص: 11

كه نماز باران به امامت آيت الله العظمي خوانساري برگزار شد. آن سال باران كم آمده بود و مردم قم در مضيقه بودند و ايشان نماز مغرب و عشاء را در مدرسه فيضيه مي خواند. نماز تقريبا يكساعت طول مي كشيد. خيلي با حال نماز مي خواندند و ايشان از لحاظ عبادت خيلي ممتاز بودند. عده اي از مردم قم كه اكثراً كشاورز بودند، آمدند و گفتند: باران نيامده و زراعت ما دارد مي سوزد. ايشان دستور فرمودن كه اعلام شود اعلاميه هايي توي بازار بزنند كه مردم سه روز روزه بگيرند. و روز جمعه براي خواندن نماز باران، پا برهنه و پوشيدن لباسهاي وارونه حاضر شوند. ما هم با مردم حركت كرديم و رفتيم طرف خيابان خاك فرج كه آن وقتها بيابان بود و نماز خوانديم. همه مردم قم بودن، و همه طلاب و روحانيون عبا ها را وارونه پوشيده و پاها را هم برهنه كرده بودند. آنجا قبل از نماز، خطيب بسيار مبرّز، مرحوم حاج شيخ محمد تقي اشراقي «رحمه الله عليه» منبر رفتند و صحبت كردن، در ضمن به مردم گفتند: ما وظيفه داريم نماز بخوانيم، حالا باران آمد يا نيامد، آن ديگر با خداست. ما ميخواهيم به وظيفه عمل كنيم. به هر حال نماز باران خوانده شد و وقت برگشتن چون از باران خبري نشد عده اي ما را مسخره مي كردند كه، عباهايتان را جمع كنيد كه گل آلود نشود.

روزهاي جمعه آيت الله خوانساري نماز جمعه مي خواندند. و لذا تشريف آوردند مسجد امام و نشستند. ما هم نشستيم و قبل از اينكه خطبه بخوانند، با آنها كه نشسته

ص: 12

بودند صحبت و موعظه مي كردند كه بله ما عوض شده ايم، خدا عوض نشده است، ما بد شده ايم و...

خلاصه آن روز گذشت. دو روز بعدش چون از آمدن باران خبري نشده بود، ايشان اعلام كردند كه فقط طلبه ها روزه بگيرند و فقط طلبه ها بيايند. دفعه دوم، پشت قبرستان حاج شيخ عبد الكريم، قبل از قم نو، دست راست در جاده اراك، كه آن موقع بيابان بود , نماز برگزار شد. اين دفعه آقاي خوانساري خيلي منقلب بودند. نماز ايشان كه داشت تمام مي شد، ابر ها پيدا شدند. خلاصه قبل از اينكه برگرديم و وارد قم بشويم، باران شروع شد. و بالاخره باراني آمد كه دوباره همان كشاورزها آمدند و گفتند بس است. ممكن است سيل بيايد، دعا كنيد كه باران متوقف شود.

در اينجا به دو قضيه، در ارتباط با حضرت آيت الله خوانساري اشاره مي كنم:

در موقعي كه حضرت آيت الله العظمي حاج سيد محمد تقي خوانساري «رضوان الله عليه» تصميم به خواندن نماز باران، به شرحي كه گفته شد گرفتند، از قراري در آن هنگام مسموع گرديد: آيت الله العظمي سيد محمد حجت و آيت الله العظمي صدر به ايشان پيغام دادند كه ما هم حاضريم در نماز باران شركت كنيم. ايشان در پاسخ به آن پيغام فرمودند: نه شما شركت نكنيد. من نماز باران را ميخوانم. اگر خداوند دعاي ما را مستجاب كرد و باران آمد، مردم آنرا به حساب همه روحانيت ميگزارند و موجب عزت و عظمت روحانيت مي شود ولي اگر باران نيامد مردم اين را به حساب من مي گزارند و عزت

ص: 13

و عظمت شما محفوظ مي ماند. از جمله موضوعاتي كه از آيت الله خوانساري با چشم خودم ديدم اين بود كه ما چند نفر مي خواستيم شرفياب شويم. نزديك منزل ايشان كه رسيديم، ديديم ايشان از جايي دارند به طرف منزل مي آيند. به درب منزل كه رسيدند سائلي سررسيد و به ايشان عرض كرد كه من پيراهن ندارم. آقا وارد اتاق شدند و ما هم پشت سر ايشان وارد اتاق شديم. ديديم قباي خود را از تن بيرون آوردند و بعد پيراهن را از بدن درآوردند و به آن سائل دادند و سپس قباي خود را پوشيدند و همانطور بدون پيراهن نشستند و به كار مردم رسيدگي مي كردند و به سؤالات ما پاسخ مي دادند.

بعد از آن يكي ديگر از اساتيد مهم ما مرحوم آيت الله العظمي سيد محمد داماد مي باشد كه حدود 12 سال در درس فقه و اصول معظم له شركت نمودم. چند نفر بوديم در حوزه كه به شاگردان داماد معروف بوديم. ايشان مرد بسيار دقيقي بود و دقت نظر ايشان انصافاً خيلي خوب بود. در تربيت شاگرد و عنايت به شاگرد هم ممتاز بود. نوشته هايي از درس آن مرحوم را بنده دارم. من درسهاي ايشان را مي نوشتم و بعداً خدمت ايشان مي دادم. مطالعه مي كردند و با دقت در حاشيه اش چيزهايي مي نوشتند كه اكنون وقتي نگاه مي كنم براي من يك يادگار آموزنده و مهمي است.

در تواضع، اخلاص و ساده انديشي كم نظير بود، اين را فراموش نمي كنم. يك روز درس مي گفتند، در مسئله وضو به اينجا رسيدند كه

ص: 14

در موقع گرفتن وضو بايد انسان خودش آب بريزد و خودش وضو بگيرد و كسي كمك نكند. البته كمك هم مراتب دارد. بعضي مراتبش باطل ميكند و بعضي مراتبش مكروه است. روايتي خواندم از «وسائل» كه حضرت امام رضا (ع) زماني كه به مجلس مأمون وارد شدند و مأمون در حال وضو گرفتن بود، بدين نحو كه يك نفر آب مي ريخت در مشت او و او وضو مي گرفت. حضرت امام رضا (ع) به مأمون فرمودند: «لا تشرك بالله يا اميرالمؤمنين». اين كلمه را كه ايشان خواندند، كه حضرت رضا به مأمون، امير المؤمنين گفته باشد، فرمود: اين حديث ممكن است سنداً مخدوش باشد، مخدوش هم هست. چون ما نداريم در روايت صحيح كه ائمه عليهم السلام، به خلفاي جور، اميرالمؤمنين گفته باشد. در كتاب (الامام الصادق و المذاهب الاربعه) تأليف اسد حيدر، اين بحث است كه هيچ وقت ائمه عليهم السلام به بني عباس و خلفاي جور امير المؤمنين نگفته اند و اگر در يك جا داشته باشيم سند ضعيف است. امام صادق عليه السلام هم هرگز به منصور اميرالمؤمنين نگفته است. بر اثناي بحث اين كلمه (اميرالمؤمنين) ايشان را منقلب كرد به طوري كه به شدت گريه كرد و نتوانست آن روز درس بگويد. متأسف شد كه وضع طوري باشد كه امام رضا عليه السلام بگويد امير المؤمنين!

اخلاصش را دارم ميگويم كه آنروز با گريه اش همه را منقلب كرد و نتوانست درس بگويد. عبايش را بر سرش گرفت و جلسه را ترك كرد. خلاصه 12 سال هم بنده پيش ايشان خواندم. از جمله كساني كه باز پيش آنها درس خواندم

ص: 15

آيت الله آقاي علامه طباطبايي بود كه پنج سال بنده به درس اسفار ايشان رفتم. البته عظمت و بزرگواري آيت الله علامه طباطبايي از لحاظ اخلاق، كمال و معلومات و تربيت شاگرد، معلوم است و نياز به توضيح ندارد. يكي ديگر از اساتيد بزرگ ما حضرت آيت الله العظمي آقاي سيد محمد حجت كوهكمري بود. من در درس ايشان مدتي شركت مي كردم. درس معظم له، در آن زمان در قم ممتاز بود. استادي بسيار بزرگ و خيلي خوش بيان بودند. در درس گفتن سليقه خوبي داشتند. مطالب را دسته بندي مي كردند. دسته بندي مطالب به گونه اي بود كه نوشتنش خيلي راحت بود. روش آن مرحوم بايد براي ما درس باشد كه مطالب را تنظيم كنيم. مثلاً بيع فضولي كه مي گفت، در بيع فضولي چند تا مبناست: مبناي مرحوم شيخ انصاري، مبناي مرحوم آخوند خراساني كه از حاشيه آخوند بر مكاسب استفاده مي شود _ مبناي مرحوم سيد محمد كاظم يزدي، مبناي مرحوم شيخ محمد حسين كمپاني اصفهاني و مبناي خودش، پنج شش تا مبنا بود. از اول بيع فضولي تا آخر، هر روز مطلب هر كس را روي مبناي خودش، به طوري تنظيم مي كرد كه انسان از اين بيان و دسته بندي تعجب مي كرد. درس را به اين ترتيب مي گفت و مقتضاي مبناي هر كس را در مسأله، بيان مي كرد يا در صحت و نفوذ بيع فضولي و در بحث اجازه مثلا در نقل و اقسام كشف و... تقسيم بندي بسيار جالبي داشت.نكته ديگري كه در رابطه با ايشان بنظرم رسيد، آن است كه روزي كه در

ص: 16

آستانه احتضار قرار گرفته بود، رفتم منزل ايشان، نزديك مدرسه حجتيه. من توي حياط بودم و اشخاص ديگري هم بودند. همه ناراحت و متأثر بوديم. يك نفر آمد و گفت: براي ايشان، مقداري تربت سيد الشهدا (ع) آوردند، تربت را با آب قاطي كردند. تا ايشان بخورند. ايشان هم برداشت و نزديك لبش آورد و گفت: (آخر زادي من الدنيا تربة الحسين).

و آنگاه نوشيد و اشهد آن لا اله الا الله را گفت و روبه قبله، به جوار حق پيوست.آقايان ثلاث، آيات عظام حجت و خوانساري و صدر، اين سه بزرگوار، آن موقعي كه بنده به قم آمدم حوزه را اداره مي كردند.آيت الله العظمي آقاي بروجردي هم از علماء و فقهاي بزرگ و معروف بود و در بروجرد زندگي مي كرد.

روزي براي معالجه نقاهتي كه داشتند به تهران تشريف آوردند و در بيمارستان فيروزآبادي بستري شدند.

علماء اطلاع پيدا كردند و عيادت كردند و نامه هايي نوشتند و رفت و آمدهايي انجام شد.آنوقت از ايشان تقاضا شد به حوزه علميه قم تشريف بياورند و ايشان هم پذيرفتند. يادم هست كه با استقبال شاياني كه آقايان ثلاث هم بودند، ايشان وارد قم شدند. بعد از ورود، درس شروع كردند. اولين كتابي كه شروع كردند (اجاره) بود.

مناسب است اينجا دوتا نكته را عرض كنم. يكي: اهميت فقه، كه بديهي است علماء و فقهاي بزرگي در عالم تشيع بوده اند كه اينان، هميشه وزنه بزرگي در عالم اسلام بوده اند. اين براي خاطر اين است كه به فقه، در اسلام، اهميت زيادي داده شده است. پيغمبر اكرم (ص) فرمودند: «فقيه واحد أشد علي ابليس

ص: 17

من الف عابد».يك فقه، وجودش بر شيطان هزار عابد سنگين تر است. و اين به خاطر اين است كه وجودش در اجتماع مؤثر است.حضرت كاظم (ع) فرمودند: «ان المؤمنين الفقهاء حصون الاسلام كحصن سور المدينه لها».مؤمنين فقهاء دژهاي اسلامند. همجنان كه ديوارهاي يك شهر، آن شهر را حفاظت مي كند، آنان نيز اسلام را حفاظت مي كنند.

و نيز حضرت كاظم (ع)، فرمودند: «تفقهو في دين الله و فضل الفقيه علي العابد كفضل الشمس علي الكواكب».يعني در دين اسلام تفقه كنيد و فضيلت و برتري فقيه بر عابد مانند برتري خورشيد است بر ستارگان.و بالاخره حضرت رسول اكرم (ص) فرمودند:

«اذا اراد الله بعبدِ خيراً، فقهه في الدين و زهده في الدنيا»هنگامي كه خداوند مي خواهد نسبت به بنده اي خير پيش بياورد، (آن بنده را منشأ خير قرار بدهد) او را در احكام دين فقيه و نسبت به دنيا زاهد و بي اعتنا مي گرداند.اين قبيل احاديث كه فراوان است، اهميت فقه را مي رساند.

نكته دوم اين كه: با كمال تأسف، حوزه هاي ما طوري شده اند كه ديگر مثل سابق، فقهاي بزرگ را نمي پرورند. شاهدش اين است كه مي بينيم در شهرهاي ايران فقهاي بزرگي بوده اند كه از دنيا رفته اند، و با از دنيا رفتن آنها خلا بوجود آمده و جايگزين نداشته و ندارد. مثلا آيات عظام شيخ بهاء الدين محلاتي در شيراز، آخوند ملا علي در همدان، كه در غرب وزنه اي بودند. در تهران آيات الله سيد احمد خوانساري، آيت الله سيخ محمد تقي آملي. در مشهد آيت الله سيد محمد هادي ميلاني. در اهواز آيت الله

ص: 18

حاج سيد علي بهبهاني. در اصفهان آيت الله خراساني و آيت الله آقاي خادمي. بايد در اين مورد فكري بشود. اساساً بايد در حوزه طبقه بندي كاملي بر اساس رشته هاي مختلف علوم بوجود بيايد. مثلاً 50 نفر، 100 نفر، از افرادي كه مستعدند از لحاظ ذوق، قريحه، استعداد، و صلاحيت اخلاقي و شناخته شده تحت نظر مربيان صالحي داره بشوند و هيچ مسافرتي و اشتغالات ديگري نداشته باشند. از لحاظ وضع اقتصادي هم صد در صد تأمين باشند تا بعد از بيست سال، هر كدامشان يك فقيهي بشوند.

اينجا به ياد دو سه تا بيت شعر از علامه بحر العلوم كه از همان خانواده آيت الله بروجردي است افتادم در اول «دره» ايشان مي گويند:

و بعد فالعلم طويل سلمه

سامكه اعلامه و انجمه

وان علم الفقه في العلوم

كالقمر البازغ في النجوم

بنور من بعد علم المعرفه

معالم الدين غدت منكشفه

علم، راهش و نردبانش، طولاني است. علامت ها و ستارگانش، در افق خيلي بالا واقع شده اند. علم فقه در ميان علوم ديگر مانند ماه تابان است در ميان ستارگان، به نور علم فقه بعد از علم معرفت خدا، معالم و آثار دين منكشف و روشن مي شود.

البته علم فقه، بسيار بسيار شريف و عزيز است. مرحوم آيت الله العظمي بروجردي، آن موقع در قم، خارج فقه و اصول را ميفرمودند. از خصوصيات و مزاياي درس فقه ايشان، اين بود كه: هر مسئله فقهي را كه ميخواستند عنوان كنند، حشو و زوايد را حذف مي كردند. مثلا براي يك مسئله فقهي، در جواهر و غير آن هفت دليل، هشت دليل، ده

ص: 19

دليل، اقامه شده است. ولي ايشان سعي مي كرد وقت را صرف بعض مطالبي كه زائد به نظر مي رسد نكند، حشو و زوائد را حذف ميكرد. كلام را متمركز مي كرد، در يك يا دو دليلي كه دليل اصلي مسئله بود و بيشتر در آن بحث ميكرد. گاهي هم ممكن بود اشاره مختصري هم بكند و آن حشو و زوائد، ولي وقت زيادي صرف آنها نمي كرد. دوم اينكه: احاديثي را كه پايه و ريشه مباحث فقهي است و ميخواست در درس فقه بخواند به طرز خاصي مي نوشت و مي آورد.

اولاً: دقيقا دسته بندي شده بود.

ثانياً: از حيث سند و متن مورد بررسي قرار ميگرفت.

از لحاظ سند كه حديث مورد بحث قرار مي گرفت، طبقات روات را مطرح مي كرد، و چون خودش در طبقات روات خيلي كار كرده بود آنها را از لحاظ طبقات، بطور كامل بررسي ميكرد، تعداد راويان احاديث ما، آن طور كه به ضبط آمده، در حدود چهارده هزار نفر است كه در تنقيح المقال مامقاني كه شايد مبسوط ترين كتاب رجال باشد، در حدود چهارده هزار راوي را روي هم رفته نامبرده و مورد بررسي قرار داده است. آيت الله بروجردي، اعلي الله مقامه، به اندازه اي محيط به تراجم راويان احاديث بود كه مثل اينكه اينان را بزرگ كرده. هر كدامش كه نام برده ميشد، متولد شده كجاست، در كجا زندگي كرده است، از كبار كدام طبقه و از صغار كدام طبقه، چند امام را درك كرده، چه تاليف كرده است.

خلاصه، به قول بعضي از آقايان «يعد الرجال بأنامِلِه» با انگشت هايش، رجال

ص: 20

را مي شمرد. به اين ترتيب، احاديث را مورد بحث و بررسي قرار ميداد و تا ممكن بود، حكم فقهي را از متن احاديث در مي آورد. كمتر ديديم در اين چند سال، ايشان با اصل با استصحاب و برائت مثلاً يك مسئله اي را بخواهد درست كند. بيشتر سعي ميكرد روي همان متن حديث، حكم فقهي مورد بحث را دربياورد.

سوم: سير تاريخي مساله: هر مساله فقهي را كه عنوان مي كردند، سير تاريخي آن مساله را هم بيان مي كردند كه در طول زمان، اين مساله فقهي، چه نشيب و فرازهايي را پيموده و مبدا پيدايش اين مساله فقهي، در چه زماني بوده، در طول ازمنه و اعصار، در كتب عامه و خاصه، اين مساله چه مراحلي را پيموده تا امروز نوبت تحقيق درباره آن به ما رسيده است.

چهارم: نقل اقوال: در نقل اقوال. در ابتدا معمولاً اقوال علماي عامه را با ذكر كتبشان نقل مي كرد، گاهي اقوالشان را از كتب خودمان نقل مي كرد. مثلاً گاهي از كتب آنان، مثل (بدايه المجهتد ونهايه المقتصد) ابن رشيد اندلسي و امثال آن و گاهي هم از (خلاف) شيخ طوسي، يا از(تذكره) علامه (منتهي) علامه نقل مي كرد و بعد از آن اقوال فقهاي شيعه را نقل مي كرد. معمولاً بدون واسطه، ازكتبشان مي گرفت و به ما هم گاهي مي فرمود: (من به كتاب (مفتاح الكرامه)، تا فرصت داشته باشم، مراجعه نمي كنم). (مفتاح الكرامه في شرح قواعد العلامه) كه از سيد عاملي، شاگرد بحرالعلوم ميباشد، براي اينكه مراجعه كننده را از مراجعه به كتب ديگر مستغني كند سعي كرده است اقوال

ص: 21

را با ذكر نام صاحبان كتابها نقل كند. ايشان فرمودند (من تا فرصت دارم، خودم مراجعه مي كنم به مآخذ ومدارك، شما هم خودتان اقوال را از مآخذ و مدارك، بلا واسطه بگيريد.)

بعد مي پرداخت به تاريخ صدور اقوال، كه در چه تاريخي از صاحبانشان صادر شده؛ حتي اگر يكي از فقهاء، كتب متعدد دارد و در آنها فتاوي مختلف دارد، چون محيط بود مي دانست، كدام كتاب مقدم وكدام موخر است. در چه تاريخي، علامه (تذكره) را و درچه تاريخي (منتهي) را تحرير كرده است. بطوري كه روشن مي كردند اين شخص، كه داراي اقوال متعددي است، نسبت به تعدد تاليفاتش، متقدم و متاخر، كدام است، اين اقوال، مثلاً نسبت به هم، چه ترتيبي دارند؟

پنجم: بعد از نقل اقوال عامه و خاصه، به مدارك اقوال توجه مي كردند و بالنتيجه، مساله، بسيار بسيار روشن مي شد. بطوريكه هر كسي كه در درس ايشان بود، مساله كه تمام مي شد، اصلاً خودش صاحب نظر مي شد، اين را هم بايد اضافه كنم، در بحث بطوري بي طرفانه بحث مي كردند كه تا بحث به آخر نرسيده، كسي نمي دانست نظر ايشان چيست؟ و كداميك از اين اقوال را اختيار خواهند كرد؟

دسته بندي دروس

حوزه: دسته بندي بر چه اساسي بود؟ طبقات سند يا محتوي...

استاد: براساس محتوي؛ مثلاً در كتاب (قضا) كه يك عيني، مورد تداعي و دعوا قرار گرفته، اين مي گويد مال من است، آن يكي مي گويد مال من است؛ آن وقت هر دو بينه اقامه كرده اند، هر دو مدعي اند. اينجا بحث اين است كه بينه داخل، مقدم است يا

ص: 22

بينه خارج، مقدم است؟داخل (داخل اليد)، كسي است كه تسلط بر اين مال دارد، خارج، آن كسي است كه تسلط براين مال ندارد. اينجا بحث از مرجحات ميان دو بينه است. مرجحاتي كه هست يكي داخل بودن و يكي خارج بودن ا ست. يكي ديگر اكثر واقل است. يكي ديگر، اعدل و عادل بودن است. مرجحات ديگري نيز هست كه به شاهدها برمي گردد. خلاصه، اينجا روايات زياد است و بايد دسته بندي بشود مثلاً دوتا خبر، دالند كه بينه داخل مقدم است. دوتا سه تا خبر، دلالت دارند كه بنيه خارج، مقدم است و هكذا.

خوب بايد اينها را دسته بندي كنيم، بعد بررسي كنيم كه رجحان با كدام دسته است. البته دسته بندي، هميشه از لحاظ دسته بندي است. يك دسته بندي هم گاهي از لحاظ سند است. يكي از مهارتهاي آيت الله بروجردي اين بود كه گاهي از اوقات مي ديد در (وسائل)، در يك بابي پنج خبر است سه يا چند خبر را به يك خبر برمي گرداند؛ يك خبر مي افتاد يك طرف و آن چهار تاي ديگر مي شد يك خبر در مقابل آن يكي. اين چهار خبر را كه صاحب وسائل گفته، از فلان كتاب و فلان كتاب و فلان راوي و فلان راوي، ايشان مي فرمودند: براي ما ثابت است كه امام صادق (ع) يك دفعه اين حكم را بيان فرموده اند؛ منتهي هر كدام از راوي ها يك جور نقل كرده اند. حديث يكي است؛ چون معصوم، يك دفعه بيشتر نفرموده اند؛ لذا پنچ تا خبر را مي كرد دوتا؛ چون چهارتايش در واقع يكي بود.

ص: 23

و اما از نظر رجال، كارشان به اين ترتيب بود كه مي فرمودند: من طبقه بندي رواه را از كافي شروع كردم. يعني: كافي را گذاشتم جلو؛ اصولاً و فروعاً – الآن در هشت جلد كافي چاپ شده است: دو اصول و پنج جلد فروع و يك جلد هم، روضه كافي است – و اساتيد كليني را جمع كردم كه روي هم سي و شش نفر بودند كه يكي از آنان، علي بن ابراهيم، يكي ديگر ابو جعفر محمد بن يحيي عطار، يكي ديگر احمد بن ادريس، كه كنيه اش ابو علي اشعري و هكذا...، بعد براي هر كدام، يك جزوه قرار دادم؛ مثلاً از اول كافي تا آخر كافي، آنچه كه كليني از علي بن ابراهيم نقل كرده در يك جزوه نوشتم. (البته متون را حذف كرده ولي اسناد را نوشتم).

اين جزوه مال علي بن ابراهيم. بعد يك جزوه ديگر براي محمد بن يحيي ابو جعفر عطار قمي، اين هم خيلي خبر دارد. شايد بيشتر از علي بن ابراهيم، خبر داشته باشد. يكي ديگر از اينان، احمد بن ادريس ابو علي اشعري، است، كه براي ايشان هم جزوه اي ترتيب دادم، بعد رفتم سراغ اساتيد بالاتر؛ مثلاً علي بن ابراهيم، از كي نقل كرده، بيشتر از پدرش، گاهي هم از غير پدرش. اين را هم در همان جزوه علي بن ابراهيم نوشتم. بعد جزوه محمد بن يحيي، كه از كي نقل كرده، باز در جزوه مخصوص وي نوشتم.

بعد رفتم سراغ اساتيد آن سي وشش تا وهمين طور تا برسيم به امام معصوم (ع)، ادامه دادم وهمه را در جزوه هايشان نوشتم. در

ص: 24

حدود پانزده هزار حديث در اصول و فروع كافي هست. اين كار كه تمام شد، همين كار را درباره تهذيب انجام دادم. در استبصار لازم نيست چون هر چه در استبصار هست، در تهذيب هم هست. در (من لا يحضره الفقيه)، هم اين كار لازم نيست. چون مرحوم صدوق در نقل احاديث، نوعاً آن آخرين راوي را ذكر مي كند؛ زراره مثلاً. بعد يك مشيخه دارد (مشيخه يعني محل ذكر اساتيد وشيوخ) در آخر كتاب (من لا يحضره الفقيه) است كه در آنجا مي گويد: مثلاً هر چه از زراره نقل كرده ام، طريق من به او از اين راه است و بوسيله اين اشخاص. و مهم در اينجا همان كافي وتهذيب است. و كافي از تهذيب مهم تر است چون با هم فرق دارند. كليني رسمش اين بوده كه در تمام روايات، از خودش تا معصوم، اسناد را ذكر كرده است، ولي شيخ طوسي اين كار را نكرده حديث را ك ه از كتب مي گرفته اسناد را از خودش تا آن كتاب، نقل نمي كرده و در آخر كتاب، در مشيخه اسناد خود به آن كتاب را ذكر كرده است. آن وقت چون اصول اربع ماه در آن زمان نوعاً در دسترس اينان بوده؛ مثلاً كتاب احمد بن محمد بن خالد در پيش شيخ طوسي بوده، حديث را از كتاب او نقل كرده، ديگر از خودش تا او، سه چهار تا واسطه مي خورد، آنان را ذكر نمي كرد آخرش در مشيخه، گفته هر وقت اسم فلاني را بردم، واسطه ميان من و او فلان فلان است. و كار حضرت آيت الله بروجردي،

ص: 25

اول در كافي بوده، بعد در تهذيب و كسي كه بخواهد كار او را انجام بدهد، مي فهمد كه چند بار بايد اين كتاب را ورق زده باشد.

نتيجه: ايشان در اين كار چند نتيجه گرفته بود. يكي اين كه: تعداد روايات نقل شده از هر يك از اين راويان را بدست آورده بود؛ بعد تقسيم كرده بود به ابواب فقه. در(صلوه) چند حديث، در (زكات) چند حديث. تعداد روايت از راويان هر يك كه بدست آمد، شخصيت راوي هم بدست مي آيد. يكي دو حديث، يكي ده حديث، يكي پانصد حديث، يكي هزار حديث دارد. معلوم است آن كه هزار حديث داشته معمولاً يكي از علماء بزرگ بوده است آن كه دو تا حديث داشته، بطور معمول شخص عادي بوده است؛ يك وقت راهش افتاده خدمت امام و يك حديث پرسيده است.دوم: بدست آوردن واسطه هايي كه گاهي حذف مي شد. براي اينكه ببينيم اين راوي، از فلان كس، صد جا با واسطه نقل كرده، يك جا بدون واسطه، معلوم مي شد اينجا واسطه افتاده است. آن زمان، عنايت زياد بود كه سند عالي باشد. علوّ سند، آن است كه واسطه كمتر باشد اگر راوي دستش مي رسيد به آن شخص، از او نقل مي كرد؛ ولي مي بينيم همه جا با واسطه، و يكجا بدون واسطه نقل كرده است؛ در اينجاست كه تقريباً ظن و اطمينان حاصل مي شو دكه واسطه افتاده است.

سوم: تميز مشتركات. براي اينكه مي بينيم فلان كس از حسن نقل مي كند و گاهي مي گويد حسن بن يحيي، معلوم مي شود آنجا كه حسن گفته، حسن بن

ص: 26

يحيي مرادش هست، حسن بن عيسي، مراد نيست، براي اينكه پنجاه جا گفته حسن و پنجاه جا گفته حسن بن عيسي. البته در رجال حسن بن عيسي هم داريم؛ ولي معلوم مي شود كه استادش، حسن بن يحيي بوده، نه حسن بن عيسي.

چهارم: تعريف و تصحيف هم بدست مي آيد.اين كه همه جا مي گويند عاصم بن حميد، در يك جا نوشته، قاسم بن حميد، معلوم مي شود، اينجا غلط است. و صحيح عاصم با عين است.خلاصه، فوائد زيادي ايشان از اين كار گرفته بودند. بعد طبقه بندي كرده بودند. اصحاب پيامبر (ص) مثل ابوذر و سلمان، طبقه اول تا اينكه زراره و محمد بن مسلم، طبقه چهارم و اساتيد كليني، طبقه هشتم هستند. خود كليني طبقه نهم است. صدوق طبقه دهم. شيخ مفيد وسيد مرتضي، يازده اند. شيخ طوسي، طبقه دوازده. بعداً تا خودش آمده بود خودش طبقه سي و ششم بود.

شيخ آقا بزرگ، در كتاب «مصفي المقال في علم الرجال»، طبقه بندي را ذكر كرده؛ نوشته است در روش طبقه بندي، اختلافاتي هست. مثلاً محمد تقي مجلسي هم طبقه بندي كرده ولي ايشان به عكس آيت الله بروجردي، از خودشان شروع كرده وتا حضرت پيغمبر «ص» رسانده است.

ديگر از خصوصيات آيت الله بروجردي، اين بود كه ايشان، اهميت زيادي به بزرگان وزنده كردن آثار علمي بزرگان مي دادند و سعي مي كردند كه آثار علمي، احيا شود؛ لذا در زمان ايشان، و با اراده ايشان، كتابهاي زيادي به چاپ رسيد. از جمله اينها، همان كتاب «جامع الرواه» بود كه ملا محمد اردبيلي، كه از شاگردان علامه مجلسي است، نوشته است.

ص: 27

اين كتاب زمان مرحوم مجلسي نوشته شده است ودر «الذريعه» هم يك چيز جالبي درباره آن هست؛ مي گويد «وقتي ايشان اين كتاب را نوشت وتمام كرد، از علماء اصفهان دعوت كرد – مثل مجلسي و آ قا جمال خوانساري و عده اي را نام برد - كتاب را به آنان نشان داد و گفت كه شما يك خطبه اي برآن بنويسيد. علامه مجلسي نوشتند: «بسم الله الرحمن الرحيم»؛ بعد يكي ديگر از علماء بزرگ كه نام مي برد نوشت «الحمدلله»؛ آن يكي نوشت «زين قلوبنا بمعرفه الرجال»؛ آن يكي نوشت «الثقاه العدول»؛ همينطور هر كدام از اين علماء كه بودند و زياد هم بودند، يك جمله دو جمله نوشتند تا خطبه كتاب تمام شد.»

چون ايشان اهميت زيادي به احياء كتاب مي دادند. در زمان معظمه له، كتاب «خلاف» شيخ طوسي كه تا آن زمان چاپ نشده بود، چاپ شد. ايشان، آثار خودشان را چاپ نمي كردند. فكر مي كردند كه آثار علماء ديگر را چاپ كنند كه نام آنان، زنده باشد و در درسشان هم وقتي نام هر عالمي را مي بردند، خيلي با احترام ياد مي كردند، در ضمن بحث هم اگر مثلاً كلام يكي را رد مي كرد، خيلي با احترام و تجليل از او نام مي برد.ايشان احترام زيادي براي كتب علمي و ديني قائل بود. خودشان مي گفتند: من در اتاقي كه كتب حديثي باشد، حتي يك حديث داشته باشد - قرآن كه مقامش بالاتر است - در عمرم نخوابيده ام و اين خيلي عجيب است.

البته بعضي از علماء اينطور بودند؛ مثلاً در حالات «ملا آقاي دربندي» هست كه

ص: 28

بي وضو دست به كتاب حديث نمي زد؛ در اطاق حديث، پايش را دراز نمي كرد. كتاب حديث را اول مي بوسيد. بعد مطالعه مي كرد. ايشان هم در اتاقي كه كتاب حديث بود، پايش را دراز نمي كرد، گاهي از اوقات در ضمن بحثشان كه طلاب را به جديت و اهميت دادن به درس و بحث تشويق مي كردند مي فرمودند: من گاهي به قدري غرق مطالعه مي شدم كه يكمرتبه مي شنيدم صداي اذان صبح مي آيد. يا شام كه آورده بودند، هنوز مانده بود و مؤذن اذان صبح مي گفت.

درباره اصول و استنباط احكام فقهي

حوزه: نظر ايشان درباره اصول چه بود و در استنباط احكام فقهي، چقدر به اصول فقه، متكي بود؟

استاد: دو مطلب هست: يكي اينكه در فقه، ما، چه اندازه از مسائل فقهي را بر اصول استوار كنيم، اين يك مساله. مساله ديگر اينكه خواندن و دانستن علم اصول و ارزش علم اصول تا چه اندازه است. بايد عرض كنم كه ايشان، علم اصول را خيلي خوب بلد بود و اهميت مي داد و در مورد علم اصول هم يك مجتهد كاملي بود. ارزش زياد براي اصول قائل بود، منتهي در بحث اصول هم مانند فقه مسائل اصلي را اهميت ميدادند. خلاصه، ايشان به علم اصول اهميت مي داد؛ اما ايشان فروع فقهيه را نوعاً از متن احاديث در مي آورد كه حتي الامكان، نوبت به اين نرسد كه بخواهد براساس اصول وقوائد مطلب را استوار كند.اين دليل نمي شو دكه ما بگوئيم علم اصول، علم زائدي است و اين را هيچ وقت نبايد بگوئيم. حضرت امام خميني «رضوان الله عليه» هم نظرشان

ص: 29

به فقه سنتي است كه اينها، بايد محفوظ باشد. خوب اين يك مهارتي بود در ايشان كه سعي مي كردند مسائل فقهي را از همان متن خبر در بياورند، مثل شيخ طوسي.

شيخ طوسي در اول «مبسوط» نوشته اند: «فقهاي عامه بر ما طعن مي زنند كه شما چون به قياس استحسان عمل نمي كنيد.» در تفريع فروع مثل ما نيستند و به همان احاديث اكتفا مي كنند و لذا فروع فقهي كمتر داريد. من خواستم به آنها نشان بدهم كه از همين احاديثي كه در دست ما هست، ما چقدر مسائل فقهي مي توانيم استخراج كنيم و براي همين جهت اين «مبسوط» را نوشتم تا معلوم شود كه ما به قياس و استحسان عمل نمي كنيم، مي توانيم از متن همين احاديث، بيش از فروع فقهي شما فروع بدست بياوريم.

نكته ديگري كه لازم مي دانم عرض كنم، اين است كه: آيت الله العظمي بروجردي خيلي به اقوال قدماء و شهرت قدماء، اهميت مي دادند، ايشان مي گفتند: اينان در زماني بوده اند كه كتب بيش از آنچه كه الآن در دست ما هست، وجود داشته و در دسترس آنها بوده است.

بعلاوه به زمان معصوم «ع» نزديكتر بوده اند، از اين جهت اگر ببينيم آنان به يك مطلبي، فتوا داده اند ولو اينكه ما مدركي درباره آن فتوا و آن مسئله در دست نداشته باشيم؛ نمي توانيم به اين آساني برخلاف آنان فتوا دهيم. فقها و بزرگاني امثال شيخ مفيد، سيد مرتضي و شيخ طوسي «رحمه الله عليهم» مسلماً بدون مدرك، فتوا نمي داده اند و در مقام دادن فتوا دقيق بوده اند؛

ص: 30

از اين جهت ما نمي توانيم بر خلاف شهره القدماء فتوا بدهيم و چون ايشان، قائل نبودند به اينكه حجيت اخبار آحاد، از جهت بناء عقلاء است؛ بناء عقلاء هم بر اساس اطمينان است. از اينجاست كه اگر خبري ضعيف باشد ولي قدماء به آن خبر اعتماد كرده باشند و بر طبق آن فتوا داده باشند، اطمينان حاصل ميكنيم كه قرائني در بين بوده است كه دلالت بر صدور آن خبر داشته است و همين موضوع موجب اطمينان به صدور آن خبر مي شود و بايد به آن عمل كنيم. و به عكس، اگر خبري در اعلي درجه صحت باشد، ببينيم كه فقهاي بزرگ، از آن اعراض كرده اند و بر طبق آن فتوا نداده اند. در اينجا، اطمينان به صدور آن نداريم كه از معصوم صادر شده باشد. ممكن است معارض بوده به اقوي از خود و يا ادلّ از خود؛ از اين جهت ديگر آن براي ما حجت نيست. خلاصه اهميت زيادي ايشان براي شهرت متقدمين قائل بودند.

مرحوم آيت الله بروجردي، در نتيجه سبك تدريسي كه گفته شد، تحولي بر طرز درس فقه در حوزه مقدسه قم بوجود آوردند. زيرا افكار و انظار را به كتب عامه و اقوال عامّه و ادلّه اي كه آنان دارند توجه دادند و سير تاريخي مسأله را در طي قرون و اعصار، بيان كردند، و توجه دادند به اين نكته كه ائمه عليهم السلام در تمام رواياتشان، روي اقوال عامّه و ادلّه آنها نظر داشته اند؛ زيرا اين اقوال از ائمه عليهم السلام، در زماني صادر شده كه فتاواي فقهاء عامه بدون توجه به مكتب اهل

ص: 31

بيت عليهم السلام و فقط بر اساس كتاب و سنت پيغمبر (ص)، آن هم آن اندازه كه آنها در دست دارند و بر اساس قياس و استحسان صورت ميگرفته است. در آن زمان، ائمه عليهم السلام، آن اخبار را در برابر آنان صادر فرمودند. اكنون بايد ببينيم در دسترس آنان چه بوده، چه ميگفتند كه امام عليهم السلام اين روايت را در برابر آنان فرموده است، معظم له ميفرمودند: بدون توجه به فقه عامه و روايات عامه، اگر كسي بخواهد استنباط كند، آن فقه، فقه كاملي نخواهد بود. موقعي استنباط ما كامل خواهد بود كه تسلط و توجهي به فقه عامه داشته باشيم، بنا بر اين تحولي در حوزه قم بوجود آوردند، و تا كنون الحمد لله با قي است.

حوزه: كتابهاي فقه كه ايشان تدريس كردند، چه بوده است؟

استاد: حدوداً آنچه بنده يادم هست، ايشان اجاره و صلوات را كه فرمودند بعد يك مقداري قضا گفتند، سپس فرمودند: «فكر ميكنم كه ازاين درس ما سوء استفاده بشود». چون در آن زمان، ممكن بود افرادي در قضاوت از ديدگاه فقهي مهارت پيدا كرده، قاضي زمان طاغوت بشوند. اين بود كه قضا را يكي دو ماه گفتند و تعطيل كردند و كتاب ديگر را كه كتاب خمس است شروع كردند، و كتاب خمس آن استاد بزرگوار به طور مختصر به نام (زبده المقال في خمس الرسول و الآل) توسط يكي از علماء بزرگ قزوين نوشته و چاپ شده است.

بنده از روزي كه آيت الله العظمي بروجردي به قم تشريف آوردند تا روزي كه از دنيا رحلت كردند، يعني: در حدود 15 سال در تمام

ص: 32

درسهاي ايشان افتخار شركت كردن را داشتم و مقدار زيادي از درسهاي فقه و اصول آن استاد بزرگ (اعلي الله مقامه) را نوشته ام و در ضمن شركت در درس گاهي مطالبي در رابطه با درس مي نوشتم و در درس به محضر مباركشان تقديم مي كردم، معظم له آن را مي خواندند و گاهي هم با بزرگواري خاصي كه داشتند مورد تشويق قرار مي دادند.در اين ميان مدتي آيت الله العظمي آقاي رفيعي قزويني (رحمه الله عليه) به قم تشريف آورده و به تدريس فلسفه و اصول پرداختند، بنده نيز افتخار شركت در درس ايشان را پيدا كرده بهره فراوان بردم.

چنان كه در عصر مرجعيت آيت الله العظمي بروجردي، آيت الله العظمي حاج مير سيدعلي يثربي كاشاني «قدس الله نفسه» از كاشان به قم تشريف آورده، با فكر وقّاد و بيان فوق العاده اي كه داشته اند به تدريس فقه و اصول مشغول شدند، بنده از درس آن فقيه بزرگوار نيز شركت مي كردم و از آن خرمن پرفيض خوشه چيني مي كردم.

ويژگيهاي حضرت آيت الله بروجردي

حوزه: اكنون لطفا چند نمونه از برجستگي ها و ويژگي هاي حضرت آيت الله بروجردي را بيان كنيد.

استاد: از ويژگيهاي آيت الله بروجردي چند نمونه فعلا به خاطر دارم:

آيت الله بروجردي، از لحاظ سخاوت و كرم داراي امتياز خاصي بودند. براي نمونه، نوعاً آقايان طلاب وجوه را كه نزد ايشان مي بردند؛ غالبا نصف آن يا گاهي همه آن را به خودشان برمي گرداند. خلاصه از نظر كرم و بزرگواري خيلي بلند نظر بود، يكي وقت ايشان در بيروني نشسته بودند، زني وارد شد و آقا آن زن

ص: 33

راد يد. به پيش خدمت خود فرمودند: ببينيد اين زن چه ميخواهد. پيشخدمت گفت: اين زن علويه است، پول يك چادري مي خواست، پنجاه تومان به ايشان داده شد. آقا تا اسم علويه را شنيدند، فرمودند: علويه و پنجاه تومان؟ گويي ايشان، پنجاه تومان را براي علويه توهين دانستند. در حالي كه در آن زمان، پنجاه تومان كم پولي نبود. فرمودند: اقلاً چهارصد پانصد تومان به آن زن بدهيد. به طور كلي، هميشه اشخاصي كه نزد ايشان مي آمدند، ايشان بيش از آن مقداري كه اشخاص توقع داشتند به آنان عنايت مي كردند.

مسئله ولايت فقه: آقاي بروجردي در مسئله ولايت فقيه خيلي وسعت نظر داشتند آن موقعي كه بعضي از مقبره هاي صحن حضرت معصومه «سلام الله عليها» را براي ساختن مسجد اعظم مي خريدند، برخورد مي شد با مقبره هائي كه مي بايست خراب بشوند و ضميمه صحن مسجد شود كه اينها، خريدني نبود، يا ورثه مشخص نبود؛ آقاي بروجردي، دستور دادند كه همه را خراب كنند. آيت الله العظمي آقا مرتضي حاج شيخ (آقاي شيخ مرتضي حائري)، خدمت ايشان رسيدند و پرسيدند كه شما براي فقيه چه سمتي قائل هستيد كه دستور بهم زدن اين ساختمان را ميدهيد (البته بعضي از صاحبانش را مي شد پيدا كرد و پول داد و رضايت گرفت كه همين كار را هم كردند؛ ولي بعضي از مقبره ها ممكن نبود كه از صاحبانش رضايت گرفت؛ ايشان در جواب فرمودند: «ما فقيه را در قدرت و اختيار، تالي تلو مقام امام معصوم عليه السلام مي دانيم».

عبادت وتهجّد: توجه ايشان، به عبادت و تهجّد خيلي زياد بود.

ص: 34

در ماه رمضان، مثلا دعاي ابي حمزه ثمالي را با آن تأني كه ايشان در زبان داشتند، هر شب مي خواندند؛ ولو اينكه دو ساعت يا سه ساعت به طول مي انجاميد. آن سال كه ايشان از دنيا رفت (سال هزار و سيصد و هشتاد قمري سيزده شوال) قبل از ماه رمضان، پزشك به ايشان توصيه كرد كه امسال ماه رمضان روضه نگيرد. ايشان فرمودند: «من از آن وقتي كه خودم را شناختم، حتي يك روز، روزه ام را نخورده ام و نمي خورم؛ چون نه مريض شده ام و نه به مسافرت رفته ام» (واقعا اين توفيق است كه انسان، يك روز، روزه اش را نخورد ه باشد) و آن سال هم ايشان روزه گرفتند.

اهميت به اجازه نقل حديث: آيت الله العظمي بروجردي تازه به قم آمده بودند كه آيت الله العظمي آقا شيخ آقا بزرگ تهراني، به قم تشريف آوردند. آيت الله العظمي بروجردي به ايشان خيلي احترام كردند. براي ملا قات ايشان كه رفتند، سه ساعت به طول انجاميد، از ايشان، اجازه نقل حديث گرفتند با آنكه معظم له، در حديث استاد بود و اجازه از علماء ديگر هم داشت ولي براي اهميت اجازه نقل حديث، از ايشان هم اجازه نقل حديث گرفت؛ زيرا ايشان (شيخ آقا بزرگ تهراني)، شاگرد حاج ميرزا حسين نوري بودند و آقاي بروجردي، از اين طريق اجازه نداشتند؛ بلكه از طريق ديگر داشتند. براي اينك از اين طريق هم اجازه داشته باشند از ايشان هم اجازه گرفتند.

تسلط بر منابع روائي اهل سنت: يك وقتي، هيئتي به سرپرستي يكي از علماء عربستان سعودي به خدمت آيت

ص: 35

الله بروجردي آمده بودند و هدايايي از قبيل يك دست لباس و يك جلد كلام الله مجيد و... از طرف حكومت آن كشور براي ايشان آورده بودند كه آن مرحوم هدايا را به جز قرآن قبول نفرمودند. در ضمن گفتگوي اين هيئت با حضرت آيت الله بروجردي، عالمي كه عهده دار سرپرستي هيئت بود به آيت الله بروجردي گفت شما شيعيان، چرا در مسئله كيفيت حج با ما اينقدر فرق داريد كه عمره شما از حج جداست؟ اول عمره به جاي مي آوريد و بعد از انجام آن از احرام بيرون مي آييد و از آن پس براي حج احرام مي بنديد؛ ولي ما با يك احرام حج و عمره را به جا مي آوريم. اين چه اختلافي است كه بين ما و شما وجود دارد با اين كه هردو گروه مسلمان هستيم؟ حضرت آيت الله بروجردي فرمودند: ما همانگونه كه حضرت رسول اكرم (ص) عمره و حج را به جا مي آورد، به جا مي آوريم. اين شما هستيد كه طريقه پيغمبر را مراعات نمي كنيد. شما براي روشن شدن مطلب به سنن ابي داوود، ج 2/182 باب حجت النبي (ص) حديث 1905 كه سند حديث هم از طريق شما صحيح است مراجعه كنيد؛ تا معلوم شو دكه حج ما يا حج شما كدام يك مطابق سيره پيغمبر است؟

تلاش در راه وحدت بين مسلمانان: ايشان، در مورد اتحاد شيعه و سني سعي فراواني داشتند و مي فرمودند: لازم است شيعه و سني، صف واحدي در برابر دشمنان اسلام و استكبار جهاني ترتيب بدهند و به همين جهت سعي كردند در نتيجه ارتباط با

ص: 36

شيخ شلتوت، رئيس جامع الازهر، گامهايي در راه وحدت شيعه و سني برداشته شود و كرسي تدريس فقه جعفري در جامع الازهر براي اولين بار نسب گردد. ولي با كمال تأسف هنگامي كه اين جانب قبل از انقلاب به مصر مسافرت كردم به قاهره رفتم و با علماي جامع الازهر تماس گرفتم، در ضمن جلساتي كه با آنان داشتم به من مي گفتند: كسي نيست كه فقه جعفري را تدريس كند و لازم است شخصي كه بتواند در اين كرسي بر اساس فقه تطبيقي درس بگويد و مزيت فقه جعفري را در برابر فقه ائمه اربعه ثابت كند، به اين مركز اعزام شود.

ارادت به مراسم عزاداري ابا عبدالله عليه السلام: يك وقت در محضر آيت الله بروجردي در باره ديد چشم بحث شد، ايشان با اينكه سنشان قريب به نود سال بود، هيچ وقت احتياج به عينك پيدا نكرده بودند و دور و نزديك را بدون عينك مي ديدند و در موقع مطالعه هم هرگز عينك به چشم نميزدند. فرمودند: «من در بروجرد كه بودم يك وقت در اثر مطالعه زياد در چشمم احساس ضعف كردم و درد چشم گرفتم. در بروجرد مراسم مخصوصي روز عاشورا اجراء مي گردد، بدين ترتيب كه: در نقطه هاي مختلف شهر گل درست مي كنند و مردم خود را در آن روز با گل از سر تا پا آغشته مي كنند؛ و دسته دسته به عنوان عزاداري حركت مي كنند. من هم يك روز عاشورا، در آن جمع بودم و به قصد استشفاء مقداري از گل بدن يكي از آن افراد را گرفته و بر چشم خود ماليدم؛

ص: 37

چشمم خوب شد. از آن تاريخ درد چشم و ضعف چشم بر من عارض نشده است. ولي تا زماني كه زنده هستم راضي نيستم اين موضوع بازگو شود.»

موضع حضرت آيت الله بروجردي در مقابل حكومت طاغوت

حوزه: موضع حضرت آيت الله بروجردي در مقابل حكومت طاغوت چگونه بود؟

استاد: ايشان عظمت داشتند و دستگاه طاغوت، در مقابل قدرت آيت الله بروجردي نمي توانست عرض اندام كند؛ تا ايشان ناچار شود خودش را با آن قدرت، هماهنگ كند و يا بخواهد صلح و سازشي بكند.

شاه آن زمان تصميم داشت كارهايي انجام دهد از جمله تساوي حقوق زنان در انتخابات، تقسيم اراضي با آن كيفيتي كه منظور آن رژيم بود... دكتر اقبال نزد ايشان آمد و پيغامي از طرف شاه آورده بود كه اين كارها مي خواهد بشود. آقاي بروجردي فرموده بودند كه اين خلاف اسلام است. دكتر اقبال گفت مخالف اسلام است، چرا در بعضي از كشورهاي اسلامي اين امور پياده شده است؟ آقاي بروجردي فرموده بودند: كدام كشور؟ دكتر اقبال گفته بود: مصر. آقاي بروجردي فرموده بودند كه: در مصر اول رژيم سلطنتي را عوض كردند و آنگاه دست به اين كارها زدند. اين جواب در آن موقعيت محكم بود كه دكتر اقبال نتوانسته بود چيزي بگويد و از حاضر جوابي حضرت آيت الله بروجردي مبهوت گرديده بود. يكي از اساتيد بزرگ ما، حضرت امام (دام ظله العالي) بود. راجع به حضرت امام، بايد عرض كنم، اولين وسيله آشنايي من با ايشان، در ابتداي ورودم به قم، سال هزار و سيصد و شست و دو قمري، در درس اخلاق ايشان بود، كه روزهاي جمعه عصرها تقريبا يك ساعت به مغرب مانده در

ص: 38

مدرسه فيضيه، زير كتابخانه درس اخلاق مي فرمودند. بعد توسط حضرت آيت الله العظمي خوانساري، نماز جماعت اقامه مي شد. بنده هم در درس اخلاقي، عرفاني و علمي ايشان، شركت مي كردم. اين درس، بسيار سازنده و كامل بود. آيات و احاديث آميخته با برداشت علمي، اخلاقي با بيان بسيار رسا و كافي از دل برمي خواست و بر دل مي نشست. تحولي عميق در شنونده ايجاد مي كرد.

مدرسه مملو از جمعيت ميشد. صفا و معنويت اعضاي مجلس را فرا ميگرفت.در همان موقع هم ايشان يكي از علماي بزرگ و مشهور بودند و در تيز بيني و ژرف انديشي و واقع بيني و وسعت نظر ممتاز بودند. يكي از چيزهايي كه در معرفي فكر ايشان، خيلي مؤثر بود كتاب (كشف الاسرار) ايشان بود. كه آن موقع اين كتاب چاپ شده بود و در دسترس بود. البته هنوز هم اين كتاب بسيار ارزشمند و عالي است.

شخصيت ايشان، داراي ابعاد مختلفي است. يكي از جهت بعد فلسفي كه شايد الآن مثل ايشان، كسي را سراغ نداريم. اگر چه در آن زمان در تهران مرحوم آشتياني را داشتيم، علامه طباطبائي آن موقع در نجف بودند.

همچنين، استاد معقولي حضرت امام، مرحوم آيه اللَّه العظمي آقا سيد ابو الحسن قزويني، معروف به علامه رفيعي بودن كه چند ماهي قم تشريف آوردند و درس معقول مي فرمودند و بنده هم درس ايشان مي رفتم.

اما اكنون در سطح مملكت، كسي مانند ايشان در اين فن نداريم. از لحاظ بعد فلسفي، شخصيت امام، تاكنون شناخته نشده است، شخصيت بسيار كاملي است از اين جهت. و در بعد عرفاني هم ايشان منحصر

ص: 39

به فرد هستند و از لحاظ قلم، چه فارسي و چه عرفي، به آن قدرت، ممتاز هستند. در همين انقلاب عظيم اسلامي، يكي از چيزهائي كه موثر بوده است، به هر كجا كه رفت، تحول ايجاد كرد و موج عظيمي برپا ساخت، حالا هم همين قلم در پيشرفت انقلاب خيلي موثر است. حالا هم همين قلم در پيشرفت انقلاب خيلي مؤثر است. همين پيام بعد از پذيرش قطعنامه 895. كه اگر نبود اين پيام مهم، پذيرش قطعنامه، به اين ترتيب جا نمي افتد. بيان ايشان هم، خيلي عالي و ممتاز است، بعضي ها، اهل بيان بوده اند و اهل قلم نبوده اند و يا بالعكس؛ ولي در حضرت امام»دام ظله«، هر دو جمع شده است. هم قلم قوي است و هم بيان، عالي و نيرومند.

امام سبك درس ايشان در فقه و اصول. كه بنده چند سالي افتخار شركت در آن را پيدا كردم، با يك وسعت نظري بحث مي كردند؛ يعني تمام ابعاد مسأله را مورد بحث، قرار مي دادند كه اين يكي از امتيازات درس ايشان بود. كتابهائي كه خودشان در اين زمينه نوشته اند، يا ديگران بحثهاي ايشان را نوشته اند، نشان مي دهد كه آنچه پيرامون يك مطلب به ذهن علماء آمده يا مي آيد، فروگذار نشده است، دقت نظر ايشان، خيلي خيلي زياد است؛ مثلا حاشيه ايشان بر عروه، از حواشي ديگر مفصل تر است؛ زيرا ايشان در اكثر مسائل حاشيه دارند. اين حاكي از دقت نظر ايشان است كه يك يك مسائل را هر چه دقيق تر بررسي مي كنند. دقت نظر و وسعت نظر، دو چيز است و هر دو در حضرت ايشان جمع است.

درباره شخصيت ايشان، از جهات مختلفي

ص: 40

مي شود صحبت كرد، كه از نظر بنده، آنچه مهم است، مسأله «شناخت زمان» است. در متون ديني ما هست كه عالم، بايد عارف به زمان باشد. ايشان، از لحاظ شناخت جريانات و مقتضيات زمان، داراي امتياز خاصي است و در ميان علماء بزرگ، هر يك از آنان كه فكر و فعاليتشان، با زمان هماهنگ بوده است، توانسته است تحولي ايجاد كند.

براي نمونه: شيخ مفيد، در زماني مي زيسته است كه خلفاء بني عباسي، هر چند مانند اسلاف خود، تقويت كننده مذهب تسنن بوده اند و كتابها و بحثهاي همه آنان، متوجه كوبيدن شيعه بوده است، ولي شيخ مفيد چون ملاحظه كرد كه آل بويه، كه از ايران حركت خود را آغاز كرده بودند، شيعه هستند، احساس كرد زمان خيلي جوابگوي سؤالاتي باشد كه پيرامون تشيع وجود دارد، لذا حوزه علميه شيعه در بغداد را تأسيس كردند و مباحثات و مجالس و تأليفات زيادي در اين زمينه داشتند، شاگردان زيادي نيز تربيت كردند، مانند: مرحوم سيد مرتضي، سيد رضي، شيخ طوسي و امثال اينان كه خودش خيلي مهم است. مرحوم شيخ صدوق نيز بر اساس مقتضيات زمان خود، به تأسيس حوزه در قم دست زدند. همين مكتب شيخ مفيد است و همين حوزه است كه شيخ طوسي را تربيت مي كند و ايشان، مؤسس حوزه نجف مي شود و دنباله كار شيخ مفيد ادامه پيدا كرد. از آن پس در دنباله همين موضوع، مدرسه اي در حله تأسيس مي گردد كه تربيت كننده محقق و علامه حلي سيد مرتضي، كتاب شافي را نوشت كه ابن ابي الحديد، مباحثات سيد مرتضي را كه با علماء اهل سنت داشته، در شرح نهج البلاغه

ص: 41

ذكر كرده است. همين كار بزرگ است كه سيد مرتضي شافي مي نويسد و شيخ طوسي، تلخيص شافي مي نويسد. از آن به بعد، سلاجقه مي آيند و مذهب تسنن را تقويت و ايجاد اختلاف و تحريكات مي كنند در نتيجه، كتابخانه شيخ طوسي را آتش مي زنند و در محله كرخ بغداد تعداد زيادي از شيعيان، قرباني اين تفرقه افكني مي شوند و كرسي درس ايشان را آتش مي زنند و نزديك بود شيخ طوسي را به شهادت برسانند

اينجاست كه شيخ به نجف مي رود و حوزه نجف را تأسيس مي كند. اينها، همه همراه مقتضيات زمان حركت كردن است. اگر اين آقايان در همان حوزه خودشان فقط مشغول درس و بحث بودند و به دفاع از حريم تشيع و موضعگيري در برابر طاغوتهاي آن زمان نمي پرداختند، كسي به ايشان، كاري نداشت و اين مسائل، پيش نمي آمد؛ و اين همه تحول نيز پيش نمي آيد. بوجود آمدن اين تحول و پيشرفت تشيع، كه همان اسلام حقيقي است، در نتيجه همين عارف به زمان بودن است كه پيش آمده است. شيخ طوسي، پايه گذار رشته حقوق تطبيقي است. كتاب «خلاف» ايشان، مجموعه اي از حقوق تطبيقي است، يك عبارتي در آغاز كتاب»تلخيص الشافي؟است كه در اينجا بيان مي كنيم:

»كان شيوخنا، رحمهم اللَّه، المتقدمون منهم و المتاخرون، بلغوا الي النهايه القصوي في استقصاء ما اقتضت از منتهم من الادله والكلام علي المخالفين؟.

شيوخ و اساتيد ما كه خداوند همه آنان را رحمت كند به نهايت درجه رسيدند در اين كه آن چيزي كه زمانشان اقتضا مي كرد، از ادله كلام در برابر مخالفين، اعمال كردند. از اينجا معلوم مي شود كه اساتيد شيخ طوسي كه تحولي در شناساندن

ص: 42

مكتب اهل بيت ايجاد كردند، به جريانات زمان، كاملا آشنا بودند. امام هم در يك زماني واقع شده بودند كه حس كردند اسلام واقعي، دارد منزوي مي شود و قدرتهاي بزرگ، اسلام واقعي را منزوي مي كنند. در چنين زماني، لازم بود به هر وسيله اي كه ممكن است، براي معرفي اسلام واقعي، گام برداشته شود. اگر چه منتهي به اين شود كه درگيري هايي بوجود بيايد. براي اين كه اسلام واقعي با منافع قدرتهاي بزرگ منافات دارد. آنان در مقابل خود نمائي اسلام واقعي، ساكت نمي نشينند.

آن اسلام كه آنان مي ديدند، منافاتي با منافع آنان نداشت؛ زيرا منافاتي نمي ديدند كه كشوري اسلامي باشد ولي دست نشاندگان بيگانگان و كفار در آنجا حاكم باشند و مشروبات الكلي، فساد و فحشاء، رواج داشته باشد و منافاتي نمي ديدند كشوري اسلامي باشد و مستشاران خارجي، در آنجا تاخت و تاز هم بكنند. منافاتي نمي ديدند كه در كشوري اسلام باشد و منابع ثروت و فرهنگ و اقتصادش، در دست ابرقدرتها باشد؛ اسلامي باشد ولي مصرف كنند فكر و فرهنگ و صنعت بيگانگان باشد. در چنين زماني كه مي رفت فرهنگ غني اسلامي، روح غيرت و سلحشوري اسلامي و روحيات عالي اسلامي، بدست فراموشي سپرده شود وارد ميدان شدند و روح تازه اي در كالبد مسلمانان دميدند.

در مشروطيت، علماء قيام كردند ولي كم كم، علماء كنار زده شدند و امور افتاد دست آناني كه ضد اسلام بودند، هر كسي كه توانسته است در برابر قدرتهاي استكباري و ضد اسلام تحولي ايجاد كند، عارف به زمان بوده است؛ مثلا مرحوم ميرزاي شيرازي، كه در جريان تحريم تنباكو گام مهمي برداشت، عارف به زمان بود.

شاگردان مرحوم

ص: 43

ميرزاي شيرازي نيز، اين درس را از استاد خود فرا گرفتند. شيخ فضل اللَّه نوري، يكي از شاگردان ميرزاي شيرازي، در سال 2131 قمري وفات كرد و شيخ فضل اللَّه در سال 6231 در نتيجه مبارزات ضد اسلام، بدار زده شد. سيد عبد اللَّه بهبهاني، كه از رهبران مشروطيت بود. از شاگردان مرحوم ميرزا بود در سال 8231 وفات كردند. سيد محمد طباطبايي، يكي ديگر از رهبران مشروطيت، او هم از شاگردان مرحوم ميرزا بود كه در سال 1431 در گذشت. آخوند خراساني، كه طرفدار مشروطيت بود. از شاگردان ميرزاي شيرازي است. وفات ايشان، 6231 است. ميرزا محمد تقي شيرازي نيز، كه عليه استعمار در عراق مبارزه كرد، از شاگردان ايشان بود كه در سال 8331 درگذشت، از اينجا معلوم مي شود كه استاد وقتي مبارز باشد. در شاگردان چقدر اثر مي گذارد. امام هم با يك واسطه. شاگرد ميرزاي شيرازي است؛ زيرا ايشان، شاگرد آقا شيخ عبد الكريم هستند و شيخ عبد الكريم هم شاگرد ميرزاي شيرازي است. بالاخره، عظمت كار حضرت امام، در اين است كه تحولي بر اساس جريانات زمان ايجاد كرد كه روز بروز طنين اندازتر مي گردد. هر عالمي كه توانسته است با احتياجات و جريانات زمان گام بردارد، منشأ خدمات بزرگتري گرديده است.

نمونه ديگري در رابطه با موضوع زمان، سه نفر از علماء بزرگ: سيد حسن صدر، حاج شيخ آقا بزرگ تهراني و محمد حسين كاشف الغطاء، بگونه اي ديگر به مقتضاي زمان كار كردند؛ زيرا در آن تاريخ، جرجي زيدان، كتابي نوشته بود به نام «آداب اللغه الغربية» كه در آن، شيعه را طائفه اي كوچك شمرده بود و نوشته بود كه:

ص: 44

شيعه، كاري نكرده و اكنون در شرف انقراض است.

اين سه بزرگوار، تصميم گرفتند در برابر آن فكر، شيعه را معرفي كنند، هر كدام از اين طريق. سيد حسن صدر، متوفاي 4531 است و شيخ محمد حسين كاشف الغطاء متوفاي 3731 و آقا شيخ آقا بزرگ تهراني 0931 آقا شيخ بزرگ، «الذريعة» را نوشت كه در آن حدود 06 هزار از مؤلفان شيعه را معرفي كرده است، اين كار، بسيار كار مشكلي است؛ چون بايد انسان راه بيفتد تمام كتابخانه ها را زيرورو كند؛ با مؤلفين و علماء شهرها آشنا بشود؛ تا چنين كتابي را بنويسد و نام مؤلف و خصوصيات كتاب و عصر مؤلف را ثبت كند. كاشف الغطاء هم تاريخ «آداب اللغه العربية» را رد كرد و اشتباهات ادبي و تارخي اش را گرفت و كتاب «اصل الشيعه و اصولها» را هم نوشت.

سيد حسن صدر هم كتاب «تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام» را نوشت و ثابت كرد كه شيعيان در تمام علوم اسلام، پيشتاز، موسس و مبتكر بوده اند. ولي شخصيت حضرت امام بسيار بزرگ و كار معظم له، آنقدر بزرگ است كه من بيش از اين نمي توانم درباره ايشان صحبت كنم.

حوزه چه بايد بكند

حوزه: جناب عالي مسافرتهايي به خارج كشور، داشته ايد و از نزديك با نارساييها و نيازهاي تبليغي، بر خورد كرده ايد؛ اكنون حوزه هاي علميه اگر طبق اقتضاي زمان، حركت كنند چه بايد بكنند؟

استاد: من در سال 85 و 95 كه نماينده حضرت امام در اروپا بودم و به آن ديار رفت و آمد داشتم در ظرف اين دو سال در موقع تحصيل در قم اشتغال به تدريس داشمت ولي در موقع تعطيلي حوزه به كشورهاي

ص: 45

اروپا از قبيل: انگلستان، فرانسه، آلمان، اطريش، ايتاليا، سوئد، بلژيك، هلند، دانمارك، سوئيس، نروژ، فنلاند، اسپانيا، يونان، و تركيه مسافرت مي كردم، و در طي ملاقاتها و مصاحبه و تشكيل مجالس حقايق اسلام و عظمت انقلاب اسلامي را بيان مي كردم، و به سؤالات علمي و مذهبي با توفيق خداوند پاسخ مي دام، و سفرهائي به پاكستان و يك سفر هم به تايلند، بنگلادش و هندوستان رفته ام و جريانات زيادي ديدم، يكي از اين جريانات اين است كه: در كشورهاي اروپائي از من سؤال مي كردند: يكي كتابي در اقتصاد اسلامي، در مقابل اقتصاد كمونيستي و سرمايه داري، به ما معرفي كنيد. من چنين كتابي سراغ نداشتم. كتاب آقاي صدر در رد آن دو نظام است كه آنان جنبه هاي مثبت و وسيع اقتصادي اسلامي را مي خواستند، و جلد دوم هم كه خيلي مختصر است و نمي شود بر اساس آن اقتصاد جامعه را بنا كرد پس هماهنگ با زمان، حركت كردن اقتضاء مي كند كه چنين كاري انجام بشود يعني در قم لجنه اي بايد باشد كه در بعد اقتصاد اسلامي كتابي كه وسيع و پاسخگوي كامل نيازها باشد تنظيم كنند و باز در رابطه با زمان، عرض كردم بخاطر ارتباط آيه اللَّه العظمي بروجردي با شيخ شلتوت رئيس جامع الأزهر مصر، كرسي درسي براي تدريس فقه جعفري در جامع الأزهر برقرار شد؛ ولي از همان زمان تاكنون اين كرسي خالي است و كسي نيست كه فقه جعفري را تدريس كند. بايد براي اين امر مهم فردي تربيت شود و به آنجا اعزام شود تا فقه جعفري را تدريس كند. اينها مسائلي است كه اقتضاي زمان آنها را ايجاب مي كند.

حوزه: در

ص: 46

ارتباط با فرمايشات حضرت عالي كه فرموديد: بايد طبق نيازهاي زمان كتاب نوشته شود و بر همين اساس افراد تربيت شوند اين سؤال را مطرح مي كنيم: با توجه به مسايل و شبهات جديدي كه در پيرامون دين و دنيا مطرح است و دين بايد به آنها پاسخ مناسب را بدهد آيا كلام قديم كارساز است؟ زمان چه اقتضا مي كند؟ و بايد در اين ارتباط چه كارهايي انجام شود. استاد: بعضي از مسائل كلامي كه در شرح تجريد مطرح است امروزه مطرح نمي شود. و مورد ابتلاء نيست. ولي بعضي از بحثها كه مورد ابتلاء هست لازم است با بيان روز مطرح شود. مخصوصا برخي از مسائل مهم كه ارتباط با سياست و اقتصاد و فرهنگ اسلامي دارد لازم است با منطق و استدلال مورد توجه قرار گيرد و درباره آنها كتابها و مقاله ها نوشته شود تا دنياي امروز به عظمت و حقانيت مباني و معارف اسلامي پي ببرد.

فصل دوم: خاطرات

سوابق مبارزاتي و مطلب ديگري كه استاد در پاسخ سؤالات بيان فرمودند.

حوزه: حضرت عالي يكي از چهره هاي مبارز ايران اسلامي هستيد، كه در دوران ستم شاهي عليه استبداد مبارزه كرده ايد. خواهش مي كنيم مقداري از خاطرات آن دوران و چگونگي فعاليت هاي خود را براي ما بيان بفرماييد.

استاد: من از جمله كساني هستم كه توفيق داشتم چند سالي در مكتب پرفيض حضرت آيت اللَّه العظمي امام خميني، درس بخوانم و علاوه بر مطلب علمي، از سجاياي اخلاقي ايشان نيز، بهره ببرم. در طول اين ساليان با توجه به متون و موازين اسلامي در يافته بودم كه مسؤليت روحانيت، خلاصه در درس خواندن و درس گفتن نمي شود. به اين

ص: 47

جهت از آن روز كه حضرت ايشان انقلاب و تحول را آغاز كردند. من سعي كردم كه پشت سر ايشان بقدر توانم گام بردارم.

در آن زمان، جلسات مرتبي به رفقاي همفكر خود داشتيم كه پيشبرد امور تصميماتي اتخاذ مي گرديد. گاهي اعلاميه هائي عليه رژيم و شاه امضاء مي كرديم. البته متن بعضي از آن اعلاميه ها را نيز گاهي من تنظيم مي كردم.

در نشر و توزيع آنها نيز، همكاري نزديك داشتم. افرادي را به اين منظور به نقاط مختلف كشور مي فرستاديم.

بعد از اين كه حضرت امام را به تركيه تبعيد كردند؛ اعلاميه هايي كه عليه رژيم از قم صادر مي شد امضاي من را نيز داشت. به همين جهت در آن زمان چند نفر مأمور از طرف ساواك به منزل ما ريختند بطور دقيق همه جا را گشتند. حتي يادم هست كه كتابها را نيز، ورق مي زدند. مقدراي از كتابها را برداشتند بردند و مرا نيز، دستگير كردند و به ساواك قم، كه در خيابان راه آهن بود، بردند. شبي را آنجا بسر برديم؛ بعد منتقل شدم به تهران، زندان قزل قلعه. قزل قلعه يكي از زندانهاي رژيم شاه بود كه افراد را در آن زمان به آنجا مي بردند، در زندان، متوجه شدم كه آقايان ديگري نيز آنجا هستند؛ البته همگي ما در سلولهاي انفرادي بوديم و فقط روزي سه مرتبه صبح، ظهر و شام درب سلول را باز مي كردند و ما حق داشتيم براي تجديد وضو از آن خارج بشويم. هنگامي كه مرا براي دستشويي مي بردند از دور اين آقايان را ديدم و فهميدم كه اين آقايان هم آنجا هستند.

داخل سلول لامپ نبود؛ تنها از روزنه

ص: 48

كوچكي كه بالاي درها وجود داشت شعاع كم و سوئي از روشنائي داخل سالن به درون سلول مي تابيد. اين سلولها به اندازه اي كوچك بود كه اگر دست هايمان را باز مي كرديم به ديوارهاي دو طرف مي رسيد. كف سلولها را با آجرهاي ناهموار فرش كرده بودند به گونه اي كه موقع خوابيدن پشت و كمر انسان را به سختي مي آزرد.

حدود سه ماه بدون محاكمه و ممنوع الملاقات با اين وضع، در اين سلولها بودم و بجز هنگام تجديد وضو از آن نمي توانستم خارج شوم. بعد از محاكمه، روزي فقط ده دقيقه ما را به عنوان هواخوري داخل حياط زندان مي بردند كه قدم بزنيم. هنگامي كه مرا براي بازجويي بردند، مهم ترين حرف آنان اين بود كه شما طرفدار حضرت امام هستيد و به پشتيباني از ايشان اعلاميه مي نويسيد و امضاء مي كنيد. نزديك دو ماه كه از تاريخ محاكم گذشت من آزاد شدم.

چند ماه از آزادي من نگذشته بود كه مسافرتي به همدان داشتم. در همدان علماء و غير علماء به ديدن بنده آمدند. تابستان بود، من در مدرسه همدان، درسي شروع كردم كه مورد استقبال واقع شد. ساواك همدان از اين موضع كه جوانهاي شهر و مردم با من رابطه داشتند و به درس و بحث مي آمدند نگران بود؛ به اين جهت مرا به بهانه اي گرفتند وبه تهران فرستادند. دوباره روانه زندان قزل قلعه شدم و چندين ماه ديگر در آنجا زنداني گشتم.

بعد از آزادي از زندان، مدت زيادي به اصطلاح ممنوع المنبر بودم و حق نداشتم به وعظ و خطابه بپردازم به رفسنجان رفتم. بعد از دو سه منبر، ساواك كرمان مطلع شد و از

ص: 49

ادامه جلسات سخنراني، جلوگيري كرد.

از آن تاريخ به قم برگشتم و مشغول درس بحث شدم و در فرصت هاي مناسب و موقعيت هاي گوناگون هدف خود را تعقيب مي كردم تا اين كه جريان 91 دي 55 بوجود آمد، و آن به اين شرح است:

در روزنامه اطلاعات 71 دي 55مقاله توهين آميز و تندي عليه حضرت امام، كه آن زمان در نجف تشريف داشتند، چاپ شد. انتشار اين مقاله، خشم آقايان اساتيد و فضلاي حوزه قم را برانگيخت. به همين مناسبت جلسه اي در منزل اين جانب برگزار شد كه در آن آقايان: مشكيني، وحيد خراساني نيز حضور يافتند. در آن جلسه تصميم گرفته شد كه به عنوان اعتراض به انتشار چنين مقاله اي در اولين گام حوزه و بازار قم تعطيل شود. حوزه قم و بازار تعطيل شد. فضلاي حوزه و آقايان بازاريها به منزل مراجع و اساتيد بزرگ مي رفتند كه در آنجا جلسات سخنراني در اعتراض به رژيم بگزار مي شد. روز 91 دي، كه قبل از ظهر آقايان به منزل بعضي از اساتيد رفته بودند، قرار گذاشته بودند كه بعد از ظهر در منزل ما اجتماع كنند. اين قرار در نماز جماعات هم اعلام گرديده بود. از حدود ساعت يك بعد از ظهر عده اي آمدند و چندين بلندگو داخل منزل و كوچه نصب كردند. رفته رفته جمعيت مي آمد داخل حياط و پشت بامها؛ و كوچه از جمعيت متراكم شده بود به گونه اي كه جمعيت به خيابان رسيده بود. نخست داماد اينجانب آقاي سيد حسين موسوي تبريزي سخنراني كردند، سپس بنده وظيفه خود دانستم كه صحبت كنم و جنايات رژيم ستمشاهي را به صراحت بيان كنم، لذا سخنراني

ص: 50

جامع و تندي عليه جنايتهاي رژيم شاه، انجام دادم.

در آن سخنراني من لازم دانستم كه انگشت روي مركز و منبع اصلي جنايتها بگذارم؛ از اين رو مركزيت را هدف قرار داده و در مقايسه حركت نجات بخش حضرت امام كه از اسلام و قرآن و روش اهل بيت عصمت نشأت مي گرفت با عكس العملي كه از استكبار جهاني و دست نشاندگان آن صادر شد اين اشعار را خواندم:

مه فشاند نور و سگ عو عو كند

هر كسي بر طينت خود مي تند

چون تو خفاشان بسي بينند خواب

كاين جهان ماند يتيم از آفتاب

كي شود دريا زپوز سگ نجس

كي شود خورشيد از پف منطمس

در شب مهتاب مه را بر سماك

از سگان و عوعو ايشان چه باك

كارك خود مي گذارد هر كسي

آب نگدارد صفا بهر خسي

اي بريده آن لب حلق دهان

كه كند تف سوي ماه آسمان

خس خسانه مي رود بر روي آب

آب صافي مي رود بي اضطراب

مصطفي مه مي شكافد نيمه شب

ژاژ ميخايد ز كينه بو لهب

آن مسيحا مرده زنده مي كند

آن جهود از خشم سبلت مي كند

مردم از اين صحبت جامع و منطقي و كوبنده شارژ شدند و با شعارهاي تند از منزل حركت كردند. من خود نيز، لازم دانستم كه با مردم حركت كنم. آمديم بيرون، از كوچه كه گذشتيم وارد خيابان شديم. ابتداي جمعيت به چهارراه مقابل كلانتري رسيده بود. در اينجا مزدوران رژيم، مردم را به گلوله بستند و به سلاح گرم به مردمي كه هيچگونه وسيله دفاعي نداشتند حمله كردند. عده اي از مردم شهيد شدند؛ عده اي مجروح و زخمي و عده اي هم

ص: 51

توانستند جان سالم بدر برند. همين جريان، موجب حركت وقيام مردم در ديگر شهرهاي مختل ايران شد. به مناسب بزرگداشت شهداي اين روز، قيام فراگير ملت ايران از تبريز آغاز و رفته رفته تمام ايران را فرار گرفت.

به همين مناسب كوچه ما كوچه قيام نام گذاري شد. و وقتي حضرت امام»دام ظله؟به قم مشرف شدند به منزل ما نيز تشريف آوردند، و به محضر ايشان عرض شد كه انقلاب اسلامي از اين خانه آغاز شده است.

بعد از جريان اين سخنراني در روز 91 دي، در انتظار اين بودم كه ساواك دنبالم بيايد و دستگيرم كند؛ به اين جهت در تهران كاري داشتم رفتم كه آن را انجام دهم. وقتي به تهران رفته بودم. شبانه به منزل ما ريخته و همه جا را گشته بودند. وقتي از تهران برگشتم و جريان را به من گفتند. خودم را بيشتر آماده كردم و بعد از خداحافظي و آماده شدن، به ساواك تلفن زدم و گفتم: اگر با من كاري داريد از تهران برگشته ام. حدود نيم ساعت بعد آمدند و مرا به شهرباني قم بردند، و از آنجا مرا به خلخال تبعيد كردند.

تبعيدي من در خلخال چندين ماه به طول انجاميد. در اين مدت نسبت به من سخت گيري فراوان ميشد. هر روز لازم بود به شهرباني رفته و دفتري را امضا كنم. منزل ما را شديدا كنترل مي كردند؛ حتي رفت و آمدهاي عادي را زير نظر داشتند.

تهيه ارزاق عمومي را براي ما مشكل كرده بودند و به كسبه سفارش مي كردند كه از فروش اجناس مورد لزوم به ما خودداري كنند.

يك روز صبح كه براي

ص: 52

امضا دفتر رفته بودم؛ به من گفته شد كه ديگر به منزل برنگردم؛ چون مي خواستند مرا به سقز ببرند. هر چه اصرار كردم كه بروم و حداقل خبر بدهم پذيرفته نشد. مرا به همراه چند مأمور به سقز منتقل كردند.

در سقز چند نفر ديگر از آقايان نيز تبعيد بودند.

دوران تبعيد را با مشكلات فراوان سپري مي كرديم. دولت شريف امامي كه روي كار آمد براي كسب وجاهت - به اصطلاح - زنداني هاي سياسي را آزاد مي كرد و تبعيديها را برمي گرداند. در اين زمان نيز من از تبعيد گاه آزاد شدم.

از آخرين تبعيدگاه خود يعني سقز كردستان كه آزاد شدم امام خميني «رضوان اللَّه عليه» در پاريس «نوفل لوشاتو» بودند، پس از چند روز در قم به پاريس رفته، در نوفل لوشاتو به محضر مقدس امام «رضوان اللَّه عليه» شرفياب و چند روز در جلساتي كه در محضر آن پرچمدار نهضت اسلامي و استاد بزرگ تشكيل مي شد شركت مي نمودم و چند دفعه با معظم له ملاقات خصوصي داشتم. و در هنگام هجرت براي ايران به بنده ورقه اي كه با خط مبارك خود نوشته و مطالبي كه درباره حكومت اسلامي بعد از سقوط رژيم ستم شاهي در آن مرقوم داشته بودند دادند كه بنده آنرا با آقايان دكتر بهشتي و استاد مطهري مورد مذاكره قرار بدهم و نتيجه را به نوفل لوشاتو گزارش بدهم كه انجام دادم.

حوزه: آيا دفعه دوم كه شما زندان رفتيد، مانند دفعه اول در سلول بوديد؟

استاد: بله، اين دفعه هم در سلول زنداني شدم. سلولهايي بود شبيه حمامهاي نمره كه دو رديف سلول در يك سالن مسقف بنا شده

ص: 53

بود. مدتي كه ما در آنجا بوديم رنگ آسمان و خورشيد را نديدم؛ مگر همان چند لحظه اي كه در اواخر، ما را براي هواخوري بيرون مي آوردند

تنها دو تا پتوي خشك و خشن به ما داده بودند. داخل سلول را هم به گونه اي ساخته بودند كه بقدر امكان بتواند انسان را ناراحت كند. درون سلول تاريك و رنج آور بود. تا مدت زيادي هيچ چيز براي مطالعه در اختيار ما نمي گذاشتند. تنها بعد از محاكمه بود كه تا حدودي از آن مشكل كاسته شد و بعضي از كتابها را مي گذاشتند مطالعه كنيم، كه متأسفانه به علت كمبود نور، فقط در روز، آن هم با مشكل فراوان، مي توانستيم مقداري مطالعه بكنيم.

غذاي آنجا نيز بسيار نامناسب بود. همچنين از نظر بهداشت، حمام و غيره هم مشكلات فراوان داشتيم. علاوه بر اين، افراد را در آنجا شكنجه مي كردند كه صدايشان مي آمد؛ بسيار دردناك و ناراحت كنند بود، مجموعه اين امور، نوعي شكنجه روحي بود كه عمدا براي زندانيان فراهم شده بود.

حوزه: يكي از فعاليتهاي مهم علماء قم، اعلام مرجعيت وا علميت امام خميني بود؛ لطفا در اين باره توضيح دهيد.

استاد: از جمله جريانهايي كه در آن دوران پيش آمد، جريان در گذشت آيه اللَّه العظمي حكيم (ره) بود. ما به لحاظ خصوصيات علمي و ديگر خصائص روشن و بارزي كه در حضرت امام، سراغ داشتيم، تصميم گرفتيم كاري كنيم كه چهره ايشان، خارج از حوزه هاي علميه نيز براي مردم بهتر و كاملتر شناخته شود. از اين جهت تصميم گرفتيم اعلاميه اي بدهيم كه: بعد از مرحوم آقاي حكيم، مردم به حضرت امام مراجعه كنند.

دوازده نفر

ص: 54

از مدرسين حوزه علميه قم، كه اينجانب نيز جزء ايشان بودم اين اعلاميه را در تأييد مرجعيت حضرت امام بعد از مرحوم آقاي حكيم امضاء كرده و پخش كرديم. علماي شهرستآنها از اين اعلاميه استقبال خوبي كردند و در بعضي از مراكز، آقايان اعلاميه را روي منبر براي مردم خوانده بودند كه تأثيري گذاشته بود.

بعد از صدور اين اعلاميه، منتظر بودم كه دنبالم بيايند؛ چرا كه مي دانستم صدور چنين اعلاميه اي بي عاقبت نيست. همين طور هم شد، يك روز ظهر مأمورين ساواك به منزل ما ريختند، و ما در اين جريانات نيز به وظيفه خود عمل كرديم.

نكته ديگري كه تذكرش مناسب است، اين است كه: آيت اللَّه حكيم با سال شهادت مرحوم آقاي سعيدي در ساواك شاه، مقارن بود. مرحوم سعيدي در همان سال بر اثر شكنجه بسيار به شهادت رسيد. اميدواريم خداوند متعال او را با اجداد طاهرينش محشور كند.

حوزه: لطفا مقداري هم از خاطرات دوران تبعيد در خلخال و سقز بيان بفرماييد.

استاد: در آن دوران رسم بود كه به ديدار آقايان تبعيدي ها مي رفتند، كه اين خود يك نوع مبارزه با رژيم به حساب مي آمد. به ديدن من هم مي آمدند؛ بخصوص آن زمان كه در سقز بودم، دوستان زيادي تشريف مي آوردند. عموما سعي من اين بود كه در اين مجالس ديدار، نوعي تبليغ و روشنگري نيز باشد. تا حد امكان سعي مي كردم مطالبي را براي آقايان داشته باشم. گاهي از آيات قرآن كريم و بعضي از احاديث، در رابطه با فرجام ظلم و ستم و عاقبت صبر و استقامت، كمك گرفته ونسبت به روحيه مقاومت و اميد ورزيدن مطالبي بيان مي كردم.

ص: 55

و چون طبع شعري هم دارم در خلخال كه بودم قطعه شعر نسبتا بلندي گفته بودم كه در آن، نمايي از ظلم و جنايت هاي رژيم منفور پهلوي و قيام مردم شهرهاي ايران و چگونگي سركوب اين قيامها بيان شده بود. علاوه بر اين، با تكرار كردن «اميد به پيروزي» سعي شده بود نمونه اي از روحيه قوي و خستگي ناپذير مردم انقلابي ما در مقابل وحشي گريهاي رژيم عرضه شود.

اين اشعار كه در يك قصيده بلندي مندرج گرديده بود و در ضمن نام كليه شهرهائي كه در تلاطم انقلاب سهم داشتند ذكر شده بود به اين ترتيب آغاز گرديده بود:

زهر سو انفجار آيد

صداي انزجار آيد

خزان رفت و بهار آيد

هدف نزديك مي گردد

نماند اين نظام آخر

كند ملت قيام آخر

بگيرد انتقام آخر

هدف نزديك مي گردد

روان شد جوي خون در قم

بناحق كشته شد مردم

ولي خونها نگردد گم

هدف نزديك مي گردد

خيابان ارم پر خون

صفائيه شده جيحون

تمام چهره ها گلگون

هدف نزديك مي گردد

چه جالب نهضت شوشتر

زده بر قلب شه نشتر

به اميد دل خوشتر

هدف نزديك مي گردد

دوستاني كه به ديدن بنده مي آمدند بسيار مايل بودن كه آن اشعار را بشنوند؛ و عموما آن را يادداشت كرده و به عنوان نوعي ارمغان با خود مي بردند.

آثار و تحقيقات علمي

آثار و تحقيقات علمي معظم له: از حضور حضرت عالي تقاضا مي كنيم نسبت به تحقيقاتي كه داشته ايد چه آن مقدار كه منتشر شده يا در دست تحقيق و به صورت فيش و يادداشت است توضيحاتي بفرماييد.

استاد: مقدمتا يكي از موضوعاتي كه لازم است به آن توجه داشته باشيم موضوع نويسندگي و

ص: 56

داشتن قلم است. افراد زيادي بودند كه ساليان درازي زحمت كشيدند و درس خواندند؛ ولي چون قلم نداشتند زحمات آنها در سينه هايشان باقي مانده و از دنيا رفته اند و از آنها آثاري باقي نمانده است، مي بينيم بسياري از علماء اسمشان برده مي شود، ولي آثاري از آنها باقي نيست. ولي آنها كه اهل قلم بودند و در فن نويسندگي مهارت داشتند، توانسته اند دست به تأليف بزنند و آثار علمي خودشان را بنويسند، قرنهاست كه از دنيا رفته اند؛ امام آثارشان هست. از آنها استفاده مي شود و نامشان جاودان است.

در كلام حضرت امير مؤمنان چنانكه در نهج البلاغه آمده است فرمودند:

»يا كميل معرفه العلم دين يدان به، به يكسب الانسان الطاعه في حياته، و جميل الأحدوثه بعد و فاته و العلم حاكم، والمال محكوم عليه... هلك خزان الأموال و هم احياء و العلماء باقون ما بقي الدهر أعيانهم و مفقوده و امثالهم في القلوب موجودة؟.

مروحوم والد ما از ابتداي تحصيل بنده، عنايت زيادي داشتند كه با فن نويسندگي آشنايي پيدا كنم. خدمت آن بزرگوار بود كه با قلم آشنا شدم.

نمونه آثار و تأليفات معظم له

راجع به كتابهايي كه بنده نوشتم آنچه چاپ و منتشر شده است عبارت است از:

1. كتاب انسان و جهان، موضوع اين كتاب نوعي خداشناسي است با توجه به شگفتيهاي آفرينش جهان و انسان.

2. شگفتيهاي آفرينش، كه مربوط به عالم گياهان و جانوران است.

3. جهان آفرين، كه مربوط است به عجايب منظومه شمسي.

4. كتاب دانش عصر فضا، كه موضوع آن ستارگان ثابت است با مقدماتي جامع.

5. كتاب داستان باستان.

6. كتاب ما و مسائل روز.

قبل از انقلاب چند سالي در

ص: 57

حوزه علميه قم پنجشنبه ها در مدرس مدرسه فيضيه درسي داشتيم به نام «جلسات علمي پرسش و پاسخ» در آن جلسات سؤالات زيادي مطرح مي شد، كتبي و شفاهي، كه به آنها پاسخ مي گفتم. مجموع اين پرسش و پاسخ ها موضوع اين كتاب را شكل مي دهد. عده اي از فضلاي حاضر در آن جلسه، كه نامشان نيز در پشت جلد كتاب هست، با نظارت بنده اين كتاب را تنظيم كردند. دو نفر از تنظيم كنندگان آن كتاب به شهادت نائل گشتند «رحمه اللَّه عليهما». البته سه جلد كتاب كوچك هم به نام جلسات علمي پرسش و پاسخ، بعد چاپ شد كه اين هم محصول همان جلسه روزهاي پنجشنبه چندين ساله است.

7. خوارج از ديدگاه نهج البلاغه، در اين كتاب چهره خوارج ترسيم شده است.

8. آغاز يك حركت انقلابي در مصر، مربوطه به عهدنامه مالك اشتر است.

9. بيت المال از ديدگاه نهج البلاغه.

در اين سه كتاب، برخي از مطالب درس نهج البلاغه چاپ شده است. اين درس، در مسجد اعظم قم با شركت صدها نفر از فضلاي محترم حوزه علميه قم برگزار مي شد. كه متأسفانه ساواك مانع ادامه اين درس شد.

10. اقتصاد اسلامي، (در دو جلد) اين كتاب مجموع سلسله مقالات مختلف و متنوعي است كه قبلا در مجله پاسدار اسلام به چاپ رسيده بود.

11. منطق خداشناسي، اين كتاب محصول درسهايي است كه در حوزه مقدسه قم، پيرامون مسائل خداشناسي داشتيم.

21. جمهوري اسلامي، وقتي كه انقلاب پيروز شد، بعضي شبهاتي پيرامون آن مطرح مي كردند: كه چه مي شود و چه خواهد شد؟ روزنامه ها هم مطرح مي كردند. من اين كتاب را نوشتم كه پاسخ گوي بعضي

ص: 58

از شبهات آن روز باشد.

31. جهاد) عربي به فارسي(.

41. آمادگي رزمي و مرزداري در اسلام.

51. امر به معروف و نهي از منكر) به عربي و فارسي(.

61. اسلام مجسم شرح و حال علماي بزرگ اسلام.

71. جايگاه بانوان در اسلام.

81. رساله توضيح المسائل.

91. هزار و يك مسأله فقهي استفتائات ج 1 و 2.

02. مناسك حج) عربي - فارسي(.

12. منتخب المسائل) عربي(.

22. كتاب الخمس.

32. مسائل من اجتهاد و التقليد.

42. استفتائات در رابطه با ربا.

اين كتاب درس خارج فقه بنده، در حدود سال 1350 است كه پس از تنظيم و ترتيب خواستم چاپ كنم، ولي ساواك مانع شد و نگذاشت؛ تا اين كه مسافرتي براي من به كشور پاكستان پيش آمد. در ضمن سفر، چون كتاب را همراه داشتم، به بعضي از علماي بزرگ پاكستان دادم، كه در لاهور پاكستان چاپ شد. و بعدا آن كتاب را برادر محترم آقاي محمدي اشتهاردي، به فارسي ترجمه كرده و اكنون منتشر گرديده است.

حوزه: اگر ممكن است انگيزه مسافرت به پاكستان را بيان فرمائيد.

استاد: انگيزه مسافرتم به پاكستان اين گونه بود كه: حدود پانزده نفر از علماء و فضلاي پاكستان با چند نفر از مشاهير آن كشور به قم آمده بودند. در ضمن به منزل ما هم آمدند و گفتند: ما آمده ايم كه يك نفر از مجتهدين حوزه قم را به پاكستان ببريم؛ چون در آنجا حدود سي ميليون شيعه هستند كه رهبر و سرپرستي ندارند، كه از لحاظ علمي و آگاهي هاي لازم وزنه اي باشد و بتواند شيعه را در مقابل وهابيت و انحرافها و كمونيستها حفظ

ص: 59

و تقويت كند. به من نيز براي رفتن به پاكستان پيشنهاد كردند. من گفتم: شما با آقايان ديگر نيز صحبت كنيد. من نظرم را روز آخر به شما مي گويم. اين افراد، حدود پانزده روز اينجا بودند و در درس آقايان شركت مي كردند. جلسه درس ما هم چند دفعه آمدند. اواخر آمدند و گفتند: نظر شما چيست؟ گفتم: آقايان چه گفتند؟ گفتند: افراد مورد نظر ما عذرهائي داشتند؛ و هيچ كس تاكنون جواب مثبت نداده است.

من گفتم: حال من مي آيم پاكستان، تا اوضاع آنجا را ببينم.

گفتند: همين هم براي ما مغتنم است.

آنجا احساس كردم كه ما طلبه ها و حوزه هاي علميه، در رابطه با پاكستان، كه در حدود سي ميليون شيعه دارد، مسؤليت شديد داشته و داريم؛ چرا كه سي ميليون شيعه در مقابل سيل انبوه شبهاتي كه از طرف وهابيان، بهائيان و كمونيستها القاء مي شود و تقويتهاي بي اندازه اي كه اجانب و مستكبرين از آنان در مقابل شيعيان به عمل مي آورند قرار گرفته اند، مخصوصا كمك هاي مادي عربستان سعودي.

من حدود بيست و پنج روز آنجا ماندم و در جلسات آنان شركت كردم. شيعيان پاكستان، مردمي باصفا و صميمي و خوش عقيده هستند.

متأسفانه، آب و هواي پاكستان با وضعيت مزاجي من سازگار نبود؛ لذا بنده هم به آنان با كمال تأسف جواب منفي دادم.

كتابهاي در دست چاپ

حوزه: حضرت استاد، اكنون اسامي كتابهايي را كه هنوز چاپ نشده است، بفرماييد.

استاد، اما كتابهايي كه چاپ نشده عبارتند از:

1. راهنماي نهج البلاغه و شروح آن. موقعي كه نهج البلاغه را بحث مي كردم، چهار شرح مورد نظرم بود: شرح ابن ابي الحديد، شرح خوئي، شرح ابن ميثم بحراني

ص: 60

و شرح في ظلال، تأليف محمد جواد مغنيه. در اين شروح مطلب به گونه متفرقه آمده است. مطالب اين شروح را طبق حروف تهجي دسته بندي كردم؛ و مشخص كردم هر كدام از اين شروح، موضوعات را) اعم از مطالب يا اعلام(، در كجا بحث كرده اند.

اگر اين كتاب كه به نظر من كتابي جامع و جالب است چاپ شود، راهنماي خوبي خواهد بود براي بهره برداري از نهج البلاغه و شروح آن.

2. طبقات الرجال و ثقاتهم و فقهائهم.

3. قضاء و شهادات، در 2 جلد.

4. ارث.

5. خمس و انفال، در 3 جلد.

6. مضاربه.

7. صلاة المسافر.

8. ديات، در 2 جلد.

9. مكاسب محرمه.

01. أحكام النساء.

11. يك دوره كامل اصول فقه.

21. تراجم و احوال علماي اسلام در 6 جلد.

31. اخلاق و عرفان.

41. سياست و حكومنت و بيت المال در نهج البلاغه.

حوزه: آيا حضرت عالي غير از تدريس در حوزه علميه قم، فعلا اشتغال ديگري هم داريد؟

استاد: كار عمده بنده اكنون، تدريس فقه و اصول در حوزه علميه قم است. مقداري از اوقات خود را نيز صرف نوشتن مطالبي، كه از نظر بنده مهم است، مي نمايم.

اين نوشته ها كم كم بصورت كتاب درمي آيد، كه هم اكنون بسياري از آنها به طبع رسيده و مقداري هم به طبع نرسيده است.

يكي ديگر از كارهاي بنده، اداره مدرسه مهدي موعود عليه السلام است، كه در حدود دويست نفر از طلاب محترم با برنامه مخصوص در آنجا مشغول درس خواندن مي باشند. تأسيس مدرسه، به اين شرح است كه: بنده، با آيت اللَّه شهيد حاج شيخ محمد مفتح همداني، كه

ص: 61

از آغاز طلبگي مدتي هم حجره و تا هنگامي كه آن مجاهد بزرگ به شهادت رسيدند، با هم در ارتباط بوديم؛ تصميم داشتيم كه يك مدرسه، كه پايگاه تعليم و تربيت باشد، با هم بوجود بياوريم. آن شهيد بزرگوار، در اين رابطه پولي، در حدود يك ميليون و دويست هزار تومان، فراهم كرده بودند، كه بعد از شهادت ايشان، فرزندان و خانواده آن شهيد مجاهد به محضر مبارك حضرت امام، دام ظله العالي، شرفياب شدند و جريان آن پول، در اختيار اينجانب قرار بگيرد، تا اقدام مقتضي بعمل بيايد.

اينجانب نيز، با بعضي افراد خير انديش، مطلب را در ميان گذاشتم؛ تا بالاخره پس از فراهم شدن مقدار قابل توجه ديگر، يك نفر خير انديش، حاضر شد هشتصد متر زمين در اختيار گذاشته و پانصد هزار تومان نيز كمك نمايد.

بالأخره، اين مدرسه در چهار طبقه، با يك سرداب بزرگ و چندين مدرس و كتابخانه تأسيس گرديد. در اين چند سال، كه دفاع مقدس بر پا بود، هميشه يك سوم از طلاب محترم آن حوزه، به نوبت در جبهه بودند. از اين آقايان ده نفر شهيد شدند؛ و چهل - پنجاه نفر زخمي و معلول را به اسلام تحويل دادند و هم اكنون با جديت تمام مشغول تحصيل مي باشند.

فصل سوم: نظم - سحرخيزي و تهجد

سؤال: كساني كه با جناب عالي آشنائي بيشتري دارند از نظر جناب عالي در كارها و اينكه براي هر يك از كارهاي زندگي خود برنامه دقيقي تنظيم كرده ايد، سخن مي گويند لطفا مقداري درباره نظم و برنامه ريزي در زندگي توضيح بدهيد؟

جواب: بلي بنده از آغاز زندگي به لزوم داشتن برنامه و رعايت نظم در زندگي

ص: 62

ايمان داشتم و دارم اعتقادم بر اين است كه رمز موفقيت و پيشرفت در زندگي در سه مقوله خلاصه مي شود:

1- نظم 2- جديت 3- استقامت

در رابطه با»نظم؟همين اندازه كافي است كه در وصيت نامه حضرت امير مؤمنان عليه السلام كه آنرا در آستانه شهادت خود فرمودند) نظم(را سرلوحه برنامه زندگي معرفي كردند:

«اوصيكا و جميع ولدي و من بلغه كتابي بتقوي اللَّه و نظم اموركم»

يعني شما فرزندانم «حضرت مجتبي و حضرت سيد الشهدا عليه السلام» و همه فرزندانم و هر كسي كه اين نوشته به او برسد را به دو امر مهم، داشتن تقوا و رعايت نظم، توصيه مي كنم. بر اين اساس بنده اوقات خود را هميشه تقسيم ميكنم و براي هر كاري اعم از درس، بحث، مذاكرات علمي، مطالعه، نوشتن، كارهاي اجتماعي، حتي خواب، استراحت و غذا خوردن وقت معيني را به طور دقيق تنظيم مي كنم و موفقيت خود را در اين موضوع مي دانم.

اگر شما سرگذشت بزرگان را كه بنده از آنها سرمشق گرفته ام مورد مطالعه قرار دهيد خواهيد ديد، كليه كساني كه در عرصه زندگي موفق بوده اند، نظم در زندگي را سرلوحه تمام اعمال خود قرار داده اند. اين موضوع مخصوصا براي سرپرست يك خانواده و يك اداره و بالاخره يك مجتمع خيلي مهم است. افراد نامنظم كه حتي در مطالعه خود امروز كتابي را برگزيده و مطالعه مي كنند و بجائي نرسانده فردا كتاب ديگري را دست مي گيرند، موفق نيستند.

جديت در كارها و در راه رسيدن به هدف نيز، يكي از كليدهاي موفقيت است شما نمونه هاي فراواني از موفقيت را در زندگي بزرگان مي بينيد مثلا شيخ مفيد (ره) 200

ص: 63

كتاب تأليف كرده است كه با مطالعه تعدادي از آنها كه در دست است به اهميت بقيه پي مي بريم، و شيخ بزرگوار صدوق (ره) 300 كتاب به رشته تأليف درآورده است كه فقط 42 تا از آنها دست دست است، همچنين علامه حلي (ره) در حدود 500 كتاب تأليف كرده است كه تذكره و تحرير و منتهي و قواعد نمونه اي از آنها است، با علامه مجلسي با ين همه تأليفات از جمله كتاب جواهر با آن عظمت و دقت، و شاه كارهاي عظيم و چشمگير و موفقيت بارش فقط و فقط در گرو جديت است.

اهميت استقامت نيز روشن است؛ زيرا افراد بي اراده و سست اراده و كساني كه زود خسته و وامانده مي شوند و عقب نشيني مي كنند هرگز در زندگي موفق نخواهند شد و نمي توانند گامي به جلو بردارند.

آخرين سؤال اين كه: چه در مسافرتها و چه در وطن بسيار اتفاق افتاده است كه شبها نيز در محضرتان باشم، ديده ام كه به سحر خيزي و تهجد خيلي مقيد هستيد مقداري هم در اين باره توضيح بدهيد.

در پاسخ بايد عرض كنم كه سحر لحظات بسيار مباركي است، وقت تهجد و عبادت است، وقت انس گرفتن با محبوب حقيقي در خلوت شب است وقتي است كه ائمه اهل بيت عليه السلام همواره مردم را به بيداري و تهجد در آن ترغيب مي فرمودند: در اين هنگامه كه علماي بزرگ و صالحان روزگار هميشه در آن وقت بيدار بودند و اين عبارت را نيز در حالات آنها مي خوانيم: «ما طلع الفجر عليه و هو نائم» يعني هرگز اتفاق نيفتاد كه فجر طلوع كند و آنها در خواب

ص: 64

باشند. آنان در اين لحظات نوراني در پيشگاه حق تعالي خاضع بودند، به خواندن نماز و تلاوت قرآن و استغفار مي پرداختند، و حل مشكلات و برآوردن حوائج مهم خود را در اين ساعات از آن ذات مقدس مي خواستند و به مقصود هم مي رسيدند. همچنين خداوند ريم در دو جاي قرآن كساني كه در سحرگاهان به راز و نياز مي پردازند و از خداوند كريم و رحيم بخشايش گناهان خود را مي خواهند مورد تمجيد قرار داده است:

«الصابرين و الصادقين و القانتين و المنفقين و المستغفرين بالأسحار» و يا در «و بالأسحار هم يستغفرون»

سوره آل عمران آيه 71.

سوره الذاريات آيه 81.

وقت سحر، بنابر اظهر آخرين قسمت از يك ششم شب كه منتهي به طلوع فجر مي شود مي باشد.

هر چند وقت نماز شب از نصف شب آغاز مي شود و تا طلوع فجر ادامه پيدا مي كند؛ ولي هر چه به طلوع فجر نزديكتر باشد ثواب بيشتري دارد.

براي نماز شب فضيلت هاي فراواني وارد شده و تأكيد بسياري از اهل بيت عصمت و طهارت - سلام اللَّه عليهم براي بجا آوردن آن به عمل آمده است، و خواص و فوائد زيادي براي آن ذكر شده است كه نمونه اي از آنها به اين شرح است:

1. نماز شب، شرافت مؤمن است.

2. نماز شب، گناهاني را كه انسان در روز ممكن است انجام دهد ريشه كن مي سازد.

3. نماز شب، چهره انسان را نوراني و شاداب مي كند.

4. نماز شب، موجب سلامت بدن مي گردد و درد و مرض را از انسان دور مي گرداند.

5. نماز شب، بوي انسان را دلپذير مي كند.

6. نماز شب، باعث فراواني روزي مي گردد.

ص: 65

. نماز شب، زينت انسان در عالم آخرت است كه حضرت صادق عليه السلام فرمودند: مال و فرزندان زينت دنيا و هشت ركعت نماز شب (به استثناي نماز شفع و وتر) زينت انسان در جهان آخرت است.

8. نماز شب، موجب بخشودگي گناهان مي گردد.

9. نماز شب، غصه و اندوه هاي را كه در روز ممكن است دامنگير انسان بشود، برطرف مي سازد.

01. نماز شب، موجب افزايش دامنه ديد و روشنايي چشم مي گردد.

11. نماز شب، خلق و خوي انسان را نيكو مي گرداند.

21. نماز شب، موجب اداي دين و قرض انسان مي شود.

31. نماز شب، فرح و نشاط مخصوصي به روح انسان مي بخشد.

41. نماز شب، كفاره گناهان مي شود.

51. نماز شب، ارمغان بهشت مي گردد.

61. نماز شب، در هر خانه اي كه خوانده شود آن خانه به اهل آسمان روشنائي مي دهد. چنانكه ستارگان آسمان به اهل زمين روشنائي مي دهند.

71. نماز شب، درجه و مقام انسان را نزد خداوند بالا مي برد.

81. نماز شب، انسان را از عذاب قبر ايمن ميدارد.

91. نماز شب، موجب افزايش عمر انسان مي گردد.

02. نماز شب، چون سدي در مقابل از ارتكاب گناه ايستادگي مي كند.

12. بيدار كردن اعضاي خانواده براي خواندن نماز شب موجب جلب رحمت پروردگار مي گردد.

حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند:

افتخار، سربلندي، زينت دنيا و آخرت براي مؤمنين در سه چيز است.

1. نماز و عبادت خداوند، در آخر شب.

2. داشتن خودكفائي، استقلال و چشم نداشتن به آنچه كه در دست ديگران است.

3. رشته ولايت و محبت را با امام معصومي كه از اهل بيت پيغمبر - است امام زمان ارواحنا فداه

ص: 66

- مستحكم گرداندن.

پيام و كلام آخر

آخرين سؤال: اگر پيغامي و كلامي دارد بيان فرمائيد:

جواب: بنده خود را كمتر و كوچكتر از آن مي دانم كه پيغامي داشته باشم؛ وي اين مطلب را به عرض مي رسانم كه در عصر ما جرياني پيش آمد كه در طول تاريخ هزار و چند صد ساله اسلام سابقه نداشته است، آن هم سقوط حكومت جباران و فرمانروايان و پديد آمدن حكومت اسلامي است، اين موضوع نعمتي است بزرگ كه به دست يك مرد الهي، مجتهد وارسته، فقيه شجاع، با شهامت، مدير، مدبر و آگاه به اوضاع زمان با توفيق خداوند متعال توانست پرچم نهضت اسلامي را به دوش گرفته و مردم مسلمان ايران و علماي بزرگ حوزه ها و شهرها پشت سر او به راه افتادند. با تحمل زحمات، زندانها، تبعيدها، شهادت شهداء و تحمل خسارتهاي فراوان مالي با داد خون هزاران شهيد اين نهضت را به ثمر رساندند و حكومت اسلامي كه منتهاي آرزوي علماي بزرگ اسلام در طول قرنها بود بوجود آوردند، اكنون لازم است، پس اين نعمت يعني نعمت، قدرت پياده كردن احكام اسلام را بدانيم، و همه و همه همت كنيم كه اين انقلاب را حفظ كنيم و در برابر نقشه هاي استعمارگران بيدار باشيم.

رساله توضيح المسائل مطابق با فتاواي حضرت آيه الله العظمي آقاي حاج شيخ حسين نوري همداني (دام ظله)

مشخصات كتاب

سرشناسه: نوري همداني ، حسين ، 1304-

عنوان و نام پديدآور: رساله توضيح المسائل / مطابق با فتاواي حسين نوري همداني .

مشخصات نشر: قم: موسسه مهدي موعود(عج ) ‫، 1375.

مشخصات ظاهري: ‫612 ص.

شابك: ‫5000ريال ؛ ‫7000 ريال (چاپ سيزدهم) ؛ ‫8000 ريال (چاپ چهاردهم) ؛ ‫10000ريال (چاپ شانزدهم) ؛ ‫10000ريال (چاپ هفدهم) ؛ ‫15000ريال (چاپ بيست و يكم)

يادداشت: چاپ سيزدهم و چهاردهم: 1377.

يادداشت: چاپ شانزدهم و هفدهم:

ص: 67

1379.

يادداشت: چاپ بيست و يكم: 1385.

يادداشت: عنوان عطف : توضيح المسائل .

عنوان عطف: توضيح المسائل .

موضوع: فقه جعفري -- رساله عمليه

رده بندي كنگره: ‫ BP183/9 ‫ /ن 9ر5 1375

رده بندي ديويي: ‫ 297/3422

شماره كتابشناسي ملي: م 75-5488

توضيح المسائل

مقدمه

ياد گرفتن احكام خدا واجب است»

يكي از فرايض مهم اسلامي، ياد گرفتن احكام دين است قرآن مجيد و احاديث اهلبيت عصمت و طهارت (سلام الله عليهم) با تاكيد فراوان، مسلمانان به فرا گرفتن احكام اسلام ترغيب مي كند و از عواقب زيانبار جهل و ترك تعلم، بر حذر مي دارد:

حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: «احكام دين را ياد بگيريد و مانند اعراب زمان جاهليت، از احكام خدا بي خبر نمانيد، سپس افزودند كسي كه احكام الهي را ياد نگيرد خداوند در روز قيامت هرگز به او نظر لطف نمي افكند و بر پاكيزگي اعمالش صّحه نمي گذارد

و نيز حضرتش فرمودند: «كسي كه احكام خداوند را ياد نگيرد، از خير و سعادت محروم است

و همچنين فرمود كه: «حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايند: من از مسلماني كه در برنامه زندگي خود ترتيبي نمي دهد كه هر هفته اي يك روز براي مورد

1- توّجه قرار دادن احكام اسلام و ياد گرفتن آنچه كه نميداند فراغت داشته باشد، منزجر و بيزارم»

نكته مهّم اين است كه در احاديث اسلامي موضوع «تفقه در دين» يعني داشتن شناخت كامل درباره دين و نسبت به احكام آن بصير و بينا بودن، مورد اهتمام و عنايت اهلبيت (عليهم السلام) قرار گرفته و توصيه و تاكيد فراوان بر اين مطلب دارند كه لازم است همه مسلمانان «تفقه در دين» به معنايي كه گفته شد، داشته باشند و

ص: 68

در دسته اي از احاديث خير و سعادت و موفقيت فرد و اجتماع، چه جامعه بزرگ اسلامي و چه جامعه خانوادگي، در گرو تفقه در دين معرفي شده است:

حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: «ِاذا اَرادَ الله بِعَبدٍ خيَراً فَقّهَهُ في الدّينٍ» يعني: «هنگامي كه خداوند خير و سعادت بنده اي از بندگان خود را بخواهد او را نسبت به احكام دين بصير و بينا مي گرداند»

حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: «اٍذا اَرادَ اللهُ بقَومٍ خيراً فَقّهُهم في الدّينِ» يعني: «هنگامي كه مشيت الهي بر اين تعلق مي گيرد كه جامعه اي را به خير و صلاح و موفقيت برساند، آن جامعه را در شناخت دين، بصير و بينا مي سازد»

و حضرت پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايند: «اذا اراد الله باهلبيت خيرا فقههم في الدين و رزقهم الرفق في معيشتهم و وقر صغيرهم كبيرهم»

يعني: «وقتي كه خداوند متعال خير و سعادت يك خانواده را بخواهد اين سه موضوع را در آن خانواده پديد مي آورد:

1-اعضاي آن خانواده را در احكام دين بصير و بينا مي گرداند

2-با حساب و تدبّر گام برداشتن در راه زندگي اقتصادي را نصيب آنها مي كند تا هرگز در راه اسراف و تبذير اموال خود گام نگذارند و نيز مخارج خود را با در آمد حلال خود تنظيم كنند تا از حدّ اعتدال تجاوز نكنند و به ورطه حرام نيفتند

1-كوچكترهاي آنها، بزرگترهاشان را احترام كنند»در اينجا در رابطه با شناخت دين، قبل از هر چيز بايد به اين موضوع توجّه داشت كه دين مقدّس اسلام، قانونگزاري را

ص: 69

تنها در شان خدا مي داند، چه اينكه آن ذات مقدّس است كه انسان ها را آفريده و به مصالح و مفاسد زندگي آنها و خواسته هاي فطرش آنان كاملا آگاه است، چنان كه قانونگزار قوانين زندگي و بقاي موجودات ديگر نيز، آن ذات مقدس است و بس و او كه هم، مقنّن قوانين و هم، هدايتگر راه زندگي است، قوانين زندگي انسانها را بعنوان وظايف فرهنگي، عبادي، سياسي، اقتصادي، اخلاقي، جسمي، رواني فردي و اجتماعي به وسيله پيغمبران عاليمقام و جانشينان والاقدر آنها به انسان ها ابلاغ نموده است و بطور كلي اين احكام و قوانين بر 3 دسته است:

1-احكام اعتقادي

2-احكام اخلاقي

3-احكام عملي

دسته اول: شامل توحيد و عدل و ديگر صفات ثبوتيه و سلبيه آن ذات ذوالجلال، كه صفات جمال و جلال نيز ناميده ميشود ميگردد ونيز شامل موضوع نبوت كه به لزوم بعثت پيامبران خدا و صفات و خصوصيات آنها ارتباط دارد و همچنين شامل موضوع امامت كه با مساله

ولايت و امامت ائمه دوازده گانه (سلام الله عليهم) مرتبط ميشود، ميگردد

چنانكه شامل موضوع معاد كه با مساله شناخت حقيقت مرگ و عالم برزخ و بازگشت روح به بدن در روز قيامت و خصوصيات حشر و نشر و حساب و ميزان و صراط و بهشت و جهنم ارتباط پيدا مي كند، مي شود

اين 5 موضوع كه از آن به اصول دين تعبير مي شود، قسمت اول احكام دين مقدس اسلام است و ياد گرفتن آنها براي هر كسي به فراخور درك او و بر اساس منطق و برهان لازم است

دسته دوم: كه احكام اخلاقي است بطور

ص: 70

خلاصه اين است كه: روحيات انسانها چون در اعمال آنها تاثير مستقيم دارد، لذا تنها راه اصلاح و تكامل آنها پس از تكميل عقايد اسلامي تهذيب اخلاق است كه در نتيجه آن روحيات پست مانند: بخل، حسد، تكبر، خودپسندي غرور و امثال اينها از مزرعه روح آنها زدوده شود و در اين مزرعه پر استعداد و شايسته بذرهاي صفات نيك از قبيل تواضع، كرم، شجاعت، سخاوت، صبر و صدق كشته شود و هدف مقدّس پيغمبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه وآله) كه فرمودند:

«بُعثِتُ لاتمم مَكارمَ الاخلاقِ» يعني: انگيزه بعثت من، تكميل اخلاق نيك انسانها است تامين گردد و عهده دار اين طايفه از احكام اسلامي، علم اخلاق است و بر ما لازم است كه در راه فرا گرفتن آن نيز كوشا باشيم

دسته سوم: احكام عملي است كه گستردگي بيشتري دارد، زيرا احكام و قوانيني است كه كليه اعمال انسان ها را: سياسي، عبادي، قضايي، جزايي، اقتصادي، فردي و اجتماعي زير پوشش خود قرار ميدهد و رساله هاي عمليه با اين دسته از احكام خداوند ارتباط دارد

در رابطه با اين طايفه از احكام الهي توجه به اين دو مطلب لازم است:

1-قوانين و احكام خداوند بطور عمده، منبع، و مدركي جز قرآن مجيد و احاديثي كه از پيغمبر بزرگوار اسلام و اهلبيت عالي مقامشان (صلوات الله عليهم اجمعين) (كه ثقلين ناميده مي شوند) صادر گرديده است، ندارد

2-فهميدن و بدست آوردن مطالب و معارفي كه در قرآن مجيد و احاديث اهلبيت مندرج است، كار آساني نيست و احتياج به تخصص و مهارت دارد و تا يك فرد در ادبيات عرب و علوم مختلف

ص: 71

اسلامي از قبيل تفسير قرآن و حديث شناسي و شناخت راويان احاديث و

اصول فقه و شناخت آرا و انظار فقهاي اسلام، تخصص و مهارت نداشته و به اصطلاح –با توفيق الهي – به درجه اجتهاد و فقاهت نرسيده باشد، هرگز نمي تواند احكام خداوند را از منابع خود استخراج كند و در اختيار جامعه اسلامي بگذارد اكنون با توجه به آنچه كه

ذكر گرديد، لزوم رجوع به فقيهي كه راه اجتهاد را با گستردگي مخصوصي كه دارد پيموده، واضح و مساله تقليد از مجتهد به حكم عقل و منطق، ثابت مي گردد بعلاوه در مثل زمان ما، كه ساكنان همه مناطق روي زمين با هم ارتباط نزديك پيدا كرده اند و مسائل جديد فراواني در زندگي انسانها رخ داده و مي دهد و پديده هاي جديدي پديد مي آيد، كسي مي تواند مرجع احكام الهي باشد كه عالم به اوضاع زمان و واقف به نقشه هاي دشمنان اسلام نيز باشد تا بر اساس منابع غني و كامل و فقه پوياي اسلامي، وظايف

مسلمانان را با توجه به مقتضيات زمآنها و مكانها، استنباط كند و بالاخره معياري كه حضرت صادق (عليه السلام) در اين مورد ارائه فرموده است، اين است:

«فَامّا مَن كانَ منَ الفُقها ءِ، صائناً لنفِسهِ، حافظِاً لدِينه، مخُالفاً علي هواهُ، مُطيعاً لامرِ مولاهُ فللِعوامّ آن يُقلدوهُ»

يعني: «در هر عصر و زمان در ميان فقهاي اعصار و ادوار، بر مردم مسلمانان لازم است از كسي تقليد كنند كه:

1 – داراي صيانت نفس باشد تا در سايه آن بتواند خود را در برابر هر گونه عوامل انحراف از صراط مستقيم اسلام، مصون

ص: 72

نگاه بدارد

2 – حافظ دين باشد

3 – مخالف هواهاي نفساني خود باشد

4 – مطيع امر خداوند متعال باشد»

تقليد

احكام تقليد

(مساله 1) مسلمانان بايد به اصول دين ايمان و يقين داشته باشد و اين ايمان بايد براي هر مسلماني به اندازه فكر و درك او بر پايه دليل و برهان استوار باشد، و در احكام غير ضروري دين بايد يا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روي دليل بدست آورد، يا از مجتهد تقليد كند، يعني به دستور او رفتار نمايد يا از راه احتياط طوري به وظيفه خود عمل نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است، مثلا اگر عده اي از مجتهدين عملي را حرام ميدانند و عده ديگر مي گويند حرام نيست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملي را بعضي واجب و بعضي مستحب ميدانند آن را بجا آورد، پس كساني كه مجتهد نيستند و نمي توانند به احتياط عمل كنند، واجب است از مجتهد تقليد نمايند به اين مطلب نيز بايد توجه كرد كه در بسياري از موارد در خود عمل به احتياط نيز بايد يا مجتهد بود و يا تقليد كرد

(مساله 2) تقليد در احكام، عمل كردن به دستور مجتهد است و از مجتهدي بايد تقليد كرد كه مرد و بالغ و عاقل و شيعه دوازده امامي و حلال زاده و زنده و عادل باشد و نيز بنابر احتياط واجب بايد از مجتهدي تقليد كرد كه حريص به دنيا نباشد، و بنابر اقوي در صورت علم به مخالفت فتواي او با فتواي غير اعلم موافق با احتياط باشد و اعلم يعني در فهميدن

ص: 73

حكم خدا از تمام مجتهد هاي زمان خود، استاد تر باشد

(مساله 3) مجتهد و اعلم را از سه راه مي توان شناخت:

اول: آنكه خود انسان يقين كند، مثل آنكه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد

دوم: آنكه دو نفر عالم عادل، كه مي توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند، مجتهد بودن يا اعلم بودن كسي را تصديق كنند، به شرط آنكه دو نفر عالم عادل ديگر با گفته آنان مخالفت ننمايند

سوم: آنكه عده اي از اهل علم كه مي توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند، و از گفته آنان اطمينان پيدا مي شود مجتهد بودن يا اعلم بودن كسي را تصديق كنند

(مساله 4) اگر شناختن اعلم مشكل باشد بايد از كسي تقليد كند كه گمان به اعلم بودن او دارد، بلكه اگر احتمال ضعيفي هم بدهد كه كسي اعلم است وبداند ديگري از او اعلم نيست بنابر احتياط واجب بايد از او تقليد نمايد واگر چند نفر در نظر او اعلم از ديگران و با يكديگر مساوي باشند بايد از يكي از آنان تقليد كند

(مساله 5) بدست آوردن فتوي يعني دستور مجتهد چهار راه دارد:

اول: شنيدن از خود مجتهد

دوم: شنيدن از دو نفر عادل كه فتواي مجتهد را نقل كنند

سوم: شنيدن از كسي كه مورد اطمينان و راستگوست

چهارم: ديدن در رساله مجتهد در صورتي كه انسان به درستي آن رساله اطمينان داشته باشد

(مساله 6) تا انسان يقين نكند كه فتواي مجتهد عوض شده است، مي تواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نمايد، و اگر احتمال دهد

ص: 74

كه فتواي او عوض شده جستجو لازم نيست

(مساله 7) اگر مجتهد اعلم در مساله اي فتوي دهد، مقلد آن مجتهد، يعني كسي كه از او تقليد ميكند، نمي تواند در آن مساله به فتواي مجتهد ديگر عمل كند، ولي اگر فتوي ندهد و بفرمايد احتياط آن است كه فلان طور عمل شود، مثلا بفرمايد احتياط آن است كه در ركعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبيحات اربعه، يعني سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر بگويند، مقلد بايد يا به اين احتياط كه احتياط واجبش مي گويند عمل كند و سه مرتبه بگويد، يا به فتواي مجتهد ديگري عمل كند و بنابر احتياط واجب به فتواي مجتهدي كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهد هاي ديگر بيشتر است عمل نمايد پس اگر او يك مرتبه گفتن را كافي بداند، مي تواند يك مرتبه بگويد و همچنين است اگر مجتهد اعلم بفرمايد مساله محل تامل يا محل اشكال است

(مساله 8) اگر مجتهد اعلم بعد از آنكه در مساله اي فتوي داده، احتياط كند، مثلا بفرمايد ظرف نجس را كه يك مرتبه در آب كُر بشويند پاك مي شود، اگر چه احتياط آن است كه سه مرتبه بشويند، مقلّد او نميتواند درآن مساله به فتواي مجتهد ديگر رفتار كند، بلكه بايد يا به فتوي عمل كند، يا به احتياط بعد از فتوي، كه آن را احتياط مستحبّ مي گويند عمل نمايد مگر آنكه فتواي آن مجتهد نزديك تر به احتياط باشد

(مساله 9) اگر مجتهدي كه انسان از او تقليد ميكند، از دنيا برود بايد

ص: 75

از مجتهد زنده تقليد كند ولي كسي كه در بعضي از مسائل به فتواي مجتهدي عمل كرده، بعد از مردن آن مجتهد مي تواند در همه مسائل از او تقليد كند، مگر اينكه مجتهد زنده اعلم از ميّت باشد، كه در اين صورت رجوع به آن زنده واجب است

(مسائل10) اگر در مساله اي به فتواي مجتهدي عمل كند و بعد از مردن او در همان مساله به فتواي مجتهد زنده رفتار نمايد، دوباره نمي تواند آن را مطابق فتواي مجتهدي كه از دنيا رفته است انجام دهد ولي اگر مجتهد زنده در مساله اي فتوي ندهد، و احتياط نمايد و مقلد مدتي به آن احتياط عمل كند، دوباره مي تواند به فتواي مجتهدي كه از دنيا رفته عمل نمايد مثلا اگر مجتهدي گفتن يك مرتبه سُبحانَ اللهِ والحَمدُ للهِ ولا اِله اِلا اللهُ واللهُ اَكبرُ را در ركعت سوم و چهارم نماز كافي بداند و مقلد مدتي به اين دستور عمل نمايد و يك مرتبه بگويد، چنانچه آن مجتهد از دنيا برود و مجتهد زنده احتياط واجب را در سه مرتبه گفتن بداند و مقلد مدتي به اين احتياط عمل كند و سه مرتبه بگويد، دوباره مي تواند به فتواي مجتهدي كه از دنيا رفته برگردد و يك مرتبه بگويد

(مساله 11) مسايلي را كه انسان غالبا به آنها احتياج دارد واجب است يلد بگيرد

(مساله 12) اگر براي انسان مساله اي پيش آيد كه حكم آن را نمي داند، مي تواند صبر كند تا فتواي مجتهد اعلم را به دست آورد يا اگر احتياط ممكن است، به احتياط عمل نمايد بلكه اگر احتياط

ص: 76

ممكن نباشد، چنانچه از انجام عمل، محذوري لازم نبايد بنابر يك طرف بگذارد تا استعلام نمايد پس اگر معلوم شد كه مخالف واقع يا گفتار مجتهد بوده، دوباره بايد انجام دهد

(مساله 13) اگر كسي فتواي مجتهدي را به ديگري بگويد، چنانچه فتواي آن مجتهد عوض شود، لازم نيست به او خبر دهد كه فتوي عوض شده، ولي اگر بعد از گفتن فتوي بفهمد اشتباه كرده، در صورتي كه ممكن باشد، بايد اشتباه را بر طرف كند

(مساله 14) اگر مكلف مدتي اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد، در صورتي اعمال او صحيح است كه بفهمد به وظيفه واقعي خود رفتار كرده است، يا عمل او با فتواي مجتهدي كه فعلا بايد از او تقليد كند، مطابق باشد، مگر عمل را طوري انجام داده باشد كه از گفته آنان به احتياط نزديك تر باشد كه در اين صورت هم صحيح است

احكام طهارت

آب مطلق و مضاف
آب مطلق

(مساله 15) آب يا مطلق است يا مضاف، آب مضاف آبي است كه آن را از چيزي بگيرند، مثل آب هندوانه و گلاب، يا با چيزي مخلوط باشد، مثل آبي كه به قدري با گل و مانند آن مخلوط شود، كه ديگر به آن آب نگويند و غير اينها آب مطلق است و آن بر پنج قسم است اول آب كُر، دوم آب قليل، سوم آب جاري، چهارم آب باران، پنجم آب چاه

1-آب كُر

(مساله 16) آب كُر، مقدار آبي است كه اگر در ظرفي كه درازا و پهنا و گودي آن هر يك سه وجب ونيم است بريزند، آن ظرف را پر كندو وزن آن از صد و بيست و هشت منِ تبريز

ص: 77

بيست مثقال كمتر است و احتياط اين است كه مقدار 419 / 377 كيلوگرم را در نظر بگيرند

(مساله 17) اگر عين نجس، مانند بول و خون به آب كُر برسد، چنانچه به واسطه آن بو يا رنگ يا مزه آب تغيير كند آب نجس مي شود و اگر تغيير نكند، نجس نمي شود

(مساله 18) اگر بوي آب كُر به واسطه غير نجاست تغيير كند، نجس نمي شود

(مساله 19) اگر عين نجس مانند خون به آبي كه بيشتر از كُر است برسد و بو يا رنگ يا مزه قسمتي از آن را تغيير دهد، چنانچه مقداري كه تغيير نكرده كمتر از كُر باشد، تمام آب نجس مي شود و اگر به اندازه كُر يا بيشتر باشد، فقط مقداري كه بو يا رنگ يا مزه آن تغيير كرده نجس است

(مساله 20) آب فواره اگر متصل بكر باشد، آب نجس را در صورتي كه مخلوط به آن بشود پاك كمي كند، ولي اگر قطره قطره روي آب نجس بريزد، آن را پاك نمي كند، مگر آنكه چيزي روي فواره بگيرند، تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود و با آن مخلوط گردد

(مساله 22) اگر مقداري از آب كُر يخ ببندد و باقي آن بقدر كُر نباشد، چنانچه نجاست به آن برسد نجس مي شود، و هر قدر از يخ هم آب شود نجس است

(مساله 23) آبي كه به اندازه كُر بوده، اگر انسان شك كند از كُر كمتر شده يا نه، مثل آب كُر است، يعني چيز نجس شده را پاك مي كند و اگر نجاستي

ص: 78

هم به آن برسد نجس نمي شود و آبي كه كمتر از كرُ بوده و انسان شك دارد به مقدار كرُ شده يا نه، حكم آب كُر ندارد

(مساله 24) كُر بودن آب، به دو راه ثابت مي شود:

اول: آنكه خود انسان تشخيص دهد

دوم: آنكه دو مرد عادل خبر دهند

2-آب قليل

(مساله 25) آب قليل آبي است كه از زمين نجوشد و از كرُ كمتر باشد

(مساله 26) اگر آب قليل روي چيز نجس بريزد، يا چيز نجس به آن برسد، نجس مي شود

ولي اگر از بالا با فشار روي چيز نجس بريزد، مقداري كه به آن چيز مي رسد، نجس و هر چه بالاتر از آن است پاك مي باشد ونيز اگر مثل فواره با فشار از پائين به بالا رود در صورتي كه نجاست به بالا برسد، پائين نجس نمي شود و اگر نجاست به پائين برسد، بالا نجس مي شود

(مساله 27) آب قليلي كه براي بر طرف كردن عين نجاست روي چيز نجس ريخته شود و از آن جدا گردد، نجس است و بايد از آب قليلي هم كه بعد از بر طرف شدن عين نجاست، براي آب كشيدن چيز نجس روي آن مي ريزد و از آن جدا مي شود، اجتناب كنند ولي آبي كه با آن مخرج بول و غائط را مي شويند با پنج شرط پاك است:

اول – آنكه بو يا رنگ يا مزه آب به واسطه نجاست تغيير نكرده باشد

دوم – نجاستي از خارج به آن نرسيده باشد

سوم – نجاست ديگري مثل خون يا بول يا غائط بيرون نيامده باشد

چهارم –

ص: 79

ذره هاي غائط در آب پيدا نباشد

پنجم – بيشتر از مقدار معمول، نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد

3-آب جاري

(مساله 28) آب جاري آبي است كه از زمين بجوشد و جريان داشته باشد، مانند آب چشمه و قنات

(مساله 29) آب جاري اگر كمتر از كر باشد، چناچه نجاست به برسد تا وقتي بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده، پاك است

(مساله 30) اگر نجاستي به آب جاري برسد، مقداري از آن، كه بو يا رنگ يا مزه اش واسطه نجاست تغيير كرده نجس است و طرفي كه متصل به چشمه است اگر چه كمتر از كر باشد پاك است و آبهاي ديگر نهر اگر به اندازه كر باشد يا به واسطه آبي كه تغيير نكرده به آب چشمه متصل باشد، پاك و گرنه نجس است

(مساله 31) آب چشمه اي كه جاري نيست ولي طوري است كه اگر از آن بردارند باز مي جوشد، حكم آب جاري دارد يعني اگر نجاست به آن برسد، تا وقتي بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده، پاك است

(مساله 32) آبي كه كنار نهر، ايستاده و متصل به آب جاري است، حكم آب جاري دارد

(مساله 33) چشمه اي كه مثلا در زمستان مي جوشد و در زمستان مي جوشد و در تابستان از جوشش مي افتد، فقط وقتي كه مي جوشد حكم آب جاري دارد

(مساله 34) آب حوض حمام اگر چه كمتر از كر باشد، مثل آب جاري است، ولي بنابراحتياط واجب بايد به خزينه اي كه آب آن به تنهائي يا با آب حوضچه به

ص: 80

اندازه كر، متصل باشد

(مساله 35) آب لوله هاي حمام كه از شير ها و دوشها مي ريزد، اگر متصل به كر باشد، مثل آب جاري است و آب لوله هاي عمارات اگر متصل به كر باشد، در حكم آب كر است

(مساله 36) آبي كه روي زمين جريان دارد ولي از زمين نمي جوشد، چنانچه كمتر از كر باشد و نجاست به آن برسد نجس ميشود اما اگر از بالا با فشار به پائين بريزد، چنانچه به نجاست به پائين آن برسد بالاي آن نجس نمي شود

4-آب باران

(مساله 37) اگر به چيز نجسي كه عين نجاست درآن نيست يك مرتبه باران ببارد، جائي كه باران به آن برسد پاك مي شود و در فرش و لباس و مانند اينها فشار لازم نيست ولي باريدن دو سه قطره فائده ندارد، بلكه بايد طوري باشد كه بگويند باران مي آيد

(مساله 38) اگر باران، به عين نجس ببارد و به جاي ديگر ترشح كند، چنانچه عين نجاست همراه آن نباشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح كند، چنانچه ذرهّ اي خون در آن باشد يا آنكه بو يا رنگ يا مزه خون گرفته باشد، نجس مي باشد

(مساله 39) اگر بر سقف عمارت يا روي بام آن عين نجاست، تا وقتي باران به بام مي بارد، آبي كه به چيز نجس رسيده و از سقف يا ناودان مي ريزد پاك است و بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبي كه مي ريزد، به چيز نجس رسيده است نجس مي باشد

(مساله

ص: 81

40) زمين نجسي كه باران بر آن ببارد پاك مي شود و اگر باران بر زمين جاري شود و به جاي نجسي كه زير سقف است برسد، آن را نيز پاك مي كند

(مساله 41) خاك نجسي كه به واسطه باران گل شود و آب آن را فرا گيرد پاك است، اما اگر فقط رطوبت به آن برسد پاك نمي شود

(مساله 42) هر گاه آب باران در جائي جمع شود، اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه موقعي كه باران مي آيد، چيز نجسي را در آن بشويند و آب، بو يا رنگ يا مزه نجاست نگيرد، آن چيز نجس پاك مي شود

(مساله 43) اگر بر فرش پاكي كه روي زمين نجس است باران ببارد و بر زمين نجس جاري شود، فرش، نجس نمي شود و زمين هم پاك مي گردد

5 – آب چاه

(مساله 44) آب چاهي كه از زمين مي جوشد، اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتي بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك است، ولي مستحب است پس از رسيدن بعضي از نجاستها، مقداري كه در كتابهاي مفصل گفته شده از آب آن، بكشند

(مساله 45) اگر نجاستي در چاه بريزد و بو يا رنگ يا مزه آب آن را تغيير دهد، چنانچه تغيير آب چاه از بين برود، موقعي پاك مي شود كه با آبي كه از چاه مي جوشد مخلوط گردد

(مساله 46) اگر آب باران يا آب ديگر، در گودالي جمع شود و كمتر از كُر باشد، چنانچه بعد از قطع شدن باران، نجاست به آن برسد نجس

ص: 82

مي شود

احكام آبها

(مساله 47) آب مضاف كه معني آن گفته شد، چيز نجس را پاك نمي كند، وضو و غسل هم با آن باطل است

(مساله 48) اگر ذره اي نجاست به آب مضاف برسد نجس مي شود، ولي چنانچه از بالا با فشار روي چيز نجس بريزد، مقداري كه به چيز نجس رسيده نجس و مقداري كه بالاتر از آن رسيده نجس و مقداري كه بالاتر از آن است پاك ميباشد مثلا اگر گلاب را از گلابدان روي دست نجس بريزند، آنچه به دست رسيده نجس، و آنچه به دست نرسيده پاك است و نيز اگر مثل فواره با فشار از پائين به بالا برود، اگر نجاست به بالا برسد پائين نجس نمي شود

(مساله 49) اگر آب مضاف نجس، طوري با آب كُر يا جاري مخلوط شود، كه ديگر آب مضاف به آن نگويند پاك مي شود

(مساله 50) آبي كه مطلق بوده و معلوم نيست مضاف شده يا نه، مثل آب مطلق است، يعني چيز نجس را پاك مي كند، وضو و غسل هم با آن صحيح است و آبي كه مضاف بوده و معلوم نيست مطلق شده يا نه مثل آب مضاف است، يعني چيز نجس را پاك نميكند، وضو و غسل هم با آن باطل است

(مساله 51) آبي كه معلوم نيست مطلق يا مضاف و معلوم نيست كه قبلا مطلق يا مضاف بوده، نجاست را پاك نمي كند، وضو و غسل ه با آن باطل است

(مساله 51) آبي كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف و معلوم نيست كه قبلا مطلق يا مضاف بوده، نجاست را پاك نمي

ص: 83

كند، وضو و غسل هم با آن باطل است

ولي اگر به اندازه كُر يا بيشتر باشد ونجاست به آن برسد حكم به نجس بودن آن نمي شود

(مساله 52) آبي كه عين نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير دهد، اگر چه كُر يا جاري باشد نجس مي شود ولي اگر بو يا رنگ يا مزه آب به واسطه نجاستي كه بيرون آب است عوض شود، مثلا مرداري كه پهلوي آب است بوي آن را تغيير دهد نجس نمي شود

(مساله 53) آبي كه عين نجاست مثل خون و بول در آن ريخته و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير داده، چنانچه به كر يا جاري متصل شود، يا باران بر آن ببارد يا باد باران را در آن بريزد، يا آب باران در موقع باريدن از ناودان درآن جاري شود وتغيير آن از بين برود پاك مي شود ولي بايد آب باران يا كر يا جاري با آن مخلوط گردد

(مساله 54) آبي كه براي پاك كردن شئ نجس شده استعمال مي شود و آن را غساله مي نامند اگر تطهير با آب قليل باشد، نجس است، ولي اگر در آب كر يا جاري تطهير نمايند، آبي كه بعد از بيرون آوردن از آن مي ريزد، پاك است

(مساله 55) آبي كه پاك بوده و معلوم نيست نجس شده يا نه پاك است و آبي كه نجس بوده و معلوم نيست پاك شده يا نه، نجس است

(مساله 56) نيم خورده سگ و خوك و كافر، نجس و خوردن آن حرام

ص: 84

است و نيم خورده حيوانات حرام گوشت، پاك و خوردن آن مكروه مي باشد

(مساله 57) واجب است انسان وقت تخلي و مواقع ديگر، عورت خود را از كساني كه مكلفند اگر چه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند و همچنين از ديوانه مميّز كه خوب و بد را مي فهمند، بپوشاند، ولي زن و شوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند

(مساله 58) لازم نيست يا چيز مخصوصي عورت خود را بپوشاند، و اگر مثلا با دست هم آن را بپوشاند، كافي است

(مساله 59) موقع تخلي بايد طرف جلوي بدن، يعني شكم و سينه، رو به قبله و پشت به قبله نباشد

(مساله 60) اگر موقع تخلي طرف جلوي بدن كسي رو به قبله يا پشت به قبله باشد و عورت را از قبله بگرداند كفايت نمي كند، و اگر جلوي بدن او رو به قبله يا پشت به قبله نباشد، احتياط واجب آن است كه عورت را رو به قبله يا پشت به قبله ننمايد

(مساله 61) در موقع تطهير مخرج بول و غائط، رو به قبله و پشت به قبله بودن اشكال ندارد، ولي اگر در موقع استبراء بول از مخرج بيرون آيد، در اين حال رو به قبله و پشت به قبله بودن، حرام است

(مساله 62) اگر براي آنكه نا محرم او را نبيند مجبور شود رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند، مانعي ندارد و نيز اگر از راه ديگر ناچار باشد كه رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند مانعي ندارد

(مساله 63) احتياط واجب آن است كه بچه را در

ص: 85

وقت تخلي رو به قبله يا پشت به قبله ننشانند، ولي اگر خود بچه بنشيند، جلوگيري از او واجبي نيست

(مساله 64) در چهار جا تخلي حرام است:

اول: در كوچه هاي بن بست در صورتي كه صاحبانش اجازه نداده باشند

دوم: در ملك كسي كه اجازه تخلي نداده است

سوم: در جائي كه براي عدّ ه مخصوصي وقف شده است، مثل بعضي از مدرسه ها

چهارم: روي قبر مؤمنين در صورتي كه بي احترامي به آنان باشد

(مساله 65) در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاك مي شود:

اول: آنكه با غائط نجاست ديگري مثل خون بيرون آمده باشد

دوم: آنكه نجاستي از خارج به مخرج غائط رسيده باشد

سوم: آنكه اطراف مخرج بيشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد و در غير اين سه صورت مي شود مخرج را آب شست و يا به دستوري كه بعداً گفته مي شود با پارچه و سنگ و مانند اينها پاك كرد، اگر چه شستن با آب بهتر است

(مساله 66) مخرج بول با غير آب پاك نمي شود و اگر بعد از بر طرف شدن بول يك مرتبه بشويند كافي است، ولي كساني كه بولشان از غير مجراي طبيعي مي آيد، احتياط واجب آن است كه دو مرتبه بشويند و نيز زن حكم مرد را دارد و اين در صورتي است كه با آب قليل بشويند، ولي با آب جاري و كّر يك مرتبه شستن كفايت مي كند

(مساله 67) اگر مخرج غائط را با آب بشويند، ايد چيزي از غائط در آن نماند، ولي باقي ماندن رنگ و بوي آن مانعي ندارد،

ص: 86

و اگر در دفعه اول طوري شسته شود كه ذرهّ اي از غائط در آن نماند، دوباره شستن لازم نيست

(مساله 68) هر گاه با سنگ و كلوخ و مانند اينها غائط را از مخرج بر طرف كنند، پاك مي شود و نماز خواندن مانعي ندارد و چنانچه چيزي هم به آن برسد نجس نمي شود

(مساله 69) لازم است با سنگ يا سه سنگ يا سه پارچه مخرج را پاك كنند، با اطراف يك سنگ يا يك پارچه كافي نيست و با استخوان و سر گين پاك نمي شود و پاك كردن با چيز هائي كه احترام آنها لازم است، مانند كاغذي كه اسم خدا بر آن نوشته شده حرام است و اگر محل را با آن پاك كند، پاك نمي شود و نماز با آن نمي تواند بخواند

(مساله 70) اگر شك كند كه مخرج را تطهير كرده يا نه، لازم است تطهير نمايد اگر چه هميشه بعد از بول يا غائط فورا تطهير مي كرده

(مساله 71) اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز، مخرج را تطهير كرده يا نه، نمازي كه خوانده صحيح است، ولي براي نماز هاي بعد، بايد تطهير كند

استبرا

(مساله 72) استبرا، عمل مستحبي است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مي دهند، و آن داراي اقسامي است و بهترين آنها اين است كه: بعد از قطع شدن بول، اگر مخرج غائط نجس شده، اول آن را تطهير كنند، بعد سه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از مخرج غائط تا بيخ آلت بكشند و بعد شست را روي آلت و انگشت پهلوي

ص: 87

شست را زير آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند

(مساله 73) آبي كه گاهي بعد از ملاعبه و بازي كردن، از انسان خارج مي شود و به آن مذي مي گويند پاك است و نيز آبي كه بعد از مني بيرون مي آيد و به آن وذي گفته مي شود و آبي كه گاهي بعد از بول بيرون مي آيد و به آن ودي مي گويند، اگر بول به آن نرسيده باشد پاك است و چنانچه انسان بعد از بول استبرا كند و بعد آبي از او خارج شود و شك كند كه بول است يا يكي از اينها، پاك مي باشد

(مساله 74) اگر انسان شك كند استبراء كرده يا نه و رطوبتي از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، نجس مي باشد و چنانچه وضو گرفته باشد، باطل مي شود ولي اگر شك كند استبرائي كه كرده درست بوده يا نه و رطوبتي از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، پاك مي باشد، وضو را هم باطل نمي كند

(مساله 75) كسي كه استبراء نكرده اگر به واسطه آنكه مدّتي از بول كردن او گذاشته، يقين كند بول در مجري نمانده است و رطوبتي ببيند و شك كند پاك است يا نه، آن رطوبت پاك مي باشد وضو را هم باطل نمي كند

(مساله 76) اگر انسان بعد از بول استبراء كند و وضو بگيرد، چنانچه بعد از وضو رطوبتي ببيند كه بداند يا بول است يا مني، واجب است احتياطا غسل كند،

ص: 88

وضو هم بگيرد ولي اگر وضو نگرفته باشد، فقط گرفتن وضو كافي است

(مساله 77) براي زن استبرا از بول نيست و اگر رطوبتي ببيند و شك كند پاك است يا نه پاك مي باشد، وضو و غسل او را هم باطل نمي كند

مستحبات و مكروهات تخلي

(مساله 78) مستحب است در موقع تخلي جائي بنشيند كه كسي او را نبيند و موقع وارد شدن به مكان تخلي، اول پاي چپ و موقع بيرون آمدن، اول پاي راست را بگذارد و همچنين مستحب است در حال تخلي سر را بپوشاند و سنگيني بدن را بر پاي چپ بيندازد

(مساله 79) نشستن روبروي خورشيد و ماه در موقع تخلي مكروه است، ولي اگر عورت خود را به وسيله اي بپوشاند مكروه نيست و نيز در موقع تخلي نشستن روبروي باد و در جاده و خيابان و كوچه و درب خانه و زير درختي كه ميوه مي دهد و چيز خوردن و توقف زياد و تطهير كردن با دست راست مكروه مي باشد و همچنين است حرف زدن در حال تخلي، ولي اگر ناچار باشد يا ذكر خدا بگويد اشكال ندارد

(مساله 80) ايستاده بول كردن و بول كردن در زمين سخت و سوراخ جانوران و در آب، خصوصاً آب ايستاده، مكروه است

(مساله 81) خودداري كردن از بول و غائط مكروه است و اگر ضرر برساند بايد خوداري نكند

(مساله 82) مستحب است انسان پيش از نماز و پيش از خواب و پيش از جماع و بعد از بيرون آمدن مني، بول كند

نجاسات

انواع نجاسات

(مساله 83) نجاسات يازده چيز است: اول بول، دوم غائط، سوم مني، چهارم مردار، پنجم خون،

ص: 89

ششم و هفتم سگ و خوك، هشتم كافر، نهم شراب، دهم فقاع، يازدهم عرق شتر نجاستخوار

1 -2 بول و غائط

(مساله 84) بول و غائط انسان و هر حيوان حرام گوشتي كه خون جهنده دارد كه اگر آن را ببرند، خون از آن جستن مي كند، نجس است، ولي فضله حيوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند، پاك است

(مساله 85) فضله پرندگان حرام گوشت، نجس است

(مساله 86) بول و غائط حيوان نجاستخوار نجس است و همچنين است بول و غائط حيواني كه انسان آن را وَطي كرده، يعني با آن نزديكي نموده، و گوسفندي كه گوشت آن از خوردن شير خوك، محكم شده است

3-مني

(مساله 87) مني حيواني كه خون جهنده دارد، نجس است

4-مردار

(مساله 88) مردار حيواني كه خون جهنده دارد نجس است، چه خودش مرده باشد، يا بغير دستوري كه در شرع معين شده، آن را كشته باشند و ماهي چون خون جهنده ندارد، اگر چه در آب هم بميرد پاك است

(مساله 89) چيزهائي از مردار، مثل پشم و مو و كرك و استخوان و دندان كه روح در آن حلول نمي كند از غير حيوان نجس العين (حيواني كه ذاتاً نجس است مثل خوك و سگ) پاك مي باشد

(مساله 90) اگر از بدن انسان يا حيواني كه خون جهنده دارد، در حالي كه زنده است گوشت يا چيز ديگري را كه روح دارد جدا كنند، نجس است

(مساله 91) پوستهاي مختصر لب و جاهاي ديگر بدن كه موقع افتادنشان رسيده، اگر چه آنها را بكنند، پاك است، ولي بنابر احتياط واجب بايد از

ص: 90

پوستي كه موقع افتادنش نرسيده و آن را كنده اند، اجتناب نمايند

(مساله 92) تخم مرغي كه از شكم مرده بيرون مي آيد، اگر پوست روي آن سفت شده باشد پاك است، ولي ظاهر آن را بايد آب كشيد

(مساله 93) اگر بره و بزغاله، پيش از آنكه علفخوار شوند بميرند، پنير مايه اي كه در شير دان آنها مي باشد پاك است، ولي ظاهر آن را بايد آب كشيد

(مساله 94) دواجات روان و عطر و روغن و واكس و صابون كه از خارجه مي آورند اگر انسان يقين به نجاست آنها نداشته باشد، پاك است

(مساله 95) گوشت و پيه چرمي كه در بازار مسلمانان فروخته شود پاك است، و همچنين است اگر يكي از اينها در دست مسلمانان باشد و بدانند آن مسلمانان از كافر گرفته و احتمال بدهند آن مسلمان رسيدگي كرده كه از حيواني است كه به دستور شرع كشته شده است و نيز بداند مسلمان با آن معامله پاكي نموده، پاك است، ولي اگر بداند رسيدگي نكرده، نجس مي باشد

5 – خون

(مساله 96) خون انسان و هر حيواني كه ون جهنده دارد، يعني حيواني كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مي كند نجس است، پس خون حيواني كه مانند ماهي و پشه خون جهنده ندارد، پاك مي باشد

(مساله 97) اگر حيوان حلال گوشت را به دستوري كه در شرع معين شده بكشند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد، خوني كه در بدنش مي ماند پاك است، ولي اگر به علت نفس كشيدن يا به واسطه اينكه سر حيوان در جاي

ص: 91

بلندي بوده، خون به بدن حيوان برگردد، آن خون نجس است

(مساله 98) خوني كه در تخم مرغ مي باشد، بنابر احتياط واجب نجس است، ولي اگر در ميان پرده رقيقي است و آن پرده پاره نشده است، اجزاء تخم مرغ را نجس نمي كند

(مساله 99) خوني كه گاهي موقع دوشيدن شير ديده مي شود نجس است و شير را نجس مي كند

(مساله 100) خوني كه از لاي دندانها مي آيد نجس و خوردن آن حرام است، ولي اگر به واسطه مخلوط شدن با آب دهان از ين برود پاك است، ولي فرو بردن آب دهان در اين صورت اشكال دارد

(مساله 101) خوني كه به واسطه كوبيده شدن، زير ناخن يا پوست مي ميرد، اگر طوري شود كه ديگر به آن خون نگويند پاك است، و اگر به آن خون بگويند در صورتي كه ناخن يا پوست سوراخ شود، اگر مشقت ندارد بايد براي وضو و غسل خون را بيرون آورند و اگر مشقت دارد بايد اطراف آن را به طوري كه نجاست زياد نشود بشويند و پارچه يا چيزي مثل پارچه بر آن بگذارند و روي پارچه دست تر بكشند و تيمم هم بكنند

(مساله 102) اگر انسان نداند كه خون زير پوست مرده يا گوشت به واسطه كوبيده شدن به آن حالت در آمده، پاك است

(مساله 103) اگر موقع جوشيدن غذا، ذره اي خون در آن بيفتد، تمام غذا و ظرف آن نجس مي شود و جوشيدن و حرارت و آتش، پاك كننده نيست

(مساله 104) زردابه اي كه در حال بهبودي زخم در اطراف آن پيدا مي شود،

ص: 92

اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است، پاك مي باشد

6و7 –سگ و خوك

(مساله 105) سگ و خوكي كه در خشكي زندگي مي كنند، حتي مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبتهاي آنها نجس است، ولي سگ و خوك دريائي پاك است

8-كافر

(مساله 106) كافر، يعني كسي كه منكر خدا است يا براي خدا شريك قرار مي دهد يا رسالت حضرت خاتم الانبياء، محمّد بن عبدالله (صلي الله عليه و آله) را قبول ندارد مگر اهل كتاب كه درآخر مساله ذكر ميشود و همچنين است اگر در يكي از اينها شك داشته باشد و نيز كسي كه ضروري دين، يعني چيزي را كه مسلمانان جزء دين اسلام مي دانند منكر شود، چنانچه بداند آن چيز ضروري دين است و انكار آن چيز برگردد به انكار خدا، يا توحيد، يا نبوت، نجس مي باشد و اگر ضروري دين بودن آن را نداند، به طوري كه انكار آن به انكار خدا يا توحيد يا نبوت برنگردد، بهتر آن است كه از او اجتناب كنند كفاري كه مانند يهود و نصاري اهل كتاب مي باشند و تا هنگامي كه علم به ملاقات بدن آنها با يكي از نجاسات كه ذكر شد و مي شود حاصل نشده است، اجتناب لازم نيست

(مساله 107) تمام بدن كافر غير اهل كتاب حتي مو و ناخن و رطوبتهاي او نجس است

(مساله 108) اگر پدر و مادر و جد و جده بچه نابالغ كافر غير اهل كتاب باشند، آن بچه هم نجس است، و اگر يكي از اينها مسلمان باشد بچه پاك است

(مساله 109) كسي كه

ص: 93

معلوم نيست مسلمان است يا نه، پاك مي باشد ولي احكام ديگر مسلمانان را ندارد، مثلاً نمي تواند زن مسلمان بگيرد و نبايد در قبرستان مسلمانان دفن شود

(مساله 110) اگر مسلماني به يكي از دوازده امام دشنام دهد، يا با آنان دشمني داشته باشد، نجس است وهمچنين است غلاة، يعني كساني كه يكي از ائمه (عليهم السلام) را خدا مي خوانند يا مي گويند خدا در حلول كرده است

9-شراب

(مساله 111) شراب و هر چيزي كه انسان را مست مي كند، چنانچه به خودي خود روان باشد، نجس است واگر مثل بنگ و حشيش روان نباشد، اگر چه چيزي در آن بريزند كه روان شود، پاك است

(مساله 112) الكل صنعتي كه براي رنگ كردن درب و ميز و صندلي و مانند اينها به كار مي برند، اگر انسان نداند از چيزي كه مست كننده و روان است درست كرده اند، پاك مي باشد

(مساله 113) اگر آب انگور بخودي خود جوش بيايد نجس است و اگر به واسطه پختن جوش بيايد، خوردنش حرام است ولي نجس نيست و اگر به واسطه جوشاندن به آتش، دو سوم آن كم شود حرام بودن آن نيز برطرف ميشود

(مساله 114) خرما و مويز و كشمش و آب آنها اگر جوش بيايند، پاك و خوردن آنها حلال است، اگر چه احتياط مستحب آن است كه از آنها اجتناب كنند

10 –فقاع

(مساله 115) فقاع كه از جو گرفته مي شود و به آن آبجو مي گويند نجس است، ولي آبي كه به دستور طبيب از جو مي گيرند و به آن ماء الشعير مي گويند، پاك

ص: 94

مي باشد

11 - عرق جنب از حرام

(مساله 116) عرق جنب از حرام نجس نيست، ولي احتياط واجب آن است كه با بدن يا لباسي كه به آن آلوده شده، نماز نخوانند

(مساله 117) اگر انسان در موقعي كه نزديكي با زن حرام است، مثلا در روزه ماه رمضان، با زن خود نزديكي كند، بنابر احتياط واجب نبايد با بدن و لباسي كه آلوده به آن عرق است، نماز بخواند

(مساله 118) اگر جنب از حرام به واسطه تنگي وقت، عوض غسل تيمم نمايد و بعد از تيمم عرق كند بنابر احتياط واجب بايد ا ز عرق خود در نماز اجتناب نمايد، ولي اگر به واسطه عذر ديگر تيمم كند، اجتناب لازم نيست

(مساله 119) اگر كسي از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزديكي كند، بنابر احتياط واجب بايد از عرق خود در نماز اجتناب كند، ولي اگر اول با حلال خود نزديكي كند و بعد از حرام جنب شود، مي تواند با آن عرق نماز بخواند

12-عرق شتر نجاستخوار

(مساله 120) عرق شتر نجاستخوار نجس است و احتياط واجب آن است كه از عرق حيوانات نجاستخوار ديگر نيز، اجتناب كنند

راه ثابت شدن نجاست

(مساله 121) نجاست هر چيز از سه راه ثابت مي شود:

اول: آنكه خود انسان يقين كند چيزي نجس است، و اگر گمان داشته باشد چيزي نجس است، لازم نيست از آن اجتناب نمايد بنابرين غذا خوردن در قهوه خانه ها و مهمانخانه هائي كه مردمان لاابالي و كساني كه پاكي و نجسي را مراعات نمي كنند در آنها غذا ميخوردند، اگر انسان يقين نداشته باشد،

ص: 95

غذائي را كه براي او آوردند، نجس است اشكال ندارد

دوم: آنكه كسي كه چيزي در اختيار او است بگويد آن چيز نجس است، مثلاً همسر انسان يا نوكر يا كلفت بگويد، ظرف يا چيزي ديگري كه در اختيار او است نجس مي باشد

سوم: آنكه دو مرد عادل بگويند چيزي نجس است، و نيز اگر يك نفر عادل هم بگويد چيزي نجس است، بنابراحتياط واجب بايد از آن چيز اجتناب كرد

(مساله 122) اگر به واسطه ندانستن مساله، نجس بودن و پاك بودن چيزي را نداند، مثلاً نداند عرق جنب از حرام پاك است يا نه، بايد مساله را بپرسد، ولي اگر با اينكه مساله را بپرسد، ولي اگر با اينكه مساله را مي داند چيزي را شك كند پاك است يا نه، مثلاً شك كند آن چيز خون است يا نه يا نداند كه خون پشه است يا خون انسان، پاك مي باشد

(مساله 123) چيز نجسي كه انسان شك دارد پاك شده يا نه، نجس است و چيز پاك را اگر شك كند نجس شده يا نه، پاك است و اگر هم بتواند نجس بودن يا پاك بودن آن را بفهمد، لازم نيست وارسي كند

(مساله 124) اگر بداند يكي از دو ظرف يا دو لباسي كه از هر دوي آنها استفاده ميكند نجس شده و نداند كدام است، بايد از هر دو اجتناب كند، ولي اگر مثلاً نمي داند لباس خودش نجس شده يا لباسي كه هيچ از آن استفاده نمي كند و مال ديگري است، لباس خودش هم لازم نيست اجتناب نمايد

راه نجس شدن چيزهاي پاك

(مساله 125) اگر چيز پاك به چيز نجس

ص: 96

برسد و هر دو يا يكي از آنها بطوري تر باشد كه تري يكي به ديگري برسد چيز پاك نجس مي شود و اگر تري به قدري كم باشد كه به ديگري نرسد، چيزي كه پاك بوده، نجس نمي شود

(مساله 126) اگر چيزي پاكي به چيزي نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو يا يكي از آنها تر بوده يا نه، آن چيز پاك، نجس نمي شود

(مساله 127) دو چيزي كه انسان نمي داند كدام پاك و كدام نجس است، اگر چيز پاكي با رطوبت به يكي از آنها برسد نجس نمي شود، ولي اگر يكي از آنها قبلاً نجس بوده و انسان نداند پاك شده يا نه، چنانچه چيز پاكي به آن برسد نجس مي شود

(مساله 128) زمين و پارچه و مانند اينها اگر رطوبت داشته باشد، هر قسمتي كه نجاست به آن برسد، نجس مي شود و جاهاي ديگر آن پاك است و همچنين است خيار و خربزه و مانند اينها

(مساله 129) هرگاه شيره و روغن روان باشد، همين كه يك نقطه از آن نجس شد تمام آن نجس ميشود، ولي اگر روان نباشد همان نقطه اي كه نجس يا متنجس به آن اصابت كرده، نجس است و اگر آن را با مقداري از اطرافش بردارند، بقيّه پاك است

(مساله 130) اگر مگس يا حيواني مانند آن روي چيز نجسي كه تر است بنشيند و بعد روي چيز پاكي كه آن هم تر است بنشيند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حيوان بوده چيز پاك نجس مي شود و اگر نداند پاك است

(مساله 131) اگر جائي

ص: 97

از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق از آنجا به جاي ديگر برود، هر جا كه عرق به آن برسد نجس مي شود، و اگر عرق به جاي ديگر نرود جاهاي ديگر بدن، پاك است

(مساله 132) اخلاطي كه از بيني يا گلو مي آيد، اگر خون داشته باشد، جائي كه خون دارد نجس و بقيه آن پاك است، پس اگر به بيرون دهان يا بيني برسد، مقداري را كه انسان يقين دارد جاي نجس اخلاط به آن رسيده نجس است و محلي را كه شك دارد جاي نجس به آن رسيده يا نه، پاك مي باشد

(مساله 133) اگر آفتابه اي را كه ته آن سوراخ است، روي زمين نجس بگذارند چنانچه آب طوري زير آن جمع گردد كه با آب آفتابه يكي حساب شود، آب آفتابه نجس مي شود، بلكه اگر آب بر زمين جاري شود يا فرو رود، در صورتي كه سوراخ آفتابه به زمين نجس متصل باشد، باز هم بنابر احتياط واجب بايد از آب آفتابه اجتناب كرد، ولي اگر سوراخ آن به زمين نجس متصل نباشد و آب زير آفتابه هم با آب داخل آن يكي حساب نشود، آب آفتابه نجس نمي شود

(مساله 134) اگر چيزي داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتي كه بعد از بيرون آمدن، آلوده به نجاست نباشد پاك است، پس اگر اسباب اماله يا آب آن در مخرج غائط وارد شود، يا سوزن و چاقو و مانند اينها در بدن فرو رود و بعد از بيرون آمدن، به نجاست آلوده نباشد نجس نيست و همچنين آب دهان و بيني اگر

ص: 98

در داخل بدن برسد و بعد از بيرون آمدن به خون آلوده نباشد، پاك است

احكام نجاسات

(مساله 135) نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است، و اگر نجس شود بايد فوراً آن را آب بكشند

(مساله 136) اگر جلد قرآن نجس شود در صورتي كه بي احترامي به قرآن باشد، بايد آن را آب بكشند

(مساله 137) گذاشتن قرآن روي عين نجس مانند خون و مردار، اگر چه آن عين نجس خشك باشد حرام است و برداشتن قرآن از روي آن واجب مي باشد

(مساله 138) نوشتن قرآن با مركب نجس، اگر چه يك حرف آن باشد حرام است و اگر نوشته شود بايد آن را آب بكشند، يا به واسطه تراشيدن و مانند آن كاري كنند كه از بين برود

(مساله 139) احتياط واجب آن است كه از دادن قرآن به كافر خودداري كنند و اگر قرآن دست اوست، در صورت امكان از او بگيرند

(مساله 140) اگر ورق قرآن يا چيزي كه احترام آن لازم است، مثل كاغذي كه اسم خدا يا پيغمبر يا امام بر آن نوشته شده، در مستراح بيفتد بيرون آوردن و آب كشيدن آن اگر چه خرج داشته باشد، واجب است و اگر بيرون آوردن آن ممكن نباشد، بايد به آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق پوسيده است و نيز اگر تربت در مستراح بيفتد و بيرون آوردن آن ممكن نباشد بايد تا وقتي كه يقين نكرده اند، بكلي از بين رفته به آن مستراح نروند

(مساله 141) خوردن و آشاميدن نجس و چيز متنجس حرام است و نيز خورانيدن عين نجس به اطفال در صورتي كه

ص: 99

ضرر داشته باشد، حرام مي باشد، بلكه اگر ضرر هم نداشته باشد بايد از آن خودداري كنند، ولي خوراندن غذاهايي كه نجس شده است به طفل، حرام نيست

(مساله 142) فروختن و عاريه دادن چيز نجسي كه مي شود آن را آب كشيد، اگر نجس بودن آن را به طرف نگويند، اشكال ندارد، ولي چنانچه انسان بداند كه عاريه گيرنده و خريدار آن را در خوردن و آشاميدن استعمال مي كنند بايد نجاستش را به آنها بنابراحتياط واجب بگويد

(مساله 143) اگر انسان ببيند كسي چيز نجسي را مي خورد يا لباس نجس نماز مي خواند، لازم نيست به او بگويد

(مساله 144) اگر جائي از خانه يا فرش كسي نجس باشد و ببيند بدن يا لباس يا چيز ديگر كساني كه وارد خانه او مي شوند با رطوبت به جاي نجس رسيده است، لازم نيست به آنان بگويد

(مساله 145) اگر صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بايد به مهمآنها بگويد، اما اگر يكي از مهمآنها بفهمد، لازم نيست به ديگران خبر دهد، ولي چنانچه طوري با آنان معاشرت دارد كه مي داند كه به واسطه گفتن خود او هم نجس مي شود، بايد بعد از غذا به آنان بگويد

(مساله 146) اگر چيزي را كه عاريه كرده نجس شود، اگر بداند كه صاحبش آن چيز را در خوردن و آشاميدن استعمال مي كند، واجب است به او بگويد

(مساله 147) بچه مميزي كه خوب و بد را مي فهمد اگر چه تكليفش هم نزديك است، اگر بگويد چيزي را آب كشيدم دوباره بايد آن را آب كشيد، ولي اگر

ص: 100

بگويد چيزي كه در دست اوست نجس است، احتياط واجب آن است كه از آن اجتناب كنند

مُطهّرات

مطهرات

(مساله 148) ده چيز نجاست را پاك مي كند و آنها را مطهرات گويند: اول آب، دوم زمين، سوم آفتاب، چهارم استحاله، پنجم انتقال، ششم اسلام، هفتم تبعيت، هشتم برطرف شدن عين نجاست، نهم استبراء حيوان نجاستخوار، دهم غايب شدن مسلمان و احكام اينها به طور تفصيل در مسائل آينده گفته مي شود

1-آب

(مساله 149) آب با چهار شرط چيز نجس را پاك مي كند:

اول: آنكه مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرقِ بيد چيز نجس را پاك نمي كند

دوم: آنكه پاك باشد

سوم: آنكه وقتي چيز نجس را ميشويند آب مضاف نشود و بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكند

چهارم: آنكه بعد از آب كشيدن چيز نجس نجس، عين نجاست در آن نباشد، و پاك شدن چيز نجس با آب قليل يعني آب كمتر از كُر شرطهاي ديگري هم دارد كه بعداً گفته مي شود

(مساله 150) ظرف نجس را با آب بايد سه مرتبه شست، بلكه در كُر و جاري هم احتياط سه مرتبه است، گرچه اقوي كفايت يك مرتبه است، ولي ظرفي را كه سگ ليسيده يا از آن ظرف آب يا چيز روان ديگر خورده، بايد اول با خاك پاك، خاك مال كرد و بعد بنابر احتياط واجب دو مرتبه در كّر يا جاري يا با آب قليل شست، و همچنين ظرفي را كه آب دهان سگ در آن ريخته بنابر احتياط واجب بايد پيش از شستن خاك مال كرد

(مساله 151) اگر دهانه ظرفي

ص: 101

كه سگ دهن زده، تنگ باشد و نشود آن را خاك مال كرد، چنانچه ممكن است بايد پارچه اي را به چوبي بپيچند و به توسط آن خاك را به آن ظرف بمالند، و در غير اين صورت پاك شدن ظرف اشكال دارد

(مساله 152) ظرفي را كه خوك از آن چيز رواني بخورد، با آب قليل بايد هفت مرتبه شست و در كُر و جاري نيز هفت مرتبه بايد شست به احتياط واجب، و لازم نيست آن را خاك مال كنند، اگر چه احتياط آن است كه خاك مال شود و نيز ليسيدن خوك ملحق است به آب خوردن آن به احتياط واجب

(مساله 153) اگر بخواهند ظرفي را كه به شراب نجس شده با آب قليل آب بكشند بايد سه مرتبه بشويند و بهتر است هفت مرتبه شسته شود

(مساله 154) كوزه اي كه از گل نجس ساخته شده و يا آب نجس در آن فرورفته، اگر در آب كُر يا جاري بگذارند، به هر جاي آن كه آب برسد پاك مي شود و اگر بخواهند باطن آن هم پاك شود، بايد به قدري در آب كُر يا جاري بماند كه آب به تمام آن فرو رود و فرو رفتن رطوبت كافي نيست

(مساله 155) ظرف نجس را با آب دو جور مي شود آب كشيد:

يكي آنكه سه مرتبه پر كنند و خالي كنند ديگر آنكه سه دفعه قدري آب در آن بريزند و در هر دفعه آب را طوري در آن بگردانند كه به جاهاي نجس آن برسد و بيرون بريزند

(مساله 156) اگر ظرف بزرگي مثل پاتيل وخمره نجس شود،

ص: 102

چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر كنند و خالي كنند، پاك ميشود و همچنين است اگر سه مرتبه از بالا آب در آن بريزند، به طوري كه تمام اطراف آن را بگيرد و در هر دفعه آبي كه ته آن جمع مي شود بيرون آوردند و احتياط واجب آن است كه در هر دفعه ظرفي را كه با آن آبها را بيرون مي آوردند، آب بكشند

(مساله 157) اگر مِسِ نجس و مانند آن را آب كنند و آب بكشند ظاهرش پاك مي شود

(مساله 158) تنوري كه به بول نجس شده است اگر دو مرتبه از بالا آب در آن بريزند به طوري كه تمام اطراف آن را بگيرند، پاك مي شود و در غير بول اگر بعد از برطرف شدن نجاست يك مرتبه به دستوري كه گفته شد آب در آن بريزند، كافي است و بهتر است كه گودالي ته آن بكنند تا آبها درآن جمع شود و بيرون بياورند، بعد آن گودال را با خاك پاك، پر كنند

(مساله 159) اگر چيز نجس را بعد از بر طرف كردن عين نجاست يك مرتبه در آب كُر يا جاري فرو برند كه تمام جاهاي نجس آن برسد، پاك مي شود و احتياط واجب آن است كه فرش و لباس و مانند اينها را طوري فشار يا حركت دهند كه داخل آن خارج شود

(مساله 160) اگر بخواهند چيزي را كه به بول نجس شده با آب قليل آب بكشند، چنانچه يك مرتبه ديگر كه آب روي آن بريزند پاك مي شود، ولي در لباس و فرش و مانند اينها بايد بعد

ص: 103

از هر دفعه فشار دهند تا غُساله آن بيرون آيد (و غساله آبي است كه معمولاً در وقت شستن و بعد از آن از چيزي كه شسته مي شود، خود به خود يا به وسيله فشار مي ريزد)

(مساله 161) ا گر چيزي به بول پسر شيرخواري كه غذا خور نشده و شير خوك نخورده نجس شود، چنانچه يك مرتبه آب روي آن بريزند كه تمام جاهاي نجس آن برسد پاك مي شود ولي احتياط مستحب آن است كه يك مرتبه ديگر هم آب روي آن بريزند و در لباس و فرش و مانند اينها فشار لازم نيست

(مساله 162) اگر چيزي به غير بول نجس شود، چنانچه بعد از برطرف كردن نجاست يك مرتبه آب روي آن بريزند و از آن جدا شود پاك مي گردد و نيز اگر در دفعه اول كه آب روي آن مي ريزند نجاست آن برطرف شود و بعد از برطرف شدن نجاست هم آب روي آن بيايد پاك مي شود ولي در هر صورت لباس و مانند آن را بايد فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد

(مساله 163) اگر حصير نجس را كه با نخ بافته شده و در آب كر يا جاري فرو برند، بعد از برطرف شدن عين نجاست پاك مي شود

(مساله 164) اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اينها نجس شود، به فرو بردن در آب كُر و جاري پاك مي گردد و اگر باطن آنها نجس شود، پاك نمي گردد

(مساله 165) اگر انسان شك كند كه آب نجس به باطن صابون رسيده يا نه، باطن آن پاك است

ص: 104

مساله 166) اگر ظاهر برنج و گوشت يا چيزي مانند اينها نجس شده باشد، چنانچه آن را در ظرفي بگذارند و سه مرتبه آب روي آن بريزند و خالي كنند پاك مي شود، و ظرف آن سهم پاك مي گردد ولي اگر بخواهند لباس يا چيزي را كه فشار لازم دارد در ظرفي بگذارند و آب بكشند بايد در هر مرتبه كه آب روي آن مي ريزند آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند، تا غساله اي كه در آن جمع شده بيرون بريزد

(مساله 167) لباس نجسي را كه به نيل و مانند آن رنگ شده، اگر در آب كر يا جاري فرو برند و آب پيش از آنكه به واسطه رنگ پارچه مضاف شود به تمام آن برسد آن لباس پاك مي شود، اگر چه موقع فشار دادن، آب مضاف يا رنگين از آن بيرون آيد

(مساله 168) اگر لباسي را در آب كُر يا جاري آب بكشند، و بعد مثلاً لجن آب در آن ببينند چنانچه احتمال ندهند كه جلوگيري از رسيدن آب كرده آن لباس، پاك است

(مساله 169) اگر بعد از آب كشيدن لباس و مانند آن خورده گل يا اشنان در آن ديده شود، پاك است ولي اگر آب نجس به باطن گل يا اشنان رسيده باشد ظاهر گل و اشنان پاك و باطن آنها نجس است

(مساله 170) هر چيز نجس، تا عين نجاست را از آن برطرف نكنند، پاك نمي شود، ولي اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده باشد، اشكال ندارد پس اگر خون را از لباس بر طرف كننئ و لباس را

ص: 105

آب بكشند و رنگ خون در آن بماند پاك مي باشد، اما چنانچه به واسطه بو يا رنگ يقين كنند يا احتمال دهند كه ذره هاي نجاست در آن چيز مانده نجس است

(مساله 171) اگر نجاست بدن را در آب كُر يا جاري برطرف كنند، بدن پاك مي شود و بيرون آمدن و دوباره در آب رفتن، لازم نيست

(مساله 172) غذاي نجسي كه لاي دندانها مانده اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذاي نجس برسد، پاك مي شود

(مساله 173) اگر موي سر و صورت را كه زياد است، با آب قليل آب بكشند، بايد فشار دهند كه غساله آن جدا شود

(مساله 174) اگر جائي از بدن يا لباس را با آب قليل آب بكشند، اطرف آنجا كه متصل به آن است و معمولاً موقع آب كشيدن آنجا نجس مي شود، با پاك شدن جاي نجس پاك مي شود و هم چنين است اگر چيز پاكي را پهلوي چيز نجس بگذارند و روي هر دو آب بريزند پس اگر براي آب كشيدن يك انگشت نجس، روي همه انگشتها آب بريزند و آب نجس به همه آنها برسد، بعد از پاك شدن انگشت نجس تمام انگشتها پاك مي شود

(مساله 175) گوشت و دنبه اي كه نجس شده، مثل چيزهاي ديگر آب كشيده مي شود و همچنين است اگر بدن يا لباسي، چربي كمي داشته باشد كه از رسيدن آب به آنها جلوگيري نكند

(مساله 176) اگر ظرف يا بدن نجس باشد، وبعد به طوري چرب شود كه جلوگيري از رسيدن آب به آنها چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب

ص: 106

بكشند بايد چربي را بر طرف كنند تا آب به آنها برسد

(مساله 177) چيز نجسي كه عين نجاست درآن نيست، اگر زير شيري كه متصل به كرُ است يك دفعه بشويند، پاك مي شود ونيز اگر عين نجاست در آن باشد، چنانچه عين نجاست آن، زير شير يا به وسيله ديگر برطرف شود و آبي كه از آن چيز مي ريزد بو يا رنگ يا مزه ديگري به واسطه نجاست به خود نگرفته باشد، با آب شير پاك مي گردد، اما اگر آبي كه از آن ميريزد بو يا رنگ يا مزه ديگري بواسطه نجاست به خود گرفته باشد، بايد به قدري آب شير روي آن بريزند تا در آبي كه از آن جدا مي شود بو يا رنگ يا مزه ديگري به واسطه نجاست نباشد

(مساله 178) اگر چيزي را آب بكشد و يقين كند پاك شده و بعد شك كند كه عين نجاست را از آن بر طرف كرده يا نه، چنانچه موقع آب كشيدن، متوجه برطرف كردن عين نجاست بوده آن چيز پاك است و اگر متوجه برطرف كردن عين نجاست نبوده بنابراحتياط واجب بايد دوباره آن را آب بكشد

(مساله 179) زميني كه آب روي آن جاري نمي شود، اگر نجس شود با آب قليل پاك نمي گردد ولي زميني كه روي آن شن يا ريگ باشد، چون آبي كه روي آن مي ريزند از آن جدا شده و در شن و ريگ فرو مي رود، با آب قليل پاك مي شود، اما زير ريگها نجس مي ماند

(مساله 180) زمين سنگ فرش و آجر فرش و زمين سختي كه

ص: 107

اب در آن فرو نمي رود، اگر نجس شود با آب قليل پاك مي گردد، ولي بايد بقدري آب روي آن بريزند كه جاري شود و چنانچه آبي كه روي آن ريخته اند از سوراخي بيرون رود همه زمين پاك مي شود، و اگر بيرون نرود جائي كه آبها جمع مي شود نجس مي ماند و براي پاك شدن آنجا بايد گودالي بكنند كه آب در آن جمع شود ، بعد آب را بيرون بياورند و گودال را با خاك پاك، پر كنند

(مساله 181) اگر ظاهر نمك سنگ و مانند آن نجس شود، با آب كمتر از كُر هم پاك مي شود

(مساله 182) اگر شكر آب شده نجس را قند بسازند و در آب كُر يا جاري بگذرند، پاك نمي شود

2-زمين

(مساله 183) زمين با سه شرط، كف پا و ته كفش نجس را، پاك مي كند

اول: آنكه زمين پاك باشد

دوم: آنكه خشك باشد

سوم: آنكه اگر عين نجس مثل خون و بول يا متنجس مثل گلي كه نجس شده در كف پا و ته كفش باشد، به واسطه راه رفتن يا ماليدن پا به زمين برطرف شود و نيز زمين بايد خاك يا سنگ يا آجر فرش و مانند اينها باشد و با راه رفتن روي فرش و حصير و سبزه، كف پا و ته كفش نجس، پاك نمي شود و اگر به واسطه غير راه رفتن نجس شده باشد،

پاك شدنش به واسطه راه رفتن اشكال دارد

(مساله 184) كف پا و ته نجس، به واسطه راه رفتن روي اسفالت و روي زميني كه با چوب فرش شده، پاك نمي

ص: 108

شود

(مساله 185) براي پاك شدن كف پا و ته كفش بهتر است پانزده ذراع (تقريباً ده گام مي شود) يا بيشتر راه بروند، اگر چه به كمتر از پانزده ذراع يا ماليدن پا به زمين، نجاست بر

(مساله 186) لازم نيست كف پا و ته كفش نجس، تر باشد، بلكه اگر خشك هم باشد به راه رفتن پاك مي شود

(مساله 187) بعد از آنكه كف پا يا ته كفش نجس به راه رفتن پاك شد، مقداري از اطراف آن هم كه معمولاً به گل آلوده مي شود اگر زمين با خاك به آن اطراف برسد، پاك ميگردد

(مساله 188) كسي كه با دست و زانو راه مي رود، اگر كف دست يا زانو به وسيله تماس با زمين و حركت برروي زمين نجس شود، دست و زانوي به وسيله راه رفتن پاك مي شود و اما پاك شدن ته عصا و ته پاي مصنوعي و نعل چهار پايان و چرخ اتومبيل ودرشگه و مانند اينها، محل اشكال است

(مساله 189) اگر بعد از راه رفتن، ذره هاي كوچكي از نجاست كه ديده نمي شود، در كف پا و ته كفش بماند بايد آن ذره ها را هم به ترتيبي كه ذكر شد برطرف كرد، ولي باقي بودن بو و رنگ اشكال ندارد

(مساله 190) توي كفش و مقداري از كف پا كه به زمين نمي رسد به واسطه راه رفتن پاك نمي شود و پاك شدن كف جوراب به واسطه راه رفتن محل اشكال است، مگر اينكه راه رفتن با آن به جاي كفش معمول و متعارف باشد و اگر كف جوراب از

ص: 109

پوست باشد به وسيله راه رفتن پاك مي شود

3-آفتاب

(مساله 191) آفتاب زمين و ساختمان و چيزهائي كه مانند درب و پنجره در ساختمان بكار برده شده، و همچنين ميخي را كه به ديوار كوبيده اند وجزء ساختمان حساب ميشود، با شش شرط پاك ميكند:

اول: آنكه چيز نجس بطوري تر باشد، كه اگر چيز ديگري به آن برسد تر مي شود، پس اگر خشك باشد بايد به وسيله اي آن را تر كنند تا آفتاب خشك كند

دوم: آنكه اگر عين نجاست در آن چيز باشد، پيش از تابيدن آفتاب آن را بر طرف كنند

سوم: آنكه چيزي از تابيدن آفتاب جلوگيري نكند، پس اگر آفتاب از پشت پرده يا ابر و مانند اينها بتابد و چيز نجس را خشك كند، آن چيز پاك نمي شود، ولي اگر ابر بقدري نازك باشد كه از تابيدن آفتاب جلوگيري نكند، اشكال ندارد

چهارم: آنكه آفتاب به تنهائي چيز نجس را خشك كند، پس اگر مثلاً چيز نجس به واسطه باد و آفتاب خشك شود پاك نمي گردد، ولي اگر باد بقدري كم باشد كه نگويند به خشك شدن چيز نجس كمك كرده، اشكال ندارد

پنجم: آنكه آفتاب مقداري از بنا و ساختمان را كه نجاست به آن فرورفته يك مرتبه خشك كند، پس اگر يك مرتبه بر زمين و ساختمان نجس بتابد و روي آن را خشك كند و دفعه ديگر زير آن را خشك نمايد، فقط روي آن پاك مي شود و زير آن نجس مي ماند

ششم: آنكه ما بين روي زمين يا ساختمان كه آفتاب به آن مي تابد، جسم پاك ديگري فاصله

ص: 110

نباشد

(مساله 192) اگر، حصير نجس را پاك مي كند وهمچنين درخت و گياه به واسطه آفتاب پاك مي شود

(مساله 193) اگر آفتاب به زمين نجس بتابد، بعد انسان شك كند كه زمين موقع تابيدن آفتاب تر بوده يا نه، آن به واسطه آفتاب خشك شده يا نه، آن زمين نجس است و همچنين است اگر شك كند كه پيش از آفتاب عين نجاست از آن بر طرف شده يا نه، يا شك كند كه چيزي مانع تابش آفتاب بوده يا نه

(مساله 194) اگر آفتاب به يك طرف ديوار نجس بتابد، طرفي كه آفتاب به آن نتابيده پاك نمي شود، ولي اگر ديوار بقدري نازك باشد كه به واسطه تابش به يك طرف، طرف ديگرش هم خشك شود پاك مي گردد

4– استحاله

(مساله 195) اگر جنس چيز نجس بطوري عوض شود كه به صورت چيز پاكي در آيد پاك مي شود و مي گويند استحاله شده است، مثل آنكه چوب نجس بسوزد و خاكستر گردد، يا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود، ولي اگر جنس آن عوض نشود مثل آنكه گندم نجس را آرد كنند يا نان بپزند پاك نمي شود

(مساله 196) كوزه گلي و مانند آن كه از گل نجس ساخته شده، نجس است و بايد از ذغالي كه از چوب نجس درست شده نيز، اجتناب نمايند

(مساله 197) چيز نجسي كه معلوم نيست استحاله شده يا نه، نجس است

(مساله 198) اگر شراب بخودي خود يا به واسطه آنكه چيزي مثل سركه و نمك در آن ريخته اند سركه شود، پاك مي گردد

(مساله 199) شرابي كه از انگور

ص: 111

نجس درست كنند، به سركه شدن پاك نمي شود، بلكه اگر نجاستي هم از خارج به شراب بر سد احتياط واجب آن است كه بعد از سركه شدن از آن اجتناب نمايند

(مساله 200) سركه اي كه از انگور و كشمش و خرماي نجس درست كنند، نجس است

(مساله 201) اگر پوشال ريز انگور يا خرما داخل آنها باشد و سركه بريزند، ضرر ندارد و نيز اگر پيش از آنكه خرما و كشمش و انگور سركه شود، خيار و بادنجان و مانند اينها در آن بريزند، اشكال ندارد

5 - كم شدن دو سوم آب انگور

(مساله 202) آب انگوري كه خود بخود جوش آمده نجس است و فقط به سركه شدن پاك و حلال ميشود، ولي اگر به واسطه آتش جوش آمده است، پيش از آنكه ثلثان شود يعني دو قسمت آن كم شود، نجس نيست و لي حرام است و به ثلثان شدن به وسيله آتش، حلال مي شود

(مساله 203) اگر مثلاً در يك خوشه غوري يك دانه يا دو دانه انگور باشد چنانكه به آبي كه از آن خوشه گرفته مي شود آبغوره مي گويند و اثري از شيريني در آن نباشد و بجوشد، پاك و خوردن آن حلال است

(مساله 204) چيزي كه معلوم نيست غوره است يا انگور، اگر جوش بيايد نجس نمي شود

6-انتقال

(مساله 205) ا گر خون بدن انسان يا خون حيواني كه خون جهنده دارد، يعني حيواني كه وقتي رگ آن را ببرند خون از آن جستن مي كند، به بدن حيواني كه خون جهنده ندارد برود و خون آن حيوان حساب شود پاك مي گردد و اين را انتقال گويند پس خوني كه

ص: 112

زالو از انسان مي مكد چون خون زالو به آن گفته نمي شود و مي گويند خون انسان است، نجس مي باشد

(مساله 206) اگر كسي پشه اي را كه به بدنش نشسته، بكشد و نداند خوني كه از پشه بيرون آمده از او مكيده يا از خود پشه مي باشد، پاك است و همچنين است اگر بداند از او مكيده ولي جز و بدن پشه حساب شود، اما اگر فاصله بين مكيدن خون و كشتن پشه بقدري كم باشد، كه بگويند خون انسان است، يا معلوم نباشد كه مي گويند خون پشه است يا خون انسان، نجس مي باشد

7- اسلام

(مساله 207) اگر كافر شهادتين بگويد يعني بگويد: اشهد آن لا اله الا الله و اشهد آن محمداً رسول الله مسلمان مي شود و بعد از مسلمانان شدن، بدن و آب دهان و بيني و عرق او پاك است و اگر موقع مسلمان شدن، عين نجاست به بدن او بوده، بايد بر طرف كند و جاي آن را آب بكشد، ولي اگر پيش از مسلمان شدن عين نجاست بر طرف شده باشد، لازم نيست جاي آن را آب بكشد

(مساله 208) اگر موقعي كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسيده باشد وآن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد، نجس است، ولي لباسي كه در موقع مسلمان شدن در بدن او بوده است، پاك مي شود هر چند با عرق بدن او ملاقات كرده باشد

(مساله 209) اگر كافر شهادتين بگويد، و انسان نداند قلبا مسلمان شده، يا نه، پاك است، بلكه اگر انسان بداند كه قلبا مسلمان نشده است

ص: 113

هنگامي كه در ظاهر اسلام را مراعات مي كند، پاك است

8 – تبعيت

(مساله 210) تبعيت آن است كه چيز نجسي به واسطه پاك شدن چيز نجس ديگر پاك شود

(مساله 211) اگر شراب سركه شود، ظرف آن هم تا جائي كه شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسيده پاك مي شود و كهنه و چيزي هم كه معمولا روي آن مي گذارند اگر به آن رطوبت نجس شود، پاك مي گردد بلكه اگر موقع جوشيدن سر برود و پشت ظرف به آن آلوده شود، بعد از سركه شدن پشت ظرف هم پاك مي شود

(مساله 212) تخته يا سنگي كه روي آن، ميت را غسل مي دهند و پارچه اي كه با آن عورت ميت را مي پوشانند و دست كسي كه او را غسل مي دهد، بعد از تمام شدن غسل، پاك مي شود

(مساله 213) كسي كه چيزي را با دست خود آب مي كشد، اگر دست و آن چيز با هم آب كشيده شود، بعد از پاك شدن آن چيز، دست او هم پاك مي شود

(مساله 214) اگر لباس و مانند آن را با آب قليل آب كشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آبي كه روي آن ريخته اند جدا شود، آبي كه در آن مي ماند، پاك است

(مساله 215) ظرف نجس را كه با آب قليل آب مي كشند، بعد از جدا شدن آبي كه براي پاك شدن، روي آن ريخته اند، قطرهاي آبي كه در آن مي ماند، پاك است

9 – بر طرف شدن عين نجاست

(مساله 216) اگر بدن حيوان به عين نجس مثل خون، يا متنجس مثل آب نجس، آلوده شود،

ص: 114

چنانچه آنها بر طرف شوند بدن آن حيوان پاك مي شود و همچنين است باطن بدن انسان، مثل توي دهان و بيني، مثلا اگر خوني از لاي دندان بيرون آيد و در آب دهان از بين برود، آب كشيدن توي دهان لازم نيست ولي اگر دندان عاريه در دهان نجس شود، بايد آن را آب كشيد به احتياط واجب

(مساله 217) اگر غذا لاي دندان مانده باشد و داخل دهان خون بيايد، چنانچه انسان نداند كه خون به غذا رسيده، آن غذا پاك است و اگر خون به آن برسد بنابر احتياط واجب، نجس مي شود

(مساله 218) جائي را كه انسان نمي داند از ظاهر بدن است يا باطن است آن، اگر نجس شود لازم نيست آب بكشد، اگر چه آب كشيدن احوط است

(مساله 219) اگر گرد و خاك نجس به لباس و فرش و مانند اينها بنشيند، چنانچه هر دو خشك باشند، نجس نمي شود و اگر طوري آنها را تكان دهند كه گرد خاك نجس از آنها بريزد، پاك مي شود

10- استبراء حيوان نجاستخوار

(مساله 220) بول و غائط حيواني كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده نجس است، و اگر بخواهند پاك شود، بايد آن را استبراء كنند، يعني تا مدتي كه بعد از آن مدت ديگر نجاستخوار به آن نگويند، نگذارند نجاست بخورد و غذاي پاك به آن بدهند و بايد شتر نجاستخوار را چهل روز و گاو را بيست روز و گوسفند را ده روز و مرغابي را هفت يا پنج روز و مرغ خانگي را سه روز از خوردن نجاست جلوگيري كنند و غذاي پاك به آنها بدهند

11 - غائب شدن مسلمان

(مساله 221)

ص: 115

اگر بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگري كه مانند ظرف و فرش در اختيار او است، نجاست شود و آن مسلمان غائب گردد اگر انسان احتمال بدهد كه آن چيز را آب كشيده يا به واسطه آن كه مثلاً آن چيز در آب جاري افتاده، پاك شده است، اجتناب از آن لازم نيست

(مساله 222) اگر خود انسان يقين كند كه چيزي كه نجس بوده پاك شده است، يا دو عادل به پاك شدن آن خبر دهند، آن چيز پاك است و همچنين است اگر كسي كه چيز نجس در اختيار او است بگويد آن چيز پاك شده، يا مسلماني چيز نجس را آب كشيده باشد، اگر چه معلوم نباشد درست آب كشيده يا نه

(مساله 223) كسي كه وكيل شده است لباس انسان را آب بكشد و لباس هم در تصرف او باشد، اگر بگويد آب كشيدم و انسان از گفته او اطمينان پيدا كند، آن لباس پاك است

(مساله 224) اگر انسان حالي دارد كه در آب كشيدن چيز نجس يقين پيدا نميكند، ميتواند به گمان اكتفا نمايد

ظرفها

احكام ظرفها

(مساله 225) ظرفي كه از پوست سگ يا خوك يا مردار ساخته شده، خوردن و آشاميدن از آن ظرف حرام است و نبايد آن ظرف را در وضو و غسل و كارهائي كه بايد با چيز پاك انجام داد، استعمال كنند ولي به كار بردن و استعمال آنها در غير آنچه كه مشروط به طهارت است، اشكالي ندارد

(مساله 226) خوردن و آشاميدن از ظرف طلا و نقره و استعمال آنها حتي در زينت اتاق و نگاهداشتن آنها حرام است و بر صاحب ظرف

ص: 116

واجب است كه آن را بشكند و از وضع ظرف بودن خارج كند

(مساله 227) ساختن ظرف طلا و نقره و مزدي كه براي آن مي گيرند، حرام است

(مساله 228) خريد و فروش ظرف طلا و نقره و پول و عوضي كه فروشنده مي گيرد، حرام است

(مساله 229) گيره استكان كه از طلا يا نقره مي سازند، اگر بعد از برداشتن استكان، ظرف به آن گفته شود، استعمال آن، چه به تنهائي و چه با استكان حرام است و اگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعي ندارد

(مساله 230) استعمال ظرفي كه روي آن را آب طلا يا آب نقره داده اند، اشكال ندارد

(مساله 231) اگر فلزي را با طلا يا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند، چنانچه مقدار آن فلز بقدري زياد باشد كه ظرف طلا يا نقره به آن ظرف نگويند، استعمال آن مانعي ندارد

(مساله 232) اگر انسان غذائي كه در ظرف طلا يا نقره است به اين منظور كه غذا خوردن در ظرف طلا ونقره حرام است در ظرف ديگر بريزد، اين استعمال جايز است، ولي اگر بخواهد از ظرف دوم غذا بخورد و خالي كردن ظرف براي آن نباشد كه غذا خوردن از ظرف طلا يا نقره جايز نيست، اين استعمال حرام مي باشد، ولي خوردن غذا از ظرف دو م مانعي ندارد

(مساله 233) استعمال بادگير قليان و غلاف شمشير و كارد و قاب قرآن، اگر از طلا يا نقره باشد، اشكال ندارد و همچنين عطر دان و سرمه دان و مثل اينها

(مساله 234) استعمال ظرف طلا يا نقره در حال ناچاري اشكال

ص: 117

ندارد و براي وضو و غسل هم در حال تقيه مي شود ظرف طلا و نقره را استعمال كرد، بلكه گاهي واجب است

(مساله 235) استعمال ظرفي كه معلوم نيست از طلا يا نقره است يا از چيز ديگر، اشكال ندارد

(مساله 236) همانطور كه استعمال ظرف طلا و نقره و ساختن و خريدن و فروختن و نگاه داشتن و هر گونه استفاده از آن و اجرت براي ساختن و اصلاح آن حرام است، ساختن اشيائي از قبيل تخت و زين اسب ولوح وامثال آن از طلا و نقره، هر چند كه ظرف نيست نيز حرام است و راكد نگهداشتن اين قبيل منابع ثروت جائز نيست واسراف است وآنچه كه در روايات حكم به جواز آن شده است، ساختن و استعمال اشيائي است كه حقير يا تابع چيز ديگري مانند حلقه شمشير وقاب قرآن است

وضو

وضو

(مساله 237) در وضو واجب است صورت ودستها را بشويند و جلوي سرو روي پاها را مسح كنند

(مساله 238) درازاي صورت را بايد از بالاي پيشاني جائي كه موي سر بيرون مي آيد تا آخر چانه شست و پهناي آن به مقداري كه بين انگشت وسط وشست قرار ميگيرد بايد شسته شود، و اگر مختصري از اين مقدار را نشويد، وضو باطل است وبراي آنكه يقين كند اين مقدار كاملاً شسته شده بايد كمي اطراف آن را هم بشويد

(مساله 239) اگر صورت يا دست كسي كوچكتر يا بزرگتر از معمول مردم باشد بايد ملاحظه كند كه مردمان معمولي تا كجاي صورت خود را مي شويند، او هم تا همانجا را بشويد واگر دست و صورتش هر دو برخلاف

ص: 118

معمول باشد، ولي با هم متناسب باشند، لازم نيست ملاحظه معمول را بكند، بلكه به دستوري كه در مساله پيش گفته شد وضو بگيرد و نيز اگر در پيشاني او مو روئيده يا جلوي سرش مو ندارد بايد به اندازه معمول، پيشاني را بشويد

(مساله 240) اگر احتمال دهد چرك يا چيز ديگري در ابروها و گوشه هاي چشم و لب او هست كه نمي گذارد آب به آنها برسد چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد پيش از وضو، وارسي كند كه اگر هست برطرف نمايد

(مساله 241) اگر پوست صورت از لاي مو پيدا باشد، بايد آب را به پوست برساند و اگر پيدا نباشد، شستن مو كافي است و رساندن آب به زير آن لازم نيست

(مساله 242) اگر شك كند كه پوست صورت از لاي مو پيدا است يا نه، بنابر احتياط واجب بايد مو را بشويد و آب را به پوست هم برساند

(مساله 243) شستن توي بيني و مقداري از لب و چشم كه در وقت بستن، ديده نمي شود واجب نيست، ولي براي آنكه يقين كند از جاهائي كه بايد شسته شود چيزي باقي نمانده، واجب است مقداري از آنها را هم بشويد وكسي كه نمي دانسته بايد اين مقدار را بشويد، اگر نداند در وضو هائي كه گرفته اين مقدار را شسته يا نه، نمازهائي كه خوانده صحيح است

(مساله 244) بايد صورت و دست ها را از بالا به پائين شست و اگر از پائين به بالا بشويد، باطل است

(مساله 245) اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه

ص: 119

تري دست بقدري باشد كه به واسطه كشيدن دست، آب كمي بر آنها جاري شود، كافي است

(مساله 246) بعد از شستن صورت بايد دست وبعد ازآن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتها بشويد

(مساله 247) براي آنكه يقين كند آرنج را كاملاً شسته، بايد مقداري بالاتر از آرنج را هم بشويد

(مساله 248) كسي كه پيش از شستن صورت دستهاي خود را تا مچ شسته، در موقع وضو بايد تا سر انگشتان را بشويد واگر فقط تا مچ را بشويد وضوي او باطل است

(مساله 249) در وضو شستن صورت و دستها مرتبه اول واجب و مرتبه دوم جايز و مرتبه سوم و بيشتر از آن حرام مي باشد و اينكه كدام شستن اول يا دوم يا سوم است بستگي به قصد گيرنده وضو دارد، نه به تعداد دفعاتي كه آب به صورت مي ريزد

(مساله 250) بعد از شستن هر دو دست بايد جلوي سر را با تري آب وضو كه در دست مانده، مسح كند و احتياط واجب آن است كه با دست راست باشد هر چند لازم نيست كه از بالا به پائين مسح نمايد

(مساله 251) يك قسمت از چهار قسمت سر كه مقابل پيشاني است جاي مسح مي باشد و هر جاي اين قسمت را به هر اندازه مسح كند كافي است، اگر چه احتياط مستحب آن است كه از درازا به اندازه درازاي يك انگشت و از پهنا به اندازه پهناي سه انگشت بسته، مسح نمايد

(مساله 252) لازم نيست مسح سر بر پوست آن باشد، بلكه بر موي جلوي سر هم صحيح است، ولي كسي

ص: 120

كه موي جلوي سر او به اندازه اي بلند است كه اگر مثلا شانه كند به صورتش مي ريزد، يا به جاهاي ديگر سر، كه خارج از جلو سر است مي رسد، بايد بيخ موها را مسح كند، يا فرق سر را باز كرده، پوست سر را مسح نمايد و اگر موهائي را كه به صورت مي ريزد يا به جاهاي ديگر سر مي رسد، جلوي سر جمع كند و بر آنها مسح نمايد يا بر موي جاهاي ديگر سر، كه جلوي آن آمده مسح كند، باطل است

(مساله 253) بعد از مسح سر بايد با تري آب وضو كه در دست مانده، روي پاها را از سر يكي از انگشتها تا بر آمدگي روي پا، مسح كند

(مساله 254) پهناي مسح پا به هر اندازه باشد كافي است، ولي بهتر آن است كه به اندازه پهناي سه انگشت بسته مسح نمايد، و بهتر از مسح تمام روي پا است

(مساله 255) اگر در مسح پا همه را روي پا بگذارد و كمي بكشد، صحيح است

(مساله 256) در مسح سر و روي پا بايد دست را روي آنها بكشد و اگر دست را نگهدارد و سر يا پا را به آن بكشد وضو باطل است، ولي اگر موقعي كه دست را مي كشد سر يا پا مختصري حركت كند، اشكال ندارد

(مساله 257) جاي مسح بايد خشك باشد و اگر بقدري تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند، مسح باطل است ولي اگر تري آن بقدري كم باشد كه رطوبتي كه بعد از مسح در آن ديده مي شود بگويند فقط

ص: 121

از تري كف دست است اشكال ندارد

(مساله 258) اگر براي مسح رطوبتي در كف دست نمانده باشد، نمي تواند دست را با آب خارج تر كند، بلكه بايد از اعضاء ديگر وضو رطوبت بگيرد و با آن مسح نمايد

(مساله 259) اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد، مي تواند سر را با همان رطوبت مسح كند و براي مسح پاها از اعضاء ديگر وضو رطوبت بگيرد

(مساله 260) مسح كردن از روي جوراب و كفش باطل است، ولي اگر به واسطه سرماي شديد يا ترس از دزد و درنده و مانند اينها نتواند كفش يا جوراب را بيرون آورد، مسح كردن بر آن اشكال ندارد و اگر روي كفش نجس باشد بايد چيز پاكي بر آن بيندازد و بر آن چيز مسح كند

(مساله 261) اگر روي پا نجس باشد و نتواند براي مسح، آن را آب بكشد، بايد تيمم نمايد

وضوي ارتماسي

(مساله 262) وضوي ارتماسي آن است كه انسان صورت و دستها را به قصد وضو در آب فرو برد يا آنها را در آب فرو برد و به قصد وضو بيرون آورده، ولي مسح با تري آن دست اشكال دارد، بنابراين دست چپ را نبايد ارتماسي شست

(مساله 263) در وضوي ارتماسي هم بايد صورت و دستها از بالا به پائين شسته شود، پس اگر وقتي كه صورت و دستها را در آب فرو مي برد قصد وضو كند، بايد صورت را از طرف پيشاني و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد و اگر موقع بيرون آوردن از آب قصد وضو كند، بايد صورت را از

ص: 122

طرف پيشاني و دستها را زا طرف آرنج بيرون آورد

(مساله 264) اگر وضوي بعضي از اعضاء را ارتماسي و بعضي را غير ارتماسي انجام دهد، اشكال ندارد

دعاهائي كه موقع وضو گرفتن مستحب است

(مساله 265) كسي كه وضو مي گيرد مستحب است موقعي كه نگاهش به آب مي افتاد بگويد: بسمِ اللهِ و باللهِ و الحمدلِله الذي جَعل الماءَ طهُوراً وَ لم يجَعلهُ نَجِساً و موقعي كه پيش از وضو دست خود را مي شويد بگويد: اللهّم اجعلني منَ التوابينَ و اجعلني مِن المُتطهرينَ و در وقت مضمضه كردن يعني آب در دهان گردانيدن بگويد: اللهمّ لقنِي حُجتي يومَ القاكَ وَ اطلِق لساني بذكركَ و در وقت استنشاق يعني آب در بيني كردن بگويد: اللُهّم لاتُحرم عَلي ريحَ الجنهِ و اجعلني ممّن يشُم ريحَها و رو حَها و طيبَها و موقع شستن رو بگويد: اللّهُم بّيض وجهي يومَ تسودُ فيه الوجوهُ و لاتُسَود وَجهي يومَ تبيضُ فيه الوُجوهُ ودر وقت شستن دست راست بخواند: اللهّم اعطني كتِابي بيَميني و الخُلد في الجنانِ بيَساري و حَاسبني حساباً يسيراً و موقع شستن دست چپ بگويد: اللهُم لاتُعطني مغلولهً الي عنُقي و اعوذُ بك مِن مقطعاتِ النيرانِ و موقعي كه سر را مسح مي كند بگويد: اللّهم غَشني بِرحمتكَ و برَكاتك و عفوكَ و در وقت مسح پا بخواند: اللّهُم ثبَتني علي الصراط يومَ تزلُ فيه الاقدامُ و اجعَل سعيي فيما يرضيكَ عَني يا ذالجلالِ و الاكرامِ

شرائط وضو

شرائط صحيح بودن وضو سيزده چيز است:

شرط اول – آن كه آب وضو پاك باشد

شرط دوم – آنكه مطلق باشد و معناي مطلق و مضاف در فصل آبها گذشت

شرط سوم – آنكه آب

ص: 123

وضو مباح باشد

(مساله 266) وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است، اگر چه انسان نجس بودن يا مضاف بودن آن را نداند يا فراموش كرده باشد، و اگر با آن وضو نمازي هم خوانده باشد، بايد آن نماز را دوباره با وضوي صحيح بخواند

(مساله 267) اگر غير از آب گل آلود و مضاف، آب ديگري براي وضو ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است بايد تيمم كند و اگر وقت دارد، احتياط واجب آن است كه آب را بگذارد تا صاف و ته نشين شود و وضو بگيرد

(مساله 268) وضو با آب غصبي و يا آبي كه معلوم نيست صاحب آن راضي است يا نه، حرام و باطل است، ولي اگر سابقاً راضي بوده و انسان نمي داند كه از رضايتش برگشته يا نه، وضو صحيح است و نيز اگر آب وضو از صورت و دستها در جاي غصبي بريزد وضوي او صحيح است

(مساله 269) وضو گرفتن از حوض مدرسه اي كه انسان نمي داند آن حوض را براي همه مردم وقف كرده اند يا براي محصلين همان مدرسه، در صورتي كه معمولا مردم از آب آن وضو بگيرند، اشكال ندارد

(مساله 270) كسي كه نمي خواهد در مسجدي نماز بخواند، اگر نداند حوض آن را براي همه مردم وقف كرده اند يا براي كساني كه در آنجا نماز مي خوانند نمي تواند از حوض آن وضو بگيرد، ولي اگر معمولا كساني هم كه نمي خواهند در آنجا نماز بخوانند از حوض آن وضو مي گيرند، مي تواند از حوض آن، وضو بگيرد

(مساله 271) وضو گرفتن از حوض تيمچه

ص: 124

ها و مسافر خانه ها و مانند اينها براي كساني كه ساكن آنجا ها نيستند، در صورتي صحيح است كه معمولا كساني هم كه ساكن آنجا ها نيستند با آب آنها وضو بگيرند

(مساله 272) وضو گرفتن در نهرهاي بزرگ اگر چه انسان نداند كه صاحب آن ها راضي است، اشكال ندارد ولي اگر صاحب آنها از وضو گرفتن نهي كند، احتياط واجب آن است كه با آب آنها وضو نگيرند

(مساله 273) اگر فراموش كند آب غصبي است و با آن وضو بگيرد، صحيح است، اگر چه خودش آب را غصب كرده باشد

شرط چهارم – آنكه ظرف آب وضو، مباح باشد

شرط پنجم – آنكه ظرف آب وضو، طلا و نقره نباشد

(مساله 274) اگر آب وضو در ظرف غصبي يا طلا يا نقره باشد و غير از آن، آب ديگري ندارد بايد تيمم كند و اگر وضو بگيرد در ظرف غصبي باطل است و در ظرف طلا يا نقره بنابر احتياط واجب بايد تيمم كند و اگر آب ديگري دارد چنانچه در ظرف غصبي يا طلا و نقره وضوي ارتماسي بگيرد يا با آنها آب را به صورت و دستها بريزد، وضوي او به احتياط واجب باطل است و در صورتي كه با مشت يا چيز ديگر، آب را از آنها بردارد و به صورت و دستها بريزد، وضوي او صحيح است هر چند به وسيله آب برداشتن، مرتكب معصيت شده است

(مساله 275) اگر در حوضي كه مثلا يك آجر يا سنگ آن غصبي است، وضو بگيرد صحيح است، ولي اگر وضوي او تصرف در غصب حساب شود گناهكار است

(مساله

ص: 125

276) اگر در صحن يكي از امامان يا امامزادگان كه سابقا قبرستان بوده، حوض يا نهري بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمين صحن را براي قبرستان وقف كرده اند، وضو گرفتن در آن حوض و نهر اشكال ندارد

(مساله 277) اگر پيش از تمام شدن وضو، جائي را كه شسته يا مسح كرده نجس شود، وضو صحيح است

(مساله 278) اگر غير از اعضاء وضو جائي از بدن نجس باشد، وضو صحيح است ولي اگر مخرج را از بول يا غائط تطهير نكرده باشد، احتياط مستحب آن است كه اول آن را تطهير نكرده باشد، احتياط مستحب آن است كه اول آن تطهير كند بعد وضو بگيرد

(مساله 279) اگر يكي از اعضاء وضو نجس باشد و بعد از وضو شك كند كه پيش از وضو آنجا را آب كشيده يا نه چنانچه در موقع وضو ملتفت پاك بودن و نجس بودن آنجا نبوده وضو باطل است و اگر مي داند ملتفت بوده، يا شك دارد كه ملتفت بوده يا نه وضو صحيح است، و در هر صورت جائي را كه نجس بوده بايد آب كشيد

(مساله 280) اگر در صورت يا دستها بريدگي يا زخمي است كه خون آن بند نمي آيد، و آب براي آن ضرر ندارد، بايد در آب كر يا جاري فرو برد و قدري فشار دهد كه خون بند بيايد، و انگشت خود را روي زخم يا بريدگي در زير آب از بالا به پائين بكشد تا آب بر آن جاري شود

شرط هفتم – آنكه وقت براي وضو و نماز كافي باشد

(مساله 281) هر گاه وقت بقدري تنگ

ص: 126

باشد كه اگر وضو بگيرد تمام نماز يا مقداري از آن بعد از وقت خوانده مي شود، بايد تيمم كند ولي اگر براي وضو و تيمم يك اندازه وقت لازم باشد بايد وضو بگيرد

(مساله 282) كسي كه در تنگي وقت نماز بايد تيمم كند، اگر به جاي تيمم وضو بگيرد صحيح است چه براي آن نماز وضو بگيرد يا براي كار ديگر

شرط هشتم – آنكه به قصد قربت يعني براي انجام فرمان خداوند عالم وضو بگيرد، و اگر براي خنك شدن يا به قصد ديگري وضو بگيرد، باطل است

(مساله 283) لازم نيست نيت وضو را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند ولي بايد در تمام وضو متوجه باشد كه وضو مي گيرد، بطوري كه اگر از او بپرسند چه مي كني؟ بگويد وضو مي گيرم

شرط نهم-آنكه وضو را به ترتيبي كه گفته شد بجا آورد، يعني اول صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشويد و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نمايد و بايد پاي راست را پيش از پاي چپ مسح كند و اگر به اين ترتيب وضو نگيرد باطل است

شرط دهم-آنكه كارهاي وضو را پشت سر هم انجام دهد

(مساله 284) اگر بين وضو بقدري فاصله شود كه وقتي مي خواهد جائي را بشويد يا مسح كند، رطوبت جاهائي كه پيش از آن شسته يا مسح كرده خشك شده باشد، وضو باطل است و اگر فقط رطوبت جائي كه جلوتر از محلي است كه مي خواهد بشويد يا مسح كند، خشك شده باشد مثلاً موقعي كه مي خواهد دست

ص: 127

چپ را بشويد رطوبت دست راست خشك شده باشد و صورت تر باشد، وضو صحيح است

(مساله 285) اگر كارهاي وضو را پشت سر هم به جا آورد ولي به واسطه گرماي هوا يا حرارت زياد بدن و مانند اينها رطوبت خشك شود، وضوي او صحيح است

(مساله 286) راه رفتن در بين وضو اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود و بعد سر و پا را مسح كند، وضوي او صحيح است

شرط يازدهم- آنكه شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد و اگر ديگري او را وضو دهد، يا در رساندن آب به صورت و دستها و مسح سر و پاها به او كمك نمايد، وضو باطل است

(مساله 287) كسي كه نمي تواند وضو بگيرد بايد نائب بگيرد كه او را وضو دهد و چنانچه مزد هم بخواهد، در صورتي كه بتواند بايد بدهد، ولي خود او نيت وضو كند و با دست خود مسح نمايد و اگر نمي تواند بايد نائبش دست او را بگيرد و به جاي مسح او بكشد، و اگر اين هم ممكن نيست بايد از دست او رطوبت بگيرد و با آن رطوبت، سر و پاي او را مسح بكند

(مساله 288) هر كدام از كارهاي وضو را كه مي تواند به تنهائي انجام دهد، نبايد در آن كمك بگيرد

شرط دوازدهم – آنكه استعمال آب براي او مانعي نداشته باشد

(مساله 289) كسي كه مي ترسد كه اگر وضو بگيرد، مريض شود يا اگر آب را به مصرف وضو برساند تشنه بماند

ص: 128

نبايد وضو بگيرد بلكه اگر نداند كه آب براي او ضرر دارد و وضو بگيرد و بعد بفهمد ضرر داشته، احتياط واجب آن است كه تيمم كند و با آن وضو نماز نخواند و اگر با آن وضو نمازي بجاآورده، دوباره آن را انجام دهد

(مساله 290) اگر رساندن آب به صورت و دستها به مقدار كمي وضو با آن صحيح است ضرر ندارد و بيشتر از آن ضرر داشته باشد، بايد با همان مقدار، وضو بگيرد

شرط سيزدهم – آنكه در اعضاء وضو مانعي از رسيدن آب نباشد

(مساله 291) اگر مي داند چيزي به اعضاء وضو چسبيده ولي شك دارد كه از رسيدن آب جلوگيري مي كند يا نه، بايد آن را برطرف كند يا آب را به زير آن برساند

(مساله 292) اگر زير ناخن چرك باشد، وضو اشكال ندارد ولي اگر ناخن را بگيرند بايد براي وضو آن چرك را بر طرف كنند، و نيز اگر ناخن بيشتر از معمول بلند باشد، بايد چرك زير مقداري را كه از معمول بلندتر است برطرف نمايند

(مساله 293) اگر درصورت ودستها وجلوي سر وروي پاها به واسطه سوختن يا چيز ديگر برآمدگي پيدا شود، شستن و مسح روي آن كافي است و چنانچه سوراخ شود رساندن آب به زير پوست لازم نيست، بلكه اگر پوست يك قسمت آن كنده شود، لازم نيست آب را به زير قسمتي كه كنده نشده برساند، ولي چنانچه پوستي كه كنده شده گاهي به بدن مي چسبد و گاهي بلند مي شود، بايد آن را قطع يا آب را به زير آن برساند

(مساله 294) اگر انسان شك

ص: 129

كند كه به اعضاي وضوي او چيزي چسبيده يا نه چنانچه احتمال او درنظر مردم بجا باشد مثل آنكه بعد از گل كاري، شك كند گل به دست او چسبيده يا نه، بايد وارسي كند يا بقدري دست بمالد كه اطمينان پيدا كند كه اگر بوده بر طرف شده يا آب به زير آن رسيده است

(مساله 295) جائي را كه بايد شست و مسح كرد هر قدر چرك باشد، اگر چرك آن مانع از رسيدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد، و همچنين است اگر بعد از گچ كاري و مانند آن چيز سفيدي كه جلوگيري از رسيدن آب به پوست نمي نمايد بر دست بماند، ولي اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن مي رسد يا نه، بايد آنها را بر طرف كند

(مساله 296) اگر پيش از وضو بداند كه در بعضي از اعضاء وضو مانعي از رسيدن آب هست و بعد از وضو شك كند كه در موقع وضو آب را به آنجا رسانده يا نه وضوي او صحيح است، ولي اگر بداند كه موقع وضو ملتفت آن مانع نبوده، بايد دوباره وضو بگيرد

(مساله 297) اگر در بعضي از اعضاء وضو مانعي باشد كه گاهي آب به خودي خود زير آن مي رسد و گاهي نمي رسد و انسان بعد از وضو شك كند كه آب زير آن رسيده يا نه، چنانچه بداند موقع وضو ملتفت رسيدن آب به زير آن نبوده، واجب است، دوباره وضو بگيرد

(مساله 298) اگر بعد از وضو چيزي كه مانع از رسيدن آب است در اعضاء وضو ببيند و نداند موقع

ص: 130

وضو بوده يا بعد پيدا شده، وضوي او صحيح است، ولي اگر بداند كه در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده، احتياط واجب آن است كه دوباره وضو بگيرد

(مساله 299) اگر بعد از وضو شك كند چيزي كه مانع رسيدن آب است در اعضاء وضو بوده يا نه، وضو صحيح است

احكام وضو

(مساله 300) كسي كه در كارهاي وضو و شرائط آن مثل پاك بودن آب و غصبي نبودن آن خيلي شك مي كند، بايد به شك خود اعتنا نكند

(مساله 301) اگر شك كند كه وضوي او باطل شده يا نه بنا مي گذارد كه وضوي او باقي است، ولي اگر بعد از بول استبراء نكرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو رطوبتي از او بيرون آيد كه نداند بول است يا چيز ديگر، وضوي او باطل است

(مساله 302) كسي كه شك دارد وضو گرفته يا نه، بايد وضو بگيرد

(مساله 303) كسي كه شك ميداند وضو گرفته و حدثي هم از او سر زده، مثلاً بول كرده، اگر نداند كدام جلوتر بوده، چنانچه پيش از نماز است بايد وضو بگيرد، و اگر در بين نماز است، بايد نماز را بشكند و وضو بگيرد و اگر بعد از نماز است بايد وضو بگيرد و بنابر

احتياط واجب نمازي را كه خوانده دوباره بخواند

(مساله 304) اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه نماز او صحيح است، ولي بايد براي نماز هاي بعد وضو بگيرد

(مساله 305) اگر در بين نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه، نماز او باطل است و بايد وضو بگيرد و نماز

ص: 131

را بخواند

(مساله 306) اگر بعد از نماز شك كند، كه قبل از نماز وضوي او باطل شده يا بعد از نماز نمازي كه خوانده صحيح است

(مساله 307) اگر انسان مرضي دارد كه بول او قطره قطره مي ريزد يا نمي تواند از بيرون آمدن غائط خودداري كند، چنانچه يقين دارد كه از اول وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پيدا مي كند، بايد نماز را در وقتي كه مهلت پيدا مي كند بخواند و اگر مهلت او به مقدار كارهاي واجب نماز است، بايد در وقتي كه مهلت دارد فقط كارهاي واجب نماز را بجا آورد و كارهاي مستحب آن مانند اذان و اقامه را ترك نمايد

(مساله 308) اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پيدا نمي كند و در بين نماز چند دفعه بول از او خارج مي شود، وضوي اول كافي است ولي چنانچه مرضي دارد كه در بين نماز چند مرتبه غائط از او خارج مي شود كه اگر بخواهد بعد از هر دفعه وضو بگيرد سخت نيست، بايد ظرف آبي پهلوي خود بگذارد و هر وقت غائط از او خارج شد، وضو بگيرد و بقيه نماز را بخواند

(مساله 309) كسي كه غائط پي در پي از او خارج مي شود كه وضو گرفتن بعد از هر دفعه براي سخت است، اگر بتواند مقداري از نماز را با وضو بخواند، بايد براي هر نماز يك وضو بگيرد

(مساله 310) كسي كه بول پي در پي از او خارج مي شود، اگر بين دو نماز قطره بولي از او خارج نشود مي

ص: 132

تواند با يك وضو هر دو نماز را بخواند و قطره هايي كه بين نماز خارج مي شود، اشكال ندارد

(مساله 311) كسي كه بول يا غائط پي در پي از او خارج مي شود اگر نتواند هيچ مقدار از نماز را با وضو بخواند، مي تواند چند نماز را با يك وضو بخواند، مگر اختياراً بول يا غائط كند يا چيز ديگري كه وضو را باطل مي كند، پيش آيد

(مساله 312) اگر مرضي دارد كه نمي تواند از خارج شدن باد جلوگيري كند، بايد به وظيفه كساني كه نمي توانند از بيرون آمدن غائط خودداري كنند، عمل نمايد

(مساله 313) كسي كه غائط پي در پي ا ز او خارج مي شود، بايد براي هر نمازي وضو بگيرد و فوراً مشغول نماز شود، ولي براي بجا آوردن سجده و تشهد فراموش شده و نماز احتياط كه بايد بعد از نماز انجام داد، در صورتي كه آنها را بعد از نماز فوراً بجا بياورد، وضو گرفتن لازم نيست

(مساله 314) كسي كه بول او قطره قطره مي ريزد بايد براي نماز به وسيله كيسه اي كه در آن، پنبه يا چيز ديگري است كه از رسيدن بول به جاهاي ديگر جلوگيري مي كند، خود را حفظ نمايد واحتياط واجب آن است كه پيش از هر نماز مخرج بول را كه نجس شده آب بكشد، و نيز كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن غائط خودداري كند، چنانچه ممكن باشد بايد به مقداري نماز از رسيدن غائط به جاهاي ديگر جلوگيري نمايد و احتياط واجب آن است كه اگر مشقت ندارد، براي هر نماز مخرج

ص: 133

غائط را آب بكشد

(مساله 315) كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري كند، در صورتي كه ممكن باشد و مشقت و زحمت و خوف ضرر نداشته باشد، بايد به مقدار نماز از خارج شدن بول و غائط جلوگيري نمايد، اگر چه خرج داشته باشد بلكه اگر مرض او به آساني معالجه شود، احتياط واجب آن است كه خودرا معالجه نمايد

(مساله 316) كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري كند، بعد از آنكه مرض او خوب شد، لازم نيست نمازهائي را كه در وقت مرض مطابق وظيفه اش خوانده قضا نمايد ولي اگر در بين وقت نماز، مرض او خوب شود، بايد نمازي را كه در آن وقت خوانده، دوباره بخواند

چيزهائي كه بايد براي آنها وضو گرفت

(مساله 317) براي شش چيز بايد وضو گرفت:

اول: براي نمازهاي واجب غير از نماز ميت

دوم: براي سجده و تشهد فراموش شده، اگر بين آنها و نماز حدثي از او سر زده مثلاً بول كرده باشد، ولي براي سجده سهو واجب نيست وضو بگيرد

سوم: براي طواف واجب خانه كعبه

چهارم: اگر نذر يا عهد كرده يا قسم خورده باشد كه وضو بگيرد

پنجم: اگر نذر كرده باشد كه جائي از بدن خود را به خط قرآن برساند

ششم: براي آب كشيدن قرآني كه نجس شده يا بيرون آوردن آن از مستراح و مانند آن، درصورتي كه مجبور باشد دست يا جاي ديگر بدن خود رابه خط قرآن برساند، ولي چنانچه معطل شدن به مقدار وضو بي احترامي به قرآن باشد، بايد بدون اينكه وضو بگيرد، قرآن را از مستراح و مانند آن بيرون

ص: 134

آورد، يا اگر نجس شده آب بكشد و تا ممكن است از دست گذاشتن به خط قرآن خودداري كند

(مساله 318) مّس نمودن خط قرآن، يعني رساندن جائي از بدن به خط قرآن براي كسي كه وضو ندارد حرام است ولي اگر قرآن را به زبان فارسي يا به زبان ديگر ترجمه كنند، مس آن اشكال ندارد

(مساله 319) جلوگيري بچه و ديوانه از مس خط قرآن واجب نيست، ولي اگر مس نمودن آنان بي احترامي به قرآن باشد، بايد از آنان جلوگيري كنند

(مساله 320) كسي كه وضو ندارد، حرام است اسم خداوند متعال را به هر زباني نوشته شده باشد مس نمايد و مس اسم مبارك پيغمبر و امام و حضرت زهرا (عليهم السلام) هم اگر هتك و بي احترامي باشد، حرام است و بنابر احتياط مستحب چنانچه بي احترامي هم نباشد، مّس ننمايد

(مساله 322) كسي كه يقين دارد وقت داخل شده، اگر نيّت وضوي واجب كند و بعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده، وضوي او صحيح است

(مساله 323) مستحب است انسان براي نماز ميت و زيارت اهل قبور و رفتن به مسجد و حرم امامان (عليهم السلام) وضو بگيرد، و همچنين براي همراه داشتن قرآن و خواندن و نوشتن آن و نيز براي مس حاشيه قرآن و براي خوابيدن، وضو گرفتن مستحب است و نيز مستحب است كسي كه وضو دارد دوباره وضو بگيرد و اگر براي يكي از اين كارها وضو بگيرد، هر كاري را كه بايد با وضو انجام داد، مي تواند بجا آورد مثلاً مي تواند با آن وضو نماز بخواند

چيزهائي كه وضو را باطل مي كند

(مساله 324) هفت چيز وضو

ص: 135

را باطل مي كند:

اول: بول

دوم: غائط

سوم: باد معده و روده كه از مخرج غائط خارج مي شود

چهارم: خوابي كه به واسطه آن چشم نبيند و گوش نشنود ولي اگر چشم نبيند و چشم گوش بشنود وضو باطل نمي شود

پنجم: چيزهائي كه عقل را از بين مي برد مانند ديوانگي و مستي و بيهوشي

ششم: استحاضه زنان كه بعداً گفته مي شود

هفتم: كاري كه براي آن بايد غسل كرد، مانند جنابت

احكام وضوي جبيره

چيزي كه با آن زخم و شكسته را مي بندند و دوائي كه روي زخم و مانند آن مي گذارند، جبيره ناميده مي شود

(مساله 325) اگر در يكي از جاهاي وضو، زخم يا دمل يا شكستگي باشد چنانچه روي آن باز است و براي آن ضرر ندارد، بايد بطور معمول وضو گرفت

(مساله 326) اگر زخم يا دمل يا شكستگي در صورت و دستها باشد و روي آن باز باشد و آب ريختن روي آن ضرر داشته باشد اگر اطراف آن را بشويد كافي است ولي چنانچه كشيدن دست تر بر آن ضرر ندارد، بهتر آن است كه دست تر بر آن بكشد و بعد پارچة پاكي روي آن بگذارد و دست تر را روي پارچه هم بكشد و اگر اين مقدار هم ضرر دارد يا زخم نجس است و نمي شود آب كشيد، بايد اطراف زخم را بطوري كه در وضو گفته شد، از بالا به پائين بشويد و بنابر احتياط مستحب پارچه پاكي روي زخم بگذارد و دست تر روي آن بكشد، و اگر گذاشتن پارچه ممكن نيست، شستن اطراف زخم كافي است و در هر

ص: 136

صورت تيمم لازم نيست

(مساله 327) اگر زخم يا دمل يا شكستگي در جلوي سر يا روي پاها باشد و روي آن باز باشد، چنانچه نتواند آن را مسح كند، بايد پارچه پاكي روي آن بگذارد و روي پارچه را با تري آب وضو كه در دست مانده مسح كند، بنابر احتياط مستحب تيمم هم بنمايد و اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد، بايد به جاي وضو تيمم كند و بهتر است يك وضو و بدون مسح هم بگيرد

(مساله 328) اگر روي دمل يا زخم يا شكستگي بسته باشد، چنانچه باز كردن آن ممكن است و زحمت و مشقت هم ندارد و آب هم براي آن ضرر ندارد، بايد روي آن را باز كند و وضو بگيرد، چه زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد، يا جلوي سر و روي پاها

(مساله 329) اگر زخم يا دمل يا شكستگي در صورت يا دستها و بشود روي آن را باز كرد، چنانچه ريختن آب روي آن ضرر دارد و كشيدن تر ضرر ندارد، واجب است كه دست تر روي آن بكشد

(مساله 330) اگر نمي شود روي زخم را باز كرد ولي زخم و چيزي كه روي آن گذاشته پاك است و رسانيدن آب به زخم ممكن است و ضرر و زحمت و مشقت هم ندارد، بايد آب را به روي زخم برساند، و اگر زخم يا چيزي كه روي آن گذاشته نجس است، چنانچه آب كشيدن آن و رساندن آب به روي زخم بدون زحمت و مشقت ممكن باشد، بايد آن را آب بكشد و موقع وضو آب را به زخم برساند، و

ص: 137

در صورتي كه آب براي زخم ضرر دارد، يا آنكه رساندن آب به روي زخم ممكن نيست، يا زخم نجس است و نمي شود، آن را آب كشيد، بايد اطراف زخم را بشويد و اگر جبيره پاك است روي آن را مسح كند، و اگر جبيره نجس است يا نمي شود روي آن را دست تر كشيد، مثلاً دوائي است كه به دست مي چسبد، پارچه پاكي را بطوري كه جزء جبيره حساب شود، روي آن بگذارد و دست تر آن بكشد، و اگر اين هم ممكن نيست احتياط واجب آن است كه وضو بگيرد و تيمم هم بنمايد

(مساله 331) اگر جبيره تمام صورت يا تمام يكي از دستها يا تمام هر دو دست را گرفته باشد، بايد وضوي جبيره اي بگيرد

(مساله 332) اگر جبيره تمام يا بيشتر اعضاء وضو را گرفته باشد نيز بايد وضوي جبيره اي بگيرد

(مساله 333) كسي كه در كف دست و انگشتها جبيره دارد و در موقع وضو دست تر روي آن كشيده است، بايد سر و پا را با همان رطوبت مسح كند

(مساله 334) اگر جبيره تمام پهناي روي پا را گرفته، ولي مقداري از طرف انگشتان و مقداري از طرف بالاي پا باز است، بايد جاهائي كه باز است روي پا را و جائي كه جبيره است روي جبيره را مسح كند

(مساله 335) اگر در صورت يا دستها چند جبيره باشد، بايد بين آنها را بشويد و اگر جبيره ها در سر يا روي پاها باشد بايد بين آنها را مسح كند و در جاهائي كه جبيره است بايد به دستور جبيره عمل

ص: 138

نمايد

(مساله 336) اگر جبيره بيشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممكن نيست، بايد به دستور جبيره عمل كند و بنابر احتياط واجب تيمم هم بنمايد، و اگر برداشتن جبيره ممكن است بايد جبيره را بردارد، پس اگر زخم در صورت و دستها است اطراف آن را بشويد و اگر در سر يا روي پاها است اطراف آن را مسح كند و براي جاي زخم به دستور جبيره عمل نمايد

(مساله 337) اگر در جاي وضو زخم و جراحت و شكستگي نيست، ولي به جهت ديگري آب براي تمام دست و صورت ضرر دارد، بايد تيمم كند و احتياط واجب آن است كه وضوي جبيره اي هم بگيرد، ولي اگر براي مقداري از دست و صورت ضرر دارد، تنها تيمم كافي است

(مساله 338) اگر جائي از اعضاء وضو را رگ زده است و نمي تواند آن را آب بكشد يا آب براي آن ضرر دارد اگر روي آن بسته است، بايد به دستور جبيره عمل كند، و اگر معمولا باز است شستن اطراف آن كافي است

(مساله 339) اگر در جاي وضو يا غسل چيزي چسبيده است كه برداشتن آن ممكن نيست، يا بقدري مشقت دارد كه نمي شود تحمل كرد بايد به دستور جبيره عمل كند

(مساله 340) غسل جبيره اي مثل وضوي جبيره اي است، ولي بايد آن را ترتيبي بجا آورند و اگر ارتماسي انجام دهند باطل است

(مساله 341) كسي كه وظيفه او تيمم است اگر در بعضي از جاهاي تيمم او زخم يا دمل يا شكستگي باشد بايد به دستور وضوي جبيره اي تيمم جبيره

ص: 139

اي نمايد

(مساله 342) كسي كه بايد با وضو يا غسل جبيره اي نماز بخواند، چنانچه بداند كه تا آخر وقت عذر او بر طرف نمي شود، مي تواند در اول وقت نماز بخواند، ولي اگر اميد دارد كه تا آخر وقت نشد در آخر وقت نماز را با وضو يا غسل جبيره اي بجا آورد

(مساله 343) اگر انسان براي مرضي كه در چشم او است موي چشم خود را بچسباند، بايد تيمم نمايد و احتياط مستحب آن است كه وضوي جبيره اي هم بگيرد

(مساله 344) كسي كه نمي داند وظيفه اش تيمم است يا وضوي جبيره اي، بنابر احتياط واجب بايد هر دو را بجا آورد

(مساله 345) نمازهائي را كه انسان با وضوي جبيره اي خوانده صحيح است، و بعد از آنكه عذرش بر طرف شد، براي نمازهاي بعد هم در صورتي كه وضوي او باطل نشده است نبايد وضو بگيرد، ولي اگر براي آنكه نمي دانسته تكليفش جبيره است يا تيمم، هر دو را انجام داده باشد، بايد براي نمازهاي بعد وضو بگيرد

غسلهاي واجب

احكام جنابت

(مساله 346) به دو چيز انسان جنب مي شود: اول – جماع، دوم – بيرون آمدن مني، چه در خواب باشد يا بيداري، كم باشد يا زياد با شهوت يا بي شهوت، با اختيار باشد يا بي اختيار

(مساله 347) اگر رطوبتي از انسان خارج شود و نداند مني است يا بول يا غير اينها، چنانچه با شهوت و جستن بيرون آورده و بعد از بيرون آمدن آن، بدن سست شده، آن رطوبت حكم مني دارد و اگر هيچ يك از اين سه نشانه يا بعضي از

ص: 140

اينها را نداشته باشد، حكم مني ندارد ولي در زن و مريض لازم نيست آن آب، با جستن بيرون آمده باشد، بلكه اگر با شهوت بيرون آمده باشد و بدن سست شود در حكم مني است

(مساله 348) اگر از مردي كه مريض نيست آبي بيرون آيد كه يكي از سه نشانه را كه در مساله پيش گفته شد داشته باشد و نداند نشانه هاي ديگري را داشته يا نه، چنانكه پيش از بيرون آمدن آن آب وضو نداشته، بايد وضو بگيرد

(مساله 349) مستحب است انسان بعد از بيرون آمدن مني بول كند، و اگر بول نكند و بعد از غسل رطوبتي از او بيرون آيد، كه نداند مني است يا رطوبت ديگر، حكم مني دارد

(مساله 350) اگر انسان جماع كند و به اندازه ختنه گاه يا بيشتر داخل شود، در زن باشد يا در مرد، در قُبل باشد يا در دُبُر، بالغ باشد يا نابالغ اگر چه مني بيرون نيايد، هر دو جنب مي شوند و در صورتي كه تا كمتر از ختنه گاه داخل شده و بطوري كه داخل شدن صدق مي كند، احتياط به غسل كردن ترك نشود

(مساله 351) اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده يا نه، بطوري كه شك در صدق داخل شدن دارد، غسل بر او واجب نيست

(مساله 352) اگر نعوذ بالله حيواني را وطي كند، يعني با او نزديكي نمايد و مني از او بيرون آيد، غسل تنها كافي است و اگر مني بيرون نيايد، چنانچه پيش از وطي وضو داشته باز هم غسل تنها كافي است و اگر وضو نداشته

ص: 141

احتياط واجب آن است كه غسل كند، وضو هم بگيرد

(مساله 353) اگر مني از جاي خود حركت كند و بيرون نيايد، يا انسان شك كند كه مني از او بيرون آمده يا نه، غسل بر او واجب نيست

(مساله 354) كسي كه نمي تواند غسل كند ولي تيمم برايش ممكن است، بعد از داخل شدن وقت نماز هم مي تواند با عيال خود نزديكي كند

(مساله 355) اگر در لباس خود مني ببيند و بداند كه از خود او است و براي آن غسل نكرده، بايد غسل كند و نمازهائي را كه يقين دارد، بعد از بيرون آمدن مني خوانده قضا كند، ولي نمازهائي را كه احتمال مي دهد، بعد از بيرون آمدن آن مني خوانده، لازم نيست قضا نمايد

چيزهائي كه بر جنب حرام است

(مساله 356) پنج چيز بر جنب حرام است:

اول: رساندن جائي از بدن به خط قرآن يا به اسم خدا و اسم پيامبران و امامان (عليهم السلام) بطوري كه در وضو گفته شد

دوم: رفتن در مسجد الحرام و مسجد پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اگر چه از يك در داخل، و از در ديگري خارج شود

سوم: توقف در مساجد ديگر، ولي اگر از يك در داخل و از در ديگري خارج شود، يا براي برداشتن چيزي برود مانعي ندارد و احتياط واجب آن است كه در حرم امامان هم توقف نكند

چهارم: گذاشتن چيزي در مسجد

پنجم: خواندن سوره اي كه سجده واجب دارد و آن چهار سوره است: اول، سوره سي و دوم قرآن (الم تنزيل) دوم، سوره چهل و يكم (حم سجده) سوم، سوره پنجاه و سوم

ص: 142

(و النجم) چهارم، سوره نود و ششم (اقرء) و اگر يك حرف را به قصد يكي از اين چهار سوره هم بخواند حرام است

چيزهائي كه بر جنب مكروه است

(مساله 357) نه چيز بر جنب مكروه است:

اول و دوم: خوردن و آشاميدن ولي اگر وضو بگيرد مكروه نيست

سوم: خواندن بيشتر از هفت آيه از سوره هائي كه سجده واجب ندارد

چهارم: رساندن جائي از بدن به جلد و حاشيه و بين خطهاي قرآن

پنجم: همراه داشتن قرآن

ششم: خوابيدن ولي اگر وضو بگيرد يا به واسطه نداشتن آب، بدل از غسل تيمم كند مكروه نيست

هفتم: خضاب كردن به حنا و مانند آن

هشتم: ماليدن روغن به بدن

نهم: جماع كردن بعد از آنكه محتلم شده، يعني در خواب مني از او بيرون آمده است

غسل جنابت

(مساله 358) غسل جنابت بخودي خود مستحب است و براي خواندن نماز واجب و مانند آن واجب مي شود، ولي براي نماز ميت و سجده شكر و سجده هاي واجب قرآن و سجده سهو، غسل جنابت لازم نيست

(مساله 359) لازم نيست در وقت غسل نيت كند كه غسل واجب يا مستحب مي كنم و اگر فقط به قصد قربت يعني براي انجام فرمان خداوند عالم غسل كند كافي است

(مساله 360) اگر يقين كند وقت نماز شده ونيت غسل واجب كند بعد معلوم شود كه پيش از وقت غسل كرده، غسل او صحيح است

(مساله 361) غسل را چه واجب باشد و چه مستحب به دو قسم مي شود انجام داد: ترتيبي و ارتماسي

غسل ترتيبي

(مساله 362) در غسل ترتيبي بايد به نيت غسل، اول سر و گردن بعد طرف راست،

ص: 143

بعد طرف چپ بدن را بشويد، و اگر عمدا يا از روي فراموشي يا به واسطه نداستن مساله به اين ترتيب عمل نكند، غسل او باطل است

(مساله 363) نصف ناف و نصف عورت را بايد با طرف راست بدن و نصف ديگر را بايد با طرف چپ بشويد، بلكه بهتر است تمام ناف وعورت با هر دو طرف شسته شود

(مساله 364) براي آنكه يقين كند هر سه قسمت يعني سر و گردن و طرف راست و طرف چپ را كاملا غسل داده، بايد هر قسمتي را كه مي شويد مقداري از قسمتهاي ديگر را هم با آن قسمت بشويد

(مساله 365) اگر بعد از غسل بفهمد جائي از بدن را نشسته و نداند كجاي بدن است، بايد دوباره غسل كند

(مساله 366) اگر بعد از غسل بفهمد مقداري از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد شستن همان مقدار كافي است و اگر از طرف راست باشد بايد بعد از شستن آن مقدار دوباره طرف چپ را بشويد و اگر از سر و گردن باشد بايد بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست و بعد طرف چپ را بشويد

(مساله 367) اگر پيش از تمام شدن غسل، در شستن مقداري از طرف چپ شك كند، شستن همان مقدار كافي است ولي اگر بعد از اشتغال به شستن طرف چپ، در شستن طرف راست يا مقداري از آن شك كند يا بعد از اشتغال به شستن طرف راست در شستن سر وگردن يا مقداري از آن شك نمايد، نبايد اعتنا كند

غسل ارتماسي

(مساله 368) در غسل ارتماسي اگر به نيت غسل ارتماسي به

ص: 144

تدريج در آب فرورود تا تمام بدن زير آب رود، غسل صحيح است و احتياط آن است كه يك دفعه زير آب رود

(مساله 369) در غسل ارتماسي اگر همه بدن زير آب باشد و بعد از نيت غسل، بدن را حركت دهد، غسل او صحيح است

(مساله 370) اگر بعد از غسل ارتماسي بفهمد به مقداري از بدن آب نرسيده، چه جاي آن را بداند يا نداند، بايد دوباره غسل نمايد

(مساله 371) اگر براي غسل ترتيبي وقت ندارد و براي ارتماسي وقت دارد، بايد غسل ارتماسي كند

(مساله 372) كسي كه روزه واجب گرفته يا براي حج يا عمره احرام بسته، نمي تواند غسل ارتماسي كند، ولي اگر از روي فراموشي غسل ارتماسي كند، صحيح است

احكام غسل كردن

(مساله 373) در غسل ارتماسي بايد تمام بدن پاك باشد، ولي در غسل ترتيبي پاك بودن تمام بدن نجس باشد و هر قسمتي را پيش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد، كافي است

(مساله 374) عرق جنب از حرام نجس نيست و كسي كه از حرام جنب شده اگر با آب گرم هم غسل كند، صحيح است

(مساله 375) اگر در غسل به اندازه سر موئي از بدن نشسته بماند، غسل باطل است، ولي شستن جاهائي از بدن كه ديده نمي شود مثل توي گوش و بيني، واجب نيست

(مساله 376) جائي را كه شك دارد از ظاهر بدن است يا از باطن آن، شستن آن لازم نيست، ولي احتياط در شستن است

(مساله 377) اگر سوراخ جاي گوشواره و مانند آن بقدري گشاد باشد كه داخل آن ديده شود، بايد آن را شست و اگر

ص: 145

ديده نشود، شستن داخل آن لازم نيست

(مساله 378) چيزي را كه مانع رسيدن آب به بدن است، بايد برطرف كند و اگر پيش از آنكه يقين كند، برطرف شده غسل نمايد، غسل او باطل است

(مساله 379) اگر موقع غسل شك كند چيزي كه مانع از رسيدن آب باشد، در بدن او هست يا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد بايد وارسي كند تا مطمئن شود كه مانعي نيست

(مساله 380) در غسل بايد موهاي كوتاهي را كه جزء بدن حساب مي شود، بشويد و بنابر احتياط شستن موهاي بلند هم لازم مي باشد

(مساله 381) تمام شرط هائي كه براي صحيح بودن وضو گفته شد، مثل پاك بودن آب و غصبي نبودن آن، در صحيح بودن غسل هم شرط است ولي در غسل لازم نيست بدن را از بالا به پائين بشويد و نيز در غسل ترتيبي لازم نيست بعد از شستن هر قسمت فوراً قسمت ديگر را بشويد، بلكه اگر بعد از شستن سر و گردن مقداري صبر كند و بعد طرف راست را بشويد و بعد از مدتي طرف چپ را بشويد، اشكال ندارد ولي كسي كه نمي تواند ازبيرون آمدن بول و غائط خودداري كند، اگر به اندازه اي كه غسل و نماز بخواند بول و غائط از او بيرون نمي آيد چنانچه وقت تنگ باشد، بايد هر قسمت را فورا بعد از قسمت ديگر غسل دهد و بعد از غسل هم فورا نما ز بخواند و همچنين است حكم زن مستحاضه كه بعدا گفته مي شود

(مساله 382) كسي كه قصد دارد پول حمامي را ندهد

ص: 146

يا بدون اين كه بداند حمامي راضي است بخواهد نسيه بگذارد، اگر چه بعد حمامي را راضي كند، غسل او باطل است ولي اگر از راضي نبودن حمامي غافل باشد و قربه الي الله غسل كند، در اين صورت غسل او صحيح است و ضامن اجرة المثل براي حمامي است

(مساله 383) اگر حمامي راضي باشد كه پول حمام نسيه بماند، ولي كسي كه غسل مي كند قصدش اين باشد كه طلب او را ندهد، يا از مال حرام بدهد، غسل او اشكال دارد

(مساله 384) اگر بخواهد پول حرام يا پولي كه خمس آن را نداده به حمامي بدهد، غسل او باطل است

(مساله 385) اگر مخرج غائط را در آب خزينه تطهير كند و پيش از غسل شك كند كه چون در خزينه تطهير كرده حمامي به غسل كردن او راضي است يا نه، غسل او باطل است، مگر اينكه پيش از غسل حمامي را راضي كند

(مساله 386) اگر شك كند كه غسل كرده يا نه بايد غسل كند، ولي اگر بعد از غسل شك كند، كه غسل او درست بوده يا نه، لازم نيست دوباره غسل نمايد

(مساله 387) اگر در بين غسل، حدث اصغر از او سر زند مثلا بول كند، غسل باطل نمي شود ولي بعد از غسل براي نماز وضو بگيرد

(مساله 388) هر گاه به خيال اينكه به اندازه غسل و نماز وقت دارد براي نماز غسل كند اگر چه بعد از غسل بفهمد كه به اندازه غسل وقت نداشته، غسل او صحيح است

(مساله 389) كسي كه جنب شده اگر شده اگر شك كند غسل كرده

ص: 147

يا نه، نمازهائي را كه خوانده است صحيح است، ولي براي نمازهاي بعد بايد غسل كند

(مساله 390) كسي كه چند غسل بر او واجب است مي تواند به نيت همه آنها يك غسل بجا آورد، يا آنها را جدا جدا انجام دهد، ولي اگر در بين آنها غسل جنابت باشد و به قصد آن غسل كند، غسلهاي ديگر ساقط مي شود

(مساله 391) كسي كه جنب است اگر بر جائي از بدن او آيه قرآن يا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد، حرام است دست به آن نوشته بگذارد و اگر بخواهد غسل كند بايد آب را طوري به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد

(مساله 392) كسي كه غسل جنابت كرده نبايد براي نماز وضو بگيرد، بلكه با غسلهاي ديگر واجب غير از غسل استحاضه متوسطه و همچنين با غسلهاي مستحب كه در ضمن مساله 645 تا بند 9 ذكر شده است نيز مي تواند بدون وضو نماز بخواند، اگر چه احتياط مستحب آن است كه وضو هم بگيرد

استحاضه

يكي از خونهائي كه از زن خارج مي شود، خون استحاضه است و زن را در موقع ديدن خون استحاضه، مستحاضه مي گويند

(مساله 393) خون استحاضه در بيشتر اوقات زرد رنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بيرون مي آيد و غليظ هم نيست، ولي ممكن است گاهي سياه يا سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش بيرون آيد

(مساله 394) استحاضه سه قسم است: قليله، متوسطه و كثيره، استحاضه قليله آن است كه خون در پنبه اي كه زن داخل فرج مي نمايد، نفوذ

ص: 148

نكند و از طرف ديگر ظاهر نشود، استحاضه متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو رود و از طرف ديگر ظاهر شود ولي به دستمالي كه معمولا زنها براي جلوگيري از خون مي بندند جاري نشود، استحاضه كثيره آن است كه خون از پنبه به دستمال، جاري شود

احكام استحاضه

(مساله 395) در استحاضه قليله بايد زن براي هر نماز يك وضو بگيرد و پنبه را عوض كند يا آب بكشد و ظاهر فرج را هم اگر خون به آن رسيده، آب بكشد

(مساله 396) در استحاضه متوسطه بايد زن براي نماز صبح غسل كند و تا صبح ديگر براي نمازهاي خود كارهاي استحاضه قليله را كه در مساله پيش گفته شد انجام دهد و اين در صورتي است كه استحاضه متوسطه پيش از نماز ظهر يا بين آن حاصل شود بايد براي نماز ظهر غسل كند و به همين طور پيش از هر نماز يا بين هر نمازي كه استحاضه متوسطه شد، بايد براي آن غسل كند و اگر عمداً يا از روي فراموشي براي نماز صبح غسل نكند بايد براي نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر براي ظهر و عصر غسل نكند بايد پيش از نماز مغرب و عشاء غسل نمايد چه آنكه خون بيايد يا قطع شده باشد

(مساله 397) در استحاضه كثيره علاوه بر كارهاي استحاضه متوسطه كه در مساله پيش گفته شد بايد هر نماز دستمال را عوض كند، يا آب بكشد و يك غسل براي ظهر و عصر و يكي براي نماز مغرب و عشاء بجا آورد و بين نماز ظهر و عصر فاصله بيندازد، بايد براي نماز

ص: 149

عصر دوباره غسل كند و نيز اگر بين نماز مغرب و عشا فاصله بيندازد بايد براي نماز عشا دوباره غسل نمايد، واقوي اين است كه در استحاضه كثيره غسل از وضو كفايت مي كند

(مساله 398) اگر خون استحاضه پيش از وقت نماز هم بيايد اگر چه زن براي آن خون وضو و غسل را انجام داده باشد بنابر احتياط واجب، بايد در موقع نماز وضو و غسل را بجا آورد

(مساله 399) مستحاضه متوسط كه بايد وضو بگيرد و غسل كند هر كدام را اول بجا آورد صحيح است، ولي بهتر آن است كه اول وضو بگيرد و مستحاضه كثيره اگر بخواهد وضو بگيرد بايد قبل از غسل، وضو بگيرد

(مساله 400) اگر استحاضه قليله زن بعد از نماز صبح متوسطه شود، بايد براي نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود بايد نماز مغرب و عشا غسل نمايد

(مساله 401) اگر استحاضه قليله يا متوسطه زن بعد از نماز صبح كثيره شود بايد براي ظهر و عصر يك غسل و براي نماز مغرب و عشا غسل ديگري بجا آورد و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثيره شود، بايد براي نماز مغرب و عشا غسل نمايد

(مساله 402) مستحاضه كثيره يا متوسطه اگر پيش ا ز داخل شدن وقت نماز براي نماز غسل كند، غسل او باطل است، بلكه اگر نزديك اذان صبح براي نماز شب غسل كند و نماز شب را بخواند احتياط واجب آن است كه بعد از داخل شدن، دوباره غسل و وضو را بجا آورد

(مساله 403) زن مستحاضه براي

ص: 150

هر نمازي غير از نماز يوميه كه حكم آن گذشت كه واجب باشد چه مستحب، بايد وضو بگيرد و نيز اگر بخواهد نمازي را كه خوانده احتياطاً دوباره بخواند، يا بخواهد نمازي را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند بايد تمام كارهائي را كه براي استحاضه گفته شد انجام دهد، ولي براي خواندن نماز احتياط وسجده فراموش شده و تشهد فراموش شده و سجده سهو، اگر آنها را بعد از نماز فوراً بجا آورد، لازم نيست كارهاي استحاضه را انجام دهد

(مساله 404) زن مستحاضه بعد از آنكه خونش قطع شد، فقط براي نماز اولي كه مي خواند، بايد كارهاي استحاضه را انجام دهد و براي نمازهاي بعد لازم نيست

(مساله 405) اگر زن نداند استحاضه او چه قسم است، موقعي كه مي خواهد نماز بخواند، بنابر احتياط واجب، مقداري پنبه داخل فرج نمايد و كمي صبر كند و بيرون آورد و بعد از آنكه فهميد استحاضه او كدام يك از آن سه قسم است كارهائي را كه براي آن قسم دستور داده شده انجام دهد، ولي اگر بداند تا وقتي كه مي خواهد نماز بخواند استحاضه او تغيير نمي كند، پيش از داخل شدن وقت هم مي تواند خود را وارسي نمايد

(مساله 406) زن مستحاضه اگر پيش از آنكه خود را وارسي كند، مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته باشد و به وظيفه خود عمل كرده مثلا استحاضه اش قليله بوده و به وظيفه استحاضه قليله عمل نموده، نماز او صحيح است و اگر قصد و به وظيفه قليله رفتار كرده، نماز او باطل است

(مساله 407) زن مستحاضه اگر

ص: 151

نتواند خود را وارسي نمايد، بايد به آنچه مسلماً وظيفه اوست عمل كند، مثلاً اگر نمي داند استحاضه او قليله است يا متوسطه، بايد، كارهاي استحاضه قليله را انجام دهد و اگر نمي داند متوسطه است يا كثيره، بايد كارهاي استحاضه متوسطه را انجام دهد، ولي اگر بداند سابقاً كدام يك از آن سه قسم بوده، بايد به وظيفه همان قسم رفتار نمايد

(مساله 408) اگر خون استحاضه در باطن باشد و بيرون نيايد، وضو و غسل باطل نمي شود و اگر بيرون بيايد هر چند كم باشد وضو و غسل را به تفصيلي كه گذشت، باطل مي كند

(مساله 409) زن مستحاضه اگر بعد از نماز خود را وارسي كند و خون نبيند اگر چه بداند دوباره خون مي آيد، با وضوئي كه دارد مي تواند نماز بخواند

(مساله 410) زن مستحاضه اگر بداند از وقتي كه مشغول وضو يا غسل شده خوني از او بيرون نيامده و تا بعد از نماز هم خون در داخل فرج نيست و بيرون نمي آيد، مي تواند 1خواندن نماز را تاخير بيندازد

(مساله 411) اگر مستحاضه بداند كه پيش از گذشتن وقت نماز بكلي پاك مي شود، يا به اندازه خواندن نماز خون بند مي آيد، بايد صبر كند و نماز را در وقتي كه پاك است بخواند

(مساله 412) اگر بعد از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند كه اگر نماز را تاخير بيندازد به مقداري كه وضو و غسل و نماز را بجا آورد بكلي پاك مي شود، بايد نماز را تاخير بيندازد و موقعي كه بكلي پاك شد دوباره

ص: 152

وضو و غسل را بجا آورد و نماز را بخواند و اگر وقت نماز تنگ شد لازم نيست وضو و غسل را دوباره بجا آورد، بلكه با وضو و غسلي كه دارد مي تواند نماز بخواند

(مساله 413) مستحاضه كثيره و متوسطه وقتي بكلي از خون پاك شد بايد غسل كند، ولي اگر بداند از وقتي كه براي نماز پيش مشغول غسل شده، ديگر خون نيامده، لازم نيست دوباره غسل نمايد

(مساله 414) مستحاضه قليله بعد از وضو و مستحاضه متوسطه بعد از غسل و وضو و مستحاضه كثيره بعد از غسل بايد فوراً مشغول نماز شود، ولي گفتن اذان و اقامه و خواندن دعا هاي قبل از نماز اشكال ندارد، و در نماز هم مي تواند كارهاي مستحب مثل قنوت و غير آن را بجا آورد

(مساله 415) زن مستحاضه اگر بين غسل و نماز فاصله بيندازد، بايد دوباره غسل كند و بلافاصله مشغول نماز شود، ولي اگر خون در داخل فضاي فرج نيايد غسل لازم نيست

(مساله 416) اگر خون استحاضه زن جريان داشته باشد و قطع نشود، چنانچه براي او ضرر ندارد، بايد پيش از غسل و بعد از آن به و سيله پنبه از بيرون آمدن خون جلوگيري كند، ولي اگر هميشه جريان ندارد فقط بايد بعد از وضو و غسل از بيرون آمدن خون جلوگيري نمايد و چنانچه كوتاهي كند و خون بيرون آيد، بايد دوباره غسل كند و وضو هم بگيرد و اگر نماز هم خوانده بايد دوباره بخواند

(مساله 417) اگر در موقع غسل، خون قطع نشود غسل صحيح است، ولي اگر در بين غسل، استحاضه متوسطه كثيره

ص: 153

شود واجب است چنانچه مشغول غسل ترتيبي بوده همان را از سر بگيرد و اگر مشغول غسل ارتماسي بوده، بهتر آن است كه همان را دوباره انجام دهد

(مساله 418) احتياط واجب آن است كه زن مستحاضه در تمام روزي كه روزه است به مقداري كه مي تواند، از بيرون آمدن خون جلوگيري كند

(مساله 419) روزه زن مستحاضه اي كه غسل بر او واجب مي باشد، در صورتي صحيح است كه غسلهائي را كه براي نمازهاي روزش، واجب است انجام دهد و نيز بنابر احتياط واجب غسل نماز مغرب و عشاي شبي را كه مي خواهد فرداي آن را روزه بگيرد بجا آورد، ولي اگر براي نماز مغرب و عشا غسل نكند و براي خواندن نماز شب پيش از اذان صبح غسل نمايد و در روز هم غسلهائي را كه براي نمازهاي روزش واجب است بجا آورد، روزه او صحيح است

(مساله 420) اگر بعد از نماز عصر، مستحاضه شود وتا غروب غسل نكند روزه او صحيح است

(مساله 421) اگر استحاضه قليله زن پيش از نماز، متوسطه يا كثيره شود بايد كارهاي متوسطه يا كثيره را گفته شد انجام دهد و اگر استحاضه متوسطه كثيره شود بايد كارهاي استحاضه كثيره را انجام دهد و چنانچه براي استحاضه متوسطه غسل كرده باشد فايده ندارد و بايد دوباره براي غسل كند

(مساله 422) اگر در بين نماز، استحاضه متوسطه زن كثيره شود، بايد نماز را بشكند و براي استحاضه كثيره غسل كند و كارهاي ديگر آن را انجام دهد و همان نماز را بخواند و بنابر احتياط استحبابي، قبل از غسل وضو بگيرد و اگر

ص: 154

براي غسل وقت ندارد بايد عوض آن تيمم كند، اگر براي تيمم نيز وقت ندارد نمي تواند نماز را بشكند و بايد نماز را تمام كند و بنابر احتياط واجب قضا نمايد و همچنين است اگر در بين نماز استحاضه قليله او متوسطه يا كثيره شود، مگر اينكه غسل استحاضه متوسطه باشد كه كفايت از او وضو نمي كند، چنانچه گذشت

(مساله 423) اگر در بين نماز خون بند بيايد و استحاضه نداند كه در باطن هم قطع شده يا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده، بايد وضو و غسل و نماز را دوباره بجا آورد

(مساله 424) اگر استحاضه كثيره زن متوسطه شود، بايد براي نماز اول عمل كثيره و براي نمازهاي بعد عمل متوسطه را بجا آورد مثلاً اگر پيش از نماز ظهر استحاضه كثيره متوسطه شود، بايد براي نماز ظهر وضو گرفته و غسل كند و براي نماز عصر ومغرب و عشا فقط وضو بگيرد، ولي اگر بر اي نماز ظهر غسل نكند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد بايد براي نماز عصر غسل نمايد و اگر براي عصر هم غسل نكند بايد براي نماز مغرب غسل كند و اگر براي آن هم غسل نكند و فقط به مقدار نماز عشا وقت داشته باشد، بايد براي عشا غسل نمايد

(مساله 425) اگر پيش از هر نماز، خون مستحاضه كثيره قطع شود و دوباره بيايد، براي هر نماز بايد يك غسل بجا آورد، ولي اگر بعد از غسل و پيش از نماز قطع شود چنانچه وقت تنگ باشد كه نتواند غسل كند و نماز را در وقت

ص: 155

بخواند با همان غسل مي تواند نماز را بخواند و همين طور است حكم وضو

(مساله 426) اگر استحاضه كثيره قليله شود، بايد براي نماز اول عمل كثيره و براي نمازهاي بعد عمل قليله را انجام دهد و نيز اگر استحاضه متوسطه قليله شود بايد براي نماز اول، عمل متوسطه و براي نمازهاي بعد عمل قليله را بجا آورد

(مساله 427) اگر مستحاضه يكي از كارهائي را كه بر او واجب مي باشد حتي عوض كردن پنبه را ترك كند، نمازش باطل است

(مساله 428) مستحاضه قليله اگر بخواهد غير از نماز كاري انجام دهد كه شرط آن وضو داشتن است مثلاً بخواهد از بدن خود را به خط قرآن برساند بايد وضو بگيرد و وضوئي كه قبلاً براي نماز گرفته بنابر احتياط واجب، كافي نيست

(مساله 429) رفتن در مسجد مكه و مدينه و توقف در ساير مساجد و خواندن سوره اي كه جده واجب دارد براي زن مستحاضه اشكال ندارد، ولي نزديكي شوهر با او در صورتي حلال مي شود كه غسل كند، اگر چه كارهاي ديگري را كه براي نماز واجب است، مثل وضو و عوض كردن پنبه و دستمال انجام نداده باشد و بنابر احتياط واجب زن مستحاضه متوسطه و كثيره تا هنگامي كه بكلي پاك نشده اند، خط قرآن را مس نكنند

(مساله 430) اگر زن در استحاضه كثيره يا متوسطه بخواهد پيش از وقت نماز جائي از بدن خود را به خط قرآن برساند، بايد در متوسطه غسل كند و وضو هم بگيرد ودر كثيره تنها غسل كافي است

(مساله 431) نماز آيات بر مستحاضه واجب است و بايد

ص: 156

براي نماز آيات هم كارهائي را كه براي نماز يوميه گفته شد، انجام دهد

(مساله 432) هر گاه در وقت نماز يوميه نماز آيات بر مستحاضه واجب شود اگر چه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، بايد براي نماز آيات هم تمام كارهائي را كه براي نماز يوميه او واجب است انجام دهد و احتياط واجب آن است كه هر دو را با يك غسل و وضو بجا نياورد

(مساله 433) اگر زن مستحاضه بخواهد نماز قضا بخواند، بايد براي هر نماز كارهائي را كه براي نماز ادا بر او واجب است بجا آورد و بنابر احتياط واجب هر دو را با يك غسل و وضو بجا نياورد

(مساله 434) اگر زن بداند خوني كه از او خارج مي شود خون نيست و شرعاً حكم حيض و نفاس را نداند، بنابر احتياط واجب، بايد به دستور استحاضه عمل كند، بلكه اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است با خونهاي ديگر، چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد، بنابر احتياط واجب، بايد كارهاي استحاضه را انجام دهد

حيض

(مساله 435) حيض خوني است كه غالباً در هر ماه چند روزي از رحم زنها خارج مي شود وزن را در موقع ديدن خون حيض، حائض مي گويند

(مساله 436) خون حيض در بيشتر اوقات، غليظ و گرم و رنگ آن سرخ مائل به سياهي يا سرخ است و با فشار و كمي سوزش بيرون مي آيد

(مساله 437) مشهور آن است كه زنهاي سيده بعد از تمام شدن شصت سال يائسه ميشوند يعني خون حيض نمي بينند و زنهائي كه سيده نيستند بعد از تمام

ص: 157

شدن پنجاه سال يائسه ميشوند ولي اين مطلب محل تامل است و براي حقير ثابت نيست و لذا احتياط واجب، آن است كه زنهاي سيده در صورتي كه پس از گذشتن از سن پنجاه سالگي در ايام عادت خود، يا با نشانه هاي حيض، خون ببينند، ميان اعمالي كه زن مستحاضه انجام مي دهد از قبيل خواندن نماز با كيفيتي كه ذكر مي شود و چيزهائي كه حائض بايد ترك كند از قبيل داخل شدن در مسجد الحرام و مسجد مدينه و مكث در مساجد ديگر تا سن 60 سالگي، جمع كنند

(مساله 438) خوني كه دختر پيش از تمام شدن نه سال و زن بعد از يائسه شدن مي بيند، حيض نيست

(مساله 439) زن حامله و زني كه بچه شير مي دهد، ممكن است حيض ببينند

(مساله 440) دختري كه نمي داند نه سالش تمام شده يا نه، اگر خوني ببيند كه نشانه هاي حيض را نداشته باشد، حيض نيست و اگر نشانه هاي حيض را داشته باشد و اطمينان به حيض بودنش پيدا كند حيض است و معلوم مي شود نه سال او تمام شده است

(مساله 441) زني كه شك دارد يائسه شده يا نه، اگر خوني ببيند و نداند حيض است يا نه، بايد بنا بگذارد كه يائسه نشده است

(مساله 442) مدت حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نمي شود، واگر مختصري هم از سه روز كمتر باشد، حيض نيست

(مساله 443) بايد سه روز اول حيض، پشت سر هم باشد، مثلاً دو زن خون ببيند و يك روز پاك شود و دوباره يك روز

ص: 158

خون ببيند، حيض نيست

(مساله 444) لازم نيست در تمام سه روز خون بيرون بيايد، بلكه اگر در فرج خون باشد كافي است، و چنانچه در بين سه روز مختصري پاك شود ومدت پاك شدن بقدري كم باشد كه بگويند در تمام سه روز در فرج خون بوده، چنانچه در بين زنها متعارف است، باز هم حيض است

(مساله 445) لازم نيست شب اول و شب چهارم را خون ببيند، ولي بايد در شب دوم و سوم خون قطع نشود، پس اگر از اذان صبح روز اول تا غروب روز سوم پشت سر هم خون بيايد، يا در وسطهاي روز اول شروع شود ودر همان موقع از روز چهارم قطع شود و در شب دوم و سوم هم هيچ خون قطع نشود، حيض است

(مساله 446) اگر سه روز پشت سر هم خون ببيند و پاك شود، چنانچه دوباره خون ببيند و روزهائي كه خون ديده و در وسط پاك بوده، روي هم از ده روز بيشتر نشود، روزهائي هم كه در وسط پاك بوده، حيض است

(مساله 447) اگر خوني ببيند كه از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون دمل است يا خون حيض، چنانچه نداند دمل در طرف چپ است يا طرف راست، در صورتي كه ممكن باشد مقداري پنبه داخل كند و بيرون آورد، پس اگر خون از طرف چپ بيرون آيد خون حيض است و اگر از طرف راست بيرون آيد خون دمل است و اگر ممكن نباشد كه وارسي كند در صورتي كه مي داند سابق حيض بوده حيض قرار دهد و اگر دمل

ص: 159

بوده خون دمل قرار دهد و اگر نمي داند خون حيض بوده يا دمل بايد همه چيزهائي را كه بر حائض حرام است ترك كند و همه عبادتهائي را كه زن غير حائض انجام مي دهد، بجا آورد

(مساله 448) اگر خوني ببيند كه از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون حيض است يا زخم اگر قبلاً حيض بوده حيض و اگر پاك بوده، پاك قرار دهد و چنانچه نمي داند پاك بوده يا حيض، همه چيزهائي را كه بر حائض حرام است ترك كند و همه عبادتهائي زن غير حائض انجام مي دهد بجا آورد

(مساله 449) اگر خوني ببيند و شك كند كه خون حيض است يا نفاس، چنانچه شرائط حيض را داشته باشد، بايد حيض قرار دهد

(مساله 450) اگر خوني ببيند كه نداند خون حيض است يا بكارت، بايد خود را وارسي كند، يعني مقداري پنبه داخل فرج نمايد و كمي صبر كند، بعد بيرون آورد، پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بكارت است و اگر به همه آن رسيده، حيض مي باشد

(مساله 451) اگر كمتر از سه روز خون ببيند و پاك شود و بعد سه روز خون ببيند، خون دوم حيض است و خون اول اگر چه در روزهاي عادتش باشد، حيض نيست

احكام حائض

(مساله 452) چند چيز بر حائض حرام است:

اول: عبادتهائي كه مانند نماز بايد با وضو يا غسل يا تيمم بجا آورد شود، ولي بجا آوردن عبادتهائي كه وضو و غسل و تيمم براي آنها لازم نيست، مانند نماز ميت، مانعي ندارد

دوم: تمام چيزهائي كه بر جنب

ص: 160

حرام است و در احكام جنابت گفته شد

سوم: جماع كردن در فرج، كه هم براي مرد حرام است و هم براي زن، اگر چه به مقدار ختنه گاه داخل شود و مني هم بيرون نيايد، بلكه احتياط واجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند و در دبر زن حائض هم وطي نكن، چون كراهت شديده دارد

(مساله 453) جماع كردن در روزهائي هم كه حيض زن قطعي نيست ولي شرعاً بايد براي خود حيض قرار دهد، حرام است پس زني كه بيشتر از ده روز خون مي بيند و بايد به دستوري كه بعداً گفته مي شود روزهاي عادت خويشان خود را حيض قرار دهد، شوهرش نمي تواند در آن روز ها با او نزديكي نمايد

(مساله 454) بر مرد لازم است چنانچه گفته شد با زن خود در حال حيض در قبل نزديكي نكند و اگر نزديكي كرد مرتكب گناه شده است بايد استغفار كند، ولي دادن كفاره كه ذكر مي شود بنابر احتياط مستحبي است

(مساله 455) اگر شماره روزهاي حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و مرد در قسمت اول آن با زن خود در قبل جماع كند، بنابر احتياط مستحب، بايد هيجده نخود طلا، كفاره به فقير بدهد و اگر در قسمت دوم جماع كند، نه نخود و اگر در قسمت سوم جماع كند، بايد چهار نخود و نيم بدهد، مثلاً زني كه شش روز خون حيض مي بيند، اگر شوهرش در شب يا رو ز اول ودوم با او جماع كند بايد هيجده نخود طلا بدهد و در شب يا روز سوم

ص: 161

و چهارم نه نخود و در شب يا روز پنجم و ششم بيد چهار نخود ونيم بدهد

(مساله 456) لازم نيست طلاي كفاره را سكه دار بدهد، ولي اگر بخواهد قيمت آن را بدهد بايد قيمت سكه دار بدهد

(مساله 457) اگر قيمت طلا در وقتي كه جماع كرده با وقتي كه مي خواهد به فقير بدهد فرق كرده باشد، بايد قيمت وقتي را كه مي خواهد به فقير بدهد، حساب كند

(مساله 458) اگر كسي هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حيض با زن خود جماع كند، بهتر است هر سه كفاره را كه روي هم سي و يك نخود و نيم مي شود، بدهد

(مساله 459) اگر انسان بعد از آنكه در حال حيض، جماع كرده و كفاره آن را داده دوباره جماع كند بهتر است باز هم كفاره بدهد

(مساله 460) اگر با زن حائض چند مرتبه جماع كند در بين آنها كفاره ندهد بهتر آن است كه براي هر جماع، يك كفاره بدهد

(مساله 461) اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده، بايد فوراً از او جدا شود و اگر جدا نشود بنابر احتياط مستحب بايد كفاره بدهد

(مساله 462) اگر مرد با زن حائض زنا كند يا با زن حائض نامحرمي به گمان اينكه عيال خود او است جماع نمايد، احتياطاً كفاره بدهد

(مساله 463) طلاق دادن زن در حال حيض، بطوري كه در كتاب طلاق گفته مي شود، باطل است

(مساله 464) اگر زن بگويد حائضم يا از حيض پاك شده ام، بايد حرف او را قبول كرد

(مساله

ص: 162

465) اگر زن در بين نماز حائض شود، نماز او باطل است

(مساله 466) اگر زن در بين نماز شك كند كه حائض شده يا نه، نماز او صحيح است، ولي اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حائض شده، نمازي كه خوانده باطل است

(مساله 467) بعد از آنكه زن از خون حيض پاك شد، واجب است براي نماز و عبادتهاي ديگري كه بايد با وضو يا غسل يا تيمم بجا آورده شود غسل كند و دستور آن مثل غسل جنابت است و بهتر آن است كه پيش از غسل، وضو بگيرد

(مساله 468) بعد از آنكه زن از خون حيض پاك شد، اگر چه غسل نكرده باشد، طلاق او صحيح است و شوهرش هم مي تواند با او جماع كند، ولي احتياط مستحب آن است كه پيش از غسل از جماع از جماع با او خود داري نمايد، اما كارهاي ديگري كه در وقت حيض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مس خط قرآن تا غسل نكند بر او حلال نمي شود

(مساله 469) اگر آب براي وضو و غسل كافي نباشد و به انداز اي باشد كه بتواند غسل كند، بايد غسل كند و بدل از وضو تيمم نمايد و اگر فقط براي وضو كافي باشد و به اندازه غسل نباشد، بايد وضو بگيرد و عوض غسل تيمم نمايد و اگر براي هيچ يك از آنها آب ندارد، بايد دو تيمم كند، يكي بدل از غسل و ديگري بدل از وضو

(مساله 470) نمازهاي يوميه كه زن در حال حيض نخوانده، قضا ندارد، ولي روزه هاي واجب

ص: 163

را بايد قضا نمايد

(مساله 471) هر گاه وقت نماز داخل شود و بداند و يا احتمال دهد كه اگر نماز را تاخير بيندازد حائض مي شود، بايد فوراً نماز بخواند

(مساله 472) اگر زن نماز را تاخير بيندازد و از اول وقت به اندازه انجام واجبات يك نماز بگذارد و حائض شود، قضاي آن نماز بر او واجب است، ولي در تند خواندن و كند خواندن و چيزهاي ديگر، بايد ملاحظه حال خود را بكند مثلاً زني كه مسافر نيست اگر در اول ظهر نماز نخواند، قضاي آن در صورتي واجب مي شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز به دستوري كه گفته شد از اول ظهر بگذرد و حائض شود، و براي كسي كه مسافر است گذاشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافي است و نيز بايد ملاحظه تهيه شرائطي را كه دارا نيست بنمايد، پسر اگر به مقدار فراهم آوردن آن مقدمات و خواندن يك نماز بگذرد و حائض شود قضا واجب است و گرنه واجب نيست

(مساله 473) اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازه غسل و وضو ومقدمات ديگر نماز مانند تهيه كردن لباس يا آب كشيدن آن و خواندن يك ركعت نماز يا بيشتر از يك ركعت وقت داشته باشد، بايد نماز را بخواند و اگر نخواند، بايد قضاي آن را بجا آورد

(مساله 474) اگر زن حائض به اندازه غسل و وضو وقت ندارد، ولي مي تواند با تيمم نماز را در وقت بخواند آن نماز بر او واجب نيست، اما اگر گذاشته از تنگي وقت تكليفش تيمم است، مثل

ص: 164

آنكه آب برايش ضرر دارد، باد تيمم كند و آن نماز را بخواند

(مساله 475) اگر زن حائض بعد از پاك شدن، شك كند كه براي نماز وقت دارد يا نه، بايد نمازش را بخواند

(مساله 476) اگر به خيال اينكه به اندازه تهيه مقدمات نماز و خواندن يك ركعت وقت ندارد، نماز نخواند و بعد بفهمد وقت داشته، بايد قضاي آن نماز را بجا آورد

(مساله 477) مستحب است زن حائض در وقت نماز، خود را از پاك نمايد و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگيرد و اگر نمي تواند وضو بگيرد، تيمم نمايد و در جاي نماز رو به قبله بنشيند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود

(مساله 478) خواندن وهمراه داشتن قرآن ورساندن جائي از بدن به حاشيه و مابين خطهاي قرآن و نيز خضاب كردن به حنا و مانند آن براي حائض مكروه است

اقسام زنهاي حائض

(مساله 479) زنهاي حائض بر شش قسمند:

اول: صاحب عادت وقتيه و عدديه، وان زني است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و شماره روزهاي حيض او هم در هر دو ماه يك اندازه باشد، مثل آنكه دو ماه پشت سر هم از اول ماه تا هفتم خون ببيند

دوم: صاحب عادت وقتيه و آن زني است كه د و ماه پشت سر هم در وقت معين، خون حيض ببيند، ولي شماره روزهاي حيض او در هر دو ماه يك اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببيند ولي ماه اول، روز هفتم و ماه دوم، روز هشتم از خون

ص: 165

پاك شود

سوم: صاحب عادت عدديه و آن زني است كه شماره روزهاي حيض او در دو ماه پشت سر هم به يك اندازه باشد، ولي وقت ديدن آن دو خون يكي نباشد، مثل آنكه ماه اول از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببيند

چهارم: مضطربه و آن زني است كه چند ماه خون ديده، ولي عادت معيني پيدا نكرده يا عادتش به هم خورده و عادت تازه اي پيدا نكرده است

پنجم: مبتدئه و آن زني است كه دفعه اول خون ديدن او است

ششم: ناسيه وآن زني است كه عادت خود را فراموش كرده است و هر كدام اينها احكامي دارند كه در مسائل آينده گفته مي شود

1-صاحب عادت وقتيه و عدديه

(مساله 480) زنهائي كه عادت وقتيه و عدديه دارند سه دسته اند:

اول: زني كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند ودر وقت معين هم پاك شود، مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببيند و روز هفتم پاك شود كه عادت حيض اين زن از اول ماه تا هفتم است

دوم: زني كه از خون پاك نمي شود ولي دو ماه پشت سر هم چند روز معين مثلاً از اول ماه تا هشتم خوني كه مي بيند نشانه هاي حيض را دارد، يعني غليظ و سياه و گرم است و با فشار و سوزش بيرون مي آيد، و بقيه خونهاي او نشانه هاي استحاضه را دارد، كه عادت او از اول ماه تا هشتم مي شود

سوم: زني كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض

ص: 166

ببيند و بعد از آنكه سه روز يا بيشتر خون ديد يك روز يا بيشتر پاك شود ودوباره خون ببيند و تمام روزهائي كه خون ديده با روزهائي كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود و در هر دو ماه همه روزهائي كه خون ديده و در وسط پاك بوده روي هم يك اندازه باشد، كه عادت او به اندازه تمام روزهائي است كه خون ديده و در وسط پاك بوده است، ولازم نيست روزهائي كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد، مثلاً اگر در ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببيند و سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و در ماه دوم بعد از آنكه سه روز خون ديد، سه روز يا كمتر يا بيشتر پاك شود و دوباره خون ببيند و روي هم از نه روز بيشتر نشود، همه حيض است و عادت اين زن نه روز مي شود

(مساله 481) زني كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت يا دو سه روز جلوتر يا دو سه روز عقب تر خون ببيند، به طوري كه بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته اگر چه آن خون، نشانه هاي حيض را نداشته باشد، بايد به احكامي كه براي زن حائض گفته شد عمل كند و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده مثل اينكه پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادتهائي را كه بجا نياورده، قضا نمايد

(مساله 482) زني كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر چند روز پيش از عادت و همه روزهاي عادت

ص: 167

و چند روز بعد از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود، فقط خوني را كه در روزهاي عادت خود ديده، حيض است و خوني كه پيش از آن و بعد از آن ديده، استحاضه مي باشد و بايد عبادتهائي را كه در روزهاي عادت را با چند روز پيش از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شو د، فقط روزهاي عادت او حيض است و خوني كه جلوتر ا ز آن ديده استحاضه مي باشد و چنانچه در آن روزها عبادت نكرده بايد قضا نمايد و اگر همه روزهاي عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر بيشتر شود فقط روزهاي عادت حيض و باقي استحاضه است

(مساله 483) زني كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر مقداري از روزهاي عادت را با چند روز پيش از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود روزهائي كه در عادت، خون ديده با چند روز پيش از آن كه روي هم به مقدار عادت او شود، حيض و روزهاي اول را استحاضه قرار مي دهد واگر مقداري از روزهاي عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر بيشتر شود، بايد روزهائي كه در عادت،

ص: 168

خون ديده با چند روز بعد از آنكه روي هم به مقدار عادت او شود، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد

(مساله 484) زني كه عادت دارد، اگر بعد از آنكه سه روز يا بيشتر خون ديد پاك شود و دوباره خون ببيند و فاصله بين دو خون كمتر از ده روز باشد وهمه روزهائي كه خون ديده با روزهائي كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر باشد، مثل آنكه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببيند، چند صورت دارد:

1-آنكه تمام خوني كه دفعه اول ديده يا مقداري از آن در روزهاي عادت باشد و خون دوم كه بعد از پاك شدن مي بيند در روزهاي عادت نباشد، كه بايد همه خون اول را حيض، و خون دوم را استحاضه قرار دهد

2-آنكه خون اول در روزهاي عادت نباشد، وتمام خون دوم يا مقداري از آن در روزهاي عادت باشد كه بايد همه خون دوم را حيض، و خون اول را استحاضه، قرار دهد

3-آنكه مقداري از خون اول و دوم در روزهاي عادت باشد و خون اولي كه در روزهاي عادت بوده از سه روز كمتر نباشد و با پاكي وسط و مقداري ا ز خون دوم كه آن هم در روزهاي عادت بوده از ده روز بيشتر نباشد، كه در اين صورت همه آنها حيض است و مقداري از خون اول كه پيش از روزهاي عادت بوده و مقداري از خون دوم كه بعد از روز هاي عادت بوده استحاضه است، مثلاً اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده، در

ص: 169

صورتي كه يك ماه از اول تا ششم خون ببيند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون ببيند، از سوم تا دهم حيض است و از اول تا سوم و همچنين از دهم تا پانزدهم استحاضه مي باشد

4-آنكه مقداري از خون اول و دوم در روزهاي عادت باشد، ولي خون اولي كه در روزهاي عادت بوده، از سه روز كمتر باشد، كه بايد در تمام دو خون و پاكي وسط كارهائي را كه بر حائض حرام است و سابقاً گفته شد ترك كند و كارهاي استحاضه را بجا آورد، يعني به دستوري كه براي زن مستحاضه گفته شد عبادتهاي خود را انجام دهد

(مساله 485) زني كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت، خون نبيند و در غير آن وقت به شماره روزهاي حيضش خون ببيند، بايد همان را حيض قرار دهد، چه پيش از وقت عادت ديده باشد، چه بعد از آن

(مساله 486) زني كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببيند، ولي شماره روزهاي آن كمتر يا بيشتر از روزهاي عادت او باشد و بعد از پاك شدن، دوباره به شماره روزهاي عادتي كه داشته خون ببيند، بايد در هر دو خون، كارهائي را كه بر حائض حرام است ترك كند و كارهاي استحاضه را بجا آورد

(مساله 487) ز ني كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، خوني كه در روزهاي عادت ديده اگر چه نشانه هاي حيض را نداشته باشد، حيض است و خوني كه بعد از روزهاي عادت ديده اگر چه

ص: 170

نشانه هاي حيض را داشته باشد استحاضه است مثلاً زني كه عادت او از اول ماه تا هفتم است، اگر از اول تا دوازدهم خون ببيند، هفت روز اول آن حيض و پنج روز بعد استحاضه مي باشد

2-صاحب عادت وقتيه

(مساله 488) زنهائي كه عادت وقتيه دارند سه دسته اند:

اول: زني كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از چند روز پاك شود، ولي شماره روزهاي آن در هر دو ماه يك اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سر هم روز اول ماه خون ببيند، ولي ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود، كه اين زن بايد روز اول را عادت حيض خود قرار دهد

دوم: زني كه از خون پاك نمي شود ولي دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون او نشانه هاي حيض را دارد، يعني غليظ و سياه و گرم است و با فشار و سوزش بيرون مي آيد و بقيه خونهاي او نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهائي كه خون او نشانه حيض دارد، در هردو ماه يك اندازه نيست، مثلاً در ماه اول از اول ماه تا هفتم و در ماه دوم از اول ماه تا هشتم، خون او نشانه هاي حيض و بقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، كه اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد

سوم: زني كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و تمام روزهائي كه

ص: 171

خون ديده با روزهائي كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود، ولي ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اول باشد، مثلاً در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد كه اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد

(مساله 489) زني كه عادت وقتيه دارد، اگر در وقت عادت خود يا دو سه روز پيش از عادت يا دو سه روز بعد از عادت خون ببيند، بطوري كه بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته، اگر چه آن خون نشانه هاي حيض را نداشته باشد، بايد به احكامي كه براي زنهاي حائض گفته شد، رفتار نمايد و اگر بعد بفهمد حيض نبوده، مثل آنكه پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادتهائي را كه بجا نياورده، قضا نمايد

(مساله 490) زني كه عادت وقتيه دارد اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و نتواند حيض را به واسطه نشانه هاي آن تشخيص دهد، بايد شماره عادت خويشان خود را حيض قرار دهد، چه پدري باشند چه مادري، زنده يا مرده، ولي در صورتي كه مي تواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد كه شماره روزهاي حيض همه آنان يك اندازه باشد و اگر شماره روزهاي حيض آنان يك اندازه نباشد، مثلاً عادت بعضي پنج روز و عادت بعض ديگر هفت روز باشد نمي تواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد، مگر كساني كه عادتشان با ديگران فرق دارد، بقدري كم باشند كه در مقابل آنان به حساب نمي آيند كه در صورت بايد عادت بيشتر آنان را حيض

ص: 172

خود قرار دهد

(مساله 491) زني كه عادت وقتيه دارد و شماره عادت خويشان خود را حيض قرار ميدهد، بايد روزي را كه در هر ماه اول عادت او بوده، اول حيض خود قرار دهد، مثلاً زني كه هر ماه، روز اول ماه خون مي ديده وگاهي روز هفتم وگاهي روز هشتم پاك مي شده، چنانچه يك ماه دوازده روز خون ببيند و عادت خويشانش هفت روز باشد، بايد هفت روز اول ماه را حيض و باقي را استحاضه، قرار دهد

(مساله 492) زني كه عادت وقتيه دارد و بايد شماره عادت خويشان خود را حيض قرار دهد، چنانچه خويش نداشته باشد، يا شماره عادت آنان مثل هم نباشد، بايد در هر ماه از روزي كه خون مي بيند تا هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد

3 – صاحب عادت عدديه

(مساله 493) زنها كه عادت عدديه دارند سه دسته اند:

اول: زني كه شماره روزهاي حيض او در دو ماه پشت سر هم يك اندازه باشد، ولي وقت خون ديدن او يكي نباشد كه در اين صورت هر چند روزي كه خون ديده عادت او مي باشد مثلاً اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون ببيند، عادت او پنج روز مي شود

دوم: زني كه از خون پاك نمي شود، ولي دو ماه پشت سر هم چند روز از خوني كه مي بيند نشانه حيض و بقيه نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهائي كه خون نشانه حيض دارد در هر دو ماه يك اندازه است، اما وقت آن يكي نيست، كه در اين صورت هر

ص: 173

چند روزي كه خون او نشانه حيض را دارد، عادت او مي شود مثلاً اگر يك ماه از اول ماه تا پنجم و ماه بعد از يازدهم تا پانزدهم خون او نشانه حيض و بقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، شماره روزهاي عادت او پنج روز مي شود

سوم: زني كه دو ماه پشت سر هم سه روز يا بيشتر خون ببيند ويك روز يا بيشتر پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و وقت ديدن خون، در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد، كه اگر اگر تمام روزهائي كه خون ديده و روزهائي كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود و شماره روزهاي آن هم به يك اندازه باشد، تمام روزهائي كه خون ديده با روزهاي وسط كه پاك بوده عادت حيض او مي شود و لازم نيست روزهائي كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد مثلاً اگر ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببيند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و ماه دوم از يازدهم تا سيزدهم خون ببيند و دو روز يا بيشتر كمتر پاك مي شود و دوباره خون ببيند و روي هم از هشت روز بيشتر نشود، عادت او هشت روز مي شود

(مساله 494) زني كه عادت عدديه دارد، اگر بيشتر از شماره عادت خود خون ببيند و از ده روز بيشتر شود، چنانچه همه خونهائي كه ديده يك جور باشد بايد از موقع ديدن خون به شماره روزهاي عادتش حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر همه

ص: 174

خونهائي كه ديده يك جور نباشد، بلكه چند روز از آن، نشانه حيض را دارد با شماره روزهاي عادت او يك اندازه است، بايد همان روز ها را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر روزهائي كه خون نشانه حيض دارد، از روزهاي عادت او بيشتر است، فقط به اندازه روزهاي عادت او حيض، و بقيه استحاضه است و اگر روزهائي كه خون نشانه حيض، و بقيه استحاضه است و اگر روزهائي كه خون نشانه حيض دارد از روزهاي عادت او كمتر است، بايد آن روزها را با چند روز ديگر كه روي هم به اندازه روزهاي عادتش شود، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد

4 - مضطربه

(مساله 495) مضطربه يعني زني كه چند ماه خون ديده، ولي عادت معيني پيدا نكرده، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و همه خونهائي كه ديده يك جور باشد چنانچه عادت خويشان او هفت روز است بايد هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر كمتر است مثلاً روز است بايد همان را حيض قرار دهد و بنابر احتياط واجب، در تفاوت بين شماره عادت آنان و هفت روز، كه دو روز است كارهائي را كه بر حائض حرام است ترك نمايد و كارهاي استحاضه را بجا آورد، يعني به دستوري كه براي زن مستحاضه گفته شد عبادتهاي خود را انجام دهد، و اگر عادت خويشانش بيشتر از هفت روز در تفاوت بين هفت روز و عادت آنان كه دو روز است، كارهاي استحاضه را بجا آورد و كارهائي را كه بر حائض حرام است، ترك نمايد

(مساله 496) مضطربه اگر بيشتر

ص: 175

از ده روز خوني ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه دارد، چنانچه خوني كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز يا بيشتر از ده روز نباشد، همه آن حيض است و اگر خوني كه نشانه حيض را دارد كمتر از سه روز باشد بايد همان را حيض قرار دهد و تا هفت روز بقيه به دستوري كه در مساله قبل گفته شد رفتار نمايد، و همچنين است اگر پيش ا ز گذشتن ده روز از خوني كه نشانه حيض دارد دوباره خوني ببيند كه آن هم نشانه حيض را داشته باشد، مثل آنكه پنج روز خون سياه و نه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند، بايد خون اول را حيض قرار دهد و بقيه آن را تا هفت روز به دستوري كه در مساله قبل گفته شد، رفتار نمايد

5-مبتدئه

(مساله 497) مبتدئه يعني زني كه دفعه اول خون ديدن او ست، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و همه خونهائي كه ديده يك جور باشد، بايد عادت خويشان خود را به طوري كه در وقتيه گفته شد حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد

(مساله 498) مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خوني ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، چنانچه خوني كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، همه آن حيض است ولي اگر پيش از گذشتن ده روز از خوني كه نشانه حيض دارد دوباره خوني ببيند كه آن هم نشانه خون حيض داشته

ص: 176

باشد، مثل آنكه پنج روز خون سياه و نه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند، بايد از اول خون اول كه نشانه حيض دارد، حيض قرار دهد و در عدد رجوع به خويشاوندان خود كند و بقيه را استحاضه قرار دهد

(مساله 499) مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خوني ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر آن نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خوني كه نشانه حيض دارد از سه روز كمتر يا ده روز بيشتر باشد، بايد از اولي كه خون نشانه حيض دارد، حيض قرار دهد و در عدد به خويشاوندان رجوع كند و بقيه را استحاضه قرار دهد

6 – ناسيه

(مساله 500) ناسيه يعني زني كه عادت را فراموش كرده است اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، بايد روزهائي كه خون او نشانه حيض را دارد تا ده روز، حيض قرار دهد و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر نتواند حيض را به واسطه نشانه هاي آن تشخيص دهد، بنا بر احتياط واجب بايد هفت روز اول را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد

مسائل متفرقه حيض

(مساله 501) مبتدئه و مضطر به و ناسيه و زني كه عادت عدديه دارد، اگر خوني ببيند كه نشانه هاي حيض داشته باشد، يا يقين كنند كه سه روز طول مي كشد، بايد عبادت را ترك كنند و چنانچه بعد بفهمند حيض نبوده بايد عبادتهائي را كه بجا نياورده اند قضا نمايد، ولي اگر يقين نكنند كه سه روز طول مي كشد و نشانه هاي حيض را هم نداشته باشد، بنا بر احتياط واجب بايد تا سه روز طول

ص: 177

مي كشد و نشانه هاي حيض را هم نداشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد تا سه روز كارهاي استحاضه را بجا آورند و كارهائي را كه بر حائض حرام است ترك نمايند و چنانچه پيش از سه روز پاك نشدند، بايد آن را حيض قرار دهند

(مساله 502) زني كه در حيض عادت دارد، چه در وقت حيض عادت داشته باشد چه در عدد حيض، يا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود خوني ببيند كه وقت آن يا شماره روزهاي آن، يا هم وقت و هم شماره روزهاي آن يكي باشد عادتش بر مي گردد به آنچه در اين دو ماه ديده است، مثلاً اگر از روز اول ماه تا هفتم خون مي ديده و پاك مي شده چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببيند و پاك شود از دهم تا هفدهم عادت او مي شود

(مساله 503) مقصود از يك ماه، ابتداي خون ديدن است تا سي روز، نه از روز اول ماه تا آخر ماه

(مساله 504) زني كه معمولاً ماهي يك مرتبه خون مي بيند، اگر چه در يك ماه دو مرتبه خون ببيند و آن خون نشانه هاي حيض را داشته باشد، چنانچه روزهائي كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد

(مساله 505) اگر سه روز يا بيشتر خوني ببيند كه نشانه حيض را دارد، بعد ده روز يا بيشتر خوني ببيند كه نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز خوني به نشانه هاي حيض

ص: 178

ببيند، بايد خون اول و خون آخر را كه نشانه هاي حيض داشته، حيض قرار دهند

(مساله 506) اگر زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست، بايد براي عبادتهاي خود غسل كند، اگر چه گمان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مي بيند، ولي اگر قين داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مي بيند نبايد غسل كند و نمي تواند نماز بخواند و بايد به احكام حائض رفتار نمايد

(مساله 507) اگر زن پيش از ده روز پاك شود، واحتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد قدري پنبه داخل فرج نمايد و كمي صبر كند و بيرون آورد، پس اگر پاك بود، غسل كند و عبادتهاي خود را بجا آورد و اگر پاك نبود اگر چه به آب زرد رنگي هم آلوده باشد، چنانچه در حيض عادت ندارد يا عادت او ده روز است، بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز پاك شد، غسل نمايد و اگر سر ده روز پاك شد، يا خون او از ده روز گذشت سر ده روز غسل نمايد و اگر عادتش كمتر از ده روز است در صورتي كه بداند پيش از تمام شدن ده روز، يا سر ده روز پاك مي شود نبايد غسل كند و اگر احتمال دهد خون او از ده روز مي گذرد احتياط واجب آن است كه تا يك روز عبادت را ترك كند و بعد از آن تا ده روز مي تواند عبادت را ترك نمايد ولي بهتر است كه تا ده روز

ص: 179

كارهائي را كه بر حائض حرام است ترك كند و كارهاي استحاضه را انجام دهد، پس گر پيش از تمام شدن ده روز يا سر ده، از خون پاك شد تمامش حيض است و اگر از ده روز گذشت بايد عادت خود را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و عبادت هائي را كه بعد از روزهاي عادت بجا نياورده، قضا نمايد

(مساله 508) اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد حيض نبوده است، بايد نماز وروزه اي را كه در آن روز ها بجا نياورده قضا نمايد و اگر چند روز را به گمان اينكه حيض نيست عبادت كند، بعد بفهمد حيض بوده، چنانچه آ ن روزها را روزه گرفته، بايد قضا نمايد

نفاس

(مساله 509) از وقتي كه اولين جزء بچه از شكم مادر بيرون مي آيد، هر خوني كه زن مي بيند اگر پيش از ده روز يا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است و زن را در حال نفاس، نفساء مي گويند

(مساله 510) خوني كه زن پيش از بيرون آمدن اولين جزء بچه مي بيند، نفاس نيست

(مساله 511) لازم نيست كه خلقت بچه تمام باشد، بلكه اگر خون بسته اي هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، يا چهار نفر قابله بگويند كه اگر در رحم مي ماند انسان مي شد، خوني كه تا ده روز ببيند خون نفاس است

(مساله 512) ممكن است خون نفاس يك آن، بيشتر نيايد، ولي بيشتر از ده روز نمي شود

(مساله 513) هرگاه شك كند كه چيزي سقط شده يا نه، يا چيزي

ص: 180

كه سقط شده اگر مي ماند انسان مي شد يا نه، لازم نيست وارسي كند، و خوني كه از او خارج مي شود، شرعاً خون نفاس نيست

(مساله 514) توقف در مسجد و رساندن جائي از بدن به خط قرآن و كارهاي ديگري كه بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است و آنچه بر حائض واجب و مستحب و مكروه است، بر نفساء هم واجب و مستحب و مكروه مي باشد

(مساله 515) طلاق دادن زني كه در حال نفاس مي باشد باطل است و نزديكي كردن با او حرام مي باشد و اگر شوهرش با او نزديكي كند، احتياط مستحب آن است به دستوري كه در احكام حيض گفته شد، كفاره بدهد

(مساله 516) وقتي زن از خون نفاس پاك شد، بايد غسل كند و عبادتهاي خود را بجا آورد و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه روزهائي كه خون ديده با روزهائي كه در وسط پاك بوده، روي هم ده روز يا كمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است و اگر روزهائي كه پاك بوده روزه گرفته باشد بايد قضا نمايد

(مساله 517) اگر زن از خود نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد مقداري پنبه داخل فرج نمايد و كمي صبر كند كه اگر پاك است، براي عبادتهاي خود، غسل كند

(مساله 518) اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حيض عادت دارد به اندازه روزهاي عادت او نفاس و بقيه استحاضه است و اگر عادت ندارد تا ده روز نفاس و بقيه استحاضه مي باشد و احتياط مستحب آن است

ص: 181

كسي كه عادت دارد از روز عادت و كسي كه عادت ندارد بعد از روز دهم تا روز هيجدهم زايمان، كارهاي استحاضه را بجا آورد و كارهائي را كه بر نفساء حرام است، ترك كند

(مساله 519) زني كه عادت حيضش كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از روزهاي عادتش خون نفاس ببيند، بايد به اندازه روزهاي عادت خود نفاس قرار دهد و بعد از آن تا روز دهم مي تواند عبادت را ترك نمايد يا كارهاي مستحاضه را انجام دهد، ولي ترك عبادت يك روز يا دو روز خيلي خوب است پس اگر از ده روز بگذرد، به اندازه عادتش نفاس و بقيه استحاضه است و اگر عبادت را ترك كرده، بايد قضا كند

(مساله 520) زني كه در حيض عادت دارد، اگر بعد از زائيدن تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه پي در پي خون به اندازه روزهاي عادت او نفاس است و ده روز از خوني كه بعد از نفاس مي بيند، اگر چه در روزهاي عادت ماهانه اش باشد استحاضه است، مثلاً زني كه عادت حيض او از بيستم هر ماه تا بيست و هفتم آن است، اگر روز دهم ماه زائيد و تا يك ماه يا بيشتر پي در پي خون ديد، تا روز هفدهم نفاس و از روز هفدهم تا ده روز حتي خوني كه در روزهاي عادت خود كه از بيستم تا بيست و هفتم است مي بيند، استحاضه مي باشد وبعد از گذشتن ده روز، اگر خوني را كه مي بيند در روزهاي عادتش باشد، حيض است چه نشانهاي حيض را داشته باشد يا

ص: 182

نداشته باشد و اگر در روزهاي عادتش نباشد اگر چه نشانه هاي حيض را داشته باشد، بايد آن را استحاضه قرار دهد

(مساله 521) زني كه در حيض عادت ندارد، اگر بعد از زايمان تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه خون ببيند، ده روز اول آن نفاس و ده روز دوم آن استحاضه است و خوني كه بعد از آن مي بيند، اگر نشانه حيض را داشته باشد حيض و گرنه آن هم استحاضه مي باشد

غسل مّس ميّت

(مساله 522) اگر كسي بدن انسان مرده اي را كه سرد شده و غسلش نداده اند مس كند، يعني جائي از بدن خود را به آن بمالد بايد غسل مس ميت نمايد، چه در خواب مس كند چه در بيداري، با اختيار مس كند يا بي اختيار، حتي اگر ناخن و استخوان او به ناخن و استخوان ميت برسد بايد بنابر احتياط واجب غسل كند، ولي اگر حيوان مرده اي را مس كند، عسل بر او واجب نيست

(مساله 523) براي مس مردهاي كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نيست، اگر چه جائي را كه سرد شده مس نمايد

(مساله 524) اگر موي خود را به بدن ميت برساند يا بدن خود را به موي ميت يا موي خود را به موي ميت برساند، احتياط واجب آن است كه غسل كند

(مساله 525) براي مس بچه مرده، حتي بچه سقط شده اي كه چهار ماه او تمام شده، غسل مس ميت واجب است بلكه بهتر است براي مس بچه سقط شده اي كه از چهار ماه كمتر دارد غسل كرد، بنابر اين اگر بچه چهار

ص: 183

ماهه اي مرده به دنيا بيايد مادر او بايد غسل مس ميت كند، بلكه اگر از چهار ماه كمتر هم داشته باشد بهتر است مادر او غسل نمايد

(مساله 526) بچه اي كه بعد از مردن مادر به دنيا مي آيد، وقتي بالغ شد واجب است، غسل مس ميت كند

(مساله 527) اگر انسان، ميتي را كه سه غسل او كاملاً تمام شده مس نمايد، غسل بر او واجب نمي شود ولي اگر پيش از آنكه غسل سوم تمام شود، جائي از بدن او را مس كند اگر چه غسل سوم آنجا تمام شده باشد، بايد غسل مس ميت نمايد

(مساله 528) اگر ديوانه يا بچه نا بالغي ميت را مس كند، بعد از آنكه ديوانه عاقل يا بچه بالغ شد، بايد غسل مس ميت نمايد

(مساله 529) اگر از بدن زنده يا مرده اي كه غسلش نداده اند، قسمتي كه داراي استخوان است جدا شود و پيش از آنكه قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان آن را مس نمايد، بايد غسل مس ميت كند، ولي قسمتي كه از زنده جدا شده اگر قطعه اي مشتمل بر استخوان باشد براي مس آن غسل واجب است، اما اگر تنها استخوان باشد، براي مس آن غسل واجب نيست

(مساله 530) براي مس استخوان و دندان و هر چيزي كه از مرده جدا شده و آن را غسل نداده اند هر چند قطعه گوشتي بدون استخوان هم باشد به جز مو بايد غسل كرد، ولي براي مس استخوان و دنداني كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل واجب نيست

(مساله 531) غسل مس ميت را

ص: 184

بايد مثل غسل جنابت انجام دهند، كسي كه غسل مس ميت كرده اگر بخواهد نماز بخواند، وضو براي او لازم نيست هر چند احتياط مستحب در گرفتن وضو نيز هست

(مساله 532) اگر چند ميت را مس كند يا يك ميت را چند بار مس نمايد، يك غسل كافي است

(مساله 533) براي كسي كه بعد از مس ميت غسل نكرده است، توقف در مسجد و جماع و خواندن سوره هائي كه سجده واجب دارد، مانعي ندارد، ولي براي نماز و مانند آن بايد غسل كند

احكام مُحتضَر

(مساله 534) مسلماني را كه محتضر است يعني درحال جان دادن مي باشد مرد باشد يا زن بزرگ باشد يا كوچك، بايد به پشت بخوابانند به طوري كه كف پاهايش به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او كاملاً به اين طور ممكن نيست بنابر احتياط واجب تا اندازه اي كه ممكن است بايد به اين دستور عمل كنن، و چنانچه خواباندن او به هيچ قسم ممكن نباشد به قصد احتياط او را رو به قبله بنشانند و اگر آن هم نشود باز به قصد احتياط او را به پهلوي راست يا به پهلوي چپ رو به قبله بخوابانند

(مساله 535) احتياط واجب آن است كه تا وقتي، او را از محل احتضار حركت تضاده أتند رو به قبله باشد و بعد از حركت دادن اين احتياط واجب نيست

(مساله 536) رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است و اجازه گرفتن از ولي او لازم نيست، هر چند كه اولي است

(مساله 537) مستحب است شهادتين و اقرار به دوازده امام (عليهم السلام) و ساير عقائد

ص: 185

حقه را، به كسي كه در حال جان دادن است، طوري تلقين كنند كه بفهمد و نيز مستحب است چيزهائي را كه گفته شد، تا وقت مرگ تكرار كنند

(مساله 538) مستحب است اين دعا ها را به محتضر تلقين كنند: اَللهُمّ اغفِرليَ الكثيرَ مِن معاصيكَ و اقَبل منِي اليسيرَ مِن طاعتَك يا مَن يقبلُ اليسيرَ و يعفُو عنِ الكثيرِ اِقبل منِي اليسيرَ و اعفُ عنَي الكثيَرَ انكَ انتَ العفُوُ الغفُورُ اللّهمّ ارحمَني فِانكَ رَحيمٌ

(مساله 539) مستحب است كسي را كه سخت جان مي دهد، اگر ناراحت نمي شود بجائي كه نماز مي خوتنده، ببرند

(مساله 540) مستحب است براي راحت شدن محتضر بر بالين او سوره مباركه يس و الصافات و آيه الكرسي و آيه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آيه آخر سوره بقره بلكه هر چه از قرآن ممكن بخوانند

(مساله 541) تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيز سنگين روي شكم او و بودن جنب و حائض نزد او و همچنين حرف زدن زياد و گريه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد او مكروه است

احكام بعد از مرگ

(مساله 542) بعهد از مرگ مستحب است، دهان ميت را، هم بگذارند كه باز نماند و چشمها و چانه ميت را ببندند و دست و پاي او را دراز كنند و پارچه اي روي او بيندازند و اگر شب مرده است در حائي كه مرده، چراغ روشن كنند و براي تشييع جنازه او مومنين را خبر كنند و در دفن او عجله نمايند، ولي اگر يقين به مردن او ندارند، بايد صبر كنند تا معلوم شود و نيز اگر ميت حامله باشد و بجه

ص: 186

در شكم او زنده باشد، بايد بقدري دفن را عقب بيندازند، كه پهلوي چپ او را بشكافند و طفل را بيرون آورندو پهلو را بدوزند

احكام غسل و كفن و نماز و دفن ميت

(مساله 543) غسل و كفن و نماز و دفن مسلمان بر هر مكلفي واجب است و اگر بعضي انجام دهند، از ديگران ساقط مي شود و چنانچه هيچكس انجام ندهد، همه معصيت كرده أتند

(مساله 544) اگر كسي مشغول كارهاي ميت شود بر ديگران واجب نيست اقدام نمايند، ولي اگر او عمل را نيمه كاره بگذارد، بايد ديگران تمام كنند

(مساله 545) اگر انسان يقين كند كه ديگري مشغول كارهاي ميت شده، واجب نيست به كارهاي ميت اقدام كند ولي اگر شك يا گمان دارد، بايد اقدام نحايد

(مساله 546) اگر كسي بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميت را باطل انجام داده أتند، بايد دوباره انجام دهد ولي اگر گمان دارد كه باطل بوده، يا شك دارد كه درست بوده يا نه، لازم نيست اقدام نحايد

(مساله 547) براي غسل و كفن و نماز و دفن ميت، بايد از ولي او اجازه بگيرند

(مساله 548) ولي زن، كه در غسل و كفن و دفن او دخالت مي كند شوهر او است و بعد از او، مردهائي كه از ميت ارث مي برند، مقدم بر زنهاي ايشانند و هر كدام كه در ارث بردن مقدم هستند، در اين امر نيز مقدمند

(مساله 549) اگر كسي بگويد من وصي يا ولي ميتم، يا ولي ميت به من اجازه داده كه غسل و كفن و دفن ميت را انجام دهم، چنانچه ديگري نمي گويد من ولي با وصي ميتم يا

ص: 187

ولي به من اجازه داده است، انجام كارهاي ميت با اوست

(مساله 550) اگر ميت براي غسل و كفن و دفن و نماز جود غير از ولي، كس ديگري را معين كند، ولايت اين امور با اوست و مستحب است از ولي، هم اجازه بگيرد و لازم نيست كسي كه ميت، او را براي انجام اين كار ها معين كرده، اين وصيت را قبول كند، ولي اگر قبول كرد، بايد به آن عمل نحايد

احكام غسل ميت

(مساله 551) واجب است ميت را سه غسل بدهند:

اول: به آبي كه با سدر مخلوط باشد

دوم: به آبي كه با كافور مخلوط باشد

سوم: با آب خالص

(مساله 552) سدر و كافور بايد به اندازه اي زياد نباشد كه آب را مضاف كند و به اندازه اي هم كم نباشد، كه نگويند سدر و كافور با آب مخلوط شده است

(مساله 553) اگر سدر و كافور به اندازهاي كه لازم است پيدا نشود، بنابر احتياط واجب بايد مقداري كه به آن دسترسي دارند، در آب بريزند

(مساله 554) كسي كه براي حج احرام بسته است، اگر پيش از تمام كردن سعي، بين صفا و مروه بميرد، نبايد او را با آب كافور غسل دهند و بجاي آن بايد با آب خالص غسلش بدهند و همچنين اگر در احرام عمره پيش از كوتاه كردن مو، بميرد

(مساله 555) اگر سدر و كافو ر با يكي از اينها پيدا نشود، با استعمال آن جايز نباشد مثل آنكه غصبي باشد، بايد بجاي هر كدام كه ممكن نيست ميت را با آب خالص، غسل بدهند

(مساله 556) كسي كه ميت را غسل مي

ص: 188

دهد، در حال اختيار بايد مسلمان دوازده امامي و نيز عاقل و مسائل غسل را بداند و بنابر احتياط واجب بالغ هم باشد، ولي اگر ميت مسلمان غير اثني عشري را هم مذهب خودش بر طبق مذهبش غسل بدهد، تكليف از مؤمن اثني عشري ساقط مي شود

(مساله 557) كسي كه ميت را غسل مي دهد، بايد قصد قربت داشته باشد، يعني غسل را براي انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد واگر به همين نيت تا آخر غسل سوم باقي باشد، كافي است و تجديد لازم نيست

(مساله 558) غسل بچه مسلمان، اگر چه از زنا باشد، واجب است و غسل و كفن و دغن كافر و اولاد او، جايز نيست و كسي كه از بچگي ديوانه بوده و به حا ل ديوانگي بالغ شده چناتچه پدر و مادر او با يكي از آنان مسلمان باشند، بايد او را غسل داد و اگر هيچ كدام آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او جايز نيست

(مساله 559) بچه سقط شده را اگر چهار ماه يا بيشتر دارد، بايد غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد، بايد در پارچه اي بپيچند و بدون غسل، دفن كنند

(مساله 560) اگر مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد باطل است، ولي زن مي تواند شوهر جود را غسل دهد و شوهر هم مي تواند زن جود را غسل دهد، اگر چه احتياط مستحب آن است كه زن، شوهر جود و شوهر، زن جود را غسل ندهد

(مساله 561) مرد مي تواند دختر بچه اي ا كه سن او از سه سال بيشتر نيست، غسل دهد، زن هم مي

ص: 189

تواند پسر بچه اي را كه سه سال بيشتر ندارد، غسل دهد

(مساله 562) اگر براي غسل دادن ميتي كه مرد است مرد پيدا نشود، زناني كه با او نسبت دارند و محرمند مثل مادر و خواهر و عمه و خاله، يا به واسطه شير خوردن با او محرم شده أتند، مي توانند غسلش بدهند و نيز اگر براي غسل ميت زن، زن ديگري نباشد، مردهائي كه با او نسبت دارند و محرمند، يا به واسطه شير خوردن با او محرم شده أتند، مي توانند او را غسل دهند ولي در هر دو صورت، بايد عورت مرده پوشانده شود

(مساله 563) اگر ميت و كسي كه او را غسل مي دهد هر دو مرد يا هر دو زن باشند، جائز است كه غير از عورت جاهاي ديگر ميت برهنه باشد و همينطور اگر محرم باشند

(مساله 564) نگاه كردن به عورت ميت حرام است، وكسي كه او را غسل مي دهد اگر نگاه كند معصيت كرده، ولي غسل باطل نمي شود

(مساله 565) اگر حائي از بدن ميت نجس باشد، بايد پيش از آنكه را غسل بدهند، آب بكشند واحتياط مستحب آن است كه تمام بدن ميت، پيش از شروع به غسل پاك باشد

(مساله 566) غسل ميت مثل غسل جنابت است، و احتياط واجب آن است كه تا غسل ترتيبي ممكن است، ميت را غسل ارتماسي ندهند و احتياط مستحب آن است كه در غسل ترتيبي هر يك از سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند، بلكه آب را روي آن بريزند

(مساله 567) كسي را كه در حال حيض يا در حال

ص: 190

جنابت مرده لازم نيست غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميت براي او كافي است

(مساله 568) واجب آن است كه براي غسل دادن ميت، مزد نگيرند، ولي مزد گرفتن براي كارهاي مقدماتي غسل، حرام نيست

(مساله 569) اگر آب پيدا نشود، يا استعمال آن مانعي داشته باشد بايد عوض هر غسل، ميت را يك تيمم بدهند

(مساله 570) كسي كه ميت را تيمم مي دهد، بايد دست جود را به زمين بزند و به صورت و پشت دستهاي ميت بكشد و اگر ممكن باشد احتياط واجب آن است كه با دست ميت هم او را تيمم بدهد

احكام كفن ميت

(مساله 571) ميت مسلمان را بايد با سه پارچه كه آنها را لُنگ و پيراهن و سرتاسري مي گويند، كفن نمايند

(مساله 572) لنگ بايد اطراف بدن را از ناف تا زانو، بپوشاند و بهتر آن است كه از سينه تا روي پا برسد و بنابر احتياط واجب پيراهن بايد از سر شانه تا نصف ساق پا، تمام بدن را بپوشاند و درازي سرتاسري بايد بيشتر از طول جسد به اندازه اي كه بستن دو سر آن ممكن شود، باشد و پهناي آن بايد به اندازه اي باشد كه يك طرف آن روي طرف ديگر بيايد

(مساله 573) مقداري از لنگ، كه از ناف تا زانو را مي پوشاند و مقداري از پيراهن كه از شانه تا نصف ساق را مي پوشاند، مقدار واجب كفن است و آنچه بيشتر از اين مقدار در مساله قبل گفته شد، مقدار مستحب كفن مي باشد

(مساله 574) اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند كه بيشتر از

ص: 191

مقدار واجب كفن را، كه در مساله قبل گفته شد از سهم آنان بر دارند، اشكال ندارد و احتياط آن است كه بيشتر از مقدار واجب كفن و همچنين مقداري را كه احتياطاً لازم است از سهم وارثي كه بالغ نشده بر ندارند گرچه بعيد نيست جواز برداشتن به مقدار عمل به استحباب – مطابق شان ميت – از جميع تركه هر چند وارث غير بالغ باشد

(مساله 575) اگر كسي وصيت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را كه در دو مساله قبل گفته شد، از ثلث مال او بردارند، يا وصيت كرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند ولي مصرف آن را معين نكرده باشد يا فقط مصرف مقداري از آن را معين كرده باشد، مي توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث سال مال او بردارند

(مساله 576) اگر ميت وصيت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند مي توانند به طور متعارف كه لايق شان ميت باشد، كفن و چيزهاي ديگري را كه از واجبات دفن است و مقدار مستحب كفن را از اصل مال بردارند

(مساله 577) كفن زن بر شوهر است، اگر چه زن از خود مال داشته باشد و همچنين اگر زن را به شرحي كه در كتاب طلاق گفته مي شود، طلاق رجعي بدهند و پيش از تمام شدن عده بميرد، شوهرش بايد كفن او را بدهد و چنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد، ولي شوهر بايد از مال او كفن زن را بدهد

(مساله 578) كفن ميت بر خويشان او واجب نيست، اگر چه مخارج او در حال زندگي

ص: 192

بر آنان واجب باشد

(مساله 579) احتياط واجب آن است كه هر يك از سه پارچه كفن به قدري نازك نباشد، كه بدن ميت از زير آن پيدا باشد

(مساله 580) كفن كردن با چيز غصبي، اگر چيز ديگري هم پيدا نشود، جايز نيست و چنانچه كفن ميت غصبي باشد و صاحب آن راضي نباشد، بايد از تنش بيرون آوردند، اگر چه او را دفن كرده باشند، و واجب آن است كه در حال اختيار با پوست مردار هم او را كفن نكنند

(مساله 581) كفن كردن ميت با چيز نجس و با پارچه ابريشمي خالص، جايز نيست، ولي در حال ناچاري اشكال ندارد و احتياط واجب آن است كه بايد پارچه طلا باف هم ميت را كفن نكنند، مگر در حال ناچاري

(مساله 582) كفن كردن با پارچه اي كه از پشم يا موي حيوان حرام گوشت تهيه شده، در حال اختيار جايز نيست، ولي اگر پوست حيوان حلال گوشت را طوري در ست كنند كه به آن جامه گفته شود مي شود با آن، ميت را كفن كنند و همچنين اگر كفن از مو و پشم حيوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد، اگر چه احتياط مستحب آن است كه با اين دو هم كفن ننمايند

(مساله 583) اگر كفن ميت به نجاست خود او، يا به نجاست ديگر نجس شود، چنانچه كفن ضايع نمي شود، بايد مقدار نجس را بشويند يا ببرند، ولي اگر در قبر گذاشته باشند بهتر است كه ببرند بلكه اگر بيرون آوردن ميت توهين به او باشد بريدن واجب مي شود و اگر شستن با بريدن آن ممكن نيست،

ص: 193

در صورتي كه عوض كردن آن ممكن باشد، بايد عوض نمايند

(مساله 584) كسي كه براي حج يا عمره احرام بسته اگر بميرد، بايد مثل ديگران كفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد

(مساله 585) مستحب است در حال سلامتي، كفن و سدر و كافور خود را تهيه كند

احكام حُنوط

(مساله 586) بعد از غسل واجب است ميت را حنوط كنند، يعني به پيشاني و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاي او كافور بمالند و مستحب است به سر بيني ميت هم كافور بمالند و بايد كافور، سائيده و تازه باشد و اگر به واسطه كهنه بودن، عطر او از بين رفته باشد، كافي نيست

(مساله 587) مستحب آن است كه اول كافور را به پيشاني ميت بمالند، و در جاهاي ديگر هم ترتيب لازم نيست

(مساله 588) بهتر آن است كه ميت را پيش از كفن كردن، حنوط نمايند اگر چه در بين كفن كردن و بعد از آن هم منعي ندارد

(مساله 589) كسي كه برا ي احرام بسته است، اگر پيش از تمام كردن سعي بين صفا و مروه بميرد، حنوط كردن او جايز نيست و نيز اگر در احرام عمره پيش از آنكه موي خود را كوتاه كند بميرد، نبايد او را حنوط كنند

(مساله 590) زني كه شوهر او مرده و هنوز عده اش تمام نشده، اگر چه حرام است خود را خوشبو كند، ولي چنانچه بميرد حنوط او واجب است

(مساله 591) مكروه است ميت را با مشك و عنبر و عود و عطرهاي ديگر خوشبو كنند يا براي حنوط اينها را با

ص: 194

كافور مخلوط نمايند

(مساله 592) مستحب است قدري تربت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) با كافور مخلوط كنند، ولي بايد از آن كافور به جاهائي كه بي احترامي مي شود، ترسانند و نيز بايد تربت بقدري زياد نباشد كه وقتي با كافور مخلوط شد، آن را كافور نگويند

(مساله 593) اگر كافور به اندازه غسل و حنوط نباشد، بنابر احتياط واجب غسل را مقدم دارند و اگر براي هفت عضو نرسد بنابر احتياط واجب پيشاني را مقدم دارند

(مساله 594) مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميت بگذارند

احكام نماز ميت

(مساله 595) نماز خواندن بر ميت مسلمان، اگر چه بچه باشد واجب است ولي بايد پدر و مادر آن يا يكي از آنان مسلمان باشند و شش سال بچه تمام شده باشد

(مساله 596) نماز ميت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود، و اگر پيش از اينها، يا در بين اينها بخوانند، اگر چه از روي فراموشي يا ندانستن مساله باشد، كافي نيست

(مساله 597) كسي كه مي خواهد نماز بخواند، لازم نيست با وضو با غسل يا تيمم باشد و بدن و لباسش پاك باشد و اگر لباس او غصبي هم باشد، اشكال ندارد، اگر چه احتياط مستحب آن است كه تمام چيزهائي را كه در نمازهاي ديگر لازم است، رعايت كند

(مساله 598) كسي كه به ميت نماز مي خواند، بايد رو به قبله باشد و نيز واجب است ميت را مقابل او به پشت بخوابانند، بطوري كه سر به طرف راست نماز گزار و پاي او به طرف چپ نماز گزار باشد

(مساله 599) مكان

ص: 195

نماز گزار بايد از جاي ميت پست تر يا بلندتر نباشد، ولي پستي و بلندي مختصر، اشكال ندارد

(مساله 600) نماز گزار بايد از ميت دور نباشد، ولي كسي كه نماز ميت را به جماعت مي خواند، اگر از ميت دور باشد، چنانچه صفها به يكديگر متصل باشند، اشكال ندارد

(مساله 601) نماز گزار بايد مقابل ميت بايستد، ولي اگر نماز به جماعت خوانده شود وصف جماعت از دو طرف ميت بگذرد، نماز كساني كه مقابل ميت نيستند، اشكال ندارد

(مساله 602) بين ميت و نماز گزار، بايد پرده و ديوار يا چيز مانند اينها نباشد، ولي اگر ميت در تابوت و مانند آن باشد، اشكال ندارد

(مساله 603) در وقت خواندن نماز، بايد عورت ميت پوشيده باشد و اگر كفن كردن او ممكن نيست، بايد عورتش را اگر چه با تخته و آجر و مانند اينها باشد، بپوشانند

(مساله 604) نماز ميت را بايد ايستاده و با قصد قربت بخواند و در موقع نيت، ميت را معين كند، مثلاً نيت كند نماز مي خوانم بر اين ميت، قُربهً الي الله

(مساله 605) اگر كسي نباشد كه بتواند نماز ميت را ايستاده بخواند، مي شود نشسته بر او نماز خواند

(مساله 606) اگر ميت وصيت كرده باشد كه شخصي معيني بر او نماز بخواند، احتياط مستحب آن است كه آن شخص از ولي ميت، اجازه بگيرد

(مساله 607) مكروه است بر ميت چند مرتبه نماز بخوانند، ولي اگر ميت اهل علم و تقوي باشد، مكروه نيست

(مساله 608) اگر ميت را عمداً يا از روي فراموشي يا به جهت عذري بدون نماز دفن كنند، يا

ص: 196

بعد از دفن معلوم شود، نمازي كه بر او خوانده شده باطل بوده است، تا وقتي جسد او از هم نپاشيده، واجب است با شرطهائي كه براي نماز ميت گفته شد، به قبرش نماز بخوانند

دستور نماز ميت

(مساله 609) نماز ميت پنج تكبير دارد و اگر نماز گزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافي است: بعد از نيت و گفتن تكبير اول بگويد: اَشَهدُ آن لا اِلهَ الله وانّ مُحمّداً رسُولُ اللهِو بعد از تكبير دوم بگويد: اَللهّم صلّ علي محّمدٍ و آلِ محُمّدٍ و بعد از تكبير سوم بگويد: اَللّهّم اغفِرللمُؤمنينَ وَ المُومِناتِ و بعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد است بگويد: اللُهمّ اغِفر لِهذا الميتِ و بعد تكبير پنجم را بگويد و بهتر است بعد از تكبير اول بگويد: اَشهدُ آن لِا لهَ الاّ اللهُ وحدهُ لا شريكَ لهُ و اَشهدُ آن محمّداً عبدُهُ و رُسولُهُ ارسلهُ بالحقّ بشيراً و نذيراً بينَ يديِ الساعَهِ و بعد از تكبير دوم بگويد: اللُهّم صل علي مُحمّدٍ و آلِ محّمدٍ و بارِك علي محّمدٍ و بارِك علي محمّدٍ وآل محّمدٍ و ارحَم مُحمداً و آلَ محمداً كافضلِ ما صليتَ و باركتَ و تَرحمتَ علي اِبراهيمَ و آل ابراهيمَ انكَ حميدٌ مجيدٌ و صل علي جميعِ الانبياءِ و المرسلينَ و الشهداءِ و الصديقينَ و جميع عبادِ اللهِ الصالحينَ و بعد از تكبير سوم بگويد: اللهمّ اغفِر للمؤمنينَ و المومناتِ و المُسلمينَ و المسلماتِ الاحياءِ منهُم و الامواتِ تابع بيننا و بينُهم بالخيراتِ انكَ مجيبُ الدعواتِ انكَ علي كُل شي ء قديرٌ و بعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد است بگويد: اللهمّ آن هذا عبدكَ و ابنُ عبدكَ

ص: 197

و ابنُ اَمتكَ نزلَ بِك و انتَ خيرُ منزولٍ بهِ اللهمّ اِنا لانعلمُ منهُ اِلا خيراً و انتَ اعلمُ بِه منِا اللّهمّ آن كانَ مثحسناً فَزد في احسانِهِ و آن كانَ مسيئئاً فتجاوَز عنهُ و اغفرلهُ اللهمّ اجعلهُ عندكَ في اعلي عليينَ و اخلُف علي اهلهِ في الغابرينَ و ارحمهُ برحمتكَ يا ارحَمَ الراحمينَ و بعد تكبير پنجم را بگويد ولي اگر ميت زن است بعد از تكبير چهارم بگويد: اللهّم آن هذهِ امتكَ و ابنهُ عبدكَ و ابنهُ امتكَ نَزلت بكَ و انتَ خيرُ منزولٍ بهِ اللهُمّ اِنا لانعلمُ منها الاخيراً و انتً اعلمُ بِها منا اللهّم آن كانَت مُحسنهً فَزد في اِحسآنها و آن كانَت مُسيئهً فتجاوَز عنها و اغفرلَها اللهّم اجعَلها عندكَ في اعلي عليينَ و اخلُف علي اَهلها في الغابرينَ و ارحَمها برحمتكَ يا ارحمَ اراحمينَ

(مساله 610) بايد تكبيرها و دعاها را بطوري پشت سر هم بخواند، كه نماز از صورت خود خارج نشود

(مساله 611) كسي كه نماز ميت را به جماعت مي خواند بايد تكبيرها و دعاهاي آن را هم بخواند

مستحبات نماز ميت

(مساله 612) چند چيز در نماز ميت مستحب است:

اول: كسي كه نماز ميت مي خواند با وضو يا غسل يا تيمم باشد، احتياط مستحب آن است، در صورتي تيمم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد، يا بترسد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند به نماز ميت نرسد

دوم: اگر ميت مرد است، امام جماعت يا كسي كه فُرادا به نماز مي خواند مقابل وسط قامت بايستد و اگر ميت زن است مقابل سينه اش بايستد

سوم: پابرهنه نماز بخواند

چهارم: در هر تكبير دستها

ص: 198

را بلند كند

پنجم: فاصله او با ميت بقدري كم باشد كه باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد

ششم: نماز ميت را به جماعت بخواند

هفتم: امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند و كساني كه با او نماز مي خوانند، آهسته بخوانند

هشتم: در جماعت اگر چه ماموم يك نفر باشد عقب بايستد

نهم: نماز گزار به ميت و مؤمنين زياد دعا كند

دهم: پيش از نماز سه مرتبه بگويد: الصّلاه

يازدهم: نماز را در جايي بخوانند، كه مردم براي نماز ميت بيشتر به آنجا مي روند

دوازدهم: زن حائض اگر نماز ميت را به جماعت مي خواند، در صفي تنها بايستد

(مساله 613) خواندن نماز ميت در مساجد مكروه است، ولي در مسجد الحرام مكروه نيست

احكام دفن

(مساله 614) احتياط واجب آن است كه ميت را طوري در زمين دفن كنند، كه بوي او بيرون نيايد و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند

(مساله 615) اگر دفن ميت در زمين ممكن نباشد، مي توانند بجاي دفن، او را در بنا يا تابوت بگذارند

(مساله 616) ميت را بايد در قبر به پهلوي راست طوري بخوابانند كه جلوي بدن او رو به قبله باشد

(مساله 617) ا گر كسي در كشتي بميرد، چنانچه جسد او فاسد نمي شود و بودن او در كشتي مانعي ندارد، بايد صبر كنند تا به خشكي برسند و او را در زمين دفن كنند، و گرنه بايد در كشتي غسلش بدهند و حنوط و

ص: 199

كفن كنند و پس از خواندن نماز ميت چيز سنگيني به پايش ببندند و به دريا بيندازند، يا او را در خمره بگذارند و درش را ببندند و به دريا بيندازند و اگر ممكن است بايد او را در جائي بيندازند كه فوراً طعمه حيوانات نشود

(مساله 618) اگر بترسند كه دشمن قبر ميت را بشكافد و بدن او را بيرون آورد و گوش يا بيني يا اعضاي ديگر او را ببرد، چنانچه ممكن باشد بايد بطوري كه در مساله پيش گفته شد او را به دريا بيندازند

(مساله 619) مخارج انداختن در دريا و مخارج محكم كردن قبر ميت را در صورتي كه لازم باشد، بايد از اصل مال ميت بردارند

(مساله 620) اگر زن كافره بميرد و بچه در شكم او مرده باشد، چنانچه پدر بچه مسلمان باشد، بايد زن را در قبر به پهلوي چپ پشت به قبله بخوابانند كه روي بچه به طرف قبله باشد بلكه اگر هنوز روح هم به بدن او داخل نشده باشد، بنابر احتياط واجب بايد به همين دستور عمل كنند

(مساله 621) دفن مسلمان، در قبرستان كفار و دفن كافر، در قبرستان مسلمانان، جايز نيست

(مساله 622) دفن مسلمان در جائي كه بي احترامي به او باشد، مانند جائي كه خاكروبه و كثافت مي ريزند، جايز نيست

(مساله 623) ميت را نبايد در جاي غصبي دفن كنند و دفن كردن در جائي كه براي غير دفن كردن وقف شده، ودر مسجد اگر ضرر به مسلمانان باشد يا مزاحم نمازشان باشد، جايز نيست بلكه واجب آن است كه اصلاً در مسجد دفن نكنند و در زميني كه

ص: 200

مثل مسجد براي غير دفن كردن وقف شده، جايز نيست

(مساله 624) لازم نيست كه ميت را در قبر مرده ديگر پيش ا زآنكه پوسيده شود، دفن ننمايند

(مساله 625) چيزي كه از ميت جدا مي شود، اگر چه مو و ناخن و دندانش باشد، بايد با او دفن شود و اگر موجب نبش شود احتياط آن است كه جدا دفن شود و دفن ناخن و دنداني از انسان جدا مي شود مستحب است

(مساله 626) اگر كسي در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممكن نباشد، بايد در چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند و در صورتي كه چاه مال غير باشد، بايد به نحوي او را راضي كنند

(مساله 627) اگر بچه در رحم مادر بميرد و ماندنش در رحم براي مادر خطر داشته باشد، بايد به آسانترين راه او را بيرون آورند و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد د، ولي بايد به وسيله شوهر اگر اهل فن است يا زني كه اهل فن باشد او را بيرون بياورند و اگر ممكن نيست، مرد نامحرمي كه اهل فن باشد او را بيرون بياورند و اگر ممكن نيست، مرد محرمي كه اهل فن باشد، واگر آن ممكن نشود مرد نامحرمي كه اهل فن باشد بچه را بيرون بياورد و در صورتي كه آن هم پيدا نشود كسي كه اهل فن نباشد مي تواند بچه را بيرون آورد

(مساله 628) هرگاه مادر بميرد و بچه در شكمش زنده باشد اگر چه اميد زنده ماندن طفل را نداشته باشند بايد به وسيله كساني كه در مساله

ص: 201

پيش گفته شد از هر طرفي كه بچه سالم بيرون مي آيد، بچه را بيرون آورند و دوباره بدوزند، ولي اگر بين پهلوي چپ وراست در سالم بودن بچه فرقي نباشد احتياط واجب آن است كه از پهلوي چپ بيرون آورند

مستحبات دفن

(مساله 629) مستحب است، قبر را به اندازه قد انسان متوسط، گود كنند و ميت را در نزديك ترين قبرستان دفن نمايند، مگر آنكه قبرستان دورتر، از جهتي بهتر باشد، مثل آنكه مردمان خوب در آنجا مي روند و نيز جنازه را در چند ذرعي قبر، زمين بگذارند و تا سه مرتبه كم كم نزديك ببرند و در هر مرتبه زمين بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند و اگر ميت مرد است در دفعه سوم طوري زمين بگذارند كه سر او طرف پائين قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر قبر نمايند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن پارچه اي روي قبر بگيرند و نيز جنازه را به آدمي از تابوت بگيرند و وارد قبر كنند و دعاهائي كه دستور داده شده، پيش از دفن بخوابانند و بعد از آنكه ميت را در لحد گذاشتند، گره هاي كفن را باز كنند و صورت ميت را روي خاك بگذارند و بالشي از خاك زير سر او بسازند و پشت ميت خشت خام يا كلوخي بگذارند كه ميت به پشت برنگردد و پيش از آنكه لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست ميت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه

ص: 202

چپ ميت بگذارند و دهان را نزديك گوش او ببرند و به شدت حركتش دهند و سه مرتبه بگويند: اِسمع اِفهم يا فُلانَ بنَ فُلانِ و بجاي فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را بگويند مثلاً اگر اسم او محمد و اسم پدرش علي است سه مرتبه بگويند: اِسمَع اِفهم يا مُحّمدَ بنَ عليّ پس از آن بگويند: هَل انتَ علي العهدِ الذي فارقتَنا عليهِ مِن شهادهِ آن لا الهَ الا اللُه وحدهَ لا شريكَ لهَ و آن محمداً صَلي اللُه عليهِ و آلهِ عبدهُ و رسولهُ و سيدُ النببينَ وخاتمُ المرسلينَ و آن علياً اميُرالمؤمنينَ و سيد الوصيينَ و امامٌ افترضَ الُله طاعتهُ عَلي العالَمين و آن الحسنَ و الحسينَ و عليّ بن الحُسين و محمدَ بن عليّ و جعفرَ بن محمدٍ ومُوسي بن جعفرٍ و علي بن مُوسي و محمدَ بن عليّ و عليّ بن مُحمدٍ و الحسنَ بن عليّ و القائمَ الحُجهَ المهديّ صلواتُ اللِه عليهِم ائمهُ المؤمنينَ و حججُ الِله علَي الخلقِ اجمَعين و ائمتكَ ائمهُ هديً بكً ابرارٌ يا فُلان بن فُلانٍ و بجاي فلان بن فلان اسم ميت و پدرش رابگويد و بعد بگويد: اِذا اتاكَ الملكانِ المُقربانِ رسولينِ مِن عندالِله تباركَ و تَعالي و سئلاكَ عَن ربكَ و عَن نبِيكَ و عن دينك و عن كتابكَ و عن قبلتكَ و عن ائمتكَ فلا تخَف و لا تحزَن و قُل في جَوابهما اللُه ربي و محُمدٌ صلي اللُه عليهِ و آله نبِيي و الاسلامُ ديني و القُرآنُ كتابي و الكعبهُ قبلتي و اميرُالمؤمنينَ عليُّ بنُ ابي طالبٍ اِمامي و الحسنُ بنُ عليُّ المُجتبي اِمامي و الحُسينُ بنُ عليّ

ص: 203

الشهيدُ بِكربلا اِمامي و عليٌ زينُ العابدينَ امامي و مُحمد االباقرُامامي وجعفرٌ الصادقُ امامي و مُوسي الكاظمُ امامي و عليٌ الرضا اِمامي و محمدٌ الجوا دُ امامي و عليُ الهادي اِمامي و الحسنُ العسكريُ اِمامي و الحجهُ المنتظرُ امامي هُولاء صلواتُ الِله عليهِم اجمعينَ ائمّتي و سادتي وقادَتي و شُفعائي بهِم اتَولي و مِن اَعدائهم اتبراءُ في الدّنيا و الاخرهِ ثُم اعلَم يا فُلان بن فُلان و بجاي فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را بگويد بعد بگويد: آن اللَه تباركَ و تعالي نعمَ الربُ و آن مُحمداً صَلي اللُه عليه و آلهِ نعمَ الرسولُ و آن عليّ بن ابي طالبٍ و اولادهُ المعُصومينَ الائمهَ الاثني عشَر نعمَ الائمهُ و آن ما جاءَ بهِ محمدٌ صلي الُله عليهِ و آلهِ حقٌ و آن الموتَ حقٌ و سُوال منكرٍ و نكيرٍ في القبرِ حقٌ و البعثَ حقٌ و النُشور حقٌ و الصراطَ حقٌ و الميزانَ حقٌ و تطايُر الكتُب حقٌ و آن الجنهَ حقٌ و النارَ حقٌ و آن الساعهَ آتيهٌ لاريبَ فيها و آن اللَه يبعثُ مَن في القُبور پس بگويد: افهمتَ يا فُلانُ و بجاي فلان اسم ميت را بگويد پس از آن بگويد: ثبتكَ اللهُ بالقولِ الثابتِ و هداكَ اللهُ الي صراطٍ مُستقيم عَرف اللُه بينكَ و بينَ اوليائكَ في مُستقرً من رحمتهِ پس بگويد اللهُم جافِ الارضَ عن جنبيهِ و اصعَد بروُحهِ اليكَ و لقنهُ منكَ بُرهاناً اللهُم عفوكً عفوكً

(مساله 630) مستحب است كسي كه ميت را در قبر مي گذارد، با طهارت و سر برهنه و پا برهنه باشد و از طرف پاي ميت از قبر بيرون بيايد و

ص: 204

غير از خويشان ميت كساني كه حاضرند، با پشت دست، خاك بر قبر بريزند و بگويند: اِنا للِه و اِنا اليهِ راجعُونَ اگر ميت زن است كسي كه با او محرم مي باشد او را در قبر بگذارد و اگر محرمي نباشد خويشان او را در قبر بگذارند

(مساله 631) مستحب است قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند و به اندازه چهار انگشت از زمين بلند كنند و نشانه اي روي آن بگذارند كه اشتباه نشود و روي قبر آب بپاشند و بعد از پاشيدن آب كساني كه حاضرند، دستها را بر قبر بگذارند و انگشتها را باز كرده در خاك فرو برند و هفت مرتبه سوره مباركه انا انزلناه بخوانند و براي ميت طلب آمرزش كنند و اين دعا را بخوانند: اللهّم جافِ الارضَ عن جنبيهِ و اصعَد اليكَ روحهَ ولقهِ منكَ رضواناً و اسكِن قبرهُ من رَحمتكَ ما تُغنيهِ به عنَ رحمَهِ مَن سواكَ

(مساله 632) پس از رفتن كساني كه تشيع جنازه كرده اند، مستحب است ولي ميت يا كسي كه از طرف ولي اجازه دارد، دعاهائي را كه دستور داده شده، به ميت تلقين كند

(مساله 633) بعد از دفن مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتي دهند، ولي اگر مدتي گذشته است كه به واسطه سر سلامتي دادن، مصيبت يادشان مي آيد، ترك آن بهتر است و نيز مستحب است تا سه روز براي اهل خانه ميت غذا بفرستند و غدا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است

(مساله 634) مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر كند و هر وقت ميت را يا

ص: 205

د مي كند اِنا للِه و اِنا الَيهِ راجعُونَ بگويد، و براي ميت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود

(مساله 635) جايز نيست، انسان در مرگ كسي صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند

(مساله 636) پاره كردن يقه در مرگ، غير پدر و برادر جايز نيست

(مساله 637) اگر مرد در مرگ زن يا فرزند يقه يا لباس خود را پاره كند يا اگر زن در عزاي ميت صورت خود را بخراشد بطوري كه خون بيايد يا موي خود را بكند، بايد يك بنده آزاد كند، يا ده فقير را اطعام دهد، و يا آنها را بپوشاند و اگر نتواند بايد سه روز روزه بگيرد، بلكه اگر خون هم نيايد بنابر احتياط واجب، به اين دستور عمل نمايد

(مساله 638) احتياط واجب آن است كه بر ميت صدا را خيلي بلند نكنند

نماز وحشت

(مساله 639) مستحب است در شب اول قبر، دو ركعت نماز وحشت براي ميت بخوانند و دستور آن اين است كه، در ركعت اول بعد از حمد يك مرتبه آيه الكرسي و در ركعت دو بعد از حمد ده مرتبه سوره اِنا انزلناهُ بخوانند و بعد از سلام نماز بگويند: اللهّم صلّ علي محّمدٍ و آل محّمدٍ و ابعَث ثوابها الي قبرِ فلانٍ و بجاي كلمه فلان، اسم ميت را بگويند

(مساله 640) نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر مي شود خواند، ولي بهتر است در اول شب، بعد از نماز عشا خوانده شود

(مساله 641) اگر بخواهند ميت را

ص: 206

به شهر دوري ببرند، يا به جهت ديگر دفن او تاخير بيفتد، بايد نماز وحشت را تا شب اول قبر او تاخير بيندازند

نبش قبر

(مساله 642) نبش قبر مسلمان، يعني شكافتن قبر او اگر چه طفل يا ديوانه باشد حرام است، ولي اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد، اشكال ندارد

(مساله 643) نبش قبر امامزاده ها و شهداء و علماء و صلحاء اگر چه سالها بر آن گذشته باشد در صورتي كه زيارتگاه باشد حرام است، بلكه اگر زيارتگاه هم نباشد بنابر احتياط واجب، نبايد آن را نبش كرد

(مساله 644) شكافتن قبر در چند مورد حرام نيست:

اول: آنكه ميت در زمين غصبي دفن شده باشد و مالك زمين راضي نشود كه در آنجا بماند

دوم: آنكه كفن يا چيز ديگري كه با ميت دفن شده، غصبي باشد و صاحب آن راضي نشود كه در قبر بماند و اگر چيزي از مال خود ميت كه به ورثه رسيده با او دفن شود، احتياط واجب آن است كه از نبش قبر خودداري نمايند، ولي اگر وصيت كرده باشد كه دعا يا قرآن يا انگشتري را با او دفن كنند، در صورتي كه وصيتش بيشتر از يك سوم مال او نباشد، براي بيرون آوردن اينها، نمي توانند قبر را بشكافند

سوم: آنكه ميت بي غسل يا بي كفن دفن شده باشد يا بفهمند غسلش باطل بوده يا به غير دستور شرع كفن شده يا در قبر او را رو به قبله نگذاشته اند، در تمام اين موارد در صورتي شكافتن قبر جايز است كه موجب هتك احترام ميت نشود

چهارم: آنكه براي ثابت شدن

ص: 207

حقي بخواهند بدن ميت را ببينند

پنجم: آنكه ميت را در جائي كه بي احترامي به اوست مثل قبرستان كفار يا جائي كه كثافت و خاكروبه مي ريزند، دفن كرده باشند

ششم: آنكه براي يك مطلب شرعي كه اهميت آن از شكافتن قبر بيشتر است، قبر را بشكافند مثلاً بخواهند بچه زنده را از شكم زن حامله اي كه دفنش كرده اند بيرون آورند

هفتم: آنكه بترسند درنده اي بدن ميت را پاره كند، يا سيل او را ببرد، يا دشمن بيرون آورد

هشتم: آنكه قسمتي از بدن ميت را كه با او دفن نشده بخواهند دفن كنند، ولي احتياط واجب آن است كه آن قسمت از بدن را طوري در قبر بگذارند كه بدن ميت ديده نشود

غسلهاي مستحب

(مساله 645) غسلهاي مستحب در شرع مقدس اسلام بسيار است و از آن جمله است:

1 – غسل جمعه، و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بهتر است نزديك ظهر بجا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است كه بدون نيت ادا و قضا تا عصر جمعه بجا آورد و اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح شنبه تا غروب، قضاي آن بجا آورد و كسي كه مي ترسد در روز جمعه آب پيدا نكند يا موفق نشود، مي تواند روز پنجشنبه غسل را انجام دهد، بلكه اگر در شب جمعه غسل را به اميد آنكه مطلوب خداوند عالم است بجاآورد، صحيح است و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگويد: اَشهدُ آن لا اِلهَ الا الُله وحدهُ لا شريكَ له وانّ محمّداً عبدهُ و رسولهُ اللهّم

ص: 208

صل عَلي مُحمدٍ و آل محمدٍ و اجعَلني منَ التوابينَ و اجعلنِي منَ المتُطهرينَ

2 – غسل شب اول ماه رمضان و تمام شبهاي طاق مثل شب سوم و پنجم و هفتم، ولي از شب بيست و يكم مستحب است همه شب غسل كند و براي غسل شب اول و پانزدهم و هفدهم و نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم و بيست پنجم و بيست هفتم و بيست و نهم رمضان، بيشتر سفارش شده است و وقت غسلهاي شبهاي ماه رمضان تمام شب است و بهتر است نزديك غروب آفتاب بجا آورده شود، ولي از شب بيست ويكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بين نماز مغرب و عشاء بجا آورد و نيز مستحب است در شب بيست و سوم غير از غسل اول شب، يك غسل هم در آخر شب انجام دهد

3 – غسل روز عيد فطر و عيد قربان و وقت آن اذان صبح است تا غروب و بهتر است آن پيش از نماز عيد بجا آورد و اگر از ظهر تا غروب بجا آورد، احتياط واجب آن است كه به قصد رجاء انجام دهد

4 – غسل شب عيد فطر و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اول شب، بجا آورده شود

5 – غسل روز هشتم و نهم ذي الحجه و در روز نهم بهتر است آن را نزديك ظهر بجا آورد

6 – غسل روز اول و پانزدهم و بيست و هفتم و آخر ماه رجب

7 – غسل روز عيد غدير و بهتر است بعد از طلوع

ص: 209

آفتاب، اول روز آن را انجام دهد

8 – غسل روز بيست و چهارم ذي الحجه

9 – غسل روز عيد نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربيع الاول و روز بيست و پنجم ذيقعده، ولي غسل روز پانزدهم شعبان و غسلهاي ديگري كه تا آخر اين بند ذكر شده رجاء انجام دهد

10 – غسل دادن بچه اي كه تازه به دنيا آمده

11 – غسل زني كه براي غير شوهرش بوي خوش استعمال كرده است

12 – غسل كسي كه در حال مستي خوابيده

13 – غسل كسي كه جائي از بدنش را به بدن ميتي كه غسل داده اند رسانده

14 – غسل كسي كه در موقع گرفتن خورشيد و ماه نماز آيات را عمداً نخوانده، در صورتي كه تمام ماه و خورشيد گرفته باشد

15 – غسل كسي كه براي تماشاي دار آويخته، رفته و آن را ديده باشد، ولي اگر اتفاقاً يا از روي ناچاري نگاهش بيفتد يا مثلاً براي شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نيست

(مساله 646) پيش از داخل شدن در حرم مكه، شهر مكه، مسجد الحرام، خانه كعبه، حرم مدينه، شهر مدينه مسجد پيغمبر (صلي الله عليه و آله) مستحب است انسان غسل كند و براي داخل شدن در حرم امامان (عليهم السلام) رجاءً غسل نمايد و اگر در يك روز چند مرتبه مشرف شود يك غسل كافي است و كسي كه مي خواهد در يك روز داخل حرم مكه و مسجد الحرام و خانه كعبه شود اگر به نيت همه، يك غسل كند كافي است و نيز اگر در يك روز بخواهد داخل

ص: 210

حرم مدينه و شهر مدينه و مسجد پيغمبر (صلي الله عليه و آله) شود، يك غسل براي همه كفايت مي كند و براي زيارت پيغمبر و امامان از دور يا نزديك و براي حاجت خواستن از خداوند عالم و همچنين براي توبه و نشاط به جهت عبادت و براي سفر رفتن خصوصاً سفر زيارت حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) مستحب است انسان غسل كند و اگر يكي از غسل هائي را كه در اين مساله گفته شد بجا آورد و بعد كاري كند كه وضو را باطل مي نمايد مثلاً بخوابد، غسل او باطل مي شود و مستحب است دوباره غسل را بجاآورد

(مساله 647) انسان مي تواند با غسل هاي مستحبي كه در مساله 645 ذكر شد يعني غسلهائي كه استحباب آنها به خصوص ثابت است كاري كه مانند نماز، وضو لازم دارد را، انجام دهد

(مساله 648) اگر چند غسل بر كسي مستحب باشد و به نيت همه يك غسل بجا آورد، كافي است

تيمم

در هفت مورد بجاي وضو و غسل بايد تيمم كرد:

اول: آنكه تهيه آب به قدر وضو يا غسل ممكن نباشد

(مساله 649) اگر انسان در آبادي باشد، بايد براي تهيه آب وضو و غسل، به قدري جستجو كند كه از پيدا شدن آن نااميد شود و اگر در بيابان باشد، چنانچه زمين آن پست و بلند است و يا به واسطه درخت و مانند آن عبور در آن زمين مشكل است بايد در هر يك از چهار طرف به اندازه پرتاب يك تير قديمي كه با كمان پرتاب مي كردند در جستجوي آب برود و اگر زمين آن اين طور نيست، بايد در هر طرف به اندازه پرتاب

ص: 211

دو تير، جستجو نمايد

(مساله 650) اگر بعضي از چهار طرف هموار و بعضي ديگر پست و بلند يا عبور در آن مشكل باشد، بايد در طرفي كه هموار است به اندازه پرتاب دو تير و در طرفي كه اينطور نيست به اندازه پرتاب يك تير، جستجو كند

(مساله 651) در هر طرفي كه يقين دارد آب نيست، در آن طرف جستجو لازم نيست

(مساله 652) كسي كه وقت نماز او تنگ نيست و براي تهيه آب وقت دارد، اگر يقين دارد در محلي دورتر از مقداري كه بايد جستجو كند آب هست، در صورتي كه مانعي نباشد و مشقت هم نداشته باشد، براي تهيه آب برود و اگر گمان دارد آب هست، رفتن به آن محل لازم نيست ولي اگر اطمينان داشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد براي تهيه آب به آن محل برود

(مساله 653) لازم نيست خود انسان در جستجوي آب برود، بلكه مي تواند كسي را كه به گفته او اطمينان دارد بفرستد و در اين صورت اگر يك نفر از طرف چند نفر برود، كافي است

(مساله 654) اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود، يا در منزل يا در قافله آب هست، بايد بقدري جستجو نمايد كه به نبودن آب يقين كند، يا از پيدا كردن آن نا اميد شود

(مساله 655) اگر پيش از وقت نماز جستجو نمايد و آب پيدا نكند و تا وقت نماز همان جا بماند، لازم نيست كه دوباره در جستجوي آب برود

(مساله 656) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو نمايد و آب پيدا نكند و تا وقت نماز ديگر

ص: 212

در همان جا بماند، لازم نيست كه دوباره در جستجوي آب برود

(مساله 657) اگر از درنده بترسد، يا جستجوي آب بقدري سخت باشد كه نتواند تحمل كند يا وقت نماز بقدري تنگ باشد كه هيچ نتواند جستجو كند، جستجو لازم نيست، ولي اگر بتواند مقداري جستجو كند به همان مقدار جستجو لازم است و اگر از دزد بر جان و مال خودش بترسد، نبايد در جستجوي آب برود ولي اگر مالي كه احتمال مي دهد از بين برود به حسب حال او قابل اعتنا نباشد و ترس ديگري هم نداشته باشد، جستجوي آب واجب است

(مساله 658) اگر در جستجوي آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، معصيت كرده ولي نمازش با تيمم صحيح است

(مساله 659) كسي كه يقين دارد آب پيدا نمي كند، چنانچه دنبال آب نرود و با تيمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مي كرد آب پيدا مي شد، بنابر احتياط واجب نمازش را اعاده يا قضا نمايد

(مساله 660) اگر بعد از جستجو آب پيدا نكند و با تيمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد در جائي كه جستجو كرده آب بوده، نماز صحيح است

(مساله 661) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوي خود را باطل كند نمي تواند وضو بگيرد چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقت وضوي خود را نگهدارد، نبايد آن را باطل نمايد و همچنين است اگر بداند يا دو شاهد عادل يا يك عادل، كه قول او مفيد اطمينان باشد، خبر دهند كه تهيه آب براي او ممكن نيست بلكه

ص: 213

اگر احتمال صحيح عقلائي هم بدهد احتياط واجب آن است كه وضوي خود را باطل نكند

(مساله 662) اگر پيش ا ز وقت نماز وضو داشته باشد و بداند يا دو شاهد عادل يا يك عادل كه گفتار او اطمينان آور باشد كه خبر دهند اگر وضوي خود را باطل كند، تهيه آب براي او ممكن نيست، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقت وضوي خود را نگه دارد واجب آن است كه آن را باطل نكند و نيز اگر احتمال عقلاني دهد احتياط واجب آن است كه وضو را باطل نكند

(مساله 663) كسي كه فقط به مقدار وضو يا به مقدار غسل آب دارد اگر بداند يا دو شاهد عادل يا يك عادل كه قول او مفيد اطمينان باشد خبر دهند كه اگر آن را بريزد آب پيدا نمي كند، چنانچه وقت نماز داخل باشد، ريختن آن حرام است و احتياط واجب آن است كه پيش از وقت نماز هم آن را نريزد بلكه هرگاه احتمال عقلاني هم بدهد كه اگر آب را بريزد ديگر آب پيدا نميكند، واجب آن است كه پيش از وقت نماز هم، آب را نريزد و نگاه بدارد

(مساله 664) كسي كه مي داند يا دو شاهد عادل يا يك نفر عادل كه قول او اطمينان بخش باشد، خبر دهد كه آب پيدا نمي كند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضوي خود را باطل كند يا آبي كه دارد بريزد معصيت كرده ولي نمازش با تيمم صحيح است، اگر چه احتياط مستحب آن است كه قضاي آن نماز را بخواند

دوم: عدم امكان دسترسي به آب موجود

ص: 214

مساله 665) اگر به واسطه پيري، يا ترس از دزد و جانور و مانند اينها، يا نداشتن وسيله اي كه آب از چاه بكشد، دسترسي به آب نداشته باشد، بايد تيمم كند و همچنين است اگر تهيه كردن آب يا استعمال آن بقدري مشقت داشته باشد كه مردم تحمل آن را نكنند

(مساله 666) اگر براي كشيدن آب از چاه، دلو و ريسمان و مانند اينها لازم دارد و مجبور است بخرد، يا كرايه نمايد اگر چه قيمت آن چند برابر معمول باشد، بايد تهيه كند، و همچنين است اگر آب را به چندين برابر قيمتش بفروشند، ولي اگر تهيه آنها بقدري پول مي خواهد كه نسبت به حال او آن مقدار ضرر واجب نيست تهيه نمايد

(مساله 667) اگر ناچار شود كه براي تهيه آب قرض كند، بايد قرض نمايد ولي كسي كه مي داند يا گمان دارد كه نمي تواند قرض خود را بدهد، واجب نيست قرض كند

(مساله 668) اگر كندن چاه مشقت ندارد احتياط واجب آن است براي تهيه آب چاه بكند

(مساله 669) اگر كسي مقداري آب بي منت به او ببخشد، بايد قبول كند

سوم، خوف از استعمال آب

(مساله 670) اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد يا بترسد كه به واسطه استعمال آن مرض يا عيبي در او پيدا شود، يا مرضش طول بكشد، يا شدت كند، يا به سختي معالجه شود، بايد تيمم نمايد، ولي اگر آب گرم براي او ضرر ندارد، بايد يا آ‘ گرم وضو بگيرد يا غسل كند

(مساله 671) لازم نيت يقين كند كه آب براي او ضرر دارد بلكه اگر

ص: 215

احتمال ضرر بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال ترس براي ا و پيدا شود، بايد تيمم كند

(مساله 672) كسي كه مبتلا به درد چشم است و آب براي او ضرر دارد، بايد تيمم نمايد

(مساله 673) اگر به واسطه يقين يا ترس ضرر، تيمم كند و پيش از نماز بفهمد كه آب برايش ضرر ندارد، تيمم او باطل است و اگر بعد از نماز بفهمد، نمازش صحيح است

(مساله 674) كسي كه مي داند آب برايش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند يا وضو بگيرد و بعد بفهمد كه آب براي او ضرر داشته، وضو و غسل او صحيح است

چهارم، خوف از عواقبي كه بر وضو يا غسل مترتب مي گردد

(مساله 675) هر گاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو يا غسل برساند، خود او يا عيال و اولاد او، يا رفيقش و كساني كه با او مربوطند، مانند نوكر و كلفت از تشنگي بميرد يا مريض شوند، يا بقدري تشنه شوند كه تحمل آن مشقت دارد، بايد بجاي وضو و غسل تيمم نمايد، و نيز اگر بترسد حيواني كه مانند اسب و قاطر كه معمولا براي خوردن گوشت آن سرش را نمي برند از تشنگي تلف شود، بايد آب را به آن بدهد و تيمم نمايد اگر چه حيوان مال خودش نباشد، و همچنين است اگر كسي كه حفظ جان او واجب است به طوري تشنه باشد كه اگر انسان آب را به او ندهد، تلف مي شود

(مساله 676) اگر غير از آب پاكي كه براي وضو يا غسل دارد، آب نجسي

ص: 216

هم به مقدار آشاميدن خود و كساني كه با او مربوط اند داشته باشد، بايد آب پاك را براي آشاميدن بگذارد و يا تيمم نماز بخواند، ولي چنانچه آب را براي حيوانش بخواهد بايد آب نجس را به آن بدهد و با آب پاك وضو و غسل را انجام دهد

پنجم، معارضه وضو يا غسل با ازاله خبث

(مساله 677) كسي كه بدن يا لباسش نجس است وكمي آب دارد كه اگر با آن وضو بگيرد يا غسل كند، براي آب كشيدن بدن يا لباس او نمي ماند، بايد بدن يا لباس را آب بكشد و با تيمم نماز بخواند ولي اگر چيزي نداشته باشد كه بر آن تيمم كند، بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند و يا لباس نجس نماز بخواند

ششم، وضو يا غسل مستلزم ارتكاب حرام باشد

(مساله 678) اگر غير از آب يا ظرفي كه استعمال آن حرام است، آب يا ظرف ديگري ندارد، مثلاً آب يا ظرفش غصبي است و غير از آن، آب و ظرف ديگري ندارد، بايد بجاي وضو و غسل تيمم كند

هفتم، تنگي وقت

(مساله 679) هرگاه وقت بقدري تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد، يا غسل كند تمام نماز، يا مقداري از آن بعد از وقت خوانده مي شود، بايد تيمم كند

(مساله 680) اگر عمداً نماز بقدري تاخير بيندازد كه وقت وضو يا غسل نداشته باشد، معصيت كرده ولي نماز او با تيمم صحيح است، اگر چه احتياط مستحب آن است كه قضاي آن نماز را بخواند

(مساله 681) كسي كه شك دارد كه اگر وضو بگيرد، يا غسل كند وقت

ص: 217

براي نماز او مي ماند يا نه، بايد تيمم كند

(مساله 682) كسي كه به واسطه تنگي وقت تيمم كرده، چنانچه بعد از نماز آبي كه داشته از دستش برود، اگر چه تيمم خود را نشكسته باشد، در صورتي كه وظيفه اش تيمم باشد، بايد دوباره تيمم نمايد

(مساله 683) كسي كه آب دارد، اگر به واسطه تنگي وقت با تيمم مشغول نماز شود و در بين نماز آبي كه داشته برود، براي نمازهاي بعد مي تواند با همان تيمم نماز بخواند

(مساله 684) اگر انسان بقدري وقت دارد كه مي تواند وضو بگيرد، يا غسل كند و نماز را بدون كارهاي مستحبي آن مثل اقامه و قنوت بخواند، بايد غسل كند يا وضو بگيرد، و نماز را بدون كارهاي مستحبي آن بجا آورد، بلكه اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند

چيزهائي كه تيمم به آنها صحيح است

(مساله 685) تيمم به خاك و ريگ و كلوخ و سنگ اگر پاك باشند صحيح است، و به گل پخته مثل آجر و كوزه و همچنين به گچ و آهك پخته، صحيح نيست

(مساله 686) تيمم بر سنگ گچ و سنگ آهك و سنگ مرمر و سنگ سياه و ساير اقسام سنگها صحيح است، ولي تيمم به جواهر مثل سنگ عقيق و فيروزه، باطل مي باشد

(مساله 687) اگر خاك و ريگ و كلوخ و سنگ پيدا نشود، بايد به گرد و غباري كه فرش و لباس و مانند اينها است تيمم نمايد و اگر غبار در لاي لباس و فرش باشد تيمم به آن صحيح نيست، مگر آنكه اول دست

ص: 218

بزند تا روي آن غبار آلود شود، بعد تيمم كند و چنانچه گرد پيدا نشود، بايد به گل تيمم كند، و اگر گل هم پيدا نشود، احتياط مستحب آن است كه نماز را بدون تيمم بخواند و بنابر احتياط واجب بعداً قضاي آن را بجا آورد

(مساله 688) اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهيه كند تيمم به گرد باطل است اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهيه نمايد، تيمم به گل باطل مي باشد

(مساله 689) كسي كه آب ندارد اگر برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممكن است بايد آن را آب كند وبا آن وضو بگيرد يا غسل نمايد، و اگر ممكن نيست و چيزي هم تيمم به آن صحيح است ندارد، احتياط مستحب آن است كه نماز را بدون وضو و تيمم بخواند و بنابر احتياط واجب بعداً قضا كند

(مساله 690) اگر با خاك و ريگ چيزي مانند كاه كه تيمم به آن باطل است مخلوط شود، نمي تواند به آن تيمم كند، ولي آن چيز بقدري كم باشد كه در خاك يا ريگ، از بين رفته حساب شود، تيمم به آن خاك و ريگ صحيح است

(مساله 691) اگر چيزي ندارد كه بر آن تيمم كند چنانچه ممكن است، بايد به خريدن و مانند آن تهيه نمايد

(مساله 692) تيمم به ديوار گلي صحيح است و احتياط مستحب آن است كه با بودن زمين با خاك خشك، به زمين يا خاك نمناك تيمم نكند

(مساله 693) چيزي كه بر آن تيمم مي كند بايد پاك باشد و اگر پاكي كه تيمم به

ص: 219

آن صحيح است ندارد، نماز بر او واجب نيست ولي بايد قضاي آن رابجا آورد

(مساله 694) اگر يقين داشته باشد كه تيمم به چيزي صحيح است و به آن تيمم نمايد، بعد بفهمد تيمم به آن باطل بوده، نمازهائي را كه با آن تيمم خوانده بايد دوباره بخواند

(مساله 695) چيزي كه بر تيمم مي كند، بايد غصبي نباشد

(مساله 696) تيمم در فضاي غصبي باطل نيست، پس اگر در ملك خود، دستها را به زمين بزند و بي اجازه داخل ملك داخل ملك ديگري شود و دستها را به پيشاني بكشد، تيمم او باطل نمي شود

(مساله 697) اگر نداند محل تيمم غصبي است، و يا فراموش كرده باشد، تيمم او صحيح است، اگر چه فراموش كننده، خود غاصب باشد

(مساله 698) كسي كه در جاي غصبي حبس است، اگر آب و خاك او غصبي است، بايد با تيمم نماز بخواند

(مساله 699) مستحب است چيزي كه بر آن تيمم مي كند، گردي داشته باشد كه به دست بماند و بعد از زدن دست بر آن، مستحب است دست را بتكاند كه گرد آن بريزد

(مساله 700) تيمم به زمين گود و خاك جاده و زمين شوره زار كه نمك روي آن را نگرفته، مكروه است و اگر نمك روي آن را گرفته باشد، باطل است

دستور تيمم

(مساله 701) در تيمم چهار چيز واجب است:

اول: نيت

دوم: زدن كف دو دست با هم بر چيزي كه تيمم به آن صحيح است

سوم: كشيدن كف هر دو دست به تمام پيشاني و دو طرف آن، از جائي كه موي سر مي رويد، تا ابروها

ص: 220

و بالاي بيني و بنابراحتياط مستحب دستها روي ابروها هم، كشيده شود

چهارم: كشيدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن كشيدن كف دست راست به تمام دست چپ

(مساله 702) تيمم بدل از غسل و بدل از وضو با هم فرقي ندارند

احكام تيمم

(مساله 703) اگر مختصري از پيشاني و پشت دستها را هم مسح نكند، تيمم باطل است، چه عمداً مسح نكند يا مساله را نداند، يا فراموش كرده باشد، ولي دقت زياد هم لازم نيست و همين قدر كه بگويند تمام پيشاني و پشت دست مسح شده، كافي است

(مساله 704) براي آنكه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده، بايد مقداري بالاتر از مچ را هم مسح نمايد، ولي مسح بين انگشتان لازم نيست

(مساله 705) پيشاني و پشت دستها را بايد از بالا به پائين مسح نمايد و كارهاي آن را بايد پشت سر هم بجا آورد و اگر بين آنها بقدري فاصله دهد، كه نگويند تيمم مي كند، باطل است

(مساله 706) در موقع نيت بايد معين كند كه تيمم او بدل از غسل است يا بدل از وضو و اگر بدل از غسل باشد، بايد آن غسل را معين نمايد، و چنانچه اشتباهاً بجا بدل از وضو، بدل از غسل يا بجاي بدل از غسل، بدل از وضو نيت كند، يا مثلاً در تيمم بدل از غسل جنابت، نيت تيمم بدل از غسل مس ميت نمايد، تيمم او باطل است

(مساله 707) در تيمم بايد پيشاني و كف دستها و پشت دستها پاك باشد و اگر كف دست نجس باشد و نتواند آن

ص: 221

را آب بكشد، بايد با همان كف دست نجس تيمم كند

(مساله 708) انسان بايد براي تيمم انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر در پيشاني يا پشت دستها يا در كف دستها مانعي باشد، مثلاً چيزي به آنها چسبيده باشد بايد برطرف نمايد

(مساله 709) اگر پيشاني يا پشت دستها زخم است و پارچه يا چيز ديگري را كه برآن بسته نمي تواند باز كند، بايد دست را روي آن بكشد و نيز اگر كف دست زخم باشد و پارچه يا چيز ديگري را كه بر آن بسته نتواند باز كند، بايد دست را يا همان پارچه به چيزي كه تيمم به آن صحيح است بزند و به پيشاني و پشت دستها بكشد

(مساله 710) اگر پيشاني و پشت دستها مو داشته باشد، اشكال ندارد ولي اگر موي سر روي پيشاني آمده باشد، بايد آن را عقب بزند

(مساله 711) اگر احتمال دهد كه در پيشاني و كف دستها يا پشت دستها، مانعي هست، چنانچه احتمال او درنظر مردم بجا باشد بايد جستجو نمايد تا يقين يا اطمينان پيدا كند، كه مانعي نيست

(مساله 712) اگر وظيفه او تيمم است و نمي تواند تيمم كند، بايد نائب بگيرد و كسي كه نائب مي شود، بايد او را با دست خود او تيمم دهد و اگر ممكن نباشد بايد نائب، دست خود را به چيزي كه تيمم به آن صحيح است بزند و به پيشاني و پشت دستهاي او بكشد

(مساله 713) اگر بعد از آنكه وارد قسمتي از تيمم شد شك كند كه قسمت پيش از آن را فراموش كرده يا نه، اعتنا

ص: 222

نكند و تيمم او صحيح است و نيز اگر بعد از بجا آوردن هر جزء شك كند كه درست بجا آورده يا نه اعتنا نكند و تيمم او صحيح است

(مساله 714) اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تيمم كرده يا نه، تيمم او صحيح است

(مساله 715) كسي كه وظيفه اش تيمم است بنابر احتياط واجب نبايد پيش از وقت نماز تيمم كند، ولي اگر براي كار واجب ديگر يا مستحبي تيمم كند و تا وقت نماز عذر او باقي باشد، مي تواند با همان تيمم نماز بخواند

(مساله 716) كسي كه وظيفه اش تيمم است، اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقي مي ماند، در وسعت وقت مي تواند با تيمم نماز بخواند ولي اگر بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف مي شود، بايد صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند، يا در تنگي وقت با تيمم نماز را بجا آورد و اگر اميد دارد كه عذرش برطرف شود، احتياط واجب آن است كه صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند يا در تنگي وقت با تيمم نماز را بجا بياورد

(مساله 717) كسي كه نمي تواند وضو بگيرد، يا غسل كند، مي تواند نمازهاي قضاي خود را با تيمم بخواند، هر چند احتمال بدهد كه به زودي عذر او بر طرف مي شود

(مساله 718) كسي كه نمي تواند وضو بگيرد يا غسل كند، جايز است نمازهاي مستحبي را كه مثل نافله هاي شبانه روز وقت معين دارد با تيمم بخواند، حتي در اول وقت

(مساله 719) كسي كه احتياطاً بايد

ص: 223

غسل جبيره اي و تيمم نمايد مثلاً جراحتي در پشت او است، اگر بعد از غسل و تيمم نماز بخواند و بعد از نماز حدث اصغري از او سر بزند مثلاً بول كند، براي نمازهاي بعد بايد وضو بگيرد

(مساله 720) اگر به واسطه نداشتن آب يا عذر ديگري تيمم كند، بعد از برطرف شدن عذر، تيمم او باطل مي شود

(مساله 721) چيزهائي كه وضو را باطل مي كند، تيمم بدل از وضو را هم باطل مي كند و چيزهائي كه غسل را باطل مي نمايد، تيمم بدل از غسل را هم باطل مي نمايد

(مساله 722) كسي كه نمي تواند غسل كند، اگر چند غسل بر او واجب باشد، جائز است يك تيمم بدل از آنها بنمايد و احتياط مستحب آن است كه بدل هر يك از آنها يك تيمم نمايد

(مساله 723) كسي كه نمي تواند غسل كند، اگر بخواهد عملي را كه براي آن غسل واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمم نمايد و اگر نتواند وضو بگيرد و بخواهد عملي را كه براي آن وضو واجب است انجام دهد، بايد بدل از وضو تيمم نمايد

(مساله 724) اگر بدل از غسل جنابت تيمم كند، لازم نيست براي نماز وضو بگيرد و اگر بدل از غسلهاي ديگر تيمم كند، و نيز لازم نيست وضو بگيرد مگر اينكه تيمم او بدل از غسل استحاضه متوسطه باشد كه در اين صورت بايد يك تيمم ديگر، بدل از وضو بجا بياورد

(مساله 725) اگر بدل از غسل تيمم كند و بعد كاري كه وضو را باطل مي كند براي او پيش آيد،

ص: 224

چنانچه براي نمازهاي بعد نتواند غسل كند بايد وضو بگيرد و اگر نمي تواند وضو بگيرد، بايد بدل از وضو تيمم نمايد

(مساله 726) كسي كه وظيفه اش آن است كه بدل از وضو و بدل از غسل تيمم كند، همين دو تيمم كفايت مي كند و تيمم ديگري لازم نيست

(مساله 727) كسي كه وظيفه اش تيمم است ا گر براي كاري تيمم كند، تا تيمم و عذر او باقي است، كارهائي را كه بايد با وضو يا غسل انجام داد، مي تواند بجا آورد ولي اگر با داشتن آب براي نماز ميت يا خوابيدن تيمم كرده فقط كاري را كه براي آن تيمم نموده مي تواند انجام دهد و همچنين است بنابر احتياط واجب اگر عذرش تنگي وقت بوده

(مساله 728) در چند مورد مستحب است نمازهائي راكه انسان يا تيمم خوانده دوباره بخواند:

اول: آنكه از استعمال آب ترس داشته و عمداً خود را جنب كرده و با تيمم نماز خوانده است

دوم: آنكه مي دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمي كند و عمداً خود را جنب كرده و با تيمم نماز خوانده است

سوم: آنكه تا آخر وقت، عمداً در جستجوي آب نرود و با تيمم نماز بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستجو مي كرد، آب پيدا مي شد

چهارم: آنكه عمداً نماز را تاخير انداخته و در آخر وقت با تيمم نماز خواند، است

پنجم: آنكه مي دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمي شود وآبي را كه داشته ريخته است

نماز

فضيلت نماز جماعت

نماز يكي از عبادات بزرگ اسلامي و ستون دين است مظهر كامل خشوع و خضوع

ص: 225

در برابر ذات اقدس الهي است عبادتي است كه در ضمن آن، انسان در پيشگاه مقدس حق مي ايستد و به بندگي خويش در مقابل خالق بزرگوار و مالك خود اعتراف مي كند و حرف دلش را با او مي گويد و از درگاه مقدس آن ذات ذوالجلال، كمك مي خواهد و پيشاني در آستانه پاك او به خاك مي سايد و حوائج خود را از او مي طلبد

حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: «هر چيزي را چيزي را چهره اي است و چهره دين شما نماز است و سعي كنيد كمال و زيبايي اين چهره را حفظ كنيد» و نيز فرمودند: «نماز ستون دين است»

و همينطور كه در راه بر پا ساختن يك خيمه، ديوار و سقف طناب و ميخ در صورتي به درد مي خورد و در تشكيل خيمه نقش دارد كه، ستون آن خيمه بر پا باشد، نماز هم نقش ستون را در خانه و خيمه دين دارد كه بدون آن، اعمال ديگر بي اثر و بي نتيجه است

معاويه بن وهب، كه يكي از راويان احاديث است از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيد: «با فضيلت ترين عملي كه بندگان خدا با انجام آن به خداوند تقرب پيدا مي كنند كدام است؟ حضرتش در پاسخ فرمودند: «بعد از خداشناسي هيچ عملي را كه با فضيلت تر از نماز

باشد، سراغ ندارم» و نيز حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: «محبوب ترين اعمال در نزد خداوند نماز است و آن آخرين وصاياي پيغمبران خدا است يعني آخر ين موضوعي كه به مردم درباره آن وصيت مي نموده اند، نماز

ص: 226

است»

حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نيز فرمودند: «احبُّ الاعمالِ الَي اللِه عزوجلّ الصلوهُ و البِرُ و الجهادُ» يعني: محبوب ترين اعمال در پيشگاه خداوند متعال سه چيز است:

1- نماز

2- نيكي و احسان به مردم

3- جهاد در راه خداوند

در نهج البلاغه، از حضرت امير مؤمنان (عليه السلام) نقل مي كند كه حضرتش اصحاب خود را به مواظبت درباره نماز توصيه مي كردند و مي فرمودند: «به وسيله نماز خواندن به خداوند تقرب پيدا كنيد، كه نماز به طور فرض و وجوب بر همه مؤمنان نوشته شده است و در اهميت آن همين اندازه كافي است كه هنگامي كه از اهل جهنم پرسيده مي شود: ما سَلككُم في سَقرَ (سوره مدثر، آيه 42) ارتكاب چه عملي شما را به جهنم كشانده است؟ در جواب مي گويند: لم نكُ منَ المُصلينَ (سوره مدثر، آيه 43) يعني: ما چون جزء نماز گذاران نبوديم سر انجام به جهنم افكنده شديم سپس افزودند كه در جلو خانه انسان واقع شده است و انسان روزي پنج مرتبه خود را در آن شستشو مي دهد تشبيه كردند و روشن است كسي كه روزي پنج مرتبه در نهر آبي خود را شستشو دهد چيزي از آلودگي در وجود او نمي ماند

بعد از آن فرمودند: حق نماز را افرادي شناختند كه هرگز اشتغالات و سرگرميها و زينت ها وزيورهاي دنيا آنان را از نماز غافل نمي كند كه خداوند درباره آنان فرمودند: رجالٌ لاتُلهيهِم تِجارَهٌ و لا بيعٌ عَن ذكر اللهِ و اقامِ الصّلوهِ (سوره نور، آيه 37) يعني مرداني كه، تجارت و خريد و فرش

ص: 227

نان را از ياد خداوند و نماز خواندن مشغول و غافل نمي سازد»نماز را بايد بطور كامل، يعني بايد سعي كرد نماز را مطابق موازين اسلامي بجا آورد كه اين موضوع يكي از علايم كمال يك مسلمان است

هارون بن خارجه كه يكي از رجال حديث است ميگويد: در محضر حضرت صادق (عليه السلام) نام مردي از دوستان خود را بردم و ا ز او به عنوان داشتن كمالات انساني و اسلامي، ستايش كردم، حضرتش در اين مورد از من پرسيدند:

«كيف صَلوتُهُ؟» يعني نماز او چگونه است؟ از بيان اين مطلب به دست مي آيد كه شخص در صورتي قابل ستايش و تمجيد است كه نمازش كامل باشد و نيز حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: «نخستين عملي از در روز قيامت مورد محاسبه الهي قرار مي گيرد نماز است كه اگر آن مورد قبول واقع شد و با موازين اسلامي مطابق گرديد ساير اعمال نيز مورد قبول مي شود و اگر آن مردود شد، اعمال ديگر نيز مردود مي گردد»

حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نيز فرمودند: «در روز قيامت كه بنده خداوند به پيشگاه خداوند خوانده مي شود نخستين چيزي كه در رابطه با آن، آن بنده مورد سؤال قرار مي گيرد نماز است كه اگر آن را درست و كامل به جا آورده است نجات پيدا مي كند و گرنه در آتش دوزخ افكنده مي شود»

محافظت بر نمازها

از جمله موضوعاتي كه در احاديث اهل بيت عصمت (عليهم السلام) مورد تاكيد قرار گرفته است محافظت بر نمازها است كه بر هر مسلماني لازم است بر نمازهاي خود چه از جهت وقت و

ص: 228

چه از جهات ديگر مواظبت كند كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: حضرت پيغمبر (صلي عليه و آله) فرمودند: «شيطان تا هنگامي كه يك فرد مسلمان به نماز هاي پنجگانه خود اهميت كافي مي دهد و هر يك از آنها را در وقت خود مي خواند، گريزان است، ولي همين كه محافظت به نمازهاي خود را از دست داد، شيطان بر او جرات پيدا مي كند و او را به ارتكاب گناهان بزرگ مي كشاند»

هرگز نبايد نماز را سبك شمرد

در احاديث بسياري اهل بيت عصمت و طهارت – عليهم السلام – مسلمانان را از سبك شمردن نماز، بر حذر داشته اند حضرت پيغمبر (صلي عليه و آله) فرمودند: «كسي كه به نماز اهميت ندهد و آن را سبك بشمارد، سزاوار عذاب آخرت است» حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: «هنگامي كه شخص نماز خود را سبك مي شمارد و آن را با عجله انجام مي دهد تا به كارهاي خود برسد، خداوند به ملائكه مي فرمايد: اين شخص چنين گمان مي كند كه بر آورده شدن احتياجاتش در دست من نيست آيا نمي داند كه برآورده شدن تمام احتياجاتش در دست من است؟» حضرت باقر(عليه السلام) فرمود كه حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) روزي در مسجد تشريف داشتند مردي وارد و مشغول نماز شد و ركوع و سجودش را بطور كامل نياورد و مانند كلاغي كه منقار خود را زود زود به زمين مي زند و از زمين بر مي دارد، با عجله به ركوع و سجده مي رفت و بر مي خاست حضرتش فرمودند: «اگر اين مرد در حالي كه نمازش اينطور است از دنيا برود به

ص: 229

دين من از دنيا نرفته است» و نيز حضرت رسول اكرم (صلي عليه و آله) در آن لحظه اي كه چشم از اين جهان مي بست فرمودند: «كسي كه نماز خود را سبك مي شمارد از امت من نيست، و در روز قيامت در كنار حوض كوثر، بر من وارد نخواهد شد»

حضرت صادق (عليه السلام) نيز در هنگام ارتحال به جهان آخرت فرمودند: «شفاعت ما در روز قيامت، به كسي كه نماز خود را سبك مي شمارد، نخواهد رسيد»

عواقب ترك نماز

تعداد بسياري از احاديث اهل بيت عصمت (سلام الله عليهم) ترك نماز را، يكي از گناهان كبيره كه موجب عذاب سخت جهنم است، شمرده و بلكه آن را گناهي معادل كفر معرفي نموده اند و دوباره عواقب زيانبار، آن مطالبي گفته اند:

حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) فرمودند: «ميان ايمان وكفر فاصله اي جز ترك نماز وجود ندارد» حضرت صديقه كبري (سلام الله عليها) از پدر بزرگوارش پرسيد: «مجازات كسي كه به نماز اهميت نمي دهد، چيست؟» حضرتش در پاسخ فرمودند: «خداوند كسي را كه به نماز جود اهميت نمي هد به 15 خصلت مجازات مي كند، كه 6تا از آنها در دنيا و 3 تا هنگام مرگ و 3تا در قبر و 3تا در روز قيامت است

و آن شش تا كه در دنيا است اين است: بركت از عمر او و همچنين از مال او برداشته مي شود و آثار صالحان از قيافه و سيماي او محو مي گردد، به اعمال نيك ديگر او نيز اجر كامل داده نمي شود، دعاهاي او مستجاب نمي شود و از دعاهاي صالحان بهره اي

ص: 230

به او نمي رسد و آن سه تا كه با هنگام مرگ او ارتباط دارد اين است: با ذلت و گرسنگي و تشنگي مورد قبض روح واقع مي شود

و آن سه تا كه در قبر او است اين است: خداوند فرشته اي را مي گمارد كه در قبر او را عذاب كند و به تنگي و تاريكي قبر نيز محكوم مي گردد و آن سه تا كه در قيامت است اين است: كه هنگام خروج قبر فرشته اي او را به رو، در روي زمين مي كشد و به اين ترتيب محشور مي شود و با شدت به حساب او رسيدگي مي شود و خداوند هرگز نظر لطف بر او نمي افكند و سر انجام به عذاب جهنم گرفتار مي گردد

عادت دادن كودكان به نماز

براي اينكه كودكان، در موقع بلوغ كه نماز بر آنها مانند ساير وظايف اسلامي، واجب ميشود آن را مرتب بخوانند، مستحب است پدر و مادر فرزندان خود را در دوران قبل از بلوغ به خواندن نماز وادار نمايند كه از حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) و حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده است كه فرموده اند: «فرزندان خود را در سن هفت سالگي، به نماز خواندن وادار نماييد» در انجام اين تمرين علاوه بر اينكه پدر و مادر گوشه از مسئوليت خود را در رابطه با تربيت فرزند خود عملي مي نمايند، بر پايه روايات اسلامي، ثواب و پاداش بسياري نيز به دست مي آورند، زيرا باعث مي شوند كه فرزندانشان به خواندن نماز عادت كند تا پس از بلوغ آمادگي كاملي براي خواندن نماز بطور مرتب داشته باشند بعلاوه در

ص: 231

تمرين نماز لازم است مقدمه مسائل وضو و كيفيت وضو گرفتن را نيز به او ياد

داده باشند

موانع قبول نماز

بر اساس احاديثي كه از اهل بيت عصمت (سلام الله عليهم) رسيده است اخلاق پست و بعضي از اعمال زشت انسان مانع قبول شدن نماز در درگاه حق تعالي مي گردد كساني كه داراي خوي حسد، تكبر، عجب، غرور و امثال اينها باشند يا مرتكب اعمال

زشتي مانند، غيبت كردن، خوردن حرام، آشاميدن مسكرات، دادن خمس و زكات باشد، نمازشان قبول درگاه خداوند نيست

مسلمانان بايد از اينها نيز اجتناب كنند تا اين عبادت مهم مورد قبول قرار بگيرد و همچنين كارهاي ثواب نماز را كم مي كند بجا نياورد، مثلاً در حال خواب آلودگي و خودداري از بول به نماز نايستد و در موقع نماز به آسمان نگاه نكند و نيز كارهايي كه ثواب نماز را زياد مي

كند بجا آورد، مثلاً انگشتر عقيقي به دست كند و لباسي پاكيزه بپوشد و شانه و مسواك كند و خود را خوشبو نمايد

نماز هاي واجب

نمازهاي واجب شش است:

اول: نماز يوميه

دوم: نماز آيات،

سوم: نماز ميت،

چهارم: نماز طواف واجب خانه كعبه،

پنجم: نماز قضاي پدر، و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است ششم: نمازي كه به واسطه اجاره و نذر و قسم و عهد واجب مي شود

نمازهاي واجب يوميه

نمازهاي واجب يوميه پنج است: ظهر و عصر هر كدام چهار ركعت، مغرب سه ركعت، عشاء چهار ركعت، صبح دو ركعت

وقت نماز ظهر و عصر

(مساله 730) اگر چوب يا چيزي مانند آن را، راست در زمين هموار فرو برند صبح كه خورشيد بيرون مي آيد، سايه آن به طرف

ص: 232

مغرب مي افتد و هر چه آفتاب بالا مي آيد اين سايه كم مي شود و در شهر هاي ما در اول ظهر شرعي به آخرين درجه كمي مي رسد و ظهر كه گذشت، سايه آن به طرف مشرق بر مي گردد و هر چه خورشيد رو به مغرب مي رود، سايه زيادتر مي شود، بنابراين وقتي سايه به آخرين درجه كمي رسيد و دو مرتبه رو به زياد شدن گذاشت معلوم مي شود ظهر شرعي شده است، ولي در بعضي شهر ها مثل مكه كه گاهي موقع ظهر سايه به كلي از بين مي رود، بعد از آنكه سايه دوباره پيدا شد، معلوم مي شود ظهر شده است

(مساله 731) چوب يا چيز ديگري را كه براي معين كردن ظهر به زمين فرو مي برند، شاخص گويند

(مساله 732) نماز ظهر و عصر هر كدام وقت مخصوص و مشتركي دارند، وقت مخصوص نماز ظهر، از اول ظهر است تا وقتي كه از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد و وقت مخصوص نماز عصر موقعي است كه به اندازه خواندن نماز عصر، وقت به مغرب مانده باشد، كه اگر كسي تا اين موقع نماز ظهر را عمداً نخواند، نماز ظهر او قضا شده و بايد نماز عصر بخواند ولي اگر سهواً نماز عصر را جلوتر بخواند، نماز ظهر را در وقت اختصاصي عصر، به نيت ادا بخواند وما بين وقت مخصوص نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر، وقت مشترك نماز ظهر و نماز عصر است و اگر كسي در اين وقت اشتباهاً نماز ظهر يا عصر را در وقت مخصوص ديگري بخواند، نمازش

ص: 233

صحيح است

(مساله 733) اگر پيش از خواندن نماز ظهر سهواً مشغول نماز عصر شود، و در بين نماز بفهمد اشتباه كرده است، چنانچه در وقت مشترك باشد، بايد نيت را به نماز ظهر بر گرداند، يعني نيت كند كه آنچه تا حال خوانده ام و آنچه را مشغولم و آنچه بعد مي خوانم، همه نماز ظهر باشد و بعد از آنكه نماز را تمام كرد، نماز عصر را بخواند و اگر در وقت مخصوص به ظهر باشد، و اگر تمام نماز عصر را در وقت اختصاصي ظهر بخواند و از وقت مشترك چيزي درك نكند، نماز باطل است و از آن صرف نظر كند و نماز ظهر و عصر را به ترتيب بجا بياورد

(مساله 734) در روز جمعه انسان مي تواند بجاي نماز ظهر دو ركعت نماز جمعه بخواند، ولي بهتر آن است كه نماز جمعه بخواند و احتياط مستحب آن است كه اگر نماز جمعه خواند نماز ظهر را هم بخواند و اين احتياط خيلي مطلوب است

(مساله 735) احتياط واجب آن است كه نماز جمعه را از موقعي كه عرفاً اول ظهر مي گويند تاخير نيندازد و اگر از اوائل ظهر تاخير ا فتاد، بجاي نماز جمعه نماز ظهر بخواند

وقت نماز مغرب و عشاء

(مساله 736) مغرب موقعي است كه سرخي مشرق كه بعد از غروب آفتاب پيدا مي شود، از بين برود

(مساله 737) نماز مغرب وعشاء هر كدام وقت مخصوص ومشتركي دارند، وقت مخصوص نماز مغرب از اول مغرب است، تا وقتي كه از مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز بگذرد كه اگر كسي مثلاً مسافر باشد و تمام نماز عشاء را

ص: 234

سهواً در اين وقت بخواند صحيح است احتياط مستحب آن است كه بعد از نماز مغرب و عشا را دوباره بخواند، و وقت مخصوص نماز عشا موقعي است كه به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب مانده باشد كه اگر كسي تا اين موقع نماز مغرب را عمداً نخواند، بايد اول نماز عشا و بعد از آن نماز مغرب را بخواند، ولي اگر نماز عشا را در صورتي كه مسافر نيست در وقت مخصوص نماز مغرب سهواً بخواند و تا آخر نماز متوجه نشود تا عدول به نماز مغرب كند، نماز عشا صحيح است و بايد نماز مغرب را بعد از آن بخواند و بين وقت مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص نماز عشا وقت مشترك نماز مغرب و عشا است، كه اگر كسي در اين وقت اشتباهاً نماز عشا را پيش از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز ملتفت شود، نمازش صحيح است و بايد نماز مغرب را بعد از آن بجا آورد

(مساله 738) وقت مخصوص و مشترك كه معني آن در مساله پيش گفته شد، براي اشخاص فرق مي كند، مثلاً اگر به اندازه خواندن دو ركعت نماز از اول ظهر بگذرد، وقت مخصوص نماز ظهر كسي كه مسافر است تمام شده و داخل وقت مشترك مي شود، و براي كسي كه مسافر نيست، بايد به اندازه خواندن چهار ركعت نماز بگذرد

(مساله 739) اگر پيش از خواندن نماز مغرب، سهواً مشغول نماز و عشا شود و در بين نماز بفهمد كه اشتباه كرده، چنانچه تمام آنچه را خوانده يا مقداري از آن را، در وقت مشترك خوانده و به

ص: 235

ركوع ركعت چهارم نرفته است، بايد نيت را به نماز مغرب بر گرداند و نماز را تمام كند و بعد نماز عشا را بخواند و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته نماز عشا او صحيح است و بايد نماز مغرب را بعد از آن بخواند

(مساله 740) آخر وقت نماز عشا نصف شب است و شب را بايد از اول غروب تا اذان صبح حساب كرد نه تا اول آفتاب

(مساله 741) اگر از روي معصيت، يا به واسطه عذري نماز مغرب يا نماز عشا را تا نصف شب نخواند، بنابر احتياط واجب بايد تا قبل از اذان صبح، بدون اينكه نيت ادا و قضا كند، بجا آورد

وقت نماز صبح

(مساله 742) نزديك اذان صبح از طرف مشرق، سفيده اي رو به بالا حركت مي كند كه آن را فجر اول گويند، موقعي كه آن سفيده پهن شد، فجر دوم و اول و قت نماز صبح است و آخر وقت نماز صبح موقعي است كه آفتاب بيرون مي آيد

احكام وقت نماز

(مساله 743) موقعي انسان ميتواند مشغول نماز شود، كه يقين كند وقت داخل شده است، يا دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند، و اقوي اين است كه اخبار يك مرد عادل نيز كفايت مي كند

(مساله 744) نابينا وكسي كه در زندان است و مانند اينها بنابر احتياط واجب بايد تا يقين به داخل شدن وقت نكنند، مشغول نماز نشوند، ولي اگر انسان به واسطه ابر يا غبار و مانند اينها كه براي همه مانع از يقين كردن است، نتواند در اول وقت نماز، به داخل شدن وقت يقين كند، چنانچه گمان داشته باشد كه

ص: 236

وقت داخل شده، مي تواند مشغول نماز شود

(مساله 745) اگر دو يا يك مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند، يا انسان يقين كند كه وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بين نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است و همچنين است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پيش از وقت خوانده، ولي اگر در بين نماز بفهمد وقت داخل شده، يا بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده، نماز او صحيح است

(مساله 746) اگر انسان ملتفت نباشد كه بايد با يقين به داخل شدن وقت مشغول نماز شود، چنانچه بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را در وقت خوانده، نماز او صحيح است و اگر بفهمد تمام نماز را پيش از وقت خوانده يا بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده است، نمازش باطل است

(مساله 747) اگر يقين كند وقت داخل شده و مشغول نماز شود و در بين نماز شك كند كه وقت داخل شده يا نه، نماز باطل است ولي اگر در بين نماز يقين داشته باشد كه وقت شد ه، و شك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده يا نه، نمازش صحيح است ولي اگر بداند جزئي از نماز در خارج وقت بوده، نماز او باطل است

(مساله 748) اگر وقت نماز بقدري تنگ است كه به واسطه بجا آوردن بعضي از كارهاي مستحب نماز مقداري از آن بعد از وقت خوانده مي شود، بايد آن مستحب را بجا نياورد، مثلاً اگر به واسطه خواندن قنوت مقداري از

ص: 237

نماز بعد از وقت خوانده مي شود، بايد قنوت نخواند و اگر بخواند معصيت كرده، ولي نماز او صحيح است

(مساله 749) كسي كه به اندازه خواندن يك ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز را به نيت اداء بخواند، ولي نبايد عمداً نماز را تا اين وقت تاخير بيندازد

(مساله 750) كسي كه مسافر نيست، اگر تا مغرب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز ظهر و عصر هر دو را بخواند و اگر كمتر وقت دارد بايد فقط نماز عصر را بخواند و بعداً نماز ظهر را قضا كند و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر كمتر وقت دارد، بايد فقط عشا را بخواند و بعداً بايد نماز مغرب را بخواند و به احتياط واجب نيت ادا و قضا ننمايد

(مساله 751) كسي كه مسافر است اگر تا مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز ظهر و عصر را بخواند واگر كمتر وقت دارد، بايد فقط عصر را بخواند و بعداً نماز ظهر را قضا كند و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر كمتر وقت دارد بايد فقط عشا را بخواند و بعداً مغرب را بدون نيت ادا و قضا بجا آورد و چنانچه بعد از خواندن عشا، معلوم شود كه به مقدار يك ركعت يا بيشتر وقت به نصف شب مانده است بايد فوراً نماز مغرب را به نيت ادا بجا آورد

(مساله 752) مستحب است

ص: 238

انسان نماز را در اول وقت آن بخواند و راجع به آن خيلي سفارش شده است و هر چه به اول وقت نزديكتر باشد بهتر است، مگر آنكه تاخير آن از جهتي بهتر باشد، مثلاً صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند

(مساله 753) هر گاه انسان عذري دارد كه اگر بخواهند در اول وقت نماز بخواند، ناچار است با تيمم نماز بخواند، چنانچه بداند كه عذر او تا آخر وقت باقي است مي تواند در اول وقت، نماز بخواند، ولي اگر مثلاً لباسش نجس باشد يا عذر ديگري داشته باشد و احتمال دهد كه عذر او از بين مي رود بنابر احتياط واجب بايد صبر كند تا عذرش برطرف شود و چنانچه عذر او برطرف نشد، در آخر وقت نماز بخواند، و لازم نيست به قدري صبر كند كه فقط بتواند كارهاي واجب نماز را انجام دهد بلكه اگر براي مستحبات نماز مانند اذان و اقامه و قنوت هم وقت دارد مي تواند با لباس نجس مثلاً نماز را با آن مستحبات بجا آورد

(مساله 754) كسي كه مسائل نماز و شكيات و سهويات را نمي داند اگر مطمئن است كه در نماز پيش مي آيد، واجب است آنها را ياد بگيرد، ولي اگر اطمينان دارد كه نماز را به طور صحيح تمام ميكند، مي تواند در اول وقت مشغول نماز شود، پس اگر در نماز مساله اي كه حكم آن را نمي داند پيش نيايد، نماز او صحيح است و اگر مساله اي كه حكم آن را نمي داند پيش آيد، مي تواند به يكي از دو طرفي كه احتمال مي دهد،

ص: 239

عمل نمايد و نماز را تمام كند ولي بعد از نماز بايد مساله را بپرسد كه اگر نمازش باطل بوده، دوباره بخواند

(مساله 755) اگر وقت نماز وسعت دارد و طلبكار هم طلب خود را مطالبه مي كند در صورتي كه ممكن است، بايد اول قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند، و همچنين است اگر كار واجب ديگري كه بايد فوراً آن را بجا آورد پيش آمد كند، مثلاً ببيند مسجد نجس است كه بايد اول مسجد را تطهير كند، بعد نماز بخواند و در هر دو صورت اگر اول نماز بخواند، معصيت كرده، ولي نماز او صحيح است

نمازهائي كه بايد به ترتيب خوانده شود

(مساله 756) انسان بايد نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشا را بعد از نماز بخواند و اگر عمداً نماز را پيش از نماز ظهر و نماز عشا را پيش از نماز عشا را پيش از نماز مغرب بخواند، باطل است

(مساله 757) اگر به نيت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بين نماز يادش بيايد كه نماز ظهر را خوانده است، نمي تواند نيت را به نماز عصر برگرداند بلكه بايد نماز را بشكند و نماز عصر را بخواند و همينطور است در نماز مغرب و عشا و اين مطلب بر اين اساس است كه عدول از سابق بلا حق جائز نيست، ولي عكس آن جائز است

(مساله 758) اگر در بين نماز عصر يقين كند كه نماز ظهر را نخوانده است و نيت را به نماز ظهر برگرداند وداخل ركن شود و بعد يادش بيايد كه نماز ظهر را خوانده بوده نمازش باطل است و بايد نماز عصر را

ص: 240

بخواند ولي اگر پيش از داخل شدن در ركن يادش بيايد بايد نيت را به نماز عصر برگرداند و آنچه به نيت ظهر خوانده دوباره به نيت عصر بخواند و نمازش صحيح است

(مساله 759) اگر در بين نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده يا نه، بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند ولي اگر وقت به قدري كم است كه بعد از تمام شدن نماز، مغرب مي شود بايد به نيت نماز عصر، نماز را تمام كند و نماز ظهرش قضا ندارد

(مساله 760) اگر در نماز عشا، پيش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خواند يا نه، چنانچه وقت به قدري كم است كه بعد از تمام شدن نماز، نصف شب مي شود، بايد به نيت عشا نماز را تمام كند و بنا بگذرد كه نماز مغرب را خوانده است و اگر بيشتر وقت دارد، بايد نيت را به نماز مغرب بر گرداند و نماز را سه ركعتي تمام كند بعد نماز عشا را بخواند

(مساله 761) اگر در نماز عشا بعد از رسيدن به ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه، بايد نماز را تمام كند، بعد نماز مغرب را بخواند، ولي اگر اين شك در وقت مخصوص به نماز عشا باشد، خواندن نماز مغرب لازم نيست

(مساله 762) اگر انسان نمازي را كه خوانده احتياطاً دوباره بخواند و در بين نماز يادش بيايد نمازي را كه بايد پيش از آن بخواند نخوانده است، نمي تواند نيت را به آن نماز برگرداند، مثلاً موقعي كه نماز عصر را احتياطاً مي

ص: 241

خواند اگر يادش بيايد نماز ظهر را نخوانده است، نمي تواند نيت را به نماز ظهر برگرداند

(مساله 763) بر گرداندن نيت از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب جايز نيست

(مساله 764) اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، انسان مي تواند در بين نماز نيت را به نماز قضا برگرداند، ولي بايد برگرداندن نيت، به نماز قضا ممكن باشد، مثلاً اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتي مي تواند نيت را به قضاي صبح برگرداند كه داخل ركعت سوم نشده باشد

نمازهاي مستحب

(مساله 765) نماز هاي مستحبي زياد است و آنها را نافله گويند و بين نماز هاي مستحبي، به خواندن نافله هاي شبانه روز بيشتر سفارش شده و آنها در غير روز جمعه سي و چهار ركعتند، كه هشت ركعت آن نافله ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نافله مغرب و دو ركعت نافله عشا و يازده ركعت نافله شب و دو ركعت نافله صبح مي باشد و چون دو ركعت نافله عشا را بنابر احتياط واجب بايد نشسته خواند، يك ركعت حساب مي شود ولي در روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر و عصر، چهار ركعت اضافه مي شود

(مساله 766) از يازده ركعت نافله شب، هشت ركعت آن بايد به نيت نافله شب و دو ركعت آن به نيت نماز شفع و يك ركعت آن، به نيت نماز وتر خوانده شود و دستور كامل نافله شب در صفحه 165 خواهد آمد

(مساله 767) نمازهاي نافله را مي شود نشسته خواند، ولي بهتر است دو ركعت نماز نافله نشسته را يك ركعت

ص: 242

حساب كند، مثلاً كسي كه مي خواهد نافله ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده ركعت بخواند و اگر مي خواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز يك ركعتي نشسته، بخواند

(مساله 768) نافله ظهر و عصر را در سفر نبايد خواند، ولي نافله عشا را كه نماز وُتيره ناميده مي شود به نيت اينكه شايد مطلوب خداوند باشد، مي تواند بجا آورد

فضيلت سحر خيزي ونماز شب

بايد توجه داشت كه وقت سحر، وقت بسيار مباركي است، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقيقي در خلوت شب است، وقتي است كه پيشوايان معصوم اسلام (سلام الله عليهم) مسلمانان را به بيداري و تهجد در آن ترغيب مي نمودند، وقتي است كه وقتي است كه علماي بزرگ و صلحاي روزگار هميشه در آن وقت از خواب بر مي خاستند و در پيشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار مي پرداختند و حل مشكلات و قضاي حوايج مهم خود را در اين ساعت از آن ذات مقدس مي خواستند و به مقصود مي رسيدند خداوند در دو جاي قرآن، كساني را كه در سحرگاهان به استغفار مي پردازند و از خداوند كريم و رحيم بخشايش گناهان خود را مي خواهند مورد تمجيد قرار داده است وقت سحر بنابر اظهر، آخرين قسمت از يك ششم شب ميباشد هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز مي شود و تا طلوع فجر ادامه پيدا مي كند، ولي هر چه به طلوع فجر نزديكتر باشد، ثواب بيشتري دارد براي نماز شب فضيلت هاي فراواني و تاكيد بسياري

ص: 243

در احاديث اهل بيت عصمت (عليهم السلام) ذكر شده است حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در ضمن وصيتهاي خود به حضرت امير المؤمنان (عليه السلام) فرمودند: «عَليكَ بِصَلوهِ اللّيلِ، بِصلوهِ الّليلِ، بِصلوهِ اللّيلِ» يعني سه مرتبه فرمودند: نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار.

حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: «شرافت مؤمن در نماز شب خواندن و عزت مؤمن در اين است كه متعرض اعراض مردم چيزهايي كه مردم عنايت به پنهان ماندن آن دارند، نشود، به اين معنا كه تفحص در امور مردم نداشته باشد و غيبت آنان را نكند»

و نيز حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: «مال دنيا و فرزندان، زينت زندگي اين دنيا و نماز شب، زينت آخرت است»

در احاديث اسلامي براي نماز شب علاوه بر اينكه ثواب و فضيلت فراوان اخروي ذكر شده است، فوايد دنيوي بسياري نيز براي آن بيان شده است كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: «نماز شب بخوانيد كه آن سنت پيغمبر و رسم صلحايي است كه پيش از شما مي زيستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور مي كند» و نيز فرمودند: «نماز شب خواندن روي انسان را سفيد و نوراني وخلق انسان را نيكو و بوي وي را پاكيزه مي كند و روزي را فراوان مي سازد و موجب اداي قرض انسان مي گردد و غم و اندوه را بر طرف مي نمايد و به چشم انسان جلوه و روشني مي بخشد»حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: «خانه هايي كه در آنها نماز شب و قرآن خوانده مي شود، براي اهل آسمان

ص: 244

روشنايي مي دهند به همان طوري كه ستارگان آسمان براي مردم زمين، روشنايي مي دهند» حضرت رضا (عليه السلام) فرمودند: «نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانيد زيرا هر بنده مؤمني كه هشت ركعت نماز شب و دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار كند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات مي دهد وعمرش را در دنيا طولاني ميكند و در زندگي اقتصادي خداوند به او وسعت و گشايش ميدهد وهر خانه اي كه در آن نماز شب خوانده شود آن خانه براي مردم آسمان روشنايي مي دهد همانطوركه ستارگان آسمان براي مردم روي زمين روشنايي مي بخشند» براي دستيابي به اين توفيق لازم است از اول شب تصميم بگيرند و مخصوصاً با كم غذا خوردن در شب خود را براي بيداري آماده سازند كه حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) فرمودند: «در سه چيز با سه چيز طمع مكن: 1-در بيداري شب با پر خوردن 2-در نور صورت با خوابيدن در جميع شب 3-در امان ماندن در دنيا با همنشيني با فاسقان و فاجران»

كيفيت نماز شب

و اما كيفيت نماز شب به اين ترتيب است كه:

هشت ركعت كه هر دو ركعت به يك سلام انجام بگيرد به قصد نماز نافله شب خوانده شود و بعد از آن دو ركعت نماز به قصد نماز شفع مي خواند و از آن پس يك ركعت به نيت نماز وتر بجا مي آورد و بهتر اين است كه قنوت نماز وتر را به اين ترتيب بجا بياورد:

1-دعاي فرج را كه عبارت از اين دعا

ص: 245

است: لا اله الله الحليم الكريم لا اله الا الله العلي العظيم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضين السبع و ما فيهن و ما بينهن و رب العرش العظيم و سلام علي المرسلين بخواند

2-هفت مرتبه بگويد: استغفر الله الذي لا اله الا هو الحي القيوم ذوالجلال و الاكرام من جميع ظلمي و جرمي و اسرافي علي نفسي و اتوب اليه بعد از آن 70مرتبه بگويد: استغفر الله ربي و اتوب اليه پس از آن 300مرتبه بگويد: العفو سپس براي چهل مؤمن دعا كند (به زبان غير عربي هم اشكال ندارد، مثلاً بگويد: خداوندا! فلاني را بيامرز) از آن پس براي خود و پدر و مادر خود دعا كند و در خاتمه قنوت 7مرتبه بگويد: هذا مقامُ العائذِ بكَ مِنَ النارِ

فضيلت نماز جعفر طيار

نماز جعفر طيار، داراي ثواب و فضيلت بسيار است و بر اساس رواياتي كه از اهل بيت عصمت(سلام الله عليهم) رسيده است تاثير زيادي در بخشيده شدن گناهان انسان دارد

حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: «روزي كه قلعه خيبر، دژ محكم يهوداني كه در برابر پيشرفت اسلام جوان، سنگ اندازي مي كردند و هر روز نقشه اي مي كشيدند و ترفندهايي براي متوقف ساختن، بلكه بر انداختن نظام اسلامي، طرح مي كردند به دست سپاه اسلام فتح شد، جعفر از كشور حبشه كه به سر پرستي جمعي از مسلمانان كه در نتيجه فشار سردمداران كفر به آنجا مسافرت كرده بودند كه تا در محيطي آزاد به اقامه مراسم دين قيام كنند و هم به تبليغ اسلام پرداخته، درخت دين را در آن سر زمين بنشانند، مسافرت كرده بود مراجعت كرد

ص: 246

حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از شنيدن اين جريان بسيار خرسند گرديد و فرمود: «والله ما ادري بايهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خيبر» قسم به خداوند از اين دو جرياني كه امروز براي ما پيش آمده است نمي دانم براي كدام يك بيشتر خشنود باشم، آيا براي فتح خيبر يا براي بازگشت جعفر؟ و از جاي خود برخاست و جعفر را به آغوش كشيد و ميان دو چشم وي را بوسيد و فرمود هديه اي به تو بدهم چون اين كلام را مسلمانان شنيدند افراد بسياري در ميان جمع گرد آمدند و چنين فكر مي كردند كه اين هديه طلا ونقره قابل توجهي خواهد بود حضرتش به جعفر فرمودند: «چهار ركعت نماز به تو تعليم مي دهم اگر بتواني در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستي در هر ماه يك مرتبه و اگر نتوانستي در هر سال يك مرتبه بخوان، خداوند متعال گناهاني را كه ما بين آن دو نماز انجام گرفته باشد مي آمرزد سپس آن را بيان فرمود و توضيح آن به اين ترتيب است: چهار ركعت است به تشهد و دو سلام در ركعت اول بعد از سوره حمد سوره «اذا زلزلت» و در ركعت دوم بعد از سوره «و العاديات» و در ركعت سوم پس از حمد، سوره «اذا جاء نصرالله» و در ركعت چهارم بعد از حمد سوره «قل هو الله احد» و در هر ركعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه مي گويد سبحان الله و الحمد الله و لا

ص: 247

اله الا الله و الله اكبر و در ركوع همين تسبيحات را ده مرتبه مي گويد و چون سر از ركوع بر مي دارد ده مرتبه و در سجده دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پيش از اينكه برخيزد، ده مرتبه مي گويد و هر چهار ركعت را به همين ترتيب مي خواند كه مجموعاً 300مرتبه مي شود اگر نتواند اين سوره ها را بخواند بجاي آنها هم سوره قل هو الله احد را بخواند، ثواب و فضيلت اين نماز را بدست مي آورد خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است، ولي بهترين اوقات آن در روز جمعه هنگامي است كه آفتاب در سطح زمين گسترش يافته باشد علماي بزرگ اسلام و صلحاي روزگار در اين وقت بر خواندن آن مواظبت داشته اند نماز هاي مستحبي غير از اينها نيز بسيار است به كتاب مفاتيح الجنان و غير آن مراجعه بفرماييد

وقت نافله هاي يوميه

(مساله 769) نافله نماز ظهر پيش از نماز ظهر خوانده مي شود و وقت آن از اول ظهر است تا موقعي كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مي شود، به اندازه دو هفتم آن شود، مثلاً اگر درازي شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سايه اي كه بعد از ظهر پيدا مي شود به دو وجب رسيد، آخر وقت نافله ظهر است

(مساله 770) نافله عصر پيش از نماز عصر خوانده مي شود و وقت آن تا موقعي است كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مي شود، به چهار هفتم آن برسد و چنانچه بخواهد نافله ظهر و نافله

ص: 248

عصر را بعد از وقت آنها بخواند، بهتر است نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند و بنابر احتياط واجب، نيت ادا و قضا نكند

(مساله 771) وقت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتي كه سرخي طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب در آسمان پيدا مي شود از بين برود

(مساله 772) وقت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا تا نصف شب است و بهتر است بعد از نماز عشا بلافاصله خوانده شود

(مساله 773) نافله صبح پيش از نماز صبح خوانده مي شود و وقت آن بعد از گذاشتن از نصف شب به مقدار خواندن يازده ركعت نماز شب است، ولي احتياط آن است كه قبل از فجر اول نخوانند مگر آنكه بعد از نافله شب بلافاصله بخوانند، كه در اين صورت مانعي ندارد

(مساله 774) وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح و بهتر است نزديك اذان صبح خوانده شود

(مساله 775) مسافر و كسي كه براي او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند، مي تواند آن را در اول شب بجا آورد

نماز غفيله

(مساله 776) يكي از نماز هاي مستحبي نماز غفيله است كه بين نماز مغرب و عشا خوانده مي شود و وقت آن بعد از نماز مغرب است تا وقتي كه سرخي طرف مغرب از بين برود ودر ركعت اول آن، بعد از حمد بايد بجاي سوره اين آيه را بخوانند:

و ذاالنون اذ ذهب مغاصباً آن لن نقدر عليه فنادي في الظلمات آن لا اله

ص: 249

الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و كذلك ننجي المؤمنين ودر ركعت دوم بعد از حمد بجاي سوره اين آيه را بخوانند: و عنده مفاتح الغيب لا يعلمه الا هو و يعلم ما في البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا يعلمها و لا حبه في ظلمات الارض و لا رطب و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين و در قنوت آن بگويد: اللهم اني اسالك بمفاتح الغيب التي لا يعلمها الا انت آن تصلي علي محّمدٍ و آل محّمدٍ و آن تفعل بي كذا و كذا، و بجاي كلمه كذا و كذا حاجتهاي خود را بگويد و بعد بگويد: اللهم انت ولي نعمتي و القادر علي طلبتي تعلم حاجتي فاسالك بحق محمّدٍ و آل محمّدٍ عليه و عليهم السلام لما قضيتها لي

احكام قبله

(مساله 777) خانه كعبه در مكه معظمه مي باشد قبله است، و بايد روبروي آن نماز خواند، ولي كسي كه دور است اگر طوري بايستد كه بگويند رو به قبله نماز مي خواند، كافي است و همچنين است كارهاي ديگري كه مانند سر بريدن حيوانات، بايد رو به قبله انجام گيرد

(مساله 778) كسي كه نماز واجب را ايستاده مي خواند، بايد طوري بايستد كه بگويند رو به قبله ايستاده و لازم نيست زانو هاي او و نوك پاي او هم رو به قبله باشد

(مساله 779) كسي كه بايد نشسته نماز بخواند، اگر نمي تواند به طور معمول بنشيند و در موقع نشستن، كف پاها را به زمين مي گذرد، بايد در موقع نماز صورت و سينه و شكم

ص: 250

او رو به قبله باشد و لازم نيست ساق پاي او رو به قبله باشد

(مساله 780) كسي كه نمي تواند نشسته نماز بخواند، بايد در حال نماز به پهلوي راست طوري بخوابد كه جلوي بدن او رو به قبله باشد و اگر ممكن نيست بايد به پهلوي چپ طوري بخوابد كه جلوي بدن او رو به قبله باشد و اگر اين را هم نتواند بايد به پشت بخوابد به طوري كه كف پاي او رو به قبله باشد

(مساله 781) نماز احتياط و سجده و تشهد فراموش شده را بايد رو به قبله بجا آورده و در سجده سهو هم احتياط واجب، همين است

(مساله 782) نماز مستحبي را مي شود در حال راه رفتن و سواري خواند و اگر انسان در اين دو حال، نماز مستحبي بخواند، لازم نيست رو به قبله باشد

(مساله 783) كسي كه مي خواهد نماز بخواند، بايد براي پيدا كردن قبله كوشش نمايد تا يقين كند كه قبله كدام طرف است، و مي تواند به گفته دو شاهد عادل يا يك عادل كه از روي نشانه هاي حسي شهادت مي دهند يا به قول كسي كه از روي قاعده عملي قبله را مي شناسد و محل اطمينان است عمل كند و اگر اينها ممكن نشد بايد به گماني كه از محراب مسجد مسلمانان يا قبرهاي آنان يا از راههاي ديگر پيدا مي شود عمل نمايد، حتي اگر از گفته فاسق يا كافري كه به واسطه قواعد علمي قله را مي شناسد گمان به قبله پيدا كند، كافي است

(مساله 784) كسي كه گمان به قبله دارد، اگر بتواند

ص: 251

گمان قوي تري پيدا كند نمي تواند به گمان ضعيف عمل نمايد، مثلاً اگر ميهمان از گفته صاحب خانه، گمان به قبله پيدا كند ولي بتواند از راه ديگر گمان قوي تري پيدا كند نبايد به حرف او، عمل نمايد

(مساله 785) اگر براي پيدا كردن قبله وسيله اي ندارد، يا با اينكه كوشش كرده، گمانش به طرفي نمي رود، چنانچه وقت نماز وسعت دارد بايد چهار نماز به چهار طرف بخواند و اگر به اندازه چهار نماز وقت ندارد، بايد به اندازه اي كه وقت دارد، نماز بخواند مثلاً اگر فقط به اندازه يك نماز وقت دارد، بايد يك نماز به هر طرفي كه مي خواهد بخواند و بايد نماز ها را طوري بخواند كه يقين كند يكي از آنها رو به قبله بوده يا اگر از قبله كج بوده به طرف دست راست و دست چپ قبله، نرسيده است

(مساله 786) اگر يقين يا گمان كند كه قبله در يكي از دو طرف است، بايد به هر دو طرف نماز بخواند، ولي احتياط مستحب آن است كه در صورت گمان، به چهار طرف نماز بخواند

(مساله 787) كسي كه بايد به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد نماز ظهر و عصر يا مغرب وعشا را بخواند بهتر آن است كه نماز اول را به هر چند طرف كه واجب است بخواند، بعد نماز دوم را شروع كند

(مساله 788) كسي كه يقين به قبله ندارد، اگر بخواهد غير از نماز كاري كند كه بايد رو به قبله انجام داد، مثلاً بخواهد سر حيواني را ببرد، بايد به گمان عمل نمايد و اگر گمان

ص: 252

ممكن نيست به هر طرف كه انجام دهد، صحيح است

پوشانيدن بدن در نماز

(مساله 789) مرد بايد در حال نماز، اگر چه كسي او را نبيند عورتين خود را بپوشاند و بهتر است از ناف تا زانو را هم بپوشاند

(مساله 790) زن بايد در موقع نماز، تمام بدن حتي سر و موي خود را بپوشاند ولي پوشاندن صورت به مقداري كه در وضو شسته مي شود و دستها تا مچ و پاها تا مچ پا لازم نيست اما براي آنكه يقين كند كه مقدار واجب را پوشانده است، بايد مقداري از طرف صورت و قدري پائين تر از مچ را هم بپوشاند

(مساله 791) موقعي كه انسان قضاي سجده فراموش شده يا تشهد فراموش شده را بجا مي آورد، بلكه بنابر احتياط واجب در موقع سجده سهو هم، بايد خود را مثل موقع نماز بپوشاند

(مساله 792) اگر انسان عمداً، يا از روي ندانستن مسأله در نماز عورتش را نپوشاند، نمازش باطل است

(مساله 793) اگر در بين نماز بفهمد كه عورتش پيدا است، بايد آن را بپوشاند و چنانچه پوشاندن عورت زياد طول بكشد، احتياط واجب آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند، ولي اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز عورت او پيدا بوده، نمازش صحيح است

(مساله 794) اگر در حال ايستاده لباسش عورت او را مي پوشاند ولي ممكن است در حال ديگر، مثلاً در حال ركوع و سجود نپوشاند، چنانچه موقعي كه عورت او پيدا مي شود، به وسيله اي آن را بپوشاند، نماز او صحيح است ولي احتياط مستحب آن است كه با آن لباس نخواند

(مساله

ص: 253

795) انسان مي تواند در نماز خود را به علف و برگ درختان بپوشاند، ولي احتياط مستحب آن است موقعي خود را با اينها بپوشاند كه چيز ديگري نداشته باشد

(مساله 796) اگر غير از گل هيچ چيز ندارد كه در نماز خود را بپوشاند، گل ساتر نيست و مي تواند برهنه نماز بخواند

(مساله 797) اگر چيزي ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند چنانچه احتمال دهد كه پيدا مي كند، بنابر احتياط واجب بايد نماز را تاخير بيندازد، و اگر چيزي پيدا نكرد در آخر وقت مطابق وظيفه اي كه گفته ميشود نماز بخواند

(مساله 798) كسي كه مي خواهد نماز خواند، اگر براي پوشاندن خو حتي برگ درخت و علف نداشته باشد و احتمال ندهد، كه تا آخر وقت چيزي پيدا كند كه خود را آن بپوشاند، در صورتي كه نامحرم او را مي بيند بايد نشسته نماز بخواند و عورت خود را باران خود

بپوشاند و اگر كسي او را نمي بيند ايستاده نماز بخواند و جلو خود را با دست بپوشاند و در هر صورت ركوع و سجود را با اشاره انجام مي دهد و براي سجود سر را قدري پائين تر مي آورد

لباس نمازگزار

(مساله 799) لباس نماز گزار شش شرط دارد: اول آنكه پاك باشد، دوم آنكه مباح باشد، سوم آنكه از اجزا ء مردار نباشد، چهارم آنكه از حيوان حرام گوشت نباشد، پنجم و ششم آنكه نمازگزار مرد است، لباس او ابريشم خالص و طلا باف نباشد و تفصيل اينها در مسائل

آينده گفته مي شود

شرط اول

(مساله 800) لباس نمازگزار بايد پاك باشد و

ص: 254

اگر كسي عمداً با بدن يا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است

(مساله 801) كسي كه نمي داند با بدن و لباس نجس، نماز باطل است اگر با بدن يا لباس نجس يا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل مي باشد

(مساله 802) اگر به واسطه ندانستن مساله، چيز نجسي را نداند نجس است، مثلاً نداند عرق شتر نجاستخوار نجس است و با آن نماز بخواند نمازش باطل است

(مساله 803) اگر نداند كه بدن يا لباسش نجس است وبعد از نماز بفهمد نجس بوده نماز او صحيح است، ولي احتياط مستحب آن است كه اگر وقت دارد، دوباره آن نماز را بخواند

(مساله 804) اگر فراموش كند كه بدن يا لباسش نجس است و در بين نماز يا بعد از آن يادش بيايد، بايد نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته، قضا نمايد

(مساله 805) كسي كه در وسعت وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز، بدن يا لباس او نجس شود و پيش از آنكه چيزي از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت شود كه نجس شده، يا بفهمد بدن يا لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتي كه آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن لباس يا بيرون آوردن آن، نماز را به هم نمي زند، بايد در بين نماز، بدن يا لباس را آب بكشد، يا لباس را عوض نمايد، يا اگر چيز عورت او را پوشانده، لباس را بيرون آورد، ولي چنانچه طوري باشد كه اگر بدن يا لباس را آب بكشد يا لباس

ص: 255

را عوض كند يا بيرون آورد، نماز به هم مي خورد و اگر لباس را بيرون آورد برهنه مي ماند، بايد نماز را بشكند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند

(مساله 806) كسي كه در تنگي وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز لباس او نجس شود و پيش از آنكه چيزي از نماز را با نجاست بخواند بفهمد كه نجس شده، يا بفهمد كه لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده در صورتي كه آب كشيدن يا عوض كردن يا بيرون آوردن لباس، نماز را به هم نمي زند و مي تواند لباس را بيرون آورد، بايد لباس را آب بكشد يا عوض كند، يا اگر چيز ديگري عورت او را پوشانده، لباس را بيرون آورد و نماز را تمام كند، اما اگر چيز ديگري عورت او را نپوشانده و لباس را هم نمي تواند آب بكشد يا عوض كند بايد لباس را بيرون آورد و به دستوري كه براي برهنگان گفته شد، نماز را تمام كند ولي چنانچه طوري است كه اگر لباس را آب بكشد يا عوض كند، نماز به هم مي خورد و به واسطه سرما و مانند آن نمي تواند لباس را بيرون آورد، بايد با همان حال نماز را تمام كند و نمازش صحيح است

(مساله 807) كسي كه در تنگي وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز بدن او نجس شود و پيش از آنكه چيزي از نماز را با نجاست بخواند ملتفت شود كه نجس شده، يا بفهمد بدن او نجس است و

ص: 256

شك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتي كه آب كشيدن بدن نماز را به هم نمي زند، بايد آب بكشد و اگر نماز را به هم مي زند، و وقت به طوري تنگ است كه اگر نماز را به هم بزند و بدن را تطهير كند يك ركعت هم از وقت درك نمي كند بايد با همان حال نماز را تمام كند و نماز او صحيح است

(مساله 808) كسي كه در پاك بودن بدن يا لباس خود شك دارد، چنانچه نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه بدن يا لباسش نجس بوده، نمازش صحيح است

(مساله 809) اگر لباس را آب بكشد و يقين كند كه پاك شده است و با آن نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك نشده، نمازش باطل است و آن را دوباره بخواند

(مساله 810) اگر خوني در بدن يا لباس خود ببيند و يقين كند كه از خونهاي نجس نيست، مثلاً يقين كند كه خون پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد از خونهائي بوده كه نمي شود با آن نماز خواند، نماز او صحيح است

(مساله 811) هر گاه يقين كند خوني كه در بدن يا لباس اوست، خون نجسي است كه نماز با آن صحيح است، مثلاً يقين كند خون زخم و دمل است، چنانچه بعد از نماز بفهمد خوني بوده كه نماز با آن باطل است، نمازش صحيح است

(مساله 812) اگر نجس بودن چيزي را فراموش كند و بدن يا لباسش با رطوبت به آن برسد و در حال فراموشي نماز بخواند و بعد از

ص: 257

نماز يادش بيايد، نماز او صحيح است ولي اگر بدنش با رطوبت به چيزي كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و بدون اينكه خود را آب بكشد، غسل كند و نماز بخواند، غسل و نمازش باطل است ونيز اگر جائي از اعضاء وضو با رطوبت به چيزي كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و پيش از آنكه را آب بكشد، وضو بگيرد و نماز بخواند، وضو و نمازش باطل مي باشد

(مساله 813) كسي كه يك لباس دارد، اگر بدن و لباسش نجس شود و به اندازه آب كشيدن يكي از آنها آب داشته باشد، چنانچه بتواند لباسش را بيرون آورد، بايد بدن را آب بكشد و نماز را به دستوري كه براي برهنگان گفته شد بجا آورد و اگر به واسطه سرما يا عذر ديگر نتواند لباس را بيرون آورد، در صورتي كه نجاست هر دو مساوي باشد، مثلاً هر دو بول يا خون باشد يا نجاست بدن شديدتر باشد، مثلاً نجاستش بول باشد كه بايد دو مرتبه آن را آب كشيد، احتياط واجب آن است كه بدن را آب بكشد، و اگر نجاست لباس بيشتر يا شديدتر باشد هر كدام از بدن يا لباس را بخواهد مي تواند آب بكشد

(مساله 814) كسي كه غير از لاس نجس، لباس ديگري ندارد و وقت تنگ است يا احتمال نمي دهد كه لباس پاك پيدا كند، بايد نماز را به دستوري كه براي برهنگان گفته شد بجا آورد

(مساله 815) كسي كه دو لباس دارد، اگر بداند يكي از آنها نجس است و نتواند آنها را آب بكشد و نداند كدام

ص: 258

يك آنهاست، چنانچه وقت دارد، بايد با هر دو لباس نماز بخواند مثلاً اگر ميخواهد نماز ظهر وعصر بخواند بايد با هر كدام يك نماز ظهر و يك نماز عصر بخواند، ولي اگر وقت تنگ است، بايد نماز را به دستوري كه براي برهنگان گفته شد بجا آورد، و به احتياط واجب آن نماز را با لباس پاك قضا نمايد

شرط دوم

(مساله 816) لباس نماز گزار بايد مباح باشد و كسي كه مي داند پوشيدن لباس غصبي حرام است، اگر عمداً در لباس غصبي نماز بخواند باطل است و همچنين در لباسي كه نخ يا تكمه يا چيز ديگر آن غصبي است نماز بخواند بنابر احتياط واجب بايد آن نماز را دوباره با لباس غير غصبي بخواند

(مساله 817) كسي كه مي داند پوشيدن لباس غصبي حرام است، ولي نمي داند نماز را باطل مي كند، اگر عمداً با لباس غير غصبي بخواند

(مساله 818) اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبي است اگر خودش آن لباس را غضب كرده باشد و با آن نماز بخواند، بنابر احتياط واجب بايد دوباره آن نماز را بخواند

(مساله 819) اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبي است و در بين نماز بفهمد، چنانچه چيز ديگري عورت او را پوشانده است و مي تواند فوراً يا بدون اينكه موالات يعني پي در پي بودن نماز به هم بخورد، لباس غصبي را بيرون آورد، بايد آن را بيرون آورد و نمازش صحيح است و اگر چيز ديگر عورت او را نپوشانده يا نمي تواند لباس غصبي را فوراً بيرون آورد، يا اگر بيرون آورد

ص: 259

پي در پي بودن نماز به هم مي خورد در صورتي كه به مقدار يك ركعت هم وقت داشته باشد، بايد نماز را بشكند و با لباس غير غصبي نماز بخواند و اگر به اين مقدار وقت ندارد، بايد در حال نماز لباس را بيرون آورد و به دستور نماز برهنگان نماز را تمام نمايد

(مساله 820) اگر كسي براي حفظ جانش با لباس غصبي نماز بخواند، يا مثلاً براي اينكه دزد لباس غصبي را نبرد با آن نماز بخواند، نمازش صحيح است

(مساله 821) اگر با عين پولي كه خمس يا زكات آن را نداده لباس بخرد، نماز خواندن در آن لباس باطل است

شرط سوم

(مساله 822) لباس نماز گزار بايد از اجزاء حيوان مرده اي كه خون جهنده دارد، يعني حيواني كه اگر رگش را ببرند خون از آن جستن مي كند نباشد بلكه اگر از حيوان مرده اي كه مانند ماهي و مار خون جهنده ندارد لباس تهيه كند احتياط واجب آن است كه با آن نماز نخواند

(مساله 823) بايد چيزي از مردار حلال گوشت مانند مو و پشم كه روح ندارد همراه نمازگزار باشد، يا با لباسي كه از آنها تهيه كرده اند، نماز بخواند نمازش صحيح است

شرط چهارم

(مساله 825) لباس نماز گزار بايد از حيوان حرام گوشت نباشد و اگر موئي از آن هم همراه نماز گزار باشد، نماز او باطل است

(مساله 826) اگر آب دهان يا بيني يا رطوبت ديگري از حيوان حرام گوشت مانند گربه بر بدن يا لباس نماز گزار باشد، چنانچه تر باشد نماز باطل و اگر خشك شده و عين

ص: 260

آن بر طرف شده باشد، نماز صحيح است

(مساله 827) اگر مو و عرق و آب دهان كسي بر بدن يا لباس نماز گزار باشد اشكال ندارد و همچنين است اگر مرواريد و موم و عسل همراه او باشد

(مساله 828) اگر شك داشته باشد كه لباسي از حيوان حلال گوشت است يا حرام گوشت، چه در داخله تهيه شده باشد چه در خارجه، نماز خواندن با آن مانعي ندارد

(مساله 829) اگر انسان احتمال دهد تكمه صدفي و مانند آن از حيوان است، نماز خواندن با آن مانعي ندارد و اگر بداند صدف است و احتمال بدهد صدف گوشت نداشته باشد، نماز خواندن با آن مانع ندارد

(مساله 830) با پوست سنجاب و خز، نماز خواندن اشكال ندارد

(مساله 831) اگر با لباسي كه نمي داند كه از حيوان حرام گوشت است، نماز بخواند نمازش صحيح است، ولي اگر فراموش كرده باشد، بنابر احتياط واجب بايد آن نماز را دوباره بخواند

شرط پنجم

(مساله 832) پوشيدن لباس طلا باف براي مرد حرام و نماز با آن باطل است، ولي براي زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد

(مساله 833) زينت كردن به طلا مثل آويختن زنجير طلا به سينه و انگشتر طلا به دست كردن و بستن ساعت مچي طلا به دست براي مرد حرام و نماز خواندن با آنها باطل است و احتياط واجب آن است كه از استعمال عينك طلا هم خود داري كند، ولي زينت كردن به طلا، براي زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد

(مساله 834) اگر مردي نداند يا فراموش كند كه انگشتري يا لباسش از

ص: 261

طلا است و با آن نماز بخواند، نمازش صحيح است

شرط ششم

(مساله 835) لباس مرد نماز گزار بايد ابريشم خالص نباشد و همچنين بنابر احتياط واجب چيزهائي مانند عرقچين و بند شلوار كه به تنهايي ساتر عورتين نيستند در غير نماز هم پوشيدن آن براي مرد حرام است

(مساله 836) اگر آستر تمام لباس يا آستر مقداري از آن ابريشم خالص باشد، پوشيدن آن براي مرد حرام و نماز در آن باطل است

(مساله 837) لباسي را كه نمي داند از ابريشم خالص است يا جيز ديگر، پوشيدن آن اشكال ندارد، و نماز با آن صحيح است

(مساله 838) دستمال ابريشمي و مانند آن اگر در جيب مرد باشد، اشكال ندارد و نماز را باطل نمي كند

(مساله 839) پوشيدن لباس ابريشمي براي زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد

(مساله 840) پوشيدن لباس غصبي و ابريشمي خالص و طلا باف و لباسي كه از مردار تهيه شده، در حال ناچاري مانعي ندارد و نيز كسي كه نا چار است لباس بپوشد و لباس ديگري غير از اينها ندارد و تا آخر وقت هم ناچاري او از بين نمي رود، مي تواند با اين لباسها نماز بخواند

(مساله 841) اگر غير از لباس غصبي و لباسي كه از مردار تهيه شده، لباس ديگري ندارد و ناچار نيست لباس بپوشد، بايد به دستوري كه براي برهنگان گفته شد، نماز بخواند

(مساله 842) اگر غير از لباسي كه از حيوان حرام گوشت تهيه شده لباس ديگري ندارد، چنانچه در پوشيدن لباس ناچار باشد، مي تواند با همان لباس نماز بخواند و اگر ناچار نباشد، بايد

ص: 262

به دستوري كه براي برهنگان گفته شد نماز را بجا آورد و بنابر احتياط واجب يك نماز ديگر هم با همان لباس بخواند

(مساله 843) اگر مرد غير از لباس ابريشمي خالص يا طلا باف، لباس ديگري نداشته باشد چنانچه در پوشيدن لباس ناچار نباشد، بايد به دستوري كه براي برهنگان گفته شد، نماز بخواند

(مساله 844) اگر چيزي ندارد كه در نماز عورت خود را با آن بپوشاند، واجب است اگر چه به كرايه يا خريداري باشد، تهيه نمايد ولي اگر تهيه آن به قدري پول لازم دارد كه نسبت به دارائي او زياد است، يا طوري است كه اگر پول را به مصرف لباس برساند، به حال او ضرر دارد، بايد به دستوري كه براي برهنگان گفته شد، نماز بخواند

(مساله 845) كسي كه لباس ندارد، اگر ديگري لباس به او ببخشد يا عاريه دهد، چنانچه قبول كردن آن براي او مشقت نداشته باشد، بايد قبول كند بلكه اگر عاريه كردن يا طلب بخشش براي او سخت نيست، بايد از كسي كه لباس دارد، طلب بخشش يا عاريه نمايد

(مساله 846) بنابر احتياط واجب بايد انسان از پوشيدن لباس شهرت كه پارچه يا رنگ يا دوخت آن براي كسي كه مي خواهد آن را بپوشد معمول نيست و موجب هتك و موهون بودن است خودداري كند، ولي اگر با لباس نماز بخواند اشكال ندارد

(مساله 847) احتياط واجب آن است كه مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه جز در موردي كه داعي عقلاني و مصلحت مهمتري در بين باشد نپوشد، ولي اگر با آن لباس نماز بخواند، اشكال ندارد

(مساله 848) كسي

ص: 263

كه بايد خوابيده نماز بخواند، اگر برهنه باشد و لحاف يا تشك او نجس يا ابريشم خالص يا از اجزاء حيوان حرام گوشت باشد، احتياط واجب آن است كه در نماز خود را با آنها نپوشاند مواردي كه لازم نيست بدن و لباس نماز گزار پاك باشد

(مساله 849) در سه صورت كه تفصيل آنها بعداً گفته مي شود، اگر بدن يا لباس نماز گزار نجس باشد، نماز او صحيح است

اول: آنكه به واسطه زخم يا جراحت يا دملي كه در بدن او است لباس يا بدنش به خون آلوده شده باشد

دوم: آنكه بدن يا لباس او به مقدار كمتر از درهم (كه تقريباً به اندازه يك اشرافي مي شود) به خون آلوده باشد

سوم: آنكه ناچار باشد يا بدن يا لباس نجس نماز بخواند

و در دو صورت اگر فقط لباس نماز گزار نجس باشد، نماز او صحيح است:

اول: آنكه لباسهاي كوچك او مانند جوراب و عرقچين نجس باشد

دوم: آنكه لباس زني كه پرستار بچه است نجس شده باشد و احكام اين پنج صورت مفصلاً در مسائل بعد گفته مي شود

(مساله 850) اگر بدن يا لباس نماز گزار، خون زخم يا جراحت يا دمل باشد، چنانچه طوري است كه آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن لباس براي بيشتر مردم يا براي خصوص او سخت است، تنها وقتي كه زخم يا جراحت يا دمل خوب نشده است، مي تواند با آن خون نماز بخواند و همچنين است اگر چركي كه با خون بيرون آمده يا دوائي كه روي زخم گذاشته اند و نجس شده، در بدن يا لباس

ص: 264

او باشد

(مساله 851) اگر خون بريدگي و زخمي كه به زودي خوب مي شود و شستن آسان است، در بدن يا لباس نماز گزار باشد، نماز او باطل است

(مساله 852) اگر جائي از بدن يا لباس كه با زخم فاصله دارد، به رطوبت زخم نجس شود، جايز نيست با آن نماز بخواند ولي اگر مقداري از بدن يا لباس كه معمولاً به رطوبت زخم آلوده مي شود، به رطوبت آن نجس شود، نماز خواندن با آن مانعي ندارد

(مساله 853) اگر زخمي كه از توي دهان و بيني و مانند اينها باشد، خوني به بدن يا لباس برسد احتياط واجب آن است كه با آن نماز نخواند، ولي با خون بواسير مي شود نماز خواند، اگر چه دانه هايش در داخل باشد

(مساله 854) كسي كه بدنش زخم است، اگر در بدن يا لباس خود خوني ببيند و نداند از زخم است يا خون ديگر، با آن نماز خواندن مانعي ندارد

(مساله 855) اگر چند زخم در بدن باشد و به طوري نزديك هم باشند كه يك زخم حساب شود، تا وقتي همه خوب نشده اند، نماز خواندن با خون آنها اشكال ندارد، ولي اگر به قدري از هم دور باشند كه هر كدام يك زخم حساب شود، هر كدام كه خوب شد، بايد براي نماز، بدن و لباس را از خون آن آب بكشد

(مساله 856) اگر سر سوزني خون حيض، در بدن يا لباس نماز گزار باشد، نماز او باطل است و بنابر احتياط خون نفاس و استحاضه و خون سگ و خوك و كافر و مردار و حيوان حرام گوشت

ص: 265

در بدن، يا لباس نماز گزار نباشد، ولي خون هاي ديگر مثل خون بدن انسان يا خون حيوان حلال گوشت اگر چه در چند جاي بدن و لباس باشد در صورتي كه ر وي هم كمتر از درهم باشد (كه تقريباً به اندازه يك اشرافي مي شود) نماز خواندن با آن، اشكال ندارد

(مساله 857) خوني كه به لباس بي آستر بريزد و به پشت آن برسد، يك خون حساب مي شود، ولي اگر پشت آن، جدا خوني شود، بنابر احتياط واجب بايد هر كدام را جدا حساب نمود، پس، پس اگر خوني كه در پشت و روي لباس است روي هم كمتر درهم باشد، نماز با آن صحيح و اگر بيشتر باشد، نماز با آن باطل است

(مساله 858) اگر خون، روي لباسي كه آستر دارد بريزد و به آستر آن برسد و يا به آستر بريزد و روي لباس خوني شود، بايد هر كدام را جدا حساب نمود، پس اگر خون روي لباس و آستر، كمتر از درهم باشد نماز با آن صحيح و اگر بيشتر باشد نماز با آن باطل است

(مساله 859) اگر خون بدن يا لباس كمتر از درهم باشد و رطوبتي به آن برسد در صورتي كه خون و رطوبتي كه به آن رسيده به اندازه درهم يا بيشتر شود و اطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است بلكه اگر رطوبت و خون به اندازه درهم نشود و اطراف را هم آلوده نكند، نماز خواندن با آن اشكال دارد ولي اگر رطوبت مخلوط به خون شود و از بين برود نماز صحيح است و الا باطل است،

ص: 266

بنابر احتياط واجب

(مساله 860) اگر بدن يا لباس خوني نشود، ولي به واسطه رسيدن به خون نجس شود اگر چه مقداري كه نجس شده كمتر از درهم باشد، نمي شود با آن نماز خواند

(مساله 861) اگر خوني كه در بدن يا لباس است كمتر از درهم باشد و نجاست ديگري به آن برسد، مثلاً يك قطره بول روي آن بريزد، نماز خواندن با آن جايز نيست

(مساله 862) اگر لباسهاي كوچك نماز گزار مثل عرقچين و جوراب كه نمي شود با آنها عورت را پوشانيد نجس باشد، چنانچه از مردار و حيوان حرام گوشت درست نشده باشد، نماز با آنها صحيح است و نيز اگر با انگشتري نجس نماز بخواند، اشكال ندارد

(مساله 863) چيز نجس مانند دستمال و كليد و چاقوي نجس جائز است همراه نماز گزار باشد و بعيد نيست مطلق لباس نجس حتي پيراهن هم اگر همراه او باشد، مثلاً در جيب او باشد و آن را نپوشيده باشد، ضرري به نماز نرساند

(مساله 864) زني كه پرستار بچه است و بيشتر از يك لباس ندارد، هرگاه شبانه روزي يك مرتبه لباس خود را آب بكشد، اگر چه تا روز ديگر لباس به بول بچه نجس شود، مي تواند با آن لباس نماز بخواند ولي احتياط واجب آن است كه لباس خود را در شبانه روز يك مرتبه براي اولين نمازي كه لباسش پيش از آن نجس شده آب بكشد، و نيز اگر بيشتر از يك لباس دارد ولي ناچار است كه همه آنها را بپوشد، چنانچه شبانه روزي يك مرتبه به دستوري كه گفته شده همه آنها را آب

ص: 267

بكشد، كافي است

چيزهائي كه در لباس نماز گزار مستحب است

(مساله 865) چند چيز در لباس نماز گزار مستحب است كه از آن جمله است: عمامه با تحت الحنك، پوشيدن عبا و لباس سفيد و پاكيزه ترين لباسها و استعمال بوي خوش و دست كردن انگشتري عقيق

چيزهائي كه در لباس نماز گزار مكروه است

(مساله 866) چند چيز در لباس نماز گزار مكروه است و از آن جمله است: پوشيدن لباس سياه و چرك و تنگ و لباس شرابخوار كه نجس بودن آن معلوم نباشد و لباس كسي كه از نجاست پرهيز نمي كند و لباسي كه نقش صورت دارد و نيز باز بودن تكمه هاي لباس و دست كردن انگشتري كه نقش صورت دارد، مكروه مي باشد

مكان نماز گزار

مكان نماز گزار چند شرط دارد:

شرط اول آنكه مباح باشد

(مساله 867) كسي كه در ملك غصبي نماز مي خواند اگر چه روي فرش و تخت و مانند اينها باشد، نمازش باطل است، حتي نماز خواندن غاصب در زير سقف غصبي و خيمه غصبي، باطل است

(مساله 868) نماز خواندن در ملكي كه منفعت آن مال ديگري است، بدون اجازه كسي كه منفعت ملك او مي باشد، باطل است، مثلاً در خانه اجاره اي اگر صاحب خانه يا ديگري بدون اجازه كسي كه آن خانه را اجاره كرده نماز بخواند، نمازش باطل است و همچنين است اگر در ملكي كه ديگري در آن حقي دارد نماز بخواند، مثلاً اگر ميت وصيت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفي برسانند، تا وقتي ثلث را جدا نكنند، نمي شود در ملك او نماز خواند

(مساله 869) كسي كه در مسجد نشسته، اگر ديگري جاي او را غصب كند و در

ص: 268

آنجا نماز بخواند گناه كرده است ولي نمازش صحيح است

(مساله 870) اگر در جائي كه نمي داند غصبي است نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، يا در جائي كه غصبي بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند و بعد از نماز يادش بيايد، نماز او صحيح است مگر آنكه خودش غصب كرده باشد

(مساله 871) اگر بداند جائي غصبي است، ولي نداند كه در جاي غصبي نماز باطل است و در آنجا نماز بخواند، نماز او باطل مي باشد

(مساله 872) كسي كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند، چنانچه حيوان سواري يا زين آن غصبي باشد، نماز باطل است و همچنين است اگر بخواهد سواره نماز مستحبي بخواند

(مساله 873) كسي كه در ملكي با ديگري شريك است اگر سهم او جدا نباشد، بدون اجازه شريكش نمي تواند در آن ملك تصرف كند و نماز بخواند

(مساله 874) اگر با عين پولي كه خمس و زكات آن را نداده ملكي بخرد، تصرف او در آن ملك حرام و نمازش هم در آن باطل است

(مساله 875) اگر صاحب ملك به زبان، اجازه خواندن بدهد و انسان بداند كه قلباً راضي نيست، نماز خواندن در ملك او باطل است و اگر اجازه ندهد و انسان يقين كند كه قلباً راضي است، نماز صحيح است

(مساله 876) تصرف در ملك ميتي كه خمس يا زكات بدهكار است، حرام و نماز در آن باطل است، ولي اگر بدهي او را بدهند يا ضامن شوند كه ادا نمايند به نحوي كه از عهده ميت ساقط شود جائز است و اگر عين مالي كه خمس يا

ص: 269

زكات به آن تعلق گرفته معلوم باشد، فقط تصرف و نماز در آن عين قبل از اداء جائز نيست ولي تصرف و نماز در غير آن با رضايت ورثه يا ولي آنها در صورتي كه صغير باشند، اشكال ندارد

(مساله 877) تصرف در ملك ميتي كه به مردم بدهكار است، حرام و نماز در آن باطل است ولي تصرفات جزئي كه براي برداشتن ميت معمول است اشكال ندارد و نيز اگر بدهكاري او كمتر از مالش باشد و ورثه هم تصميم داشته باشند كه بدهي او را بدون مسامحه بدهند، تصرفي كه غير فروختن و از بين بردن مال باشد، اشكال ندارد

(مساله 878) اگر ميت فرض نداشته باشد ولي بعضي از ورثه او صغير يا ديوانه يا غائب باشند، تصرف در ملك او حرام و نماز در آن باطل است ولي تصرفات جزئي كه براي برداشتن ميت معمول است، اشكال ندارد

(مساله 879) نماز خواندن در مسافر خانه و حمام و مانند اينها كه براي واردين آماده است با اطمينان به رضايت صاحبان آنها اشكال ندارد، ولي در غير اين قبيل جاها، در صورتي ميشود نماز خواند كه مالك آن اجازه بدهد، يا حرفي بزند كه معلوم شود، براي نماز خواندن اذن داده است، مثل اينكه به كسي اجازه دهد در ملك او بنشيند و بخوابد، كه از اينها فهميده مي شود براي نماز خواندن هم اذن داده است

(مساله 880) در زمين بسيار وسيعي كه براي بيشتر مردم مشكل است موقع نماز از آنجا بجاي ديگر بروند، بدون اجازه مالك نماز خواندن و نشستن و خوابيدن در آن، اشكال ندارد

شرط دوم

(مساله

ص: 270

881) مكان نماز گزار بايد بي حركت باشد، و اگر به واسطه تنگي وقت يا جهت ديگر ناچار باشد در جائي كه حركت دارد، مانند اتومبيل و كشتي و ترن نماز بخواند، به قدري كه ممكن است بايد در حال حركت چيزي نخواند و اگر آنها از قبله به طرف ديگر حركت كنند، به طرف قبله برگردد

(مساله 882) نماز خواندن در اتومبيل و كشتي و ترن و مانند اينها، وقتي ايستاده اند مانعي ندارد

(مساله 883) روي خرمن گندم و جو و مانند اينها كه نمي شود بي حركت ماند، نماز باطل است

شرط سوم

(مساله 884) آنكه در جايي نماز بخواند كه اطمينان به تمام كردن نماز داشته باشد در جائي كه به واسطه احتمال باد و باران و زيادي جمعيت و مانند اينها، اطمينان ندارد كه بتواند نماز را تمام كند، احتياط واجب آن است كه نماز نخواند

شرط چهارم

آنكه در جائي كه ماندن در آن حرام است، مثلاً زير سقفي كه نزديك است خراب شود بايد نماز نخواند باطل است

شرط پنجم

آنكه روي چيزي كه ايستادن و نشستن روي آن حرام است، مثل فرشي كه اسم خدا بر آن نوشته شده، نبايد بخواند اگر خواند باطل است

شرط ششم

آنكه در جائي كه سقف آن كوتاه است و نمي تواند در آنجا راست بايستد يا به اندازه اي كوچك است كه جاي ركوع و سجود ندارد، نماز نخواند و اگر ناچار شود در چنين جائي نماز بخواند، بايد به قدري كه ممكن است قيام و ركوع و سجود را بجا آورد

(مساله 885) براي رعايت ادب جلوتر از قبر

ص: 271

پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و امام (عليه السلام) نماز نخواند و چنانچه نماز خواندن بي احترامي و مستلزم هتك باشد، حرام است و نماز بنابر احتياط واجب صحيح نيست

(مساله 886) اگر در نماز چيزي مانند ديوار بين او و قبر مطهر باشد كه بي احترامي نشود اشكال ندارد، ولي فاصله شدن صندوق شريف و ضريح و پارچه اي كه روي آن افتاده، كافي نيست

شرط هفتم

آنكه مكان نماز گزار اگر نجس است به طوري تر نباشد كه رطوبت آن به بدن يا لباس او برسد، ولي جائي كه پيشاني را بر آن مي گذارد اگر نجس باشد در صورتي كه خشك هم باشد نماز باطل است، و احتياط مستحب آن است كه مكان نماز گزار اصلاً نجس نباشد

(مساله 887) بنابر احتياط مستحب بايد زن عقب تر از مرد بايستد و جاي سجده او از جاي ايستادن مرد كمي عقب تر باشد

(مساله 888) اگر زن برابر مرد يا جلوتر بايستد و با هم وارد نماز شوند، بهتر آن است كه نماز را دوباره بخوانند

(مساله 889) اگر بين مرد و زن، ديوار يا پرده، يا چيز ديگري باشد نمازشان صحيح است و احتياط مستحب هم در دوباره خواندن نيست

شرط هشتم

آنكه جا ي پيشاني نماز گزار از جاي زانوهاي او، پيش از چهار انگشت بسته پست تر يا بلند تر نباشد، و احتياط واجب آن است كه از سر انگشتان پا هم بيشتر از اين پست تر و بلند تر نباشد

(مساله 890) بودن مرد و زن نا محرم در جائي كه كسي در آنجا نيست و

ص: 272

كسي هم نمي تواند وارد شود در صورتي كه احتمال وقوع معصيت را بدهند، حرام است و احتياط مستحب آن است كه در آنجا نماز نخوانند

(مساله 891) نماز خواندن در جائي كه تار و مانند آن استعمال مي كنند، باطل نيست، ولي گوش دادن به آنها حرام است

(مساله 892) در خانه كعبه و بر بام آن نماز واجب خواندن مكروه است، ولي در حال ناچاري مانع ندارد

(مساله 893) خواندن نماز مستحب در خانه كعبه و بر بام آن اشكال ندارد، بلكه مستحب است در داخل خانه، مقابل هر ركني، دو ركعت بخوانند

جاهائي كه نماز خواندن در آنها مستحب است

(مساله 894) در شرع مقدس اسلام بسيار سفارش شده است، كه نماز را در مسجد بخوانند و بهتر از همه مسجد ها مسجد الحرام است و بعد از آن مسجد پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و بعد مسجد كوفه و بعد از آن مسجد بيت المقدس و بعد از مسجد بيت المقدس، مسجد جامع هر شهر و بعد از آن مسجد محله و بعد از محله، مسجد بازار است

(مساله 895) براي زنها نماز خواندن در خانه، بلكه در صندوقخانه و اطاق عقب بهتر است، ولي اگر بتوانند كاملاً خود را از نامحرم حفظ كنند، بهتر است در مسجد نماز بخوانند

(مساله 896) نماز در حرم امامان (عليهم السلام) مستحب، بلكه بهتر از مسجد است و نماز در حرم مطهر حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) برابر دويست هزار نماز است

(مساله 897) زياد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدي كه نماز گزار ندارد مستحب است و همسايه مسجد اگر عذري نداشته باشد، مكروه است در غير

ص: 273

مسجد، نماز بخواند

(مساله 898) مستحب است انسان با كسي كه در مسجد حاضر نميشود، غذا نخورد و در كارها با او مشورت نكند و همسايه او نشود، و از او زن نگيرد و به او زن ندهد

جاهاي كه نماز خواندن در آنها مكروه است

(مساله 899) نماز خواندن در چند جا مكروه است و از جمله است: حمام، زمين شوره نمكزار، مقابل انسان، مقابل دري كه باز است، در جاده و خيابان و كوچه اگر براي كساني كه عبور مي كنند زحمت نباشد و چنانچه زحمت باشد حرام، ولي نماز باطل نيست، مقابل آتش و چراغ، در آشپزخانه و هر جا كه كوزه آتش باشد، مقابل چاه و چاله اي كه محل بول باشد، روبروي عكس و مجسمه چيزي كه روح دارد، مگر آنكه روي آن پرده بكشند، در اطاقي كه جنب در آن باشد، در جائي كه عكس باشد اگر چه روبروي نماز گزار نباشد، مقابل قبر، روي قبر، بين دو قبر، در قبرستان

(مساله 900) كسي كه در محل عبور مردم نماز مي خواند، يا كسي روبروي اوست، مستحب است جلوي خود چيزي بگذارد و اگر چوب يا ريسماني هم باشد كافي است

احكام مسجد

(مساله 901) نجس كردن زمين و سقف و بام و طرف داخل ديوار مسجد حرام است و هر كس بفهمد كه نجس شده است بايد فوراً نجاست آن را بر طرف كند و احتياط واجب آن است كه طرف بيرون ديوار مسجد را هم نجس نكنند، واگر نجس شود نجاستش را بر طرف نمايند، مگر آنگه واقف آن را جزء مسجد قرار نداده باشد

(مساله 902) اگر نتواند مسجد را تطهير نمايد، يا كمك لازم داشته

ص: 274

باشد و پيدا نكند، تطهير مسجد بر او واجب نيت ولي اگر بي احترامي به مسجد باشد بنابر احتياط واجب، بايد به كسي كه مي تواند تطهير كند، اطلاع دهد

(مساله 903) اگر جائي از مسجد نجس شود كه تطهير آن بدو ن كندن يا خراب كردن ممكن نيست، بايد آنجا را بكنند يا اگر خرابي زياد لازم نمي آيد، خراب نمايند و پر كردن جائي كه كنده اند، و ساختن جائي كه خراب كرده اند، واجب نيست ولي اگر آن كس كه نجس كرده، بكند يا خراب كرده اند، واجب نيست ولي اگر آن كس كه نجس كرده، بكند يا خراب كند در صورتي امكان بايد پر كند و تعمير نمايد

(مساله 904) اگر مسجدي را غصب كنند و بجاي آن خانه و مانند آن بسازند، كه ديگر به آن مسجد نگويند باز هم بنابر احتياط واجب نجس كردن آن حرام و تطهير آن واجب است

(مساله 905) نجس كردن حرم امامان (عليهم السلام) حرام است و اگر يكي از آنها نجس شود، چنانچه نجس ماندن آن بي احترامي باشد، تطهير آن واجب است، بلكه احتياط واجب آن است كه اگر بي احترامي هم نباشد آن را تطهير كنند

(مساله 906) اگر حصير مسجد نجس شود، بنابر احتياط واجب بايد آن را آب بكشند، ولي چنانچه به واسطه آب كشيدن، خراب مي شود و بريدن جاي نجس بهتر است، بايد آنرا بُبرند و اگر كسي كه نجس كرده ببُرد، بايد خودش اصلاح كند

(مساله 907) بردن عين نجاست مانند خون در مسجد اگر بي احترامي به مسجد باشد، حرام است و همچنين بردن چيزي

ص: 275

كه نجس شده، در صورتي كه بي احترامي به مسجد باشد، حرام است

(مساله 908) اگر مسجد را براي روضه خواني چادر بزنند و فرش كنند و سياهي بكوبند و اسباب چاي در آن ببرند، در صورتي كه اين كارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود، اشكال ندارد

(مساله 909) بنابر احتياط واجب مسجد را به طلا نبايد زينت نمايند و همچنين نبايد صورت چيزهائي كه مثل انسان و حيوان روح در مسجد نقش كنند و نقاشي چيزهائي كه روح ندارد، مثل گل و بوته مكروه است

(مساله 910) اگر مسجد خراب هم شود نمي توانند آن را بفروشند، يا داخل ملك و جاده نمايند مگر اينكه ولي فقيه بر اساس مصالح مهمتري اجازه بدهد

(مساله 911) فروختن در و پنجره و چيزهاي ديگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود، باد اينها را صرف تعمير همان مسجد كنند، و چنانچه به درد آن مسجد نخورد، بايد در مسجد ديگر مصرف شود، ولي اگر به درد مسجدهاي ديگر هم نخورد، مي توانند آن را بفروشند و پول آن را، اگر ممكن است صرف تعمير همان مسجد و گرنه صرف تعمير مسجد ديگر نمايند

(مساله 912) ساختن مسجد و تعمير مسجدي كه نزديك به خرابي مي باشد مستحب است و اگر مسجد طوري خراب شود كه تعمير آن ممكن نباشد، مي توانند آن را خراب كنند و دوباره بسازند، بلكه مي توانند مسجدي را كه خراب نشده، براي احتياج مردم خراب كنند و بزرگتر بسازند

(مساله 913) تميز كردن مسجد و روشن كردن چراغ آن مستحب است و كسي كه مي خواهد

ص: 276

مسجد برود، مستحب برود، مستحب است خود را خوشبو كند و لباس پاكيزه و قيمتي بپوشد و ته كفش خود را وارسي كند كه نجاستي به آن نباشد و موقع داخل شدن به مسجد اول پاي راست و موقع بيرون آمدن، اول پاي چپ را بگذارد و همچنين مستحب است از همه زودتر به مسجد آيد و از همه ديرتر از مسجد بيرون رود

(مساله 914) وقتي انسان وارد مسجد مي شود، مستحب است دو ركعت نماز به قصد تحيت و احترام مسجد بخواند و اگر نماز واجب يا مستحب ديگري هم بخواند، كافي است

(مساله 915) خوابيدن در مسجد، اگر انسان ناچار نباشد و صحبت كردن راجع به كارهاي دنيا و مشغول صنعت شدن و خواندن شعري كه نصيحت و مانند آن نباشد، مكروه است و نيز مكروه است و نيز مكروه است آب دهان و بيني و اخلاط سينه را در مسجد بيندازد و گمشده اي را طلب كند و صداي خود را بلند كند، ولي بلند كردن صدا براي اذان مانعي ندارد

(مساله 916) راه دادن بچه و ديوانه به مسجد مكروه است و كسي كه پياز و سير و مانند اينها خورده كه بوي دهانش مردم را اذيت مي كند، مكروه است به مسجد برود

اذان و اقامه

(مساله 917) براي مرد و زن مستحب است پيش از نمازهاي يوميه اذان و اقامه بگويند، ولي پيش از نماز عيد فطر و قربان، مستحب است سه مرتبه بگويند الصّلوهُ و در نماز هاي واجب ديگر سه مرتبه الصّلوهُ را به قصد رجاء بگويند

(مساله 918) مستحب است در روز اولي كه بچه به دنيا مي

ص: 277

آيد، يا پيش از آنكه بند نافش بيفتد، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگويند

(مساله 919) اذان هيجده جمله است: اللهً اكبرُ چهار مرتبه اشهدً آن لا الهَ الا اللهً، اشهدً آن محّمداً رسولً اللهِ، حيّ علي الصلاهِ، حيَّ علي الفلاحِ، حيّ علي خيرِ العملِ، الله اكبرُ، لا الهَ الا اللهً هر يك دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است يعني دو مرتبه الله اكبرُ از اول اذان و يك مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن كم مي شود و بعد از گفتن حيّ علي خيرِ العملِ بايد دو مرتبه قد قامتِ الصلاة اضافه نمود

(مساله 920) اشهدً آن علياً وليً اللهِ جزء اذان و اقامه نيست ولي خوب است بعد از اشهدً آن محمداً رسولُ اللهِ، به قصد قربت گفته شود و چون در امثال زمان ما، شعار تشيع محسوب مي شود در هر جا كه اظهار اين شعار مستحسن و لازم باشد، گفتن آن هم مستحسن و لازم است

ترجمه اذان و اقامه

اللهَ اكبرً يعني خداي تعالي بزرگتر از آن است كه او را وصف كنند اشهدً آن لا الهَ الاّ اللهً يعني شهادت مي دهم كه غير خدائي كه يكتا و بي همتا است خداي ديگر سزاوار پرستش نيست اشَهدً آن محمداً رسولُ اللهِ يعني شهادت مي دهم كه حضرت محمد بن عبدالله صلي عليه و آله و سلم پيغمبر و فرستاده خداست اشهدً آن علياً امير المؤمنينَ وليّ الله يعني شهادت مي دهم كه حضرت علي (عليه الصلاة و السلام) امير المؤمنين ولي خدا بر همه خلق است حيّ عليَ الصلاة يعني بشتاب براي نماز حيّ علي

ص: 278

الفلاحِ يعني بشتاب براي رستگاري حيّ علي خيرِ العملِ يعني بشتاب براي بهترين كارها كه نماز است قَد قامتِ الصلاة يعني بتحقيق نماز بر پا شد لا الهَ الاّ اللهُ يعني خدائي سزاوار پرستش نيست مگر خدائي كه يكتا و بي همتا است

(مساله 921) بين جمله هاي اذان و اقامه بايد خيلي فاصله نشود و اگر بين آنها بيشتر از معمول فاصله بيندازد، بايد دوباره آن را از سر بگيرد

(مساله 922) اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بيندازد چنانچه غنا شود، يعني به طور آواز خواني كه در مجالس لهو و بازيگري معمول است، اذان و اقامه را بگويد، حرام است و اگر غنا نشود، مكروه مي باشد

(مساله 923) در پنج نماز اذان ساقط مي شود:

اول: نماز عصر روز جمعه

دوم: نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذي الحجه است

سوم: نماز عشا ء شب عيد قربان، براي كسي كه در مشعر الحرام باشد

چهارم: نماز عصر و عشاء زن مستحاضه

پنجم: نماز عصر كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن بول و غائط خود داري كند و در اين پنج نماز در صورتي اذان ساقط مي شود، كه با نماز قبلي فاصله نشود، يا فاصله كمي بين آنها باشد، ولي فاصله شدن نافله و تعقيب ضرر ندارد

(مساله 924) اگر براي نماز جماعتي اذان و اقامه گفته باشند، كسي كه با آن جماعت نماز مي خواند نبايد براي خود اذان و اقامه بگويد

(مساله 925) اگر براي خواندن نماز جماعت به مسجد رود و بيند جماعت تمام شده، تا وقتي كه صفها بهم نخورده و جمعيت

ص: 279

متفرق نشده، نمي تواند براي نماز خود اذان و اقامه بگويد در صورتي كه براي جماعت اذان و اقامه گفته شده باشد

(مساله 926) در جايي كه عده اي مشغول نماز جماعتند، يا نماز آنان تازه تمام شده و صف ها بهم نخورده است، اگر انسان بخواهد فُرادا يا با جماعت ديگري كه بر پا مي شود نماز بخواند، يا سه شرط اذان و اقامه از او ساقط مي شود:

اول: آنكه براي آن نماز، اذان گفته باشند

دوم: آنكه نماز او و نماز جماعت در يك مكان باشد، پس اگر نماز جماعت، داخل مسجد باشد و او بخواهد در بام مسجد نماز بخواند، مستحب است اذان و اقامه بگويد

(مساله 927) اگر در شرط دوم از شرطهايي كه در مساله پيش گفته شد شك كند، يعني شك كند كه نماز جماعت صحيح بوده يا نه، اذان و اقامه از او ساقط است، ولي اگر در يكي از دو شرط ديگر شك كند، مستحب است اذان و اقامه بگويد

(مساله 928) كسي كه اذان و اقامه ديگري را شنيد، چه با او گفته باشد يا نه، در صورتي كه بين آن اذان و اقامه و نمازي كه مي خواهد بخواند، زياد فاصله نشده باشد، مي تواند براي نماز خود اذان و اقامه نگويد

(مساله 930) اگر مرد اذان ر با قصد لذت بشنود، اذان از او ساقط نمي شود بلكه اگر قصد لذت هم نداشته باشد، ساقط شدن اذان اشكال دارد

(مساله 931) اذان و اقامه نماز جماعت را بايد مرد بگويد، ولي در جماعت زنان اگر زن اذان و اقامه بگويد، كافي است

(مساله

ص: 280

932) اقامه بايد بعد از اذان گفته شود و اگر قبل از اذان بگويند، صحيح نيست

(مساله 933) اگر كلمات اذان و اقامه را بدون ترتيب بگويد مثلاً حيّ علي الفلاحِ را پيش از حيّ علي الصلاة بگويد، از جايي كه ترتيب به هم خورده، دوباره بگويد

(مساله 934) بايد بين اذان و اقامه ندهد و اگر بين آنها بقدري فاصله دهد كه اذاني را گفته اذان اين اقامه حساب نشود، مستحب است دوباره اذان و اقامه را بگويد و نيز اگر بين اذان و اقامه و نماز بقدري فاصله دهد فاصله دهد كه اذان و اقامه آن نماز حساب نشود، مستحب است دوباره براي آن نماز، اذان و اقامه بگويد

(مساله 935) اذان واقامه بايد به عربي صحيح گفته شود، پس اگر به عربي غلط بگويد، يا بجاي حرفي حرف ديگر بگويد يا مثلاً ترجمه آنها را به فارسي بگويد صحيح نيست

(مساله 936) اذان و اقامه بايد بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر عمداً يا از روي فراموشي پيش او وقت بگويد، باطل است

(مساله 937) اگر پيش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته يا نه، بايد اذان را بگويد، ولي اگر مشغول اقامه شود و شك كند كه اذان گفته يا نه، گفتن اذان لازم نيست

(مساله 938) اگر در بين اذان يا اقامه، پيش از آنكه قسمتي را بگويد شك كند كه قسمت پيش از آن را گفته يا نه، بايد قسمتي را كه در گفتن آن شك كرده بگيد، ولي اگر در حال گفتن قسمتي از اذان يا اقامه شك كند كه آنچه پيش

ص: 281

از آن است گفته يا نه، گفتن آن لازم نيست

(مساله 939) مستحب است انسان در موقع گفتن اذان، رو به قبله بايستد و با وضو يا غسل باشد و دستها را به گوش بگذرد و صدا را بلند نمايد و بكشد و بين جمله هاي اذان كمي فاصله دهد و بين آنها حرف نزند

(مساله 940) مستحب است بدن انسان در موقع گفتن اقامه آرام باشد و آن را از اذان آهسته تر بگويد و جمله هاي آن را به هم نچسباند ولي به اندازه اي كه بين جمله هاي اذان فاصله مي دهد، بين جمله هاي اقامه فاصله ندهد

(مساله 941) مستحب است بين اذان و اقامه يك قدم بر دارد يا قدري بنشيند يا سجده كند يا ذكر بگويد يا قدري ساكت باشد يا حرفي بزند يا دو ركعت نماز بخواند ولي حرف زدن بين اذان و اقامه نماز صبح مستحب نيست، نماز خواندن بين اذان و اقامه مغرب را به اميد ثواب بجا بياورد

(مساله 942) مستحب است كسي را كه براي گفتن اذان معين مي كنند، عادل و وقت شناس و صدايش بلند باشد و اذان را در جاي بلند بگويد

واجبات نماز

واجبات نماز يازده چيز است: اول نيت، دوم قيام يعني (ايستادن)، سوم تكبيرة الاحرام يعني گفتن الله اكبرً در اول نماز، چهارم ركوع، پنجم سجود، ششم قرائت، هفتم ذكر، هشتم تشهد، نهم سلام، دهم ترتيب، يازدهم موالات يعني پي در پي بودن اجزاء نماز (مساله 943) بعضي از واجبات نماز ركن است، يعني اگر انسان آنها را بجا نياورد، يا در نماز اضافه كند، عمداً باشد يا اشتباهاً نماز

ص: 282

باطل مي شود و بعضي ديگر ركن نيست، يعني اگر عمداً كم يا زياد شود نما ز باطل مي شود و چنانچه اشتباهاً كم يا زياد گردد نماز باطل نمي شود و ركن نماز پنج چيز است: اول نيت، دوم تكبيرة الاحرام، سوم قيام در موقع

گفتن تكبيرة الاحرام و قيام متصل به ركوع يعني ايستادن پيش از ركوع، چهارم ركوع، پنجم دو سجده از يك ركعت

نيت

(مساله 944) انسان بايد نماز را به نيت قربت، يعني براي انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد و لازم نيست نيت ا از قلب خود بگذراند يا مثلاً به زبان بگويد كه چهار ركعت نماز ظهر مي خوانم، قربهً الي الله

(مساله 945) اگر در نماز طهر يا در نماز عصر نيت كند كه چهار ركعت نماز مي خوانم و معين نكند ظهر است يا عصر نماز او باطل است و نيز كسي كه مثلاً قضاي نماز ظهر بر او واجب است، اگر در وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز قضا يا نماز ظهر آن روز را بخواند بايد نمازي را كه مي خواند، در نيت معين كند

(مساله 946) انسان بايد از اول تا آخر نماز به نيت خود باقي باشد، پس اگر در بين نماز بطوري غافل شود كه بپرسند چه مي كني؟ نداند چه بگويد، نمازش باطل است

(مساله 947) انسان بايد فقط براي انجام امر خداوند عالم نماز بخواند، پس كسي كه ريا كند، يعني براي نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است خواه فقط براي مردم باشد يا خدا و مردم هر دو را در نظر بگيرد

(مساله 948) اگر قسمتي

ص: 283

از نماز را هم براي غير خدا بجا آورد، نماز باطل است، چه آن قسمت واجب باشد مثل حمد و سوره، چه مستحب باشد مانند قنوت، بلكه اگر تمام نماز را براي خدا بجا آورد ولي براي نشان دادن به مردم در جاي مخصوصي مثل مسجد يا در وقت مخصوصي مثل اول وقت يا به طر ز مخصوصي مثلاً با جماعت نماز بخواند، نمازش باطل است

تكبيرة الاحرام

(مساله 949) گفتن اللهُ اكبَر در اول هر نماز واجب و ركن است و بايد حروف (الله) و حروف (اكبر) و دو كلمه (اللهُ اكبر) را پشت سر هم بگويد و نيز بايد اين دو كلمه به عربي صحيح گفته شود و اگر به عربي غلط بگويد يا مثلاً ترجمه آن به فارسي بگويد، صحيح نيست

(مساله 950) احتياط واجب آن است كه تكبيرة الاحرام نماز را به چيزي كه پيش از آن مي خواند، مثلاً به اقامه يا به دعايي كه پيش از تكبير مي خواند، نچسباند

(مساله 951) اگر انسان بخواهد (اللهُ اكبر) را به چيزي كه بعد از آن مي خواند مثلاً به بسم الله الرحمن الرحيم) بچسباند بايد (ر) اكبر را با پيش بخواند

(مساله 952) موقع گفتن تكبيرة الاحرام بايد بدن آرام باشد و اگر عمداً حالي كه بدنش حركت دارد، تكبيرة الاحرام را بگويد، باطل است

(مساله 953) تكبير و حمد و سوره و ذكر و دعا را بايد طوري بخواند كه خودش بشنود و اگر به واسطه سنگيني يا كري گوش يا سرو صداي زياد نمي شنود، بايد طوري بگويد كه اگر مانعي نباشد، بشنود

(مساله 954) كسي كه لال است يا

ص: 284

زبان او مرضي دارد كه نمي تواند (اللهُ اكبر) را درست بگويد، بايد به هر طور كه مي تواند بگويد و اگر هيچ نمي تواند بگويد بايد در قلب خود بگذراند و براي تكبير اشاره كند و زبانش را هم اگر مي تواند حركت دهد

(مساله 955) مستحب است بعد از تكبيرة الاحرام بگويد: يا مُحسنُ قداتاكَ المسيءُ و قد امَرتَ المحسنَ آن يتجاوَز عنِ المسي ءِ انتَ المحسنُ و انا المُسيءُ بحقّ محمّدٍ و آلِ محّمدٍ صل عَلي محّمدِ و ال محّمدِ و تجاوَز عن قبيحِ ما تعلمُ منّي يعني اي خدائي كه به بندگان احسان مي كني بنده گنهكار به در خانه تو آمده و تو امر كرده اي كه نيكوكار از گنهكار بگذرد، تو نيكو كاري و من گناهكار بحقّ محّمدٍ و آل محّمدٍ صلي اللهُ عليه و آله و سّلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بديها يي كه مي داني از من سر زده بگذر

(مساله 956) مستحب ا ست موقع گفتن تكبير اول نماز و تكبير هاي بين نماز، دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد

(مساله 957) اگر شك كند كه تكبيرة الاحرام را گفته يا نه، چنانچه مشغول خواندن چيزي شده، به شك خود اعتنا نكند و اگر چيزي نخوانده بايد تكبير را بگويد

(مساله 958) اگر بعد از گفتن تكبيرة الاحرام شك كند كه آن را صحيح گفته يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند

قيام (ايستادن)

(مساله 959) قيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام وقيام پيش از ركوع كه آن را قيام متصل به ركوع مي گويند ركن است، ولي قيام

ص: 285

در موقع خواندن حمد و سوره و قيام بعد از ركوع ركن نيست و اگر كسي آن را از روي فراموشي ترك كند، نمازش صحيح است

(مساله 960) واجب است پيش از گفتن تكبير و بعد از آن مقداري بايستد تا يقين كند كه در حال ايستادن، تكبير گفته است

(مساله 961) اگر ركوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشيند و يادش بيايد كه ركوع نكرده، بايد بايستد و به ركوع رود و اگر بدون اينكه بايستد به حال خميدگي به ركوع برگردد، چون قيام متصل به ركوع را بجا نياورد، نماز او باطل است

(مساله 962) موقعي كه ايستاده است بايد بدن را حركت ندهد و به طرفي خم نشود و بجايي تكيه نكند، ولي اگر از روي ناچاري باشد، يا در حال خم شدن براي ركوع پاها را حركت دهد، اشكال ندارد

(مساله 963) اگر موقعي كه ايستاده از روي فراموشي بدن را حركت دهد يا به طرفي خم شود يا بجايي تكيه كند، اشكال ندارد، ولي در قيام موقع گفتن تكبيرة الاحرام و قيام متصل به ركوع اگر از روي فراموشي هم باشد، بنابر احتياط واجب بايد نماز را تمام كند و دوباره بخواند

(مساله 964) احتياط واجب آن است كه در موقع ايستادن هر دو پا روي زمين باشد، ولي لازم نيست سنگيني بدن روي هر دو پا باشد و اگر روي يك پا هم باشد اشكال ندارد

(مساله 965) كسي كه مي تواند بايستد اگر پاها را خيلي گشاد بگذرد كه به حال ايستادن معمولي نباشد، نمازش باطل است

(مساله 966) موقعي كه انسان در نماز

ص: 286

مي خواهد كمي جلو يا عقب رود يا كمي بدن را به طرف راست يا چپ حركت دهد، بايد چيزي نگويد، ولي بِحول اللهِ و قوتهِ اقومُ اقعدُ را بايد در حال برخاستن بگويد و در موقع گفتن ذكرهاي واجب هم، بدن بي حركت باشد، بلكه بايد احتياط واجب آن است كه در موقع گفتن ذكر هاي مستحبي نماز، بايد بدنش آرام باشد

(مساله 967) اگر در حال حركت بدن ذكر بگويد، مثلاً موقع رفتن به ركوع يا رفتن به سجده تكبير بگويد، چنانچه آن را به قصد ذكري كه در نماز دستور داده اند بگويد، بايد احتياطاً نماز را دوباره بخواند و اگر به اين قصد نگويد، بلكه بخواهد ذكري گفته باشد، نماز صحيح است

(مساله 968) حركت دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد اشكال ندارد، اگر چه احتياط مستحب آن است كه آنها را هم حركت ندهد

(مساله 969) اگر موقع خواندن حمد و سوره يا خواندن تسبيحات، بي اختيار به قدري حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود، احتياط واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن، آنچه را در حال خوانده، دوباره بخواند

(مساله 970) اگر در بين نماز از ايستادن عاجز شود، بايد بنشيند و اگر از نشستن هم عاجز شود بايد بخوابد، ولي تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزي نخواند

(مساله 971) تا انسان مي تواند ايستاده نماز بخواند، نبايد بنشيند، مثلاً كسي كه در موقع ايستادن بدنش حركت مي كند، يا مجبور است به چيزي تكيه دهد يا بدنش را كج كند يا خم شود يا پاها را بيشتر از معمول گشاد

ص: 287

بگذارد كند، بايد به هر طور كه مي تواند ايستاده نماز بخواند، ولي اگر به هيچ قسم حتي مثل حال ركوع هم نتواند بايستد، بايد راست بنشيند و نشسته نماز بخواند

(مساله 972) تا انسان مي تواند بنشيند نبايد خوابيده نماز بخواند و اگر نتواند راست بنشيند، بايد هر طور كه مي تواند بنشيند و اگر به هيچ قسم نمي تواند بنشيند بايد بطوري كه در احكام قبله گفته شد، به پهلوي راست بخوابد و اگر نمي تواند به پهلوي چپ و اگر آن هم ممكن نيست به پشت بخوابد به طوري كه كف پاهاي او رو به قبله باشد

(مساله 973) كسي كه نشسته نماز مي خواند، اگر بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بايستد و ركوع را ايستاده بجا آورد، بايد بايستد و از حال ايستاده به ركوع رود و اگر نتواند بايد ركوع را هم نشسته بجا آورد

(مساله 974) كسي كه خوابيده نماز مي خواند، اگر در بين نماز بتواند بنشيند بايد مقداري را كه مي تواند نشسته بخواند و نيز اگر مي تواند بايستد بايد مقداري را كه مي تواند، ايستاده بخواند، ولي تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزي نخواند

(مساله 975) كسي كه نشسته نماز مي خواند اگر در بين نماز بتواند بايستد، بايد مقداري را كه مي تواند، ايستاده بخواند، ولي تا بدنش آرام نگرفته، بايد چيزي نخواند

(مساله 976) كسي كه مي تواند بايستد اگر بترسد كه به واسطه ايستادن، مريض شود يا ضرري به او برسد، ميتواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن هم بترسد مي تواند خوابيده نماز بخواند

(مساله 977) اگر انسان

ص: 288

احتمال بدهد كه تا آخر وقت بتواند ايستاده نماز بخواند، بنابر احتياط لازم نماز را تاخير بياندازد، پس اگر نتوانست بايستد مطابق وظيفه اش، نماز بجا آورد

(مساله 976) مستحب است در حال ايستادن بدن را راست نگهدارد، شانه ها را پايين بيندازد، دستها را روي رآنها بگذارد، انگشتها را به هم بچسباند، جاي سجده را نگاه كند، سنگيني بدن را به طور مساوي روي دو پا بيندازد، با خضوع و خشوع باشد، پاها را پس و پيش نگذارد، اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا يك وجب فاصله دهد و اگر زن است پاها را به هم بچسباند

قرائت

(مساله 979) در ركعت اول ودوم نمازهاي واجب يوميه، انسان بايد اول حمد و بعد از آن يك سوره تمام، بخواند

(مساله 980) ا گر وقت نماز تنگ باشد، يا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند، مثلاً بترسد كه اگر سوره ها را بخواند، دزد يا درنده، يا چيز ديگري به او صدمه بزند، نبايد سوره را بخواند و اگر در كاري عجله داشته باشد، مي تواند سوره را نخواند

(مساله 981) اگر عمداً سوره را پيش از حمد بخواند، نمازش باطل است و اگر اشتباهاً سوره را پيش از حمد بخواند و در بين آن يادش بيايد، بايد سوره را رها كند و بعد از خواندن حمد سوره را از اول بخواند

(مساله 982) اگر حمد و سوره با يكي از آنها را فراموش كند و بعد از رسيدن به ركوع بفهمد، نمازش صحيح است

(مساله 983) اگر پيش از آنكه براي ركوع خم شود، بفهمد كه حمد و سوره را

ص: 289

نخوانده، بايد بخواند و اگر بفهمد سوره را نخوانده، بايد فقط سوره را بخواند، ولي اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده، بايد اول حمد و بعد از آن دوباره سوره را بخواند، و نيز اگر خم شود و پيش از آنكه به ركوع برسد، بفهمد حمد و سوره، يا سوره تنها، يا حمد تنها را نخوانده، بايد بايستد و به همين دستور عمل نمايد

(مساله 984) اگر در نماز يكي از چهار سوره اي را كه آيه سجده دارد و در مساله 356گفته شد، عمداً بخواند نمازش باطل است

(مساله 985) اگر اشتباهاً، مشغول خواندن سوره اي شود كه سجده واجب دارد، چنانچه پيش از رسيدن به آيه سجده بفهمد، بايد آن سوره را رها كند و سوره ديگر بخواند و اگر بعد از خواندن آيه سجده بفهمد، به همان سوره كه خواند، اكتفا نمايد و بعد از نماز، سجده آن را به جا آورد

(مساله 986) اگر در نماز آيه سجده را بشنود، نماز خود را تمام كند و بعد از نماز، سجده را به جا آورد

(مساله 987) در نماز مستحبي خواندن سوره لازم نيست، اگر چه آن نماز به واسطه نذر كردن واجب شده باشد، ولي در بعضي از نمازهاي مستحبي مثل نماز وحشت كه سوره مخصوصي دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد، بايد همان سوره را بخواند

(مساله 988) در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه مستحب است در ركعت اول بعد از حمد، سوره جمعه و در ركعت دوم بعد از حمد، سوره منافقين بخواند و اگر مشغول يكي از اينها شود، بنابر احتياط

ص: 290

واجب نمي تواند آن را رها كند و سوره ديگر بخواند

(مساله 989) اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره قُل هوَ اللهُ احدٌ يا سوره قُل يا ايَها الكافرينَ شود، نمي تواند آن را رها كند و سوره ديگر بخواند ولي در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه اگر از روي فراموشي بجاي سوره جمعه و منافقين يكي از اين دو سوره را بخواند، تا به نصف نر سيده مي تواند آن را رها كند و سوره جمعه و منافقين را بخواند

(مساله 990) اگر در نماز جمعه يا نماز ظهر روز جمعه عمداً سوره قُل هُو اللهُ احدٌ يا سوره قُل يا ايَها الكافرونَ بخواند، اگر چه به نصف نرسيده باشد، بنابر احتياط واجب نمي تواند رها كند و سوره جمعه و منافقين را بخواند

(مساله 991) اگر در نماز، غير سوره قُل هُو اللهُ احدٌ و قُل يا ايَها الكافرونَ سوره ديگري بخواند، تا به نصف نرسيده مي تواند رها كند و سوره ديگر بخواند

(مساله 992) اگر مقداري از سوره را فراموش كند يا از روي ناچاري، مثلاً به واسطه تنگي وقت يا جهت ديگر نشود آن را تمام نمايد، مي تواند آن سوره را رها كند و سوره ديگر بخواند، اگر چه از نصف گذشته باشد، يا سوره اي را كه مي خواند، قُل هُو اللهُ احدٌ يا قُل يا ايُها الكافرونَ باشد

(مساله 993) بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح ومغرب و عشا را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند

(مساله 994)

ص: 291

مرد بايد در نماز صبح و مغرب و عشا مواظب باشد كه تمام كلمات حمد و سوره، حتي حرف آخر آنها را بلند بخواند

(مساله 995) زن مي تواند حمد و سوره نماز صبح و مغرب عشا را بلند يا آهسته بخواند، ولي اگر نا محرم صدايش را بشنود، بنابراحتياط واجب بايد آهسته بخواند

(مساله 996) اگر در جائي كه بايد نماز را بلند خواند، عمداً بلند بخواند، نمازش باطل است ولي اگر از روي فراموشي يا ندانستن مساله باشد صحيح است و اگر در بين خواندن حمد و سوره هم بفهمد اشتباه كرده، لازم نيست مقداري را كه خوانده دوباره بخواند

(مساله 997) اگر كسي در خواندن حمد و سوره بيشتر از معمول صدايش را بلند كند، مثل آنكه آنها را با فرياد بخواند، نمازش باطل است

(مساله 998) انسان بايد بگيرد كه غلط نخواند و كسي كه به هيچ قسم نمي تواند صحيح آن را ياد بگيرد، بايد هر طور كه مي تواند بخواند و احتياط مستحب آن است كه نماز را به جماعت به جا آورد

(مساله 999) كسي كه حمد و سوره و چيزهاي ديگر نماز را به خوبي نمي داند و مي تواند ياد بگيرد، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، بايد بگيرد و اگر وقت تنگ است، بنابر احتياط واجب بايد نمازش را به جماعت بخواند، مگر اينكه بر او خرج و مشقت باشد

(مساله 1000) بهتر آن است كه براي ياد دادن واجبات نماز مزد نگيرند، ولي براي ياد دادن مستحبات آن مزد گرفتن بدون اشكال است

(مساله 1001) اگر يكي از كلمات حمد يا سوره را نداند، يا

ص: 292

عمداً آن را نگويد يا به جاي حرفي حرف ديگر بگويد، مثلاً به جاي (ض) (ظ) بگويد يا جائي كه بايد بدون زير و زبر خوانده شود، زير وزبر بدهد، يا تشديد را نگويد، نماز او باطل است

(مساله 1002) اگر انسان كلمه اي را صحيح بداند و در نماز همانطور بخواند و بعد بفهمد غلط خوانده، احتياط واجب آن است كه دوباره بخواند و اگر وقت گذشته، قضا نمايد

(مساله 1003) اگر زير وزبر كلمه اي را نداند، بايد ياد بگيرد، ولي اگر كلمه اي را كه وقف كردن آخر آن جائز است هميشه وقف كند، يادگرفتن زير و زبر آن لازم نيست و نيز ا گر نداند مثلاً كلمه اي به (س) است يا به (ص) بايد ياد بگيرد و چنانچه دو جور يا بيشتر بخواند، مثل آنكه در اهدنا الصراط المستقيم، مستقيم را يك مرتبه با سين و يك مرتبه با صاد بخواند نمازش باطل است، مگر آنكه هر دو جور قرائت شده باشد و به اميد رسيدن به واقع بخواند

(مساله 1004) اگر در كلمه اي (واو) باشد و حرف قبل از (واو) در آن كلمه پيش داشته باشد و حرف بعد از (واو) در آن كلمه همزه (ء) باشد، مثل كلمه سوء بايد آن (واو) را مد بدهد، يعني آن را بكشد و همچنين اگر در كلمه اي (الف) باشد و حرف قبل از (الف) در آن كلمه زبر داشته باشد و حرف بعد از (الف) درآن كلمه همزه باشد، مل (جاء) بايد(الف) آن را بكشد و نيز اگر در كلمه اي (ي) باشد و حرف پيش از (ي) در

ص: 293

آن كلمه زير داشته باشد و حرف بعد از (ي) در آن كلمه همزه باشد، مثل (جي ء) بايد (ي) را با مد بخواند و اگر بعد از اين (و او) و (الف) و (ي) به جاي همزه (ء) حرفي باشد كه ساكن است يعني زير وزبر و پيش ندارد باز هم بايد اين سه حرف را با مد بخواند، مثلاً در ولا الضالين كه بعد از (الف) حرف (لام) ساكن است بايد (الف) آن را با مد بخواند و چنانچه به دستوري كه گفته شد رفتار نكند احتياط واجب آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند

(مساله 1005) احتياط واجب آن است كه در نماز، وقف به حركت و وصل به سكون ننمايد و معني وقف به حركت آن است كه زير يا زبر يا پيش آخر كلمه اي را بگويد و بين آن كلمه و كلمه بعدش فاصله دهد مثلاً بگويد الرحمن الرحيم و ميم الرحيم را زير بدهد و بعد قدري فاصله دهد و بگويد مالك يوم الدين و معني وصل به سكون آن است كه زير يا زبر يل پيش كلمه اي را نگويد و آن كلمه را به كلمه بعد بچسباند مثل آنكه بگويد الرحمن الرحيم و ميم الرحيم را زير ندهد و فوراً مالك يوم الدين را بگويد

(مساله 1006) در ركعت سوم و چهارم نماز مي تواند فقط يك حمد بخواند يا سه مرتبه تسبيحات اربعه بگويد سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر و اگر يك مرتبه هم تسبيحات اربعه بگويد كافي است و مي تواند در يك ركعت

ص: 294

حمد و در ركعت ديگر تسبيحات بگويد و بهتر است در هر دو ركعت تسبيحات بخواند

(مساله 1007) در تنگي وقت بايد تسبيحات اربعه را يك مرتبه بگويد

(مساله 1008) بر مرد و زن واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز، حمد يا تسبيحات را آهسته بخواند

(مساله 1009) اگر در ركعت سوم يا چهارم حمد خواند، بنابر احتياط واجب بسم الله آن را آهسته بگويد

(مساله 1010) كسي كه نمي تواند تسبيحات را ياد بگيرد يا درست بخواند بايد در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند

(مساله 1011) اگر در دو ركعت اول نماز به خيال اينكه دو ركعت آخر است تسبيحات بگويد، چنانچه پيش از ركوع بفهمد، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر در ركوع بفهمد، نمازش صحيح است

(مساله 1012) اگر در دو ركعت آخر نماز به خيال اينكه در دو ركعت اول است حمد بخواند، يا در دو ركعت اول نماز با اينكه گمان مي كرده در دو كعت آخر است حمد بخواند چه پيش از ركوع بفهمد چه بعد از آن، نمازش صحيح است

(مساله 1013) اگر در ركعت سوم يا چهارم مي خواست حمد بخواند تسبيحات به زبانش آمد، يا مي خواست تسبيحات بخواند حمد به زبانش آمد، بايد آن را رها كند و دوباره حمد يا تسبيحات را بخواند ولي اگر دعادتش خواندن چيزي بوده ه به زبانش آمده و در خزانه قلبش آن را قصد داشته، مي تواند همان را تمام كند و نمازش صحيح است

(مساله 1014) كسي كه عادت دارد در ركعت سوم وچهارم تسبيحات بخواند اگر بدون قصد مشغول خواندن

ص: 295

حمد شود بايد آن را رها كند و دوباره حمد يا تسبيحات را بخواند

(مساله 1015) در ركعت سوم و چهارم مستحب است بعد از تسبيحات استغفار كند، مثلاً بگويد استغفر الله ربي و اتوب اليه يا بگويد: اللهم اغفرلي، و اگر به گمان آنكه حمد يا تسبيحات را گفته مشغول گفتن استغفار شود و شك كند كه حمد يا تسبيحات را خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا ننمايد ولي اگر نمازگزار پيش از خم شدن براي ركوع در حالي كه مشغول گفتن استغفار نيست، شك كند حمد يا تسبيحات را خوانده يا نه، بايد حمد يا تسبيحات را بخواند

(مساله 1016) اگر در ركوع ركعت سوم يا چهارم يا در حال رفتن به ركوع شك كند كه حمد يا تسبيحات را خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند

(مساله 1017) هر گاه شك كند كه آيه يا كلمه اي را درست گفته يا نه، اگر به چيز ي كه بعد از آن است مشغول نشده، بايد آن آيه يا كلمه را به طور صحيح بگويد و اگر به چيزي كه بعد از آن است مشغول شده، چنانچه آن چيز ركن باشد مثل آنكه در ركوع شك كند كه فلان كلمه از سوره را درست گفته يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند، واگر ركن نباشد، مثلاً موقع گفتن (الله الصمد) شك كند كه (قل هو الله احد) را درست گفته يا نه، باز هم مي تواند به شك خود اعتنا نكند، ولي اگر احتياطا آن آيه يا كلمه را به طور صحيح بگويد اشكال ندارد، و اگر چند مرتبه

ص: 296

هم شك كند، مي تواند چند بار بگويد اما اگر به وسواس برسد و باز هم بگويد، بنابر احتياط واجب بايد نمازش را دوباره بخواند

(مساله 1018) مستحب است در ركعت اول، پيش از خواندن حمد بگويد اعوذ بالله من الشيطان الرجيم و در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر (بسم الله) را بلند بگويد و حمد و سوره را شمرده بخواند و در آخر هر آيه وقفكند، يعني آن را به آيه بعد بچسباند، و در حال خواندن حمد و سوره به معناي آيه توجه داشته باشد اگر نماز را به جماعت مي خواند، بعد از تمام شدن حمد امام و اگر فُرادا مي خواند، بعد از آنكه حمد خودش تمام شد، بگويد الحمدلله رب العالمين بعد از خواندن سوره قل هو الله احد يك يا دو سه مرتبه كذلك الله ربي يا سه مرتبه كذلك الله ربنا بگويد، بعد از خواندن سوره كمي صبر كند بعد تكبير پيش از ركوع را بگويد يا قنوت را بخواند

(مساله 1019) مستحب است در تمام نمازها در ركعت اول، سوره انا انزلناه و در ركعت دوم، سوره قل هو الله احد را بخواند

(مساله 1020) مكروه است انسان در تمام نماز هاي يك شبانه روز سوره قل هو الله احد را نخواند

(مساله 1021) خواندن سوره قل هو الله به يك نفس مكروه است

(مساله 1022) سوره اي را كه در ركعت اول خوانده مكروه است در ركعت دوم بخواند ولي اگر سوره قل قل هو الله احد را در هر دو ركعت بخواند، مكروه نيست

ركوع

(مساله 1023) در هر ركعت بعد از قرائت

ص: 297

بايد به اندازه اي خم شود كه بتواند دست را به زانو بگذارد و اين عمل را ركوع مي گويند

(مساله 1024) اگر به اندازه ركوع خم شود، ولي دستها را به زانو نگذارد اشكال ندارد

(مساله 1025) هرگاه ركوع بطور غير معمول به جا آورد مثلاً به چپ يا راست خم شود اگر چه دستهاي او به زانو برسد، صحيح نيست

(مساله 1026) خم شدن بايد به قصد ركوع باشد، پس اگر به قصد كار ديگر براي كشتن جانور خم شود، نمي تواند آن را ركوع حساب كند، بلكه بايد بايستد دوباره براي ركوع خم شود و به واسطه اين عمل، ركن زياد نشده و نماز باطل نمي شود

(مسال1027) كسي كه دست يا زانوي او با دست و زانوي ديگران فرق دارد، مثلاً دستش خيلي بلند است كه اگر كمي خم شود به زانو مي رسد، يا زانوي او پائين تر از مردم ديگر است كه بايد خيلي خم شود تا دستش به زانو برسد، بايد به اندازه معمول خم شود

(مساله 1028) كسي كه نشسته ركوع مي كند، بايد بقدري خم شود كه صورتش مقابل زانو ها برسد و بهتر است بقدري خم شود كه صورت، نزديك جاي سجده برسد

(مساله 1029) انسان هر ذكري در ركوع بگويد كافي است، ولي احتياط واجب آن است كه بقدر سه مرتبه سبحانَ اللهِ يا يك مرتبه سبحانَ ربيَ العظيمِ و بحمدهِ كمتر نباشد

(مساله 1030) ذكر ركوع بايد دنبال هم و به عربي صحيح گفته شود و مستحب است آن را سه يا پنج يا هفت مرتبه بلكه بيشتر بگويند

(مساله 1031) در ركوع

ص: 298

بايد به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد و در ذكر مستحب هم اگر آن را به قصد ذكري كه براي ركوع دستور داده اند بگويد، بنابر احتياط واجب، آرام بودن لازم است

(مساله 1032) اگر موقعي كه ذكر ركوع را مي گويد، بي اختيار بقدري حركت كند كه از حال آرام بودن خارج شود، بنابر احتياط واجب بايد بعد از آرام گرفتن بدن، دوباره ذكر را بگويد، ولي اگر كمي حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج نشود، يا انگشتان را حركت دهد، اشكال ندارد

(مساله 1033) اگر پيش از آنكه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گيرد، عمداً ذكر ركوع را بگويد، نمازش باطل است

(مساله 1034) اگر پيش از تمام شدن ذكر واجب، عمداً سر از ركوع بردارد نمازش باطل است و اگر سهواً سر بردارد، چنانچه پيش از آنكه از حال ركوع خارج شود، يادش بيايد كه ذكر ركوع را تمام نكرده بايد در حال آرامي بدن دوباره ذكر را بگويد و اگر بعد از آنكه از حال ركوع خارج شد، يادش بيايد نماز او صحيح است

(مساله 1035) اگر نتواند به مقدار ذكر در ركوع بماند، در صورتي كه بتواند پيش از آنكه از حد ركوع بيرون رود ذكر را بگويد، بايد در آن حال تمام كند و اگر نتواند در حال برخاستن ذكر را به قصد رجاء بگويد

(مساله 1036) اگر به واسطه مرض و مانند آن در ركوع آرام نگيرد، نماز صحيح است ولي بايد پيش از آنكه از حال ركوع خارج شود، ذكر واجب يعني سبحانَ ربيَ العظيمِ و بحمدهِ يا سه مرتبه

ص: 299

سبحان اللهِ را بگويد

(مساله 1037) هر گاه نتواند به اندازه ركوع خم شود، بايد به چيزي تكيه دهد و ركوع كند و اگر موقعي هم كه تكيه داده نتواند به طور معمول ركوع كند، بايد به هر اندازه مي تواند، خم شود و اگر هيچ نتواند خم شود، بايد موقع ركوع بنشيند و نشسته ركوع كند و احتياط واجب آن است كه نماز ديگري هم بخواند و براي ركوع آن سر اشاره نمايد

(مساله 1038) كسي كه مي تواند ايستاده يا نشسته نتواند ركوع كند، بايد ايستاده نماز بخواند و براي ركوع با سر اشاره كند و اگر نتواند اشاره كند، بايد به نيت ركوع چشم ها را هم بگذارد و ذكر آن را بگويد و به نيت برخاستن از ركوع، چشمها را باز كند و اگر از اين هم عاجز است بايد در قلب، نيت ركوع كند و ذكر آن را بگويد

(مساله 1039) كسي كه نمي تواند ايستاده يا نشسته ركوع كند و براي ركوع فقط مي تواند در حالي كه ايستاده نماز بخواند و براي ركوع با سر اشاره نمايد و احتياط مستحب آن است كه نماز ديگري هم بخواند و موقع ركوع آن بنشيند و هر قدر مي تواند براي ركوع خم شود

(مساله 1040) اگر بعد از رسيدن به حد ركوع و آرام گرفتن بدن، سر بردارد و دو مرتبه به قصد ركوع به اندازه ركوع خم شود، نمازش باطل است و نيز اگر بعد از آنكه به اندازه ركوع بگذرد و دوباره به ركوع برگردد، بنابراحتياط واجب نمازش باطل است و بهتر آن است كه نماز را تمام

ص: 300

كند و از سر بخواند

(مساله 1041) اگر ركوع را فراموش كند و پيش از ايستادن، يا پيش از آرام گرفتن بدن به سجده رود نمازش باطل است

(مساله 1042) اگر ركوع را فراموش كند و پيش از آنكه به سجده برسد، يادش بيايد بايد بايستد بعد به ركوع رود و چنانچه به حالت خميدگي به ركوع برگردد، نمازش باطل است

(مساله 1043) اگر بعد از آنكه پيشاني به زمين برسد يادش بيايد كه ركوع نكرده بنابر احتياط واجب بايد بايستد و ركوع را به جا آورد و نماز را تمام كند و دوباره بخواند

(مساله 1044) مستحب است پيش از رفتن به ركوع در حالي كه راست ايستاده تكبير بگويد و در ركوع زانوها را به عقب دهد و پشت را صاف نگهدارد و گردن را بكشد و مساوي پشت نگهدارد و بين دو قدم را نگاه كند و پيش از ذكر يا بعد از آن صلوات بفرستد و بعد از آنكه از ركوع برخاست و راست ايستاد، در حال آرامي بدن بگويد: سمَع اللهُ لمَن حَمدهُ

(مساله 1045) مستحب است در ركوع زنها دست را از زانو بالاتر بگذارند و زانو ها را به عقب ندهند

سجود

(مساله 1046) نمازگزار بايد در هر ركعت از نماز هاي واجب و مستحب، بعد از ركوع، دو سجده كند و سجده آن است كه پيشاني و كف دو دست و سر دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمين بگذارد

(مساله 1047) دو سجده از يك ركعت با هم ركن است كه اگر كسي در نماز واجب عمداً يا از روي فراموشي هر دو

ص: 301

را ترك كند، يا دو سجده ديگر به آنها اضافه نمايد نمازش باطل است

(مساله 1048) اگر عمدا يك سجده كم يا زياد كند، نماز باطل ميشود و اگر سهواً يك سجده كم كند، حكم آن بعداً گفته خواهد شد

(مساله 1049) اگر پيشاني را عمداً يا سهواً به زمين نگذارد، سجده نكرده است، اگر چه جاهاي ديگر به زمين برسد، ولي اگر پيشاني را به زمين بگذارد و سهواً جاهاي ديگر به زمين نرساند، يا سهواً ذكر نگويد سجده صحيح است

(مساله 1050) در سجده هر ذكري بگويد كافي است، ولي احتياط واجب آن است كه مقدار ذكر از سه مرتبه سبحان الله يا يك مرتبه سبحان ربي الاعلي و بحمده كمتر نباشد و مستحب است سبحان ربي الاعلي و بحمده را سه يا پنج يا هفت مرتبه بگويد

(مساله 1051) در سجود بايد به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد و موقع گفتن ذكر مستحب هم اگر آن را به قصد ذكري كه براي سجده دستور داده اند بگويد، آرام بودن بدن لازم است

(مساله 1052) اگر پيش از آنكه پيشاني به زمين برسد و بدن آرام بگيرد، عمداً ذكر سجده را بگويد، يا پيش از تمام شدن ذكر، عمداً سر از سجده بردارد نماز باطل است

(مساله 1053) اگر پيش از آنكه پيشاني به زمين برسد و بدن آرام گيرد، سهواً ذكر سجده را بگويد و پيش از آنكه سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه كرده بايد دوباره در حال آرام بودن، ذكر را بگويد

(مساله 1054) اگر بعد از آنكه سر از سجده برداشت، بفهمد كه پيش از آرام گرفتن بدن

ص: 302

ذكر را گفته يا پيش از آنكه ذكر سجده تمام شود سر برداشته، نمازش صحيح است

(مساله 1055) اگر موقعي كه ذكر سجده را مي گويد، يكي از هفت عضو را عمداً از زمين بر دارد، نماز باطل مي شود ولي موقعي كه مشغول گفتن ذكر نيست، اگر غير پيشاني جاهاي ديگر را از زمين بردارد و دوباره اشكال ندارد

(مساله 1056) اگر پيش از تمام شدن ذكر سجده سهواً پيشاني را از زمين بردارد نمي تواند دوباره به زمين بگذارد و بايد آن را يك سجده حساب كند ولي اگر جاهاي ديگر را سهواً از زمين بر دارد، بايد دو مرتبه به زمين بگذارد و ذكر را بگويد

(مساله 1057) بعد از تمام شدن ذكر سجده اول بايد بنشيند تا بدن آرام گيرد و دوباره به سجده رود

(مساله 1058) جاي پيشاني نماز گزار بايد از جاهاي زانوهايش پست تر و بلند تر از چهار انگشت بسته نباشد بلكه احتياط واجب آن است كه جاي پيشاني او از جاي انگشتانش نيز پست و بلندتر از چهار انگشت بسته نباشد

(مساله 1059) در زمين سراشيب كه سراشيبي آن درست معلوم نيست، احتياط واجب آن است كه جاي پيشاني نماز گزار از جاي انگشت هاي پا و سر زانو هاي او نيز بيش از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد

(مساله 1060) اگر پيشاني را سهواً به چيزي بگذارد كه از لاي انگشت هاي پا و سر زانوهاي او بلندتر از چهار انگشت بسته، چنانچه بلندي آن بقدري است كه نمي گويند در حال سجده است، مي تواند سر را بر دارد و به چيزي كه بلندي

ص: 303

آن به چهار انگشت بسته يا كمتر است بگذارد و مي تواند سر را به روي آنچه به اندازه چهار انگشت يا كمتر است بكشد و اگر بلندي آن بقدري است كه مي گويند در حال سجده است احتياط واجب آن است كه پيشاني را از روي آن به روي چيزي كه بلندي آن به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است بكشد و اگر كشيدن پيشاني ممكن نيست، بنابر احتياط واجب بايد نماز را تمام كند و دوباره بخواند

(مساله 1061) بايد بين پيشاني و آنچه بر آن سجده مي كند چيزي نباشد، پس اگر مهري بقدري چرك باشد كه پيشاني به خود مهر نرسد، سجده باطل است، ولي اگر مثلاً رنگ مهر تغيير كرده باشد، اشكال ندارد

(مساله 1062) در سجده بايد كف دست را بر زمين بگذارد ولي در حال ناچاري پشت دست هم مانعي ندارد و اگر پشت دست ممكن نباشد، بايد مچ دست را بگذارد و چنانچه آن را هم نتواند، بايد تا آرنج هر جا كه مي تواند بر زمين بگذارد و اگر آن هم ممكن نيست، گذاشتن بازو كافي است

(مساله 1063) در سجده بايد بنابر احتياط واجب سر دو انگشت پاها را به زمين بگذارد و اگر انگشتهاي ديگر پا، يا روي پا را به زمين بگذارد، يا به واسطه بلند بودن ناخن، سرشت به زمين نرسد نماز باطل است و كسي كه به واسطه ندانستن مساله نماز هاي خود را اينطور خوانده بنابر احتياط واجب بايد دوباره بخواند

(مساله 1064) كسي كه مقداري از شست پايش بريده، بايد بقيه آن را به زمين بگذارد، واگر چيزي

ص: 304

از آن نمانده، يا اگر مانده، خيلي كوتاه است بايد بقيه انگشتان را بگذارد و اگر هيچ انگشت ندارد، بايد هر مقداري از پا باقي مانده به زمين بگذارد

(مساله 1065) اگر به طور غير معمول سجده كند، مثلاً سينه وشكم را به زمين بچسباند، بنابر احتياط واجب بايد نماز را دوباره بخواند و اگر پاها را دراز كند، اگر چه هفت عضوي كه گفته شد به زمين برسد، بايد نماز را دوباره بخواند

(مساله 1066) مهر يا چيز ديگري كه بر آن سجده مي كند، بايد پاك باشد، ولي اگر مثلاً نهر را روي فرش نجس بگذرد، يا يك طرف مُهر را روي فرش نجس بگذرد، يا يك طرف مهر نجس باشد وپيشاني را به طرف پاك آن بگذارد، اشكال ندارد

(مساله 1067) اگر در پيشاني دمل ومانند آن باشد، چنانچه ممكن است بايد با جاي سالم پيشاني سجده كند واگر ممكن نيست بايد زمين را گود كند ودمل را در گودال وجاي سالم را به مقداري كه براي سجده كافي باشد بر زمين بگذارد

(مساله 1068) اگر دمل يا زخم تمام پيشاني را گرفته باشد بايد به يكي از دو طرف پيشاني سجده كند و اگر ممكن نيست به چانه و اگر به چانه هم ممكن نيست بايد به هر جاي از صورت كه ممكن است سجده كند واگر به هيچ جاي از صورت ممكن نيست بايد با جلو سر، سجده نمايد

(مساله 1069) كسي كه نمي تواند پيشاني را به زمين برساند بايد به مقداري كه مي تواند خم شود و مهر يا چيز ديگري را كه سجده بر آن صحيح است

ص: 305

روي چيز بلندي گذاشته وطوري پيشاني را بر آن بگذارد كه بگويند سجده كرده است، ولي بايد كف دستها وزانوها وانگشتان پا را به طور معمول به زمين بگذارد

(مساله 1070) كسي كه هيچ نمي تواند خم شود بايد براي سجده بنشيند و با سر اشاره كند و اگر نتواند بايد با چشمها اشاره نمايد و در هر دو صورت احتياط واجب آن است كه اگر مي تواند بقدري مُهر را بلند كند كه پيشاني را بر آن بگذارد و اگر نمي تواند احتياط مستحب آن است كه مهر را بلند كند و به پيشاني بگذارد و اگر با سر يا چشمها هم نمي تواند اشاره كند، بايد در قلب نيت سجده كند و بنابر احتياط واجب با دست و مانند آن براي سجده، اشاره نمايد

(مساله 1071) كسي كه نمي تواند بنشيند، بايد ايستاده نيت سجده كند و چنانچه مي تواند براي سجده با سر اشاره كند و اگر نمي تواند، با چشمها اشاره نمايد و اگر اين را هم نمي تواند، در قلب نيت سجده كند، و بنابر احتياط واجب با دست و مانند آن براي سجده اشاره نمايد

(مساله 1072) اگر پيشاني بي اختيار از جاي سجده بلند شود، چنانچه ممكن باشد بايد نگذارد دوباره به جاي سجده برسد، و اين يك سجده برسد، و اين يك سجده حساب مي شود، چه ذكر سجده را گفته باشد يا نه و اگر نتواند سر را نگهدارد و بي اختيار دوباره به جاي سجده برسد، روي هم يك سجده حساب مي شود و اگر ذكر نگفته باشد، بايد بگويد

(مساله 1073) جائي كه انسان

ص: 306

بايد تقيه كند مي تواند بر فرش و مانند آن سجده نمايد و لازم نيست براي نماز به جاي ديگر برود

(مساله 1074) اگر روي چيزي كه بدن روي آن آرام نمي گيرد سجده كند، باطل است ولي روي تشك پر يا چيز ديگري كه بعد از سر گذاشتن و مقداري پائين رفتن آرام مي گيرد، سجده كند، اشكال ندارد

(مساله 1075) اگر انسان ناچار شود كه در زمين گل نماز بخواند اگر آلوده شدن بدن و لباس براي او مشقت ندارد سجده و تشهد را بطور معمول بجا آورد، و اگر مشقت دارد مي تواند در حالي كه ايستاده است، براي سجده با سر اشاره كند و تشهد را ايستاده بخواند و اگر سجده و تشهد را به طور معمول هم به جا آورد، نمازش صحيح است

(مساله 1076) در ركعت اول و ركعت سومي كه تشهد ندارد، مثل ركعت سوم نماز و عصر و عشا، بنابر احتياط واجب بايد بعد از سجده دوم قدري بي حركت بنشيند و بعد برخيزد

چيزهائي كه سجده بر آنها صحيح است

(مساله 1077) بايد بر زمين و چيزهاي غير خوراكي كه از زمين مي رويد، مانند چوب و برگ درخت سجده كرد و سجده بر چيزهاي خوراكي و پوشاكي صحيح نيست و نيز سجده كردن بر چيزهاي معدني مانند طلا و نقره و عقيق و فيروزه باطل است، اما سجده كردن بر سنگهاي سياه اشكال ندارد

(مساله 1078) احتياط واجب آن است كه بر برگ درخت مو، اگر تازه باشد سجده نكنند

(مساله 1079) سجده بر چيزهائي كه از زمين مي رويد و خوراك حيوان است مثل علف و كاه صحيح است

(مساله 1080)

ص: 307

سجده بر گلهائي كه خوراكي نيستند، صحيح است، ولي سجده بر دواهاي خوراكي كه از زمين مي رويند، مانند گل بنفشه و گل گاو زبان صحيح نيست

(مساله 1081) سجده بر گياهي كه خوردن آن در بعضي از شهرها معمول است و در شهر هاي ديگر معمول نيست ونيز سجده بر ميوه نارس صحيح نيست، ولي سجده بر توتون جائز است

(مساله 1082) سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ صحيح است، بلكه به گچ و آهك پخته و آجر و كوزه گلي و مانند آن هم مي شود سجده كرد

(مساله 1083) سجده بر كاغذ صحيح است

(مساله 1084) براي سجده بهتر از هر چيز تربت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) مي باشد، بعد از آن خاك، بعد از خاك، سنگ و بعد از سنگ، گياه است

(مساله 1085) اگر چيزي كه سجده بر آن صحيح است ندارد، يا اگر دارد به واسطه سرما يا گرماي زياد و مانند اينها نمي تواند بر آن سجده كند، بايد به لباسش اگر از كتان يا پنبه است، سجده كند و اگر از چيز ديگر است، بايد بر پشت دست و چنانچه آن هم ممكن نباشد به چيز معدني مانند انگشتر عقيق، سجده نمايد

(مساله 1086) سجده بر گل و خاك سستي كه پيشاني روي آن آرام نمي گيرد اگر بعد از آنكه مقداري فرو رفت آرام بگيرد، اشكال ندارد

(مساله 1087) اگر در سجده اول، مهر به پيشاني بچسبد و بدون اينكه مهر را بردارد، دوباره به سجده رود، اشكال دارد

(مساله 1088) اگر در بين نماز چيزي كه بر آن سجده مي كند گم شود و

ص: 308

چيزي كه سجده برآن صحيح است نداشته باشد چنانچه وقت وسعت دارد، بايد نماز را بشكند و اگر وقت تنگ است، بايد به لباسش اگر از پنبه يا كتان است سجده كند و اگر از چيز ديگر است بر پشت دست، و اگر آن هم نمي شود به چيز معدني مانند انگشتر عقيق، سجده نمايد

(مساله 1089) هرگاه در حال سجده بفهمد پيشاني را بر چيزي گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اگر ممكن باشد، بايد پيشاني را از روي آن به روي چيزي كه سجده بر آن صحيح است بكشد و اگر وقت تنگ است، به دستوري كه در مساله پيش گفته شد، عمل كند

(مساله 1090) گر بعد از سجده بفهمد پيشاني را روي چيزي گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اشكال ندارد

(مساله 1091) سجده كردن براي غير خداوند متعال حرام مي باشد و بعضي از مردم كه مقابل قبر امامان – عليهم السلام – پيشاني را به زمين مي گذارند، اگر براي شكر خداوند متعال باشد، اشكال ندارد، و گرنه حرام است

مستحبات و مكروهات سجده

(مساله 1092) در سجده چند چيز مستحب است:

1-كسي كه ايستاده نماز مي خواند بعد از آنكه سر از ركوع بر داشت و كاملاً ايستاد و كسي كه نشسته نماز مي خواند، بعد از آنكه كاملاً نشست، براي رفتن به سجده تكبير بگويد

2-موقعي كه مرد مي خواهد به سجده برود، اول دستها را و زن اول زانوها را به زمين بگذارد

3-بيني را به مهر يا چيزي كه سجده بر آن صحيح است بگذارد

4-در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش

ص: 309

بگذرد، به طوري كه سر آنها رو به قبله باشد

5-در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد و اين دعا را بخواند: يا خيرَ المسؤولينَ و يا خيرَ المعطينَ اُرزُقني و ارُزق عيالي من فضلكَ فانكَ ذُو الفصلِ العظيم يعني: اي بهترين كسي كه از او سؤال مي كنند و اي بهترين عطا كنندگان، روزي بده به من و عيال من از فضل خودت، پس به درستي كه تو داراي فضل بزرگي

6-بعد از سجده بر ران چپ بنشيند و روي پاي راست را بركف پاي چپ بگذرد

7-بعد از هر سجده وقتي نشست و بدنش آرام گرفت، تكبير بگويد

8-بعد از سجده اول بدنش كه آرام گرفت استغفر اللهَ رَبي و اتوبُ اليهِ بگويد

9-سجده را طول بدهد و در موقع نشستن دستها را روي رآنها بگذارد

10-براي رفتن به سجد ه دوم، در حال آرامي بدن (اللهُ اكبرُ) بگويد

11-در سجده ها صلوات بفرستد و اگر آن را به قصد ذكري كه در سجده ها دستور داده اند بگويد، اشكال ندارد

12-در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمين بر دارد

13-مردها آرنجها و شكم را به زمين نچسبانند و بازو ها را از پهلو جدا نگاه دارند و زنها آرنجها و شكم را بر زمين بگذارند و اعضاء بدن را به يكديگر بچسبانند و مستحبات ديگر سجده در كتابهاي مفصل گفته شده است

(مساله 1093) قرآن خواندن در سجده مكروه است و نيز مكروه است براي بر طرف كردن گرد و غبار، جاي سجده را فوت كند و اگر در اثر فوت كردن، دو حرف از دهان

ص: 310

بيرون آيد، نماز باطل است و غير از اينها مكروهات ديگري هم در كتابهاي مفصل گفته شده است

سجده واجب قرآن

(مساله 1094) در هر يك از چهار سوره والنجم (53) و اقر ء(96) و الم تنزيل (32) وحم سجده (41) يك آيه سجده است، كه اگر انسان بخواند و يا گوش به آن دهد، بعد از تمام شدن آن آيه، بايد فوراً سجده كند و اگر فراموش كرد، هر وقت يادش آمد بايد سجده نمايد

(مساله 1095) اگر انسان موقعي كه آيه سجده را مي خواند، از ديگري هم بشنود چنانچه گوش داده دو سجده نمايد و اگر به گوشش خورده يك سجده كافي است

(مساله 1096) در غير نماز، اگر در حال سجده، آيه سجده را بخواند يا به آن گوش بدهد بايد سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند

(مساله 1097) اگر آيه سجده را كسي كه قصد خواندن قرآن ندارد بشنود يا از مثل گرامافون آيه سجده را بشنود لازم نيست سجده نمايد، ولي اگر از آلتي كه صداي خود انسان را مي رساند در حال خواندن آيه سجده و يا ضبط كرده است، بشنود واجب است سجده كند

(مساله 1098) در سجده واجب قرآن نمي شود بر چيزهاي خوراكي و پوشاكي سجده كرد، ولي ساير شرايط سجده را كه در نماز است، لازم نيست مراعات كنند

(مساله 1099) در سجده واجب قرآن بايد طوري عمل كند كه بگويند سجده كرد

(مساله 1100) هر گاه در سجده واجب قرآ ن پيشاني را به قصد سجده به زمين بگذارد اگر چه ذكر نگويد كافي است و گفتن ذكر مستحب است و بهتر است بگويد: لا

ص: 311

الهَ الا اللُه حقاً حقاً لا اِله اِلا اللُه ايماناً و تصديقاً لا اِله الا اللُه عُبوديهً و رقاً سجدتُ لكَ يا ربّ تعبداً ورقاً لا مُستنكفا و لا مُستكبرا بل اَنا عبدٌ ذليلٌ ضعيفٌ خائفٌ مستجيرٌ

تشهد

(مساله 1101) در ركعت دوم تمام نماز هاي واجب و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا بايد انسان بعد از سجده دوم بنشيند ودر حال آرام بودن بدن تشهد بخواند، يعني بگويد: اشهد آن لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد آن محمداً عبده و رسوله اللهم صل علي محمد و آل محمد

(مساله 1102) كلمات تشهد بايد به عربي صحيح و به طوري كه معمول است پشت سر هم گفته شود

(مساله 1103) اگر تشهد را فراموش كند و بايستد و پيش از ركوع يادش بيايد كه تشهد را نخوانده، بايد بنشيند و تشهد را بخواند و دوباره بايستد و آنچه بايد در آن ركعت خوانده، بايد بنشيند و تشهد را بخواند و دوباره بايستد و آنچه بايد در آن ركعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام كند و اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد، بايد نماز را تمام كند و بعد از سلام نماز، تشهد را قضا كند و بنابر احتياط واجب براي تشهد فراموش شده دو سجده سهو به جا آورد

(مساله 1104) مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشيند و روي پاي راست به كف پاي چپ بگذارد و پيش از تشهد بگويد: الحمدلله يا بگويد: بسم الله و بالله و الحمدلله و خير الاسماء لله و نيز

ص: 312

مستحب است دستها را بر رآنها بگذارد و انگشتها را به يكديگر بچسباند و به دامان خود نگاه كند و بعد از تمام شدن تشهد بگويد: و تقبل شفاعته وارفع درجته

(مساله 1105) مستحب است زنها در وقت خواندن تشهد، رآنها را به هم بچسباند

سلام نماز

(مساله 1106) بعد از تشهد ركعت آخر نماز، مستحب است در حالي كه نشسته و بدن آرام است بگويد: السلامُ عليكَ ايُها النبيّ و رحمهُ اللِه و بركاتهُ و بعد از آن بايد بگويد: السلامُ عليكُم و بنابر احتياط واجب اضافه كند و رَحمهُ الِله و بركاتهُ يا بگويد: السلامُ علينَا و عَلي عباد الِله الصالحينَ

(مساله 1107) اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعي يادش بيايد كه صورت نماز به هم نخورده و كاري هم كه عمدي و سهوي آن نماز را باطل مي كند مثل پشت به قبله كردن انجام نداده، بايد سلام را بگويد و نمازش صحيح است

(مساله 1108) اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعي يادش بيايد كه صورت نماز بهم خورده است، چنانچه پيش از آنكه صورت نماز به هم بخورد كاري كه عمدي و سهوي آن نماز را باطل مي كند، مثل پشت به قبله كردن انجام نداده باشد نمازش صحيح است و اگر پيش از آنكه صورت نماز به هم بخورد، كاري كه عمدي و سهوي آن نماز را باطل مي كند انجام داده باشد، نمازش باطل است

ترتيب

(مساله 1109) اگر عمداً ترتيب نماز را بهم بزند، مثلاً سوره را پيش از حمد بخواند، يا سجود را پيش از ركوع به جا آورد، نماز باطل مي شود

(مساله 1110) اگر

ص: 313

ركني از نماز را فراموش كند و ركن بعد از آن را به جا آورد، مثلاً پيش از آنكه ركوع كند دو سجده نمايد، نماز باطل است

(مساله 1111) اگر ركني از نماز را فراموش كند و چيزي را كه بعد از آن است و ركن نيست به جا آورد، مثلاً پيش از آنكه دو سجده كند تشهد بخواند، بايد ركن را (دو سجده را) به جا آورد و آنچه را اشتباهاً پيش از آن خوانده دوباره بخواند

(مساله 1112) اگر چيزي را كه ركن نيست فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا آورد، مثلاً حمد را فراموش كند و مشغول ركوع شود، نمازش صحيح است

(مساله 1113) اگر چيزي را كه ركن نيست فراموش كند و چيزي را كه بعد از آن است و آن هم ركن نيست به جا آورد، مثلاً حمد را فراموش كند و سوره را بخواند چنانچه مشغول ركن بعد شده باشد مثلاً در ركوع يادش بيايد كه حمد را نخوانده، بايد بگذرد و نماز او صحيح است، و اگر مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آنچه را فراموش كرده به جا آورد و بعد از آن، چيزي را كه اشتباهاً جلوتر خوانده دوباره بخواند

(مساله 1114) اگر سجده اول را به خيال اينكه سجده دوم است، يا سجده دو به خيال اينكه سجده اول است به جا آورد، نماز صحيح است و سجده اول او سجده و سجده دوم او، سجده دوم حساب مي شود، ولي اگر بعد از نماز متوجه شد در صورت اول يك سجده جا مانده است قضاي آن را به جا بياورد و

ص: 314

دو سجده سهو نيز بجا بياورد و در صورت دوم چون يك سجده اضافه شده است دو سجده سهو براي آن لازم است

موالات

(مساله 1115) انسان بايد نماز را با موالات بخواند، يعني كارهاي نماز مانند ركوع و سجود و تشهد پشت سر هم بجا آورد و چيزهايي را كه در نماز مي خواند بطوري كه معمول است پشت سر هم بخواند و اگر بقدري بين آنها فاصله بيندازد كه نگويند نماز مي خواند، نمازش باطل است، گرچه بطوري سهوي باشد

(مساله 1116) اگر در نماز عمداً بين حرفها يا كلمات فاصله بيندازد و فاصله بقدري نباشد كه صورت نماز از بين برو د، بنابر احتياط واجب نمازش باطل مي شود واگر سهواً باشد چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آن حرفها يا كلمات را بطور معمول بخواند و اگر مشغول ركن بعد شده باشد نمازش صحيح است

(مساله 1117) طول دادن ركوع و سجود و خواندن سوره هاي موالات را به هم نمي زند

قنوت

(مساله 1118) در تمام نمازهاي واجب ومستحب، پيش از ركوع ركعت دوم مستحب است قنوت بخواند و در نماز وتر با آنكه يك ركعت مي باشد خواندن قنوت پيش از ركوع مستحب است و نماز جمعه در هر ركعت يك قنوت دارد در ركعت اول پيش از ركوع، و در ركعت بعد از ركوع و نماز آيات پنج قنوت و نماز عيد فطر و قربان در ركعت اول پنج قنوت و در ركعت دوم چهار قنوت دارد

(مساله 1119) اگر بخواهد قنوت بگيرد بايد احتياطاً دستها را مقابل صورت بلند كند و به قصد رجاء كف آنها را رو

ص: 315

به آسمان و پهلوي هم نگه دارد و غير شست، انگشتهاي ديگر را به هم بچسباند و به كف دستها نگاه كند

(مساله 1120) در قنوت هر ذكري بگويد، اگر چه يك سبحان الله باشد، كافي است و بهتر است بگويد: «لا اله الا الله ا لحليم الكريم لا اله الا العلي العظيم سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضين السبع و ما فيهن وما بينهن و رب العرش العظيم و الحمد لله رب العالمين

(مساله 1121) مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند، ولي براي كسي كه نماز را به جماعت مي خواند اگر امام جماعت صداي او را بشنود، بلند خواندن قنوت مستحب نيست

(مساله 1122) اگر عمداً قنوت نخواند قضا ندارد و اگر فراموش كند و پيش از آنكه به اندازه ركوع خم شود يادش بيايد، مستحب است بايستد و بخواند و اگر در ركوع يادش بيايد، مستحب است بعد از ركوع قضا كند و اگر در سجده يادش بيايد، مستحب است بعد از سلام نماز قضا نمايد

ترجمه نماز

1- ترجمه سوره حمد

بسم الله الرحمن الرحيم، يعني: ابتدا مي كنم به نام خداوندي كه در دنيا بر مومن و كافر رحم ميكند و در آخرت بر مومن رحم مي نمايد الحمدلله رب العالمين يعني: ثنا مخصوص خداوندي است كه پرورش دهنده همه موجودات است الرحمن الرحيم يعني: در دنيا بر مومن و كافر و در آخرت بر مومن رحم مي كند مالك يوم الدين يعني: پادشاه وصاحب اختيار روز قيامت است اياك نعبد و اياك نستعين يعني: فقط تو را عبادت مي كنيم و فقط از تو كمك مي خواهيم اهدنا

ص: 316

الصراط المستقيم يعني: هدايت كن ما را به راه راست در جزئيات زندگي تا طوري گام بر داريم كه از دين اسلام منحرف نشويم صراط الذين انعمت عليهم يعني: به راه كساني كه به آنان نعمت دادي كه آنان پيغمبران و جانشينان پيغمبران هستند غير المغضوب عليهم و لاالضالين يعني: نه به راه كساني كه غضب كرده اي برايشان و نه آن كساني كه گمراهند

2 – ترجمه سوره قل هو الله احد

بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله احد يعني: بگو اي محمد (ص) كه خداوند، خدائي است يگانه الله الصمد يعني: خدائي كه از تمام موجودات بي نياز است لم يلد و لم يولد، فرزند ندارد و فرزند كسي نيست ولم يكن له كفوا احد يعني: هيچ كس از مخلوقات، مثل او نيست

3 – ترجمه ذكر ركوع و سجود و ذكرهائي كه بعد از آنها مستحب است

سبحان ربي العظيم و بحمده يعني: پروردگار بزرگ من از هر عيب و نقصي پاك و منزه است و من مشغول ستايش او هستم، سبحان ربي الاعلي و بحمده يعني: پروردگار من كه از همه كس بالاتر مي باشد از هر عيب و نقصي پاك و منزه است و من مشغول ستايش او هستم، سمع الله لمن حمده يعني: خدا بشنود و بپذيرد ثناي كسي كه او را ستايش مي كند، استغفر الله ربي و اتوب اليه يعني: طلب آمرزش و مغفرت مي كنم از خداوندي كه پرورش دهنده من است و من به طرف او بازگشت مي نمايم بحول الله و قوته اقوم و اقعد يعني: به ياري خداي متعال و قوه او

ص: 317

بر مي خيزم و مي نشينم

4 –ترجمه قنوت

لا اله الا الله الحليم الكريم يعني: نيست خدائي سزاوارتر پرستش مگر خداي يكتاي بي همتائي كه صاحب حلم و كرم است، لا اله الا الله العلي العظيم يعني: نيست خدائي سزاوار پرستش مگر خداي يكتاي بي همتائي كه بلند مرتبه و بزرگ است سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضين السبع يعني: پاك و منزه است خداوندي كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمين است و ما فيهن و ما بينهن و رب العرش العظيم يعني: پروردگار هر چيزي است كه در آسمآنها و زمينها و مابين آنها است و پروردگار عرش بزرگ است و الحمد لله رب العالمين، يعني: حمد وثنا مخصوص خداوندي است كه پرورش دهنده تمام موجودات است

5 – ترجمه تسبيحات اربعه

سبحان الله و الحمدلله و لا اله الله و الله اكبر، يعني: پاك و منزه است خداوند تعالي و ثنا مخصوص اوست و نيست خدائي سزاوار پرستش، مگر خداي بي همتا و بزرگتر است از اينكه او را وصف كنند

6 – ترجمه تشهد و سلام

الحمدلله اشهد آن لا اله الا الله وحده لا شريك له ه يعني: ستايش مخصوص پروردگار است و شهادت مي دهم كه خدائي سزاوار پرستش نيست مگر خدائي كه يگانه است و شريك ندارد واشهد آن محمداً عبده و رسوله، يعني: شهادت مي دهم كه محمد – صلي الله عليه و آله – بنده خدا و فرستاده اوست اللهم صل علي محمد و آل محمد، يعني: خدايا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته يعني: قبول

ص: 318

كن شفاعت پيغمبر را و درجه آن حضرت را نزد خود بلند كن اسلام عليك ايها النبي و رحمه الله و بركاته، يعني: سلام بر تو اي پيغمبر و رحمت و بركات خدا بر تو باد اسلام علينا و علي عباد الله الصالحين، يعني سلام از خداوند عالم بر ما نمازگزاران و نمام بندگان خوب او السلام عليكم و رحمه الله و بركاته، يعني: سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما مومنين باد

تعقيب نماز

(مساله 1123) مستحب است انسان بعد از نماز مقداري مشغول تعقيب، يعني خواندن ذكر و دعا و قرآن شود و بهتر است پيش از آنكه از جاي خود حركت كند و وضو و غسل و تيمم او باطل شود، رو به قبله تعقيب را بخواند لازم نيست تعقيب به عربي باشد ولي بهتر است چيزهائي را كه در كتابهاي دعا دستور داده اند بخواند و از تعقيبهائي كه خيلي سفارش شده است، تسبيح حضرت زهرا – سلام الله عليها – است كه بايد به اين ترتيب گفته شود: 34 مرتبه الله اكبر، بعد 33 مرتبه الحمدلله، بعد از آن 33 مرتبه سبحان الله و مي شود سبحان الله را پيش از الحمدلله، ولي بهتر است بعد از الحمد لله گفته شود

(مساله 1124) مستحب است بعد از نماز، سجده شكر نمايد و همين قدر كه پيشاني را به قصد شكر بر زمين بگذارد كافي است ولي بهتر است صد مرتبه، يا سه مرتبه يا يك مرتبه، شكراً لله يا شكراً يا عفواً بگويد و نيز مستحب است هر وقت نعمتي به انسان مي رسد يا بلائي از او دور مي شود،

ص: 319

سجده شكر به جا آورد

صلوات بر پيغمبر

(مساله 1125) هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول – صلي الله عليه و آله و سلم – مانند محمد و احمد، يا لقب و كنيه آن جناب را مثل مصطفي و ابوالقاسم، بگويد يا بشنود، اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرست

(مساله 1126) موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول – صلي الله عليه و آله و سلم – مستحب است صلوات را هم بنويسد و نيز بهتر است هر وقت آن حضرت را ياد مي كند، صلوات بفرستد

مبطلات نماز

(مساله 1127) دوازده چيز نماز را باطل مي كند و آنها را مبطلات مي گويند

اول: آنكه در بين نماز يكي از شرطهاي آن از بين برود، مثلاً در بين نماز بفهمد مكانش غصبي است

دوم: آنكه در بين نماز عمداً يا سهواً يا از روي ناچاري، چيزي كه وضو يا غسل را باطل مي كند پيش آيد، مثلاً بول از او بيرون آيد ولي كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري كند، اگر در بين نماز بول يا غائط از او خارج شود چنانچه به دستوري كه در احكام وضو گفته شد(مساله 307 صفحه 66) رفتار نمايد نمازش باطل نميشود و نيز اگر در بين نماز از زن مستحاضه خون خارج شود، در صورتي كه به دستور استحاضه رفتار كرده باشد، نمازش صحيح است

(مساله 1128) كسي كه بي اختيار خوابش برده، اگر نداند كه در بين نماز خوابش بره يا بعد از آن، بايد بنابر احتياط واجب نمازش را دوباره بخواند، ولي اگر تمام شدن نماز را بداند و شك كند كه خواب

ص: 320

در بين نماز بوده يا بعد نمازش صحيح است

(مساله 1129) اگر بداند به اختيار خودش خوابيده و شك كند كه بعد از هر نماز بوده، يا در بين نماز يادش رفته كه مشغول نماز است و خوابيده نمازش صحيح است

(مساله 1130) اگر در حال سجده از خواب بيدار شود و شك كند كه در سجده آخر نماز است، يا در سجده شكر، بايد آن نماز را دوباره بخواند

سوم: از مبطلات نماز آن است كه دستها را روي هم بگذارد

(مساله 1131) هرگاه براي ادب دستها را روي هم بگذارد، بنابر احتياط واجب بابد نماز را دوباره بخواند، ولي اگر از روي فراموشي يا ناچاري يا براي كار ديگر مثل خاراندن دست و مانند آن، دستها را روي هم بگذارد، اشكال ندارد

چهارم: از مبطلات نماز آن است كه بعد از خواندن حمد، آمين بگويد ولي اگر اشتباهاً يا از روي تقيه بگويد، نمازش باطل نمي شود

پنجم: از مبطلات نماز آن است كه عمداً يا از روي فراموشي پشت به قبله كند، يا به طرف راست يا چپ قبله برگردد، بلكه اگر عمداً بقدري برگردد كه نگويند رو به قبله است، اگر چه به طرف راست يا چپ نرسد، نمازش باطل است

(مساله 1132) اگر عمداً همه صورت را به طرف راست يا چپ قبله برگرداند، نمازش باطل است، بلكه اگر سهواً هم صورت را به اين مقدار بر گرداند، احتياط واجب آن است كه نماز را دوباره بخواند و لازم نيست كه نماز اول را تمام نمايد، ولي اگر سر را كمي بگرداند عمداً باشد يا اشتباهاً، نمازش باطل نمي شود

ص: 321

شم: از مبطلات نماز آن است كه عمداً كلمه اي بگويد كه از آن كلمه قصد معني كند، اگر چه معني هم نداشته باشد و يك حرف هم باشد، بلكه اگر قصد هم نكند بنابر احتياط واجب بايد نماز را دوباره بخواند در صورتي كه دو حرف يا بيشتر باشد، ولي اگر سهواً بگويد نماز باطل نمي شود

(مساله 1133) اگر كلمه اي بگويد كه يك حرف دارد، چنانچه آن كلمه معني داشته باشد مثل (ق) كه در زبان عرب به معناي اين است كه نگهداري كن، چنانچه معناي آن را بداند و قصد آن را نمايد، نمازش باطل مي شود، بلكه اي اگر قصد معناي آن را نكند ولي ملتفت معناي آن باشد، احتياط واجب آن است كه نماز را دوباره بخواند

(مساله 1134) سرفه كردن و آروغ زدن و آه كشيدن در نماز اشكال ندارد، ولي گفتن آخ و آه و مانند اينها كه دو حرف است، اگر عمدي باشد نماز باطل مي كند

(مساله 1135) اگر كلمه اي را به قصد ذكر بگويد: (اللهُ اكبرُ) و در موقع گفتن آن، صدا را بلند كند كه چيزي را به ديگري بفهماند اشكال ندارد، ولي چنانچه به قصد اينكه چيزي به كسي بفهماند بگويد، اگر چه قصد ذكر هم نداشته باشد، نماز باطل مي شود

(مساله 1136) خواندن قرآن در نماز، غير از چهار سوره اي كه سجده واجب دارد و در احكام جنابت گفته شد (به مساله 356 رجوع شود)، و نيز دعا كردن در نماز اشكال ندارد اگر چه به فارسي يا زبان ديگر باشد

(مساله 1137) اگر چيزي از حمد و

ص: 322

سوره و ذكر هاي نماز را عمداً يا احتياطاً چند مرتبه بگويد، اشكال ندارد

(مساله 1138) در حال نماز، انسان نبايد به ديگري سلام كند واگر ديگري به ا و سلام كند، بايد طوري جواب دهد كه سلام مقدم باشد مثلاً بگويد (السلامُ عليكُم) يا (سلام عليكُم) و نبايد (عليكمِ السلامُ) بگويد

(مساله 1139) انسان بايد جواب سلام را چه در نماز يا در غير نماز فوراً بگويد، و اگر عمداً يا ا ز روي فراموشي جواب سلام را بقدري طول دهد، كه اگر جواب بگويد جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد نبايد جواب بدهد و اگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نيست

(مساله 1140) بايد جواب سلام را طوري بگويد كه سلام كننده بشنود، ولي اگر سلام كننده كر باشد، چنانچه انسان به طور معمول جواب او را بدهد، كافي است

(مساله 1141) بايد نماز گزار جواب سلام را به قصد جواب بگويد نه به قصد دعا

(مساله 1142) اگر زن يا مرد نا محرم يا بچه مميز يعني بچه اي كه خوب يا بد را مي قهمد به نماز گزار سلام كند، نماز گزار بايد جواب او را بدهد

(مساله 1143) اگر نماز گزار جواب سلام را ندهد معصيت كرده، ولي نمازش صحيح است

(مساله 1144) اگر كسي به نماز گزار غلط سلام كند، به طوري كه سلام حساب نشود جواب او جائز نيست

(مساله 1145) جواب سلام كسي كه از روي مسخره يا شوخي سلام مي كند واجب نيست و احتياط واجب آن است كه در جواب سلام مرد و زن غير مسلمان بگويد سلام يا فقط، عليك

ص: 323

مساله 1146) اگر كسي به عده اي سلام كند، جواب سلام او بر همه آنان واجب است، ولي اگر يكي از آنان جواب بدهد كافي است

(مساله 1147) اگر كسي به عده اي سلام كند و كسي كه سلام كننده، قصد سلام دادن به او را نداشته جواب دهد، باز هم جواب سلام او بر آن عده واجب است

(مساله 1148) اگر به عده اي سلام كند و كسي كه بين آنها مشغول نماز است شك كند كه سلام كننده قصد سلام كردن به او را هم داشته يا نه، نبايد جواب بدهد و همچنين است اگر بداند كه قصد او را هم داشته ولي ديگري جواب سلام را بدهد اما اگر بداند كه قصد او را هم داشته ولي ديگري جواب ندهد، بايد جواب او را بگويد

(مساله 1149) سلام كردن مستحب است و خيلي سفارش شده است كه سواره به پياده و ايستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند

(مساله 1150) اگر دو نفر با هم به يكديگر سلام كند، بر هر يك واجب است جواب سلام ديگري را بدهد

(مساله 1151) در غير نماز مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگويد، مثلاً اگر كسي گفت: سلام عليكم در جواب بگويد: سلامٌ عليكُم و رحمهُ اللهِ

هفتم: از مبطلات نماز خنده با صدا و ترجيع و بنابر احتياط واجب خنده با صدا اگر چه تر جيع نداشته باشد و عمدي است و چنانچه سهواً با صدا بخندد اگر به هم زننده صورت نماز نباشد يا لبخند بزند، نمازش باطل نمي شود

(مساله 1152) اگر براي جلوگيري از صداي خنده

ص: 324

حالش تغيير كند، مثلاً رنگش سرخ شود چنانچه از صورت نمازگزار بيرون رود، بايد نمازش را دوباره بخواند

هشتم: از مبطلات نماز آن است كه براي كار دنيا عمداً گريه كند، احتياط واجب آن است كه براي كار دنيا بي صدا هم گريه نكند و اگر از ترس خدا يا براي آخرت گريه كند، آهسته باشد يا بلند اشكال ندارد، بلكه از بهترين اعمال است

نهم: ا ز مبطلات نماز كاري است كه صور ت نماز را به هم بزند، مثل دست زدن و به هوا پريدن ومانند اينها كم باشد يا زياد، عمداً باشد يا از روي فراموشي، ولش كاري كه صورت نماز را به هم نزند مثل اشاره كردن با دست، اشكال ندارد

(مساله 1153) اگر در بين نماز بقدري ساكت بماند كه نگويند نماز مي خواند، نمازش باطل مي شود

(مساله 1154) اگر در بين نماز كاري انجام دهد، يا مدتي ساكت شود و شك كند كه نماز به هم خورده يا نه، نمازش صحيح است

دهم: از مبطلات نماز، خوردن و آشاميدن است، اگر در نماز طوري بخورد يا بياشامد كه نگويند نماز مي خواند

(مساله 1155) احتياط واجب آن است كه در نماز هيچ چيز نخورد و نياشامد چه موالات نماز به هم بخورد يا نخود و چه بگويند نماز مي خواند يا نگويند

(مساله 1156) احتياط واجب آن است كه در بين نماز، غذائي را كه لاي دندانها ماند ه فرو نبرد، ولي اگر قند يا شكر و مانند اينها دهان مانده باشد و در حال نماز كم كم آب شود و فرو رود، نمازش اشكال پيدا نمي كند

ص: 325

ازدهم: از مبطلات نماز شك در ركعتهاي نماز دو ركعتي يا سه ركعتي، يا در دو ركعت اول نماز هاي چهار ركعتي است

دوازدهم: از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمداً يا سهواً كم يا زياد كند، يا چيزي را كه ركن نيست، عمداً كم يا زياد نمايد

(مساله 1157) اگر بعد از نماز شك كند كه در بين نماز كاري كه نماز را باطل مي كند انجام داده يا نه، نمازش صحيح است

چيزهائي كه در نماز مكروه است

(مساله 1158) مكروه است در نماز صورت را كمي به طرف راست يا چپ بگرداند و چشمها را هم بگذارد، يا به طرف راست و چپ بگرداند و با ريش و دست خود بازي كند و انگشتها را داخل هم نمايد و آب دهان بيندازد و به خط قرآن يا كتاب يا خط انگشتري نگاه كند و نيز مكروه است، موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر، براي شنيدن حرف كسي ساكت شود، بلكه هر كاري كه خضوع و خشوع از بين ببرد، مكروه ميباشد

(مساله 1159) موقعي كه انسان خوابش مي آيد و نيز موقع خودداري كردن از بول و غائط، مكروه است نماز بخواند و همچنين پوشيدن جوراب تنگ كه پا را فشار دهد در نماز مكروه مي باشد و غير اينها مكروهات ديگري هم در كتابهاي مفصل گفته شده است

مواردي كه مي شود نماز واجب را شكست

(مساله 1160) شكستن نماز از روي اختيار حرام است، ولي براي حفظ مال و جلوگيري از ضرر مالي يا بدني مانعي ندارد (مساله 1161) اگر حفظ جان خود انسان يا كسي كه حفظ جان او واجب است يا حفظ مالي كه نگهداري آن واجب

ص: 326

مي باشد، بدون شكستن نماز ممكن نباشد بايد نماز را بشكند، ولي شكستن نماز براي مالي كه اهميت ندارد، مكروه است

(مساله 1162) اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبكار طلب خود را از او مطالبه كند چنانچه بتواند د بين نماز طلب او را بدهد، بايد در همان حال بپردازد و اگر بدون شكستن نماز، دادن طلب او ممكن نيست، بايد نماز را بشكند و طلب او را بدهد، بعد نماز را بخواند

(مساله 1163) اگر در بين نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد بايد نماز را تمام كند و اگر وقت وسعت دارد و تطهير مسجد نماز را به هم ني زند بايد در بين نماز تطهير كند، بعد بقيه نماز را بخواند و اگر نماز را به هم مي زند، بايد نماز را بشكند و مسجد را تطهير نمايد بعد نماز را بخواند

(مساله 1164) كسي كه بايد نماز را بشكند، اگر نماز را تمام كند معصيت كرده ولي نماز او صحيح است اگر چه احتياط مستحب آن است كه دوباره بخواند

(مساله 1165) اگر پيش از آنكه به اندازه ركوع خم شود يادش بيايد كه اذان و اقامه را فراموش كرده، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، مستحب است براي گفتن آنها نماز را بشكند

شكيات

شكيات نماز 23قسم است: هشت قسم آن كه شكهائي است كه نماز را باطل مي كند و به شش قسم آن نبايد اعتنا كرد و نه قسم ديگر آن صحيح است

شكهاي مُبطل

مساله 1166) شكهائي كه نماز را باطل مي كند از اين قرار است:

اول: شك در شماره ركعتهاي نماز دو

ص: 327

ركعتي مثل نماز صبح و نماز مسافر، ولي شك در شماره ركعتهاي نماز مستحب دو ركعتي و بعضي از نماز هاي احتياط نماز را باطل نمي كند

دوم: شك در شماره ركعتهاي نماز سه ركعتي

سوم: آنكه در نماز چهار ركعتي شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر

چهارم: آنكه در نماز چهار ركعتي پيش از تمام شدن سجده دوم، شك كند كه دو ركعت خوانده يا بيشتر، در اين صورت نمازش باطل و بايد اعاده كند، و بهتر آن است كه عمل به حكم شك نمايد و نماز را اعاده كند

پنجم: شك بين دو و پنج يا دو و بيشتر از پنج

ششم: شك بين سه و شش يا سه و بيشتر از شش

هفتم: شك بين چهار و شش يا چهار و بيشتر از شش، چه پيش از تمام شدن سجده دوم باشد يا بعد از آن ولي اگر بعد از سجده دوم شك بين چهار و شش يا چهار و بيشتر از شش براي او پيش آيد، احتياط واجب آن است كه بنابر چهار بگذرد و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد و نماز را هم دوباره بخواند

(مساله 1167) اگر يكي از شكهاي باطل كننده براي انسان پيش آيد، نمي تواند نماز را به هم بزند، ولي اگر به قدري فكر كند كه شك پا بر جا شود به هم زدن نماز مانعي ندارد

شكهائي كه نبايد به آنها اعتنا كرد

(مساله 1168) شكهائي كه نبايد به آنها اعتنا كرد از اين قرار است:

اول: شك در چيزي كه محل بجا آوردن آن گذشته است: مثل آنكه در ركوع

ص: 328

شك كند كه حمد را خوانده يا نه

دوم: شك بعد از سلام نماز

سوم: شك بعد از گذشتن وقت نماز

چهارم: شك كثير الشك، يعني كسي كه زياد شك مي كند

پنجم: شك امام در شماره ركعتها ي نماز، در صورتي كه ماموم شماره آنها را بداند و همچنين شك ماموم در صورتي كه امام شماره ركعتهاي نماز را بداند

ششم: شك در نماز مستحبي

1-شك در چيزي كه محل آن گذشته است

(مساله 1169) اگر در بين نماز شك كند كه يكي از كارهاي واجب آن را انجام داده يا نه، مثلاً شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه مشغول كاري كه بايد بعد از آن انجام دهد نشده، مثلاً به ركوع نرفته است بايد آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا آورد يعني حمد را بخواند و اگر مشغول كاري كه بايد بعد از آن انجام دهد شده، مثلاً به ركوع رفته است به شك خود اعتنا نكند

(مساله 1170) اگر در بين خواندن آيه اي شك كند كه آيه پيش را خوانده يا نه، يا وقتي آخر آيه را مي خواند شك كند كه اول آن را خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند

(مساله 1171) اگر بعد از ركوع يا سجود شك كند كه كارهاي واجب آن، مانند ذكر و آرام بودن بدن را انجام داده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند

(مساله 1172) اگر درحالي كه به سجده مي رود شك كند كه ركوع كرده يا نه، لازم است برگردد و ركوع را بجا بياورد و اگر شك كند كه بعد از

ص: 329

ركوع ايستاده يا نه، به شك خود اعتنا نكند

(مساله 1173) اگر در حال برخاستن شك كند كه تشهد را بجا آورده يا نه، و همچنين در حال برخاستن اگر شك كند كه سجده را بجا آورده يا نه، بايد برگردد و بجا آورد

(مساله 1174) كسي كه نشسته يا خوابيده نماز مي خواند، اگر موقعي كه حمد يا تسبيحات مي خواند، شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند و اگر پيش از آنكه مشغول حمد يا تسبيحات شود، شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه، بايد بجا آورد

(مساله 1175) اگر شك كند كه يكي از ركنهاي نماز را بجا آورده يا نه، چنانچه مشغول كاري بعد از آن است نشده، بايد آن را بجا آورد، مثلاً اگر پيش از خواندن تشهد شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، بايد بجا آورد و چنانچه بعد يادش بيايد كه آن ركن را بجا آورده بوده، چون زياد شده، نمازش باطل است

(مساله 1176) اگر شك كند عملي را ركن نيست بجا آورده يا نه، چنانچه مشغول كاري كه بعد از آن است نشده، بايد آن را بجا آورد، مثلاً اگر پيش از خواندن سوره شك كند كه حمد را خوانده يا نه، بايد حمد را بخواند و اگر بعد از انجام آن يادش بيايد كه آن را بجا آورده بوده، چون ركن زياد نشده نماز صحيح است

(مساله 1177) اگر شك كند كه ركني را بجا آورده يا نه، چنانچه مشغول تشهد است اگر شك كند كه دو

ص: 330

سجده را بجا آورده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند و اگر يادش بيايد كه آن ركن را بجا نياورده، در صورتي كه مشغول ركن بعد نشده، بايد آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلاً اگر پيش از ركوع ركعت بعد يادش بيايد كه دو سجده را بجا نياورده، بايد بجا آورد و اگر در ركوع يا بعد از آمن يادش بيايد، نمازش باطل است

(مساله 1178) اگر شك كند عملي را كه ركن نيست بجا آورد ه يا نه، چنانچه مشغول كاري كه بعد از آن است شده، بايد به شك خود اعتنا نكند، مثلاً موقعي كه مشغول خواندن سوره است، اگر شك كند كه حمد را خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند و اگر بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده، در صورتي كه مشغول ركن بعد نشده، بايد بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده، نمازش صحيح است، بنابر اين اگر مثلاً در قنوت ياد بيايد كه حمد را نخوانده بايد بخواند و اگر در ركوع يادش بيايد نماز او صحيح است

(مساله 1179) اگر شك كند كه سلام نماز را گفته يا نه، يا شك كند درست گفته يا نه، چنانچه مشغول تعقيب نماز يا مشغول نماز ديگر شده، يا به واسطه انجام كاري كه نماز را به هم مي زند، از حال نمازگزار بيرون رفته، بايد به خود اعتنا نكند و اگر پيش از اينها شك كند، بايد سلام را بگويد، اما اگر در صحيح گفتن سلام شك كند در هر صورت به شك خود اعتنا

ص: 331

ننمايد چه مشغول كار ديگر شده باشد يا نه

2-شك بعد از سلام

(مساله 1180) اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحيح بوده يا نه، شك كند ركوع كرده يا نه، يا بعد از سلام چهار ركعتي شك كند كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت، به شك خود اعتنا نكند، ولي اگر هر دو طرف شك او باطل باشد، مثلاً بعد از سلام نماز چهار ركعتي شك كند كه سه ركعت خوانده يا پنج ركعت، نمازش باطل است

3-شك بعد از وقت

(مساله 1181) اگر بعد از گذشتن وقت نماز شك كند كه نماز خوانده يا نه، يا گمان كند كه نخوانده، خواندن آن لازم نيست، ولي اگر پيش از گذشتن وقت، شك كند كه نماز خوانده يا نه، يا گمان كند كه نخوانده، بايد آن نماز را بخواند بلكه اگر گمان كند كه خوانده، بايد آن را بجا آورد

(مساله 1182) اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست خوانده يا نه به شك خود اعتنا نكند

(مساله 1183) اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار ركعت نماز خوانده ولي نداند به نيت ظهر خوانده يا به نيت عصر بايد چهار ركعت نماز قضا به نيت نمازي كه بر او واجب است بخواند

(مساله 1184) اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا ء بداند يك نماز خوانده ولي نداند سه ركعتي خوانده يا چهار ركعتي بايد قضاي نماز مغرب و عشا را بخواند

4 -كثير الشك(كسي كه زياد شك ميكند)

(مساله 1185) اگر كسي در يك نماز سه مرتبه شك كند،

ص: 332

يا در سه نماز پشت سر هم مثلاً در نماز صبح و ظهر و عصر شك كند، كثيرالشك است و چنانچه زياد شك كردن او از غضب يا ترس يا پريشاني حواس نباشد، به شك خود اعتنا نكند

(مساله 1186) كثير الشك اگر در بجا آوردن چيزي شك كند، چنانچه بجا آوردن آن نماز را باطل نمي كند، بايد بنا بگذرد كه آن را بجا آورد، مثلاً اگر شك كند كه ركوع كرده يا نه، بايد بنا بگذرد كه ركوع كرده است، و اگر بجا آوردن آن نماز را باطل مي كند بايد بگذرد كه آن را انجام نداده، مثلاً اگر شك كند كه يك ركوع كرده يا بيشتر، چون زياد شدن ركوع نماز را باطل مي كند، بنا بگذرد كه بيشتر از يك ركوع نكرده است

(مساله 1187) كسي كه در يك چيز نماز شك مي كند، چنانچه در چيزهاي ديگر نماز بطور معمول شك كند بايد به دستور آن عمل نمايد، مثلاً كسي كه زياد شك مي كند سجده كرده يا نه اگر در بجا آوردن ركوع شك كند بايد به دستور آن رفتار نمايد يعني اگر ايستاده است ركوع را بجا آورد و اگر به سجده رفته اعتنا نكند

(مساله 1188) كسي كه در نماز مخصوصي مثلاً در نماز ظهر زياد شك مي كند اگر در نماز ديگر مثلاً عصر شك كند، بايد به دستور شك رفتار نمايد

(مساله 1189) كسي كه وقتي در جاي مخصوصي نماز مي خواند، زياد شك مي كند، اگر در غير آنجا نماز بخواند و شكي براي او پيش آيد، بايد به دستور شك عمل نمايد

(مساله

ص: 333

1190) اگر انسان شك كند كه كثير الشك شده يا نه، بايد به دستور شك عمل نمايد و كثير الشك تا وقتي يقين نكند كه به حال معمولي مردم برگشته، بايد به شك خود اعتنا نكند

(مساله 1191) كسي كه زياد شك مي كند، اگر شك كند ركني را بجا آورده يا نه، و اعتنا نكند بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده، چنانچه مشغول ركن بعد نشده، بايد آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلاً اگر شك كند ركوع كرده يا نه و اعتنا نكند، چنانچه پيش از سجده يادش بيايد كه ركوع نكرده، بايد ركوع كند و اگر در سجده يادش بيايد، نمازش باطل است

(مساله 1192) كسي كه زياد شك مي كند، اگر شك كند چيزي را كه ركن نيست بجا آورد يا نه و اعتنا نكند و بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده، چنانچه از محل بجا آوردن آن نگذشته، بايد آن را بجا آورد و اگر از محل آن گذشته نمازش صحيح است، مثلاً اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه و اعتنا نكند، چنانچه در قنوت يادش بيايد كه حمد نخوانده، بايد بخواند و اگر در ركوع يادش بيايد نماز او صحيح است

5-شك امام و ماموم

(مساله 1193) اگر امام جماعت در شماره ركعتهاي نماز شك كند، مثلاً شك كند كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، چنانچه ماموم يقين يا گمان داشته باشد كه چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است، امام بايد نماز را تمام كند و خواندن نماز احتياط

ص: 334

لازم نيست و نيز اگر امام يقين يا گمان داشته باشد كه چند ركعت خوانده است و ماموم در شماره ركعتهاي نماز شك كند، بايد به شك خود اعتنا ننمايد و به آنچه كه امام يقين دارد، عمل نمايد

6-شك در نماز مستحبي

(مساله 1194) اگر در شماره ركعتهاي نماز مستحبي شك كند، چنانچه طرف بيشتر، شك نماز را باطل مي كند، بايد بنا را بر كمتر بگذارد، مثلاً اگر در نافله صبح شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است و اگر طرف بيشتر شك نماز را باطل نمي كند، مثلاً شك كند كه دو ركعت خوانده يا يك ركعت، به هر طرف شك عمل كند، نمازش صحيح است

(مساله 1195) كم شدن ركن، نافله را باطل مي كند بنابر احتياط واجب، ولي زياد شدن ركن، آن را باطل نمي كند، پس اگر يكي از كارهاي نافله را فراموش كند و موقعي يادش بيايد كه مشغول ركن بعد از آن شده بايد آن كار را انجام دهد و دوباره آن ركن را بجا آورد، مثلاً اگر در بين ركوع يادش بيايد كه سوره را نخوانده، بايد برگردد و سوره را بخواند و دوباره به ركوع رود

(مساله 1196) اگر در يكي از كارهاي نافله شك كند، خواه ركن باشد يا غير ركن، چنانچه محل آن نگذشته، بايد بجا آورد و اگر محل آن گذشته، به شك خود اعتنا نكند

(مساله 1197) اگر در نماز مستحبي دو ركعتي، گمانش به سه ركعت يا بيشتر برود يا گمانش به دو ركعت يا كمتر برود، بايد به همان

ص: 335

گمان عمل كند، مثلاً اگر گمانش به يك ركعت مي رود احتياطاً بايد يك ركعت ديگر بخواند

(مساله 1198) اگر در نماز نافله كاري كند كه براي آن سجده سهو واجب مي شود، يا يك سجده يا تشهد را فراموش نمايد، لازم نيست بعد از نماز، سجده سهو يا قضاي سجده و تشهد را بجا آورد

(مساله 1199) اگر شك كند كه نماز مستحبي را خوانده يا نه، چنانچه آن نماز مثل جعفر طيار وقت معين نداشته باشد، بنا بگذارد كه نخوانده است و همچنين است اگر مثل نافله يوميه، وقت معين داشته باشد و پيش از گذشتن وقت شك كند كه آن را بجا آورده يا نه، ولي اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه خوانده است يا نه، به شك خود اعتنا نكند

شكهاي صحيح

(مساله 1200) در نه صورت، اگر در شماره ركعتهاي نماز چهار ركعتي شك كند بايد فوراً فكر نمايد، پس اگر يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا كرد، همان طرف را بگيرد و نماز را تمام كند و گرنه به دستورهائي كه گفته مي شود عمل نمايد و آن نه صورت از اين قرار است:

اول: آنكه بعد از سر برداشتن از سجده دوم، شك كند دو ركعت خوانده يا سه ركعت، كه بايد بنا بگذارد سه ركعت خوانده و يك ركعت ديگر بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده به دستوري كه بعداً گفته مي شود بجا آورد

دوم: شك بين دوو چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم، كه بايد بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز

ص: 336

را تمام كند و بعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند

سوم: شك بين دو و سه و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم، كه بايد بنابر چهار بگذارد و بعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا آورد ولي اگر بعد از سجده اول يا پيش از سر برداشتن از سجده دوم يكي از اين سه شك برايش پيش آيد، نماز را رها كند و دوباره بخواند

چهارم: شك بين چهار و پنج بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنابر چهار بگذار د و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجدة، اين شك براي او پيش آيد، نماز باطل است

پنجم: شك بين سه و چهار، كه در هر جاي نماز باشد، بايد بنابر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بجا آورد

ششم: شك بين چهار و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بجا آورد

هفتم: شك بين سه و پنج در حال ايستاده، كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو ركعت نماز احتياط ايستاده بجا آورد

هشتم: شك بين سه و چهار و پنج در حال ايستاده، كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و بعد از سلام نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا آورد

نهم: شك بين پنج و شش در حال ايستاده كه بايد

ص: 337

بنشيند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجده سهو بجا آورد

(مساله 1201) اگر يكي از شكهاي صحيح براي انسان پيش آيد، نبايد نماز را بشكند و چنانچه نماز را بشكند معصيت كرده است پس اگر پيش از انجام كاري كه نماز را باطل مي كند مثل رو گرداندن از قبله، نماز را از سر گيرد نماز دومش هم باطل است و اگر بعد از انجام كاري كه نماز را باطل مي كند، مشغول نماز شود نماز دومش صحيح است

(مساله 1202) اگر يكي از شكهائي كه نماز احتياط براي آنها واجب است در نماز پيش آيد، چنانچه انسان نماز را تمام كند و بدون خواندن نماز احتياط، نماز را از سر بگيرد معصيت كرده است پس اگر پيش از انجام كاري كه نماز را باطل مي كند مانند پشت كردن به قبله نماز را از سر گرفته، نماز دومش هم باطل است و اگر بعد از انجام كاري كه نماز را باطل مي كند، مشغول نماز دومش صحيح است

(مساله 1203) وقتي يكي از شكهاي صحيح براي انسان پيش آيد، چنانچه گفته شد، بايد فوراً فكر كند ولي اگر چيزهائي كه به واسطه ممكن است يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا شود، از بين نمي رود، چنانچه كمي بعد فكر كند اشكال ندارد، مثلاً اگر در سجده شك كند مي تواند تا بعد از سجده فكر كردن را تاخير بيندازد

(مساله 1204) اگر اول گمانش به يك طرف بيشتر باشد، بعد دو طرف در نظر او مساوي شود، بايد به دستور شك عمل نمايد و اگر اول دو

ص: 338

طرف در نظر او مساوي باشد و به طرفي كه وظيفه اوست بنا بگذارد، بعد گمانش به طرف ديگر برود، بايد همان طرف را بگيرد و نماز را تمام كند

(مساله 1205) كسي كه نمي داند گمانش به يك طرف بيشتر است يا هر دو طرف در نظر او مساوي است بايد احتياط كند و در هر مورد احتياط، به طور مخصوصي است كه در كتابهاي مفصل گفته شده است

(مساله 1206) اگر بعد از نماز بداند كه در بين نماز حال ترديدي داشته كه مثلاً دو ركعت خوانده يا سه ركعت و بنا را بر سه گذاشته ولي نداند كه گمانش به خواندن سه ركعت بوده يا هر دو طرف در نظر او مساوي بوده، بايد نماز احتياط را بخواند

(مساله 1207) اگر موقعي كه تشهد مي خواند، يا بعد از ايستادن شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه و در همان موقع يكي از شكهائي كه اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتفاق بيفتد صحيح مي باشد، براي او پيش آيد مثلاً شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بايد به دستور آن شك عمل كند و بنابر احتياط واجب نمازش را هم دوباره بخواند

(مساله 1208) اگر پيش از آنكه مشغول تشهد شود، يا در ركعتهائي كه تشهد ندارد پيش از ايستادن، شك كه دو سجده صحيح است، برايش پيش آيد نمازش باطل است

(مساله 1209) اگر موقعي كه ايستاده، بين سه و چهار يا بين سه و چهار و پنج شك كند و يادش بيايد كه دو سجده از ركعت پيش بجا نياورده، نمازش باطل

ص: 339

است

(مساله 1210) اگر شك او از بين برود وشك ديگري برايش پيش آيد، مثلاً اول شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بعد شك كند كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، بايد به دستور شك دوم عمل نمايد

(مساله 1211) اگر بعد از نماز شك كند كه در نماز مثلاً بين دو و چهار شك كرده يا بين سه و چهار، احتياط واجب آن است كه به دستور هر دو عمل كند و نماز را هم دوباره بخواند

(مساله 1212) اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز شكي براي او پيش آمده، ولي نداند از شكهاي باطل بوده يا از شكهاي صحيح و اگر از شكهاي صحيح بوده كدام قسم آن بوده است بنابر احتياط واجب، بايد به دستور شكهائي كه صحيح بوده و احتمال مي داده عمل كند و نماز را هم دوباره بخواند

(مساله 1213) كسي كه نشسته نماز مي خواند اگر شكي كند كه بايد براي آن يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بخواند، بايد دو ركعت نشسته بجا آورد بلكه اگر شكي كند كه بايد براي آن دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند، بايد دو ركعت نشسته بجا آورد

(مساله 1214) كسي كه ايستاده نماز مي خواند، اگر موقع خواندن نماز احتياط از ايستادن عاجز شود، بايد مثل كسي كه نماز را نشسته مي خواند و حكم آن در مساله پيش گفته شد، نماز احتياط را بجا آورد

(مساله 1215) كسي كه نشسته نما ز مي خواند، اگر موقع خواندن نماز احتياط بتواند بايستد بايد به وظيفه كسي كه نماز را ايستاده مي

ص: 340

خواند، عمل كند

نماز احتياط

(مساله 1216) كسي كه نماز احتياط بر او واجب است بعد از سلام نماز بايد فوراً نيت نماز احتياط كند و تكبير بگويد و حمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نمايد، پس اگر يك ركعت نماز احتياط بر او واجب است، بعد از دو سجده تشهد بخواند و سلام دهد و اگر دو ركعت نماز احتياط بر او واجب است بعد از دو سجده، يك ركعت ديگر مثل ركعت اول بجا آورد و بعد از تشهد سلام دهد

(مساله 1217) نماز احتياط سوره و قنوت ندارد، و بايد آن را آهسته بخوانند و نيت آن را به زبان نياورند و احتياط واجب آن است كه بِسمِ اللهِ آن را هم آهسته بگويند

(مساله 1218) اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد، نمازي كه خواند، درست بوده، لازم نيست آن را تمام نمايد

(مساله 1219) اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد كه ركعت هاي نمازش كم بوده، چنانچه كاري كه نماز را باطل مي كند انجام نداده، بايد آنچه از نماز نخوانده بخواند و براي سلام بيجا دو سهو بنمايد و اگر كاري كه نماز را باطل مي كند، انجام داده مثلاً پشت به قبله كرده، بايد نماز را دوباره بجا آورد

(مساله 1220) اگر بعد از نماز احتياط بفهمد كسريِ نمازش به مقدار نماز احتياط بوده، مثلاً در شك بين سه و چهار، يك ركعت نماز احتياط بخواند بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، نمازش صحيح است

(مساله 1221) اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسري نماز كمتر از نماز احتياط بوده، مثلاً در شك

ص: 341

بين دو و چهار، در ركعت نماز احتياط بخواند بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، بنابر احتياط واجب بايد كسري نماز را به نماز، متصل نموده و نماز را هم دوباره بخواند

(مساله 1222) اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسري نماز بيشتر از نماز احتياط بوده مثلاً در شك بين سه و چهار يك ركعت نماز احتياط بخواند، بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده، چنانچه بعد از نماز احتياط، كاري كه نماز را باطل مي كند انجام داده، مثلاً پشت به قبله كرده، بايد نماز را دوباره بخواند و اگر كاري كه نماز را باطل مي كند انجام نداده بايد دو ركعت كسري نمازش را بجا آورد و نماز را هم دوباره بخواند

(مساله 1223) اگر بين دو و سه و چهار شك كند و بعد از خواندن دو ركعت نماز احتياط ايستاده، يادش بيايد كه نماز را دو ركعت خوانده لازم نيست دو ركعت نماز احتياط نشسته را بخواند

(مساله 1224) اگر بين سه و چهار شك كند و موقعي كه دو ركعت نماز احتياط نشسته يا يك ركعت ايستاده را مي خواند، يادش بيايد كه نماز را سه ركعت خوانده بايد نماز احتياط را تمام كند و نمازش صحيح است

(مساله 1225) اگر بين دو و سه و چهار شك كند و موقعي كه دو ركعت نما ز احتياط ايستاده را مي خواند پيش از ركوع ركعت دوم يادش بيايد كه نماز را سه ركعت خواند ه، بايد بنشيند و نماز احتياط را يك ركعتي تمام كند و بنابر احتياط واجب نماز را دوباره بخواند

(مساله 1226) اگر در

ص: 342

بين نماز احتياط بفهمد كسري نمازش بيشتر يا كمتر از نماز احتياط بوده، چنانچه نتواند نماز احتياط را مطابق كسري نمازش تمام كند، بايد آن را رها كند و كسري نماز را بجا آورد و بنابر احتياط واجب، نماز را دوباره بخواند، مثلاً در شك بين سه و چهار اگر موقعي كه دو ركعت نماز احتياط نشسته را مي خواند، يادش بيايد كه نماز را دو ركعت نماز خوانده، چون نمي تواند دو ركعت نشسته را بجاي دو ركعت ايستاده حساب كند، بايد نماز احتياط نشسته را رها كند و دو ركعت كسري نمازش را بخواند و احتياطاً نماز را هم دوباره به جا آورد

(مساله 1227) اگر شك كند نماز احتياطي را كه بر او واجب بوده بجا آورده يا نه، چنانچه وقت نما ز گذشته به شك خود اعتنا نكند و اگر وقت دارد، در صورتي كه مشغول كار ديگري نشده و از جاي نماز برنخاسته و كاري هم مثل رو گرداندن از قبله كه نماز را باطل مي كند انجام نداده بايد نماز احتياط را بخواند و اگر مشغول كار ديگري شده يا كاري كه نماز را باطل مي كند بجا آورده، يا بين نماز و شك او زياد طول كشيده، احتياط آن است كه نماز احتياط را بجا آورد و نماز را هم دوباره بخواند

(مساله 1228) اگر در نماز احتياط، ركني را زياد كند، يا مثلاً بجاي يك ركعت دو ركعت بخواند، نماز احتياط باطل مي شود، و بايد دوباره نماز احتياط و اصل نماز را بخواند

(مساله 1229) موقعي كه مشغول نماز احتياط است اگر در يكي از كارهاي

ص: 343

آن شك كند، چنانچه محل آن نگذشته، بايد بجا آورد و اگر محلش گذشته، بايد به شك خود اعتنا نكند، مثلاً اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه به ركوع نرفته بايد بخواند، واگر به ركوع رفته بايد به شك خود اعتنا نكند

(مساله 1230) اگر در شماره ركعتهاي نماز احتياط شك كند، بايد بنا را بر بيشتر بگذارد ولي چنانچه طرف بيشتر شك نماز را باطل مي كند، بايد نماز را از سر بخواند و خواندن نماز احتياط لازم نيست

(مساله 1231) اگر در نماز احتياط چيزي كه ركن نيست سهواً كم يا زياد شود، سجده سهو ندارد

(مساله 1232) اگر بعد از سلام نماز احتياط، شك كند كه يكي از اجزاء يا شرائط آن را بجا آورده يا نه، به شك خود اعتنا نكند

(مساله 1233) اگر در نماز احتياط، تشهد يا يك سجده را فراموش كند، احتياط مستحب آن است كه بعد از سلام آن را قضا نمايد

(مساله 1234) اگر نماز احتياط يا قضاي يك تشهد يا دو سجده سهو بر او واجب شود، بايد اول نماز احتياط را بجا آورد

(مساله 1235) حكم گمان در ركعتهاي نماز حكم يقين است، مثلاً اگر در نماز چهار ركعتي انسان گمان دارد كه نماز را چهار ركعت خوانده، نبايد نماز احتياط بخواند، ولي اگر در غير ركعتها گمان كند بايد به احتياط عمل نمايد و دستور در هر موردي، طور مخصوصي است كه در كتابهاي مفصل گفته شده

(مساله 1236) حكم شك و سهو و گمان در نماز هاي واجب يوميه و نماز هاي واجب ديگر فرق ندارد، مثلاً اگر در

ص: 344

نماز آيات شك كند كه يك ركعت خوانده يا دو ركعت چون شك او در نماز دو ركعتي است، نمازش باطل مي شود

سجده سهو

(مساله 1237) براي سه چيز بعد از سلام نماز، انسان بايد دو سجده سهو به دستوري كه بعداً گفته مي شود بجا آورد:

اول: آنكه در بين نماز، سهواً حرف بزند

دوم: آنكه يك سجده را فراموش كند

سوم: آنكه در نماز چهار ركعتي بعد از سجده دوم شك كند كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت و در سه مورد ديگر هم احتياط واجب آن است كه سجده سهو بنمايد:

اول: در جائي كه نبايد نماز را سلام دهد مثلاً در ركعت اول سهواً سلام بدهد

دوم: آنكه تشهد را فراموش كند

سوم: در جائي كه بايد بايستد اشتباهاً بنشيند يا در جائي كه بايد بنشيند اشتباهاً بايستد

(مساله 1238) اگر انسان اشتباهاً يا به خيال اينكه نمازش تمام شده حرف بزند بايد دو سجده سهو بجا آورد

(مساله 1239) براي حرفي كه از آه كشيدن و سرفه پيدا مي شود، سجده سهو واجب نيست، ولي اگر مثلاً سهواً آخ يا اه بگويد، بايد سجده سهو نمايد

(مساله 1240) اگر چيزي را غلط خوانده دوباره به طور صحيح بخواند براي دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نيست

(مساله 1241) اگر در نماز سهواً مدتي حرف بزند و تمام آنها يك مرتبه حساب مي شود، دو سجده سهو بعد از سلام نماز كافي است

(مساله 1242) اگر سهواً تسبيحات اربعه را نگويد يا بيشتر يا كمتر از سه مرتبه بگويد، احتياط مستحب آن است كه بعد از نماز دو سجده سهو بجا

ص: 345

آورد

(مساله 1243) اگر در جائي كه نبايد سلام نماز را بگويد سهواً بگويد: السلام علينا و علي عباد الله الصالحين يا بگويد: السلام عليكم و رحمه الله و بركاته بايد دو سجده سهو بنمايد، ولي اگر اشتباهاً مقداري از اين دو سلام را بگويد، يا بگويد: السلام عليك ايها النبي و رحمه الله و بركاته احتياط مستحب آن است كه دو سجده سهو بجا آورد

(مساله 1244) اگر در جائي كه نبايد سلام دهد اشتباهاً هر سه سلام را بگويد، دو سجده سهو كافي است

(مساله 1245) اگر يك سجده يا تشهد را فراموش كند و پيش از ركوع ركعت بعد، يادش بيايد، بايد برگردد و بجا آورد

(مساله 1246) اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد كه يك سجده يا تشهد را از ركعت پيش فراموش كرده، بايد بعد از سلام نماز سجده يا تشهد را قضا نمايد و بعد از آن دو سجده سهو بجا آورد

(مساله 1247) اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمداً بجا نياورد، معصيت كرده و واجب است هر چه زودتر آن را انجام دهد و چنانچه سهواً بجا نياورد هر وقت يادش آمد بايد فوراً انجام دهد و لازم نيست نماز را دوباره بخواند

(مساله 1248) اگر شك دارد كه سجده سهو بر او واجب شده يا نه، لارم نيست بجا آورد

(مساله 1249) كسي كه شك دارد مثلاً دو سجده سهو بر او واجب شده يا چهار تا، اگر دو سجده بنمايد كافي است

(مساله 1250) اگر بداند يكي از دو سجده سهو را بجا نياورده، بايد دو سجده سهو بجا آورد

ص: 346

و اگر بداند سهواً سه سجده كرده، بايد دوباره دو سجده سهو بنمايد

دستور سجده سهو

(مساله 1251) دستور سجده سهو اين است كه عد از سلام نماز فوراً نيت سجده سهو كند و پيشاني را به چيزي كه سجده بر آن صحيح است بگذارد و احوط اين است كه بگويد: بسمِ اللِه و باللِه السلامُ عليك ايُها النبُي وَ رحمهُ اللهِ و بَركاتُهُ، بعد بايد بنشيند و دوباره به سجده رود و ذكري را كه گفته شد بگويد و بنشيند و بعد از خواندن تشهد، سلام دهد

قضاي سجده و تشهد فراموش شده

(مساله 1252) سجده و تشهدي را كه انسان فراموش كرده و بعد از نماز قضاي آن را بجا مي آورد، بايد تمام شرائط نماز: پاك بودن و لباس و رو به قبله بودن و شرطهاي ديگر را داشته باشد

(مساله 1253) اگر سجده يا تشهد را چند دفعه فراموش كند، مثلاً يك سجده از ركعت اول و يك سجده از ركعت دوم فراموش نمايد، بايد بعد از نماز، قضاي هر دو را با سجده هاي سهوي كه براي آنها لازم نيست معين كند كه قضاي كدام يك آنها است

(مساله 1254) اگر يك سجده و تشهد را فراموش كند، مي تواند هر يكي را كه بخواهد اول قضا نمايد اگر چه بداند كدام اول فراموش شده است و ترتيب لازم نيست

(مساله 1255) اگر بين سلام نماز و قضاي سجده يا تشهد كاري كند كه اگر عمداً يا سهواً در نماز اتفاق بيفتد نماز باطل مي شود، مثلاً پشت به قبله نمايد بايد قضاي سجده و تشهد را بجا آورد و نمازش صحيح است

(مساله 1256) اگر بعد از سلام

ص: 347

نماز، يادش بيايد كه يك سجده از ركعت آخر را فراموش كرده، چنانچه كاي كه عمداً يا سهواً نماز را باطل مي كند مثل روي گرداندن از قبله انجام نداده است، احتياط واجب آن است سجده فراموش شده را بجا بياورد و بعد از آن تشهد و سلام را بجا بياورد و دو سجده سهو نيز انجام بدهد و نيز اگر يادش بيايد كه تشهد ركعت آخر را فراموش كرده احتياطاً تشهد را بخواند و بعد از آن سلام دهد و دو سجده سهو نيز بجا بياورد

(مساله 1257) اگر بين سلام نماز و قضاي سجده يا تشهد كاري كند كه براي آن سجده سهو واجب مي شود، مثل آنكه سهواً حرف بزند، بايد سجده يا تشهد را قضا كند

(مساله 1258) اگر نداند كه سجده را فراموش كرده يا تشهد را، بايد هر دو را قضا نمايد و هر كدام را اول بجا آورد اشكال ندارد

(مساله 1259) اگر شك دارد كه سجده يا تشهد را فراموش كرده يا نه، واجب نيست قضا نمايد

(مساله 1260) اگر بداند سجده يا تشهد را فراموش كرده و شك كند كه پيش از ركوع ركعت بعد بجا آورده يا نه، احتياط واجب آن است كه آن را قضا نمايد

(مساله 1261) كسي كه بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد، اگر براي كار ديگر ي هم سجده سهو بر او واجب شود، بايد بعد از نماز سجده يا تشهد را قضا نمايد، بعد سجده سهو را بجا آورد

(مساله 1262) اگر شك دارد كه بعد از نماز، قضاي سجده يا تشهد فراموش شده را بجا آورده يا

ص: 348

نه، چنانچه وقت نماز نگذشته، بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد و اگر وقت نماز هم گذشته، بنابر احتياط واجب بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد

كم يا زياد كردن اجزاء و شرائط نماز

(مساله 1263) هر گاه چيزي از واجبات نماز را عمداً كم يا زياد كند، اگر چه يك حرف آن باشد، نماز باطل است

(مساله 1264) اگر به واسطه ندانستن مساله، چيزي از اجزاء نماز را كم يا زياد كند، اگر آن جز ء ركن نباشد، نمازش صحيح است اگر جاهل قاصر باشد و الا به احتياط واجب، نماز باطل است

(مساله 1265) اگر در بين نماز بفهمد وضو يا غسلش باطل بوده، يا بدون وضو يا غسل مشغول نماز شده، بايد نماز را به هم بزند و دوباره با وضو يا غسل بخواند و اگر بعد از نماز بفهمد بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل بجا آورد و اگر وقت گذشته قضا نمايد

(مساله 1266) اگر بعد از رسيدن به ركوع ياد ش بيايد كه دو سجده از ركعت پيش فراموش كرده، نمازش باطل است و اگر پيش از رسيدن به ركوع يادش بيايد، بايد برگردد و دو سجده را بجا آورد و بر خيزد و حمد و سوره يا تسبيحات را بخواند و نماز را تمام كند

(مساله 1267) اگر پيش از گفتن (السلامُ علَينا) و (السلامُ عليكُم) يادش بيايد كه دو سجده ركعت آخر را بجا نياورده، بايد دو سجده را بجا آورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد

(مساله 1268) اگر پيش از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز نخوانده بايد مقداري را

ص: 349

كه فراموش كرده بجا آورد

(مساله 1269) اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز را نخوانده، چنانچه كاري انجام داده كه اگر در نماز عمداً يا سهواً اتفاق بيفتد نماز را باطل مي كند، مثلاً پشت به قبله كرده نمازش باطل است، و اگر كاري كه عمدي و سهوي آن، نماز را باطل مي كند انجام نداده، بايد فوراً مقداري كه فراموش كرده بجا آورد

(مساله 1270) هر گاه بعد از سلام نماز عملي انجام دهد كه اگر در نما ز عمداً يا سهواً اتفاق بيفتد نماز را باطل مي كند، مثلاً پشت به قبله نمايد و بعد يادش بيايد كه دو سجده آخر را بجا نياورده نمازش باطل است و اگر پيش از انجام كاري كه نماز را باطل مي كند يادش بيايد، دو سجده اي را كه فراموش كرده بجا آورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجده سهو براي سلامي كه اول گفته است بنمايد و احتياط مستحب آن است كه نماز را هم دوباره بخواند

(مساله 1271) اگر بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده، يا پشت به قبله يا به طرف راست يا به طرف چپ بجا آورده، بايد دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد

نماز مسافر

مسافر بايد نماز ظهر و عصر و عشا را با هشت شرط شكسته بجا آورد، يعني دو ركعت بخواند:

شرط اول: آنكه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعي نباشد و فرسخ شرعي تقريباً پنج كيلومتر و نيم است

(مساله 1272) كسي كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است

ص: 350

در صورتي نماز او شكسته است كه هر يك از رفتن و برگشتن او كمتر از از چهار فرسخ نباشد بنابر اين اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ يا بعكس باشد، بايد نماز را تمام يعني چهار ركعت بخواند

(مساله 1273) اگر رفتن و برگشتن هشت فرسخ باشد بايد نماز را شكسته بخواند چه همان روز و شب بخواهد برگردد يا غير آن روز و شب

(مساله 1274) اگر سفر، مختصري از هشت فرسخ كمتر باشد، يا انسان نداند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه، نبايد نماز را شكسته بخواند و چنانچه شك كند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه، در صورتي كه تحقيق كردن برايش مشقت دارد، بايد نمازش را تمام بخواند و اگر مشقت ندارد، بنابر احتياط واجب بايد تحقيق كند كه اگر دو عادل بگويند يا بين مردم معروف باشد كه سفر او هشت فرسخ است، نماز را شكسته بخواند

(مساله 1275) اگر يك عادل يا شخصي موثقي خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است، بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1276) كسي كه يقين دارد سفر او هشت فرسخ است، اگر نماز را شكسته خواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده، بايد آن را چهار ركعتي بجا آورد و اگر وقت گذشته بنابر احتياط واجب قضا نمايد

(مساله 1277) كسي كه يقين دارد سفرش هشت فرسخ نيست، يا شك دارد كه هشت فرسخ هست يا نه، چنانچه در بين راه بفهمد كه سفر او هشت فرسخ بوده، اگر چه كمي از راه باقي باشد، نماز را شكسته بخواند و اگر تمام خوانده دوباره

ص: 351

شكسته بجا آورد

(مساله 1278) اگر بين دو محلي كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است، چند مرتبه رفت و آمد كند، اگر چه روي هم رفته هشت فرسخ شود، بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1279) اگر محلي دو راه داشته باشد، يك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه ديگر هشت فرسخ يا بيشتر باشد، چنانچه انسان از راهي كه هشت فرسخ است به آنجا برود، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر از راهي كه هشت فرسخ نيست برود بايد تمام بخواند

(مساله 1280) اگر شهر ديوار دارد، بايد ابتداي هشت فرسخ را از ديوار شهر حساب كند و اگر ديوار ندارد، بايد از خانه هاي آخر شهر حساب نمايد و در اين موضوع فرقي ميان شهر هاي نسبتاً بزرگ مانند تهران امروز يا شهر هاي متوسط و كوچكتر نيست ولي در صورتي كه شهر به اندازه اي بزرگ و وسيع باشد كه رفتن از يك قسمت آن به قسمت ديگر آن، مسافرت و دور شدن از وطن محسوب شود بعيد نيست در اين صورت كه لازم باشد ابتداي هشت فرسخ را از منزل خود حساب نمايد

شرط دوم: آنكه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد، پس اگر بجائي كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند و بعد از رسيدن به آنجا قصد كند جائي برود كه با مقداري كه آمده هشت فرسخ شود چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته، بايد نماز تمام بخواند ولي اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود يا چهار فرسخ برود و چهار فرسخ ديگر به وطنش يا بجائي

ص: 352

كه مي خواهد ده روز بماند بر گردد بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1281) كسي كه نمي داند سفرش چند فرسخ است، مثلاً براي پيدا كردن گمشده اي مسافرت مي كند و نمي داند كه چه مقدار بايد برود تا آن را پيدا كند، بايد نماز را تمام بخواند ولي در برگشتن، چنانچه تا وطنش يا جائي كه مي خواهد ده روز در آنجا بماند، هشت فرسخ يا بيشتر باشد، بايد نماز را شكسته بخواند ونيز اگر در بين رفتن قصد كند كه چهار فرسخ برود و چهار فرسخ بر گردد، بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1282) مسافر در صورتي بايد بايد نماز را شكسته بخواند كه تصميم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس كسي كه از شهر بيرون مي رود و مثلاً قصدش اين است كه اگر رفيق پيدا كند، سفر هشت فرسخي برود چنانچه اطمينان دارد كه رفيق پيدا مي كند، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر اطمينان ندارد، بايد تمام بخواند

(مساله 1283) كسي كه قصد هشت فرسخ دارد، اگر چه در هر روز مقدار كمي راه برود وقتي بجائي برسد كه شهر را نبيند و اذان آن را نشود بايد نماز را شكسته بخواند ولي اگر در هر روز مقدار خيلي كمي راه برود كه نگويند مسافر است، بايد نمازش را تمام بخواند و احتياط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله 1284) كسي كه در سفر به اختيار ديگري است: مانند نوكري كه با آقاي خود مسافرت مي كند چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است، بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1285)

ص: 353

كسي كه در سفر به اختيار ديگري است، اگر بداند يا گمان داشته باشد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مي شود، نماز را تمام بخواند

(مساله 1286) كسي كه در سفر به اختيار ديگري است، اگر شك دارد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مي شود يا نه، بايد نماز را شكسته بخواند و نيز اگر شك او از اين جهت است كه احتمال مي دهد مانعي براي سفر او پيش آيد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا نباشد بايد نمازش را شكسته بخواند

شرط سوم: آنكه در بين راه از قصد خود بر نگردد، پس اگر پيش از رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود بر گرد، يا مردد شود، بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1287) اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود چنانچه تصميم داشته باشد كه همانجا بماند يا بعد از ده روز برگردد، يا در برگشتن و ماندن مردد باشد، بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1288) اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصميم داشته باشد كه بر گردد، بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1289) اگر براي رفتن به محلي حركت كند و بعد از رفتن مقداري از راه بخواهد جاي ديگري برود، چنانچه از محل اولي كه حركت كرده تا جائي كه مي خواهد برود، هشت فرسخ باشد، بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1290) اگر پيش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه راه را برود يا نه، و در موقعي كه مردد است

ص: 354

راه نرود و بعد تصميم بگيرد كه بقيه راه را برود، بايد تا آخر مسافرت نماز را شكسته بخواند

(مساله 1291) اگر پيش از آنكه به هشت فرسخ برسد مردد شود كه بقيه راه را برود يا نه ودر موقعي كه مردد است مقداري راه برود و بعد تصميم بگيرد كه بقيه راه را برود، چنانچه باقيمانده سفر او هشت فرسخ باشد يا چهار فرسخ باشد ولي بخواهد برود و برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر راهي كه پيش از مردد شدن و راهي كه بعد از آن مي رود، روي هم هشت فرسخ باشد، و نيز، نماز را شكسته بخواند

شرط چهارم: آنكه پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد، يا ده روز يا بيشتر در جائي بماند، پس كسي كه مي خواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد، يا ده روز در محلي بماند، بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1292) كسي كه نمي داند پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش مي گذرد يا نه، يا ده روز در محلي مي ماند يا نه، بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1293) كسي كه مي خواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد، يا ده روز در محلي بماند، و نيز كسي كه مردد است كه از وطنش بگذرد، يا ده روز در محلي بماند، اگر از ماندن ده روز يا گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم بايد نماز را تمام بخواند ولي اگر باقي مانده راه هشت فرسخ باشد، يا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و برگردد، بايد نماز

ص: 355

را شكسته بخواند

شرط پنجم: آنكه براي كار حرام سفر نكند و اگر براي كار حرامي مانند دزدي سفر كند، بايد نماز را تمام بخواند و همچنين است اگر خود سفر حرام باشد، مثل آنكه براي او ضرر داشته باشد، يا زن بدون اجازه شوهر و فرزند با نهي پدر و مادر سفري بروند كه بر آنان واجب نباشد، ولي اگر مثل سفر حج واجب باشد، بايد نماز را شكسته بخوانند

(مساله 1294) سفري كه اسباب اذيت پدر ومادر باشد حرام است و انسان بايد در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه بگيرد

(مساله 1295) كسي كه سفر او حرام نيست و براي كار حرام هم سفر نمي كند، اگر چه در سفر، معصيتي انجام دهد، مثلاً غيبت كند يا شراب بخورد، بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1296) اگر مخصوصاً براي آنكه كار واجبي را ترك كند، مسافرت نمايد نمازش تمام است، پس كسي كه بدهكار است، اگر بتواند بدهي خود را بدهد و طلبكار هم مطالبه كند، چنانچه در سفر نتواند بدهي خود را بدهد و مخصوصاً براي ترك واجب مسافرت نكند، بايد نماز را شكسته بخواند و احتياط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله 1297) اگر سفر او سفر حرام نباشد ولي حيوان سواري يا مركب ديگري كه سوار است غصبي باشد، نمازش شكسته است ولي اگر در زمين غصبي مسافرت كند، بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله 1298) كسي كه با ظالم مسافرت مي كند اگر ناچار نباشد و مسافرت او كمك به ظالم يا موجب شكوه

ص: 356

و افزايش يافتن عظمت ظالم باشد بايد نماز را تمام بخواند و اگر ناچار باشد يا مثلاً براي نجات دادن مظلومي با او مسافرت كند، نمازش شكسته است

(مساله 1299) اگر به قصد تفريح و گردش مسافرت كند حرام نيست و بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1300) اگر براي لهو و خوشي گذراني به شكار رود، نمازش تمام است و چنانچه براي تهيه معاش به شكار رود، و همچنين اگر برا ي كسب و زياد كردن مال برود، نمازش شكسته است و روزه را نيز نبايد بگيرد

(مساله 1301) كسي كه براي معصيت سفر كرده، موقعي كه از سفر بر مي گردد اگر توبه كرده، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر توبه نكرده، و در بازگشت فقط قصد عودَ به وطن را دارد نماز را بايد تمام بخواند، و احتياط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله 1302) شخصي كه از سفر معصيت بر مي گردد، چنانچه انگيزه رجوعش مقصد مستقلي غير از رجوع به وطن باشد نماز او شكسته است

(مساله 1303) كسي كه سفر او سفر معصيت است، اگر در بين راه از قصد كند معصيت بر مي گردد، چنانچه باقي مانده راه هشت فرسخ باشد، يا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و بر گردد، بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1304) كسي كه براي معصيت سفر نكرده، اگر در بين راه قصد كند كه بقيه راه را براي معصيت برود، بايد نماز را تمام بخواند ولي نماز هائي را كه شكسته خوانده صحيح است

شرط ششم: آنكه از صحرا نشينهائي نباشد كه در بيابآنها گردش

ص: 357

مي كنند و هر جا آب و خوراك براي خود و حشمشان پيدا كنند مي مانند و بعد از چندي بجاي ديگر مي روند، و صحرا نشينها در اين مسافرتها بايد نماز را تمام بخوانند

(مساله 1305) اگر يكي از صحرا نشينها بر اي پيدا كردن منزل و چراگاه حيواناتشان سفر كند چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد، و چادر و اثاثيه او همراهش نباشد نمازش را شكسته بخواند

(مساله 1306) اگر صحرانشين براي زيارت يا حج يا تجارت و مانند اينها مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند

شرط هفتم: آنكه شغل او مسافرت نباشد، بنابر اين شتردار و راننده و چوبدار و كشتيبان و مانند اينها، اگر چه براي بردن اثاثيه منزل خود مسافرت كنند، در غير سفر اول بايد نماز را تمام بخوانند ولي در سفر اول نمازشان شكسته است مگر اينكه سفر اول نيز طولاني باشد كه در اين صورت پس از اين كه شغل او مسافرت شده نمازش نمام است

(مساله 1307) كسي كه شغلش مسافرت است اگر براي كار ديگري مثلاً براي زيارت يا حج مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند ولي اگر مثلاً شوفر، اتومبيل خود را براي خود را براي زيارت كرايه بدهد و در ضمن خودش هم زيارت كند، بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1308) حمله دار يعني كسي كه فقط در ماههاي حج به مسافرت اشتغال مي ورزد نماز را بايد شكسته بخواند

(مساله 1309) كسي كه شغل او حمله داري است و حاجيها را از راه دور به مكه مي برد، چنانچه تمام سال يل بيشتر سال را در راه باشد، بايد

ص: 358

نماز را تمام بخواند

(مساله 1310) كسي كه در مقداري از سال شغلش مسافرت است، مثل شوفري كه فقط در تابستان يا زمستان اتومبيل خود را كرايه مي دهد، بايد در سفري كه مشغول به كارش هست نماز را تمام بخواند و احتياط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله 1311) راننده و دوره گردي كه در دو سه فرسخي شهر رفت و آمد مي كند، چنانچه اتفاقاً سفر فرسخي برود، نماز را شكسته بخواند

(مساله 1312) كسي كه شغلش مسافرت است اگر ده روز يا بيشتر در وطن خود بماند، چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد، چه بدون قصد بماند، بايد در سفر اولي كه بعد از ده روز مي رود، نماز را شكسته بخواند

(مساله 1313) كسي كه شغلش مسافرت است، اگر در غير وطن خود ده روز با قصد اقامه بماند در سفر اولي كه بعد از ده روز مي رود، بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1314) كسي كه شغلش مسافرت است، اگر شك كند كه در وطن خود يا جاي ديگر ده روز مانده يا نه بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1315) كسي كه در شهرها سياحت مي كند و براي خود وطني اختيار نكرده، بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1316) كسي كه شغلش مسافرت نيست، اگر مثلاً در شهري يا در دهي جنسي دارد كه براي حمل آن مسافرتهاي پي در پي مي كند، بايد نماز را شكسته بخواند ولي كسي كه كارش اين است كه هفته اي يك مرتبه مثلاً از تهران به كرج براي تدريس يا انجام

ص: 359

اداري يا براي كسب و تجارت مي رود همين كه به مقداري سفر كند كه عرفاً اين كار توام با سفر را شغل او بگويند نماز را تمام بخواند

(مساله 1317) كسي كه از وطنش صرف نظر كرده و مي خواهد وطن ديگري براي خود اختيار كند، اگر شغلش مسافرت نباشد بايد در مسافرت نماز را شكسته بخواند

شرط هشتم: آنكه به حد ترخص برسد يعني از وطنش به قدري دور شود كه ديوار شهر را نبيند و صداي اذان آن را نشنود ولي بايد در هوا غبار و يا چيز ديگري نباشد كه از ديدن ديوار و شنيدن اذان جلوگيري كند و لازم نيست به قدري دور شود كه مناره ها و گنبد ها را نبيند يا ديوار ها هيچ پيدا نباشد، بلكه همين قدر كه ديوار كاملاً تشخيص داده نشود كافي است و كسي كه از جائي كه قصد كرده ده روز در آنجا بماند به قصد هشت فرسخ خارج شود تا حد ترخص نرسيده بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله 1318) كسي كه به سفر مي رود اگر بجائي برسد كه اذان را نشنود ولي ديوار شهر را ببيند، يا ديوارها را نبيند و صداي اذان را بشنود، چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند، بنابر احتياط واجب بايد هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله 1319) مسافري كه به وطنش بر مي گردد وقتي ديوار وطن خود را ببيند و صداي اذان آن را بشنود، بايد نماز را تمام بخواند ولي مسافري كه ميخواهد ده روز در محلي بماند وقتي ديوار آنجا را ببيند و

ص: 360

صداي اذانش را بشنود، بنابر احتياط واجب بايد نماز را تاخير بيندازد تا به منزل برسد يا نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله 1320) هر گاه شهر در بلندي باشد كه از دور ديده شود، يا به قدري گود باشد كه اگر انسان كمي دور شود ديوار آن را نبيند، كسي كه از آن شهر مسافرت مي كند، وقتي به اندازه اي دور شود كه اگر آن شهر در زمين هموار بود، ديوارش از آنجا ديده نمي شد، بايد نماز خود را شكسته بخواند و نيز اگر پستي و بلندي خانه ها بيشتر از معمول باشد، بايد ملاحظه معمول را بنمايد

(مساله 1321) اگر از محلي مسافرت كند كه خانه و ديوار ندارد، وقتي بجائي برسد كه اگر آن محل ديوار داشت از آنجا ديده نمي شد، بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1322) اگر به قدري دور شود كه نداند صدائي را كه مي شنود صداي اذان است يا صداي ديگر، بايد نماز را شكسته بخواند ولي اگر بفهمد اذان مي گويند و كلمات آن را تشخيص ندهد، بايد تمام بخواند

(مساله 1323) اگر به قدري دور شود كه اذان خانه ها را نشنود ولي اذان شهر را كه معمولاً در جاي بلند مي گويند بشنود نبايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1324) اگر بجائي برسد كه اذان شهر را كه معمولاً در جاي بلند مي گويند نشنود ولي اذاني را كه در جاي خيلي بلند مي گويند بشنود، بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1325) اگر چشم يا گوش او يا صداي اذا ن غير معمولي باشد، در محلي بايد

ص: 361

را شكسته بخواند كه چشم متوسط ديوار خانه ها را نبيند و گوش متوسط صداي اذان معمولي را نشنود

(مساله 1326) اگر بخواهد در محلي نماز بخواند كه شك دارد به حد ترخص يعني جائي كه اذان را نشنود و ديوار را نبيند رسيده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند و در موقع برگشتن اگر شك كند كه به حد ترخص رسيده يا نه، بايد شكسته بخواند وچون در بعضي، موارد اشكال پيدا مي كند، مانند آنكه در فرض مساله موقع رفتن نماز ظهر را تمام بخواند و موقع برگشتن همانجا نماز عصر را شكسته بخواند بايد يا آنجا نماز نخواند و در صورت رفتن پس از علم به رسيدن به حد ترخص نماز را شكسته بخواند و در بر گشتن پس از رسيدن به خانه نماز را تمام بخواند يا هم شكسته و هم تمام بخواند

(مساله 1327) مسافري كه در سفر ا ز وطن خود عبور مي كند، وقتي بجائي برسد كه ديوار وطن خود را ببيند و صداي اذان آن را بشنود بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1328) مسافري كه در بين مسافرت به وطنش رسيده، تا وقتي در آنجا هست بايد نماز را تمام بخواند ولي اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، يا چهار فرسخ برود و برگردد، وقتي بجائي برسد كه ديوار وطن را نبيند و صداي اذان آن را نشنود، بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1329) محلي را كه انسان براي اقامت و زندگي خود اختيار كرده وطن او است، چه در آنجا به دنيا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، يا خودش آنجا

ص: 362

را براي زندگي اختيار كرده باشد

(مساله 1330) اگر قصد دارد در محلي كه وطن اصليش نيست مدتي بمان و بعد بجاي ديگر رود، آنجا وطن او حساب نمي شود

(مساله 1331) جائي را كه انسان محل زندگي خود قرار داده و ماندن خود را در آنجا محدود به مقدار معين نكرده آنجا وطن او حساب مي شود و در صدق وطن بودن قصد هميشه ماندن معتبر نيست بلي لازم است كه ماندن خود را محدود به مقدار معين نكند و گرنه وطن مصدق نمي كند

(مساله 1332) كسي كه در دو محل زندگي مي كند، مثلاً شش ماه در شهري و شش ماه در شهر ديگر ميماند، هر دو وطن او است و نيز اگر بيشتر از دو محل را براي زندگي خود اختيار كرده باشد تا سه و چهار تا همه وطن او حساب مي شود

(مساله 1333) در غير وطن اصلي و وطن غير اصلي كه ذكر شد در جاهاي ديگر اگر قصد اقامه نكند نمازش شكسته است چه ملكي در آنجا داشته باشد يا نداشته باشد و چه در آنجا شش ماه مانده باشد يا نه

(مساله 1334) اگر بجائي برسد كه وطن او بوده و عملاً از آنجا صرف نظر كرده نبايد نماز را تمام بخواند، اگر چه وطن ديگري هم براي خود اختيار نكرده باشد

(مساله 1335) مسافري كه قصد دارد، ده روز پشت سر هم در محلي بماند، يا مي داند كه بدون اختيار ده روز در محلي مي ماند، در آن محل بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1336) مسافري كه مي خواهد ده روز در محلي

ص: 363

بماند، لازم نيست قصد ماندن شب اول يا شب يازدهم را داشته باشد، و همين كه قصد كند از اذان صبح روز اول تا غروب روز دهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند و همچنين اگر مثلاً قصدش اين باشد كه از ظهر روز اول تا ظهر روز يازدهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1337) مسافري كه مي خواهد ده روز در محلي بماند، در صورتي بايد نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در يك جا بماند پس اگر بخواهد مثلاً ده روز در نجف و كوفه يا در تهران و شميران بماند بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1338) مسافري كه مي خواهد ده روز در محلي بماند، اگر از اول قصد داشته باشد كه در بين ده روز به اطراف آنجا از قبيل مزارع و باغستانهائي كه از توابع آن محل محسوب مي شود هر چند خارج از حد ترخص آنجا باشد برود، بايد در همه ده روز نماز را تمام بخواند و اگر از توابع آنجا نباشد بايد در تمام ده روز نماز را شكسته بخواند ولي چنانچه بخواهد در تمام ده روز فقط يك ساعت يا دو ساعت برود و برگردد در همه ده روز بايد نمازش را تمام بخواند

(مساله 1339) مسافري كه تصميم ندارد ده روز در جائي بماند مثلاً قصدش اين است كه اگر رفيقش بيايد، يا منزل خوبي پيدا كند، ده روز بماند، بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1340) كسي كه تصميم دارد، ده روز در محلي بماند، اگر چه احتمال بدهد كه براي ماندن او مانعي برسد، در صورتي

ص: 364

كه مردم به اين قبيل احتمالات اعتنائي نكنند، بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1341) اگر مسافر بداند كه مثلاً ده روز يا بيشتر به آخر ماه مانده و قصد كند تا آخر ما ه در جائي بماند، بايد نماز را تمام بخواند ولي اگر نداند تا آخر ماه چقدر مانده و قصد كند كه تا آخر ماه بماند بايد نماز را شكسته بخواند اگر چه از موقعي كه قصد كرده تا آخر ماه ده روز يا بيشتر باشد

(مساله 1342) اگر مسافر قصد كند ده روز در محلي بماند، چنانچه پيش از خواندن يك نماز چهار ركعتي از ماندن منصرف شود يا مردد شود كه در آنجا بماند يا بجاي ديگر برود، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي از ماندن منصرف شود، يا مردد شود، تا وقتي در آنجا هست، بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1343) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند، اگر روزه بگيرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه يك نماز چهار ركعتي خوانده باشد، روزه اش صحيح است و تا وقتي در آنجا هست بايد نماز هاي خود را تمام بخواند و اگر يك نماز را چهار ركعتي نخوانده باشد، روزه آن روزش صحيح است، اما نماز هاي خود را بايد شكسته بخواند و روزهاي بعد هم نمي تواند روزه بگيرد

(مساله 1344) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند، اگر از ماندن منصرف شود و شك كند پيش از آنكه از قصد ماندن بر گردد، يك نماز چهار ركعتي خوانده، يا

ص: 365

نه، بايد نمازهاي خود را شكسته بخواند

(مساله 1345) اگر مسافر به نيت اينكه نماز را شكسته بخواند، مشغول نماز شود و در بين نماز تصميم بگيرد كه ده روز يا بيشتر بماند، بايد نماز را چهار ركعتي تمام نمايد

(مساله 1346) مسافري كه قصد كرده ده روز در جائي بماند، اگر در بين نماز چهار ركعتي از قصد خود برگردد، چنانچه مشغول ركعت سوم نشده، بايد نماز را دو ركعتي تمام نمايد و بقيه نمازهاي خود را شكسته بخواند و اگر مشغول ركعت سوم شده نمازش باطل است، و تا وقتي در آنجا هست بايد نماز را شكسته بخواند اگر چه داخل در ركوع ركعت سوم شده باشد

(مساله 1347) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند، اگر بيشتر از ده روز در آنجا بماند، تا وقتي مسافرت نكرده، بايد نمازش را تمام بخواند و لازم نيست دوباره قصد ماندن ده روز كند

(مساله 1348) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند، بايد روزه واجب را بگيرد و مي تواند روزه مستحبي را هم بجا آورد و نماز جمعه و نافله ظهر و عصر و عشا را هم بخواند

(مساله 1349) مسافري كه قصد كرده ده روز در جائي بماند اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي بخواهد بجائي كه كمتر از چهار فرسخ است برود و برگردد به محل اقامه خود بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1350) مسافري كه قصد كرده ده روز در جائي بماند، اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي بخواهد بجاي ديگري كه كمتر از هشت فرسخ است برود و ده روز

ص: 366

در آنجا بماند، بايد در رفتن و در جائي كه قصد ماندن ده روز كرده، نماز هاي خود را تمام بخواند ولي اگر جائي كه مي خواهد برود هشت فرسخ يا بيشتر باشد بايد موقع رفتن نماز هاي خود را شكسته بخواند و چنانچه در آنجا قصد ماندن ده روز كرد نمازش را تمام بخواند

(مساله 1351) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلي بماند اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي بخواهد بجائي كه كمتر از چهار فرسخ است برود، چنانچه مردد باشد كه به محل اولش برگردد يا نه، يا به كلي از برگشتن به آن جا غافل باشد، يا بخواهد برگردد ولي مردد باشد كه ده روز در آنجا بماند يا نه، يا آنكه از ده روز ماندن در آنجا و مسافرت از آنجا غافل باشد، بايد از وقتي كه مي رود و بر مي گردد و بعد از برگشتن، نمازهاي خود را تمام بخواند

(مساله 1352) اگر به خيال اينكه رفقايش مي خواهند ده روز در محلي بمانند، قصد كند كه ده روز در آنجا بماند و بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي بفهمد كه آنها قصد نكرده اند، اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود، تا مدتي كه در آنجا هست بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1353) اگر مسافر بعد از رسيدن به هشت فرسخ سي روز در محلي بماند و در تمام سي روز در رفتن و ماندن مردد باشد، بعد از گذشتن سي روز اگر چه مقدار كمي در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند ولي اگر پيش از رسيدن به هشت

ص: 367

فرسخ در رفتن بقيه راه مرد د شود، اگر به مقدار چهار فرسخ آمده باشد، بايد شكسته بخواند و اگر بقدر چهار فرسخ نباشد تمام بخواند

(مساله 1354) مسافري كه مي خواهد نه روز يا كمتر در محلي بماند اگر بعد از آنكه نه روز يا كمتر در آنجا ماند، بخواهد دوباره نه رو ز ديگر يا كمتر بماند همينطور تا سي روز، روز سي و يكم بايد نماز را تمام بخواند

(مساله 1355) مسافري كه سي روز مردد بوده، در صورتي بايد نماز را تمام بخواند كه سي روز در يك جا بماند، پس اگر مقداري از آن را در جائي و مقداري را در جاي ديگر بماند، بعد از سي روز هم بايد نماز را شكسته بخواند

مسائل متفرقه

(مساله 1356) مسافر مي تواند در مسجد الحرام و مسجد پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بلكه در تمام شهر مكه و مدينه و مسجد كوفه نمازش را تمام بخواند ولي اگر بخواهد در جائي كه اول جزء مسجد كوفه نبوده و بعد به اين مسجد اضافه شده نماز بخواند، احتياط واجب آن است كه شكسته بخواند و نيز مسافر مي تواند در حائز حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) نماز را تمام بخواند ولي احتياط واجب آن است كه اگر دورتر از اطراف ضريح مقدس نماز بخواند شكسته بجا آورد

(مساله 1357) كسي كه مي داند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند، اگر در غير چهار مكاني كه در مساله پيش گفته شد عمداً تمام بخواند، نمازش باطل است و نيز اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند اگر

ص: 368

وقت هم گذشته قضا نمايد

(مساله 1358) كسي كه ميداند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند، اگر بدون توجه و بطور عادت تمام بخواند نمازش باطل است، و نيز اگر حكم مسافر و سفر خود را فراموش كرده باشد در صورتي كه وقت داشته باشد نمازش را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته باشد بايد قضا نمايد

(مساله 1359) مسافري كه نمي داند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر تمام بخواند نمازش صحيح است

(مساله 1360) مسافري كه مي داند بايد نماز را شكسته بخواند اگر بعضي از خصوصيات آن را نداند مثلاً نداند كه در سفر هشت فرسخي بايد شكسته بخواند، چنانچه تمام بخواند در صورتي كه وقت باقي است بايد نماز را شكسته بخواند و اگر وقت گذشته بطور شكسته قضا نمايد

(مساله 1361) مسافري كه مي داند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر به گمان اينكه سفر او كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتي بفهمد كه سفرش هشت فرسخ بوده، نمازي را كه تمام خوانده بايد دوباره شكسته بخواند و اگر وقت گذشته بطور شكسته قضا نمايد

(مساله 1362) اگر فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند، چنانچه در وقت يادش بيايد، بايد شكسته بجا آورد و اگر بعد از وقت يادش بيايد، قضاهاي آن نماز بر او واجب نيست

(مساله 1363) كسي كه بايد نماز را تمام بخواند، اگر شكسته بجا آورد در هر صورت نمازش باطل است

(مساله 1364) اگر مشغول نماز چهار ركعتي شود و در بين نماز يادش بيايد كه مسافر است، يا ملتفت شود كه سفر او هشت فرسخ است،

ص: 369

چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته، بايد نماز را دو ركعتي تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است ودر صورتي كه به مقدار خواندن يك ركعت هم وقت داشته باشد، بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1365) اگر مسافر بعضي از خصوصيات نماز مسافر را نداند، مثلاً نداند كه اگر چهار فرسخ برود و همان روز يا شب آن بر گردد بايد شكسته بخواند چنانچه به نيت نماز چهار ركعتي مشغول نماز شود، و پيش از ركوع ركعت سوم مساله را بفهمد بايد نماز را دو ركعتي تمام كند و اگر در ركوع ملتفت شود نمازش باطل است و در صورتي كه به مقدار يك ركعت از وقت هم مانده باشد بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1366) مسافري كه بايد نماز را تمام بخواند اگر به واسطه ندانستن مساله به نيت نماز دو ركعتي مشغول نماز شود و در بين نماز مساله را بفهمد، بايد نماز را چهار ركعتي تمام كند و احتياط مستحب آن است كه بعد از تمام شدن نماز دوباره آن نماز را چهار ركعتي بخواند

(مساله 1367) مسافري كه نماز نخوانده، اگر پيش از تمام شدن وقت به وطنش برسد، يا بجائي برسد كه مي خواهد ده روز در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند و كسي كه مسافر نيست، اگر در اول وقت نماز نخواند و مسافرت كند، در سفر بايد نماز را شكسته بخواند

(مساله 1368) اگر از مسافري كه بايد نماز را شكسته بخواند نماز ظهر يا عصر يا عشا قضا شود، بايد آن را دو ركعتي قضا نمايد اگر چه

ص: 370

در غير سفر بخواهد قضاي آن را بجا آورد و اگر كسي كه مسافر نيست يكي از اين سه نماز قضا شود، بايد چهار ركعتي قضا نمايد اگر چه در سفر بخواهد آن را قضا نمايد

(مساله 1369) مستحب مسافر بعد از هر نمازي كه شكسته مي خواند سي مرتبه بگويد سُبحان للهِ و الحمدُ لِله و لا اِله اِلا اللهُ و اللُه اكبرُ و در تعقيب نماز ظهر و عصر و عشاء بيشتر سفارش شده است، بلكه بهتر است در تعقيب اين سه نماز شصت مرتبه بگويد

نماز قضا

(مساله 1370) كسي كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده بايد قضاي آن را بجا آورد، اگر چه در تمام وقت نماز خواب مانده يا به واسطه مستي نماز نخوانده باشد، ولي نمازهاي يوميه اي را كه زن در حال حيض يا نفاس نخوانده قضا ندارد

(مساله 1371) اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازي را كه خوانده باطل بوده، بايد قضاي آن را بخواند

(مساله 1372) كسي كه نماز قضا دارد، بايد در خواندن آن كوتاهي نكند ولي واجب نيست فوراً آن را بجا آورد

(مساله 1373) كسي كه نماز قضا دارد مي تواند نماز مستحبي بخواند

(مساله 1374) اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضائي دارد يا نمازهائي را كه خوانده صحيح نبوده، مستحب است احتياطاً قضاي آنها را بجا آورد

(مساله 1375) در قضاي نمازهاي يوميه ترتيب لازم نيست مگر در نمازهائي كه در اداي آنها ترتيب هست

(مساله 1376) اگر بخواهد قضاي چند نماز غير يوميه مانند نماز آيات را بخواند يا مثلاً بخواهد قضاي يك نماز يوميه و چند نماز

ص: 371

غير يوميه را بخواند، لازم نيست آنها را به ترتيب بجا آورد

(مساله 1377) اگر كسي نداند كه نمازهائي كه از قضا شده كداميك جلوتر بوده لازم نيست بطوري بخواند كه ترتيب حاصل شود و هر يك را مي تواند مقدم بدارد

(مساله 1378) اگر كسي كه نمازهائي از او قضا شده مي داند كدام يك جلوتر قضا شده بهتر آن است كه به ترتيب قضا كند هر چند رعايت ترتيب واجب نيست

(مساله 1379) اگر براي ميتي مي خواهند نماز قضا بدهند و مي دانند آن ميت ترتيب قضا شدن را مي دانسته بهتر آن است طوري قضا را بجا آورند كه ترتيب حاصل شود هر چند لازم نيست

(مساله 1380) اگر براي ميتي كه در مساله پيش گفته شد بخواهند چند نفر را اجير كنند كه نماز را بخوانند لازم نيست براي آنها وقت مرتب معين كنند كه با هم شروع نكنند در عمل

(مساله 1381) اگر بدانند كه ميت ترتيب قضا شدن را نمي دانسته يا بدانند كه مي دانسته يا نه يا بدانند در هر صورت لازم نيست به ترتيب براي او قضا بجا بياورند

(مساله 1382) كسي كه چند نماز از او قضا شده و شماره آنها را نمي داند مثلاً نمي داند چهار تا بوده يا پنج تا چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافي است و همچنين اگر شماره آنها را مي دانسته و فراموش كرده اگر مقدار كمتر را بخواند كفايت مي كند

(مساله 1383) كسي كه نماز قضا از همين روز يا روزهاي پيش دارد مي تواند قبل از خواندن نمازي كه قضا شده نماز ادائي را

ص: 372

بخواند و لازم نيست نماز قضا را جلو بيندازد

(مساله 1384) كسي كه ميداند يك نماز چهار ركعتي نخوانده و نمي داند نماز ظهر است يا عصر است يا عشاء اگر نماز چهار ركعتي بخواند به نيت قضاي نمازي كه نخوانده كافي است

(مساله 1385) اگر از روزهاي گذشته نماز هاي قضا دارد و يك نماز يا بيشتر هم از همان روز از او قضا شده، چنانچه براي قضاي تمام آنها وقت ندارد، يا نمي خواهد همه را در آن روز بخواند، مستحب است نماز قضاي آن روز بيش از نماز ادا بخواند اگر چه ترتيب بين قضاها را مي داند

(مساله 1386) تا انسان زنده است اگر چه از خواندن نماز قضاهاي خود عاجز باشد، ديگري نمي تواند نمازهاي او را قضا نمايد

(مساله 1387) نماز قضا را با جماعت مي شود خواند چه نماز امام جماعت ادا باشد يا قضا و لازم نيست هر دو يك نماز را بخوانند مثلاً اگر نماز قضاي صبح را با نماز ظهر يا عصر امام بخواند اشكال ندارد

(مساله 1388) مستحب است بچه مميز را يعني بچه اي كه خوب و بد را مي فهمد به نماز خواندن و عبادت هاي ديگر عادت دهند، بلكه مستحب است او را به قضاي نماز هم وادار نمايند

نماز قضاي پدر ومادر كه بر پسر بزرگتر واجب است

(مساله 1389) اگر پدر ومادر نماز و روزه خود را بجا نياورده باشند، و چنانچه مي توانسته اند قضا كنند، بر پسر بزرگتر واجب است كه بعد از مرگ آنها بجا آورد، يا براي آنها اجير بگيرد و نيز روزه اي كه در سفر نگرفته اند، اگر چه نمي توانسته اند قضا

ص: 373

كنند، احتياط واجب آن است كه پسر بزرگتر قضا نمايد، يا براي آنها اجير بگيرد و قضاي نماز و روزه اي كه پدر و مادر از روي طغيان و تمرد بجا نياورده اند بر پسر بزرگتر واجب نيست اين حكم درباره پدر ثابت است و نسبت به مادر نيز احتياط واجب آن است كه مراعات شود

(مساله 1390) اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدر ومادر نماز و روزه قضا داشته اند يا نه، چيزي بر او واجب نيست

(مساله 1391) اگر پسر بزرگتر بداند كه پدر ومادرش نماز قضا داشته اند و شك كند كه بجا آورده اند يا نه، بنابر احتياط واجب بايد قضا نمايد

(مساله 1392) اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است، قضاي نماز روزه پدر ومادر بر هيچ كدام از پسرها واجب نيست ولي احتياط مستحب آن است كه نماز و روزه او را بين خودشان قسمت كنند، يا براي انجام آن قرعه بزنند

(مساله 1393) اگر ميت وصيت كرده باشد كه براي نماز و روزه او اجير بگيرند بعد از آنكه اجير، نماز و روزه او را بطور صحيح بجا آورد، بر پسر بزرگتر چيزي واجب نيست

(مساله 1394) اگر پسر بزرگتر بخواهد نماز پدر يا مادر را بخواند، بايد به تكليف خود عمل كند مثلاً قضاي نماز ها را بايد ايستاده بخواند هر چند پدر يا مادر قدرت ايستادن را نداشته اند

(مساله 1395) كسي كه خودش نماز و روزه قضا دارد، اگر نماز و روزه پدر و مادر هم بر او واجب شود، هر كدام را اول بجا آورد صحيح است

(مساله 1396) اگر پسر بزرگتر

ص: 374

موقع مرگ پدر يا مادر نابالغ يا ديوانه باشد وقتي كه بالغ شد يا عاقل گرديد، بايد نماز و روزه پدر را قضا نمايد و چنانچه پيش از بالغ شدن يا عاقل شدن بميرد، بر پسر دوم چيزي واجب نيست

(مساله 1397) اگر پسر بزرگتر پيش از آنكه نماز و روزه پدر ومادر را قضا كند بميرد، بر پسر دوم چيزي واجب نيست

فضيلت نماز جماعت

نماز جماعت از ديدگاه اسلام كه يك از ديدگاه اسلام كه يك دين اجتماعي است و براي اجتماعات ديني و حضور مردم در صحنه اجتماعات اسلامي اهميت فراوان قائل است بسيار با اهميت است و لذا مستحب موكد است كه مسلمانان نمازهاي واجب مخصوصاً نمازهاي مخصوصاً نمازهاي يوميه را به جماعت بخوانند حضرت باقر(عليهما السلام) فرمودند: «نماز جماعت نسبت به نمازي كه فُرادا خوانده شود، 24درجه برتري و مزيت دارد»

در حديثي، زراره از حضرت صادق (عليه السلام) مي پرسند: «اينكه مي گويند يك نماز با جماعت، از 25نمازي كه به تنهايي خوانده شود با فضيلت تر است درست؟» حضرتش فرمودند: «بلي درست گفته اند» پرسيد: «آيا دو نفر كه يكي از آنها امام و ديگري ماموم باشد نيز جماعت است؟» حضرت فرمود: «بلي و ماموم در اين صورت در طرف راست امام بايستد»و بطور كلي در احاديث اسلامي به منظور تشويق و ترغيب مردم براي حضور در مساجد و مراكز نماز جماعت، حتي براي هر گامي كه در اين راه برداشته شود فضيلت و ثواب ذكر شده است كه از جمله در وصاياي حضرت پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله سلم) به حضرت علي (عليه السلام) آمده است، سه چيز

ص: 375

باعث بالا رفتن درجه و مقام انسان در پيشگاه خداوند است:

1-در هواي سرد وضو گرفتن

2-پس از هر نماز، انتظار نما ز بعد را كشيدن (كه علامت اشتياق انسان به عبادت پروردگار است)

3-شب و روز به سوي اجتماعات مسلمانان گام برداشتن»

حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: جبرئيل با 70هزار فرشته از جانب پروردگار پس از نماز ظهر به سوي من آمد و گفت: «يا محمد پروردگار تو به تو سلام مي رساند و دو هديه براي تو فرستاده است» گفتم: «آن دو هديه كدام است؟» كفت: «يكي نماز «وتر» كه سه ركعت است (منظور نماز شفع و وتر كه جزء نما ز شب و داراي ثواب و فضيلت بسيار است) و يكي ديگر خواندن نماز پنجگانه به جماعت است»گفتم: «اگر يك نفر به امام جماعت اقتدا كند، هر ركعت از نماز آنها ثواب صدو پنجاه ركعت نماز را دارد و اگر دو نفر اقتدا كنند، هر ركعت ثواب ششصد نماز دارد و اگر سه نفر اقتدا كنند، هر ركعت از نماز آنان ثواب يك هزار و دويست ركعت و اگر 4نفر اقتدا نمايند، هر ركعت ثواب دو هزار و چهارصد نماز را دارد و هر چه بيشتر شوند ثواب نمازشان به همين ترتيب بيشتر مي شود تا به ده نفر برسند و تعداد آنها كه از 10 گذشت اگر تمام آسمآنها كاغذ و همه درياها مركب و درختها قلم و جن و انس و ملائكه بخواهند بنويسند، نمي توانند ثواب يك ركعت آن را بنويسند»براساس احاديث اسلامي، ثواب نماز جماعت با افزوده شدن مزاياي ديگري از قبيل

ص: 376

عالم بودن امام جماعت يا از سادات بودن او كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: «يك ركعت نماز پشت سر عالم، داراي ثواب هزار ركعت است و پشت سر سيد داراي ثواب يك صد ركعت است» و همچنين هر چه امام جماعت با فضيلت تر باشد ثواب نماز جماعت نيز زيادتر خواهد بود و نيز با توجه به تفاوت مسجدها در فضيلت كه ثواب نماز در مسجد بازار، دوازده برابر و در مسجد محل 25برابر و در مسجد جامع 100برابر است واجتماع هر يك از آنها با جماعت موجب افزايش ثواب مي گردد و هر اندازه كه امام جماعت با تعهد تر و پرهيزكارتر و با فضيلت تر و مامومين نيز هر چه با فضيلت تر و از لحاظ تعداد همانطور كه گفته شد بيشتر باشند، ثواب آن بيشتر خواهد گشت

نماز جماعت

(مساله 1398) حاضر نشدن به نماز جماعت از روي بي اعتنائي جايز نيست و سزاوار نيست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند

(مساله 1399) مستحب است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اول وقت كه فُرادا يعني تنها خوانده شود بهتر است و نيز نماز جماعتي را كه مختصر بخوانند از نماز فُرادا كه آن را طول بدهند بهتر مي باشد

(مساله 1400) وقتي كه جماعت برپا مي شود، مستحب است كسي كه نمازش را فُرادا خوانده دوباره با جماعت بخواند و اگر بعد بفهمد كه نماز اولش باطل بوده، نماز دوم او كافي است

(مساله 1401) اگر امام يا ماموم بخواهد نمازي را كه به جماعت خوانده دوباره با جماعت بخواند، در

ص: 377

صورتي كه جماعت دوم و اشخاص آن غير از اول باشد اشكال ندارد

(مساله 1402) كسي كه در نماز وسواس دارد و فقط در صورتي كه نماز جماعت بخواند، از وسواس راحت مي شود، بايد نماز را با جماعت بخواند

(مساله 1403) اگر پدر يا مادر به فرزند خود امر كند كه نماز را به جماعت بخواند، در صورتي كه ترك آن موجب اذيت و ناراحتي آنها شود نماز جماعت بر او واجب مي شود

(مساله 1404) نمازهاي مستحبي را نمي شود به جماعت خواند، مگر نماز استسقاء كه براي آمدن باران مي خوانند و نمازي كه واجب بوده و به جهتي مستحب شده است مانند نماز عيد فطر و قربان كه در زمان امام واجب بوده و به واسطه غائب شدن ايشان مستحب مي باشد

(مساله 1405) موقعي كه امام جماعت نماز يوميه مي خواند، هر كدام از نماز هاي يوميه را مي شود به او اقتدا كرد

(مساله 1406) اگر امام جماعت قضاي نماز يوميه را مي خواند، مي شود به او اقتدا كرد ولي اگر نمازش را احتياطاً قضا مي كند يا قضاي نماز كس ديگر را مي خواند، اگر چه براي آن پول نگرفته باشد، اقتداي به او اشكال دارد مگر انسان بداند كه از آن كس كه براي او قضا مي خواند نماز فوت شده كه در اين صورت اقتداي به او اشكال ندارد

(مساله 1407) اگر انسان نداند نمازي را كه امام مي خواند نماز واجب يوميه است يا نماز مستحب، نمي تواند به او اقتدا كند

(مساله 1408) اگر امام در محراب باشد و كسي پشت سر او

ص: 378

اقتدا نكرده باشد كساني كه دو طرف محراب ايستاده اند و به واسطه ديوار محراب امام را نمي بيند نمي توانند اقتدا كنند، بلي اگر كسي پشت سر امام اقتدا كرده باشد اقتدا كردن كساني كه دو طرف او ايستاده اند و اتصال دارند و به واسطه ديوار محراب امام را نمي بينند اشكال ندارد

(مساله 1409) اگر به واسطه درازي صف اول ؤ كساني كه دو طرف صف ايستاده اند امام را نبينند مي توانند اقتدا كنند و نيز اگر به واسطه درازي يكي از صفهاي ديگر كساني كه دو طرف آن ايستاده اند، صف جلوي خود را نبينند مي توانند اقتدا نمايند

(مساله 1410) اگر صفهاي جماعت تا درب مسجد برسد، كسي كه مقابل درب پشت صف ايستاده نمازش صحيح است و نيز نماز كساني كه پشت سر او اقتدا مي كنند صحيح مي باشد، و همچنين نماز كساني كه دو طرف او ايستاده اند و به او اتصال دارند صحيح است اگر چه صف جلو را نبينند

(مساله 1411) كسي كه پشت ستون ايستاده، اگر از طرف راست يا چپ به واسطه ماموم ديگر به امام متصل نباشد، نمي تواند اقتدا كند

(مساله 1412) جاي ايستادن امام بايد از جاي ماموم بلندتر نباشد، ولي اگر مكان امام مقدار خيلي كمي بلندتر باشد اشكال ندارد ونيز اگر زمين سراشيب باشد و امام در طرفي كه بلندتر است بايستد درصورتي كه سراشيبي آن زياد نباشد و طوري باشد كه به آن زمين مسطح بگويند مانعي ندارد

(مساله 1413) اگر جاي ماموم بلندتر از جاي امام باشد در صورتي كه بلندي به مقدار متعارف زمان

ص: 379

قديم باشد مثل آنكه امام در صحن مسجد و ماموم در پشت بام بايستد اشكال ندارد ولي اگر مثل ساختمانهاي چند طبقه اين زمان باشد، جماعت اشكال دارد

(مساله 1414) اگر بين كساني كه در يك صف ايستاده اند بچه مميز يعني بچه اي كه خوب و بد را مي فهمد فاصله شود، چنانچه ندانند نماز او باطل است مي توانند اقتدا كنند

(مساله 1415) بعد از تكبير امام اگر صف جلو آماده نماز و تكبير گفتن آنان نزديك باشد كسي كه در صف بعد ايستاده، مي تواند تكبير بگويد ولي احتياط مستحب آن است كه صبر كند تا تكبير صف جلو تمام شود

(مساله 1416) اگر بداند نماز يك صف از صفهاي جلو باطل است، در صفهاي بعد نمي تواند اقتدا كند، ولي اگر نداند نماز آنان صحيح است يا نه، مي تواند اقتدا نمايد

(مساله 1417) هر گاه بداند نماز امام باطل است مثلاً بداند امام وضو ندارد، اگر چه خود امام ملتفت نباشد، نمي تواند به او اقتدا كند

(مساله 1418) اگر ماموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده يا كافر بوده يا به جهتي نمازش باطل بوده، مثلاً بي وضو نماز خوانده نمازش صحيح است

(مساله 1419) اگر در بين نماز شك كند كه اقتدا كرده يا نه، چنانچه در حالي باشد كه وظيفه ماموم است مثلاً به حمد و سوره امام گوش مي دهد، مي تواند نماز را به جماعت تمام كند و اگر مشغول كاري باشد كه هم وظيفه امام و هم وظيفه ماموم است مثلاً در ركوع يا سجده باشد، بايد نماز را به نيت فرداي

ص: 380

تمام نمايد

(مساله 1420) انسان در بين نماز جماعت مي تواند نيت فُرادا كند

(مساله 1421) اگر ماموم به واسطه عذري بعد از حمد و سوره امام نيت فرادا كند لازم نيست حمد و سوره را بخواند، ولي اگر پيش از تمام شدن حمد و سوره نيت فُرادا نمايد، بايد مقداري را كه امام نخوانده بخواند

(مساله 1422) اگر در بين نماز جماعت نيت فُرادا نمايد، بنابر احتياط واجب نبايد دوباره نيت جماعت كند همچنين اگر مردد شود كه نيت فُرادا كند يا نه و بعد تصميم بگيرد نماز را با جماعت تمام كند، نمازش خالي از اشكال نيست

(مساله 1423) اگر شك كند كه نيت فُرادا كرده يا نه، بايد بنا بگذارد كه نيت فُرادا نكرده است

(مساله 1424) اگر موقعي كه امام در ركوع است اقتدا كند و به ركوع امام برسد، اگر چه ذكر امام تمام شده باشد، نمازش بطور جماعت صحيح است و يك ركعت حساب مي شود اما اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد نمازش بطور فُرادا صحيح مي باشد و بايد آن را تمام نمايد

(مساله 1425) اگر موقعي كه امام در ركوع است اقتدا كند و به مقدار ركوع خم شود و شك كند كه به ركوع امام رسيده يا نه، نمازش صحيح است و فُرادا مي شود

(مساله 1426) اگر موقعي كه امام در ركوع است اقتدا كند و پيش از آنكه به اندازه ركوع خم شود، امام سر از ركوع بردارد، مي تواند نيت فُرادا كند يا صبر كند تا امام براي ركعت بعد برخيزد و آن را ركعت اول نماز

ص: 381

خود حساب كند ولي اگر برخاستن امام بقدري طول بكشد كه نگويند اين شخص نماز جماعت مي خواند بايد نيت فُرادا نمايد

(مساله 1427) اگر اول نماز يا بين حمد و سوره اقتدا كند و پيش از آن كه به ركوع رود، امام سر از ركوع بردارد نماز او بطور جماعت صحيح است و بايد ركوع كند و خود را به امام برساند

(مساله 1428) اگر موقعي برسد كه امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز است چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، بايد بعد از نيت و گفتن تكبيرة الاحرام بنشيند و تشهد را با امام بخواند ولي سلام را نگويد و صبر كند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بايستد وبدون آنكه دوباره نيت كند و تكبير بگويد، حمد و سوره را بخواند و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند

(مساله 1429) ماموم نبايد جلوتر از امام بايستد و بنابر احتياط واجب قدري عقب تر از امام بايستد و چنانچه قد او بلند تر از امام باشد بنابر احتياط واجب بايد طوري بايستد كه در ركوع و سجود نيز جلوتر از امام نباشد

(مساله 1430) در نماز جماعت بايد بين ماموم و امام پرده و مانند آن كه پشت آن ديده نمي شود فاصله نباشد بلكه شيشه و مانند آن نيز نبايد فاصله باشد و همچنين است بين انسان و ماموم ديگري كه انسان به واسطه او به امام متصل شده است، ولي اگر امام مرد و ماموم زن باشد، چنانچه بين آن زن و امام يا بين آن زن و ماموم ديگري كه مرد است و زن به واسطه او

ص: 382

به امام متصل شده است پرده و مانند آن باشد اشكال ندارد

(مساله 1431) اگر بعد از شروع به نماز بين ماموم و امام، يا بين ماموم و كسي كه ماموم به واسطه او متصل به امام است، پرده يا چيز ديگري كه پشت آن را نمي توان ديد فاصله شود، نمازش فُرادا مي شود و صحيح است

(مساله 1432) اگر بين جاي سجده ماموم و جاي ايستادن امام بقدر گشادي بين دو قدم فاصله باشد اشكال ندارد، و نيز اگر بين انسان و مامومي كه جلوي او ايستاده و به وسيله او به امام متصل است به همين فاصله باشد نمازش اشكال ندارد و احتياط مستحب آن است كه جاي سجده ماموم با جاي كسي كه جلوي او ايستاده، هيچ فاصله نداشته باشد

(مساله 1433) اگر ماموم به واسطه كسي كه طرف راست يا چپ او اقتدا كرده به امام متصل باشد و از جلو به امام متصل نباشد، چنانچه به اندازه گشادي بين دو قدم هم فاصله داشته باشد نمازش صحيح است

(مساله 1434) اگر در نماز، بين ماموم و امام يا بين ماموم و كسي كه ماموم به واسطه او به امام متصل است بيشتر از يك قدم بزرگ فاصله پيدا شود نمازش فُرادا مي شود و صحيح است و قصد فُرادا هم لازم نيست

(مساله 1435) اگر نماز همه كساني كه در صف جلو هستند تمام شود، يا همه نيت فُرادا نمايند، اگر فاصله به اندازه يك قدم بزرگ نباشد نماز صف بعد بطور جماعت صحيح و اگر بيشتر از اين مقدار باشد فُرادا مي شود و صحيح است

(مساله 1436)

ص: 383

اگر در ركعت دوم اقتدا كند، قنوت و تشهد را با امام مي خواند و احتياط آن است كه موقع خواندن تشهد انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند كند، و بايد بعد از تشهد با امام برخيزد و حمد و سوره را بخواند، و اگر براي سوره وقت ندارد، حمد را تمام كند ودر ركوع يا سجده خود را به امام برساند، يا نيت فُرادا كند و نمازش صحيح است ولي اگر در سجده به امام برسد بهتر است كه احتياطاً نماز را دوباره بخواند

(مساله 1437) اگر موقعي كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتي است اقتدا كند، بايد در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشيند و تشهد را به مقدار وا جب بخواند و برخيزد و چنانچه براي گفتن سه مرتبه تسبيحات وقت ندارد، يك مرتبه بگويد و در ركوع با سجده خود را به امام برساند

(مساله 1438) اگر امام در ركعت سوم يا چهارم باشد و ماموم بداند كه اگر اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمي رسد، بنابر احتياط واجب بايد صبر كند تا امام به ركوع رود، بعد اقتدا نمايد

(مساله 1439) اگر در ركعت سوم يا چهارم امام اقتدا كند، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر براي سوره وقت ندارد، بايد حمد را تمام كند ودر ركوع يا سجده خود را به امام برساند، ولي اگر در سجده به امام برسد بهتر است كه احتياطاً نماز را دوباره بخواند

(مساله 1440) كسي كه ميداند اگر سوره را بخواند

ص: 384

در ركوع به امام نمي رسد، بايد سوره را نخواند ولي اگر خواند نمازش صحيح است

(مساله 1441) كسي كه اطمينان دارد كه اگر سوره را شروع كند يا تمام نمايد به ركوع امام مي رسد، احتياط واجب آن است كه سوره را شروع كند، يا اگر شروع كرده تمام نمايد

(مساله 1442) كسي كه يقين دارد، اگر سوره را بخواند به ركوع امام مي رسد، چنانچه سوره راد بخواند و به ركوع نرسد نمازش صحيح است

(مساله 1443) اگر امام ايستاده باشد و ماموم نداند كه در كدام ركعت است مي تواند اقتدا كند، ولي بايد حمد وسوره را به قصد قربت بخواند و اگر چه بعد بفهمد كه امام در ركعت اول يا دوم بوده، نمازش صحيح است

(مساله 1444) اگر به خيال اينكه امام در ركعت اول يا دوم است، حمد و سوره نخواند و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم يا چهارم بوده، نمازش صحيح است ولي اگر پيش از ركوع بفهمد، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر وقت ندارد، فقط حمد را بخواند و در ركوع يا سجده خود را به امام برساند

(مساله 1445) اگر به خيال اينكه امام در ركعت سوم يا چهارم است حمد و سوره بخواند و پيش از ركوع يا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اول يا دوم بوده، نمازش صحيح است

(مساله 1446) اگر موقعي كه مشغول نماز مستحبي است جماعت بر پا شود، چنانچه اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب است نماز را رها كند و مشغول نماز جماعت شود بلكه

ص: 385

اگر اطمينان نداشته باشد كه به نماز اول برسد مستحب است به همين دستور رفتار نمايد

(مساله 1447) اگر موقعي كه مشغول نماز سه ركعتي يا چهار ركعتي است جماعت بر پا شود، چنانچه به ركوع ركعت سو م نرفته و اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد مستحب است به نيت نماز مستحبي نماز را دو ركعتي تمام كند و خود را به جماعت برساند

(مساله 1448) اگر نماز امام تمام شود و ماموم مشغول تشهد يا سلام اول باشد، لازم نيست نيت فُرادا كند

(مساله 1449) كسي كه يك ركعت از امام عقب مانده وقتي امام تشهد ركعت آخر را مي تواند برخيزد و نماز را تمام كند و يا انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانو ها را بلند نگهدارد و صبر كند تا امام سلام نماز بگويد و بعد برخيزد

شرائط امام جماعت

(مساله 1450) امام جماعت بايد بالغ و عاقل و شيعه دوازده امامي و عادل حلال زاده باشد و نماز را بطور صحيح بخواند و نيز اگر ماموم مرد است امام او هم بايد مرد باشد و اقتدا كردن بچه مميز كه خوب وبد را مي فهمد به بچه مميز ديگر مانعي ندارد اگر چه آثار جماعت بر او مترتب نمي شود

(مساله 1451) امامي را كه عادل مي دانسته، اگر شك كند به عدالت خود باقي است يا نه، مي تواند به او اقتدا نمايد

(مساله 1452) كسي كه ايستاده نماز مي خواند، نمي تواند به كسي كه نشسته يا خوابيده نماز مي خواند اقتدا كند و كسي كه نشسته نماز مي خواند،

ص: 386

نمي تواند به كسي كه خوابيده نماز مي خواند اقتدا نمايد

(مساله 1453) كسي كه نشسته نماز مي خواند، مي تواند به كسي نشسته نماز مي خواند اقتدا كند و كسي كه خوابيده است مي تواند به كسي كه نشسته و يا خوابيده نماز مي خواند اقتدا نمايد

(مساله 1454) اگر امام جماعت به واسطه عذري با لباس نجس يا با تيمم يا با وضوي جبيره اي نماز بخواند، مي شود به اقتدا كرد

(مساله 1455) اگر امام مرضي دارد كه نمي تواند از بيرون آمدن بول وغائط خودداري كند مي شود به اقتدا كرد و نيز زني كه مستحاضه نيست مي تواند به زن مستحاضه اقتدا نمايد

(مساله 1456) بنابر احتياط واجب كسي كه مرض خورده يا پيسي دارد، نبايد امام جماعت شود

احكام جماعت

(مساله 1457) موقعي كه ماموم نيت مي كند، بايد امام را معين نمايد ولي دانستن اسم او لازم نيست، مثلاً اگر نيت كند اقتدا مي كنم به امام حاضر نمازش صحيح است

(مساله 1459) اگر ماموم در ركعت اول ودوم نماز صبح و مغرب و عشا صداي حمد و سوره امام را بشنود، اگر چه كلمات را تشخيص ندهد، بايد حمد وسوره را نخواند و اگر صداي امام را نشنود مستحب است حمد وسوره بخواند ولي بايد آهسته بخواند وچنانچه سهواً بلند بخواند اشكال ندارد

(مساله 1460) اگر ماموم بعضي از كلمات حمد وسوره امام را بشنود، احتياط واجب آن است حمد و سوره را نخواند

(مساله 1461) اگر ماموم سهواً حمد و سوره بخواند، يا خيال كند صدائي را كه مي شنود صداي امام نيست و حمد و سوره بخواند

ص: 387

و بعد بفهمد صداي امام بوده، نمازش صحيح است

(مساله 1462) اگر شك كند كه صداي امام را مي شنود يا نه، يا صدائي بشنود و نداند صداي امام است يا صداي كس ديگر، مي تواند حمد و سوره بخواند

(مساله 1463) ماموم بايد در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر حمد و سوره نخواند و مستحب است بجاي آن ذكر بگويد

(مساله 1464) ماموم نبايد تكبيرة الاحرام را پيش از امام بگويد بلكه احتياط واجب آن است كه تا تكبير امام تمام نشده تكبير نگويد

(مساله 1465) اگر ماموم پيش از امام سهواً هم سلام دهد نمازش صحيح است

(مساله 1466) اگر ماموم غير از تكبيرة الاحرام و سلام چيزهاي ديگر نماز را پيش از امام بگويد اشكال ندارد ولي اگر آنها را بشنود، يا بداند امام چه وقت مي گويد، احتياط مستحب آن است كه پيش از امام نگويد

(مساله 1467) ماموم بايد به غير از آنچه در نماز خوانده مي شود، كارهاي ريگر آن مانند ركوع و سجود را با امام يا كمي بعد از امام بجا آورد و اگر عمداً پيش از امام يا مدتي بعد از امام انجام دهد معصيت كرده ولي نمازش صحيح است اما اگر در حال قرائت امام به ركوع رود، نمازش باطل مي شود و نيز اگر در دو ركن پشت سر هم از امام جلو يا عقب بيافتد بنابر احتياط واجب بايد نماز را تمام بكند و دوباره بخواند اگر چه بعيد نيست نمازش صحيح باشد و فُرادا شود

(مساله 1468) اگر سهواً پيش از امام سر از ركوع بردارد، چنانچه امام در

ص: 388

ركوع باشد، بايد به ركوع برگردد و با امام سر بردارد و در اين صورت زياد شدن ركوع كه ركن است نماز را باطل نمي كند ولي اگر به ركوع برگردد و پيش از آنكه به ركوع برسد، امام سر بردارد نمازش باطل است

(مساله 1469) اگر اشتباهاً سر بردارد و ببيند امام در سجده است بايد به سجده برگردد و چنانچه در هر دو سجده اين اتفاق بيفتد براي زياد شدن دوسجده كه ركن است نماز باطل نمي شود

(مساله 1470) كسي كه اشتباهاً پيش از امام سر از سجده برداشته هر گاه به سجده برگردد، و هنوز به سجده نرسيده امام سر بردارد، نمازش صحيح است ولي اگر در هر دو سجده اين اتفاق بيفتد، نماز باطل است

(مساله 1471) اگر اشتباهاً سر از ركوع يا سجده بردارد و سهواً يا به خيال اينكه به امام نمي رسد، به ركوع يا سجده نرود، نمازش صحيح است

(مساله 1472) اگر سر از سجده بردارد و ببيند امام در سجده است، چنانچه به خيال اينكه سجده اول امام است، به قصد اينكه با امام سجده كند به سجده رود و بفهمد سجده دوم امام بوده، سجده دوم او حساب مي شود و اگر به خيال اينكه سجده دوم امام است به سجده رود و بفهمد سجده اول امام بوده بايد به قصد اينكه يا امام سجده كند تمام كند و دوباره با امام به سجده رود و در هر دو صورت بهتر آن است كه نماز را به جماعت تمام كند و دوباره بخواند

(مساله 1473) اگر سهواً پيش ار امام به ركوع رود و

ص: 389

طور باشد كه اگر سر بردارد به مقداري از قرائت امام مي رسد، چنانچه سر بردارد و با امام به ركوع رود وطوري باشد كه اگر برگرد د به چيزي از قرائت امام نمي رسد، احتياط واجب آن است كه سر بردارد و با امام نماز را تمام كند و نمازش صحيح است و اگر سر برندارد تا امام برسد باز هم نمازش صحيح است

(مساله 1475) اگر پيش از امام به سجده رود، احتياط واجب آن است كه سر بردارد و با امام به سجده رود و اگر برنداشت نمازش صحيح است

(مساله 1476) اگر امام در ركعتي كه قنوت ندارد اشتباهاً قنوت بخواند، يا در ركعتي كه تشهد ندارد اشتباهاً مشغول خواندن تشهد شود ماموم نبايد قنوت و تشهد را بخواند ولي نمي تواند پيش از امام به ركوع رود، يا پيش از ايستادن امام بايستد بلكه بايد صبر كند تا قنوت و تشهد امام تمام شود و بقيه نماز را با او بخواند

چيزهائي كه در نماز جماعت مستحب است

(مساله 1477) اگر ماموم يك مرد باشد، مستحب است طرف راست امام بايستد و اگر زن باشد، مستحب است در طرف راست امام طوري بايستد كه جاي سجده اش مساوي زانو يا قدم امام باشد و اگر يك مرد و يك زن يا يك مرد و چند زن باشند مستحب است مرد طرف راست امام و باقي پشت سر امام بايستد و اگر چند مرد يا چند زن باشند، مستحب است پشت سر امام بايستد و اگر چند مرد و چند زن باشند، مستحب است مردها عقب امام و زنها پشت مردها بايستد

(مساله 1478) اگر امام و ماموم

ص: 390

هر دو زن باشند احتياط آن است كه امام كمي جلوتر بايستد

(مساله 1479) مستحب است امام در وسط صف بايستد و اهل علم و كمال و تقوي در صف اول بايستد

(مساله 1480) مستحب است صفهاي جماعت منظم باشد و بين كساني يك صف ايستاده اند فاصله نباشد و شانه آنان رديف يكديگر باشد

(مساله 1481) مستحب است بعد از گفتن قد قامتِ الصلاة مامومين برخيزند

(مساله 1482) مستحب است امام جماعت حال مامومي را كه از ديگران ضعيف تر است رعايت كند و عجله نكند تا افراد ضعيف به او برسند و نيز مستحب است قنوت و ركوع و سجود را طول ندهد، مگر بداند همه كساني كه به او اقتدا كرده اند مايلند

(مساله 1483) مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهائي كه بلند مي خواند صداي خود را بقدري بلند كند كه ديگران بشنوند، ولي بايد پيش از اندازه صدا را بلند نكند

(مساله 1484) اگر امام در ركوع بفهمد كسي تازه رسيده و مي خواهد اقتدا كند مستحب است ركوع را دو برابر هميشه طول بدهد و بعد برخيزد، اگر چه بفهمد كس ديگري هم براي اقتدا وارد شده است

چيزهائي كه در نماز جماعت مكروه است

(مساله 1485) اگر در صفهاي جماعت جا باشد، مكروه است انسان تنها بايستد

(مساله 1486) مكروه است ماموم ذكرهاي نماز را طوري بگويد كه امام بشنود

(مساله 1487) مسافري كه نماز ظهر و عصر و عشا را دو ركعت مي خواند مكروه است در اين نمازها به كسي كه مسافر نيست اقتدا كند و كسي كه مسافر نيست در اين نمازها به مسافر اقتدا نمايد

نماز آيات

(مساله 1488)

ص: 391

نماز آيات كه دستور آن بعداً گفته خواهد شد به واسطه چهار چيز واجب مي شود:

اول: گرفتن خورشيد

دوم: گرفتن ماه اگر چه مقدار كمي از آنها گرفته شود و كسي هم از آن نترسد

سوم: زلزله اگر چه كسي هم نترسد

چهارم: رعد و برق و بادهاي سياه و سرخ ومانند اينها در صورتي كه بيشتر مردم بترسند و نيز بنابر احتياط واجب در حوادث وحشتناك زميني مانند شكافتن و فرو رفتن زمين در صورتي كه بيشتر مردم بترسند، بايد نماز آيات بخوانند

(مساله 1489) اگر از چيزهائي كه نماز آيات براي آنها واجب است بيشتر از يكي اتفاق بيفتد، انسان بايد براي هر يك از آنها يك نماز آيات بخواند، مثلاً اگر خورشيد بگيرد و زلزله هم بشود، بايد دو نماز آيات بخواند

(مساله 1490) كسي كه چند نماز آيات بر او واجب است، اگر چه همه آنها براي يك چيز بر او واجب شده باشد، مثلاً سه مرتبه خورشيد گرفته و نماز آنها را نخوانده است يا براي چند چيز باشد مثلاً براي آفتاب گرفتن و ماه گرفتن و زلزله، نمازهائي بر او واجب شده باشد موقعي كه قضاي آنها را مي خواند لازم نيست معين كند كه براي كدام يك آنها باشد

(مساله 1491) چيزهائي كه نماز آيات براي آنها واجب است، در هر شهري يا نقطه ديگري كه اتفاق بيفتد مردم همان شهر و آن نقطه بايد نماز آيات بخوانند و بر مردم جاهاي ديگر واجب نيست

(مساله 1492) از وقتي كه خورشيد يا ماه شروع به گرفتن مي كند، انسان بايد نماز آيات را بخواند و بنابر احتياط

ص: 392

واجب، بايد از وقتي كه شروع به باز شدن مي كند به تاخير نيندازد

(مساله 1493) اگر خواندن نماز آيات را بقدري تاخير بيندازد كه آفتاب يا ماه شروع به باز شدن كند، بنابر احتياط واجب بايد نيت ادا و قضا نكند ولي اگر بعد از باز شدن تمام آن، نماز بخواند بايد نيت قضا نمايد

(مساله 1494) اگر مدت گرفتن خورشيد يا ماه بيشتر از خواندن يك ركعت باشد ولي انسان نماز را نخواند، تابه اندازه خواندن يك ركعت به آخر وقت آن مانده باشد بايد نيت ادا كند بلكه اگر مدت گرفتن آنها به اندازه خواندن يك ركعت هم باشد بنابر احتياط واجب بايد نماز آيات را بخواند و ادا است

(مساله 1495) موقعي كه زلزله و رعد و برق و مانند اينها اتفاق مي افتد، انسان بايد فوراً نماز آيات را بخواند و اگر نخواند معصيت كرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است

(مساله 1496) اگر بعد از باز شدن آفتاب يا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده، بايد قضاي نماز آيات را بخواند ولي اگر بفهمد مقداري از آن گرفته بوده قضا بر او واجب نيست

(مساله 1497) اگر عده اي بگويند كه خورشيد يا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفته آنان يقين پيدا نكند و نماز آيات نخواند و بعد معلوم شود راست گفته اند، در صورتي كه تمام خورشيد يا ماه گرفته باشد، بايد نماز آيات را بخواند ولي اگر مقداري از آن گرفته باشد خواندن نماز آيات بر او واجب نيست و همچنين است اگر دوو نفر كه

ص: 393

عادل بودن آنان معلوم نيست بگويند خورشيد يا ماه گرفته، بعد معلوم شود كه عادل بوده اند

(مساله 1498) اگر انسان به گفته كساني كه از روي قاعده علمي وقت گرفتن خورشيد و ماه را ميدانند، اطمينان پيدا كند كه خورشيد يا ماه گرفته، بنابر احتياط واجب بايد نماز آيات را بخواند و نيز اگر بگويند فلان وقت خورشيد يا ماه مي گيرد و فلان مقدار طول ميكشد و انسان به گفته آنان اطمينان پيدا كند، بنابر احتياط واجب بايد به حرف آنان عمل نمايد، مثلاً اگر بگويند آفتاب فلان ساعت شروع به باز شدن مي كند، احتياطا بايد نماز را از آن وقت تاخير نيندازد

(مساله 1499) اگر بفهمد نماز آياتي كه خوانده باطل بوده، بايد دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد

(مساله 1500) اگر در وقت نماز يوميه نماز آيات هم بر انسان واجب شود چنانچه براي هر دو نماز وقت دارد، هر كدام را اول بخواند اشكال ندارد و اگر وقت يكي از آن دو تنگ باشد، بايد اول آن را بخواند و اگر وقت هر دو تنگ باشد، بايد اول نماز يوميه را بخواند

(مساله 1501) اگر در بين نماز يوميه بفهمد كه وقت نماز آيات تنگ است چنانچه وقت نماز يوميه هم تنگ باشد، بايد آن را تمام كند بعد نماز آيات را بخواند و اگر وقت نماز يوميه تنگ نباشد، بايد آن را بشكند و اول نماز آيات، بعد نماز يوميه را بجا آورد

(مساله 1502) اگر در بين نماز آيات بفهمد كه وقت نماز يوميه تنگ است، بايد نماز آيات را رها كند و مشغول نماز

ص: 394

يوميه شود وبعد از آن كه نماز را تمام كرد پيش از انجام كاري كه نماز را به بزند، بقيه نماز آيات را از همانجا كه رها كرده بخواند

(مساله 1503) اگر در حال حيض يا نفاس زن آفتاب يا ماه بگيرد و تا آخر مدتي ه خورشيد يا ماه باز مي شوند در حال حيض يا نفاس باشد، نماز آيات بر او واجب نيست و قضا هم ندارد

دستور نماز آيات

(مساله 1504) نماز آيات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد و دستور آن اين است كه انسان بعد از نيت، تكبير بگويد و يك حمد و يك سوره تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد، دوباره يك حمد و يك سوره بخواند، باز به ركوع رود تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده ننماييد و برخيزد و ركعت دوم را هم مثل ركعت او ل بجا آورد و تشهد بخواند و سلام دهد

(مساله 1505) در نماز آيات ممكن است انسان بعد از نيت و تكبير و خواندن حمد آيه هاي يك سوره را پنج قسمت كند و يك آيه يا بيشتر از آن را بخواند و به ركوع رود و سر بردارد و بدون اينكه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به ركوع رود و همينطور تا پيش از ركوع رود و همينطور تا پيش از ركوع پنجم سوره را تمام نمايد، مثلاً به قصد سوره قُل هو اللهُ احدٌ، بسم اللهِ الرحمنِ الرحيمِ بگويد و به ركوع رود، بعد بايستد و بگويد: قُل هُو اللهُ احدٌ،

ص: 395

بسم الله الرحمنِ الرحيمِ بگويد و به ركوع رود، بعد بايستد و بگويد: قُل هُو الله احدٌ دوباره به ركوع رود به ر كوع رود و بعد از ركوع بايستد و بگويد اللهُ الصمدُ باز به ركوع رود و بايستد و بگويد: لم يَلد و لم يولد و برود به ركوع باز هم سر بردارد و بگويد: و لم يكن له كفواً احدٌ و بعد از آن به ركوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن، دو سجده كند، و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد و بعد از سجده دوم تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و نيز جائز است كه به كمتر از پنجم قسمت نمايد لكن هر وقت سوره را تمام كرد لازم است حمد را قبل از ركوع بعدي بخواند

(مساله 1506) اگر در يك ركعت از نماز آيات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در ركعت ديگر يك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند مانعي ندارد

(مساله 1507) چيزهائي كه در نماز يوميه واجب و مستحب است، در نماز آيات هم واجب و مستحب مي باشد ولي در نما ز آيات مستحب است بجاي اذان و اقامه سه مرتبه به قصد اميد ثواب بگويند الصلاهُ

(مساله 1508) مستحب است بعد از ركوع پنجم و دهم بگويد: سمع اللهُ لمَن حمدهُ و نيز پيش از هر ركوع و بعد از آن تكبير بگويد ولي بعد از ركوع پنجم و دهم گفتن تكبير مستحب نيست

(مساله 1509) مستحب است پيش از ركوع دوم و چهارم و ششم و هشتم و دهم قنوت بخواند و اگر

ص: 396

فقط يك قنوت پيش از ركوع دهم بخواند كافي است

(مساله 1510) اگر در نماز آيات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكرش بجائي نرسد نماز باطل است

(مساله 1511) اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اول است يا در ركوع اول ركعت دوم و فكرش بجائي نرسد، نماز باطل است ولي اگر مثلاً شك كند كه چهار ركوع كرده يا پنج ركوع، چنانچه براي رفتن به سجده خم نشده، بايد ركوعي را كه شك دارد بجا آورده يا نه، بجا آورد و اگر براي رفتن به سجده خم شده، بايد به شك خود اعتنا نكند

(مساله 1512) هر يك از ركوع هاي نماز آيات ركن است كه اگر عمدا يا اشتباهاً كم يا زياد شود نماز باطل است

نماز عيد فطر و قربان

(مساله 1513) نماز عيد فطر و قربان در زمان حضور امام عليه السلام واجب است و بايد به جماعت خوانده شود و در زمان ما كه امام عليه السلام غائب است مستحب مي باشد و مي توانند آن را به جماعت يا فُرادا بخوانند

(مساله 1514) وقت نماز عيد فطر و قربان از اول آفتاب روز عيد است تا ظهر

(مساله 1515) مستحب است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند و در عيد فطر مستحب است، بعد از بلند شدن آفتاب افطار كنند و زكات فطره را هم بدهند، بعد نماز عيد را بخوانند

(مساله 1516) نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت اول بعد از خواندن حمد و سوره، بايد پنج تكبير بگويد، وبعد از هر تكبير يك قنوت بخواند و بعد از قنوت

ص: 397

پنجم تكبير ديگري بگويد و به ركوع رود و دو سجده بجا آورد و بر خيزد و در ركعت دوم چهار تكبير بگويد و بعد از هر تكبير قنوت بخواند و تكبير پنجم را بگويد و به ركوع رود و بعد از ركوع دو سجده كند و تشهد بخواند و نماز راسلام دهد

(مساله 1517) در قنوت نماز عيد فطر و قربان هر دعا و ذكري بخوانند كافي است ولي بهتر است اين دعا را به اميد ثواب بخوانند:

اللهم اهل الكبرياء والعظمهِ و اهلَ الجودِ و الجبوتِ و اهل العفوِ و الرحمهِ و اهل التقوي والمغفرهِ اسئلكَ بحق هذا اليوم ِ الذي جعلتهُ للمسلمين عيداً ولمحمدٍ صلي الله عليه و آله ذخراً و شرفاً و كرامهً و مزيداً آن تصليّ علي محمدٍ و آل محمدٍ و آن تدخلني في كُل خيرٍ ادخلت َ فيه محمداً و آل محمدٍ و آن تُخرجني من كُل سُوء اخرجتَ منهُ محمداً و آل محمدٍ صلواتك عليه و عليهم اللهُم اني اسئلكَ خير ما سئلك به عبادكَ الصالحونَ و اعوذُ بك مما استعاذ َ منهُ عبادكَ المخلصونَ

(مساله 1518) مستحب است در نماز عيد فطر و قربان قرائت را بلند بخواند

(مساله 1519) نماز عيد سوره مخصوصي ندارد ولي بهتر است كه در ركعت اول آن سوره شمس (سوره 91) و در ركعت دوم سوره غاشيه (سوره88) را بخوانند يا در ركعت اول سوره سبح اسم (سوره 87) و در ركعت دوم سوره شمس (91) را بخوانند

(مساله 1520) مستحب است روز عيد فطر قبل از نماز عيد، به خرما افطار كند و در عيد ربان از گوشت قرباني

ص: 398

بعد از نماز قدري بخورد

(مساله 1521) مستحب است پيش از نماز عيد غسل كند و دعاهائي كه پيش از نماز و بعدئ از آن در كتابهاي دعا ذكر شده به اميد ثواب بخواند در زمان غائب بودن امام (ع) مستحب است بعد از نماز عيد فطر و قربان دو خطبه بخوانند و در خطبه عيد فطر احكام زكات فطره و در خطبه عيد قربان احكام قرباني را بگويند و مستحب است نماز عيد را در صحرا بخوانند ولي در مكه مستحب است در مسجد الحرام خوانده شود و مستحب است پياده و پا برهنه و با وقار به نماز عيد بروند و عمامه سفيد بر سر بگذارند

(مساله 1522) مستحب است در نماز عيد بر زمين سجده كنند و در حال گفتن تكبيرها دستها را بلند كنند و نماز را بلند بخوانند

(مساله 1523) بعد از نماز مغرب و عشا شب عيد فطر و بعد از نماز صبح و ظهر و عصر روز عيد و نيز بعد از نماز عيد فطر مستحب است اين تكبيرها را بگويد: الله اكبرُ الله اكبرُ لا اله الا الله و اله اكبرُ الله اكبرُ و لله الحمدُ الله اكبر علي ما هدانا

(مساله 1524) مستحب است انسان در عيد قربان بعد از ده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تكبيرهائي را كه در مساله پيش گفته شد بگويد و بعد از آن بگويد: الله اكبر علي ما رزقَنا من بهيمهِ الانعامِ و الحمدلله علي ما اَبلانا ولي اگر عيد قربان را در مني باشد، مستحب است بعد از

ص: 399

پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها صبح روز سيزدهم ذي حجه است، اين تكبيرها را بگويد

(مساله 1525) كراهت دارد نماز عيد را زير سقف بخوانند

(مساله 1526) اگر شك كند در تكبيرهاي نماز و قنوت هاي آن اگر از محل آن تجاوز نكرده است بنابر اقل بگذارد و اگر بعد معلوم شد كه گفته بوده اشكال ندارد

(مساله 1527) اگر قرائت يا تكبيرات يا قنوت ها را فراموش كند نمازش باطل مي شود

(مساله 1528) اگر ركوع يا سجده يا تكبير الاحرام را فراموش كند نمازش باطل مي شود

(مساله 1529) اگر در نماز عيد يك سجده يا تشهد را فراموش كند، احتياط واجب آن است كه بعد از نماز آن را بجا آورد و اگر كاري كند كه براي آن سجده سهو در نمازهاي يوميه لازم است احتياط واجب آن است كه بعد از نماز دو سجده سهو براي آن بنمايد

اجير گرفتن براي نماز

(مساله 1530) بعد از مرگ انسان مي شود، براي نماز و عبادتهاي ديگر در زندگي بجا نياورده، ديگري را اجير كنند يعني به او مزد دهند كه آنها را بجا آورد و اگر كسي بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحيح است

(مساله 1531) انسان مي تواند براي بعضي از كارهاي مستحبي مثل زيارت قبر پيغمبر و امامان عليهم السلام، از طرف زندگان اجير شود، و نيز مي تواند كار مستحبي را انجام دهد و ثواب آن را براي مردگان يا زندگان هديه نمايد

(مساله 1532) كسي كه براي نماز قضاي ميت اجير شده، بايد يا مجتهد باشد يا مسائل نماز را روي تقليد صحيح

ص: 400

بداند واگر عالم به كيفيت احتياط باشد و احتياط كند اشكال ندارد

(مساله 1533) اجير بايد موقع نيت، ميت را معين نمايد و لازم نيست اسم او را بداند، پس اگر نيت كند از طرف كسي نماز مي خوانم كه براي او اجير شده ام كافي است

(مساله 1534) اجير بايد خود را بجاي ميت فرض كند و عبادتهاي او را قضا نمايد و اگر عملي را انجام دهد و ثواب آن را براي او هديه كند كافي نيست

(مساله 1535) بايد كسي را اجير كنند كه اطمينان داشته باشند كه نماز را مي خواند و اگر شك داشته باشند كه صحيح انجام مي دهد يا نه اشكال ندارد

(مساله 1536) كسي كه ديگري را براي نمازهاي ميت اجير كرده، اگر بفهمد كه عمل را بجا نياورده، يا باطل انجام داد، بايد دوباره اجير بگيرد

(مساله 1537) هرگاه شك كند كه اجير عمل را انجام داده يا نه همينكه بگويد انجام داده ام كافي است ولي اگر شك كند كه عمل او صحيح بوده يا نه، گرفتن اجير لازم نيست

(مساله 1538) كسي را كه عذري دارد و مثلاً نشسته نماز مي خواند نميشود براي نمازهاي ميت اجير كرد، بلكه بنابر احتياط واجب بايد كسي را هم با تيمم يا جبيره نماز مي خواند اجير نكنند اگر چه نماز ميت هم همانطور قضا شد، باشد

(مساله 1539) مرد براي زن و زن براي مرد مي تواند اجير شود و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز بايد به تكليف خود عمل نمايد

(مساله 1540) لازم نيت قضاي نمازهاي ميت به ترتيب خوانده شود، اگر چه

ص: 401

بدانند كه ميت ترتيب نمازهاي خود را مي دانسته است بلي نمازهائي كه اداء آنها ترتيب دارد مثل نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشاء از يك روز بايد به ترتيب قضا شود

(مساله 1541) اگر با اجير شرط كنند كه عمل را بطور مخصوصي انجام دهد، بايد همانطور بجا آورد و اگر با او شرط نكنند بايد در آن عمل به تكليف خود رفتار نمايد و احتياط مستحب آن است كه از وظيفه خودش و ميت هر كدام كه به احتياط نزديكتر است به آن عمل كند مثلاً اگر وظيفه ميت گفتن سه مرتبه تسبيحات اربعه بوده و تكليف او يك مرتبه، سه مرتبه بگويد

(مساله 1542) اگر با اجير شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند، بايد مقداري از مستحبات نماز را كه معمول است بجا آورد

(مساله 1543) اگر ميت ترتيب نمازهائي را كه قضا شده مي دانسته و انسان بخواهد براي آن نمازها اجير بگيرد لازم نيست براي هر كدام آنها وقتي را معين نمايد

(مساله 1544) اگر كسي اجير شود كه مثلاُ در مدت يك سال نمازهاي ميت را بخواند و پيش از تمام شدن سال بميرد، بايد براي نمازهائي كه مي دانند بجا نياورده ديگري را اجير نمايند بلكه براي نمازهائي هم كه احتمال ميدهند بجا نياورده بايد بنابر احتياط واجب اجير بگيرند

(مساله 1545) كسي را كه براي نمازهاي ميت اجير كرده اند، اگر پيش از تمام كردن نمازها بميرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد، انچه شرط كرده باشند كه تمام نمازها را خودش بخواند، بايد اجرت مقداري را كه

ص: 402

نخوانده از مال او به ولي ميت بدهند مثلاً اگر نصف آنها را نخوانده، بايد نصف پولي را كه گرفته از مال او به ولي ميت بدهند و اگر شرط نكرده باشند، بايد ورثه اش از مال او اجير بگيرند اما اگر مال نداشته باشد بر ورقه او چيزي واجب نيست

(مساله 1546) اگر اجير پيش از تمام كردن نمازهاي ميت بميرد و خودش هم نماز قضا داشته باشد، بايد از مال او براي نمازهائي كه اجير بوده ديگري را اجير نمايند واگر چيزي زياد آمد، در صورتي كه وصيت كرده باشد و ورثه اجازه بدهند براي تمام نمازهاي او اجير بگيرند و اگر اجازه ندهند ثلث آن را به مصرف نماز خودش برسانند

روزه

فضيلت روزه

يكي از عبادات مهم اسلامي، بلكه كليه اديان الهي روزه است و در فضيلت و اهميت و فلسفه آن، احاديث بسياري از اهل بيت عصمت و طهارت (سلام الله عليهم) صادر گرديده است حضرت صادق (عليه السلام) فرمود كه حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به اصحاب خود فرمودند: «آيا به شما خبر بدهم از اعمالي كه هرگاه به انجام قيام كنيد شيطان به اندازه فاصله مشرق از مغرب از شما دور مي شود؟»اصحاب در پاسخ گفتند: بفرماييد حضرتش فرمودند: ط روزه گرفتن شيطان را رو سياه و نااميد مي كند و دادن صدقه در راه خدا، پشت او را ميشكند و دوست داشتن مسلمانان يكديگر را در راه خدا و كمك كردن به يكديگر در راه انجام كارهاي نيك، ترفندها و نقشه هاي او را ريشه كن مي سازد و توبه كردن گردنش را قطع مي

ص: 403

كند و براي هر نعمتي كه خداوند به انسان عنايت فرموده است زكاتي هست و زكات بدنها (ي سالم) روزه گرفتن است»و نيز حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: «هركس در روزهائي كه هوا گرم است روزه بگيرد و تشنه شود، خداوند به تعداد زيادي از فرشتگان امر مي كند كه به او بشارت به پاداش الهي بدهند و هنگامي كه او به اميد پاداش و ثواب، اين تشنگي را تا وقت افطار تحمل ميكند خداوند اورا مورد لطف و عنايت خويش قرار داده به او مي گويد: به خوشبويي وپاكيزگي نايل گرديدي، از آن پس به فرشتگان مي فرمايد: شما گواه باشيد كه من گناهان او را بخشيدم» حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: «خواب روزه دار عبادت و نقس كشيدن او ثواب تسبيح دارد» و نيز حضرتش فرمود: «براي روزه دار دو خشنودي وجود دارد:

1-خشنودي در موقع افطار (مسرت احساس عمل به وظيفه اسلامي)

2-خشنودي در روز قيامت (موقع گرفتن پاداش خداوندي)»

حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) فرمودند: «دعاي روزه دار در موقع افطار در درگاه حضرت حق مستجاب مي شود»

حضرت رضا (عليه السلام) فرمودند: «فلسفه روزه داشتن اين است كه انسان گرسنگي و تشنگي را لمس كند و حالت خضوع و خشوع در او پديد بيايد و به ضعف خود پي ببرد و غرور وي در هم شكسته شود و براي تحصيل صبر، تمرين و ممارست كند و متذكر سختيهاي روز قيامت گردد و ناراحتي فقرا را كه در مضيقه اقتصادي مي باشند درك نمايد و به فكر كمك و مساعدت نسبت به آنها بيفتد»

ص: 404

لي بن عبدالعزيز كه يكي از محدثان است مي گويد حضرت صادق (عليه السلام) به من فرمودند: «به تو خبر بدهم كه اصل اسلام و فرع آن و اوج عظمت و قله شكوه آن چيست؟» عرض كردم: بفرماييد فرمودند: اصل اسلام نماز و فرع آن زكات است و اوج عظمت و قله شكوه اسلام، جهاد در راه خدا است سپس فرمودند: «به تو بگويم كه درهاي خير از كدام راه به روي انسان گشوده مي شود؟ روزه گرفتن، سپر آتش جهنم است»

حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «خداوند فرموده است: روزه براي من است و پاداش آن را من خودم مي دهم»

احكام روزه

روزه آن است كه انسان براي انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب از چيزهائي كه روزه را باطل مي كند و شرح آنها بعداً گفته مي شود خودداري نمايد

نيت

(مساله 1547) لازم نيست انسان نيت روزه را قلب خود بگذارند، مثلاً بگويد فردا را روزه مي گيرم، بلكه همين قدر كه براي انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب كاري كه روزه را باطل مي كند انجام ندهد كافي است و براي آنكه يقين كند تمام اين مدت را روزه بوده، بايد مقداري پيش از اذان صبح و مقداري هم بعد از مغرب از انجت ام كاري كه روزه را باطل مي كند خودداري نمايد

(مساله 1548) انسان مي تواند در هر شب از ماه رمضان راي روزه فُرادا آن نيت كند و بهتر است كه شب اول ماه هم نيت روزه همه ماه را بنمايد

(مساله 1549) نيت روزه ماه رمضان وقت

ص: 405

معين ندارد تا اذان صبح هر وقت نيت روزه فردا بكند اشكال ندارد

(مساله 1550) وقت نيت روزه مستحبي از اول شب است تا موقعي كه به اندازه نيت كردن به مغرب وقت مانده باشد كه اگر تا اين وقت كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد و نيت روزه مستحبي كند روزه او صحيح است

(مساله 1551) كسي كه پيش از اذان صبح بدون نيت روزه خوابيده است، اگر پيش از ظهر بيدار شود و نيت كند، روزه او صحيح است چه روزه او واجب باشد چه مستحب و اگر بعد از ظهر بيدار شود، نمي تواند نيت روزه نيت روزه واجب نمايد

(مساله 1552) اگر بخواهد غير روزه رمضان روزه ديگري بگيرد، بايد آن را معين نمايد، مثلاً نيت كند كه روزه قضا يا روزه نذر مي گيريم ولي در ماه رمضان لازم نيست نيت كند كه روزه ماه رمضان مي گيرم و همچنين در روزه مستحبي كه زمان خاص ندارد روزه اي كه زمانش معين است مانند روزه روز عيد غدير مثلاً تعيين لازم نيست، بلكه اگر نداند ماه رمضان است يا فراموش نمايد، و روزه ديگري را نيت كند، روزه ماه رمضان حساب مي شود

(مساله 1553) اگر بداند ماه رمضان است و عمداً نيت روزه غير رمضان كند، نه روزه رمضان حساب مي شود و نه روزه اي كه قصد كرده است

(مساله 1554) اگر مثلاً به نيت روز اول ماه روزه بگيرد، بعد دوم يا سوم بوده، روزه او صحيح است

(مساله 1555) اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بيهوش شود و در بين

ص: 406

روز به هوش آيد، بنابر احتياط واجب بايد روزه آن روز را تمام نمايد نكرد قضاي آن را بجا آورد

(مساله 1556) اگر پيش از اذان صبح نيت كند و مست شود و در بين روز به هوش، آيد احتياط واجب آن است كه روزه آن را تمام كند و قضاي آن را هم بجا آورد

(مساله 1557) اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بخوابد و بعد از مغرب بيدار شود، روزه اش صحيح است

(مساله 1558) اگر نداند يا فراموش كند كه ماه رمضان است و پيش از ظهر ملتفت شود، چنانچه كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد، بايد نيت كند و روزه او صحيح است و اگر كاري كه روزه را باطل مي كند انجام داده باشد، يا بعد از ظهر ملتفت شود كه ماه رمضان است روزه او باطل مي باشد، ولي بايد تا مغرب كاري كه روزه را باطل مي كند انجام ندهد و بعد از رمضان هم آن روزه را قضا نمايد

(مساله 1559) اگر بچه پيش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، بايد روزه بگيرد و اگر بعد از اذان بالغ شود روزه آن روز بر او واجب نيست

(مساله 1560) كسي كه براي بجا آوردن روزه ميتي اجير شده، اگر روزه مستحبي بگيرد اشكال ندارد ولي كسي كه روزه قضا يا روزه واجب ديگري دارد، نمي تواند روزه مستحبي بگيرد و چنانچه فراموش كند و روزه مستحبي بگيرد، در صورتي كه پيش از ظهر يادش بيايد، روزه مستحبي او به هم مي خورد و مي تواند نيت خود را به روزه

ص: 407

واجب بر گرداند و اگر بعد از ظهر ملتفت شود، روزه او باطل است و اگر بعد از مغرب يادش بيايد، روزه اش صحيح است گر چه بي اشكال نيست

(مساله 1561) اگر غير از روزه ماه رمضان روزه معين ديگري بر انسان واجب باشد، مثلاً نذر كرده باشد كه روز معيني را روزه بگيرد، چنانچه عمداً تا اذان صبح نيت نكند، روزه اش باطل است و اگر نداند كه روزه آن روز بر او واجب است يا فراموش كند و پيش از ظهر يادش بيايد، چنانچه كاري كه روزه را باطل مي كند، انجام نداده باشد و نيت كند روزه او صحيح و گرنه باطل مي باشد

(مساله 1562) اگر براي روزه واجب غير معيني مثل روزه كفاره عمداً تا نزديك ظهر نيت نكند اشكال ندارد، بلكه اگر پيش از نيت تصميم داشته باشد كه روزه نگيرد يا ترديد داشته باشد كه بگيرد يا نه، چنانچه كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد و پيش از ظهر نيت كند، روزه او صحيح است

(مساله 1563) اگر در ماه رمضان، پيش از ظهر كافر مسلمان شود و از اذان صبح تا آن وقت كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد نمي تواند روزه بگيرد و قضا هم ندارد

(مساله 1564) اگر مريض پيش از ظهر ماه رمضان خوب شود و از اذان صبح تا آن وقت كاري كه روزه را باطل مي كند انجام مي كند نداده باشد بايد نيت روزه كند و آن روز را روزه بگيرد و چنانچه بعد از ظهر خوب شود، روزه آن روز بر

ص: 408

او واجب نيست

(مساله 1565) روزي را كه انسان شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان واجب نيست روزه بگيرد و اگر بخواهد روزه بگيرد، نمي تواند نيت روزه رمضان كند ولي اگر نيت روزه قضا و مانند آن بنمايد و چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده، از رمضان حساب مي شود

(مساله 1566) اگر روزي را كه شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان، به نيت روزه قضا يا روزه مستحبي و مانند آن روزه بگيرد و در بين روز بفهمد كه ماه رمضان است، بايد نيت روزه رمضان كند

(مساله 1567) اگر در روزه واجب معيني مثل روزه رمضان روزه گرفتن بر گردد و يا مردد شود كه روزه خود را باطل كند يا نه يا قصد كند كه روزه را باطل كند مثلاً چيزي بخورد روزه اش باطل مي شود اگر چه از قصدي كه كرده بر گردد و توبه نمايد و كاري هم كه روزه را باطل مي كند انجام ندهد

(مساله 1568) در روزه مستحب و روزه واجبي كه وقت آن معين نيست مثل روزه كفاره، اگر قصد كند كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، يا مردد شود كه بجا آورد يا نه چنانچه بجا نياورد و پيش از ظهر دوباره نيت روزه كند، روزه او صحيح است

چيزهائي كه روزه را باطل مي كند

(مساله 1569) نه چيز روزه را باطل مي كند:

اول: خوردن و آشاميدن

دوم: جماع

سوم: استمناء و استمناء آن است كه انسان با خود كاري كند كه مني از او بيرون آيد

چهارم: دروغ بستن به خدا و پيغمبر و جانشينان پيغمبر (عليهم السلام)

پنجم: رساندن

ص: 409

غبار غليظ به حلق

ششم: فرو بردن تمام سر در آب

هفتم: باقي ماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح

هشتم: اماله كردن با چيزهاي روان

نهم: قي كردن و احكام اينها در مسائل آينده گفته مي شود

1 – خوردن و آشاميدن

(مساله 1570) اگر روزه دار عمداً چيزي بخورد يا بياشامد، روزه او باطل مي شود، چه خوردن و آشاميدن آن چيز معمول باشد مثل نان و آب چه معمول نباشد مثل خاك و شيره درخت و چه كم باشد يا زياد، حتي اگر مسواك را از دهان بيرون آورد و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو ببرد روزه او باطل مي شود، بلكه اگر رطوبت مسواك در آب دهان به طوري از بين برود كه رطوبت خارج به آن گفته نشود ولي بداند كه در دهان باقي است و با آب دهان مخلوط شده است بنابر احتياط لازم نبايد آن را فرو برد

(مساله 1571) اگر موقعي كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده، بايد لقمه را از دهان بيرون آور د و چنانچه عمداً فرو برد روزه اش باطل است و به دستوري كه بعداً گفته خواهد شد كفاره هم بر او واجب مي شود

(مساله 1572) اگر روزه دار سهواً چيزي بخورد يا بياشامد، روزه اش باطل نمي شود

(مساله 1573) احتياط مستحب آن است كه روزه دار از استعمال آمپولي كه بجاي غذا به كار مي رود خودداري كند، ولي تزريق آمپولي كه عضو را بي حس مي كند يا بجاي دوا استعمال مي شود اشكال ندارد و تزريق هيچ نوع از آمپولها روزه را باطل نمي

ص: 410

كند

(مساله 1574) اگر روزه دار چيزي را كه لاي دندان مانده است عمداً فرو ببرد روزه اش باطل مي شود

(مساله 1575) كسي كه مي خواهد روزه بگيرد، لازم نيست پيش از اذان دندانهايش را خلال كند، ولي اگر بداند غذايي كه لاي دندان مانده در روز فرو مي رود، چنانچه خلال نكند و چيزي از آن فرو رود، روزه اش باطل ميشود بلكه اگر هم فرو هم نرود بنابر احتياط واجب بايد قضاي آن روز را بگيرد

(مساله 1576) فرو بردن اب دهان، اگر چه به واسطه خيال ترشي ومانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمي كند

(مساله 1577) فرو بردن اخلاط سر وسينه، تا به فضاي دهان نرسيده اشكال ندارد، ولي اگر داخل فضاي دهان شود، احتياط واجب آن است كه آن را فرو نبريد

(مساله 1578) اگر روزه دار بقدري تشنه شود كه بترسد از تشنگي بميرد مي تواند به اندازه اي كه از مدن نجات پيدا كند آب بياشامد ولي روزه او باطل مي شود و اگر ماه رمضان باشد بايد در بقيه روزه از بجا آوردن كاري كه روز را باطل مي كند خودداري نمايد

(مساله 1579) جويدن غذا براي بچه يا پرنده و چشيدن غذا و مانند اينها كه معمولاً به حلق نمي رسد، اگر چه اتفاقاً به حلق برسد، روزه را باطل نمي كند ولي اگر انسان از اول بداند كه به حلق مي رسد چنانچه فرو رود، روزه اش باطل مي شود و بايد قضاي آن را بگيرد و كفاره هم بر او واجب است

(مساله 1580) انسان نمي تواند براي ضعف،

ص: 411

روزه را بخورد، ولي اگر ضعف او بقدري است كه معمولاً نمي شود آن را تحمل كرد، خوردن روزه اشكال ندارد

2- جماع

(مساله 1581) جماع روزه را باطل مي كند، اگر چه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و مني هم بيرون نيايد

(مساله 1582) اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و مني هم بيرون نيايد روزه باطل نمي شود

(مساله 1583) اگر شك كند كه به اندازه ختنه گاه داخل شده يا نه، اگر قصد دخول نداشته روزه او صحيح است ولي اگر قصد دخول داشته است چه اينكه علم پيدا كند كه دخول واقع نشده يا شك در آن كند روزه اش باطل است و قضا آن واجب است و كسي هم كه آلتش را بريده اند اگر شك كند كه دخول شده يا نه روزه صحيح است

(مساله 1584) اگر فراموش كند كه روزه است و جماع نمايد، يا او را به جماع مجبور نمايند، به طوري كه از خود اختياري نداشته باشد روزه او باطل نمي شود ولي چنانچه در بين جماع يادش بيايد يا ديگر مجبور نباشد بايد فوراً از حال جماع خارج شود و اگر نشود روزه او باطل است

3- استمناء

(مساله 1585) اگر روزه دار استمناء كند يعني با خود كاري كند كه مني از او بيرون آيد، روزه اش باطل مي شود

(مساله 1586) اگر بي اختيار مني از او بيرون آيد، روزه اش باطل نيست، ولي اگر كاري كند كه بر حسب عادت او بي اختيار مني بيرون آيد، روزه اش باطل مي شود

(مساله 1587) هر گاه روزه دار بداند كه اگر در روز

ص: 412

بخوابد محُتلم مي شود يعني در خواب مني از او بيرون مي آيد، مي تواند در روز بخوابد و چنانچه بخوابد و محتلم هم بشود روزه اش صحيح است

(مساله 1588) اگر روزه دار در حال بيرون آمدن مني از خواب بيدار شو د، واجب نيست از بيرون آمدن آن جلوگيري كند

(مساله 1589) روزه داري كه محتلم شده، مي تواند بول كند و به دستوري كه در مساله 72 گفته شد، استبراء نمايد، ولي، اگر بداند به واسطه بول يا استبراء كردن باقي مانده مني از مجري بيرون مي آيد در صورتي كه غسل كرده باشد نمي تواند استبراء كند

(مساله 1590) روزه داري كه محتلم شده اگر بداند مني در مجري مانده و در صورتي كه پيش از غسل بول نكند بعد از غسل مني بيرون مي آيد، بنابراحتياط واجب بايد پيش از غسل بول كند

(مساله 1591) اگر به قصد بيرون آمدن مني كاري بكند چه مني از او بيرون بيايد يا نيايد روزه اش باطل است

(مساله 1592) اگر روزه دار بدون قصد بيرون آمد مني با كسي بازي و شوخي كند در صورتي كه عادت نداشته باشد كه بعد از بازي و شوخي مني از او خارج شود اگر چه اتفاقاً مني بيرون آيد روزه او صحيح است ولي اگر شوخي را ادامه دهد تا آنجا كه نزديك است مني خارج شود و خودداري نكند تا خارج گردد روزه اش باطل است

4-دروغ بستن به خدا و پيغمبر (ص)

(مساله 1593) اگر روزه دار به گفتن يا به نوشتن يا به اشاره و مانند اينها به خدا و پيغمبر(ص) و جانشينان آن حضرت (ع) عمداً نسبت دروغ

ص: 413

بدهد اگر چه فوراً بگويد دروغ گفتم يا توبه كند، روزه او باطل است و احتياط واجب آن است كه حضرت زهرا سلام الله عليها و ساير پيغمبران و جانشينان آنان هم در اين حكم فرقي ندارند

(مساله 1594) اگر بخواهد خبري را كه نمي داند راست است يا دروغ نقل كند، بنابر احتياط واجب بايد از كسي كه آن خبر را گفته، يا از كتابي كه آن خبر در آن نوشته شده نقل نمايد

(مساله 1595) اگر چيزي را به اعتقاد اين كه راست است از قول خدا يا پيغمبر نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده، روزه اش باطل نمي شود

(مساله 1596) اگر بداند دروغ بستن به خدا و پيغمبر روزه را باطل و چيزي را كه مي داند دروغ است به آنان نسبت دهد و بعداً بفهمد آنچه را كه گفته راست بوده، روزه اش باطل است و در ماه رمضان تا مغرب از آنچه روزه را باطل مي كند خودداري نمايد

(مساله 1597) اگر دروغي را كه ديگري ساخته عمداً به خدا و پيغمبر و جانشينان پيغمبر نسبت دهد روزه اش باطل مي شود، ولي اگر از قول كسي كه آن دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد

(مساله 1598) اگر از روزه دار بپرسند كه آيا پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين مطلبي فرموده اند و او جائي كه در جواب بايد بگويد نه، عمداً بگويد بلي يا جائي كه بايد بگويد بلي عمداً بگويد نه، روزه اش باطل مي شود

(مساله 1599) اگر از قول خدا يا پيغمبر حرف راستي را بگويد بعد بگويد دروغ

ص: 414

گفتم، يا در شب دروغي را به آنان نسبت دهد و فرداي آن كه روزه مي باشد بگويد آنچه ديشب گفتم راست است، روزه اش باطل مي شود

5-رساندن غبار غليظ به حلق

(مساله 1600) رساندن غبار غليظ به حلق روزه را باطل مي كند، چه غبار چيزي باشد كه خوردن آن حلال است مثل آرد، يا غبار چيزي باشد كه خوردن آن حرام است و بنابر احتياط واجب غباري را هم كه غليظ نيست به حلق نرساند

(مساله 1601) اگر به واسطه باد غبار غليظي پيدا شود وانسان با اينكه متوجه است مواظبت نكند وبه حلق برسد، روزه اش باطل مي شود

(مساله 1602) روزه دار بايد بخار غليظي كه در دهان مبدل به آب مي شود و نيز بنابر احتياط واجب دود سيگار و تنباكو و مانن اينها را به حلق نرساند

(مساله 1603) اگر مواظبت نكند و غبار يا بخار يا دود و مانند اينها داخل حلق شود، چنانچه اطمينان داشته كه به حلق نمي رسد روزه اش صحيح است

(مساله 1604) اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند، يا بي اختيار غبار و مانند آن به حلق او برسد روزه اش باطل نمي شود، و چنانچه ممكن است بايد آن را بيرون آورد

6-فرو بردن سر در آب

(مساله 1605) اگر روزه دار عمداً تمام سر را در آ‘ فرو برد، اگر چه باقي بدن او از آب بيرون باشد، بنابر احتياط واجب بايد قضاي آن روزه را بگيرد ولي اگر تمام بدن را آب بگيرد و مقداري از سر بيرون باشد، روزه باطل نمي شود

(مساله 1606) اگر نصف سر را يك دفعه و نصف ديگر آن را

ص: 415

دفعه ديگر در آب فرو برد، روزه اش باطل نمي شود

(مساله 1607) اگر شك كند كه تمام سر زير آب رفته يا نه، روزه اش صحيح است

(مساله 1608) اگر تمام سر زير آب برود ولي مقداري از موها بيرون بماند روزه باطل مي شود

(مساله 1609) احتياط واجب آن است كه سر را در گلاب و در آبهاي مضاف ديگر فرو نبرد ولي در چيزهاي ديگري كه روان است اشكال ندارد

(مساله 1610) اگر روزه دار بي اختيار در آب بيفتد و تمام سر او را آب بگيرد يا فراموش كند كه روزه است و سر در آب فرو برد، روزه او باطل نمي شود

(مساله 1611) اگر عادتاً با افتادن در آب سرش زير آب مي رود، چنانچه با توجه به اين مطلب خود را در آب بيندازد و سرش زير آب برود روزه اش باطل مي شود

(مساله 1612) اگر فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد يا ديگري به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زير آب يادش بيايد كه روزه است، يا آنكس دست خود را بردارد، بايد فوراً سر را بيرون آورد و چنانچه بيرون نياورد، روزه اش باطل مي شود

(مساله 1613) اگر فراموش كند كه روزه است و به نيت غسل سر را در آب فرو برد، روزه وغسل او صحيح است

(مساله 1614) اگر بداند كه روزه است و عمداً براي غسل سر را در آب فرو برد، چنانچه روزه او مثل روزه رمضان واجب معين باشد، بنابر احتياط واجب بايد دوباره غسل كند و روزه

ص: 416

را هم قضا نمايد و اگر روزه مستحب، يا روزه واجبي باشد كخ مثل روزه كفاره وقت معيني ندارد، غسل صحيح و روزه باطل مي باشد

(مساله 1615) اگر براي آنكه كسي را از غرق شدن نجات دهد، سر را در آب قفرو برد، اگر چه نجات دادن او واجب باشد، روزه اش باطل مي شود

7-باقيماندن بر جنابت و حيض ونفاس تا اذان صبح

(مساله 1616) اگر جنب عمداً تا اذان غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است عمداً تيمم ننمايد، روزه اش باطل است

(مساله 1617) اگر در روزه واجبي كه مثل روزه ماه رمضان وقت آن معين است تا اذان صبح غسل نكند و تيمم هم ننمايد ولي از روي عمد نباشد، مثل آنكه ديگري نگذارد غسل و تيمم كند روزه اش صحيح است

(مساله 1618) كسي كه جنُب است و مي خواهد روزه واجبي بگيرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معين است، چنانچه عمداً غسل نكند تا وقت تنگ شود، مي تواند با تيمم روزه بگيرد و صحيح است ولي معصيت كار است

(مساله 1619) اگر جنُب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از يك روز يادش بيايد، بايد روزه آن روز را قضا نمايد و اگر بعد از چند روز يادش بيايد، بايد روزه هر چند روزي را كه يقين دارد جنب بوده قضا نمايد مثلاً اگر نمي داند سه روز جنب بوده يا چهار روز، بايد روزه سه روز را قضا كند

(مساله 1620) كسي كه در شب ماه رمضان براي هيچ كدام از غسل و تيمم وقت ندارد، اگر خود را جنب كند، روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر

ص: 417

او واجب مي شود ولي اگر براي تيمم وقت دارد، چنانچه خود را جنب كند، با تيمم روزه او صحيح است ولي گناهكار است

(مساله 1621) اگر گمان كند به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده، چنانچه تيمم كند، روزه اش صحيح است

(مساله 1622) كسي كه در شب ماه رمضان جنب است و ميداند كه اگر بخوابد تا صبح بيدار نمي شود، نبايد بخوابد و چنانچه بخوابد و تا صبح بيدار نشود، روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب مي شود

(مساله 1623) هرگاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود اگر احتمال بدهد كه اگر دوباره بخوابد بيدار مي شود براي غسل، مي تواند بخوابد

(مساله 1624) كسي كه در شب ماه رمضان جنب است و ميداند يا احتمال مي دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مي شود چنانچه تصميم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند و بااين تصميم بخوابد و تا اذان خواب بماند روزه اش صحيح است

(مساله 1625) كسي كه در شب ماه رمضان جنب است و مي داند يا احتمال مي دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مي شود، چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بيدار شدن بايد غسل كند در صورتي كه بخوابد وتا اذان صبح خواب بماند روزه اش صحيح است

(مساله 1626) كسي كه در شب ماه رمضان جنب است و مي داند يا احتمال مي دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مي شود، چنانچه نخواهد بعد از

ص: 418

بيدار شدن غسل كند، يا ترديد داشته باشد كه غسل كند يا نه بي تفاوت باشد در صورتيكه بخوابد و بيدار نشود روزه اش باطل است

(مساله 1627) اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود و بداند يا احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مي شود و تصميم هم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بيدار نشود، بايد روزه آن را قضا كند و همچنين است اگر از خواب دوم بيدار شود و براي مرتبه سوم بخوابد، و كفاره بر او واجب نمي شود

(مساله 1628) خوابي را كه در آن محتلم شده نبايد خواب اول حساب كرد بلكه اگر از آن خواب بيدار شود و دوباره بخوابد خواب اول حساب مي شود

(مساله 1629) اگر روزه دار در روز محتلم شود، واجب نيست فوراً غسل كند

(مساله 1630) هر گاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده، اگر چه بداند پيش از اذان محتلم شده، روزه او صحيح است

(مساله 1631) كسي كه مي خواهد قضاي روزه رمضان را بگيرد، هر گاه تا اذان صبح جنب بماند، اگر چه از روي عمد نباشد روزه او باطل است

(مساله 1632) كسي كه مي خواهد قضاي روزه رمضان را بگيرد، اگر بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده و بداند پيش از اذان محتلم شده است، چنانچه وقت قضاي روزه تنگ است، مثلاً پنج روز روزه قضاي رمضان دارد و پنج روز هم به رمضان مانده است عد از رمضان

ص: 419

عوض آن را بجا آورد و اگر وقت قضاي روزه تنگ نيست بايد روز ديگر روزه بگيرد و در هر صورت اين روز را لازم نيست روزه بگيرد

(مساله 1633) اگر در روزه واجبي غير روزه رمضان و قضاي آن، تا اذان صبح جنب بماند گر چه از روي عمد هم باشد روزه اش صحيح است چه وقت آن معين باشد و چه نباشد

(مساله 1634) اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و عمداً غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است عمداً تيمم نكند روزه اش باطل است

(مساله 1635) اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براي غسل وقت نداشته باشد چنانچه بخواهد روزه واجبي بگيرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معين است با تيمم روزه اش صحيح است ولازم نيست تا صبح بيدار بماند و اگر بخواهد روزه مستحب يا روزه واجبي بگيرد كه مثل روزه كفاره وقت آن معين نيست، نمي تواند با تيمم روزه بگيرد

(مساله 1636) اگر زن نزديك اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براي هيچ كدام از غسل و تيمم وقت نداشته باشد، يا بعد از اذان بفهمد كه پيش از اذان پاك شده روزه او صحيح است ولي اگر روزه مستحب يا روز ه اي كه وقت آن معين نيست باشد، صحيح بودن آن اشكال دارد

(مساله 1637) اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود، يا در بين روز خون حيض يا نفاس ببيند اگر چه نزديك مغرب باشد، روزه او باطل است

(مساله

ص: 420

1638) اگر زن غسل حيض يا نفاس را فراموش كند و بعد از يك روز يا يا چند روز يادش بيايد، روزه هائي كه گرفته صحيح است

(مساله 1639) اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و در غسل كردن كوتاهي كند و تا اذان غسل نكند و در تنگي وقت تيمم هم نكند، روزه اش باطل است ولي چنانچه كوتاهي نكند و در تنگي وقت تيمم هم نكند، روزه اش باطل است ولي چنانچه كوتاهي نكند مثلاً منتظر باشد كه حمام زنانه شود، اگر چه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نكند، در صورتي كه تيمم كند روزه او صحيح است

(مساله 1640) اگر زني كه در حال استحاضه است، غسل هاي خود را به تفصيلي كه در احكام استحاضه گفته شد بجا آورد، روزه او صحيح است

(مساله 1641) كسي كه مس ميت كرده يعني جايي از بدن خود را به بدن ميت رسانده مي تواند بدون غسل مس ميت روزه بگيرد، و اگر در حال روزه هم ميت را مس نمايد روزه او باطل نمي شود

8-اماله كردن

(مساله 1642) اماله كردن با چيز روان اگر چه از روي ناچاري و براي معالجه باشد روزه را باطل ميكند ولي استعمال شياف هائي كه براي معالجه است اشكال ندارد

9- قي كردن

(مساله 1643) هر گاه روزه دار عمداً قي كند، اگر چه به واسطه مرض و مانند آن ناچار باشد، روزه اش باطل مي شود ولي اگر سهواً يا بي اختيار قي كند اشكال ندارد

(مساله 1644) اگر در شب چيزي بخورد كه مي داند به واسطه خوردن آن، در روز

ص: 421

بي اختيار قي مي كند، احتياط واجب آن است كه روزه آن روز را قضا نمايد

(مساله 1645) اگر روزه دار بتواند از قي كردن خود داري كند، چنانچه براي او ضرر و مشقت نداشته باشد، بايد خودداري نمايد

(مساله 1646) اگر مگس در گلوي روزه دار برود، چنانچه بقدري پائين رود كه به فرو بردن آن خوردن نمي گويند لازم نيست آن را بيرون آورد و روزه او صحيح است و اگر به اين مقدار پائين نرود و بداند كه به واسطه آوردن آن قي ميكند واجب نيست بيرون آوردن و روزه اش صحيح است

(مساله 1647) اگر سهواً چيزي را فرو ببرد و پيش از رسيدن به شكم يادش بيايد كه روزه است، چنانچه بقدري پائين رفته باشد كه اگر آن را داخل شكم كند خوردن نمي گويند لازم نيست آن را بيرون آورد و روزه او صحيح است

(مساله 1648) اگر يقين داشته باشد كه به واسطه آروغ زدن چيزي از گلو بيرون مي آيد، نبايد عمداً آروغ بزند ولي اگر يقين نداشته باشد اشكال ندارد

(مساله 1649) اگر آروغ بزند و بدون اختيار چيزي در گلو يا دهانش بيايد، بايد آن را بيرون بريزد و اگر بي اختيار فرو رود، روزه اش صحيح است

احكام چيزهائي كه روزه را باطل مي كند

(مساله 1650) اگر انسان عمداً و از روي اختيار كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، روزه او باطل مي شو د چه عالم باشد چه جاهل حتي بنابر احتياط واجب در مورد جاهل قاصر و چنانچه از روي عمد نباشد اشكال ندارد ولي جنب اگر بخوابد و به تفصيلي كه در مساله 1630 گفته

ص: 422

شد تا اذان صبح غسل نكند روزه باطل است

(مساله 1651) اگر روزه دار سهواً يكي از كارهائي كه روزه را باطل مي كند انجام دهد و به خيال اينكه روزه اش باطل شده، عمداً دوباره يكي از آنها را بجا آورد، روزه او باطل مي شود

(مساله 1652) اگر چيزي به زور در گلوي روزه دار بريزند، يا سر او را به زور در آب فرو برند، روزه او باطل نمي شود ولي اگر مجبورش كنند كه روزه خود را باطل كند مثلاً به او بگويند اگر غذا نخوري ضرر مالي يا جاني به تو مي زنيم و خودش براي جلوگيري از ضرر چيزي بخورد، روزه او باطل مي شود

(مساله 1653) روزه دار نبايد جائي برود كه مي داند چيزي در گلويش مي ريزند يا مجبورش مي كنند كه خودش روزه خود را باطل كند و اگر برود و چيزي در گلويش بريزند يا از روي ناچاري كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد روزه اش باطل مي شود بلكه اگر قصد رفتن كند اگر چه نرود روزه اش باطل است

آنچه براي روزه دار مكروه است

(مساله 1654) چند چيز براي روزه دار مكروه است و از آن جمله است دوا ريختن به چشم و سرمه كشيدن در صورتي كه مزه يا بوي آن به حلق نرسد، انجام دادن هر كاري كه مانند خون گرفتن و حمام رفتن باعث ضعف مي شود جايز نيست، بو كردن گياه هاي معطر، نشستن زن در آب، استعمال شياف، تر كردن لباسي كه در بدن است، كشيدن دندان و هر كاري كه به واسطه آن از دهان خون بيايد، مسواك

ص: 423

كردن به چوب تر، و نيز مكروه است انسان بدون قصد بيرون آمدن مني زن خود را ببوسد، يا كاري كند كه شهوت خود را به حركت آورد و اگر به قصد بيرون آمدن مني باشد، روزه او باطل مي شود

جاهائي كه قضا و كفاره واجب است

(مساله 1655) اگر در روزه رمضان عمداً قي كند يا در شب جنب شود و به تفصيلي كه در (مساله 1630) گفته شد سه مرتبه بيدار شود و بخوابد و تا اذان صبح بيدار نشود فقط بايد قضاي آن روز را بگيرد و چنانچه عمداً اماله كند يا سر زير آب ببرد بنابر احتياط واجب بايد كفاره هم بدهد و اگر كار ديگري كه روزه را باطل مي كند عمداً انجام دهد قضا و كفاره بر او واجب مي شود

(مساله 1656) اگر به واسطه ندانستن مساله كاري انجام دهد كه روزه را باطل ميكند، چنانچه مي توانسته مساله را ياد بگيرد بنابر احتياط كفاره بر او واجب مي شود و اگر نمي توانسته مسئله را ياد بگيرد يا اصلاً ملتفت مساله نبوده يا يقين داشته كه فلان چيز روزه را باطل نمي كند، كفاره بر او واجب نيست

كفاره روزه

(مساله 1657) كسي كه كفاره روزه رمضان بر او واجب است، بايد به دستوري كه بعداً گفته ميشود دو ماه روزه بگيرد، يا شصت فقير را سير كند يا به هر كدام يك مُد كه تقريباً ده سير است طعام يعني گندم يا جو و مانند اينها بدهد، و چنانچه اينها برايش ممكن نباشد، هر چند مُد كه مي تواند به فقراء طعام بدهد و اگر نتواند طعام بدهد، بايد استغفار كند، اگر چه مثلاً

ص: 424

يك مرتبه بگويد استغفراللهَ و احتياط واجب آن است كه هر وقت بتواند كفاره را بدهد

(مساله 1658) كسي كه مي خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد، بايد سي و يك روز آن را پي در پي بگيرد و اگر بقيه آن پي در پي نباشد اشكال ندارد

(مساله 1659) كسي كه مي خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد، نبايد موقعي شروع كند كه در بين سي و يك روز، روزي باشد كه مانند عيد قربان، روزه آن حرام است

(مساله 1660) كسي كه بايد پي در پي روزه بگيرد، اگر در بين آن بدون عذر يك روز روزه نگيرد، بايد روز ها از سر بگيرد و همچنين اگر وقتي شروع كند كه در بين آن به روزي برسد كه روزه آن واجب است، مثلاً به روزي برسد كه نذر كرده آن روز را روزه بگيرد، بايد روزه ها را از سر بگيرد در صورتي كه از اول متوجه اين موضوع بوده و يا شك داشته است

(مساله 1661) اگر در بين روز هائي كه بايد پي در پي روزه بگيرد عذري مثل حيض، يا نفاس، يا سفري كه در رفتن آن مجبور است براي او پيش آيد، بعد از برطرف شدن عذر، واجب نيست روزه ها را از سر بگيرد بلكه بقيه را بعد از برطرف شدن عذر بجا مي آورد

(مساله 1662) اگر به چيز حرامي روزه خود را باطل كند، چه آن چيز اصلاً حرام باشد مثل شراب و زنا، يا به جهتي حرام شده باشد، مثل نزديكي كردن با عيال خود در حال حيض، بنابر احتياط كفاره

ص: 425

جمع بر او واجب مي شود يعني بايد يك بنده آزاد كند و دو ماه روزه بگيرد و شصت فقير را سير كند، يا به هر كدام آنها يك مد كه تقريباً ده سير است، گندم يا جو يا نان و مانند اينها بدهد و چنانچه هر سه برايش ممكن نباشد، هر كدام آنها كه ممكن است بايد انجام دهد

(مساله 1663) اگر روزه دار دروغي را به خدا و پيغمبر (صلي الله عليه و آله وسلم) نسبت دهد، كفاره جمع كه تفصيل آن در مساله پيش گفته شد بنابر احتياط بر او واجب است

(مساله 1664) اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند، بنابر احتياط واجب براي هر دفعه يك كفاره بر او واجب است و اگر جماع حرام باشد مثل نزديكي با زن خود در حال حيض يا زنا و تعدد پيدا كند براي هر دفعه يك كفاره جمع واجب مي شود

(مساله 1665) اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه غير جماع كار ديگري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، براي همه آنها يك كفاره كافي است

(مساله 1666) اگر روزه دار جماع حرام كند و بعد با حلال خود جماع نمايد يك كفاره جمع و يك كفاره غير جمع كه يكي از سه چيز است را بايد بجا بياورد

(مساله 1667) اگر روزه دار كاري كه حلال است و روزه را باطل مي كند، انجام دهد، مثلاً آب بياشامد و بعد كار ديگري كه حرام است و روزه را باطل مي كند انجام دهد، مثلاً غذاي حرامي بخورد دو ماه روزه

ص: 426

بگيرد يا شصت فقير را سير كند كافي است

(مساله 1668) اگر روزه دار آروغ بزند و چيزي در دهانش بيايد چنانچه عمداً آن را فرو ببرد روزه اش باطل است و بايد قضاي آن را بگيرد و كفاره هم بر او واجب مي شود و اگر خوردن آن چيز حرام باشد، مثلاً موقع آروغ زدن خون يا غذائي كه از غذا بودن خارج شده، به دهان او بيايد و عمداًُ آن را فرو برد، بايد قضاي آن روز را بگيرد و بنابر احتياط كفاره جمع هم بر او واجب مي شود

(مساله 1669) اگر نذر كند كه روز معيني را روزه بگيرد، چنانچه در آن روز عمداً روزه خود را باطل كند، بايد يك بنده آزاد نمايد يا دو ماه پي در پي روزه بگيرد يا به شصت فقير طعام دهد

(مساله 1670) كسي كه مي تواند وقت را تشخيص دهد، اگر به گفته كسي كه مي گويد مغرب شده افطار كند و بعد بفهمد مغرب نبوده است، قضا و كفاره بر او واجب مي شود

(مساله 1671) كسي كه عمداً روزه خود را باطل كرده، اگر بعد از ظهر مسافرت كند، يا پيش از ظهر براي فرار از كفاره سفر نمايد، كفاره او ساقط نمي شود بلكه اگر قبل از ظهر مسافرتي براي او پيش آمد كند، بنابر احتياط كفاره بر او واجب است

(مساله 1672) اگر عمداً روزه خود را باطل كند و بعد عذري مانند حيض يا نفاس يا مرض براي او پيدا شود كفاره بر او واجب نيست

(مساله 1673) اگر يقين كند كه روز اول ماه رمضان است و

ص: 427

عمداً روزه خود را باطل كند بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده كفاره بر او واجب نيست

(مساله 1674) اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است يا اول شوال و عمداً روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود اول شوال بوده كفاره بر او واجب نيست

(مساله 1675) اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است جماع كند چنانچه زن را مجبور كرده باشد، كفاره روزه خود ش و روزه زن را بايد بدهد

(مساله 1676) اگر زني شوهر روزه دار خود را مجبور كند كه جماع نمايد، يا كار ديگري كه روزه را باطل مي كند، انجام دهد واجب نيست كفاره روزه شوهر را بدهد

(مساله 1677) اگر روزه دار در ماه رمضان، با زن خود كه روزه دار است جماع كند چنانچه به طوري زن را مجبور كرده باشد كه از خود اختياري نداشته باشد و در بين جماع زن راضي شود، بايد مرد دو كفاره بدهد و اگر با اراده و اختيار عمل را انجام دهد اگر چه مجبورش كرده باشد مرد بايد كفاره خودش و زن را بدهد

(مساله 1678) اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه خواب است جماع نمايد، يك كفاره بر او واجب مي شود و روزه زن صحيح است و كفاره هم بر او واجب نيست

(مساله 1679) اگر مرد زن خود را مجبور كند كه غير جماع كار ديگري كه روزه را باطل مي كند بجا آورد، كفاره زن را نبايد بدهد و بر خود زن كفاره واجب نيست

(مساله 1680) كسي كه به واسطه

ص: 428

مسافرت يا مرض روزه نمي گيرد، نمي تواند زن روزه دار خود را مجبور به جماع كند، ولي اگر او را مجبور نمايد كفاره بر مرد نيز واجب نيست

(مساله 1681) انسان نبايد در بجا آوردن كفاره كوتاهي كند، ولي لازم نيست فوراً آن را انجام دهد

(مساله 1682) اگر كفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بجا نياورد، چيزي بر آن اضافه نمي شود

(مساله 1683) كسي كه بايد براي كفاره يك روز شصت فقير را طعام بدهد، اگر به شصت فقير دسترسي دارد، نبايد به هر كدام از آنها بيشتر از يك مد كه تقريباً ده سير است طعام بدهد، يا يك فقير را بيشتر از يك مرتبه سير نمايد، ولي چنانچه انسان اطمينان داشته باشد كه فقير طعام را به عيالات خود مي دهد يا به آنها مي خوراند مي تواند براي هر يك از عيالات فقير اگر چه صغير باشند، يك مد به آن فقير بدهد

(مساله 1684) كسي كه قضاي روزه رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمداً كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، بايد به ده فقير هر كدام يك مد كه تقريباً ده سير است بدهد و اگر نمي تواند بنابر احتياط واجب بايد سه روز پي در پي روزه بگيرد

جاهائي كه فقط قضاي روزه واجب است

(مساله 1685) در چند صورت فقط قضاي روزه بر انسان واجب است و كفاره واجب نيست، اول آنكه روزه دار در روز ماه رمضان عمداً قي كند دوم آنكه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصيلي كه در مساله 1630 گفته شد تا اذان صبح از خواب سوم

ص: 429

بيدار نشود سوم عملي كه روزه را باطل مي كند بجا نياورد ولي نيت روزه نكند، يا ريا كند، يا قصد كند كه روزه نباشد، يا قصد كند كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد چهارم آنكه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با حال جنابت يك روز يا چند روزه بگيرد پنجم آنكه در ماه رمضان بدون اينكه تحقيق كند صبح شده يا نه، كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده و نيز اگر بعد از تحقيق با اينكه گمان دارد صبح شده، كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده قضاي آن روز بر او واجب است، ولي اگر بعد از تحقيق گمان يا يقين كند كه صبح نشده و چيزي بخورد و بعد معلوم شود صبح بوده قضا واجب نيست بلكه اگر بعد از تحقيق شك كند كه صبح شده يا نه و كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، قضا واجب نيست ششم آنكه كسي بگويد صبح نشده و انسان به گفته او كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده است هشتم آنكه كور و مانند به گفته كس ديگر افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده است نهم آنكه در هواي صاف به واسطه تاريكي يقين كند كه مغرب شده وافطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است، ولي اگر در هواي ابر به گمان اينكه مغرب شده افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده قضا لازم نيست

ص: 430

دهم آنكه براي خنك شدن، يا بي جهت مضمضه كند يعني آب در دهان بگرداند و بي اختيار فرو برد ولي اگر فراموش كند كه روزه است و آب را فرو دهد، يا براي وضو مضمضه كند و بي اختيار فرو رود، قضا بر او واجب نيست

(مساله 1686) اگر غير آب چيزي ديگري را در دهان ببرد و بي اختيار فرو رود يا آب داخل بيني كند و بي اختيار فرو رود، قضا بر او واجب نيست

(مساله 1687) مضمضه زياد براي روزه دار مكروه است واگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر است سه مرتبه آب دهان را بيرون بريزد

(مساله 1688) اگر انسان بداند كه به واسطه مضمضه بي اختيار، يا از روي فراموشي آب وارد گلويش مي شود، نبايد مضمضه كند

(مساله 1689) اگر در ماه رمضان، بعد از تحقيق يقين كند كه صبح نشده و كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده قضا لازم نيست

(مساله 1990) اگر انسان شك كند كه مغرب شده يا نه، نمي تواند افطار كند ولي اگر شك كند كه صبح شده يا نه، پيش از تحقيق هم مي تواند كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد

احكام روزه قضا

(مساله 1691) اگر ديوانه عاقل شود، واجب نيست روزه هاي وقتي را كه ديوانه بوده قضا نمايد

(مساله 1692) اگر كافر مسلمان شود، واجب نيست روزه هاي وقتي كافر بوده قضا نمايد

(مساله 1693) روزه اي كه از انسان به واسطه مستي فوت شده، بايد قضا نمايد، اگر چه چيزي را كه به واسطه آن

ص: 431

مست شده، براي معالجه خورده باشد بلكه اگر نيت روزه كرده و مست شده اگر در اثناء روز از مستي بيرون آيد بنابر احتياط واجب بايد روزه را تمام و نيز قضا نمايد و اگر در حال مستي روزه را تمام كرده باشد قضا نمايد

(مساله 1694) اگر براي عذري چند روز روزه نگيرد و بعد شك كند كه چه وقت عذر او بر طرف شده مي تواند مقدار كمتر را كه احتمال مي دهد روزه نگرفته قضا نمايد، مثلاً كسي كه پيش از ماه رمضان مسافرت كرده و نمي داند پنجم رمضان از سفر برگشته يا ششم، مي تواند پنج روزه بگيرد و نيز كسي هم كه نمي داند چه وقت عذر برايش پيدا شده، مي تواند مقدار كمتر را قضا نمايد، مثلاً اگر در آخر هاي ماه رمضان مسافرت كند و بعد از رمضان برگردد و نداند كه بيست و پنجم رمضان مسافرت كرده، يا بيست وششم، مي تواند مقدار كمتر يعني پنج روز را قضا كند

(مساله 1695) اگر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته باشد، قضاي هر كدام را كه اول بگيرد مانعي ندارد ولي اگر وقت قضاي رمضان آخر تنگ باشد، مثلاً پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد و پنج روز هم به رمضان مانده باشد احتياط مستحب آن است كه اول قضاي رمضان آخر را بگيرد

(مساله 1696) اگر قضاي روزه چند رمضان بر او واجب باشد و در نيت معين نكند، روزه اي را كه مي گيرد قضاي كدام رمضان است، قضاي سال اول حساب مي شود

(مساله 1697) كسي كه قضاي روزه رمضان را

ص: 432

گرفته، اگر وقت قضاي روزه او تنگ نباشد، مي تواند پيش از ظهر روزه خود را باطل نمايد

(مساله 1698) اگر قضاي روزه معيني را گرفته باشد، احتياط واجب آن است كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند

(مساله 1699) اگر به واسطه مرض، يا حيض، يا نفاس، روزه رمضان را نگيرد و پيش از تمام شدن رمضان بميرد، لازم نيست روزه هائي را كه نگرفته براي او قضا كنند

(مساله 1700) اگر به واسطه مرضي روزه رمضان را نگيرد و مرض او تا رمضان سال بعد طول بكشد، قضاي روزه هائي را كه نگرفته بر او واجب نيست و بايد براي هر روز يك مد كه تقريباً ده سير است طعام يعني گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد، ولي اگر به واسطه عذر ديگري مثلاً براي مسافرت روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقي بماند، روزهائي را كه نگرفته بايد قضا كند و احتياط مستحب آن است كه براي هر روز يك مد طعام هم به فقير بدهد

(مساله 1701) اگر به واسطه مرضي روزه رمضان مرض او بر طرف شود ولي عذر ديگري پيدا كند كه نتواند تا رمضان بعد قضاي روزه را بگيرد بايد روزه هائي را كه نگرفته قضا نمايد و نيز اگر در ماه رمضان، غير مرض عذر ديگري داشته باشد و بعد از رمضان آن عذر بر طرف شود و تا رمضان سال بعد به واسطه مرض نتواند روزه بگيرد، روزه هائي را كه نگرفته بايد قضا كند

(مساله 1702) اگر در ماه رمضان به واسطه عذري روزه نگيرد و بعد از

ص: 433

رمضان عذر او بر طرف شود و تا رمضان آينده عمداً قضاي روزه را نگيرد، بايد روزه را قضا كند و براي هر روز يك مد گندم يا جو و مانند اينها هم به فقير بدهد

(مساله 1703) اگر در قضاي روزه كوتاهي كند تا وقت تنگ شود و در تنگي وقت عذري پيدا كند، بايد قضا را بگيرد و براي هر روز يك مد گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد بلكه اگر موقعي كه عذر دارد، تصميم داشته باشد كه بعد از بر طرف شدن عذر روزه هاي خود را قضا كند و پيش از آنكه قضا نمايد در تنگي وقت عذر روز ه هاي خود را قضا كند و پيش از آنكه قضا نمايد در تنگي وقت عذر روز هاي خود را قضا كند و پيش از آنكه قضا نمايد در تنگي وقت عذر پيدا كند بايد قضاي آن را بگيرد، و احتياط واجب آن است كه براي هر روز يك مد غذا به فقير بدهد

(مساله 1704) اگر مرض انسان چند سال طول بكشد، بعد از آنكه خوب شد اگر تا رمضان آينده به مقدار قضا وقت داشته باشد بايد قضاي رمضان آخر را بگيرد و براي هر روز از سالهاي پيش يك مد كه تقريباً ده سير است، طعام (يعني گندم يا جو و مانند اينها) به فقير بدهد

(مساله 1705) كسي كه بايد براي هر روز يك مد طعام به فقير بدهد، مي تواند كفاره چند روز را به يك فقير بدهد

(مساله 1706) اگر قضاي روزه رمضان را چند سال تاخير بيندازد بايد قضا را بگيرد

ص: 434

بگيرد و براي هر روز يك مد طعام به فقير بدهد

(مساله 1707) اگر روزه رمضان را عمداً نگيرد، بايد قضاي آن را بجا آورد و براي هر روز دو ماه روزه بگيرد يا به شصت فقير طعام بدهد، يا بنده آزاد كند و چنانچه تا رمضان آينده قضاي آن روزه را بجا نياورد، براي هر روز نيز دادن يك مد طعام لازم است

(مساله 1708) اگر روزه رمضان را عمداً نگيرد و در روز مكرر جماع كند كفاره هم مكرر مي شود ولي اگر چند مرتبه كار ديگري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد مثلاً چند مرتبه غذا بخورد يك كفاره كافي است

(مساله 1709) بعد از مرگ پدر ومادر پسر بزرگتر بايد قضاي نماز و روزه آنها را به تفصيلي كه در مساله 1390 گفته شد بجا آورد

(مساله 1710) اگر پدر و مادر غير از روزه رمضان، روزه واجب ديگري را مانند روزه نذر نگرفته باشد بنابر احتياط واجب بايد پسر بزرگتر قضا نمايد ولي اگر براي روزه اجير شده و نگرفته باشند بر پسر بزرگ لازم نيست

احكام روزه مسافر

(مساله 1711) مسافري كه بايد نمازهاي چهار ركعتي را در سفر دو ركعت بخواند، نبايد روزه بگيرد و مسافري كه نمازش را تمام مي خواند مثل كسي كه شغلش مسافرت يا سفر او معصيت است، بايد در سفر روزه بگيرد

(مساله 1712) مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد ولي اگر براي فرار از روزه باشد مكروه است

(مساله 1713) اگر غير روزه رمضان روزه معين ديگري بر انسان واجب باشد مثلاً نذر كرده باشد روز معيني را روزه بگيرد بنابر احتياط واجب

ص: 435

تا ناچار نشود نمي تواند در آن روز مسافرت كند وا گر در سفر باشد چنانچه ممكن است بايد بنابر احتياط لازم قصد كند كه ده روز در جائي بماند و آن روز را روزه بگيرد

(مساله 1714) اگر نذر كند روزه بگيرد و روز آن را معين نكند، نمي تواند آن را در سفر بجا آورد ولي چنانچه نذر كند روز معيني را در سفر روزه بگيرد بايد آن را در سفر بجا آورد و نيز اگر نذر كند روز معيني را چه مسافر يا نباشد، روزه بگيرد بايد آن روز را اگر چه مسافر باشد روزه بگيرد

(مساله 1715) مسافر مي تواند براي خواستن حاجت سه روز در مدينه طيبه روز مستحبي بگيرد

(مساله 1716) كسي كه نمي داند روزه مسافر باطل است اگر در سفر روزه بگيرد و در بين روز مساله را بفهمد روزه اش باطل مي شود و اگر تا مغرب نفهمد روزه اش صحيح است

(مسافر 1717) اگر فراموش كند كه مسافر است، يا فراموش كند كه روزه مسافر باطل مي باشد و در سفر روزه بگيرد روزه او باطل است

(مساله 1718) اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نمايد، بايد روزه خود را تمام كند و اگر پيش از ظهر مسافرت كند، وقتي به حد ترخص برسد يعني بجائي برسد كه ديوار شهر را نبيند و صداي اذان آن را نشنود، بايد نيت روزه نداشته باشد و اگر پيش از آن روزه را باطل كند بنابر احتياط كفاره نيز بر او واجب است

(مساله 1719) اگر مسافر پيش از ظهر به وطنش برسد، يا بجائي برسد كه

ص: 436

مي خواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده، بايد آن روز را روزه بگيرد و اگر انجام داده، نمي تواند آن روز را روزه بگيرد

(مساله 1720) اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد، يا بجائي برسد كه مي خواهد ده روز در آنجا بماند، نبايد آن روز را روزه بگيرد

(مساله 1721) مسافر و كسي كه از روزه گرفتن عذر دارد، مكروه است در روز ماه رمضان جماع نمايد و در خوردن و آشاميدن كاملاً خود را سير كند

كساني كه روزه بر آنها واجب نيست

(مساله 1722) كسي كه به واسطه پيري نمي تواند روزه بگيرد، يا براي او مشقت دارد، روزه بر او واجب نيست ولي در صورت دوم بايد براي هر روز يك مد كه تقريباً ده سير است گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد

(مساله 1723) كسي كه به واسطه پيري روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگيرد، بنابر احتياط مستحب بايد قضاي روزه هائي را كه نگرفته بجا آورد

(مساله 1724) اگر انسان مرضي دارد كه زياد تشنه مي شود و نمي تواند تشنگي را تحمل كند، يا براي او مشقت دارد، روزه بر او واجب نيست ولي در صورت دوم بايد براي هر روزه يك مد گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد و احتياط واجب آن است كه بيشتر از مقداري كه ناچار است آب نياشامد و چنانچه بعد بتواند روزه بگيرد، بنابر احتياط مستحب بايد روزه هائي كه نگرفته قضا نمايد

(مساله 1725) زني كه زائيدن او نزديك است و روزه براي حملش ضرر دارد

ص: 437

روزه بر او واجب نيست و بايد براي هر روز يك مد طعام يعني گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد و نيز اگر روزه براي خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست و بنابر احتياط واجب بايد براي هر روز يك مد طعام به فقير بدهد و در هر دو صورت روزه هائي را كه نگرفته بايد قضا نمايد

(مساله 1726) زني كه بچه شير مي دهد و شير او كم است چه مادر بچه، يا دايه او باشد، يا بي اجرت شير مي دهد، اگر روزه براي بچه اي كه شير مي دهد ضرر دارد روزه بر او واجب نيست و بايد براي هر روز يك مد طعام يعني گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد و نيز اگر براي خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست، و بنابر احتياط واجب بايد براي هر روز يك مد طعام به فقير بدهد و در هر دو صورت روزه هائي را كه نگرفته بايد قضا نمايد، و اگر كسي پيدا شود كه بي اجرت بچه را شير دهد، يا براي شير دادن بچه از پدر يا مادر بچه يا از كس ديگري كه اجرت او را بدهد اجرت بگيرد، احتياط واجب آن است كه بچه را به او بدهد وروزه بگيرد

راه ثابت شدن اول ماه

(مساله 1727) اول ماه به پنج چيز ثابت مي شود:

اول: آنكه خود انسان ماه را ببيند

دوم: عده اي كه از گفته آنان يقين پيدا مي شود، بگويند ماه را ديده ايم و همچنين است هر چيزي كه به واسطه آن يقين پيدا شود

سوم: دو مرد

ص: 438

عادل بگويند كه در شب ماه را ديده ايم، ولي اگر صفت ماه را برخلاف يكديگر بگويند و يا آسمان صاف باشد و جمعيت زيادي با دقت تمام براي ديدن ماه اجتماع كنند و نبينند در اين صورت كه احتمال عقلاني براي اشتباه آن دو نفر هست بگويند، اول ماه ثابت نمي شود اما اگر در تشخيص بعض خصوصيات اختلاف داشته باشند مثل آنكه يكي بگويد ماه بلند بود و ديگري بگويد نبود به گفته آنان اول ماه ثابت مي شود

چهارم: سي روز از اول ماه شعبان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماه رمضان ثابت مي شود و سي روز از اول رمضان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماه شوال ثابت مي شود

پنجم: حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است

(مساله 1728) اگر حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است، كسي هم تقليد او را نمي كند، بايد به حكم او عمل نمايد ولي كسي كه مي داند حاكم شرع اشتباه كرده، نمي تواند به حكم او عمل نمايد

(مساله 1729) اول ماه با پيشگوئي منجمين ثابت نمي شود ولي اگر انسان از گفته آنان يقين پيدا كند، بايد به آن عمل نمايد

(مساله 1730) بلند بودن ماه يا دير غروب كردن آن، دليل نمي شود كه شب پيش شب اول ماه بوده است

(مساله 1731) اگر اول ماه رمضان براي كسي ثابت نشود و روزه نگيرد، چنانچه دو مرد عادل بگويند كه شب پيش ماه را ديده ايم، بايد روزه آن روز را قضا نمايد

(مساله 1732) اگر در شهري اول ماه ثابت شود، در شهرهاي ديگر چه

ص: 439

دور باشند چه نزديك در افق متحد باشند يا نه همين قدر كه در شب بودن آن شب متل مكه و كراچي يا لندن و كابل نه مثل تهران و واشنگتن اشتراك داشته باشند ثابت مي شود

(مساله 1733) اول ماه به تلگراف ثابت نمي شود، مگر انسان بداند كه تلگراف از روي حكم حاكم شرع يا شهادت دو مرد عادل بوده است

(مساله 1734) روزي را كه انسان نمي آخر رمضان است يا اول شوال، بايد روزه بگيرد ولي اگر پيش از مغرب بفهمد كه اول شوال است بايد افطار كند

(مساله 1735) اگر زنداني نتواند به ماه رمضان يقين كند، بايد به گمان عمل نمايد و اگر آن هم ممكن نباشد، هر ماهي را كه روزه بگيرد صحيح است، و بنابر احتياط واجب بايد بعد از گذشتن يازده ماه از ماهي كه روزه گرفته، دوباره يك ماه روزه بگيرد ولي اگر بعد گمان پيدا كرد بايد به آن عمل نمايد

روزه هاي حرام و مكروه

(مساله 1736) روزه عيد فطر و قربان، حرام است و نيز روزي را كه انسان نمي داند آخر شعبان است، يا اول رمضان، اگر به نيت اول رمضان روزه بگيرد حرام مي باشد

(مساله 1737) اگر زن به واسطه گرفتن روزه مستحبي حق شوهرش از بين برود، جايز نيست روزه بگيرد بلكه اگر حق شوهر هم از بين نرود، احتياط واجب آن است كه بدون اجازه او روزه مستحبي نگيرد

(مساله 1738) اولاد با نهي پدر ومادر مخصوصاً در صورتي كه روزه گرفتن آنها موجب اذيت پدر ومادر باشد از گرفتن روزه مستحبي خودداري كنند

(مساله 1739) كسي كه مي داند روزه براي

ص: 440

او ضرر ندارد، اگر چه دكتر بگويد ضرر دارد، بايد روزه بگيرد و كسي كه يقين يا گمان دارد كه روزه برايش ضرر دارد اگر چه دكتر بگويد ضرر ندارد، بايد روزه نگيرد و اگر روزه بگيرد صحيح نيست

(مساله 1740) اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برايش ضرر دارد، و از آن احتمال ترس براي او پيدا شود چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، نبايد روزه بگيرد و اگر روزه بگيرد صحيح نيست

(مساله 1741) كسي كه عقيده اش اين است كه روزه براي او ضرر ندارد، اگر روزه بگيرد و بعد از مغرب بفهمد روزه براي او ضرر داشته، بايد قضاي آن را بجا آورد

(مساله 1742) غير از روزه هائي كه گفته شد، روزه هاي حرام ديگري هم هست كه در كتابهاي مفصل گفته شده است

(مساله 1743) روزه روز عاشورا و روزي كه انسان شك دارد روز عرفه است يا عيد قربان مكروه است

روزه هاي مستحب

(مساله 1744) روزه تمام روزهاي سال غير از روزه هاي حرام و مكروه كه گفته شد مستحب است و براي بعضي از روزها بيشتر سفارش شده است كه از آن جمله است:

1– پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر هر ماه و چهارشنبه اولي كه بعد از روز دهم ماه است و اگر كسي اينها را بجا نياورد، مستحب است قضا نمايد و چنانچه اصلاً نتواند روزه بگيرد، مستحب است براي هر روز يك مد طعام يا 6 / 12 نخود نقره به فقير بدهد

2 – سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه

3 – تمام ماه رجب و شعبان و بعضي از اين دو

ص: 441

ماه اگر چه يك روز باشد

4 – روز عيد نوروز، بيست و پنجم و بيست ونهم ذي قعده روز اول تا روز نهم ذي حجه (روز عرفه)، ولي اگر به واسطه ضعف روزه نتواند دعاهاي روز عرفه را بخواند، روزه آن روز مكروه است، عيد سعيد غدير (18 ذي حجه)، روز اول و سوم محرم، ميلاد مسعود پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) (17 ربيع الاول) روز مبعث حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) (27 رجب)، و اگر كسي روزه مستحبي بگيرد واجب نيست آن را به آخر رساند، بلكه اگر برادر مومنش او را به غذا دعوت كند، مستحب است دعوت او را قبول كند و در بين روز افطار نمايد

مواردي كه مستحب است انسان از كارهائي كه روزه را باطل مي كند خودداري نمايد

(مساله 1745) براي شش نفر مستحب است در ماه رمضان اگر چه روزه نيستند از كاري كه روزه را باطل مي كند خودداري نمايند

اول: مسافري كه در سفر كاري كه روزه را باطل مي كند انجام داده باشد و پيش از ظهر به وطنش يا بجائي كه مي خواهد ده روز بماند برسد

دوم: مسافري كه بعد از ظهر به وطنش يا بجائي كه مي خواهد ده روز در آنجا بماند برسد

سوم: مريضي كه پيش از ظهر خوب شود و كاري كه روزه را باطل مي كند، انجام داده باشد

چهارم: مريضي كه بعد از ظهر خوب شود

پنجم: زني كه در بين روز از خون حيض يا نفاس پاك شود

ششم: كافري كه در روز ماه رمضان مسلمان شود

(مساله 1746) مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشا را پيش از

ص: 442

افطار كردن بخواند ولي اگر كسي منتظر او است يا ميل زيادي به غذا دارد كه نمي تواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اول افطار كند ولي بقدري كه ممكن است نماز را در وقت فضيلت آن بجا آورد

خمس

فضيلت خُمس

خمس يكي از فرايض اسلامي كه خداوند متعال آن را براي پيغمبر اسلام حضرت محمّد بن عبد الله (صلّي الله عليه و آله) و ذرّيه مكرّم او (سلام اللّه عليهم) از نظر اكرام و احترام قرار داده است و كسي كه از پرداخت آن امتناع كند، هر چند به مقدار كمي هم باشد، در رديف ستمكاران خواهد بود

ابو بصير يكي از محدّثين بزرگ است، از حضرت باقر (عليه السّلام) پرسيد: «كمترين چيزي كه باعث دخول در آتش جهنم مي گردد، كدام است؟» حضرتش در پاسخ فرمودند: «خوردن يك درهم از مال يتيم»، سپس افزودند: «آن يتيم ما هستيم»

مجلسي اوّل (رحمه اللّه عليه) در«روضه المتقّين» در شرح اين حديث مي گويند: منظور از يتيم در كلام امام (عليه السّلام) يگانه خلقت و يگانه روزگار مثل «درّ يتيم» مي باشد.

و نيز حضرت باقر (عليه السّلام) فرمود: «براي هيچ كس جائز نيست از مالي كه به آن خمس تعلّق گرفته است چيزي بخرد، مگر اينكه حق ما را به ما برساند»

در حديث ديگري ابو بصير از حضرت باقر (عليه السّلام) نقل مي كند كه آن حضرت فرمودند: «كسي از مالي كه خمس به آن تعلّق گرفته است چيزي بخرد، خداوند هر گز او را معذور نمي دارد، زيرا چيزي را كه حلال نيست، خريداري كرده است»

حضرت صادق (عليه السّلام) نيز فرمودند: «بنده

ص: 443

اي كه از خمس چيزي را بخرد معذور نيست و تا صاحبان خمس اجازه ندهند، هرگز نمي تواند بگويد به مال خود خريده ام»

احكام خُمس

(مسأله 1747) در هفت چيز خمس واجب مي شود: اوّل: منفعت كسب دوّم: معدن سوّم: گنج چهارم: مال حلال مخلوط به حرام پنجم: جواهري كه به واسطه غواّصي يعني فرو رفتن در دريا بدست مي آيد ششم: غنيمت جنگ هفتم: زميني كه كافرِ ذِمّي از مسلمان بخرد و احكام اينها مفصّلاً گفته خواهد شد

1 منفعت كسب

(مسأله 1748) هرگاه انسان از تجارت يا صنعت؛ يا كسبهاي ديگر مالي بدست آورد، اگر چه مثلاً نماز و روزه ميّتي را بجا آورد و از اجرت آن، مالي تهيّه كند، چنانچه از مخارج سال خود او و عيالاتش زياد بيايد، بايد خمس يعني پنج يك آن را به دستوري كه بعداً گفته مي شود بدهد

(مسأله 1749) اگر از غير كسب مالي بدست آورد؛ مثلاً چيزي به او ببخشند واجب نيست خمس آن را بدهد، اگر چه احتياط مستحّب آن است كه اگر از مخارج سالش زياد بيايد، خمس آن را هم بدهد

(مسأله 1750) مِهري را كه زن مي گيرد خمس ندارد و همچنين است ارثي كه به انسان مي رسد ولي اگر مثلاً با كسي خويشاوندي دوري داشته باشد و نداند چنين خويشي دارد، احتياط مستحّب آن است خمس ارثي را كه از او مي برد، اگر از مخارج سالش زياد بيايد، بدهد

(مسأله 1751) اگر مالي به ارث به او برسد و بداند كسي كه اين مال از او به ارث رسيده خمس آن را نداده؛ بايد خمس آن را بدهد و نيز

ص: 444

اگر در خود آن مال خمسي نباشد ولي انسان بداند كسي كه آن مال از او به ارث رسيده، خمس بدهكار است، بايد خمس را از مال او بدهد

(مسأله 1752) اگر به واسطه قناعت كردن، چيزي از مخارج سال انسان زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد

(مسأله 1753) كسي كه ديگري مخارج او را مي دهد، بايد خمس تمامي مالي را كه بدست مي آورد بدهد ولي اگر مقداري از آن را خرج زيارت و مانند آن را كرده باشد فقط بايد خمس باقيمانده را بدهد

(مسأله 1754) اگر ملكي را بر افراد معيّني مثلاً بر اولاد خود وقف نمايد، چنانچه در آن ملك زراعت و درختكاري كنند و از آن چيزي بدست آورند و از مخارج سال آنان زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهند و نيز اگر به نحو ديگري از آن ملك منفعت مي برند مثلاً اجاره آن را مي گيرند بايد خمس مقداري را كه از مخارج سالشان زياد مي آيد بدهند

(مسأله 1755) اگر مالي را كه فقير بابت خمس و زكات و صدقه مستحّبي گرفته از مخارج سالش زياد بيايد، واجب نيست خمس آن را بدهد ولي اگر از مالي كه به او داده اند منفعتي ببرد مثلاً از درختي كه بابت خمس به او داده اند ميوه اي بدست آورد چنانچه درخت را براي منفعت بردن و كسب نگهداشته باشد، بايد خمس مقداري كه از مخارج سالش زياد مي آيد بدهد

(مسأله 1756) اگر با عين پول خمس نداده جنسي را بخرد يعني به فروشنده بگويد اين جنس را به اين پول مي خرم، چنانچه حاكم

ص: 445

شرع معامله پنج يك آن را اجازه بدهد، معامله آن مقدار هم صحيح است و انسان بايد پنج يك جنسي را كه خريده به حاكم شرع بدهد و اگر اجازه ندهد؛ معامله آن مقدار باطل است پس اگر پولي را كه فروشنده گرفته از بين نرفته حاكم شرع خمس همان پول را مي گيرد و اگر از بين رفته عوض خمس را از فروشنده يا خريدار مطالبه مي كند

(مسأله 1757) اگر جنسي را بخرد و بعد از معامله قيمت آن را از پول خمس نداده بدهد؛ معامله اي كه كرده صحيح است ولي چون از پولي كه خمس در آن است به فروشنده داده به مقدار پنج يك آن پول به او مديون مي باشد و پولي را كه به فروشنده داده اگر از بين نرفته حاكم شرع پنج يك همان را مي گيرد، و اگر از بين رفته عوض آن را از خريدار يا فروشنده مطالبه مي كند

(مسأله 1758) اگر مالي را كه خمس آن داده نشده، بخرد؛ چنانچه حاكم شرع معامله پنج يك آن را اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است و حاكم شرع مي تواند پنج يك آن مال را بگيرد و اگر اجازه بدهد معامله صحيح است و خريدار بايد مقدار پنج يك پول آن را به حاكم شرع بدهد و اگر به فروشنده داده مي تواند از او پس بگيرد

(مسأله 1759) اگر چيزي را كه خمس آن داده نشده به كسي ببخشد پنج يك آ“ چيز مال او نمي شود

(مسأله 1760) اگر از كافر يا كسي كه به دادن خمس عقيده ندارد؛ مالي بدست انسان

ص: 446

بيايد؛ واجب نيست خمس آن را بدهد

(مسأله 1761) تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اينها از وقتي شروع به كاسبي مي كنند يك سال كه بگذرد، بايد خمس آن چه را كه از خرج سالش زياد مي آيند بدهند و كسي كه شغلش كاسبي نيست، اگر اتفاقاً معامله اي بكند و منفعتي ببرد، بعد از آنكه يك سال از موقعي كه فايده برده بگذرد، بايد خمس مقداري را كه از خرج سالش زياد آمده بدهد

(مسأله 1762) انسان مي تواند در بين سال هر وقت منفعتي به دستش آيد خمس آن را بدهد و جائز است دادن خمس را تا آخر سال تأ خير بيندازد و اگر براي دادن خمس؛ سال شمسي قرار دهد، مانعي ندارد

(مسأله 1763) كسي كه مانند تاجر و كاسب بايد براي دادن خمس، سال قرار دهد، اگر منفعتي بدست آورد در بين سال بميرد، بايد مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت كسر كنند و خمس باقيمانده را بدهند

(مسأله 1764) اگر قيمت جنسي را كه براي تجارت خريده بالا رود، و آن را نفروشد و در بين سال قيمتش پائين آيد، خمس مقداري كه بالا رفته بر او واجب نيست

(مسأله 1765) اگر قيمت جنسي را كه براي تجارت خريده بالا رود و به اميد اين كه قيمت آن بالاتر رود، تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد و قيمتش پائين آيد خمس مقداري را كه بالا رفته براو واجب است؛ بلكه اگر به اندازه اي هم نگهداشته كه تُجّار معمولاً براي گران شدن جنس، آن را نگه ميدارند، خمس مقداري كه بالا رفته

ص: 447

بايد بدهد

(مسأله 1766) اگر غير مال التجاره مالي داشته باشد كه خمسش را داده يا خمس ندارد مثلاً به او بخشيده اند، چنانچه قيمتش بالا رود، و آن را بفروشد مقداري كه بر قيمتش اضافه شده، خمس دارد ولي اگر مثلاً درختي كه خريده ميوه بياورد، يا گوسفند چاق شود، در صورتي كه مقصود او از نگهداري آنها اين بوده كه منفعتي از آنها ببرد، بايد خمس آنچه زياد شده بدهد

(مسأله 1767) اگر باغي احداث كند براي آنكه بعد از بالا رفتن قيمتش بفروشد، بايد خمس ميوه و نمّو درختها و زيادي قيمت باغ را بدهد ولي اگر باغ را فقط براي ميوه خوردن خود و عائله خود احداث كند و يا به اين قصد بخرد و جزء مؤنه محسوب شود آن باغ و نمو آن خمس ندارد ولي اگر براي اينكه ميوه آن را بفروشد و از قيمت آن استفاده كند آن را احداث كرده است حكم سرمايه را پيدا مي كند كه بايد خمس ميوه و نمّو درختها را بدهد

(مسأله 1768) اگر درخت بيد و چنار و مانند اينها را بكارد، سالي كه موقع فروش آنها است اگر چه آنها را نفروشد، بايد خمس آنها را بدهد ولي اگر مثلاً از شاخه هاي آن كه معمولاً هر سال مي برند، استفاده ببرد و به تنهائي يا با منفعتهاي ديگر كسبش از مخارج سال او زياد بيايد، در آخر هر سال بايد خمس آن را بدهد

(مسأله 1769) كسي كه چند رشته كسب دارد مثلاً اجره ملك مي گيرد و خريد و فروش و زراعت هم مي كند بايد عائدات خود

ص: 448

را روي هم رفته كلاً در نظر بگيرد و مخارج سالانه خود را در نظر بگيرد و خمس آنچه را كه در آخر سال از مخارج او زياد مي آيد بدهد و اگر در يك رشته ضرر كند از رشته ديگر جبران مي شود

(مسأله 1770) خرجهائي را كه انسان براي بدست آوردن فايده مي كند و مانند دلّالي و حمّالي مي تواند جزء مخارج ساليانه حساب نمايد و نسبت به مقدار آن خمس واجب نيست

(مسأله 1771) آتچه از منافع كسب در بين سال به مصرف خوراك وپوشاك واثاثيه وخريد منزل وعروسي وجهيزيه دختر به شرط اينكه تهيه آن در موقعي است كه كه بر حسب رسوم عرفي مورد حاجت است و زيارت و مانند اينها مي رساند، در صورتي كه از شأن او زياد نباشد و زياده روي هم نكرده باشد، خمس ندارد

(مسأله 1772) مالي را كه انسان به مصرف نذر و كفاره مي رساند؛ جزء مخارج ساليانه است و نيز مالي را كه به كسي مي بخشد يا جايزه مي دهد، در صورتي كه از شأن او زياد نباشد، از مخارج ساليانه حساب مي شود

(مسأله 1773) اگر انسان در منطقه اي باشد كه معمولاً جهيزيّه دختر را به تدريج تهيّه مي كنند به اين معنا هر سال مقداري از آن را تهيّه مي كنند چنانچه در بين سال از منافع آن جهيزيّه اي بخرد و از شأنش زياد نباشد لازم نيست خمس آن را بدهد ولي اگر از شأنش زياد باشد يا از منافع آن سال در سال بعد جهيزيّه تهيّه كند، لازم است خمس آن را بدهد

(مسأله 1774)

ص: 449

مالي را كه خرج سفر حج و زيارتهاي ديگر مي كند، از مخارج سالي حساب مي شود كه در آن سال شروع به مسافرت كرده اگر چه سفر او تا مقداري از سال بعد طول بكشد

(مسأله 1775) كسي كه از كسب و تجارت فائده اي برده، اگر مال ديگري هم دارد كه خمس آن واجب نيست مانند مالي كه به او هبه كرده اند يا آن را از راه ارث بردن بدست آورده است مي تواند مخارج سال خود را فقط از فائده كسب حساب كند

(مسأله 1776) اگر از منفعت كسب آذوقه اي كه براي مصرف سالش خريده، در آخر سال زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد و چنانچه بخواهد قيمت آن را بدهد در صورتي كه قيمتش از وقتي كه خريده زياد شده باشد، بايد قيمت آخر سال را حساب كند

(مسأله 1777) اگر از منفعت كسب، پيش از دادن خمس اثاثيه اي را كه مرد احتياجش باشد براي منزل بخرد، چنانچه در بين همان سال احتياجش از آن برطرف شود بطوري كه در آخر سال زائد بر مخارج سال محسوب شود بايد خمس آن را بدهد و مثل آن است زيور آلات زنانه، ولي اگر بعد از انقضاي سال احتياجش از آن رفع شود خمس آن واجب نيست

(مسأله 1778) اگر در يك سال منفعتي نبرد، نمي تواند مخارج آن سال را از منفعتي كه در سال بعد مي برد كسر نمايد

(مسأله 1779) اگر در سال اوّل منفعتي نبرد و از سرمايه خرج كند، و پيش از تمام شدن سال منفعتي بدستش آيد، مي توان مقداري را كه از

ص: 450

سرمايه برداشته از منافع كسر نمايد

(مسأله 1780) اگر مقداري از سرمايه از بين رود و از باقيمانده آن منافعي ببرد كه از خرج سالش زياد بيايد مي تواند مقداري را كه از سرمايه كم شده از منافع بردارد

(مسأله 1781) اگر غير از سرمايه چيز ديگري از مالهاي او از بين برود، نمي تواند از منفعتي كه بدستش مي آيد آن چيز را تهيّه كند، ولي اگر در همان سال به آن چيز احتياج داشته باشد، مي تواند در بين سال از منافع كسب آن را تهيّه نمايد

(مسأله 1782) اگر در اوّل سال براي مخارج خود قرض كند و پيش از تمام شدن سال منفعتي ببرد مي تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت كسر نمايد

(مسأله 1783) اگر در تمام سال منفعتي نبرد و براي مخارج خود قرض كند مي تواند از منافع سالهاي بعد قرض خود را اداء نمايد

(مسأله 1784) اگر براي زياد كردن مال يا خريدن ملكي كه به آن احتياج ندارد قرض كند نمي تواند از منافع كسب آن قرض را بدهد ولي اگر مالي را كه قرض كرده و چيزي را كه از قرض خريده از بين برود و ناچار شود كه قرض خود را بدهد، مي تواند از منافع كسب قرض را ادا ء نمايد

(مسأله 1785) بنابر احتياط واجب بايد خمس مال حلال مخلوط به حرام را از عين همان مال بدهد ولي خمس هاي ديگر را مي تواند از همان چيز بدهد يا به مقدار قيمت خمس كه بدهكار است پول بدهد

(مسأله 1786) تا خمس مال را ندهد نمي تواند در آن

ص: 451

مال تصرّف كند اگر چه قصد دادن خمس را داشته باشد

(مسأله 1787) كسي كه خمس بدهكار است نمي تواند آن را به ذمّه بگيرد يعني خود را بدهكار اهل خمس بداند و در تمام مال تصّرف كند و چنانچه تصرّف كند و آن مال تَلَف شود، بايد خمس آن را بدهد

(مسأله 1788) كسي كه خمس بدهكار است، اگر با حاكم شرع مصالحه كند، مي تواند در تمام مال تصرّف نمايد و بعد از مصالحه منافعي كه از آن بدست مي آيد مال خود او است

(مسأله 1789) كسي كه با ديگري شريك است، اگر خمس منافع خود را بدهد و شريك او ندهد و در سال بعد از مالي كه خمسش را نداده براي سرمايه شركت بگذارد هيچكدام نمي توانند در آن تصرّف كنند

(مسأله 1790) اگر بچّه صغير سرمايه اي داشته باشد و از آن منافعي بدست آيد وليّ او مي تواند پيش از بلوغ او خمس آن را بدهد واگر بعد از تمام شدن سال خمس را ندهد تصرّف در آن مال براي او جائز نيست ودر اين صورت بر خود صغير واجب است كه پس از بلوغ خمس آنرا بدهد

(مسأله 1791) انسان نمي تواند در مالي كه يقين دارد خمسش را نداده اند تصرّف كند ولي در مالي كه شك دارد خمس آن را داده اند يا نه مي تواند تصرّف نمايد

(مسأله 1792) كسي كه از اوّلِ زمانِ بلوغش خمس نداده اگر ملكي را بخرد وقيمت آن بالا برود اگر آن ملك را به اين قصد نخريده كه قيمتش بالا برود و بفروشد مثلاً زميني را براي زراعت

ص: 452

خريده است چنانچه آن را به ذمّه خريده ولي از پول خمس نداده قيمت آن را به فروشنده پرداخته بايد خمس قيمتي را كه خريده بدهد وچنانچه آن رابه عين خريده مثلاً پول خمس نداده رابه فروشنده داده وگفته است كه اين ملك را به اين پول عيناً مي خرم درصورتي كه حاكم شرع معامله پنج يك آن را اجازه بدهد، خريدار بايد خمس مقداري راكه آن ملك فعلا ارزش دارد بدهد

(مسأله 1793) كسي كه از اوّل تكليف خمس نداده، اگر از منافع كسب چيزي كه به آن احتياج ندارد خريده ويك سال از خريد آن گذشته بايد خمس آن را بدهد واگر اثاث خانه وچيزهاي ديگري كه به آنها احتياج دارد مطابق شأن خود خريده پس اگر بداند در بين سالي كه در آن سال فائده برده آنها را خريده لازم نيست خمس آن را بدهد واگر نداند كه در بين سال خريده يا بعد از تمام شدن سال، بنابر احتياط مستحبّ بايد با حاكم شرع مصالحه كند

2 معدن

(مسأله 1794) اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، ذغال سنگ، فيروزه، عقيق، زاج، نمك و معدنهاي ديگر چيزي بدست آورد، در صورتي كه به مقدار نصاب باشد، بايد خمس آن را بدهد

(مسأله 1795) نصاب معدن بنابر احتياط 105 مثقال معمولي نقره سكّه دار يا 15 مثقال معمولي طلاي سكّه دار است، يعني اگر قيمت چيزي را كه از معدن بيرون آورده، بعد از كم كردن مخارجي كه براي آن كرده به 105 مثقال نقره سكّه ار يا 15 مثقال طلاي سكّه دار برسد بنابر احتياط واجب بايد خمس آن را بدهد

(مسأله

ص: 453

1796) استفاده اي كه از معدن برده، اگر قيمت آن به 105 مثقال نقره سكّه دار يا 15 مثقال طلاي سكّه دار نرسد، خمس آن در صورتي لازم است كه به تنهائي يا با منفعت هاي ديگر كسب او از مخارج سالش زياد بيايد

(مسأله 1797) در گچ و آهك و گل سر شور و گل سرخ احتياط واجب آن است كه مانند معادن در نظر گرفته شود و اگر قيمت هر يك از آنها به حدّ نصاب رسيد خمس آن را بدهد و اگر نرسد حكم منافع كسب را دارد

(مسأله 1798) كسي كه از معدن چيزي بدست مي آورد، بايد خمس آن را بدهد چه معدن روي زمين باشد، يا زير آن، در زميني باشد كه ملك است، يا در جائي باشد كه مالك ندارد

(مسأله 1799) اگر نداند چيزي را كه از معدن بيرون آورده به 105 مثقال نقره سكّه دار يا 15 مثقال طلاي سكّه دار مي رسد يا نه، بنا بر احتياط واجب بايد به وزن كردن يا از راه ديگر قيمت آن را معلوم كرد

(مسأله 1800) اگر چند نفر چيزي از معدن بيرون آورند، چنانچه بعد از كم كردن مخارجي كه براي آن كرده اند، اگر سهم هر كدام آنها به 105 مثقال نقره سكّه دار يا 15 مثقال طلاي سكّه دار برسد، بايد خمس آن را بدهند

(مسأله 1801) معادن بطور كلّي جزء اَنفال است و استخراج آنها در زمان كنوني ما بدون اجازه فقيه جامع الشرائط و برنامه اي كه از طرف وي مقرّر مي گردد جائز نيست و لازم است در اين مورد با نظر

ص: 454

او برنامه اي تنظيم و بر اساس آن عمل شود

3 گنج

(مسأله 1802) گنج، مالي است كه در زمين يا درخت يا كوه يا ديوار پنهان باشد و كسي آن را پيدا كند و طوري باشد كه به آن، گنج بگويند

(مسأله 1803) اگر انسان در زميني كه ملك كسي نيست گنجي پيدا كند مال خود او است و بايد خمس آن را بدهد

(مسأله 1804) نصابِ گنج بنابر احتياط 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا است يعني اگر قيمت چيزي را كه از گنج بدست مي آورد، بعد از كم كردن مخارجي كه براي آن كرده به 105 مثقال نقره سكّه دار يا 15 مثقال طلاي سكّه دار برسد، بنا بر احتياط واجب بايد خمس آن را بدهد

(مسأله 1805) اگر در زميني كه از ديگري خريده گنجي پيدا كند و بداند مال كساني كه قبلاً مالك آن زمين بوده اند نيست، مال خود او مي شود و بايد خمس آن را بدهد ولي اگر احتمال دهد كه مال يكي از آنان است؛ بايد به او اطلّاع دهد و چنانچه معلوم شود مال او نيست، بايد به كسي كه پيش از او مالك زمين بوده اطلّاع دهد و به همين ترتيب به تمام كسانيكه پيش از او مالك زمين بوده اند خبر دهد، و اگر معلوم شود مال هيچ يك آنان نيست مال خود او مي شود و بايد خمس آن را بدهد

(مسأله 1806) اگر در ظرفهاي متعدّدي كه در يك جا دفن شده مالي پيدا كند كه قيمت آنها رويهم 105 مثقال نقره سكّه دار يا 15 مثقال طلاي سكّه دار باشد،

ص: 455

بنا بر احتياط واجب بايد خمس آن را بدهد ولي چنانچه چند گنج پيدا كند، هر كدام آنها كه قيمتش به اين مقدار برسد، بنا بر احتياط خمس آن واجب است و گنجي كه قيمت آن به اين مقدار نرسيده خمس ندارد

(مسأله 1807) اگر دو نفر گنجي را پيدا كنند در صورتي بر هر يك از آنها خمس آن واجب است كه قيمت سهم هر يك آنان به 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلاي سكّه دار برسد

(مسأله 1808) اگر كسي حيواني را بخرد و در شكم آن مالي پيدا كند چنانچه احتمال دهد كه مال فروشنده است، بنابر احتياط واجب بايد به او خبر دهد، و اگر معلوم شود مال او نيست، بايد به ترتيب، صاحبان قبلي آن را خبر كند و چنانچه معلوم شود كه مال هيچ يك آنان نيست، حكم منافع كسب را دارد

4 مال حلال مخلوط به حرام

(مسأله 1809) اگر مال حلال با مال حرام بطوري مخلوط شود كه انسان نتواند آنها را از يكديگر تشخيص دهد و صاحب مال حرام و مقدار آن، هيچيك معلوم نباشد؛ بايد خمس تمام مال را بدهد و بعد از دادن خمس، بقيّه مال حلال مي شود

(مسأله 1810) اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را بداند ولي صاحب آن را نشناسد، بايد آن مقدار را به نيّت صاحبش صدقه بدهد و احتياط واجب آن است كه از حاكم شرع هم اذن بگيرد

(مسأله 1811) اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند ولي صاحبش را بشناسد، بايد يكديگر را راضي نمايند و چنانچه صاحب مال راضي

ص: 456

نشود، در صورتي كه انسان بداند چيز معيّني مال او است و شك كند كه بيشتر از آن هم مال او است يا نه؛ بايد چيزي راكه يقين دارد مال او است به او بدهد، و احتياط مستحّب آن است مقدار بيشتري را كه احتمال مي دهد مال او است به او بدهد

(مسأله 1812) اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد كه مقدار حرام بيشتر از خمس بوده، لازم است مقداري را كه مي داند از خمس بيشتر بوده، از طرف صاحب آن صدقه بدهد

(مسأله 1813) اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، يا مالي كه صاحبش را نمي شناسد به نيّت او صدقه بدهد، بعد از آنكه صاحبش پيدا شد، بنا بر احتياط واجب بايد به مقدار مالش به او بدهد

(مسأله 1814) اگر مال حلالي با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفرِ معيّن بيرون نيست ولي نتواند بفهمد كيست، بايد قرعه بيندازد و به نام هر كس افتاد مال را به او بدهند

5 جواهري كه به واسطه فرو رفتن در دريا بدست مي آيد

(مسأله 1815) اگر به واسطه غواصّي يعني فرو رفتن در دريا، لؤلؤ و مرجان يا جواهر ديگري كه با فرو رفتن در دريا بيرون مي آيد بيرون آورند، روئيدني باشد يا معدني، چنانچه بعد از كم كردن مخارجي كه براي بيرون آوردن آن كرده اند، قيمت آن به 18 نخود طلا برسد، بايد خمس آن را بدهند، چه در يك دفعه آن را از دريا بيرون آورده باشند يا در چند دفعه، آنچه بيرون آمده از يك جنس باشد، يا

ص: 457

از چند جنس، ولي اگر چند نفر، آن را بيرون آورده باشند هر كدام آنان كه قيمت سهمش به 18 نخود طلا برسد فقط او بايد خمس بدهد

(مسأله 1816) اگر بدون فرو رفتن در دريا به وسيله اسبابي جواهر بيرون آورد و بعد از كم كردن مخارجي كه براي آن كرده قيمت آن به 18 نخود طلا برسد بنا بر احتياط خمس آن واجب است ولي اگر از روي آب دريا يا از كنار دريا جواهر بگيرد؛ در صورتي بايد خمس آن را بدهد كه اين كار شغلش باشد و از مخارج سالش به تنهائي يا با منفعت هاي ديگر زياد بيايد

(مسأله 1817) خمس ماهي و حيوانات ديگري كه انسان بدون فرو رفتن در دريا مي گيرد در صورتي واجب است كه براي كسب بگيرد و به تنهائي يا منفعتهاي ديگر، كسب او از مخارج سالش زياد تر باشد

(مسأله 1818) اگر انسان بدون قصد اينكه چيزي از دريا بيرون آورد در دريا فرو رود و اتفاقاً جواهري بدستش آيد، بايد خمس آن را بدهد

(مسأله 1819) اگر انسان در دريا فرو رود و حيواني را بيرون آورد و در شكم آن جواهري پيدا كند كه قيمتش 18 نخود طلا يا بيشتر باشد، چنانچه آن حيوان مانند صدف باشد كه نوعاً در شكمش جواهر است، بايد خمس آن را بدهد، و اگر اتفاقاً جواهر بلعيده باشد، در صورتي خمس آن لازم است كه به تنهائي يا با منافع ديگر كسب او، از مخارج سالش زياد باشد

(مسأله 1820) اگر در رودخانه هاي بزرگ مانند دجله و فرات فرو رود و جواهري بيرون آورد،

ص: 458

چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل مي آيد، بايد خمس آن را بدهد

(مسأله 1821) اگر در آب فرو رود و مقداري عنبر بيرون آورد كه قيمت آن 18 نخود طلا يا بيشتر باشد، بايد خمس آن را بدهد و چنانچه از روي آب يا از كنار دريا بدست آورد، اگر قيمت آن به مقدار 18 نخود طلا هم نرسد در صورتي كه اين كار كسبش باشد و به تنهائي يا با منفعتهاي ديگر او از مخارج سالش زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد

(مسأله 1822) كسي كه كسبش غوّاصي يا بيرون آوردن معدن است؛ اگر خمس آنها را بدهد و چيزي از مخارج سالش زياد بيايد، لازم نيست دوباره خمس آن را بدهد

(مسأله 1823) اگر بچّه اي معدني را بيرون آورد؛ يا مال حلال مخلوط به حرام داشته باشد، يا گنجي پيدا كند؛ يا به واسطه فرو رفتن در دريا جواهري بيرون آورد ولي او بايد خمس آن را بدهد

6 غنيمت

(مسأله 1824) اگر مسلمانان به امر امام (عليه السّلام) با كفار جنگ كنند و چيزهائي در جنگ بدست آورند به آنها غنيمت گفته مي شود و مخارجي را كه براي غنيمت كرده اند، مانند مخارج نگهداري و حمل و نقل آن و نيز مقداري را كه امام (عليه السّلام) صلاح مي داند به مصرفي برساند و چيزهائي كه مخصوص به امام است، بايد از غنيمت كنار بگذارند و خمس بقيّه آن را بدهند

7 زميني كه كافر ذمّي از مسلمان بخرد

(مسأله 1825) اگر كافر ذمي زميني را از مسلمان بخرد، بايد خمس آن را از همان زمين بدهد و اگر پول آن را هم بدهد اشكال ندارد، ولي اگر

ص: 459

غير از پول چيز ديگر بدهد بايد به اذن حاكم شرع باشد، و نيز اگر خانه و دكّان و مانند اينها را از مسلمان بخرد، بايد خمس زمين آن را بدهد، و در دادن اين خمس قصد قربت لازم نيست بلكه حاكم شرع هم كه خمس را از او مي گيرد، لازم نيست قصد قربت نمايد

(مسأله 1826) اگر كافر ذمّي زميني را كه از مسلمان خريده به مسلمان ديگري هم بفروشد، بايد خمس آن را بدهد و نيز اگر بميرد و مسلماني آن زمين را از او ارث ببرد، بايد خمس آن را از همان زمين يا از مال ديگرش بدهند

(مسأله 1827) اگر كافر ذمّي موقع خريد زمين شرط كند كه خمس ندهد، يا شرط كند كه فروشنده خمس آن را بدهد، شرط او صحيح نيست و بايد خمس را بدهد ولي اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس بدهد، اشكال ندارد

(مسأله 1828) اگر مسلمان زميني را به غير خريد و فروش ملك كافر كند و عوض آن را بگيرد مثلاً به او صلح نمايد؛ كافر ذمّي بايد خمس آن را بدهد

(مسأله 1829) اگر كافر ذمّي صغير باشد و ولّي او برايش زميني بخرد، بايد خمس زمين را از او بگيرند

مصرف خمس

(مسأله 1830) خمس را بايد دو قسمت كنند: يك قسمت آن سهم سادات است، بنابر احتياط واجب بايد با اذن مجتهد جامع الشرائط به سيّد فقير، يا سيّد يتيم، يا به سيّدي كه در سفر درمانده شده، بدهند و نصف ديگر آن سهم امام (عليه السّلام) است كه در اين زمان بايد به

ص: 460

مجتهد جامع الشّرائط بدهند، يا به مصرفي كه او اجازه مي دهد برسانند ولي اگر انسان بخواهد سهم امام را به مجتهدي كه از او تقليد نمي كند بدهد، در صورتي به او اذن داده مي شود كه بداند آن مجتهد و مجتهدي كه از او تقليد مي كند، سهم امام را به يك طور مصرف مي كنند

(مسأله 1831) سيدّي كه به او خمس مي دهند، بايد فقير باشد، ولي به سيدّي كه در سفر در مانده شده، اگر در وطنش فقير هم نباشد، مي شود خمس داد

(مسأله 1832) به سيدّي كه در سفر درمانده شده، اگر سفر او سفر معصيت باشد؛ نبايد خمس بدهند

(مسأله 1833) به سيدّي كه عادل نيست مي شود خمس داد ولي به سيدّي كه دوازده امامي نيست، نبايد خمس بدهند

(مسأله 1834) به سيدّي كه معصيت كار است، اگر خمس دادن كمك به معصيّت او باشد؛ نمي شود خمس داد و به سيدّي هم كه آشكارا معصيّت مي كند، اگر چه خمس كمك به معصيّت او نباشد؛ نبايد خمس بدهند

(مسأله 1835) اگر كسي بگويد سيدّم، نمي شود به او خمس داد، مگر آنكه دو نفر عادل، سيّد بودن او را تصديق كنند يا در بين مردم بطوري معروف باشد كه انسان يقين يا اطمينان پيدا كند كه سيّد است

(مسأله 1836) به كسي كه در شهر خودش معروف باشد كه سيّد است، اگر چه انسان به سيّد بودن او يقين نداشته باشد، مي شود خمس داد

(مسأله 1837) كسي كه زنش سيدّه است بنابر احتياط واجب نبايد به او خمس بدهد كه به مصرف مخارج خودش

ص: 461

برساند، ولي اگر مخارج ديگران بر آن زن واجب باشد و نتواند مخارج آنان را بدهد، جائز است انسان خمس به آن زن بدهد كه به مصرف آنان برساند

(مسأله 1838) اگر مخارج سيّدي كه زوجه انسان نيست بر انسان واجب باشد بنا بر احتياط واجب، نمي تواند از خمس خوراك و پوشاك او را بدهد، ولي اگر مقداري خمس ملك او كند كه به مصرف ديگري غير مخارج خودش كه بر خمس دهنده واجب است برساند، مانعي ندارد

(مسأله 1839) به سيّد فقيري كه مخارجش بر ديگري واجب است و او نمي تواند مخارج آن سيّد را بدهد، مي شود خمس داد

(مسأله 1840) احتياط واجب آن است كه بيشتر از مخارج يك سال به يك سيّد فقير خمس ندهند

(مسأله 1841) اگر در شهر انسان سيّد مستحقّي نباشد و احتمال هم ندهد كه پيدا شود، يا نگهداري خمس تا پيدا شدن مستحّق ممكن نباشد، بايد خمس را به شهر ديگري ببرد و به مستحّق برساند و احتياط واجب آن است كه مخارج بردن آن را از خمس بر ندارد و اگر خمس از بين برود چنانچه در نگهداري آن كوتاهي كرده بايد عوض آن را بدهد و اگر كوتاهي نكرده چيزي بر او واجب نيست

(مسأله 1842) هرگاه در شهر خودش مستحّقي نباشد ولي احتمال دهد كه پيدا شود اگر چه نگهداري خمس تا پيدا شدن مستحّق ممكن باشد؛ مي تواند خمس را به شهر ديگر ببرد و چنانچه در نگهداري آن كوتاهي نكند و تَلَف شود، نبايد چيزي بدهد، ولي نمي تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد

(مسأله 1843) اگر

ص: 462

در شهر خودش مستحّق پيدا شود، باز هم مي تواند خمس را به شهر ديگر ببرد و به مستحّق برساند، ولي مخارج بردن آن را بايد از خودش بدهد و در صورتي كه خمس از بين برود، اگر چه در نگهداري آن كوتاهي نكرده باشد، ضامن است

(مسأله 1844) اگر با اذن حاكم شرع خمس را به شهر ديگر ببرد، و از بين برود لازم نيست دوباره خمس بدهد و همچنين است اگر به كسي بدهد كه از طرف حاكم شرع وكيل بوده كه خمس را بگيرد و از آن شهر به شهر ديگر ببرد

(مسأله 1845) اگر خمس را از خودِ مال ندهد و با اذن حاكم شرع از جنس ديگري بدهد بايد به قيمت واقعي آن جنس حساب كند و چنانچه گرانتر از قيمت حساب كند؛ اگر چه مستحّق به آن قيمت راضي شده باشد، بايد مقداري را كه زياد حساب كرده بدهد

(مسأله 1846) كسي كه از مستحّق طلبكار است و مي خواهد طلب جود را بابت خمس حساب كند بنابر احتياط مستحّب بايد خمس را به او بدهد و بعد مستحّق بابت بدهي خود به او برگرداند و مي تواند ذمّه بدهكار را بدون اين كار بابت خمس بريء نمايد

(مسأله 1847) مستحّق نمي تواند خمس را بگيرد و به مالك ببخشد، ولي كسي كه مقدار زيادي خمس بدهكار است و فقير شده و اميد چيز دار شدنش هم نمي رود و مي خواهد مديون اهل خمس نباشد، اگر مستحق راضي شود كه خمس را از او بگيرد و به او ببخشد اشكال ندارد

(مسأله 1848) اگر خمس را با حاكم

ص: 463

شرع يا وكيل او يا با سيّد دستگردان كند و بخواهد در سال بعد بپردازد، نمي تواند از منافع آن سال كسر نمايد؛ پس اگر مثلاً هزار تومان دستگردان كرده و از منافع سال بعد دو هزار تومان بيشتر از مخارجش داشته باشد بايد خمس دو هزار تومان را بدهد و هزار توماني را كه بابت خمس بدهكار است از بقيّه بپردازد

زكات

اهميت زكات

يكي از فرايض مهّم اسلامي، بلكه از ضروريات اسلام، زكات است خداوند متعال در قرآن كريم در 30 مورد زكات را تذكر داده است و در بسياري از اين موارد آن را در رديف نماز ذكر كرده است: (اَقيمُوا اَلْصَلوه و اتُو اَلْزَكاتْ) نماز را بجا آوريد و زكات را بپردازيد بنابر اين كسي كه نماز مي خواند ولي از دادن زكات امتناع مي ورزد مثل اين است كه اصلاً نماز را نيز بجا نياورده است» حضرت رضا (عليه السلام) فرمودند: «خداوند سه چيز را توأمان با سه چيز ديگر مورد امر خود قرار داده است»: به نماز و زكات با هم امر فرموده است بنابر اين كسي كه نماز مي خواند ولي زكات نمي دهد، نماز او مورد قبول درگاه خداوند نخواهد شد و به سپاسگزاري خود با سپاسگزاري از پدر و مادر با هم امر نموده است و كسي كه نسبت به پدر و مادر خود شكر گزار نباشد نسبت به خداوند نيز شاكر و سپاسگزار نخواهد بود و به رعايت تقوا و صله رحم (داشتن ارتباط با خويشاوندان) با هم امر كرده است: بنابر اين كسي كه ارتباط را با خويشاوندان خود قطع كند، نسبت به خداوند تقوا را مراعات

ص: 464

نكرده است

حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: «كسي كه به اندازه يك قيراط (مقدار بسيار كمي است) از زكات مال خود نپردازد، داراي يمان و اسلام كامل نيست» و بالاخره تعدادي از احاديث اهل بيت عصمت و طهارت (سلام الله عليهم اجمعين) دادن زكات را موجب آثار و عواقب نيك و فضيلت هاي بسيار از قبيل بخشيده شدن گناهان، آساني حساب در روز قيامت، نمّو و افزايش ثروت و مال و وسعت امكانات اقتصادي و خاموش كردن آتش غضب خداوند و افزايش عمر معّرفي مي كنند و گروه ديگري از عواقب زيانباري كه بر ترك زكات مترّتب مي گردد، سخن مي گويند

حضرت امام صادق (عليه السلام) از پدران خود نقل مي كند كه حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلّم) فرمودند: «جريان اوضاع و امور امّت من تا هنگامي كه به يكديگر خيانت نمي كنند و امانت را مراعات مي نمايند و به يكديگر در كارهاي خير كمك مي كنند و زكات اموال خود را مي پردازند بر اساس خير و بركت خواهد بود: ولي موقعي كه از اين وظائف خطير اسلامي، سر باز زند به قحطي و سختي زندگي و پديد آمدن مضيقه هاي اقتصادي، گرفتار خواهد شد»

حضرت باقر (عليه السلام) فرمودند: «در كتاب حضرت علي (عليه السلام) از حضرت رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است كه آن حضرت فرمودند: هنگامي كه مردم از دادن زكات امتناع بورزند، زمين نيز بركات خود را از مردم منع مي كند و از زراعت ها و ميوه ها و معادن، استفاده هاي مطلوب بدست نمي آيد»

ص: 465

ضرت صادق (عليه السلام) از پدران بزرگوار خود نقل مي كند كه حضرت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمودند: «هيچ بنده اي نيست كه از دادن زكات مال خود خودداري و مال او افزايش پيدا كند»

احكام زكات

(مسأله 1849) زكات نه چيز واجب است: اوّل گندم، دوّم جو، سوّم خرما، چهارم كشكش، پنجم طلا، ششم نقره، هفتم شتر، هشتم گاو، نهم گوسفند و اگر كسي مالك يكي از اين نه چيز باشد، با شرايطي كه بعداً گفته مي شود بايد مقداري كه معّين شده به يكي از مصرفهايي كه دستور داده اند، برساند

(مسأله 1850) سلت كه دانه اي است به نرمي گندم و خاصيت جو دارد و علس كه مثل گندم است و خوراك مردم صنعا مي باشد، زكات هر دو بنابر احتياط واجب بايد داده شود

شرايط واجب شدن زكات

(مسأله 1851) زكات در صورتي واجب مي شود كه مال به مقدار نصاب، كه بعداً گفته مي شود برسد و مالك آن، بالغ و عاقل و آزاد باشد و بتواند در آن مال، تصّرف كند

(مسأله 1852) بعد از آنكه انسان دوازده ماه مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا ونقره بود بايد زكات آن را بدهد ولي از اوّل ماه دوازدهم نمي تواند طوري در مال تص رّ ف كند كه مال از بين برود و اگر تصرّف كند ضامن است و چنانچه در ماه دوازدهم بدون اختيار او بعضي از شرطهاي زكات از بين برود زكات بر او واجب نيست

(مسأله 1853) اگر مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بين سال بالغ شود زكات بر او واجب

ص: 466

نبست

(مسأله 1854) زكات گندم و جو وقتي واجب مي شود گه به آنها گندم و جو گفته شود و زكات كشمش بنابر احتياط وقتي واجب مي شود كه قوره است و موقعي هم كه خرما قدري خشك شد، كه به او تمر مي گويند، زكات آن واجب مي شود، ولي وقت دادن زكات در گنده و جو موقع خرمن شدن و جدا كردن كاه آنها ودر خرما و كشمش موقعي است كه خشك شده باشند

(مسأله 1855) اگر موقع واجب شدن زكات گندم و جو و كشمش و خرما كه در مسأله پيش گفته شد، صاحب آنها بالغ باشد بايد زكات آنها را بدهد

(مسأله 1856) اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در تمام سال ديوانه باشد، زكات بر او واجب نيست ولي اگر در مقداري از سال ديوانه باشد و در آخر سال عاقل گردد چنانچه ديوانگي او بقدري كم باشد كه مردم بگويند در تمام سال عاقل بوده، بنابر احتياط زكات بر او واجب است

(مسأله 1857) اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در مقداري از سال مست يا بيهوش شود، زكات از او ساقط نمي شود و همچنين است اگر موقع واجب شدن زكات گندم و جو و خرما و كشمش، مست يا بيهوش باشد

(مسأله 1858) مالي را كه انسان غصب كرده اند و نمي تواند در آن تصّرف كند زكات ندارد و نيز اگر زراعتي را از او غصب كنند و موقعي كه زكات آن واجب مي شود در دست غصب كننده باشد، موقعي كه به صاحبش بر مي

ص: 467

گردد زكات ندارد

(مسأله 1859) اگر طلا و نقره و چيز ديگري را كه زكات آن واجب است قرض كند و يكسال نزد او بماند، بايد زكات آن را بدهد و بر كسي كه قرض داده چيزي واجب نيست

زكات گندم و جوئ و خرما و كشمش

(مسأله 1860) زكات گندم و جو و خرما و كشمش وقتي واجب مي شود كه به مقدار نصاب برسند و نصاب آنها 288 من تبريز و 45 مثقال كم است كه 207/847 كيلو گرم مي شود

(مسأله 1861) اگر پيش از دادن زكات از انگور و خرما و غوره آنها و جو و گندمي كه زكات آنها واجب شده خود و عيالاتش به مقدار متعارف بخورند يا مثلاً به فقير بدهد، زكات مقداري كه مصرف كرده واجب نيست

(مسأله 1862) اگر بعد از آنكه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالك آن بميرد بايد مقدار زكات را از مال او برهند ولي اگر پيش از واجب شدن زكات بميرد: هر يك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است: بايد زكات سهم خود را بدهد

(مسأله 1863) كسي كه از طرف حاكم شرع مأمور جمع آوري زكات است؛ موقع خرمن كه گندم و جو را از از كاه جدا مي كنند و بعد از خشك شدن خرما و انگور، مي تواند زكات را مطالبه كند و اگر مالك ندهد و چيزي كه زكات آن واجب شده، از بين برود بايد عوض آن را بدهد

(مسأله 1864) اگر بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور يا زراعت گندم و جو زكات آنها واجب شود؛ مثلا خرما در ملك او زرد يا

ص: 468

سرخ شود، بايد زكات آن را بدهد

(مسأله 1865) اگر بعد از آنكه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد، زراعت و درخت را بفروشد، بايد زكات آنها را بدهد

(مسأله 1866) اگر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد و بداند كه فروشنده زكات آن را داده، يا شك كند كه داده يا نه، چيزي بر او واجب نيست واگر بداند كه زكات آن را نداده، چنانچه حاكم شرع معامله مقداري را كه بايد از بابت زكات داده شود اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است وحاكم شرع مي تواند مقدار زكات را از خريدار بگيرد و اگر معامله مقدار زكات را اجازه دهد، معامله صحيح است و خريدار بايد آن مقدار را به حاكم شرع بدهد ودر صورتي كه قيمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد، مي تواند از او پس بگيرد

(مسأله 1867) اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعي كه تر است به 288 من 45 مثقال كم برسد و بعد از خشك شدن كمتر از اين مقدار شود، زكات آن واجب نيست

(مسأله 1868) اگر گندم و جو و خرما را پيش از خشك شدن در غير آنچه كه در مسأله 1863 ذكر شد مصرف كند چنانچه خشك آنها به اندازه نصاب باشد، زكات آنها واجب است

(مسأله 1869) خرمائي كه تازه آن را مي خورند و اگر بماند خيلي كم مي شود چنانچه مقداري باشد كه خشك آن به 288 من و 45 مثقال كم برسد، زكات آن واجب است

(مسأله 1870) گندم و جو و خرما و كشمشي

ص: 469

كه زكات آنها را داده، اگر چند سال هم نزد او بماند زكات ندارد

(مسأله 1871) اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران يا نهر مشروب شود يا مثل زراعتهاي مصر از رطوبت زمين استفاده كند، زكات آن ده يك است، واگر با دلو و مانند آن آبياري شود، زكات آن بيست يك است و اگر مقداري از باران يا نهر يا رطوبت زمين استفاده كند و به همان مقدار از آبياري با دلو و مانند آن استفاده نمايد، زكات نصف آن، ده يك و زكات نصف ديگر آن، بيست يك مي باشد يعني از چهل قسمت سه قسمت آن را بابت زكات بدهند

(مسأله 1872) اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران يا مانند آن مشروب شود و هم از آب دل و يا مانند آن استفاده كند، چنانچه طوري باشد كه بگويند با دلو مثلا آبياري شده نه باران، زكات آن بيست يك است، واگر بگويند با آب باران آبياري شده نه دلو، مثلا زكات آن ده يك است

(مسأله 1873) اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده كند، چنانچه طوري باشد كه بگويند آبياري با دلو و مانند آن غلبه داشته، زكات آن بيست يك است و اگر بگويند آبياري با آب نهر و باران غلبه داشته، زكات آن ده يك است؛ بلكه اگر نگويند آب باران و نهر غلبه داشته ولي آبياري با آب باران و نهر بيشتر از آب دلو و مانند آب باشد، بنابر

ص: 470

احتياط واجب زكات آن ده يك مي باشد و اگر عرفا بگويند با هر دو آبياري شده، زكات آن سه چهلم است

(مسأله 1874) اگر شك كند كه آبياري با آب باران شده يا آبياري به دلو، بيست يك بر او واجب مي

(مسأله 1875) اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شود و به آب دلو مانند آن محتاج نباشد ولي با آب دلو هم آبياري شود، و آب دلو به زياد شدن محصول كمك نكند، زكات آن ده يك است و اگر با دلو و مانند آن آبياري شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد، ولي با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زياد شدن محصول كمك نكنند، زكات آن بيست يك است

(مسأله 1876) اگر زراعتي را با دلو و مانند آن آبياري كنند و در زميني كه پهلوي آن است زراعتي كنند كه از رطوبت آن زمين استفاده نمايند و محتاج به آبياري نشود زكات زراعتي كه با دلو آبياري شده، بيست يك و زكات زراعتي كه پهلوي آن است، ده يك مي باشد

(مسأله 1877) مخارجي را كه براي گندم و جو و خرما و انگور كرده است حتّي مقداري از قيمت اسباب و لباس را كه به واسطه زراعت كم شده، مي تواند از حاصل كسر كند و چنانچه پس از كم كردن اينها به 288 من و 45 مثقال كم برسد، بايد زكات باقيمانده آن را بدهد

(مسأله 1878) قيمت وقتي كه تخم را براي زراعت پاشيده مي تواند جزء مخارج حساب نمايد

(مسأله 1879)

ص: 471

اگر زمين و اسباب زراعت يا يكي از اين دو ملك خود او باشد، نبايد كرايه آنها را جزء مخارج حساب كند و نيز براي كارهائي كه خودش كرده يا ديگري بي اجرت انجام داده، چيزي از حاصل كسر نمي شود

(مسأله 1880) اگر درخت انگور يا خرما را بخرد، قيمت آن جزء مخارج نيست، ولي اگر خرما يا انگور را پيش از چيدن بخرد، پولي راكه براي آن داده جزء مخارج حساب مي شود

(مسأله 1881) اگر زميني را بخرد و در آن زمين گندم يا جو بكارد، پولي راكه براي خريد زمين داده جزء مخارج حساب نمي شود، ولي اگر زراعت را بخرد، پولي را كه براي خريد آن داده مي تواند جزء مخارج حساب نمايد واز حاصل كم كند، اما بايد قيمت كاهي را كه از آن بدست مي آيد از پولي كه براي خريد زراعت داده كسر نمايد مثلاً اگر زراعتي را پانصد تومان بخرد وقيمت كاه آن صد تومان باشد، فقط چهارصد تومان آن را مي تواند جزء مخارج حساب نمايد(مسأله1882) كسي كه بدون گاو و چيزهاي ديگر كه براي زراعت لازم است ميتواند زراعت كند، اگر آنها را بخرد؛ نبايد پولي راكه براي خريد اينها داده جزء مخارج حساب نمايد

(مسأله 1883) كسي كه بدون گاو وچيزهاي ديگري كه براي زراعت لازم است نمي تواند زراعت كند، اگر آنها را بخرد و به واسطه زراعت به كلي از بين بروند، مي تواند تمام قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد و اگر مقداري از قيمت كم شود مي تواند آن مقدار را جزء مخارج حساب كند، ولي اگر بعد

ص: 472

از زراعت چيزي از قيمتشان كم نشود، بنابر احتياط واجب چيزي از قيمت آنها را جزء مخارج حساب ننمايد

(مسأله 1884) اگر دريك زمين جو و گندم وچيزي مثل برنج و لوبيا زكات آن واجب نيست كارد، خرجهائي كه براي هر كدام آنها كرده فقط پاي همان حساب مي شود، ولي اگر براي هردو مخارجي كرده بايد به هردو قسمت نمايد، مثلاً اگر هر دو به يك اندازه بوده، مي تواند نصف مخارج را از جنسي كه زكات دارد كسر نمايد

(مسأله 1885) اگر براي سال او عملي مانند شخم زدن انجام دهد اگر چه براي سالهاي بعد هم فائده داشته باشد، بايد مخارج آن را از سال اوَل كسر كند ولي اگر براي چند سال عمل كند بايد بين آنها تقسيم نمايد

(مسأله 1886) اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با يكديگر اختلاف دارد و زراعت و ميوه آنها در يك وقت بدست نمي آيد، گندم يا جو يا خرما يا انگور داشته باشد و همه آنها محصول يك سال حساب شود؛ چنانچه چيزي كه اوَل مي رسد به اندازه نصاب يعني 288 من و 45 مثقال كم، باشد، بايد زكات آن را موقعي كه مي رسد بدهد و زكات بقيَه را هر وقت بدست مي آيد ادا نمايد و اگر آنچه اوَل مي رسد به اندازه نصاب نباشد، در اين صورت اگر يقين دارد اينكه اكنون بدست آمده است با آنچه كه بعدا بدست مي آيد به اندازه نصاب مي شود باز هم بعد از تعلَق زكات به بقيَه واجب است زكات آنچه را كه رسيده همان وقت و زكات بقيه

ص: 473

را موقعي كه مي رسد بدهد و اگر يقين ندارد كه همه آنها به اندازه نصاب شود، صبر مي كند تا بقيَه آن برسد؛ پس اگر روي هم به مقدار نصاب شود، زكات آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود، زكات آن واجب نيست

(مسأله 1887) اگر درخت خرما يا انگور در يك سال دو مرتبه ميوه دهد، اگر در هر مرتبه به مقدار نصاب نباشد، زكات آن واجب نيست، براي اينكه زراعت در هر فصلي مستقلا مورد حساب قرار مي گيرد و زراعت در دو فصل مثل زراعت دو سال است

(مسأله 1888) اگر مقداري خرما يا انگور تازه دارد كه خشك آن به اندازه نصاب مي شود، چنانچه به قصد زكات از تازه آن به قدري به مستحق بدهد كه اگر خشك شود به اندازه زكاتي باشد كه بر او واجب است، اشكال ندارد

(مسأله 1889) اگر زكات خرماي خشك يا كشمش بر او واجب باشد نمي تواند زكات آن را خرماي تازه يا انگور بدهد و نيز اگر زكات خرماي تازه يا انگور بر او واجب باشد، نمي تواند زكات آن را خرماي خشك يا كشمش بدهد، اما اگر يكي از اينها يا چيز ديگري را به قصد قيمت زكات بدهد، مانعي ندارد

(مسأله 1890) كسي كه بدهكار است و مالي هم دارد كه زكات آن واجب شده اگر بميرد، بايد اوَل تمام زكات آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را اداء نمايند

(مسأله 1891) كسي كه بدهكار است و گندم يا جو يا خرما يا انگور هم دارد، اگر بميرد و پيش از آنكه زكات اينها واجب شود،

ص: 474

ورثه قرض او از مال ديگر بدهند، هر كدام كه سهمشان به 288 من و 45 مثقال كم برسد، بايد زكات بدهد و اگر پيش از آنكه زكات اينها واجب شود، قرض او را ندهند، چنانچه مال ميَت فقط به اندازه بدهي او باشد واجب نيست زكات اينها را بدهند و اگر مال ميَت بيشتر از بدهي او باشد، در صورتي كه بدهي او به قدري است كه اگر بخواهند اداء نمايند بايد مقداري از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبكار بدهند، آنچه را به طلبكار مي دهند زكات ندارد و بقيَه مال ورثه است و هر كدام آنان كه سهمش به اندازه نصاب شود؛ بايد آن را بدهد

(مسأله 1892) اگر گندم و جو و خرما و كشمشي كه زكات آنها واجب شده خوب و بد دارد بايد زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد و زكات همه را از بد نمي تواند بدهد

نصاب طلا

(مسأله 1893) طلا دو نصاب دارد:

نصاب اوّل آن بيست مثقال شرعي است كه هر مثقال آن 18 نخود است: پس وقتي طلا به بيست مثقال شرعي كه پانزده مثقال معمولي است برسد اگر شرائط ديگر را هم كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد چهل يك آن را كه نه نخود ميشود (هر مثقال معمولي 24 نخود است) از بابت زكات بدهد و اگر به اين مقدار نرسد زكات آن واجب نيست

و نصاب دوّم آن چهار مثقال شرعي است كه سه مثقال معمول ميشود يعني اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام 18 مثقال

ص: 475

را از قرار چهل يك بدهد و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود، فقط بايد زكات 15 مثقال آن را بدهد و زيادي آن زكات ندارد و همچنين است هر چه بالا رود، يعني اگر سه مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقداري كه اضافه شده زكات ندارد

نصاب نقره

(مسأله 1894) نقره دو نصاب دارد:

نصاب اوّل آن 105 مثقال معمولي است كه اگر نقره به 105 مثقال برسد و شرائط ديگر را هم كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد چهل يك آن را كه 2 مثقال و 15 نخود است از بابت زكات بدهد و اگر به اين مقدار نرسد زكات آن واجب نيست

و نصاب دوّم آن 21 15 مثقال آن را بدهد و زيادي آن زكات ندارد و همچنين است هر چه بالا رود، يعني اگر سه مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقداري كه اضافه شده زكات ندارد

نصاب نقره

(مسأله 1894) نقره دو نصاب دارد:

نصاب اوّل آن 105 مثقال معمولي است كه اگر نقره به 105 مثقال برسد و شرائط ديگر را هم كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد چهل يك آن را كه 2 مثقال و 15 نخود است از بابت زكات بدهد و اگر به اين مقدار نرسد زكات آن واجب نيست

و نصاب دوّم آن 21 ال است، يعني اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام 126 مثقال را بطوري كه گفته شد بدهد و اگر كمتر از 21 مثقال اضافه شود، فقط بايد زكات 105

ص: 476

مثقال آن را بدهد و زيادي آن زكات ندارد و همچنين است هر چه بالا رود، يعني اگر 21 مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود مقداري كه اضافه شده و كمتر از 21 مثقال است زكات ندارد بنابر اين اگر انسان چهل يك هر چه طلا و نقره دارد بدهد، زكاتي را كه بر او واجب بوده داده و گاهي هم بيشتر از مقدار واجب داده است مثلاً كسي كه 110 مثقال نقره دارد، اگر چهل يك آن را بدهد، زكات 105 مثقال آن را كه واجب بوده داده و مقداري هم براي 5 مثقال آن داده كه واجب نبوده است

(مسأله 1895) كسي كه طلا يا نقره او به اندازه نصاب است، اگر چه زكات آن را داده باشد، تا وقتي از نصاب اوّل كم نشده، همه ساله بايد زكات آن را بدهد

(مسأله 1896) زكات طلا و نقره در صورتي واجب ميشود كه آن را سكّه زده باشد و معامله با آن رواج باشد و اگر سكّه آن از بين رفته باشد، بايد زكات آن را بدهد

(مسأله 1897) طلا و نقره سكّه داري كه زنها براي زينت بكار ميروند، در صورتي كه معامله با آن رايج باشد بنا بر احتياط زكات آن واجب است و اگر معامله با آن رايج نباشد زكات آن واجب نيست هر چند به آن پول طلا و نقره بگويند

(مسأله 1898) كسي كه طلا و نقره دارد، اگر هيچ كدام آنها به اندازه نصاب اوّل نباشد مثلاً 104 مثقال نقره و 14 مثقال طلا داشته باشد، زكات بر آن

ص: 477

واجب نيست

(مسأله 1899) چنانكه سابقاً گفته شد زكات طلا و نقره در صورتي واجب ميشود كه انسان يازده ماه مالك مقدار نصاب باشد و اگر در بين يازده ماه، طلا و نقره او كمتر شود، زكات بر آن واجب نيست

(مسأله 1900) اگر در بين يازده ماه طلا و نقره اي را كه دارد با طلا يا نقره يا چيز ديگري عوض نمايد يا آنها را آب كند، زكات بر او واجب نيست ولي اگر براي فرار از دادن زكات اين كارها را بكند؛ احتياط مستحبّ آن است كه زكات را بدهد

(مسأله 1901) اگر در ماه دوازدهم پول طلا و نقره را آب كند، بايد زكات آنها را بدهد و چنانچه به واسطه آب كردن، وزن يا قيمت آنها كم شود، بايد زكاتي را كه پيش از آب كردن بر او واجب بوده بدهد

(مسأله 1902) اگر طلا و نقره اي كه دارد خوب و بد داشته باشد، مي تواند زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد، ولي بهتر است زكات همه آنهارا از طلا و نقره خوب بدهد

(مسأله 1903) طلا و نقره اي كه بيشتر از اندازه معمول فلز ديگر دارد، اگر خالص آن به اندازه نصاب كه مقدار آن گفته شد برسد، انسان بايد زكات آن را بدهد و چنانچه شك دارد كه خالص آن به اندازه نصاب هست يا نه، زكات آن واجب نيست

(مسأله 1904) اگر طلا و نقره اي كه دارد به مقدار معمول فلز ديگر با آن مخلوط باشد؛ نمي تواند زكات آن را از طلا و نقره اي بدهد كه

ص: 478

بيشتر از معمول فلز ديگر دارد ولي اگر به قدري بدهد كه يقين كند طلا و نقره خالصي كه در آن هست، به اندازه زكاتي مي باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد

زكات شتر وگاو وگوسفند

(مسأله 1905) زكات شتر و گاو و گوسفند غير از شرطهائي كه گفته شد دو شرط ديگر دارد:

اوّل: آنكه حيوان در تمام سال بيكار باشد ولي اگر در تمام سال يك هفته هم كار كرده باشد، بنابر احتياط زكات آن واجب است

دوّم: آنكه در تمام سال از علف بيابان بچرد، پس اگر تمام سال يا مقداري از آن را از علف چيده شده، يا از زراعتي كه ملك مالك يا ملك كس ديگر است بچرد زكات بدارد ولي اگر در تمام سال يك هفته هم از علف مالك بخورد، بنابراحتياط زكات آن واجب مي باشد و اگر انسان براي شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهي را كه كسي نكاشته بخرد؛ يا اجاره كند، يا براي چراندن در آن باج بدهد، بايد زكات را بدهد

نصاب شتر

(مسأله 1906) شتر دوازده نصاب دارد:

اوّل: پنج شتر و زكات آن يك گوسفند است و تا شماره شتر به اين مقدار نرسد زكات ندارد

دوّم: ده شتر و زكات آن دو گوسفند است

سوّم: پانزده شتر و زكات آن سه گوسفند است

چهارم: بيست شتر و زكات آن چهار گوسفند است

پنجم: بيست و پنج شتر و زكات آن پنج گوسفند است

ششم: بيست و شش شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال دوّم شده باشد

هفتم: سي و شش شتر و زكات آن يك ستر است كه داخل سال

ص: 479

سوّم شده باشد

هشتم: چهل و شش شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد

نهم: شصت و يك شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال پنجم شده باشد

دهم: هفتاد و شش شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل سال سوّم شده باشد

يازدهم: نود و يك شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد

دوازدهم: صد و بيست و يك شتر و بالاتر از آن است كه بايد يا چهل تا چهل تا حساب كند و براي هر چهل تا يك شتري بدهد كه داخل سال سوَم شده باشد، يا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند و براي هر پنجاه تا يك شتر ي بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد و يا با چهل و پنجاه حساب كند ولي در هر صورت بايد طوري حساب كند كه چيزي باقي نماند، يا اگر چيزي باقي مي ماند، از نه تا بيشتر نباشد، مثلا اگر 140 شتر دارد؛ بايد براي صد تا دو شتري كه داخل سال چهارم شده و براي چهل تا يك شتر ماده اي كه داخل سال سوم شده باشد

(مسأله 1907) زكات ما بين دو نصاب واجب نيست پس اگر شماره ي شترهايي كه دارد از نصاب اوّل كه پنج است بگذرد، تا به نصاب دوّم كه ده تا است نرسيده، فقط بايد زكات پنج تاي آن را بدهد و همچنين است در نصابهاي بعد

نصاب گاو

(مسأله 1908) گاو دو نصاب دارد:

نصاب اوّل آن سي تا است كه وقتي شماره گاو به سي رسيد، اگر

ص: 480

شرائطي را كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد يك گوساله اي كه داخل سال دوَم شده از بابت زكات بدهد

ونصاب دوّم آن چهل است وزكات آن، يك گوساله ماده اي كه داخل سال سوَم شده باشد و زكات ما بين سي و چهل واجب نيست، مثلاً كسي كه سي و نه گاو دارد، فقط بايد زكات سي تاي آنها را بدهد و نيز اگر از چهل گاو زيادتر داشته باشد تا به شصت نرسيده؛ فقط بايد زكات چهل تاي آن را بدهد و بعد از آن كه به شصت رسيد؛ چون دو برابر نصاب اوّل را دارد، بايد دو گوساله اي كه داخل سال دوّم شده بدهد و همچنين هر چه بالا رود، بايد يا سي تا سي تا حساب كند يا چهل تا چهل تا يا با سي و چهل حساب نمايد و زكات آن را به دستوري كه گفته شد بدهد ولي بايد طوري حساب كند كه چيزي باقي نماند؛ يا اگر چيزي باقي مي ماند از نه تا بيشتر نباشد، مثلاً اگر هفتاد گاو دارد، بايد به حساب سي و چهل حساب كند و براي سي تاي آن زكات سي تا و براي چهل تاي آن زكات چهل تا را بدهد، چون اگر به حساب سي تا حساب كند، ده تا زكات نداده مي ماند

نصاب گوسفند

(مسأله 1909) گوسفند پنج نصاب دارد:

اوّل: چهل و زكات آن يك گوسفند است و تا گوسفند به چهل نرسد زكات ندارد

دوّم: صد و بيست و يك زكات آن دو گوسفند است

سوّم: دويست و يك و زكات آن سه گوسفند است

چهارم: سيصد

ص: 481

و يك و زكات آن چهار گوسفند است

پنجم: چهارصد و بالا تر از آن است كه بايد آنها را صد تا صد تا حساب كند و براي هر صد تاي آنها يك گوسفند بدهد و لازم نيست زكات را از خود گوسفندها بدهد بلكه اگر گوسفند ديگري هم بدهد يا مطابق قيمت گوسفند، پول بدهد كافي است

(مسأله 1910) زكات ما بين دو نصاب واجب نيست پس اگر شماره گوسفندهاي كسي از نصاب اوَل كه چهل است بيشتر باشد تا به نصاب دوّم كه صدو بيست و يك است نرسيده، فقط بايد زكات چهل تاي آن را بدهد و زيادي آن زكات بدارد و همچنين است در نصابهاي بعد

(مسأله 1911) زكات شتر و گاو و گوسفندي كه مقدار نصاب برسد، واجب است چه همه آنها نر باشند يا ماده، يا بعضي نر باشند و بعضي ماده

(مسأله 1912) در زكات، گاو و گاوميش يك جنس حساب مي شود و شتر عَرَبي و غير عَرَبي يك جنس است، و همچنين بز و ميش و شيشَك در زكات با هم فرق ندارند

(مسأله 1913) اگر گوسفند براي زكات بدهد، بايد اقّلاً داخل سال دوّم شده باشد و اگر بز بدهد بايد داخل سال سوّم شده باشد

(مسأله 1914) گوسفندي را كه بابت زكات مي دهد؛ اگر قيمتش مختصري از گوسفندهاي ديگر او كمتر باشد اشكال ندارد ولي بهتر است گوسفندي را كه قيمت آن از تمام گوسفندهايش بيشتر است بدهد، و همچنين است بدهد، و همچنين است در گاو و شتر

(مسأله 1915) اگر چند نفر با هم شريك باشند هر كدام آنان كه سهمش

ص: 482

به نصاب اوّل رسيده، بايد زكات بدهد و بر كسي كه سهم او كمتر از نصاب اوّل است زكات واجب نيست

(مسأله 1916) اگر يك نفر در چند جا گاو يا شتر يا گوسفند داشته باشد و روي هم به اندازه نصاب باشند، بايد زكات آنها را بده

(مسأله 1917) اگر گاو و گوسفند و شتري كه دارد مريض و معيوب هم باشند، بايد زكات آنها را بدهد

(مسأله 1918) اگر گاو و گوسفند و شتري كه دارد همه مريض يا معيوب يا پير باشند، مي تواند زكات را از خود آنها بدهد ولي اگر همه سالم و بي عيب و جوان باشند نمي تواند زكات آنها را مريض، معيوب، يا پير بدهد بلكه اگر بعضي از آنها سالم و بعضي مريض و دسته اي معيوب و دسته ديگر بي عيب و مقداري پير و مقداري جوان باشند، احتياط واجب آن است كه براي زكات آنها سالم و بي عيب و جوان بدهد

(مسأله 1919) اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم، گاو و گوسفند و شتري را كه دارد با چيز ديگر عوض كند، يا نصابي را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نمايد، مثلاً چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند ديگر بگيرد، زكات بر او واجب نيست

(مسأله 1920) كسي كه بايد زكات گاو و گوسفند و شتر را بدهد، اگر زكات آنها را از مال ديگرش بدهد؛ تا وقتي شماره آنها از نصاب كم نشده، همه سال بايد زكات را بدهد و اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اوّل كمتر شوند؛ زكات بر او واجب نيست مثلاً

ص: 483

كسي كه چهل گوسفند دارد، اگر از مال ديگرش زكات آنها را بدهد تا وقتي كه گوسفند هاي او از چهل كم نشده، همه ساله بايد يك گوسفند بدهد و اگر از خود آنها بدهد، تا وقتي به چهل نرسيده، زكات براو واجب نيست

مصرف زكات

(مسأله 1921) انسان مي تواند زكات را در هشت مورد مصرف كند:

اوّل: فقير و آن كسي است كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و كسي كه صنعت يا ملك يا سرمايه اي دارد كه مي تواند مخارج سال خود را بگذراند فقير نيست

دوّم: مسكين و آن كسي است كه از فقير سخت تر مي گذراند

سوّم: كسي كه از طرف امام (عليه السّلام) يا نائب امام مأمور است كه زكات را جمع و نگهداري نمايد و به حساب آن رسيدگي كند و آن را به امام (عليه السّلام) يا نائب امام يا فقرا برساند

چهارم: كافرهائي كه اگر زكات به آنان بدهند به دين اسلام مايل مي شوند، يا در جنگ به مسلمانان كمك مي كنند

پنجم: خريداري بنده ها و آزاد كردن آنها

ششم: بدهكاري كه نميتواند قرض خود را بدهد

هفتم: في سبيل الله يعني كاري كه مانند ساختن مسجد منفعت عمومي ديني دارد، يا مثل ساختن پل و اصلاح راه كه منفعتش به عموم مسلمانان مي رسد و آنچه براي اسلام نفع داشته باشد به هر نحو كه باشد

هشتم: ابن السّبيل يعني مسافري كه در سفر در مانده شده و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد

(مسأله 1922) احتياط واجب آنست كه فقير و مسكين بيشتر از مخارج سال خود و

ص: 484

عيالاتش را از زكات نگيرد و اگر مقداري پول يا جنس دارد فقط به اندازه كسري مخارج يك سالش زكات بگيرد

(مسأله 1923) كسي كه مخارج سالش را داشته اگر مقداري از آن مصرف كند و بعد شك كند كه آنچه باقي مانده به اندازه مخارج سال او هست يا نه، نمي تواند زكات بگيرد

(مسأله 1924) صنعتگر يا مالك يا تاجري كه در آمد او از مخارج سالش كمتر است، مي تواند براي كسري مخارجش زكات بگيرد، و لازم نيست ابزار كار يا ملك يا سرمايه خود را به مصرف مخارج برساند

(مسأله 1925) فقيري كه خرج سال خود و عيالالتش را ندارد، اگر خانه اي دارد كه ملك او است و در آن نشسته، يا مال سواري دارد چنانچه بدون اينها نتواند زندگي كند، اگر چه براي حفظ آبرويش باشد، مي تواند زكات بگيرد و همچنين است اثاث خانه و ظرف و لباس تابستاني و زمستاني و چيزهايي كه به آنها احتياج دارد و فقيري كه اينها را ندارد اگر به اينها احتياج داشته باشد، مي تواند از زكات خريداري نمايد

(مسأله 1926) فقيري كه ياد گرفتن صنعت براي او مشكل نيست، بنابر احتياط واجب بايد ياد بگيرد و با گرفتن زكات زندگي نكند ولي تا وقتي مشغول ياد گرفتن است، مي تواند زكات بگيرد

(مسأله 1927) به كسي كه قبلاً فقير بوده و مي گويد فقيرم، اگر چه انسان از گفته او اطمينان پيدا نكند، مي شود زكات داد

(مسأله 1928) كسي كه مي گويد فقيرم و قبلاً فقير نبوده، يا معلوم نيست فقير بوده يا نه، اگر از ظاهر حالش اطمينان

ص: 485

پيدا شود كه فقير است مي شود به او زكات داد

(مسأله 1929) كسي كه بايد زكات بدهد، اگر از فقيري طلبكار باشد، ميتواند طلبي را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند

(مسأله 1930) اگر فقير بميرد، انسان مي تواند طلبي را كه از او دارد بابت زكات حساب كند

(مسأله 1931) چيزي را كه انسان بابت زكات به فقير مي دهد لازم نيست به او بگويد كه زكات است، بلكه اگر فقير خجالت بكشد، مستحب است بطوري كه دروغ نشود به اسم پيشكش بدهد ولي بايد قصد زكات نمايد

(مسأله 1932) اگر به خيال اينكه كسي فقير است به او زكات بدهد، بعد بفهمد فقير نبوده يا از روي دانستن مسأله به كسي كه ميداند فقير نيست زكات بدهد، چنانچه چيزي را كه به او داده باقي باشد بايد از او بگيرد و به مستحق بدهد و اگر از بين رفته باشد، پس اگر كسي كه آن چيز را گرفته مي دانسته يا احتمال مي داده كه زكات است، انسان بايد عوض آن را از او بگيرد وبه مستحق بدهد ولي اگر به غير عنوان زكات داده نمي تواند چيزي از او بگيرد و بايد از مال خودش زكات را به مستحق بدهد و در همه صور مي تواند از مال خودش زكات را بدهد و از كسي كه گرفته مطالبه نكند

(مسأله 1933) كسي كه بدهكار است و نمي تواند بدهي خود را بدهد، اگر چه مخارج سال خود را داشته باشد، مي تواند براي دادن قرض خود زكات بگيرد، ولي بايد مالي را كه قرض كرده در معصيت خرج نكرده

ص: 486

باشد، يا اگر در معصيت خرج كرده، از آن معصيت توبه كرده باشد، كه در اين صورت از هم فقرا مي شود به او داد

(مسأله 1934) اگر به كسي كه بدهكار است و نمي تواند بدهي خود را بدهد زكات بدهد، بعد بفهمد قرض را در معصيت مصرف كرده، چنانچه آن بدهكار فقير باشد مي تواند آنچه را به او داده بابت زكات حساب كند، ولي اگر چيزي را كه گرفته در شرابخواري يا بطور آشكارا در معصيت صرف كرده و از معصيت خود توبه نكرده، بنابر احتياط واجب بايد چيزي را كه به او داده بابت زكات حساب نكند

(مسأله 1935) كسي كه بدهكار است و نميتواند بدهي خودرا بدهد، اگر چه فقير نباشد، انسان مي تواند طلبي را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند

(مسأله 1936) مسافري كه خرجي او تمام شده، يا مركبش از كار افتاده، چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد و نتواند با قرض كردن يا فروختن چيزي خود را به مقصد برساند، اگر چه در وطن خود فقير نباشد، ميتواند زكات بگيرد ولي اگر بتواند در جاي ديگر با قرض كردن يا فروختن چيزي مخارج سفر خود را فراهم كند، فقط به مقداري كه به آنجا برسد، مي تواند زكات بگيرد

(مسأله 1937) مسافري كه در سفر مانده شده و زكات گرفته بعد از آنكه به وطنش رسيد، اگر چيزي از زكات زياد مانده باشد، در صورتي كه بدون مشقّت نتواند بقّيه را به صاحب مال يا نائب او برساند، بايد آن را به حاكم شرع بدهد و بگويد آن چيز زكات است

شرايط كساني كه مستّحق زكاتند

(مسأله 1938) كسي

ص: 487

كه زكات مي گيرد بايد شيعه دوازده امامي باشد و اگر از راه شرعي شيعه بودن كسي ثابت شود و به او زكات بدهد، و زكات تلف شود بعد معلوم شود شيعه نبوده بايد دوباره زكات بدهد

(مسأله 1939) اگر طفل يا ديوانه اي از شيعه فقير باشد، انسان مي تواند به ولي او زكات بدهد، به قصد اينكه انچه رامي دهد ملك طفل يا ديوانه باشد

(مسأله 1940) اگر به ولي طفل يا ديوانه دسترسي ندارد، مي تواند خودش يا به وسيله يك نفر امين، زكات را به مصرف طفل يا ديوانه برساند وبايد موقعي كه زكات را به مصرف آنان مي رساند، نيت زكات كند

(مسأله 1941) به فقيري كه گدايي ميكند، مي شود زكات داد، ولي به كسي كه زكات را در معصيت مصر ف مي كند نمي شود زكات داد

(مسأله 1942) به كسي كه معصيت كبيره را اشكارا بجا مي آورد، احتياط واجب آن است كه زكات ندهند

(مسأله 1493) به كسي كه بدهكار است و نمي تواند بدهي خود را بدهد، اگر چه مخارج او بر انسان واجب باشد، مي شود زكات داد ولي اگر زن براي خرجي خودش قرض كرده باشد شوهر نميتواند بدهي اورا زكات بدهد، بلكه اگر كس ديگري هم كه مخارج او بر انسان واجب است براي خرجي خود قرض كند احتياط واجب آن است كه بدهي او را از زكات ندهد

(مسأله 1944) انسان نمي تواند مخارج كساني را كه مثل اولاد خرجشان بر او واجب است از زكات بدهد، ولي اگر مخارج آنان را ندهد، ديگران ميتوانند به آنان زكات بدهند

(مسأله 1945)

ص: 488

اگر انسان زكات به پسرش بدهد كه خرج زن ونوكر وكلفت خود نمايد، اشكال ندارد

(مسأله 1946) اگر پسر به كتابهاي علمي ديني احتياج داشته باشد پدر ميتواند براي خريدن آنها زكات بدهد

(مسأله 1947) پدر ميتواند به پسرش زكات بدهد كه براي خود زن بگيرد، پسر هم ميتواند براي آنكه پدرش زن بگيرد، زكات خود رابه او بدهد

(مسأله 1948) به زني كه شوهرش مخارج اورا مي دهد، يا خرجي نمي دهد ولي زن بتواند اورا به داد خرجي مجبور كند، نمي شود زكات داد

(مسأله 1949) زني كه صيغه شده اگر فقير باشد، شوهرش و ديگران مي توانند به او زكات بدهند ولي اگر شوهر ش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج اورا بدهد، يا به جهت ديگري دادن مخارجش بر او واجب باشد، درصورتي كه بتواند مخارج آن زن را بدهد يا زن بتواند اورا مجبور كند، نمي شود به آن زن زكات داد

(مسأله 1950) زن ميتواند به شوهر فقير خود زكات بدهد، اگر چه شوهر زكات را صرف مخارج خود آن زن نمايد

(مسأله 1951) سيد نمي تواند از غير سيد زكات بگيرد ولي اگر خمس وساير وجوهات كفايت مخارج او را نكند واز گرفتن زكات ناچار باشد، مي تواند از غير سيد زكات نگيرد، ولي احتياط واجب آن است كه اگر ممكن باشد فقط به مقداري كه براي مخارج روزانه اش ناچار است بگيرد

(مسأله 1952) به كسي كه معلوم نيست سيد است يا نه، مي شود زكات داد

نيت زكات

(مسأله 1953) انسان بايد زكات را به قصد قربت يعني براي انجام فرمان خداوند عالم بدهد و در نيت

ص: 489

معين كند كه انچه را مي دهد زكات مال است، يا زكات فطره ولي اگر مثلا زكات گندم وجو براو واجب باشد، لازم نيست معين كند چيزي راكه مي دهد زكات گندم است يا جو

(مسأله 1954) كسي كه زكات چند مال بر او واجب شده، اگر مقداري زكات بدهد ونيت هيچكدام آنها را نكند، چنانچه چيزي را كه داده هم جنس يكي از آنها باشد، زكات همان جنس حساب مي شود واگر هم جنس هيچكدام آنها نباشد، به همه آنها قسمت ميشود پس كسي كه زكات چهل گوسفند وزكات پانزده مثقال طلا بر او واجب است، اگر مثلا يك گوسفند از بابت زكات بدهد ونيت هيچكدام آنها را نكند، زكات گوسفند حساب ميشود، ولي اگر مقداري نقره بدهد به زكاتي كه براي گوسفند وطلا بدهكار است، تقسيم مي شود

(مسأله 1955) اگر كسي را وكيل كند زكات مال اورا بدهد، چنانچه وكيل وقتي كه زكات را به فقير ميدهد، از طرف مالك نيت زكات كند، كافي است

(مسأله 1956) اگر مالك يا وكيل او بدون قصد قربت زكات رابه فقير بدهد وپيش از آنكه مال از بين برود، خود مالك نيت زكات كند زكات حساب ميشود

مسائل متفرقه زكات

(مسأله 1957) موقعي كه گندم وجو را از كاه جدا مي كنند وموقع خشك شدن خرما وانگور انسان بايد زكات را به فقير بدهد، يا از مال خود جدا كند وزكات طلاونقره وگاو گوسفند وشتر را بعد از تمام شدن ماه دوازدهم بايد به فقير بدهد، يا از مال خود جدا كند ولي اگر منتظر فقير معيني باشد، يا بخواهد به فقيري بدهد كه از جهتي برتري دارد،

ص: 490

ميتواند زكات را جدا كند

(مسأله 1958) بعد از جدا كردن زكات لازم نيست فورا آن را به مستحق بدهد ولي اگر به كسي كه مي شود زكات داد؛ دسترسي دارد احتياط مستحب آن است كه دادن زكات را تاخير نيندازد

(مسأله 1959) كسي كه ميتواند زكات را به مستحق برساند، اگر ندهد وبه واسطه كوتاهي او از بين برود، بايد عوض آن را بدهد

(مسأله 1960) كسي كه مي تواند زكات را به مستحق برساند، اگر زكات را ندهد و بدون آنكه در نگهداري آن كوتاهي كند از بين برود، چنانچه دادن زكات را به قدري تأخير انداخته كه نمي گويند فوراً داده است، بايد عوض آن را بدهد و اگر به اين مقدار تأخير نينداخته مثلاً دو سه ساعت تأخير انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده، در صورتي كه مستحق حاضر نبوده چيزي بر او واجب نيست و اگر مستحق حاضر بوده، بنابر احتياط واجب بايد عوض آن را بدهد

(مسأله 1961) اگر زكات را از مال كنار بگذارد، مي تواند در بقّيه آن تصّرف كند و اگر از مال ديگرش كنار بگذارد، مي تواند در تمام مال تصّرف نمايد

(مسأله 1962) انسان نمي تواند زكاتي را كه كنار گذاشته براي خود بردارد و چيز ديگري بجاي آن بگذارد

(مسأله 1963) اگر از زكاتي كه كنار گذاشته منفعتي بوجود بيايد، مثلاً گوسفندي كه براي زكات گذاشته برّه بياورد، مال فقير است

(مسأله 1964) اگر موقعي كه زكات را كنار مي گذارد مستحقي حاضر باشد؛ بهتر است زكات را به او بدهد، مگر كسي را در نظر داشته باشد كه دادن

ص: 491

زكات به او از جهتي بهتر باشد

(مسأله 1965) اگر با عين مالي كه براي زكات كنار گذاشته براي خودش تجارت كند صحيح نيست و اگر با اجازه حاكم شرع براي مصلحت زكات تجارت كند، تجارت صحيح و نفعش مال زكات است

(مسأله 1966) اگر پيش از آنكه زكات بر او واجب شود، چيزي بابت زكات به فقير بدهد، زكات حساب نمي شود و بعد از آنكه زكات بر او واجب شد، اگر چيزي را كه به فقير داده از بين نرفته باشد و آن فقير هم به فقر خود باقي باشد مي تواند چيزي را كه به او داده بابت زكات حساب كند

(مسأله 1967) فقيري كه مي تواند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چيزي بابت زكات بگيرد و پيش او تلف شود ضامن است پس موقعي كه زكات بر انسان واجب مي شود، اگر آن فقير خود باقي باشد، مي تواند چيزي را كه به او داده بابت زكات حساب كند

(مسأله 1968) فقيري كه نمي تواند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چيزي بابت زكات بگيرد و پيش او تلف شود، ضامن نيست و انسان نمي تواند آن را بابت زكات حساب كند

(مسأله 1969) مستحبّ است زكات گاو و گوسفند و شتر را به فقيرهاي آبرومند بدهد و در دادن زكات، خويشان خود را بر ديگران، و اهل علم و كمال را بر غير آنان و كساني را كه اهل سؤال مقّدم بدارد ولي اگر دادن زكات به فقيري از جهت ديگري بهتر باشد، مستحبّ است زكات را به او بدهد

(مسأله 1970) بهتر است زكات را آشكار و صدقه

ص: 492

مستحبّي را مخفي بدهند

(مسأله 1971) اگر در شهر كسي كه مي خواهد زكات بدهد مستحقّي نباشد و نتواند زكات را به مصرف ديگري هم كه براي آن معيّن شده برساند، چنانچه اميد نداشته باشد كه بعداً مستحق پيداكند بايد زكات را به شهر ديگر ببرد و به مصرف زكات برساند ولي مخارج بردن به آن شهر به عهده خود او است و اگر زكات تلف شود ضامن نيست

(مسأله 1972) اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود؛ مي تواند زكات را به شهر ديگر ببرد ولي مخارج بردن به آن شهر را بايد از خودش بدهد و اگر زكات تلف شود ضامن است، مگر آنكه با اجازه حاكم شرع برده باشد

(مسأله 1973) اجرت وزن كردن و پيمانه نمودن گندم و جو و كشمش و خرمائي را كه براي زكات مي دهد با خود او است

(مسأله 1974) كسي كه 2 مثقال و 15 نخود نقره يا بيشتر از بابت زكات بدهكار است، مي تواند كمتر از 2 مثقال و 15 نخود نقره هم به يك فقير بدهد و نيز اگر غير نقره چيز ديگي مثل گندم و جو بدهكار باشد و قيمت آن به 2 مثقال و 15 نخود نقره هم برسد مي تواند به يك فقير كمتر از آن بدهد، ولي مستحبّ است در هر دو صورت مذكوره، كمتر از آن ندهد

(مسأله 1975) مكروه است انسان از مستحق در خواست كند زكاتي را كه از او گرفته به او فروشد، ولي اگر مستحق بخواهد چيزي را كه گرفته بفروشد بعد از آنكه به قيمت رساند، كسي كه زكات را به او

ص: 493

داده در خريدن آن بر ديگران مقّدم است

(مسأله 1976) اگر شك كند زكاتي را كه بر او واجب بوده داده يا نه؛ بايد زكات را بدهد، هر چند شك او براي زكات سالهاي پيش باشد

(مسأله 1977) فقير نمي تواند زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند؛ يا چيزي را گران تر از قيمت آن بابت زكات قبول نمايد، يا زكات را از مالك بگيرد و به او ببخشد ولي كسي كه زكات زيادي بدهكار است و فقير شده و نمي تواند زكات را بدهد و اميد هم ندارد كه دارا شود؛ چنانچه بخواهد توبه كند، فقير مي تواند زكات را از او بگيرد و به او ببخشد

(مسأله 1978) انسان مي تواند از زكات، قرآن يا كتاب ديني يا كتاب دعا بخرد و وقف نمايد، اگر چه بر اولاد خود و بر كساني وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است و نيز مي تواند توليت وقف را براي خود يا اولاد خود قرار دهد

(مسأله 1979) انسان نمي تواند از زكات ملك بخرد و بر اولاد خود يا بر كساني كه مخارج آنان بر او واجب است و قف نمايد كه عايدي آن را به مصرف مخارج خود برسانند

(مسأله 1980) فقير مي تواند براي رفتن به حج و زيارت و مانند اينها زكات بگيرد، ولي اگر به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد، براي زيارت و مانند آن نمي توانند زكات بگيرند

(مسأله 1981) اگر مالك، فقيري را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد چنانچه از لفظ مالك غير او فهميده نشود فقيري كه وكيل است

ص: 494

مي تواند براي خود نيز بردارد

(مسأله 1982) اگر فقير شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زكات بگيرد، چنانچه شرطهايي كه براي واجب شدن زكات گفته شد در آنها جمع شود، بايد زكات آنها را بدهد

(مسأله 1983) اگر دو نفر در مالي كه زكات آنها واجب شده با هم شريك باشند و يكي از آنان زكات قسمت خود را بدهد و بعد مال را تقسيم كنند، چنانچه بداند شريكش زكات سهم خود را نداده، تصرّف او در سهم خودش هم اشكال دارد

(مسأله 1984) كسي كه خمس يا زكات بدهكار است و كفّاره و نذر و مانند اينها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، چنانچه نتواند همه آنها را بدهد، اگر مالي كه خمس يا زكات آن واجب شده، از بين نرفته باشد، بايد خمس و زكات را بدهد و اگر از بين رفته باشد، مي تواند خمس يا زكات را بدهد، يا كفّاره و نذر و قرض و مانند اينها را ادا نمايد

(مسأله 1985) كسي كه خمس يا زكات بدهكار است و نذر و مانند اينها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، اگر بميرد و مال او براي همه آنها كافي نباشد چنانچه مالي كه خمس و زكات آن واجب شده از بين نرفته باشد، بايد خمس يا زكات را بدهند و بقيه مال او را به چيزهاي ديگري كه بر او واجب است قسمت كنند و اگر مالي كه خمس و زكات آن واجب شده از بين رفته باشد، بايد مال او را به خمس و زكات و قرض و

ص: 495

نذر و مانند اينها قسمت نمايند، مثلاً اگر چهل تومان خمس بر او واجب است و بيست تومان به كسي بدهكار است و همه مال او سي تومان است، بايد بيست تومان بابت خمس و ده تومان به دين او بدهند

(مسأله 1986) كسي كه مشغول تحصيل علم است و اگر تحصيل نكند مي تواند براي معاش خود كسب كند، چنانچه تحصيل آن علم، واجب يا مستحب باشد مي شود به او زكات داد و اگر تحصيل آن علم واجب يا مستحب نباشد، زكات دادن به او اشكال دارد

زكات فطره

(مسأله 1987) كسي كه موقع غروب يعني قبل از غروب شب عيد فطر گرچه به چند لحظه باشد بالغ و عاقل و هوشيار است و فقير و بنده كس ديگر نيست، بايد براي خودش و كساني كه نان خور او هستند، هر نفري يك صاع كه تقريباً سه كيلو است گندم يا جو يا خرما يا كشمش يا برنج يا ذرّت و مانند اينها به مستحق بدهد و اگر پول يكي از اينها را هم بدهد كافي است

(مسأله 1988) كسي كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و كسبي هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود و عيالاتش را بگذارند فقير است و دادن زكات فطره براو واجب نيست

(مسأله 1989) انسان بايد فطره كساني را كه در غروب شب عيد فطر نان خور او حساب مي شوند بدهد، كوچك باشند يا بزرگ، مسلمان باشند يا كافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد يا نه، در شهر خود او باشند يا در شهر ديگر

(مسأله 1990) اگر كسي را كه نان خور او

ص: 496

است و در شهر ديگر است وكيل كند كه از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمينان داشته باشد كه فطره او را مي دهد، لازم نيست خودش فطره او را بدهد

(مسأله 1991) فطره مهماني كه پيش از غروب شب عيد فطر با رضايت صاحبخانه وارد شده و نان خور او حساب مي شود، بر او واجب است

(مسأله 1992) فطره مهماني كه پيش از غروب شب عيد فطر بدون رضايت صاحبخانه وارد مي شود و در صورتي كه نان خور او حساب شود واجب است و همچنين است فطره كسي كه انسان را مجبور كرده اند كه خرجي او را بدهد

(مسأله 1993) فطره مهماني كه بعد از غروب شب عيد فطر وارد مي شود، بر صاحبخانه واجب نيست، اگر چه پيش از غروب او را دعوت كرده باشد و در خانه او هم افطار كند

(مسأله 1994) اگر كسي موقع غروب شب عيد فطر ديوانه يا بيهوش باشد، زكات فطره بر او واجب نيست

(مسأله 1995) اگر پيش از غروب بچّه بالغ شود، يا ديوانه بالغ گردد، يا فقير غني شود، در صورتي كه شرائط واجب شدن فطره را دارا باشد، بايد زكات فطره را بدهد

(مسأله 1996) كسي كه موقع غروب شب عيد فطر، زكات فطره بر او واجب نيست، اگر تا پيش از عيد روز عيد فطر شرطهاي واجب شدن فطره در او پيدا شود، مستّحب است زكات فطره را بدهد

(مسأله 1997) كافري كه بعد از غروب شب عيد فطر مسلمان شده، فطره بر او واجب نيست ولي مسلماني كه شيعه نبوده، اگر بعد از ديدن ماه شيعه

ص: 497

شود، بايد زكات فطره را بدهد

(مسأله 1998) كسي كه فقط به اندازه يك صاع كه تقريباً سه كيلو است گندم و مانند آنها را دارد، مستحب است زكات فطره را بدهد، وچنانچه عيالاتي داشته باشد و بخواهد فطره آنها را هم بدهد مي تواند به قصد فطره، آن يك صاع را به يكي از عيالاتش بدهد و او هم به همين قصد به ديگري بدهد و همچنين تا به نفر آخر برسد و بهتر است نفر آخر چيزي را كه مي گيرد به كسي بدهد كه از خودشان نباشد و اگر كه يكي از آنها صغير باشد، ولّي او بجاي او مي گيرد و احتياط آنست چيزي را كه براي صغير گرفته به كسي ندهد

(مسأله 1999) اگر بعد از غروب شب عيد فطر بچّه دار شود، يا كسي نان خور او حساب شود، واجب نيست فطره او را بدهد اگر چه مستحب است فطره كساني را كه بعد از غروب تا پيش از ظهر روز عيد نان خور او حساب مي شوند بدهد

(مسأله 2000) اگر انسان نان خور كسي باشد و پيش از غروب نان خور كس ديگر شود، فطره او بر كسي كه نان خور او شده واجب است، مثلاً اگر دختر پيش از غروب به خانه شوهر رود، شوهرش بايد فطره او را بدهد

(مسأله 2001) كسي كه ديگري بايد فطره او را بدهد، واجب نيست فطره خود را بدهد

(مسأله 2002) اگر فطره انسان بر كسي واجب باشد و او فطره را ندهد، بر خود انسان واجب نمي شود

(مسأله 2003) اگر كسي كه فطره او بر ديگري واجب

ص: 498

است خودش فطره را بدهد، از كسي كه فطره بر او واجب شده ساقط نمي شود

(مسأله 2004) زني كه شوهرش مخارج او را نمي دهد، چنانچه نان خور كس ديگر باشد، فطره اش بر آن كس واجب است و اگر نان خور كس ديگر نيست، در صورتي كه فقير نباشد، بايد فطره خود را بدهد

(مسأله 2005) كسي كه سيّد نيست نمي تواند به سيد فطره بدهد حتّي اگر سيّدي نان خور او باشد، نمي تواند فطره او را به سيّد ديگر بدهد

(مسأله 2006) فطره طفلي كه از مادر يا دايه شير مي خورد، بر كسي است كه مخارج مادر يا دايه را مي دهد ولي اگر مادر يا دايه مخارج خود را از مال طفل بر مي دارد فطره طفل بر كسي واجب نيست

(مسأله 2007) انسان اگر چه مخارج عيالاتش را از مال حرام بدهد، بايد فطره آنان را از مال حلال بدهد

(مسأله 2008) اگر انسان كسي را اجير نمايد و شرط كند كه مخارج او را بدهد در صورتي كه به شرط خود عمل كند و نان خور او حساب شود بايد فطره او را هم بدهد ولي چنانچه شرط كند كه مقدار مخارج او را بدهد و مثلاً پولي براي مخارجش بدهد دادن فطره او واجب نيست

(مسأله 2009) اگر كسي بعد از غروب شب عيد فطر بميرد، بايد فطره او و عيالاتش را از مال او بدهند ولي اگر پيش از غروب بميرد، واجب نيست فطره او و عيالاتش را از مال او بدهند

مصرف زكات فطره

(مسأله 2010) اگر زكات فطره را به يكي از هشت مصرفي كه سابقاً

ص: 499

براي زكات يال گفته شد برسانند كافي است ولي احتياط مستحبّ آن است كه فقط به فقراي شيعه بدهند

(مسأله 2011) اگر طفل شيعه اي فقير باشد، انسان مي تواند فطره را به مصرف او برساند، يا به واسطه دادن به وليّ طفل، ملك طفل نمايد

(مسأله 2012) فقيري كه فطره به او مي دهند، لازم نيست عادل باشد ولي احتياط واجب آن است كه به شرابخور و كسي كه آشكارا معصيت كبيره مي كند فطره ندهند

(مسأله 2013) به كسي كه فطره را در معصيت مصرف مي كند نبايد فطره بدهند

(مسأله 2014) احتياط واجب آن است كه به يك فقير بيشتر از مخارج سالش و كمتر از يك صاع كه تقريباً سه كيلو است فطره ندهند

(مسأله 2015) اگر از جنسي كه قيمتش دو برابر قيمت معمولي آن است مثلاً از گندمي كه قيمت آن دو برابر قيمت گندم معمولي است، نصف صاع كه معناي آن در مسأله پيش گفته شد بدهد، كافي نيست و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد، اشكال دارد

(مسأله 2016) انسان نمي تواند نصف صاع را از يك جنس مثلاً گندم و نصف ديگر آن را از جنس ديگر مثلاً جو بدهد و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشكال دارد

(مسأله 2017) مستحبّ است در دادن زكات فطره، خويشان فقير خود را به ديگران مقدم دارد و بعد همسايگان فقير را؛ بعد اهل علم فقير را، ولي اگر ديگران از جهتي برتري داشته باشند، مستحبّ است آنها را مقدم بدارد

(مسأله 2018) اگر انسان به خيال اينكه كسي فقير است به

ص: 500

او فطره بدهد و بعد بفهمد فقير نبوده چنانچه مالي را كه به او داده از بين نرفته باشد، مي تواند پس بگيرد و به مستحق بدهد و اگر نتواند بگيرد، بايد از مال خودش فطره را بدهد و اگر از بين رفته باشد، در صورتي كه گيرنده فطره مي دانسته يا احتمال مي داده آنچه را گرفته فطره است، بايد عوض آن را بدهد والاّ، دادن عوض بر او واجب نيست و انسان بايد دوباره فطره را بدهد

(مسأله 2019) اگر كسي بگويد فقيرم، نمي شود به او فطره داد مگر آنكه اطمينان پيداكند يا انسان بداند كه قبلاً فقير بوده است

مسائل متفرّقه زكات فطره

(مسأله 2020) انسان بايد زكات فطره را به قصد قربت يعني براي انجام فرمان خداوند عالم بدهد و موقعي كه آن را مي دهد، نيّت دادن فطره نمايد

(مسأله 2021) اگر پيش از ماه رمضان فطره را بدهد صحيح نيست و احتياط واجب آن است كه در ماه رمضان هم فطره را ندهد ولي اگر پيش از رمضان يا در ماه رمضان به فقير قرض بدهد و بعد از آنكه فطره بر او واجب شد، طلب خود را بابت فطره حساب كند مانعي ندارد

(مسأله 2022) گندم يا چيز ديگري را كه براي فطره مي دهد، بايد به جنس ديگر يا خاك مخلوط نباشد يا اگر مخلوط است چيزي كه مخلوط شده به قدري كم باشد كه قابل اعتنا نباشد و اگر بيش از اين مقدار باشد در صورتي صحيح است كه خاص آن به يك صاع برسد، ولي اگر مثلاً يك صاع گندم به چندين من خاك، مخلوط باشد كه خاص

ص: 501

كردن آن خرج يا كار بيشتر از متعارف دارد، دادن آن كافي نيست

(مسأله 2023) اگر فطره را از چيز معيوب بدهد كافي نيست ولي اگر جائي باشد كه خوراك غالب آنها معيوب است اشكال ندارد

(مسأله 2024) كسي كه فطره چند نفر را مي دهد، لازم نيست همه را از يك جنس بدهد و اگر مثلاً فطره بعضي را گندم و فطره بعض ديگر را جو بدهد، كافي است

(مسأله 2025) كسي كه نماز عيد فطر مي خواند، بنابر احتياط واجب بايد فطره را پيش از نماز عيد بدهد ولي اگر نماز عيد نمي خواند مي تواند دادند فطره را تا ظهر تأخير بيندازد

(مسأله 2026) اگر به نيّت فطره مقداري از مال خود را كنار بگذارد و تا ظهر روز عيد به مستحق ندهد، احتياط واجب آن است كه هر وقت آن را مي دهد نيّت فطره نمايد

(مسأله 2027) اگر موقعي كه دادن زكات فطره واجب است فطره را ندهد و كنار هم نگذارد، احتياط واجب آن است كه بعداً بدون اينكه ادا و قضا كند فطره را بدهد

(مسأله 2028) اگر فطره را كنار بگذارد، نمي تواند آن را براي خودش بردارد و مالي ديگر را براي فطره بگذارد

(مسأله 2029) اگر انسان مالي داشته باشد كه قيمتش از فطره بيشتر است، چنانچه فطره را ندهد و نيّت كند كه مقداري از آن مال براي فطره باشد اشكال دارد

(مسأله 2030) اگر مالي را كه براي فطره كنار گذاشته از بين برود، چنانچه دسترسي به فقير داشته و دادن فطره را تأخير انداخته، بايد عوض آن را بدهد و اگر دسترسي

ص: 502

به فقير نداشته ضامن نيست، مگر آنكه در نگهداري آن كوتاهي كرده باشد

(مسأله 2031) اگر در محلّ خودش مستحق پيدا شود، احتياط واجب آن است كه فطره را بجاي ديگر نبرد و اگر بجاي ديگر ببرد و تلف شود، بايد عوض آن را بدهد

حج

فضيلت حجّ

حجّ يكي از اركان دين مقدس اسلام و از فرائض مهمّ الهي است و داراي فضيلت فراوان و پاداش بسيار مهمّي است و در ميان عبادات اسلامي از لحاظ جامعيّت، جايگاه والايي دارد

عبادتي است هم بدني، هم مالي، هم جسمي، هم رواني، هم فكري و فرهنگي و هم سياسي و اجتماعي و موجب پديد آمدن ارتباط و وحدت و الفت و هم آهنگي ميان همه مسلمانان روي زمين است و اذا هيچ عَمَلي جاي آن را نمي گيرد بر ما مسلمانان لازم است به فلسفه اين فريضه اسلامي، توجّه كنيم ودر راه تأمين هدف مقدس اسلام گام برداريم

در زمان حضرت رسول اكرم (صلّي اللّه عليه و آله وسلّم) شخصي كه نسبت به انجام حجّ كوتاهي كرده و از انجام آن محروم گرديده بود، از آن حضرت تقاضا كرد كه او را به انجام عمل نيكي كه جايگزين حجّ باشد راهنمايي نمايد حضرتش در پاسخ فرمودند: «اگر انبوهي از طلا به اندازه كوه ابو قبيس را هم در راه خدا انفاق كني باز هم به ثواب و فضيلتي كه حجّاج در راه خدا نائل گرديده اند، نائل نخواهي شد»

در عظمت و فضيلت اين فريضه الهي و اين عبادت بزرگ اسلامي همين اندازه كافي است وسيله بار يافتن بندگان به پيشگاه با عظمت پروردگار جهان و نزول بر درِ

ص: 503

خانه ذات ذوالجلال و مهمان او گرديدن است، پروردگار كريمي كه مهمانان خود را گرامي مي دارد و نظر لطف بر آنها مي افكند

حضرت صادق (عليه السّلام) فرمودند: «رهسپاران حجّ و عمره، بار يابندگان به پيشگاه با عظمت خداوند مي باشند، هر گاه سؤال كنند خداوند به آنها عطا مي كند، دعا كنند خداوند اجابت مي نمايد، شفاعت نمايند خداوند شفاعت آنها را مي پذيرد و اگر سكوت كنند و چيزي هم نگويند خداوند به آنها ثواب مي دهد و بجاي هر درهمي كه در اين راه خرج كرده اند هزار هزار درهم به آنها عنايت مي كند

حضرت رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله وسلّم) فرمودند: «سه دسته به پيشگاه خداوند بار مي يابند:

1-بجا آورندگان حجّ

2-كساني كه براي انجام عمره رهسپار مكّه مي گردند

3- جهادگراني كه به منظور انجام جهاد در راه خدا به حركت در مي آيند

خداوند آنها را دعوت نموده و اجابت نموده اند اينها از خداوند مسألت كردند خداوند نيز آنچه را كه اينها عنايت فرمود»

از آنجا كه اين عمل به اين درجه از اهميّت است، خداوند عظيم در قرآن كريم با تعبيري كه از جهاتي مشتمل بر تأكيد است، فرمودند: «وَ ِللهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلاً ( آيه 97 سوره آل عمران) يعني: بر كساني كه استطاعت زيارت خانه خدا را دارند از جانب خداوند لازم گرديده است كه به انجام اين وظيفه قيام كنند؛ بعد ازآن فرمود:

وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ الله غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ كساني كه كفر ورزيده، از انجام اين وظيفه مهمّ سرباز زنند، خداوند از جهانيان

ص: 504

بي نياز است

حضرت صادق (عليه السّلام) در تفسير آيه 72 از سوره اسراء«وَ مَنْ كان في هذِهِ اَعْمي فَهُوَ في اْلأخِرَهِ اَعْمي وَ اَضَلُّ سَبيلاً» يعني كسي كه در اين دنيا نابينا است در آخرت نيز نابينا و گمراه ترين مردم خواهد بود، فرمودند: «منظور كساني است كه با داشتن قدرت و استطاعت اداي حجّ، آن را به تأخير مي اندازند تا مرگ آنها فرا مي رسد

و نيز حضرتش فرمود: «كسي كه از دنيا مي رود و حجّ خانه خدا را با داشتن استطاعت مالي با اينكه مانعي از قبيل كار بسيار ضروري ويا مرض شديد يا جلوگيري حكومت وقت … در ميان نيست، بجا نياورد در هنگام مرگ در زمره يهود يا نصارا از دنيا مي رود»

در احاديث متعدّدي كه از پيشوايان معصوم (سلام الله عليهم) صادر گرديده است، آمده است كه: «دين اسلام بر 5 پايه استوار شده است نماز، زكات، حجّ، روزه ولايت اهلبيت (عليهم السّلام)

همانطور كه گروهي از احاديث، كساني كه با داشتن استطاعت وامكانات در انجام اين فريضه الهي مسامحه ميكنند را، مورد انتقاد قرار ميدهد، گروه ديگري از اثار نيك وپادشها وفضيلت هاي عمل به اين وظيفه سخن مي گويند مفاد ومضمون آنها اين است:

«افرادي كه براي انجام حجّ رهسپار مكّه وتوفيق انجام آن را يافته اند به اين چند فضيلت نائل مي گردند:

1-گناهان آنها آمرزيده شده مانند روزي كه از مادر متولد شده اند، پاكيزه مي گردند

2-بهشت بر آنها واجب مي شود

3-آنها چون گذشته هاي خودرا اصلاح نموده اند، پس از بازگشت اعمال خود را از سر بگيرند

4-خانواده واموال

ص: 505

آنها در كَنَفِ عنايت خداوند محفوظ است

بسيار شايسته ومستحبّ است كه مسلمانان مخصوصاً آشنايان، مسافر حجّ را با تكريم بدرقه كنند ودر موقع مراجعت از حجّ نيز با توقير واحترم آنان را مورد استقبال قرار دهند كه حضرت باقر (عليه السّلام) فرمودند: «در توقير واحترام كساني كه اعمال حجّ يا عمره را انجام داده اند، بكوشيد»

حضرت سجّاد (عليه السّلام) مي فرمودند: «اي كساني كه به حجّ رهسپار نشده ايد، به افرادي كه به حجّ مشرف شده اند بشارت بدهيد وبا آنها مصافحه كنيد وآنان را مورد تعظيم وتكريم قرار بدهيد تا در اجر وثواب با آنها شريك باشيد»

حضرت رسول اكرم (صلّي الله عليه واله وسلّم) در باره كساني كه از مكّه بازگشته بودند با اين عبارات دعا مي كردند: «قَبِلَ اللهُ مِنْكَ وَ اَخْلَفَ عَلَيْكَ نَفَقَتَكَ وَ غَفَرَ ذَنْبَكَ» يعني: خداوند اعمال تورا قبول بفرمايد وعوض انچه را كه خرج كردي به تو عنايت كند و گناهانت را بيامرزد

احكام حجّ

(مسأله 2032) حجّ؛زيارت كردن خانه خدا وانجام اعمالي است كه دستور داده اند ودر آنجا بجا آورده شود و در تمام عمر بر كسي كه اين شرايط را دارا باشد، يك مرتبه واجب مي شود:

اوّل: آنكه بالغ باشد

دوّم: آنكه عاقل و آزاد باشد

سوّم: به واسطه رفتن به حجّ مجبور نشود كه كار حرامي را كه اهميّتش در شرع از حجّ بيشتر است انجام دهد؛يا عمل واجبي را كه از حجّ مهم تر است ترك نمايد

چهارم: آنكه مستطيع باشد و مستطيع بودن چند چيز است:

اوّل: آنكه راه وچيزهايي راكه بر حسب حالش در سفر به آن محتاج است ودر

ص: 506

كتابهاي مفّصل گفته شده دارا باشد ونيز مركب سواري يا مالي كه بتواند آنها را تهيّه كند داشته باشد

دوّم: سلامت مزاج وتوانايي آن را داشته باشد كه بتواند مكّه رود وحجّ را بجا آورد

سوّم: در راه مانعي از رفتن نباشد واگر باشند، يا انسان بترسد كه در راه از راه ديگري بتواند برود، اگر چه دورتر باشد درصورتي كه مشقّت نداشته باشد وخيلي غير متعارف نباشد، بايد از آن راه برود

چهارم: بقدر بجا آوردن اعمال حجّ وقت داشته باشد

پنجم: مخارج كساني را كه خرجي آنان بر او واجب است مثل زن وبچّه ومخارج كساني را كه مردم خرجي دادن به آنها را لازم مي دانند داشته باشد

ششم: بعد از برگشتن، كسب، يا زراعت، يا عايدي ملك، يا راه ديگري براي معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود به زحمت زندگي كند

(مسأله 2033) كسي كه بدون خانه ملكي رفع احتياجش نمي شود، وقتي حجّ بر او واجب است كه پول خانه راهم داشته باشد

(مسأله 2034) زني كه ميتواند مكّه برود، اگر بعد از برگشتن از خود مالي نداشته باشد وشوهرش هم مثلاً فقير باشد وخرجي اورا ندهد، وناچار شود كه به سختي زندگي كند، حجّ بر او واجب نيست

(مسأله 2035) اگر كسي توشه راه ومَركب سواري نداشته باشد وديگري به او بگويد حجّ برو ومن خرج تو وعيالات تو را در موقعي كه در سفر حجّ هستي مي دهم در صورتي كه اطمينان داشته باشد كه خرج اورا مي دهد واز طرفي تعطيل كردن شغل خود ومتوقف شدن كارش در مدّت رفتن به حجّ و برگشتن موجب به

ص: 507

زحمت افتادن وبه هم خوردن وضع زندگي او نشود حجّ بر او واجب ميشود

(مسأله 2036) اگر خرجي رفتن وبرگشتن وخرجي عيالات كسي را در مدّتي كه مكّه مي رود

(مسأله 2037) اگر مخارج رفتن وبرگشتن ومخارج عيالات كسي را در مدّتي كه مكّه مي رود وبر مي گردد به او بدهند وبگويند حجّ برو ولي ملك او نكنند، در صورتي كه اطمينان داشته باشد كه از او پس نمي گيرند، حجّ بر او واجب ميشود

(مسأله 2038) اگر مقداري مال كه براي حجّ كافي است به كسي بدهند وبا او شرط كنند كه در راه مكّه خدمت كسي كه مال را داده بنمايند، حجّ بر او واجب نمي شود

(مسأله 2039) اگر براي مقداري مال به كسي بدهند وحجّ بر او واجب شود، چنانچه حجّ نمايد؛ هر چند بعداً مالي از خود پيدا كند، ديگر حجّ بر او واجب نيست

(مسأله 2040) اگر براي تجارت مثلاً تا جدّه برود ومالي به دست آورد كه اگر بخواهد از آنجا به مكّه رود مستطيع باشد، بايد حجّ كند ودر صورتي كه حجّ نمايد، اگر چه بعداً مالي پيدا كند كه بتواند از وطن خود به مكّه برود، ديگر حجّ بر او واجب نيست

(مسأله 2041) اگر انسان اجير شود كه ازطرف كس ديگر حجّ كند چنانچه خودش نتواند برود وبخواهد ديگري را از طرف خودش بفرستد، بايد از كسي كه او را اجير كرده اجازه بگيرد

(مسأله 2042) اگر كسي مستطيع شود ومكّه نرود وفقير شود، بايد اگر چه به زحمت باشد بعداً حجّ كند واگر به هيچ قسم نتواند حجّ برود؛ چنانچه كسي اورا براي

ص: 508

حجّ اجير كند، بايد به مكّه رود وحجّ كسي را كه براي او اجير شده بجا آورد وتا سال بعد در مكّه بماند وبراي خود حجّ نمايد ملي اگر ممكن باشد كه اجير شود واجرت را نقد بگيرد وكسي كه او را اجير كرده راضي شود كه حجّ اورا در سال بعد بجا آورد، بايد سال اوّل براي خود وسال بعد براي كسي كه اجير شده حجّ نمايد

(مسأله 2043) اگر در سال اوّلي كه مستطيع شده به مكّه رود ودر وقت معيّني كه دستور داده اند به عرفات ومشعر الحرام نرسد، چنانچه در سالهاي بعد مستطيع نباشد، حجّ بر او واجب نيست ولي اگر از سالهاي پيش مستطيع، اگر چه به زحمت باشد بايد حجّ كند

(مسأله 2004) اگر در سال اوّلي كه مستطيع شده حج نكند و بعد به واسطه پيري يا مرض و ناتواني نتواند حج نمايد و نااميد باشد از اينكه بعداً خودش حج كند، بايد ديگري را از طرف خود بفرستد، بلكه اگر در سال اوّلي كه به قدر رفتن حج مال پيدا كرده، به واسطه پيري يا مرض يا ناتواني نتواند حج كند، احتياط مستحب آن است كسي را از طرف خود بفرستد كه حج نمايد

(مسأله 2045) كسي كه از طرف ديگري براي حج اجير شده، بايد طواف نساء را از طرف او بجا آورد و اگر بجا نياورد، زن بر آن اجير حرام مي شود

(مسأله 2046) اگر طواف نساء را در ست بجا نياورد يا فراموش كند، چنانچه بعد از چند روز يادش بيايد و از بين راه برگردد و بجا آورد صحيح است ودر صورت

ص: 509

فراموشي چنانچه برگشتن براي او مشّقت و زحمت است مي تواند نائب بگيرد و تا هنگامي كه بوسيله خود يا نائب او طواف نساء انجام نشده است، زن بر او حرام است

خريد و فروش

اقتصاد و معاملات

دين اسلام كار و كسب و تحصيل مال و ثروت و بطور كلّي فعاليتّهاي اقتصادي اي كه بر اساس موازين اسلامي صورت مي گيرد را، يك نوع عبادت و موجب اجر و ثواب مي داند كه حضرت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله) فرمودند: «عبادت، هفتاد جزء است و با فضيلت ترين آن كوشش در راه تحصيل مال از راه حلال است» و بطور كلّي احاديث فراواني كه در اين رابطه از پيغمبر بزرگ اسلام و اهل البيت گرامش (سلام الله عليهم) نقل گرديده است بر اين مطلب دلالت دارند كه نظر اسلام اينست كه مسلمانان داراي اقتصاد مستقل و خودكفا و فعّال باشند و افرادي كه قدرت كار و ابتكار دارند، هرگز به بطالت و كسالت نبايد تن در بدهند و بطور منظّم و جدّي در راه ايجاد كار و اشتغال و كار و بكار بردن ابتكار بكوشند و كساني كه امكانات مالي دارند هرگز ثروت خود را راكت نگذارند و آن را در راه مضاربه، و مزارعه و مساقاه و تأسيس و اداره مراكز توليدي و ايجاد اشتغال بكار بيندازند تا در نتيجه اين بسيج اقتصادي همگاني علاوه بر از بين بردن فقر داراي اقتصاد مستقل باشند و تا علاوه بر اينكه سنگيني زندگي خود را بر دوش ديگران نيفكند، منشأ خدمات و كمك به ديگران باشند

حضرت امير مؤمنان (عليه السلام) فرمودند: «مردمي كه با داشتن آب و خاك، محتاج

ص: 510

هستند از رحمت خداوند بدور مي باشند»

حضرت صادق (عليه السلام) به شخصي در مقام تشويق و ترغيب به كار فرمودند: «بار بر سر خود حمل كن و اين زحمت را تحمّل كن و از ديگران بي نياز باش»

حضرت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله) فرمودند: «كسي كه شب را در حالي به صبح مي آورد كه در نتيجه در پيش گرفتن راه كسب حلال خسته شده است، خداوند گناه او را مي آمرزد»

حضرت صادق (عليه السّلام) به مردي 700 دينار به عنوان مضاربه دادند و فرمودند:

«اين پول را از اين نظر در اختيار تو گذاشتم كه دوست مي دارم خداوند مرا در حالي كه پول را راكد نگذاشته و در جريان كار و تحصيل فائده قرار داده ام، ببيند»

مطلب مهمّ در اينجا اين است كه پيشوايان بزرگ اسلام تأكيد بسيار زيادي بر اين موضوع داشته اند كه مسلمانان مسائل و احكام مربوط به اقتصاد اسلامي را ياد بگيرند تا هرگز دچار تخلّف از موازين اسلامي نشوند

حضرت اميرمؤمنان (عليه السّلام) تاجران و كَسَبه را مخاطب ساخته سه مرتبه به آنها فرمودند: «اَلْفِقهُ ثُمَّ الْمَتْجَرُ» يعني نخست احكام و مسائل شرعي را ياد بگيريد سپس به تجارت مشغول شويد

حضرت باقر (عليه السّلام) فرمودند كه حضرت اميرمؤمنان (عليه السّلام) هر روز صبح در يك يك بازارهاي كوفه در حالي كه تازيانه خود را بر دوش نهاده بود گردش مي كرد و به هر يك از آن بازارها كه مي رسيد مي ايستاد و به آنها مي فرمود: «خيرو بركت را از خداوند بخواهيد و سختگيري را كنار گذاشته معاملات را با

ص: 511

سُهُولت انجام بدهيد وميان خريداران فرق مگذاريد و خود را با حِلْم و حوصله آراسته كنيد از دروغگويي و قسم خودداري كنيد و از ظلم و اِجْحاف جدّاً بپرهيزيد و يار و ياور مظلومان باشيد و هرگز به ربا خواري نزديك مشويد و پيمانه و ميزان را مراعات كنيد و از حقّ مردم كم نگذاريد و در راه فساد و تباهي هرگز گام مگذاريد»

به اين ترتيب همه بازارهاي شهر را گردش مي كرد و در هر يك احكامي را كه ستون فقرات اقتصاد اسلامي است بيان مي كردند

دراسلام هر نوع كار و كسب مشروع، مقدّس و اشتغال به آن يك نوع عبادت است و فقط تأكيد اسلام بر اين است كه كار، مشروع و انجام دهنده كار امين و درستكار باشد كه حضرت امير مؤمنان (عليه السّلام) فرمودند: «خداوند متعال كسي را كه صاحب حِرْفه و امين باشد دوست مي دارد»

حضرت باقر (عليه السّلام) فرمودند: «كسي كه به اين منظور به فعاليّت هاي اقتصادي مي پردازد كه خودكفا باشد و از مردم بي نياز بگردد و علاوه بر اداره خانواده خود به امور اقتصادي همسايگان خود نيز رسيدگي كند، در روز قيامت درحالي كه چهره اش مانند ماه شب چهارده مي درخشد خداوند را ملاقات مي كند» ولي براي برخي از كارها فضيلت بيشتري ذكر شده است:

1-زراعت

حضرت صادق (عليه السّلام) فرمودند: «كشاورزان گنجهاي خدا در روي زمين مي باشند و در ميان كارهاي اقتصادي هيچ كاري در نزد خدا محبوب تر از زراعت نيست و خداوند هيچ پيغمبري را بر نيانگيخت مگر اينكه به كشاورزي اشتغال داشت داشت جز ادريس

ص: 512

(عليه السّلام) كه خياط بود»

و نيز فرمود: «زراعت كنيد و درخت بكاريد، سوگند به خدا عملي حلال تر و پاكيزه تر از آنها را مردم انجام نداده اند»

حضرت كاظم (عليه السّلام) در موقعي كه مشغول زراعت بودند فرمودند: «پيغمبر و امير مؤمنان و پدران من همه با دست خودكار مي كردند و بعد افزودند همه پيغمبران و جانشينان آنان و صالحان با دست خود كار مي كرده اند»

2- تجارت

حضرت پيغمبر (صلّي الله عليه وآله) فرمودند: بركت ده قسمت است و نُه قسمت آن در تجارت است حضرت صادق (عليه السّلام) فرمودند: تجارت موجب افزايش عقل است

چيزهايي كه در خريد و فروش مستحبّ است

(مسأله 2047) يادگرفتن احكام معاملات به قدري كه مورد احتياج است كه اگر ياد نگيرد ممكن است به حرام بيفتد و معامله باطلي انجام بدهد لازم است و مستحبّ است فروشنده بين مشتريها در قيمت جنس فرق نگذارد مگر به لحاظ علم و تقوا و در قيمت جنس سختگيري نكند و كسي كه با او معامله كرده، اگر پشيمان شود و از او تقاضا كند كه معامله را بهم بزند بپذيرد

(مسأله 2048) اگر انسان نداند معامله اي كه كرده صحيح است يا باطل، نمي تواند در مالي كه گرفته تصرّف نمايد ولي چنانچه در موقع معامله احكام آن را مي دانسته و بعد از معامله شك كند، تصرّف او اشكال ندارد و معامله صحيح است

(مسأله 2049) كسي كه مال ندارد و مخارجي بر او واجب است مثل خرج زن و بچّه، بايد كسب كند و براي كارهاي مستحبّ مانند وسعت دادن به عيالات و دستگيري از فقراء كسب كردن مستحبّ است

معاملات مكروه

(مسأله 2050)

ص: 513

عمده معاملات مكروه از اين قرار است: اوّل ملك فروشي دوّم قصّابي سوّم كفن فروشي چهارم معامله با مردمان پست پنجم معامله بين اذان صبح و اوّل آفتاب ششم آنكه كار خود را خريد و فروش گندم و جو و مانند اينها قرار دهد هفتم آنكه براي خريدن جنس كه ديگري مي خواهد بخرد داخل معامله او شود

معاملات باطل

(مسأله 2051) در چند مورد معامله باطل است:

اوّل: خريد و فروش عين نجاست مثل بول و مُسكِرات، ولي در صورتي كه بشود از آن استفاده حلال ببرند مثل اينكه غائط را كُود نمايند يا خون را در معالجه بيماران مصرف كنند خريد و فروش آن جائز است

دوّم: خريد و فروش مال غصبي مگر آنكه صاحبش معامله را اجازه كند

سوّم: خريد و فروش چيزهائي كه مال نيست مثل حيوانات درنده

چهارم: معامله چيزي كه منافع معمولي آن حرام باشد، مثل آلات قمار

پنجم: معامله اي كه در آن ربا باشد و حرام است، غَشّ در معامله يعني فروختن جنسي كه با چيز ديگر مخلوط است، در صورتي كه آن چيز معلوم نباشد و فروشنده هم به خريدار نگويد مثل فروختن روغني كه آن را با پيه مخلوط كرده است و اين عمل را غَشّمي گويند از پيغمبر اكرم (صَلَّي الله عَلَيهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ) منقول است كه فرمود: «از ما نيست كسي كه در معامله با مسلمانان غَشّ كند يا به آنان ضرر بزند يا تقلّب و حيله نمايد و هركه با برادر مسلمان خود غَشّ كند، خداوند بركت روزي او را مي برد و راه معاش او را مي بندد و او را به

ص: 514

خودش واگذار مي كند»

(مسأله 2052) فروختن چيز پاكي كه نجس شده و آب كشيدن آن ممكن است اشكال ندارد، ولي اگر مشتري بخواهد آن چيز را بخورد بايد فروشنده نجس بودن آن را به او بگويد

(مسأله 2053) اگر چيز پاكي مانند روغن و نفت كه آب كشيدن آن ممكن نيست نجس شود؛ چنانچه مثلاً روغن نجس را براي خوردن به خريدار بدهند معامله باطل و عمل حرام است و اگر براي كاري بخواهند كه شرط آن پاك بودن نيست مثلاً بخواهند نفت نجس را بسوزانند، فروش آن اشكال ندارد

(مسأله 2054) بايد دوائي را كه مثل شراب عين آن نجس است معامله نكنند ولي معامله دوائي كه عينش نجس نيست، اگر به آن احتياج داشته باشند اشكال ندارد و در داروئي كه از عين نجس اخته شده است اگر پول را در مقابل ظرف آن يا در مقابل زحمتي كه دوا فروش متحّمل آن شده است بدهند اشكال ندارد

(مسأله 2055) خريد و فروش روغن و دواهاي روان و عطرهائي كه از ممالك غير اسلامي مي آورند؛ اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشكال ندارد، ولي روغني را كه از حيوان بعد از جان دادن آن مي گيرند، چنانچه در شهر كفار از دست كافر بگيرند و از حيواني باشد كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مي كند، نجس است و معامله آن باطل مي باشد بلكه اگر در شهر مسلمان هم معلوم باشد كه از بلاد كفر آورده شده است بگيرند معامله آن باطل است مگر آنكه بدانند كه آن كافر از مسلمان خريده است

(مسأله 2056) اگر

ص: 515

روباه را به غير دستوري كه در شرع معيّن شده كشته باشند، يا خودش مرده باشد، خريد و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل است

(مسأله 2057) خريد و فروش گوشت و پيه و چرمي كه از ممالك غير اسلامي مي آورند، يا از دست كافر گرفته مي شود باطل است، ولي اگر انسان بداند، كه آنها از حيواني است كه به دستور شرع كشته شده، خريد و فروش آنها اشكال ندارد

(مسأله 2058) خريد و فروش گوشت و پيه و چرمي كه از دست مسلمان در بازار اسلام گرفته شود اشكال ندارد ولي اگر انسان بداند كه آن مسلمان آن را از دست كافر گرفته و تحقيق نكرده كه از حيواني است كه به دستور شرع كشته شده يا نه معامله آن باطل يا حرام و محكوم به نجاست است و اگر از دست مسلمان در بازار كفاّر گرفته شود بنابر احتياط لازم معامله آن باطل است مگر آنكه مسلمان با آن معامله پاك بودن كند و احتمال بدهيم كه پاك بودن آن را بدست آورده است

(مسأله 2059) خريد و فروش مُسكرات حرام و معامله آن باطل است

(مسأله 2060) فروختن مال غصبي باطل است و فروشنده بايد پولي را كه از خريدار گرفته به او برگرداند، مگر آنكه مالك آن مال، اين معامله را امضاء و قبول كند كه در اين صورت معامله صحيح است

(مسأله 2061) اگر مشتري در حقيقت قصد معامله دارد ولي قصدش اينست كه پول جنسي را كه مي خرد ندهد اين قصد به صحّت معامله ضرري نمي رساند و لازم است پول آن را به

ص: 516

فروشنده بدهد و همچنين اگر قصد داشته باشد كه پول جنسي را كه به ذمّه خريدار بعداً از حرام بدهد، معامله صحيح است؛ ولي بايد مقداري را كه بدهكار است از مال حلال بدهد

(مسأله 2062) خريد و فروش آلات لهو مثل تار و ساز حتي سازهاي كوچك حرام است

(مسأله 2063) اگر چيزي را كه مي شود استفاده حلال از آن ببرند به قصد اين بفروشد كه آن را در حرام مصرف كنند مثلاً انگور را به اين قصد بفروشد كه از آن شراب تهيّه نمايند، معامله آن حرام و باطل است

(مسأله 2064) ساختن مجسمه حرام است ولي خريد و فروش آن و صابون و چيزهاي ديگري كه روي آن مجسّمه دارد، اشكال ندارد

(مسأله 2065) خريدن چيزي كه از اقمار، يا دزدي، يا از معامله باطل تهيّه شده باطل و تصّرف در آن مال حرام است و اگر كسي آن را بخرد، بايد به صاحب اصليش برگرداند

(مسأله 2066) اگر روغني را كه با پيه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را معيّن كند مثلاً بگويد اين يك من روغن را مي فروشم، معامله به مقدار پيهي كه در آن است باطل مي شود و مشتري مي تواند نسبت به روغن خالصي هم كه در آن است معامله را بهم بزند ولي اگر آنرا معيّن نكند بلكه يك من روغن بفروشد بعد روغني كه پيه دارد بدهد مشتري مي تواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص مطالبه نمايد

(مسأله 2067) اگر مقدار جنسي را كه با وزن يا پيمانه مي فروشند به زياد تر از همان جنس بفروشد، مثلاً يك من

ص: 517

گندم را به يك من و نيم گندم بفروشد، ربا و حرام است و گناه يك درهم ربا بزرگتر از آنست كه انسان هفتاد مرتبه با محرم خود زنا كند، بلكه اگر يكي از دو جنس، سالم و ديگري معيوب، يا جنس يكي خوب و جنس ديگري بد باشد، يا با يكديگر تفاوت قيمت داشته باشند، چنانچه بيشتر از مقداري كه مي دهد بگيرد، باز هم ربا و حرام است، پس اگر مس درست را بدهد و بيشتر از آن مس شكسته بگيرد يا برنج صدري را بدهد و بيشتر از آن برنج ِگرده بگيرد، يا طلاي ساخته را بدهد و بيشتر از آن طلاي نساخته بگيرد، ربا و حرام مي باشد

(مسأله 2068) اگر چيزي را كه اضافه مي گيرد غير از جنسي باشد كه مي فروشد، مثلاً يك من گندم به يك من گندم و يك قران پول بفروشد باز هم ربا و حرام است بلكه اگر چيز زيادتر نگيرد ولي شرط كند كه خريدار عملي براي او انجام دهد ربا و حرام مي باشد

(مسأله 2069) اگر چيزي را كه مثل پارچه با متر و ذرع مي فروشد، يا چيزي راكه مثل گردو و تخم مرغ كه با شماره معامله مي كنند، بفروشد و زياد تر بگيرد، مثلاً ده تا تخم مرغ بدهد و يازده تا بگيرد، اشكال ندارد

(مسأله 2070) جنسي را كه در بعضي از شهرها با وزن يا پيمانه مي فروشند ودر بعضي از شهرها با شماره معامله مي كنند، اگر در شهري كه آن را با وزن يا پيمانه مي فروشند زيادتر بگيرد ربا و حرام است ودر

ص: 518

شهر ديگر ربا نيست

(مسأله 2071) اگر چيزي را كه مي فروشد و عوضي را كه مي گيرد از يك جنس نباشد، زيادي گرفتن اشكالي ندارد، پس اگر يك من برنج بفروشد و دو من گندم بگيرد معامله صحيح است

(مسأله 2072) اگر جنسي را كه مي فروشد و عوضي راكه مي گيرد ؤ از يك چيز عمل آمده باشد، بايد در معامله زيادي نگيرد، پس اگر يك من روغن بفروشد و در عوض آن يك من و نيم پنير بگيرد، ربا و حرام است و احتياط واجب آن است كه اگر ميوه رسيده را با ميوه نارس معامله كند زيادي نگيرد

(مسأله 2073) جو و گندم در ربا يك جنس حساب مي شود، پس اگر يك من گندم بدهد و يك من و پنج سير جو بگيرد، ربا و حرام است و نيز اگر مثلاً ده من جو بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد، چون جو، را نقد گرفته و بعد از مدّتي گندم را مي دهد، مثل آن است كه زيادي گرفته و حرام مي باشد

(مسأله 2074) اگر مسلمان از كافري كه در پناه اسلام نيست ربا بگيرد اشكال ندارد و نيز پدر و فرزند و زن و شوهر مي توانند از يكديگر ربا بگيرند

شرائط فروشنده و خريدار

(مسأله 2075) براي فروشنده و خريدار شش چيز شرط است:

اوّل: آنكه بالغ باشند

دوّم: آنكه عاقل باشند

سوّم: آنكه حاكم شرع آنان را از تصّف در اموالشان جلوگيري نكرده باشد يا در حال بلوغ، سفيه نباشند

چهارم: آنكه قصد خريد و فروش داشته باشند پس اگر مثلاً به شوخي بگويد مال خود را فروختم،

ص: 519

معامله باطل است

پنجم: آنكه كسي آنها را مجبور نكرده باشد

ششم: آنكه جنس و عوضي را كه مي دهند مالك باشند يا مقل پدر و جدّ صغير اختيار مال در دست آنان باشد و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد

(مسأله 2076) معامله با بچّه نابالغ باطل است، اگر چه پدر يا جدّ آن بچّه به او اجازه داده باشند كه معامله كند، ولي اگر بچّه مميز باشد و چيز كم قيمتي را كه معامله آن براي بچّه ها متعارف است معامله كند اشكال ندارد و نيز اگر طفل وكيل در اجراي صيغه معامله يا وسيله باشد كه پول را به فروشنده بدهد و جنس را به خريدار برساند، يا جنس را به خريدار بدهد و پول را به فروشنده برساند چون واقعاً دو نفر بالغ با يكديگر معامله كرده اند معامله صحيح است، ولي بايد فروشنده و خريدار يقين داشته باشند كه... جنس و پول را به صاحب آن مي رساند

(مسأله 2077) اگر از بچّه نابالغ چيزي بخرد، يا چيزي به او بفروشد؛ بايد جنس يا پول را كه از او گرفته به صاحب آن بدهد، يا از صاحبش رضايت بخواهد و اگر صاحب آن را نمي شناسد و براي شناختن او هم وسيله اي ندارد؛ بايد چيزي را كه از بچّه گرفته، از طرف صاحب آن صدقه بدهد ولي اگر چيزي را كه گرفته مال خود صغير باشد بايد به وليّش برساند و اگر او را پيدا نكرد به حاكم شرع بدهد

(مسأله 2078) اگر كسي با بچّه مميّز درصورتيكه معامله با آن صحيح نيست معامله كند و جنس

ص: 520

يا پولي كه به بچّه داده از بين برود مي تواند از بچّه بعد از بلوغ يا ولي او مطالبه نمايد ولي اگر بچّه مميّز نباشد نمي تواند از بچّه يا ولي او مطالبه نمايد

(مسأله 2079) اگر خريدار يا فروشنده را به معامله مجبور كنند چنانچه بعد از معامله راضي شود و بگويد راضي هستم، معامله صحيح است ولي احتياط مستحبّ آن است كه دوباره صيغه معامله را بخوانند

(مسأله 2080) اگر انسان مال كسي را بدون اجازه او بفروشد چنانچه صاحب مال به فروش آن راضي نشود و اجازه نكند معامله باطل است

(مسأله 2081) پدر و جدّ پدري طفل در صورتي مي توانند مال طفل را بفروشد كه براي او مفسده نداشته باشد بلكه بهتر آن است كه تا مصلحت نباشد نفروشند امّا وصيّ پدر و وصيّ جدّ پدري و حاكم شرع فقط در صورتي مي توانند مال طفل را بفروشد كه مصلحت طفل درآن باشد

(مسأله 2082) اگر كسي مالي را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش صاحب مال معامله را براي خودش اجازه دهد، معامله صحيح است

(مسأله 2083) اگر كسي مالي را غصب كند و بفروشد به قصد اينكه پول آن، مال خودش باشد، چنانچه صاحب مال معامله را اجازه بكند، معامله صحيح است ولي پول مال مالك ميشود نه مال غاصب

شرائط جنس و عوض آن

(مسأله 2084) جنسي كه مي فروشد و چيزي كه عوض آن مي گيرند پنج شرط دارد:

اوّل: آنكه مقدار آن وزن يا پيمانه يا شماره و مانند اينها معلوم باشد

دوّم: آنكه بتوانند آن را تحويل دهند، بنابراين فروختن اسبي كه فرار كرده صحيح نيست

ص: 521

وّم: خصوصيّاتي را كه در جنس و عوض هست و به واسطه آنها ميل مردم به معامله فرق مي كند معيّن نمايد

چهارم: كسي در جنس، يا در عوض آن حقّي نداشته باشد؛ پس مالي را كه انسان پيش كسي گرو گذاشته، بدون اجازه او نمي تواند بفروشد

پنجم: آنكه خود جنس را بفروشد به منفعت آن را، پس اگر مثلاً منفعت يك ساله خانه را بفروشد صحيح نيست ولي چنانچه خريدار بجاي پول منفعت ملك خود را بدهد، مثلاً فرشي را از كسي بخرد و عوض آن يك ساله خانه خود را به او واگذار كند اشكال ندارد و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد

(مسأله 2085) جنسي را كه در شهري با وزن يا پيمانه معامله مي كنند؛ در آن شهر انسان بايد با وزن يا پيمانه بخرد؛ مي تواند همان جنس را در شهري كه با ديدن معامله مي كنند، با ديدن خريداري نمايد

(مسأله 2086) چيزي را كه با وزن خريد و فروش مي كنند با پيمانه هم مي شود معامله كرد، به اينطور كه اگر مثلاً مي خواهد ده من گندم بفروشد؛ با پيمانه اي كه يك من گندم مي گيرد ده پيمانه بدهد

(مسأله 2087) اگر يكي از شرائط هائي كه گفته شد باطل است، معامله باطل است، ولي اگر خريدار و فروشنده راضي باشند كه در مال يكديگر تصّرف كنند تصّرف آنها اشكال ندارد

(مسأله 2088) معامله چيزي كه وقف شده باطل است، ولي اگر بطوري خراب شود كه نتواند استفاده اي را كه مال براي آن وقف شده از آن ببرند، مثلاً حصير مسجد بطوري

ص: 522

پاره شود كه نتوانند روي آن نماز بخوانند، فروش آن اشكال ندارد و درصورتي كه ممكن باشد بايد پول آن را در همان مسجد به مصرفي برسانند كه به مقصود وقف كننده نزديكتر باشد

(مسأله 2089) هرگاه بين كساني كه مال را براي آنان وقف كرده اند بطوري اختلاف پيدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند، گمان آن برود كه مال يا جاني تلف شود؛ مي توانند آن مال را بفروشد و به مصرفي كه به مقصود وقف كننده نزديكتر است برسانند

(مسأله 2090) خريدو فروش ملكي كه آن را به ديگري اجاره داده اند اشكال ندارد، ولي استفاده آن ملك در مدّت اجاره مال مستأجر است و اگر خريدار نداند كه آن ملك را اجاره داده اند، يا به گمان اينكه مدّت اجاره كم است ملك را خريده باشد، پس از اطلاع مي تواند معامله خودش را بهم بزند

صيغه خريد و فروش

(مسأله 2091) در خريد وفروش لازم نيست صيغه عربي بخوانند، مثلاً اگر فروشنده به فارسي بگويد اين مال را در عوض اين پول فروختم و مشتري بگويد قبول كردم معامله صحيح است، ولي خريدار و فروشنده بايد قصد انشاء داشته باشند، يعني به گفتن اين دو جمله مقصودشان خريد و فروش باشد

(مسأله 2092) اگر در موقع معامله صيغه نخوانند، ولي فروشنده در مقابل مالي كه از خريدار مي گيرد، مال خود را ملك او كند و او بگيرد معامله صحيح است و هر دو مالك مي شوند

خريد و فروش ميوه ها

(مسأله 2093) فروش ميوه اي كه گل آن ريخته و دانه بسته بطوري كه معمولاً ديگر از آفت گذشته باشد، پيش از چيدن صحيح است و

ص: 523

نيز فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد

(مسأله 2094) اگر بخواهند ميوهاي را كه بر درخت است، پيش از آنكه گلش بريزد بفروشند بايد چيزي از حاصل زمين كه به تنهايي قابل فروختن است، مانند سبزيها را با آن بفروشند يا ميوه بيش از يك سال را بفروشند

(مسأله 2095) اگر خرمائي را كه زرد يا سرخ شده، بر درخت بفروشند اشكال ندارد، ولي نبايد عوض آن را خرما بگيرند، امّا اگر كسي يك درخت خرما را خانه يا باغ كس ديگر داشته باشد؛ در صورتي كه مقدار آن را تخمين كنند و صاحب درخت خرماي آنرا به صاحبخانه يا باغ بفروشد و عوض آن، خرما بگيرد، چنانچه خرمائي را كه مي گيرد كمتر يا

(مسأله 2096) فروختن خيار و بادنجان و سبزيها و مانند اينها كه سالي چند مرتبه چيده مي شود، در صورتي كه ظاهر و نمايان شده باشد و معيّن كنند كه مشتري در سال چند دفعه آن را بچيند، اشكال ندارد

(مسأله 2097) اگر خوشه گندم و جو را بعد از آنكه دانه بسته، به چيز ديگري غير از گندم و جو بفروشد اشكال ندارد

نقد و نسيه

(مسأله 2098) اگر جنسي را نقد بفروشند، خريدار و فروشنده، بعد از معامله مي توانند جنس و پول را از يكديگر مطالبه نموده و تحويل بگيرند و تحويل دادن خانه و زمين و مانند اينها به اين است كه آن را در اختيار خريدار بگذارند كه بتواند در آن تصرّف كند و تحويل دادن فرش و لباس و مانند اينها به اين است كه آن را طوري در اختيار خريدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را

ص: 524

بجاي ديگر ببرد فروشنده جلوگيري نكند

(مسأله 2099) در معامله نسيه بايد مدّت كاملاً معلوم باشد، پس اگر جنسي را بفروشد كه سر خرمن پول آنرا بگيرد، چون مدّت كاملاً معّين نشده معامله باطل است

(مسأله 2100) اگر جنسي را نسيه بفروشد پيش از اتمام شدن مدّتي كه قرار گذاشته اند؛ نمي تواند عوض آنرا از خريدار مطالبه نمايد، ولي اگر خريدار بميرد و از خودش مال داشته باشد؛ فروشنده مي تواند پيش از اتمام شدن مدّت، طلبي را كه دارد از ورثه او طلب نمايد

(مسأله 2101) اگر جنسي را نسيه بفروشد، بعد از اتمام شدن مدتي كه قرار گذاشته اند، مي تواند عوض آنرا از خريدار مطالبه نمايد، ولي اگر خريدار نتواند بپردازد، بايد او را مهلت دهد

(مسأله 2102) اگر به كسي كه قيمت جنس را نمي داند، مقداري نسيه بدهد و قيمت آنرا به او نگويد معامله باطل است ولي اگر به كسي كه قيمت نقدي جنس را مي داند نسيه بدهد و گرانتر حساب مي كند مثلاً بگويد جنسي را كه به تو نسيه مي دهم توماني يك ريال از قيمتي كه نقد مي فروشند گرانتر حساب مي كنم و او قبول كند، اشكال ندارد

(مسأله 2103) كسي كه جنسي را نسيه فروخته و براي گرفتن پول آن مدّتي قرار داده، اگر مثلاً بعد از گذاشتن نصف مدّت، مقداري از طلب خود را كم كند و بقيّه را نقد بگيرد، اشكال ندارد

معامله سَلَفْ

(مسأله 2104) معامله سلف آن است كه مشتري پول را بدهد كه بعد از مدّتي جنس را تحويل بگيرد و اگر بگويد اين پول را مي دهم كه

ص: 525

مثلاً بعد از شش ماه فلان جنس را بگيرم و فروشنده بگويد قبول كردم، يا فروشنده پول را بگيرد و بگويد فلان جنس را فروختم كه بعد از شش ماه تحويل بدهم معامله صحيح است

(مسأله 2105) اگر پول طلا و نقره يا طلا و نقره را سلف بفروشد به پول طلا و نقره يا به طلا و نقره معامله باطل است ولي اگر جنسي را سلف بفروشد و عوض آنرا جنس ديگر يا پول بگيرد معامله صحيح است و احتياط مستحّب آن است در عوض جنسي كه مي فروشد پول بگيرد و جنس ديگر نگيرد

شرائط معامله سلف

(مسأله 2106) معامله سلف شش شرط دارد:

اوّل: خصوصياتي را كه قيمت جنس به واسطه آنها فرق مي كند معيّن نمايند ولي دقّت زياد هم لازم نيست، همين قدر كه مردم بگويند خصوصيات آن معلوم شده كافي است، پس معامله سلف در نان و گوشت و پوست حيوان و مانند اينها در صورتي كه نشود خصوصّياتشان را بطوري معّين كنند كه براي مشتري مجهول نباشد و معامله غَرَري باشد، باطل است

دوّم: پيش از آنكه خريدار وفروشنده از هم جدا شوند، خريدار تمام قيمت را به فروشنده بدهد، يا به مقدار پول آن از فروشنده طلبكار باشد كه در اين صورت بهتر آن است كه فروشنده پول جنس را به ذمّه مشتري قرار دهد پس از آن مشتري طلبي را كه فروشنده دارد بابت پول جنسي كه به ذمّه او است حساب كند وچنانچه مقداري از قيمت آن را بدهد اگر چه معامله به آن مقدار صحيح است، ولي فروشنده ميتواند معامله همان مقدار را به هم بزند

سوّم:

ص: 526

مدّت را كاملاً معين كنند، ولي اگر مثلاً بگويد تا اوّل خرمن جنس را تحويل مي دهم چون مدّت كاملاً معلوم نشده معامله باطل است

چهارم: وقتي را براي تحويل جنس معيّن كنند كه در آن وقت، به قدري از آن جنس وجود داشته باشد كه اطمينان داشته باشند كه ناياب نخواهد بود

پنجم: بنابر احتياط واجب جاي تحويل جنس را معيّن نمايد، ولي اگر از حرفهاي آنان جاي آن معلوم باشد؛ لازم نيست اسم آنجا را ببرند

ششم: وزن يا پيمانه آن را معّين كنند وجنسي را هم كه معمولاً با ديدن معامله مي كنند اگر سلف بفروشند اشكال ندارد، ولي بايد مثل بعضي از اقسام گردو وتخم مرغ تفاوت افراد آن به قدري كم باشد كه مردم به آن اهميّت ندهند

احكام معامله سلف

(مسأله 2107) انسان نمي تواند جنسي را كه سلف خريده پيش از تمام شدن مدّت بفروشد و بعد از تمام شدن مدّت، اگر چه آن را تحويل نگرفته باشد، فروختن آن اشكال ندارد

(مسأله 2108) در معامله سلف اگر فروشنده جنسي را كه قرار داد كرده بدهد؛مشتري بايد قبول كند ونيز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد يعني همان اوصاف را با زيادتي كمال دارا باشد، مشتري بايد قبول داشته نمايد

(مسأله 2109) اگر جنسي را كه فروشنده ميدهد، پست تر از جنسي باشد كه قرار داد كرده، مشتري مي تواند قبول نكند

(مسأله 2110) اگر فروشنده بجاي جنسي كه قرار داد كرده، جنس ديگري بدهد، در صورتي كه مشتري راضي شود اشكال ندارد

(مسأله 2111) اگر جنسي را كه سلف فروخته در موقعي كه بايد آن را تحويل دهد ناياب

ص: 527

شود ونتواند آن را تهيّه كند، مشتري مي تواند صبر كند تا تهيّه نمايد، يا معامله را به هم بزند وچيزي را داده پس بگيرد

(مسأله 2112) اگر جنسي را بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدّتي تحويل دهد وپول آن را هم بعد از مدّتي بگيرد، معامله باطل است

فروش طلا ونقره به طلا ونقره

(مسأله 2113) اگر طلا را به طلا يا نقره را به نقره بفروشد، سكّه دار باشد يا بي سكّه، در صورتي كه وزن يكي از آنها زيادتر از ديگري باشد، معامله باطل است

(مسأله 2114) اگر طلا را به نقره، يا نقره را به طلا بفروشند معامله صحيح است ولازم نيست وزن آنها مساوي باشد

(مسأله 2115) اگر طلا يا نقره را به طلا، يا نقره بفروشد، بايد فروشنده وخريدار پيش از آنكه از يكديگر جدا شوند، جنس وعوض آن را به يكديگر تحويل دهند واگر هيچ مقدار از چيزي را كه قرار گذاشته اند تحويل ندهند، معامله باطل است

(مسأله 2116) اگر فروشنده يا خريدار تمام چيزي را كه قرار گذاشته تحويل دهد وديگري مقداري از آن را تحويل دهد واز يكديگر جدا شوند، اگر چه معامله به آن مقدار صحيح است ولي كسي كه تمام مال به دست او نرسيده ميتواند معامله را به هم بزند

(مسأله 2117) اگر مقداري خاك نقره معدن را به همان مقدار نقره خالص وبا مقداري خاك طلاي معدن ر به همان مقدار طلاي خالص بفروشد، معامله باطل است؛ ولي فروختن نقره وخاك طلا به نقره به هر صورت اشكال ندارد

مواردي كه انسان مي تواند معامله را بهم بزند

(مسأله 2118) حقّ بهم زدن معامله را خيار مي گويند وخريدار وفروشنده در يازده صورت مي

ص: 528

توانند معامله را بهم بزنند:

اوّل: آنكه از مجلس معامله، متفرّق نشده باشند واين خيار را خيار مجلس مي گويند

دوّم: آنكه مشتري يا فروشنده در بيع يا يكي از دو طرف معامله در معاملات ديگر مغبون شده باشند كه آن را خيار غَبْن مي گويند

سوّم: در معامله قرار داد كنند كه تا مدّت معينّي هردو يا يكي از آنان معامله را بهم بزنند (خيار شرط)

چهارم: فروشنده يا خريدار؛ مال خود را بهتر از انچه هست نشان دهد وطوري وانمود كند كه قيمت مال در نظر مردم زياد شود (خيار تدليس)

پنجم: فروشنده يا خريدار شرط كند كه كاري انجام دهد، يا شرط كند مالي را كه ميدهد طوري مخصوص ي باشد، وبه آن شرط عمل نكند كه دراين صورت ديگري مي تواند معامله را بهم بزند (خيار تخلّف شرط)

ششم: در جنس يا عوض آن عيبي باشد (خيار عيب)

هفتم: معلوم شود جنسي كه فروخته شده ميان فروشنده وديگري بطور مشاع مشترك بوده خواه فروشنده مال غير را هم فروخته باشد يا فقط مال خودش را فروخته باشد ونگفته باشد با ديگري مشاع است كه در اين صورت خريدار اگر به معامله راضي نشد مي تواند معامله را به هم بزند (خيار شركت)

هشتم: فروشنده خصوصيّات جنس معيّني را كه مشتري نديده به او بگويد، بعد معلوم شود طوري كه گفته نبوده است كه در اين صورت مشتري مي تواند معامله را به هم بزند ونيز اگر مشتري خصوصيّات عوض معيّني مي دهد بگويد، بعد معلوم شود طوري كه گفته نبوده است، فروشنده مي تواند معامله را بهم بزند (خيار رؤيت)

نهم:

ص: 529

مشتري پول جنسي را كه نقد خريده تا سه روز ندهد وفروشنده هم جنس را تحويل ندهد كه اگر مشتري شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخير بيندازد و شرط تأخير جنس هم نشده باشد فروشنده مي تواند معامله را بهم بزند ولي اگر جنسي را كه خريده مثل بعضي از ميوه ها باشد كه اگر يك روز بماند ضايع مي شود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخير بيندازد و شرط تأخير جنس هم نشده باشد، فروشنده مي تواند معامله را بهم بزند (خيار تأخير)

دهم: حيواني را خريده باشد كه خريدار تا سه روز مي تواند معامله را بهم بزند (خيار حيوان)

يازدهم: فروشنده نتواند جنسي را كه فروخته تحويل دهد؛ مثلاً اسبي را كه فروخته فرار نمايد كه در اين صورت مشتري مي تواند معامله را بهم بزند (خيار تعذّر تسليم) و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد

(مسأله 2119) اگر خريدار قيمت جنس را نداند، يا در موقع معامله غفلت كند و جنس را گرانتر از قيمت معمولي آن بخرد، چنانچه به قدري گران خريده كه مردم او را مغبون مي دانند و به كمي و زيادي آن اهميّت مي دهند، مي تواند معامله را بهم بزند و نيز اگر فروشنده قيمت جنس را نداند، يا موقع معامله غفلت كند و جنس را ارزانتر از قيمت آن بفروشد درصورتي كه مردم به مقداري كه ارزان فروخته اهميّت بدهند و او را مغبون بدانند، مي تواند معامله را بهم بزند

(مسأله 2120) در معامله بيع شرط كه مثلاً خانه هزار

ص: 530

توماني را به دويست تومان مي فروشند و قرار مي گذارند كه اگر فروشنده سر مدّت پول را بدهد بتواند معامله را بهم بزند در صورتي كه خريدار و فروشنده قصد خريد و فروش داشته باشند، معامله صحيح است

(مسأله 2121) در معامله بيع شرط اگر چه فروشنده اطمينان داشته باشد كه هرگاه سر مدّت پول را ندهد؛ خريدار ملك را به او مي دهد معامله صحيح است ولي اگر سر مدّت پول را ندهد، حق ندارد ملك را از خريدار مطالبه كند و اگر خريدار بميرد؛ نمي تواند ملك را از ورثه او مطالبه نمايد

(مسأله 2122) اگر چاي اعلا را با چاي پست مخلوط كند و به اسم چاي اعلا بفروشد؛ مشتري ميتواند معامله را بهم بزند

(مسأله 2123) اگر خريدار بفهمد مالي را كه گرفته عيبي دارد مثلاً حيواني را بخرد و بفهمد كه يك چشم آن كور است، چنانچه آن عيب پيش از معامله در مال بوده و او نمي دانسته، مي تواند معامله را بهم بزند، يا فرق قيمت سالم و معيوب آن را معيّن كند و به نسبت تفاوت قيمت سالم و معيوب از پولي كه به فروشنده داده پس بگيرد مثلاً مالي راكه به چهار تومان خريده؛ اگر بفهمد معيوب است، در صورتي كه قيمت سالم آن تومان قيمت معيوب آن شش تومان باشد، چون فرق قيمت سالم و معيوب يك چهارم مي باشد مي تواند يك چهارم پولي را كه داده يعني يك تومان از فروشنده بگيرد

(مسأله 2124) اگر فروشنده بفهمد در عوضي كه گرفته عيبي هست؛ چنانچه آن عيب پيش از معامله در عوض بوده

ص: 531

و او نمي دانسته مي تواند معامله را بهم بزند، يا تفاوت قيمت سالم و معيوب را به دستوري كه در مسأله پيش گفته شد بگيرد

(مسأله 2125) اگر بعد از معامله وپيش از تحويل گرفتن مال عيبي در آن پيدا شود، خريدار مي تواند معامله را بهم بزند و نيز اگر در عوض مال بعد از معامله و پيش از تحويل گرفتن، عيبي پيدا شود، فروشنده مي تواند معامله را بهم بزند، ولي اگر بخواهند تفاوت قيمت بگيرند اشكال دارد

(مسأله 2126) اگر بعد از معامله عيب مال را بفهمد و فوراً معامله را بهم نزند، ديگر حقّ بهم زدن معامله را ندارد مگر اينكه جاهل به مسأله باشد كه در اين صورت وقتي فهميد مي تواند معامله را بهم بزند

(مسأله 2127) هرگاه بعد از خريدن جنس عيب آن را بفهمد؛ اگر چه فروشنده حاضر نباشد؛ مي تواند معامله را بهم بزند

(مسأله 2128) در چهار صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبي دارد، نمي تواند معامله را بهم بزند؛ يا تفاوت قيمت بگيرد:

اوّل: آنكه موقع خريدن، عيب مال را بداند

دوّم: به عيب مال راضي شود

سوّم: در وقت معامله بگويد: اگر مال عيبي داشته باشد، پس نمي دهم و تفاوت قيمت هم نمي گيرم

چهارم: فروشنده در وقت معامله بگويد اين مال را با هر عيبي كه دارد مي فروشم ولي اگر عيبي را معّين كند و بگويد مال را با اين عيب مي فروشم و معلوم شود عيب ديگري هم دارد، خريدار مي تواند براي عيبي كه فروشنده معّين نكرده مال را پس دهد؛ يا تفاوت بگيرد

(مسأله 2129) در

ص: 532

سه صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبي دارد؛ نمي تواند معامله را بهم بزند ولي مي تواند تفاوت قيمت بگيرد:

اوّل: آنكه بعد از معامله تغييري در مال بدهد كه مردم بگويند بطوري كه خريداري و تحويل داده شده باقي نمانده است

دوّم: بعد از معامله بفهمد مال عيب دارد و فقط حق برگرداندن آن را ساقط كند

سوّم: بعد از تحويل گرفتن مال، عيب ديگري در آن پيدا شود، ولي اگر حيوان معيوبي را بخرد و پيش از گذشتن سه روز عيب ديگري پيدا كند اگر چه آن را تحويل گرفته باشد، باز هم مي تواند آن را پس دهد و نيز اگر فقط خريدار تا مدّتي حق بهم زدن معامله را داشته باشد، و در آن مدّت مال عيب ديگري پيدا كند، اگر چه آن را تحويل گرفته باشد مي تواند معامله را بهم بزند

(مسأله 2130) اگر انسان مالي داشته باشد كه خودش آن را نديده و ديگري خصوصيات آن را براي او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصّيات را به مشتري بگويد و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده مي تواند معامله را بهم بزند

مسائل متفرقه

(مسأله 2131) اگر فروشنده قيمت خريد جنس را به مشتري بگويد، بايد تمام چيزهايي را كه به واسطه آنها قيمت مال كم يا زياد ميشود بگويد، اگر چه به همان قيمت يا به كمتر از آن بفروشد مثلاً بايد بگويد كه نقد خريده است يا نسيه

(مسأله 2132) اگر انسان جنسي را كه به كسي بدهد وقيمت آن را معيّن كند وبگويد اين جنس را به اين قيمت بفروش

ص: 533

و هرچه زيادتر فروختي مال خودت باشد، اگر مفاد اين گفتار عرفاً اين باشد اين باشد كه شرط كرده است كه زيادي، مالِ دلاّل باشد يعني شرط كرده كه آن را به او هبه كند زيادي هم مال صاحب مال است ولي بايد به شرط خود عمل كند ونيز اگر بگويد اين جنس را به اين قيمت به تو فروختم واو بگويد قبول كردم يا به قصد فروختن، جنس را به او بدهد واو هم به قصد خريدن بگيرد، هر چه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال خود او است ولي اگر بطور جعاله باشد وبه او بگويد اين جنس را اگر به زيادتر از آن قيمت فروختني زيادي مال خودت باشد كه در اين صورت زيادت مال او است نه مال صاحب مال

(مسأله 2133) اگر قصاب گوشت نر بفروشد و بجاي آن؛ گوشت ماده بدهد معصيت كرده است، پس اگر آن گوشت را معيّن كرده و گفته اين گوشت نر را مي فروشم مشتري مي تواند معامله را بهم بزند و اگر آنرا معيّن نكرده؛ در صورتي كه مشتري به گوشتي كه گرفته راضي نشود، قصّاب بايد گوشت نر به او بدهد

(مسأله 2134) اگر مشتري به بزاّز بگويد پارچه اي مي خواهم كه رنگ آ ن نرود و بزاّز پارچه اي به او بفروشد كه رنگ آن برود، مشتري مي تواند معامله را بهم بزند

(مسأله 2135) قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است و اگر دروغ باشد حرام است

شركت

احكام شركت

(مسأله 2136) اگر دو نفر بخواهند با هم شركت كنند، چنانچه هر كدام مقداري از مال خود را با مال ديگري

ص: 534

بطور ي مخلوط كند كه از يكديگر تشخيص داده نشود و به عربي يا به زبان ديگر صيغه شركت را بخوانند، يا كاري كنند كه معلوم باشد مي خواهند با يكديگر شريك باشند، شركت آنان صحيح است

(مسأله 2137) اگر چند نفر در مزدي كه از كار خودشان مي گيرند با يكديگر شريك باشند، مثلا دلاّله كه قرار مي گذارند هر قدر مزد گرفتند روي هم بگذارند و بعداً با هم قسمت كنند شركت آنان صحيح نيست و هر يك از آنان مزد كار خود را مالك است

(مسأله 2138) اگر دو نفر با يكديگر شركت كنند كه هر كدام با اعتبار خود جنسي بخرد و قيمت آنان را خودش بدهكار شود ولي در جنسي كه هر كدام خريده اند و در استفاده آن با يكديگر شريك باشند صحيح نيست؛ اگر هر كدام ديگري را وكيل كند كه جنس را براي او نسيه بخرد بعد هر شريكي جنس را براي خودش و شريكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند شركت صحيح است و اگر از كسي كه جنسي را براي خود خريده ديگري خواهش كند كه او را شريك كند و آن كس به قصد شريك بودن او بگويد تو را شريك كردم و او هم بگويد قبول كردم اين شركت نيز صحيح است و بايد نصف پول را كسي كه شريك شده به او بدهد و همچنين اگر هر كدام ديگري را وكيل كند كه جنس را براي او نسيه بخرد بعد هر شريكي جنس را براي خودش و شريكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند شركت صحيح است

(مسأله 2139) كساني كه به

ص: 535

واسطه عقد شركت با هم شريك مي شوند، بايد مكلّف و عاقل باشند و از روي قصد و اختيار شركت كنند و نيز بايد بتوانند در مال خود تصّرف نمايند، پس آدم سفيهي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند، اگر حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگيري كرده باشد يا در حال بلوغ سفيه باشد، اگر شركت كند صحيح نيست

(مسأله 2140) اگر در عقد شركت شرط كنند كسي كه كار مي كند، يا بيشتر از شريك ديگر كار مي كند بيشتر منفعت ببرد بايد آنچه را شرط كرده اند عمل كنند ولي اگر شرط كنند كسي كه كار نمي كند، يا كمتر كار مي كند بيشتر منفعت ببرد، اين شرط باطل است ولي شركت آنان صحيح است ومنفعت بدست آمده به نسبت مال بين آنها تقسيم مي شود

(مساله 2141) اگر قرار بگذارند كه همه استفاده را يك نفر ببرد، و يا تمام ضرر يا بيشتر آن را از يكي از آنان باشد شركت صحيح است ولي منفعت و ضرر بين آنها به نسبت مال تقسيم مي شود

(مسأله 2142) اگر شرط نكنند كه يكي از شريكها بيشتر منفعت ببرد چنانچه سرمايه آنان يك اندازه باشد منفعت و ضرر را هم به يك اندازه مي برند و اگر سرمايه آنان به يك اندازه نباشد، بايد منفعت و ضرر را به نسبت سرمايه قسمت نمايند، مثلاً اگر دو نفر شركت كنند و سرمايه يكي از آنان دو برابر سرمايه ديگري باشد سهم او از منفعت و ضرر دو برابر سهم ديگري است چه هر دو به يك اندازه كار

ص: 536

كنند يا يكي كمتر كار كند، يا هيچ كار نكند

(مسأله 2143) اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو با هم خريد و فروش نمايند يا هر كدام به تنهايي معامله كنند، يا فقط يكي از آنان معامله كند، بايد به قرار داد عمل نمايند

(مسأله 2144) اگر معيّن نكنند كه كدام يك آنان با سرمايه خريد و فروش نمايد، هيچ يك آنان بدون اجازه ديگري نمي توانند با آن سرمايه كند

(مسأله 2145) شريكي كه اختيار سرمايه شركت با او است بايد به قرارداد شركت عمل كند، مثلاً اگر با او قرار گذاشته اند كه نسيه بخرد، يا نقد بفروشد، يا جنس را از محلّ مخصوصي بخرد، بايد به همان قرارداد رفتار نمايد و اگر با او قراري نگذاشته باشند، بايد داد و ستدي نمايد كه براي شركت ضرر نداشته باشد و معاملات را بطوري كه متعارف است انجام دهد پس اگر مثلاً معمول است كه نقد بفروشد يا مال شركت را در مسافرت همراه خود نبرد بايد به همينطور عمل نمايد و اگر معمول است كه نسيه بدهد يا مال را به سفر ببرد مي تواند همينطور عمل كند

(مسأله 2146) شريكي كه با سرمايه شركت معامله مي كند؛ اگر بر خلاف قراردادي كه با او كرده اند خريد و فروش كند معامله نسبت به حصّه شريك فضولي است اگر اجازه نكند مي تواند عين مالش را و در صورت تلف عين، عوض مالش را از شريك خود بگيرد و همچنين است اگر بر خلاف معمول و متعارف معامله اي را انجام بدهد

(مسأله 2147) شريكي كه با سرمايه شركت معامله

ص: 537

مي كند اگر زياده روي ننمايد و در نگهداري سرمايه كوتاهي نكند و اتفاقاً مقداري ازآن يا تمام آن تلف شود، ضامن نيست

(مسأله 2148) شريكي كه با سرمايه شركت معامله مي كند اگر بگويد سرمايه تلف شده و پيش حاكم شرع قَسَم بخورد، بايد حرف او را قبول كرد

(مسأله 2149) اگر تمام شريكها از اجازه اي كه به تصرّف در مال يكديگر داده اند برگردند؛ هيچكدام نمي توانند در مال شركت تصرّف كنند، و اگر يكي از آنان از اجازه خود برگردد؛ شريكهاي ديگر حق تصرّف ندارند ولي كسي كه از اجازه خود برگشته مي تواند در مال شركت تصرّف كند

(مسأله 2150) هر وقت يكي از شريكها تقاضا كند كه سرمايه شركت را قسمت كنند، اگر چه شركت مدّت داشته باشد، بايد ديگران قبول نمايند

(مسأله 2151) اگر يكي از شريكها بميرد، يا ديوانه، يا بيهوش شود يا سفيه شود و حاكم شرع او را از تصّرف در اموالش جلوگيري كند شريكهاي ديگر نمي توانند در مال شركت تصّرف كنند

(مسأله 2152) اگر شريك، چيزي را نسيه براي خود بخرد، نفع و ضررش مال خود او است ولي اگر براي شركت بخرد و شريك ديگر بگويد به آن معامله راضي هستم، نفع و ضررش مال هر دوي آنان است

(مسأله 2153) اگر با سرمايه شركت معامله اي كنند؛ بعد بفهمند شركت باطل بوده، چنانچه طوري باشد كه اگر مي دانستند شركت درست نيست، به تصررّف در مال يكديگر راضي بودند، معامله صحيح است و هر چه از آن معامله پيدا شود، مال همه آنان است، و اگر اينطور نباشد، در صورتي كه

ص: 538

كساني كه به تصّرف ديگران راضي نبوده اند، بگويند به آن معامله راضي هستيم، معامله صحيح و گرنه باطل مي باشد و در هر صورت هر كدام آنان كه براي شركت كاري كرده است، اگر به قصد مجاّني كار نكرده باشد؛ مي تواند مزد زحمتهاي خود را به اندازه معمول از شريكهاي ديگر بگيرند و سود آن به نسبت سرمايه تقسيم مي شود بلي در صورتي كه معامله فضولي بوده مزد ندارد، هر چند صاحب مال معامله را امضاء نمايد

صلح

احكام صلح

(مسأله 2154) صلح آنست كه انسان با ديگري سازش كند كه مقداري از مال يا منفعت خور را ملك او كند يا حق خور را به او واگذار كند، يا از طلب؛ يا حق خود بگذرد كه او هم در عوض، مقداري از مال، يا منفعت مال يا حق خود را به او واگذار نمايد؛ يا از طلب، يا حقي كه دارد بگذرد بلكه اگر بدون آنكه عوض بگيرد مقداري از مال يا منفعت مال يا حق خود را به كسي واگذار كند يا از طلب يا حق خود بگذرد باز هم صلح صحيح است

(مسأله 2155) دو نفري كه چيزي را به يكديگر صلح مي كنند، بايد بالغ و عاقل باشند وكسي آنها را مجبور نكرده باشد و قصد صلح داشته باشند و حاكم شرع هم آنان را از تصّرف در اموالشان جلوگيري نكرده باشد و در حال بلوغ سفيه نباشد

(مسأله 2156) لازم نيست صيغه صلح به عربي خوانده شود، بلكه با هر لفظي كه بفهماند با هم صلح و سازش كرده اند صحيح است

(مسأله 2157) اگر كسي گوسفندهاي خود را به

ص: 539

چوپان بدهد كه مثلاً يك سال نگهداري كند و از شير آن استفاده نمايد و مقداري روغن بدهد، چنانچه شير گوسفند را در مقابل زحمت هاي چوپان و آن روغن صلح كند صحيح است ولي اگر گوسفند را يك ساله به چوپان اجاره دهد كه از شير آن استفاده نمايد و در عوض، مقداري روغن بدهد اشكال دارد

(مسأله 2158) اگر كسي بخواهد طلب يا حق خود را به ديگري صلح كند در صورتي صحيح است كه او قبول نمايد

(مسأله 2159) اگر انسان مقدار بدهي خو را بداند و طلبكار او نداند، چنانچه طلبكار طلب خود را به كمتر از مقداري كه هست صلح كند، مثلاً پنجاه تومان طلبكار باشد و طلب خور را به ده تومان صلح نمايد، زياد براي بدهكار حلال نيست، مگر آنكه مقدار بدهي خور را به او بگويد و او را راضي كند يا طوري باشد كه اگر مقدار طلب خود را مي دانست، باز هم به آن مقدار صلح مي كرد

(مسأله 2160) اگر بخواهند دو چيزي را كه از يك جنس و وزن آنها معلوم است به يكديگر صلح كنند، در صورتي صحيح است كه وزن يكي بيشتر از ديگري نباشد، ولي اگر وزن آنها معلوم نباشد، اگر چه احتمال دهند كه وزن يكي بيشتر از ديگري است، صلح صحيح است

(مسأله 2161) اگر دو نفر از يك نفر طلبكار باشند، يا دو نفر از دو نفر ديگر طلبكار باشند و بخواهند طلبهاي خود را به يكديگر صلح كنند، چنانچه طلب آنان از يك جنس و وزن آنها يكي باشد مثلاً هر دو ده من گندم طلبكار

ص: 540

باشند؛ مصالحه آنان صحيح است و همچنين است اگر جنس طلب آنان يكي نباشد، مثلاً يكي ده من برنج و ديگري دوازده من گندم طلبكار باشد ولي اگر طلب آنان از يك جنس و چيزي باشد كه معمولاً با وزن يا پيمانه آن را معامله مي كنند، در صورتي كه وزن يا پيمانه آنها مساوي نباشد، مصالحه آنان اشكال دارد

(مسأله 2162) اگر از كسي طلب دارد كه بايد بعد از مدتّي بگيرد، چنانچه طلب خود را به مقدار كمتري صلح كند و مقصودش اين باشد كه از مقداري از طلب خود گذشت كند و بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد

(مسأله 2163) اگر دو نفر چيزي را با هم صلح كنند، با رضايت يكديگر مي توانند صلح را بهم بزنند و نيز اگر در ضمن مصالحه براي هر دو، يا يكي از آنان، حقّ بهم زدن مصالحه را قرار داده باشند، كسي كه آن حق را دارد مي تواند صلح را بهم بزند

(مسأله 2164) تا وقتي خريدار و فروشنده از مجلس معامله متفّرق نشده اند مي توانند معامله را بهم بزنند و نيز اگر مشتري حيواني را بخرد، تا سه روز حقّ بهم زدن معامله را دارد و همچنين اگر پول جنسي را كه نقد خريده تا سه روز ندهد و جنس را تحويل نگيرد، فروشنده مي تواند معامله را بهم بزند، ولي كسي كه مالي را صلح مي كند در اين سه صورت حقّ بهم زدن صلح را ندارد و در هشت صورت ديگر كه در احكام خريد و فروش گفته شد مي تواند صلح را بهم بزند

(مسأله 2165) اگر چيزي

ص: 541

را كه به صلح گرفته معيوب باشد، مي تواند صلح را بهم بزند، ولي نمي تواند تفاوت قيمت صحيح و معيوب را بگيرد

(مسأله 2166) هر گاه مال خود را به كسي صلح نمايد و با او شرط كند كه اگر بعد از مرگ وارثي نداشتيم بايد چيزي را كه به تو صلح كردم وقف كني و او هم اين شرط را قبول كند؛ بايد به شرط عمل نمايد

اجاره

احكام اجاره

(مسأله 2167) اجاره دهنده و كسي كه چيزي را اجاره مي كند بايد مكلّف و عاقل باشند و به اختيار خودشان اجاره را انجام دهند و نيز بايد در مال خود حقّ تصرّف داشته باشند، پس سفيهي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند چنانچه حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگيري كرده باشد يا در حال بلوغ سفيه باشد اگر چيزي را اجاره كند، يا اجاره دهد، صحيح نيست

(مسأله 2168) انسان مي تواند از طرف ديگري وكيل شود و مال او را اجاره دهد

(مسأله 2169) اگر وليّ، يا قيّم بچّه مال او را اجاره دهد، يا خود او را اجير ديگري نمايد اشكال ندارد و اگر مدّتي از زمان بالغ شدن او را جزء مدّت اجاره قرار دهد، بعد از آنكه بچّه بالغ شد، مي تواند بقيه اجاره را بهم بزند، ولي هرگاه طوري بوده كه اگر مقداري از زمان بالغ بودن بچّه را جزء مدّت اجاره نمي كرد؛ بر خلاف مصلحت بچّه بود، نمي تواند اجاره را بهم بزند

(مسأله 2170) بچّه صغيري را كه وليّ ندارد بدون اجازه مجتهد نمي شود اجير كرد و كسي كه

ص: 542

به مجتهد دسترسي ندارد، مي تواند از يك نفر مؤمن كه عادل باشد؛ اجازه بگيرد و او را اجير نمايد

(مسأله 2171) اجاره دهنده و مستأجر لازم نيست صيغه عربي بخوانند، بلكه اگر مالك به كسي بگويد، ملك خود را به تو اجاره دادم و او بگويد قبول كردم، اجاره صحيح است و نيز اگر حرفي نزنند و مالك به قصد اينكه ملك را اجاره دهد، آن را به مستأجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن بگيرد اجاره صحيح مي باشد

(مسأله 2172) اگر انسان بدون صيغه خواندن بخواهد براي انجام عملي اجير شود؛ همين كه با رضايت طرف معامله مشغول آن عمل شد اجاره صحيح است

(مسأله 2173) كسي كه نمي تواند حرف بزند، اگر با اشاره حرف بزند، اگر با اشاره حرف بزند، اگر با اشاره بفهماند كه ملك را اجاره داده، يا اجاره كرده، صحيح است

(مسأله 2174) اگر خانه يا دكان يا اطاقي را اجاره كند و صاحب ملك با او شرط كند كه فقط خود او از آنها استفاده نمايد، مستأجر نمي تواند آن را به ديگري اجاره دهد و اگر شرط نكند مي تواند آن را به ديگري اجاره دهد ولي اگر بخواهد به زيادتر از مقداري كه اجاره كرده آن را اجاره دهد، بايد در آن، كاري مانند تعمير و سفيدكاري انجام داده باشد خواه به غير جنسي كه اجاره كرده آن را اجاره دهد يا به همان جنس

(مسأله 2175) اگر اجير با انسان شرط كند كه فقط براي انسان كار كند، نمي شود او را به ديگري اجاره داد و اگر شرط نكند،

ص: 543

بايد به زيادتر از آنچه كه او را اجاره كرده اجاره ندهد، خواهد به همان جنس اجاره دهد يا بغير جنسي كه اجاره كرده

(مسأله 2176) اگر غير خانه و دكان و اطاق و اجير، چيز ديگر مثلاً زمين را اجاره كند و مالك با او شرط نكند كه فقط خودش از آن استفاده نمايد، اگر چه بيشتر از مقداري كه اجاره كرده آن را اجاره دهد اشكال ندارد

(مسأله 2177) اگر خانه يا دكاني را مثلاً يك ساله به صد تومان اجاره كند و از نصف آن خودش استفاده نمايد، مي تواند نصف ديگر آن را به صد تومان اجاره دهد، ولي اگر بخواهد نصف آن را به زيادتر از مقداري كه اجاره كرده مثلاً به صد و بيست تومان اجاره دهد، بايد در آن، كاري مانند تعمير انجام داده باشد

شرائط مالي كه آن را اجاره مي دهند

(مسأله 2178) مالي را كه اجاره مي دهند چند شرط دارد:

اوّل: آنكه معيّن باشد، پس اگر بگويد يكي از خانه هاي خود را اجاره دادم درست نيست

دوم: مستأجر آن را ببيند، يا كسي كه آن را اجاره ميدهد طوري خصوصيّات آن را بگويد كه كاملاً معلوم باشد

سوّم: تحويل دادن آن ممكن باشد، پس اجاره دادن اسبي كه فرار كرده باطل است

چهارم: آن مال به واسطه استفاده كردن از بين نرود، پس اجاره دادن نان وميوه وخوردنيهاي ديگر صحيح نيست

پنجم: استفاده اي كه مال را براي آن اجاره داده اند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمين براي زراعت در صورتي كه اب باران كفايت آن را نكند واز آب نهر هم مشروب نشود صحيح است

ششم: چيزي را كه

ص: 544

اجاره ميدهد مال خود او باشد واگر مال كس ديگر را اجاره دهد، در صورتي صحيح است كه صاحبش رضايت دهد

(مسأله 2179) اجاره دادن درخت براي آنكه از ميوه اش استفاده كنند در صورتي كه ميوه اش موجود نباشد، صحيح است؛ امّا اگر ميوه آن فعلاً موجود است ومثل چاهي است كه فعلاً اب دارد اجاره آن صحيح نيست ولي به عنوان صلح باشد اشكال ندارد وبعيد نيست كه فروش ميوه بر درخت با تعيين مقدار آن به وسيله مشاهده اهل خبره صحيح باشد چنانچه نيز بعيد نيست كه معامله ميوه بر درخت از باب فروش واجاره نباشد وخود يك معامله مستقل باشد

(مسأله 2180) زن ميتواند براي آنكه از شيرش استفاده كند اجير شود ولازم نيست از شوهر خود اجازه بگيرد، ولي اگر به واسطه شير دادن، حقّ شوهر از بين برود، بدون اجازه او نمي تواند اجير شود

شرائط استفاده اي كه مال را براي آن اجاره ميدهند

(مسأله 2181) استفاده كه مال را براي آن اجاره ميدهند چهار شرط دارد:

اوّل: آنكه حلال باشد، بنابر اين اجاره دادن دكان براي شراب فروشي يا نگهداري شراب وكرايه دادن حيوان براي حمل ونقل شراب باطل است

دوّم: پول دادن براي آن استفاده در نظر مردم بيهوده نباشد وهمچنين معتبر است كه آن عمل شرعاً بطور مجّاني ورايگان واجب نباشد بنابر اين اجير شدن براي انجام نماز هاي پنج گانه وتجهيز اموات جائز نيست

سوّم: اگر چيزي را كه اجاره مي دهند چند استفاده دارد، استفاده اي را كه مستأجر بايد از آن ببرد معيّن نمايند، مثلاً اگر حيواني را كه سواري مي دهد و بار مي برد، اجاره دهند؛ بايد در موقع اجاره

ص: 545

معيّن كنند كه سواري يا باربري ان، مال مستأجر است يا همه استفاده هاي آن

چهارم: مدّت استفاده را معيّن نمايند واگر مدّت معلوم نباشد ولي عمل را معيّن كنند مثلاً با خيّاط قرار بگذارند كه لباس معيّني را بطور مخصوصي بدوزد، كافي است

(مسأله 2182) اگر ابتداي مدّت اجاره را معيّن نكنند، ابتداي آن بعد از خواندن صيغه اجاره است

(مسأله 2183) اگر خانه اي را مثلاً يك سال اجاره دهند وابتداي آن را يك ماه بعد از خواندن صيغه قرار دهند اجاره صحيح است، اگر چه موقعي كه صيغه مي خوانند خانه در اجاره ديگري باشد

(مسأله 2184) اگر مدّت اجاره را معلوم نكند وبگويد هر وقت در خانه نشستي اجاره ان، ماهي ده تومان است، اجاره صحيح نيست

(مسأله 2185) اگر به مستأجر بگويد خانه را يك ماهه به ده تومان اجاره دادم و بعد از آن از آن هم هر قدر بنشيني اجاره آن ماهي ده تومان است واو هم بگويد قبول كردم، در صورتي كه ابتداي مدّت اجاره را معيّن كنند يا ابتداي آن معلوم باشد، اجاره ما اوّل صحيح است

(مسأله 2186) خانه اي را كه غريب و زوّار در آن منزل مي كنند ومعلوم نيست چقدر در آن مي مانند، اگر قرار بگذارند كه مثلاً شبي يك تومان بدهند وصاحب خانه راضي شود استفاده از آن خانه اشكال ندارد ولي چون مدّت اجاره را معلوم نكرده اند اجاره نسبت به غير از شب اوّل صحيح نيست وصاحب خانه هر وقت بخواهد مي تواند آنان را (در غير از شب اوّل) بيرون كند

مسائل متفرقه اجاره

(مسأله 2187) مالي را كه مستأجر

ص: 546

بابت اجاره ميدهد بايد معلوم باشد، پس اگر از چيزهائي است كه مثل گندم با وزن معامله ميكنند، بايد وزن آن معلوم باشد واگر از چيزهائي است كه مثل پول با شماره معامله مي كنند بايد شماره معيّن باشد واگر مثل اسب و گوسفند است، بايد اجاره دهنده آن را ببيند، يا مستأجر خصوصيّات آن را به او بگويد

(مسأله 2188) اگر زميني را براي زراعت جو يا گندم يا محصول ديگر اجاره دهد ومال الاجاره يا گندم همان زمين قرار دهد، اجاره صحيح نيست

(مسأله 2189) كسي كه چيزي را اجاره داده، تا آن چيز را تحويل ندهد، حقّ ندارد اجاره آن را مطالبه كند و نيز اگر براي انجام عملي اجير شده باشد، پيش از انجام عمل حقّ مطالبه اجرت را ندارد

(مسأله 2190) هرگاه چيزي راكه اجاره داده تحويل دهد، اگر چه مستأجر تحويل نگيرد، يا تحت اختيار او قرار گرفته و يا تحويل گرفته ولي تا آخر مدّت اجاره از آن استفاده نكند، بايد مال الاجاره آن را بدهد

(مسأله 2191) اگر انسان اجير شود كه در روز معيّني كاري را انجام دهد و در آن روز براي انجام آن كار حاضر شود، كسي كه او را اجير كرده اگر چه آن كار را به او مراجعه نكند: بايد اجرت او را بدهد، مثلاً اگر خياطي را در روز معيّني براي دوختن لباسي اجير نمايد و خيّاط در آن روز آماده كار او باشد، اگر چه پارچه را به او ندهد كه بدوزد، بايد اجرتش را بدهد چه خيّاط بيكار باشد، چه براي خودش يا ديگري كار كند

(مسأله 2192) اگر

ص: 547

بعد از تمام شدن مدّت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، مستأجر بايد مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد، مثلاً اگر خانه اي را يك ساله به صد تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده: چنانچه اجاره آن خانه معمولاً پنجاه تومان است؛ بايد پنجاه تومان را بدهد و اگر دويست تومان است، بايد دويست تومان را بپردازد و نيز اگر بعد از گذاشتن مقداري از مدّت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، بايد اجاره آن مدّت را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد

(مسأله 2193) اگر چيزي را كه اجاره كرده از بين برود، مثلاً ماشيني را براي رفتن از قم به تهران كرايه كرده بود از بين برود چنانچه در نگهداري آن كوتاهي نكرده و در استفاده بردن از آن هم زياده روي ننموده ضامن نيست، و نيز اگر مثلاً پارچه اي را كه به خيّاط داده از بين برود در صورتي كه خيّاط زياده روي نكرده و در نگهداري آن هم كوتاهي نكرده باشد، نبايد عوض آن را بدهد

(مسأله 2194) هرگاه صنعتگري چيزي را كه گرفته ضايع كند، مثلاً پارچه اي را گرفته كه لباس بدوزد خراب كند و ناقص بدوزد ضامن است

(مسأله 2195) اگر قصّاب سر حيواني را ببرد و آن را حرام كند چه مزد گرفته باشد، چه مجّاني سر بريده باشد، بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد

(مسأله 2196) اگر حيواني را اجاره كند و معيّن نمايد كه چقدر بار بر آن بگذارد، چنانچه بيشتر از آن مقدار بار كند و آن حيوان بميرد يا معيوب شود ضامن

ص: 548

شود ضامن است و نيز اگر مقدار بار را معيّن نكرده باشند و بيشتر از معمول بار كند و حيوان تلف شود، يا معيوب گردد ضامن مي باشد

(مسأله 2197) اگر حيواني را براي بردن بار شكستني اجاره دهد؛ چنانچه آن حيوان بلغزد، يا رم كند و بار را بشكند، صاحب حيوان ضامن نيست ولي اگر به واسطه زدن و مانند آن كاري كند كه حيوان زمين بخورد و بار را بشكند ضامن است

(مسأله 2198) اگر كسي بچّه اي را ختنه كند و ضرري به آن بچّه برسد؛ يا بميرد چنانچه بيشتر از معمول بريده باشد ضامن است و اگر بيشتر از معمول نبريده باشد، ضامن نيست

(مسأله 2199) اگر دكتر به دست خود به مريض دوا بدهد، يا درد و دواي مريض را به او بگويد و مريض دوا را بخورد؛ چنانچه در معالجه خطا كند و به مرض ضرري برسد يا بميرد، دكتر ضامن است و همچنين اگر پس از مراجعه به او بگويد فلان دوا براي فلان مرض فائده دارد و به واسطه خوردن دوا ضرري به مريض برسد، يا بميرد در صورتي كه در فنّ خود مهارت و حذاقت لازم را نداشته باشد و يا مسامحه كند و عملاً اهميّت لازم را ندهد، ضامن است

(مسأله 2200) هرگاه دكتر به مريض يا وليّ او بگويد كه اگر ضرري به مريض برسد ضامن نباشد؛ در صورتي كه دقّت و احتياط خود را بكند و در فنّ خود حذاقت لازم را داشته باشد و به مريض ضرري برسد، يا بميرد، دكتر ضامن نيست

(مسأله 2201) مستأجر و كسي كه چيزي را اجاره

ص: 549

داده، با رضايت يكديگر مي توانند معامله را بهم بزنند و نيز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو يا يكي از آنان حقّ بهم زدن معامله را داشته باشند، مي توانند مطابق قرار داد، اجاره را بهم بزنند

(مسأله 2202) اگر اجاره دهند، يا مستأجر بفهمد كه مغبون شده است، چنانچه در موقع خواندن صيغه مُلتَفِت نباشد كه مغبون است، مي تواند اجاره را بهم بزند ولي اگر در صيغه اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حقّ به هم زدن معامله را نداشته باشند؛ نمي توانند اجاره را بهم بزنند

(مسأله 2203) اگر چيزي را اجاره دهد و پيش از آنكه تحويل دهد كسي آن را غصب نمايد، مستأجر مي تواند اجاره را بهم بزند و چيزي را كه به اجاره دهنده داده پس بگيرد، يا اجاره را بهم نزنند و اجاره مدّتي را كه در تصّرف غصب كننده بوده به ميزان معمول از او بگيرد، پس اگر حيواني را يك ماهه به ده تومان اجاره نمايد و كسي آن را ده روز غصب كند و اجاره معمولي ده روز آن پانزده تومان باشد، مي تواند پانزده تومان را از غصب كننده بگيرد

(مسأله 2204) اگر چيزي را كه اجاره كرده تحويل بگيرد؛ و بعد از ديگري آن را غصب كند؛ نمي تواند اجاره را بهم بزند و فقط حق دارد كرايه آن چيز را به مقدار معمول از غصب كننده بگيرد

(مسأله 2205) اگر پيش از آنكه مدّت اجاره تمام شود، ملك را به مستأجر بفروشد اجاره بهم نمي خورد و مستأجر بايد مال الاجاره را به فروشند ه بدهد،

ص: 550

و همچنين است اگر آن را به ديگري بفروشد

(مسأله 2206) اگر پيش از ابتداي مدّت اجاره، ملك بطوري خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده اي كه شرط كرده اند نباشد، اجاره باطل مي شود، و پولي كه مستأجر به صاحب ملك داده به او برگردد، بلكه اگر طري باشد كه بتواند استفاده مختصري هم از آن ببرد، مي تواند اجاره را بهم بزند

(مسأله 2207) اگر ملكي را اجاره كند و بعد از گذشتن مقداري از مدّت اجاره بطوري خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده اي كه شرط كرده آن نباشد، اجاره مدّتي كه باقيمانده باطل مي شود و اگر استفاده مختصري هم بتواند از آن ببرد، مي تواند اجاره مدّت باقيمانده را بهم بزند

(مسأله 2208) اگر خانه اي راكه مثلاً دو اطاق دارد اجاره دهد و يك اطاق آن خراب شود، چنانچه فوراً آن را بسازد و هيچ مقدار از استفاده آن از بين نرود اجاره باطل نمي شود و مستأجر هم نمي تواند اجاره را بهم بزند، ولي اگر ساختن آن بقدري طول بكشد كه مقداري از استفاده مستأجر از بين برود اجاره به آن مقدار باطل مي شود و مستأجر مي تواند اجاره باقي مانده را بهم بزند

(مسأله 2209) اگر اجاره دهنده يا مستأجر بميرد، اجاره باطل نمي شود ولي اگر خانه مال اجاره دهنده نباشد مثلاً ديگري وصيّت كرده كه تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد، چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پيش از تمام شدن مدّت اجاره بميرد، از وقتي كه مرده، اجاره باطل است

ص: 551

مسأله 2210) اگر صاحب كار بنّا را وكيل كند كه او عمله بگيرد، چنانچه بنّا كمتر از مقداري كه از صاحب كار مي گيرد به عمله بدهد، زيادي بر او حرام است و بايد آن را به صاحب كار بدهد، ولي اگر اجير شود كه ساختمان را تمام كند و براي خود اختيار بگذارد كه خودش بسازد، يا به ديگري بدهد در صورتي كه كمتر از مقداري كه اجير شده به ديگري بدهد، زيادي آن بر او حلال مي باشد

(مسأله 2211) اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلاً پارچه را با نيل رنگ كند، چنانچه با رنگ ديگر رنگ نمايد، حقّ ندارد چيزي بگيرد

جعاله

احكام جعاله

(مسأله 2212) جُعالَه آن است كه انسان قرار بگذارد در مقابل كاري كه براي او انجام مي دهند مال معيّني بدهد، مثلاً بگويد هركس گمشده مرا پيدا كند، ده تومان به او مي دهم و كسي كه كه اين قرار را مي گذارد جاعل و به كسي كه كار را انجام مي دهد عامل مي گويند، و فرق بين جُعاله و اينكه كسي را براي كاري اجير كنند، اين است كه در اجاره بعد از خواندن صيغه؛ اجير بايد عمل را انجام دهد و حقّ ندارد كه از آن سر باز زند و عمل نكند و كسي هم كه او را اجير كرده بعد از انعقاد اجاره اجرت را به او بدهكار مي شود، ولي در جُعاله پس از انعقاد جُعاله عامل مي تواند مشغول عمل نشود و تا عمل او را انجام نداده است، جاعل بدهكار نيست و پس از انجام عمل بدهكار مي شود

(مسأله 2213) جاعل بايد بالغ

ص: 552

و عاقل باشد و از روي قصد و اختيار قرار داد كند و شرعاً بتواند در مال خود تصّرف نمايد، بنابر اين جُعاله آدم سفيهي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند اگر حاكم شرع او را از عمل منع كرده باشد يا در حال بالغ شدن سفيه باشد، صحيح نيست

(مسأله 2214) كاري راكه جاعل مي گويد براي او انجام دهند، بايد حرام نباشد و نيز بايد بي فائده نباشد كه غرض عقلائي به آن تعلّق نگرفته باشد، پس اگر بگويد هر كس شراب بخورد، يا در شب بجاي تاريكي برود ده تومان به او مي دهم جُعاله صحيح نيست

(مسأله 2215) مالي را كه قرار مي گذارد به عامل بدهد معتبر نيست كه مثل باب اجاره از همه جهت معيّن باشد، ولي بايد اين اندازه معيّن باشد كه بعداً موجب غَرَر و مشاجره ميان جاعل و عامل نشود مثلاً اگر بگويد هر كس كيف مرا كه محتوي پول بوده است و گم شده است پيدا كند يك چهارم آن پول را به او مي دهم، صحيح است

(مسأله 2216) اگر جاعل مزد معيّني براي كار قرار ندهد، مثلاً بگويد هر كس بچّه مرا پيدا كند به او مي دهم و مقدار آن را معيّن نكند، چنانچه كسي آن عمل را انجام دهد بايد مزد او را به مقداري كه كار او در نظر مردم ارزش دارد، بدهد

(مسأله 2217) اگر عامل يا شخص ديگر پيش از قرار داد كار را انجام داده باشد يا بعد از قرار داد، به قصد اينكه پول نگيرد انجام دهد، حقّي به مزد ندارد

(مسأله

ص: 553

2218) پيش از آنكه عامل شروع به كار كند، جاعل و عامل مي توانند جعاله را بهم بزند

(مسأله 2219) بعد از آنكه عامل شروع به كار كند، اگر جاعل بخواهد جعاله را بهم بزند اشكال دارد

(مسأله 2220) عامل عمل را ناتمام بگذارد، ولي اگر تمام نكردن عمل اسباب ضرر جاعل شود؛ بايد آن را تمام نمايد مثلاً اگر كسي بگويد هر كس چشم مرا عمل نمايد فلان مقدار به او مي دهم و دكتر جرّاحي شروع به عمل كند، چنانچه طوري باشد كه اگر عمل را تمام نكند، چشم معيوب مي شود؛ بايد آن را تمام نمايد ودر صورتي كه ناتمام بگذارد حقّي به جاعل ندارد وضامن عيبي كه حاصل مي شود وضرري نيز كه به وجود آمده است مي باشد

(مسأله 2221) اگر عامل كار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن كار مثل پيدا كردن اسب است كه تا تمام نشود، براي جاعل فائده ندارد، عامل نمي تواند چيزي مطالبه كند وهمچنين است اگر جاعل مزد را براي تمام كردن عمل قرار بگذارد مثلاً بگويد هر كس لباس مرا بدوزد ده تومان به او مي دهم، ولي اگر مقصودش اين باشد كه هر مقدار از عمل انجام گيرد، براي آن مقدار مزد بدهد، جاعل بايد مزد مقداري كه انجام شده به عامل بدهد، اگر چه احتياط آن است كه بطور مصالحه، يكديگر را راضي نمايند

مزارعه

احكام مُزارَعَه

(مسأله 2222) مُزارَعَه آن است كه مالك زمين يا كسي كه زمين در اختيار او است با زارع به اين قسم معامله كند كه زمين را در اختيار او بگذارد، تا زراعت كند ومقداري از حاصل آن را

ص: 554

به مالك بدهد

(مسأله 2223) مزارعه چند شرط دارد:

اوّل: آنكه چون عقد است بايد به لفظ انشاء معامله تحقّق پيدا كند به اينكه صاحب زمين به زارع بگويد زمين را به تو واگذار كردم براي مزارعه و زارع هم بگويد قبول كردم، يا بدون اينكه حرف بزنند عملا انشاء معامله را تحقّق ببخشند به اينكه مالك؛ زمين را واگذار كند براي مزارعه و زارع هم به اين منظور تحويل بگيرد

دوّم: صاحب زمين و زارع هر دو مكلّف و عاقل باشند و با قصد و اختيار خود مزارَعَه را انجام دهند و حاكم شرع آنان را از تصّرف در اموالشان جلوگيري نكرده باشد بلكه اگر در حال بالغ شدن سفيه باشند اگر چه حاكم شرع جلوگيري نكرده باشد نمي توانند مُزارَعَه را انجام دهند و اين حكم در همه معاملات جاري است

سوّم: همه حاصل زمين به يكي اختصاص داده نشود

چهارم: سهم هر كدام بطور مشاع باشد، مثل نصف يا ثلث حاصل و مانند اينها و بايد تعيين شده باشد، پس اگر قرار دهنده حاصل يك قطعه مال يكي و قطعه ديگر مال ديگري صحيح نيست و نيز اگر مالك بگويد در اين زمين زراعت كن و هر چه مي خواهي به من بده صحيح نيست

پنجم: مدّتي راكه بايد زمين در اختيار زارع باشد معيّن كنند و بايد مدّت بقدري باشد كه در آن مدّت به دست آمدن حاصل ممكن باشد

ششم: زمين قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممكن نباشد، امّا بتوانند كاري كنند كه زراعت ممكن شود، مُزارَعَه صحيح است

هفتم: اگر در محلي هستند كه مثلاً يك

ص: 555

نوع زراعت مي كنند چنانچه اسم هم نبرند همان زراعت معيّن مي شود واگر چند نوع زراعت مي كنند بايد زراعتي را كه مي خواهد انجام دهد معيّن نمايند مگر آنكه معمولي داشته باشد كه به همان نحو بايد عمل شود

هشتم: مالك؛ زمين رامعيّن كند، پس كسي كه چند قطعه زمين دارد و باهم تفاوت دارند، اگر به زارع بگويد در يكي از اين زمينها زراعت كن و آن را معيّن نكند مُزارَعَه باطل است

نهم: خرجي را كه هر كدام آنان بايد بكنند معيّن نمايند ولي اگر خرجي را كه هر كدام بايد بكنند معلوم باشد، لازم نيست آن را معيّن نمايند

(مسأله 2224) اگر مالك با زارع قرار بگذارد كه مقداري از حاصل براي او باشد و بقيّه را بين خودشان قسمت كنند، اگر بدانند كه بعد از برداشتن آن مقدار، چيزي باقي مي ماند مُزارَعَه صحيح است

(مسأله 2225) اگر مدّت مُزارَعَه تمام شود و حاصل به دست نيايد، چنانچه مالك راضي شود كه با اجاره يا بدون اجاره زراعت در زمين او بماند و زارع هم راضي باشد مانعي ندارد و اگر مالك راضي نشود، مي تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچيند و اگر براي چيدن زراعت ضرري به زارع برسد، لازم نيست عوض آن را به او بدهد، ولي زارع اگر چه راضي شود كه به مالك چيزي بدهد، نمي تواند مالك را مجبور كند كه زراعت در زمين بماند

(مسأله 2226) اگر به واسطه پيش آمدي زراعت در زمين ممكن نباشد مثلاً آب از زمين قطع شود در صورتي كه مقداري از زراعت به دست

ص: 556

آمده باشد حتي مثل قصيل كه مي تواند به حيوانات داد، آن مقدار مطابق قرارداد مال هر دوي آنها است و در بقيّه مُزارَعَه باطل است و اگر زارع زراعت نكند، چنانچه زمين در تصّرف او بوده و مالك در آن تصّرفي نداشته است، بايد اجاره آن مدّت را به مقدار معمول به مالك بدهد

(مسأله 2227) پس از اينكه عقد مُزارَعَه به نحوي كه گفته شد تحقيق پيدا كرد مالك و زارع نمي توانند بدون رضايت يكديگر مُزارَعَه را بهم بزنند ولي اگر در ضمن خواندن صيغه مُزارَعَه شرط كرده باشند كه هر دو يا يكي از آنان حقّ بهم زدن معامله را داشته باشند مي توانند مطابق قراري كه گذاشته اند معامله را بهم بزنند

(مسأله 2228) اگر بعد از قرارداد مُزارَعَه، مالك يا زارع بميرد، مُزارَعَه بهم نمي خورد و وارثشان بجاي آنان است، ولي اگر زارع بميرد و شرط كرده باشند كه خود زارع زراعت را انجام دهد، مُزارَعَه به هم مي خورد و چنانچه زراعت نمايان شده باشد، بايد سهم او را به ورثه اش بدهند و حقوق ديگري هم كه زارع داشته، ورثه او وارث مي برند، و چون مُزارَعَه بهم خورده است نمي توانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در زمين باقي بماند

(مسأله 2229) اگر بعد از زراعت بفهمند كه مُزارَعه باطل بوده، چنانچه تخم، مال مالك بوده حاصلي هم كه به دست مي آيد مال او است و بايد مزد زارع و مخارجي راكه و كرايه گاو يا حيوان ديگري را كه مال زارع بوده و در آن زمين كار كرده به او بدهد مگر

ص: 557

در صورتي كه باطل شدن مُزارَعَه به جهت آن باشد كه قرارداد كرده باشند همه حاصل مال مالك باشد؛ در اين فرض لازم نيست مالك چيزي به زارع بدهد و اگر تخم مال زارع بوده زراعت هم مال او است و بايد اجاره زمين و خرج هايي كه مالك كرده و كرايه گاو يا حيوان ديگري كه مال او بوده ودر آن زراعت، كار كرده به مالك بدهد، مگر در صورتيكه باطل شدن مزارعه به جهت آن باشد كه قرارداد كرد ه باشند همه حاصل مال زارع باشد، در اين فرض لازم نيست زارع چيزي به مالك بدهد

(مسأله 2230) اگر بذر مال زارع باشد و بعد از زراعت بفهمد كه مزارَعَه باطل بوده، چنانچه مالك و زارع راضي شوند كه با اجرت يا بي اجرت زراعت در زمين بماند اشكال ندارد و اگر مالك راضي نشود، پيش از رسيدن زراعت هم مي تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچيند، و زارع اگر چه راضي شود چيزي به مالك بدهد، نمي تواند او را مجبور كند كه زراعت در زمين بماند و نيز مالك نمي تواند زارع را مجبور كند كه اجاره بدهد و زراعت را در زمين باقي بگذارد

(مسأله 2231) اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدّت مزارَعَه، ريشه زراعت در زمين بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، حاصل سال دوّم را هم بايد مثل سال اوّل قسمت كنند

مساقات

احكام مُساقات

(مسأله 2232) اگر انسان با كسي به اين قِسم معامله كند كه درختهاي ميوه اي را كه ميوه آن مال خود او است، يا اختيار ميوه هاي

ص: 558

آن با او است، تا مدّت معيني به آن كس واگذار كند كه تربيت نمايد و آب دهد و به مقداري كه قرار مي گذارند از ميوه آن بردارد، اين معامله را مساقات گويند

(مسأله 2233) معامله مساقات در درختهايي كه مثل بيد و چنار ميوه نمي دهد صحيح نيست ولي در مثل درخت حنا كه از برگ آن استفاده مي كنند يا درختي كه از گل آن استفاده مي كنند، اشكال ندارد

(مسأله 2234) در معامله مساقات لازم نيست صيغه بخوانند، بلكه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند و كسي كه كار مي كند به همين قصد تحويل بگيرد، معامله صحيح است

(مسأله 2235) مالك و كسي كه تربيت درختها را به عهده ميگيرد، بايد مكلّف و عاقل باشند و كسي آنها را مجبور نكرده باشد و نيز بايد حاكم شرع آنان را از تصّرف در مال خودشان منع نكرده باشد، بلكه اگر در حال بالغ شدن سفيه باشد، اگر چه حاكم شرع منع نكرده باشد معامله ايشان صحيح نيست

(مسأله 2236) مدّت مساقات بايد معلوم باشد و اگر اوّل آن را معّين كنند و آخر آن را موقعي قرار دهند كه ميوه آن سال بدست مي آيد، صحيح است

(مسأله 2237) بايد سهم هر كدام نصف يل ثلث حاصل ومانند اينها باشد و اگر قرار بگذارند كه مثلاً صد من از ميوه ها مال مالك و بقيه مال كسي باشد كه كار مي كند، معامله باطل است

(مسأله 2238) بايد قرار معامله مساقات را پيش از ظاهر شدن ميوه بگذارند و اگر بعد از ظاهر شدن ميوه و پيش

ص: 559

از رسيدن آن قرار بگذارند، پس اگر كاري مانند آبياري كه براي تربيت درخت لازم است باقي مانده باشد، معامله صحيح است و گرنه اشكال دارد، اگر چه احتياج به كاري مانند چيدن ميوه و نگهداري آن داشته باشد

(مسأله 2239) معامله مساقات در بوته خربزه و خيار و مانند اينها بنابر اقوي صحيح است

(مسأله 2240) درختي كه از باران يا رطوبت زمين استفاده مي كند و به آبياري احتياج ندارد، اگر به كارهاي ديگر مانند بيل زدن و كود دادن محتاج باشد، معامله مُساقات در آن صحيح است ولي چنانچه آن كارها در زياد شدن يا خوب شدن ميوه اثري نداشته باشد، معامله مساقات اشكال دارد

(مسأله 2241) دو نفري كه مساقات كرده اند، با رضايت يكديگر مي توانند معامله را بهم بزنند، و نيز اگر در ضمن خواندن صيغه مساقات شرط كنند كه هر دو، يا يكي از آنان حقّ بهم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قراري كه گذاشته اند، بهم زدن معامله اشكال ندارد بلكه اگر در معامله شرطي كنند و عملي نشود، كسي كه براي نفع او شرط كرده اند، مي تواند معامله را بهم بزند

(مسأله 2242) اگر مالك بميرد، معامله مساقات بهم نمي خورد و ورثه اش بجاي او هستند

(مسأله 2243) اگر كسي كه تربيت درختها به او واگذار شده بميرد، چنانچه در عقد شرط نكرده باشند كه خودش آنها را تربيت كند، ورثه اش بجاي او هستند و چنانچه خودشان عمل را انجام ندهند و اجير هم نگيرند، حاكم شرع از مال ميّت اجير مي گيرد و حاصل را بين ورثه ميّت و مالك قسمت

ص: 560

مي كند و چنانچه ميّت مالي نداشته باشد مساقات بهم مي خورد و اگر شرط كرده باشند كه خود او درختها را تربيت نمايد، پس اگر قرار گذاشته اند كه به ديگري واگذار نكند، با مردن او نيز معامله بهم مي خورد و اگر قرار نگذاشته اند مالك مي تواند عقد را بهم بزند، يا راضي شود كه ورثه او يا كسي كه آنها اجيرش مي كنند، درختها را تربيت نمايد

(مسأله 2244) اگر شرط كند كه تمام حاصل براي مالك باشد، مساقات باطل است و ميوه مال مالك مي باشد و كسي كه كار مي كند نمي تواند مطالبه اجرت نمايد ولي اگر باطل بودن مساقات به جهت ديگر باشد، مالك بايد مزد آبياري و كارهاي ديگر را به مقدار معمول به كسي كه درختها را تربيت كرده بدهد

(مسأله 2245) اگر زميني را به ديگري واگذار كند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل مي آيد مال هر دو باشد؛ بنابر اقوي صحيح است

كساني كه نمي توانند در مال خود تصّرف كنند

كساني كه نمي توانند در مال خود تصّرف كنند

(مسأله 2246) بچّه اي كه بالغ نشده شرعاً نمي تواند در مال خود تصّرف كند و نشانه بالغ شدن يكي از سه چيز است:

اوّل: روئيدن موي درشت، زير شكم بالاي عورت

دوّم: بيرون آمدن مني

سوّم: تمام شدن پانزده سال قمري در مرد و تمام شدن نه سال قمري در زن

(مسأله 2247) روئيدن موي درشت در صورت و پشت لب و در سينه و زير بغل و درشت شدن صدا و مانند اينها نشانه بالغ شدن نيست، مگر انسان به واسطه اينها به بالغ شدن يقين كند

(مسأله 2248) ديوانه و سفيه يعني كسي كه مال

ص: 561

خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند، اگر در حال بالغ شدن سفيه باشد يا حاكم شرع او را از تصّرف در اموالش جلوگيري كرده باشد، نمي توانند در مال خود تصّرف نمايند و همچنين مُفلَّس يعني كسي كه از جهت مطالبه طلبكاران از طرف حاكم شرع از تصّرف در مال خود ممنوع شده است، نمي تواند در مال خود تصّرف كند

(مسأله 2249) كسي كه گاهي عاقل و گاهي ديوانه است، تصّرفي كه موقع ديوانگي در مال خود ميكند صحيح نيست

(مسأله 2250) انسان مي تواند در مرضي كه به آن مرض از دنيا مي رود، هر قدر از مال خود را به مصرف خود و عيال و مهمان و كارهائي كه اسراف شمرده نمي شود برساند و نيز اگر مال خود را به كسي ببخشد يا ارزانتر از قيمت بفروشد يا اجاره دهد، اگر چه بيشتر از ثلث باشد ورثه هم اجازه ننمايند تصّرف او صحيح است و به اصطلاح مُنَجَّزات مريض از اصل مال محسوب مي شود نه از ثلث آن

وكالت

اَحكام وكالت

وكالت آن است كه انسان كاري را كه مي تواند در آن دخالت كند، به ديگري واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد، مثلاً كسي را وكيل كند كه خانه او را بفروشد يا زني را براي او عقد نمايد، پس آدم سفيهي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند؛ اگر حاكم شرع او را از تصّرف منع كرده يا در حالي كه بالغ شده سفيه بوده، نمي تواند براي فروش مال خودش كسي را وكيل نمايد

(مسأله 2251) در وكالت لازم نيست صيغه بخوانند و

ص: 562

اگر انسان به ديگري بفهماند كه او را وكيل كرده و او هم بفهماند قبول نموده، مثلاً مال خود را به كسي بدهد كه براي او بفروشد واو مال را بگيرد، وكالت صحيح است

(مسأله 2252) اگر انسان كسي را كه در شهر ديگر است وكيل نمايد و براي او وكالت نامه بفرستد و او قبول كند، اگر چه وكالت نامه بعد از مدّتي برسد، وكالت صحيح است

(مسأله 2253) مُوَكِّل، يعني كسي كه ديگري را وكيل مي كند و نيز كسي كه وكيل مي شود، بايد بالغ و عاقل باشند و از روي قصد و اختيار اقدام كنند و بچّه مميِّز هم اگر فقط در خواندن صيغه وكيل شده باشد و صيغه را با شرائطش بخواند، صيغه اي كه خوانده صحيح است

(مسأله 2254) كاري را كه انسان نمي تواند انجام دهد، يا شرعاً نبايد انجام دهد نمي تواند براي انجام آن از طرف ديگري وكيل شود، مثلاً كسي كه در احرام حج است چون نبايد صيغه عقد زناشوئي را بخواند، نمي تواند براي خواندن صيغه از طرف ديگري وكيل شود

(مسأله 2255) اگر انسان كسي را براي انجام تمام كارهاي خودش وكيل كند صحيح است، ولي اگر براي يكي از كارهاي خود وكيل نمايد و آن كار را معيّن نكند وكالت صحيح نيست

(مسأله 2256) اگر وكيل را عزل كند يعني از كار بركنار نمايد، بعد از آنكه خبر به او رسيد نمي تواند آن كار را انجام دهد، ولي اگر پيش از رسيدن خبر آن كار را انجام داده باشد، صحيح است

(مسأله 2257) وكيل مي تواند از وكالت كناره گيري كند

ص: 563

و اگر مُوكِّل غائب هم باشد اشكال ندارد

(مسأله 2258) وكيل نمي تواند براي انجام كاري كه به او واگذار شده ديگري را وكيل نمايد، ولي اگر مُوكِّل به او اجازه داده باشد كه وكيل بگيرد، به هر طوري كه به او دستور داده، مي تواند رفتار نمايد، پس اگر گفته باشد براي من وكيل بگير، بايد از طرف او وكيل او بگيرد و نمي تواند كسي را از طرف خودش وكيل كند

(مسأله 2259) اگر انسان با اجازه مُوكِّل، خودش كسي را از طرف او وكيل كند، نمي تواند آن وكيل را عزل نمايد واگر وكيل اوّل بميرد يا مُوكِّل، او را عزل كند وكالت دوّم باطل نمي شود

(مسأله 2260) اگر وكيل با اجازه مُوكِّل، كسي را از طرف خودش وكيل كند مُوكِّل و وكيل مي توانند آن وكيل را عزل كنند و اگر وكيل اوّل بميرد، يا عزل شود وكالت دوّمي باطل مي شود

(مسأله 2261) اگر چند نفر را براي انجام كاري وكيل كنند و به آنها اجازه دهد كه هر كدام به تنهائي در آن كار اقدام كنند، هر يك از آنان مي توانند آن كار را انجام دهد و چنانچه يكي از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل نمي شود ولي اگر نگفته باشد كه با هم يا به تنهائي وكيل است كه انجام دهد و از حرفش هم معلوم نباشد كه مي توانند به تنهائي انجام دهند؛ يا گفته باشد كه با هم انجام دهند؛ نمي توانند به تنهائي اقدام نمايند و در صورتي كه يكي از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل مي شود، اگر با هم وكيل شده

ص: 564

باشند

(مسأله 2262) اگر وكيل يا مُوكِّل بميرد، يا ديوانه هميشگي شود، وكالت باطل مي شود و نيز اگر چيزي كه براي تصرّف درآن وكيل شده است از بين برود مثلاً گوسفندي كه براي فروش آن وكيل شده بميرد، وكالت باطل مي شود

(مسأله 2263) اگر انسان كسي را براي كاري وكيل كند و چيزي براي او قرار بگذارد، بعد از انجام آن كار، چيزي را كه قرار گذاشته بايد به او بدهد

(مسأله 2264) اگر وكيل در نگهداري مالي كه در اختيار اوست كوتاهي نكند و غير از تصرّفي كه به او اجازه داده اند، تصرّف ديگري در آن ننمايد و اتفاقاً آن مال از بين برود، نبايد عوض آن را بدهد

(مسأله 2265) اگر وكيل در نگهداري مالي كه در اختيار او است كوتاهي كند، يا غير از تصرّفي كه به او اجازه داده اند تصرّف ديگري در آن بنمايد و آن مال از بين برود، ضامن است پس اگر لباسي را كه گفته اند بفروش، بپوشد و آن لباس تلف شود، بايد عوض آن را بدهد

(مسأله 2266) اگر وكيل غير از تصرّفي كه به او اجازه داده اند، تصرّف ديگري در مال بكند، مثلاً لباسي را كه گفته اند بفروش، بپوشد و بعداً تصرّفي را كه به او اجازه داده اند بنمايد، آن تصرّف صحيح است

قرض

اَحكام قَرض

قرض دادن از كارهاي مستحبّي است كه در آيات قرآن و اخبار، راجع به آن زياد سفارش شده است، از پيغمبر اكرم (صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ) روايت شده كه هر كس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زياد مي شود و

ص: 565

ملائكه بر او رحمت مي فرستند و اگر با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب و به سرعت از صراط مي گذرد و كسي كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر او حرام مي شود

(مسأله 2267) در قرض لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر چيزي را به نيّت قرض به كسي بدهد و او هم به همين قصد بگيرد، صحيح است ولي مقدار آن بايد كاملاً معلوم باشد

(مسأله 2268) اگر در قرض شرط كنند كه در وقت معيّن آن را بپردازد پيش از رسيدن آن وقت، لازم نيست طلبكار قبول كند، ولي اگر تعيين وقت فقط براي همراهي با بدهكار باشد چنانچه پيش از آن وقت هم قرض را بدهند، بايد قبول نمايد

(مسأله 2269) اگر در صيغه قرض براي پرداخت آن مدّتي قرار دهند، طلبكار پيش از تمام شدن مدّت نمي تواند طلب خود را مطالبه نمايد ولي اگر مدّت نداشته باشد، طلبكار هر وقت بخواهد؛ ميتواند طلب خود را مطالبه نمايد

(مسأله 2270) اگر طلبكار طلب خود را مطالبه كند، چنانچه بدهكار بتواند بدهي خود را بدهد، بايد فوراً آن را بپردازد واگر تاخير بيندازد، گناهكار است

(مسأله 2271) اگر بدهكار غير از خانه اي كه در آن نشسته و اثاثيه منزل و چيزهاي ديگري كه به آن احتياج دارد، چيزي نداشته باشد، طلبكار نمي تواند طلب خود را از او مطالبه نمايد، بلكه بايد صبر كند تا بتواند بدهي خود را بدهد

(مسأله 2272) كسي كه بدهكار است و نمي تواند بدهي خود را بدهد، اگر كاسب است بايد براي پرداخت بدهي خودش كسب كند وكسي

ص: 566

هم كه كاسب نيست چنانچه بتواند كاسبي كند، احتياط واجب آن است كه كسب كند و بدهي خود را بدهد

(مسأله 2273) كسي كه دسترسي به طلبكار خود ندارد، چنانچه اميد نداشته باشد كه او را پيدا كند، بايد با اجازه حاكم شرع طلب اورا به فقير بدهد و شرط نيست در فقير كه سيّد نباشد

(مسأله 2274) اگر مال ميّت بيشتر از خرج واجب كفن ودفن و بدهي او نباشد؛ بايد مالش را به همين مصرفها برسانند وبه وارث او چيزي نميرسد

(مسأله 2275) اگر كسي مقداري پول طلا يا نقره قرض كند وقيمت آن كم شود، يا چند برابر گردد، چنانچه همان مقدار را كه گرفته پس بدهد كافي است ولي اگر هر دو به غير آن راضي شود اشكال ندارد

(مسأله 2276) اگر مالي را كه قرض كرده از بين نرفته باشد وصاحب مال، آن را مطالبه كند، احتياط مستحبّ آن است كه بدهكار همان مال را به او بدهد

(مسأله 2277) اگر مسي كه قرض مي دهد شرط كند كه يك من وپنج سير بگيرد، يا ده تخم مرغ بدهد كه يازده تا بگيرد، ربا وحرام است بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار، كاري براي او انجام دهد، يا چيزي را كه قرض كرده با مقداري جنس ديگر پس دهد، مثلاً شرط كند يك توماني را قرض كرده با يك كبريت پس دهد، ربا وحرام است ونيز اگر با شرط كند كه چيزي راكه قرض مي گيرد بطور مخصوصي پس دهد، مثلاً مقداري طلاي نساخته به او بدهد وشرط كند كه ساخته پس بگيرد، باز هم ربا وحرم مي باشد ولي

ص: 567

اگر بدون اينكه شرط كند؛ خود بدهكار زيادتر از آنچه كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحبّ است

(مسأله 2278) ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و كسي كه قرض ربائي گرفته مالك آن نمي شود و نمي تواند در آن تصرّف كند ولي چنانچه طوري باشد كه اگر قرار ربا را هم نداده بودند، صاحب پول راضي بود كه گيرنده قرض در آن پول تصرّف كند، قرض گيرنده، مي تواند در آن تصرّف نمايد

(مسأله 2279) گندم، يا چيزي مانند آن را به طور قرض ربائي بگيرد وبا آن زراعت كند، حاصلي كه از آن بدست مي آيد مال قرض دهنده است

(مسأله 2280) اگر لباسي را به ذمّه بخرد وبعداً از پولي كه ربا گرفته، يا از پول حلالي كه كه مخلوط با ربا است به صاحب لباس بدهد پوشيدن آن لباس ونماز خواندن با آن اشكالي ندارد ولي اگر به فروشنده بگويد كه اين لباس را با اين پول يعني پول ربائي يا حلال مخلوط به حرام مي خرم، پوشيدن آن لباس حرام است واگر بداند پوشيدن آن حرام است، نماز هم با آن باطل مي باشد

(مسأله 2281) اگر انسان مقداري پول به تاجر بدهد كه در شهر ديگر از او كمتر بگيرد، اشكال ندارد واين را صَرف برات مي گويند

(مسأله 2282) اگر مقداري پول به كسي بدهد كه بعد از چند روز در شهر ديگر زيادتر بگيرد، مثلاً نهصد و نود تومان بدهد كه بعد از ده روز در شهر ديگر هزار تومان بگيرد ربا وحرام است، ولي چناچه كسي كه زيادي را مي گيرد در مقابل زيادي

ص: 568

جنس بدهد يا عملي انجام دهد اگر آن جنس ويا عمل از لحاظ ارزش با آن زيادي تقريباً مساوي باشد ونيز اين كار راهي و حيله اي براي فرار از ربا نباشد، اشكال ندارد

(مسأله 2283) اگر كسي بخواهد پولي قرض كند وربا بدهد وربا بگيرد وبه يكي از راه هائي كه در بعض رساله هاي عمليه ذكر شده بخواهد از ربا فرار كند جايز نيست و زياده اي كه مي گيرد بر او حلال نمي شود، پس رباي قرضي به وجهي از وجوه حلال نيست

(مسأله 2284) اگر پولي به بانك يا غير از آن بدهد، جائز نيست بگيرند، اگر چه قرار هم نگذاشته باشند، بلي اگر قرض گيرنده مجّاناً چيزي بدهد حرام نيست، وجائز است گرفتن آن

حواله دادن

اَحكامِ حواله دادن

(مسأله 2285) اگر انسان طلبكار خودرا حواله بدهد كه طلب خود را از ديگري بگيرد وطلبكار قبول نمايد، بعد از آنكه حواله درست شد كه به او حواله شده بدهكار مي شود، وديگر طلبكار نمي تواند طلبي را كه دارد از بدهكار اوّلي مطالبه نمايد

(مسأله 2286) بدهكار وطلبكار وكسي كه سر او حواله شده، بايد مكلّف وعاقل باشند وكسي آنها را مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند، يعني مال خودرا در كارهاي بيهوده مصرف نكنند ولي اگر بعد از بالغ شدن سفيه شده باشند تا حاكم شرع آنان را از تصرّف در اموالشان جلوگيري نكرده معامله ايشان اشكال ندارد ونيز اگر حاكم شرع كسي را به واسطه ور شكستگي از تصرّف در اموالش جلوگيري كرده باشد، نمي شود اورا حواله بدهند كه طلبش از ديگري بگيرد وخودش هم نمي تواند به كسي حواله

ص: 569

بدهد ولي اگر حواله بر كسي مديون نيست داده شود در حواله دهنده وكسي كه به او حواله شده، مجبور نبودن شرط نيست

(مسأله 2287) اگر سر كسي حواله بدهند كه بدهكار است، احتياط واجب آن است كه قبول كند ولي حواله دادن سر كسي كه بدهكار نيست، در صورتي صحيح است كه او قبول كند، ونيز اگر انسان بخواهد به كسي كه جنسي بدهكار است؛جنس ديگر حواله دهد مثلاً به كسي كه جو بدهكار است گندم حواله دهد؛ تا او قبول نكند حواله صحيح نيست

(مسأله 2288) موقعي كه انسان حواله مي دهد بايد بدهكار باشد، پس اگر بخواهد ازكسي قرض كند، تا وقتي از او قرض نكرده نمي تواند او را به كسي حواله دهد كه آنچه را بعداً قرض مي دهد واز آن كس بگيرد

(مسأله 2289) حواله دهنده وطلبكار بايد مقدار حواله وجنس آن را بدانند، پس اگر مثلاّ ده من گندم و ده تومان پول به يك نفر بدهكار باشد وبه او بگويد يكي از دو طلب خود را از فلاني بگير؛ وآن را معيّن نكند، حواله درست نيست

(مسأله 2290) اگر بدهي واقعاً معيّن باشد ولي بدهكار وطلبكار در موقع حواله دادن، مقدار آن يا جنس آن را ندانند، حواله صحيح است؛ مثلاً اگر طلب كسي را در دفتر نوشته باشد وپيش از ديدن دفتر حواله بدهد وبعد دفتر را ببيند وبه طلبكار مقدار طلبش را بگويد، حواله صحيح است

(مسأله 2291) طلبكار مي تواند حواله را قبول نكند؛ اگر چه كسي كه به او حواله شده فقير نباشد ودر پرداختن حواله هم كوتاهي ننمايد

(مسأله 2292) اگر كسي

ص: 570

حواله بدهد كه بدهكار نيست، چنانچه او حواله را قبول كند، پيش از پرداختن حواله نمي تواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگيرد ولي اگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمتري صلح كند، كسي كه حواله را قبول كرده مي تواند تمام مقدار حواله شده را از حواله دهنده مطالبه نمايد

(مسأله 2293) بعد از آنكه حواله درست شد، حواله دهنده وكسي كه به او حوال شده، نمي توانند حواله را بهم بزنند، وهر گاه كسي كه به او حواله شده در موقع حواله فقير نباشد يعني غير از چيزهائي كه در دَيْن مستثني است مالي داشته باشد كه بتواند حواله را بپردازد اگر چه بعداَ فقير شود، طلبكار هم نمي تواند حواله را بهم بزند وهمچنين است اگر موقع حواله فقير باشد وطلبكار بداند فقير است ولي اگر نداند فقير است وبعد بفهمد، اگر چه در آن وقت مالدار شده باشد؛ طلبكار مي تواند حواله را بهم بزند وطلب خودرا از حواله دهنده بگيرد

(مسأله 2294) اگر بدهكار وطلبكار وكسي كه به او حواله شده؛ يا يكي از آنان براي خود حقّ بهم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قراري كه گذاشته اند، مي توانند حواله را بهم بزنند

(مسأله 2295) اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد، چنانچه به خواهش كسي كه به او حواله شده داده است ذمّه او بري مي شود ومي توانند چيزي را كه داده از او بگيرد واگر بدون خواهش او داده وقصدش اين بوده كه عوض آن را نگيرد، نمي تواند چيزي را كه داده از او مطالبه نمايد

رهن

اَحكام رَهْن

(مسأله 2296) رهن آن است

ص: 571

كه بدهكار مقداري از مال خود را نزد طلبكار بگذارد كه اگر طلب او را ندهد طلبش را از آن مال به دست آورد

(مسأله 2297) در رهن لازم نيست صيغه بخوانند وهمين قدر كه بدهكار مال خود را به قصد گرو، به طلبكار بدهد وطلبكار هم به همين قصد بگيرد، رهن صحيح است

(مسأله 2298) گرو دهنده وكسي كه مال را گرو مي گيرد بايد مكلّف وعاقل باشند وكسي آنها را مجبور نكرده باشد ونيز گرو دهنده در حال بالغ شدن بايد سفيه نباشد يعني مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف نكند بلكه اگر به واسطه ورشكستگي يا براي آنكه بعد از بالغ شدن سفيه شده حاكم شرع اورا از تصرّف در اموالش جلوگيري كرده باشد نمي تواند مال خود را گرو بگذارد

(مسأله 2299) انسان مالي را مي تواند گرو بگذارد كه شرعاً بتواند در آن تصرّف كند واگر مال كس ديگر را گرو بگذارد، در صورتي صحيح است كه صاحب مال بگويد به گرو گذاشتن راضي هستم

(مسأله 2300) چيزي را كه گرو مي گذارند، بايد خريد وفروش آن صحيح باشد، پس اگر شراب ومانند آنرا گرو بگذارند، درست نيست

(مسأله 2301) استفاده چيزي را كه گرو مي گذارند، مال كسي است كه آن را گرو گذاشته

(مسأله 2302) طلبكار وبدهكار نمي توانند مالي را كه گرو گذاشته، بدون اجازه يكديگر ملك كسي كنند، مثلاً ببخشند يا بفروشند؛ ولي اگر يكي از آنان آن را ببخشد يا بفروشد، بعد ديگري بگويد راضي هستم اشكال ندارد

(مسأله 2304) اگر موقعي كه بايد بدهي خود را بدهد طلبكار مطالبه كند واو ندهد، طلبكار

ص: 572

ي تواند مالي را كه گرو برداشته بفروشد وطلب خود را بردارد وبايد بقيّه را به بدهكار بدهد؛ ولي اگر به حاكم شرع دسترسي دارد، بايد براي فروش آن از حاكم شرع اجازه بگيرد

(مسأله 2305) اگر بدهكار غير از خانه اي كه در آن نشسته وچيزهائي مانند اثاثيه خانه محلّ او است، چيز ديگري نداشته باشد، طلبكار نمي تواند طلب خود را از مطالبه كند ولي اگر مالي را گرو گذاشته خانه واثاثيه هم باشد، طلبكار مي تواند بفروشد وطلب خود را بردارد

ضامن شدن

اَحكام ضامن شدن

(مسأله 2306) اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهي كسي را يدهد، ضامن شدن او در صورتي صحيح است كه به هر لفظي اگر چه عربي نباشد به طلبكار بگويد كه من ضامن شده ام طلب تو را بدهم وطلبكار هم رضايت خودرا بفهمانده ولي راضي بودن بدهكار شرط نيست

(مسأله 2307) ضامن وطلبكار، بايد مكلّف وعاقل باشند وكسي هم آنها را مجبور نكرده باشد ونيز بايد سفيه نباشند كه مال خودرا در كارهاي بيهوده مصرف كنند، و كسي كه به واسطه ورشكستگي حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگيري كرده بابت طلبي كه دارد ديگري نمي تواند ضامن او شود

(مسأله 2308) هر گاه براي ضامن شدن خودش شرطي قراردهد، مثلاً بگويد اگر بدهكار قرض تو را نداد من مي دهم، احتياط واجب آن است كه به ضامن شدن او ترتيب اثر ندهند

(مسأله 2309) كسي كه انسان ضامن بدهي او مي شود بايد بدهكار باشد، پس اگر كسي بخواهد از ديگري قرض كند؛ تا وقتي قرض نكرده، انسان نمي تواند ضامن او شود

(مسأله 2310) در صورتي

ص: 573

انسان مي تواند ضامن شود كه طلبكار و بدهكار وجنس بدهي، همه معيّن باشد، پس اگر دو نفر از كسي طلبكار باشند و انسان بگويد من ضامن هستم كه طلب يكي از شماها را بدهم، چون معيّن نكرده كه طلب كدام را مي دهد، ضامن شدن او باطل است و نيز اگر كسي از دو نفر طلبكار باشد و انسان بگويد من ضامن هستم كه بدهي يكي از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معيّن نكرده كه بدهي كدام را مي دهد، ضامن شدن او باطل مي باشد و همچنين اگر كسي از ديگري مثلاً ده من گندم و ده تومان پول طلبكار باشد و انسان بگويد من ضامن يكي از دو طلب تو هستم و معيّن نكند كه ضامن گندم است يا ضامن پول، صحيح نيست

(مسأله 2311) اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمي تواند از بدهكار چيزي بگيرد و اگر مقداري از آن را ببخشد، نمي تواند آن مقدار را مطالبه نمايد

(مسأله 2312) اگر انسان ضامن شود كه بدهي كسي را بدهد؛ نمي تواند از ضامن شدن خود برگردد

(مسأله 2313) ضامن و طلبكار مي توانند شرط كنند كه هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را بهم بزنند

(مسأله 2314) هر گاه انسان در موقع ضامن شدن، بتواند طلب طلبكار را بدهد اگر چه بعد فقير شود، طلبكار نمي تواند ضامن بودن او را بهم بزند و طلب خود را از بدهكار اوّل مطالبه نمايد و همچنين است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد ولي طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضي

ص: 574

شود

(مسأله 2315) اگر انسان در موقعي كه ضامن مي شود، نتواند طلب طلبكار را بدهد و طلبكار در آن وقت نداند و بعد مُلتَفِت شود؛ مي تواند ضامن بودن او را بهم بزند

(مسأله 2316) اگر كسي با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهي او را بدهد؛ نمي تواند چيزي از او بگيرد

(مسأله 2317) اگر كسي با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهي او را بدهد؛ مي تواند مقداري را كه ضامن شده از او مطالبه نمايد، ولي اگر بجاي جنسي كه بدهكار بوده جنس ديگري به طلبكار او بدهد، نمي تواند چيزي را كه داده از او مطالبه نمايد، مثلاً اگر ده من گندم بدهكار باشد و ضامن ده برنج بدهد، نمي تواند برنج را از او مطالبه نمايد، اما اگر خودش راضي شود كه برنج بدهد، اشكال ندارد

كفالت

اَحكام كَفالت

(مسأله 2318) كفالت آن است كه انسان ضامن شود كه هر وقت طلبكار بدهكار را خواست، به دست او بدهد و همچنين اگر كسي بر ديگري حقّي داشته باشد يا ادّعاي حقّي كند كه دعواي او قابل قبول باشد چنانچه انسان ضامن شود كه هر وقت صاحب حقّ يا مدّعي طرف را خواست به دست او بدهد عملش را كفايت و به كسي كه اينطور ضامن مي شود كفيل مي گويند

(مسأله 2319) كفايت در صورتي صحيح است كه كفيل به هر لفظي اگر چه عربي نباشد به طلبكار بگويد كه من ضامنم هر وقت بدهكار خود را بخواهي به دست تو بدهم و طلبكار هم قبول نمايد

(مسأله 2320) كفيل بايد مُكلَّف باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشند و

ص: 575

بتواند كسي را كه كفيل او شده حاضر نمايد

(مسأله 2321) يكي از هفت چيز؛ كفالت را بهم مي زند:

اوّل: كفيل، بدهكار به دست طلبكار بدهد

دوّم: طلب طلبكار داده شود

سوّم: طلبكار از طلب خود بگذرد

چهارم: بدهكار بميرد

پنجم: طلبكار كفيل را از كفالت آزاد كند

ششم: كفيل بميرد

هفتم: كسي كه صاحب حقّ است به وسيله حواله يا طور ديگري حقّ خود را به ديگري واگذار نمايد

(مسأله 2322) اگر كسي به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند؛ چنانچه طلبكار دسترسي به او نداشته باشد، كسي كه بدهكار را رها كرده؛ بايد او را به دست طلبكار بدهد و يا طلب طلبكار را بپردازد

امانت

اَحكام وَديعه (امانت)

(مسأله 2323) اگر انسان مال خود را به كسي بدهد و بگويد نزد تو امانت باشد و او هم قبول كند، يا بدون اينكه حرفي بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را براي نگهداري به او مي دهد و او هم به قصد نگهداري كردن بگيرد، بايد به احكام وديعه و امانت داري كه بعداً گفته مي شود، عمل نمايد

(مسأله 2324) امانت دار و كسي كه مال را امانت مي گذارد، بايد هر دو بالغ و عاقل باشند، پس اگر انسان مالي را پيش بچّه يا ديوانه امانت بگذارد، يا ديوانه و بچّه مالي را پيش كسي امانت بگذارند، صحيح نيست

(مسأله 2325) اگر از بچّه يا ديوانه چيزي را به طور امانت قبول كند، بايد آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چيز مال خود بچّه يا ديوانه است، بايد به ولّي او برساند و چنانچه مال تلف شود، بايد عوض آن

ص: 576

را بدهد، ولي اگر براي اينكه مال از بين نرود آن را از بچّه گرفته چنانچه در نگهداري آن كوتاهي نكرده باشد، ضامن نيست

(مسأله 2326) كسي كه نمي تواند امانت را نگهداري نمايد، بنابر احتياط واجب بايد قبول نكند، ولي اگر صاحب مال در نگهداري آن عاجز تر باشد و كسي هم كه بهتر حفظ كند نباشد، اين احتياط واجب نيست

(مسأله 2327) اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه براي نگهداري مال او حاضر نيست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و اين شخص مال را برندارد وآن مال تلف شود؛ كسي كه امانت را قبول نكرده ضامن نيست، ولي احتياط مستحبّ آن است كه اگر ممكن باشد آن را نگهداري نمايد

(مساله 2328) كسي كه چيزي را امانت مي گذارد، هر وقت بخواهد مي تواند آن را پس بگيرد و كسي هم كه امانت را قبول مي كند، هر وقت بخواهد مي تواند آن را به صاحبش برگرداند

(مسأله 2329) اگر انسان از نگهداري امانت منصرف شود و وديعه ر بهم بزند بايد هر چه زودتر مال را به صاحب آن يا وكيل يا ولّي صاحبش برساند، يا به آنان خبر دهد كه به نگهداري حاضر نيست، واگر بدون عذر؛ مال را به آنان نرساند و خبر هم ندهد، چنانچه مال تلف شود، بايد عوض آن را بدهد

(مسأله 2330) كسي كه امانت را قبول مي كند، اگر براي آن جاي مناسبي ندارد، بايد جاي مناسب تهيّه نمايد و طوري آن را نگهداري كند كه مردم نگويند در امانت خيانت كرده در نگهداري آن كوتاهي نموده است و اگر در جائي

ص: 577

كه مناسب نيست بگذارد و تلف شود، بايد عوض آن را بدهد

(مسأله 2331) كسي كه امانت را قبول مي كند، اگر در نگهداري آن كوتاهي نكند و تعدّي يعني زياده روي هم ننمايد و اتفاقا آن مال تلف شود، ضامن نيست ولي اگر به اختيار خودش آن را در جائي بگذارد كه گمان مي رود ظالمي بفهمد و آن را ببرد، چنانچه تلف شود بايد عوض آن را به صاحبش بدهد، مگر آنكه جائي محفوظ از آن نداشته باشد و نتواند مال را به صاحبش يا به كسي كه بهتر حفظ كند برساند كه در اين صورت ضامن نيست

(مسأله 2332) اگر صاحب مال براي نگهداري مال خود جائي را معيّن كند و به كسي كه امانت را قبول كرده بگويد كه بايد مال را در اينجا حفظ كني و اگر احتمال هم بدهي كه از بين برود، نبايد آن را جاي ديگر ببري، چنانچه امانت دار احتمال دهد كه در آنجا از بين برود و بداند چون آنجا در نظر صاحب مال براي حفظ بهتر بوده گفته است كه نبايد از آنجا بيرون ببري، مي تواند آن را به اي ديگر ببرد، واگر در آنجا ببرد و تلف شود ضامن نيست ولي اگر نداند به چه جهت گفته كه به جاي ديگر نَبَرَدْ، چنانچه به جاي ديگر ببرد و تلف شود، احتياط واجب آن است كه عوض آن را بدهد

(مسأله 2333) اگر صاحب مال براي نگهداري مال خود جائي را معيّن كند ولي به كسي كه امانت را قبول كرده نگويد كه آن را به جاي ديگر نبر، چنانچه امانت دار احتمال

ص: 578

دهد كه در آنجا از بين مي رود بايد آن را به جاي ديگري كه مال در آنجا محفوظ تر است ببرد و چنانچه مال در آنجا تلف شود ضامن نيست مگر آنكه صاحب مال هم احتمال تلف شدن مال را درآنجا بدهد در اين صورت لازم نيست از آنجا ببرد

(مسأله 2334) اگر صاحب مال ديوانه شود كسي كه امانت را قبول كرده بايد فوراً امانت را به وليّ او برساند و يا به وليّ او خبر دهد، واگر بدون عذر شرعي مال را به مليّ او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهي كند و مال تلف شود، بايد عوض آن را بدهد

(مسأله 2335) اگر صاحب مال بميرد، امانت دار بايد مال را به وارث او برساند يا به وارث او خبر دهد و چنانچه مال را به وارث او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهي كند و مال تلف شود ضامن است، ولي اگر براي آنكه مي خواهد بفهمد كسي كه مي گويد من وارث ميّتم راست مي گويد يا نه، يا ميّت وارث ديگري دارد يا نه؛ مال را ندهد و عجالتاً خبر هم ندهد و مال تلف شود، ضامن نيست

(مسأله 2336) اگر صاحب مال بميرد و چند وارث داشته باشد؛ كسي كه امانت را قبول كرده بايد مال را به همه ورثه بدهد، يا به كسي بدهد كه همه آنان گرفتن مال را به او واگذار كرده اند پس اگر بدون اجازه ديگران تمام مال را به يكي از ورثه بدهد، ضامن سهم ديگران است

(مسأله 2337) اگر كسي كه امانت را قبول كرده بميرد، يا ديوانه

ص: 579

شود، وارث يا وليّ او بايد هر چه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد، يا امانت را به او برساند

(مسأله 2338) اگر امانت دار نشانه هاي مرگ را در خود ببيند، چنانچه ممكن است، بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل او برساند و اگر ممكن نيست بايد آن را به حاكم شرع بدهد وچنانچه به حاكم شرع دسترسي ندارد، در صورتي كه وارث او امين است و از امانت اطّلاع دارد، لازم نيست وصيّت كند وگرنه بايد وصيّت كند و شاهد بگيرد و به وصيّ و شاهد، اسم صاحب مال و جنس و خصوصيّات مال و محلّ آن را بگويد

(مسأله 2339) اگر امانت دار نشانه هاي مرگ را در خود ببيند و به وظيفه اي كه در مسأله پيش گفته شد عمل نكند، چنانچه آن امانت از بين برود بايد عوضش را بدهد، اگر چه در نگهداري آن كوتاهي نكرده باشد و مرض او خوب شود، يا بعد از مدّتي پشيمان شود و وصيّت كند

عاريه

اَحكام عارِيَه

(مسأله 2340) عاريه آن است كه انسان مال خود را به ديگري بدهد كه از آن استفاده كند و در عوض، چيزي هم از او نگيرد

(مسأله 2341) لازم نيست در عاريه صيغه بخوانند، واگر مثلاً لباس را به قصد عاريه به كسي بدهد و او به همين قصد بگيرد، عاريه صحيح است

(مسأله 2342) عاريه دادن چيز غصبي و چيزي كه مال انسان است ولي منفعت آن را به ديگران واگذار كرده، مثلاً آن را اجاره داده؛ در صورتي صحيح است كه مالك چيز غصبي يا كسي كه آن چيز را اجاره كرده بگويد به

ص: 580

عاريه دادن راضي هستم

(مسأله 2343) چيزي را كه منفعتش مال انسان است مثلاً آن را اجاره كرده مي تواند عاريه بدهد ولي اگر در اجاره شرط كرده باشند كه خودش از آن استفاده كند؛ نمي تواند آن را به ديگري عاريه دهد

(مسأله 2344) اگر ديوانه و بچّه، مال خود را عاريه بدهند صحيح نيست، امّا اگر وليّ بچّه بنابر مصلحت عاريه دهد و نيز بچّه با اذن وليّ عاريه دهد، اشكال ندارد

(مسأله 2345) اگر در نگهداري چيزي كه عاريه كرده كوتاهي نكند و در استفاده از آن هم زياده روي ننمايد و اتفاقاً آن چيز تلف شود ضامن نيست؛ ولي چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاريه كننده ضامن باشد؛يا چيزي را كه عاريه كرده طلا و نقره باشد، بايد آن را بدهد

(مسأله 2346) اگر طلا و نقره را عاريه نمايد و شرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد؛ چنانچه تلف شود ضامن نيست

(مسأله 2347) اگر عاريه دهنده بميرد، عاريه گيرنده بايد چيزي را كه عاريه كرده به ورثه او بدهد

(مسأله 2348) اگر عاريه دهنده طوري شود كه شرعاً نتواند در مال خود تصّرف كند مثلاً ديوانه شود؛ عاريه كننده بايد مالي را كه عاريه كرده به وليّ او بدهد

(مسأله 2349) كسي كه چيزي عاريه داده هر وقت بخواهد مي تواند آن را پس بگيرد و كسي هم كه عاريه كرده هر وقت بخواهد مي تواند آن را پس دهد

(مسأله 2350) عاريه دادن چيزي كه استفاده حلال ندارد، مثل ظرف طلا و نقره، باطل است

(مسأله 2351) عاريه دادن گوسفند براي استفاده از شير و

ص: 581

پشم آن و عاريه دادن حيواند نر براي كشيدن بر ماده صحيح است

(مسأله 2352) اگر چيزي را كه عاريه كرده به مالك، يا وكيل يا وليّ او بدهد و بعد آن چيز تلف شود عاريه كننده ضامن نيست وليّ اگر بدون اجازه صاحب مال يا وكيل يا وليّ او به جائي ببرد كه صاحبش معمولاً به آنجا مي برده، مثلاً اسب را در اصطبلي كه صاحبش براي آن درست كرده ببندد و بعد تلف شود يا كسي آن را تلف كند، ضامن است

(مسأله 2353) اگر چيز نجس را براي كاري كه شرط آن پاكي است عاريه دهد مثلاً لباس را عاريه دهد كه با آن نماز بخوانند، بايد نجس بودن آن را به كسي كه عاريه مي كند، بگويد

(مسأله 2354) چيزي را كه عاريه كرده، بدون اجازه صاحب آن نمي تواند به ديگري اجاره يا در عاريه دهد

(مسأله 2355) اگر چيزي را كه عاريه كرده با اجازه صاحب آن به ديگري عاريه دهد، چنانچه كسي كه اوّل آن چيز را عاريه كرده بميرد يا ديوانه شود، عاريه دوّمي باطل نمي شود

(مسأله 2356) اگر بداند مالي را كه عاريه كرده غصبي است، بايد آن را به صاحبش برساند و نمي تواند به عاريه دهنده بدهد

(مسأله 2357) اگر مالي را كه مي داند غصبي است عاريه كند و از آن استفاده اي ببرد و در دست او از بين برود، مالك مي تواند عوض مال و عوض استفاده اي را كه عاريه كننده برده از او يا از كسي كه مال را غصب كرده مطالبه كند و اگر عوض مال يا

ص: 582

استفاده آن را از عاريه بگيرد او نمي تواند چيزي را كه به مالك مي دهد از عاريه دهنده مطالبه نمايد

(مسأله 2358) اگر نداند مالي را كه عاريه كرده غصبي است و در دست او از بين برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگيرد، او هم مي تواند آنچه را به صاحب مال داده از عاريه دهنده مطالبه نمايد، ولي اگر چيزي را كه عاريه كرده طلا و نقره باشد، عاريه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چيز از بين برود عوضش را بدهد، نمي تواند چيزي را كه به صاحب مال مي دهد، از عاريه دهنده مطالبه نمايد

ازدواج

اهميت ازدواج در اسلام

ازدواج يكي از مستحبّات بسيار موكّد اسلام است و احاديث بسياري از حضرت رسول اكرم و اهل بيت مكرّم آن حضرت (سلام الله عليهم) در رابطه با ترغيب و تشويق به ازدواج و انتقاد و مذمّت از ترك ازدواج صادر شده است

حضرت رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله) فرمودند: «هيچ خانه اي در نزد خداوند، بهتر از خانه اي كه به وسيله ازدواج برپا مي شود و آباد مي گردد، نيست» و نيز آن حضرت فرمودند: «كسي كه ازدواج كرد نصف دين خود را حفظ كرده است و مراقب نصف ديگر دين خود باشد»

حضرت صادق (عليه السّلام) فرمودند: «دو ركعت نماز يك انسان متأهّل از 70 ركعت نمازي كه شخص عَزَبْ بجا مي آورد، با فضيلّت تر است»

حضرت رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله) فرمودند: «پست ترين مُردگان شما افرادي هستند كه از ازدواج كردن خودداري كرده و عَزَب مانده اند» و اگر كسي

ص: 583

بترسد كه اگر ازدواج نكند در حرام مي افتد، ازدواج بر او واجب مي شود بر اساس احاديث اهل بيت (عليهم السّلام) مخصوصاً ترك ازدواج بخاطر ترس از فقر و عدم امكانات اقتصادي، مذموم است

حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) فرمودند: «كسي كه به واسطه ترس از فقر ترك ازدواج مي كند نسبت به خداوند سوءظنّ (گمان بد) بكار برده است و خداوند متعال فرموده است: ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله يعني اگر ازدواج كنندگان در فقر و مضيقه اقتصادي باشند خداوند آنها را از فضل و كرم خود بي نياز خواهد كرد»

طبق احاديث اسلامي و اين آيه از قرآن كريم، ازدواج موجب از بين رفتن فقر و بوجود آمدن وسعت اقتصادي است شخصي در محضر مبارك حضرت پيغمبر (صلي الله عليه وآله) از مضيقه اقتصادي شكايت كرد، حضرتش فرمودند: «ازدواج كن تا مشكلات اقتصادي تو بر طرف شود» و اين جريانات تا سه مرتبه تكرار شد و در هر دفعه آن حضرت وي را امر به ازدواج كرد و نيز آن حضرت فرمودند: «ازدواج كنيد تا روزي شما وسعت پيدا بكند»

حضرت صادق (عليه السّلام) فرمودند: «افزايش روزي با ازدواج و داشتن اهل و عيال تَوأم است»

در امر ازدواج بايد قبل از هر چيز و بيش از همه به ايمان و تقوا و تعهّد اسلامي توجّه داشت

رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: «هنگامي كه افرادي كه از جهت اخلاق و تعهّد اسلامي و تدّين شايستگي دارند براي خواستگاري آمدند در ازدواج و وصلت با آنها جواب منفي ندهيد و به ازدواج با آنها اقدام كنيد

ص: 584

و گرنه فتنه و فساد بزرگي دامنگير جامعه خواهد شد»

اَحكام نِكاح يا ازدواج

به واسطه عقد ازدواج، زن به مرد حلال مي شود و آن بر دو قسم است: دائم و غير دائم، عقد دائم آنست كه مدّت زناشويي در آن معين نشود و زني را كه به اين قسم عقد مي كنند دائمه گويند و عقد غير دائم آن است كه مدّت زناشويي در آن معيّن شود، مثلاً زن را به مدّت يك ساعت يا يك روز يا يك ماه يا يك سال يا بيشتر عقد نمايند و زني را كه به اين قسم عقد كنند مُتْعَه و صيغه نامند

احكام عقد

(مسأله 2359) در زناشوئي چه دائم و چه غير دائم بايد صيغه خوانده شود و تنها راضي بودن زن و مرد كافي نيست و صيغه عقد را يا خود زن و مرد مي خوانند يا ديگري را وكيل مي كنند كه از طرف آنان بخوانند

(مسأله 2360) وكيل لازم نيست مرد باشد، زن مي تواند براي خواندن صيغه عقد از طرف ديگري وكيل شود

(مسأله 2361) زن و مرد تا يقين نكنند كه وكيل آنها، صيغه را خوانده است نمي توانند به يكديگر نگاه محرمانه نمايند و گمان به اينكه وكيل صيغه را خوانده است كفايت نمي كند، ولي اگر وكيل بگويد صيغه را خوانده ام كافي است

(مسأله 2362) اگر زني كسي را وكيل كند كه مثلاً ده روز او را به عقد مردي در آورد و ابتداي ده روز را معيّن نكند در صورتي كه از گفته زن معلوم شود كه به وكيل اختيار كامل داده آن وكيل مي تواند هر وقت كه بخواهد او

ص: 585

را ده روز به عقد آن مرد در آورد و اگر معلوم باشد كه زن، روز يا ساعت معيّني را قصد كرده، بايد صيغه را مطابق قصد او بخواند

(مسأله 2363) يك نفر مي تواند براي خواندن صيغه عقد دائم يا غير دائم از طرف زن و مرد وكيل شود و نيز مرد مي تواند از طرف زن وكيل شود و او را براي خود به طور دائم يا غير دائم عقد كند و همچنين زن مي تواند از طرف مرد وكيل شود كه خود را به عقد او در آورد ولي احتياط مستحب آن است كه عقد را دو نفر بخوانند

دستور خواندن عقد دائم

(مسأله 2364) اگر صيغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اوّل زن بگويد: زَوَّجْتُكَ نَفْسي عَلَي الصَّداقٍ الْمَعْلُومٍ (يعني خود را زن تو نمودم به مهري كه معيّن شده) پس از آن بدون فاصله مرد بگويد: قَبٍلْتُ التَّز ْوٍيجَ (يعني قبول كردم اين ازدواج را) عقد صحيح است و اگر ديگري را وكيل كنند كه از طرف آنها صيغه عقد را بخواند، چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وكيل زن بگويد: زَوَّجْتُ مُوَكِلَّتي فاطٍمَهَ مُوَكٍلَّكَ اَحْمَدَ عَلَي الصٍداقٍ الْمَعْلُومٍ، پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد: قَبٍلْتُ لٍمُوَكٍلي اَحْمَدْ عَلَي الصٍداقٍ صحيح مي باشد و بهتر آنست لفظي كه مرد مي گويد با لفظي كه زن مي گويد مطابق باشد، مثلاً اگر زن زَوَجْتُ مي گويد مرد هم قَبٍلْتُ التًّزْويجَ بگويد

دستور خواندن عقد غير دائم

(مسأله 2365) اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غير دائم را بخوانند، بعد از آنكه مدّت و مَهر را معيّن كردند، چنانچه زن بگويد:

ص: 586

زَوَجْتُكَ نَفْسي فٍي الْمُدَّهٍ الْمَعْلُومَهٍ عَلَي الْمَهْرٍ الْمَعْلُومٍ ، بعد بدون فاصله مرد بگويد قَبٍلْتُ صحيح است و اگر ديگري را وكيل كنند و اوّل وكيل زن به وكيل مرد بگويد: مَتَّعْتُ مُوَكِلَّتي مُوَكِلَّكَ فِي الْمُدَّهِ الْمَعْلُومَهِ عَلَي الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ، پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد: قَبِلْتُ لِمُوَكِلي هكَذا صحيح ميباشد

شرائط عقد

(مسأله 2366) عقد ازدواج چند شرط دارد:

اوّل: آنكه اگر مرد و زن قدرت خواندن صيغه عقد به عربي را داشته باشند،، به عربي بخوانند؛ ولي اگر مرد و زن نتوانند صيغه را به عربي صحيح بخوانند؛ به هر لفظي كه صيغه را بخوانند صحيح است و لازم هم نيست كه وكيل بگيرند امّا بايد لفظي بگويند كه معني

«زَوَّجْتُ (تاآخر) وقَبِلْتُ» را بفهماند

دوّم: مرد و زن يا وكيل آنها كه صيغه را مي خوانند، قصد انشاء داشته باشند، يعني اگر خود مرد و زن صيغه را مي خوانند، زن به گفتن «زَوَّجْتُكَ نَفْسي» قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد و با گفتن اين لفظ پيمان زناشوئي ميان خود و آن مرد ببندد و مرد به گفتن «قَبِلْتُ التَّزْويجَ»اين پيمان و زن بودن او را براي خود قبول نمايد، و اگر وكيل مرد و زن صيغه را مي خوانند، به گفتن «زَوَّجْتُ (تا آخر) و قَبِلْتُ» قصدشان اين باشد كه مرد و زني كه آنان را وكيل كرده اند، زن و شوهر شوند و ميان آنها زناشوئي برقرار شود

سوّم: كسي كه صيغه را مي خواند عاقل باشد، و بنابر احتياط مستحّب بالغ باشد چه براي خود بخواند و چه از طرف ديگري وكيل شده باشد؛ ولي اگر نا بالغ

ص: 587

مميِّز، با قصد انشاء صيغه عقد را براي ديگري وكالتاً يا فضولتاً اجرا كند و او اجازه دهد يا براي خود با اذن يا اجازه ولّي عقد كند يا بعد از بلوغ، عقد قبل از بلوغ را، براي خود قبول كند، صحيح مي باشد

چهارم: اگر وكيل زن و شوهر يا ولّي آنها صيغه را مي خوانند، در عقد، زن و شوهر را معيّن كنند، مثلاً اسم آنها را ببرند يا به آنها اشاره نمايند، پس كسي كه چند دختر دارد، اگر به مردي بگويد زَوَجْتُكَ اِحْدي بَناتي (يعني زن تو نمودم يكي از دخترانم را) و او بگويد قَبِلْتُ يعني قبول كردم، چون در موقع عقد، دختر معيّن نبوده عقد باطل است

پنجم: زن و مرد با ازدواج راضي باشند، ولي اگر زن ظاهراً به كراهت اذن دهد و معلوم باشد قلباً راضي است، عقد صحيح است

(مسأله 2367) اگر در عقد يك حرف غلط خوانده شود كه معني آن را عوض كند، عقد باطل است

(مسأله 2368) كسي كه دستور زبان عربي را نمي داند، اگر قرائتش صحيح باشد و معناي هر كلمه از عقد را جداگانه بداند واز هر لفظي معناي آن را قصد نمايد مي تواند عقد را بخواند

(مسأله 2369) اگر زني را براي مردي بدون اجازه آنان عقد كنند وبعداً زن و مرد بگويند به آن عقد راضي هستيم، عقد صحيح است

(مسأله 2370) اگر زن ومرد يا يكي از آن دو را به ازدواج مجبور نمايند وبعد از خواندن عقد راضي شوند وبگويند به آن عقد راضي هستيم، عقد صحيح است

(مسأله 2371) پدر وجدّ پدري مي توانند

ص: 588

براي فرزند نابالغ يا ديوانه خود كه به حال ديوانگي بالغ شده است وهمچنين اگر ديوانگي بعد از بلوغ بوده، ازدواج كنند وبعد از آنكه آن طفل بالغ شد يا ديوانه عاقل گرديد، اگر ازدواجي كه براي او كرده اند مفسده اي نداشته، نمي تواند آن را بهم بزند واگر مفسده اي داشته، مي تواند آن را بهم بزند

(مسأله 2372) دختري كه به حدّ بلوغ رسيده ورشيده است، يعني مصلحت خود را تشخيص مي دهد؛ اگر بخواهد شوهر كند؛ بنابر اقوي اجازه پدر يا جدّ پدري لازم نيست، هر چند كه بهتر آن است كه بدون نظر واجازه آنها اقدام به ازدواج نكند، ولي ازدواج با كره اي كه به حدّ رشد وتشخيص مصلحت نرسيده است، بدون اجازه پدر يا جدّ صحيح نيست

(مسأله 2373) اگر پدر وجدّ پدري غائب باشند به طوري كه نشود از آنان اذن گرفت ودختر هم احتياج به شوهر كردن داشته باشد لازم نيست از پدر وجدّ پدري اجازه بگيرند وهمچنين اگر از ازدواج با كسي كه با دختر كفو است، را شرعاً و عرفاً منع كنند و دختر احتياج به شوهر كردن داشته باشد و نيز اگر دختر باكره نباشد، در صورتي كه بكارتش به واسطه شوهر كردن از بين رفته باشد، اجازه پدر و جدّ لازم نيست

(مسأله 2374) اگر پدر، يا جدّ پدري براي پسر نابالغ خود زن بگيرد، پسر بايد بعد از بالغ شدن، خرج آن زن را بدهد

(مسأله 2375) اگر پدر يا جدّ پدري براي پسر نابالغ خود زن بگيرد، چنانچه پسر در موقع عقد مالي داشته، مديون مهر زن است و اگر

ص: 589

در موقع عقد مالي نداشته، پدر يا جدّ او بايد مهر زن را بدهند

عيبهائي كه بواسطه آنها مي شود عقد را بهم زد

(مسأله 2376) اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن يكي از اين هفت عيب را دارد مي تواند عقد را بهم بزند:

اوّل: ديوانگي

دوّم: مرض خوره

سوّم: مرض برص (پيسي)

چهارم: كوري

پنجم: شل بودن به طوري كه معلوم باشد

ششم: آنكه افضا شده، يعني راه بول و حيض يا راه حيض و غائط او يكي شده باشد، ولي اگر راه حيض و غائط او يكي شده باشد بهم زدن عقد اشكال دارد و بايد احتياط شود

هفتم: آنكه گوشت، يا استخواني يا غدّه اي در فَرْج او باشد كه مانع نزديكي شود

(مسأله 2377) اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او قبل از عقد ديوانه بوده يا بعداً ديوانه شده است يا قبل از عقد آلتِ مردي نداشته يا قبل از عقد عِنِين بوده است و نمي تواند وطي و نزديكي نمايد يا بعد از عقد بدون آنكه نزديكي كرده باشد، عِنِّين شده يا تخم هاي او را قبل از عقد كشيده اند مي تواند عقد را بهم بزند

(مسأله 2378) اگر مرد يا زن، به واسطه يكي از عيبهائي كه در دو مسأله پيش گفته شد، عقد را بهم بزند، بايد بدون طلاق از هم جدا شوند

(مسأله 2379) اگر به واسطه آنكه مرد عِنِّين است و نمي تواند وطي و نزديكي كند؛ زن عقد را به هم بزند، شوهر بايد نصف مهر را بدهد ولي اگر به واسطه يكي از عيبهاي ديگري كه گفته شد مرد يا زن عقد را بهم بزند، چنانچه مرد

ص: 590

با زن نزديكي نكرده باشد، چيزي بر او نيست و اگر نزديكي كرده، بايد تمام مِهر را بدهد

عدّه اي از زنها كه ازدواج با آنان حرام است

(مسأله 2380) ازدواج با زنهائي كه مثل مادر و خواهر و مادر زن با انسان محرم هستند، حرام است

(مسأله 2381) اگر كسي زني را براي خود عقد نمايد، اگر چه با او نزديكي نكند، مادر و مادرِ آن زن و مادر پدر او هرچه بالا روند به آن مرد محرم مي شوند

(مسأله 2382) اگر زني را عقد كند و با نزديكي نمايد، دختر و نوه دختري و پسري آن زن هر چه پائين روند، چه در وقت عقد باشند يا بعداً به دنيا بيايند، به آن مرد محرم مي شوند

(مسأله 2383) اگر با زني كه براي خود عقد كرده نزديكي هم نكرده باشد، تا وقتي كه آن زن در عقد او است نمي تواند با دختر او ازدواج كند

(مسأله 2384) عمّه و خاله پدر و عمّه و خاله پدر ِ پدر و عمّه و خاله مادر و عمّه و خاله مادرِ مادر هر چه بالا روند، به انسان محرمند

(مسأله 2385) پدر و جّد شوهر، هر چه بالا روند و پسر و نوه پسري و دختري او هر چه پائين آيند چه در موقع عقد باشند، يا بعداً به دنيا بيايند به زن او محرم هستند

(مسأله 2386) اگر زني را براي خود عقد كند، دائمه باشد يا صيغه، تا وقتي كه آن زن در عقد او است، نمي تواند با خواهر آن زن ازدواج نمايد

(مسأله 2387) اگر زن خود را به ترتيبي كه در كتاب طلاق گفته مي شود، طلاق رجعي

ص: 591

دهد، در بين عدّه نمي تواند خواهر او را عقد نمايد، بلكه در عدّه طلاق بائن هم كه بعداً بيان مي شود، احتياط مستحب آن است كه از ازدواج با خواهر او خودداري نمايد و اگر زني را متعه كرده باشد و مدّت او را بخشيده يا تمام شده باشد، بنابر اقوي در عدّه او مي تواند با خواهر او به طور دائم يا موّقت ازدواج كند

(مسأله 2388) انسان نمي تواند بدون اجازه زنِ خود با خواهر زاده و برادر زاده او ازدواج كند ولي اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نمايد و بعداً زن راضي شود و بگويد به آن عقد راضي هستم آن عقد صحيح و نافذ مي شود

(مسأله 2389) اگر زن بفهمد شوهرش برادر زاده و خواهر زاده او را عقد كرده و حرفي نزند؛ چنانچه بعداً رضايت ندهد عقد آنان باطل است

(مسأله 2390) اگر انسان پيش از آنكه دختر عمّه يا دختر خاله خود را بگيرد با مادر آنان زنا كند، ديگر نمي تواند با آنان ازدواج نمايد

(مسأله 2391) اگر با دختر عمّه يا دختر خاله خود ازدواج نمايد و پيش از آنكه با آنان نزديكي كند با مادرشان زنا نمايد عقد آنان اشكال ندارد

(مسأله 2392) اگر با زني غير از عمّه و خاله خود زنا كند، احتياط واجب آن است كه با دختر او ازدواج نكند، ولي اگر زني را عقد نمايد و با او نزديكي كند، بعد با مادر او زنا كند، آن زن بر او حرام نمي شود، و همچنين است اگر بعد از عقد پيش از آنكه با او نزديكي كند

ص: 592

با مادر او زنا نمايد، ولي در اين صورت احتياط مستحّب آن است كه از آن زن جدا شود

(مسأله 2393) زن مسلمان نمي تواند به عقد كافر در آيد، مرد مسلمان هم نمي تواند با زنهاي كافره غير اهل كتاب ازدواج نمايد، ولي متعه كردن زن اهل كتاب مانند يهود و نصاري مانعي ندارد، بلكه ازدواج آنها به طور دوام نيز بنابر اقوي جائز است ولي اين احتياط ترك نشود كه در صورتي اقدام به ازدواج به طور دوام به آنها بكند كه متمّكن از ازدواج با زن مسلمان نباشد

(مسأله 2394) اگر با زني كه در عدّه طلاق رجعي است زنا كند، آن زن بر او حرام مي شود و اگر با زني كه در عدّه متعه، يا طلاق بائن، يا عدّه وفات است، زنا كند بعداً مي تواند او را عقد نمايد، اگر چه احتياط مستحّب آن است كه با او ازدواج نكند و معناي طلاق رجعي و طلاق بائن و عدّه متعه و عدّه وفات در احكام طلاق گفته خواهد شد

(مسأله 2395) اگر با زن بي شوهري كه در عدّه نيست زنا كند، بعداً مي تواند آن زن را براي خود عقد نمايد، ولي احتياط مستحّب آن است كه صبر كند تا آن زن حيض ببيند بعد او را عقد نمايد، و همچنين است اگر ديگري بخواهد آن زن را عقد كند

(مسأله 2396) اگر زني را كه در عدّه ديگري است براي خود عقد كند، چنانچه مرد و زن، يا يكي از آنان بدانند كه عدّه زن تمام نشده و بدانند عقد كردن زن در عدّه حرام است آن

ص: 593

زن بر او محرم مي شود، اگر چه مرد بعد از عقد كردن با آن زن نزديكي نكرده باشد

(مسأله 2367) اگر زني را براي خود عقد كند و بعد معلوم شود كه در عدّه بوده چنانچه هيچكدام نمي دانسته اند زن در عدّه است و نمي دانسته اند كه عقد كردن زن در عدّه حرام است، در صورتي كه مرد با او نزديكي كرده باشد، آن زن بر او حرام ابدي مي شود

(مسأله 2398) اگر انسان بداند زني شوهر دارد و با او ازدواج كند بايد از او جدا شود و بعداً هم نمي تواند او را براي خود عقد كند و همچنين است اگر نداند كه آن زن شوهر دارد ولي بعد از ازدواج با او نزديكي كرده باشد

(مسأله 2399) زن شوهر دار اگر زنا بدهد بر مرد زنا كننده حرام ابدي مي شود ولي بر شوهر خود حرام نمي شود و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقي باشد، بهتر است كه شوهر، او را طلاق دهد ولي بايد مهرش را بدهد

(مسأله 2400) زني را كه طلاق داده اند و زني كه صيغه بوده و شوهرش مدّت او را بخشيده يا مدّتش تمام شده، چنانچه بعد از مدّتي شوهر كند و بعد شك كند كه موقع عقدِ شوهر دوّم، عدّه شوهر اوّل تمام بوده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند

(مسأله 2401) مادر و خواهر و دختر پسري كه لواط داده بر لواط كننده حرام است اگر چه لواط كننده و لواط دهنده بالغ نباشند ولي اگر گمان كند كه دخول شده؛ يا شك كند كه

ص: 594

دخول شده يا نه، بر او حرام نمي شوند

(مسأله 2402) اگر با مادر يا خواهر يا دختر كسي ازدواج نمايد وبعد از ازدواج با آن كس لواط كند آنها بر او حرام نمي شود هر چند بعد از ازدواج، دخول بر زوجه صورت نگرفته باشد

(مسأله 2403) اگر كسي در حال احرام كه يكي از كارهاي حجّ است، با زني ازدواج نمايد عقد او باطل است، وچنانچه مي دانسته كه زن گرفتن بر او حرام است، ديگر نمي تواند آن زن را عقد كند

(مسأله 2404) اگر زني كه در حال احرام است با مردي كه در حال احرام نيست ازدواج كند، عقد او باطل است، واگر زن مي دانسته كه ازدواج كردن در حال احرام حرام است، واجب است بعداً با آن مرد ازدواج نكند

(مسأله 2405) اگر مرد طواف نساء را كه يكي از كارهاي حجّ است، بجا نياورد، زنش كه به واسطه مُحْرِم شدن بر او حرام شده بود حلال نمي شود، ونيز اگر زن طواف نساء نكند شوهرش بر او حلال نمي شود، ولي اگر بعداً طواف نساء را انجام دهند به يكديگر حلال مي شوند

(مسأله 2406) اگر كسي دختر نابالغي را براي خود عقد كند وپيش از آنكه نُه سال دختر تمام شود، با او نزديكي و دخول كند، چنانچه او را اِفضا نمايد، هيچ وقت نبايد با او نزديكي كند

(مسأله 2407) زني را كه سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام ميشود، ولي اگر با شرايطي كه در كتاب طلاق گفته مي شود با مرد ديگري ازدواج كند، شوهر اوّل مي تواند دوباره اورا براي

ص: 595

خود عقد نمايد

اَحكامِ عقد دائم

(مسأله 2408) زني كه عقد دائمي شده نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود وبايد خود را براي هر كاميابي جنسي كه او مي خواهد تسليم نمايد وبدون عذر شرعي از نزديكي او جلوگيري نكند واگر در اينها از شوهر اطاعت كند، تهيّه غذا ولباس ومنزل او ولوازم ديگري كه در كُتُب ديگر تفصيلاً ذكر شده بر شوهر واجب است واگر تهيّه نكند چه توانائي داشته باشد، مديون زن است

(مسأله 2409) اگر زن در كارهائي كه در مسأله پيش گفته شد اطاعت شوهر را نكند گناهكار است وحقّ غذا ولباس ومنزل وهمخوابي ندارد، ولي مهر او از بين نمي رود

(مسأله 2410) مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند

(مسأله 2411) مخارج سفر زن اگر بيشتر از مخارج وطن باشد با شوهر نيست ولي اگر شوهر مايل باشد كه زن را سفر را ببرد بايد خرج سفر اورا بدهد

(مسأله 2412) زني كه از شوهر اطاعت مي كند اگر مطالبه خرجي كند وشوهر ندهد مي تواند در هر روز به اندازه خرجي آن روز بدون اجازه از مال او بردارد واگر ممكن نيست چنانچه ناچار باشد كه معاش خود را تهيّه كند، در موقعي كه مشغول تهيه معاش است اطاعت شوهر بر او واجب نيست

(مسأله 2413) مرد نمي تواند زن دائمي خود را به طوري ترك كند كه نه مثل زن شوهر دار باشد نه مثل زن بي شوهر، لكن واجب نيست هر چهار شب يك شب نزد او بماند

(مسأله 2414) شوهر نمي تواند بيش از چهار ماه نزديكي با عيال دائمي خود را

ص: 596

ترك كند

(مسأله 2415) اگر در عقد دائمي مهر را معيّن نكنند، عقد صحيح است و چنانچه مرد با زن نزديكي كند، بايد مهر او را مطابق مهر زنهائي كه مثل او هستند بدهد

(مسأله 2416) اگر موقع خواندن عقد دائمي براي دادن مهر مدّتي معيّن نكرده باشند، زن مي تواند پيش از گرفتن مهر از نزديكي كردن شوهر جلوگيري كند، چه شوهر توانائي دادن مهر را داشته باشد، چه نداشته باشد ولي اگر پيش از گرفتن مهر به نزديكي راضي كود وشوهر با او نزديكي كند ديگر نمي تواند بدون عذر شرعي از نزديكي شوهر جلو گيري نمايد

مُتْعه يا صيغه

(مسأله 2417) صيغه كردن زن اگر چه براي لذّت بردن هم نباشد صحيح است

(مسأله 2418) شوهر بيش از چهار ماه نبايد نزديكي با متعه خود را ترك كند

(مسأله 2419) زني كه صيغه مي شود اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزديكي نكند عقد وشرط او صحيح است وشوهر فقط مي تواند لذّتهاي ديگر از او ببرد، ولي اگر بعداً به نزديكي راضي شود، شوهر مي تواند با او نزديكي نمايد

(مسأله 2420) زني كه صيغه شده اگر چه آبستن شود، حق خرجي ندارد

(مسأله 2421) زني كه صيغه شده حق همخوابي ندارد واز شوهر ارث نمي برد، وشوهر هم از او ارث نمي برد

(مسأله 2422) زني كه صيغه شده اگر نداند كه حق خرجي وهم خوابي ندارد عقد او صحيح است، وبراي آنكه نمي دانسته حقّي به شوهر پيدا نمي كند

(مسأله 2423) زني كه صيغه شده، مي تواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون برود، ولي اگر به واسطه

ص: 597

بيرون رفتن، حقّ شوهر از بين مي رود، بيرون رفتن او حرام است

(مسأله 2424) اگر زني مردي را وكيل كند كه به مدّت ومبلغ معيّن اورا براي خود صيغه نمايد، چنانچه مرد او را براي عقد دائم خود در آورد يا به غير از مدّت يا مبلغي كه معيّن شده اورا صيغه كند، وقتي آن زن فهميد، اگر بگويد راضي هستم عقد صحيح وگرنه باطل است

(مسأله 2425) پدر وجدّ پدري مي توانند براي محرم شدن، يك ساعت يا دو ساعت زني را به عقد پسر نابالغ خود در آورند، ونيز مي توانند دختر نابالغ خود را براي محرم شدن، به عقد كسي در آورند، ولي بايد آن عقد براي دختر مفسده نداشته باشد

(مسأله 2426) اگر پدر يا جدّ پدري، طفل خود را كه در محلّ ديگري است و نمي داند زنده است يا مرده، براي محرم شدن به عقد كسي در آورد، بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل مي شود وچنانچه بعداً معلوم شود كه در موقع عقد آن دختر زنده نبوده، عقد باطل است وكساني كه به واسطه عقد ظاهراً محرم شده بودند، نامحرمند

(مسأله 2427) اگر مرد مدّت صيغه را ببخشد چنانچه با او نزديكي كرده، با يد تمام چيزي را كه قرار گذاشته به او بدهد واگر نزديكي نكرده، بايد نصف آن را بدهد

(مسأله 2428) مرد مي تواند زني را كه صيغه او بوده و هنوز عدّه اش تمام نشده به عقد دائم خود در آورد يا اينكه دوباره صيغه نمايد، ولي در موقعي كه هنوز صيغه او است و مدّت تمام نشده است اگر بخواهد او را

ص: 598

به عقد دائم خود در بياورد بايد اوّل مدّت او را ببخشد و سپس او را به عقد دائم خود در بياورد

احكام نگاه كردن

(مسأله 2429) نگاه كردن مرد به بدن زن نا محرم و همچنين نگاه كردن به موي آنان، چه با قصد لذّت و چه بدون آن، حرام است و نگاه كردن به صورت و دستها اگر به قصد لذّت باشد، حرام است، ولي بدون قصد لذّت حرام نيست و نيز نگاه كردن زن به بدن مرد به جز صورت و دستها حرام مي باشد و نگاه كردن به صورت و بدن و موي دختر نا بالغ اگر به قصد لذّت نباشد و به واسطه نگاه كردن هم انسان نترسد كه به حرام بيفتد اشكال ندارد، ولي بنا بر احتياط بايد جاهائي را كه مثل ران و شكم معمولاً مي پوشانند، نگاه نكند

(مسأله 2430) اگر انسان بدون قصد لذّت به آن قسمت از بدن زنهاي كافر كه معمولاً نمي پوشانند نگاه كند در صورتي كه نترسد به حرام بيفتد، اشكال ندارد

(مسأله 2431) زن بايد بدن و موي خود را از مرد نامحرم بپوشاند؛ بلكه احتياط واجب آن است كه بدن و موي خود را پسري هم كه بالغ نشده ولي خوب و بد را مي فهمد و به حدّي رسيده كه مورد نظر شهواني است، بپوشاند

(مسأله 2432) نگاه كردن به عورت ديگري حرام است، اگر چه از پشت شيشه يا در آئينه يا آب صاف و مانند اينها باشد و احتياط واجب آنست كه به عورت بچّه مميز هم نگاه نكنند ولي زن و شوهر مي توانند به تمام بدن يكديگر نگاه

ص: 599

كنند

(مسأله 2433) مرد و زني كه با يكديگر محرمند، اگر قصد لذّت نداشته باشند مي توانند غير از عورت به تمام بدن بدن يكديگر نگاه كنند

(مسأله 2434) مرد نبايد با قصد لذّت به بدن مرد ديگر نگاه كند و نگاه كردن زن هم به بدن زن ديگر با قصد لذّت حرام است

(مسأله 2435) عكس برداشتن مرد از زن نامحرم حرام نيست، ولي اگر براي عكس برداشتن مجبور شود كه حرام ديگري انجام دهد مثلاً دست به بدن او بزند نبايد عكس او را بردارد و اگر زن نامحرمي را بشناسد در صورتي كه آن زن مُتَهَتَّك نباشد، به عكس او نگاه كند

(مسأله 2436) اگر در حال ناچاري، زن بخواهد زن ديگر يا مردي غير از شوهر خود را تنقيه كند؛ يا عورت او را او را آب بكشد، بايد چيزي در دست كند كه دست او به عورت آنها نرسد و همچنين است اگر مرد بخواهد مرد ديگر، يا زني غير از زن خود را تنقيه كند، يا عورت او را آب بكشد

(مسأله 2437) اگر مرد براي معالجه زن نامحرم ناچار باشد كه او را نگاه كند و دست به بدن او بزند اشكال ندارد، ولي اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند نبايد دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه كند، نبايد او او را نگاه كند

(مسأله 2438) اگر انسان براي معالجه كسي ناچار شود كه به عورت او نگاه كند چنانچه ضرورت با نگاه كردن در آئينه مرتفع مي شود، آئينه را در مقابل گذاشته و در آن نگاه كند ولي اگر

ص: 600

چاره اي جز نگاه كردن به عورت نباشد اشكال ندارد

مسائل متفرّقه زناشوئي

(مسأله 2439) كسي كه به واسطه نداشتن زن به حرام مي افتد، واجب است زن بگيرد و همچنين زني كه به واسطه نداشتن شوهر به حرام مي افتد واجب است اقدام به شوهر كردن نمايد

(مسأله 2440) اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره باشد و بعد از عقد معلوم شود كه باكره نبوده، مي تواند عقد را بهم بزند (مسأله 2441) اگر مرد و زن نامحرم در محلّ خلوتي باشند كه كسي در آنجا نباشد و ديگري هم نمي تواند وارد شود، چنانچه بترسند كه به حرام بيفتند بايد از آنجا بيرون بروند و نمازشان درآنجا صحيح نيست ولي اگر طوري باشد كه كس ديگر بتواند وارد شود يا بچّه اي كه خوب و بد را مي فهمد درآنجا باشد، اشكال ندارد

(مسأله 2442) اگر مرد مهر زن را در عقد معيّن كند و قصدش اين باشد كه آن را ندهد، عقد صحيح است ولي مهر را بايد بدهد

(مسأله 2443) مسلماني كه منكر خدا يا معاد يا پيغمبر شود، يا حكم ضروري دين، يعني حكمي را كه مسلمانان جزء دين اسلام مي دانند، مثل واجب بودن نماز و روزه انكار كند، در صورتي كه بداند آن حكم ضروري دين است و انكار آن، انكار نبوّت پيغمبر (صلّي الله عليه وآله) است، مرتّد است

(مسأله 2444) اگر زن پيش از آنكه شوهرش با او نزديكي كند به طوري كه در مسأله پيش گفته شد مرتد شود؛ عقد او باطل مي گردد و همچنين است اگر بعد از نزديكي مرتد شود ولي يائسه

ص: 601

باشد، امّا اگر يائسه نباشد، بايد به دستوري كه در احكام طلاق گفته خواهد شد عدّه نگهدارد؛ پس اگر در بين عدّه مسلمان شود عقد باقي و اگر تا آخر عدّه مرتدّ بماند، عقد باطل است و معناي يائسه در مسأله 437 گذشت

(مسأله 2445) كسي كه مسلمان زاده است چنانچه بعد از بالغ شدن اظهار اسلام كند، اگر مرتد شود زنش بر او حرام مي شود و بايد به مقداري كه در احكام طلاق گفته مي شود عدّه وفات نگهدارد ودر اصطلاح به چنين شخصي مُرْتَدّ فطري مي گويند

(مسأله 2446) مردي كه از پدر و مادر غير مسلمان به دنيا آمده و مسلمان شده اگر پيش از نزديكي با عيالش مُرتدّ شود، عقد او باطل مي گردد و اگر بعد از نزديكي مرتّد شود، چنانچه زن او در سن زنهائي باشد كه حيض مي بينند بايد آن زن به مقداري كه در احكام طلاق گفته مي شود عدّه نگهدارد، پس اگر پيش از تمام شدن عدّه، شوهر او مسلمان شود عقد باقي وگرنه باطل است

(مسأله 2447) اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهر بيرون نبرد و مرد هم قبول كند؛ نبايد زن را از آن شهر بيرون ببرد

(مسأله 2448) اگر زن انسان، از شوهر سابقش دختري داشته باشد؛ انسان مي تواند آن دختر را براي پسر خود كه از آن زن نيست، عقد كند و همچنين اگر زن انسان از شوهر سابقش پسري داشته باشد انسان مي تواند دختر خود را كه از آن زن نيست به ازدواج آن پسر در بياورد و نيز اگر

ص: 602

دختري را براي پسر خود عقد كند مي تواند با مادر آن دختر ازدواج نمايد

(مسأله 2449) اگر زني از زنا آبستن شود، جايز نيست بچّه اش را سقط كند

(مسأله 2450) اگر كسي با زني كه شوهر ندارد و در عدّه كسي هم نيست، زنا كند، چنانچه بعد او را عقد كند و بچّه اي از آنان پيدا شود، در صورتي كه ندانند از نطفه حلال است يا حرام، آن بچّه حلال زاده است

(مسأله 2451) اگر مرد نداند كه زن در عدّه است و با او ازدواج كند، چنانچه زن هم نداند و بچّه اي از آنان به دنيا بيايد، حلال زاده است و شرعاً فرزند هر دو مي باشد؛ ولي اگر زن مي دانسته كه در عدّه است و مي دانسته كه در عقد عدّه حرام است شرعاً بچّه؛ فرزند پدر است و در هر دو صورت عقد آنان باطل است و به يكديگر حرام مي باشند

(مسأله 2452) اگر زن بگويد يائسه ام نبايد حرف او را قبول كرد، ولي اگر بگويد شوهر ندارم با در عدّه نيستم حرف او قبول مي شود

(مسأله 2453) اگر بعد از آنكه انسان با زني ازدواج كرد، كسي بگويد آن زن شوهر داشته و زن بگويد نداشتم، چنانچه شرعاً ثابت نشود كه زن شوهر داشته، بايد حرف زن را قبول كرد

(مسأله 2454) اگر زني كه آزاد و مسلمان و عاقل است دختري داشته باشد، تا هفت سال دختر تمام نشده پدر نمي تواند او را از مادرش جدا كند

(مسأله 2455) مستحبّ است در شوهر دادن دختري كه بالغه است يعني مكلّف شده

ص: 603

عجله كنند، حضرت صادق (عليه السّلام) فرمودند: «يكي از سعادتهاي مرد آن است كه دخترش در خانه او حيض نبيند»

(مسأله 2456) اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند كه زن ديگر نگيرد، احتياط واجب آن است كه زن مهر را نگيرد و شوهر هم با زن ديگر ازدواج نكند

(مسأله 2457) كسي كه از زنا به دنيا آمده، اگر زن بگيرد و بچّه اي پيدا كند آن بچّه حلال زاده است

(مسأله 2458) هر گاه مرد در روزه ماه رمضان يا در حال حيض زن با او نزديكي كند معصيت كرده، ولي اگر بچه اي از آنان به دنيا بيايد حلال زاده است

(مسأله 2459) زني كه يقين دارد شوهرش در سفر مرده اگر بعد از عدّه وفات كه مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شد؛ شوهر كند و شوهر اوّل از سفر برگردد بايد از شوهر دوّم جدا شود و به شوهر اوّل حلال است ولي اگر شوهر دوّم با او نزديكي كرده باشد؛ زن بايد عدّه نگهدارد و شوهر دوّم بايد مهر او را مطابق زنهائي كه مثل او هستند بدهد ولي خرج عدّه ندارد

احكام شير دادن

(مسأله 2460) اگر زني بچّه اي را با شرائطي كه در مسأله 2470 گفته خواهد شد، شير دهد، آن بچّه به اين عدّه محرم مي شود:

اوّل: خود زن و آن را مادر رضاعي مي گويند

دوّم: شوهر زن كه شير مال او است و او را پدر رضاعي مي گويند

سوّم: پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند: اگر چه پدر و مادر رضاعي او باشند

چهارم: بچّه هائي كه از

ص: 604

آن زن بدنيا آمده اند، يا بدنيا مي آيند

پنجم: بچّه هاي اولاد آن زن هر چه پائين روند، چه از اولاد او بدنيا آمده، يا اولاد و آن بچّه ها را شير داده باشند

ششم: خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعي باشند يعني به واسطه شير خوردن، با آن زن خواهر و برادر شده باشند

هفتم: عمو و عمّه آن زن اگر چه رضاعي باشند

هشتم: دائي و خاله آن زن اگر چه رضاعي باشند

نهم: اولاد شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است، هر چه پائين روند اگر چه اولاد رضاعي او باشند

دهم: پدر و مادر شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است، هر چه بالا روند

يازدهم: خواهر و برادر شوهري كه شير مال او است اگر چه خواهر و برادر رضاعي او باشند

دوازدهم: عمو و عمّه و دائي و خاله شوهري كه شير مال او است هر چه بالا روند؛ اگر چه رضاعي باشند و نيز عدّه ديگري هم كه در مسائل بعد گفته مي شود، به واسطه شير دادن محرم مي شوند

(مسأله 2461) اگر زني بچّه اي را با شرايطي كه در مسأله 2470 گفته مي شود شير دهد، پدر آن بچّه نمي تواند با دختر هائي كه از آن زن به دنيا آمده اند ازدواج كند و نيز نمي تواند دختر هاي شوهري را كه شير مال او است براي خود عقد نمايد بلكه احتياط واجب آن است كه دختر هاي رضاعي او را هم براي خود عقد ننمايد ولي جايز است با دختر هاي رضاعي آن زن ازدواج كند،

ص: 605

اگر چه احتياط مستحّب آن است كه با آنان هم ازدواج نكند، و نگاه محرمانه يعني نگاهي كه انسان مي تواند به محرمهاي خود كند به آنان ننمايد

(مسأله 2462) اگر زني بچّه اي را با شرايطي كه در مسأله 2477 گفته مي شود شير دهد، شوهر آن زن كه صاحب شير است به خواهر هاي آن بچّه محرم نمي شود، ولي احتياط مستحّب آن است كه با آنان ازدواج ننمايد و نيز خويشان شوهر به خواهر و برادر آن بچّه محرم نمي شوند

(مسأله 2463) اگر زني بچّه اي را شير دهد؛ به برادر هاي آن بچّه محرم نمي شود و نيز خويشان آن زن به برادر و خواهر بچّه اي كه شير خورده، محرم نمي شوند

(مسأله 2464) اگر انسان با زني كه دختري را شير كامل داده ازدواج كند و با آن زن نزديكي نمايد، ديگر نمي توان آن دختر را براي خود عقد كند

(مسأله 2465) اگر انسان با دختري ازدواج كند، ديگر نمي تواند با زني كه آن دختر را شير كامل داده ازدواج نمايد

(مسأله 2466) انسان نمي تواند با دختري كه مادر، يا مادر بزرگ انسان او را شير كامل داده ازدواج كند و نيز اگر زن پدر انسان از شير پدر او دختري را شير داده باشد؛ انسان نمي تواند با آن دختر ازدواج نمايد و چنانچه دختر شير خواري را براي خود عقد كند، بعد مادر يا مادر بزرگ، يا زن پدر او از شير همان پدر آن دختر را شير دهد، عقد باطل مي شود

(مسأله 2467) با دختري كه خواهر، يا زن برادر انسان

ص: 606

از شير برادرش او را شير كامل داده، نمي شود ازدواج كرد و همچنين است اگر خواهر زاده؛ يا برادر زاده، يا نوه خواهر، يا نوه برادر انسان آن دختر را شير داده باشد

(مسأله 2468) اگر زني بچّه دختر خود را شير دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مي شود و همچنين است اگر بچّه اي را كه شوهر دخترش از زن ديگر دارد شير دهد ولي اگر بچّه پسر خود را شير دهد، زن پسرش كه مادر آن طفل شير خوار است بر شوهر خود حرام نمي شود

(مسأله 2469) اگر زن پدر دختري، بچّه شوهر آن دختر را از شير آن پدر شير دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مي، چه بچّه از همان دختر يا از زن ديگر شوهر او باشد

شرائط شير دادني كه علّت محرم شدن است

(مسأله 2470) شير دادني كه علّت محرم شدن است هشت شرط دارد:

اوّل: بچّه شير زن زنده را بخورد، پس اگر از پستان زني كه مرده است شير بخورد تأثير ندارد

دوّم: شير آن زن از حرام نباشد، پس اگر شير بچّه اي را كه از زنا بدنيا آمده به بچّه ديگر بدهند، به واسطه آن شير، بچّه به كسي محرم نمي شود

سوّم: بچّه شير را از پستان بمكد، پس اگر شير را در گلوي او بريزند لازم است كساني كه به واسطه شير خوردن به آن بچّه محرم مي شوند با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمايند

چهارم: شير، خالص و با چيز ديگر مخلوط نباشد

پنجم: شير از يك شوهر باشد پس اگر زن شير دهي را طلاق دهند، بعد شوهر

ص: 607

ديگري كند و از او آبستن شود و تا موقع زائيدن شيري كه از شوهر اوّل داشته باقي باشد و مثلاً هشت دفعه پيش از زائيدن از شير شوهر اوّل و هفت دفعه بعد از زائيدن از شوهر دوّم به بچّه اي بدهد، آن بچّه به كسي محرم نمي شود

ششم: بچّه به واسطه مرض شير را قي نكند، بنا بر احتياط واجب كساني كه به واسطه شير خوردن به آن بچّه محرم مي شوند، بايد با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمايند

هفتم: پانزده مرتبه، يا يك شبانه روز به طوري كه در مسأله بعد گفته ميشود شير سير بخورد، يا مقداري شير به او بدهند كه بگويند از آن شير استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روئيده است، بلكه اگر ده مرتبه هم به او شير دهند، احتياط مستحّب آن است كساني كه به واسطه شير خوردن او به او محرم مي شوند، با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمايند

هشتم: دو سال بچّه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال، او را شير دهند به كسي محرم نمي شود، بلكه اگر مثلاً پيش از تمام شدن دو سال، چهارده مرتبه و بعد از آن، يك مرتبه شير بخورند، به كسي محرم نمي شود، ولي چنانچه از موقع زائيدن زن شير ده بيشتر از دو سال گذشته باشد و شير او باقي باشد و بچّه اي را شير دهد آن بچه به كساني كه گفته شد، محرم مي شود

(مسأله 2471) بايد بچّه در بين يك شبانه روز غذا يا

ص: 608

شير كي ديگر را نخورد ولي اگر كمي غذا بخورد كه نگويند در بين، غذا خورده اشكال ندارد و نيز بايد پانزده مرتبه را از شير يك زن بخورد و در بين پانزده مرتبه، شير كسِ ديگر را نخورد و در هر دفعه بدون فاصله شير بخورد، ولي اگر در بين شير خوردن نفس تازه كند، يا كمي صبر كند، كه از اوّلي كه پستان در دهان مي گيرد تا وقتي سير مي شود، يك دفعه حساب شود، اشكال ندارد

(مسأله 2472) اگر زن از شير شوهر خود بچّه اي را شير دهد، بعد شوهر ديگر كند و از شير آن شوهر هم بچّه ديگر را شير دهد آن دو بچّه به يكديگر محرم نمي شوند، اگر چه بهتر است با هم ازدواج نكنند و نگاه محرمانه به يكديگر ننمايند

(مسأله 2473) اگر زن از شير يك شوهر چندين بچّه را شير دهد، همه آنان به يكديگر و به شوهر و به زني كه آنان را شير داده، محرم مي شوند

(مسأله 2474) اگر كسي چند زن داشته باشد و هر كدام آنان با شرايطي كه گفتيم بچّه را شير دهد، همه آن بچّه ها به يكديگر و به آن مرد و به همه آن زنها محرم مي شوند

(مسأله 2475) اگر كسي دو زن شير ده داشته باشد و يكي از آنان بچّه اي را مثلاّهشت مرتبه و ديگري هفت مرتبه شير بدهد آن بچّه به كسي محرم نمي شود

(مسأله 2476) اگر زني از شير يك شوهر پسر و دختري را شير كامل بدهد خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر

ص: 609

آن پسر محرم نمي شوند

(مسأله 2477) انسان نمي تواند بدون اذن زن خود، با زنهائي كه به واسطه شير خوردن، خواهر زاده و برادر زاده زن او شده اند ازدواج كند و نيز اگر با پسري لواط كند، نمي تواند با دختر و خواهر و مادر و مادر بزرگ آن پسر كه رضاعي هستند يعني به واسطه شير خوردن، دختر و خواهر و مادر او شده اند ازدواج نمايد

(مسأله 2478) زني كه برادر انسان را شير داده به انسان محرم نمي شود، اگر چه احتياط مستحّب آن است كه با او ازدواج نكند

(مسأله 2479) انسان نمي تواند با دو خواهر، اگر چه رضاعي باشند يعني به واسطه شير خوردن، خواهر يكديگر شده باشند ازدواج كند؛ و چنانچه دو زن را عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند، در صورتي كه عقد آنان در يك وقت بوده، هر دو باطل است و اگر در يك وقت نبوده عقد اوّلي صحيح و عقد دوّمي باطل مي باشد

(مسأله 2480) اگر زن از شير شوهر خود كساني را كه گفته مي شود شير دهد، شوهرش بر او حرام نمي شود، اگر چه بهتر است احتياط كنند:

اوّل: برادر و خواهر خود را

دوّم: عمو و عمّه و دائي و خاله خود را

سوّم: اولاد عمو و اولاد دائي خود را

چهارم: برادر زاده خود را

پنجم: برادر شوهر، يا خواهر شوهر خود را

ششم: خواهر زاده خود، با خواهر زاده شوهرش را

هفتم: عمو و عمّه و دائي و خاله شوهرش را

هشتم: نوه زن ديگر شوهر خود را

(مسأله 2481) اگر كسي دختر

ص: 610

عمّه يا دختر خاله انسان را شير دهد به انسان محرم نمي شود ولي احتياط مستحّب آن است كه از ازدواج با او خودداري نمايد

آداب شير دادن

(مسأله 2482) براي شير دادن بچّه بهتر از هر كس مادر او است و سزاوار است كه مادر براي شيردادن از شوهر خود مزد نگيرد و خوب است كه شوهر مزد بدهد و اگر مادر بخواهد بيشتر از دايه مزد بگيرد، شوهر مي تواند بچّه را از او گرفته و به دايه بدهد

(مسأله 2483) مستحّب است دايه اي كه براي طفل مي گيرند، داراي عقل و عفّت و صورت نيكو باشد و مكروه است كم عقل يا بد صورت، يا بد خُلق، يا زنازاده باشد و نيز مكروه است زني را دايه بگيرند كه شيرش از بچّه اي است كه از زنا به دنيا آمده است

مسائل متفرقه شير دادن

(مسأله 2484) مستحّب است از زنها جلوگيري كنند كه هر بچّه اي را شير ندهند، زيرا ممكن است فراموش شود كه به چه كساني شير داده اند و بعداً دو نفر محرم با يكديگر ازدواج نمايند

(مسأله 2485) كساني كه به واسطه شير خوردن، خويشي پيدا مي كنند مستحّب است يكديگر را احترام نمايند، ولي از يكديگر ارث نمي برند و حقّهاي خويشي، كه انسان با خويشان خود دارد براي آنان نيست

(مسأله 2486) در صورتي كه ممكن باشد، مستحّب است بچّه را دو سال تمام شير بدهند

(مسأله 2487) اگر به واسطه شير دادن، حقِّ شوهر از بين نرود، زن مي تواند بدون اجازه شوهر؛ بچه كسِ ديگر را شير دهد، ولي جايز نيست بچّه اي را شير دهد كه به واسطه

ص: 611

شير دادن به آن بچّه به شوهر خود حرام شود مثلاً اگر شوهر او دختر شير خواري را براي خود عقد كرده باشد، زن نبايد آن دختر را شير دهد، چون اگر آن دختر را شير دهد، خودش مادر زن شوهر مي شود و بر او حرام مي گردد

(مسأله 2488) اگر كسي بخواهد زن برادرش به او محرم شود؛ بايد دختر شير خواري را مثلاً دو روزه براي خود صيغه كند و در آن دو روز با شرائطي كه در مسأله 2470 گفته شد زن برادرشان دختر را شير دهد

(مسأله 2489) اگر مرد پيش از آنكه زني را براي خود عقد كند، بگويد به واسطه شير خوردن، آن زن براو حرام شده: مثلاً بگويد شير مادر او را خورده؛ چنانچه تصديق او ممكن باشد، نمي تواند با آن زن ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگويد و خود زن هم حرف او را قبول نمايد، عقد باطل است پس اگر مرد با او نزديكي نكرده باشد، يا نزديكي كرده باشد، ولي در وقت نزديكي كردن، زن بداند بر آن مرد حرام است، مهر ندارد و اگر بعد از نزديكي بفهمد كه بر آن مرد حرام بوده، شوهر بايد مهر او را مطابق زنهائي كه مثل او هستند، بدهد

(مسأله 2490) اگر زن پيش از عقد بگويد به واسطه شير خوردن بر مردي حرام شده، چنانچه تصديق او ممكن باشد نمي تواند با آن مرد ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگويد، مثل صورتي است كه مرد بعد از عقد بگويد كه زن براو حرام است و حكم آن در مسأله پيش

ص: 612

گفته شد

(مسأله 2491) شير دادني كه علّت محرم شدن است به دو چيز ثابت مي شود:

اوّل: خبر دادن عدّه اي كه انسان از گفته آنان يقين پيدا كند

دوّم: شهادت دو مرد عادل يا چهار زن كه عادل باشند، ولي بايد شرائط شير دادن را هم بگويند مثلاً بگويند ما ديده ايم كه فلان بچّه بيست و چهار ساعت از پستان فلان زن شير خورده و چيزي هم در بين نخورده و همچنين سائر شرطها را كه در مسأله 2470 در صفحه 488 گفته شد شرح دهند، ولي اگر معلوم باشد كه شرائط را مي دانند و در عقيده با هم مخالف نيستند و با مرد و زن هم در عقيده مخالفت ندارند لازم نيست شرائط را شرح دهند

(مسأله 2492) اگر شك كنند بچّه به مقداري كه علّت محرم شدن است، شير خورده يا نه، يا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شير خورده بچّه به كسي محرم نمي شود ولي بهتر آن است كه احتياط كنند

طلاق

اَحكامِ طَلاق

(مسأله 2493) مردي كه زن خود را طلاق مي دهد؛ بايد عاقل و بالغ باشد و به اختيار خود طلاق دهد و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد طلاق باطل است و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد؛ پس اگر صيغه طلاق را به شوخي بگويد، صحيح نيست

(مسأله 2494) زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكي يا در حال نفاس يا حيض كه پيش از اين پاكي بود با او نزديكي نكرده باشد و تفصيل اين دو شرط در

ص: 613

مسائل آينده گفته مي شود

(مسأله 2495) طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:

اوّل: آنكه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكي نكرده باشد

دوّم: آبستن باشد و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهرش در حال حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، اشكال ندارد

سوّم: مرد به واسطه غائب بودن يا مشقّت داشتن تحقيق نتواند يا برايش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد

(مسأله 2496) اگر زن را از خون حيض پاك بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حيض بوده طلاق او باطل است و اگر او را در حيض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحيح است

(مسأله 2497) كسي كه ميداند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غائب شود مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، بايد تا مدّتي كه معمولاّ زنها از حيض يا نِفاس پاك مي شوند، صبر كند

(مسأله 2498) اگر مردي كه غائب است بخواهد زن خور را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطلّاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه، اگر چه اطلاع او از روي عادت حيض زن؛ يا نشانه هاي ديگري باشد كه در شرع معّين شده بايد تا مدّتي كه معمولاً زنها از حيض يا نفاس پاك مي شوند صبر كند

(مسأله 2499) اگر با عيالش كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكي كند و بخواهد طلاق دهد بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود، ولي زني را

ص: 614

كه نُه سالش تمام نشده، يا آبستن است؛ اگر بعد از نزديكي طلاق دهند، اشكال ندارد و همچنين است اگر يائسه باشد و مراد از يائسه در مسأله 437 گذشت

(مسأله 2500) هر گاه با زني كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكي كند و در همان پاكي طلاقش دهد اگر بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده، اشكال ندارد

(مسأله 2501) اگر با زني كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكي كند و مسافرت نمايد، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، بايد به قدري كه زن معمولاً بعد از آن پاكي خون مي بيند و دوباره پاك مي شود، صبر كند

(مسأله 2502) اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه مرضي حيض نمي بيند طلاق دهد، بايد از وقتي كه با او نزديكي كرده تا سه ماه از اجماع با او خودداري نمايد و بعد او را طلاق دهد

(مسأله 2503) طلاق بايد به صيغه عربي صحيح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد بايد بگويد: زَوْجَتي فاطِمَهُ طالِقٌ يعني زن من فاطمه رها است و اگر ديگري را وكيل كند كه آن وكيل بايد بگويد: زَوْجَهُ مُوَكِلي فاطِمَهُ طالِقٌ

(مسأله 2504) زني كه صيغه شده، مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را عقد كرده اند طلاق ندارد و رها شدن او به اين است كه مدّتش تمام شود، يا مرد مدّت را به او ببخشد به اين ترتيب كه بگويد: مدّت را به تو بخشيدم و شاهد

ص: 615

گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست

عدّه طلاق

(مسأله 2505) زني كه نُه سالش تمام نشده و زن يائِسه عدّه ندارد؛ يعني اگر چه شوهرش با او نزديكي كرده باشد، بعد از طلاق مي تواند فوراً شوهر كند

(مسأله 2506) زني كه نُه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر شوهرش با او نزديكي كند و طلاقش دهد، بعد از طلاق بايد عدّه نگهدارد، يعني بعد از آنكه در پاكي طلاقش داد، به قدري صبر كند كه دوباره حيض ببيند و پاك شود و همين كه حيض سوّم را ديد عدّه او تمام مي شود و مي تواند شوهر كند ولي اگر پيش از نزديكي كردن با او طلاقش بدهد عدّه ندارد، يعني مي تواند بعد از طلاق فوراً شوهر كند

(مسأله 2507) زني كه حيض نمي بيند اگر در سن زنهائي باشد كه حيض مي بينند، چنانچه شوهرش بعد از نزديكي كردن او را طلاق دهد، بايد بعد از طلاق تا سه ماه عدّه نگهدارد

(مسأله 2508) زني كه عدّه او سه ماه است، اگر اوّل ماه طلاقش بدهند بايد سه ماه هلالي يعني از موقعي كه ماه ديده مي شود تا سه ماه عدّه نگهدارد و اگر در بين ماه طلاقش بدهند، بايد باقي ماه را با دو ماه بعد از آن و نيز كسري ماه اوّل را از ماه چهارم عدّه نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بيستم ماه طلاقش بدهند و آن ماه بيست و نه روز باشد بايد نُه روز باقي ماه را با دو ماه بعد از آن و بيست روز از ماه چهارم

ص: 616

عدّه نگهدارد و احتياط مستحّب آن است كه از ماه چهارم بيست و يك روز عدّه نگهدارد؛ تا با مقداري كه از ماه اوّل عدّه نگهداشته سي روز شود

(مسأله 2509) اگر زن آبستن را طلاق دهند؛ عدّه اش تا دنيا آمدن، يا سقط شدن بچّه او است، بنابر اين اگر مثلاً يك ساعت بعد از طلاق بچّه او بدنيا آيد، عدّه اش تمام مي شود

(مسأله 2510) زني كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر صيغه شود، مثلاً يك ماهه، يا يك ساله چنانچه شوهرش با او نزديكي نمايد و مدّت آن زن تمام شود يا شوهر مدّت را به او ببخشد در صورتي كه حيض مي بيند بايد به مقدار دو حيض و اگر حيض نمي بيند، چهل و پنج روز بايد از شوهر كردن خودداري نمايد

(مسأله 2511) ابتداي عدّه طلاق از موقعي است كه خواندن صيغه طلاق تمام مي شود، چه زن بداند طلاقش داده اند، يا نداند پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد كه او را طلاق داده اند؛ لازم نيست دوباره عدّه نگهدارد

عدّه زني كه شوهرش مُرده

(مسأله 2512) زني كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، بايد تا چهار ماه و ده روز عدّه نگهدارد، يعني از شوهر كردن خودداري نمايد اگر چه يائسه يا صيغه باشد، يا شوهرش با او نزديكي نكرده باشد و اگر آبستن باشد، بايد تا موقع زائيدن عدّه نگهدارد، ولي اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچّه اش بدنيا بيايد بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند و اين عدّه را عده وفات مي گويند

(مسأله

ص: 617

2513) زني كه در عدّه وفات مي باشد، حرام است لباس اَلوان بپوشد و سُرمه بكشد و همچنين كارهاي ديگري كه زينت حساب شود بر او حرام مي باشد

(مسأله 2514) اگر زن يقين كند كه شوهرش مُرده و بعد از تمام شدن عدّه وفات، شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، بايد از شوهر دوّم جدا شود و در صورتي كه آبستن باشد، به مقداري كه در عدّه طلاق گفته شد، براي شوهر دوّم عدّه طلاق و بعد براي شوهر اوّل عدّه وفات نگهدارد؛ و اگر آبستن نباشد، براي شوهر اوّل عدّه وفات و بعد براي شوهر دوّم عدّه طلاق نگهدارد و ابتداي عدّه وفات را از موقعي كه خبر صحيح وفات شوهر به او رسيده قرار دهد

(مسأله 2515) و ابتداي عدّه وفات از موقعي است كه زن از مرگ شوهر مُطَّلع شود

(مسأله 2516) اگر زن بگويد عدّه ام تمام شده، با دو شرط از او قبول مي شود:

اوّل: آنكه مورد تهمت نباشد

دوّم: از طلاق يا مُردن شوهرش به قدري گذشته باشد كه در آن مدّت تمام شدن عدّه ممكن باشد

طلاق بائِن و طلاق رِجعي

(مسأله 2517) طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق، مرد حقّ ندارد به زن خود رجوع كند، يعني بدون عقد او را به زني قبول نمايد و آن بر پنج قِسم است:

اوّل: طلاق زني كه نُه سالش تمام نشده باشد

دوّم: طلاق زني كه يائسه باشد و مراد از يائسه در مسأله 463 گذشت

سوّم: طلاق زني كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكي نكرده باشد

چهارم: طلاق زني كه او را سه

ص: 618

دفعه طلاق داده اند

پنجم: طلاق خُلع و مُبارات و احكام اينها بعداً گفته خواهد شد و غير اينها طلاق رجعي است كه بعد از طلاق تا وقتي زن در عدّه است مرد مي تواند به او رجوع نمايد

(مسأله 2518) كسي كه زنش را طلاق رِجعي داده، حرام است او را از خانه اي كه موقع طلاق در آن خانه بوده بيرون كند، ولي در بعضي از مواقع كه در كتابهاي مفصّل گفته شده، و از جمله آنها فحّاشي و رفت و آمد با اجانب است بيرون كردن او اشكال ندارد و نيز حرام است زن براي كارهاي غير لازم از آن خانه بيرون رود

اَحكام رجوع كردن

(مسأله 2519) در طلاق رجعي مرد به دو قِسم مي تواند به زن خود رجوع كند:

اوّل: حرفي بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است

دوّم: كاري كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است

(مسأله 2520) براي رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد، يا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اينكه كسي بفهمد، بگويد به زنم رجوع كردم صحيح است ولي اگر بعد از تمام شدن عدّه مرد بگويد كه در عدّه رجوع نموده ام لازم است اثبات نمايد

(مسأله 2521) مردي كه زن خود را طلاق رجعي داده اگر مالي از او بگيرد و با او صُلح كند كه ديگر به او رجوع نكند، حق رجوع از بين نمي رود

(مسأله 2522) اگر زني را دو بار طلاق دهد و به او رجوع كند يا دوبار اورا طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از

ص: 619

طلاق سوّم آن زن بر او حرام است، ولي اگر بعد از طلاق سوّم به ديگري شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اوّل حلال مي شود، يعني مي تواند آن زن را دوباره عقد نمايد:

اوّل: آنكه عقد شوهر دوّم عقد دائم باشد و اگر مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را صيغه كند، بعد از آنكه از او جدا شد، شوهر اوّل نمي تواند او را عقد كند

دوّم: شوهر دوّم بالغ و با او نزديكي و دخول كند و بنا بر اقوي بايد نزديكي از جلوي زن صورت بگيرد ولي انزال لازم نيست

سوّم: شوهر دوّم طلاقش دهد يا بميرد

چهارم: عدّه طلاق يا عدّه وفات شوهر دوّم تمام شود

طلاق خُلع

(مسأله 2523) طلاق زني را كه به شوهرش مايل نيست و مِهر يا مال ديگر خود را به او مي بخشد كه طلاقش دهد، طلاق خُلع گويند

(مسأله 2524) اگر شوهر بخواهد صيغه طلاق خُلع را بخواند چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، پس از آنكه مِهر خود را به شوهر بخشيد بدون فاصله شوهر مي گويد: زَوْجَتي فاطِمَهُ خالَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ ، هِيَ طالِقٌ؛ يعني زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رها است

(مسأله 2525) اگر زني كسي را وكيل كند كه مهر اورا به شوهرش ببخشد و شوهر همان كَس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد وكيل، صيغه طلاق را اينطور مي خواند:

عَنْ مُوَكِلَتي فاطِمَهَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِلي مُحَمَدٍ لِيَخْلَعَها عَلَيْهِ پس از آن بدون فاصله مي گويد: زَوْجَهُ مُوَكِلي خالَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ، هِيَ طالِقٌ

ص: 620

و اگر زني كسي را وكيل كند كه غير از مهر چيز ديگري را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد وكيل بايد ب جاي كلمه (مهرها) آن چيز را بگويد، مثلاً اگر صد تومان داده بگويد، بَذَلْتُ مِأَةَ تُومان در صورتي كه زن معّين باشد بردن نامش در اينجا و در طلاق مبارات لازم نيست و همين قدر كه او را در نظر بگيرد، كافي است

طلاق مُبارات

(مسأله 2526) اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و زن مالي به مرد بدهد كه او را طلاق دهد، آن طلاق را مُبارات گويند

(مسأله 2527) اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطم باشد، بايد بگويد: بارَأْتُ زَوْجَتي فاطِمَهَ عَلي مَهْرِها فَهِيَ طالِقٌ يعني مبارات كردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رها است و اگر ديگري را وكيل كند، وكيل بايد بگويد: بارأْتُ زَوْجَهَ مُوَكِلي فاطِمَهَ عَلي مَهْرِها فَهِيَ طالِقٌ و در هر دو صورت به جاي دو كلمه (عَلي مَهْرِها) (بِمَهْرِها) بگويد، اشكال ندارد

(مسأله 2528) صيغه طلاق خُلع و مبارات بايد به عربي صحيح خوانده شود ولي اگر زن براي آنكه مال خود را به شوهر ببخشد مثلاً به فارسي بگويد براي طلاق، فلان مال را به تو بخشيدم اشكال ندارد

(مسأله 2529) اگر زن در بين عدّه طلاق خُلع يا مبارات از بخشش خود برگردد شوهر مي تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد

(مسأله 2530) مالي را كه شوهر براي طلاق مبارات مي گيرد، بايد بيشتر از مهر نباشد ولي در طلاق خُلع اگر بيشتر باشد

ص: 621

اشكال ندارد

احكام مُتفرّقه طلاق

(مسأله 2531) اگر با زن نامحرمي به گمان اينكه عيال خود او است نزديكي كند چه زن بداند كه او شوهرش نيست، يا گمان كند شوهرش مي باشد، بايد عدّه نگهدارد

(مسأله 2532) اگر با زني كه مي داند عيالش نيست، زنا كند، چنانچه زن نداند كه آن مرد شوهر او نيست بنابر احتياط واجب بايد عدّه نگهدارد

(مسأله 2533) اگر مرد زني را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگيرد و زن او شود، طلاق وعقد آن زن صحيح است ولي هر دو معصيت بزرگي كرده اند

(مسأله 2534) هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نمايد، يا مثلاً شش ماه به او خرجي ندهد اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است ولي چنانچه شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند يا مثلاً تا شش ماه خرجي ندهد، از طرف او براي طلاق خود وكيل باشد، چنانچه پس از مسافرت مرد، يا خرجي ندادن شش ماه، خود را طلاق دهد صحيح است

(مسأله 2535) زني كه شوهرش گُم شده؛ اگر بخواهد به ديگري شوهر كند، بايد نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نمايد

(مسأله 2536) پدر و جّد پدري ديوانه اگر مصلحت باشد مي توانند زن او را طلاق بدهند

(مسأله 2537) اگر پدر يا جّد پدري براي طفل خود زني را صيغه كند؛ اگر چه مقداري از زمان تكليف بچّه جزء مدّت صيغه باشد، مثلاً براي پسر چهارده ساله خودش زني را دو ساله صيغه كند، چنانچه صلاح بچّه باشد، مي تواند مدّت آن زن را ببخشد ولي زن دائمي

ص: 622

او را نمي تواند طلاق دهد

(مسأله 2538) اگر از روي علاماتي كه در شرع معيّن شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگري كه آنان را عادل نمي داند بنابر احتياط واجب نبايد آن زن را براي خود يا براي كس ديگر عقد كند

(مسأله 2539) اگر كسي زن خود را بدون اينكه او بفهمد طلاق دهد چنانچه مخارج او را مثل وقتي كه زنش بوده بدهد و مثلاً بعد از يك سال بگويد يك مال پيش، تو را طلاق دادم و شرعاً هم ثابت كند، مي تواند چيزهائي را كه در آن مدّت براي زن تهيّه نموده و او مصرف نكرده است از او پس بگيرد، ولي چيزهائي را كه مصرف كرده نمي تواند از او مطالبه نمايد

غصب

اَحكام غَصب

غصب آن است كه انسان از روي ظلم بر مال، يا حقّ كسي مسلّط شود و اين يكي از گناهان بزرگ است كه اگر انجام دهد، در قيامت به عذاب سخت گرفتار مي شود از حضرت اكرم (صلي الله عليه و آله وسلّم) روايت شده است كه هر كس يك وجب زمين از ديگري غصب كند در قيامت آن زمين را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او مي اندازند

(مسأله 2540) اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهاي ديگري كه براي عموم ساخته شده استفاده كنند، حقّ آنان را غصب نموده و همچنين است اگر كسي در مسجد جائي براي خود بگيرد و ديگري را نگذارد كه از آنجا استفاده نمايد

(مسأله 2541) چيزي را كه انسان پيش طلبكار

ص: 623

گرو مي گذارد، بايد بپيش او بماند كه اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن بدست آورد، پس اگر پيش از آنكه طلب او را بدهد آن چيز را از او بگيرد، حقّ او را غصب كرده است

(مسأله 2542) مالي را كه نزد كسي گرو گذاشته اند، اگر ديگري غصب كند صاحب مال و طلبكار مي توانند چيزي را كه غصب كرده از او مطالبه نمايند و چنانچه آن چيز را از او بگيرد باز هم در گرو است و اگر آن چيز از بين برود و عوض آن را بگيرند آن عوض هم مثل خود آن چيز گرو مي باشد

(مسأله 2543) اگر انسان چيزي را غصب كند، بايد به صاحبش برگرداند و اگر آن چيز از بين برود، بايد عوض آن را به او بدهد

(مسأله 2544) اگر از چيزي كه غصب كرده منفعتي بدست آيد، مثلاً از گوسفندي كه غصب كرده برّه اي پيدا شود، مال صاحب مال است و نيز كسي كه مثلاً خانه اي را غصب كرده، اگر چه در آن ننشيند بايد اجاره آن را بدهد

(مسأله 2545) اگر از بچّه يا ديوانه چيزي را غصب كند، بايد آن را به وليّ او بدهد واگر از بين رفته، بايد عوض آن را بدهد

(مسأله 2546) هرگاه دو نفر با هم چيزي را غصب كنند، اگر چه هر يك به تنهائي مي توانسته اند آن را غصب نمايند، هر كدام از آنان ضامن نصف آن مي باشند

(مسأله 2547) اگر چيزي را كه غصب كرده با چيزي ديگري مخلوط كند، مثلاً گندمي را كه غصب كرده

ص: 624

با جو مخلوط نمايد، چنانچه جدا كردن آنها ممكن است اگر چه زحمت داشته باشد، بايد جدا كند و به صاحبش برگرداند

(مسأله 2548) اگر ظرف طلا و نقره يا چيز ديگري را كه ساختنش حرام و نگاه داشتنش جائز است، غصب كند و خراب نمايد، لازم نيست مزد ساختن آن را به صاحبش بدهد ولي اگر مثلاً گوشواره اي را كه غصب كرده خراب نمايد بايد آن را با مزد ساختنش به صاحب آن بدهد و چنانچه براي اينكه مزد ندهد، بگويد آن را مثل اولّش مي سازم مالك مجبور نيست قبول نمايد و نيز مالك نمي تواند او را مجبور كند كه آن را مثل اوّلش بسازد

(مسأله 2549) اگر چيزي را كه غصب كرده بطوري تغيير دهد كه از اوّلش بهتر شود، مثلاً طلائي را كه غصب كرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگويد مال را به همين صورت بده، بايد به او بدهد و نمي تواند براي زحمتي كه كشيده، مزد بگيرد؛ بلكه بدون اجازه مالك حق ندارد آن را بصورت اوّلش درآورد واگر بدون اجازه او آن چيز را مثل اوّلش كند، بايد مزد ساختن آن را هم به صاحبش بدهد و در صورتي كه مزد ساختن كمتر از تفاوت ساخته و نساخته باشد، تفاوت قيمت را هم بايد بدهد

(مسأله 2550) اگر چيزي را كه غصب كرده بطوري تغيير دهد كه از اولش بهتر شود، و صاحب مال بگويد بايد آن را بصورت اوّل در آوري، واجب است آن را بصورت اوّلش درآورد و چنانچه قيمت آن به واسطه تغيير دادن از اوّلش كمتر شود، بايد تفاوت آن را

ص: 625

به صاحبش بدهد، پس طلائي را كه غصب كرده اگر گوشواره بسازد و صاحب آن بگويد بايد بصورت اوّلش درآوري، در صورتي كه بعد از اب كردن قيمت آن از پيش از گوشواره ساختن كمتر شود، بايد تفاوت آن را بدهد

(مسأله 2551) اگر در زميني كه غصب كرده زراعت كند يا درخت بنشاند، زراعت و درخت و ميوه آن مال خود اوست چنانچه صاحب زمين راضي نباشد كه زراعت و درخت در زمين بماند، كسي كه غصب كرده بايد فوراً زراعت يا درخت خود را اگر چه ضرر نمايد از زمين بكَند و نيز بايد اجاره زمين را در مدّتي كه زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمين بدهد و خرابي هايي را كه در زمين پيدا شده، درست كند مثلاً جاي درختها را پر نمايد، و اگر بواسطه اينها قيمت زمين از اوّلش كمتر شود، بايد تفوت آن را هم بدهد و نمي تواند صاحب زمين را مجبور كند كه زمين را به او بفروشد؛ يا اجاره دهد و نيز صاحب زمين نمي تواند او را مجبور كند كه درخت يا زراعت را به او بفروشد

(مسأله 2552) اگر صاحب زمين راضي شود كه زراعت و درخت در زمين او بماند، كسي كه آن را غصب كرده، لازم نيست درخت و زراعت را بكَند، ولي بايد اجاره آن زمين را از وقتي كه غصب كرده تا وقتي كه صاحب زمين راضي شده بدهد

(مسأله 2553) اگر چيزي را كه غصب كرده از بين برود، در صورتي كه مثل گاو و گوسفند باشد كه از جهت خصوصّيات شخصي قيمت آن در نظر

ص: 626

عقلاء و اهل عرف با قيمت فرد ديگر ي فرق دارد بايد قيمت آن را بدهد و چنانچه قيمت بازار آن فرق كرده باشد، بايد قيمت روزي را كه ادا مي كند و غرامت مي پردازد بدهد و احتياط مستحّب آن است كه بالاترين قيمت را از روي غصب تا روزي كه غرامت مي پردازد حساب كند و رضايت همديگر را بدست آورند

(مسأله 2554) اگر چيزي را كه غصب كرده و از بين رفته مانند گندم و جو باشد كه قيمت افرادش از جهت خصوصّيات شخصّيه با هم فرق ندارد، بايد مثل همان چيزي را كه غصب كرده بدهد، ولي چيزي را كه ميدهد بايد خصوصّياتش مثل چيزي باشد كه آن را غصب كرده و از بين رفته است باشد، مثلاً اگر قِسم اعلاي برنج غصب كرده، نمي تواند از قِسم پست تر بدهد

(مسأله 2555) اگر چيزي را كه مثل گوسفند است غصب نمايد واز بين برود، چنانچه قيمت بازار آن فرق نكرده باشد ولي در مدّتي كه پيش او بوده مثلاً چاق شده باشد؛ بايد قيمت چاقي را كه از بين رفته بدهد

(مسأله 2556) اگر چيزي را كه غصب كرده ديگري از او غصب نمايد و از بين برود صاحب مال مي تواند عوض آن را از هر كدام آنان بگيرد يا از هر كدام آنان مقداري از عوض آن را مطالبه نمايد و چنانچه عوض مال را از اوّلي بگيرد مي تواند اوّلي از دوّمي آن چه راكه داده مطالبه كند ولي اگر از دوّمي بگيرد او نمي تواند آنچه را داده از اوّلي مطالبه نمايد و استقرار ضمان بر

ص: 627

عهده كسي است كه مال در دست او تلف شده است

(مسأله 2557) اگر چيزي را كه مس فروشند يكي از شرطهاي معامله در آن نباشد مثلاً چيزي را كه بايد با وزن خريد و فروش كنند بدون وزن معامله نمايند، معامله باطل است و چنانچه فروشنده و خريدار با قطع نظر از معامله راضي باشند كه در مال يكديگر تصّرف كنند اشكال ندارد و گرنه چيزي را كه از يكديگر گرفته اند مثل مال غصبي است و بايد آن را بهم بگردانند و در صورتي كه مال هر يك در دست ديگري تلف شود چه بداند معامله باطل است چه نداند؛ بايد عوض آن را بدهد

(مسأله 2558) هر گاه مالي را از فروشنده بگيرد كه آن را ببيند يا مدّتي نزد خود نگهدارد تا اگر پسنديد بخرد، در صورتي كه آن مال تلف شود، بايد عوض آن را به صاحبش بدهد

مال پيدا شده

اَحكام مالي كه انسان آن را پيدا مي كند

(مسأله 2559) مالي را كه انسان پيدا مي كند اگر نشانه اي نداشته باشد كه به واسطه آن، صاحبش معلوم شود؛ احتياط واجب آن است كه از طرف صاحبش صدقه بدهد

(مسأله 2560) اگر مالي پيدا كند كه نشانه دارد و قيمت آن از 6/12 نخود نقره سكّه دار كمتر است، چنانچه صاحب آن معلوم باشد و انسان نداند راضي است يا نه، نمي تواند بدون اجازه او بردارد و اگر صاحب آن معلوم نباشد، مي توان به قصد اينكه ملك خودش شود بردارد و احتياط واجب آن است كه اگر صاحبش پيدا شود در صورتي كه تلف نشده خود مال را و در صورتي كه تلف شده عوض آن را به

ص: 628

او بدهد

(مسأله 2561) هر گاه چيزي را كه پيدا كرده نشانه اي دارد كه به واسطه آن مي تواند صاحبش را پيدا كند، اگر چه بداند صاحب آن كافر است كه در اَمانِ مسلمانان است، در صورتي كه قيمت آن چيز به 6/12 نخود نقره سكّه دار برسد بايد اعلان كند، و لازم نيست كه هر روز اعلان كند بلكه اگر تا يك سال طوري اعلان كند كه گفته مي شود يك سال اعلان كرد، كافي است

(مسأله 2562) اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند مي تواند به كسي كه اطمينان دارد بگويد از طرف او اعلان نمايد

(مسأله 2563) اگر تا يك سال اعلان كند و صاحب مال پيدا نشود اگر در محدوده حَرَم پيدا كرده مي تواند آن را صدقه دهد و اگر صاحبش پيدا شد ضامن او خواهد بود و يا آن را حفظ كند تا صاحبش پيدا شود امّا اگر در غير حَرَم پيدا كرده مي تواند آن را براي خود بردارد، به قصد اينكه هر وقت صاحبش پيدا شد عوض آن را به او بدهد يا براي او نگهداري كند كه هر وقت پيدا شد به او بدهد، ولي احتياط مستحّب آن است كه از طرف صاحبش صدقه بدهد

(مسأله 2564) اگر بعد از آنكه يكسال اعلان كرد و صاحب مال پيدا نشد مال را براي صاحبش نگهداري كند و از بين برود، چنانچه در نگهداري آن كوتاهي نكرده و تعّدي يعني زياده روي هم ننموده، ضامن نيست؛ ولي اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد؛ يا براي خود برداشته باشد، در هر صورت ضامن است

(مسأله 2565) كسي

ص: 629

كه مالي را پيدا كرده، اگر عمداً به دستوري كه گفته شده اعلان نكند، گذشته از اينكه معصيت كرده، باز هم واجب است اعلان كند

(مسأله 2566) اگر بچّه نابالغ چيزي پيدا كند، ولّي او بايد اعلان نمايد

(مسأله 2567) اگر انسان در بين سالي كه اعلان مي كند، از پيدا شدن صاحب مال نا اميد شود احتياط واجب آن است كه آن را صدقه دهد يا نگهداري كند تا صاحبش پيدا شود

(مسأله 2568) اگر در بين سالي كه اعلان مي كند مال از بين رود، چنانچه در نگهداري آن كوتاهي كرده، يا تعّدي يعني زياده روي كرده باشد، بايد عوض آن را به صاحبش بدهد، و اگر كوتاهي نكرده و زياده روي هم ننموده چيزي بر او واجب نيست

(مسأله 2569) اگر مالي را كه نشانه دارد و قيمت آن به 6/12 نخود نقره سكّه دار مي رسد در جائي پيدا كند كه معلوم است به واسطه اعلان، صاحب آن پيدا نمي شود مي توان در روز اوّل آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد و چنانچه صاحبش پيدا شود و به صدقه دادن راضي نشود بايد عوض آن را به او بدهد و ثواب صدقه اي كه داده مال خود او است

(مسأله 2570) اگر چيزي را پيدا كند و به خيال اينكه مال خود او است بردارد بعد بفهمد مال خودش نبوده، بايد تا يك سال اعلان نمايد

(مسأله 2571) لازم نيست موقع اعلان، جنس چيزي را كه پيدا كرده بگويد بلكه همين قدر كه بگويد چيزي پيدا كرده ام كافي است

(مسأله 2572) اگر كسي چيزي را پيدا كند و

ص: 630

ديگري بگويد مال من است، در صورتي بايد به او بدهد كه نشانه هاي آن را بگويد، ولي لازم نيست نشانه هائي را كه بيشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آنها نيست بگويد

(مسأله 2573) اگر قيمت چيزي كه پيدا كرده به 6/12 نخود نقره سكّه دار برسد چنانچه اعلان نكند و در مسجد؛ يا جاي ديگر كه محّل اجتماع مردم است بگذارد و آن چيز از بين برود، يا ديگري آن را بردارد كسي كه آن را پيدا كرده، ضامن است

(مسأله 2574) هر گاه چيزي پيدا كند كه اگر بماند فاسد مي شود، بايد تا مقداري كه ممكن است آن را نگهدارد بعد قيمت كند و خودش بردارد يا بفروشد و پولش را نگهدارد و اگر صاحب آن پيدا نشد از طرف او صدقه بدهد و احتياط مستحّب آن است كه براي صدقه دادن از حاكم شرع اجازه بگيرد

(مسأله 2575) اگر چيزي را كه پيدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه او باشد، در صورتي كه قصدش اين باشد كه صاحب آن را پيدا كند، اشكال ندارد

(مسأله 2576) اگر كفش او را ببرند و كفش ديگري به جاي آن بگذارند چنانچه بداند كفشي كه مانده مال كسي است كه كفش او را برده در صورتي كه از پيدا شدن صاحبش مأيوس و يا برايش مشقّت داشته باشد مي تواند بجاي كفش خود ش بردارد ولي اگر قيمت آن را از كفش خودش بيشتر باشد، بايد هر وقت صاحب آن پيدا شد زيادي قيمت را به او بدهد، و چنانچه از پيدا شدن او نا اميد شود، بايد با اجازه

ص: 631

حاكم شرع زيادي قيمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد و اگر احتمال دهد كفشي كه مانده مال كسي نيست كه كفش او را برده در صورتي كه قيمت آن 6/12 نخود نقره سكّه دار كمتر باشد؛ مي تواند براي خود بردارد و اگر بيشتر باشد، بايد تا يك سال اعلان كند و بعد از يك سال احتياطاً از طرف صاحبش صدقه بدهد

(مسأله 2577) اگر مالي را كه كمتر از 6/12 نخود نقره سكّه دار ارزش دارد پيدا كند و از آن صرفه نظر نمايد و در مسجد يا جاي ديگر بگذارد، چنانچه كسي آن را بردارد، براي او حلال است

شكار

اَحكام سربريدن و شكار كردن حيوانات

(مسأله 2578) اگر حيوان حلال گوشت را به دستوري كه بعداً گفته مي شود سر ببرند، چه وحشي باشد و چه اهلي، بعد از جان دادن، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است ولي حيواني كه نجاستخوار شده، اگر به دستوري كه در شرع معيّن نموده اند آن را اِسْتِبراء نكرده باشند؛ و حيواني كه انسان با آن وطي (نزديكي) كرده بعد از سر بريدن، گوشت آن حلال نيست

(مسأله 2579) حيوان حلال گوشت وحشي مانند آهو و كبك و بز كوهي و حيوان حلال گوشتي كه اهلي بوده و بعداً وحشي شده مثل گاو شتر اهلي كه فرار كرده و وحشي شده است، اگر به دستوري كه بعداً گفته ميشود آنها را شكار كنند پاك و حلال است ولي حيوان حلال گوشت اهلي مانند گوسفند و مرغ خانگي و حيوان حلال گوشت وحشي كه به واسطه تربيت كردن اهلي شده است؛ با شكار كردن پاك و حلال نمي شود

(مسأله 2580)

ص: 632

حيوان حلال گوشت وحشي در صورتي با شكار كردن پاك و حلال مي شود كه بتواند فرار كند يا پرواز نمايد بنابر اين بچّه آهو كه نمي تواند فرار كند و بچّه كبك كه نمي تواند پرواز نمايد، با شكار كردن پاك و حلال نمي شود و اگر آهو و بچّه اش را كه نمي تواند فرار كند، با يك تير شكار نمايند، آهو حلال و بچّه اش حرام است

(مسأله 2581) حيوان حلال گوشتي كه مانند ماهي كه خون جهنده ندارد، اگر به خودي خود بميرد پاك است، ولي گوشت آن را نمي شود خورد

(مسأله 2582) حيوان حرام گوشتي كه خون جهنده ندارد، مانند مار با سر بريدن حلال نمي شود ولي مرده آن پاك است، چه خودش بميرد و يا سرش را ببرند

(مسأله 2583) سگ و خوك به واسطه سر بريدن و شكار كردن پاك نمي شوند و خوردن گوشت آنها حرام است و حيوان حرام گوشتي را كه درّنده و گوشتخوار است مانند گرگ و پلنگ اگر به دستوري كه گفته مي شود سر ببرند؛ يا با تير و مانند آن شكار كنند پاك است، ولي گوشت آن حلال نمي شود و اگر با سگ شكاري آن را شكار كنند، پاك شدن بدنش هم اشكال دارد

(مسأله 2584) فيل و خرس و بوزينه و موش و حيواناتي كه مانند مار و سوسمار در داخل زمين زندگي مي كنند، اگر خون جهنده داشته باشند و به خودي خود بميرند نجسند، بلكه اگر سر آنها را هم ببرند؛ يا آنها را شكار نمايند، پاك شدن بدنشان اشكال دارد و احتياط واجب اجتناب

ص: 633

از آنها است

(مسأله 2585) اگر از شكم حيوان زنده، بچّه مرده اي بيرون آيد يا آن را بيرون آورند، خوردن گوشت آن حرام است

دستور سر بريدن حيوانات

(مسأله 2586) دستور سر بريدن حيوان آن است كه حُلقوم (مجراي تنّفس) و مَري (مجراي غذا) و دو شاهرگ را كه در دو طرف حُلقوم است كه به اين مجموع اَوْداج اَربعه (چهار رگ) گفته مي شود از پائين بر آمدگي زير گلو به طور كامل ببرند اگر آنها را بشكافند كافي نيست

(مسأله 2587) اگر بعضي از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حيوان بميرد، بعد بقّيه را ببرند فائده ندارد، بلكه اگر به اين مقدار هم صبر نكنند ولي بطور معمول چهار رگ را پشت سر هم نبرند كه يك كار شمرده شود اگر چه پيش از جان دادن حيوان، بقّيه رگها را ببرند، اشكال دارد

(مسأله 2588) اگر گلوي گوسفند را بطوري بكَند كه از چهار رگي كه در گردن است و بايد بريده شود چيزي نماند آن حيوان حرام مي شود، ولي اگر مقداري از گردن را بكَند و چهار رگ باقي باشد، يا جاي ديگر بدن را بكَند، در صورتي كه گوسفند زنده باشد و به دستوري كه گفته مي شود سر آن را ببرند، حلال و پاك مي باشد

شرائط سربريدن حيوانات

(مسأله 2589) سر بريدن حيوان پنج شرط دارد:

اوّل: كسي كه ير حيوان را مي برد چه مرد باشد، چه زن، بايد مسلمان باشد و اظهار دشمني با اهل بيت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نكند و بچّه مسلمان هم اگر مميّز باشد يعني خوب و بد را بفهمد مي

ص: 634

تواند سر آن را ببرد

دوّم: سر حيوان را با چيزي ببرند كه از آهن باشد، ولي چنانچه آهن پيدا نشود و طوري باشد كه اگر سر حيوان را نبرند مي ميرد، با چيز تيزي كه چهار رگ آن را جدا كند، مانند شيشه و سنگ تيز، مي شود سر آن را بريد

سوّم: در موقع سر بريدن، گلو و دست و پا و شكم حيوان رو به قبله باشد و كسي كه ميداند بايد رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حيوان را رو به قبله نكند، حيوان حرام مي شود، و همچنين در صورتي كه مسأله را نداند و حيوان را رو به قبله نكند، ولي اگر فراموش كند يا قبله را اشتباه كند، يا نداند قبله كدام طرف است، يا نتواند حيوان را رو به قبله كند، اشكال ندارد و احتياط واجب آن است كه كسي كه سر حيوان را مي بُرد نيز رو به قبله باشد

چهارم: وقتي مي خواهد سر حيوان را ببرد، يل كارد به گلويش بگذارد؛ به نيّت سر بريدن، نام خدا را ببرد و همين قدر كه بگويد بِسْمِ اللهِ يا اَلْحَمْدُلِلهِ يا اَللهُ اَكْبَرُ كافي است و اگر بدون قصد سر بريدن نام خدا را ببرد، آن حيوان پاك نمي شود و گوشت آن هم حرام است، ولي اگر از روي فراموشي نام خدا را نبرد اشكال ندارد

پنجم: حيوان بعد از سر بريدن حركتي بكند اگر چه مثلاً چشم يا دُم خود را حركت دهد، يا پاي خود را به زمين زند يا خون به طوري كه در موقع سر بريدن حيوان متعارف است بيرون

ص: 635

بيايد كه معلوم شود زنده بوده است

دستور كشتن شتر

(مسأله 2590) اگر بخواهند شتر را بكشند كه بعد از جان دادن پاك و حلال باشد، بايد به پنج شرطي كه براي سر بريدن حيوانات گفته شد، كارد يا چيز ديگري را كه از آهن و برنده باشد در گودي بين گردن و سينه اش فرو كنند

(مسأله 2591) وقتي مي خواهند كارد را به گردن شتر فرو ببرند، بهتر است كه شتر ايستاده باشد، ولي اگر در حالي كه زانوها را به زمين زده، يا به پهلو خوابيده و جِلُوِ بدَنش رو به قبله است، كارد را در گودي گردنش فرو كنند، اشكال ندارد

(مسأله 2592) اگر به جاي اينكه كارد در گودي گردن شتر فرو كنند سر آن را ببرند، يا گوسفند و گاو و مانند اينها را مثل شتر، كارد در گودي گردنشان فرو كنند، گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است ولي اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است به دستوري كه گفته شد كارد در گودي گردنش فرو كنند، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است و نيز اگر كارد در گودي گردن گاو يا گوسفند يا مانند اينها فرو كنند و تا زنده است سر آن را ببرند، حلال و پاك مي باشد

(مسأله 2593) اگر حيواني سر كش شود و نتوانند آنرا به دستوري كه در شرع معيّن شده بكشند، يا مثلاً در چاه بيفتد و احتمال بدهند كه در آنجا بميرد و كشتن آن به دستور شرع ممكن نباشد، چنانچه با چيزي مثل شمشير كه به واسطه تيزي آن بدن زخم مي شود به بدن

ص: 636

حيوان زخم بزنند و در اثر زخم جان دهد، حلال مي شود و رو به قبله بودن آن لازم نيست، ولي بايد شرطهاي ديگري كه براي سر بريدن حيوانات گفته شد، مراعات شود

(مسأله 2594) گوسفند يا حيوانات ديگر را اگر در كارخانه ها و مكينه هائي كه اخيراً در بعض بلاد متعارف شده است، ذبح كنند در صورتي كه تمام شرائطي كه براي سر بريدن از قبيل بريدن (اَوْداجِ اَربَعه) كه مذكور گرديد (كه علّت مرگ حيوان اين باشد نه قطع نخاع به وسيله برق مثلاً) و رو به قبله بودن حيوان به نحوي كه ذكر شد و رو به قبله بودن ذابح و بردن نام خدا مراعات شود حلال است و گرنه آن حيوان حرام و نجس است و گوشتهائي كه در بازار مسلمانان فروش مي رود و احتمال داده مي شود كه بطور شرعي ذبح شده باشد، حلال و خريد و فروش آن جائز است

(مسأله 2595) گوشتها يا مرغهاي سر بريده اي كه از بِلاد كفر مي آورند، محكوم به نجاست و حرمت و مردار بودن است و خريد و فروش آنها جائز نيست مگر آنكه ذبح شرعي آنها ثابت شود

(مسأله 2596) گوشتهائي كه از ممالك غير اسلامي مي آورند حرام و معامله آنها باطل است

چيزهائي كه موقع سر بريدن حيوانات مستحّب است

(مسأله 2597) چند چيز در سر بريدن حيوانات مستحّب است:

اوّل: موقع سر بريدن گوسفند، دو دست و يك پاي آن را ببندند و پاي ديگرش را باز بگذارند و موقع سر بريدن گاو چهار دست و پايش را ببندند و دم آن را باز بگذارند و موقع كشتن شتر دو دست آن را

ص: 637

از پائين تا زانو، يا تا زير بغل به يكديگر ببندند و پاهايش را باز بگذارند و مستحّب است مرغ را بعد از سر بريدن رها كنند تا پر و بال بزند

دوّم: پيش از كشتن حيوان، آب جلوي آن بگذارند

سوّم: كاري كنند كه حيوان كمتر اذيّت شود، مثلاً كارد را خوب تيز كنند و با عجله سر حيوان را ببرند

چيزهائي كه در كشتن حيوانات مكروه است

(مسأله 2598) چند چيز در كشتن حيوانات مكروه است:

اوّل: آنكه كارد را پشت حلقوم فرو كنند و به طرف جلو بياورند كه حلقوم از پشت بريده شود

دوّم: در جائي حيوان را بكشند كه حيوانِ ديگر آن را ببيند

سوّم: در شب يا پيش از ظهر روز جمعه سر حيوان را ببرند، ولي در صورت احتياج عيبي ندارد

چهارم: خود انسان چهار پائي را كه پرورش داده است بكشد و احتياط آن است كه پيش از بيرون آمدن روح پوست حيوان را نكَنَند و مغز حرام را كه در تيره پشت است نَبُرَنْد و حرام است كه پيش از بيرون آمدن روح سر حيوان را از بدنش جدا كنند، ولي با اين عمل حيوان حرام نمي شود

احكام شكار كردن با اسلحه

(مسأله 2599) اگر حيوان حلال گوشت وحشي را با اسلحه شكار كنند، با پنج شرط حلال و بدنش پاك است:

اوّل: آنكه اسلحه شكار مثل كارد و شمشير برنده باشد؛ يا مثل نيزه و تير، تيز باشد كه به واسطه تيز بودن، بدن حيوان را پاره كند و اگر به وسيله دام يا چوب و سنگ و مانند اينها حيواني را شكار كنند پاك نمي شود و خوردن آن هم حرام است و اگر حيواني

ص: 638

را با تفنگ شكار كنند، چنانچه گلوله آن تيز باشد كه در بدن حيوان فرو رود و آن را پاره كند پاك و حلال است و اگر گلوله تيز نباشد بلكه با فشار در بدن حيوان فرو رود و حيوان را بكشد، يا به واسطه حرارتش بدن حيوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن، حيوان بميرد پاك و حلال بودنش اشكال دارد

دوّم: كسي كه شكار مي كند بايد مسلمان باشد يا بچّه مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد و اگر كافر يا كسي كه اظهار دشمني با اهل بيت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميكند، حيواني را شكار نمايد، آن شكار حلال نيست

سوّم: اسلحه را براي شكار كردن حيوان به كار برد و اگر مثلاً جائي را نشان كند و اتفاقاً حيواني را بكشد، آن حيوان پاك نيست و خوردن آن هم حرام است

چهارم: در وقت بكار بردن اسلحه نام خدا را ببرد و چنانچه عمداً نام خدا را نبرد شكار حلال نم شود، ولي اگر فراموش كند اشكال ندارد

پنجم: وقتي به حيوان برسد كه مرده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد و چنانچه به اندازه سر بريدن وقت باشد و سر حيوان را نبرد تا بميرد، حرام است

(مسأله 2600) اگر دو نفر حيواني را شكار كنند، ويكي از آنان مسلمان و ديگري كافر باشد يا يكي از آن دو نام خدا را نبرد، آن حيوان حلال نيست

(مسأله 2601) اگر بعد از آن كه حيواني را تير زدند مثلاً در آب بيفتد، و انسان بداند كه حيوان بواسطه

ص: 639

تير و افتادن در آب جان داده، حلال نيست بلكه اگر شك كند كه فقط با تير بوده يا نه، حلال نمي باشد

(مسأله 2602) اگر با سگ غصبي يا اسلحه غصبي حيواني را شكار كند، شكار حلال است و مال خود او مي شود ولي گذشته از اينكه گناه كرده، بايد اجرت اسلحه يا سگ را به صاحبش بدهد

(مسأله 2603) اگر با شمشير يا چيز ديگري كه شكار كردن با آن صحيح است با شرطهائي كه در مسأله 2606 گفته شد حيواني را دو قسمت كنند، وسر و گردن در يك قسمت بماند و انسان وقتي برسد كه حيوان جان داده باشد، هر دو قسمت خلال است به شرطي كه به همين قطع كردن جان داده باشد ولي اگر حيوان زنده باشد و وقت تنگ باشد براي سر بريدن به آداب شرع قسمتي كه سر و گردن ندارد حرام و قسمتي كه سر و گردن دارد حلال است و اگر وقت باشد براي سر بريدن، آن قسمت كه در آن سر نيست حرام است و آن قسمت ديگر اگر سر آن را به دستوري كه در شرع معيّن شده ببرند حلال است و گرنه آن هم حرام است

(مسأله 2604) اگر با چوب يا سنگ يا چيز ديگري كه شكار كردن با آن صحيح نيست حيواني را دو قسمت كنند، قسمتي كه سر و گردن ندارد حرام است و قسمتي كه سر و گردن دارد، اگر زنده باشد و ممكن باشد كه مقداري زنده بماند و سر آن را به دستوري كه در شرع معّين شده ببرند حلال و گرنه آن قسمت هم

ص: 640

حرام مي باشد

(مسأله 2605) اگر حيواني را شكار كنند، يا سر ببرند، و بچّه زنده اي از آن بيرون آيد چنانچه آن بچّه را به دستوري كه در شرع معيّن شده سر ببرند حلال و گرنه حرام مي باشد

(مسأله 2606) اگر حيواني را شكار كنند يا سر ببرند و بچّه مرده اي از شكمش بيرون آورند، چنانچه خلقت آن بچّه كامل باشد و مو يا پشم در بدنش روئيده باشد، پاك و حلال است

شكار كردن با سگ شكاري

(مسأله 2607) اگر سگ شكاري، حيوان وحشي حلال گوشتي را شكار كند، پاك بودن و حلال بودن آن حيوان شش شرط دارد:

اوّل: سگ بطوري تربيت شده باشد كه هر وقت آن را براي گرفتن شكار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگيري كنند بايستد، ولي اگر در وقت نزديك شدن به شكار با جلوگيري نايستد مانع ندارد و احتياط واجب آن است كه اگر عادت دارد كه پيش از رسيدن صاحبش شكار را مي خورد از شكار او اجتناب كنند، ولي اگر اتفاقاً شكار را بخورد، اشكال ندارد

دوّم: صاحبش آن را بفرستد و اگر از پيش خود دنبال شكار رود و حيواني را شكار كند خوردن آن حيوان حرام است، بلكه اگر از پيش خود دنبال شكار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند؛ اگر چه به واسطه صداي صاحبش شتاب كند، بنا بر احتياط واجب بايد از خوردن آن شكار خودداري نمايد

سوّم: كسي كه سگ را مي فرستد بايد مسلمان باشد يا بچّه مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد و اگر كافر يا كسي كه اظهار

ص: 641

دشمني با اهل بيت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي كند سگ را بفرستد، شكار آن سگ حرام است

چهارم: وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد؛ آن شكار حرام است ولي اگر از روي فراموشي باشد اشكال ندارد و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پيش از آنكه سگ به شكار برسد نام خدا را ببرد بنابر احتياط واجب بايد از آن شكار اجتناب نمود

پنجم: شكار به واسطه زخمي كه از دندان سگ پيدا كرده بميرد پس اگر سگ، شكار را خفه كند، يا شكار از دويدن يا ترس بميرد حلال نيست

ششم: كسي كه سگ را فرستاده؛ وقتي برسد كه حيوان مرده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتي برسد كه به اندازه سر بريدن وقت باشد مثلاً حيوان چشم يا دم خود را حركت دهد، يا پاي خود را به زمين بزند، چنانچه سر حيوان را نبرد تا بميرد، حلال نيست

(مسأله 2608) كسي كه سگ را فرستاده اگر وقتي برسد كه بتواند سر حيوان را ببرد، چنانچه به طور معمول و با شتاب مثلاً كارد را بيرون آورد و وقت سر بريدن بگذرد و آن حيوان بميرد حلال است؛ ولي اگر مثلاً به واسطه زياد تنگ بودن غلاف يا چسبيدگي آن، بيرون آوردن كارد طول بكشد و وقت بگذرد حلال نمي شود به احتياط واجب و نيز اگر چيزي همراه او نباشد كه با آن، سر حيوان را ببرد و حيوان بميرد، احتياط واجب آن است كه از

ص: 642

خوردن آن خودداري كند

(مسأله 2609) اگر چند سگ را بفرستد و با هم حيواني را شكار كنند، چنانچه همه آنها داراي شرطهائي كه در مسأله 2607 گفته شد بوده اند، شكار حلال است و اگر يكي از آنها داراي آن شرطها نبوده، شكار حرام است

(مسأله 2610) اگر سگ را براي شكار حيواني بفرستد و آن سگ حيوان ديگري را شكار كند، آن شكار حلال و پاك است و نيز اگر آن حيوان را با حيوان ديگري شكار كند، هر دوي آنها حلال و پاك مي باشند

(مسأله 2611) اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و يكي از آنها كافر باشد؛ يا عمداً نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است و نيز اگر يكي از سگهائي را كه فرستاده اند به طوري كه در مسأله 2607 گفته شد تربيت شده نباشد، آن شكار حرام مي باشد.

(مسأله 2612) اگر باز يا حيوان ديگري غير سگ شكاري، حيواني را شكار كند؛ آن شكار حلال نيست ولي اگر وقتي برسند كه حيوان زنده باشد و به دستوري كه در شرع معيّن شده سر آن را ببرند حلال است.

صيد ماهي

(مسأله 2613) اگر ماهي فَلْسْ دار را زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد، پاك و خوردن آن حلال است و چنانچه در آب خود به خود بميرد پاك است ولي خوردن آن حرام مي باشد ولي اگر دامي در آب براي صيد ماهي نصب كنند و ماهي بعد از اينكه به دام افتاد در آب در داخل دام بميرد حلال بودن آن خالي از قوّت نيست هر چند احوط ترك خوردن آن

ص: 643

ماهي است و ماهي بي فلس را اگر چه زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد حرام است

(مسأله 2614) اگر ماهي از آب بيرون بيفتد، يا موج آن را بيرون بيندازد، يا آب فرو رود و ماهي در خشكي بماند، چنانچه پيش از آنكه بميرد، با دست يا به وسيله ديگر كسي آن را بگيرد، بعد از جان دادن حلال است

(مسأله 2615) كسي كه ماهي را صيد مي كند، لازم نيست مسلمان باشد و در موقع گرفتن، نام خدا را ببرد، ولي مسلمان بايد بداند شرائطي كه براي حلال بودن در مسأله 2613 گفته شد درباره آن مراعات شده است تا بتواند از آن استفاده كند

(مسأله 2616) ماهي مرده اي كه معلوم نيست آن را زنده از آب گرفته اند يا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است و اگر در دست كافر باشد؛ اگر چه بگويد آن را زنده گرفته ام حرام مي باشد، مگر اينكه دو شاهد عادل گواهي دهند كه راست مي گويد يا يقين حاصل شود كه راست مي گويد

(مسأله 2617) خوردن ماهي زنده اشكال ندارد

(مسأله 2618) اگر ماهي زنده را بريان كنند، يا در بيرون آب پيش از جان دادن بكشند، خوردن آن اشكال ندارد

(مسأله 2619) اگر ماهي را بيرون آب دو قسمت كنند و يك قسمت آن را در حالي كه زنده است در آب بيفتد، خوردن قسمتي را كه بيرون آب مانده اشكال ندارد

صيد مَلَخ

(مسأله 2620) اگر ملخ را با دست يا وسيله ديگري زنده بگيرند، بعد از جان دادن خوردن آن حلال است و لازم نيست كسي كه

ص: 644

آن را مي گيرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن؛ نام خدا را ببرد ولي اگر ملخ مرده اي در دست كافر باشد و معلوم نباشد كه آن را زنده گرفته يا نه، اگر چه بگويد زنده گرفته ام حلال نيست مگر اينكه يقين حاصل شود يا دو شاهد عادل شهادت دهند كه راست مي گويد

(مسأله 2621) خوردن ملخي كه بال درنياورده و نمي تواند پرواز كند حرام است

خوردن و آشاميدن

احكام خوردنيها و آشاميدنيها

(مسأله 2622) خوردن گوشت مرغي كه مثل شاهين چنگال دارد، حرام است و پرستو حلال مي باشد، و خوردن گوشت هد هد مكروه مي باشد

(مسأله 2623) اگر چيزي را كه روح دارد از حيوان زنده جدا نمايند، مثلاً دنبه يا مقداري گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس و حرام مي باشد

(مسأله 2624) پانزده چيز از حيوانات حلال گوشت حرام است:

1: خون

2: فَضله

3: نَري

4: فَرج

5: بچّه دان و بنابر احتياط واجب جُفت

6: غُدَد كه آن را دشول مي گويند

7: تخم كه آن را دنبلان مي گويند

8: چيزي كه در مغز كلّه است و به شكل نخود مي باشد

9: مغز حرام كه در ميان تيره پشت است

10: پي كه در دو طرف تيره پشت است

11: زهردان

12: سپرز (طحال)

13: بول دان (مثانه)

14: حَدَقَه چشم (مردمك)

15: چيزي كه در ميان سُم است و به آن ذات الا شاجع مي گويند

(مسأله 2625) خوردن سرگين و آب دماغ و به طور كلّي چيزهاي خبيث كه طبيعت انسان از آن متنفّر است حرام است ولي اگر پاك باشد و مقداري از آن بطوري با

ص: 645

چيز حلال مخلوط شود كه در نظر مردم نابود حساب شود؛ خوردن آن اشكال ندارد

(مسأله 2626) خوردن خاك و گِل حرام است ولي خوردن كمي از تربت حضرت سيّد الشّهدا (عليه السّلام) براي شفا، و خوردن گل داغستان و گل ارمني براي معالجه اگر علاج منحصر به خوردن اينها باشد اشكال ندارد

(مسأله 2627) فرو بردن آب بيني و خلط سينه كه در فضاي دهان نيامده حرام نيست ولي اخلاط بيني و سينه كه در فضاي دهن وارد شده است از فرو بردن آن در صورت توجّه و التفات اجتناب شود و نيز فرو بردن غذائي كه موقع خلال كردن، از لاي دندان بيرون مي آيد اگر طبيعت انسان از آن متنفّر نباشد اشكال ندارد خوردن چيزي كه براي انسان ضرر دارد حرام است ولي اگر ضرر كم باشد كه عقلاء به آن اعتنا نكنند، حرام نيست

(مسأله 2629) خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه است و اگر كسي با آنها وطي يعني نزديكي نمايد، خود و نسلشان حرام مي شوند و بول و سرگين آنها نجس مي شود و بايد آنها را از شهر بيرون ببرند و در جائي ديگر بفروشند و بر وطي كننده لازم است قيمت آن را به صاحبش بدهد

(مسأله 2630) اگر با گاو و گوسفند و شتر نزديكي كنند، بول و سرگين و نسل آنها نجس مي شود و آشاميدن شير و خوردن گوشت آنها و نسل آنها نيز حرام است و بايد بدون آنكه تأخير بيفتد آن حيوان را بكشد و بسوزانند و كسي كه با آن وطي كرده پول آن را به صاحبش بدهد

ص: 646

و در اين حكم فرقي ميان صغير و كبير، عالم به حُكم و جاهل نيست

(مسأله 2631) آشاميدن شراب حرام و در بعضي از اخبار بزرگترين گناه شمرده شده است و اگر كسي آن را حلال بداند در صورتي كه ملتفت باشد كه لازمه حلال دانستن آن تكذيب خدا و پيغمبر مي باشد كافر است از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمودند، شراب ريشه بديها و منشأ گناهان است و كسي كه شراب مي خورد، عقل خود را از دست مي دهد و در آن موقع خدا را نمي شناسد و از هيچ گناهي باك ندارد و احترام هيچ كس را نگه نمي دارد و حقّ خويشان نزديك را رعايت نمي كند و از زشتيهاي آشكار رو نمي گرداند و روح ايمان و خدا شناسي از بدن او بيرون مي رود و روح ناقص خبيثي كه از رحمت خدا دور است در او مي ماند و خدا و فرشتگان و پيغمبران و مؤمنين او را لعنت مي كنند و تا چهل روز نماز او قبول نمي شود و روز قيامت روي او سياه است و زبان از دهانش بيرون مي آيد و آب دهان او به سينه اش مي ريزد و فرياد تشنگي او بلند است

(مسأله 2632) سر سفره اي كه در آن شراب مي خورند، اگر انسان يكي از آنان حساب شود، نبايد نشست و از چيز خوردن از آن سفره هم بايد اجتناب كرد

(مسأله 2633) بر هر مسلمان واجب است مسلمان ديگري را كه نزديك است از گرسنگي يا تشنگي بميرد، نان و آب داده و

ص: 647

او را از مرگ نجات دهد

چيزهائي كه موقع غذا خوردن مستحّب است

(مسأله 2634) چند چيز در غذا خوردن مستحّب است:

اوّل: هر دو دست را پيش از غذا بشويد

دوّم: بعد از غذا دست خود را بشويد و با دستمال خشك كند

سوّم: ميزبان پيش از همه شروع به غذا خوردن كند و بعد از همه دست بكشد و پيش از غذا اوّل ميزبان دست خود را بشويد، بعد كسي كه طرف راست او نشسته و همينطور تا برسد به كسي كه طرف چپ او نشسته و بعد از غذا اوّل كسي كه طرف چپ ميزبان نشسته دست خود را بشويد و همينطور تا به طرف راست ميزبان برسد

چهارم: در اوّلِ غذا بِسْمِ اَللهِ بگويد ولي اگر سر يك سفره چند جور غذا باشد، در وقت خوردن هر كدام آنها گفتن بِسْمِ اَللهِ مستحّب است

پنجم: با دست راست غذا بخورد

ششم: با سه انگشت يا بيشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد

هفتم: اگر چند نفر سر يك سفره نشسته اند هر كسي از غذاي جلوي خودش بخورد

هشتم: لقمه را كوچك بردارد

نهم: سر سفره زياد بنشيند و غذا خوردن را طول بدهد

دهم: غذا را خوب بجود

يازدهم: بعد از غذا خداوند عالم را حمد كند

دوازدهم: انگشتها را بليسد

سيزدهم: بعد از غذا خلال نمايد، ولي با چوب انار يا چوب ريحان و ني برگ درخت خرما خلال نكند

چهاردهم: آنچه بيرون سفره مي ريزد جمع كند و بخورد، ولي اگر در بيابان غذا بخورد، مستحّب است آنچه ميريزد، براي پرندگان و حيوانات بگذارد

پانزدهم: در اوّل روز و اوّل شب غذا بخورد و

ص: 648

در بين روز و در بين شب غذا نخورد

شانزدهم: بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پاي راست را روي پاي چپ بيندازد

هفدهم: در اوّل غذا و آخر آن نمك بخورد

هيجدهم: ميوه را پيش از خوردن با آب بشويد

چيزهائي كه در غذا خوردن مكروه است

(مسأله 2635) چند چيز در غذا خوردن مكروه است:

اوّل: در حال سيري غذا خوردن

دوّم: پر خوردن و در خبر است كه خداوند عالم بيشتر از هر چيز از شكم پر بدش مي آيد

سوّم: نگاه كردن به صورت ديگران در موقع غذا خوردن

چهارم: خوردن غذاي داغ

پنجم: فوت كردن چيزي كه مي خورد يا مي آشامد

ششم: بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چيز ديگر شدن

هفتم: پاره كردن نان با كارد

هشتم: گذاشتن نان زير ظرف غذا

نهم: پاك كردن گوشتي كه به استخوان چسبيده بطوري كه چيزي در آن نماند

دهم: پوست كندن ميوه

يازدهم: دور انداختن ميوه پيش از آنكه كاملاً آن را بخورد

مستحّبات آب آشاميدن

(مسأله 2636) در آشاميدن آب چند چيز مستحّب است:

اوّل: آب را بطور مكيدن بياشامد

دوّم: در روز ايستاده آب بخورد

سوّم: پيش از آشاميدن آب بِسْمِ اللهِ و بعد از آن اَلْحَمْدُ لِلهِ بگويد

چهارم: به سه نفس آب بياشامد

پنجم: بعد از آشاميدن آب حضرت اَبا عَبْدِ اَللهِ (عليه السّلام) و اهل بيت ايشان را ياد كند و قاتلان آن حضرت را لعن نمايد

مكروهات آب آشاميدن

(مسأله 2637) زياد آشاميدن آب و آب آشاميدن آن بعد از غذاي چرب و در شب به حال ايستاده مكروه است و نيز آشاميدن آب با دست چپ و همچنين از جاي شكسته كوزه و

ص: 649

جائي كه دسته آن است مكروه مي باشد

نذر و عهد

احكام نَذْر و عَهْد

(مسأله 2638) نذر آن است كه انسان بر خود واجب كند كه كار خيري را براي خدا بجا آورد، يا كاري را كه نكردن آن بهتر است براي خدا ترك نمايد

(مسأله 2639) در نذر بايد صيغه خوانده شود ولازم نيست آن رابه عربي بخوانند، پس اگر بگويد چنانچه مريض من خوب شود، براي خدا بر من است كه ده تومان به فقير بدهم نذر او صحيح است

(مسأله 2640) نذر كننده بايد مُكَلّف وعاقل باشد وبه اختيار وقصد خود نذر كند، بنابراين نذر كردن كسي كه او را مجبور كرده اند، يا به واسطه عصباني شدن بي اختيار نذر كرده صحيح نيست

(مسأله 2641) آدم سفيهي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند، چنانچه با حال سفاهت بالغ شده باشد يا حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگيري كرده باشد نذرهاي مربوط به مالش صحيح نيست

(مسأله 2642) نذر زن بي اجازه شوهرش باطل است

(مسأله 2643) اگر زن با اجازه شوهر نذر كند شوهرش نمي تواند نذر او را بهم بزند، يا او را از عمل كردن به نذر جلوگيري نمايد

(مسأله 2644) اگر فرزند بدون اجازه پدر يا اجازه او نذر كند بايد به آن نذر عمل نمايد ولي اگر پدر از عملي كه نذر كرده تو را منع كند نذرش مُنْحلّ مي شود

(مسأله 2645) انسان كاري را مي تواند نذر كند كه انجام آن برايش ممكن باشد بنابراين كسي كه نمي تواند پياده به كربلا برود، اگر نذر كند كه پياده برود، نذر او صحيح نيست

(مسأله

ص: 650

2646) اگر نذر كند كه كار حرام يا مكروهي را انجام دهد، يا كار واجب يا مستحبّي را ترك كند، نذر او صحيح نيست

(مسأله 2647) اگر نذر كند كه كار مُباحي را انجام دهد يا ترك نمايد، چنانچه بجا آوردن آن وتركش از هر جهت مساوي باشد نذر او صحيح نيست واگر انجام آن از جهتي بهتر باشد وانسان به همان جهت نذر كند، مثلاً نذر كند غذائي را بخورد كه براي عبادت قوّت بگيرد، نذر او صحيح است ونيز اگر ترك آن از جهتي بهتر باشد وانسان براي همان جهت نذر كند كه آن را ترك نمايد مثلاً براي اينكه دود مُضرّ است نذر كند كه آن را استعمال نكند نذر او صحيح مي باشد

(مسأله 2648) اگر نذر كند نماز واجب خود را در جائي بخواند كه به خودي خود ثواب نماز در آنجا زياد نيست مثلاً نذر كند نماز را در اتاق بخواند، چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتي بهتر باشد مثلاً به واسطه اينكه خلوت است انسان حضور قلب پيدا مي كند، صحيح است

(مسأله 2649) اگر نذر كند عملي را انجام دهد؛ بايد همانطور كه نذر كرده بجا آورد پس اگر نذر كند كه روز اوّل ماه صدقه بدهد، يا روزه بگيرد، يا نماز اوّل ماه بخواند چنانچه قبل از آن روز يا بعد از آن بجا آورد كفايت نمي كند و نيز اگر نذر كند كه وقتي مريض او خوب شود صدقه بدهد، چنانچه پيش از آن كه خوب شود صدقه بدهد كافي نيست

(مسأله 2650) اگر نذر كند روزه بگيرد ولي وقت ومقدار آن را معيّن

ص: 651

نكند چنانچه يك روز روزه بگيرد كافي است واگر نذر كند نماز بخواند ومقدار وخصوصيات آن را معيّن نكند؛ اگر يك نماز دو ركعتي بخواند كفايت مي كند واگر نذر كند صدقه بدهد وجنس ومقدار آن را معيّن نكند اگر چيزي بدهد كه بگويند صدقه داده، به نذر عمل كرده است واگر نذر كند كاري براي خدا بجا آورد، در صورتي كه يك نماز بخواند يا يك روزه بگيرد، يا چيزي صدقه بدهد، نذر خود را انجام داده

(مسأله 2651) اگر نذر كند روز را روزه بگيرد، بايد همان روز را روزه بگيرد وچنانچه در آن روز مسافرت كند، قضاي آن روز بر او واجب است

(مسأله 2652) اگر انسان از روي اختيار به نذر خود عمل نكند، بايد كفّاره بدهد، يعني يك بنده آزاد كند يا به شصت فقير طعام دهد يا دو ماه پي در پي روزه بگيرد

(مسأله 2653) اگر نذر كند كه تا وقت معيّني عملي را ترك كند، بعد از گذشتن آن وقت مي تواند آن عمل را بجا آورد و اگر پيش از گذشتن وقت از روي فراموشي يا ناچاري انجام دهد، چيزي بر او واجب نيست ولي باز هم لازم است كه تا آن وقت آن عمل را بجا نياورد چنانچه دوباره پيش از رسيدن آن وقت بدون عذر آن عمل را انجام دهد، بايد به مقداري كه در مسأله پيش گفته شد، كفّاره بدهد

(مسأله 2654) كسي كه نذر كرده عملي را ترك كند ووقتي را براي آن معيّن نكرده است؛ اگر از روي فراموشي، يا ناچاري، يا ندانستن، آن عمل را انجام دهد كفّاره بر او

ص: 652

واجب نيست ولي چنانچه از روي اختيار آن را بجا آورد براي دفعه اوّل بايد كفّاره بدهد

(مسأله 2655) اگر نذر كند كه در هر هفته روز معيّني مثلاً روز جمعه را روزه بگيرد چنانچه يكي از جمعه ها عيد فطر يا قربان باشد يا در روز جمعه عذر ديگري مانند حيض براي او پيدا شود، بايد آن روز را روزه نگيرد و قضاي آن را بجا آورد

(مسأله 2656) اگر نذر كند كه مقدار معيّني صدقه بدهد، چنانچه پيش از دادن صدقه بميرد؛ بايد آن را از مال او صدقه بدهند

(مسأله 2657) اگر نذر كند كه به فقير معيّني صدقه بدهد نمي تواند آن را به فقير ديگر بدهد واگر آن فقير بميرد؛ بنابر احتياط بايد به ورثه او بدهد

(مسأله 2658) اگر نذر كند كه به زيارت يكي از امامان مثلاً به زيارت حضرتِ اَبا عَبْدِاللهِ (عليه السّلام) مشرف شود، چنانچه به زيارت امام ديگر برود كافي نيست واگر به واسطه عذري نتواند آن امام را زيارت كند چيزي بر او واجب نيست

(مسأله 2659) كسي كه نذر كرده زيارت برود و غسل زيارت ونماز آن نذر را نكرده، لازم نيست آن را بجا آورد

(مسأله 2660) اگر براي حرم يكي از امامان يا امامزادگان چيزي نذر كند بايد آن را به مصارف حرم برساند از قبيل فرش وپرده و روشنائي واگر براي امام عليه السّلام يا امامزاده نذر كند مي تواند به خُدّامي كه مشغول خدمت هستند بدهد چنانچه مي تواند به مصارف حرم برساند

(مسأله 2661) اگر براي خود امام عليه السّلام چيزي نذر كند، چنانچه مصرف معيّني را قصد

ص: 653

كرده، بايد به همان مصرف برساند واگر مصرف معيّني را قصد نكرده، احتياط واجب آن است كه در صورت امكان آن را به مصرفي برساند كه نسبتي به امام عليه السّلام داشته باشد مانند زوّار فقير يا به مصارف حرم از قبيل تعمير وخدّام حرم يا عزاداري براي آن امام ومانند آن برساند وهمچنين است اگر چيزي براي امامزاده نذر كند واگر اين امر ممكن نشد به فقرا به عنوان صدقه بدهد يا مسجد وامثال آن بسازد وثواب آن را هديه آن امام نمايد

(مسأله 2662) گوسفندي را كه براي صدقه؛ يا براي يكي از امامان نذر كرده اند پشم آن ومقداري كه چاق مي شود جزء نذر است واگر پيش از آن كه به مصرف نذر برسد شير بدهد يا بچه بيا ورد بنابر احتياط واجب بايد به مصرف نذر برسانند

(مسأله 2663) هر گاه نذر كند كه اگر مريض او خوب شود، يا مسافر او بيايد عملي را انجام دهد، چنانچه معلوم شود كه پيش از نذر كردن مريض خوب شده؛ يا مسافر آمده است، عمل كردن به نذر لازم نيست

(مسأله 2664) اگر پدر يا مادر نذر كند كه دختر خود به سيّد شوهر دهد بعد از آن كه به دختر به تكليف رسيد اختيار با خود او است ونذر آنان اعتبار ندارد

(مسأله 2665) هرگاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعي خود برسد كار خيري را انجام دهد، بعد از آنكه حاجتش برآورده شد، بايد آن كار را انجام دهد و نيز اگر بدون آنكه حاجتي داشته باشد؛ عهد كند كه عمل خيري را انجام دهد، آن عمل

ص: 654

بر او واجب مي شود

(مسأله 2666) در عهد هم مثل نذر بايد صيغه خوانده شود، و نيز كاري را كه عهد مي كند انجام دهد، بايد انجام آن، بهتر از تركش باشد

(مسأله 2667) اگر به عهد خود عمل نكند، بايد كفّاره بدهد يعني شصت فقير را سير كند يا دو ماه، روزه بگيرد، يا يك بنده آزاد كند

قسم خوردن

اَحكام قَسَم خوردن

(مسأله 2668) اگر قَسَم بخورد كه كاري را انجام دهد يا ترك كند مثلاً قَسَم بخورد كه روزه بگيرد يا دود استعمال نكند، چنانچه عمداً مخالفت كند؛ بايد كفّاره بدهد، يعني يك بنده آزاد كند، يا دو فقير را سير كند، يا آنان را بپوشاند و اگر اينها را نتواند بايد سه روز روزه بگيرد

(مسأله 2669) قَسَم چند شرط دارد:

اوّل: كسي كه قَسَم مي خورد بايد بالغ و عاقل باشد و اگر مي خواهد راجع به مال خودش قَسَم بخورد بايد در حال بالغ شدن سفيه نباشد و حاكم شرع او را از تصّرف در اموالش منع نكرده باشد و از روي قصد و اختيار قَسَم بخورد پس قَسَم خوردن بچّه و ديوانه و مست و كسي كه مجبورش كرده اند، درست نيست و همچنين است اگر در حال عصباني بودن بي قصد قَسَم بخورد

دوّم: كاري را كه قَسَم مي خورد انجام دهد، بايد حرام و مكروه نباشد و كاري را كه قَسَم مي خورد ترك كند، بايد واجب و مستحبّ نباشد و اگر قَسَم بخورد كه كار مباحي را بجا آورد، بايد ترك آن را نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نيز اگر قَسَم بخورد كار مباحي را ترك كند

ص: 655

بايد انجام آن در نظر مردم بهتر از تركش نباشد

سوّم: به يكي از اسمهاي خداوند عالم قَسَم بخورد كه به غير ذات مقدّس او گفته نمي شود مانند «خدا» و «اَلله» و نيز اگر به اسمي قَسَم بخورد كه به غير خدا هم مي گويند ولي به قدري به خدا گفته مي شود كه هر وقت كسي آن اسم را بگويد؛ ذات مقدّس حقّ در نظر مي آيد، مثل آنكه به خالق و رازق قَسَم بخورد صحيح است بلكه اگر به لفظي قَسَم بخورد كه بدون قرينه، خدا به نظر نم آيد ولي او قصد خدا را كند بنابر احتياط بايد به آن قَسَم نمايد

چهارم: قَسَم را به زبان بياورد و اگر بنويسد يا در قلبش آن را قصد كند صحيح نيست ولي آدم لال اگر با اشاره قَسَم بخورد است

پنجم: عمل كردن به قَسَم براي او ممكن باشد و اگر موقعي كه قَسَم مي خورد ممكن باشد و بعد تا آخر وقتي كه براي قَسَم معيّن كرده عاجز شود يا برايش مشقّت داشته باشد قَسَم او از وقتي كه عاجز شده بهم مس خورد

(مسأله 2670) اگر پدر از قَسَم خوردن فرزند جلوگيري كند؛ يا شوهر از قَسَم خوردن زن جلوگيري نمايد، قَسَم آنان صحيح نيست

(مسأله 2671) اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن بدون اجازه شوهر قَسَم بخورد پدر و شوهر مي توانند قَسَم را بهم بزنند

(مسأله 2672) اگر انسان از روي فراموشي، يا ناچاري به قَسَم عمل نكند، كفّاره بر او واجب نيست، و همچنين است اگر مجبورش كنند كه به قَسَم عمل ننمايد و قسمي كه

ص: 656

آدم وسواسي مي خورد، مثل اينكه مي گويد وَالله الان مشغول نماز مي شوم و به واسطه وسواس مشغول نمي شود، اگر وسواس او طوري باشد كه بي اختيار به قَسَم عمل نكند كفّاره ندارد

(مسأله 2673) كسي كه قَسَم مي خورد اگر حرف او راست باشد قَسَم خوردن او مكروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ مي باشد، ولي اگر براي اينكه خودش يا مسلمان ديگري را از شرّ ظالمي نجات دهد، قَسَم دروغ بخورد اشكال ندارد بلكه گاهي واجب مي شود و اين جور قَسَم خوردن غير از قَسَمي است كه در مسائل پيش گفته شد

وقف

اهميّت وقف در اسلام

وقف كه در بسياري از روايات اسلامي از آن به «صدقه جاريه» تعبير شده است داراي ثواب و فضيلت هاي فراواني است

حضرت صادق (عليه السّلام) فرمودند: «هنگامي كه انسان مي ميرد، پرونده عمل او بسته مي شود مگر اينكه يكي از اين سه چيز از او باقي باشد كه در اين صورت پرونده اعمال او مفتوح و تا هنگامي كه يكي از اين سه چيز وجود دارد اجر و ثواب در آن پرونده ثبت مي گردد:

1-صدقه جاريه (هر چيزي كه مصدور و منبع عايدات و درآمدهايي است كه در راه خير صرف مي شود)

2-سنّت و رسم نيكي كه در زمان حيات خود به تأسيس آن اقدام و پس از مرگ همچنان مورد عمل است

3-فرزند صالحي كه پس از مرگ پدر و مادرش به ياد آنها است و براي آنان دعا مي كند» حضرتش در حديث ديگر فرمودند: «شش چيز است كه پس از مرگ آثار نيك آنها به انسان

ص: 657

مُلحق مي شود:

1-فرزندي كه براي انسان استغفار مي كند

2- كتاب علمي كه از او به يادگار مانده است

3- درختي كه انسان آن را نشانده است

4- چاه آبي كه بوجود آورده است

5- صدقه جاريه

6- رسم و رَوِش نيكي كه انسان آن را بوجود آورده و پس از مرگ او مورد عمل قرار گرفته است» و نيز آن حضرت فرمودند: «بهترين چيزي كه از انسان مي ماند، سه چيز است:

1-فرزند شايسته اي كه براي او از خداوند طلب مغفرت مي كند

2- سنّت و رويّه نيكي كه ديگران از آن پيروي كنند

3- صدقه جاريه (كه همان وقف است)

4-بطور كلّي نظر اسلام اين است كه مسلمانان علاوه بر اينكه بايد وجودشان در زندگي منشأ خير و بركت باشد بكوشند كه پس از مرگ خود نيز آثار نيكي كه در يكي از ابعاد زندگي انسانها بدرد مي خورد و موجب رفاه و سعادت زندگي آنها مي گردد به يادگار بگذارند كه اين موضوع در حساب خداوند بسيار پر ارزش است و به حساب خواهد آمد

5-كه فرمود: وَ تكْتُبُ ما قَدّموُا وَ آثارَ هُمْ و كُلُّ شَيْ ءٍ اَحْصَيْناهُ في اِمامٍ مُبينٍ (سوره يس آيه 12) يعني آنچه را كه انسانها در حال حيات خود انجام دادند و هم چنين آثاري را كه از آنها مانده است همه را مي نويسيم و هر چيزي در كتاب روشن الهي ثبت و ضبط است

اَحكام وَقْف

(مسأله 2674) اگر كسي چيزي را وَقْف كند، از ملك او خارج مي شود و خود او و ديگران نمي توانند آن را ببخشند، يا بفروشند و كسي

ص: 658

هم از آن ملك ارث نمي برد ولي در بعضي از موارد كه در مسأله 2090 و 2091 گفته شد، فروختن آن اشكال ندارد

(مسأله 2675) لازم نيست صيغه وقف را به عربي بخوانند، بلكه اگر مثلاً بگويد خانه خود را وقف كردم وقف صحيح است و محتاج به قبول هم نيست حتّي در وقف خاص

(مسأله 2676) اگر ملكي را براي وقف معيّن كند و پيش از خواندن صيغه وقف پشيمان شود؛ يا بميرد؛ وقف درست نيست

(مسأله 2677) كسي كه مالي را وقف مي كند؛ بايد بنابر احتياط واجب از موقع خواندن صيغه، مال را براي هميشه وقف كند و اگر مثلاً بگويد اين مال بعد از مردن من وقف باشد، چون از موقع خواندن صيغه تا مردنش وقف نبوده اشكال دارد و نيز اگر بگويد تا ده سال وقف باشد و بعد از آن نباشد، يا بگويد تا ده سال وقف باشد، بعد پنج مال وقف نباشد و دوباره وقف باشد؛ وقف بودنش اشكال دارد

(مسأله 2678) وقف در صورتي صحيح است كه مال وقف را به تصّرف كسي كه براي او وقف شده يا وكيل، يا وليّ او بدهند ولي اگر چيزي را بر اولاد صغير خود وقف كند و به قصد اينكه آن چيز ملك آنان شود، از طرف آنان نگهداري نمايد وقف صحيح است

(مسأله 2679) اگر مسجد را وقف كنند، بعد از آنكه واقف به قصد واگذار كردن اجازه دهد كه در آن مسجد نماز بخوانند همين كه يك نفر در آن مسجد نماز خواند، وقف درست مي شود

(مسأله 2680) وقف كننده بايد مكلّف و عاقل و

ص: 659

با قصد و اختيار باشد و شرعاً بتواند در مال خود تصّرف كند، بنابر اين سفيهي كه در حال بالغ بودن سفيه بوده يا حاكم شرع او را از تصّرف در اموالش جلوگيري كرده، چون حقّ ندارد در مال خود تصّرف نمايد، اگر چيزي را وقف كند صحيح نيست

(مسأله 2681) اگر مالي را براي كساني كه به دنيا نيامده اند وقف كند درست نيست ولي وقف براي اشخاص كه بعضي از آنها به دنيا آمده اند صحيح و آنها كه به دنيا نيامده اند بعد از آمدن به دنيا با ديگران شريك مي شوند

(مسأله 2682) اگر چيزي را بر خودش وقف كند، مثل آنكه دُكّاني را وقف كند كه عايدي آن را بعد از مرگ او خرج مَقْبَرَه اش نمايند صحيح نيست ولي اگر مثلاً مالي را بر فقرا وقف كند و خودش فقير شود، مي تواند از منافع وقف استفاده نمايد

(مسأله 2683) اگر براي چيزي كه وقف كرده متولّي معيّن كند، بايد مطابق قار داد او رفتار نمايند و اگر معيّن نكند، چنانچه بر افراد مخصوصي مثلاً بر اولاد خود وقف كرده باشد راجع به چيزهائي كه مربوط به مصلحت وقف است كه در نفع بردن طبقات بعد نيز دخالت دارد اختيار با حاكم شرع است و راجع به چيزهائي كه مربوط به نفع بردن طبقه موجود است اگر آنها بالغ باشند، اختيار با خود آنان است و اگر بالغ نباشند، اختيار با وليّ ايشان است و براي استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نيست

(مسأله 2684) اگر ملكي را مثلاً بر فقرا يا سادات وقف كند يا وقف كند

ص: 660

كه منافع آن به مصرف خيرات برسد، در صورتي كه براي آن ملك متولّي معيّن نكرده باشد اختيار آن با حاكم شرع است

(مسأله 2685) اگر ملكي را بر افراد مخصوصي مثلاً بر اولاد خود وقف كند كه هر طبقه اي بعد از طبقه ديگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولّي ملك آن را اجاره دهد و بميرد در صورتي كه مراعات مصلحت وقف يا مصلحت طبقه بعد را كرده باشد اجاره باطل نمي شود ولي اگر متولّي نداشته باشد و يك طبقه از كساني كه ملك بر آنها وقف شده آن را اجاره دهند و در بين مدّت اجاره بميرد در صورتي كه طبقه بعد اجازه نكنند، اجاره باطل مي شود و در صورتي كه مستأجر مال الاجاره تمام مدّت را داده باشد مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدّت اجاره را از مال آنان مي گيرد

(مسأله 2686) اگر ملك وقف خراب شود، از وقف بودن بيرون نمي رود

(مسأله 2687) ملكي كه مقداري از آن وقف است و مقداري از آن وقف نيست اگر تقسيم نشده باشد؛ حاكم شرع يا متولّي وقف مي تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا كند

(مسأله 2688) اگر متولّي وقف خيانت كند و عايدات آن را به مصرفي كه معيّن شده نرساند چنانچه براي عموم وقف شده باشد در صورت امكان حاكم شرع بايد بجاي او متولّي اميني معيّن نمايد

(مسأله 2689) فرشي را كه براي حسينيه وقف كرده اند، نمي شود براي نماز به مسجد ببرند، اگر چه آن مسجد نزديك حسينيه باشد

(مسأله 2690) اگر ملكي را براي تعمير مسجدي وقف نمايند،

ص: 661

چنانچه آن مسجد احتياج به تعمير ندارد و احتمال هم نمي رود كه تا مدّتي احتياج به تعمير پيدا كند مي توانند عايدات آن ملك را به مصرف مسجدي كه احتياج به تعمير دارد برسانند

(مسأله 2691) اگر ملكي را وقف كنند كه عيدي آن را خرج تعمير مسجد نمايند و به امام جماعت و به كسي كه در آن مسجد اذان مي گويد بدهند در صورتي كه بدانند كه براي هر يك چه مقدار معيّن كرده، بايد همانطور مصرف كنند و اگر يقين نداشته باشند، بايد اوّل مسجد را تعمير كنند و اگر چيزي زياد آمد بين امام جماعت و كسي كه اذان مي گويد بطور مساوي قسمت نمايند و بهتر آن است كه اين دو نفر در تقسيم با يكديگر صلح كنند

وصيت

اهميت وصيّت در اسلام

پيشوايان بزرگ اسلام تأكيد زيادي بر انجام وصيّت براي مسلمانان، بعمل آورده اند

حضرت رسول اكرم و حضرت باقر و حضرت صادق (عليهم السّلام) فرمودند: «وصيّت بر هر مسلماني حقّ است»

حضرت باقر (عليه السّلام) فرمودند: «وصيّت حق است و پيغمبر خدا (صلّي الله عليه وآله) وصيّت كرد و شايسته است كه هر مسلماني وصيّت كند»

حضرت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله) فرمودند: «شايسته نيست براي مسلمان كه شبي را به صبح برساند مگر اينكه وصيّت نامه اش زير سرش باشد»

و مطلب مهمّ اين است كه بايد كوشش و دقّت كرد كه وصيّت بر اساس موازين شرع و كامل انجام بگيرد كه حضرت صادق (عليه السّلام) فرمود كه حضرت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله) فرمودند: «وصيّت كامل و درست انجام ندادن، نشانه نقصان مروّت و عق انسان است»

ص: 662

ضرت صادق (عليه السّلام) به يكي از راويان احاديث كه مسعده بن صَدَقه نام داشته فرمود: «اگر خداوند به تو فقط دو روز براي ماندن در دنيا مهلت داده باشد يكي از آن دو روز را براي ياد گرفتن مسائل و احكامي كه برد روز مرگ تو مي خورد و به آن روز كمك مي كند، صرف كن تا درباره آنچه كه بعد از مرگ از تو باقي مي ماند نقشه و تدبير نيكو و صحيح انجام داده باشي»

و نيز آن حضرت از پدر بزرگوار خود (عليهما السّلام) نقل كردند كه فرموده است: «ثواب كسي كه در وصيّت خود راه عدل و حقّ را پيش بگيرد، ثواب كسي است كه مال خود را در حال حيات خود به عنوان تصدّق در راه خداوند داده باشد و كسي كه را ه حق را در نظر نگرفته باشد در روز قيامت خداوند را در حالي ملاقات مي كند كه خداوند از او روي گردان است

احكام وصيّت

(مسأله 2692) وصيّت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش براي او كارهائي انجام دهند، يا بگويد بعد از مرگش چيزي از مال او ملك كسي باشد؛ يا براي اولاد خود و كساني كه اختيار آنان با او است قَيِم و سرپرست معيّن كند و كسي را كه به او وصيّت مي كنند وصّي مي گويند

(مسأله 2693) كسي كه مي خواهد وصيّت كند با اشاره اي كه مقصودش را بفهماند مي تواند وصيّت كند، اگر چه لال نباشد

(مسأله 2694) اگر نوشته اي به امضاء يا مهر ميّت ببينند چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد كه

ص: 663

براي وصيّت كردن نوشته، بايد مطابق آن عمل كنند

(مسأله 2695) كسي كه وصيّت مي كند بايد عاقل و بالغ باشد، ولي بچّه ده ساله اي كه خوب و بد را تميز مي دهد اگر براي كار خوبي مثل ساختن مسجد و آب انبار و پل وصيّت كند صحيح مي باشد و از روي اختيار وصيّت كند، و نيز وصيّت كننده بايد در حال بالغ شدن سفيه نباشد و حاكم شرع هم او را از تصّرف در اموالش جلوگيري نكرده باشد

(مسأله 2696) كسي كه از روي عمد مثلاً زخمي به خود زده يا سمّي خورده است كه به واسطه آن، يقين يا گمان به مردن او پيدا مي شود، اگر وصيّت كند كه مقداري از مال او را به مصرفي برسانند، صحيح نيست

(مسأله 2697) وصيّت بنا بر اقوي از ايقاعات است و قبول در آن معتبر نيست و ردّ كردن آن مانع است و لذا اگر انسان وصيّت كند كه چيزي به كسي بدهند چنانچه آن شخص ردّ نكند كالك آن چيز مي شود

(مسأله 2698) وقتي انسان نشانه هاي مرگ را در خود ديد، بايد فوراً امانتهاي مردم را به صاحبانش برگرداند و اگر به مردم بدهكار است و موقع دادن آن بدهي رسيده بايد بدهد، و اگر خودش نمي تواند بدهد، يا موقع دادن بدهي او نرسيده، بايد وصيّت كند و بر وصيّت شاهد بگيرد، ولي اگر بدهي او معلوم باشد و اطمينان دارد كه ورثه مي پردازند، وصيّت كردن لازم نيست

(مسأله 2699) كسي كه نشانه هاي مرگ را در خود مي بيند، اگر خمس و زكات و مظالم بدهكار

ص: 664

است، بايد فوراً بدهد و اگر نمي تواند چنانچه از خودش مال دارد، يا احتمال مي دهد كسي آنها را ادا نمايد، بايد وصيّت كند و همچنين است اگر حجّ بر او واجب باشد

(مسأله 2700) كسي كه نشان هاي مرگ را در خود مي بيند اگر نماز و روزه قضا، دارد بايد وصيّت كند كه از مال خودش براي آنها اجير بگيرند، بلكه اگر مال نداشته باشد ولي احتمال بدهد كسي بدون آنكه چيزي بگيرد آنها را انجام مي دهد، باز هم واجب است وصيّت نمايد، و اگر قضاي نماز و روزه او به تفصيلي كه در مسأله 1389 گفته شد، بر پسر بزرگترش واجب باشد، بايد به او اطّلاع دهد، يا وصيّت كند كه براي او بجا آورند

(مسأله 2701) كسي كه نشانه هاي مرگ را در خود مي بيند، اگر مال پيش كسي دارد يا در جائي پنهان كرده است كه ورثه نمي دانند، چنانچه به واسطه ندانستن حقّشان از بين برود به آنان اطلّاع دهد و لازم نيست براي بچّه هاي صغير خود قيّم و سرپرست معيّن كند ولي در صورتي كه بدون قيّم مالشان از بين مي رود، يا خودشان ضايع مي شوند؛ بايد براي آنان قيّم اميني معيّن نمايد

(مسأله 2702) وصيّ بايد مسلمان و بالغ و عاقل و مورد اطمينان باشد

(مسأله 2703) اگر كسي چند وصيّ براي خود معيّن كند، چنانچه اجازه داده باشد كه هر كدام به تنهائي به وصيّت عمل كنند؛ لازم نيست در انجام وصيّت از يكديگر اجازه بگيرند و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد كه همه با هم به وصيّت عمل

ص: 665

كنند، يا نگفته باشد، باشد با نظر يكديگر به وصيّت عمل نمايد، و اگر حاضر نشوند كه با يكديگر به وصيّت عمل كنند، و در تشخيص مصلحت اختلاف داشته باشند در صورتي كه تأخير و مهلت دادن علت شود كه عمل به وصيّت معطّل بماند، حاكم شرع آنها را مجبور مي كند كه تسليم نظر كسي شوند كه صلاح را تشخيص دهد و اگر اطاعت نكنند، بجاي آنان ديگران را معيّن مي نمايد و اگر يكي از آنان قبول نكرد يك نفر ديگر را بجاي او تعيين مي نمايد

(مسأله 2704) اگر انسان از وصيّت خود برگردد مثلاً بگويد ثلث مالش را به كسي بدهند، بعد بگويد به او ندهند وصيّت باطل مي شود، و اگر وصيّت خود را تغيير دهد، مثل آنكه قيّمتي براي بچه هاي خود معيّن كند بعد ديگري را بجاي او قيّم نمايد، وصيّت اوّلش باطل مي شود و بايد به وصيّت دوّم او عمل نمايند

(مسأله 2705) اگر كاري كند كه معلوم شود از وصيّت خود برگشته مثلاً خانه اي را كه وصيّت كرده به كسي بدهند بفروشد؛ يا ديگري را براي فروش آن وكيل نمايد، وصيّت باطل مي شود

(مسأله 2706) اگر وصيّت كند چيز معيّني را به كسي بدهند، بعد وصيت كند كه نصف همان را به ديگري بدهند بايد آن چيز را دو قسمت كنند و به هر كدام از آن دو نفر يك قسمت آن را بدهند

(مسأله 2707) اگر كسي در مرضي كه به آن مرض مي ميرد، مقداري از مالش را به كسي ببخشد و وصيّت كند كه بعد از مردن او هم مقداري

ص: 666

به كس ديگر بدهند آنچه را كه در حال زندگي بخشيده از اصل مال است و احتياج به اذن ورثه ندارد چنانچه در مسأله 2250 گذشت كه منجَّزات مريض از اصل مال است و چيزي را كه وصيّت كرده اگر زيادتر از ثلث باشد زيادي آن محتاج به اذن ورثه است

(مسأله 2708) اگر وصيّت كند كه ثلث مال او را نفروشد و عايدي آن را به مصرفي برسانند، بايد مطابق گفته او عمل نمايد

(مسأله 2709) اگر در مرضي كه به آن مرض مي ميرد، بگويد مقداري به كسي بدهكار است، چنانچه متّهم باشد كه براي ضرر زدن به ورثه گفته است بايد مقداري را كه معيّن كرده از ثلث او بدهند و اگر متّهم نباشد و كسي هم منكر گفته او نشود، بايد از اصل ماش بدهند

(مسأله 2710) كسي كه انسان وصيّت مي كند كه چيزي به او بدهند بايد وجود داشته باشد، پس اگر وصيّت كند به بچّه اي كه ممكن است فلان زن حامله شود چيزي بدهند باطل است ولي اگر وصيّت كند به بچّه اي كه در شكم مادر است چيزي بدهند، اگر چه هنوز روح نداشته باشد، وصيّت صحيح است، پس اگر زنده به دنيا آمد، بايد آنچه را كه وصيّت كرده به او بدهند، و اگر مرده به دنيا آمد، وصيّت باطل مي شود و آنچه را كه براي او وصيّت كرده، ورثه ميان خودشان قسمت مي كنند

(مسأله 2711) اگر انسان بفهمد كسي او را وصيّ كرده، چنانچه به اطّلاع وصيّت كننده برساند كه براي انجام وصيّت او حاضر نيست، لازم نيست بعد از مردن او

ص: 667

به وصيّت عمل كند ول اگر پيش از مردن او نفهمد كه او را وصيّ كرده، يا بفهمد و به او اطّلاع ندهد كه براي عمل كردن به وصيّت حاضر نيست، در صورتي كه مشقّت نداشته باشد، بايد وصيّت او را انجام دهد و نيز اگر وصيّ پيش از مرگ، موقعي ملتفت شود كه مريض به واسطه شدّت مرض نتواند به ديگري وصيّت كند، بايد وصيّت را قبول نمايد

(مسأله 2712) اگر كسي كه وصيّت كرده بميرد، وصيّ نمي تواند ديگر يرا براي انجام كارهاي ميّت معيّن كند و خود از كار كناره نمايد، ولي اگر بداند مقصود ميّت اين نبوده كه خود وصيّ آن كار را انجام دهد، بلكه مقصودش فقط انجام كار بوده، مي تواند ديگري را از طرف خود وكيل نمايد

(مسأله 2713) اگر كسي دو نفر را وصيّ كند، چنانچه يكي از آن دو بميرد، يا ديوانه يا كافر شود، حاكم شرع يك نفر ديگر را بجاي او معيّن مي كند و اگر هر دو بميرند، يا ديوانه يا كافر شوند، حاكم شرع دو نفر ديگر را معيّن مي كند ولي اگر يك نفر بتواند وصيّت را عملي كند، معيّن كردن دو نفر لازم نيست

(مسأله 2714) اگر وصيّ نتواند به تنهائي كارهاي ميّت را انجام دهد، حاكم شرع براي كمك او يك نفر ديگر را معيّن مي كند

(مسأله 2715) اگر مقداري از مال ميّت در دست وصيّ تلف شود، چنانچه در نگهداري آن كوتاهي كرده و يا تعدّي نموده؛ مثلاً ميّت وصيّت كرده است كه فلان مقدار به فقراي فلان شهر بده و او مال را به شهر ديگر

ص: 668

برده و در راه از بين رفته ضامن است و اگر كوتاهي نكرده و تعدّي هم ننموده، ضامن نيست

(مسأله 2716) هر گاه انسان كسي را وصيّ كند و بگويد كه اگر آن كس بميرد فلاني وصي باشد؛ بعد از آنكه وصيّ او مرد، وصيّ دوّم بايد كارهاي ميّت را انجام دهد

(مسأله 2717) حجّي كه بر ميّت واجب است و بدهكار و حقوقي را كه مثل خمس و زكات و مظالم، ادا كردن آنها واجب مي باشد؛ بايد از اصل مال ميّت بدهند، اگر چه ميّت براي آنها وصيّت نكرده باشد

(مسأله 2718) اگر مال ميّت از بدهي و حجّ واجب و حقوقي كه مثل خمس و زكات و مظالم بر او واجب است زياد بيايد، چنانچه وصيّت كرده باشد كه ثلث يا مقداري از ثلث را به مصرفي برسانند، بايد به وصيّت او عمل كنند و اگر وصيّت نكرده باشد، آنچه مي ماند مال ورثه است

(مسأله 2719) اگر مصرفي را كه ميّت معيّن كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد وصيّت او در بيشتر از ثلث در صورتي صحيح است كه ورثه حرفي بزنند، يا كاري كنند كه معلوم شود عملي شدن وصيّت را اجازه داده اند و تنها راضي بودن آنان كافي نيست اگر مدّتي بعد از مردن او هم اجازه بدهند صحيح است و اگر بعضي از ورثه اجازه و بعضي ردّ نمايند وصيّت در حِصّه آنهائي كه اجازه نموده اند صحيح و نافذ است

(مسأله 2720) اگر مصرفي را كه ميّت معيّن كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد، و پيش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصيّت

ص: 669

او عملي شود، بعد از مردن او نمي توانند از اجازه خود برگردند

(مسأله 2721) اگر وصيّت كند كه از ثلث او خمس و زكات يا بدهي ديگر او را بدهند و براي نماز و روزه او اجير بگيرند و كار مستحّبي هم مثل اطعام به فقراء انجام دهند، چنانچه وصيّت او به ترتيب باشد بايد آنچه مقدّم است اگر چه مستحّب باشد عمل كنند، و در صورتي كه ثلث زياد آمد دوّمي را اگر چه مانند نماز و روزه، واجب بدني باشد بدهند و اگر از آن زياد آمد به مصرف واجب مالي برسانند و چنانچه ثلث زياد نيامد واجب مالي را از اصل مال بدهند، ولي اگر ثلث فقط به اندازه عمل به مستحّب باشد واجب بدني را بايد با اجازه ورثه بپردازند و واجب مالي را از اصل مال بپردازند و در صورتي كه وصيّت او به ترتيب نباشد بايد ثلث را به نسبت بين آن سه وصيّت تقسيم كنند و اگر كم آمد كسري واجب مالي را از اصل مال بدون اجازه و كسري واجب بدني و عمل مستحّب را با اجازه ورثه انجام دهند

(مسأله 2722) اگر وصيّت كند كه بدهي او را بدهند و براي نماز و روزه او اجير بگيرند و كار مستحّبي هم انجام دهند چنانچه وصيّت نكرده باشد كه اينها را از ثلث بدهند، بايد بدهي او را از اصل مال بدهند و اگر چيزي زياد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و كارهاي مستحّبي كه معيّن كرده برسانند و در صورتي كه ثلث كافي نباشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند بايد وصيّت

ص: 670

او عملي شود و اگر اجازه ندهند، بايد نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چيزي زياد آمد به مصرف كار مستحّبي كه معيّن كرده برسانند

(مسأله 2723) اگر كسي بگويد كه ميّت وصيّت كرده فلان مبلغ به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصديق كنند، يا قسم بخورد و يك مرد عادل هم گفته او را تصديق نمايد، يا يك مرد عادل و دو زن عادله يا چهار زن عادله به گفته او شهادت دهند، بايد مقداري را كه مي گويد به او بدهند، و اگر يك زن عادله شهادت دهد بايد يك چهارم چيزي را كه مطالبه مي كند به او بدهند، و اگر دو زن عادله شهادت بدهند، نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند، بايد سه چهارم آن را به او بدهند و نيز اگر دو مرد كافر ذمّي كه در دين خود عادل باشند گفته او را تصديق كنند، در صورتي كه ميّت ناچار بوده است كه وصيّت كند و مرد و زن عالي هم در موقع وصيّت نبوده، بايد چيزي را كه مطالبه مي كند به او بدهند

(مسأله 2724) اگر كسي بگويد كه من وصّي ميّتم كه مال او را به مصرفي برسانم، يا ميّت را قيّم بچّه هاي خود قرار داده، در صورتي كه بايد حرف او را قبول كرد كه دو مرد عادل گفته او را تصديق نمايند

(مسأله 2725) اگر وصيّت كند چيزي به كسي بدهند و آن كس پيش از آنكه قبول كند يا رد نمايد بميرد، تا وقتي ورثه او وصيّت را رد نكرده اند

ص: 671

مي توانند آن چيز را قبول نمايند ولي اين در صورتي است كه وصيّت كننده از وصيّت خود بر نگردد، و گرنه حقّ به آن چيز ندارد

ارث

اَحكام اِرث

(مسأله 2726) كساني كه به واسطه خويشي ارث مي برند سه دسته هستند:

دسته اوّل: پدر و مادر و اولاد ميّت و با نبودن اولاد، اولاد اولاد هرچه پائين روند هر كدام آنان كه به ميّت نزديكتر است ارث مي برد و تا يك نفر از اين دسته هست دسته دوّم ارث نمي برد

دسته دوّم: جد يعني پدر بزرگ و پدر او هر چه بالا روند و جدّه يعني مادر بزرگ و مادر او هر چه بالا رود پدري باشند يا مادري و خواهر و برادر و با نبودن برادر و خواهر، اولاد ايشان هر كدام آنان كه به ميّت نزديكتر است ارث مي برد و تا يك نفر از اين دسته هست دسته سوّم ارث نمي برند

دسته سوّم: عمو و عمّه و دائي و خاله و اولاد آنان هر چه پائين روند وتا يك نفر از عموها وعمّه ها ودائي ها وخاله هاي ميّت زنده اند، اولاد آنان ارث نمي برند ولي اگر ميّت عموي پدري وپسر عموي پدر ومادري داشته باشد، وغير از اينها وارثي نداشته باشد، ارث به پسر عمو ي پدر ومادري مي رسد وعموي پدري ارث نمي برد

(مسأله 2727) اگر عمو وعمّه ودائي وخاله خود ميّت واولاد آنان واولاد اولاد آنان نباشد، عمو وعمّه ودائي وخاله پدر ومادر ميّت ارث مي برند واگر اينها نباشند اولادشان ارث مي برد واگر اينها هم نباشند عمو وعمّه ودائي وخاله جدّوجدّه ميّت واگر

ص: 672

اينها هم نباشند، اولادشان ارث مي برند

(مسأله 2728) زن وشوهر به تفصيلي كه در مسائل 2775 و2784 گفته مي شود از يكديگر ارث مي برند

ارث دستةاوّل

(مسأله 2729) اگر وارث ميّت فقط يك نفر از دسته اوّل باشد، مثلاً پدر يا مادر يا يك پسر يا يك دختر باشد، همه مال ميّت به او مي رشد واگر چند پسر يا چند دختر باشند، همه مال بطور مساوي بين آنان قسمت مي شود، واگر يك پسر ويك دختر باشند مال را سه قسمت مي كنند، در قسمت را پسر ويك قسمت را دختر مي برد واگر چند پسر وچند دختر باشند، مال را طوري قسمت مي كنند كه هر پسري دو برابر دختر ببرد

(مسأله 2730) اگر وارث ميّت فقط پدر ومادر او باشند، مال سه قسمت مي شود، دو قسمت آن را پدر ويك قسمت را مادر مي برد، ولي اگر ميّت دو برادر يا چهار خواهر، يا يك برادر و دو خواهر داشته باشد كه همه آنان پدري باشند يعني پدر آنان با پدر ميّت يكي باشد، خواه مادرشان هم با مادر ميّت يكي باشد يا نه، اگر چه تا ميّت پدر ومادر دارد اينه ارث نمي برند، امّا آنان حاجب مادر مي شوند، يعني مانع مي شوند كه مادر بيش از شش يك ببرد ولذا مادر شش يك مال را مي برد وبقيّه را به پدر مي دهند

(مسأله 2731) اگر وارث ميّت فقط پدر ومادر ويك دختر باشد، چنانچه ميّت دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدري نداشته باشد، مال را پنج قسمت مي كنند، پدر ومادر،

ص: 673

هركدام يك قسمت و دختر سه قسمت آن را مي برد واگر دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدري داشته باشد، در اينجا نيز برادران و خواهران حاجب مادر مي شوند ومانع از بردن مادر بيش از شش يك مال مي گردند و لذا مال را شش قسمت مي كنند، پدر ومادر، هركدام يك قسمت ودختر سه قسمت مي برد و يك قسمت باقي مانده را چهار قسمت مي كنند، يك قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر مي دهند، مثلاً اگر مال ميّت را 24 قسمت كنند 15 قسمت آن را به دختر و 5 قسمت آن را به پدر و 4 قسمت آن را به مادر مي دهند

(مسأله 2732) اگر وارث ميّت فقط پدر و مادر و يك پسر باشد، مال را شش قسمت مي كنند، پدر و مادر هر كدام يك قسمت و پسر چهار قسمت آن را مي برند و اگر چند پسر يا دختر باشند، آن چهار قسمت را بطور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند و اگر پسر و دختر باشند، آن چهار قسمت را طوري تقسيم مي كنند كه هر پسري دو برابر دختر ببرد

(مسأله 2733) اگر وارث ميّت فقط پدر و يك پسر يا مادر و يك پسر باشد، مال را شش قسمت مي كنند يك قسمت آن را پدر يا مادر و پنج قسمت را پسر مي برد

(مسأله 2734) اگر وارث ميّت فقط پدر، يا مادر، يا پسر و دختر باشد، مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت آن را پدر، يا مادر مي

ص: 674

برد، وبقيّه را طوري قسمت مي كنند كه هر پسري دو برابر دختر ببرد

(مسأله 2735) اگر وارث ميّت فقط پدر و يك دختر يا مادر و يك دختر باشد، مال را چهار قسمت مي كنند، يك قسمت آن را پدر يا مادر، و بقّيه را دختر مي برد

(مسأله 2736) اگر وارث ميّت فقط پدر و چند دختر يا مادر و چند دختر باشد، مال را پنج قسمت مي كنند، يك قسمت را پدر يا مادر مي برد، و چهار قسمت را دخترها بطور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند

(مسأله 2737) اگر ميّت اولاد نداشته باشد، نوه پسري او اگر چه دختر باشد، سهم پسر ميّت را مي برد و نوه دختري او اگر چه پسر باشد، سهم دختر ميّت را مي برد، مثلاً اگر ميّت يك پسر از دختر خود و يك دختر از پسرش داشته باشد، مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت را به پسر دختر، و دو قسمت را به دختر پسر، مي دهند

ارث دسته دوّم

(مسأله 2738) دسته دوّم از كساني كه به واسطه خويشي ارث مي برند، جدّ يعني پدر بزرگ و جدّه يعني مادر بزرگ چه از طرف پدر و چه از طرف مادر و برادر و خواهر ميّت است و اگر برادر و خواهر نداشته باشد، اولادشان ارث مي برند

(مسأله 2739) اگر وارث ميّت فقط يك برادر يا يك خواهر باشد، همه مال به او مي رسد و اگر چند برادر پدر و مادري، يا چند خواهر پدر و مادري باشند مال بطور مساوي بين آنان قسمت مي شود و اگر برادر و خواهر پدر

ص: 675

ومادري با هم باشند، هر برادري دو برابر خواهر مي برد، مثلاً اگر دو برادر و يك خواهر پدر و مادري دارد، مال را پنج قسمت مي كنند، هر يك از برادرها دو قسمت و خواهر يك قسمت آن را مي برد

(مسأله 2740) اگر ميّت برادر و خواهر پدر و مادري دارد، برادر و خواهر پدري كه از مادر با ميّت جدا است، ارث نمي برد و اگر برادر و خواهر پدر و مادري ندارد چنانچه فقط يك خواهر يا يك برادر پدر و مادري ندارد چنانچه فقط يك خواهر يا يك برادر پدري داشته باشد همه مال به او مي رسد و اگر چند برادر يا چند خواهر پدري داشته باشد، مال بطور مساوي بين آنان قسمت مي شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدري داشته باشد، هر برادري دو برابر خواهر مي برد

(مسأله 2741) اگر وارث ميّت فقط يك خواهر يا يك برادر مادري باشد كه از پدر با ميّت جدا است، همه مال به او مي رسد و اگر چند برادر مادري يا چند خواهر مادري يا چند برادر و خواهر مادري باشند، مال بطور مساوي بين آنان قسمت مي شود

(مسأله 2742) اگر ميّت برادر و خواهر پدري و مادري و برادر و خواهر پدري و يك برادر يا خواهر مادري داشته باشد، برادر و خواهر پدري ارث نمي برد و مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت آن را به برادر يا خواهر مادري و بقيّه را به برادر و خواهر پدر ومادري مي دهند و هر برادري دو برابر خواهر مي برد

(مسأله 2743)

ص: 676

اگر ميّت برادر و خواهر پدر و مادري و برادر و خواهر پدري و برادر و خواهر مادري داشته باشد، برادر و خواهر پدري ارث ارث نمي برد و مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت آن را برادر و خواهر مادري بطور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند و بقيّه را به برادر و خواهر پدر و مادري مي دهند و هر برادري دو برابر خواهر مي برد

(مسأله 2744) اگر وارث ميّت فقط برادر و خواهر پدري و يك برادر مادري يا يك خواهر مادري باشد، مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت آن را برادر يا خواهر مادري مي برد و بقيّه را به برادر و خواهر پدري مي دهند و هر برادري دو برابر خواهر مي برد

(مسأله 2745) اگر وارث ميّت فقط برادر و خواهر پدري و چند برادر و خواهر مادري باشد، مال را سه قسمت مي كنند يك قسمت آن ر برادر و خواهر مادري بطور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند و بقيّه را به برادر و خواهر پدري مي دهند و هر برادري دو برابر خواهر مي برد

(مسأله 2746) اگر وارث ميّت فقط برادر و خواهر و زن او باشد، زن ارث خود را به تفصيلي كه گفته مي شود مي برد و خواهر و برادر بطوري كه در مسائل گذشته گفته شد، ارث خود را مي برند و نيز اگر زني بميرد و وارث او فقط خواهر و برادر و شوهر او باشد، شوهر نصف مال را مي برد و خواهر و برادر بطوري كه در مسائل پيش گفته شد ارث خود

ص: 677

را مي برند، ولي براي آنكه زن يا شوهر ارث مي برد از سهم برادر و خواهر مادري چيزي كم نمي شود و از سهم برادر و خواهر پدر و مادري يا پدري كم مي شود، مثلاً اگر وارث ميّت شوهر و برادر و خواهر مادري و برادر و خواهر پدر و مادري او باشد، نصف مال به شوهر مي رسد و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادري مي دهند و آنچه مي ماند مال برادر و خواهر پدر و مادري است، پس اگر همه مال او شش تومان باشد، سه تومان به شوهر و دو تومان به برادر و خواهر مادري و يك تومان به برادر و خواهر پدر و مادري مي دهند

(مسأله 2747) اگر ميّت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به اولادشان مي دهند و سهم برادرزاده و خواهرزاده مادري بطور مساوي بين آنان قسمت مي شود و از سهمي كه به برادرزاده و خواهرزاده پدري يا پدر و مادري مي رسد هر پسري دو برابر دختر مي برد

(مسأله 2748) اگر وارث ميّت فقط يك جدّ يا يك جدّه است، چه پدري باشد يا مادري همه مال به او مي رسد و با بودن جدّ ميّت، پدر جدّ او ارث نمي برد

(مسأله 2749) اگر وارث ميّت فقط جدّ و جدّه پدري باشد، مال سه قسمت مي شود، دو قسمت را جدّ و يك قسمت را جدّه مي برد و اگر جدّ و جدّه مادري باشد، مال را بطور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند

(مسأله 2750) اگر وارث ميّت

ص: 678

فقط يك جدّ يا جدّه پدري و يك جدّ يا جدّه مادري باشد مال سه قسمت مي شود دو قسمت را جدّ يا جدّه و يك قسمت را جدّ يا جدّه مادري مي برد

(مسأله 2751) اگر وارث ميّت جدّ و جدّه پدري و جدّ و جدّه مادري باشد مال سه قسمت مي شود، يك قسمت آن را جدّ و جدّه مادري بطور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند و دو قسمت آن را به جدّو جدّه پدري مي دهند و جدّ دو برابر جدّه مي برد (مسأله 2752) اگر وارث ميّت فقط زن و جدّ وجدّه پدري و جدّه مادري او باشد، زن ارث خود را به تفصيلي كه گفته مي شود مي برد و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جدّو جدّه مادري مي دهند كه بطور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند و بقيّه را جدّ و جدّه پدري مي دهند و جدّ دو برابر جدّه مي برد و اگر وارث ميّت شوهر و جدّ و جدّه باشد، شوهر نصف مال را مي برد و جدّ و جدّه به دستوري كه در مسائل گذشته گفته شد، ارث را مي برند

ارث دسته سوّم

(مسأله 2753) دسته سوّم عمو و عمّه و دائي و خاله و اولاد آنان است به تفصيلي كه گفته شد، كه اگر از طبقه اوّل و دوّم كسي نباشد، اينها ارث مي برند

(مسأله 2754) اگر وارث ميّت فقط يك عمو يا يك عمّه است، چه پدر و مادري باشد، يعني با پدر ميّت از يك پدر و مادر باشد، يا پدري باشد يا مادري، همه مال به او

ص: 679

مي رسد و اگر چند عمو يا چند عمّه باشند و همه پدر و مادري، يا همه پدري باشند؛ مال بطور مساوي بين آنان قسمت مي شود و اگر عمو و عمّه هر دو باشند و همه پدر و مادري يا همه پدري باشند، عمو دو برابر عمّه مي برد، مثلاً اگر وارث ميّت دو عمو و يك عمّه باشد، مال را پنج قسمت مي كنند، يك قسمت را به عمّه مي دهند و چهار قسمت را عموها بطور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند

(مسأله 2755) اگر وارث ميّت فقط چند عموي مادري يا چند عمّه مادري باشد مال بطور مساوي بين آنان قسمت مي شود، ولي اگر فقط چند عمو و عمّه مادري داشته باشد چون مسأله از لحاظ اينكه آيا بايد بطور مساوي ميان خود قسمت كنند يا اينكه عمو دو برابر عمّه مي برد مورد ترديد است بنابر احتياط واجب، باهم صلح كنند

(مسأله 2756) اگر وارث ميّت عمو و عمّه باشد و بعضي پدري و بعضي مادري و بعضي پدر و مادري باشند، عمو و عمّه پدري ارث نمي برند، پس اگر ميّت يك عمو يا يك عمّه مادري دارد، مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت را به عمو يا عمّه مادري و بقيّه را به عمو و عمّه پدر و مادري مي دهند و در اينجا نيز در اينكه يك سوّم مال به عمو، يا عمّه مادري مي رسد يا يك ششم آن مسأله مورد ترديد است احتياط واجب آن است عمو و عمّه پدر و مادري (در فقدان آنها عمو و عمّه پدري) با عمو يا

ص: 680

عمّه مادري صلح كنند و عموي پدر و مادري دو برابر عمّه پدر و مادري مي برد و اگر هم عمو و هم عمّه مادري دارد، مال را سه قسمت مي كنند، دو قسمت را به عمو و عمّه پدر و مادري مي دهند و عمو دو برابر عمّه مي برد و يك قسمت را به عمو و عمّه مادري مي دهند و احتياط واجب لان است كه در تقسيم با يكديگر صلح كنند

(مسأله 2757) اگر وارث ميّت فقط يك دائي يا يك خاله باشد، همه مال به او مي رسد و اگر هم دائي و هم خاله باشد و همه پدر و مادري، يا پدري، يا مادري باشند، مال بطور مساوي بين آنان قسمت مي شود و احتياط واجب آن است كه در تقسيم با يكديگر صلح كنند

(مسأله 2758) اگر وارث ميّت فقط يك دائي يا يك خاله مادري و دائي و خاله پدر و مادري و دائي و خاله پدري باشد، دائي و خاله پدري ارث نمي برد، و مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت را به دائي يا خاله مادري و بقيّه را به دائي و خاله پدر و مادري مي دهند كه بطور مساوي بين خودشان قسمت كنند و احتياط واجب آن است كه دادن يك ششم به دائي و خاله مادري و همچنين تقسيم بطور مساوي ميان دائي و خاله پدر و مادري با تَصالُحْ انجام بگيرد

(مسأله 2759) اگر وارث ميّت فقط دائي و خاله پدري و دائي و خاله مادري و دائي و خاله پدر و مادري باشد، دائي و خاله پدري ارث نمي

ص: 681

برد و بايد مال را سه قسمت كنند، يك قسمت آن را دائي و خاله مادري بطور مساوي بين خودشان قسمت نمايند و بقيّه را به دائي و خاله پدر و مادري بدهند كه بطور مساوي بين خودشان قسمت كنند و در اينجا نيز تقسيم ميان دائي و خاله پدر و مادري بين بطور مساوي انجام مي گيرد بايد با احتياط به تَصالُحْ انجام بگيرد

(مسأله 2760) اگر وارث ميّت يك دائي يا يك خاله و يك عمو يا يك عمّه باشد مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت را دائي يا خاله و بقيّه را عمو يا عمّه مي برد

(مسأله 2761) اگر وارث ميّت يك دائي يا يك خاله و عمو و عمّه باشد، چنانچه عمو و عمّه پدر و مادري يا پدري باشند، مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت را دائي يا خاله مي برد و از بقيّه دو قسمت به عمو و يك قسمت به عمّه مي دهند، بنابر اين اگر مال را نُه قسمت كنند سه قسمت را به دائي يا خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمّه مي دهند

(مسأله 2762) اگر وارث ميّت يك دائي يا يك خاله و يك عمو ي ايك عمّه مادري و عمو و عمّه پدر و مادري يا پدري باشد، مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت آن را به دائي يا خاله مي دهند و دو قسمت باقيمانده را شش قسمت مي كنند، يك قسمت را به عمو يا عمّه مادري و بقيّه را به عمو و عمّه پدر و مادري يا

ص: 682

پدري مي دهند و عمو دو برابر عمّه مي برد بنابر اين اگر مال را نُه قسمت كنند، سه قسمت را به دائي يا خاله و يك قسمت را به عمو يا عمّه مادري و پنج قسمت ديگر با به عمو و عمّه پدر و مادري يا پدري مي دهند

(مسأله 2763) اگر وارث ميّت يك دائي ي ايك خاله و عمو و عمّه مادري و عمو و عمّه پدر و مادري يا پدري باشند، مال را سه قسمت مي كنند يك قسمت را دائي يا خاله مي برد و دو قسمت باقيمانده را سه سهم مي كنند: يك سهم آن را به عمو و عمّه مادري مي دهند كه بنابر احتياط واجب با هم مصالحه مي كنند و دو سهم ديگر را بين عمو و عمّه پدر و مادري يا پدري قسمت مي نمايند و عمو دو برابر عمّه مي برد بنابر اين مال را نه قسمت مي كنند، سه قسمت آن، سهم خاله يا دائي و دو قسمت سهم عمو و عمّه مادري و چهار قسمت سهم عمو و عمّه پدر و مادري يا پدري مي باشد

(مسأله 2764) اگر وارث ميّت چند دائي و چند خاله باشد كه همه پدر و مادري يا پدري يا مادري باشند و عمو و عمّه هم داشته باشد، مال سه سهم مي شود، دو سهم آن را به دستوري كه در مسأله پيش گفته شد، عمو و عمّه بين خودشان قسمت مي كنند و يك سهم آن را دائي ها و خاله ها بطور مساوي بين خودشان قسمت و احتياط واجب آن است كه اين تقسيم

ص: 683

با تصالح توأم باشد

(مسأله 2765) اگر وارث ميّت دائي يا خاله مادري و چند دائي و خاله پدر و مادري يا پدري و عمو و عمّه باشد، مال سه سهم مي شود، دو سهم آن را به دستوري كه سابقاً گفته شد عمو و عمّه بين خودشان قسمت مي كنند، پس اگر ميّت يك دائي يا يك خاله مادري دارد، يك سهم ديگر آن را شش قسمت مي كنند، در اين مورد نيز در اينكه آيا يك سوّم مال را به دائي يا خاله مادري بايد داد يا يك ششم آن را ترديد وجود دارد، احتياط واجب آن است كه دائي و خاله پدر و مادري (و با فقدان آنها پدري) يا دائي يا خاله مادري مصالحه نمايند يك قسمت را به دائي يا خاله مادري مي دهند و بقيّه را به دائي و خاله پدر و مادري يا پدري مي دهند و بطور تساوي قسمت مي كنند و اگر چند دائي مادري يا چند خاله مادري يا هم دائي مادري و هم خاله مادري دارد آن يك سهم را سه قسمت مي كنند، يك قسمت را دائي ها و خاله هاي مادري بطور مساوي بين خودشان قسمت مي كنند و بقيّه را به دائي و خاله پدر و مادري يا پدري مي دهند كه بطور مساوي قسمت كنند

(مسأله 2766) اگر ميّت عمو و عمّه و دائي و خاله نداشته باشد، مقداري كه به عمو و عمّه مي رسد، به اولاد آنان و مقداري كه به دائي و خاله مي رسد، به اولاد آنان داده مي شود

(مسأله 2767) اگر وارث ميّت عمو

ص: 684

و عمّه و دائي و خاله پدر و عمو و عمّه و دائي و خاله مادري او باشند، مال سه سهم مي شود، يك سهم آن مال همو و عمّه و دائي و خاله مادر ميّت است بطور مساوي، ولي احتياط واجب ددر عمو و عمّه مادر ميّت آن است كه با هم صلح كنند، و دو سهم ديگر آن را سه قسمت مي كنند يك قسمت را دائي و خاله پدر ميّت بطور مساوي بين خودشان قسمت مي نمايند و دوم قسمت ديگر آن را به عمو و عمّه پدر ميّت مي دهند و عمو دو برابر عمّه مي برد

ارث زن و شوهر

(مسأله 2768) اگر زني بميرد و اولاد نداشت نباشد، نصف همه مال را شوهر او و بقيّه را ورثه ديگري مي برند و اگر از آن شوهر يا از شوهر ديگر اولاد داشته باشد، چهار يك همه مال را شوهر و بقيّه را ورثه ديگر مي برند

(مسأله 2769) اگر مردي بميرد و اولاد نداشته باشد، چهار يك مال او را زن و بقيّه را ورثه ديگر مي برند و اگر از آن زن يا از زن ديگر اولاد داشته باشد، هست يك مال را زن و بقيّه را ورثه ديگر مي برند، و زن از همه اموال منقول ارث مي برد ولي از زمين و قيمت آن ارث نمي برد چه زمين خانه مسكوني چه زمين باغ و زراعت و زمينهاي ديگر و نيز از خودِ هوائي ارث نمي برد، مثل بنا و درخت و فقط از قيمت هوائي ارث مي برد

(مسأله 2770) اگر زن بخواهد در چيزي كه از آن ارث

ص: 685

نمي برد تصرّف كند، بايد از ورثه ديگر اجازه بگيرد و نيز ورثه تا سهم زن را نداده اند؛ نبايد در بناء و چيزهائي كه زن زا قيمت آنها ارث مي برد بدون اجازه او تصرّف كنند و چنانچه پيش از دادن سهم زن، اينها را بفروشد، در صورتي كه زن معامله را اجازه دهد، صحيح وگرنه نسبت به سهم او باطل است

(مسأله 2771) اگر بخواهد بنا و درخت و مانند آن را قيمت نمايند، بايد حساب كنند كه اگر آنها بدون اجازه در زمين بمانند تا از بين بروند، چقدر ارزش دارند و سهم زن را از آن قيمت بدهند

(مسأله 2772) مجراي آب قنات و مانند آن حكم زمين را دارد و آجر و چيزهائي كه در آن بكار رفته، در حكم ساختمان است

(مسأله 2773) اگر ميّت بيش از يك زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته باشد؛ چهار يك مال، و اگر اولاد داشته باشد؛ هست يك مال به شرحي كه گفته شد، بطور مساوي بين زن هاي عقدي او قسمت مي شود، اگر چه شوهر با هيچ يك از آنان يا بعض آنان نزديكي نكرده باشد؛ ولي اگر در مرضي كه به آن مرض از دنيا رفته؛ زني را عقد كرده و با او نزديكي نكرده است، آن زن از او ارث نمي برد و حق مهر هم ندارد

(مسأله 2774) اگر زن در حال مرض شوهر كند و به همان مرض بميرد، شوهرش اگر چه با او نزديكي نكرده باشد، از او ارث مي برد

(مسأله 2775) اگر زن را به ترتيبي كه در احكام طلاق گفته شد، طلاق

ص: 686

رجعي بدهند و در بين عدّه بميرد، شوهر از او ارث مي برد و نيز اگر شوهر در بين عدّه زن بميرد، زن از او ارث مي برد ولي اگر بعد از گذشتن عدّه رجعي يا در عدّه طلاق بائن يكي از آنان بميرد، ديگري از او ارث نمي برد

(مسأله 2776) اگر شوهر در حال مرض عيالش را طلاق دهد و پيش از گذشتن دوازده ماه هلالي بميرد، زن با سه شرط از او ارث مي برد:

اوّل: آنكه در اين مدّت شوهر ديگر نكرده باشد

دوّم: به واسطه بي ميلي به شوهر، مالي به او نداده باشد كه به طلاق دادن راضي شود بلكه اگر چيزي هم به شوهر ندهد ولي به تقاضاي زن باشد، باز هم ارث بردنش اشكال دارد

سوّم: شوهر در مرضي كه در آن مرض زن را طلاق داده، به واسطه آن مرض يا به جهت ديگري بميرد، پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت ديگري از دنيا برود، زن از او ارث نمي برد

(مسأله 2777) لباسي كه مرد براي پوشيدن زن خود گرفته اگر چه زن آن را پوشيده باشد، بعد از مردن شوهر، جزء مال شوهر است

مسائل متفرقه ارث

(مسأله 2778) قرآن و انگشتر و شمشير ميّت و لباسي را كه پوشيده يا براي پوشيدن گرفته و دوخته است اگر چه نپوشيده باشد مال پسر بزرگتر است و اگر ميّت از اين چهار چيز بيشتر از يكي دارد، مثلاً دو قرآن يا دو انگشتر دارد چنانچه مورد استعمال است يا براي استعمال مهيا شده، مال پسر بزرگتر است

(مسأله 2779) اگر پسر بزرگ ميّت بيش

ص: 687

از يكي باشد، مثلاً از دو زن او در يك وقت دو پس به دنيا آمده باشد، بايد لباس و قرآن و انگشتر و شمشير ميّت را بطور مساوي بين خودشان قسمت كنند

(مسأله 2780) اگر ميّت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازه مال او يا زيادتر باشد؛ بايد چهار چيزي هم كه مال پسر بزرگتر است و در مسأله پيش گفته شد، به قرض او بدهند و اگر قرضش كمتر از مال او باشد چهار چيزي كه ذكر گرديد به پسر بزرگتر به عنوان حَبْوَه داده مي شود و قرض ميّت را از اموال ديگرش بايد بپردازند

(مسأله 2781) مسلمان از كافر ارث مي برد، ولي كافر اگر چه پدر يا پسر ميّت باشد از او ارث نمي برد

(مسأله 2782) اگر كسي يكي از خويشان خود را عمداً و بناحق بكشد، از او ارث نمي برد، ولي اگر از روي خطا باشد مثل آنكه سنگ به هوا بيندازد و اتفاقاً به يكي از خويشان او بخورد و او را بكشد از او ارث مي برد و حتي در اين صورت از ديه او نيز كه عاقله قاتل

(مسأله 2783) هر گاه بخواهند ارث را تقسيم كنند، در صورتي كه ميّت بچه اي داشته باشد كه در شكم مادر است و در طبقه او وارث ديگري هم مانند اولاد و پدر و مادر باشد، براي بچه اي كه شكم است كه اگر زنده به دنيا بيايد ارث مي برد؛ سهم دو پسر را كنار مي گذارند، ولي اگر احتمال بدهند بيشتر است؛ مثلاً احتمال بدهند كه زن به سه بچّه حامله باشد، سهم

ص: 688

سه پسر را كنار مي گذارند، و چنانچه مثلاً يك پسر يا يك دختر به دنيا آمده؛ زيادي را ورثه بين خودشان تقسيم مي كنند

امر به معروف و نهي از منكر

اهميّت امر به معروف ونهي از منكر

امر به معروف ونهي از منكر در ميان فرائض اسلام، از جهت موقعيّت و اهميّت داراي امتياز مخصوصي مي باشد

وجوب امر به معروف ونهي از منكر در اسلام، مانند وجوب نماز و روزه و زكات از ضروريّات دين است كسي كه از روي توجّه به لوازم آن وجوب آن را انكار كند، جزء كفّار محسوب مي گردد

در اين رابطه قرآن مجيد مي فرمايد: «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّهٌ يَدْعُونَ اِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْروُفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون»

يعني: لازم است در ميان شما مسلمانان، جماعتي به دعوت مردم به كارهاي نيك و امر

كردن مردم به معروف و نهي آنان از منكر قيام كنند و تنها راه فلاح و سعادت اين است

و نيز مي فرمايد: «كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّهٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ»

يعني: شما مسلمانان به جهت اينكه به وظيفه امر به معروف و نهي از منكر قيام مي كنيد و ايمان به خداوند داريد، بهترين امّت هاي جهان مي باشيد

حضرت پيغمبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) مي فرمودند: «تا هنگامي كه امّت من امر به معروف و نهي از منكر مي كنند و به يكديگر در كارهاي نيك كمك مي نمايند در خير و صلاح و خوبي خواهند زيست، ولي همينكه اين وظيفه هاي مهمّ را ترك كنند، بركت از زندگي آنها رخت برمي بندد و بعضي بر بعض ديگر (بدان بر نيكان) مسلّط مي

ص: 689

شوند و ديگر يار و ياوري در آسمان و زمين پيدا نمي كنند»

و نيز فرمودند: «هنگامي كه امّتِ من انجام وظيفه امر به معروف ونهي از منكر را به يكديگر حواله كنند (يعني هر يك از اداي اين وظيفه مهمّ شانه خالي كرده بگويد كه اين وظيفه را ديگري بايد انجام بدهد) بايد منتظر حوادث ناگوار و عذاب الهي باشند»

و نيز حضرتش فرمودند: «خداوند مؤمن ضعيفي را كه دين ندارد، دشمن مي دارد» از آن حضرت پرسيدند: «مِؤمن ضعيفي كه دين ندارد، كيست؟» در پاسخ فرمودند: «كسي است كه نهي از منكر نمي كند»

حضرت اميرمِؤمنان (عليه السّلام) در يكي از خطبه هايي كه خواندند فرمود: «علّت هلاكت ملّت هاي پيشين و نزول عقوبت هاي خداوند برآنها، اين بود كه به انجام معصيت ها اقدام مي كردند و علما و متديّنين آنها، نهي از منكر نمي نمودند بنابر اين شما ملّت مسلمان از اين جريانها عبرت بگيريد و يكديگر را به انجام كارهاي نيك وادار كنيد و جلو انجام منكرات را بگيريد

حضرت صادق (عليه السّلام) فرمودند: مردي از قبيله ختعم به محضر حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله) شرفياب گرديد و پرسيد: «با فضيلت ترين اعمال در اسلام كدام است؟» حضرتش پاسخ داد كه: «ايمان به خداوتد متعال» پرسيد: «بعد از آن چه عملي بافضيلت تر است؟» فرمود: «صِلَه ارحام» (ارتباط با خويشاوندان) سؤال كرد: «از آن پس چه عملي افضل است؟» فرمود: «امر به معروف ونهي از منكر» سپس پرسيد: «كدام عمل در پيشگاه خداوند مبغوض ترين اعمال است؟» حضرتش در پاسخ فرمود: «براي خداوند شريك قرار دادن» سؤال كرد: «بعد از

ص: 690

آن كدام عمل مبغوض تر است؟» فرمود: «امر به معروف و نهي از منكر»

حضرت امير مؤمنان (عليه السّلام) مردم را در رابطه با انجام اين دو وظيفه بر چهار دسته تقسيم نموده فرمودند:

1-برخي از افراد منكَر را با دست و زبان و دل خود انكار مي كنند

اين قبيل افراد خصلت هاي خير و نيكو را به سرحدّ كمال رسانيده اند

2-بعضي از اشخاص منكر را با زبان و دل خود انكار مي كنند ولي در عمل براي جلوگيري از آن به فعاليّت نمي پردازند

اين نوع اشخاص دو خصلت از خصلت هاي خير را انجام داده، ولي يكي از آنها را (كه فعاليّت عملي براي جلوگيري از منكر است) ضايع گذشته اند

3-بعضي از افراد فقط در دل خود از منكرات بيزارند، ولي با زبان و دست خود براي جلوگيري از منكر اقدام نمي كنند

اين قبيل افراد دو خصلت شرافتمند را ضايع گذاشته و تنها به يك خصلت اكتفا مي كنند

4- دسته اي از افراد به طور كلّي در برابر منكرات و معاصي كه مي بينند بي تفاوت مي باشند،

نه با دل و نه با زبان و نه با دست خود به جلوگيري از منكر نمي پردازند، اينها هر چند در ظاهر به نام انسانهاي زنده نَفَسْ مي كشند، ولي در حقيقت مردگاني هستند

بعد از آن فرمود: «تمام اعمال نيك، حتّي جهاد در راه خدا در مقايسه با امر به معروف ونهي از منكر، مانند قطره اي در برابر درياي خروشان مي باشند» (در اين مورد بايد

بدانيم كه رجحان وفضيلت امر به معروف و نهي از منكر

ص: 691

حتّي از جهاد، از اين نظر است كه ريشه واساس جهاد نيز امر به معروف و نهي از منكر است زيرا اگر حركت امر به معروف ونهي از منكر در ميان ملّت اسلامي خاموش شود جهاد كه اساس عزّت وعظمت اسلام است نيز تعطيل خواهد شد)

بعد از آن افزودند كه: «با فضيلت ترين امر به معروف ونهي از منكر آن است كه يك فرد با ايمان روياروي سلطان جبّار و ستمگر با كمال شهامت بايستد واين وظيفه را به انجام برساند»

حضرت باقر (عليه السّلام) فرمودند: «امر به معروف ونهي از منكر، راه پيغمبران وصالحان روي زمين است، اين فريضه، فريضه بزرگي است كه فرائض ديگر تنها در سايه آن برپا مي گردند، تنها اين فريضه است كه امنيّت بخش راهها و رَوِشهاي زندگي است، حِلّيّت كسبها و كارها و اداي حقوق فردي و اجتماعي در پرتو آن صورت مي گيرد و در سايه اين فريضه، زمين ها آباد مي شود و از دشمنان اسلام انتقام گرفته مي شود و از رشد آنها جلوگيري به عمل مي آيد و در راستاي اين فريضه الهي تمام كارها براساس عدل انجام و روبراه مي شود و تا اين چراغ در جامعه اسلامي روشن است، ظلمي در هيچ بُعدي نمي تواند عَرْضِ اندام كند»

معناي معروف و منكر

«معروف» يعني كار نيكي كه عقل خوبي آن را درك مي كند و يا شرع مقدّس ما را به خوب بودن آن راهنمايي كرده است و «منكر» يعني كار بد و ناپسند كه عقل بد بودن آن را درك مي كند و يا شارع اقدس ما را از ناپسند بودن آن آگاه نموده

ص: 692

است

بنابراين هر دو (معروف و منكر) داراي مفهوم گسترده اي مي باشند بطوري كه در صحنه زندگي انسانها، كليّه آنچه كه نيك و مستحسن است اعم از امور فرهنگي، اعتقادي، اقتصادي، عبادي، اخلاقي، سياسي، جسمي، رواني، فردي و اجتماعي، مشمول معروف و كليّه آنچه كه ناپسند و داراي عواقب و آثار نامطلوب است، چه فرهنگي و چه اقتصادي، چه سياسي، چه رواني، و چه جسمي و چه فردي و چه اجتماعي همه و همه، مشمول منكر مي باشند

امر و نهي دراي مراتبي است

امر به معروف به معناي وادار ساختن افراد به هر وسيله اي كه باشد، گفتار يا عمل (به اشكالي كه از موازين اسلام بدست مي آيد) به كارهاي نيك اعمّ از اينكه آن معروف در حال فعلي انجام بگيرد يا فعلاً مقدّماتي را فراهم نمايند و زمينه هايي را بوجود بياورند كه موجب تحقّق معروف در آينده شود، بطوريكه اگر اين مقدّمات امروز انجام نمي شود، در آينده آن معروف بوجود نمي آيد

و نهي از منكر يعني جلوگيري از كارهاي بد به هر شكلي كه بايد اعمّ از اينكه جلو ادامه آن منكري كه هم اكنون واقع شده است را بگيرد و مانع ادامه آن گردند يا جلو آن منكري كه فعلاً در شُرُف وقوع است گرفته شود يا زمينه اي بوجود بياورد و مقدّماتي را ترتيب بدهند كه مانع وجود منكر در آينده شود به طوري كه اين مقدّمات اگر فعلاً انجام نمي گرفت و اين زمينه سازي ها نبود آن منكر در آينده تحقق پيدا مي كرد

گستردگي امر به معروف و نهي از منكر

بنابر توضيحي كه درباره معناي معروف و منكر داده شد و همچنين توضيحي كه در رابطه

ص: 693

با معناي امر به معروف ونهي از منكر داديم، وسعت و گستردگي اين دو فريضه الهي روشن مي شود، يعني: آموزش بي سوادان و نادانان، آگاه كردن غافلان، راهنمايي گمراهان، پاكسازي و تهذيب اخلاق انسانها، موعظه، ارشاد، پند و تذكّر، تأسيس مدارس اسلامي، ساختن و تعمير مساجد و مراكز تعليم و ترتيب با برنامه هاي منظّم ديني، ايجاد محيط مساعد و جَوّ خوب اقدام به ترتيب كودكان و نوجوانان تأسيس مراكز اداره و تربيت سالم براي كارهاي يتيمان، تأليف كتابهاي سودمند در سطوح مختلف، نوشتن مقالات مفيد و چاپ و نشر آنها، بيدار ساختن ملّت ها و توضيح نقشه ها و ترفندهاي استعمار براي آنها و راهنمايي آنها ب راههاي نجات از اين دامها، تشكيل سمينارها و كنفرانسها ي مفيد و آگاهي بخش، آماده كردن علمي و عملي نيروها براي تبليغ و نشر معارف اسلامي، صرف اموال و اوقات و تحمّل رنجها و زيانها و در راه اهداف مذكوره، همه و همه از شاخه هاي امر به معروف است (هر چند در بعضي از اين موارد وجوب و در برخي مستحبّ است) چنانچه منع و جلوگيري از تأسيس مراكز فحشاء و فساد از هر راه ممكن و تخريب و بهم زدن آن مراكز پس از تشكيل شدن، جلوگيري از بوجود آمدن جَوّ ومحيط ناسالم، پاسخ صحيح به مكتب هاي باطل وبي اساس وهمچنين پاسخ به تبليغات وسيعي كه استعمار براي جلوگيري از نشر اسلام بوجود مي آورد، ردّ كتابها ومقالات گمراه كننده ومنع از انتشار آنها و رو در رويي با جبّاران وطاغوتها در هر عصر وزمان ومبارزه براي جلوگيري از نفوذ ظلم وستم آنها

ص: 694

ومجهّز ساختن نيروهاي مادّي ومعنوي در راه نابود ساختن هرگونه عوامل استعمار واستثمار وجلوگيري از گسترش آنها وتأسيس مراكز آموزشي واجتماعي اسلامي به منظور جلوگيري از توجّه انسانها به مراكز آموزشي واجتماعي دشمنان اسلام همه وهمه از شاخه هاي نهي از منكر است (هر چند در برخي از اين موارد وجوب و در بعضي استحباب حكمفرما است)

اكنون مطالبي را كه ذكر شد با ذكر مثالي توضيح مي دهيم:

وادار ساختن افراد به قرائت قرآن 2 مرحله دارد:

1- افراد را فعلاً وادار به قرائت قرآن نماييم

2- مقدّماتي ترتيب بدهيم و مسائلي بوجود بياوريم كه همه را با سواد كنيم تا قرآن را قرائت كنند

معلوم است كه در مرحله اوّل فقط باسوادهاي فعلي قرآن خواهند خواند، ولي در مرحله دوّم همه افراد جامعه اسلامي قرائت قرآن خواهند كرد

منظور ما اين نيست كه امر به معروف با معناي وسيعي كه (براي امر وهمچنين معروف) گفته شد در كليّه معروف ها شامل هر دو مرحله است ونبايد آن را در مرحله اوّل محصور بدانيم

درباره نهي از منكر نيز همين دو مرحله وجود دارد:

1-جلو افرادي كه فعلاً اشتغال به انجام منكري دارند را بگيريم

2- مقدّماتي ترتيب بدهيم و وسائل وتجهيزاتي بوجود بياوريم كه اصلاً زمينه وامكاني براي انجام منكر بوجود نيايد

روشن است كه هر دو مرحله بايد مورد نظر باشد وهرگز محصور در مرحله اوّل نبايد باشد واظهر آن است كه هر يك از اين دو فريضه امر به معروف ونهي از منكر نسبت به مرحله اوّل واجب كفايي است كه در صورت اقدام عدّه اي كه با قيام آنها آن

ص: 695

معروف انجام مي گيرد وآن منكر رايج ترك مي شود از بقيّه افراد ساقط مي شود و امّا نسبت به مرحله دوّم با آن گستردگي كه ذكر گرديد، واجب عيني است وبر همه افراد لازم است كه در محدوده قدرت و امكانات خود در اين راه گام بردارند وبه وظيفه خود عمل نمايند

آثار وعواقبي كه در احاديث اهلبيت عصمت (عليهم السّلام) براي امر به معروف ونهي از منكر ذكر شده است، از قبيل اينكه اين فريضه، امنيّت بخشِ راهها و روشهاي زندگي وموجب حلال شدن همه كسبها وكارها و اداي حقوق فردي واجتماعي وآباد شدن زمينها وجلوگيري از رشد قدرت دشمنان اسلام وانجام يافتن كليّه كارها بر اساس عدل ورو براه شده همه كارها بر اساس موازين اسلامي است؛ بهترين گواه است كه فريضه امر به معروف ونهي از منكر با همان گستردگي كه ذكر گرديد، مورد نظر حضرت رسول اكرم (صلّي الله عليه واله) وائمه اطهار (عليهم السّلام) است ونبايد آنرا در قالب محدودي محصور نمود، از خداوند متعال توفيق عمل به اين وظيفه را مسألت مي نماييم

امر به معروف ونهي از منكَر

(مسأله 2784) امر به معروف و نهي از منكر با شرائطي كه ذكر خواهد شد واجب است، و ترك آن معصيت است، و در مستحبّات و مكروهات امر و نهي، مستحبّ است

(مسأله 2785) امر به معروف و نهي از منكر واجب كفائي مي باشد و در صورتي كه بعضي از مكلًّفين قيام به آن بكنند از ديگران ساقط است، و اگر اقامه معروف و جلوگيري از منكر، موقوف بر اجتماع جمعي از مكلَّفين باشد، واجب است اجتماع كنند

(مسأله 2786) اگر بعضي امر ئ

ص: 696

نهي كنند و مؤثر نشود و بعض ديگر احتمال بدهند كه امر آنها يا نهي آنها مؤثر است واجب است امر و نهي كنند

(مسأله 2787) بيان مسأله شرعيّه كفايت نمي كند در امر به معروف و نهي از منكر بلكه بايد مكلّف امر و نهي كند

(مسأله 2788) در امر به معروف و نهي از منكر قصد قربت معتبر نيست، بلكه مقصود اقامه واجب و جلوگيري از حرام است

شرايط امر به معروف ونهي از منكر

(مسأله 2789) چند چيز شرط است در واجب بودن امر به معروف و نهي از منكر:

اوّل: آنكه كسي كه مي خواهد امر و نهي كند، بداند كه آنچه شخص مكلّف بجا نمي آورد واجب است بجا آورد، و آنچه بجا مي آورد بايد ترك كند و بر كسي كه معروف و منكر را نمي داند واجب نيست

دوّم: آنكه احتمال بدهد امر و نهي او تأثير مي كند، پس اگر بداند اثر نمي كند واجب نيست

سوّم: آنكه بداند شخص معصيت خود را تكرار كند، پس اگر بداند يا گمان كند يا احتمال صحيح بدهد كه تكرار نمي كند، واجب نيست

چهارم: آنكه در امر و نهي مفسده اي نباشد، پس اگر بداند يا گمان كند كه اگر امر يا نهي كند، ضرر جاني يا عرضي و آبروئي يا مالي قابل توجّه به او مي رسد واجب نيست، بلكه اگر احتمال صحيح بدهد كه از آن ترس ضررهاي مذكور را پيدا كند واجب نيست، بلكه اگر بترسد كه ضرري متوجّه متعلِّقان او مي شود واجب نيست، بلكه با احتمال وقوع ضرر جاني يا عِرضي و آبروئي يا مالي موجب حَرَج بر بعضي مؤمنين، واجب

ص: 697

نمي شود بلكه در بسياري از موارد حرام است

(مسأله 2790) اگر معروف يا منكر از اموري باشد كه شارع مقدس به آن اهميّت زياد مي دهد مثل اصول دين يا مذهب و حفظ قرآن مجيد وحفظ عقايد مسلمانان يا احكام ضروريّه، بايد ملاحظه اهميّت شود، و مجردّ ضرر، موجب واجب نبودن نمي شود، پس اگر توقّف داشته باشد، حفظ عقائد مسلمانان يا حفظ احكام ضروريّه اسلام بر بذل جان و مال، واجب است بذل آن

(مسأله 2791) اگر بدعتي در اسلام واقع شود، مثل منكراتي كه دولتهاي جائر انجام مي دهند به اسم دين مبين اسلام، واجب است خصوصاً بر علماء اسلام اظهار حق وانكار باطل، واگر سكوت علماء اعلام موجب هتك مقام علم وموجب اسائه ظنّ به علماء اسلام شود واجب است اظهار حق به هر نحوي كه ممكن است اگر چه بدانند تأثير نمي كند

(مسأله 2792) اگر احتمال صحيح داده شود كه سكوت موجب آن مي شود منكري معروف شود يا معروفي منكر شود بر علماء اعلام اظهار حق واعلام آن، وجايز نيست سكوت

(مسأله 2793) اگر سكوت علماء اعلام موجب تقويت ظالم شود يا موجب تأييد او گردد يا موجب جرأت او شود بر ساير محرّمات، واجب است اظهار حق وانكار باطل، اگر چه تأثير فعلي نداشته باشد

(مسأله 2794) اگر سكوت علماء اعلام باشد كه مردم به آنها بدگمان شوند وآنها را متهم كنند به سازش با دستگاه ظلم، واجب است اظهار حق وانكار باطل، اگر چه بدانند جلوگيري از محرّم نمي شود واظهار آنها اثري براي رفع ظلم ندارد

مراتب امربه معروف ونهي از منكر

(مسأله 2795) براي امر به معروف ونهي از منكر

ص: 698

مراتبي است، وجايز نيست با احتمال حاصل شدن مقصود از مرتبه پائين، به مراتب ديگر عمل شود

(مسأله 2796) مرتبه اوّل آنكه با شخص معصيت كار طوري عمل شود كه بفهمد براي ارتكاب او به معصيت اين نحو عمل با او شده است، مثل اينكه از او رو برگرداند، يا با چهره عبوس با او ملاقات كند، يا ترك مراوده با او كند واز او اعراض كند به نحوي كه معلوم شود اين امور براي آن است كه او ترك معصيت كند

(مسأله 2797) اگر در اين مرتبه درجاتي باشد لازم است با احتمال تأثير درجه خفيف تر، به همان اكتفا كند مثلاً اگر احتمال مي دهد كه با تكلّم با او، مقصود حاصل مي شود، به همان اكتفا كند وبه درجه بالاتر، عمل نكند، خصوصاً اگر طرف شخصي است كه اين نحو عمل موجب هتك او مي شود

(مسأله 2798) اگر اعراض نمودن وترك معاشرت با معصيت كار موجب تخفيف معصيت مي شود با احتمال بدهد كه موجب تخفيف مي شود، واجب است اگر چه بداند موجب ترك بكلّي نمي شود، واين امر در صورتي است كه با مراتب ديگر، نتواند از معصيت جلوگيري كند

(مسأله 2799) اگر علماء اعلام احتمال بدهند كه اعراض از ظلمه وسلاطين جور، موجب تخفيف ظلم آنها مي شود، واجب است اعراض كنند از آنها وبه ملت مسلمان بفهمانند اعراض خود را

(مسأله 2800) مرتبه دوّم از امر به معروف ونهي از منكر، امر ونهي به زبان است، پس با احتمال تأثير وحصول ساير شرايط گذشته، واجب است اهل معصيت را نهي كنند، وتارك واجب را امر كنند به

ص: 699

آوردن واجب

(مسأله 2801) اگر احتمال بدهد كه با موعظه ونصيحت، معصيت كار ترك مي كند معصيت را، لازم است اكتفا به آن، ونبايد از آن تجاوز كند

(مسأله 2802) اگر مي داند كه نصيحت تأثير ندارد، واجب است با احتمال تأثير امر ونهي الزامي كند، اگر تأثير نمي كند مگر با تشديد در گفتار وتهديد بر مخالفت، لازم است لكن بايد از دروغ ومعصيت ديگر احتراز شود

(مسأله 2803) جايز نيست براي جلوگيري از معصيت، ارتكاب معصيت مثل فحش ودروغ واهانت، مگر آنكه معصيت، از چيزهائي باشد كه مورد اهتمام شارع مقدّس باشد وراضي نباشد به آن به هيچ وجه، قتل نفس محترمه، در اين صورت بايد جلوگيري كند به هر نحو ممكن است

(مسأله 2804) اگر عاصي ترك معصيت نمي كند مگر به جمع مابين مرتبه اوّلي وثانيه از انكار، واجب است جمع به اينكه هم از او اعراض كند، وترك معاشرت نمايد وبا چهره عبوس با او ملاقات كند، وهم او را امر به معروف كند لفظاً ونهي كند لفظاً

(مسأله 2805) مرتبه سوّم توّسل به زور وجبر است، پس اگر بداند يا اطمينان داشته باشد كه ترك منكر نمي كند يا واجب را بجا نمي آورد مگر با اعمال زور وجبر، واجب است لكن بايد تجاوز از قدر لازم نكند

(مسأله 2806) اگر ممكن شود جلوگيري از معصيت، به اينكه بين شخص و معصيت حائل شود وبا اين نحو مانع از معصيت شود، لازم است اقتصار به آن اگر محذور آن كمتر از چيزهاي ديگر باشد

(مسأله 2807) اگر جلوگيري از معصيت توقّف داشته باشد بر اينكه دست معصيت كار را

ص: 700

بگيرد يا اورا از محلّ معصيت بيرون كند يا در آلتي كه به آن معصيت مي كند تصرّف كند جايز است، بلكه واجب است عمل كند

(مسأله 2808) جايز نيست اموال محترمه معصيت كار را تلف كند، مگر آنكه لازمه جلوگيري از معصيت باشد، در اين صورت اگر تلف كند ضامن نيست ظاهراً، ودر غير اين صورت، ضامن ومعصيت كار است

(مسأله 2809) اگر جلوگيري از معصيت توقّف داشته باشد بر حبس نمودن معصيت كار، در محلّي يا مانع نمودن از آنكه به محلّي وارد شود، واجب است، با مراعات مقدار لازم وتجاوز ننمودن از آن

(مسأله 2810) اگر توقّف داشته باشد جلوگيري از معصيت، بر كتك زدن وسخت گرفتن بر شخص معصيت كار، ودر مضيقه قرار دادن او جايز است، لكن لازم است مراعات شود كه زياده روي نشود، وبهتر آن است كه در اين امر ونظير آن اجازه از مجتهد جامع الشرايط گرفته شود

(مسأله 2811) اگر جلوگيري از منكرات واقامه واجبات موقوف باشد بر جرح و قتل، جائز نيست مگر به اذن جامع الشرايط با حصول وشرائط آن

(مسأله 2812) اگر منكر از اموري است كه شارع اقدس به آن اهتمام مي دهد وراضي نيست به وقوع آن به هيچ وجه، جايز است دفع آن به هر نحو ممكن باشد، مثلاً اگر كسي خواست يك شخص را كه جايز القتل نيست بكشد بايد از او جلوگيري كرد، واگر ممكن نيست دفاع از قتل مظلوم مگر به قتل ظالم، جائز است بلكه واجب است، ولازم نيست از مجتهد اذن حاصل نمايد لكن بايد مراعات شود كه در صورت امكان جلوگيري به نحو ديگري

ص: 701

كه به قتل منجر نشود به آن نحو عمل كند، واگر از حدّ لازم تجاوز كند معصيت كار واحكام متعدي بر او جاري خواهد بود

دفاع

مسائل دفاع

(مسأله 2813) اگر دشمن بر بلاد مسلمانان وسر حدّات آن هجوم نمايد، واجب است بر جميع مسلمانان دفاع ازآن به هر وسيله اي كه امكان داشته باشد از بذل جان ومال و در اين امر احتياج به اذن حاكم شرع نيست

(مسأله 2814) اگر مسلمانان بترسند كه اجانب نقشه استيلاء بر بلاد مسلمانان را كشيده اند چه بدون واسطه يا به واسطه عمال خود از خارج يا داخل، واجب است دفاع از ممالك اسلامي كنند به هر وسيله اي كه امكان داشته باشد

(مسأله 2815) اگر در داخل ممالك اسلامي نقشه هائي از طرف اجانب كشيده شده باشد كه خوف آن باشد كه تسلّط بر ممالك پيداكنند، واجب است بر مسلمانان كه با هر وسيله اي كه ممكن است، نقشه آنان را بهم بزنند، وجلوگيري از توسعه نفوذ آنها كنند

(مسأله 2816) اگر به واسطه توسعه نفوذ سياسي يا اقتصادي وتجاري اجانب خوف آن باشد كه تسلّط بر بلاد مسلمين پيدا كنند، واجب است بر مسلمانان، دفاع به هر نحو كه ممكن است، وقطع ايادي اجانب چه عمّال داخلي باشند يا خارجي

(مسأله 2817) اگر در روابط سياسي بين دولتها ي اسلامي ودُوَل اجانب، خوف آن باشد كه اجانب بر ممالك اسلامي، تسلّط پيدا كنند اگر چه تسلّط سياسي واقتصادي باشد لازم است بر مسلمانان كه با اين نحو روابط مخالفت كنند، و دوَل اسلامي را الزام كنند به قطع اين گونه روابط

(مسأله 2818) اگر در روابط تجاري با

ص: 702

اجانب خوف آن است كه به بازار مسلمين صدمه اقتصادي وارد شود و موجب اسارت تجاري و اقتصادي شود، واجب است قطع اين گونه روابط و حرام است اين نحو تجارت

(مسأله 2819) اگر عقد روابط چه سياسي و چه تجاري بين يكي از دوَل اسلامي و اجانب، مخالف مصلحت اسلام و مسلمانان باشد، جايز نيست اين گونه روابط، و اگر دولتي اقدام به آن نمود، بر ساير دوَل اسلامي واجب است آن را الزام كنند به قطع روابط به هر نحو ممكن است

(مسأله 2820) اگر بعض رؤساي ممالك اسلامي يا بعض وكلاي مجلس موجب بسط نفوذ اجانب شود چه نفوذ سياسي يا اقتصادي يا نظامي كه مخالف مصالح اسلام و مسلمانان است؛ به واسطه اين خيانت، از مقامي كه دارد، هر مقامي باشد منعزل است، اگر فرض شود كه احراز آن مقام به حق بوده، و بر مسلمانان لازم است او را مجازات كنند به هر نحو كه ممكن باشد

(مسأله 2821) روابط تجاري و سياسي با بعضي دوَل كه آلت دست دوَل بزرگ جائر هستند از قبيل دولت اسرائيل، جائز نيست، و بر مسلمانان لازم است كه به هر نحو ممكن با اين نحو روابط مخالفت كنند، و بازرگاناني كه با اسرائيل و عمّال اسرائيل روابط تجاري دارند، خائن به اسلام و مسلمانان و كمك كار به هدم احكام اسلام هستند، و بر مسلمانان لازم است با اين خيانت كاران چه دولتها و چه تجّار قطع رابطه كنند، و آنها را ملزم كنند به توبه و ترك روابط با اين نحو دولتها

نماز جمعه

ناز جمعه

(مسأله 1) در زمان غيبت وليّ عصر (عج) نماز جمعه

ص: 703

واجب تَخييري است (يعني مُكَلَّفْ مي تواند روز جمعه بجاي نماز ظهر نماز جمعه بخواند) ولي جمعه اَفْضَلْ است وظهر اَحْوَط واحتياط بيشتر در آن است كه هر دو را بجا آورند

(مسأله 2) كسي كه نماز جمعه را بجا آورد واجب نيست نماز ظهر ر هم بخواند، ولي احتياط مستحّب آن است كه آن را نيز بجا آورد

شرائط نمازِ جمعه

(مسأله 3) نماز جمعه تنها توسّط مردان مُنعَقد مي شود، ولي زنان هم مي تواند در آن شركت كنند

(مسأله 4) نماز جمعه بايد به جماعت برگزار شود ونمي توان آن را به طور فرادا بجا آورد

(مسأله 5) همه شرائطي كه در نماز جمعه معتبر است در نماز جمعه نيز لازم است، مانند نبودن حائل، بالاتر نبودن جاي امام، فاصله بيش از حد نداشتن و غير اينها

(مسأله 6) همه شرائطي كه در امام جماعت لازم است بايد در امام جمعه هم باشد مانند عقل، ايمان حلال زادگي و عدالت ولي امامت كودكان و زنان در نماز جمعه جائز نيست اگر چه در نمازهاي ديگر براي خودشان جائز است

(مسأله 7) بر هر مرد مكلَّف آزاد غير مسافري كه نابينا، بيمار و پير فرتوت نباشد، نماز جمعه واجب است اَلْبَتّه در صورتي كه فاصله او تا محلّ اقامه جمعه بيش از دو فرسخ نباشد بنابراين بر كساني كه فاقِدْ يكي از اين شروط باشند حركت بسوي نماز جمعه به فرض اينكه وجوب تَعْييني هم داشته باشد، واجب نيست گرچه حضور در آن برايشان هيچ مَشَقَّتي نداشته باشد

(مسأله 8) كمترين فاصله لازم بين دو نماز جمعه، يك فرسخ است

(مسأله 9) كمترين عدد لازم براي

ص: 704

انعقاد نماز جمعه - 5 نفر – است كه بايد يكي از آنها امام باشد س نماز جمعه با كمتر از - 5 - نفر واجب نيست و منعقد نمي شود ولي اگر - 7 نفر – و بيشتر باشند فضيلت جمعه بيشتر خواهد بود

(مسأله 10) در صورت وجود شرائط لازم، نماز جمعه بر سَكنه شهرها و شهركها و حاشيه نشينان آنها و روستائيان، چادر نشينان و بيابان گردهائي كه روش زندگي آنها چنين است واجب است

(مسأله 11) فاقدين شرائط وجوب نماز جمعه اگر اِتّفاقاً در نماز حاضر شوند يا با مَشقّت خود را به آن برسانند نمازشان صحيح است و نماز ظهر بر آنها واجب نيست همچنين كساني كه با وجودِ باران يا سرماي شديد يا نداشتن پا يا عضو ديگر كه موجب مَشقّت و اِسْقاطِ تكليف نماز جمعه است در نماز جمعه شركت كرده اند، نمازشان صحيح است، اَمّا اگر ديوانه به نماز جمعه بپردازد نمازش صحيح نيست ولي نماز جمعه پسران نابالغ صحيح است گرچه نمي توانند مُكَمَّل عدد لازم - 5 نفر - باشند، همانگونه كه نمي توانند به تنهائي تشكيل نماز جمعه بدهند

(مسأله 12) مسافر مي تواند در نماز جمعه شركت كند و دراين صورت نماز ظهر از او ساقط است لكِنْ مسافرين به تنهائي (بدون شركت حاضرين) نمي توانند نماز جمعه تشكيل دهند و در اين صورت نماز ظهر بر آنها واجب است و نيز مسافر نمي تواند مكمّل عدد لازم – 5 نفر – باشد، ولي اگر مسافرين قصد اقامه (ده روز يا بيشتر) بنمايند، مي توانند نماز جمعه تشكيل دهند

(مسأله 13) زنان مي

ص: 705

توانند در نماز جمعه شركت كنند و نمازشان صحيح است و مُجْزي از نماز ظهر است اَمّا به تنهائي (بدون شركت مردان) نمي توانند نماز جمعه تشكيل دهند، چنانچه نمي توانند مكمّل عدد لازم -5 نفر – باشند، زيرا نماز جمعه تنها با شركت مردان منعقد مي شود

(مسأله 14) خُنْثي مُشْكله مي تواند در نماز جمعه شركت كند، ولي نمي تواند مُكَمِّلِ عدد لازم – 5 نفر – يا امام جمعه باشد، پس اگر غير از او فقط چهار نفر جمع شده باشند، نماز جمعه برگزار نمي شود و بايد نماز ظهر بخوانند

وقت نماز جمعه

(مسأله 15) وقت نماز جمعه با زَوال خورشيد شروع مي شود و تا وقتي كه سايه شاخِص به اندازه دو قدم مُتَعارَفْ برسد، امتداد دارد ولي احتياط واجب آن است كه از اوائل عرفي زوال ظهر تأخير نياندازند و اگر تأخير افتاد احتياط مستحبّ آن است كه نماز ظهر را بخوانند

(مسأله 16) اگر امام خطبه ها را قبلاً شروع كرده و هنگام روال به پايان برساند و نماز جمعه را شروع كند، صحيح است

(مسأله 17) جائز نيست امام جمعه خطبه ها را آنقدر طولاني كند كه وقت نماز بگذرد، وَاِلاّ بايد نماز ظهر را بخواند، زيرا نماز جمعه در خارج وقت آن قضا ندارد

(مسأله 18) اگر در بين نماز جمعه وقت آن تمام شود در صورتي كه يك رَكْعَتْ آن در وقت واقع شده باشد صحيح است؛ ولي احتياط مستحبّ آن است كه پس از اِتْمام آن، نماز ظهر را به جا آورد و اگر يك ركعت آن در وقت واقع باشد باطل است ولي احتياط مستحبّ آن

ص: 706

است كه آن را تمام كند و سپس نماز ظهر را بخواند

(مسأله 19) اگر عمداً نماز جمعه را طوري به تأخير بياندازند كه تنها براي يك ركعت آن وقت باقي باشد، احتياط واجب آن است كه نماز ظهر را بجا آورند

(مسأله 20) اگر يقين دارد وقت به اندازه اي است كه مي تواند حَدِّاَقَلْ واجب آن را در تَحَقّقِ دو خطبه ودو ركعت نماز بجا آورد، بين نماز جمعه وظهر مُخَيَّرْ است واگر يقين دارد كه به اين اندازه وقت نيست بايد نماز ظهر را بخواند واگر شك دارد، نماز جمعه صحيح است؛ ولي در صورتي كه پس از نماز معلوم شود كه حتّي براي يك ركعت هم وقت باقي نبوده، بايد نماز ظهر را بجا آورد، گر چه احتياط مستحبّ آن است كه اگر تنها يك ركعت آن هم در وقت واقع شده، نماز ظهر را بخواند

(مسأله 21) اگر مقدار وقت را مي داند ولي شك دارد كه در اين مقدار مي تواند نماز جمعه را بجا آورد يا نه؟ جايز است نماز جمعه را شروع كند، پس اگر وقت براي همه نماز كافي بود نمازش صحيح است، وَاِلاّ بايد نماز ظهر را بجا آورد، ولي احتياط مستحبّ آن است كه در اين صورت اساساً نماز ظهر را اختيار كند

(مسأله 22) در صورتي كه نماز جمعه با عدد كامل ودر وقت دامنه دار شروع شده، ولي مأمومي به ركعت اوّل نرسيده باشد، اگر به ركعت دوّم و لو به ركوع آن، برسد و اقتداء كند نمازش صحيح است (به شرط آنكه بداند وقت به اندازه اي هست كه ركعت دوّم

ص: 707

او هم در وقت واقع مي شود) در اين صورت دوّمين ركعت نماز خود را به طور فُرادا بجا مي آورد ولي براي كسي كه تَكْبير ركوع ركعت دوّم امام را درك نكرده، بهتر آن است كه نيّت خود را به ظهر برگرداند ونماز ظهر را بجا آورد

كيفيّت نماز جمعه

(مسأله 23) نماز جمعه دو ركعت است وكيفيّت آن مانند نماز صبح است و مستحبّ است كه حمد وسوره با صداي بلند خوانده شود و در ركعت اوّل بعد از حمد، سوره جمعه و در ركعت دوّم، سوره منافقون را قرائت نمايند

(مسأله 24) نماز جمعه داراي دو قنوت است، قنوت اوّل قبل از ركوع ركعت اوّل و قنوت دوّم پس از ركوع ركعت دوّم است

(مسأله 25) نماز جمعه داراي دو خُطْبه است كه مانند اصل نماز واجب بوده و بايد توسّط امام جمعه ايراد شود، بدون اين دو خطبه نماز جمعه محقق نمي شود

(مسأله 26) واجب است دو خطبه را قبل از نماز جمعه بخواند و اگر اوّل، نماز جمعه را بجا آورد، باطل است و در صورتي كه وقت باقي است بايد پس از ايراد خطبه ها مُجَدَّداً نماز جمعه را بخواند، ولي اگر نسبت به حكم مسأله جاهل بوده يا اشتباه كرده، اعاده خطبه ها لازم نيست، بلكه اعاده نماز هم لازم نيست

(مسأله 25) جائز است دو خطبه نماز جمعه قبل از شرعي ايراد شود بطوري كه پايان خطبه ها با ظهر شرعي مصادف باشد، ولي احتياط مستحبّ آن است كه آنها را در وقت ظهر بخواند

(مسأله 28) در خطبه اوّل واجب است حَمْدِ الهي، گرچه به هر لفظي كه

ص: 708

حمد الهي محسوب شود جائز است، ولي احتياط مستحبّ آن است كه به لفظ جَلاله (الله) باشد و احتياط واجب آن است كه پس از آن به ثناي الهي بپردازد و سپس به پيغمبر اسلام درود فرستد و واجب است مردم را به تقوي سفارش كند و يك سوره كوچك از قرآن را بخواند و در خطبه دوّم نيز حمد و ثناي الهي (به صورتي كه ذكر شد) و درود بر پيغمبر اسلام واجب است و احتياط واجب آن است كه در اين خطبه نيز به تقوي سفارش كند و سوره كوچكي از قرآن تلاوت نمايد و احتياط مستحبّ و مُؤَكَّدْ آن است كه در خطبه دوّم پس از درود بر پيغمبر (صلّي الله عليه وآله) به اَئِمَّه معصومين (عليه السّلام) نيز درود فرستد و براي مؤمنين استغفار كند و بهتر است از خطبه هاي منسوب به امير المؤمنين (عليه السّلام) يا آنچه از ائمه معصومين (عليه السّلام) وارد شده، انتخاب كند

(مسأله 29) شايسته است امام خطيب، بليغ باشد و به تناسب اوضاع و احوال سخن گويد و عبارات فصيح و روان به كار برد، به حوادثي كه در سراسر عالم بر مسلمين مي گذرد بخصوص حوادث منطقه خود، آشنا باشد مصالح اسلام و مسلمين را تشخيص دهد چنان شجاع باشد كه در راه خدا از مَلامت و نكوهش احدي بيم به خود راه ندهد، در اظهار حق و اِبْطال باطل بر حسب شرايط زمان ومكان صراحت داشته باشد، اموري از قبيل مواظبت در اوقات نماز وعمل به روش صُلَحاو اولياء خدا را كه موجب تأثير كلام او در مردم است رعايت كند، كارهاي

ص: 709

او با مَواعِظْ و وعد وعيدهايش تطبيق نمايد، از آنچه كه موجب سَبُكي او و كلامش مي شود حتّي از قبيل پر گوئي، شوخي و بيهوده گوئي بپرهيزد وهمه امور را تنها براي خداوند رعايت كند وهدفش اِعْراض از دنيا پرستي و رياست طلبي باشد كه سرسلسله همه گناهان است تا كلامش در جان مردم، مُؤَثِّرْ افتد

(مسأله 30) شايسته است امام خطيب در خطبه نماز جمعه مصالح دين و دنياي مسلمين را تَذكّر دهد ومردم را در جريان مسائل زيانبار و سودمند كشورهاي اسلامي وغير اسلامي قرار دهد ونيازهاي مسلمين را در اَمر معاد ومعاش تذكر دهد و از امور سياسي واقتصادي آنچه را كه در استقلال وكيان مسلمين نقش مُهِمّي دارد گوشزد كند وكيفيّت روابط آنان را با سائر مِلَل بيان نمايد ومردم را از دخالتهاي دُوَل ستمگر و اِسْتعمارگر در امور سياسي واقتصادي مسلمين كه مُنْجَرْ به استعمار و استثمار آنها مي شود بر حَذَرْ دارد خلاصه نماز جمعه و دو خطبه آن، نظير حجّ و مراكز تجمّع آن و نماز هاي عيد فطر و قربان و غيره، از سنگرهاي بزرگي است كه مُتأسِّفانه مسلمانان از وظائف مُهمّ سياسي خود در آن غافل مانده اند، چنانچه از ساير پايگاه هاي عظيم سياست اسلامي هم غافلند اسلام دين سياست، آن هم در همه شئون آن است وكسي كه در احكام قضائي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي اسلام اندكي تَأمّل كند مُتوجّه اين معني مي شود هر كس گمان كند دين از سياست جدا است، جاهلي است كه نه اسلام را مي شناسد ونه سياست را

(مسأله 31) مستحبّ است امام خطيب در زمستان وتابستان

ص: 710

عِمامه داشته باشد ورِدائي از بُرْد يَمَني يا (عَدَني) بپوشد وخود را بيارايد، تميزترين لباسهاي خود را بپوشد وبوي خوش بكار برد بطوري كه با وقار وسَكينه باشد وقبل از خطا به هنگامي كه مُؤذّن اذان مي گويد او بر منبر نشسته باشد تا اذان به پايان رسد وخطبه را آغاز كند وهنگام صُعود بر منبر خطابه رو به روي مردم بايستد وسلام كند ومردم نيز با چهره هاي خود از او استقبال كنند وبه چيزي از قبيل كَمان وشمشير (اسلحه) وعصا تكيه كند ومردم نيز خود را رو به روي او قرار دهند

(مسأله 32) واجب است امام جمعه شخصاً ودر حال ايستاده به ايراد خطبه بپردازد واگر نتواند خطبه ها را در حال ايستاده بخواند، بايد ديگري به ايراد خطبه بپردازد و امامت نماز را هم به عُهْده گيرد واگر هيچ كس براي ايراد خطبه ها درحال ايستاده پيدا نشود، نماز جمعه ساقط ونماز ظهر واجب است

(مسأله 33) جائز نيست امام جمعه خطبه ها وبخصوص موعظه وتوصيه به تقوي را به آهستگي ادا كند واحتياط واجب آن است كه با صداي بلند به ايراد خطبه ها بپردازد، بطوري كه حداقل عدد لازم –4 نفر – صداي او را بشنوند، بلكه احتياط مستحبّ آن است كه در هنگام موعظه وسفارش به تقوي صداي خود را چنان بلند نمايد كه همه حاضرين مواعظ او را بشنوند ودر مجامع بزرگ به توسّط بلندگوها به خطبه بپردازد تا تشويق وتحذير ومسائل مُهمّه را به گوش همگان برساند

(مسأله 34) احتياط مستحبّ آن است كه امام در حال خطبه، سخني غير مربوط به خطبه ها نگويد، اَلْبَتّه

ص: 711

در فاصله بين خطبه ها ونماز، سخن گفتن بلامانع است

(مسأله 35) واجب است امام پس از خطبه اوّل مقدار كمي بنشيند وسپس به خطبه دوّم بپردازد

(مسأله 36) احتياط مستحبّ آن است كه مأمومين در حال خطبه روبه روي امام بوده وبيش از مقداري كه در نماز مي تواند خود را از قبله منحرف كنند، رو بر نگردانند

(مسأله 37) احتياط مستحبّ آن است كه امام ومُسْتَمِعين در حال خطبه واجد طهارت كامل (كه براي نماز معتبر است) باشند

(مسأله 38) واجب آن است مأمومين به خطبه هاي امام گوش را دهند واحتياط مستحبّ آن است كه ساكت باشند واز حرف زدن بپرهيزند كه صحبت كردن در وقت خطبه مكروه است، بلكه اگر سخن گفتن مأمومين موجب نشنيدن خطبه واز بين رفتن فائده آن مي شوند، سكوت لازم است

(مسأله 39) احتياط واجب آن است كه امام جمعه در خطبه حمد الهي ودرود بر پيغمبر واَئِمَّه (عَلَيْهِمُ الْسَّلامُ) را به زبان عربي ايراد نمايد، گر چه او ومُسْتَمِعين او عرب نباشند امّا مي تواند در مقام وَعْظ وتوصيه به تقوي به زبان ديگري تَكَلُّمْ نمايد و احتياط مستحبّ آن است كه موعظه وآنچه را به مصالح مسلمين مربوط مي شود به زبان مستمعين ادا نمايد، واگر مستمعين مختلفند آنها را به زبان هاي مختلف تكرار كند، گرچه در صورتي كه مأمومين بيش از حدّ نصاب –4 نفر – باشند به زبان حدّ نصاب –4 نفر – اكتفا نمايد، ولي احتياط در آن كه آنها را به زبان خدشان موعظه كند

(مسأله 40) اذان دوّم در روز جمعه بِدْعَتْ وحرام است

احكام نماز جمعه

(مسأله 41) كسي كه

ص: 712

نماز جمعه را به امامي اقتداء كرده مي تواند نماز عصر را نيز به همان امام اقتداء كند، ولي اگر بخواهد احتياطاً نماز ظهر را هم بخواند بايد پس از پايان نماز جماعت مجدداً نماز ظهر وعصر را به طور فُرادا بجا آورد مگر اينكه امام هم بعد از خواندن نماز جمعه احتياطاً نماز ظهر را بجا آورده باشد كه در اين صورت اگر مأموم نيز همينطور عمل كرده لازم نيست نماز عصر را تكرار كند

(مسأله 42) اگر امام و مأموم بخواهند پس از نماز جمعه نماز ظهر را احتياطاً بجا آورند، مي توانند آن را به جماعت برگزار كنند، ولي مأمومي كه در نماز جمعه شركت نكرده اگر به اين نماز احتياطي اقتداء كند از نماز ظهر او مُجْزي نيست وبايد آن را اعاده نمايد

(مسأله 43) اگر مأمومي كه ركوع ركعت اوّل امام جمعه را را درك كرده به عِلَّتْ كثرت جمعيّت يا غير آن نتواند در سجده ها با امام همراهي كند در اين صورت اگر بتواند (پس از قيام امام براي ركعت دوّم) سجده ها را خود بجا آورده وقبل از ركوع يا در حين آن به امام ملحق شود، نمازش صحيح است، وَاِلاّ بايد به حال خود باقي بماند تا امام به سجده هاي ركعت دوّم برسد، آنگاه دو سجده را به نيّت سجده هاي ركعت اوّل نماز خود همراه امام بجا آورد وسپس ركعت دوّم را فُرادا بخواند ونمازش صحيح است، ولي اگر آنها را به نيّت سجده هاي ركعت دوّم ويا به نيّت متابعت امام انجام دهد، احتياط واجب آن است كه از آن دو سجده صرف

ص: 713

نظر كرده و دو سجده ديگر به نيّت سجده هاي ركعت اوّل بجا آورد وسپس به ركعت دوّم بپردازد وپس از اتمام نماز، نماز ظهر را بجا آورد

(مسأله 44) اگر مأموم به قصد اِتِّصال به نماز، در ركوع ركعت دوّم تكبير بگويد و به ركوع برود ولي شك كند كه ركوع امام را درك كرده يا نه، نماز جمعه او مُحَقَّقْ نمي شود واحتياط واجب آن است كه آن نماز را به نيّت نماز ظهر به پايان برساند وسپس نماز ظهر را اعاده كند

(مسأله 45) اگر مأمومين پس از اتمام خطبه ها وشروع نماز امام، از اقتداء به او خودداري كنند وامام را تنها بگذارند نماز جمعه مُنْعَقِدْ نشده وباطل است وامام مي تواند آن نماز را رها نموده وبه نماز ظهر بپردازد، ولي احتياط مستحبّ آن است كه نيّت خود را به ظهر برگرداند وپس از اتمام آن مُجَدَّداً نماز ظهر را بخواند واحتياط بيشتر در آن است كه نماز را با همان نيّت نماز جمعه تمام كند وسپس نماز ظهر را بجا آورد

(مسأله 46) اگر نماز جمعه با عدد كامل (حدّاقل 4 نفر به اضافه امام) منعقد شود ولو اينكه فقط تكبير آن را گفته باشند وسپس متفرق شوند، نماز باطل مي شود چه همه مأمومين يا بعضي از آنها متفرّق شوند وامام باقي بماند وچه برعكس چه يك ركعت كامل نماز را خوانده باشند وچه كمتر، ولي احتياط مستحبّ آن است كه باقيمانده ها نماز جمعه را تمام كنند وسپس نماز ظهر را هم بجا آورند، اما اگر بعضي از آنها در اواخر ركعت دوّم بلكه بعد از ركوع

ص: 714

ركعت دوّم متفرق شوند نماز جمعه صحيح است واحتياط مستحبّ آن است كه پس از آن نماز ظهر را هم بجا آورند

(مسأله 47) اگر عدد مأمومين بيش ار حد لازم –4نفر- براي نماز جمعه باشد پراكندگي عدّه اي از آنها مطلقاً ضرر ندارد به شرط آنكه افراد باقيمانده از –4نفر- كمتر نباشد

(مسأله 48) اگر –5نفر – (يا بيشتر)، براي نماز جمعه مهّيا شوند ولي در اَثْناء خطبه ها يا بعد از آنها وقبل از اقامه نماز متفرق شوند وبر نگردند بطوري كه كمتر از –5 نفر- باقي مانده باشند، وظيفه افراد باقيمانده نماز ظهر است

(مسأله 49) در صورتي كه قبل از انجام مسمّاي واجب در خطبه (يعني حدّاَقَلّي از واجبات خطبه ها كه بتوان آنها را خطبه ناميد) عدّه اي از مأمومين متفرّق شوند وكمتر از –4 نفر- بماند وپس از مدّت كوتاهي برگردند (به طوري كه عدد لازم –5نفر- كامل شود) اگر امام در اين فاصله سكوت كرده باشد، پس از مراجعت مأمومين بايد از نقطه اي كه خطبه ها را قطع نموده، ادامه دهد ولي اگر (با وجود تقليل مأمومين از حدّ نصاب لازم) خطبه را ادامه داده وجريان امر بصورتي بوده كه افراد پراكنده صداي او را نشنيده اند، بايد پس از مراجعت آنها وتكميل عدد لازم، آن قسمت را كه در غياب آنها خوانده، اعاده كند واگر زمان بازگشت مأمومين طولاني باشد بطوري كه عرفاً به يك پارچگي خطبه لَطْمه بزند بايد امام خطبه را اعاده كند چنانچه اگر با ورود مأمومين جديد هم عدد لازم –5نفر – كامل بشود، اعاده خطبه ضروري است

(مسأله 50) اگر مأمومين

ص: 715

بعد از خطبه يا در اَثْناي آن متفرّق شوند (بطوري كه كمتر از 5 نفر باقي بمانند) وسپس برگردند تا عدد لازم كامل شود در صورتي كه مسمّاي خطبه مُحَقَّقْ شده باشد اعاده خطبه واجب نيست، گر چه مدّت تَفَرُّقْ طولاني باشد ودر صورتي كه مُسَمّاي خطبه مُحَقَّقْ نشده باشد، اگر علّت تفرّق، انصراف مأمومين از نماز جمعه بوده احتياط واجب آن است كه پس از بازگشت آنها، امام خطبه ها از نو بخواند (ولو اينكه مدّت تفرّق كم باشد) واگر علّت تفرّق وپراكندگي امري نظير باران وغيره بوده، در اين صورت اگر مدّت آ ن بقدري طولاني شود كه عُرفاَ به يك پارچگي خطبه لطمه بزند واجب است خطبه ها را از نو بخواند وَاِلاّ خطبه قبلي را ادامه مي دهد وصحيح است

(مسأله 51) اگر در جائي نماز جمعه برگزار شد نبايد در فاصله اي كمتر از يك فرسخي آن نماز جمعه ديگري منعقد شود، پس اگر با فاصله يك فرسخ دو نماز جمعه اقامه شود هر دو صحيح است، لازم به تذكّر است ميزان در مسافت مَحلِّ نماز جمعه است نه شهري كه در آن نماز جمعه تشكيل شده است بنابراين در شهرهاي بزرگي كه طول آن چند فرسخ است مي توان چند نماز جمعه تشكيل داد

(مسأله 52) احتياط مستحّب آن است كه قبل از اقامه نماز جمعه مطمئن شويد كه در كمتر از حَدِّ مقرَر نماز جمعه ديگري قبل از آنها و يا مقارن آنها برگزار نشده و نمي شود

(مسأله 53) اگر دو نماز جمعه در يك زمان و با فاصله كمتر از حدّ معيّن (يك فرسخ) تشكيل شود هر

ص: 716

دو باطل است ولي اگر يكي از آنها قبلاً شروع شده و لو فقط تكبيرة اَلْاِحْرام را گفته باشد، ديگري باطل است چه نماز گزاران بدانند كه قبل از آنها يا بعد از آنها نماز جمعه ديگري در فاصله كمتر برقرار شده و يا مي شود و چه نداند و ميزان در صِحَّت، تقدّم در نماز است نه در خطبه ها بنابر اين اگر يكي از دو نماز جمعه در خطبه ها مقدّم بوده امّا نماز دوّم در شروع نماز تَقَدُّم داشته نماز دوّم صحيح و اًوَّلي باطل خواهد بود

(مسأله 54) اگر يقين دارند كه در فاصله كمتر از حدّ لازم (يك فرسخ) نماز جمعه بر پا شده ولي شك دارند آن نماز قبلاً برگزار شده يا نه، و يا شك دارند كه آن نماز مُقارن با آنها برگزار مي شود يا نه، در هر دو صورت مي توانند خود نماز جمعه اي تشكيل دهند و همچنين است در صورتي كه نسبت به اصل انعقاد نماز جمعه ديگر اطْمينان نداشته باشند

(مسأله 55) اگر پس از پايان نماز جمعه مُتوجّه شوند كه نماز جمعه ديگري در كمتر از حدّ مُقَرَّر تشكيل شده و هر يك از دو گروه احتمال دهد كه قبل از ديگري به اقامه جمعه پرداخته، بر هيچ يك اعاده جمعه و نيز نماز ظهر واجب نيست گرچه قول به وجوب اعاده، مطابق احتياط است ولي اگر گروه سوّمي خواسته باشند در همان محدوده اقامه جمعه ديگري بنمايند، بايد يقين داشته باشند كه آن دو نماز جمعه باطل است و اگر احتمال صحّت يكي از آن دو را بدهند نمي توانند اقامه

ص: 717

جمعه ديگري بنمايند

(مسأله 56) در زمان غيبت ولّي عَصْر (عج) كه نماز جمعه واجب تَعْييني نيست، خريد و فروش و ساير معاملات، پس از اذان جمعه حرام نيست

مسائل مستحدثه

بيمه

مسأله – بيمه هر چند در سابق به شكل فعلي وجود نداشته است ولي مشمول كليّه و قوانين پوياي اسلام و يكي از عقود است كه ميان كسي كه بيمه را ميپذيرد و بيمه كننده چه شخص باشد يا شركت و مؤسّسه بوجود ميآيد و در آن علاوه بر شرائطي كه در سائر عقود است از قبيل: بلوغ و عقل و اختيار چند شرط ديگر نيز اعتبار دارد:

1-تعيين طرفين عقد كه اشخاص هستند يا دولت يا شركت يا مؤسّسه

2- تعيين مورد بيمه، انسان، مغازه، كشتي، هواپيما و اتومبيل و غير آن

3- تعيين مبلغي كه بايد پرداخته شود

4- تعيين اقساط و تعيين زمان اقساط

5- تعيين زمان بيمه از فلان روز تا فلان ماه يا سال

6- تعيين خطرهاي خسارت آور مثل حريق يا سرقت يا وفات يا مرض يا غرق شدن و خطرهاي ديگر ايجاب را ميتواند هم كسي كه بيمه را ميپذيرد بخواند و بگويد من متعهّد ميشوم كه فلان مقدار را در فلان زمان بدهم در مقابل فلان خسارت كه جبران نمائي و طرف يعني بيمه كننده قبول بخواند و بعكس هم اشكالي ندارد بيمه هر چند مستقلّي است ولي به عنوان صلح هم ميتوان آنرا اجرا كرد

احكام سرقت

سؤال – مي دانيم حكم جزائي اسلام بريدن دست دزد است (با شرائطي كه مقرّر است) حال، آيا دزد مي تواند پس از اينكه دست او را به حكم شارع اسلام بريدند

ص: 718

انگشتان خود را به ديگري براي پيوند بفروشد؟

جواب – ظاهراً اين قبيل جريانها با نظر فقيه است و پس از بريده شدن انگشتها دزد، در آنها حقي ندارد

سؤال – مي دانيم كه حدّ بريدن دست دزد اختصاص به اُمور مالي دارد كه اگر مالي كه دزد به سرقت برده است بحدّ نصاب برسد يعني باندازه ربع دينار يا بيشتر باشد بايد (با شرائطي كه در باب حدود ذكر شده است) دست دزد بريده شود اكنون، حكم سرقت در غير اُمور مالي مثلاً مطالب علمي چيست؟ مثلاً شخصي با كشيدن زحمتهاي فراوان و خوردن خون دل يكي موضوع علمي را مورد برّرسي قرار داده و يك مشكل علمي را بر طرف و يك معضل علمي را كشف كرده و يا بر اثر تحقيقات خود كتابي يا مقاله اي نوشته است، يك شخص ديگر اگر آن مطلب را به خود نسبت بدهد و بحساب خود بگذارد (بدون اينكه نام آن مكتشف و يا مخترع را ببرد) يا كتاب و مقاله و اشعار او را بنام خود چاپ كند مجازات اين سارق علمي چيست؟

جواب – مجازات اين قبيل كارها نيز با نظر فقيه است و مسلّماً نبايد بدون مجازات باشد

ديه

مسأله – در مواردي كه جنايت و آسيب رساندن به بدن شخص موجب ثبوت ديه مي شود در صورتي كه بهبود يافتن آن شخص به معالجه و مداوا احتياج داشته باشد لازم است كه جاني علاوه بر پرداخت ديه اي كه شرعاً مقرّر گرديده است، مخارج معالجه را نيز بپردازد بلكه اگر بواسطه آسيب و زخم، ضرر مالي نيز بر آن شخص وارد شده است

ص: 719

مثل - اينكه چند روز از انجام كاري كه اشتغال به آن داشته است بواسطه آن زخم و يا شكستگي بازمانده است – را نيز جبران كند

نماز در مناطقي كه شب و روز آنها بيش از 24 ساعت است

مسأله – در مناطقي از روي زمين كه شب و روزشان مجموعاً 24 ساعت است در روز اعمال روزانه را از قبيل نماز صبح و ظهر و عصر و همچنين روز گرفتن را انجام مي دهند و در شب اعمال شبانه از قبيل نماز مغرب و عشا را بجا ميآورند – هر چند در مدّتي از سال روزهاي آنها بسيار كوتاه و شبهاي آنها بسيار بلند و در مدّت ديگري از سال بعكس آن، ميشود – ولي در مناطق كه شب و روز 24 ساعته ندارند مانند قطب شمال و جنوب كه 6 ماه در آنجا روز و 6 ماه شب است و مناطق نزديك به قطبين كه مجموع شب و روزشان 24 ساعت نيست لازم است اوقات خود را به 12 ساعت تقسيم كنند و 12 ساعت را براي خودشان روز و 12 ساعت را شب قرار بدهند و در دوازده ساعتي كه آنرا روز قرار داده اند اعمال روزانه اي را كه شرح داده شد انجام بدهند و در دوازده ساعتي را كه شب قرار داده اند اعمال شب را به انجام برسانند، و اگر اين تقسيم را بطور اجتماعي انجام بدهند تا همگان برنامه اي منظّم و منسجم داشته باشند بهتر است

نماز

كساني كه شغلشان سفر كردن است مانند خلبانها و كشتيبانها و رانندگان ماشين در صورتي كه حركت آنها در مسافرت شرعي (رفت و برگشت هشت فرسخ و بيشتر) انجام بگيرد نمازشان را تمام

ص: 720

بخوانند و بايد در ماه رمضان روزه بگيرند و هر گاه در وطن خود ده روز بمانند يا در نقطه اي – در ضمن مسافرت خود – قصد اقامه دو روز بكنند در سفر اول نمازشان شكسته مي شود و روزه خود را بايد بخورند و از سفر دوم به بعد نمازشان تمام است و روزه ميگيرند و مثل اين است احكام كساني كه شغل خود را در ضمن مسافرت انجام ميدهند مانند تاجري كه در ضمن مسافرت كردن متاع خود ميفروشد و ميخرد و مثلاً طبيبي كه براي طبابت و معلّمي كه براي تعليم هر روز يا هر هفته اي يك روز يا دو روز از تهران به كرج ميرود و بر ميگردد

مسأله 2 – كساني كه در حوزه هاي علميّه يا دانشگاهها مشغول تحصيل هستند در صورتي كه اقامت خود را در شهري كه آن حوزه و يا آن دانشگاه در آن واقع شده است محدود به مدّت معيّني مثل 2 سال و 5 آن نقطه بر اساس ضوابطي كه دارند محدود به حدّي نيست و خودشان نيز محدود نكنند نمازشان را در آن محلّ تمام بخوانند و روزه شان را نيز بگيرند يعني آن محلّ براي آنها وطن محسوب مي شود ولي اگر ماندن خود را در آن محل محدود كنند – هر چند به مدّت طلاني مثل 20 سال – و براي كار مخصوصي در آنجا توقف دارند و خود را در آنجا موقّت ميدانند – اگر قصد اقامه نكنند – نمازشان شكسته و روزه خود را ميخورند و بعداً قضاي آنرا بجا ميآورد

مسأله 3 – فرقي ميان بلاد

ص: 721

كبيره (شهرهاي بزرگ) مانند تهران و غير كبيره، نيست مگر اينكه باندازه اي بزرگ نو محلاّت آن جدا از هم باشد كه رفتن از يك محلّه آن به محلّه آن به محلّه ديگر، مسافرت و دور شدن از وطن محسوب شود ك هدر اين صورت احكام مسافرت بر آن جاري ميشود

خمس

مسأله 1 – چيزي كه مؤنه سال بوده است مانند خانه و فرش و كتاب و وسائل ديگر و بهمين جهت در سر سال خود در موقع دادن خمس آنرا بحساب نياورده است چنانچه بعد از گذاشتن سال آنرا بفروشد خمس بر آن تعلّق نميگيرد مخصوصاً اگر منظور از فروختن آن تهيّه مؤنه زندگي باشد مثل اينكه خانه خود را ميفروشد تا خانه ديگري را بخرد

ربا

حيله هائي كه براي فرار از ربا بكار ميبرند و قصد جدّي در آن مجود ندارد مثل اينكه ده هزار تومان بكسي ميخواهد بدهد و پس از دو ماه مثلاً ده هزار و دويست تومان بگيرد و لذا ده هزار تومان را با صد گرم نبات بعنوان مصالحه و غير آن ميدهد و ده هزار و دويست تومان ميگيرد اينطور معاملات كه كقصد اصلي در آنها رباخواري است حرام و باطل است

سودهائي كه بانك مي دهد

سودهائي كه بانك به اشخاص مي دهد – چه در سپرده هاي دراز مدّت و چه كوتاه مدّت – با اين شرايط حلال است كه افراد به اين منظور پول خود را به بانك بدهند و قرارشان بر اين باشد كه بانك را وكيل خود بگردانند تا متصدّيان بانك پولهائي را كه از اشخاص مي گيرند در جريانهاي اقتصادي از قبيل مضاربه، مساقات، تأسيس كارخانه و

ص: 722

ساختن و فروختن خانه ها بكار بيندازند و سودي را كه از اين راهها به دست مي آورند ميان خود و صاحبان پول تقسيم كنند – در اين رابطه هر چند متصدّيان بانكها در حين تحويل گرفتن پول به عنوان وكالت (نمي دانند كه در ضمن جريانهاي اقتصادي چه اندازه سود به دست خواهند آورد، ولي چون از طرفي در شناخت نبض جريانهاي اقتصادي تسلط بيشتري دارند و از طرف ديگر تمركز پول به آنها قدرت بيشتري مي دهد، اطمينان دارند كه سود بدست خواهد آمد، لذا بصاحبان پول وعده ميدهند كه صدي چند، نسبت به پول شما به شما سود ميدهيم و بقيّه را براي خودمان و تشكيلات خود بر ميداريم و اين موضوع در حقيقت يك تعهّد و وعده اي بيش نيست و چون در ضمن عقد لازم انجام نگرفته است (چه اينكه وكالت از عقود جائزه است) الزامي براي عملي ساختن آن نيز وجود ندارد، امّا تعهّد اخلاقي است و به آن عمل مي كنند و راهي براي حلال بودن آن سود غير از اين، نيست و در صورت گرفتن وام از بانك در صورتي كه آنچه كه در پشت ورقه هاي بانكي نوشته شده است مراعات شود و بر آن اساس وام گرفته شود جائز است و سود آن نيز حلال خواهد بود

رهن خانه

مسأله 1- افرادي پولي را مثلاّ به مبلغ سيصد هزار تومان به مالك خانه اي مي دهند و خانه اي را كه اجاره آن معمولاً بيست هزار تومان است به ده هزار تومان اجاره مي كنند در حقيقت با دادن اين پول تخفيفي در مال الاجاره مي گيرند

ص: 723

اين كار، در اين صورت صحيح است كه نخست خانه را اجاره كند به ده هزار تومان (مال الاجاره كمتر از معمول) و در ضمن عقد اجاره شرط كند كه مستأجر سيصد هزار تومان مثلاً بصاحب خانه قرض بدهد ولي اگر سيصد هزار تومان را به عنوان قرض به مالك خانه بدهد و در ضمن عقد شرط كند كه خانه را با مال الاجاره كمتر به صاحب پول اجاره بدهد، چون قرض رَبَوي بوجود مي آيد حرام و باطل است

فروختن چك

سؤال – آيا فروختن چك نقدي به چك مدّت دار مثلاً فروختن يك چك هزار توماني نقد به يك چك يكهزار و دويست توماني يك ماهه چگونه است؟

جواب – باطل است

قولنامه

سؤال – اينكه در قولنامه ها معمولاً مي نويسند كه هر يك از طرفين كه پشيمان شد بايد فلان مبلغ به ديگري بدهد آيا به اين قول و قرار عمل كردن لازم است

جواب – اگر آنچه كه ما بين خريدار و فروشنده واقع شده است گفتگوي مقدّماتي است وهنوز معامله اي صورت نگرفته است وبناي طرفين بر اين است كه معامله را بعداً – مثلاً در محضر – انجام بدهند ولذا صيغه معامله خوانده نشده است و داد و ستدي هم به قصد انشاي معامله انجام نگرفته است در اين صورت عمل كردن به آن قول وقرار لازم نيست – چون اين شرط در ضمن عقد لازم نبوده است

ولي اگر معامله واقع شده است ودر ضمن عقد آن معامله شرط كرده اند كه هر يك از طرفين اگر پشيمان شود وحق فسخ وخيار داشته باشد وبخواهد از حق فسخ خود استفاده

ص: 724

كند ويا از طرف ديگر بخواهد كه معامله را اقاله نمايد (از انجام معامله صرف نظر كند) در اين صورت طرف ديگر ميتواند او را الزام به دادن آن پول كند وآن پول را بگيرد

لقاح مصنوعي

سؤال:

1-لقاح مصنوعي ما بين زن وشوهر چه حكمي دارد؟

2-لقاح مصنوعي ما بين غير زن و شوهر چه حكمي دارد؟ وبچّه اي كه از اين راه بوجود مي آيد ملحق به كيست؟ واز جهت ارث چه وضعي دارد؟

الف- با علم مرد وزن

ب- با جهل هر دو

ج- با علم يكي از آنها وجهل ديگري

جواب:

در فرض اوّل اگر تلقيح (رساندن نطفه مرد به رحم زن) به اين صورت باشد كه زن وشوهر مابين خودشان نطفه را از شوهر گرفته در رحم آن زن داخل كنند و واسطه اي در بين نباشد بدون اشكال جائز است وبچّهاي كه از اين را ه بوجود مي آيد، متعلّق بآنها است وتمام احكام فرزند از قبيل ارث وغيره بر آن مترتّب ميشود

و درصورتي كه واسطه اي در اين تلقيح (تلقيح نطفه شوهر به همسرش) دخالت داشته باشد هر چند آن واسطه به جهت نگاه كردن به عضوي كه نگاه اجنبي بر آن جائز نيست يا لمس كردن آن مرتكب گناه شده باشد ولي چون فرزند از نطفه شوهر آن زن بوجود آمده است باز احكام فرزند بودن، بطور كلّي بر او مترتّب ميگردد

ودر فرض دوّم (تلقيح نطفه مرد اجنبي به زن) بايد توّجه داشت كه اين نوع تلقيح شرعاً از جهت حكم تكليفي جائز نيست واگر محقّق شد در صورت علم مرد به اين كار فرزندي كه بوجود

ص: 725

ميآيد به آن مرد ارتباط ندارد ولي اگر زن جاهل باشد وچنين تصوّر كند كه اين نطفه از شوهر او است حكم وطي شبهه (آميزش بر اساس اشتباه) پيدا مي كند وفرزند به مادر ملحق مي شود واحكام وطي شبهه از قبيل ارث وغيره بر آن مترتّب ميشود

وچنانچه از طرف صاحب نطفه نيز شبهه اي باشد يعني او هم تصوّر كند كه آن زني كه اين نطفه بر او تلقيح مي شود همسر او است فرزند به او نيز ملحق ميشود واحكام وطي شبهه بر او جاري ميگردد وامّا در صورت علم مرد وزن در احكام مربوط به نكاح وغير آن احتياط لازم است

تشريح و پيوند

از آنجا كه مسلمان چه زنده و چه مرده داراي احترام بسياري است، تشريح جسد مسلمان (پاره پاره كردن) براي ياد گرفتن مطالب تشريحي و طبّي جائز نيست ولي اگر حفظ جان مسلماني يا جمعي از مسلمانان توقّف بر تشريح و پاره كردن بدن انسان داشته باشد لازم است اين كار در صورت امكان روي بدن غير مسلمان انجام بگيرد و در صورتي كه تشريح بدن غير مسلمان ممكن نباشد تشريح بدنِ مسلمان جائز است و چون انجام اين گونه اعمال بايد با نظر فقيه و با برنامه صورت بگيرد لازم است ديه آن ميّت از بيت المال پرداخته شود

در تشريح جسد مسلمان در صورتي كه ذكر گرديد لازم است از بي احترامي به بدن مسلمان – مثل اينكه بعضي از قسمتهاي بدن را زير دست و پا بريزند يا اينكه جسد ميّت مسلمان را مورد استخفاف قرار بدهند – خودداري كنند و بعد از انجام تشريح لازم در

ص: 726

خاكسپاري آن جسد بر اساس موازين اسلامي كوتاهي نكنند و اگر حفظ جان مسلماني بر پيوند عضوي از اعضاي ميّت مسلماني موقوف باشد قطع آن عضو و پيوند آن جائز است و ديه آن هر چند بر طبيب كه آن عضو را قطع كرده است تعلّق ميگيرد ولي ميتواند با مريض قرار بگذارد كه آنرا از مريض گرفته به ورثه ميّت بدهد واگر حفظ و يا سلامت عضوي از اعضاي مسلمان موقوف بر قطع عضو ميّت باشد در اين صورت اگر آن ميّت در حال حيات خود اين اجازه را داده كه پس از مرگ آن عضو را از بدن او قطع كرده به آن مريض پيوند بزنند بعيد نيست كه ديه نداشته باشد و براي او هم حال حيات دادن چنين اجازه اي جائز باشد

ولي اگر در حال حيات چنين اجازه اي نداده است اولياي او نميتوانند بعد از مرگش اجازه بدهند امّا بعيد نيست كه فقيه بحكم ولايتي كه دارد بتواند اين اجازه را بدهد البتّه بايد انجام اين قبيل كارها – چنان كه گفته شد – با نظر فقيه و با ضوابطي كه از طرف او تنظيم مي شود صورت بگيرد و ديه هم بايد از مريض گرفته شده به ورثه داده شود

و اگر عضو بدن ميّت غير مسلمان به بدن مسلمان پيوند زده شد و جزء بدن مسلمان گرديد بطوريكه حيات پيدا كرد، در اين صورت ديگر نه تنها نجس و ميته نيست بلكه پاك است و نماز خواندن با آن هم اشكال ندارد و همچنين اگر عضو حيوان نجس العين (مانند سگ و خوك) نيز پيوند شود از

ص: 727

عضويّت حيوان خارج ميشود و به عضويّت بدن انسان در مي آيد

در مواردي كه قطع عضو بمنظور پيوند زدن جائز است، فروش آن عضو نيز جائز است و ظاهر اين است كه شخص ميتواند در حال حيات عضو بدن خود را بفروشد كه پس از مرگ او از آن براي پيوند زدن استفاده كنند بلكه جواز فروش تمام جسم براي تشريح – در موردي كه تشريح جائز است – بعيد نيست چنانكه گرفتن مبلغي براي دادن اجازه اين موضوع نيز مانعي ندارد

فروختن خون

مسأله: فروختن خون براي انتفاع از آن مانند استفاده مجروحين و مريضها جائز است ولي در موردي كه براي صاحب آن ضرر مخصوصاً ضرر فاحش داشته باشد جائز نيست

موسيقي

س: موسيقي چه حكمي دارد؟

ج: نظر دين مقدّس اسلام در بر نامه هاي تربيتي خود اينست كه مسلما نان بر اساس زندگي اجتماعي و اخلاقي و فرهنگي و اقتصادي خود هميشه هدفهائي در رابطه با خود سازي و تحصيل كمالات انساني و حفظ عزّت و اقتدار و استقلال اسلامي داشته باشند و همواره در فكر تحصيل و تأمين آنها باشند بنا بر اين هر عاملي كه افراد مسلمان را از خداوند غافل و از اين اهداف دور و بي خبر نگاه مي دارد و افكار آنها را در مسير شهوت حيواني به كار مي اندازد و آنان را به جرگه مترفين و افراد عيّاش و جِلْف و بي درد مي كشاند مخالف است

و لذا هر آهنگي كه طرب انگيز و شهوت پرور باشد و افكار انسانها را از مسير هدفهاي مقدّسي كه مذكور گرديد تغيير داده در خلاف آن جهت به

ص: 728

حركت در بياورد و مناسب مجالس عياشي و گناه باشد حرام است

و منظور از «غناء» كه در احاديث اهل بيت عصمت (عليه السّلام) حكم به تحريم آن شده است و آياتي از سوره هاي مباركه حجّ و فرقان و لقمان به آن تفسير شده است همين است كه مذكور گرديد

و در تحقيق غناء به اين معنا كه ذكر گرديد و گفته شد حرام است، گاهي كلمات نيز تأثير دارد مانند آهنگهائي كه با بعضي از تصنيف ها و غزلها توأم باشد و گاهي آن آهنگ ذاتاً همين نقش دارد هر چند با خواندن قر آن و مراثي و دعا باشد و بالا خره لازم است صحنه زندگي مسلمانان از اين قبيل آهنگ ها پاك و منزّه باشد

به اين نكته نيز بايد توجّه داشته باشيم آنچه كه در فرهنگ اسلامي كه از قر آن مجيد و احاديث اهل بيت (عليه السّلام) گرفته شده آمده است كلمه غناء است كه ذكر گرديد و امّا موسيقي كلمه لاتيني است و از كلمه «موزيك» گرفته شده است و با مسأله آلات لهو ارتباط دارد كه حكم آن در فرصت ديگر آن شاء اللّه تعالي بيان خواهد شد

كف زدن

س: كف زدن چه حكمي دارد؟

ج: كف زدن به تنهائي حرام نيست ولي از ديدگاه اسلام مسلمانان بايد وقار و متانت خود و مجالس و مجامع خود را هميشه حفظ كنند و اعمال و حركاتي كه نشانگر جِلْف و سبك بودن است و وقار و عظمت و متانت آنها را خدشه دار مي سازد را كنار بگذارند

مناسك حج و عمره مطابق با فتاوي حضرت آيه الله العظمي آقاي حاج شيخ حسين نوري همداني (دام ظله)

مشخصات كتاب

سرشناسه: نوري همداني، حسين، - 1304

عنوان و نام پديدآور: مناسك

ص: 729

حج/ مطابق با فتاواي حسين نوري همداني

مشخصات نشر: موسسه انتشاراتي و تحقيقاتي مهدي موعود"عج"، 1374.

مشخصات ظاهري: ص 416

شابك: بها: 2500ريال

وضعيت فهرست نويسي: فهرستنويسي قبلي

موضوع: حج

موضوع: فقه جعفري -- رساله عمليه

رده بندي كنگره: BP188/8/ن 95م 83 1374

رده بندي ديويي: 297/357

شماره كتابشناسي ملي: م 74-1628

مناسك حج

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم اَلحَمدُلله رَبِّ الْعالَمين وَ الصلاة وَ السَّلامُ عَلي مُحَمَد وَ آلِهِ الطاهِرين سِيَّما بَقيَهَ الله فِي الارَضينِ

حج يكي از فرائض الهي و يكي از اركان دين اسلام است و از ضروريات آن به شمار مي رود و ترك حج از گناهان كبيره و انكار وجوب آن موجب كفر است.

خداوند متعال در قرآن مجيد فرمودند: «وَلِلهِ عَلَي الناسِ حجُ البَيتِ مَنِ استَطاعَ الَيهِ سَبيلاً وَ مَن كَفَرَ فَإنَ الله غَنِيُ عَنِ العالَمينَ» وجوب انجام فريضه حج خانه خدا بر عهده كساني كه استطاعت و قدرت آن را دارند ثابت است و كساني كه از انجام آن تخلف كنند بدانند كه خداوند از جهانيان بي نياز است.

مرحبا به كساني كه به درگاه خدا بار يافته اند

حضرت اميرمومنان عليه السلام فرمودند: حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله و سلم در ضمن انجام حجه الوداع در صحراي عرفات روبروي مسلماناني كه براي برگزاري حج در آن صحرا جمع شده بودند ايستادند و سه دفعه گفتند:

مرحبا به كساني كه به پيشگاه خداوند بار يافته و نازل شده ايد هر چه از خداوند بخواهيد خداوند به شما عطا مي كند و بهر درهمي كه در اين راه خرج كرده ايد خداوند هزار برابر آن از حسنات به شما عنايت مي فرمايد

ص: 730

ضرت صادق عليه السلام فرمودند: كساني كه به حج بروند يا براي انجام عمره عزيمت كنند به پيشگاه خداوند بار يافته اند:

1) هر چه را سوال كنند خداوند به آنها عطا مي كند.

2) دعاهاي آنها را خداوند مستجاب مي نمايد.

3) شفاعت آنها را خداوند مي پذيرد.

حتَي اگر سكوت هم بكنند خداي متعال قبل از سوال مطلوب آنها را به آنها مي دهد و در مقابل هر درهمي كه خرج كرده اند خداوند هزار درهم به آنها عوض و پاداش مي دهد. و نيز حضرت صادق عليه السلام فرمودند:

هنگامي كه افرادي براي انجام حج در بيابان مني در منازل خود قرار مي گيرند منادي از جانب خداوند ندا مي كند كه اگر مي دانستيد در آستانه چه كسي فرود آمده ايد و به درگاه چه كسي بار يافته ايد يقين مي كرديد كه گناهانتان مورد آمرزش قرار گرفته است.

ثواب و فضيلت حج = آمرزش گناهان، استحقاق بهشت، استجابت دعا

حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله و سلم فرمودند: ثواب حج بهشت است و عمره كفاره ي همه ي گناهان است. ونيز حضرتش فرمودند: هر مومني كه در مواقف حج وقوف كند خداوند گناهان او را مي آمرزد

حضرت صادق عليه السلام فرمودند: پدر بزرگوارم مي فرمود كسي كه براي حج يا عمره با خضوع و تواضع قصد زيارت خانه كعبه كند گناهانش مورد آمرزش خداوند قرار مي گيرد و مانند روزي كه از مادر متولد شده است برمي گردد.

و نيز حضرتش فرمودند: حج جهاد ضعيفان است يعني افرادي كه از جهت ضعف نمي توانند در جهاد شركت

ص: 731

كنند و ثواب جهاد در راه خدا را كه ثواب و فضيلت بسيار زيادي دارد به دست بياورند اگر به حج بروند خداوند ثواب جهاد در راه خدا را به آنها عنايت مي كند.

و نيز فرمودند كه مردي به محضر حضرت پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم رسيد و گفت يا رسول الله من براي انجام حج از خانه خارج شدم ولي موفق به انجام آن نشدم و شخص ثروتمندي هستم اكنون بفرماييد چه كاري را با خرج كردن مال خود انجام بدهم تا ثواب حج را بدست بياورم؟

حضرت رسول اكرم به او نگاه كردند و فرمودند:

به كوه ابوقبيس نگاه كن. اگر به اندازه اين كوه طلاي زرد داشته باشي و در راه خدا خرج كني هرگز ثوابي را كه حاجيها به دست مي آورند به دست نخواهي آورد!

سپس فرمودند: افرادي كه براي حج عزيمت مي كنند هر چه از لوازم سفر خود را كه جابجا مي كنند از نقطه اي برداشته در نقطه ديگر بر زمين مي گذارند خداوند براي آنها ده حسنه مي نويسد و ده گناه را از ديوان عمل آنها محو مي كند و ده درجه و مقام براي آنها بالا مي برد و هنگامي كه طواف خانه كعبه را انجام مي دهد از گناهان پاك مي شود.

بنابراين تو كه براي انجام حج موفق نشده اي چگونه مي تواني ثواب زيارت خانه خدا و فضيلت حج را به دست بياوري؟

حضرت باقر عليه السلام فرمودند: هيچكس بر فراز بلنديهاي عرفات وقوف نمي كند مگر اينكه خداوند متعال دعاي او را مستجاب مي كند

بركات

ص: 732

و آثار دنيوي حج علاوه بر فضيلت هاي آخرت

حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله وسلم فرمودند: «حَجّوا تَستَغنُوا» مراسم حج را به جا بياوريد تا استغنا و بي نيازي و توانگري براي شما فراهم شود. بايد دانست كه روايات بسياري تاكيد بر اين مطلب دارند كه حج موجب غنا و توانمندي و ترك حج باعث فقر و احتياج مي شود. و مي توان گفت منظور در اين روايات اين است كه غناي فرهنگي و اقتصادي و سياسي و اجتماعي همه و همه در سايه ي حج است و فقر فرهنگي و اقتصادي و سياسي و اجتماعي در نتيجه ترك حج است.

چه اينكه ارتباط و اتحاد عمل و دول مسلمان با هم و مشاوره و آگاهي از احوال و مشكلات يكديگر به منظور تامين احتياجات و دفع نقشه هاي دشمنان اسلام و تشريك مساعي موجب تحقق غنا و استقلال و خودكفايي و بي نيازي و توانمندي مي گردد.

حضرت باقر عليه السلام فرمودند: سه چيز است با اينكه ثواب اخروي دارد در دنيا هم نتيجه و اثر خوب و مطلوب دارد:

1) انجام حج فقر را از بين مي برد.

2) صدقه دادن بلا را دفع مي كند.

3) احسان و نيكي به مردم موجب افزايش عمر مي گردد.

و نيز حضرتش فرمودند كه حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله وسلم در غدير خم هنگام بازگشت از حج فرمودند اي مردم حج و عمره از شعائر الهي هستند اي مردم به زيارت خانه خدا برويد. هيچ اهل بيتي به حج نمي رود مگر اينكه استغنا و توانگري به دست مي

ص: 733

آورد هيچ اهل بيتي از حج رفتن تخلف نمي كند مگر اينكه دچار فقر و تنگدستي شود.

حضرت صادق عليه السلام فرمودند: كسي كه براي انجام مراسم حج به مكه رفته باشد هرگز دچار فقر نمي شود.

اسحاق بن عمار مي گويد به محضر امام صادق عليه السلام عرض كردم: من تصميم گرفته ام كه هر سال يا خودم به حج بروم يا يك نفر از اهل بيت خود را به حج بفرستم حضرت صادق عليه السلام فرمودند: آيا بر اين امر تصميم قاطع داري؟ گفتم بلي. فرمود: اگر اين كار را عملي بسازي مطمئن باش كه خداوند به تو مال فراوان خواهد داد.

فلسفه حج

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: مردم به اين جهت به انجام عبادت حج مامور شده اند كه به پيشگاه پروردگار متعال بار بيابند و به مراتب اعلا از كمالات انساني نائل شوند و به وسائل و امكانات بيشتري از وسائل زندگي دست بيابند و با توفيق توبه از گناهان و آلودگيهاي گذشته پاك شوند و با دلهاي پاك و تصميم قاطع بر ترك گناه و خضوع در پيشگاه خداوند براي آينده خود گام بردارند.

هشام بن حكم از امام صادق عليه السلام پرسيد: فلسفه عبادت حج و طواف خانه ي خدا چيست؟

حضرتش در پاسخ فرمودند: خداوند پس از آنكه مردم را آفريد او امري براي تامين مصالح ديني و دنيوي آنها صادر كرد و حج را به صورت يك قانون الهي تشريع نمود تا مردم از شرق و غرب زمين در يك نقطه جمع شوند و يكديگر را بشناسند و به مسائل و مشكلات زندگي يكديگر پي ببرند

ص: 734

و با تشريك مساعي در راه اعتلا و عظمت اسلام و مسلمين گام بردارند.

به علاوه آثار و اخبار مربوط به پيغمبر اسلام صلي الله عليه و اله وسلم را بهتر بشناسند.

حضرت اميرمومنان فرمودند:

خداوند از اين جهت حج بيت الله را كه قبله جهانيان است بر مردم واجب كرد كه مسلمانان جهان با حالت خضوع و تواضع در برابر عزت و عظمت پروردگار در نقطه اي اجتماع كنند و در يك اجتماع عظيم و باشكوه به عبادت بپردازند و به اين وسيله شكوه و عظمت اسلام را به نمايش بگذارند.

نيّت حجّ مجدّد و آماده كردن خود براي آن

عبدالله بن سنان مي گويد: حضرت صادق عليه السلام فرمودند كسي كه از مكه برگشته و قصد دارد كه در آينده نيز به حج برود خداوند عمر او را زياد مي كند. و كسي كه از مكه برگشته و قصد بازگشت مجدد به مكه را نداشته باشد اجل او نزديك و عذاب او نيز نزديك گرديده است.

حضرت صادق عليه السلام به عيسي بن منصور فرمودند: «من دوست مي دارم كه خداوند تو را چنين ببيند كه از حج كه برگشتي دوباره براي حج رفتن خود را آماده مي كني». حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله و سلم فرمودند: هر كس دنيا و آخرت را مي خواهد قصد خانه كعبه كند و به حج برود و كسي كه از مكه در حالي برمي گردد كه قصد دارد در آينده نيز به حج برود عمر او افزايش پيدا مي كند و كسي كه از مكه برگشته و قصد بازگشت به مكه را ندارد

ص: 735

اجل او نزديك و عذاب او نيز نزديك شده است.

ثواب و فضيلت تكرار حج يا عمره

روايات بسياري از اهل بيت عصمت عليهم السلام در مورد فضيلت تكرار حج و عمره وارد شده است:

ابوبكر حَضّرَمي مي گويد از حضرت صادق پرسيدم كسي كه پنج مرتبه به حج مشرف شده است چه مقدار فضيلت به او مي رسد؟ در پاسخ فرمود چنين كسي را خداوند هرگز عذاب نمي كند.

سپس پرسيد: آيا كسي كه ده مرتبه به حج رفته است به چه فضيلتي نائل مي شود؟

حضرتش فرمودند: خداوند هرگز چنين كسي را به مقام محاسبه اعمال نمي كشد بعد از آن پرسيد آيا كسي كه بيست مرتبه به حج رفته باشد چطور؟

حضرتش در جواب فرمود: چنين كسي آنقدر مورد لطف خداوند قرار مي گيرد كه اصلاً جهنم را نمي بيند و طنين آتش جهنم به گوشش نمي رسد».

يكي از راويان احاديث اهل بيت عليهم السلام به نام زكريا موصلي مي گويد: من از حضرت موسي بن جعفر عليه السلام شنيدم كه فرمودند: كسي كه چهل مرتبه به حج رفته باشد روز قيامت درهاي بهشت بر روي او گشوده مي شود و به او گفته مي شود از هر دري كه مي خواهي به بهشت وارد شو و هر كسي را هم كه دوست داري با خود وارد بهشت كن.

حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: خداوند متعال مي فرمايند: به كسي كه من عمر و فرصت و وسعت روزي و بدن سالم داده ام اگر در هر پنج سال يك مرتبه خانه مرا زيارت نكند جزو

ص: 736

محرومين است حج را با ولايت كامل اهل بيت عليهم السلام و ياد گرفتن مسائل آن انجام بدهيد و بدون توبه از گناهان خود مراجعت نكنيد.

حج را با ولايت كامل اهل بيت عليهم السلام

و ياد گرفتن مسائل آن انجام بدهيد و بدون توبه از گناهان خود مراجعت نكنيد

حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله وسلم در خطبه غدير خم فرمودند: اي مردم براي انجام فريضه حج به خانه خدا روي بياوريد و با كامل كردن ولايت اهل بيت عليهم السلام و فرا گرفتن مسائل حج اين فريضه را به انجام برسانيد و هرگز بدون توبه كردن از گناهان خود قصد مراجعت نكنيد

فضيلت مرگ در راه مكه

حضرت صادق عليه السلام فرمودند: هركس در راه مكه موقع رفتن يا برگشتن بميرد از ترس بزرگ روز قيامت ايمن خواهد بود.

تارك حج مسلمان نمي ميرد

امام صادق عليه السلام فرمودند: كسي كه قدرت و استطاعت حج را داشت ولي به حج نرفت يا يهودي و يا نصراني – يعني خارج از دين اسلام – مي ميرد.

انجام حج بايد با مال حلال باشد

حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله وسلم در آخرين خطبه اي كه خواند فرمودند: كسي كه مال حرام كسب كند خداوند صدقه و حج و عمره او را قبول نمي كند بلكه با صرف آن مال جز وزر و گناه چيزي براي خود به دست نمي آورد.

حضور امام عصر «ارواحنا فداه» هر سال در موسم حج

يكي از فضيلت هاي حج اين است كه كساني كه توفيق رفتن به مكه را پيدا مي كنند در عرفات

ص: 737

و مشعر و مني در مجمعي شركت مي كنند كه امام عصر عليه السلام نيز در آن مجمع است.

عبيد بن زراره مي گويد: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه فرمودند امام زمان عليه السلام از ديد مردم دور است و در موسم حج حضور پيدا مي كند او مردم را مي بيند ولي مردم او را نمي بينند.

محمد بن عثمان عَمّري كه نايب دوم امام عصر عليه السلام است مي گويد: حضرت مهدي عليه السلام در هر سال در موسم حج حاضر مي شود او مردم را مي بيند و مي شناسد و مردم هم او را مي بينند ولي نمي شناسند.

حج با شش شرط واجب مي شود

1– بلوغ

بنابر اين بر افرادي كه به حد بلوغ نرسيده اند حج نيز مانند سائر واجبات بر آنها واجب نيست هر چند مستحب است افرادي كه به حد بلوغ نرسيده ولي مميز مي باشند يعني خوب و بد را تشخيص مي دهند حج را به جا بياورند و نيز مستحب است كودكاني را كه به حد بلوغ نرسيده به حج ببرند و آن اندازه از اعمالي را كه كودكان خودشان مي توانند انجام بدهند با تعليم و تلقين از طرف ولي آن كودك يا كسي كه ولي آنها تعيين مي كند انجام بدهند و آن مقدار از اعمال را كه كودكان نمي توانند انجام بدهند ولي كودك يا شخصي كه ولي آن را براي اين عمل تعيين كرده خودشان شخصاً انجام بدهند و اين امر علاوه بر اينكه تمرين است در روح كودك نيز اثر عميقي مي گذارد و مانند بذري در روح كودك ريشه مي گيرد و بعداً

ص: 738

در زندگي او اثرات نيكويي بوجود مي آورد و براي ولي كودكان نيز ثواب زيادي دارد.

2– عقل

بر كساني كه به كلي ديوانه مي باشند و يا اوقات فراغت آنها از ديوانگي به اندازه اي نيست كه وافي به انجام حج باشد واجب نيست.

3– داشتن مخارج مسافرت، رفتن و برگشتن، نقد يا متاعي كه ممكن است آن را تبديل به پول نموده مخارج سفر را تهيه نمايد.

4– داشتن ضروريات زندگي مثل خانه مسكوني و اثاث خانه و مركب سواري و آلت و ابزار صنعت براي صنعتگر كتابهاي علمي براي اهل علم و زينت و زيور براي زنان كه البته همه اينها با مقتضيات زمان و مكان فرق مي كند و به طور كلي احتياج و موقعيت اشخاص نيز در اين مورد بايد در نظر گرفته شود.

5– مخارج عائله شخص تا برگشت از حج هر چند عائله واجب النفقه – مثل پدر و مادر و همسر و فرزند – نباشند.

6– رجوق به كفايت يعني تجارت، زراعت، صنعت يا منافع و عائدات بتواند زندگي خود را بدون حَرَج و مشقت اداره كند.

مساله (1): كسي كه بعد از مراجعت از حج احتياج به زكات و خمس و ساير وجوه شرعيه داشته باشد حج بر او واجب نيست.و لذا بر طلاب محترم حوزه هاي علميه كه پس از بازگشت از حج نياز به شهريه هاي حوزه هاي علميه دارند و همچنين بر اهل علمي كه براي رفع احتياجات زندگي خود احتياج ب وجوه شرعيه دارد حج واجب نيست.

مساله (2): كسي كه خمس يا زكات بدهكار است در صورتي مستطيع و حج بر

ص: 739

او واجب است كه علاوه بر قدرت اداي اين قبيل بدهكاري ها مخارج حج را داشته باشد.

مساله (3): كسي كه مديون و به مردم بدهكار است در صورتي مستطيع و حج بر او واجب است كه علاوه بر داشتن اموالي در مقابل اين دينها مخارج حج را نيز داشته باشد. يا زمان اداي آن دين پس از زمان انجام اعمال حج باشد و اطمينان داشته باشد كه اگر با امكانات فعلي به حج برود مي تواند پس از بازگشت بدون مشقت در موقع خود دين خود را ادا كند وگرنه مستطيع نيست و حج بر او واجب نمي شود.

مساله (4): كسي كه مجرد است ولي احتياج به تاهل و ازدواج دارد بطوري كه اگر متاهل نشود به زحمت مي افتد يا به حرام مي افتد در صورتي مستطيع است كه علاوه بر مخارج ازدواج مخارج حج را نيز داشته باشد.

مساله (5): كسي كه چون مستطيع نيست حج بر او واجب نيست اگر به حج برود حج او مجزي از حجه الاسلام نيست و لازم است كه بعداً اگر مستطيع شد براي انجام حجه الاسلام به حج برود.

مساله (6): وجوب حج بر كسي كه مستطيع است فوري است يعني واجب است در سال اول استطاعت به حج برود و تاخير آن جايز نيست و اگر رفتن در آن سال ممكن نيست لازم است براي انجام مقدمات هر چه زودتر رفتن مبادرت كند مثلاً در نخستين نوبت و فرصت ثبت نام كند و مترصد رسيدن نوبت باشد. و به تاخير نيندازد و اگر به تاخير انداخت گناه كرده است و بايد در سال

ص: 740

بعد اقدام كند و همچنين …

مساله (7): حجي كه بر مستطيع واجب است حجه الاسلام ناميده مي شود و بيش از يك مرتبه در تمام عمر واجب نيست و اگر بعداً حج بجا بياورد بايد يا مستحب باشد و يا به عنوان نذر و عهد و يا به عنوان نيابت.

مساله (8): اگر كسي هزينه حج را به طور كامل به شخصي بذل كند اين بذل چه به وسيله تمليك آن هزينه باشد يا به اباحه منفعت در صورتي كه اين شخص داراي عذر موجه نباشد و قبول اين بذل براي او مستلزم ذلت و منت نباشد واجب است كه قبول كند و به همين سبب اين شخص مستطيع مي شود و حج بر او واجب است و حج او حجه الاسلام است و اگر بعد از مال خود مستطيع شد ديگر حج بر او واجب نيست.

اقسام حج

حج بر سه قسم است

1 – حج تمتع.

2 – حج قران.

3 – حج اِفراد.

حج تمتع وظيفه كساني است كه منزلشان تا مكه شانزده فرسخ يا بيشتر فاصله داشته باشد و حج قران و افراد وظيفه كساني است كه فاصله منزلشان تا مكه كمتر از مقدار مذكور باشد.

و چون اين مناسك براي فارسي زبانان نوشته شده است و تكليف آنان حج تمتع است لذا احكام آن را مقدم مي داريم.

حج تمتع كه حجه الاسلام تمتع نيز – چنانكه گفتيم – ناميده مي شود از دو قسمت تشكيل شده است:

1 – عمره تمتع

2 – حج تمتع

عمره تمتع

عمره تمتع داراي پنج عمل است:

1 – احرام

2 – طواف

3- نماز طواف

4 – سعي بين صفا و مروه

5 – تقصير يعني

ص: 741

گرفتن ناخن يا قدري از مو

اولين عمل عمره تمتع احرام است

واجب است احرام را در ميقات ببندند و ميقات از جهت راههايي كه حجاج از آنها به طرف مكه مي روند مختلف است.

زائران ايراني كه از ايران وارد جده مي شوند اگر از جده به مدينه طيبه بروند و از آنجا پس از زيارت عازم مكه شوند ميقات آنها «مسجد شجره» است و اگر از جده مستقيماً عازم مكه شوند ميقات آنان «جُحّفه» است.

واجبات احرام

واجبات احرام سه چيز است:

اول: نيت يعني قصد كند كه احرام مي بندم براي انجام عمره تمتع و چون عمره تمتع از عبادات است بايد با نيت خالص به قصد قربت و اطاعت خداوند بجا آورده شود و بايد نيت آن را داشته باشد كه بعد از عمره تمتع حج تمتع را انجام بدهد.

دوم: تلبيه يعني لبيك گفتن و صورت آن بنابر اصح آن است كه بگويد: لَبَيّكَ اللهُمَ لَبيّكّ لَبَيكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَيكَ.

و به اين مقدار اگر اكتفا كند محرم شده و احرامش صحيح است و احتياط مستحب آن است كه پس از آنكه چهار لبيك را به صورتي كه ذكر گرديد گفت بگويد:

إِنَ الّحَمّدَ وَالنِعمَهَ لَكَ والّمُلّكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَيكَ

و اگر بخواهد احتياط بيشتر بكند پس از گفتن آنچه ذكر شد بگويد:

«لَبيّكَ اللهُمَ لَبَيّكَ إِنَ الّحَمدَ وَ النَعمَهَ لَكَ و الّمُلّكَ لا شَريكَ لَكَ لَبيك».

و مستحب است بعد از آن بگويد:

«لَبَيكَ ذَا الّمَعارِجِ لَبَيّكَ لَبَيّكَ داعِياً إِلي دارِ السَلامِ لَبَيّكَ، لَبَيّكَ غَفارَ الذُنُوبِ لَبَيّكَ لَبَيّكَ آَهّلَ التَلّبِيَهِ لَبَيّكَ. لَبَيّكَ ذَاالجَلالِ وَ الإِكّرامِ لَبيّكَ لَبَيكَ تُبّدِي ءُ وَالمَعادُ إِلَيكَ لَبَيّكَ لَبَيّكَ تَسّتَغّني وَ

ص: 742

نَفّتَقِرٌ إِلَيّكَ لَبَيّكَ لَبَيّكَ مَرّغُوباً وَ مَرّهُوباً إِلَيّكَ لَبَيّكَ إلهَ الّحَقِ لَبَيّكَ لَبَيّكَ ذَا النَعّماءِ وَ الّفَضّلِ الّحَسَنِ الّجَمّيِلِ لَبَيّكَ لَبَيّكَ كَشافَ الّكُرُوبِ الّعظامِ لَبَيّكَ لّبَيّكَ عَبّدِكّ وَابنُ عَبّدِكَ لَبَيّكَ لَبَيّكَ يا كَريمُ لَبَيّكَ».

و اين جملات را نيز بگويد خوب است:

«لَبَيّكَ أَتَقَرَبُ إِلَيّكَ بِمُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَدٍلَبَيّكَ لَبَيّكَ بِحَجَهٍ وَ عُمّرَهَ لَبَيّكَ لَبَيّكَ وَ هذِهِ عُمّرَةمُتّعَهٍ إِلَي الّحَجِ لَبَيّكَ لَبَيّكَ أَهّلُ التَلّبِيَهِ لَبَيكَ تلبيهً تَمامُها و بَلاغُها عَلَيّكَ».

مساله (9): واجب است كه قدر واجب از لبيك را صحيح بگويد.

مساله (10): اگر تلبيه بقدر واجب را كه ذكر شد نداند بايد آن را ياد بگيرد و اگر نتوانست ياد بگيرد بايد كسي در وقت گفتن آن را تلقين كند يعني كلمه كلمه آن شخص بگويد و شخصي كه مي خواهد احرام ببندد دنبال او به طور صحيح بگويد و اگر اين طور هم ممكن نشد بهر نحو كه مي تواند بگويد و ترجمه اش را هم بگويد و ترجمه اش اين است: دعوت تو را اجابت مي كنم اجابت پي در پي پروردگارا اجابت مي كنم اجابت پي در پي اجابت مي كنم اجابت پي در پي شريكي براي تو نيست اجابت مي كنم اجابت پي در پي.

مساله (11): كسي كه لال است با انگشت به تلبيه اشاره مي كند و زبانش را هم حركت مي دهد.

سوم: پوشيدن دو جامه احرام براي مردان كه يكي لنگ است و ديگري رداء كه بايد آن را به دوش بيندازند و اين حداقل جامه احرام است و اگر لنگ متعدد يا رداء متعدد باشد اشكال ندارد و در پوشيدن آن هفت امر را

ص: 743

رعايت كند:

1 – جامه احرام را قبل از نيت احرام و لبيك گفتن و بعد از كندن جامه دوخته براي مرد بپوشد.

2 – جامه احرام را با نيت بپوشد به اين معنا كه قصد اطاعت امر الهي كند.

3 – تمام شرايطي را كه در لباس نمازگزار معتبر است در جامه احرام بايد رعايت نمايد به اين معنا كه بايد حرير و يا از اجزاي حيوان غير مأكول و يا نجس به نجاستي كه در نماز از آن عفو نشده نباشد.

4 – جامه اي را كه لُنگ قرار مي دهد نازك بطوري كه بدن نما باشد نباشد و احتياط واجب آن است كه رداء هم بدن نما نباشد.

5 – لباس احرام زن هم نبايد حرير خالص باشد.

6 – هر وقت در بين اعمال يا غير آن در احوال احرام اين دو جامه نجس شود بايد آنها را تطهير و يا تبديل كند.

7 – جامه اي را كه لنگ قرار داده اگر گره بزند اشكال ندارد ولي نبايد به گردن گره بزند و اگر از روي ندانستن مساله يا فراموشي گره زده است بايد فوراً باز كند و اگر رداء را گره بزند اشكال ندارد چنانكه جائز است بعضي از لباس احرام را به بعضي ديگر با سوزن و غير وصل كند، پس كسي كه مي خواهد به عمره تمتع مُحرم شود پس از پوشيدن جامه هاي احرام با شرايطي كه ذكر گرديد در ميقات به قصد انجام عمره تمتع با نيت اطاعت امر خداوند احرام مي بندد و تلبيه را به ترتيبي كه ذكر شد مي گويد و مٌحرِم

ص: 744

مي شود و محرمات احرام در فصل محرمات احرام آن شاء الله ذكر خواهد شد.

مساله (12): شخص جنب و حائض مي توانند در حال عبور از مسجد محرم شوند و نبايد در مسجد توقف كنند.

مساله (13): پاك بودن از حدث اصغر و اكبر در حال احرام شرط نيست پس در حال جنابت و حيض و نفاس مي توانند محرم شوند بلكه غسل احرام براي حائض و نَفّساء مستحب است.

مساله (14): دو جامه اي كه ذكر شد كه بايد محرم بپوشد مخصوص به مرد است ولي زن مي تواند در لباس خودش بهر نحو كه هست محرم شود چه دوخته باشد يا نباشد ولي حرير خالص نباشد چنانكه گذشت.

مستحبات احرام

1) قبل از احرام بدن خود را پاكيزه نمايد.

2) ناخن و شارب خود را بگيرد.

3) موي زير بغل و موي زهار را زائل نمايد.

4) پيش از احرام در ميقات غسل احرام نمايد و اين غسل از زن حائض و نَفّساء نيز صحيح است و تقديم اين غسل بخصوص در صورتي كه در ميقات ممكن نباشد جائز است ولي بعد از غسل و پيش از احرام به حدث اصغر مُحدِث نشود.

5) دو جامه احرام از پنبه باشد.

6) در صورت تمكن احرام را بعد از فريضه ظهر انجام بدهد و اگر ممكن نشد بعد از فريضه ديگر و اگر آن هم ممكن نشد بعد از شش يا دو ركعت نماز در ركعت اول بعد از حمد سوره توحيد و در ركعت دوم سوره جحد را بخواند و شش ركعت افضل است و بعد از نماز حمد و ثناي الهي بجا بياورد

ص: 745

و بر پيغمبر و آل او صلوات بفرستد آنگاه بگويد:

«أَللهُمَ إِني أَسّأَلُكَ أَنّ َتّجَعَلني مِمَنِ اسّتَجابَ لَكَ وَ آمَنَ بِوَعّدِكَ وَاتَبَعَ أَمّرَكَ فَإني عَبّدُكَ وَ في قَبّضَتِكَ لااُوّقِي إِلا ما وَقَيّتَ وَ لا آخُذُ إلا ما أَعّطَيّتَ وَ قَدّ ذَكَرّتَ الّحَجَ فَأسّالكَ أنّ تَعّزِمَ لي عَلَيّهِ عَلي كِتابِكَ وَ سُنَهِ نَبِيِكَ صَلَواتُكَ عَلَيّهِ وَ آلِهِ وَ تَقويني عَلي ما ضَعُفّتُ وَ تُسَلِمَ لِي مَناسِكي في يُسّرٍ مِنّكَ وَ عافِيَهَ وَاجّعَلّنيِ مِنّ وَفّدِكَ الَذي رَضيِتَ وَارّتَضَيّتَ وَ سَمَيّتَ وَ كَتَبّتَ، اَللهُمَ إِني خَرَجّتُ مِنّ شُقَهٍ بَعِيدَه وَ أنّقَفّتُ مالِي ابّتِغاءَ مَرّضاتِكَ أللهُمَ فَتَمِمّ لي حَجَتي وَ عُمّرَتِي، أللهُمَ إني أُرِيدُ التَمَتُعَ بِالّعُمّرَه إلَي الّحَجِ عَلي كِتابِكَ وَ سُنَهِ نَبِيِكَ صَلَواتُكَ عَلَيّه وَ آله، فَإنّ عَرَضَ لي عارضٌ يَحّسبُني فَخَلِني حَيّثُ حَبَسّتَنِي بِقَدَرِكَ الَذي قَدَرّتَ عَلَي أَللهُمَ إنّ لَمّ تَكُنّ حَجَهً فَعُمّرَهً، أحّرَمَ لَكَ شَعّرِي وَ بَشَري وَ لَحّمِي وَ دَمِي وَ عِظامِي وَ مُخي وَ عَصَبي مِنَ النِساءِ وِ الثِيابِ وَ الطِيبِ أبّتَغِي بِذلِكَ وَجّهَكَ وَ الدارَ الآخِرَهَ».

7) هنگام پوشيدن دو جامه احرام بگويد:

«اَلّحَمّدُلِلهِ الَذِي رَزَقَنِي ما اُوارِي بِهِ عَوّرَتي وَ أُوَدي فِيهِ فَرّضِي وَ أَعّبُدُ فِيهِ رَبِي وَ أَنّتَهي فِيهِ ما أَمَرَنِي، اَلّحَمّدُلِلهِ الَذِي قَصدَتُهٌ فَبَلَغَنِي وَ أَرَدّتُهُ فَأَعانَنِي وَ قَبِلَنِي وَ لَمّ يَقّطَعّ بِي وَ وَجّهَهُ اَرَدّتُ فَسَلَمَنِي فَهُوَ حِصّنِي وَ كَهّفِي وَحِرّزِي وَ ظَهّرِي وَ مَلاذِي وَ رَجائِي وَ مَنّجايَ وَ ذُخّرِي وَعُدَتِي فِي شِدَتِي وَ رَخائِي».

9) تلبيه ها را در حال احرام تكرار كند خصوصاً در موارد ذيل:

أ - وقت برخواستن از خواب.

ب – بعد از هر نماز واجب و مستحب.

ج – وقت رسيدن به

ص: 746

سواره.

د – هنگام بالا رفتن از «تَل» يا سرازير شدن از آن.

ه – در آخر شب.

و – وقت سوار شدن يا پياده شدن.

ز – در اوقات سحر.

مساله (15): مستحب است انسان پس از آنكه مُحّرِم شد به احرام عمره تمتع به طور مستمر و دائم تلبيه را تكرار نمايد تا آنكه خانه هاي «مكه» را ببيند. و اما حج، پس تلبيه آن تا ظهر روز عرفه مستمر است.

مكروهات احرام

مساله (16): مكروهات احرام چند چيز است:

1 – احرام در جامه ي سياه. و افضل احرام در جامه سفيد است.

2 – خوابيدن مُحرم بر رخت و بالش زرد رنگ.

3 – احرام بستن در جامه ي چركين.

4 - استعمال حنا پيش از احرام در صورتي كه اثر آن تا حال احرام باقي بماند.

5 – احرام بستن در جامه راه راه.

6 – حمام رفتن در حال احرام.

7 – لبيك گفتن محرم در جواب كسي كه او را صدا نمايد.

مساله (17): اگر زني قبل از احرام براي عمره تمتع مي داند كه عادت ماهانه او مثلاً ده روز است و قبل از فرا رسيدن ايام حج نمي تواند اعمال عمره تمتع را انجام بدهد و به آخر برساند در اين صورت احرام براي عمره تمتع نبندد چون حج او مبدل به حج افراد مي شود كه اول بايد اعمال حج را انجام بدهد و بعد از اتمام اعمال حج عمره حج را انجام مي دهد. و اگر با اين وصف از روي جهل به مسأله نيت عمره تمتع كرد و احرام بست لازم است نيت خود را

ص: 747

به حج افراد برگرداند.

مساله (18): اگر شخصي احرام بستن را فراموش كرد و به خاطرش نيامد مگر بعد از اتمام همه واجبات احرام و نتواند جبران كند، عمره اي را كه بجا آورده صحيح است چنانكه بعد از اتمام اعمال حج بيادش آمد كه احرام را فراموش كرده عملش صحيح است.

بيست و چهار چيز بر مُحرِم حرام است

بر محرم به واسطه احرام 24 چيز حرام مي شود:

اول: شكار كردن حيوان صحرايي كه وحشي باشد و نيز حرام است بر محرم خوردن گوشت شكارچي و اعانت به شكارچي بهر نحو براي شكار كردن و نگاهداشتن صيد.

مساله (19): احتياط واجب آن است كه زنبور را نكشد اگر قصد اذيت او را نداشته باشد.

دوم: جماع كردن با زن و بوسيدن و دست بازي كردن و نگاه به شهوت بلكه هر نحو لذت و تمتعي بردن از زن.

مساله (20): اگر زني را از روي شهوت ببوسد كفاره آن يك شتر است و اگر بدون شهوت نيز ببوسد بنابر احتياط واجب يك شتر كفاره بدهد.

مساله (21): اگر كسي با زن دست بازي كند. به شهوت و انزالش نشود يك گوسفند كفاره آن است و اگر انزالش شود احتياط واجب آن است كه يك شتر كفاره بدهد.

سوم: عقد كردن زن از براي خود يا غير چه آن غير، احرام بسته باشد و يا احرام نبسته و به اصطلاح محل باشد و حتي جائز نيست براي محرم شاهد عقد شدن هر چند آن عقد براي غير محرم باشدو همچنين جائز نيست شهادت براي عقد دادن هر چند در حال محرم نبودن شاهد عقد شده باشد و احتياط واجب آن است كه

ص: 748

در حال احرام خواستگاري نكند و فرقي بين عقد دائم و... نيست.

مساله (22): اگر زني را در حال احرام براي خود عقد كند- با علم به مساله – آن زن بر او حرام دائمي مي شود و اگر با جهل به مساله عقد كرده است در صورت عدم دخول حرام دائمي نمي شود.

مساله (23): رجوع كردن به زني كه طلاق رجعي داده است در حال احرام مانع ندارد.

مساله (24): اگر كسي عقد كند زني را براي محرمي و محرم دخول كند اگر هر سه عالم به حكم باشند بر هر يك آنها يك شتر كفاره است. چهارم استمناء يعني طلب بيرون آمدن مني به وسيله دست يا غير آن هر چند به خيال باشد يا به بازي كردن با زن خود يا كس ديگر به هر نحو باشد پس اگر مني خارج شود كفاره آن يك شتر است.

پنجم استعمال عطريات از قبيل مشك و زعفران و كافور و عود و عنبر بلكه مطلق عطر هر قسم كه باشد.

مساله (25): ماليدن عطر بر بدن و لباس جائز نيست و همينطور پوشيدن لباسي كه بوي عطر مي دهد اگر چه قبلاً به آن عطر ماليده باشند.

مساله (26): خوردن چيزي كه در داخل آن چيزي است كه بوي خوش مي دهد مثل زعفران جائز نيست.

مساله (27): از گلها و سبزيهايي كه بوي خوش مي دهد بايد اجتناب كند مگر بعضي از انواع كه مثل بومادران كه صحرايي و خزامي كه مي گويند از خوشبوترين گلها است.

مساله (28): اگر به پوشيدن لباس يا خوردن غذايي كه بوي خوش مي دهد اضطرار

ص: 749

پيدا كند بايد دماغ خود را بگيرد كه بوي خوش به آن نرسد.

مساله (29): از دارچيني و زنجبيل و هِل و امثال اينها اجتناب لازم نيست هرچند كه مقتضاي احتياط اجتناب است.

مساله (30): از ميوه هاي خوشبو از قبيل سيب و به اجتناب لازم نيست و خوردن و بوئيدن آنها مانع ندارد.

مساله (31): خريد و فروش عطريات اشكال ندارد لكن نبايد براي امتحان آنها را بو كند يا استعمال كند و اقوي حرمت گرفتن دماغ است از بوي بد.

مساله (32): كفاره استعمال بوي خوش يك گوسفند است.

ششم پوشيدن چيز دوخته مثل پيراهن وزير جامه و قبا و امثال آنها براي مردان.

مساله (33): چيزهايي كه شبيه به دوخته است مثل پيراهن هايي كه با چرخ يا با دست مي بافند يا چيزهايي كه با نمد به شكل لباس مي مالند مثل كليجه و كلاه و غير آنها پوشيدن آنها جائز نيست.

مساله (34): احوط اجتناب از مطلق دوخته است هر چند كم باشد مثل كمر بند دوخته و شب كلاه.

مساله (35): همياني را كه در آن پول مي گذارند اشكال ندارد به كمر ببندد هر چند دوخته باشد.

مساله (36): فتق بند اگر دوخته باشد براي ضرورت جايز است لكن احتياط آن است كه كفاره بدهد.

مساله (37): لباس احرام را چنانكه گفتيم گره زدن جائز است و همچنين جائز است قسمتي از آن را با قسمت ديگر يا قطعه اي از آن را با قطعه ديگر به وسيله سنجاق و غيره وصل كنند.

مساله (38): كفاره پوشيدن لباس دوخته يك گوسفند است هرچند از روي اضطرار پوشيده باشد

ص: 750

و با تعدد لباس يا تكرار در پوشيدن كفاره نيز تكرار مي شود.

مساله (39): از براي زنها جائز است لباس دوخته هر قدر كه مي خواهد بپوشند و كفاره ندارد.

هفتم سرمه كشيدن به سياهي كه در آن زينت باشد و احتياط واجب اجتناب از مطلق سرمه است كه در آن زينت باشد و اين اختصاص به زن ندارد و براي مرد نيز حرام است.

مساله (40): در صورتي كه احتياج به سرمه كشيدن باشد، مانعي ندارد و سرمه كشيدن كفاره ندارد.

هشتم نگاه كردن در آينه براي مرد و زن.

مساله (41): نگاه كردن به اجسام صاف صيقل داده شده كه عكس در آن پيداست و همچنين نگاه كردن در آب صاف اشكال ندارد.

مساله (42): عينك زدن اگر زينت نباشد اشكال ندارد ولي اگر زينت محسوب شود جائز نيست.

مساله (43): اگر در اطاقي كه ساكن است آينه باشد و بداند كه گاهي چشم او سهواً به آينه مي افتد احتياط آن است كه آن را بردارد يا چيزي روي آن بيندازد.

مساله (44): نگاه كردن در آينه هر چند براي محرم جائز نيست ولي كفاره ندارد.

نهم پوشيدن مرد هر چيزي كه تمام روي پا را مي گيرد مانند موزه چكمه گيوه و جوراب.

مساله (45): اگر مرد محتاج شود به پوشيدن چيزي كه روي پا را مي گيرد احتياط واجب آن است كه روي آن را شكاف دهد.

مساله (46): كفاره پوشيدن آنچه كه روي پا را مي گيرد يك گوسفند است.

دهم فسوق يعني دروغ گفتن فحش دادن و فخر به ديگران كردن.

مساله (47): از براي فسوق –

ص: 751

هر چند حرام است – كفاره نيست و فقط بايد استغفار كند.

يازدهم جدال يعني قسم خوردن به نام الله يا مترادف آن در فارسي مانند خدا.

مساله (48): قسم خوردن به غير خدا به هر كس باشد ملحق به جدال نيست.

مساله (49): احتياط واجب الحاق ساير اسماء الله است به لفظ جلاله (يعني الله) است پس اگر كسي قسم بخورد به رحمان و رحيم و خالق سماوات و ارض جدال محسوب مي شود.

مساله (50): در مقام ضرورت براي اثبات حقي يا ابطال باطلي جائز است قسم بخورد به جلاله و غير آن.

مساله (51): اگر در جدال راستگو باشد در كمتر از سه مرتبه چيزي بر او نيست مگر استغفار و در مرتبه سوم كفاره بايد بدهد و كفاره آن يك گوسفند است.

مساله (52): اگر در جدال دروغگو باشد احتياط واجب آن است كه در يك مرتبه يك گوسفند كفاره بدهد و در دو مرتبه يك گاو و در سه مرتبه يك شتر بلكه خالي از قوت نيست.

دوازدهم كشتن جانوراني كه در بدن ساكن مي شوند مثل شپش و كيك و كنه كه در بدن حيوان است.

مساله (53): جائز نيست كه شپش و كك را از بدن بيندازد.

مساله (54): جائز نيست نقل كردن آن را از مكاني كه محفوظ است به جايي كه از آن ساقط شود و بيفتد و احتياط واجب آن است كه به محلي كه در معرض آن است كه بيفتد نيز منتقل نكند.

مساله (55): در كشتن و انتقال دادن آن احتياط واجب آن است كه يك كف از طعام صدقه بدهد.

سيزدهم انگشتر

ص: 752

به دست كردن براي زينت

مساله (56): احتياط واجب آن است كه محرم «حنا»، براي زينت نبندد بلكه اگر زينت باشد هرچند قصد زينت نكند نيز به احتياط واجب اجتناب كند.

مساله (57): انگشتر به دست كردن براي زينت و حنا بستن كفاره ندارد.

چهاردهم پوشيدن زيور براي زن به جهت زينت

مساله (58): اگر زيور زينت باشد احتياط واجب آن است كه آن را ترك كند هر چند قصد تزيين نداشته باشد.

مساله (59): زيورهايي را كه عادت به پوشيدن آن قبل از احرام داشته لازم نيست براي احرام بيرون بياورد.

مساله (60): زيورهايي را كه عادت به پوشيدن آن داشته بعد از احرام نبايد آن را به مرد نشان دهد حتي به شوهر خود.

مساله (61): پوشيدن زيور حرام است ولي كفاره ندارد.

پانزدهم روغن ماليدن به بدن است.

مساله (62): احوط بلكه اقوي حرام بودن ماليدن روغن است اگر چه بوي خوشي در آن نباشد.

مساله (63): اگر از روي اضطرار و احتياج روغن بمالد اشكالي ندارد.

مساله (64): خوردن روغن در صورتي كه در آن بوي خوش مثل زعفران نباشد مانع ندارد.

مساله (65): كفاره ماليدن روغن به بدن يك گوسفند است اگر چه از روي اضطرار باشد.

شانزدهم ازاله مو از بدن خود يا غير خود چه محرم باشد چه محل.

مساله (66): در حرمت ازاله مو فرقي ميان كم و زياد نيست بلكه ازاله يك مو نيز حرام است.

مساله (67): اگر ازاله مو از روي ضرورت باشد اشكال ندارد.

مساله (68): در ازاله مو فرقي بين تراشيدن يا نوره ماليدن يا كندن يا قيچي كردن نيست.

مساله (69):

ص: 753

كفاره سر تراشيدن اگر به جهت ضرورت باشد 12 مُد طعام است كه بايد به 6 مسكين بدهد يا سه روز روزه بگيرد يا يك گوسفند قرباني كند و مُد ده سير است تقريباً.

مساله (70): اگر تراشيدن از روي ضرورت نباشد اقوي آن است كه يك گوسفند كفاره بدهد.

مساله (71): اگر از زير هر دو بغل ازاله مو كند احتياط آن است براي هر يك از بغلها يك گوسفند كفاره بدهد

مساله (72): احتياط واجب آن است كه اگر موي سر را به غير تراشيدن ازاله كند كفاره تراشيدن را بدهد

مساله (73): اگر دست به سر يا ريش خود بكشد و يك مو يا بيشتر بيفتد احتياط آن است كه يك كف طعام صدقه بدهد

هفدهم پوشانيدن مرد است سر خود را به هر چه كه آن را بپوشاند.

مساله (74): احتياط واجب آن است كه سر را به چيزهاي غير پوششي هم مثل گل و حنا و دوا نپوشاند و چيزي بر سر نگذارد مثل بار براي حمل كه سر به آن پوشيده شود.

مساله (75): جائز نيست سر را زير آب كند بلكه جائز نيست زير مايع ديگري مثل گلاب و سركه كند.

مساله (76): در حكم سر است بعض سر پس نبايد بعض سر را هم بپوشاند و نه زير آب يا مايع ديگري كند.

مساله (77): گوشها از سر محسوب است پس نبايد آنها را پوشانيد.

مساله (78): پوشاندن صورت براي مردان مانع ندارد و از سر محسوب نيست پس در وقت خواب مانعي از پوشاندن آن نيست.

مساله (79): گذاشتن سر روي بالش براي خوابيدن مانع ندارد.

ص: 754

ساله (80): زير دوش حمام رفتن براي محرم مانع ندارد لكن زير آبشاري كه همه سر را فراگيرد جائز نيست

مساله (81): رفتن در پشه بند و مانند آن اشكال ندارد.

مساله (82): اگر سر را شست نبايد با حوله و دستمال خشك كند و بعض سر هم در حكم تمام سر است.

مساله (83): مرد در وقت خوابيدن نبايد سر خود را بپوشاند و اگر بدون التفات پوشانيد بايد فوراً آن را باز كند و همين طور اگر از روي فراموشي پوشانيد واجب است فوراً سر را باز كند.

مساله (84): بستن دستمال براي سردرد مانع ندارد ولي اگر تمام سر را بگيرد احوط ثبوت كفاره است.

مساله (85): كفاره پوشاندن سر يك گوسفند است واحتياط واجب در پوشاندن بعض سر نيز يك گوسفند است و با تكرار در پوشاندن سر كفاره نيز مكرر مي شود.

مساله (86): كفاره در صورتي واجب است كه از روي علم به مساله و عمد سر را بپوشاند و اگر از روي ندانستن مساله يا غفلت و سهو و نسيان بپوشاند كفاره ندارد.

مساله (87): جائز است به بعض بدن خود سر را بپوشاند مثل آنكه دستها را روي سر بگذارد.

هجدهم پوشاندن زن است روي خود را به نقاب و روبند و غير آن

مساله (88): پوشاندن رو هرچند به چيزهاي غير متعارف مثل پوشال و گل نيز جائز نيست و جائز نيست با بادبزن نيز روي خود را بپوشاند.

مساله (89): بعض رو نيز در حكم تمام آن است و نبايد آن را بپوشاند.

مساله (90): واجب است براي نماز سر را بپوشاند و مقدمتاً براي

ص: 755

پوشانيدن سر يكي از اطراف رو را بپوشاند ولي واجب است بعد از نماز فوراً آن را باز كند.

مساله (91): جائز است براي روي گرفتن از نامحرم چادر يا جامه اي كه به سرافكنده است تا محاذي بيني پايين بيندازد بلكه تاچانه و بلكه در صورت احتياج تا گردن جائز است.

مساله (92): اگر دست هاي خود را روي صورت بگذارد مانع ندارد.

مساله (93): اگر روي خود را براي خوابيدن روي بالش بگذار مانع ندارد.

مساله (94): نقاب انداختن و پوشاندن رو به هر نحو كه باشد هرچند بر زني كه احرام بسته حرام است ولي اگر تخلف كرد كفاره بر او لازم نيست.

نوزدهم سايه قرار دادن از براي مردان در حال سير و راه پيمودن

مساله (95): حرام بودن سايه قرار دادن بالاي سر اختصاص به حال پيمودن راه است اما اگر در محلي منزل كرد چه در مني باشد يا غير آن زير سايه رفتن مانع ندارد و همچنين بعد از منزل كردن در عرفات يا مني يا غير آن با چتر و مثل آن سايه بر سر قرار دادن مانع ندارد اگر چه در حال رفتن باشد مثلاً در مني از چادر خود تا محلي كه ذبح مي كنند يا محلي كه رمي جمرات ميكنند با چتر برود اشكال ندارد.

محرّمات احرام

مساله (96): در حرام بودن سايه قرار دادن در بالاي سر فرق بين آنكه در محمل باشد كه روپوش دارد يا در اتومبيل سر پوشيده باشد يا در هواپيما يا زير سقف كشتي باشد نيست و حرمت اين موضوع در روز مسلم است و اما در حال طي راه

ص: 756

در شب جائز است كه زير سقف باشد بنابراين نشستن محرم در هواپيمايي كه شب حركت مي كند و همچنين ماشين و كشتي جائز است.

مساله (97): اگر در وقت طي منزل براي خاطر عذري مثل شدت گرما يا بارندگي و غيره در روز استظلال كرد يعني زير سقف و سايه رفت جائز است ولي بايد كفاره بدهد.

مساله (98): كفاره سايه قراردادن در حال طي راه يك گوسفند است چه با عذر سايه افكنده باشد چه با اختيار و بدون عذر.

مساله (99): اقوي اين است كه يك گوسفند در احرام عمره و يك گوسفند در احرام حج از لحاظ كفاره كافي است هرچند در هر يك از آنها بيش از يك مرتبه استظلال كرده باشد.

مساله (100): حرمت سايه بر سر قرار دادن اختصاص به سايه اي دارد كه با شخص حركت مي كند مثل چتر و ماشين مسقف و هواپيما و اما سايه ثابت مثل پل و تونل هرقدر طولاني باشد جواز عبور از زير آنها بدون اشكال است و نيز استظلال اختصاص به بالاي سر دارد و شامل سايه حاصل از ديوار ماشين نمي شود.

بيستم بيرون آوردن خون است از بدن خود

مساله (101): بيرون آوردن خون از بدن خود بهر نحو مثل خراشيدن و غيره حتي با مسواك نمودن خون از بن دندانها بيرون آوردن جائز نيست.

مساله (102): بيرون آوردن خون از بدن ديگري مثل حجامت يا كشيدن دندان او حرام نيست.

مساله (103): در حال احتياج خون در آوردن از بدن خود جايز است.

مساله (104): احتياط واجب آن است كه در حال اختيار اگر خون از

ص: 757

بدن خود درآورد يك گوسفند كفاره بدهد

بيست و يكم ناخن گرفتن

مساله (105): بعضي از ناخن را هم جائز نيست بگيرد مگر آنكه موجب آزار شود.

مساله (106): در عدم جواز ناخن گرفتن فرقي بين ناخن دست و پا نيست.

مساله (107): فرقي بين آلات ناخن گيري چه قيچي چه چاقو چه ناخنگير نيست و احتياط واجب آن است كه ازاله ناخن نكند به هيچ وجه حتي به سوهان و دندان.

مساله (108): كفاره گرفتن هر يك از ناخن هاي دست تا به ده نرسيده يك مد طعام است و همچنين ناخن هاي پا ولي هنگامي كه هر يك از ناخن هاي دست يا پا بده رسيد، كفاره هر يك از تمام دستها و هر يك از تمام پا ها يك گوسفند است.

مساله (109): اگر محتاج به گرفتن ناخن گرديد احتياط واجب آن است كه كفاره را به همان نحو كه ذكر شد بدهد.

بيست و دوم كندن دندان است هرچند خون نيايد و كفاره آن يك گوسفند است.

بيست و سوم كندن و بريدن درخت يا گياهي كه در حرم روئيده باشد.

مساله (110): اگر درختي را بكند اگر بزرگ باشد بايد يك گاو كفاره بدهد و اگر كوچك باشد يك گوسفند و اگر بعض درخت را بكند قيمت آن را كفاره بدهد و در قطع گياه كفاره نيست بجز استغفار.

بيست و چهارم سلاح در برداشتن مثل شمشير و نيزه و تفنگ و هرچه از آلات جنگ باشد مگر براي ضرورت

مسائل متفرقه احرام

مسائل (111): پوشيدن دمپايي كه بندهاي عريضي داشته باشد ولي تمام روي پارا نگيرد در حال احرام مانعي ندارد.

مساله

ص: 758

(112): تزريق آمپول در حال احرم مانعي ندارد ولي اگر موجب بيرون آمدن خون از بدن مي شود تزريق نكند مگر در مورد حاجت و ضرورت.

مساله (113): كسي كه حجش را باطل كند اگر حج فاسد شده را به اتمام رسانده از احرام خارج شده و گرنه در احرام باقي است.

مساله (114): بعد از آنكه محرم به منزل رسيد و هر چند در محله هاي جديد مكه كه از مسجد الحرام دور باشند مي توانند براي رفتن به مسجد الحرام در ماشين هاي مسقف هرچند در روز هم باشد سوار شود يا زير سايه برود.

مساله (115): اگر صابون و شامپو داراي بوي خوش باشد، بايد محرم از آن اجتناب كند.

مساله (116): در حال احرام عكس گرفتن از يكديگر چون نگاه كردن در آينه بر آن صدق نمي كند اشكال ندارد.

مساله (117): با توجه به حرمت پوشيدن صورت براي زنان در حال احرام چون چانه جزء صورت محسوب مي شود بايد مقنعه را طوري ببندند كه زير چانه قرار بگيرد چون زير چانه جزء صورت نيست.

مساله (118): زن محرم نمي تواند صورت خود را با حوله خشك و يا پاك كند چنانكه مرد محرم نمي تواند سر خود را با آن پاك و يا خشك كند.

مساله (119): زنها در حال احرام بايد سعي كنند كه مقنعه در حال در آوردن و پوشيدن صورتشان را نپوشاند.

مساله (120): كسي كه از تنعيم براي عمره محرم مي شود چون تنعيم فعلا جزء مكه است و مكه هم منزل شخص است استظلال يعني سوار شدن ماشين سقف دار در روز هم براي

ص: 759

مردان مانع ندارد.

مساله (121): چون مكه منزل است همين قدر كه محرم به مكه رسيد مي تواند در زير سايه قرار بگيرد و در روز هم با ماشين مسقف حركت كند و لازم نيست كه منتظر رسيدن به منزل و اتخاذ منزل در مكه باشد.

آداب داخل شدن در حرم

«كعبه» در «مسجد الحرام» قرار دارد و «مسجد الحرام» در شهر «مكه» و شهر «مكه» و مقدار معيني از بيابانهاي اطراف آن «حرم» ناميده مي شود.

مساله (122): مستحب است همين كه حاجي به «حرم» رسيد، پياده شده و به جهت دخول حرم غسل نمايد.

مساله (123): مستحب است براي تواضع و فروتني نسبت به حضرت حق جل و علا پابرهنه شده و نعلين خود در دست گرفته، داخل حرم شود. و اين عمل ثواب زيادي دارد.

و وقت دخول «حرم» اين دعا را بخواند:

«اَللهُمَ إِنكَ قُلتَ في كِتابِكَ وَ قَوّلٌكَ الّحَقُ وَ أذنّ في النَاسِ بِالحَج يَأتُوُكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِ ضامِرٍ يَأتّينَ مِنّ كُلِ فَجٍ عَميقٍ. اَللهُمَ أني أرّجُوّ أن أكُونَ مِمنّ أجابَ دَعّوَتَكَ وَ قَدّ جِئّتُ مِنّ شُقهٍ بَعيّدهٍ وَ فَجٍ عَميّقٍ سامِعاً لِندائِكَ وَ مُسّتَجيّباً لَكَ مُطِيّعاً لأمّركّ وّ كُلُ ذلكَ بِفَضّلِكَ عَلَيَ وَ إحّساِنَك إلَيَ فَلَكَ الّحَمّدُ عَلي ما وَفَقتَني لَهٌ أبّتَغِي بِذِلكَ الزُلفَهَ عِنّدَكَ وَ القُرّبَهَ إلَيكَ وَ اّلَمَنزِلَهَ لَدَيّكَ و الّمَغّفِرَهَ لِذُنُوبي وَ التوّبَه عَلَي مِنّها بِمَنكَ، اللهُمَ صَلِ عَلي مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَدٍ وَ حَرِمّ بَدَني عَلَي النارِ وَ آمِني مِنّ عَذابِكَ وَ عِقابِكَ بِرحّمَتِكَ يا أرّحَمَ الراحمِينَ»

مساله (124): مستحب است وقت دخول «حرم» مقداري از علف «اذخر» گرفته آن را مضغ نمايد.

مساله (125): مستحب است براي دخول

ص: 760

«مكه» معظمه، مكلف غسل نمايد. و هنگامي كه وارد «مكه» مي شود با حالت تواضع وارد شود. و هنگامي كه از راه «مدينه» مي رود از بالاي «مكه» داخل شده و وقت بيرون آمدن از پايين آن بيرون آيد.

آداب داخل شدن در مسجد الحرام

مستحب است مكلف براي دخول «مسجد الحرام» غسل نمايد. و همچنين مستحب است با پاي برهنه و با حالت سكينه و وقار وارد شود. و هنگام ورود از درب «بني شيبه» وارد شود. و گفته اند كه باب «بني شيبه» در حال كنوني، مقابل «باب السلام» است. بنابراين بهتر اين است كه شخص از «باب السلام» وارد شده و مستقيماً بيايد تا از «اسطوا نات» بگذرد.

و مستحب است بر درب «مسجد الحرام» ايستاده و بگويد:

«اَلسَلامُ عَلَيْكَ اَيٌّها النَّبي وَ رَحمَه الله وَ بَرَكاتُه بِسمِ الله وَ بِالله وَ ما شاءَ الله، اَلسَلامُ عَلي أنبياءِ الله وَ رُسُلِه، اَلسَلامُ عَلي رَسولِ الله اَلسَلامُ عَلي إبراهيم خَليلِ الله، وَ الْحَمدُ لله رَبِّ العالَمينِ».

و در روايت ديگر وارد است كه نزد درب مسجد بگويد:

«بِسمِ الله وَ بِالله وَ مِنَ الله وَ إلَي الله وَ ماشاءَالله وَ عَلي مِلَّهِ رَسولِ الله صَلَّي الله عَلَيهِ وَ آلِهِ، وَخَيرِ الأسماءِ لله، وَ الْحَمدُ لله وَ السَّلامُ عَلي رَسولِ الله، اَلسَلامُ عَلي مُحَمَدِ بْنِ عَبدِالله اَلسَلامُ عَلَيكَ اَيُّها النَّبي وَ رَحمَه الله وَ بَرَكاتُهُ، اَلسَلام علي أنبيا الله وَ رُسُلُه، اَلسَّلامُ عَلي خَليلِ الله الرَّحمنِ اَلسَلامُ عَلي الْمُرسَلين وَ الْحَمدُلله رَبِّ الْعالَمين، اَلسَلامُ عَلَينَا وَ عَلي عِبادِ اللهِ الصَّالِحين، اَللهُمَ صَلِّ عَلي مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَدٍ وَ بارِكَ عَلي مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَدٍ وَ ارْحَم مُحَمَداً وَ آلِ مُحَمَدٍ

ص: 761

كَما صَليتَ وَ بارَكتَ وَ تَرحَمت عَلي إبراهيمَ وَ آلِ إبراهيم إِنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ أَللهُمَ صَلِّ عَلي مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَدٍ عَبدِكَ وَ رَسولِكَ اَللهُمَ صَلِّ عَلي إبراهيم خَليلِكَ وَ عَلي أنبيائِكَ وَ رُسُلَكَ وَ سَلِّم عَلَيهِم، وَ سَلامُ عَلي الْمُرسِلين وَ الْحَمدُ لله رَبِّ الْعالَمين اَللهُمَ افْتِح لِي أبواب رَحمَتِكَ وَالستَعمَلَني فِي طاعَتِكَ و مَرضاتِكَ وَالحْفَظَني بِحِفظِ الايمان أبَداً مَا أبقَيتَني جَل ثَناءِ وَجهِكَ، اَلحَمدُللهِ الَّذي جَعَلَني مِن وَفَدَه وَ زَوارَه وَ جَعَلَني مِمَّن يَعمُرُ مَساجِدِه، وَ جَعَلنِي مِمَّن يَناجيه اَللهُمَّ إنِي عَبْدِكَ وَ زائِرِكَ في بَيتِكَ وَ عَلي كُلِّ مَأتي حَق لِمَن أتاهُ وِزاره، وَ أنتَ خَيرِ مَأتي وَ أكرَم مَزور فَأسألُكَ يا الله يا رَحمانِ بِأنَّكَ أنْتَ الله لا إله إلا أنت وَحَدَكَ لا شَريكَ لَكَ بِأنَّكَ واحِدٍ أحَدٍ صَمَدٍ لَم تَلِد وَ لَم تَوَلِّد وَ لَم يَكُنْ لَه (لك خ ل) كُفُواً أحَدَ، وَ أن مُحَمَداً عَبدِكَ وَ رَسولِكَ صَلَّي الله عَلَيهِ وَ عَلي أهلِ بَيتِهِ يا جَوادٌ يا كَريمٌ يَا ماجِدٌ يَا جَبارٌ يَا كَريمٌ أسألُكَ أن تَجعَل تُحفَتِكَ إيَّايَ بِزيارَتِي إيَّاكَ أوَّلَ شَي ءٍ تَعطِيَني فَكاكَ رَقَبَتي مِنَ النَّارِ».

پس سه مرتبه مي گوييد:

«اَللهُمَّ فُكَّ رَقَبَتي مِنَ النَّارِ».

پس مي گويد:

«وَ اَوسَعَ عَلَي مِن رِزقِكَ الْحَلالِ الطَّيِب وَ أدرأ عَنّي شَرِّ شياطينَ الْجِنَ وَ الْإنسِ وَ شرِّ فَسقُهُ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ»

پس داخل «مسجد الحرام» شود و رو به «كعبه» دستها را بلند نموده و بگويد:

«اَللهُمَّ إنّي أسألُكَ فِي مَقامِي هَذا وَ فِي أوَّلَ مَناسِكي أنْ تَقبَّل تَوبَتي وَ أن تَتَجاوَزُ عَن خَطيئَتَي وَ أن تُضِعْ عَنِّي وِزرِي اَلحَمدُلله الَّذِي بَلَّغَني بَيتَهٌ الحَرامَ اللهُمَّ إنّي أشْهَدُ

ص: 762

أنّ هذا بَيْتُكَ الْحَرامَ الّذِي جَعَلْتَهُ مَثابَهُ لِلنّاسِ وَ أمْناً مُبارَكاً وَ هُديً لِلعالَمينَ اَللّهُمَّ إنّي عَبدُكَ وَالبَلدَ بَلَدُكَ وَالبَيتَ بَيتُكَ جِئتُ أطلُبُ رَحمَتَكَ وَ أؤُمُّ طاعَتَكَ مُطِيعاً لامرِكَ راضِياً بِقَدَرِكَ أسالُكَ مَسألَهَ الفَقيِرِ إليكَ الْخائِفِ لعُقُوبَتِكَ اللّهُمَّ افْتَحْ لِي أبوابَ رَحمَتِكَ والستَعمِلني بِطاعَتِكَ وَ مَرَضاتِكَ».

بعد خطاب مي كند به سوي «كعبه» و مي گويد:

«اَلحَمدُ لله الذي عَظّمكِ وَ شرفَكَ وَ كَرَمكِ وَ جَعَلكِ مَثابَهً للناسِ و أمناً مباركاً وَ هُديً للعالمينَ».

و مستحب است وقتي كه محاذي «حجرالاسود» شد بگويد:

«أشهدُ أنْ لا إله إلا اللهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَه وَ أنّ مُحَمَداً عَبدُهُ وَ رَسولهُ آمنتُ بالله و كفرتُ بالْجِبْتِ و الطاغُوتِ واللاتِ و العُزّي وَ بِعبادَهِ الشّيطانِ وَ بِعبادَهِ كلّ نِدٍّ يُدعي مِن دُونِ اللهِ».

و هنگامي كه نظرش به «حجر الاسود» افتاد متوجه به سوي او شود و بگويد:

«الحمدُ للهِ الذي هَدانا لهذا و مَا كُنّا لنهْتدَيَ لَو لا أنْ هَدانَا اللهُ سُبحانَ اللهِ و الحمدُ للهِ و لا إله إلا اللهُ وَ اللهُ أكبرُ، الله أكبرُ مِنْ خَلقِهِ و الله أكبرُ ممّا أخشي و أَحذَرُ، لا إله إلا اللهُ وحدهُ لا شريك لهُ، له المُلك وَ لَه الحمدُ يُحيي و يميتُ و يُميتُ و يُحيي وَ هوَ حَيٌّ لا يَموتُ بيده الخير و هو علي كل شي ء قدير اللهم صل علي محمد و آل محمد و بارك علي محمد و آله كَأفضَلِ ما صَلّيتَ وَ بَاركتَ وَ تَرَحمتَ عَلي إبراهيم وَ آلِ إبراهيمَ إنَّكَ حَميدٌ مجيدٌ، وَ سَلامٌ عَلي جَميعِ النَبييّنَ وَ الُمرسَلينَ وَ الحَمدُلله رَبّ العالَميِنَ اللّهُمَّ إنّي اُؤمِنُ بِوعدِكَ وَ أُصَدّقُ رُسُلَكَ وَ أَتَّبِعُ

ص: 763

كِتابَكَ».

و در روايت معتبر وارد است كه وقتي كه نزديك «حجر الاسود» رسيدي دستهاي خود را بلند كن و حمد و ثناي الهي را به جا آور. و صلوات بر پيغمبر بفرست و از خداوند عالم بخواه كه حج تو را قبول كند. پس آن «حجر» را بوسيده و استلام نما، و اگر آن هم ممكن نشد اشاره به آن كن و بگو:

«اَللَهُم أمانَتِي أدّيتُهَا وَميثاقي تَعاهَدتُهُ لِتَشهَدَ لِي بالموالاه اَللّهمَّ تَصديِقاً بِكِتابِكَ وَ عَلي سُنَّهِ نَبِيكَ صَلواتُكَ عَلَيهِ وَ آلهِ اشهَدُ أن لا إله إله إلا الله وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ أنّ مُحَمّدآعَبدُهُ وَ رَسُولُهُ آمَنتُ بِاللهِ وَ كَفَرتُ بِالْجِبْتِ وَالطّاغوتِ والّلات و الَعُزّي وَ عِبادَهِ الشّيطانِ وَ عِبادَهِ كُلِّ نِدّ يُدعي مِن دونِ اللهِ».

و اگر نتواني همه را بخواني بعضي را بخوان و بگو:

«اللّهمّ إليكَ بَسَطتُ يَدِي و فيِما عِندكَ عَظُمَت رَغبَتي فَاقبَل سُبحَتي وَ اغفِر لِي وَ ارحَمني، اللهُمَّ إنّي أعُوذُ بِكَ مِنَ الكُفرِ وَ الفَقُرِ وَ مواقِفِ الخِزيِ في الدُّنيا وَ الآخِرَهِ».

گفته شد كه عمره تمتع داراي پنج عمل و نخستين عمل آن احرام است كه ذكر گردند.

عمل دوم عمره تمتّع طواف است

كسي كه محرم شده به احرام عمره تمتع و وارد مكه معظمه شد نخستين عملي كه از اعمال عمره بر او واجب است آن است كه بدور خانه كعبه براي عمره تمتع طواف كند و طواف عبادت است از هفت مرتبه دور خانه كعبه گرديدن به ترتيبي كه آن شاء الله ذكر خواهيم كرد و هر دوري را شوط مي گويند پس طواف هفت شوط است و طواف از اركان عمره است و كسي كه آن را

ص: 764

از روي عمد ترك كند عمره او باطل است چه عالم به مساله باشد يا جاهل.

و اگر سهواً آن را ترك كرده است لازم است آن را هر وقت كه باشد بجا بياورد و اگر به محل خود برگشته و نمي تواند به مكه برگردد و يا برگشتن مشقت دارد بايد شخص مورد اطميناني را نائب بگيرد تا آن را انجام بدهد.

و اگر شخص محرم به واسطه مريض شدن خودش قدرت نداشته باشد كه طواف كند اگر ممكن است خود او را به يك نحو ببرند و طواف دهند اگر چه بدوش گرفتن يا بر تخت گذاشتن باشد و اگر ممكن نشود بايد براي او نائب بگيرند.

و شخص مريض را كه طواف مي دهند بايد مراعات شرايط و احكامي را كه براي طواف ذكر مي كنيم به مقدار ممكن براي او بكنند

مساله (126): وقت طواف عمره تمتع به قدري است كه با انجام آن و بقيه اعمال عمره بتواند وقوف به عرفات را درك كند.

واجبات طواف 11 چيز است

1) نيت

2) طاهر بودن از حدث اكبر مثل جنابت حيض و نفاس و از حدث اصغر يعني بايد با وضو باشد.

3) طهارت بدن و لباس از نجاست.

4) ختنه كردن براي مردان.

5) ستر عورت.

6) شروع كردن طواف از حجرالاسود.

7) ختم نمودن هر دوري از طواف به حجرالاسود.

8) خانه ي كعبه را در حال طواف در طرف چپ قرار دادن.

9) داخل كردن حجر اسماعيل در طواف.

10) طواف كننده بايد در حال طواف از خانه كعبه و آنچه از آن محسوب مي شود خارج باشد.

11) هفت شوط دور زدن

ص: 765

نه كمتر و نه بيشتر.

اين كه ذكر گرديد فهرست شرائط و واجبات طواف است و اما تفصيل واجبات طواف به اين شرح است.

اول نيت يعني لازم است طواف را به قصد خالص براي خدا به جا بياورد و به زبان آوردن لازم نيست و همين قدر كه در نظر گرفته است كه طواف عمره تمتع از حجه الاسلام را براي اطاعت امر خداوند بجا بياورد كافي است.

مساله (127): اگر در بجا آوردن طواف يا ساير اعمال عمره و حج ريا كند يعني براي خود نمايي و به رخ ديگران كشيدن و تظاهر و خود را خوب جلوه دادن به جا بياورد هم معصيت خدا را كرده و هم عمل او باطل است.

دوم آن است كه از حدث اكبر مثل جنايت و حيض و نفاس طاهر باشد و از حدث اصغر نيز طاهر باشد يعني با وضو باشد و اگر وضو ممكن نيست تيمم كند.

مساله (128): طهارت از حدث اكبر و اصغر در طواف واجب شرط است چه طواف عمره باشد يا طواف حج يا طواف نساء، حتي در عمره و حج مستحب كه كه پس از احرام بستن واجب است آن را تمام كند.

مساله (129): طهارت از حدث اكبر و اصغر در طواف مستحبي شرط نيست پس اگر كسي كه جنب و حائض و داراي نفاس نيست بدون وضو طواف انجام بدهد طواف او صحيح و داراي ثواب است ولي جنب و حائض و نفساء جايز نيست در مسجدالحرام وارد شود ولي اگر غفلتاً يا از روي فراموشي طواف مستحب كرد صحيح است.

مساله (130): در بين طواف حدث

ص: 766

اصغر عارض شود چنانچه بعد از تمام شدن دور چهارم است بايد طواف را قطع كند و تحصيل طهارت نمايد و از همانجا كه طواف را قطع كرده است تمام كند و اگر پيش از تمام شدن دور چهار حدث عارض شود احتياط واجب آن است كه پس از تحصيل طهارت آن طواف را تمام كند و سپس آن را اعاده كند.

مساله (131): اگر در بين طواف حدث اكبر مثل جنابت يا حيض عارض شود بايد فوراً از مسجدالحرام بيرون برود و پس از غسل آن طواف را اعاده كند.

مساله (132): اگر عذر دارد از وضو يا غسل واجب است بدل از وضو و يا بدل از غسل تيمم كند.

مساله (133): احتياط واجب آن است كه اگر اميد دارد كه عذرش از وضو يا غسل مرتفع شود صبر كند تا وقتي كه وقت تنگ شود يا اميدش قطع شود از آن پس تيمم كند.

مساله (134): اگر بعد از تمام شدن طواف شك كند كه با وضو آن را بجا آورده يا نه؟ يا شك كند كه با غسل آن را بجا آورده يا نه؟ طواف او صحيح است ولي براي اعمال بعد بايد تحصيل طهارت بكند.

سوم طهارت بدن و لباس

مساله (135): شخصي كه طواف مي كند لازم است بدن و لباس او پاك باشد و احتياط واجب آن است كه از نجاساتي كه در نماز عفو شده مثل خون كمتر از درهم و جامه اي كه با آن نمي توان نماز خواند مثل عرقچين و جوراب حتي انگشتر نجس اجتناب كند

مساله (136): در خون قروح و جروح (دُمل

ص: 767

ها و زخم ها) تا آن اندازه اي كه مي شود بدن را تطهير و لباس را تطهير و يا عوض كرد احتياط واجب آن است كه تطهير يا عوض كند ولي اگر مشقت دارد با همان بدن و با همان لباس طواف كند.

مساله (137): اگر بعد از آنكه طواف كرد علم پيدا كرد كه بدن يا لباسش در حال طواف نجس بوده است اظهر آن است كه طوافش صحيح است.

مساله (138): اگر در بين طواف نجاستي به بدن يا لباس او اصابت كند اظهر آن است كه طواف را قطع كند و جامه يا بدن را تطهير كند و طواف را از همانجا كه قطع كرده بود تمام كند و طواف او صحيح است.

مساله (139): اگر فراموش كند نجاست را و طواف كند احتياط واجب اعاده است و همين طور است اگر در بين طواف به يادش بيفتد كه لباس يا بدن او نجس بوده است.

چهارم از واجبات طواف ختنه كردن است درباره ي مردان و احتياط واجب آن است كه درباره پسران نابالغ نيز مراعات شود.

مساله (140): اگر بچه ختنه كرده به دنيا بيايد طواف او صحيح است.

پنجم ستر عورت است

و اگر بدون ساتر عورت طواف كند، باطل است و لازم است در آن كه مباح باشد پس با ساتر غصبي طواف صحيح نيست بلكه با لباس غصبي غير ساتر نيز صحيح نيست و احتياط آن است كه مراعات شرايط لباس نمازگزار از قبيل نبودن از اجزاء ميته و از اجزاء حيوان غير مأكول اللحم و از حرير نبودن و طلا بافت نبودن را بنمايند.

مساله

ص: 768

(141): احتياط واجب آن است كه مراعات موالات عرفيه را در طواف بكند يعني در بين دورهاي طواف آن قدر طول ندهد كه از صورت يك طواف خارج شود.

ششم شروع طواف از حجرالاسود باشد

به اين معنا كه در عرف گفته شود كه از حجرالاسود شروع كرد و به حجرالاسود ختم كرد و اگر طواف كننده مقداري پيشتر از اينكه به حجرالاسود برسد نيت كند كه ابتدا دور واجب از محاذي حجر باشد و انتها به همان وزائد را مقدمه علميه محسوب بدارد كافي است و لازم است همانطور كه همه مسلمين طواف مي كنند طواف كند و از دقت هاي بي مورد صاحبان وسوسه اجتناب نمايد.

مساله (142): گاهي ديده مي شود كه برخي از اشخاص در هر دوري كه مي زنند مي ايستند و عقب و جلو مي روند كه محاذات را درست كنند و اين موجب اشكال و گاهي حرام است.

هفتم ختم نمودن بر دوري از طواف را به حجرالاسود و اين موضوع به اين ترتيب حاصل مي شود كه در دور هفتم به همانجا كه شروع كرده ختم كند چنانكه ذكر گرديد.

هشتم آنكه در طواف كردن خانه كعبه در طرف چپ طواف كننده واقع شود.

ولي لازم نيست در تمام حالات طواف خانه كعبه را حقيقتاً به شانه چپ قرار دهد و در موقع دور زدن به حجر اسماعيل عليه السلام خانه از طرف چپ قدري خارج شود مانع ندارد حتي اگر خانه متمايل به پشت شود ولي دور زدن به نحو متعارف باشد اشكال ندارد.

مساله (143): گاهي بعضي از اشخاص فرد ديگري را به همراه خود

ص: 769

به طواف مي برند و او چون ضعيف است اينها او را مي كشند و طوري مي برند كه او تكيه به دست اينها داده و اينها با فشار او را راه مي برند اين طواف باطل است زيرا در طواف معتبر است كه فرد با اراده و اختيار حركت كند و گام بردارد و اگر طواف نساء را اين طور بجا آورد زنها با مردها بر او حرام خواهند بود.

مساله (144): اگر به واسطه مزاحمت طواف كنندگان مقداري از دور زدن به خلاف متعارف باشد مثل آن كه روي طواف كننده به كعبه واقع شد يا پشتش به طرف كعبه واقع شد يا عقب عقب برگردانده شد لازم است آن مقدار را جبران كند و از سر بگيرد.

مساله (145): در طواف كردن هر طور برود مانع ندارد مي تواند آهسته برود و مي تواند تند برود و مي تواند بدود و مي تواند سواره طواف كند.

نهم داخل كردن حجر اسماعيل عليه السلام در طواف

و حجر اسماعيل محلي است كه متصل به خانه كعبه است و بايد طواف كننده دور حجر اسماعيل نيز بگردد و اگر دور حجر اسماعيل نگرديد و از داخل آن طواف كرد طوافش باطل است و بايد اعاده كند و اگر عمده اين كار را بكند حكم ابطال عمدي طواف را دارد و اگر سهواً اين كار را كرد حكم ابطال سهوي را دارد كه هر دو گذشت.

مساله (146): اگر در بعضي از دورها حجر اسماعيل عليه اسلام را داخل در دور زدن نكرد آن مقدار از شوط را كه حجر اسماعيل را داخل در دور

ص: 770

زدن نكرده است اعاده كند چنانكه اگر كسي از روي ديوار حجر اسماعيل رفته باشد بايد آن شوط را اعاده نمايد.

دهم خروج طواف كننده از خانه كعبه و از آنچه كه جزء خانه كعبه محسوب است.

به اين معنا كه در اطراف خانه كعبه يك پيش آمادگي است كه آن را «شاذروان» گويند و آن جزء خانه كعبه است و طواف كننده بايد آن را هم در مطاف خود قرار دهد كه اگر در بعضي از احوال به واسطه كثرت جمعيت يا غبر آن بالاي «شاذروان» برود يعني پاي خود را روي شاذروان بگذارد و دور بزند آن مقدار كه در روي آن راه رفته باطل است و بايد آن را اعاده كند.

مساله (147): دست به ديوار خانه كعبه گذاشتن در آنجائي كه شاذروان است جائز نيست بنابر احتياط و بايد همان قسمت را اعاده كند.

مساله (148): در حال طواف دست گذاشتن روي ديوار حجر اسماعيل عليه السلام جايز نيست و بايد همان قسمت را اعاده نمايد.

يازدهم از شرايط طواف آن است كه بايد هفت شوط يعني هفت دفعه دور بزند نه كمتر و نه زيادتر و اگر از روي عمد طواف كننده از اول قصد كند كمتر از هفت دور بجا بياورد و يا بيشتر بجا بياورد طوافش باطل است اگر چه به هفت دور تمام كند و احتياط واجب آن است كه از روي ندانستن حكم بلكه از روي سهو و غفلت هم باشد اگر كمتر زيادتر از هفت دور انجام داد طواف را اعاده كند.

مساله (149): اگر از اول قصد كند كه هشت دور بجا بياورد ولي

ص: 771

به اين ترتيب كه هفت دور آن طواف واجب و يك دور براي قدم زدن دور خانه براي تبرك يا نگاه كردن به اطراف خانه كعبه طواف او صحيح است.

مساله (150): اگر از طواف واجب كه هفت دور است عمداً يك دور يا چند دور كم كند واجب است آن را اتمام كند تا عدد تكميل شود و اگر نكند حكمش حكم كسي است كه عمداً طواف را ترك كرده است و حكم جاهل به مساله حكم عالم است و حكم ترك طواف قبلاً ذكر گرديد.

مساله (151): اگر بعد از كم كردن از طواف كارهاي بسياري انجام دهد كه موالات (پي در پي بجا آوردن) فوت شود اگر چهار دور بجا آورده باشد طواف را تمام كند يعني هفت دور را تكميل كند و بعد اعاده كند و اگر چهار دور بجا نياورده است طواف را اعاده نمايد.

مساله (152): اگر پس از مراجعت به وطن يادش آمد كه طواف را ناقص انجام داده است احتياط آن است كه خودش برگردد و بجا بياورد و اگر نتوانست يا مشكل بود مراجعت، نائب بگيرد.

مساله (153): در طواف واجب قران جايز نيست يعني جايز نيست كه طواف واجب را با طواف ديگر دنبال هم بجا بياورد بدون آنكه بين دو طواف نماز طواف فاصله شود و قران در طواف مستحب جايز است ولي مكروه است.

مساله (154): اگر سهواً بر هفت دور زياد كند پس اگر كمتر از يك دور است از همانجا قطع كند و طوافش صحيح است و اگر يك دور يا زيادتر است احوط آن است كه هفت دور ديگر را

ص: 772

تمام كند به قصد قربت و دو ركعت نماز قبل از سعي و بعد از سعي بخواند و دو ركعت اول را فريضه قرار دهد بدون آنكه تعيين كند براي طواف اول يا طواف دوم است.

مساله (155): اگر در بين طواف عذري براي اتمام آن پيدا شد مثل مرض يا حيض يا حدث بي اختيار پس اگر بعد از تمام شدن چهار دور بوده بعد از رفع عذر برگردد و از همانجا تمام كند و اگر قبل از آن بوده طواف را اعاده كند.

مساله (156): اگر مشغول طواف است و وقت نماز واجب تنگ شود واجب است طواف را رها كند و نماز بخواند پس اگر بعد از چهار دور رها كرده از همانجا كه رها كرده طواف را تمام كند والا اعاده كند.

مساله (157): قطع طواف براي رسيدن به نماز جماعت يا رسيدن به وقت فضيلت نماز جايز بلكه مستحب است پس اگر بعد از چهار دور قطع كرده است از همان جا طواف را تمام كند و اگر قبل از چهار دور قطع كرده است طواف را اعاده كند.

مساله (158): اگر بعد از تمام شدن طواف و انصراف از آن شك كند كه آيا طواف را زيادتر از هفت دور بجا آورده يا نه؟ يا شك كند كه كمتر به جا آورده يا نه؟ به شك خود اعتنا نكند و طوافش صحيح است.

مساله (159): اگر بعد از طواف شك كند كه صحيح بجا آورده يا نه؟ مثلاً احتمال بدهد كه محدث بوده يا از داخل حجر اسماعيل طواف كرده اعتنا نكند و طوافش صحيح است.

مساله (160): اگر

ص: 773

در آخر دور كه به حجرالاسود ختم شد شك كند كه هفت دور زده يا هشت دور يا زيادتر اعتنا به شك خود نكند و طوافش صحيح است.

مساله (161): اگر قبل از رسيدن به حجرالاسود و تمام شدن دوره شك كند كه آنچه را دور مي زند دور هفتم است يا هشتم طوافش باطل است.

مساله (162): اگر در آخر دور يا اثناء آن شك كند ميان شش و هفت و هر چه پاي نقيصه در كار است طواف او باطل است.

مساله (163): اگر در طواف مستحب در عدد دورها شك كند بنابر اقل گذارد و طوافش صحيح است.

مساله (164): شخص كثير الشك در عدد دورها اعتنا به شكش نكند و احتياط آن است كه كسي را وادار كند كه عدد را حفظ كند و يا خود به وسيله اي حفظ كند.

مساله (165): گمان در عدد دورها اعتنا ندارد و حكم شك را دارد.

مساله (166): اگر مشغول سعي بين صفا و مروه باشد و يادش آمد كه طواف بجا نياورده بايد رها كند و طواف كند و پس از آن را اعاده نمايد.

مساله (167): اگر در حال سعي يادش آمد كه طواف را ناقص بجا آورده بايد برگردد و طواف را از همانجا كه ناقص كرده تكميل كند و برگردد تتمه سعي را بجا آورد و طواف و سعيش صحيح است.

مساله (168): اگر سهواً يا غفلتاً يا جهلاً طواف را بي وضو بجا آورد طوافش باطل است و همينطور اگر با حال جنابت يا حيض و نفاس بجا آورد.

مساله (169): اگر كسي مريض يا طفلي را حمل

ص: 774

كند و طواف دهد و خودش نيز قصد طواف كند طواف هر دو صحيح است.

مساله (170): واجب نيست در حال طواف روي طواف كننده طرف جلو باشد بلكه جائز است به طرف چپ و راست نگاه كند و صفحه صورت را برگرداند بلكه به عقب نگاه كند و مي تواند طواف را رها كند و خانه را ببوسد و برگردد از همانجا اتمام كند.

مساله (171): جايز است در بين طواف براي رفع خستگي و استراحت بنشيند يا دراز بكشد و بعد از همانجا اتمام كند ولي نبايد آنقدر طول بدهد كه موالات عرفيه (پي در پي بودن دور زدنها) بهم بخورد و اگر آنقدر نشست احتياط آن است كه اتمام كند و اعاده نمايد.

مساله (172): اقوي اين است كه در طواف همين قدر كه «طواف دور خانه خدا» صدق كند كافي است و مراعات اينكه طواف بين خانه خدا و مقام ابراهيم عليه السلام كه بيست و شش ذراع و نيم است لازم نيست و مستحب است.

مساله (173): اگر در طواف و فشار جمعيت بي اختيار او را به پيش ببرند اعاده آن مقدار لازم است چون بايد طواف را صحيح انجام بدهد و خودش به اختيار طواف كند ولي منظور از بي اختيار شدن اين نيست كه در اثر فشار جمعيت تندتر برود بلكه در اين صورت نيز اگر قدمها را به اختيار خود بر مي دارد ضرر ندارد و طوافش صحيح است.

مساله (174): اگر در حال طواف در اثر فشار و ازدحام جمعيت پشت به خانه شود و قسمتي از طواف به اين صورت انجام گيرد بايد مقداري

ص: 775

از طواف كه پشت به خانه بوده اعاده شود.

مساله (175): اگر حاجي در حال طواف، پولي را كه خمس به آن تعلق گرفته و نداده است همراه داشته باشد طوافش اشكال پيدا مي كند.

مساله (176): اگر كسي پس از انجام اعمال حج تمتع متوجه شد كه در طواف عمره يا حج چند شوط (دور زدن به دور خانه خدا) را از داخل حجر اسماعيل عليه السلام دور زده حج او صحيح است و بايد طواف را اعاده كند.

مساله (177): زني كه در غير ايام عادت لك ديده و به اعتقاد پاكي طواف و نماز را انجام داده و شب بعد خون ديده با شرايط حيض، اگر تعيين كند كه بعد از ديدن لك خون در باطن بوده و قطع نشده در اين صورت از تاريخ ديدن لك حيض شروع شده و طواف و نمازش در حال حائض بودن انجام گرفته و باطل است ولي اگر حصول اين يقين بعد از انجام اعمال حج باشد حج او صحيح و فقط طواف و نماز طواف را اعاده كند و اگر بعد از انجام عمره و قبل از حج يقين حاصل شد اگر وقت هست طواف و نماز طواف را انجام بدهد و بعد براي حج محرم شود و اگر وقت نيست و احتياطاً بعد از حج يك عمره مفرده نيز بجا بياورد. و اگر شك دارد يا يقين كند كه خون قطع شده در اول حيض نبوده است اعمالش صحيح است.

مساله (178): اگر مشغول طواف كردن بود و در بين طواف نماز جماعت برقرار شد و نتوانست طواف را ادامه دهد و همچنين

ص: 776

اگر مشغول سعي بود و به واسطه برپا شدن نماز جماعت نتوانست سعي را ادامه دهد در صورتي كه بعد از شوط چهارم است طواف را قطع كند و به اقامه نماز بپردازد و پس از نماز از همانجا كه قطع كرده بود به اتمام برساند و اگر قبل از شوط چهارم قطع كرده است پس از نماز طواف را از سر بگيرد و در سعي نيز اگر بعد از مرتبه چهارم است بعد از قطع كردن سعي و خواندن نماز از همانجا كه قطع كرده بود سعي را به آخر برساند و اگر قبل از مرتبه چهارم است سعي را از سر بگيرد.

مساله (179): اگر بعد از تقصير در عمره تمتع متوجه شد كه وضوي او باطل بوده يا وضو نداشته است وضو بگيرد و طواف و نماز طواف را اعاده كند عمره او صحيح است.

مساله (180): براي كساني كه قادر به طواف نيستند لازم نيست كه نائب بگيرند و اگر آنها را در تخت روان و امثال آن از خارج محدوده مقام ابراهيم عليه السلام هم طواف بدهند كافي است.

مساله (181): كسي كه از اول بلوغ سال خمسي براي خود قرار نداده است و فعلاً با مقداري از پول خود به حج مشرف شده و با همان پول لباس احرامي تهيه و قرباني و مصارف حج را برگزار نموده است اگر يقين دارد كه اين پول از كسب امسال است حج او صحيح است ولي اگر احتمال مي دهد كه اين پول كلاً يا مقداري از آن از درآمد سال قبل است و خمس آن داده نشده است حكم غصب

ص: 777

را دارد و طواف و قرباني او صحيح نيست و بايد خودش آنها را انجام بدهد و اگر چون مراجعت كرده قدرت ندارد بايد براي انجام طواف و نماز طواف و قرباني نائب بگيرد.

مساله (182): كسي كه جنب شده است و فراموش كرده است كه غسل جنابت بكند هر چند از آن پس غسل حيض يا غسل جمعه را انجام داده است و بعداً به مكه براي انجام حج رفته و پس از بازگشت از حج متوجه شده كه بدون انجام غسل جنابت اعمال حج را انجام داده است حج او صحيح است ولي طواف عمره و طواف حج و طواف نساء ونمازهاي آنها را بايد دو مرتبه بجا بياورد و اگر مي تواند آنها را شخصاً انجام بدهد و اگر نمي تواند بايد نائب بگيرد و تا خودش يا نائب او آنها را انجام نداده است بايد از بوي خوش و ازدواج و محرماتي كه با طواف نساء و نمازها آنها را بايد دو مرتبه بجا بياورد واگر مي تواند آنها را شخصاً انجام بدهد و اگر نمي تواند بايد نائب بگيرد و تا خودش يا نائب او آنها را انجام نداده است بايد از بوي خوش و ازدواج و محرماتي كه طواف نساء حلال مي شود اجتناب كند.

مساله (183): اگر كسي طواف عمره را فراموش كرده و يا آن را ناقص انجام داده است و در عرفات بياد آورد بايد بعد از اعمال مني آن را بجا بياورد و حج او صحيح است.

مساله (184): اگر كسي طواف را فراموش كرده يا باطل انجام داده است مي تواند در غير ماههاي

ص: 778

حج نيز آن را انجام دهد.

مساله (185): محرم قبل از انجام طواف واجب خود چه طواف عمره يا حج و چه طواف نساء مي تواند همين طوافها را براي معذور نيابت كند.

مساله (186): اگر زن در عمره تمتع بعد از سه شوط و نيم و قبل از چهار شوط حائض شد و تا قبل از رفتن به عرفات پاك نشد بايد از حج تمتع به حج افراد عدول كند و بعد از انجام حج عمره حج افراد را بجا بياورد و اگر بعد از شوط چهارم حائض شد و تا وقت وقوف به عرفات پاك نشد سعي و تقصير عمره تمتع را انجام مي دهد و براي حج تمتع محرم مي شود و در وقت انجام طواف حج قبل يا بعد از آن بقيه طواف عمره تمتع و نماز آن را هم بجا آورد.

مساله (187): مستحاضه كثيره بايد يك غسل براي طواف و يك غسل براي نماز طواف بجا بياورد مگر اينكه از وقت غسل براي طواف تا آخر نماز خون قطع باشد.

مساله (188): زنهايي كه براي جلوگيري از قاعدگي از قرص استفاده مي كنند كه موقع طواف گرفتار حيض نباشند اگر در موقع اعمال خون نبينند كه پاك مي باشند و اعمالشان صحيح است ولي اگر در ايام عادت يك يا دو لكه كم رنگ ببينند اين خون، خون استحاضه حساب مي شود و بايد به وظيفه مستحاضه عمل كنند.

مساله (189): شخصي كه غسل مس ميت به گردنش بوده و بعد از اعمال حج متذكر شده است اگر بعد از مس ميت غسل جنابت كرده باشد غسل جنابت كفايت

ص: 779

از غسل مس ميت مي كند و عملش صحيح است و گرنه بايد طواف و نماز آن را اعاده كند و اگر شخصاً ممكن نيست نائب بگيرد.

مساله (190): كسي كه در سعي يا طواف عمره تمتع يا طواف عمره مفرده نيابت مي كند لازم نيست كه احرام ببندد و همچنين لازم نيست كه لباسي كه دوخته نباشد بپوشد.

مساله (191): اگر محرم لباس احرام را كنار گذاشته با لباس دوخته اعمال عمره را از طواف و سعي انجام بدهد طواف و سعي او صحيح و مجزي است هر چند كه مرتكب حرام شده است ولي بايد يك گوسفند كفاره بدهد.

مساله (192) : حجاب زن در نماز با حجاب او در طواف فرق دارد. چون در نماز مي تواند صورت خود را بپوشاند ولي در طواف واجب است صورت خود را نپوشاند.

مساله (193): محرمي كه وارد مكه مي شود احوط آن است كه قبل از اعمال عمره تمتع يا قبل از اعمال عمره مفرده طواف مستحبي انجام ندهد و همچنين پس از محرم شدن به احرام حج تمتع و قبل از رفتن به عرفات و نيز پس از بازگشت از مني و قبل از انجام طواف واجب احوط آن است كه تا اعمال واجب را انجام نداده طواف مستحبي نكند.

مساله (194): محرم مي تواند طواف مستحبي را انجام داده ثواب آن را براي يك نفر اهدا كند چنانكه مي تواند آن را به قصد نيابت از يك نفر انجام بدهد و همين طور مي تواند ثواب يك طواف مستحب را به چند نفر اهداء كند يا آن را به نيابت از چند

ص: 780

نفر انجام بدهد.

آداب و مستحبات طواف

درحال طواف، مستحب است بگويد

«اَللهُمَّ إنّي أسالُكَ بِإسمِكَ الّذي يُمْشي بِهِش عَلَي ظُلَلِ الماءِ، كَمَا يُمشي بِهِ عَلَي جُددِ الأرْضِ، وَ أسألُكَ بِإسمِكَ الّذي يَهتَزُّ لَهُ عرشُكَ وَ أسألُكَ بِاسمِكَ الّذي تَهتَزُّ لَهُ أقدامُ مَلائِكَتُكَ، وَ أسألُكَ بِإسمِكَ الّذي دَعاكَ بِهِ مُوسي مِن جانِبِ الطّورِ، فَاسْتَجَبتَ لَهُ وَ ألْقَيْتَ عَلَيهِ مَحَبَّهً مِنكَ، وَ أسألُكَ بِإسمِكَ الّذي غَفَرتَ بِهِ لِمُحمّدٍ صَلّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلهِ مَا تَقَدّمَ مِن ذَنبِهِ وَ ما تَأخّرَ وَ أتْمّمْتَ عَلَيهِ نِعمَتَكَ، أنْ تَفعَلَ بي كَذا وَ كَذا».

و به جاي كذا و كذا حاجت خود را بطلبد.و نيز مستحب است در حال طواف بگويد:

«اللّهُمَ إنّي إلَيكَ فَقيرٌ، وَإنّي خائِفٌ مُستَجيرٌ، فَلا تُغَيّرْ جِسمي، وَ لا تُبَدِّل إسْمي».

و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد به خصوص وقتي كه در خانه كعبه مي رسد. و بخواند اين دعا را:

«سائِلُكَ فَقيرُكَ، مِسكينُكَ بِبابِكَ، فَتَصدّق عَلَيهِ بِالجَنَّهِ، اللّهُمَّ الْبَيتُ بَيتُكَ، وَ الْحَرَمُ حَرَمُكَ، وَ الْعَبْدُ عَبدُكَ، وَ هذا مَقامُ العائِذِ بِكَ، المُستَجيرِ بِكَ مِنَ النّارِ، فأعِتقني و والدَيّ وَ أهلي وَ وُلدي وَ إخوانيَ الْمُؤمِنينَ مِنَ النّارِ، يا جَوادُ يا كَريمُ».

و وقتي كه به حجر اسماعيل عليه السلام رسيد رو به ناودان و سر را بلند كند و بگويد:

«اَللّهُمَّ أدخِلني الجّنَّهَ بِرَحمَتَكِ وَ أجِرني مِنَ النّارِ بِرَحمَتِكَ، وَ عافِني مِنَ السُقمِ، وَ أوسِع عَلَيَّ مِنَ الرّزقِ الحَلالِ، وَادْرَءْ عَنّي شَرَّ فَسَقَه الجِنِّ و الإنسِ، وَ شَرِّ فَسَقَه العَرَبِ وَ العَجَمِ».

و چون از حجر بگذرد و به پشت كعبه برسد بگويد:

«ياذَا الَمنِّ وَ الطَّولِ، ياذا الجُود وَالكَرَم، إنَّ عَمَلي ضَعيفٌ فَضَاعِفهُ لي وَ تَقَبّلهُ

ص: 781

مِنّي، إنّكَ أنتَ السّميعُ الْعَليمُ».

و چون به ركن يماني برسد دست بردارد و بگويد:

«يَا اَللهُ، يا وَلِيَّ العَافِيَهِ، وَ خَالِقَ العَافِيهِ، وَ رازِقَ العَافِيهِ، وَ المُنعِمُ بِالعافِيَهِ وَ المُتَفَضّلُ بِالعافِيَهِ عَلَيَّ وَ عَلَي جَميعِ خَلقِكَ، يا رَحمنَ الدُّنيا وَ الآخِرَهِ وَ رَحيمَهُما، صَلِّ عَلي مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ، وَارْزُقْنَا العافِيَهَ، وَ تَمَامَ العافِيَهِ، وَ شُكرَ العافِيَهِ في الدُنيا وَ الآخِرَهِ، يَا أرحَمَ الرَاحِمينَ».

پس سر به جانب كعبه كند و بگويد:

«اَلحَمدُ لِلّهِ الّذي شَرّفَكِ وَ عَظَّمَكِ، وَ الحَمدُ للهِ الّذي بَعَثَ مُحَمّداً نَبِياً وَ جَعَلَ عَلِيّاً إماماً، اللّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِيارَ خَلقِكَ وَ جَنّبْهُ شِرارَ خَلقِكَ».

و چون ميان ركن يماني و حجرالاسود برسد بگويد:

«رَبَّنَا آتِنا فِي الدُّنيا حَسنَهً، وَ في الآخِرَهِ حَسنَهً، وَ قِنا عَذابَ النّارِ».

و در شوط هفتم وقتي كه به مستجار رسيد مستحب است دو دست خود را بر ديوار خانه بگشايد و شكم و روي خود را به ديوار كعبه بچسباند و بگويد:

«اَللّهُمَّ البَيتُ بَيتُكَ، وَ العَبدُ عَبدُكَ، وَ هذا مَكانُ العائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ».

پس به گناهان خود اعتراف نموده و از خداوند عالم آمرزش آن را بطلبد كه انشاالله تعالي مستجاب خواهد شد، بعد بگويد:

«اَللّهُمَّ البَيتُ بَيتُكَ، وَ العَبدُ عَبدُكَ، وَ هذا مَكانُ العائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ».

پس به گناهان خود اعتراف نموده و از خداوند عالم آمرزش آن را بطلبد كه انشاالله تعالي مستجاب خواهد شد، بعد بگويد:

«اَللّهُمَّ مِن قِبَلِكَ الرَّوحُ وَ الفَرَجُ وَ العافِيَهُ، اللّهُمَّ إنّ عَمَلي ضَعيفٌ فَضاعِفهُ لي، وَاغفِر لي ما اطّلَعتَ عَلَيهِ مِنّي وَ خَفِيَ عَلي خَلقِكَ، أسْتَجيرُ مِنَ النّار».

و آنچه خواهد دعا كند، و

ص: 782

ركن يماني را استلام كند و به نزد حجرالاسود آمده و طواف خود را تمام نموده و بگويد:

«اَللّهمَّ قَنّعني بِما رَزَقتَني وَ بَارِك لي فيما آتَيتَني».

و براي طواف كننده مستحب است در هر شوط اركان خانه كعبه و حجرالاسود را استلام نمايد و در وقت استلام حجر بگويد:

«أمانَتي أدّيتُها وَ ميثاقي تَعاهَدتُهُ لِتَشهَدَ لي بالُموافاهِ».

عمل سوم عمره تمتع نماز طواف است

واجب است بعد از تمام شدن طواف عمره دو ركعت نماز به عنوان نماز طواف مثل نماز صبح، بخواند و اين نماز را با هر سوره اي مي تواند بخواند مگر چهار سوره اي كه در قرآن مجيد در آنها سجده واجب هست و مستحب است كه در ركعت اول بعد از حمد سوره قل هو الله احد و در ركعت دوم سوره قل يا ايها الكافرون را بخواند و جايز است اين دو ركعت را بلند بخواند، مثل نماز صبح، يا آهسته بخواند – مثل نماز ظهر.

مساله (195): شك در ركعات نماز طواف موجب بطلان نماز است و بايد اعاده كند و اعتبار ظن در ركعات بعيد نيست و در احكام اين نماز با نماز يوميه مساوي است.

مساله (196): احتياط واجب آن است كه بعد از انجام طواف، مبادرت كند به خواندن نماز طواف و آن را زود به جا بياورد.

مساله (197): اگر از جهت ازدحام جمعيت و غيره مانعي از خواندن نماز طواف پشت مقام ابراهيم عليه السلام - بطوري كه سنگي كه مقام است بين او و خانه كعبه واقع شود – نيست بهتر است در پشت مقام ابراهيم عليه السلام بخواند ولي اگر از جهت ازدحام جمعيت و غير آن

ص: 783

در آنجا خواندن فعلاً مشكل باشد در هر نقطه اي از مسجدالحرام نماز را بخواند هر چند بهتر است كه نسبت به مقام الأقرب فالأقرب يعني هر چه نزديكتر باشد را رعايت كند.

مساله (198): جايز است نماز طواف مستحب را در هر جاي مسجد الحرام كه بخواهد بجا بياورد بدون توجه به موضوع ازدحام و غيره.

مساله (199): اگر كسي نماز طواف واجب را فراموش كند بايد هر وقت كه يادش آمد به ترتيبي كه گفته شد بجا بياورد و اعاده اعمالي كه بعد از نماز انجام داده است و به اتمام رسانده است لازم نيست ولي اگر نمازش را باطل خوانده مثلاً متوجه شد كه بي وضو خوانده است بايد اعمال بعد از آن يعني سعي و تقصير را بعد از خواندن نماز صحيح اعاده كند.

مساله (200): اگر نماز طواف را فراموش كند و در بين سعي بين صفا و مروه يادش بيايد از همانجا سعي را رها كند و برگردد دو ركعت نماز طواف را بخواند و بعد از آن سعي را از همانجا كه رها كرده بود تمام كند.

مساله (201): اگر براي خواندن نماز طوافي كه فراموش كرده است برگشتن به مسجدالحرام مشكل باشد بايد هر جا كه يادش آمده نماز طواف را بخواند اگر چه در شهر ديگر باشد و برگشتن به حرم لازم نيست.

مساله (202): اگر كسي نماز طواف را بجا نياورد و بميرد واجب است بر پسر بزرگ او كه آن را قضا كند مثل قضاي نمازهاي واجب ديگر.

مساله (203): واجب است بر هر مكلفي كه نماز خود را ياد بگيرد و قرائت و

ص: 784

ذكرهاي واجب را پيش كسي كه مي داند درست كند كه تكليف الهي را به طور صحيح بجا آورد، خصوصاً كسي كه مي خواهد به حج برود بايد نماز را به طور صحيح ياد بگيرد چون بعضي گفته اند اگر نماز او درست نباشد عمره او باطل است و همچنين حج نيز باطل است پس علاوه بر اينكه بنابراين قول از حجه الاسلام برائت ذمه پيدا نمي كند ممكن است چيزهايي كه در احرام بر او حرام شده مثل زن و چيزهايي كه گذشت بر او حلال نشود.

مساله (204): اگر شخصي نتوانست قرائت يا ذكرهاي واجب را ياد بگيرد نماز را به هر نحوي كه خودش مي تواند بجا بياورد كافي است و اگر ممكن است كسي را بگمارد كه نماز را تلقين او كند يعني كلمه كلمه بگويد و اين شخص هم پشت سر او بگويد و احتياط مستحبي آن است كه به شخص عادلي اقتدا كند ولي تنها به اين نماز كه با جماعت بجا مي آورد نمي تواند اكتفا كند چنانكه نائب گرفتن نيز لازم و كافي نيست.

مساله (205): نماز طواف را در همه اوقات مي شود خواند ولي اگر وقت نماز يوميه تنگ است اول نماز يوميه را بخواند.

مساله (206): اگر در ياد گرفتن قرائت و ذكر واجب نماز مسامحه كرد تا وقت تنگ شد نماز را بهر نحو كه مي تواند بايد بخواند و نماز او در اين حال صحيح است هر چند در مسامحه كردن معصيت كرده است و اگر بخواهد احتياط كند به دستور (مساله 204) عمل كند.

مساله (207): خواندن نماز طواف در حجر

ص: 785

اسماعيل عليه السلام جايز نيست.

مساله (208): كسي كه قرائتش درست نيست نمي تواند از كسي كه حج واجب بر عهده دارد نيابت كند ولو تبرعاً و چنين شخصي اگر نمي تواند نماز خود را درست كند هر چند نسبت به نماز خود از ذوي الاعذار است (داراي عذر شرعي است) ولي نيابت ذوي الاعذار درست نيست.

مساله (209): احتياط واجب آن است كه بين طواف و نماز آن نماز مستحبي ياعبادت مستحبي ديگري انجام ندهد و مبادرت به خواندن نماز طواف كند.

مساله (210): زني كه محرم به احرام عمره تمتع شد و پس از ورود به مكه و انجام طواف قبل از اينكه نماز طواف بخواند حائض گرديد اگر وقت وسعت دارد صبر كند تا پاك شود و نماز طواف را بخواند و بقيه اعمال عمره تمتع را انجام بدهد و چنانچه وقت تنگ باشد سعي و تقصير عمره تمتع را انجام بدهد و بعد از آن براي حج تمتع محرم شود و بعد از طواف حج يا قبل از آن نماز طواف عمره تمتع را بخواند و بقيه اعمال را انجام بدهد.

مساله (211): نماز طواف واجب را با نماز جماعت يوميه خواندن مشكل است.

مستحبات نماز طواف

مستحب است در نماز طواف چنانكه گفته شد بعد از حمد در ركعت اول سوره «توحيد» و در ركعت دوم سوره «جَحّد» را بخواند. و پس از نماز، حمد و ثناي الهي را بجا آورده و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد و از خداوند عالم طلب قبول نمايد و بگويد:

«اَللّهُمَّ تَقَبَّل مِنِّي وَ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ العَهدِ مِنّي. اَلحَمدُلِلّهِ بِمَحامِدِه كُلّها عَلي نَعْمائِهِ كُلِّها

ص: 786

حَتي يَنتَهي الحَمدُ إلي مَا يُحِبُّ وَ يَرضي، اَللّهُمَّ صلِّ عَلي مُحَمدٍ وَ تَقَبَّل مِنَّي وَ طهّر قَلبِي وَزَكَ عَمَلي».

و در روايت ديگر است:

«اَللّهُمَّ ارْحَمْني بِطاعَتِي إيّاكَ وَ طاعَهِ رَسولِكَ صَلّي اللهُ عَليهِ وَ آلِهِ وَ سَلّمَ اللّهُمّ جَنّبني أن أتعَدّي حُدُودَكَ وَ اجعَلِني مِمّنْ يُحِبُّكَ وَ يُحِبُّ رَسولَكَ وَ مَلائِكَتَكَ وَ عِبادَكَ الصّالحين».

و در بعضي از روايات است كه حضرت امام صادق عليه السلام بعد از نماز طواف به سجده رفته و چنين مي گفت:

«سَجَدَ لَكَ وَجْهِيَ تَعَبّداً وَ رِقاً لا إله إلا أنتَ حَقّاً حَقّاً الاولُ قَبلَ كُلّ شَي ءٍ وَ الآخِرُ بَعدَ كُلِّ شي ءٍ وَ ها أنا ذا بَينَ يَدَيْكَ ناصِيَتي بِيَدِكَ فاغفِر لي إنّهُ لا يَغفِرُ الذَّنبَ العَظيِمَ غَيرُكَ فَاغفِر لي فإنّي مُقِرٌّ بِذُنُوبي وَ لا يَدفَعُ الذَّنبَ العَظيمَ غَيرُكَ».

و بعد از سجده روي مبارك آن حضرت از گريه چنان بود كه گويا در آب فرو رفته باشد.

مستحب است بعد از فراغ از نماز طواف و پيش از سعي به نزد چاه «زمزم» رفته يك يا دو دلو آب بكشد و آن را بياشامد و به سر و پشت و شكم خود بريزد و بگويد:

چهارمين عمل از اعمال عمره تمتع، سعي است كه بعد از نماز طواف انجام مي شود.

واجب است بعد از نماز طواف بين صفا و مروه كه دو كوه معروفند سعي كند، و مراد از سعي آن است كه از كوه صفا برود به مروه و از مروه برگردد به صفا.

مساله (212): واجب است سعي بين صفا و مروه هفت مرتبه باشد كه به هر مرتبه شوط گويند،

ص: 787

به اين معني كه از صفا به مروه رفتن يك شوط است و از مروه به صفا برگشتن نيز يك شوط است.

مساله (213): واجب است اول از صفا شروع كند و بايد در دور هفتم به مروه ختم شود، و اگر از مروه شروع كند هر وقت فهميد بايد اعاده كند، و اگر در بين سعي بفهمد بايد از سر بگيرد و از صفا شروع كند.

مساله (214): احتياط آن است كه ابتدا كند از جزء اول صفا و از آنجا شروع به سعي كند، و در صورتي كه روي كوه برود و همانطور به نحو متعارف سعي كند كفايت مي كند.

مساله (215): در سعي ما بين صفا و مروه جايز است سواره و بر روي محمل، چه در حال اختيار و چه با عذر لكن راه رفتن افضل است.

مساله (216): طهارت از حدث و خبث و ستر عورت در سعي با عدم وجود ناظر محترم معتبر نيست گرچه احوط مراعات طهارت از حدث است

مساله (217): واجب است سعي را بعد از طواف و نماز آن بجا آورد، و اگر عمداً پيش از آنها بجا آورد بايد بعد از طواف و نماز آن را اعاده كند

مساله (218): اگر از روي فراموشي مقدم بدارد سعي را بر طواف اقوي آن است كه آن را اعاده كند و همچنين است اگر از روي ندانستن مساله مقدم بدارد.

مساله (219): اگر بين صفا و مروه را دو طبقه يا چند طبقه كنند و تمام طبقات بين دو كوه باشد از هر طبقه جايز است سعي كند گرچه احوط سعي از همان راهي است

ص: 788

كه از اول متعارف بوده.

مساله (220): اگر طبقه زير زميني درست شد و كوه صفا و مروه ريشه دار بود و سعي بين آن در واقع شد صحيح است علي الظاهر، و احوط سعي از طبقه روي زميني است.

مساله (221): واجب است در وقت رفتن به طرف مروه متوجه به آنجا، و وقت رفتن رو به صفا متوجه به آن باشد، پس اگر عقب عقب برود يا پهلو را به طرف صفا يا مروه كند و برود باطل است، لكن نگاه كردن به چپ و راست بلكه گاهي به پشت سر اشكال ندارد.

مساله (222): جايز است به جهت استراحت و رفع خستگي، نشستن يا خوابيدن بر صفا يا مروه، و همينطور جايز است نشستن يا خوابيدن بين آنها براي رفع خستگي و لازم نيست عذري داشته باشد بنابر اقوي.

مساله (223): جايز است تاخير سعي از طواف و نماز آن براي رفع خستگي يا تخفيف گرمي هوا، و جايز است بدون عذر تاخير بيندازد تا شب گرچه احتياط در تأخير نينداختن است.

مساله (224): جايز نيست تأخير انداختن تا فردا بدون عذري از قبيل مرض.

مساله (225): سعي از عبادات است و بايد آن را با نيت خالص براي فرمان خداي تعالي بياورد.

مساله (226): سعي مثل طواف ركن است و حكم ترك آن را روي عمد يا سهو چنان است كه در طواف گذشت.

مساله (227): زياد كردن در سعي بر هفت مرتبه از روي عمد موجب باطل شدن آن است به تفصيلي كه در طواف گذشت.

مساله (228): اگر از روي فراموشي زياد كند بر سعي چه كمتر از يك

ص: 789

مرتبه يا بيشتر سعي او صحيح است، و بهتر آن است كه زائد را رها كند، گرچه بعيد نيست كه بتواند آن را به هفت مرتبه برساند.

مساله (229): اگر سعي را سهواً كم كند واجب است آن را اتمام كند هر وقت يادش بيايد و اگر به وطن خود مراجعت كرده و براي او مشقت ندارد بايد مراجعت كند، و اگر نمي تواند يا مشقت دارد بايد نائب بگيرد.

مساله (230): اگر كمتر از يك مرتبه سعي كرد و بقيه را فراموش كرد بياورد، احتياط واجب آن است كه سعي را از سر بگيرد، و اگر بعد از تمام كردن يك مرتبه يا بيشتر فراموش كرد به هفت مرتبه برساند جايز است از همانجا سعي را تمام كند، لكن احتياط آن است كه اگر چهار مرتبه را تمام نكرده تمام كند و از سر بگيرد.

مساله (231): با تمام كردن سعي حلال نمي شود بر او آنچه حرام شده بود به واسطه احرام.

مساله (232): اگر فراموش كرد بعض سعي را در عمره تمتع پس به گمان اينكه اعمال عمره تمام شده از احرام خارج شد و بعد از آن نزديكي با زنان كرد واجب است برگردد و سعي را تمام كند، و احتياط واجب آن است كه يك گاو براي كفاره ذبح كند.

مساله (233): اگر فراموش كرد بعض سعي را در عمره تمتع و تقصير كرد به بعد از آن نزديكي با زنان كرد احتياط واجب آن است كه به دستور مساله سابق عمل كند، بلكه احتياط واجب آن است كه در اين دو حكم سعي در غير عمره تمتع را نيز

ص: 790

ملحق به تمتع كند در كفاره و اتمام.

مساله (234): اگر شك كند در عدد رفت و آمدها بعد از تقصير اعتنا نكند، و اگر شك كند بعد از آنكه از عمل فارغ شد و منصرف شد اشكال ندارد و محكوم به صحت است.

مساله (235): اگر بعد از فارغ شدن از سعي يا از هر دوري شك در درست آوردن آن كند اعتنا نكند وسعيش صحيح است، و همين طور اگر در بين رفت و آمد شك در صحيح بجا آوردن جزء پيش كند اعتنا نكند.

مساله (236): اگر در مروه شك كند هفت دفعه رفت و آمد كرده يا زيادتر مثل اينكه شك كند بين هفت و نه اعتنا نكند، و اگر قبل از رسيدن به مروه شك كند كه اين دور هفت است يا كمتر ظاهراً سعي او باطل است، و همچنين است هر شكي كه به كمتر از هفت تعلق بگيرد، مثل شك بين يك و سه و يا دو و چهار و هكذا.

مساله (237): اگر طواف را در روزي بجا آورد و روز بعد شك كرد كه سعي كرده است يا نه بعيد نيست بنا گذارد بر اينكه بجا آورده است و اگر بعد از تقصير شك كند كه سعي را بجا آورده است يا نه؟ لازم نيست سعي كند.

مساله (238): كسي كه مي دانسته بايد هفت مرتبه بين صفا و مروه سعي كند و با همين نيت از صفا شروع كرده ولي رفت و برگشت را يك مرتبه حساب كرده و در نتيجه چهارده مرتبه سعي نموده احتياط آن است كه سعي را اعاده كند اگر چه

ص: 791

اقوي كفايت همان سعي است.

مساله (239): كسي كه بعد از ظهر، طواف و نماز را به جا مي آورد و سعي را شب انجام مي دهد اگر بدون تأخير عرفي سعي در شب واقع شود مانع ندارد و احتياط آن است كه تا شب تأخير نيندازد اگر چه اقوي كفايت است.

مساله (240): سعي در طبقه فوقاني اگر محرز نيست كه بين صفا و مروه است، جايز نيست.

مسائل سعي

مساله (241): اگر از روي اشتباه و يا ندانستن مساله سعي خود را از مروه شروع و به صفا ختم كرد و بعداً متوجه شد بايد سعي را اعاده كند و اگر تقصير نكرده تقصير كند.

مساله (242): اگر در بين سعي خود سعي را براي خوردن آب يا خريدن چيزي كه قطع كرد در صورتي كه سعي را مجدداً از همان نقطه يا محاذي آن تمام كرد صحيح است.

مساله (243): زنهايي در عادت ماهانه خود مي باشند و همچنين اشخاص ديگري كه محدث هستند مي توانند سعي را انجام بدهند.

مساله (244): كسي كه پس از مراجعت از مكه متوجه شد كه سعي را باطل انجام داده و يا اصلاً انجام نداده است و براي او شخصاً بازگشت و انجام آن مشكل است لازم است براي انجام آن نائب بگيرد.

مساله (245): چون سعي در هر شوط بايد از اول صفا شروع و به اول مروه ختم شود لذا آنها كه مريض ها و افراد پير و ناتوان را با چرخ مي برند و برمي گردانند بايد اين موضوع را مراعات كنند.

مساله (246): كسي كه سعي را فراموش كرده و تقصير

ص: 792

كرد از احرام خارج شده است و هر وقت يادش آمد سعي را بجا بياورد.

مستحبات سعي

مستحب است بعد از فراغ از نماز طواف و پيش از سعي به نزد چاه زمزم رفته مقداري از آب آن بياشامد و به سر و پشت و شكم خود بريزد و بگويد:

«اَللّهُمَّ اجْعَلهُ عِلْماً نافِعاً وَ رِزْقاً واسِعاً وَ شِفاءاً مِنْ كُلِّ داءٍ وَ سُقمٍ».

پس از آن به نزد حجرالاسود بيايد، و مستحب است از دري كه محاذي حجرالاسود است به سوي صفا متوجه شود و با آرامي دل و بدن بالاي صفا رفته و به خانه كعبه نظر كند و به ركني كه حجرالاسود در او است رو نمايد و حمد و ثناي الهي را بجا آورد و نعمتهاي الهي را به خاطر بياورد آنگاه اين اذكار را بگويد:

«الله أكبر» هفت مرتبه.

«الحمدلله» هفت مرتبه.

«لاإله إلاالله» هفت مرتبه.

«لا إلهَ إلا الله وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ المُلكُ وَ لَه الحَمدُ، يُحيي وَ يُميتُ، وَ يُميتُ وُ يُحيي، وَ هُو حَيٌّ لا يَموُتُ، وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَي ءٍ قَديرٌ»

سه مرتبه.

پس صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد، پس بگويد:

«الله أكبرُ عَلي ما هَدانا، اَلحَمدُلله عَلي ما أولانا، وَ الْحَمدُ للهِ الحَيِّ القَيّوم، وَ الْحَمدُ للهِ الحَيِّ القَيّوم، وَ الْحَمدُ للهِ الحَيِّ الدائِمِ»

سه مرتبه.

پس بگويد:

«أشهَدُ أنْ لا إله إلا الله، وَ أشهَدُ أنَّ مُحمَداً عَبدُهُ وَ رَسولُهُ لا نَعبُدُ إلاَّ إيّاه مُخلِصينَ لَهُ الدّين وَ لَو كَرِهَ الْمُشرِكونَ»

سه مرتبه.

پس بگويد:

«اللّهُمَّ إنّي أسألُكَ العَفوَ وَ الْعافِيَه وَ الْيَقينَ في الدُّنيا وَ الآخِرَهِ»

سه مرتبه.

پس بگويد:

ص: 793

اَللّهُمَّ آتِنا فِي الدُّنيا حَسَنَه وَ فِي الآخِرَه حَسَنَه، وَ قِنَا عَذابَ النّار»

سه مرتبه.

پس بگويد:

«الله أكبر» صد مرتبه.

«لا إله إلا الله» صد مرتبه.

«الحمد لله» صد مرتبه.

«سبحان الله» صد مرتبه.

پس بگويد:

«لا إله إلا اللهُ وَحدَهُ، وَحدَهُ، أنْجَزَ وَعدَهُ، وَ نَصَرَ عَبدَهُ، وَ غَلَبَ الأحزابَ وَحدَهُ، فَلَهُ المُلكُ وَ لَهُ الحَمدُ وَحدَهُ، اَللّهُمَّ بارِكَ لِي فِي المَوتَ وَ فيما بَعدَ الموتِ، اَللّهمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنْ ظُلمَه القَبرِ، وَ وَحشَتِهِ، اللّهمَّ أظِلَّني فِي ظِلِّ عَرشِكَ يَومَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلُّكَ».

و بسيار تكرار كند سپردن دين و نفس و أهل و مال خود را به خداوند عالم. پس بگويد:

«أسْتَودِعُ الله الرَّحمنِ الرَّحيمَ، اَلَّذي لا تَضيعُ وَ دائِعُهُ، ديني و نَفَسي وَ أهْلي، اللّهُمَّ استَعْمِلنْي عَلي كِتابِكَ وَ سُنَّه نَبِيِّكَ، وَ تَوَّفَني عَلي مِلَّتِهِ وَ أعِذْني مِنَ الفِتنَهِ».

پس بگويد:

«الله أكبر» سه مرتبه.

پس دعاي سابق را دو مرتبه تكرار كند، پس يكبار تكبير بگويد و باز دعا را اعاده نمايد و اگر تمام اين عمل را نتواند انجام دهد هر قدر كه مي تواند بخواند.

و مستحب است كه رو به كعبه نمايد و اين دعا را بخواند:

«اَللّهمَّ اغْفِرْ لِي كُلَّ ذَنْبٍ أذنَبتُهُ قَطُّ، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدُ عَلَيَّ بِالمَغفِرَةِ، فَإنَّكَ أنتَ الغَفورُ الرَّحيمُ، اَللّهمَّ افْعَلْ بِي ما أنتَ أهلُهُ، فَإنَّكَ إنْ تَفعَل بي ما أنتَ أهلُهُ تَرْحَمْني، وَ إنْ تُعَذّبْني فَأنتَ غَنشيٌّ عَن عَذابي، وَ أنَا مُحتاجٌ إلي رَحمَتِكَ، فَيا مَن أنَا مُحتاجٌ إلي رَحمَته ارحَمني، اللّهمَّ لا تَفعَلْ بي مَا أنا أهلُهُ، فإنَّكَ إنْ تَفْعَلْ بي مَا أنَا اهلُهُ، تُعَذّبْني وَ لَم تَظْلِمْني، أصْبَحْتُ أتقي

ص: 794

عَدْلَكَ وَ لا أخافُ جَوْرَكَ، فَيا مَنْ هوَ عَدْلٌ لا يَجوُرُ ارْحَمْني».

پس بگويد:

«يا من لا يَخيبُ سائِلُهُ وَ لا يَنفُدُ نائِلُهُ، صَلِّ عَلي مُحَمدٍ وَ آلِ مُحَمدٍ وَ اْعِذْني مِنَ النّارِ بِرَحمَتِكَ».

و در حديث شريف وارد شده است هركس كه بخواهد مال او زياد شود ايستادن بر صفا را طول دهد و هنگامي كه از صفا پايين مي آيد بر پله چهارم بايستد و متوجه خانه كعبه شود و بگويد:

«اَللّهمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنْ عًذابِ القَبرِ، وَ فِتنَتِهِ وَ غُربَتِهِ وَ وَحشَتِهِ وَ ظُلمَتِهِ وَ ضَيقِهِ وَ ضنَكِهِ، اللّهمَّ أظِلّني في ظِلِّ عَرشِكَ يَومَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلُّكَ»

پس از پله چهارم پايين رود و احرام را از روي كمر خود بردارد و بگويد:

«يا رَبَّ العَفوِ يا مَنْ أمَرَ بِالعَفوِ، يا مَنْ هُوَ أوْلي بِالعَفوِ، يا مَن يُثيبُ عَلَي العَفو، العَفو، العَفو يا جوادُ يا كريمُ يا كريمُ يا قريبُ يا بعيدُ، اُرْدُدْ عَليَّ نِعمَتَكَ وَ اسْتَعْمِلْني بِطاعَتِكَ وَ مَرضاتِكَ».

و مستحب است پياده سعي نمايد و از صفا تا به مناره ميانه راه رود واز آنجا تا علامتي كه براي آن به كار برده شده و مشخص است مانند شتر تند رود و اگر سوار باشد اين حد را في الجمله تند نمايد و از آنجا تا به مروه نيز ميانه رود و در وقت برگشتن نيز به همان ترتيب مراجعت نمايد و از براي زنها هر وله نيست و مستحب است در هنكامي كه مي رسد به مناره ميانه بگويد:

«بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ، وَ اللهُ أكبرُ، وَ صَلّي اللهُ عَلي مُحَمدٍ وَ أهلِ بَيتِهِ، اللّهمَّ اغْفِرْ وَ

ص: 795

ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، إنَّكَ أنتَ الأعَزُّ الأجَلُّ الأكرَمُ، وَ اهْدِني لِلّتي هِيَ أقوَم، اللّهمَّ إنَّ عَمَلي ضعيفٌ فَضاعِفهُ لي وَ تَقَبّلْهُ مِنّي، اللّهمَّ لَكَ سَعْيي وَ بِكَ حَولي وَ قُوَّتي، مِنّي عَمَلي يا مَن يَقبَلُ عَمَل الْمُتَّقينَ».

و همين كه از محل بازار عطاران گذشت بگويد:

«يا ذَا المنِّ وَالْفّضْلِ وَ الكَرَمِ وَ النَّعماءِ وَ الجُود، اغْفِرْ لي ذُنوبي إنّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاّ أنتَ».

و هنگامي كه به مروه رسيد برود بالاي آن و بجا آورد آنچه را كه در صفا بجا آورد و بخواند دعاهاي آنجا را به ترتيبي كه ذكر شد.

و پس از آن بگويد:

«اللّهمَّ يّا مَن أمَرَ بَالعَفوِ يا مَنْ يُحِبُّ العَفوَ يا مَن يُعْطي عَلَي العَفوِ يا مَن يَعفُو عَلي العَفوِ يا رَبَّ العَفوِ العَفوَ العَفوَ».

و مستحب است در گريه كردن كوشش كند و خود را به گريه وادارد و در حال سعي دعا بسيار كند و بخواند اين دعا را:

«اَللّهمَّ إنّي أسألُكَ حُسْنَ الظَّنِّ بِكَ عَلي كُلِّ حالٍ وَ صِدقَ النِّيَّهِ فِي التَّوَكُّلِ عَلَيكَ».

تقصير

پنجمين عمل از اعمال عمره تمتع كه آخرين عمل آن نيز هست تقصير است.

به اين معني كه واجب است بعد از آنكه «سعي» كرد «تقصير» كند يعني قدري از ناخنها يا قدري از موي سر يا شارب يا ريش را بزند و بهتر آن است كه اكتفا به زدن ناخن نكند و از موي قدري بزند بلكه موافق احتياط است.

و تراشيدن سر در تقصير كفايت نمي كند بلكه حرام است.

اين عمل نيز از عبادات است و بايد با نيت پاك و خالي از قصد غير اطاعت

ص: 796

خدا بجا بياورد و اگر ريا كند موجب باطل شدن عمره اش مي شود مگر آنكه جبران كند.

مساله (247): اگر تقصير را فراموش كند تا وقتي كه احرام حج را ببندد عمره اش صحيح است و بنابر احتياط واجب يك گوسفند فديه بدهد.

مساله (248): اگر عمداً تقصير را تا احرام بستن به حج ترك كند عمره او باطل مي شود بنابر اقوي و ظاهراً حج او حج افراد شود و احتياط واجب آن است كه پس از تمام كردن حج افراد عمره مفرده بجا آورد و در سال بعد حج را اعاده كند.

مساله (249): در عمره تمتع طواف نساء واجب نيست و اگر بخواهد احتياط كند طواف و نماز آن را رجاءاً بجا بياورد.

مساله (250): بعد از آنكه شخص محرم تقصير كرد غير از تراشيدن سر هر چه بر او به واسطه احرام حرام شده بود حلال مي شود حتي نزديكي با زنان.

مساله (251): در تقصير كندن مو كافي نيست بلكه ميزان كوتاه كردن است به هر وسيله اي كه باشد و اكتفا به كوتاه كردن موي زير بغل و نحو آن مشكل است واحوط در تقصير گرفتن ناخن يا چيدن ريش يا شارب يا موي سر است.

مساله (252): بعد از انجام عمره تمتع و قبل از حج تمتع نبايد عمره مفرده بجا آورده شود ولي اگر بجا آورند صحت عمره مفرده محل اشكال است اما براي عمره و حج تمتع اشكالي ايجاد نمي شود.

مساله (253): بين عمره تمتع و حج تمتع تراشيدن سر جايز نيست و از ماشين كردن آن نيز اگر مثل تراشيدن باشد علي الاحوط

ص: 797

بايد اجتناب شود.

مساله (254): پس از انجام عمره تمتع يا عمره مفرده و قبل از احرام حج در اين فاصله براي خدمه كاروانهاي حج كه به عرفات و مني براي ديدن چادرها و انجام كارهاي ديگر مي روند و يا به جده مي روند و همچنين براي افراد ديگري كه مي خواهند از مكه خارج شوند، خروج جايز است به شرط اينكه مطمئن باشند كه براي احرام حج – كه از مكه بايد محرم شوند – مي توانند به مكه برگردند و نيز سعي كنند كه برگردند.

جواز تبدل حج تمتع به حج افراد

همانطوري كه قبلاً گفته شد وظيفه كساني كه وطن آنها شانزده فرسخ يا بيشتر از مكه فاصله دارد انجام حج تمتع است و كساني كه فاصله آنها از مكه از اين مقدار كمتر است بايد حج افراد بجا بياورند ولي در مواردي حج تمتع به حج افراد متبدل مي شود و در حج افراد عمره بعد از حج است.

1) شخصي كه احرام عمره تمتع بسته ولي براي او عذري پيش آمده كه دير وقت وارد مكه شده بطوري كه اگر بخواهد اعمال عمره را – كه قبلاً ذكر شد – انجام بدهد به وقوف به عرفات نمي رسد يا خوف آن دارد كه نرسد در اين صورت بايد به حج افراد عدول كند و پس از بجا آوردن حج عمره مفرده بجا مي آورد و حج او صحيح و كافي از حجه الاسلام است.

2) زني كه احرام عمره تمتع را در ميقات (مسجد شجره مثلاً) بست و وقتي وارد مكه شد به واسطه حيض يا نفاس نتوانست طواف بجا بياورد و اگر صبر كند تا

ص: 798

پاك شود وقت وقوف به عرفات مي گذرد يا خوف آن را دارد كه بگذرد در اين صورت عدول به حج افراد مي كند و پس از اعمال حج عمره مفرده مي آورد و حج او صحيح و كافي از حجه الاسلام است.

3) اگر بدون احرام وارد مكه شد و نبستن احرام به واسطه عذري بوده و وقت هم تنگ است كه ممكن نيست به ميقات برود و براي عمره تمتع احرام ببندد و آن را بجا بياورد در اين مورد بايد در مكه احرام حج افراد ببندد و بعد از انجام حج عمره مفرده بجا بياورد.

4) اگر از روي عمد و بي جهت احرام براي عمره تمتع نبسته و عمره تمتع را انجام نداده و فعلاً وقت براي انجام عمره تمتع تنگ شده احتياط واجب آن است كه حج افراد بجا بياورد و پس از آن عمره مفرده و در سال ديگر حج را اعاده كند.

5) كسي كه محرم شد به احرام عمره تمتع از حج واجب است و در وقت احرام بستن علم پيدا كند كه اگر بخواهد عمره تمتع بجا بياورد به وقوف عرفات نمي رسد مي تواند از اول محرم بشود به حج افراد و آن را بجا بياورد و پس از آن عمره مفرده بجا آورد و عملش صحيح است.

6) كسي كه وظيفه ي او حج تمتع است و در وقت احرام بستن علم پيدا كند كه اگر بخواهد عمره ي تمتع بجا بياورد به وقوف عرفات نمي رسد مي تواند از اول محرم بشود به حجّ افراد و آن را بجا بياورد و پس از

ص: 799

آن عمره ي مفرده بجا آورد و عملش صحيح است.

7) اگر زن در ميقات علم دارد كه به واسطه عادت ماهانه نمي تواند اعمال عمره را ظاهراً انجام دهد و اگر انجام بدهد به وقوف نمي رسد بايد از اول به حج افراد محرم شود.

مساله (255): مراد از تنگي وقت در مساله هاي پيش خوف نرسيدن به وقوف اختياري عرفه است كه از ظهر روز نهم ذي الحجه است تا غروب.

اعمال حج تمتع و احكام آن

حج تمتع

حج تمتع كه بعد از عمره تمتع بجا آورده مي شود مركب از 13 عمل است و آنها به طور اختصار به اين ترتيب است:

1) احرام در مكه معظمه

2) وقوف در عرفات

3) وقوف در مشعرالحرام

4) رمي «جمره عقبه» (در «جمره عقبه» سنگ انداختن)

5) قرباني كردن در مني

6) حلق يا تقصير (تراشيدن سر يا كوتاه كردن موي)

7) طواف حج

8) دو ركعت نماز طواف حج

9) سعي بين صفا و مروه

10) طواف نساء

11) نماز طواف نساء

12) بيتوته در مني (شب را به روز آوردن در مني)

13) رمي جمرات سه گانه

اين كه ذكر گرديد فهرست حج تمتع است و اما شرح آن به اين تفصيل است كه:

واجب است بر مكلف كه بعد از تمام كردن اعمال عمره تمتع براي انجام حج تمتع احرام ببندد و محرم شود و وقت اين احرام وسعت دارد و تا وقتي است كه بتواند وقوف اختياري عرفه كه روز نهم ذي الحجه از ظهر تا غروب است را درك كند و از اين وقت نمي تواند عقب بيندازد.

مساله (256): اگر دو جامه احرام را بپوشد

ص: 800

و حج تمتع را نيت كند و «لبيك» هاي واجب را به طوري كه در احرام عمره تمتع ذكر شد بگويد محرم مي شود و امور زائد بر اينها لازم نيست و پوشيدن جامه احرام براي مردان است اما زنان در همان جامه ها معمول خود مي توانند احرام ببندند.

مسائل احرام حج تمتع

مساله (257): نيت بايد خالص براي اطاعت خداوند باشد و ريا موجب بطلان عمل است.

مساله (258): تمام چيزهايي كه در محرمات احرام عمره بيان شد بي تفاوت در اين احرام هم حرام است و آنچه كه كفاره داشت كفاره دارد به همان ترتيب.

مساله (259): كسي كه از عمره تمتع خارج شد – چنانكه گفتيم – اگر اطمينان داشته باشد كه مي تواند به مكه برگردد و براي اعمال حج محرم شود مي تواند از مكه خارج شود به جده يا به عرفات و مني و غيره برود و اگر بدون اين اطمينان نيز خارج شد ولي برگشت و احرام بست و حج بجا آورد عملش صحيح است.

مساله (260): مستحب است كه در روز ترويه (هشتم ذي الحجه) احرام ببندد.

مساله (261): محل احرام حج شهر مكه است هر جاي آن كه باشد هر چند در محله هاي تازه ساز ولي مستحب است در مسجدالحرام يا در مقام ابراهيم عليه السلام يا حجر اسماعيل عليه السلام واقع شود و در ساختمان هايي كه از محلات مكه نيست يا شك داشته باشد كه از محلات مكه است يا نه احرام بستن كفايت نمي كند.

مساله (262): اگر احرام بستن را فراموش كند و به عرفات و مني برود واجب است كه به مكه برگردد

ص: 801

و احرام ببندد و اگر به واسطه تنگي وقت ممكن نشد يا عذر ديگر در بين بود از همان جا كه هست محرم شود.

مساله (263): اگر يادش بيايد كه احرام نبسته مگر بعد از تمامي اعمال حجش صحيح است.

مساله (264): جاهل به مساله اگر احرام نبندد در حكم كسي است كه به واسطه فراموشي احرام نبسته.

مساله (265): اگر كسي از روي علم و عمد احرام را تا زمان فوت وقوف به عرفه و مشعر ترك كند حج او باطل است.

مستحبات احرام حج تا وقوف به عرفات

اموري كه در احرام عمره مستحب بود در احرام حج نيز مستحب است و پس از اينكه شخص، احرام بسته و از مكه بيرون آمد همين كه بر أبطح مشرف شود به آواز بلند تلبيه بگويد، و چون متوجه مني شود بگويد:

«اَللّهمَّ إيّاكَ أرجُو و إيّاكَ أدعُو فَبَلِّغني أمَلِي و أصْلِحْ لِي عَمَلِي».

و با تن و دل آرام با تسبيح و ذكر حق تعالي برود و چون به مني رسيد بگويد:

«اَلحمدُ للهِ الّذي أقْدَمَنيِها صالِحاً في عِافِيَهٍ وَ بَلَّغْني هذا المَكانِ».

پس بگويد:

«اَللّهمَّ هذهِ مِني وَ هِي مِمّا مَنَنَتَ بِهِ عَلَينا مِنَ المناسِكِ فَأسألُكَ أن تَمُنَّ عَليّ بِما مَنَنتَ عَلي أنبِيائِكَ فَإنِّمَا أنا عَبدُكُ أنا عَبدُكُ أنا عَبدُك وَ في قَبضَتِكَ».

و مستحب است شب عرفه را در مني بوده و به اطاعت الهي مشغول باشد، و بهتر آن است كه عبادات و خصوصاً نمازها را در مسجد خيف بجا آورد، و چون نماز صبح را خواند تا طلوع آفتاب تعقيب گفته پس به عرفات روانه شود، و اگر خواسته باشد بعد از طلوع صبح روانه شود مانعي

ص: 802

ندارد، ولي سنت آن است تا آفتاب طلوع نكرده از وادي محشر رد نشود و روانه شدن پيش از صبح مكروه است و چون به عرفات متوجه شود اين دعا را بخواند:

«اَللّهمَّ إلَيكَ صَمَدتُ وَ إيّاكَ أعتَمدتُ وَ وَجهَكَ أرَدتُ، أسَألكَ أنْ تُبارِكَ لي في رِحلَتي وَ أنْ تَقْضيَ لي حاجَتي وَ أنْ تَجعَلَني مَمَّنْ تُباهي به اليَومَ مَن هُوَ أفضلُ مِنّي».

وقوف در عرفات

دومين عمل از اعمال سيزده گانه حج تمتع وقوف در عرفات است

به اين معنا كه واجب است در «عرفات» كه محلي است معروف و محدود به حدود معروفه به قصد قربت و خالص مثل ساير عبادات «وقوف» كند و منظور از «وقوف» بودن در آن مكان است چه سواره و چه پياده يا نشسته يا خوابيده يا در حال راه رفتن و به هر حال كه باشد كافي است.

مساله (266): به احتياط واجب لازم است از بعد از زوال روز نهم تا غروب شرعي كه وقت نماز مغرب است در عرفات باشد و جايز نيست كه تأخير بيندازد و در وقت عصر بيايد توقف كند.

مساله (267): بودن در مجموع بعد از ظهر تا مغرب گرچه واجب است – چنانكه گذشت ولي تمام اين مدت ركن نيست كه به ترك آن حج باطل شود. آنچه در وقوف ركن است «مسماي وقوف» است به اين معنا كه بودن در عرفات صدق كند هر چند خيلي كم مثل يك دقيقه يا دو دقيقه باشد بنابراين اگر هيچ به عرفات نرود و در آنجا اصلاً حضور پيدا نكند ركن را ترك كرده است پس اگر مقدار كمي توقف كند و برود هر چند

ص: 803

گناه كرده ولي حج او صحيح است.

مساله (268): اگر در عرفات بود و تمام وقت را خواب يا بي هوش بوده بدون آنكه قبلاً قصد وقوف كرده باشد وقوف او باطل است

مساله (269): اگر از روي علم و عمد وقوف ركني را ترك كند يعني در هيچ جزء از بعد از ظهر تا مغرب در عرفات نباشد حجش باطل است و وقوف در شب عيد كه وقوف اضطراري است در اين فرض كفايت نمي كند.

مساله (270): اگر كسي عمداً پيش از غروب شرعي از عرفات كوچ كند و از حدود عرفات بيرون رود چه اينكه تا دم شود و پيش از غروب برگردد و چه اينكه برنگردد كفاره آن يك شتر است كه بايد در راه خدا در روز عيد قربان در هر جا كه بخواهد قرباني كند و احتياط مستحب آن است كه در مني قرباني كند و اگر متمكن از قرباني نباشد هيجده روز روزه بگيرد و احتياط واجب آن است كه پشت سر هم روزه بگيرد.

مساله (271): اگر سهواً از عرفات كوچ كرد و بيرون رفت پس اگر يادش آمد بايد مراجعت كند و اگر مراجعت نكرد گناهكار است و بايد همان كفاره را كه در مساله قبل گفته شد ادا كند و همچنين است حكم در صورت ندانستن مساله.

مساله (272): اگر كسي به واسطه عذري مثل فراموشي و تنگي وقت و غير آن از ظهر روز نهم تا غروب شرعي نتوانست در عرفات حضور پيدا كند و هيچ جزئي از اجزاء زمان وقوف را درك نكرد و به اصطلاح وقوف اختياري عرفات را كه توضيح داده

ص: 804

شد درك نكرد – درك وقوف اضطراري عرفه يعني وقوف در عرفات در مقداري از شب عيد هر چند كه اندك باشد – براي او كافي است.

مساله (273): اگر كسي به واسطه عذري در روز نهم از ظهر تا غروب اصلاً وقوف نكرد چنانكه گفته شد لازم است وقوف اضطراري عرفات كه وقوف در مقداري از شب عيد تا طلوع فجر است را انجام بدهد و اگر اين وقوف را نيز عمداً ترك كرد حج او باطل است هر چند وقوف به مشعر را درك كند.

مساله (274): اگر كسي به واسطه عذر از قبيل فراموشي يا عذر ديگر وقوف اختياري عرفات را ترك كرد و نيز براي خاطر عذري كه پيش آمد وقوف اضطراري عرفات را كه وقوف در مقداري از شب عيد است را درك نكرد اگر وقت اختياري مشعر را كه توضيح داده خواهد شد درك كند حج او صحيح است.

مستحبات وقوف به عرفات

در وقوف به عرفات چند چيز مستحب است:

1) با طهارت بودن در حال وقوف.

2) غسل نمودن و بهتر آن است كه هنگام ظهر باشد.

3) آنچه موجب تفرق حواس است از خود دور سازد تا آنكه قلب او متوجه جناب اقدس الهي گردد.

4) نسبت به كاروانهايي كه از مكه مي آيند وقوف شخص در طرف دست چپ كوه واقع گردد.

5) وقوف او در پايين كوه و در زمين همواره بوده باشد و بالا رفتن كوه مكروه است.

6) در اول وقت، نماز ظهر و عصر را به يك اذان و دو اقامه بجا آورد.

7) قلب خود را به حضرت حق جل و علا متوجه ساخته

ص: 805

و حمد الهي و تهليل و تمجيد نموده و ثناي حضرت حق را بجا آورد، پس از آن صد مرتبه:

«الله أكبر» و صد مرتبه: سوره «توحيد» را بخواند و آنچه خواهد دعا نمايد و از شيطان رجيم به خدا پناه ببرد و اين دعا را نيز بخواند:

«اَللّهمَّ رَبَّ المَشاعَرِ كُلِّها فُكَّ رَقَبَتي مِنَ النّارِ، وَ أوْسِعْ عَليَّ مِن رِزقِكَ الحَلالِ، وَ أدْرَأْ عَنّي شَرّ فَسَقَه الجنِّ وَ الانسِ، اللّهُمَّ لا تَمْكُرْ بي وَ لاَ تَخدَعِني وَ لا تَستَدرِجني يا أسمَعَ السّامِعينّ وَ يا أبصَرَ النّاظِرينَ وَ يا أسرَعَ الحاسِبِين وَ يا أرحَمَ الراحِمِينَ أسالُكَ أن تُصَلِّيَ عَلي مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحمّدٍ وَ أن تَفعَلَ بي كَذا وَ كَذا».و به جاي كذا و كذا حاجت خود را نام ببرد پس دست به آسمان بردارد و بگويد:

«اَللّهمَّ حاجَتي إلَيكَ الّتي إنْ أعْطَيْتَنيها لَم يَضُرّني ما مَنَعتَني وَ إنْ مَنَعتَنيها لَم يَنفَعني ما أعطَيتَني، أسألُكَ خَلاصَ رَقَبَتي مِنَ النّارِ، اللّهمَّ إنّي عَبدُكَ وَ مِلْكُ يَدِكَ، ناصِيَتي بِيَدِكَ وَ أجَلي بِعِلمِكَ، أسألُكَ أنْ تُوفّقَني لِما يُرضيكَ عَني، و أنْ تُسلّمَ مِنّي مَناسِكي الَّتي أرَيتَها خَليلَكَ إبراهيمَ صَلَواتُ الله عَلَيهِ وَ دَلَلَتَ عَلَيها نَبيِّكَ مُحَمّداً صَلّي الله عَلَيهِ وَ آلِهِ اَللّهمَّ أجعَلني مِمَّن رَضَيتَ عَمَلَهُ و أطَلتَ عُمرَهُ وَ أحيَيْتَهُ بَعدَ المَوتَ».

9) اين دعا را بخواند:

«لا إله الا اللهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ المُلكُ وَ لَهُ الحَمدُ، يُحيي وَ يَمُيتُ، وَ هُوَ حَيٌّ لا يَموتُ، بِيدِهِ الخَيرُ، وَ هُوَ عَلي كُلّ شي ءٍ قَديرٌ، اَللّهمَّ لَكَ الحَمدُ كَالّذي تَقُولُ وَ خَيراً مِمّا تَقُول وَ فَوقَ مايَقُولُ القائِلُونَ، اَللّهمَّ لَكَ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحياي

ص: 806

وَ مَمَاتي، وَ لَكَ تُراثي وَ بِكَ حَولي وَ مِنكَ قُوّتي، اللّهمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الفَقرِ وَ مِن وساوس الصّدرِ وَ مِنْ شَتاتِ الامرِ وَ مِنْ عَذابِ القَبرِ، اَللّهمَّ إنّي أسألُكَ خَيرَ اللّيلِ وَ خَيرَ النّهارَ، اَللّهمَّ اجْعَلْ فِي قَلبي نوراً وَ في سَمعي نُوراً وَ بَصري نُوراً وَ في لَحمي وَ دَمي وَ عِظامي وض عُرُوقي وَ مَقعَدي وَ مَقامي وَ مَدخَلي نُوراَ، وَ أعظِم لي نُوراً يا ربّ يَومَ أقَاكَ، إنَّكَ عَلي كُلِّ شي ءٍ قَديرٌ».و در اين روز تا مي تواند از خيرات و صدقات كوتاهي نكند.

10) آنكه كعبه را استقبال نموده و اين اذكار را بگويد:

«سبحان الله» صد مرتبه، «الله أكبر» صد مرتبه، «ماشاالله لا قوه إلا بالله» صد مرتبه، «اشهَد أنَّ لا إله إلا الله وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ المُلكُ وَ لَهُ الحَمدُ، يُحيي وَ يُميتُ، وَ يُميتُ وَ يُحيي، وَ هوَ حيَّ لا يُموتُ، بِيَدِهِ الخَيرُ وَ هوَ عَلي كُلَّ شَي ءٍ قَديرٌ» صد مرتبه.

پس از اول سوره بقره ده آيه بخواند، پس سوره توحيد سه مرتبه، و آيه الكرسي را بخواند تا آخر پس اين آيات را بخواند:

«إنَّ رَبّكُمُ اللهُ الّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأرضَ في سِتَّهِ أيّامٍ اسْتَوي عَلَي العَرشِ يُغشِي اللّيل النَّهارَ يَطلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأمرِهِ اَلا لَهُ الخَلقُ و الأمرُ تَبَاركَ اللهُ رَبُّ العالَمينَ. اُدعُوا رَبّكُمُ تَضّرعاً وَ خُفيَهً إنَّهُ لا يُحِبُّ المَعتَدينَ. وَ لا تُفسدوا في الأرض بَعدَ إصلاحِها وَ ادعُوهُ خَوفاً وَ طَمَعاً إنَّ رَحمَتض اللهِ قَريبٌ مِنَ المُحسنِينَ».

پس سوره «قل أعوذ برب الفلق» و سوره «قل اعوذ برب الناس»

ص: 807

را بخواند. پس آنچه از نعم الهي به ياد داشته باشد يكا يك ذكر نموده و حمد الهي نمايد، و همچنين بر اهل و مال و ساير چيزهايي كه حضرت حق به او تفضل نموده حمد بنمايد و بگويد:

«اَللّهُمَّ لَكَ الحَمدُ عَلي نَعمائِكَ الَّتي لا تُحصي بِعَددٍ وَ لا تُكافَأُ بِعَمَلٍ».

و به آياتي از قرآن كه در آنها ذكر حمد شده است خدا را حمد نمايد و به آياتي كه در آنها ذكر تسبيح شده است خدا را تسبيح نمايد و به آياتي كه در آنها تكبير شده است خدا را تكبير نمايد و به آياتي كه در آنها ذكر تهليل شده است خدا را تهليل نمايد و بر محمد و آل محمد عليهم السلام زياد صلوات بفرستد و به هر اسمي از اسماء الله كه در قرآن موجود است خدا را بخواند و به آنچه از اسماء الهي كه در ياد دارد خدا را ذكر كند، و به اسماء الهي كه در آخر سوره حشر موجود است خدا را بخواند و آنها عبارتند از:

«اللهُ عالمُ الغَيبِ وَ الشّهادَهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ المِلكُ القُدُّوسُ السّلامُ المؤمِنُ الْمُهَيمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ المُتَكبّرُ الخالِقُ الْبارِي ءُ الْمصَوَّرُ».

و اين دعا را بخواند:

«أسألُكَ يَا اللهُ يا رَحمانُ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ وَ أسألُكَ بِقُوّتِكَ وَ قُدرَتِكَ وَ عِزَّتِكَ وَ بِجَميعِ ما أحاطَ بِهِ علمُكَ وَ بَجَمعِكَ وَ بِأرْكانِكَ كُلِّها وَ بِحَقِّ رَسولِكَ صَلواتُ اللهِ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ بِإسمِك الأكبَرِ الأكبَرِ وَ بِاسمِكَ العظِيمِ الّذي مَنْ دَعاكَ بِهِ كانَ حَقّاً عَلَيكَ أنْ لا تُخَيّبَهُ وَ بِاسمكَ الأعظَمِ الأعظَمِ الّذي مَنْ دَعاكَ بِهِ كانَ حَقّاً عَلَيكَ أنْ

ص: 808

لا تَرُدّهُ وَ أنْ تُعطيَهُ ما سَألَ أنْ تَغفرَ لي جَميعَ ذُنُوبي فِي جَميعِ عِلمِكَ فِيّ».

و هر حاجت كه داري بخواه و از حق سبحانه و تعالي طلب كن كه توفيق حج بيابي در سال آينده و هر سال. و هفتاد مرتبه بگو:

«أسألك الجنه» و هفتاد مرتبه «أستغفر الله ربي و أتوب إليه».

پس بخوان اين دعا را:

«اَللّهمَّ فُكّنِي مِنَ النّارِ وَ أوسِعْ عَلَيّ مِنْ رِزقِكَ الحَلالِ الطّيبِ وَ أدْرَأ عَنّي شَرَّ فَسقَهِ الجِنِّ وَ الإنسِ وَ شَرَّ فَسَقِهِ العَرَبِ وَ العَجَمِ».

11) آنكه نزديك غروب آفتاب بگويد:

«اَللهمَّ إنّي أعُوذُ بِكَ مِنَ الفَقرِ وَ مِن تَشَتُّتِ الامُورِ وَ مِنْ شَرِّ ما يَحدُثُ بِاللّيلِ وَ النّهارِ، أمْسي ظُلمي مُستَجيراً بِعفوِكَ، وَ أمسي خَوفي مُستَجيراً بِأمانِكَ، وَ أمسي ذُنُوبي مُستَجيرهً بِمَغفِرتِكَ وَ أمْسي ذُلّي مُستَجيراً بعزّكَ، وَ أمْسي وَجهِيَ الفاني البالي مُستَجيراً بِوَجهِكَ الباقي، يا خَيرَ مَن سُئِلَ وَ يَا أجوَدَ مَن أعطي جَلّلْني بِرَحمَتِكَ، وَ ألْبِسني عافِيَتَك، وَاصرِفْ عَنّي شَرّ جَميعِ خَلقِكَ».

و بدان كه ادعيه وارده در اين روز شريف بسيار است و هر قدر كه ميسور باشد خواندن دعا مناسب است، و بسيار خوب است كه دراين روز دعاي حضرت سيدالشهدا عليه السلام و دعاي حضرت زين العابدين عليه السلام را كه در صحيفه ي كامله است خوانده شود و بعد از غروب آفتاب بگويد:

«اَللهمَّ لا تَجعلهُ آخِرَ العَهدِ مِن هذا المَوقِفِ، وَ ارْزُقنيهِ مِن قابلٍ أبَداً ما أبقَيتَني، وَ اقلِبنِيَ اليَومَ مُفلِحاً مُنجِحاً مُستَجاباً لي، مَرحُوماً مَغفُوراً لي، بأفضلِ ما يَنقَلِبُ بِهِ اليَومَ أحَدٌ مِن وَ فْدِكَ وَ حُجّاجِ بَيتِكَ الحَرامِ، وَ اجعَلْني اليَومَ مِن أكرَمِ وَ فْدِكَ

ص: 809

عَلَيكَ، وَ أعطِني أفضَلَ ما أعطَيتَ أحَداً مِنهُم مِنَ الخَيرِ وَ البَرَكَهِ وَ الرّحمَهِ وَ الرّضوانِ وَ المَغفِرهِ، وَ بِارِكْ لي فيما أرْجعُ إلَيهِ مِن أهلٍ أوْ مالٍ أوْ قَليل أو كَثيرٍ وَ بارِك لَهُم فِيَّ».

و بسيار بگويد:

«اَللّهمَّ أعْتِقْني مِنَ النّار».

وقوف در مشعر الحرام

سومين عمل از اعمال سيزده گانه حج تمتع وقوف در مشعر الحرام است.

به اين معني بعد از آنكه از وقوف در عرفات در مغرب شب دهم فراغت حاصل شد بايد كوچ كند و به مشعر الحرام برود كه محل معروفي است و حدود معيني دارد.

و احتياط واجب آن است كه شب دهم را تا طلوع فجر در مشعر الحرام به سر ببرد و چون فجر طلوع كرد نيت وقوف در مشعر الحرام بكند تا طلوع آفتاب و چون اين وقوف نيز عبادت خداوند است بايد با نيت خالص از ريا و خودنمايي وقوف كند و الا حج او در صورت ريا كردن باطل خواهد شد.

مساله (275): اقوي جواز كوچ كردن به طرف مني بلكه استحباب آن است كمي قبل از طلوع آفتاب از وادي محسر تجاوز نكند و اگر تجاوز كرد گناهكار است ولي كفاره بر او نيست و احتياط آن است كه وقتي حركت كند كه قبل از طلوع آفتاب وارد وادي محسر نشود.

مساله (276): واجب است همانطوري كه گفته شد از طلوع فجر تا كمي قبل از طلوع آفتاب در مشعر بمانند ولي تمام آن ركن نيست بلكه ركن وقوف كمي از بين الطلوعين است اگر چه به قدر يك دقيقه باشد.

مساله (277): جايز است براي كساني كه عذري دارند مقداري از شب را كه

ص: 810

در مشعرالحرام توقف كردند به مني كوچ كنند مثل زنها و بچه ها و بيماران و پيرمردان و اشخاص ضعيف و اشخاصي كه براي پرستاري يا راهنمايي آنها لازم است همراه باشند و احتياط واجب آن است كه پيش از نصف شب حركت نكنند و بنابراين براي اين اشخاص وقوف بين الطلوعين لازم نيست.

مساله (278): كسي كه وقوف بين الطلوعين يا وقوف در شب در مشعر الحرام را درك نكند در صورتي كه صاحب عذر باشد اگر مقداري از طلوع آفتاب تا ظهر در مشعر توقف كند اگر چه مقدار كمي باشد حج او صحيح است.

مساله (279): از آنچه كه ذكر گرديد معلوم شد براي درك مشعرالحرام سه وقت است.

1- شب عيد براي كساني كه عذري دارند مثل زنها و بيماران و پرستاران و پيرمردان و اشخاصي كه لازم است همراه آنها باشند.

2- بين طلوع فجر و طلوع آفتاب كه گفته شد اين ركن است.

3- از طلوع آفتاب تا ظهر روز دهم كه وقوف اضطراري مشعر است چنانكه قسم اول نيز براي افرادي كه ذكر شد اضطراري است.

مساله (280): چون معلوم شد كه وقوف به عرفات و مشعر اختياري و اضطراري دارد و وقوف به مشعر دو نوع اضطراري دارد، بنابراين با ملاحظه ادراك هر دو موقف يا يكي از آنها در وقت اختياري يا اضطراري هر دو با هم يا يكي از آنها و نيز به ملاحظه ترك عمدي يا از روي جهل يا از روي نسيان اقسام زيادي بوجود مي آيد كه در اينجا آن اقسامي كه ممكن است مورد ابتلا و احتياج قرار بگيرد و ذكر

ص: 811

مي شود:

اول: آنكه مكلف هر دو موقف (عرفات و مشعر) را در وقت اختياري يعني عرفات را از ظهر روز عرفه و مشعر را در بين الطلوعين صبح دهم ذي الحجه درك كند در اين صورت اشكالي در صحت حج او نيست.

دوم: آنكه هيچ يك از دو موقف عرفات و مشعر را درك نكند نه اختياري آنها و نه اضطراري را در اين صورت اشكالي در بطلان حج او نيست. و وظيفه فعلي او اين است كه به همان احرام حج عمره مفرده كه عبارت است از طواف و نماز آن و سعي و تقصير و طواف نساء و نماز آن را بجا آورد از احرام محل شود و بهتر است در انجام اين اعمال عدول به عمره مفرده كند و اگر گوسفند همراه داشته باشد احتياطاً ذبح كند و بايد سال ديگر اگر شرائط استطاعت را دارا باشد حج بجا آورد در صورتي كه درك نكردن موقف به واسطه عذر باشد.

مساله (281): در مساله اي كه ذكر شد اگر درك نكردن دو موقف از روي تقصير بوده است حج بر او مستقر مي شود و بايد سال ديگر چه شرائط باشد يا نباشد به حج برود.

سوم: آنكه درك كند اختياري عرفه را با اضطراري مشعر در روز (در طلوع آفتاب تا ظهر روز دهم كه اضطراري نهاري مشعر است به اصطلاح) پس اگر اختياري مشعر را عمداً ترك كرده باشد حج او باطل است و الا صحيح است.

چهارم: آنكه درك كرده باشد اختياري مشعر را با اضطراري عرفه پس اگر اختياري عرفه را عمداً ترك كرده حج او باطل

ص: 812

و الا صحيح است.

پنجم: آنكه درك كرده باشد اختياري عرفه را با اضطراري شب مشعر يعني قبل از طلوع صبح پس اگر اختياري مشعر را با عذر ترك كرده است چنانكه گفته شد حج او صحيح است و الا باطل است بنابر احتياط واجب.

ششم: آنكه درك كرده باشد اضطراري ليلي مشعر (از اول شب تا نصف شب) و اضطراري عرفه را پس اگر صاحب عذر باشد و اختياري عرفه را عمداً ترك نكرده باشد ظاهراً حج او صحيح است و غير صاحب عذر اگر اختياري يكي را عمداً ترك كرده باشد حجش باطل است بنابر اقوي در يكي و بنابر احتياط در ديگري كه اختياري مشعر باشد و اگر به غير عمد باشد احتياط واجب در بطلان است.

هفتم: آنكه درك كرده باشد اضطراري عرفه و اضطراري نهاري مشعر را (از طلوع آفتاب تا ظهر روز دهم اضطراري نهاري مشعر است) پس اگر ترك يكي از دو اختياري را عمداً كرده باشد حج او باطل و الا صحت بعيد نيست گرچه احتياط اعاده است در سال بعد با حاصل بودن شرايط وجوب.

هشتم: آنكه درك كند اختياري عرفه را فقط احتياط واجب در اين صورت اتمام و اعاده است اگر اختياري مشعر را عمداً ترك نكرده باشد و الا حج او باطل است.

نهم: آنكه درك كند اضطراري عرفه را فقط در آن صورت حج او باطل است.

دهم: آنكه درك كند اختياري مشعر را در اين صورت حج او صحيح است اگر وقوف عرفه را عمداً ترك نكرده باشد و الا حج او باطل است.

يازدهم: آنكه درك كند اضطراري روز مشعر

ص: 813

را فقط در اين صورت حجّ او باطل است.

دوازدهم: آنكه درك كند اضطراري ليلي مشعر را (از غروب تا نصف شب دهم) فقط در اين صورت اگر وقوف عرفات را عمداً ترك نكرده باشد و از صاحبان عذر باشد ظاهراً حج او صحيح است والا باطل است.

مساله (282): خدمه كاروانهايي كه با زنها قبل از طلوع فجر به مني مي روند ولي خود را قبل از طلوع آفتاب به مشعر مي رسانند و وقوف ركني مشعر را درك مي كنند چون وقوف واجب را عمداً ترك مي كنند نيابت آنها محل اشكال است.

مستحباّت وقوف به مشعر الحرام

بدان كه مستحب است با تن و دلي آرام از عرفات به سوي مشعرالحرام متوجه شده و استغفار نمايد، و همين كه از طرف دست راست به تلّ سرخ رسيد بگويد:

«اَللهمَّ ارْحَمْ توَقُّفي وَ زِدهُ في عَمَلي، وَ سَلِّمْ لي ديني، وَ تَقَبّلْ مَناسِكي».

و در راه رفتن ميانه روي نمايد و كسي را آزار ندهد، و مستحب است نماز شام و خفتن را تا مشعر الحرام به تأخير اندازد اگر چه ثلث شب نيز بگذرد، و ميان هر دو نماز به يك اذان و دو اقامه جمع كند، و نوافل مغرب را بعد از نماز عشا بجا آورد و در صورتي كه از رسيدن به مشعر الحرام پيش از نصف شب مانعي رسيد، بايد نماز مغرب و عشا را به تأخير نيندازد و در ميان راه بخواند و مستحب است كه در وسط وادي از طرف راست راه نزول نمايد، و اگر حاجي صروره باشد مستحب است كه در مشعر الحرام قدم بگذارد و مستحب است كه آن

ص: 814

شب را به هر مقدار كه ميسور باشد به عبادت و اطاعت الهي بسر برد و اين دعا را بخواند:

«اَللّهمَّ هِذِه جُمَعُ، اَللّهمَّ إنّي أسألُكَ أنْ تَجمَعَ لي فيها جَوامِعَ الخَيرِ، اللّهمَّ لا تؤيِسْني مِنَ الخَيرِ الّذي سَألتُكَ أنْ تَجمَعَهُ لي في قَلبي، وَ أطلُبُ إلَيكَ أنْ تُعرّفني ما عَرّفتَ أولِيائِكَ في مَنزِلي هَذا وَ أن تَقِيَني جَوامِعَ الشّرِّ».

و مستحب است بعد از نماز صبح با طهارت حمد و ثناي الهي را بجا آورد، و بهر مقداري ميسور باشد از نعم و تفضلات حضرت حق ذكر كند و بر محمد و آل محمد صلوات الله عليهم صلوات بفرستد آنگاه دعا نمايد و اين دعا را نيز بخواند:

«اَللّهمَّ رَبَّ المَشعَرِ الحَرامِ فُكَّ رَقَبَتي مِنَ النّارِ، وَ أوسِعْ عَلَيَّ مِن رِزقِكَ الحَلالِ، وَ أدْرأ عَنّي شَرَّ فَسَقَه الجِنَّ وَ الإنسِ، اللَّهمَّ أنتَ خَيرُ مَطلوبٍ إليهِ وَ خَيرُ مُدْعُوٍّ وَ خَيرُ مَسئولٍ، وَ لِكُلِّ وَافِدٍ جائِزَهٌ فَاجعَل جائِزَتي في مَوطِني هذا أن تُقيلَني عَثرَتي وَ تَقْبَلَ. مَعذِرتَي وَ أنْ تُجاوِزَ عَن خَطيئَتي، ثُمَّ اجعَلِ التّقوي مِنَ الدُّنيا زادي».

و مستحب است سنگ ريزه هايي را كه در مني رمي خواهد نمود از مردلفه بردارد و مجموع آنها هفتاد دانه است و مستحب است وقتي كه از مزدلفه به سوي مني رفته و به وادي محسر رسيد به مقدار صد قدم مانند شتر تند رود و اگر سواره است سواري خود را حركت دهد و بگويد:

«اَللّهمَّ سَلّمْ لي عَهدِي وَ اقبَل تَوبَتي وَ أجِبْ دَعوَتِي وَ اخلُفْني فِيمَن تَرَكتُ بَعِدي».

رمي جمره عقبه

چهارم از اعمال حج تمتع رمي جمره ي عقبه است

رمي جمره ي عقبه اولين

ص: 815

واجبات از واجبات مني است كه به معناي ريگ زدن به محل معيني در مني كه جمره عقبه ناميده مي شود.

و شرايط آن عبارت است از:

1_سنگهايي كه مي خواهد بيندازد به آنها ريگ گفته شود اگر آنقدر ريز باشد كه ريگ به آن گفته نشود مثل «شن» كافي نيست و اگر خيلي بزرگ باشد نيز كافي نيست چنانكه بغير ريگ مثل كلوخ و خزف و اقسام جواهرات نيز جائز نيست و اما اقسام سنگها حتي سنگ مرمر مانع ندارد.

2_ سنگها بايد از حرم باشد و سنگ خارج حرم كافي نيست و در حرم از هر موضعي كه مباح باشد مي تواند بردارد مگر «مسجد الحرام» و «مسجد خيف» بلكه ساير مساجد بنابر احوط مستحب است از مشعر بردارد

3_ سنگها بايد بِكر باشند يعني آنها را كسي ديگري به وجه صحيح نينداخته باشد هر چند در سالهاي قبل.

4_ سنگها بايد مباح باشد پس با سنگ غصبي يا آنچه كه ديگري براي خودش حيازت كرده كافي نيست.

مساله (283): در انداختن سنگها واجب است چند موضوع را در نظر بگيرند.

اول: نيت با قصد خالص بدون ريا و نمايش دادن عمل به غير كه موجب بطلان مي شود.

دوم: آنكه آنها را بيندازد پس اگر برود نزديك و با دست آنها را به جمره بگذارد كافي نيست.

سوم: آنكه با انداختن به «جمره» برسد بنابراين اگر سنگ را انداخت و سنگ ديگر به آن خورد و به واسطه آن يا با كمك آن به «جمره» رسيد كافي نيست ولي اگر به جايي خورد و كمانه كرد و به جمره رسيد كافي است.

ص: 816

هارم: لازم است سنگ ريزه ها هفت عدد باشد.

پنجم: آنكه بايد آنها را يكي يكي يعني پشت سر هم بيندازد ولي در انداختن آنها به اين ترتيب اگر با هم به «جمره» بخورد مانع ندارد اما اگر همه آنها را يا چند تا از آنها را با هم بيندازد كافي نيست هر چند باهم به جمره نرسد و دنبال هم برسد.

مساله (284): وقت انداختن از طلوع آفتاب روز عيد است تا غروب آن و اگر فراموش كرد تا روز سيزدهم مي تواند بجا آورد و اگر تا آن وقت متذكر نشد احتياطاً سال ديگر خودش يا نائبش بيندازد.

مساله (285): اگر شك كند كه سنگ را ديگري انداخته يا نه؟ (يعني بكر است يا نه؟) جايز است كه آن را بيندازد.

مساله (286): اگر در حين انداختن در عدد انداختن شك كند بايد بنا را بر كمتر بگذارد و آنقدر بياندازد تا علم به عدد لازم و معتبر پيدا كند (علم پيدا كند كه هفت عدد را انداخته است).

مساله (287): اگر سنگي را انداخت و به «جمره» نرسيد بايد دو مرتبه بيندازد و اگر پهلوي جمره چيزهاي ديگري نصب شده و اشتباهاً به آنها رمي كرده كافي نيست و بايد اعاده كند هرچند در سال ديگر به وسيله نائبش باشد.

مساله (288): اگر چند سنگ را با هم بيندازد مانع ندارد ولي يكي حساب مي شود چه اينكه يكي از آنها به محل بخورد يا همه آنها.

مساله (289): مي تواند سنگ را سواره هم بيندازد.

مساله (290): بايد سنگ را با دست بيندازد اگر با پا يا با دهان مثلاً بيندازد

ص: 817

كافي نيست و بعيد نيست كه با فلاخن كافي باشد.

مساله (291): در انداختن سنگها طهارت از حدث و خبث شرط نيست و در خود سنگها نيز پاك بودن آنها شرط نيست.

مساله (292): اگر بعد از ذبح يا سر تراشيدن در انداختن سنگها يا در عدد آنها شك كند به شك خود اعتنا نكند چنانكه اگر بعد از فراغ از عمل سنگ انداختن در صحت آن شك كند نبايد به شك خود اعتنا كند.

مساله (293): از بچه ها و مريض ها و كساني كه نمي توانند به واسطه عذري خودشان سنگ بيندازند كسي ديگر نيابت كند و مستحب است بلكه موافق احتياط است كه در صورت امكان مريض را حمل كنند و نزد «جمره» ببرند تا سنگ انداختن در حضور او صورت بگيرد.

مساله (294): كساني كه عذر دارند از اينكه روز سنگ بيندازند مي توانند شب سنگ بيندازند هر وقت شب كه باشد.

مستحبات رَميِ «جمرات»

1_ با طهارت بودن در حال رمي.

2_ هنگامي كه سنگها را دست گرفته و آماده رمي است اين دعا را بخواند:

«اَللّهمَّ هذِهِ حَصَياتي فَأحْصِهنَّ لِي وَ ارْفَعْهُنَ في عَمَلي».

3_ با هر سنگي كه مي اندازد تكبير بگويد.

4_ هر سنگي را كه مي اندازد اين دعا را بخواند:

«الله أكبَرُ، اَللّهُمَّ ادْحَرْ عَنّي الشَّيطانَ اللّهمَّ تَصديقاً بِكتابِكَ وَ عَلي سُنَّهِ نَبيّكَ اللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي حَجّاً مُبرُوراً وَ عَمَلاً مَقبُولاً وَسَعياً مَشكُوراً وَ ذَنباً مَغفُوراً».

5_ ميان او و «جمره» در «جمره ي عقبه» ده يا پانزده ذراع فاصله باشد و در «جمره اولي» و «وسطي» كناره «جمره» بايستد.

6_ «جمره عقبه» را رو به «جمره» و

ص: 818

پشت به قبله رمي نمايد و «جمره اولي» و «وسطي» را رو به قبله ايستاده رمي نمايد.

7_ سنگ ريزه را بر انگشت ابهام گذارده و با ناخن انگشت شهادت بيندازد.

8_ پس از برگشتن به جاي خود در «مني» اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ بِكَ وَثِقْتُ وَ عَلَيكَ تَوَكّلتُ فَنِعمَ الرّبُّ وَ نِعْمَ الْمَولي وَ نِعمَ النّصيِرُ».

در شرايط و احكام قرباني

پنجم از اعمال حج تمتع قرباني در مني است

و آن بعد از رمي جمره ي عقبه كه ذكر شد عمل دوم از واجبات مني است.

و قرباني در مني در عيد بعد از رمي جمره انجام مي شود و واجب است بر كسي كه حج تمتع انجام مي دهد ذبح يك هدي يعني يك شتر يا يك گاو و يا يك گوسفند را قرباني كند و شتر افضل است و از آن پس گاو بهتر است و ساير حيوانات غير از سه حيوان مزبور كافي نيست.

مساله (295): براي چند نفر شركت در يك قرباني كفايت نمي كند و براي هر شخصي يك قرباني لازم است.

در قرباني چند چيز معتبر است و بايد مراعات شود

اول: آنكه اگر شتر باشد سن آن كمتر از پنج سال نباشد و داخل در شش سال شده باشد و اگر گاو است بنابر احتياط واجب كمتر از دو سال نباشد و داخل در سه سال شده باشد و همچنين در «بز» كمتر از سن گاو نباشد و در «ميش» به احتياط واجب كمتر از يكسال نباشد و داخل در سال دوم شده باشد.

دوم: بايد صحيح باشد پس حيوان مريض كافي نيست حتي مثل كچلي بنابر احتياط.

سوم: بايد

ص: 819

خيلي پير نباشد.

چهارم: بايد تام الاجزاء باشد و ناقص كافي نيست و احتياط واجب آن است كه چشمش سفيد نشده باشد و بايد گوش بريده و دم بريده و شاخ داخل آن شكسته يا بريده نباشد.

پنجم: بايد لاغر نباشد و اگر در گرده او پيه باشد كافي است و احتياط آن است كه آن را در عرف لاغر نگويند.

ششم: بايد خصي نباشد يعني بايد خصيتين آن را بيرون نياورده باشند.

هفتم: بايد بيضه آن را نكوبيده باشند و به احتياط واجب.

هشتم: بايد در اصل خلقت بي دم نباشد به احتياط واجب و اگر گوش يا شاخ در خلقت اصلي نداشته باشد بعيد نيست كفايت، اگر چه خلاف احتياط است.

نهم: در اصل خلقت بي بيضه نباشد.

مساله (296): شكسته شدن شاخ خارج اشكال ندارد و شاخ خارج شاخ سخت سياهي است كه به منزله غلاف است از براي شاخ داخل كه آن شاخ سفيد است.

مساله (297): شكاف داشتن گوش و سوراخ بودن آن مانع ندارد.

مساله (298): احتياط واجب آن است كه كشتن قرباني بعد از رمي جمره ي عقبه(سنگ زدن به جمره ي عقبه كه گذشت) باشد و از روز عيد تأخير نيندازد.

مساله (299): يك گوسفند كمتر چيزي است كه كافي است براي قرباني لكن هر چه بيشتر ذبح كند افضل است و در روايت است كه: رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم صد شتر همراه آوردند سي و چهار تاي آنها را براي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نحر كردند و شصت و شش تاي آنها را براي خودشان.

مساله (300): اگر قرباني يافت نشود قيمت

ص: 820

آن را پيش شخص اميني بگذارد كه در بقيه ذي الحجه بگيرد و در مني ذبح كند و اگر در اين سال ممكن نشود سال بعد اين كار را انجام بدهد.

مساله (301): اگر به واسطه عذري مثل فراموشي يا غير آن ذبح را در روز عيد انجام نداد احتياط واجب آن است كه در ايام تشريق (روز 11 و 12 و 13) ذبح كند و اگر ممكن نشد در بقيه ماه ذي الحجه و در تأخير عمدي نيز همين حكم است.

مساله (302): اگر حيواني را به گمان اينكه صحيح و سالم است ذبح كرد و بعد معلوم شد كه مريض يا ناقص بوده كافي نيست و بايد دوباره ذبح كند.

مساله (303): احتياط آن است ذبيحه (قرباني) را سه قسمت كنند يك قسمت را هديه بدهند و يك قسمت را صدقه بدهند و قدري هم از ذبيحه بخورند و صدقه را به مومنين بدهند ولي هيچ يك از اين احتياط ها واجب نيست و اگر صدقه را به فقراي كفار بدهد يا آنكه تمام ذبيحه را به آنها بدهد اشكال ندارد.

مساله (304): جايز است كه ذبح را كسي ديگر به نيابت انجام دهد و نيت را نائب كند احتياط مستحبي آن است كه خود شخص هم نيت بكند.

مساله (305): اگر كسي ذبح گوسفند قرباني را به فردي به اين عنوان واگذار كرده كه او را نائب خود قرار داده و خودش نقشي در ذابح بودن ندارد در اين صورت لازم است كه او قصد قربت كند و از طرف منوب عنه ذبح كند ولي اگر ذابح و قرباني كننده خودش است

ص: 821

و آن فرد فقط نقش سر بريدن را دارد در اين صورت خودش بايد قصد قرباني كردن و قصد قربت را انجام بدهد.

مساله (306): ذبح هم از عبادات است و در آن نيت خالص قصد اطاعت خداوند لازم است.

مساله (307): اگر بعد از ذبح كردن احتمال ناقص بودن يا نداشتن شرايط ديگر را داد بايد اعتنا نكند چنانكه اگر به كسي نيابت در خريداري و ذبح كردن داد و مطمئن شد كه نائب كار خود را انجام داده است و از آن پس احتمال داد كه نائب شرايط را مورد عمل قرار نداده باشد به اين احتمال اعتنا نكند و ذبح كافي است.

مساله (308): اگر نايب عمداً بر خلاف دستور شرع در اوصاف قرباني يا در كشتن آن عمل كرد ضامن است و بايد غرامت آن را بدهد و بايد دو مرتبه ذبح كند.

مساله (309): اگر نايب از روي اشتباه يا جهل بر خلاف دستور شرع عمل كند اگر براي عمل اجرت گرفته است ضامن است والا معلوم نيست ضامن باشد و در هر صورت بايد ذبح با شرايط خود اعاده شود.

مساله (310): ذبح با كاردهاي استيل كه در برندگي مثل آهن است نيز جايز است.

مساله (311): اگر كسي را براي ذبح قرباني نائب و وكيل كرده است ولي نائب فراموش كرده است كه انجام بدهد و پس از مراجعت از مكه متوجه شد كه ذبح قرباني انجام نگرفته است در اين صورت حج او صحيح است ولي قرباني بر ذمه اش باقي است كه بايد در مني انجام دهد يا شخص مطمئني را وكيل كند كه انجام بدهد.

ص: 822

ساله (312): اگر قدرت بر ذبح قرباني پيدا نكرد بايد ده روز روزه بگيرد سه روز در حج و هفت روز پس از مراجعت از حج و سه روز مذكور را در ماه ذي الحجه و احتياط واجب آن است كه از هفتم تا نهم بگيرد و جلوتر نگيرد و اين سه روز را در سفر هم مي تواند روزه بگيرد و لازم نيست كه در مكه قصد اقامت كند.

مساله (313): مني هم مانند مكان هاي ديگر وسعت پيدا كرده است و قرباني كردن در مسلخ فعلي مجزي است هر چند سابقاً اين نقطه مسلخ يا جزء مني نبوده است ولي لازم است كه اكنون مني ناميده شود.

مساله (314): محرم مي تواند قبل از ذبح گوسفند خود براي ديگري ذبح نمايد.

مساله (315): اگر قرباني از وجه غير مُخمّس باشد، چون متعارف خريد به ثمن كلي است قرباني صحيح است ولي ذمه اش به اندازه ي خمس مشغول است.

مساله (316): اگر در قرباني غير خصي و غير مرضوض پيدا نكرد ذبح خصي و مرضوض كافي است (خصي آن است كه خصيتين آن را بيرون آورده اند و مرضوض آن است كه خصيتين آن را كوبيده اند).

مساله (317): اگر كسي را در رمي جمره عقبه نائب خود قرار داد و بعد از آن به اعتماد اينكه نايب رمي نموده است خودش ذبح را انجام داد و سر خود را تراشيد و يا تقصير كرد پس از آن معلوم شد كه نايب رمي نكرده است در اين صورت ذبح و حلق و يا تقصير او صحيح است و بايد رمي را انجام بدهد.

ص: 823

ساله (318): مستحب است خود قرباني را بكشد و اگر نتواند دست خود را بالاي دست كشنده بگذارد.

مساله (319): مستحب است در وقت كشتن قرباني اين دعا را بخواند.

«وَجَّهْتُ وَجهي لِلَّذي فَطَرَ السَّمواتِ وَ الارضِ حَنيفَاً مُسلِماً وَ مَا أنَا مِنَ المُشرِكين إنَّ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحيايَ وَ مَماتي لله رَبِّ العالَمينَ لا شَريكَ لَهُ وَ بِذلِكَ اُمِرتُ وَ أنَا مِنَ الْمُسلِمينَ اللّهمَّ مِنكَ وَ لَكَ بِسمِ اللهِ وَ اللهُ اكبرُ اللّهمَّ تَقَبَّلْ مِنّي».

سومين واجب در مني در روز عيد حلق يا تقصير است

عمل ششم از اعمال حج تمتع حلق يا تقصير است كه آن سومين واجب از واجبات مني است لازم است بعد از ذبح قرباني يا سر بتراشند و يا از ناخن و يا موي خود مقداري بچينند و مخير بودن بين اين دو عمل مخصوص مردان است ولي زنها بايد از مو يا ناخن خود قدري بگيرند و براي آنها سر تراشيدن كافي نيست و در مخير بودن مردان بين اين دو عمل فرقي نيست كه سال اول حج آنها باشد يا نباشد و در تقصير كفايت مي كند مقدار كمي از موي سر يا ريش يا شارب را چيدن و يا ناخن گرفتن ولي اگر سر تراشيدن را انتخاب كرد احتياط واجب آن است كه تمام سر را بتراشد.

مساله (320): سر تراشيدن و تقصير چون از عبادات است بايد با نيت خالص و براي اطاعت خداوند باشد.

مساله (321): تراشيدن ريش از تقصير كفايت نمي كند.

مساله (322): محل تراشيدن سر و تقصير نمودن مني است و در غير مني در حال اختيار جايز نيست.

مساله (323): واجب است كه تراشيدن سر و تقصير نمودن در

ص: 824

روز عيد باشد.

مساله (324): اگر كسي تراشيدن سر و يا تقصير نمودن در مني را فراموش كرد و از آنجا كوچ كرد بايد مراجعت كند و اين عمل را در مني انجام بدهد و فرقي در اين حكم ميان كسي كه عمداً ترك كرده يا از روي فراموشي و يا به واسطه ندانستن مساله ترك كرده نيست و اگر مراجعت به مني ممكن نشد هر جا كه هست سر بتراشد و يا تقصير كند و موي خود را به مني بفرستد و مستحب است در مني در محل خيمه خود دفن كند.

مساله (325): طواف حج و سعي از لحاظ تربيت بايد بعد از سر تراشيدن و يا تقصير انجام شود و اگر كسي از روي سهو و يا ندانستن حكم طواف حج و يا سعي را جلو انداخت بايد به مني برگردد و سر بتراشد و يا تقصير كند و از آن پس طواف و نماز طواف و سعي را بجا بياورد و اگر نمي تواند به مني برگردد هر جا هست سر بتراشد و تقصير كند و طواف و نماز طواف و سعي را اعاده كند. و اگر از روي علم و عمد اين كار را كرده باشد بايد علاوه بر اعاده طواف و نماز طواف و سعي بعد از سر تراشيدن و يا تقصير يك گوسفند هم ذبح كند.

مساله (326): اگر فقط طواف را از روي علم و عمد مقدم داشته گوسفند لازم است ولي اگر فقط سعي را مقدم داشته گوسفند لازم نيست ولي بعد از سر تراشيدن و تقصير طواف و نماز آن را بايد اعاده نمايد.

مساله

ص: 825

(327): همانطور كه ذكر شد ترتيب لازم است مراعات كند و در مني اول رمي جمره عقبه را انجام بدهد و از آن پس ذبح كند و بعد از آن تراشيدن سر و تقصير را بجا بياورد و اگر از روي غفلت و سهو بر خلاف اين ترتيب عمل كرد اعاده لازم نيست و همچنين اگر از روي ندانستن مساله نيز خلاف اين ترتيب عمل كرد اعاده لازم نيست ولي اگر از روي علم و عمد باشد احتياط واجب آن است كه اين اعمال را بطوري كه ترتيب به عمل آمده باشد اعاده كند.

مساله (328): بعد از آنكه مُحرم تراشيدن سر و يا تقصير را بجا آورد حلال مي شود بر او تمام چيزهايي كه به واسطه احرام حرام شده بود مگر زن و بوي خوش و صيد در خارج حرم پس مي تواند بعد از حلق يا تقصير لباس خود را بپوشد و محرمات ديگر احرام غير از آن سه تا را انجام بدهد.

مساله (329): اگر قرباني كردن به واسطه علّتي از روز عيد تأخير افتاد، تراشيدن سر و يا تعصير را نبايد به تأخير بيندازد.

مساله (330): اگر حاجي براي قرباني كردن به كسي وكالت داد بايد آن قدر صبر كند يا يقين پيدا كند كه وكيل او قرباني را ذبح كرده است و بعد از آن سر را بتراشد و يا تقصير كند ولي اگر اعتقاد پيدا كرد كه وكيل او قرباني كرده است و بعداً معلوم شد كه هنوز قرباني نكرده است حلق و يا تقصيري كه از حاجي صادر شده كافي است و حتي اگر بعد از حلق

ص: 826

يا تقصير اعمال مكه را هم انجام داده و بعداً ثابت شد كه قرباني كردن انجام نگرفته است نيز لازم نيست آنها را اعاده كند.

مساله (331): شخص نمي تواند پيش از اينكه خودش حلق يا تقصير كند ديگري را حلق نمايد ولي مي تواند ناخن ديگري را براي تقصير بگيرد.

مساله (332): كسي كه حلق يا تقصير را فراموش كرده و به محل خود بازگشته است اگر ممكن است بايد به مكه برود و در مني حلق يا تقصير كند و اگر نمي تواند در محل خود انجام داده موي خود را به مني بفرستد و براي اعاده اعمال مكه نايب بگيرد.

مستحبات حَلق

در حلق چند چيز مستحب است:

1_ آنكه از جانب راست پيش سر ابتدا كند و اين دعا را بخواند: «اَللّهمَّ أعْطنِي بِكُلِّ شَعرَه نُوراً يَومَ القِيامَةِ».

2_ آنكه موي سر خود را در مني در خيمه خود دفن نمايد و اولي اين است كه بعد از حلق از اطراف ريش و شارب خود گرفته و همچنين ناخن ها را بگيرد.

بقيه واجبات حج تمتع

هفتم از اعمال حج تمتع طواف حج است كه آن را طواف زيارت نيز مي گويند.

واجب است پس از تمام شدن اعمال مني (كه سه چيز بود) براي انجام بقيه ي اعمال حج به مكه معظمه مراجعت كند و مستحب است كه اين مراجعت در روز عيد بعد از فراغت از اعمال مني كه مذكور گرديد باشد، هر چند تأخير آن تا روز يازدهم نيز جايز است بلكه جواز تأخير تا آخر ماه ذي الحجه نيز بعيد نيست به اين معني كه اگر تا روز آخر ذي الحجه نيز اين

ص: 827

اعمال را انجام دهد مانع ندارد.

اعمالي كه در مكه واجب است بجا بياورد بغير از طواف حج كه عمل هفتم حج تمتع است كه ذكر گرديد به اين شرح است:

هشتم نماز طواف

نهم سعي بين «صفا» و «مروه»

دهم طواف نساء

يازدهم نماز طواف نساء.

مساله (333): كيفيت طواف حج و نماز آن و سعي بين صفا و مروه و طواف نساء و نماز آن به همان نحو است كه در طواف عمره و نماز آن و سعي گذشت بدون هيچ تفاوت مگر در نيت كه اينجا بايد به نيت طواف حج و سعي آن و طواف نساء بجا بياورد.

مساله (334): جايز نيست طواف حج و نماز و سعي و طواف نساء و نماز آن را قبل از رفتن به عرفات و بجا آوردن اعمال عرفات و مشعر و اعمال سه گانه مني بجا آورد در حال اختيار.

مساله (335): چند طائفه اند كه براي آنها جايز است طواف حج و نماز آن و سعي و طواف نساء و نماز آن را بعد از آنكه محرم به احرام حج شدند قبل از رفتن به عرفات بجا آوردند و عمل آنها مجزي است.

اول: زنهايي كه ترس آن دارند كه در برگشتن حائض يا نفساء شوند و پاك نشوند و نتوانند بمانند تا پاك شوند.

دوم: پيرمردها يا پيرزنها كه عاجز باشند از طواف در موقع مراجعت براي زيادي جمعيت يا عاجز از برگشتن به مكه باشند.

سوم: اشخاص مريضي كه بترسند در وقت ازدحام طواف كنند يا عاجز از آن باشند.

چهارم كساني كه مي دانند تا آخر ماه ذي الحجه به

ص: 828

جهتي براي آنها طواف و سعي ممكن نمي شود.

مساله (336): سه طائفه اول اعمالي را كه جلو انداختند كافي است هر چند بعداً خلاف آن ظاهر شود مثلاً زن حائض نشود و يا مريض خوب شود و ازدحام چندان نباشد كه موجب مزاحمت شود بر اينها لازم نيست كه اعمالي را كه انجام دادند (و مذكور گرديد) اعاده كنند گرچه احوط است.

مساله (337): طائفه چهارم كه عقيده داشت نمي تواند اعمال را بجا بياورد اگر از جهت مرض و پيري و عليل بودن بود باز مجزي است و اما اگر از جهت ديگر بود مثل آنكه اعتقاد داشت سيل مانع مي شود بعد خلافش ظاهر شد بايد اعاده كند اعمال را بعد از رجوع از مني به مكه.

مساله (338): محرمات بيست و چهارگانه كه بر محرم به واسطه احرام حج حرام شده در سه موقع و بعد از سه عمل به تدريج به اين ترتيب بر او حلال مي شوند:

حلال شدن محرمات احرام بعد از انجام سه عمل

بعد از انجام اعمال سه گانه مني همه آنها حلال مي شود مگر بوي خوش و زن.و بعد از بجا آوردن طواف زيارت و نماز آن و سعي بين صفا و مروه به تفصيلي كه ذكرگرديد بوي خوش بر او حلال مي شود ولي هنوز بر زن او حرام است.و بعد از بجا آوردن طواف نساء و نماز آن كه در كيفيت مثل طواف عمره و نماز آن است (فقط در نيت فرق دارد) زن نيز بر او حلال مي شود و اما صيد كردن در حرم حرام است براي همه چه محرم و چه محل.

مساله (339): كساني كه به واسطه

ص: 829

عذر مثل پيري و خوف حيض، طواف زيارت و طواف نساء را مقدم داشتند بوي خوش و زن بر آنها حلال نمي شود و تمام محرمات بعد از حلق يا تقصير حلال خواهد شد.

مساله (340): طواف نساء اختصاص به مرد ندارد بلكه بر زن و خنثي و خصيّ (كسي كه خصيتين او را كشيده اند) و بچه مميز نيز لازم است كه اگر طواف نكنند زن به همان تفصيل كه سابق گفته شد بر آنها حلال نمي شود و نيز اگر زن آن را ترك كند مرد بر او حلال نمي شود بلكه طفل غير مميز اگر ولي او را محرم كرد بايد او را به احتياط واجب طواف نساء بدهد تا بعد از بالغ شدن زن يا مرد بر او حلال شود.

مساله (341): طواف نساء و نماز آن اگر چه واجب است و بدون آن زن حلال نمي شود ولي ركن نيست و ترك عمدي آن موجب باطل شدن حج نمي شود بلكه واجب است بركسي كه حج كرده آن را بجا آورد و اگر بجا نياورد زن بر او حلال نمي شود بلكه آنچه از زن بر او حرام شده بود مثل عقد كردن و خطبه كردن و شاهد شدن نيز بر او حلال نمي شود بنابر احتياط واجب.

مساله (342): اگر طواف نساء را سهواً بجا نياورد تا برگشت از حج اگر مي تواند بايد خودش برگردد و بجا بياورد و اگر نمي تواند يا مشقت دارد بايد نائب بگيرد و پس از بجا آوردن زن بر او حلال مي شود.

مساله (343): اگر كسي طواف واجب را چه طواف

ص: 830

نساء، فراموش كرد و برگشت و با زن نزديكي كرد بايد يك هدي در مكه قرباني كند و احتياط آن است كه كه شتر باشد و اگر مي تواند خودش برود و طواف و نماز آن را بجا بياورد و احتياطاً در غير طواف نساء سعي را هم بجا بياورد و اگر نمي تواند يا مشقت دارد نائب بگيرد.

مساله (344): اگر كسي طواف را چه طواف عمره يا طواف زيارت از روي جهل به مساله بجا نياورد و برگشت به محل خود بايد حج را اعاده كند و يك شتر قرباني كند.

مساله (345): نائب هم اگر خوف حيض يا مرض داشته باشد مي تواند اعمال حج را بر وقوف به عرفات و وقوف به مشعر و اعمال مني مقدم بدارد.

مساله (346): كسي كه از مني برگشته و هنوز اعمال واجب مكه را انجام نداده احتياطاً از انجام طواف مستحبي خودداري كند.

مساله (347): بعد از انجام اعمال مني و قبل از انجام اعمال مكه مي تواند از مكه خارج شود.

مساله (348): اگر شخصي چندين عمره مفرده بجا آورده و در هيچ يك از آنها طواف نساء نكرده يك طواف نساء براي همه آنها كفايت مي كند.

مساله (349): نائب طواف نساء را به قصد منوب عنه انجام مي دهد هر چند احتياط آن است كه نيت مافي الذمه كند.

مساله (350): نائب اگر طواف نساء را بجا نياورد هم ذمه اش مشغول است و هم زن بر او حرام است و لازم است خودش در حياتش آن را انجام بدهد و اگر نمي تواند نائب بگيرد و اگر قبل از انجام

ص: 831

آن از دنيا برود بايد براي او قضا كند.

مساله (351): پيرمردان و پيرزنهايي كه عمل زناشويي از آنان ممكن نيست و ازدواج هم نمي كنند و نيز كسي كه عنين است طواف نساء را از اين جهت كه يك عمل واجبي است بايد انجام بدهند.

مستحبات طواف حج و نماز آن و سعي

آنچه كه از مستحبات در طواف عمره و نماز آن و سعي ذكر شد اين جا نيز جاري است، و مستحب است شخصي كه به جهت طواف حج مي آيد، در روز عيد قربان بيايد و بر درب مسجد بايستد و اين دعا را بخواند: «اَللّهمَّ أعِنّي عَلي نُسُكِكَ وَ سَلّمِني لَهُ وَ سَلّمهُ لي أسألُكَ مَسألَه العَليلِ الذّليِل المُعتَرِفِ بِذَنبِهِ أنْ تَغفِرَ لِي ذُنُوبي وَ أن تُرجِعَني بِحاجَتَي، اَللّهمَّ إنّي عَبدُكَ وَ البَلَدَ بَلدُكَ وَ البِيتَ بَيتُكَ جَئتُ أطلُبُ رَحمَتَكَ وَ أؤُمُّ طاعَتَكَ مُتَّبِعاً لأمرِكَ راضِياً بِقدَرِكَ أسألُكَ مَسألَه المُضطرِّ إلَيكَ المُطيِعُ لامرِكَ المُشفِقُ مِن عَذابِكَ الخائِفِ لِعُقُوبَتِكَ أن تُبَلّغَني عَفوَكَ وَ تُجِيرَني مِن النّارِ بِرَحمَتِكَ».

پس به نزد حجرالاسود بيايد و استلام و بوسه نمايد، و اگر بوسيدن ممكن نشد دست به حجر ماليده و دست خود را ببوسد، و اگر آن هم ممكن نشد مقابل حجر ايستاده و تكبير بگويد و بعد آنچه در طواف عمره بجا آورده بود بجا آورد.

بيتوته در مني (شب را به روز آوردن در مني)

دوازدهمين عمل از اعمال حج تمتع «بيتوته» در مني است

واجب است بر حاجي كه شب يازدهم ذي الحجه و شب دوازدهم را در مني بيتوته كند يعني در آنجا از غروب آفتاب تا نصف شب بماند و اين مقدار را كه ماند مانع ندارد كه بعد از آن بيرون برود.

مساله (352): چند طائفه

ص: 832

شب سيزدهم را نيز بايد تا نصف شب در مني بمانند:

1- كسي كه در احرام صيد كرده است.

2- كسي كه در احرام با زن نزديكي كرده است و غير از جماع كارهاي ديگر مثل بوسيدن و لمس و غير آن را اگر اجتناب نكرده باعث وجوب بيتوته در شب سيزدهم نمي شود.

3- كسي كه در روز دوازدهم از مني كوچ نكرد و غروب شب سيزدهم را درك كرد.

مساله (353): مقدار شب كه واجب است در اين سه شب بيتوته كند از اول شب است تا نصف آن و مانع ندارد كه بعد از نيمه شب بيرون برود.

مساله (354): كسي كه بدون عذر در اول شب در مني نبود احتياط واجب آن است كه بعد از نيمه شب برگردد و تا صبح بماند و كفاره هم كه يك گوسفند است بر او واجب مي شود.

مساله (355): بر چند طائفه واجب نيست كه در شبهاي يازده و دوازده و سيزدهم در مني بمانند.

اول: كساني كه ترس آن دارند كه اگر شب را بمانند مال آنها در مكه از بين برود به شرطي كه مال مهم باشد.

دوم: بيماران و پرستاران آنها و ديگر كساني كه براي آنها ماندن مشقت داشته باشد به هر عذري كه باشد.

سوم: شبانهايي كه حيوانات آنها احتياج به چرانيدن در شب باشد.

چهارم: كساني كه متكفل آب دادن به حجاج هستند در مكه.

پنجم: كساني كه شب را در مكه بيدار باشند و به عبادت مشغول باشند تا صبح و كار ديگر جز آن نكنند مگر كارهاي ضروري از قبيل خوردن و آشاميدن به قدر

ص: 833

احتياج و تجديد وضو.

مساله (356): وجوب ماندن در شب سيزدهم اختصاص به احرام حج ندارد و اگر در احرام عمره تمتع نيز از صيد وزن اجتناب نكرده بايد شب سيزدهم بماند.

مساله (357): نيمه شب براي ماندن در مني را از اول غروب شرعي تا طلوع آفتاب حساب كنند، بنابر احتياط واجب ولي ميزان در شب براي اشخاصي كه اگر در مكه مشغول عبادت باشند ماندن در مني واجب نيست تا طلوع فجر.

مساله (358): بيتوته در مني از عبادات است و بايد با نيت خالص براي اطاعت خداوند بجا آورده شود.

مساله (359): كسي كه بيتوته در مني را در شبي كه واجب است بماند ترك كند بايد براي هر شبي يك گوسفند قرباني كند چه اينكه از روي علم و عمد ترك كرده باشد يا از روي غفلت و نسيان يا از جهت ندانستن مساله.

مساله (360): چهار طائفه اول كه در مساله 355 گفته شد كه واجب نيست در مني بمانند در صورتي كه نماندند بايد بنابر احتياط واجب براي هر شب يك گوسفند قرباني كنند.

مساله (361): گوسفندي كه بايد قرباني شود هيچ يك از شرايط هدي را كه در مني براي حج بايد ذبح كند لازم نيست داشته باشد و براي ذبح آن نيز محل معيني معتبر نيست و پس از مراجعت به محل خود نيز مي تواند ذبح كند.

مساله (362): كساني كه در روز دوازدهم جايز است كوچ كنند بايد بعد از ظهر كوچ كنند و در اين حكم فرقي بين مردان و زنان نيست ولي كساني كه در روز سيزدهم كوچ مي كنند مختارند كه هر

ص: 834

وقت را كه بخواهند كوچ نمايند.

رمي جمرات سه گانه

سيزدهمين عمل از اعمال حجّ تمتّع رمي جمرات سه گانه است

شب هايي كه واجب است حاج در مني بيتوته كند بايد در روز آنها رمي جمرات سه گانه را انجام دهد يعني به سه محل سنگ ريزه بزند كه يكي را «جمره ي اولي» و ديگري را «جمره ي وسطي» و سومي را «جمره ي عقبه» مي گويند گر چه همه اينها واجب است و ترك اينها معصيت است ولي ترك آنها عمداً به حج ضرر نمي رساند و صحيح است.

مساله (363): اشخاصي كه بايد شب سيزدهم را نيز در مني بمانند (و مذكور گرديد) واجب است روز سيزدهم رمي جمرات سه گانه را نيز انجام بدهند.

مساله (364): عدد سنگريزه هايي كه بايد بزنند در جمرات هر روز بايد هفت عدد باشد و كيفيت انداختن و شرايط و واجبات آن به همان نحو است كه سابقاً در جمره عقبه (در ضمن بيان واجبات مني در روز عيد مذكور شد) گفته شد.

مساله (365): وقت انداختن سنگ از اول طلوع آفتاب تا غروب آفتاب روزي است كه شب آن روز بيتوته كرده است و جايز نيست در شب بجا بياورد.

مساله (366): واجب است در سنگ انداختن ترتيب را مراعات كند به اينكه اول به جمره اولي بعد از آن به جمره وسطي و بعد از آن به جمره عقبه سنگ بيندازد.

مساله (367): اگر به ترتيبي كه گفته شد بجا نياورد بايد دوباره آنچه كه خلاف ترتيب كرده بجا بياورد بطوري كه ترتيب حاصل شود مثلاً اگر اول سنگها را به جمره ي وسطي انداخت و

ص: 835

بعد به جمره ي اولي كفايت مي كند كه جمرهي وسطي را دوباره بجا آورد و بعد جمره ي عقبه را و اعاده «جمره ي اولي» لازم نيست.

مساله (368): اگر كسي عذري داشته باشد از اينكه روز بجا آورد مثل شبان و مريض و عليل و كسي كه ترس داشته باشد از چيزي مثل تزاحم جمعيت جايز است سنگ انداختن را شب آن روز يا شب بعد انجام بدهد مساله (369): اگر كسي در يكي از روزها رمي را فراموش كند واجب است روز بعد آن را قضا كند و اگر دو روز را فراموش كرد در روز بعد هر دو را قضا كند و همچنين است اگر از روي عمد ترك كرده باشد.

مساله (370): اگر رمي بعضي از جمرات را فراموش كرده باشد واجب است قضاي آنچه را كه فراموش كرده است بر اداء مقدم بدارد پس اگر در روز يازدهم جمره اولي را رمي كرد و دوتاي ديگر را ترك كرد روز بعد بايد آن را كه نكرده بجا بياورد و بعد تكليف اين روز را بجا بياورد.

مساله (371): اگر كسي رمي جمرات سه گانه را فراموش كند و از مني خارج شود و به مكه بيايد پس اگر در ايام تشريق (يازدهم و دوازدهم و سيزدهم) يادش آمد بايد برگردد و بجا آورد و اگر متمكن نيست بايد نائب بگيرد و اگر بعد از ايام تشريق يادش بيايد يا عمداً تعويق بيندازد تا بعد احتياط واجب آن است كه خودش يا نائبش از مكه برگردد و بجا آورد و در سال ديگر هم در ايامي كه فوت شده است

ص: 836

خودش يا نائبش قضا كند.

مساله (372): كسي كه از انداختن سنگ عذري داشته باشد مثل آنكه مريض باشد يا طفل باشد كه نتواند رمي كند يا عليل باشد يا از شدت بي حالي نتواند بايد نائبش بجا آورد.

مساله (373): اگر بعد از انداختن سنگها شك كند كه كيفيت آن صحيح بوده يا نه اعتنا نكند.

مساله (374): اگر بعد از گذشتن وقت هر سه روز يقين كند كه يك روز را رمي نكرده و نداند كدام روز است رمي سه جمره را به ترتيب به قصد مافي الذمه انجام بدهد.

مساله (375): زنها و مراقبين آنها و افراد ضعيفي كه مجازند بعد از نصف شب از مشعر الحرام به مني وارد شوند اگر از رمي در روز معذورند مي توانند شب رمي كنند بلكه زنها مطلقاً مجازند همان شب رمي نمايند.

مساله (376): در طبقه دوم جمرات رمي جايز است و لازم نيست در طبقه اول رمي نمايند.

مساله (377): كساني كه عذر دارند از اينكه روز عيد رمي كنند مي توانند شب قبل از آن يا شب بعد از آن رمي كنند و اگر از رمي روز يازدهم نيز معذورند مي توانند بعد از رمي بجاي روز عيد، در شب يازدهم رمي روز يازدهم را هم انجام دهند.

مساله (378): كساني كه از رمي در روز معذورند چنانكه مي توانند شب رمي كنند مي توانند براي رمي در روز نيز از طرف خود نائب بگيرند.

مساله (379): چون نائب بايد بتواند اعمال اختياري حج را انجام دهد كسي كه از ابتدا مي دانسته كه نمي تواند روز رمي كند نمي تواند نائب

ص: 837

شود.

مساله (380): زنها كه شارع مقدس براي آنها ارفاق قائل شده و اجازه داده است كه به وقوف اضطراري مشعر اكتفا كنند و بعد از نصف شب از مشعر به مني كوچ كنند و همچنين در شب رمي جمرات كنند مي توانند از مرد در حج نيابت كنند و اين موضوع غير از مرد در حج نيابت كنند و اين موضوع غير از نيابت ذوي الاعذار است كه جايز نيست.

مساله (381): كسي كه خودش بايد رمي جمره كند و مي خواهد از طرف ديگري هم به نيابت رمي جمره بكند مي تواند اول رمي جمره خودش را انجام بدهد و بعد از آن رمي جمره نيابي را بجا بياورد و مي تواند به عكس اول رمي نيابي را انجام بدهد از آن طرف خود رمي كند.

مساله (382): اگر كسي رمي جمره ي عقبه را در روز عيد غلط انجام داده و روز دوازدهم يا سيزدهم متوجه شده است لازم است قضاي رمي جمره عقبه را انجام بدهد ولي تكرار رمي روز يازدهم و دوازدهم لازم نيست

مساله (383): كسي كه نتوانسته است ذبح كند و حلق و يا تقصير نيز نكرده است مي تواند رمي روز يازدهم و بعد از آن را انجام بدهد.

مستحبات مني

بدان كه براي حاج مستحب است كه روز يازدهم و دوازدهم و سيزدهم را در مني بماند، و حتي به جهت طواف مستحب از مني بيرون نرود، و تكبير گفتن در مني بعد از پانزده نماز و در غير مني بعد از ده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد است مستحب مي باشد و بعضي آن

ص: 838

را واجب دانسته اند و بهتر در كيفيت تكبير آن است كه بگويد:

«اللهُ أكبرُ اللهُ أكبرُ لا إله ألا اللهُ وَ اللهُ أكبرُ اللهُ أكبرُ وَ للهِ الحَمدُ اللهُ أكبرُ عَلي ما هَدانا اللهُ أكبرُ عَلي ما رَزَقَنا مِن بَهيمَهِ الأنعامِ وَ الحَمدُ للهِ عَلي ما أبْلانا».

و مستحب است مادامي كه در مني اقامت دارد نمازهاي واجب و مستحب را در مسجد خيف بجا آورد، و در حديث است كه صد ركعت نماز در مسجد خيف با عبادت هفتاد سال برابر است، و هر كس در آنجا صد مرتبه «سبحان الله» بگويد ثواب آن برابر ثواب بنده آزاد كردن است، و هر كس در آنجا صد مرتبه «لا اله الا الله» بگويد ثواب آن برابر است با ثواب كسي كه إحيا نفس كرده باشد و هر كس در آنجا صد مرتبه «الحمد لله» بگويد ثواب آن برابر است با ثواب خراج عراقين كه در راه خدا تصدق نمايد.

مستحبات ديگر مكه معظمه

آداب و مستحبات ديگر در مكه معظمه از اين قرار است:

1- زياد ذكر خدا نمودن و خواندن قرآن.

2- ختم نمودن قرآن.

3- خوردن از آب زمزم و بعد از خوردن اين دعا را بخواند: «اَللّهمَّ اجْعَلهُ عِلماً نافِعاً، وَ رِزقاً واسِعاً، وَ شفاءً مِن كُلِّ داءٍ وَ سُقمٍ».

و نيز بگويد: «بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ الشُّكرُ للهِ».

4- نظر نمودن به كعبه و بسيار تكرار كردن آن.

5- در هر شبانه روز ده مرتبه طواف نمودن، در اول شب سه طواف، و در آخر شب سه طواف، و پس از دخول صبح دو طواف، و بعد از ظهر دو طواف.

6- هنگام

ص: 839

توقف در مكه به عدد ايام سال، يعني سيصد و شصت مرتبه طواف نمايد و اگر اين مقدار نشد پنجاه و دو مرتبه و اگر آن هم ميسور نشد هر مقداري كه بتواند.

7- به خانه كعبه داخل شود خصوصاً كسي كه سفر اول او است و مستحب است قبل از دخول غسل بنمايد و در وقت داخل شدن بگويد: «اَللّهمَّ إنَّك قُلتَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً فَآمِنِّي مِنْ عَذابِ النّارِ».

پس دو ركعت نماز بين دو ستون بر سنگ قرمز بگذارد در ركعت اول بعد از حمد «حم سجده» و در ركعت دوم بعد از حمد، پنجاه و پنج آيه از ساير جاهاي قرآن بخواند.

8- دو ركعت نماز خواندن در هر يك از چهار زاويه كعبه و بعد از نماز اين دعا را بخواند:

«اَللّهمَّ مَن تَهَيَّأ أوْ تَعَبَّأ أو أعَدَّ أوِ استَعَدَّ لِوِفادَهٍ إلي مَخلُوقٍ رَجاءَ رِفدِهِ وَ جائِزَتِهِ وَ فَوافِلِهِ وَ فَواضِلِهِ فَالَيكَ يا سَيِّدي تَهيِئَتي وَ تَعبِئَتي وَ إعدادِي وَ استِعدادي رَجاءَ رِفدِكَ وَ نَوافِلِكَ وَ جائِزَتِكَ، فَلا تُخَيِّبِ اليَومَ رَجائِي يا مَنْ لا يَخِيبُ عَلَيهِ سائِلٌ وَ لا يَنْقُصُهُ نائِلٌ فَاِنِّي لَم آتِكَ اليَومَ بِعَمَلٍ صالِح قَدَّمتُهُ وَ لا شَفاعَهِ مَخلُوقٍ رَجَوتُهُ وَ لكِنِّي أتَيتُكَ مُقِرّاً بِالظُّلمِ وَ الإساءَهِ عَلي نفسي فانهُ لا حُجَّهَ لِي وَ لا عُذْرَ فَأسألُكَ يا مَن هُوَ كَذلِكَ أنْ تُصَلّيَ عَلي مُحَّمدٍ وَ آلِهِ وَ تُعطِيَني مَسألَتِي وَ تَقْلِبَنِي بِرَغبَتِي وَ لا تَرُدَّنِي مَجبُوهاً مَمنُوعاً وَ لا خائِباً يا عَظِيمُ يا عَظِيمُ يا عَظِيمُ أرْجُوكَ لِلْعَظيِم، أسألُكَ يا عَظِيمُ أنْ تَغفِرَ لِيَ الذَّنبَ العَظِيمَ لا إلهَ إلاّ أنتَ».

و مستحب است هنگام خروج

ص: 840

از كعبه سه مرتبه «الله أكبر» بگويد پس بگويد: «اَللّهمَّ لا تَجهَد بَلاءَنَا رَبِّنَا وَ لا تُشمِت بِنا أعداءَنا فَاِنَّكَ أنتَ الضَّارُ النَّافِعُ»

بعداً پايين آمده و پله ها را دست چپ قرار داده كعبه را استقبال نمايد و نزد پله دو ركعت نماز بخواند.

استحباب عمره مفرده

بدان كه بعد از فراغ از اعمال حج در صورتي كه ميسور باشد مستحب است عمره مفرده بجا آورده شود و فاصله معيني ميان اين عمره و عمره سابق كه در اعمال حج تمتع ذكر شد و همچنين ميان دو عمره مفرده و غير آن معتبر نيست و مي تواند هر روز يك عمره بجا بياورد.

طواف وداع

بدان كه براي كسي كه مي خواهد از مكه بيرون رود مستحب است طواف وداع نمايد، و در هر شوطي حجرالاسود و ركن يماني را در صورت امكان استلام نمايد و چون به مستجار رسد مستحباتي كه قبلاً براي آن مكان ذكر شد بجا آورد و آنچه خواهد دعا نمايد بعداً حجر الاسود را استلام نموده و شكم خود را به خانه كعبه بچسباند يك دست را بر حجر و دست ديگر را بطرف درب گذشته و حمد و ثناي الهي نمايد و صلوات بر پيغمبر و آل او بفرستد و اين دعا را بخواند:

«اَللّهمَّ صَلِّ عَلي مُحمَّدٍ عَبدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أمينِكَ وَ حَبيبِكَ وَ نَجيبِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِن خَلقكَ، اَللّهمَّ كَما بَلَّغَ رِسالاتِكَ وَ جاهَدَ في سَبيلِكَ وَ صَدَعَ بِأمرِكَ وَ اُوذِيَ في جَنْبِكَ وَ عَبَدَكَ حَتّي أتاهُ اليَقينُ، اَللّهمَّ اقْلِبني مُفلِحاً مُنجِحاً مُستَجاباً بِأفضَلِ ما يَرجِعُ بِهِ أحَدٌ مِن وَفدِكَ مَنَ المَغفِرَهِ وَ البَرَكَهِ وَ الرَّحمِهَ وَ الرِّضوانِ

ص: 841

وَ العافِيَه».

و مستحب است وقت بيرون آمدن از باب حناطين كه مقابل ركن شامي است بيرون رود و از خداوند متعال توفيق مراجعت را بطلبد و وقت بيرون رفتن يك درهم خرما خريده و آن را بر فقرا تصدق نمايد.

مسائل متفرقه

مساله (384): در وقتي كه در «مسجد الحرام» يا «مسجد النبي» نماز جماعت منعقد شد، مؤمنين نبايد از آنجا خارج شوند و بايد از جماعت تخلف نكنند و با ساير مسلمين به جماعت نماز بخوانند.

مساله (385): سجده نمودن بر تمام اقسام سنگها چه مرمر باشد يا سنگهاي سياه معدني يا سنگ گچ و آهك قبل از آنكه پخته شود، جايز است. و سنگهايي كه در «مسجد الحرام» از اين قبيل است سجده بر آنها اشكال ندارد و همين طور در «مسجد رسول الله».

مساله (386): در «مكه» و «مدينه» در مسافرخانه و هتل نبايد نماز را به جماعت بخوانند در صورتي كه مفسده داشته باشد و مي توانند در جماعت ساير مسلمين در مساجد شركت كنند و نماز را به جماعت بخوانند

مساله (387): تخيير بين قصر و اتمام در مكه و مدينه اختصاص به مسجد الحرام و مسجد النبي ندارد و در تمام مكه و مدينه شهر هر قدر وسعت پيدا كرده جاري است.

مساله (388): در تقصيرهايي كه در عمره تمتع كرده است احتياط واجب آن است كه گوسفند يا غير آن را در مكه سر ببرد، و اگر در حج تقصير كرد در مني سر ببرد، و در صورت نداشتن قدرت مالي يا پيدا نكردن فقير مؤمن مي تواند در شهر خود يا جاي ديگر ذبح كند.

مساله (389): كسي

ص: 842

كه در ميقات يا محاذي آن يا جاي ديگري كه تكليف اقتضاء مي كرد محرم شد نمي تواند احرام خود را بهم بزند و مُحِل شود براي رفتن به مدينه منوره يا براي مقصد ديگري، و اگر لباس احرام را هم بكند و قصد بيرون آمدن از احرام را بكند احرامش بهم نمي خورد، و آنچه بواسطه احرام بر او حرام شده حلال نمي شود، و اگر كاري كه موجب كفاره است بجا آورد بايد كفاره بدهد.

مساله (390): اگر بواسطه عذري مثل مرض نتواند لباس دوخته خود را بكند و لباس احرام بپوشد بايد در ميقات يا محاذات آن نيت عمره و يا حج كند و لبيك بگويد، و كافي است، و هر وقت عذرش بر طرف شد جامه دوخته را بكند، و لباس احرام بپوشد، و لازم نيست به ميقات برگردد، ولي براي پوشيدن لباس دوخته بايد يك گوسفند قرباني كند.

مساله (391): كسي كه از روي ندانستن مساله يا نسيان از حكم يا موضوع يا غفلت، بعضي از محرمات احرام را ارتكاب نمود كفاره ندارد مگر صيد كه در هر صورت كفاره دارد، پس در غير صيد فقط ارتكاب از روي عمد و علم موجب كفاره است.

مساله (392): عمره تمتع و حج تمتع بايد در يكسال واقع شوند، پس اگر در يك سال عمره تمتع بجا آورد در سال ديگر حج تمتع صحيح نمي باشد.

مساله (393): كسي كه وظيفه اش حج تمتع است بايد در حالي كه مي خواهد احرام عمره ببندد نيت آن داشته باشد كه عمره تمتع كند و بعد از آن حج تمتع اگر چه به نيت

ص: 843

ارتكازي اجمالي، پس اگر نيت عمره مفرده بكند و بعد بخواهد آن را عمره تمتع قرار دهد حج او اشكال پيدا مي كند.

مساله (394): اگر بعد از مشغول شدن به حج تمتع شك كند كه عمره تمتع را بجا آورد يا نه يا شك كند كه صحيح بجا آورد يا نه اعتنا نكند و عملش صحيح است.

مساله (395): در هر يك از اعمال عمره و حج اگر شك كند بعد از آنكه وارد عملي شده باشد كه مترتب بر اوست اعتنا نكند، چه شك كند كه آورده يا نه، يا شك كند كه صحيح آورده يا فاسد.

مساله (396): بايد عمره تمتع و حج تمتع هر دو در ماههاي حج واقع شود، و ماههاي حج، شوال و ذي القعده و ذي الحجه است. پس اگر كسي در شوال يا ذي القعده عمره تمتع بجا آورد و در موقع حج، حج تمتع بجا آورد صحيح است، و اگر قبل از شوال بخواهد عمره تمتع بجا آورد صحيح نيست اگر چه بعض اعمال عمره قبل از شوال واقع شود و بقيه در شوال يا ساير ماههاي حج.

مساله (397): كسي كه به احرام عمره تمتع وارد مكه شد در صورتي كه حج او فوت شده قصد عمره مفرده كند، و به همان احرامي كه بسته، عمره مفرده بجا آورد و از احرام خارج شود، و اگر حج بر او مستقر بوده يا سال ديگر شرايط استطاعت را دارا باشد بايد به حج برود.

مساله (398): شرايطي كه براي هدي است كه در حج تمتع بايد ذبح كند هيچ يك در حيواني كه براي كفاره تقصير

ص: 844

بايد قرباني كند معتبر نيست پس مي تواند گوسفند خصي و معيوب را براي كفاره قرباني كند.

مساله (399): غير از هدي تمتع از هدي هايي كه براي كفاره يا چيز ديگر بر انسان واجب مي شود نمي تواند شخص كفاره دهنده از گوشت آنها بخورد، و اما از قرباني استحبابي، جايز است بخورد.

مساله (400): مصرف كفارات، فقرا و مساكين هستند.

مساله (401): اگر در حرم چيزي پيدا كرد بر داشتن آن كراهت شديد دارد، بلكه احتياط در بر نداشتن است.

مساله (402): اگر «لقطه» حرم را بر داشت و از يك درهم كمتر باشد مي تواند قصد تملك آن را بكند و آن را مصرف كند، و ضامن صاحبش نيست، و چنانكه تملك نكرد و تفريط نكرد ضامن نيست، ولي اگر بدون تملك نگاه داشت و در نگاهداري كوتاهي و تفريط كرد ضامن است، و اگر قصد تملك كرد و صاحبش قبل از تلف شدن پيدا شد بايد آن را به صاحبش رد كند.

مساله (403): اگر لقطه را كه در حرم برداشت يك درهم يا بيشتر ارزش داشت بايد يك سال تعريف كند و از صاحبش جستجو كند، پس اگر نيافت او را بعد از يك سال، مخير است بين دو امر: يكي آنكه آن را براي صاحبش حفظ كند، در اين صورت اگر در نگاهداري كوتاهي نكرد ضامن نيست در صورت تلف. دوم آنكه آن را براي صاحبش صدقه بدهد، لكن اگر صاحبش پيدا شد و راضي به صدقه نشد بايد عوضش را به او بدهد، و جايز نيست آن را تملك كند، و اگر تملك كند مالك نمي شود و

ص: 845

ضامن هم مي شود.

مساله (404): كسي كه بعد از محرم شدن نتوانسته باشد وظيفه اي انجام دهد كه محل شود اگر مصدود يا محصور است بايد به وظيفه آنها كه در آخر مناسك ذكر شده عمل نمايد و اگر مصدود يا محصور نيست در بعض موارد با انجام عمره مفرده مي تواند مُحِل شود.

مساله (405): در مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم سجده كردن روي فرشهاي مسجد مانع ندارد، و لازم نيست در جايي كه سنگ است نماز بخوانند، و لازم نيست حصير يا نحو آن با خود ببرند، ولي اگر مراعات كنند كه موجب وهن نشود و حصير براي جا نماز با خود داشته باشند و روي آن نماز بخوانند به طوري كه متعارف ساير مسلمين است اشكال ندارد، لكن تأكيد مي شود كه از عملي كه موجب هتك و انگشت نما شدن باشد اجتناب نمايند.

مساله (406) س: در مسجد النبي بعد از اتمام نماز جماعت، آيا مي توان روي فرشهاي مسجد سجده نمود و يا اينكه بايد برود در جايي كه سنگفرش است و بر سنگ نماز بخواند؟

ج- لازم نيست بجاي ديگر كه سنگ مفروش است برود.

مساله (407) س: كسي كه نماز را در مسجد الحرام به نحو استداره خوانده است، به طوري كه رو در روي امام جماعت و يا طرفين او ايستاده بوده است، آيا اين نماز احتياج به اعاده دارد؟

ج- با وضع فعلي نياز به اعاده ندارد.

مساله (408) س: در صورتي كه شخص نمازگزار وارد يكي از مساجد مدينه منوره و يا مكه معظمه شد و مشاهده كرد كه جماعت

ص: 846

خاتمه يافته است، ولي نمازگزاران در مسجد هستند، آيا مي تواند نماز را فُرادا بر طبق شرايط موجود بجاي آورد يا بايد بيايد مسافرخانه و يا هتل و نمازش را با چيزي كه سجده برآن صحيح است انجام دهد؟

ج- مي تواند در همان جا و بر طبق نماز آنان بجا آورد.

مساله (409) س: حصيرهايي كه در حجاز مورد استفاده حجاج ايراني و غير ايراني واقع مي شود سجده بر آن جايز است يا خير، با ملاحظه اينكه حصير مزبور با نخ مخلوط است؟

ج- اگر عرفاً حصير صدق مي كند سجده بر آن مانع ندارد.

مساله (410) س: اگر انجام نماز به كيفيتي باشد كه معلوم نيست موافق نظر اهل سنت باشد، مانند سجده بر پشت نمازگزاران صف جلو، و عدم رعايت اتصال و … آيا نماز در اين گونه موارد بايد اعاده شود؟

ج- اعاده دارد.

مساله (411) س: آيا حائض و جنب مي توانند از مقدار توسعه يافته مسجد الحرام و مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم عبور كنند يا خير؟

ج- نمي توانند.

مساله (412) س: كساني كه براي شركت در نماز مغرب در مكه و مدينه وارد مساجد مي شوند و نمازهاي خود را با جماعت مي خوانند، آيا جايز است بلافاصله بعد از نماز جماعت نماز عشا را بخوانند يا نه؟

ج- مانع ندارد، و اگر وقت نشده بايد صبر كنند.

مساله (413) س: كسي خيال مي كرد كه بر سنگهاي فرش شده در مسجد الحرام – زاده الله شرفاً – سجده صحيح نيست و بر پشت دست سجده مي كرده است، آيا نمازهايي كه

ص: 847

به اين نحو خوانده چه حكمي دارد؟

ج- صحيح نيست.

مساله (414) س: در ليالي مقمره در مكه كساني كه نماز صبح را به جماعت با ساير مسلمين مي خوانند، آيا بايد بعد از روشن شدن هم دوباره بخوانند، يا همان نماز كه به جماعت خوانده اند، كافي است؟

ج- در فرض مرقوم، جماعت صحيح است و اعاده ندارد.

مساله (415) س: كسي كه قصد كرده است كه تا پايان روز ترويه (هشتم ذي الحجه) در مكه اقامت نمايد، به تصور اينكه از آغاز ورودش به مكه تا روز ترويه ده روز است، و بر اين اساس، چند روز نماز را تمام خواند، بعد خلاف آن ثابت گرديد و معلوم شد ده روز نبوده است، وظيفه او در نماز چيست؟ آيا تمام است يا قصر؟

ج- اگر واقع ده روز را قصد كرد و بعد خلاف آن معلوم شده است، مثل اينكه يقين داشت كه ماه سي روز است و روز ترويه مثلاً سه شنبه است، بعداً معلوم شد ماه 29 روز است و روز ترويه دوشنبه است، بايد نماز را تمام بخواند، و اگر واقع آن را قصد ندارد و فقط خيال مي كند كه ده روز مي ماند، مثل اينكه مي داند ماه 29 روز و ترويه دوشنبه است ولي در حساب اشتباه كرده و خيال مي كند تا آن روز ده روز است در حالي كه واقعاً نيست، بايد بعد از كشف خلاف نماز ها را جمع بخواند علي الاحوط، و تمام خوانده را نيز قصراً قضا نمايد.

مساله (416) س: شخصي مقلد هيچ يك از فقها نبوده، مثلاً ده سال، حالا

ص: 848

مي خواهد تقليد كند، در اين ده سال مكه هم رفته است، آيا عبادت هاي او مثل نماز و روزه حجش صحيح است يا نه؟

ج- اگر اعمالش مطابق فتواي كسي كه بايد از او تقليد كند باشد صحيح است.

مساله (417) س: قرآن هايي كه در مسجد الحرام است، بر بعضي نوشته شده كه وقف است، ولي بر بعضي ديگر نوشته نشده است شايع است آنها كه كلمه وقف و يا عبادت ديگري كه مفهم وقف بودن باشد ندارد جايز است بردارند و چنين كاري احياناً شده است، بفرماييد جايز است يا نه؟

ج- برداشتن آنها بدون اينكه از متصدي ذيربط بگيرند، جايز نيست و بايد برگردانده شود.

مساله (418) س: آيا مقداري از سنگ صفا و مروه، يا از مشعر را مي شود با خود آورد يا نه؟

ج- از صفا و مروه جايز نيست، و از مشعر مانع ندارد.

مساله (419) س: نيت تيمم از حدث اكبر در مسجدين چيست؟

ج- اگر در مسجد جنب شده بايد فوراً خارج شود و براي خروج از مسجد تيمم بدل از غسل جنابت كند و با اين التفات اگر تيمم كند صحيح و با نيت است.

مساله (420) س: در تطهير مسجد الحرام به نحوي كه عين نجاست را بر طرف مي كنند و بعد با ظرف آب مي ريزند و مي شويند و از هر طرف با آب قليل شسته مي شود، انسان به نجاست تمام مسجد علم عادي پيدا مي كند، آيا جواز سجده بر آن سنگها از باب عسر و حرج است يا جهت ديگر؟

ج- علم پيدا نمي شود، و با

ص: 849

فرض شك نبايد اعتنا شود.

مساله (421) س: شخصي بدون اينكه خمس مال خود را بپردازد به حج رفته است و الآن مي خواهد بپردازد، آيا حج او صحيح است يا خير؟

ج- اگر لباس احرام و قرباني با پول غير مخمس نبوده، عمل او اشكال ندارد، و در غير اين صورت تفصيلاتي دارد كه به رساله مراجعه شود.

مساله (422) س: اينجانب كه تحت تكفل پدرم هستم اگر خدا بخواهد سال آينده به اتفاق مادرم به زيارت خانه خدا مشرف خواهم شد، لازم به يادآوري است كه هزينه اين سفر را از پولهايي كه پدرم طي هفت يا هشت سال به عنوان هفتگي و يا پولي كه براي پس انداز به ما داده پرداخته ايم، قابل ذكر است كه پدرم تا اين تاريخ هيچ گونه وجهي به عنوان خمس نپرداخته است، خواهشمندم مرقوم بفرماييد كه حج ما با اين پول چه صورتي پيدا مي كند؟

ج- اگر يقين به وجود خمس در پول مزبور نداريد حج اشكال ندارد، و اگر يقين به وجود خمس در مال داريد لازم است احرام و قرباني را از مال حلال يقيني تهيه نماييد.

مساله (423) س: فرموده ايد اگر از طرف قاضي مكه حكم شد كه فلان روز عيد است و ما يقين به خلاف نداشته باشيم متابعت آنان جايز است، آيا اگر در همين فرض بتوان احتياط كرد و وقوف عرفات و مشعر و اعمال مني را بدون محذور انجام داد تا متابعت قطعي شود، آيا اين كار لازم است يا نه؟

ج- بايد تبعيت كنند ولو با علم به خلاف.

مساله (424) س: آيا شخص فقير

ص: 850

مي تواند گوشت كفار تقصير خود را به مصرف فقرايي كه نان خور او هستند برساند؟

ج- براي كساني كه نفقه آنان بر او واجب است نمي شود صرف نمود.

مساله (425) س: كفاراتي كه در احرام عمره تمتع بر گردن انسان مي آيد، در مكه معلوم است كه فقير مومن نيست، آيا بايد صبر كند تا در محل، ذبح كند و به فقير بدهد و اين تأخير عمدي مانع ندارد؟

ج- تأخير عمدي خلاف احتياط است، و در هر صورت ذبح در محل و دادن به فقرا كفايت مي كند.

مساله (426) س: اگر شخصي در مكه يا مدينه پول سعودي پيدا كند كه نمي داند متعلق به ايراني است يا غير ايراني، وظيفه او چيست؟

ج- با يأس از پيدا شدن صاحبش از طرف او به فقير صدقه بدهد علي الاحوط.

مساله (427) س: زني به همراه شوهرش در روز يازدهم جهت رمي به طرف جمرات حركت مي كند كه بر اثر شدت گرمي هوا و كثرت جمعيت شوهر خود را گم مي كند، حالت اضطراب و شوكه شدن به او دست مي دهد و به زمين مي افتد، مأمورين او را به بيمارستان منتقل مي كنند، بعد از چهار روز تفحص و جستجوي زياد در بيمارستان پيدا مي شود كه قادر به سخن گفتن نبوده و حتي قادر به انجام بقيه اعمال حج نمي باشد و در فاصله اين مدت همراهان او شوهرش را تكليف مي كنند كه به نيابت از خانواده خودش بقيه اعمال او را انجام دهد، آنچه مسلم است اين بوده كه شوهر در حال ناراحتي و اضطراب و

ص: 851

حواس پرتي بوده، ولي از او كه سوال مي شود اعمال نيابتي را انجام داديد يا نه جواب مي دهد بلي انجام دادم، پس از مراجعت از حج شوهرش قسم جلاله ياد مي كند كه من حالم بجا نبوده، و اعمال نيابتي را انجام ندادم و اظهار مي كند كه اجتماع ما با هم حرام است، آيا حج صحيح است يا نه؟ و در صورت عدم صحت آيا با نيابت كفايت مي كند يا اينكه لازم است خودش بقيه اعمال حج را انجام دهد و قرباني كه به واسطه عدم بيتوته در مني مي باشد، آيا در محل خودش ذبح كند كافي است و يا بايد به مني فرستاده شود؟

ج- اگر اعمال روز عيد را انجام داده و اعمال مكه را انجام نداده در صورتي كه مي تواند خودش به مكه برود بايد خودش آنها را انجام دهد، و اگر معذور است نايب بگيرد، و قرباني مورد سوال در محل خودش هم صحيح است، و لازم نيست به مني فرستاده شود، و رمي ايّامي كه انجام نشده، سال بعد بايد قضا شود، و اگر خودش نمي تواند برود، نيابت كافي است.

مساله (428) س: شخصي در سال 1361 به حج مشرف مي شود و در مغرب روز نهم ذيحجه با وانت كارگري بدون توقف در مشعر الحرام به مني رفته، و در خارج مني به دست غير مومن قرباني كرده به نيت محرم و در خارج مني سر تراشيده است، تكليف اين شخص چيست، آيا مي تواند به نيت ديگري يا براي خودش به حج مشرف شود؟

ج- بنابر احتياط واجب بايد قرباني و

ص: 852

سر تراشي و اعمال مكه را اعاده كند و عمره مفرده اي هم بجا آورد و دو مرتبه اصل حج را هم انجام دهد و تا سر تراشي و اعمال بعد از آن انجام نگرفته و عمره مفرده را انجام نداده، باقي بر احرام است.

مساله (429) س: آيا در عرفات و مني و مشعر و بعد از مراجعت از اماكن مزبور در صورتي كه مسافت شرعي محقق نشود وظيفه حجاجي كه قبلاً در مكه معظمه قصد اقامت كرده اند از حيث قصر و اتمام چيست؟

ج- در فرض مذكور تمام است.

مساله (430) س: بعضي از حجاج در مكه قصد اقامه كرده اند، چه بطن مكه يا محلات آن مثل شيشه و ربع الذاخر يا سفله يا حجون، اگر يقين داشته باشند كه تا عرفات چهار فرسخ است، نماز را قصر و اگر شك داشته باشند در مسافت شرعي نماز را تمام مي خوانند بفرماييد در مراجعت از عرفات و مني، تكليف آنان از نظر قصر و اتمام چيست؟ با توجه به اينكه توقف آنان در مكه يك روز يا سه روز يا نه روز است و بايد به ايران يا مدينه حركت كنند؟

ج- در صورت عدم مسافت شرعيه يا شك در آن كه در نماز باقي بر تمام هستند، اگر از عرفات كه به مكه برمي گردند، از جهت اينكه محل اقامه است مي روند و بعد از مكه قصد مسافرت مي كنند، در بازگشت به مكه و در خود مكه هم نمازشان تمام است.

مساله (431) س: اگر موقف دو روز اختلاف داشته باشد، وظيفه چيست؟

ج- فرقي بين يك روز

ص: 853

اختلاف و دو روز در حكم مساله نيست.

مساله (432) س: در مواردي كه فرموده ايد: اگر مشقت يا حرج داشته باشد. بفرماييد منظور از مشقت و حرج شخصي است يا نوعي؟

ج- بايد خصوص مساله ملاحظه شود، و اگر حكم دائر مدار حرج و مشقت باشد، شخصي آن منظور است.

مساله (433) س: حاجي تمام اعمال عمره و حج را انجام داده بعد فهميد وضويش باطل بوده است، آيا با تدارك طوافها و نماز، حجّ او صحيح است يا نه؟ و بر فرض فساد، چگونه از احرام خارج شود، و وظيفه ي او چيست؟

ج- بلي با تدارك طوافها و نماز، حجّ او صحيح است.

مساله (434) س: اگر شخصي مبلغي ارز به فردي بدهد كه عوض آن را به قيمت دولتي يا آزاد پول ايراني بگيرد، چه حكمي دارد؟

ج- در تبديل پول بايد با هم تراضي نمايند، و خلاف مقررات هم نباشد.

مساله (435): پيشاهنگاني كه مي خواهند بدون احرام در عرفات و مني باشند و نمي توانند در آنجا با احرام باشند، مي توانند براي ورود به مكه، عمره مفرده انجام دهند و براي حج محرم نشوند، ولي كسي كه مستطيع است نبايد اين كار را قبول كند و بايد عمره و حج تمتع بجا آورد، و در هر صورت اگر محرم شد و با لباس مخيط بود حج او صحيح است، و بايد كفاره دهد.

مساله (436) س: شخصي بعد از احرام عمره تمتع ديوانه شده است، دوستان او بدون اجازه براي او نايب مي گيرند و يا تبرعاً باقي اعمال او را انجام مي دهند، آيا اين اعمال براي

ص: 854

شخص اول مجزي است و از احرام خارج مي شود يا نه؟ و اگر پولي خرج شد، آيا مي شود از ولي كسي كه ديوانه شده گرفت يا نه؟

ج- نيابت مزبور كفايت نمي كند، و شخص اول همچنان در احرام باقي است، و پولي كه خرج شده از مال كسي است كه خرج كرده است و نمي تواند به ديگري رجوع كند، مگر آنكه مغرور شده باشد.

مساله (437) س: آيا عمره و حج به واسطه جماع، يا ترك طواف، يا ترك احد الموقفين، فاسد مي شود يا نه؟ و بر فرض فساد، چگونه بايد از احرام خارج شود؟

ج- تفصيل موارد فساد قبلاً ذكر شده، و جماع در عمره تمتع مفسد نيست، و چنانچه در حج فساد به واسطه جماع باشد، بايد عمل حج را تمام كند گرچه حج فاسد است، و با اتمام حج از احرام خارج مي شود ولي در موارد ديگر اگر فساد به ترك وقوف باشد بايد به همان احرام حج، عمره ي مفرده بجاي آورد و مُحِل شود، و حكم ترك طواف در عمره ي تمتع مفصلاً بيان شده است، و ترك طواف در حج صوري دارد كه در محل خود ذكر شده است.

مساله (438) س: كسي كه حج او به واسطه ترك وقوفين فاسد شده و باقي اعمال را بجا آورده و بدون عمره مفرده به ايران آمده است، تكليف فعلي و آينده اين محرم چيست؟

ج- به احرام باقي است، و مي تواند براي خروج از احرام عمره مفرده انجام دهد.

مساله (439) س: آيا قصد ابطال عمره يا حج و يا بعض اجزاي آن،

ص: 855

مبطل است يا نه؟

ج- قصد ابطال، مبطل نيست.

مساله (440) س: آيا مصرف كنسروهاي گوشت و ماهي خارجي كه در بازار مسلمين به فروش مي رسد، جايز است يا نه؟

ج- اگر ندانند از كجا وارد شده يا بدانند كه از بلاد مسلمين است مانع ندارد، و اگر بدانند از بلاد كفر وارد مي شود، در صورتي محكوم به حليت است كه وارد كننده مسلمان باشد و احتمال بدهند كه احراز تذكيه آن را كرده و در دسترس مسلمين قرار داد.

مساله (441): مسافر در چهار جا ميان تمام خواندن نماز و شكسته خواندن مخير است در شهر مكه و مدينه – هر قدر كه وسعت پيدا كرده باشند – و مسجد كوفه و حائر حضرت سيدالشهدا عليه السلام.

نيابت در حج

نيابت در حج

مساله (442): در نايب، اموري شرط است:

1) بلوغ، بنابر احتياط واجب.

2) عقل.

3) ايمان.

4) وثوق و اطمينان به انجام دادن او، و اما بعد از اجرا عمل نائب، لازم نيست اطمينان به صحت آن و در صورت شك در صحت، حكم به صحت مي شود و استنابه صحيح است هر چند قبل از عمل، شك داشته باشد.

5) معرفت نائب به افعال و احكام حج ولو با ارشاد كسي در حال عمل.

6) ذمه نائب مشغول به حج واجبي در آن سال نباشد.

7) معذور در ترك بعض افعال حج نباشد.

مساله (443): در منوب عنه، اموري شرط است:

1- اسلام و ايمان

2- در حج واجب شرط است كه منوب عنه فوت شده باشد يا اگر زنده است حج بر او مستقر شده و خودش از جهت مرضي كه اميد خوب

ص: 856

شدن آن نيست يا از جهت پيري نتواند به حج برود و در حج استحبابي اين شرط نيست و در منوب عنه بلوغ و عقل شرط نيست و ممائله بين نائب و منوب عنه نيز شرط نيست و جايز است كسي كه تاكنون به حج نرفته و مستطيع نيست براي ديگري نائب شود.

مساله (444): نائب بايد در عمل قصد نيابت نمايد و منوب عنه را در نيت تعيين كند ولو اجمالاً و شرط نيست اسم او را ذكر كند، گر چه مستحب است.

مساله (445): ذمه منوب عنه فارغ نمي شود مگر به اينكه نائب، عمل را صحيحاً انجام دهد. بلي اگر نائب بعد از احرام و دخول حرم بميرد، از منوب عنه مجزي است.

مساله (446): لباس احرام و پول قرباني در حج نيابي بر اجير است مگر در صورتي كه شرط شده باشد كه مستاجر بدهد و همچنين اگر اجير موجبات كفاره را انجام دهد كفاره بر عهده خود او است نه مستأجر.

مساله (447): نائب در طواف نساء نيز بايد قصد منوب عنه نمايد و احتياط استحبابي آن است كه به قصد مافي الذمه بجا آورد.

مساله (447): اگر نائب طواف نساء را صحيحاً انجام ندهد زن بر او حلال نمي شود و بر منوب عنه چيزي نيست.

مساله (449): استيجار كسي كه وقتش از اتمام حج تمتع، ضيق شده و وظيفه او عدول به افراد است، براي كسي كه وظيفه او حج تمتع است صحيح نيست، بلي اگر در سعه ي وقت او را اجير كرد و بعد وقت ضيق شد بايد عدول كند و از منوب عنه مجزي نيست.

ص: 857

ساله (450): در حج واجب نيابت يك نفر از چند نفر در يك سال جايز نيست و در غير واجب مانع ندارد.

مساله (451): كسي كه حج بر او مستقر شده يعني سال اول استطاعت حج نرفته اگر بواسطه مرض، يا پيري قدرت رفتن ندارد يا رفتن براي او، حرج و مشقت دارد واجب است نائب بگيرد، در صورتي كه اميد خوب شدن و قدرت پيدا كردن نداشته باشد، و به احتياط واجب بايد فوراً نائب بگيرد و اگر مستقر نشده باشد بر او اقوي عدم وجوب است.

مساله (452): بعد از آنكه نائب عمل را بجا آورد، حج از معذور ساقط مي شود و لازم نيست خودش حج كند اگر چه عذرش بر طرف شود و اما اگر قبل از اتمام حج عذر برطرف شد، چه قبل از احرام يا بعد، بايد خودش حج برود.

مساله (453): كسي كه حج بر او واجب باشد چه سال استطاعتش باشد و چه حج بر او مستقر شده باشد جايز نيست نيابت كند از غير، و اگر نيابت كند باطل است، چه عالم به حكم باشد يا نباشد.

مساله (454): اگر اجير براي حجه الاسلام بعد از احرام بستن و داخل شدن در حرم بميرد كفايت مي كند از حج كسي كه براي او بجا آورده است، و لازم نيست حج كردن براي او، و اگر قبل از احرام يا بعد از آن و قبل از داخل شدن در حرم بميرد بايد دو مرتبه اجير بگيرند، و همين حكم را دارد كسي كه براي خودش به حج برود.

مساله (455): اگر كسي را براي حج اجير كردند

ص: 858

و قرار نگذاشتند كه اجرت براي خصوص عمل باشد يا در مقابل عمل و رفت و آمد ها باشد، پس اگر قبل از داخل شدن در حرم مرد، ظاهراً مستحق اجرت رفتن تا محل موت مي باشد، و همين طور اگر بعد از احرام و دخول حرم بميرد بيشتر از آن چه ذكر شد و اجرت احرام مستحق نيست، اگر چه حج از ميت ساقط مي شود، و اگر بعض اعمال را بجا آورد و مرد مستحق اجرت آن اعمال نيز مي باشد و اگر اعمال را به نحوي بجا آورده است كه در عرف گفته شود كه عمره و حج را بجا آورد، مستحق تمام اجرت است اگر چه بعض اعمال را كه مضر به صحت حج نيست و محتاج به اعاده نيست نسياناً ترك كرده باشد.

مساله (456): كسي كه به عنوان نيابت رفت به مكه، و خودش حج واجب بجا نياورده، احتياط آن است كه بعد از عمل نيابت، براي خودش عمره مفرده بجا آورد و اين احتياط واجب نيست لكن خيلي مطلوب است.

مساله (457): كسي كه اجير شده براي حج تمتع، مي تواند اجير ديگري شود براي طواف يا ذبح يا سعي يا عمره مفرده بعد از عمل حج، چنانچه مي تواند براي خودش طواف و عمره مفرده بجا آورد.

مساله (458): كسي كه عذر داشته باشد از بعض اعمال حج نمي شود او را اجير كرد براي حج، ولي در نائب معذور به عذر طاري (عارض شدن عذر در اثناء عمل) اشكال ندارد و اگر شخص معذور از اعمال، تبرعاً از غير، حج بكند، اكتفا كردن به آن اشكال

ص: 859

دارد.

مسائل متفرقه نيابت

س (1): كسي مستطيع بوده و در ميقات به نيابت ديگري مُحرم شده و به مكه آمده و عمره ي تمتع را از طرف منوب عنه انجام داده است، وظيفه او چيست؟

ج- با اينكه خودش مستطيع است نيابت او صحيح نيست و احرام او باطل است مگر آنكه به نحو خطا در تطبيق باشد كه در اين صورت از خودش واقع مي شود، و بايد برگردد به ميقات و از آنجا براي خودش محرم شود. مگر اينكه به نحو خطا در تطبيق باشد كه در اين صورت از خودش واقع مي شود.

س (2): اگر كسي كه نيابت از ديگري گرفته و به حج آمده، از بعض اعمال معذور است آيا مي تواند در اين اعمال نايب بگيرد، و آيا مي تواند پول را به ديگري بدهد كه اصل حج را بجا آورد؟

ج- نايب شدن معذور، صحيح نيست و بايد پول را به صاحبش برگرداند مگر اينكه از طرف صاحب پول مجاز در نايب گرفتن باشد كه در اين صورت مي تواند ديگري را در اصل عمل حج، نايب كند، و در صورتي كه بدون اجازه، نيابت را به ديگري واگذار كرد و او عمل را انجام داد، حج از طرف منوب عنه واقع مي شود ولي پول را بايد به صاحبش برگرداند و صاحب پول ضامن چيزي نيست و اجرت نايب را بايد امر كننده بپردازد.

س(3): از هر كاروان نوعاً چند نفر از خدمه به نيابت آمده اند و بناچار بايد نيمه شب از مشعر براي انجام كارهاي لازم در مني يا همراه ضعفا، به مني بروند، سوال اين است كه

ص: 860

آيا اجير شدن و نيابت آنان صحيح است يا خير؟

ج- با توجه به اينكه از معذورين هستند و نمي توانند وقوف اختياري در مشعر را درك كنند نيابت آنان صحيح نيست، و اگر قبل از استخدام اجير شده اند بايد حج را از طرف خود بجا آورند و وقوف اختياري را درك نمايند

س (4): آيا شخص زنده در موردي كه مي تواند نايب بگيرد بايد از بلد نايب بگيرد يا از ميقات، و اگر ديگري براي او نايب بگيرد كفايت مي كند يا خير؟

ج- نايب گرفتن از ميقات كفايت مي كند، و خودش بايد نايب بگيرد و نايب گرفتن ديگري براي او كافي نيست مگر از طرف او وكالت داشته باشد.

س (5): آيا عمره مفرده يا طواف استحبابي را مي توانيم به نيابت چند نفر انجام دهيم، و در اعمال آن از جمله طواف نساء نيت همه بايد بشود يا نيت بعضي كافي است؟

ج- مي توانيد به نيابت چند نفر انجام دهيد، و بايد نيت همه بشود.

س (6): كسي را روز عيد قبل از حلق دستگير كرده اند و او را به ايران فرستاده اند آيا رفقاي او مي توانند از او نيابت كنند و بقيه اعمال را انجام دهند يا خير، و چگونه از احرام خارج مي شود؟

ج- بدون اينكه خودش نايب بگيرد نيابت صحيح نيست، و براي خارج شدن از احرام بايد به مني بيايد و حلق يا تقصير كند و اعمال مترتبه را انجام دهد و اگر نمي تواند برود در محل خودش حلق يا تقصير نمايد و بنابر احتياط موهاي خود را به مني

ص: 861

بفرستد، و بايد براي اعمال مترتبه نايب بگيرد.

س (7): افرادي كه هر سال به حج مي روند – از قبيل خدمه كاروآنها – در محل خود از كسي نيابت قبول مي كنند، ولي در ميقات بر اثر اشتغال زياد از نيابت غافل و مُحرم مي شوند، بعد كه متوجه شدند دوباره نيت نيابت مي كنند، آيا حج نيابتي آنان درست است يا حج براي خودشان حساب مي شود؟

ج- چون در محل خود نيابت را پذيرفته و با اين قصد به حج آمده است همين قصد ارتكازي كه اگر متوجه شود همان را در نظر مي گيرد كافي است و حج براي منوب عنه واقع مي شود.

س (8): شخصي در ميقات براي خودش محرم مي شود و تلبيه مي گويد، بعد به فكر مي افتد كه چون خودش حج واجب را در سالهاي گذشته بجا آورده، براي پدر يا مادر يا يكي از خويشاوندان ديگرش حج تبرعي بجا آورد، آيا مي شود با نيت عدول كند، و يا دوباره به نيت شخص مورد نظر محرم شود يا خير؟

ج- اگر به احرام صحيحي محرم شده، نمي تواند نيت را عوض كند و بايد عملش را به همان نيتي كه در احرام داشته، اتمام كند.

س (9): نايبي در احرام عمره تمتع بعد از اينكه وارد مكه شد شك مي كند كه نيت نيابت كرده يا نه، آيا بايد به ميقات برگردد و مجدداً به نيابت محرم شود، يا اصلاً حج براي خودش حساب مي شود و ديگر نمي تواند نايب باشد؟

ج- در نيت، خطور لازم نيست، و چون انگيزه او در حال

ص: 862

احرام نيابت بوده، عمل را به نيابت انجام دهد، و كافي است.

س (10): زني در عرفات در روز نهم ديوانه شد، او را به بيمارستان بردند و تا آخرين وقتي كه مي توانستند همراهان او در مكه بمانند باقي ماندند، خوب نشد، آيا شوهرش كه با او است مي تواند براي او نايب بگيرد، و يا خودش باقي اعمال را انجام دهد يا نه؟

ج- مجنون تكليف ندارد، و نمي توانند براي او نايب بگيرند، و اگر عاقل شد حكم اشخاص محرم ديگر را دارد.

س (11): هر گاه كسي مريض شود، بطوري كه بعد از احرام عمره، قادر به انجام اعمال نباشد، آيا كسي كه براي عمره تمتع مستحبي محرم شده و عمره را انجام داده است، مي تواند در حج نايب او شود يا خير؟

ج- كسي كه براي عمره تمتع محرم شده ولو مستحبي، نمي تواند در اصل عمره يا حج براي ديگري نايب شود و بايد عملش را اتمام كند، ولي اگر مريض فقط قادر به انجام طواف و سعي نباشد و بتواند وقوفين را درك كند و بقيه اعمال را نايب بگيرد، جايز است ديگران را در طواف و سعي و اعمال ديگر نايب قرار دهد، هر چند خودشان هم حج يا عمره بجا مي آوردند.

س (12): بنده چون مسئول گروه حج بودم به استناد وظيفه ام كه مراقبت از بيماران و عاجزهاي گروه بود، وقوف اضطراري انجام دادم، لطفاً وظيفه شرعي اينجانب را بيان فرماييد.

ج- اگر همراه عجزه بوده ايد كه لازم بوده با آنان باشيد و آنان از وقوف اختياري معذور بوده اند براي شما

ص: 863

هم اشكالي نداشته، بلي اگر نايب كسي شده ايد نيابت شما درست نبوده است.

س (13): اگر كسي دفعه اول به صورت خدمه، حج بجا آورده و در دفعه دوم دوباره به مأموريت خدمه عازم مكه معظمه است، آيا مي تواند به عنوان پدر يا مادر كه فوت شده اند نيابت نمايد، و در چنين صورتي آيا حج از عهده پدر و مادرش برداشته مي شود؟

ج- مانع ندارد و حج از منوب عنه كافي است، مگر آنكه سال اول، مستطيع نبوده و امسال مستطيع باشد.

س (14): كساني كه مجاز هستند در شب عيد قربان بعد از درك اضطراري مشعر به مني بروند، آيا همه ي آنان از ذوي الاعذار مي باشند كه نيابت ولو تبرعاً مورد اشكال است يا نسبت به استثنا شده است؟

ج- در فرض سوال زنها مي توانند نايب شوند، و نيابت در ساير ذوي العذار صحيح نيست.

س (15): شخصي در حج از ميتي نيابت كرده و در وقت عقد اجاره براي انجام مناسك، هيچ عذري نداشت، ولي چند سال بعد از انجام حج متوجه شد كه در وقوف مشعر الحرام با زنها و مريض ها به عنوان راهنما، وقوف اضطراري كرده و به مني رفته است، و غافل بوده كه نايب بايد وقوف اختياري بكند، آيا وظيفه اش چيست؟

ج- عمل مزبور مجزي از حج نيابتي استيجاري نيست، و از جهت اجرت بايد به اجير كننده مراجعه نمايد، و يا در صورتي كه اجاره، موقت به زمان مخصوصي كه منقضي شده، نباشد دوباره حج نيابتي صحيح بجا اورد.

س (16): آيا مي توانم براي مادرم و براي خودم

ص: 864

فريضه حج را انجام دهم؟

ج- در يك سال بيش از يك حج واقع نمي شود.

س (17): شخصي به عنوان نيابت در مسجد شجره مُحرم شده و به مكه آمده، در مكه فهميد كه خودش مستطيع بوده است، آيا بايد اعمال عمره را به قصد خود بجا آورد نسبت به حج نيابي چه وظيفه دارد، و آيا مي تواند براي آن نايب بگيرد يا نه؟

ج- احرام او صحيح نبوده است و بايد برگردد و براي عمره تمتع، براي خودش مُحرم شود و وظيفه خودش را انجام دهد، و راجع به حج نيابي نمي تواند نايب بگيرد، مگر اجازه داشته باشد يا استيجار او براي مطلق تحصيل حج باشد.

س (18): كسي كه نايب بوده و عمره تمتع را انجام داده و بعد ناچار شده است كه به ايران بازگردد، آيا مي تواند بقيه اعمال را به ديگري واگذار نمايد كه حج تمتع را انجام دهد؟

ج – نمي تواند.

س (19): آيا شرط ايمان نايب كه در اصل نيابت حج شرط است در ساير اعمالي كه نيابت در آن جايز است، مثل رمي و طواف، هم شرط است يا خير؟

ج- در ساير اعمال نيز غير از ذبح شرط است.

س (20): شخصي تمام اختيارات اموال پدرش را دارد و پدر نمي تواند بالمباشره حج را بجا آورد، پسر بدون تذكر دادن به پدر شخصي را اجير براي حج پدر نموده و خودش هم براي حج خود مشرف شده، در اين فرض آيا حج اجير براي حج پدر، مجزي است يا خير؟ و هرگاه در مدينه تصميم بگيرد كه آنچه را از مال

ص: 865

پدر به اجير داده است با پدر حساب نكند و از مال خودش باشد، رفع اشكال مي شود يا نه؟

ج- در فرض مزبور اگر از پدر وكالت مطلقه و در همه امور دارد كافي است.

س (21): فردي پس از استطاعت مالي براي حج اسم نويسي كرد و براي دو سال بعد اسمش در آمد، ولي چند ماه قبل از حركت، فوت كرد و در حالي كه پسرش را نايب قرار داده بود كه براي او حج بجا آورد، كه پسر خود استطاعت مالي داشته ولي در اسم نويسي مسامحه كرده و ننوشته است، در صورتي كه اگر اسم مي نوشت شايد در همان سال اول، قرعه به نامش در مي آمد و شايد هم سالهاي بعد، اكنون پسر به مدينه آمده به عنوان نيابت حج بلدي از جانب پدر، و هنوز هم محرم نشده، چه وظيفه اي دارد؟

ج- در فرض مرقوم نيابت صحيح نيست، و بايد براي خودش حج نمايد. و اگر پدر در اولين سال حصول استطاعت ثبت نام كرد و قبل از رسيدن نوبت و توفيق حج فوت نمود حج بر او واجب نيست و اگر استطاعت قبلاً بوده است و در ثبت نام و تهيه مقدمات تقصير كرده است بايد براي او نائب بگيرند.

س (23): شخصي اجير حج بلدي از قم شده و خودش ساكن اراك است، بعد از اجير شدن در نظر داشته كه به قم برود و از آنجا حركت كند، پس از چند روز در حالي كه از موضوع غافل شده، براي انجام كار ديگري به قم و بعد از آنجا به تهران رفته است،

ص: 866

آيا همان نيت قبلي براي حركت از قم كافي است يا بايد برگردد به قم، و بر فرض خروج از ايران، چه حكمي دارد؟

ج- اگر به كلي غفلت داشته بايد برگردد و گرنه نيت ارتكازي اجمالي كافي است، و در صورتي كه بايد برگردد اگر برنگشت و حج را انجام داد، حج صحيح است و بالنسبه استحقاق اجرت دارد.

س (24): آيا بر نايب واجب است كه بر طبق فتواي مرجع تقليد منوب عنه اعمال حج را انجام دهد يا مطابق وظيفه خودش عمل نمايد؟

ج- ميزان، وظيفه خود اوست، ولي اگر اجير شده به كيفيت خاصي، بايد طوري عمل كند كه مراعات وظيفه خودش و كيفيت خاصي، بايد طوري عمل كند كه مراعات وظيفه خودش و كيفيت ذكر شده، بشود.

س (25): آيا در اجاره براي اعمال حج لازم است اجير و مستاجر از يكديگر سوال كنند كه مقلد چه كسي هستند يا نه؟

ج- لازم نيست، و اجير مطابق تقليد خودش عمل مي كند.

س (26): نايب چند ماه قبل از حج به بلد منوب عنه مي رود و به عنوان نيابت حج حركت مي كند و به وطن خودش يا محل ديگري مي رود، و در ماه ذيحجه كه عازم حج مي شود، ديگر به بلد منوب عنه نمي رود، كافي است يا نه؟ و چه وقت بايد برود؟

ج-كافي است.

س (27): در موردي كه مرحوم پدرم فرموده بود پسر بزرگ نيابتاً به مكه برود و من كه پسر بزرگ هستم وسيله ارث مستطيع شده ام اما تا كنون نتوانسته ام سهم خود را به پول مبدل كنم، مي توانم

ص: 867

با اين حال به جاي پدر حج بجا آورم يا نه؟

ج- با فرض حصول استطاعت مالي براي خودتان ولو از بابت ارثيه اگر امكان فروش و صرف قيمت در حج را داريد بايد اول براي خودتان حج بجا آوريد، و براي پدر بعداً انجام دهيد يا ديگري را نايب بگيريد.

س (28): آيا جايز است براي نايب در طواف عمره تمتع يا طواف حج كه طواف را در غير موسم حج بجا آورد يا نه؟

ج- مانع ندارد.

س (29): شخصي قبلاً مستطيع بوده و به حج نرفته و الآن هيچ گونه قدرت مالي جهت انجام حج را ندارد، آيا فرزندش مي تواند تبرعاً از طرف او حج نيابي انجام دهد؟

ج- نيابت در حج از حي صحيح نيست مگر در صورتي كه شخص از جهت پيري نتواند به حج برود يا مريض باشد و از جهت مرض نتواند برود و مأيوس از خوب شدن تا آخر عمر باشد.

س (30): حج به نيابت حضرت ولي عصر – ارواحنا له الفدا – چون در موسم حج تشريف دارند جايز است يا نه؟

ج- اشكال ندارد.

س (31): زني كه واجب الحج است وصيت كرده كه از اصل تركه اش براي او حج بلدي توسط وصيش انجام شود، حال استطاعت جاني و مالي و غيره براي وصي او فراهم است، فقط از حيث عدم شركت در نام نويسي براي حج، آن هم با عذري، استطاعت راهي ندارد، آيا مي تواند حج نيابي را انجام دهد؟

ج- وصي اگر قبلاً استطاعت نداشته و فعلاً هم راه براي او باز نيست الآن هم مستطيع نيست مي تواند

ص: 868

براي حج نيابي اجير شود، ولي اگر بدون اينكه اجير شود بتواند خود را به ميقات برساند نمي تواند حج نيابي بجا آورد و بايد براي خودش حج بجا آورد.

س (32): كسي كه حج نيابي انجام مي دهد اگر در قرباني، شخص ثالثي را وكيل كرد ذابح چگونه نيت كند، آيا بايد نيت كند كه به وكالت از ميت قرباني مي كنم يا بايد وكالت از نايب ميت كند؟ در هر صورت آيا بايد نام ميت را هم ببرد؟

ج- نام ميت بردن لازم نيست، بلكه چنانچه نيت كند آنچه بر عهده نايب است انجام دهد صحيح است.

س (33): كسي كه براي حج اجير مي شود، اگر شرط كند كه مثلاً براي طواف نساء يا يك عمل ديگري كه نيابت بردار است نايب مي گيرم، آيا اين شرط نافذ است و مي تواند عمل نمايد يا نه؟

ج- اگر عذر دارد نمي تواند اجير شود، بلي در قرباني مانع ندارد و شرط لازم نيست.

س (34): كسي كه احتمال قوي عقلايي مي دهد كه نتواند اعمال را به نحو عادي انجام دهد، و ممكن است حج تمتع را بدل به افراد كند، آيا مي تواند از حج واجب نيابت كند؟

ج- مي تواند نيابت كند، ولي اگر وظيفه او عدول به افراد شد بنابر احتياط منوب عنه نبايد اكتفا به آن كند.

س (35): نايبي كه در وقت قبول نيابت براي حج معذور نبوده است، و بعد از عقد اجاره در موقع عمل يا قبل از محرم شدن جزء معذورين شده و در هر عذري كه پيش آمده طبق وظيفه معذورين رفتار نمود،

ص: 869

آيا حج او از منوب عنه كافي است؟ و آيا نسبت به نحوه عذر فرقي هست يا نه؟

ج- محل اشكال است.

س (36): كساني كه در حال اجير شدن، از معذورين نبوده اند و بعداً در اثناء عمل، عذر عارض شده است، آيا نيابتشان صحيح است و مستحق تمام اجرت مي باشند يا نه؟

ج- اگر عذر او موجب نقص بعضي از اعمال شود اشكال دارد.

س (37): خدمه اي كه از روي جهل به مسال اجير شده اند و وقوف اختياري مشعر را درك نكرده اند فعلاً تكليفشان چيست، و همچنين ساير معذوريني كه حج ناقص از اين قبيل انجام داده اند تبرعاً يا با اجرت؟

ج- نيابت ايشان صحيح نيست و كفايت از منوب عنه نمي كند، و بايد پول را برگردانند و خودشان با عدم عذر نسبت به درك اختياري مشعر بايد با انجام عمره مفرده، از احرام خارج شوند.

س (38): در مسائل قبل فرموده ايد كه معذور نمي تواند نايب شود، معذور به چه كسي گفته مي شود؟ لطفاً حد آن را معين كنيد، مثلاً كسي كه نمي تواند نماز طواف را صحيح بخواند، يا نمي تواند خودش رمي جمرات كند، و يا نمي تواند قرباني نمايد، و يا نمي تواند يكي ديگر از واجبات حج را اعم از اركان و غير اركان انجام دهد، معذور است يا خير؟

ج- هر كس نتواند اعمال اختياري حج را انجام دهد معذور است و نمي تواند نايب شود، ولي مباشرت در ذبح در حال اختيار هم لزوم ندارد، و لذا كسي كه نمي تواند ذبح كند مي تواند براي حج نايب

ص: 870

شود و براي ذبح نايب بگيرد.

س (39): كسي كه نماز او صحيح نيست و براي حج به نيابت آمده است، آيا نيابت او صحيح است؟ و مفروض اين است كه به عنوان نيابت محرم شده است؟

ج- اگر از قرائت صحيح معذور است، نيابت و احرام او باطل است، و اگر معذور نيست صحيح است و بايد قرائت خود را درست كند.

س (40): اگر مستنيب يا منوب عنه در وقت نيابت بدانند كه نايب جزء معذورين است و او را نايب كنند، اولاً آيا اجرت نيابت براي حلال است يا نه؟ و ثانياً آيا حج نيابتي او صحيح و از حجه الاسلام يا غير حجه الاسلام منوب عنه كفايت مي كند يا نه؟

ج- با فرض اينكه معذور بوده و استيجار شده، استحقاق اجرت ندارد، و كفايت نمي كند.

اعمال و ادعيه مكّه مكرّمه

پيشگفتار

دعا و اقسام آن

مركز تحقيقات حج

دعا در لغت به معناي خواندن و در اصطلاح، درخواست حاجت از خداوند مي باشد.

دعا بر دو قسم است:

1. گاه دعا كننده مطالب و نيازهاي خود را به زبان خود و به هر بياني كه قدرت بر آن دارد در پيشگاه خداوند اظهار مي كند، اين قسم را «دعاهاي غير وارده» مي نامند.

2. وگاه دعا كننده مطالب و خواسته هاي خود را با الفاظ مخصوصي كه از معصومين(عليهم السلام) رسيده است اظهار مي نمايد، اين قسم ادعيه را «دعاهاي وارده» يا «ادعيه مأثوره» مي نامند.

ادعيه مأثوره نيز بر دو قسم است:

الف ادعيه اي كه بايد در شرايط خاصّي خوانده شود، مثلاً در وقت مخصوص يا محل معلوم، و بالاخره آداب و شرايط ويژه اي از زبان

ص: 871

معصوم(عليه السلام) براي آن ذكر شده باشد.

ب دعاهايي كه از معصوم رسيده ولي براي آنها هيچ گونه شرطي ذكر نشده است.

البته هر نوع دعا و درخواست از پروردگار يكتا، مطلوب شارع است، و در روايت وارد شده: «الدُّعاءُ مُخُّ العِبادة» (بحار، ج93، ص300) مغز و روح عبادت همان دعا است. همچنين در قرآن كريم در مناسبت هاي مختلف از زبان پيامبران و اولياي الهي دعاهايي نقل شده است، لكن ثواب و فضيلت دعاهاي مأثوره وارده از معصوم(عليه السلام) براي كسي كه آشنا به معاني آنها باشد، به مراتب بيش از دعاهاي معمولي است، زيرا معصومين(عليهم السلام) به امراض روحي فرد و جامعه آشناتر و به كيفيّت راز و نياز با حق تعالي آگاه تر هستند، و ساير انسان ها گاهي به جاي خير خويش شرّ، و گاهي به جاي سود و سعادت، زيان و شقاوت مي طلبند: " وَيَدْعُ الاِْنسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الاْنْسانُ عَجُولاً ".(اِسراء: 11، ترجمه: «انسان (بر اثر شتابزدگي) بديها را طلب مي كند آنگونه كه نيكي ها را مي طلبد و انسان هميشه عجول بوده است.») بنابر اين سزاوار است دعا كننده چگونگي درخواست مطالب و حاجات خود را از معصوم فرا گيرد.البته تشخيص دادن دعاهاي وارده و آگاهي از سخن معصوم كار آساني نيست. اگر كسي بتواند از مدارك موجود، و با موازين علمي صحّت صدور دعا از معصوم را به دست آورد، مي تواند آن را به قصد ورود بخواند، ولي اگر دليل معتبر و مدرك قابل اعتمادي پيدا نكند و در پژوهش ها و بررسي هاي خود به اين نتيجه برسد كه سند فلان

ص: 872

دعا ضعيف و غير قابل اعتماد است، نبايد آن را به طور جزم به معصوم نسبت دهد، بلكه به اميد درك ثواب و رسيدن به پاداش آن را بخواند، در اين صورت حتّي اگر در تشخيص خود به خطا رفته باشد، به ثواب آن خواهد رسيد.

رجاء مطلوبيت

گاهي دعا يا عملي كه سند معتبر هم دارد مربوط به زمان يا مكان خاصّي است، مانند دعاهاي ماه رمضان يا مناجات مسجد كوفه، در چنين مواردي اگر كسي بخواهد آنها را در غير آن زمان يا آن مكان انجام دهد بايد آنها را فقط به عنوان رجاء و احتمال مطلوبيت بجا آورد، نه به قصد استحباب يا ثواب ثابت، يعني چنين نيت كند: «اين دعا را مي خوانم و اين عمل را انجام مي دهم به اميد آنكه مطلوب باشد و مأجور باشم».

شرايط استجابت و قبولي دعا:

در احاديث و روايات ما براي اجابت دعا شرايط متعدّدي بيان شده كه براي آگاهي از آنها مي توان به كتاب هاي مفصّل روايي مراجعه كرد كه ما در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم(نك: بحار، ج93 طبع ايران.): امام صادق(عليه السلام) درجواب قومي كه عرض كردند: ما دعا مي كنيم ولي مستجاب نمي شود، فرمودند: چون كسي را مي خوانيد كه نمي شناسيد: «لاَِنَّكُمْ تَدْعُونَ مَنْ لا تَعْرِفُونَهُ».(بحار، ج90، ص368) شرط اوّل استجابت دعا معرفت پروردگار است، زيرا هر كس را به قدر معرفتش مزد مي دهند.از حضرت علي(عليه السلام) سؤال شد: «فَما بالُنا نَدْعُوا فَلا نُجابُ؟» چرا دعاي ما مستجاب نمي شود؟ حضرت فرمود: «إِنَّ قُلُوبَكُمْ خانَتْ بِثَمَانِ خِصال: أَوَّلُها أَنَّكُمْ عَرَفْتُمُ اللَّه فَلَمْ تُؤَدُّوا حَقَّهُ

ص: 873

كَما أَوْجَبَ عَلَيْكُمْ...».(بحار، ج90، ص376) اوّلين علّت آن است كه نسبت به خداوند معرفت و شناخت پيدا كرديد، ولي حقّ معرفت را عملاً پياده نكرديد.رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) فرمود: هر كس مي خواهد دعايش مستجاب شود بايد لقمه و كارش حلال باشد.(همان، ص372) امام باقر(عليه السلام) فرمود: خداوند دعاي بنده اي را كه برعهده اش، مظالم و حقوق مردم باشد يا غذاي حرام بخورد، قبول نمي كند.(. همان، ص372) رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) فرمود: خداوند دعاي كسي را كه حضور قلب ندارد، قبول نمي كند.(همان، ص321)

امام صادق(عليه السلام) فرمود: خداوند به عزّت و جلال خود قسم ياد كرده كه من دعاي مظلومي را كه خود در حقّ ديگري چنين ظلمي نموده است، مستجاب نمي كنم.(بحار، ج90، ص320) رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) فرمود: دعايي كه اوّلش «بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ» باشد، رَد نمي شود.(همان، ص313) رسول گرامي(صلي الله عليه وآله) فرمود: صلوات شما بر من مايه اجابت دعاي شما خواهد بود.(بحار، ج91، ص54) امام صادق(عليه السلام) فرمود: هر كس پيش از خود به چهل مؤمن دعا كند، دعايش مستجاب مي شود.(بحار، ج90، ص317) در حديث قُدسي وارد شده است: خداوند به حضرت عيسي(عليه السلام) فرمود: اي عيسي مرا بخوان همانند خواندن شخص اندوهناك و غرق شده اي كه هيچ فريادرسي ندارد(همان، ص314).

ملاحظه مي كنيد كه براي اجابت دعا شرايطي بيان شده است، و از همه بيشتر بر روي خود سازي و آمادگي براي ضيافت پروردگار و شناخت ميزبان حقيقي تكيه شده است.

آثار پذيرفته شدن دعا و زيارت در زندگي انسان

قبولي دعا و زيارت از دو جهت قابل بررسي است: الف: صحيح خواندن و قصد قربت داشتن ادعيه و

ص: 874

زيارات و اگر غلط خوانده شود معناي آن به كلّي تغيير يافته و انسان را از رسيدن به اهداف آن دور مي كند.

ب: قبولي دعا و زيارت و پذيرفته شدن عند الله. يعني علاوه بر اينكه قربه إلَي الله انجام داده است، حضور قلب و معرفت الهي هم داشته و توانسته از تمايلات نفساني رهايي پيدا كند، و باخضوع و خشوع دعا و زيارت را انجام دهد، و در طول سفر خصلت هاي زشت دروني را يكي پس از ديگري ترك كرده و از سفره گسترده حق تعالي بهره مند شود، يعني در مهماني رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و زهراي مرضيه(عليها السلام) و ائمه بقيع(عليهم السلام) شركت نمايد و به قدر توان از غذاهاي معنوي تناول كند. چنين فردي توانسته است درجاتي از تقوا را به دست آورد. قرآن كريم مي فرمايد: گوشت و خون قرباني به خدا نمي رسد، "...وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ... " (حج: 37) بلكه تقواي حاصل از قرباني است كه انسان را بالا مي برد و به خدا نزديك مي كند. در آيه ديگر مي فرمايد: در روزهاي مشخّص به ياد خدا باشيد (اشاره به مَناسك منا).آنگاه مي فرمايد: "...وَاتَّقُوا اللهَ... "؛(بقره: 203) «از خدا پروا كنيد.» اگر زائر حرمين شريفين به ياد خدا باشد، خود را از گناه حفظ نمايد، تمرين ترك معاصي داشته باشد، و حالت تقوا و پرهيزكاري پيدا كند، پس از حج مرتكب گناه نمي شود، و خصلت هاي خدايي در درونش جوانه مي زند، رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: «آيَه قَبُولِ الْحَجِّ تَرْكُ ما كانَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ مُقِيماً مِنَ الذُّنُوبِ»،

ص: 875

(مستدرك الوسائل، ج10، ص165، ح11767) نشانه قبولي حج، ترك گناهان گذشته است.بنابراين نشانه قبولي اعمال، دستيابي به تقوا و مراعات حدود الهي، پرهيز از گناه، و دوري از خصلت هاي زشت است، و اين معنا امكان ندارد مگر اينكه انسان هميشه خود را در محضر حق سبحانه و تعالي ببيند، و مراقب اعمال و رفتار خود باشد، هر كاري را جهت رضاي پروردگار انجام دهد، با مردم آن گونه رفتار نمايد كه دوست دارد مردم با او رفتار كنند، بندگان خدا از دست و زبانش در امان باشند، در سختي ها و گرفتاري ها تكيه گاه محكمي براي نزديكان به حساب آيد، به اعمال عبادي بويژه نماز اهميّت دهد، و سعي كند نمازهاي واجب را اوّل وقت و به «جماعت» برگزار نمايد.

چند توصيه در زمينه وحدت امّت اسلامي
اشاره

اگر چه درباره توصيه هاي لازم به حجّاج محترم كتاب هاي جداگانه اي نوشته شده و به طور مفصّل نكاتي را تذكّر داده اند، و ما هم در همين كتاب به مناسبت هاي مختلف به بعضي از آنها اشاره كرده ايم، لكن به خاطر اهمّيّت موضوع سزاوار است برخي از نكات يادآوري شود:

الف اهميّت وحدت امّت اسلامي

يكي از اسرار اعمال و مناسك حج و زيارت مَشاهد مشرّفه، تمرين تواضع و اخلاص، متخلّق شدن به اخلاق الهي، نمايش وحدت و عزّت امّت اسلامي و ارتباط نزديك با برادران ديني، و همدلي و تبادل نظر با آنها است. از اين رو زائر بيت الله الحرام و حرم نبوي(صلي الله عليه وآله) بايد به همه ميهمآنان خانه خدا با هر مليّت و مذهب و از هر سرزميني كه باشند، با چشم عزّت و برادري بنگرد، و با برخورد مودّت

ص: 876

آميز، آنگونه كه مايل است بندگان خدا با او رفتار نمايند، با ديگران رفتار كند، و با اقتدا به پيشوايان ديني خود مايه عزّت و زينت اسلام و رسول الله(صلي الله عليه وآله) و ائمّه اطهار(عليهم السلام) باشد، و در يك سخن اختلاف در مذهب نبايد موجب بدبيني و تشتّت گردد؛ زيرا مشتركات موجود ميان ما و مسلمانان فراوان است، و بايد تمام مسلمين در برابر دشمنان قرآن و انسانيّت يَد واحده باشند، و از عظمت و عزّت قرآن و اسلام دفاع كنند، و شايد به همين دليل است كه در روايات ما توصيه هاي مؤكّد درباره شركت در جماعات برادران ديني شده است.پس زائران محترم از انجام كارهايي كه موجب بدبيني و تفرقه وجدايي امّت بزرگ اسلامي مي شود بايد پرهيز نمايند.

ب ميهمآنان خدا در سفر الهي حج

زيارت خانه خدا وقبر مطهر پيامبر اكرم وائمّه بقيع صلوات الله عليهم اجمعين سفر الهي و داراي ابعاد گوناگون مي باشد، و چه بسا در زندگي تنها يك بار توفيق اين سفر معنوي نصيب انسان گردد، لذا سزاوار است به اهميّت و سازندگي آن بيش از پيش توجّه كنيم، و از هنگام تصميم و عزم به مسافرت تا پايان آن قدم به قدم، الهي بودنِ اين ميهماني را مدّ نظر داشته باشيم، و از ارزش و منزلت همسفران و رعايت حقوق آنها غفلت نكنيم، و در مواقع ازدحام و شلوغي روحيه عفو و اغماض و چشم پوشي از خطاي ديگران را پيشه خود سازيم، و از كمك و همراهي و خدمت به ميهمانان خانه خدا غفلت نورزيم، و اين سنّت ارزشمند پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و ائمّه معصومين(عليهم السلام) را زنده

ص: 877

نگه داريم.

ج فرصت را مغتنم بشماريم

عمر سفر كوتاه، و ايّام زيارت به زودي سپري مي گردد، بايد با برنامه ريزي منظم بهترين استفاده را از اوقات شبانه روز خود بنماييم، و به جاي وقت گذراني براي كارهاي بي نتيجه يا كم نتيجه، بيشترين وقت خود را صرف شناخت احكام و آداب و اسرار حج و زيارت و بهره مندي از مَشاهد شريفه و مواقف كريمه نماييم، كه از جمله آنها، حضور و شركت به موقع در نمازهاي جماعت مسجدالحرام و مسجدالنبي(صلي الله عليه وآله) و قرائت قرآن در اين دو مسجد با عظمت (حداقل يك ختم قرآن در مسجدالحرام و يك ختم در مسجدالنبي(صلي الله عليه وآله)) و خواندن دعاها و مناجات هاي وارده از طرف معصومين(عليهم السلام) در ايّام و مناسبت هاي مختلف مي باشد.

د كيفيّت عبادت را فداي كميّت آن نكنيم

همان گونه كه قبلاً تذكّر داديم، روح و عظمت دعا و عبادت و مناسك حجّ به معرفت و اخلاص و رعايت ادب و حضور در محضر خداوند متعال بستگي دارد. لذا بايد تنها به مقدار و كميّت اعمال و عبادات خود اكتفا نكرده، بيشتر به كيفيّت آن بپردازيم؛ زيرا اگر يك دعا يا زيارت و يا نماز، از روي معرفت واخلاص باشد، موجب شكستن دل و تحوّل دروني انسان مي گردد، و باعث نجات از عذاب الهي و دست يافتن به بهشت جاويد خواهد شد. «رَزَقَنَا اللهُ وَإِيّاكُمْ إِنْ شاءَ اللهُ تَعالي».

جايگاه حج

حج درلغت به معناي: «قصد» ودر اصطلاح شرع به معناي: قصد زيارت خانه خدا وانجام اعمال ومناسك مخصوص مي باشد.حجّ به معناي زيارت خانه خدا وانجام اعمال مخصوصه و يكي از اركان پنج گانه اسلام است، و به اتفاق نظر

ص: 878

علماي فريقين، از ضروريات دين، ومنكر آن كافر مي باشد ولذا تارك حج مورد تهديد شديد خداوند واقع شده است.و رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) فرموده: «مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتّي يَمُوتَ بَعَثَهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيامَه يَهُودِيّاً «كسي كه حجّ رابه تأخير اندازد تا مرگ او فرا رسد، خداوند در روز رستاخيز اورا يهودي وياأَوْ نَصْرانِيّاً».(وسائل الشيعه، ج5، ص21 چاپ اسلاميه تهران.) نصراني محشور سازد.»و اميرالمؤمنين(عليه السلام) در وصيّت نامه خود مي فرمايد: وَ اللهَ، اللهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لا تُخَلُّوهُ ما بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُناظَرُوا».(نهج البلاغه، نامه 47؛ وسائل الشيعه، ج5، ص15) وخدا را، خدا را، در مورد خانه خدا «كعبه» تا هستيد، مبادا آن را خالي بگذاريد، كه اگر ترك شود مهلت داده نمي شويد.»

فلسفه تشريع حجّ

دستور وجوب حجّ، بعد از هجرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) به مدينه نازل گرديده، واز هر مسلمان مستطيعي در تمام دوران عمر يك بار به عنوان حج واجب (حَجَّه الإسلام) خواسته شده است. (صرف نظر از عناوين ديگري كه موجب وجوب حج مي شود مانند نذر و...).حجّ گرچه جزو فروع دين به حساب مي آيد، ولي از افضل عبادات است. وداراي فوايد وآثار بسيار عظيم دنيوي، اُخروي، فردي، اجتماعي، سياسي ومعنوي است كه در كمتر عبادتي ديده مي شود.حجّ نمايش تعبّد محض وعبادت خالص خدا واظهار بندگي وايجاد ارتباط قلبي با خداوند است.حجّ كلاس تعليم و تربيت است، زمينه اي است براي تحصيل علم زندگي و حسن معاشرت، وتحكيم مباني اخلاق اسلامي در عمل.حجّ درس جهاد و فداكاري بامال و جان و گسستن ازخود و خودخواهي ها، و جدا شدن از تعلّقات و جذبات زندگي مادّي،

ص: 879

و رو آوردن به عالم معنا، و حركت به سوي خدا است.حجّ به ما آموزش توحيد در عقيده ووحدت در رويّه و ضرورت تبادل افكار و آرا و همكاري هاي اجتماعي، علمي، فرهنگي، اقتصادي وسياسي را مي دهد، و خلاصه حجّ در مجموعه اعمال ومناسك، تابلويي از تماميّت دين مقدس اسلام وحيات دنيا وآخرت را به نمايش مي گذارد، وانسان حج گزار را از عالَم خاكي به اوج مي برد، وبه عالَم قدس وملكوت پرواز مي دهد، وحياتي نوين از معنويت وارتباط با حقّ وحضور نزد ربّ، در كالبد خسته حاجي مي دمد.امام صادق(عليه السلام) در بيان آداب باطني حجّ مي فرمايند: «إِذا أَرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ لِلّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ قَبْلِ عَزْمِكَ مِنْ كُلِّ شاغِل وَحِجابِ كُلِّ حاجِب، وَفَوِّضْ أُمُورَكَ كُلَّها إِلي خالِقِكَ، وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ ما يَظْهَرُ مِنْ حَرَكاتِكَ وَسَكَناتِكَ، وَسَلِّمْ لِقَضائِهِ وَحُكْمِهِ وَقَدَرِهِ، وَوَدِّعِ الدُّنْيا وَالرّاحَه وَالْخَلْقَ... ثُمَّ اغْتَسِلْ بِماءِ التَّوْبَه الْخالِصَه مِنَ الذُّنُوبِ، وَ الْبَسْ كِسْوَه الصِّدْقِ وَالصَّفاءِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْخُشُوعِ، وَ أَحْرِمْ عَنْ كُلِّشَيْء يَمْنَعُكَ مِنْ ذِكْرِاللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَيَحْجُبُكَ عَنْ طاعَتِهِ، وَلَبِّ بِمَعْني إِجابَه صافِيَه خالِصَه زاكِيَه لِلّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي دَعْوَتِكَ، مُتَمَسِّكاً بِالْعُرْوَه الْوُثْقي، وَطُفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلائِكَه حَوْلَ الْعَرْشِ كَطَوافِكَ مَع الْمُسْلِمِينَ بِنَفْسِكَ حَوْلَ الْبَيْتِ...».(مصباح الشريعه، ص16 و 17) «هنگامي كه اراده حج نمودي، پيش از هر تصميم دل خود را از هر چه غير خدا است خالي، وهر حجابي راكه ميان تو و او حاجب وحائل شده است برطرف كن، وتمام امور خويش رابه آفريدگارت واگذار.در تمام حركات وسكنات خود، بر او تو كّل كن، وبر قضا و قدر الهي وحكم وتقدير او تسليم

ص: 880

باش، و از آسايش دنيا و مردم منقطع شو...، سپس با آب زلال وخالص توبه گناهانت را شستشو كن، ولباس صداقت وراستي، پاكي، صفا، خضوع وخشوع را بر تن نما، واز آنچه كه تو را از ياد وذكر خدا باز مي دارد ومانع تو از اطاعت او ميگردد، «اِحرام» بند، ولبّيكهايت، شفافترين وخالصانه ترين پاسخ واجابت دعوت خداي متعال باشد. در حالي كه به ريسمان محكم الهي تمسّك جسته (از غير او دل بريده اي). از صميم قلب ودر عالَم دل، به همراهي فرشتگان عرش الهي طواف كن، هم چنان كه خود با مسلمانان، دور كعبه طواف مي كني».

حضور قلب در دعا در مراسم حج

قبلاً اشاره كرديم كه حجّ از اعظم عبادات اسلامي است، ومي دانيم كه هر عبادتي را ظاهري است وباطني.

وباطن عبادات را، توجّه خالص وارتباط دائم قلبي ومراقبت ومواظبت هميشگي تشكيل مي دهد.كه بنده خود را در محضر ربّ العالمين مشاهده كند.بر اين اساس، دعا در لسان پيشوايان بزرگوار اسلام به «مُخُّ الْعِبادَةِ»، «أَفْضَلُ الْعِبادَةِ»، «سِلاحُ الْمُؤْمِنِ»، «عَمُودُ الدِّينِ»، «نُورُ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ»، «تُرْسُ الْمُؤْمِنِ»، «سِلاحُ الاَْنْبِياءِ»، «مَفاتِيحُ النَّجاحِ» و«مَقالِيدُ الْفَلاحِ» تعبير شده است.(بحار، ج93)

يعني دعا مغز عبادت، برترين نيايش، سلاح مؤمن، ستون دين، فروغ آسمان و زمين، سپر مؤمن، سلاح انبيا، كليد پيروزي و رستگاري مي باشد.و مرحوم كليني در «اصول كافي» به اسناد خود از زراره از امام باقر(عليه السلام) ذيل آيه شريفه " إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ ".(مؤمن: 60، ترجمه: «آناني كه از عبادت من تكبّر ورزند به زودي با خفت و خواري وارد دوزخ گردند.») آورده كه حضرت فرمودند: منظور از عبادت در آيه شريفه دعا است. وبعد

ص: 881

فرمودند: «وَأَفْضَلُ الْعِبادَه الدُّعاءُ»، «وبهترين عبادتها، دعا است».(اصول كافي، ج2، ص467) و آنچه از شيوه زندگي معنوي پيامبران الهي وائمه معصومين وبزرگان اسلام به ما رسيده نيز اين معنا را تصديق و تأييد مي كند، كه بالاترين مقام انسان، مقام عبوديّت است كه توفيق بندگي حضرت ذوالجلال نصيبش مي گردد، و اصلي ترين مرتبه و شيرين ترين مرحله عبادت، مرحله دعا و ايجاد ارتباط بنده با خدا، وتوفيق تضرّع و توبه، واظهار خضوع وخشوع، واعلان تقديس وتسبيح وتحميد حقّ است، كه اگر بنده اهل دعا نباشد مورد توجّه خدا نخواهد بود: "...قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ... ".(فرقان: 77، ترجمه: «بگو: اگر دعاي شما نبود، پروردگار من چه اعتنا وتوجهي به شما مي كرد؟») و حاجي بايد بداند كه گرچه در عتبات عاليات ومَشاهد مشرّفه واماكن وازمنه حجّ، عرض حاجت دنيوي واُخروي به محضر حضرت حقّ بردن خلاف نيست ولي نزد اولياي خدا وشيفتگان جمال ذوالجلالش دعا براي رسيدن به مرحله «كمال الانقطاع» وتحصيل نورانيّت، بصيرت قلوب و وصول و اتّصال به معدن عظمت، وكنار زدن حجاب هاي ظلمت، وسر بر آستانش سودن، و آسودن است.اي برادران وخواهران، اينك كه به توفيق حقّ عازم حريم حرم امن «الهي» وراهي سرزمين مقدّس وحي، گشته ايد.به آواي آن شب زنده دار معصوم؛ حضرت سالار شهيدان، گوش فرا دهيد، كه در مناجات شعبانيه اش به درگاه واهب المواهب عرض مي كند: «...إِلهِي هَبْ لِي كَمالَ الاِْنْقِطاعِ إِلَيْكَ، وَ أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيْكَ، حَتّي تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ إِلي مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ، وَ تَصِيرَ أَرْواحُنا مُعَلَّقَه بِعِزِّ قُدْسِكَ...». «بار الها كمال انقطاع وبريدن از

ص: 882

ديگران وپيوستن به خويش رابه من عنايت فرما، وديدگان دل هاي ما را به نور ديدارت روشن گردان. تا آنجا كه ديدگان و بصيرت دل، حجاب هاي مانع نور را پاره كنند، وبه معدن عظمت واصل گردند، و روح وجان ما (تنها وتنها) به پيشگاه مقدّس تو تعلّق و وابستگي بيابند، وبه مقام قدس تو بياويزند».وبه دعاي امام حسين(عليه السلام) كه در سرزمين عرفات به درگاه خداوند مي نالد، توجه كنيد:

«إِلهِي تَرَدُّدِي فِي الاْثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ، فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ بِخِدْمَه تُوصِلُنِي إِلَيْكَ، كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ، أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ، حَتّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرُ لَكَ، مَتي غِبْتَ حَتّي تَحْتاجَ إِلي دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْكَ، وَ مَتي بَعُدْتَ حَتّي تَكُونَ الاْثارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ وَمَرْفُوعَ الْهِمَّه عَنِ الاِْعْتِمادِ عَلَيْها، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً، إِلهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَي الاْثارِ، فَارْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَه الاَْنْوارِ وَ هِدايَه الاِْسْتِبْصارِ، حَتّي أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْها كَما دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْها، مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْها، إِلَيْكَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقِيباً، وَ خَسِرَتْ صَفْقَه عَبْد لَمْ «خداوندا جستجويم در آثار قدرت و عظمت تو، موجب دوريم از زيارت جمالت مي گردد، پس مرا خدمتي فرما تا به مقام وصلت نايل گردم. چگونه براي قرب وجودت، به آثاري استدلال شود كه خود در وجود خويش نيازمند تو مي باشند. آيا ظهور وپيدايش براي غير تو هست كه آن ظهور، از تو و براي تو نباشد تا در نتيجه دليل ظهور تو گردد؟ چه وقت غايب از نظر بوده اي تا براي ظهورت نياز به دليل و برهان باشد؟ و

ص: 883

چه وقت دور بوده اي تا آثار وپديده هايت دليل نزديكي و وصلت باشند؟ كور است ديده اي كه تو را نبيند، در صورتي كه همواره مراقب او، با او و در كنار او هستي در خسران و زيان است بنده اي كه از عشق ومحبت تو نصيبي ندارد معبودا! همگان را امر كردي كه به آثار قدرت وعظمتت رجوع كنند، ولي مرا به تجلّيات انوار خودت رجوع ده، وبا مشاهده واستبصار، هدايتم فرما، تا از آثار بگذرم و به تو واصل گردم، همچنان كه از آنها گذشته ودر سِرّ درونم بدون توجّه به آنها، بر تو وارد گشته. همّتم را چنان بلند گردان كه نياز واعتماد بر پديده و آثار نداشته باشم كه تنها تو بر همه چيز توانايي...» وشما زائران محترم خانه خدا در تمام مراحل ومواقيت ومواقف ودر ضمن اعمال ومناسك، اذكار وادعيه اي داريد كه سزاوار است آنها را با توجّه وخلوص كامل بخوانيد، و بدانيد كه روح حجّ، تزكيه وتعالي روحي است كه با انجام مناسك حجّ و ملازمت بر دعوات و اذكار وارده وقرائت قرآن كريم ودقّت در ثمرات معنوي واسرار باطني و عمل به واجبات و مستحبّات، حاصل مي گردد.

بخش اول اعمال وآداب حجّ

واجبات عمره تمتّع

در عمره تمتع پنج چيز واجب است:

1. اِحرام.

2. طواف كعبه.

3. نماز طواف.

4. سعي بين صفا و مروه.

5. تقصير (گرفتن قدري از مو يا ناخُن).

احكام مربوط به عمره تمتع را در مناسك بخوانيد، وادعيه واذكار در همين كتاب خواهد آمد.

واجبات عمره مفرده

در عمره مفرده هفت چيز واجب است:

1. احرام.

2. طواف كعبه.

3. نماز طواف.

4. سعي بين صفا ومروه.

5. تقصير (كوتاه

ص: 884

كردن ناخن يا مو).

6. طواف نساء.

7. نماز طواف نساء.

احكام مربوط به واجبات عمره مفرده را در كتاب هاي مناسك، وادعيه واذكار مربوطه را در همين كتاب بخوانيد.

ميقات هاي احرام

كساني كه به قصد حج يا عمره عازم بيت الله الحرام مي باشند، بايد با احرام وارد مكّه شوند. محلّي كه براي احرام بستن معيّن شده «ميقات» ناميده مي شود. وميقات حجّاج به اختلاف راههايي كه از آنها به طرف مكّه مي روند مختلف مي شود، وآن پنج محلّ است:

1. ميقات كساني كه از طرف مدينه به مكه عازم

هستند «ذو الْحُلَيْفَه» است كه همان «مسجد شجره»

مي باشد.

2. و براي كساني كه از طرف شام مي آيند «جُحفه» است.

3. و براي كساني كه از عراق ونجد عازمند «وادي عقيق» است.

4. وبراي كساني كه از طرف طائف مي آيند «قَرْنُ المنازل» است.

5. و براي كساني كه از سوي يمن عازم هستند «يَلَمْلَم» مي باشد.

واجبات احرام:

براي مُحرِم شدن سه امر واجب است.

1. پوشيدن دو قطعه لباس اِحرام (لنگ و رِدا).

2. نيّت: در نيّت بايد به سه نكته توجّه شود:

الف: قربه الي الله باشد.

ب: همراه با شروع پوشيدن لباس احرام باشد.

ج: تعيين نوع احرام كه براي عمره، حجّ، براي خود يا به نيابت است.

3. تلبيه: كه گفتن اين ذكر شريف مي باشد:

«لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، آن الْحَمْدَ وَالنِّعْمَه لَكَ وَالْمُلْكَ، لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ». «اجابت كردم خداوند را! اجابت كردم، اجابت كردم، شريكي برايت نمي باشد، اجابت كردم، سپاس و نعمت و ملك هستي ترا است، شريكي برايت نيست، اجابت كردم.»

مستحبّات احرام

ص: 885

. غسل: مستحب است قبل از اِحرام، به قصد اِحرام غسل كنند، وبهتر است كه بعد از اداي نماز فريضه اِحرام ببندند.شيخ صدوق فرموده: مستحب است اين دعا هنگام غسل اِحرام خوانده شود: «بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي نُوراً وَطَهُوراً وَحِرْزًا وَأَمْنًا مِنْ كُلِّ خَوْف، وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَسُقْم. اَللّهُمَّ طَهِّرْنِي وَطَهِّرْ لِي قَلْبِي، وَاشْرَحْ لِي صَدْرِي، وَ أَجْرِ عَلي لِسانِي مَحَبَّتَكَ وَمِدْحَتَكَ وَ الثَّناءَ عَلَيْكَ، فَإِنَّهُ لا قُوَّه لِي إِلاّ بِكَ، وَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّ قِوامَ دِينِي التَّسْلِيمُ لاَِمْرِكَ، وَالاِْتِّباعُ لِسُنَّه نَبِيِّكَ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ».

سپس جامه هاي احرام را پوشيده واين دعا را بخواند: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي رَزَقَنِي ما أُوارِي بِهِ عَوْرَتِي، وَأُؤَدِّي بِهِ فَرْضِي، وَأَعْبُدُ فِيهِ رَبِّي، وَأَنْتَهِي فِيهِ إِلي ما أَمَرَنِي، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي قَصَدْتُهُ فَبَلَّغَنِي، وَأَرَدْتُهُ فَأَعانَنِي وَقَبِلَنِي، وَلَمْ يَقْطَعْ بِي، وَوَجْهَهُ أَرَدْتُ فَسَلَّمَنِي، فَهُوَ حِصْنِي وَكَهْفِي وَحِرْزِي وَظَهْرِي ومَلاذِي وَمَلْجَئِيوَمَنْجايَوذُخْرِيوَعُدَّتِي فِي شِدَّتِي وَرَخائِي».

و مستحب است بعد از تلبيه واجب بگويد: «لَبَّيْكَ ذَا الْمَعارِجِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ داعِيًا إِلي دارِ السَّلامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ غَفّارَ الذُّنُوبِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ أَهْلَ التَّلْبِيَه لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تُبْدِئُ وَ الْمَعادُ إِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تَسْتَغْنِي وَيُفْتَقَرُ إِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ مَرْهُوباً وَمَرْغُوباً إِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ إِلهَ الْحَقِّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ ذَا النَّعْماءِ وَالْفَضْلِ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ كَشّافَ الْكُرَبِ الْعِظامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ يا كَرِيمُ لَبَّيْكَ.»

و خوب است اين جملات را نيز بگويد:

لَبَّيْكَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ بِحَجَّه وَعُمْرَه مَعاً لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ هذِهِ عُمْرَه مُتْعَه إِلَي الْحَجِّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ أَهْلَ التَّلْبِيَه لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تَلْبِيَه تَمامُها وَبَلاغُها عَلَيْكَ.»

محرّمات اِحرام

پس از آنكه حاجي مُحرِم شد، بيست

ص: 886

و چهار چيز بر او حرام مي شود، كه عبارتند از:

1. شكار حيوان صحرايي (وحشي).

2. جماع كردن با زن، وبوسيدن ونگاه به شهوت وهر نوع لذّت بردن از او.

3. عقد كردن زن براي خود يا غير.

4. استمنا.

5. استعمال عطريات وبوي خوش.

6. پوشيدن پوشش هاي دوخته براي مردان.

7. سرمه كشيدن به سياهي كه در آن زينت باشد.

8. نگاه كردن در آيينه.

9. پوشيدن كفشي كه تمام روي پا را مي گيرد.

10. فسوق (اعمّ از دروغ گفتن وفحش دادن يا فخر ومباهات كردن).

11. جدال وگفتن لا وَالله، وَبلَي وَالله (قسم ياد كردن به نام الله).

12. كشتن جانوراني كه در بدن ساكن مي شوند.

13. انگشتر به دست كردن به جهت زينت.

14. پوشيدن زيور براي زن.

15. روغن ماليدن به بدن.

16. ازاله مو از بدن خود يا غير چه مُحرِم باشد چه مُحِلّ.

17. پوشانيدن مرد سر خود را، با هرچه كه آن را بپوشاند.

18. پوشانيدن صورت براي زنان.

19. زير سايه قرار گرفتن براي مردان، در حال راه رفتن وطيّ طريق.

20. بيرون آوردن خون از بدن.

21. ناخن گرفتن.

22. كندن دندان.

23. كندن درخت يا گياه از حرم.

24. سلاح برداشتن (حمل سلاح).

مستحبات ورود به حرم:

1. غسل كردن.

2. پياده شدن از وسيله نقليّه.

3. خواندن اين دعا:

«اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ فِي كِتابِكَ الْمُنْزَلِ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ: " وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَعَلي كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق "، اَللّهُمَّ إِنِّي أَرْجُو أَنْ أَكُونَ مِمَّنْ أَجابَ دَعْوَتَكَ، وَقَدْ جِئْتُ مِنْ شُقَّه بَعِيدَه وَ مِنْ فَجّ عَمِيق،

ص: 887

سامِعاً لِنِدائِكَ، وَمُسْتَجِيباً لَكَ، مُطِيعًا لاَِمْرِكَ، وَكُلُّ ذلِكَ بِفَضْلِكَ عَلَيَّ وَإِحْسانِكَ إِلَيَّ، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلي مَا وَفَّقْتَنِي لَهُ، أَبْتَغِي بِذلِكَ الزُّلْفَه عِنْدَكَ، وَالْقُرْبَه إِلَيْكَ، وَ الْمَنْزِلَه لَدَيْكَ، وَالْمَغْفِرَه لِذُنُوبِي، وَالتَّوْبَه عَلَيَّ مِنْها بِمَنِّكَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَحَرِّمْ بَدَنِي عَلَي النّارِ، وَ آمِنِّي مِنْ عَذابِكَ وَعِقابِكَ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

آداب ورود به مسجد الحرام

1. غسل كردن.

2. پاي برهنه با حالت متانت ووقار قدم برداشتن.

3. ورود از باب بني شيبه كه مقابل باب السّلام كنوني مي باشد.

ومستحب است بر در مسجدالحرام ايستاده، بگويد:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ، بِسْمِ اللهِ

وَبِاللهِ وَمِنَ اللهِ وَماشاءَ اللهُ، اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ وَ آلِهِ، اَلسَّلاَمُ عَلي اِبْراهِيمَ وَآلِهِ، وَالسَّلامُ عَلي أَنْبِياءِاللهِ وَرُسُلِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ».

و در روايت ديگر وارد است كه نزد در مسجد بگويد:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَمِنَ اللهِ وَإِلَي اللهِ وَما شاءَ اللهُ وَعَلي مِلَّه رَسُولِ اللهِ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَخَيْرُ الاَْسْماءِ لِلّهِ،

وَالْحَمْدُ لِلّهِ، وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلي أَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلي إِبْراهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمانِ، اَلسَّلامُ عَلَي الْمُرْسَلِينَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلي عِبادِ اللهِ الصّالِحِينَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبارِكْ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد، كَماصَلَّيْتَ وَبارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلي إِبْراهِيمَ وَآلِ إِبْراهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، وَعَلي إِبْراهِيمَ خَلِيلِكَ وَعَلي أَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ وَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ، وَسَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَللّهُمَّ افْتَحْ لِي أَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي فِي طاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ، وَاحْفَظْنِي بِحِفْظِ الاِْيمانِ أَبَداً ما أَبْقَيْتَنِي، جَلَّ ثَناءُ

ص: 888

وَجْهِكَ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَنِي مِنْ وَفْدِهِ وَزُوّارِهِ، وَجَعَلَنِي مِمَّنْ يَعْمُرُ مَساجِدَهُ، وَجَعَلَنِي مِمَّنْ يُناجِيهِ.اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ وَزائِرُكَ فِي بَيْتِكَ، وَعَلي كُلِّ مَأْتِيّ حَقٌّ لِمَنْ أَتاهُ وَزارَهُ، وَأَنْتَ خَيْرُ مَأْتِيّ وَأَكْرَمُ مَزُور، فَأَسْأَلُكَ يا اَللهُ يا رَحْمانُ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، بِأَنَّكَ واحِدٌ أَحَدٌ صَمَدٌ، لَمْ تَلِدْ وَلَمْ تُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ] لَكَ[كُفُواً أَحَدٌ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَعَلي أَهْلِ بَيْتِهِ، يا جَوادُ يا كَرِيمُ يا ماجِدُ يا جَبّارُ يا كَرِيمُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ تُحْفَتَكَ إِيّايَ بِزِيارَتِي إِيّاكَ أَوَّلَ شَيْء تُعْطِيَنِي فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ».

پس سه مرتبه بگويد: «اَللّهُمَّ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ».

آنگاه چنين ادامه دهد:

«وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ الطَيِّبِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ شَياطِينِ الاِْنْسِ وَالْجِنِّ وَشَرَّ فَسَقَه الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ». «اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِي مَقامِي هذا، فِي أَوَّلِ مَناسِكِي أَنْ تَقْبَلَ تَوْبَتِي، وَ أَنْ تَجاوَزَ عَنْ خَطِيئَتِي وَ تَضَعَ عَنِّي وِزْرِي، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي بَلَّغَنِي بَيْتَهُ الْحَرامَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّ هذا بَيْتُكَ الْحَرامُ الَّذِي جَعَلْتَهُ مَثابَه لِلنّاسِ وَأَمْناً مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ، وَالْبَلَدَ بَلَدُكَ، وَالْبَيْتَ بَيْتُكَ، جِئْتُ أَطْلُبُ رَحْمَتَكَ، وَأَؤُمُّ طاعَتَكَ، مُطِيعًا لاَِمْرِكَ، راضِياً بِقَدَرِكَ، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَه الْمُضْطَرِّ إِلَيْكَ الْخائِفِ لِعُقُوبَتِكَ. اَللّهُمَّ افْتَحْ لِي أَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي بِطاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ».

بعد خطاب كند به كعبه و بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي عَظَّمَكِ وَشَرَّفَكِ وَكَرَّمَكِ وَجَعَلَكِ مَثابَه لِلنّاسِ وَأَمْناً مُبارَكاً وَهُديً لِلْعالَمِينَ».

ومستحب است وقتي به محاذي «حجر الأسود» رسيد، بگويد: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ،

وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، آمَنْتُ بِاللهِ، وَكَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَبِاللاّتِ وَالْعُزّي، وَعِبادَه الشَّيْطانِ، وَعِبادَه كُلِّ نِدّ يُدْعي

ص: 889

مِنْ دُونِ اللّهِ».

امام صادق(عليه السلام) به ابوبصير فرمود: هنگامي كه داخل مسجد شدي جلو برو تا روبروي «حجرالأسود» كه رسيدي متوجّه آن شده، اين دعا را بخوان:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدانَا اللهُ، سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا إِلهَ إلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ، أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِهِ، وَأَكْبَرُ مِمّا أَخْشي وَأَحْذَرُ، لا إِلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُوَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِيوَيُمِيتُ، وَيُمِيتُ وَيُحْيِي، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبارِكْ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، كَأَفْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَ بارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلي إِبْراهِيمَ وَآلِ إِبْراهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، وَسَلامٌ عَلي جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلِينَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أُومِنُ بِوَعْدِكَ، وَأُصَدِّ قُ رُسُلَكَ، وَأَتَّبِعُ كِتابَكَ». و در روايت معتبر وارد است كه وقتي نزديك حجرالأسود رسيدي دست هاي خود را بلند كن، وحمد وثناي الهي را بجا آور، وصلوات بر پيغمبر بفرست، واز خداوندِ عالَم بخواه كه حجّ تو را قبول كند، پس از آن حَجَر را بوسيده واستلام نما. واگر بوسيدن ممكن نشد لمس كن، واگر آن هم ممكن نشد اشاره به آن كن، وبگو: «اَللّهُمَّ أَمانَتِي أَدَّيْتُها وَمِيثاقِي تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوافاةِ، اَللّهُمَّ تَصْدِيقاً بِكِتابِكَ وَعَلي سُنَّه نَبِيِّكَ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، آمَنْتُ بِاللهِ، وَكَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَبِاللاّتِ وَالْعُزّي، وَعِبادَه الشَّيْطانِ، وَعَبادَه كُلِّ نِدّ يُدْعي مِنْ دُونِ اللهِ». اللَّهمَّ إِلَيْكَ بَسَطْتُ يَدِي وَ فِيما عِنْدَكَ عَظُمَتْ رَغْبَتِي فَاقْبَلْ سُبْحَتِي، وَاغْفِرْ لِي وَارْحَمْنِي، اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكُفْرِ وَالْفَقْرِ وَمَواقِفِ الْخِزْيِ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ».

مستحبات طواف

مستحب است حاجي در

ص: 890

حال طواف، با كمال خلوص وتوجّه به خدا، در هر دوري از طواف هاي هفت گانه، راز و نيازي آهسته و آرام، با حضرت حق داشته باشد، پس علاوه بر اذكاري كه دارد، مي تواند در هر شوط اين ادعيه را بخواند:

دعاي اشواط طواف
اشاره

براي اينكه طواف كننده در تعداد دورهاي طواف شك نكند، مي تواند دعاهاي وارده را تقسيم كرده و در هر دور طواف بخشي از آن را به قصد رجاء بخواند، واگر تكرار شد مانعي ندارد.

دعاي دور اوّل

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي يُمْشي بِه عَلي طَلَلِ الْماءِ، كَما يُمْشي بِه عَلي جَدَدِ الاَْرْضِ، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي يَهْتَزُّلَهُ عَرْشُكَ، وَأَسْأَلُكَ بِاِسْمِكَ الَّذِي تَهْتَزُّ لَهُ أَقْدامُ مَلائِكَتِكَ، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ مُوسي مِنْ جانِبِ الطُّورِ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ، وَأَلْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّه مِنْكَ، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي غَفَرْتَ بِهِ لِمُحَمَّد صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَما تَأَخَّرَ، وَأَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ، أَنْ تَرْزُقَنِي خَيْرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ» و حاجات خود را مي خواهي.

دعاي دور دوم

«اَللّهُمَّ إِنِّي إِلَيْكَ فَقِيرٌ، وَإِنِّي خائِفٌ مُسْتَجِيرٌ، فَلا تُغَيِّرْ جِسْمِي وَلا تُبَدِّلِ اسْمِي».

سپس مي گويي: سائِلُكَ فَقِيرُكَ مِسْكِينُكَ بِبابِكَ، فَتَصَدَّقْ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ. اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ، وَالْحَرَمُ حَرَمُكَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ، وَهذا مَقامُ الْعائِذِ الْمُسْتَجِيرِ بِكَ مِنَ النّارِ، فَأَعْتِقْنِي وَ والِدَيَّ وَ أَهْلِي وَوُلْدِي وَإِخْوانِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ النّارِ، يا جَوادُ يا كَرِيمُ».

دعاي دور سوم

«اَللّهُمَّ أَدْخِلْنِي الْجَنَّه بِرَحْمَتِكَ، وَأَجِرْنِي بِرَحْمَتِكَ مِنَ النّارِ، وَعافِنِي مِنَ السُّقْمِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَه الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَشَرَّ فَسَقَه الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ، يا ذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ، وَالْجُودِ وَالْكَرَمِ، آن عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي، وَتَقَبَّلْهُ مِنِّي، إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ».

دعاي دور چهارم

«يا اَللهُ يا وَلِيَّ الْعافِيَةِ، وَخالِقَ الْعافِيَةِ، وَرازِقَ الْعافِيَةِ، وَالْمُنْعِمَ بِالْعافِيَةِ،

ص: 891

وَ الْمَنَّانَ بِالْعَافِيَةِ، وَالْمُتَفَضِّلُ بِالْعافِيَه عَلَيَّ

وَعَلي جَمِيعِ خَلْقِكَ، يا رَحْمانَ الدُّنْيا وَالاْخِرَه وَرَحِيمَهُما، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْزُقْنا الْعافِيَةَ، وَ دَوَامَ الْعَافِيَةِ، وَتَمامَ الْعافِيَةِ، وَشُكْرَ الْعافِيَه فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

دعاي دور پنجم

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي شَرَّفَكِ وَعَظَّمَكِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً نَبِيّاً، وَجَعَلَ عَلِيّاً إِماماً. اَللّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِيارَ خَلْقِكَ، وَجَنِّبْهُ شِرارَ خَلْقِكَ».

آنگاه مي گويي: " رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَه وَ فِي الاْخِرَه حَسَنَه وَ قِنا عَذابَ النّارِ ".

دعاي دور ششم

«اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ، وَ هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ. اَللّهُمَّ مِنْ قِبَلِكَ الرَّوْحُ وَالْفَرَجُ وَالْعافِيَةُ. اَللّهُمَّ آن عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي، وَاغْفِرْ لِي مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي وَ خَفِيَ عَلي خَلْقِكَ، أَسْتَجِيرُ بِاللهِ مِنَ النّارِ».

دعاي دور هفتم

«اَللّهُمَّ إِنَّ عِنْدِي أَفْواجاً مِنْ ذُنُوب، وَ أَفْواجاً مِنْ خَطايا وَعِنْدَكَ أَفْواجٌ مِنْ رَحْمَة، وَ أَفْواجٌ مِنْ مَغْفِرَة، يا مَنِ اسْتَجابَ لاَِبْغَضِ خَلْقِهِ إِلَيْهِ إِذْ قالَ أَنْظِرْنِي إِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ، اِسْتَجِبْ لِي». سپس حاجاتت را بخواه و آنگاه بگو:

«اَللّهُمَّ قَنِّعْنِي بِما رَزَقْتَنِي، وَبارِكْ لِي فِيما آتَيْتَنِي». و هنگامي كه مقابل مقام حضرت ابراهيم رسيدي، بگو: «اَللّهُمَّ أَعْتِقْ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَوَسِّعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّفَسَقَه الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ وَشَرَّ فَسَقَه الْجِنِّ وَالاِْنْسِ». وامام سجّاد(عليه السلام) هنگام طواف، به ناودان نگاه مي كرد، و عرضه مي داشت:

«اَللّهُمَّ أَدْخِلْنِي الْجَنَّه بِرَحْمَتِكَ، وَأَجِرْنِي بِرَحْمَتِكَ مِنَ النّارِ، وَعافِنِي مِنَ السُّقْمِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَه الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَشَرَّ فَسَقَه الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ».

مستحبات نماز طواف

در نماز طواف مستحب است بعد از حمد، در ركعت اوّل سوره «توحيد» ودر ركعت دوّم سوره " قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ " را بخواند، وپس از نماز،

ص: 892

حمد وثناي الهي را بجا آورده وصلوات بر محمّد وآل محمّد بفرستد، واز خداوند عالم طلب قبول نمايد، وبگويد: «اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّي، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي، اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِمَحامِدِهِ كُلِّها عَلي نَعْمائِهِ كُلِّها، حَتّي يَنْتَهِيَ الْحَمْدُ إِلي ما يُحِبُّ رَبِّي وَيَرْضي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ، وَتَقَبَّلْ مِنِّي، وَطَهِّرْ قَلْبِي، وَزَكِّ عَمَلِي». و در روايت ديگر چنين آمده است: «اَللّهُمَّ ارْحَمْنِي بِطَواعِيَتِي إِيّاكَ، وَطَواعِيَتِي رَسُولِكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ. اَللّهُمَّ جَنِّبْنِي أَنْ أَتَعَدّي حُدُودَكَ، وَاجْعَلْنِي مِمَّنْ يُحِبُّكَ وَيُحِبُّ رَسُولَكَ وَمَلائِكَتَكَ وَعِبادَكَ الصّالِحِينَ».

و در بعضي از روايات است كه حضرت صادق(عليه السلام) بعد از نماز طواف به سجده رفته و چنين مي گفت: «سَجَدَ وَجْهِي لَكَ تَعَبُّداً وَرِقّاً، لاإِلهَ إِلاّ أَنْتَ حَقّاً حَقّاً، اَلاَْوَّلُ قَبْلَ كُلِّ شَيْء، وَالاْخِرُ بَعْدَ كُلِّ شَيْء، وَها أَنَا ذا بَيْنَ يَدَيْكَ ناصِيَتِي بِيَدِكَ، فَاغْفِرْ لِي، إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ غَيْرُكَ، فَاغْفِرْ لِي، فَإِنِّي مُقِرٌّ بِذُنُوبِي عَلي نَفْسِي، وَلا يَدْفَعُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ غَيْرُكَ». و بعد از سجده، روي مبارك آن حضرت از گريه چنان بود كه گويا در آب فرو رفته باشد.

مستحبّات سعي

مستحب است پس از خواندن نماز طواف وپيش از سعي، مقداري از آب زمزم بياشامد و به سر و پشت و شكم خود بريزد و بگويد: «اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً، وَرِزْقاً واسِعاً، وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَسُقْم». پس از آن نزديك حجرالأسود بيايد، ومستحب است از دري كه روبروي حجرالأسود است به سوي صفا متوجه شود، و با آرامش دل وبدن بالاي صفا رفته، وبه خانه كعبه نظر كند، و به ركني كه حجرالأسود در آن است رو نمايد، وحمد وثناي الهي را بجا آورد، ونعمت هاي

ص: 893

الهي را به خاطر بياورد، آنگاه اين ذكر را بگويد: «اَللهُ أَكْبَرُ» هفت مرتبه.

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ» هفت مرتبه. «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ» هفت مرتبه. «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ» (سه مرتبه).پس صلوات بر محمّد وآل محمّد بفرستد، وسه مرتبه بگويد: «اَللهُ أَكْبَرُ عَلي ما هَدانا، وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلي ما أَبْلانا، وَالْحَمْدُ

لِلّهِ الْحَيِّ الْقَيُّومِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ الْحَيِّ الدّائِمِ».

پس سه مرتبه بگويد:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، لا نَعْبُدُ إِلاّ إِيّاهُ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ، وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ».

پس سه مرتبه بگويد:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْعَفْوَ وَالْعافِيَه وَالْيَقِينَ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ».

و سه مرتبه بگويد:

«اَللّهُمَّ آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَه وَفِي الاْخِرَه حَسَنَه وَقِنا عَذابَ النّارِ».

پس بگويد:

«اَللهُ أَكْبَرُ» صد مرتبه. «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ» صد مرتبه. «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» صد مرتبه. «سُبْحانَ اللهِ» صد مرتبه.

پس بگويد: «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ، أَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَغَلَبَ الاَْحْزابَ وَحْدَهُ، فَلَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَحْدَهُ. اَللّهُمَّ بارِكْ لِي فِي الْمَوْتِ وَفِيما بَعْدَ الْمَوتِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ ظُلْمَه الْقَبْرِ وَوَحْشَتِهِ. اَللّهُمَّ أَظِلَّنِي فِي ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لا ظِلَّ إِلاّ ظِلُّكَ».

و بسيار دعاي بعد را كه سپردن دين و نفس و اهل و مال خود به خداوند عالم است، تكرار كند، بگويد:

«اَسْتَوْدِعُ اللهَ الرَّحْمنَ الرَّحِيمَ الَّذِي لا تَضِيعُ وَدائِعُهُ دِينِي وَنَفْسِي وَأَهْلِي. اَللّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِي عَلي كِتَابِكَ وَسُنَّه نَبِيِّكَ، وَتَوَفَّنِي عَلي مِلَّتِهِ، وَاَعِذْنِي مِنَ الْفِتْنَةِ». پس «اَللهُ أَكْبَرُ» سه مرتبه بگويد.

بعد دعاي سابق را دو مرتبه تكرار كند،

ص: 894

آنگاه يك بار ديگر تكبير ودعا را بخواند، واگر تمام اين عمل رانتواند انجام دهد هر قدر كه مي تواند بخواند. و مستحب است كه رو به كعبه نمايد، واين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي كُلَّ ذَنْب أَذْنَبْتُهُ قَطُّ، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ، فَإِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ. اَللّهُمَّ افْعَلْ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ، فَإِنَّكَ إِنْ تَفْعَلْ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ تَرْحَمْنِي، وَإِنْ تُعَذِّبْنِي فَأَنْتَ غَنِيٌّ عَنْ عَذابِي، وَأَنَا مُحْتَاجٌ إِلي رَحْمَتِكَ، فَيا مَنْ أَنَا مُحْتاجٌ إِلي رَحْمَتِهِ اِرْحَمْنِي. اَللّهُمَّ لا تَفْعَلْ بِي ما أَنَا أَهْلُهُ، فَإِنَّكَ إِنْ تَفْعَلْ بِي ما أَنَا اهْلُهُ تُعَذِّبْنِي، وَلَمْ تَظْلِمْنِي، أَصْبَحْتُ أَتَّقِي عَدْلَكَ، وَلا أَخافُ جَوْرَكَ، فَيا مَنْ هُوَ عَدْلٌ لا يَجُورُ اِرْحَمْنِي».

پس بگويد: «يا مَنْ لا يَخِيبُ سائِلُهُ، وَلا يَنْفَدُ نائِلُهُ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَعِذْنِي مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ».

و در حديث شريف وارد شده است: ايستادن بر صفا را طول دهد، وهنگامي كه از صفا پايين مي آيد رو به خانه كعبه كند و بگويد: «اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ وَفِتْنَتِهِ وَغُرْبَتِهِ وَوَحْشَتِهِ وَظُلْمَتِهِ وَضِيقِهِ وَضَنْكِهِ. اَللّهُمَّ اَظِلَّنِي فِي ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لا ظِلَّ إِلاّ ظِلُّكَ».

سپس مي گويي:

«يا رَبَّ الْعَفْوِ، يا مَنْ أَمَرَ بِالْعَفْوِ، يا مَنْ هُوَ أَوْلي بِالْعَفْوِ، يامَنْ يُثِيبُ عَلَي الْعَفْوِ، اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ، يَا جَوادُ يَاكَرِيمُ يَا قَرِيبُ، يَا بَعِيدُ، اُرْدُدْ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي بِطاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ». و مستحب است پياده سعي نمايد، و از صفا تا مناره ميانه، راه رود، واز آنجا تا جايي كه محل بازار عطاران بوده است (اين فاصله با چراغ سبز مشخص شده)، (هَرْوَلَه كند)، و اگر سوار باشد اين فاصله را كمي

ص: 895

تند نمايد، و از براي زنها هَرْوَلَه نيست، و مستحب است در هنگامي كه به اين محل مي رسد، بگويد:

«بِسْمِ اللهِ وَاللهُ أَكْبَرُ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَللّهُمَّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، إِنَّكَ أَنْتَ الاَْعَزُّ الاَْكْرَمُ، وَاهْدِنِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ. اَللّهُمَّ إِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي، وَتَقَبَّلْ مِنِّي. اَللّهُمَّ لَكَ سَعْيِي، وَبِكَ حَوْلِي

وَقُوَّتِي، تَقَبَّلْ عَمَلِي، يا مَنْ يَقْبَلُ عَمَلَ الْمُتَّقِينَ».

و چون از اين قسمت گذشتي بگو:

«يا ذَا الْمَنِّ وَالْفَضْلِ وَالْكَرَمِ وَالنَّعْماءِ وَالْجُودِ، اِغْفِرْ لِي ذُنُوبِي، إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أَنْتَ».

و هنگامي كه به مروه رسيد بالاي آن برود، وبجا آورد آنچه را كه در صفا بجا آورد، وبخواند دعاهاي آنجا را به ترتيبي كه ذكر شد. وپس از آن بگويد:

«يا مَنْ أَمَرَ بِالْعَفْوِ، يا مَنْ يُحِبُّ الْعَفْوَ، يا مَنْ يُعْطِي عَلَي الْعَفْوِ، يا مَنْ يَعْفُو عَلَي الْعَفْوِ، يارَبَّ الْعَفْوِ، اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ». و مستحب است در گريه كردن بكوشد و خود را به گريه وا دارد، ودر حال سعي دعا بسيار كند، وبخواند اين دعا را:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ حُسْنَ الظَّنِّ بِكَ عَلي كُلِّ حَال، وَصِدْقَ النِّيَّه فِي التَّوَكُّلِ عَلَيْكَ».

آداب تقصير عمره

واجب است پس از اتمام دور سعي بين صفا و مروه، قسمتي از مو يا ناخن خود را به نيّت تقصير كوتاه كند، وبهتر آن است كه اكتفا به گرفتن ناخن نكند بلكه از موي خود هم قدري كوتاه كند، كه موافق احتياط است، وتراشيدن سر در تقصير عمره تمتع كفايت نمي كند، بلكه حرام مي باشد.و هنگام تقصير مناسب است اين دعا را بخواند: «اَللّهُمَّ أَعْطِنِي بِكُلِّ شَعْرَه نُوراً يَوْمَ الْقِيامَةِ».

اقسام حج
حجّ بر سه قسم است:

1. «حجّ تمتّع»

ص: 896

وآن وظيفه كساني است كه 48 ميل(يعني شانزده فرسخ) از مكّه دور باشند، وحجّ تمتع همراه عمره تمتع است.

2. «حجّ افراد» كه عين حجّ تمتع است با اين فرق كه در حجّ تمتّع قرباني واجب است و در حجّ إفراد واجب نيست.

3. «حجّ قِران» مانند حجّ افراد است با اين تفاوت كه در حجّ قِران، همراه آوردن قرباني لازم است. تفصيل مسائل اقسام حجّ را در مناسك مطالعه كنيد.

واجبات حجّ تمتع
واجبات حجّ تمتّع 13 عمل است:

1. احرام بستن در مكّه.

2. وقوف در عرفات.

3. وقوف در مشعرالحرام.

4. زدن سنگ بر جمره عقبه در روز عيد.

5. قرباني در منا.

6. تراشيدن سر يا تقصير كردن در منا.

7. طواف زيارت در مكّه.

8. دو ركعت نماز طواف.

9. سعي بين صفا ومروه.

10. طواف نساء.

11. دو ركعت نماز طواف نساء.

12. ماندن در منا شب يازدهم ودوازدهم (ودر بعضي موارد شب سيزدهم).

13. رمي جمرات در روز يازدهم ودوازدهم.

ودعاهاي وارده ضمن اين اعمال از قرار زير مي باشد:

مستحبات إحرام حجّ تا وقوف به عرفات

اموري كه در احرام عمره مستحب بود در احرام حجّ نيز مستحب است، وپس از اين كه شخص احرام بست واز مكه بيرون آمد، همين كه بر «أَبْطَح» مشرِف شد، به آواز بلند تلبيه

گويد، وچون متوجّه منا شود بگويد:

«اَللّهُمَّ إِيّاكَ أَرْجُو وَإِيّاكَ أَدْعُو، فَبَلِّغْنِي أَمَلِي، وَأَصْلِحْ لِي عَمَلِي».

و با وقار و دل آرام، و در حال گفتن سبحان الله و ذكر حق تعالي حركت كند، وچون به منا رسيد بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي أَقْدَمَنِيها صالِحاً فِي عافِيَه وَبَلَّغَنِي هذَا الْمَكانَ».

پس بگويد:

«اَللّهُمَّ هذِهِ مِنًي وَهِيَ مِمّا مَنَنْتَ بِهِ مِنَ الْمَناسِكِ، فَأَسْأَلُكَ أَنْ تَمُنَّ

ص: 897

عَلَيَّ فِيها بِما مَنَنْتَ بِهِ عَلي أَوْلِيائِكَ، فَإِنَّما أَنَا عَبْدُكَ وَفِي قَبْضَتِكَ».

ومستحب است شب عرفه را در منا بوده، وبه اطاعت الهي مشغول باشد، وبهتر آن است كه عبادات وخصوصاً نمازها را در مسجد خَيفْ بجا آورد، وچون نماز صبح را خواند تا طلوع آفتاب تعقيب نماز بخواند، پس به سوي عرفات روانه شود، واگر خواسته باشد بعد از طلوع صبح برود مانعي ندارد، ولي سنّت آن است كه تا آفتاب طلوع نكرده از وادي مُحَسَّر رد نشود، وروانه شدن پيش از صبح مكروه است، وچون به عرفات متوجّه شود، اين دعا را بخواند: «اَللّهُمَّ إِلَيْكَ صَمَدْتُ، وَإِيّاكَ اعْتَمَدْتُ، وَوَجْهَكَ أَرَدْتُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُبارِكَ لِي فِي رِحْلَتِي، وَأَنْ تَقْضِيَ لِي حاجَتِي، وَأَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ تُباهِي بِهِ الْيَوْمَ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ مِنِّي».

مستحبات واعمال شب عرفه

شب نهم ذي حجه كه شب عرفه است در فضيلت و احيا و دعا وعبادت مانند روز عرفه است، و مستحب است كه در آن شب اين دعاها خوانده شود.

دعاي شب عرفه

«اَللّهُمَّ يا شاهِدَ كُلِّ نَجْوي، وَمَوْضِعَ كُلِّ شَكْوي، وَعالِمَ كُلِّ خَفِيَّة، وَمُنْتَهي كُلِّ حاجَة، يا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ عَلَي الْعِبادِ، يا كَرِيمَ الْعَفْوِ، يا حَسَنَ التَّجاوُزِ، يا جَوادُ، يا مَنْ لا يُوارِي مِنْهُ لَيْلٌ داج، وَلا بَحْرٌ عَجّاجٌ، وَلا سَماءٌ ذاتُ أَبْراج، وَلا ظُلَمٌ ذاتُ ارْتِتاج، يا مَنِ الظُّلْمَه عِنْدَهُ ضِياءٌ، أَسْأَلُكَ بِنُورِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ، الَّذِي تَجَلَّيْتَ بِهِ لِلْجَبَلِ، فَجَعَلْتَهُ دَكّاً وَخَرَّ مُوسي صَعِقاً، وَبِاسْمِكَ الَّذِي رَفَعْتَ بِهِ السَّماواتِ بِلا عَمَد، وَسَطَحْتَ بِهِ الاَْرْضَ عَلي وَجْهِ ماء جَمَد، وَبِاسْمِكَ الْمَخْزُونِ الْمَكْنُونِ الْمَكْتُوبِ الطّاهِرِ الَّذِي إِذا دُعِيتَ بِهِ اَجَبْتَ، وَإِذا سُئِلْتَ بِهِ أَعْطَيْتَ، وَبِاسْمِكَ السُّبُّوحِ الْقُدُّوسِ الْبُرْهانِ الَّذِي هُوَ نُورٌ عَلي كُلِّ نُور، وَنُورٌ مِنْ

ص: 898

نُور، يُضِيْءُ مِنْهُ كُلُّ نُور، إِذا بَلَغَ الاَْرْضَ انْشَقَّتْ، وَإِذا بَلَغَ السَّماواتِ فُتِحَتْ، وَإِذا بَلَغَ الْعَرْشَ اهْتَزَّ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي تَرْتَعِدُ مِنْهُ فَرائِصُ مَلائِكَتِكَ، وَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ جَبْرَئِيلَ وَمِيكائِيلَ وَاِسْرافِيلَ، وَبِحَقِّ مُحَمَّد الْمُصْطَفي صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَعَلي جَمِيعِ الاَْنْبِياءِ وَجَمِيعِ الْمَلائِكَةِ، وَبِالاِْسْمِ الَّذِي مَشي بِهِ الْخِْضرُ عَلي طَلَلِ الْماءِ كَما مَشي بِهِ عَلي جَدَدِ الاَْرْضِ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي فَلَقْتَ بِهِ الْبَحْرَ لِمُوسي، وَأَغْرَقْتَ فِرْعَونَ وَقَوْمَهُ، وَأَنْجَيْتَ بِهِ مُوسَي بْنَ عِمْرانَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الاَْيْمَنِ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَاَلْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّه مِنْكَ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي بِهِ أَحْيا عِيسَي بْنُ مَرْيمَ الْمَوْتي، وَتَكَلَّمَ فِي المَهْدِ صَبِيّاً، وَأَبْرَءَ الاَْكْمَهَ وَالاَْبْرَصَ بِإِذْنِكَ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ حَمَلَه عَرْشِكَ وَجَبْرَئِيلُ وَمِيكائِيلُ وَأِسْرافِيلُ، وَحَبِيبُكَ مُحَمَّدٌ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَلائِكَتُكَ الْمُقَرَّبُونَ، وَأَنْبِياؤُكَ الْمُرسَلُونَ، وَعِبادُكَ الصّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ السَّماواتِ وَالاَْرَضِينَ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ ذُوالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِبِاً فَظَنَّ أَنْ لَنْ تَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادي فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَنَجَّيْتَهُ مِنَ الْغَمِّ، وَكَذلِكَ تُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ، وَبِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الَّذِي دَعاكَ بِهِ داوُدُ وَخَرَّ لَكَ ساجِداً، فَغَفَرْتَ لَهُ ذَنْبَهُ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعَتْكَ بِهِ آسِيَه امْرَاَه فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ

ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّه وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَونَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِينَ، فَاسْتَجَبْتَ لَها دُعاءَها، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ أَيُّوبُ إِذْحَلَّ بِهِ الْبَلاءُ، فَعافَيْتَهُ وَآتَيْتَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَه مِنْ عِنْدِكَ وَذِكْري لِلْعابِدِينَ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ يَعْقُوبُ، فَرَدَدْتَ عَلَيْهِ بَصَرَهُ وَقُرَّه عَيْنِهِ يُوسُفَ، وَجَمَعْتَ شَمْلَهُ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ سُلَيمانُ، فَوَهَبْتَ لَهُ مُلْكاً لا يَنْبَغِي لاَِحَد مِنْ بَعْدِهِ، إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابُ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي سَخَّرْتَ بِهِ الْبُراقَ لِمُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلِه، إِذْ قالَ تَعالي: " سُبْحانَ الَّذِي اَسْري

ص: 899

بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الاَْقْصي "، وَقَوْلُهُ: " سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَاِنّا إِلي رَبِّنا لَمنُقَلِبُونَ "، وَبِاسْمِكَ الَّذِي تَنَزَّلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ عَلي مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَباِسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ آدَمُ، فَغَفَرْتَ لَهُ ذَنْبَهُ وَاَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ، وأَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، وَبِحَقِّ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَبِحَقِّ اِبراهِيمَ وَبِحَقِّ فَصْلِكَ يَوْمَ الْقَضاءِ، وَبِحَقِّ الْمَوازِينِ إِذا نُصِبَتْ، وَ الصُّحُفِ إِذا نُشِرَتْ، وَبِحَقِّ الْقَلَمِ وَما جَري وَاللَّوْحِ وَما أَحْصي، وَبِحَقِّ الاِْسْمِ الَّذِي كَتَبْتَهُ عَلي سُرادِقِ الْعَرْشِ قَبْلَ خَلْقِكَ الْخَلْقَ وَالدُّنْيا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ بِأَلْفَيْ عام، وَأَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَخْزُونِ فِي خَزائِنِكَ الَّذِي خَلْقِكَ، لا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَلا عَبْدٌ مُصْطَفيً، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي شَقَقْتَ بِهِ الْبِحارَ، وَقامَتْ بِهِ الْجِبالُ، وَاخْتَلَفَ بِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَبِحَقِّ السَّبْعِ الْمَثانِي وَالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، وَبِحَقِّ الْكِرامِ الْكاتِبِينَ، وَبِحَقِّ «طا ها» وَ «يا سِينِ» وَ «كاف ها يا

عين صاد» وَ«حا ميم عين سين قاف»، وَبِحَقِّ تَوْراه مُوسي، وَإِنْجِيلِ عِيسي، وَزَبُورِ داوُدَ، وَفُرْقانِ مُحَمَّد، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَعَلي جَمِيعِ الرُّسُلِوَبِآهِيّاًوَشَراهِيّاً.اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ تِلْكَ الْمُناجاه الَّتِي كانَتْ بَيْنَكَ وَبَيْنَ مُوسَي بنِ عِمْرانَ فَوْقَ جَبَلِ طُورِ سَيْناءَ، وأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي عَلَّمْتَهُ مَلَكَ الْمَوْتِ لِقَبْضِ الاَْرْواحِ، وأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي كُتِبَ عَلي وَرَقِ الزَّيْتُونِ، فَخَضَعَتِ النِّيرانُ لِتِلْكَ الوَرَقَةِ، فَقُلْتَ: " يا نارُ كُونِي بَرْداً وَسَلاماً "، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي كَتَبْتَهُ عَلي سُرادِقِ الْمَجْدِ وَالْكَرامَةِ، يامَنْ لايُحْفِيهِ سائِلٌ وَلا يَنْقُصُهُ نائِلٌ، يا مَنْ بِه ِيُسْتَغاثُ وَإِلَيْهِ يُلْجَاُ، أَسْأَلُكَ بِمَعاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ، وَمُنْتَهَي الرَّحْمَه مِنْ كِتابِكَ، وَبِاسْمِكَ الاَْعْظَمِ، وَجَدِّكَ الاَْعْلي، وَكَلِماتِكَ التّامّاتِ الْعُلي. اَللّهُمَّ رَبَّ

ص: 900

الرِّياحِ وَما ذَرَتْ، وَالسَّماءِ وَما أَظَلَّتْ، وَالاَْرْضِ وَما أَقَلَّتْ، وَالشَّياطِينِ وَما اَضَلَّتْ، وَالْبِحارِ وَما جَرَتْ، وَبحَقِّ كُلِّ حَقّ هُوَ عَلَيْكَ حَقٌّ، وَبِحَقِّ الْمَلائِكَه الْمُقَرَّبِينَ وَالرَّوْحانِيِّينَ وَالْكَرُّوبِيِّينَ

وَالْمُسَبِّحِينَ لَكَ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ لا يَفْتُرُونَ، وَبِحَقِّ اِبْراهِيمَ خَلِيلِكَ، وَبِحَقِّ كُلِّ وَلِيّ يُنادِيكَ بَيْنَ الصَّفا وَالْمَرْوَةِ،

وَتَسْتَجِيبُ لَهُ دُعاءَهُ يا مُجِيبُ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هذِهِ الاَْسْماءِ وَبِهذِهِ الدَّعَواتِ أَنْ تَغْفِرَ لَنا ما قَدَّمْنا وَما اَخَّرْنا وَما أَسْرَرْنا وَما أَعْلَنّا وَما أَبْدَيْنا وَما أَخْفَيْنا وَما أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنّا، إِنَّكَ عَلي كُلِّشَيْء قَدِيرٌ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، يا حافِظَ كُلِّ غَرِيب، يا مُونِسَ كُلِّ وَحِيد، يا قُوَّه كُلِّ ضَعِيف، يا ناصِرَ كُلِّ مَظْلُوم، يا رازِقَ كُلِّ مَحْرُوم، يا مُونِسَ كُلِّ مُسْتَوْحِش، يا صاحِبَ كُلِّ مُسافِر، يا عِمادَ كُلِّ حاضِر، يا غافِرَ كُلِّ ذَنْب وَخَطِيئَة، يا غِياثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يا صَرِيخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ، يا كاشِفَ كَرْبِ الْمَكْرُوبِينَ، يا فارِجَ هَمِّ الْمَهْمُومِينَ، يا بَدِيعَ السَّماواتِ وَالاَْرَضِينَ، يا مُنْتَهي غايَه الطّالِبِينَ، يا مُجِيبَ دَعْوَه الْمُضْطَرِّينَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، يا رَبَّ الْعالَمِينَ، يا دَيّانَ يَوْمِ الدِّينِ، يا أَجْوَدَ الاَْجْوَدِينَ، يا أَكْرَمَ الاَْكْرَمِينَ، يا أَسْمَعَ السّامِعِينَ، يا أَبْصَرَ النّاظِرِينَ، يا أَقْدَرَ الْقادِرِينَ، اِغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُورِثُ النَّدَمَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُورِثُ السَّقَمَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَرُدُّ الدُّعاءَ، وَاغْفِرْ ليَِ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ قَطْرَ السَّماءِ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُعَجِّلُ الْفَناءَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَجْلِبُ الشَّقاءَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُظْلِمُ الْهَواءَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَكْشِفُ الْغِطاءَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي لا يَغْفِرُها غَيْرُكَ يا اَللهُ، وَاحْمِلْ عَنِّي كُلَّ تَبِعَه لاَِحَد مِنْ خَلْقِكَ، وَاجْعَلْ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَمَخْرَجاً وَيُسْراً، وَأَنْزِلْ يَقِينَكَ

ص: 901

فِي صَدْرِي، وَرَجاءَكَ فِي قَلبِْي، حَتّي لا أَرْجُوَ غَيْرَكَ. اَللّهُمَّ احْفَظْنِي، وَعافِنِي فِي مَقامِي، وَاصْحَبْنِي فِي لَيْلِي وَنَهارِي وَمِنْ بَيْنِ يَدَيَّ وَمِنْ خَلْفِي وَعَنْ يَمِينِي وَعَنْ شِمالِي وَمِنْ فَوْقِي وَمِنْ تَحْتِي، وَيَسِّرْ لِيَ السَّبِيلَ، وَأَحْسِنْ لِيَ التَّيْسِيرَ، وَلا تَخْذُلْنِي فِي الْعَسِيرِ، وَاهْدِنِي يا خَيْرَ دَلِيل، وَلا تَكِلْنِي إِلي نَفْسِي فِي الاُْمُورِ، وَلَقِّنِي كُلَّ سُرُور، وَاقْلِبْنِي إِلي أَهْلِي بِالْفَلاِح وَالنَّجاحِ مَحْبُوراً فِي الْعاجِلِ وَالاْجِلِ، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ، وَارْزُقْنِي مِنْ فَضْلِكَ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ طَيِّباتِ رِزْقِكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي فِي طاعَتِكَ، وَأَجِرْنِي مِنْ عَذابِكَ وَنارِكَ، وَاقْلِبْنِي إِذا تَوَفَّيْتَنِي إِلي جَنَّتِكَ بِرَحْمَتِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ زَوالِ نِعْمَتِكَ، وَمِنْ تَحْوِيلِ عافِيَتِكَ، وَمِنْ حُلُولِ نَقِمَتِكَ، وَمِنْ نُزُولِ عَذابِكَ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ جَهْدِ الْبَلاءِ، وَدَرَكِ الشَّقاءِ، وَمِنْ سُوءِ الْقَضاءِ وَشَماتَه الاَْعْداءِ، وَمِنْ شَرِّ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ، وَمِنْ شَرِّ ما فِي الْكِتابِ الْمُنْزَلِ. اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْنِي مِنَ الاَْشْرارِ، وَلا مِنْ أَصْحابِ النّارِ، وَلا تَحْرِمْنِي صُحْبَه الاَْخْيارِ، وَأَحْيِنِي حَياه طَيِّبَةً، وَتَوَفَّنِي وَفاه طَيِّبَه تُلْحِقُنِي بِالاَْبْرارِ، وَارْزُقْنِي مُرافَقَه الاَْنْبِياءِ فِي مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِيك مُقْتَدِر. اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلي حُسْنِ بَلائِكَ وَصُنْعِكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ عَلَي الاِْسْلامِ، وَاتِّباعِ السُنَّةِ، يا رَبِّكَما هَدَيْتَهُمْ لِدِينِكَ، وَعَلَّمْتَهُمْ كِتابَكَ، فَاهْدِنا وَعَلِّمْنا، وَلَكَ الْحَمْدُ عَلي حُسْنِ بَلائِكَ، وَصُنْعِكَ عِنْدِي خاصَّةً، كَما خَلَقْتَنِي فَأَحْسَنْتَ خَلْقِي، وَعَلَّمْتَنِي فَأَحْسَنْتَ تَعْلِيمِي، وَهَدَيْتَنِي فَأَحْسَنْتَ هِدايَتِي، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلي إِنْعامِكَ عَلَيَّ قَدِيماً وَحَدِيثاً، فَكَمْ مِنْ كَرْب يا سَيِّدِي قَدْ فَرَّجْتَهُ، وَكَمْ مِنْ غَمّ يا سَيِّدِي قَدْ نَفَّسْتَهُ، وَكَمْ مِنْ هَمّ يا سَيِّدِي قَدْ كَشَفْتَهُ، وَكَمْ مِنْ بَلاء يا سَيِّدِي قَدْ صَرَفْتَهُ، وَكَمْ مِنْ عَيْب يا سَيِّدِي قَدْ سَتَرْتَهُ، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلي كُلِّ حال فِي كُلِّ مَثْويً وَزَمان، وَمُنْقَلَب وَمَقام، وَعَلي هذِهِ الْحالِ وَكُلِّ

ص: 902

حال. اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَفْضَلِ عِبادِكَ نَصِيباً فِي هذَا الْيَوْمِ، مِنْ خَيْر تَقْسِمُهُ، أَوْ ضُرّ تَكْشِفُهُ، أَوْ سُوء

تَصْرِفُهُ، أَوْ بَلاء تَدْفَعُهُ، أَوْ خَيْر تَسُوقُهُ، أَوْ رَحْمَه تَنْشُرُها، أَو عافِيَه تُلْبِسُها، فَإِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ، وَبِيَدِكَ خَزائِنُ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ، وَأَنْتَ الْواحِدُ الْكَرِيمُ الْمُعْطِي الَّذِي لا يُرَدُّ سائِلُهُ، وَلا يُخَيَّبُ آمِلُهُ، وَلا يَنْقُصُ نائِلُهُ، وَلا يَنْفَدُ ما عِنْدَهُ، بَلْ يَزْدادُ كَثْرَه وَطِيباً وَعَطاءً وَجُوداً، وَارْزُقْنِي مِنْ خَزائِنِكَ الَّتِي لا تَفْني، وَمِنْ رَحْمَتِكَ الْواسِعَةِ، آن عَطاءَكَ لَمْ يَكُنْ مَحْظُوراً، وَأَنْتَ عَلي كُلِّشَيْء قَدِيرٌ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

ونيز اين دعا را كه جمعي از بزرگان علما آن را، از جمله اعمال شب و روز جمعه وعرفه ذكر كرده اند بخواند. دعا به نقل مرحوم كفعمي در مصباح اين است: «اَللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّأَ وَتَهَيَّأَ وَأَعَدَّ وَاسْتَعَدَّ لِوِفادَه إِلي مَخْلُوق، رَجاءَ رِفْدِهِ وَطَلَبَ نائِلِهِ وَجائِزَتِهِ، فَإِلَيْكَ يارَبِّ تَعْبِيَتِي وَاسْتِعْدادي، رَجاءَ عَفْوِكَ، وَطَلَبَ نائِلِكَ وَجائِزَتِكَ، فَلا تُخَيِّبْ دُعائِي، يا مَنْ لا يَخِيبُ عَلَيْهِ سائِلٌ وَلا يَنْقُصُهُ نائِلٌ، فَإِنِّي لَمْ آتِكَ ثِقَه بِعَمَل صالِح عَمِلْتُهُ، وَلا لِوِفادَه إِلي مَخْلُوق رَجَوْتُهُ، أَتَيْتُكَ مُقِرّاً عَلي نَفْسِي بِالاِْساءَه وَالظُّلْمِ، مُعْتَرِفاً بِأَنْ لا حُجَّه لِي وَلا عُذْرَ، أَتَيْتُكَ أَرْجُو عَظِيمَ عَفْوِكَ، الَّذِي عَفَوْتَ بِهِ عَنِ الْخاطِئِينَ، فَلَمْ يَمْنَعْكَ طُولُ عُكُوفِهِمْ عَلي عَظِيمِ الْجُرْمِ، أَنْ عُدْتَ عَلَيْهِمْ بِالرَّحْمَةِ، فَيا مَنْ رَحْمَتُهُ واسِعَه وَعَفْوُهُ عَظِيمٌ، يا عَظِيمُ يا عَظِيمُ يا عَظِيمُ، لا يَرُدُّ غَضَبَكَ إِلاّ حِلْمُكَ، وَلا يُنْجِي مِنْ سَخَطِكَ إِلاَّ التَّضَرُّعُ إِلَيْكَ، فَهَبْ لِي يا إِلهِي فَرَجاً بالقُدْرَه الَّتِي تُحْيِي بِها مَيْتَ الْبِلادِ، وَلا تُهْلِكْنِي غَمّاً حَتّي تَسْتَجِيبَ لِي، وَتُعَرِّفَنِي الاِْجابَه فِي دُعائي، وَأَذِقْنِي طَعْمَ الْعافِيَه إِلي مُنْتَهي أَجَلِي، وَلا تُشْمِتْ بِي عَدُوِّي، وَلا تُسَلِّطْهُ

ص: 903

عَلَيَّ، وَلا تُمَكِّنْهُ مِنْ عُنُقِي. اَللّهُمَّ إِنْ وَضَعْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْفَعُنِي، وَإِنْ رَفَعْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَضَعُنِي، وَإِنْ أَهْلَكْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَعْرُضُ لَكَ فِي عَبْدِكَ، أَوْ يَسْأَلُكَ عَنْ أَمْرِهِ، وَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ لَيْسَ فِي حُكْمِكَ ظُلْمٌ، وَلا فِي نَقِمَتِكَ عَجَلَةٌ، وَإِنَّما يَعْجَلُ مَنْ يَخافُ الْفَوْتَ، وَإِنَّما يَحْتاجُ إِلَي الظُّلْمِ الضَّعِيفُ، وَقَدْ تَعالَيْتَ يا إِلهِي عَنْ ذلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ فَأَعِذْنِي، وَاَسْتَجِيرُ بِكَ فَأَجِرْنِي، وَاَسْتَرْزِقُكَ فَارْزُقْنِي، وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْكَ فَاكْفِنِي، وَاَسْتَنْصِرُكَ عَلي عَدُوِّي فَانْصُرْنِي، وَاَسْتَعِينُ بِكَ فَأَعِنِّي، وَاَسْتَغْفِرُكَ يا إِلهِي فَاغْفِرْ لِي، آمِينَ آمِينَ آمِينَ».

مستحبات وقوف به عرفات

در هنگام وقوف در عرفات چند چيز مستحب است.

1. با طهارت بودن.

2. غسل نمودن وبهتر است نزديك ظهر باشد.

3. توجه قلبي به خدا، واز خود دور ساختن چيزهايي كه موجب تفرقه حواس مي شود.

4. وقوف در طرف چپ جبل الرّحمه.

5. وقوف در زمين هموار.

6. خواندن نماز ظهر وعصر با يك اذان و دو اقامه.

7. خواندن دعاهاي وارده وتضرع به درگاه خداوند.

ادعيه وقوف به عرفات

وآنها بسيار است از جمله گفتن «اَللهُ أَكْبَرُ» صد مرتبه، و «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ» صد مرتبه، و«اَلْحَمْدُ لِلّهِ» صد مرتبه، و«سُبْحانَ اللهِ» صد مرتبه، و«ما شاءَ اللهُ وَلا قُوَّه إِلاّ بِاللهِ» صد مرتبه، و«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد» صد مرتبه.

نيز صد مرتبه بگويد:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَه الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَيُمِيتُ وَيُحْيِي، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».

هر كدام از سوره " قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ " و «آيه الْكُرْسِي» و سوره " إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَه الْقَدْرِ " را

ص: 904

صد مرتبه بخواند.

ومستحب است خواندن اين دعا:

«أَسْأَلُ اللهَ بِأَنَّهُ هُوَ اللهُ الَّذِي لا إِلهَ إلاّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبّارُ الْمُتَكَبِّرُ، سُبْحانَ اللهِ عَمّا يُشْرِكُونَ، هُوَ اللهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاَْسْماءُ الْحُسْني، يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَالاَْرْضِ، وَهُوَ الْعَزِيْزُ الْحَكِيمُ».

پس بگو: «اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلي نَعْمائِكَ الَّتِي لا تُحصي بِعَدَد، وَلا تُكافَأُ بِعَمَل».

پس بخوان اين دعا را:

«أَسْأَلُكَ يا اَللهُ يا رَحْمانُ بِكُلِّ اسْم هُوَ لَكَ، وَأَسْأَلُكَ بِقُوَّتِكَ وَقُدْرَتِكَ وَعِزَّتِكَ وَبجَمِيعِ ما أَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ

وَبِأَرْكانِكَ كُلِّها، وَبِحَقِّ رَسُولِكَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَبِاسْمِكَ الاَْكْبَرِ الاَْكْبَرِ، وَبِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الَّذِي مَنْ دَعاكَ بِهِ كانَ حَقّاً عَلَيْكَ أَنْ لا تُخَيِّبَهُ، وَبِاسْمِكَ الاَْعْظَمِ الاَْعْظَمِ الاَْعْظَمِ الَّذِي مَنْ دَعاكَ بِهِ كانَ حَقّاً عَلَيْكَ أَنْ لا تَرُدَّهُ، وَأَنْ تُعْطِيَهُ ما سَئَلَ، أَنْ تَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي فِي جَمِيعِ عِلْمِكَ فِيَّ»

و اين دُعا را نيز بخوان:

«اَللّهُمَّ فُكَّنِي مِنَ النّارِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ الطَّيِّبِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَه الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَشَرَّ فَسَقَه الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ»،

وبخواند اين دُعا را:

«اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ، فَلا تَجْعَلْنِي مِنْ أَخْيَبِ وَفْدِكَ، وَارْحَمْ مَسِيرِي إِلَيْكَ مِنَ الْفَجِّ الْعَمِيقِ. اَللّهُمَّ رَبَّ الْمَشاعِرِ كُلِّها، فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَه الْجِنِّ وَالاِْنْسِ. اَللّهُمَّ لا تَمْكُرْ بِي، وَلا تَخْدَعْنِي، وَلا تَستَدْرِجْنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَوْلِكَ وَجُودِكَ وَكَرَمِكَ وَمَنِّكَ وَفَضْلِكَ، يا أَسْمَعَ السّامِعِينَ، وَيا أَبْصَرَ النّاظِرِينَ، وَيا أَسْرَعَ الْحاسِبِينَ، وَيا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد.(وَأَنْ تَرْزُقَنِي خَيْرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ». پس حاجت خود را بخواهد، آنگاه دست به آسمان بردارد واين دُعا را بخواند:

اَللّهُمَّ حاجَتِي إِلَيْكَ الَّتِي إِنْ أَعْطَيْتَنِيها لَمْ

ص: 905

يَضُرَّنِي ما مَنَعْتَنِي، وَالَّتِي إِنْ مَنَعْتَنِيها لَمْ يَنْفَعْنِي ما أَعْطَيْتَنِي، أَسْأَلُكَ خَلاصَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ، وَمِلْكُ يَدِكَ ناصِيَتِي بِيَدِكَ، وَأَجَلِي بِعِلْمِكَ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُوَفِّقَنِي لِما يُرْضِيكَ عَنِّي، وَأَنْ تُسَلِّمَ مِنِّي مَناسِكِي الَّتِي اَرَيْتَها خَلِيلَكَ اِبراهِيمَ عَلَيْهِ السَّلامُ، وَدَلَلْتَ عَلَيْها نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِمَّنْ رَضِيتَ عَمَلَهُ، وَأَطَلْتَ عُمُرَهُ، وَأَحْيَيْتَهُ بَعْدَ الْمَوْتِ حَياه طَيِّبَةً».

ونيز مُستحبّ است در روز عَرَفه هنگام غرُوب آفتاب اين دُعا خوانده شود:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفَقْرِ، وَمِنْ تَشَتُّتِ الاْمْرِ، وَمِنْ شَرِّ ما يَحْدُثُ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ، أَمْسي ظُلْمِي مُسْتَجِيراً بِعَفْوِكَ، وَأَمْسي خَوْفِي مُسْتَجِيراً بِأَمانِكَ، وَأَمْسي ذُلِّي مُسْتَجِيراً بِعِزِّكَ، وَأَمْسي وَجْهِيَ الْفانِي مُسْتَجِيراً بِوَجْهِكَ

الْباقِي، يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ، وَيا أَجْوَدَ مَنْ أَعْطي، يا أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ، جَلِّلْنِي بِرَحْمَتِكَ، وَأَلْبِسْنِي عافِيَتَكَ، وَاصْرِفْ عَنِّي شَرَّ جَمِيعِ خَلْقِكَ وَارْزُقْنِي خَيْرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ».

ونيز مُستحبّ است بعد از غرُوب آفتاب اين دُعا خوانده شود:

«اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ هذَا الْمَوْقِفِ، وَارْزُقْنِيهِ أَبَداً ما أَبْقَيْتَنِي، وَاقْلِبْنِي الْيَوْمَ مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً لِي، مَرْحُوماً مَغْفُوراً لِي، بِأَفْضَلِ ما يَنْقَلِبُ بِهِ الْيَوْمَ أَحَدٌ مِنْ وَفْدِكَ، وَحُجّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ، وَاجْعَلْنِي الْيَوْمَ مِنْ أَكْرَمِ وَفْدِكَ عَلَيْكَ، وَأَعْطِنِي أَفْضَلَ ما أَعْطَيْتَ أَحَداً مِنْهُمْ مِنَ الْخَيْرِ وَالْبَرَكَه وَالْعافِيَه وَالرَّحْمَه وَالرِّضوانِ وَالْمَغْفِرَةِ، وَبارِكْ لِي فِيما أَرْجِعُ إِلَيْهِ مِنْ أَهْل أَوْ مال أَوْ قَلِيل أَوْ كَثِير، وَبارِكْ لَهُمْ فِيَّ».

دعاي امام حسين(ع) در روز عَرَفه

دعاي امام حسين(عليه السلام) در روز عَرَفه: «اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ، وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ، وَلا كَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِع، وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ، فَطَرَ أَجْناسَ الْبَدائِعِ، وَأَتْقَنَ بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ، لا تَخْفي عَلَيْهِ الطَّلائِعُ، وَلا تَضِيعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ، جازِي كُلِّ صانِع، وَرائِشُ كُلِّ قانع، وَراحِمُ كُلِّ ضارِ

ص: 906

ع، وَمُنْزِلُ الْمَنافِعِ، وَالْكِتابِ الْجامِعِ، بِالنُّورِالسّاطِعِ، وَهُوَلِلدَّعَواتِ سامِعٌ، وَلِلْكُرُباتِ دافِعٌ، وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ، وَلِلْجَبابِرَه قامِعٌ، فَلا إِلهَ غَيْرُهُ، وَلا شَيْءَ يَعْدِلُهُ، وَلَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، وَهُوَالسَّمِيعُ الْبَصِيرُ، اَللَّطِيفُ الْخَبِيرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَرْغَبُ إِلَيْكَ، وَأَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّه لَكَ، مُقِرّاً بِأَنَّكَ رَبِّي، وَإِلَيْكَ مَرَدِّ ي، اِبْتَدَأْتَنِي بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ أَنْ أَكُونَ شَيْئاً مَذْكُوراً، وَخَلَقْتَنِي مِنَ التُّرابِ، ثُمَّ أَسْكَنْتَنِي الاَْصْلابَ، آمِناً لِرَيْبِ الْمَنُونِ، وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ والسِّنِينَ، فَلَمْ أَزَلْ ظاعِناً مِنْ صُلْب إِلي رَحِم، فِي تَقادُم مِنَ الاَْيّامِ الْماضِيَةِ، وَالْقُرُونِ الْخالِيَةِ، لَمْ تُخْرِجْنِي ِرَأْفَتِكَ بِي، وَلُطْفِكَ لِي، وَإِحْسانِكَ إِلَيَّ، فِي دَوْلَه أَئِمَّه الْكُفْرِ، اَلَّذِينَ نَقَضُواعَهْدَكَ، وَكَذَّبُوا رُسُلَكَ، لكِنَّكَ أَخْرَجْتَنِي رَأْفَه مِنْكَ وَتَحَنُّناًعَلَيَّ لِلَّذِي سَبَقَ لِي مِنَ الْهُدي، الَّذِي لَهُ يَسَّرْتَنِي، وَفِيهِ أَنْشَأْتَنِي، مِنْ قَبْلِ ذلِكَ رَؤُفْتَ بِي بِجَمِيلِ صُنْعِكَ، وَسَوابِغِ نِعَمِكَ، فَابْتَدَعْتَ خَلْقِي مِنْ مَنِيّ يُمْني، وَأَسْكَنْتَنِي فِي ظُلُمات ثَلاث، مِنْ بَيْنَ لَحْم وَدَم وَجِلْد، لَمْ تُشْهِدْنِي خَلْقِي، وَلَمْ تَجْعَلْ لِي شَيْئاًمِنْ أَمْرِي، ثُمَّ أَخْرَجْتَنِي لِلَّذِي سَبَقَ لِي مِنَ الْهُدي إِلَي الدُّنْيا تامّاً سَوِيّاً، وَحَفِظْتَنِي فِي الْمَهْدِ طِفْلاً صَبِيّاً، وَرَزَقْتَنِي مِنَ الْغِذاءِ لَبَناً مَرِيّاً، وَعَطَفْتَ عَلَيَّ قُلُوبَ الْحَواضِنِ، وَكَفَّلْتَنِي الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ، وَكَلاَْتَنِي مِنْ طَوارِقِ الْجانِّ، وَسَلَّمْتَنِي مِنَ الزِّ يادَه وَالنُّقْصانِ، فَتَعالَيْتَ يا رَحِيمُ يا رَحْمانُ. حَتّي إِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْكَلامِ، أَتْمَمْتَ عَلَيَّ سَوابِغَ الاِْنْعامِ، وَرَبَّيْتَنِي زائِداً فِي كُلِّ عام، حَتّي إِذَا اكْتَمَلَتْ فِطْرَتِي، وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتِي، أَوْجَبْتَ عَلَيَّ حُجَّتَكَ، بِأَنْ أَلْهَمْتَنِي مَعْرِفَتَكَ، وَرَوَّعْتَنِي بِعَجائِبِ حِكْمَتِكَ، وَأَيْقَظْتَنِي لِما ذَرَأْتَ فِي سَمائِكَ وَأَرْضِكَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِكَ، وَنَبَّهْتَنِي لِشُكْرِكَ وَذِكْرِكَ، وَأَوجَبْتَ عَلَيَّ طاعَتَكَ وَعِبادَتَكَ، وَفَهَّمْتَنِي ما جاءَتْ بِهِ رُسُلُكَ، وَيَسَّرْتَ لِي تَقَبُّلَ مَرْضاتِكَ، وَمَنَنْتَ عَلَيَّ فِي جَمِيعِ ذلِكَ بِعَونِكَ وَلُطْفِكَ. ثُمَّ إِذْ خَلَقْتَنِي مِنْ حَرِّ الثَّري، لَمْ تَرْضَ لِي يا إِلهِي نِعْمَه

ص: 907

دُونَ أُخْري، وَرَزَقْتَنِي مِنْ أَنْواعِ الْمَعاشِ، وَصُنُوفِ الرِّ ياشِ بِمَنِّكَ الْعَظِيمِ الاَْعْظَمِ عَلَيَّ، وَإِحْسانِكَ الْقَدِيمِ إِلَيَّ. حَتّي إِذا أَتْمَمْتَ عَلَيَّ جَمِيعَ النِّعَمِ، وَصَرَفْتَ عَنِّي كُلَّ النِّقَمِ، لَمْ يَمْنَعْكَ جَهْلِي وَجُرْأَتِي عَلَيْكَ أَنْ دَلَلْتَنِي إِلي ما يُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ، وَوَفَّقْتَنِي لِما يُزْلِفُنِي لَدَيْكَ، فَإِنْ دَعَوْتُكَ أَجَبْتَنِي، وَإِنْ سَأَلْتُكَ أَعْطَيْتَنِي، وَإِنْ أَطَعْتُكَ شَكَرْتَنِي، وَإِنْ شَكَرْتُكَ زِدْتَنِي، كُلُّ ذلِكَ إِكْمالٌ لاَِنْعُمِكَ عَلَيَّ، وَإِحْسانِكَ إِلَيَّ، فَسُبْحانَكَ سُبْحانَكَ، مِنْ مُبْدِئ مُعِيد حَمِيد مجِيد، تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُكَ، وَعَظُمَتْ آلاؤُكَ، فَأَيُّ نِعَمِكَ يا إِلهِي أُحْصِي عَدَداًوَذِكْراً، أَمْ أَيُّ عَطاياكَ أَقُومُ بِهاشُكْراً، وَهِيَ يا رَبِّ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ يُحْصِيَهَا الْعادّوُنَ، أَوْ يَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ، ثُمَّ ما صَرَفْتَ وَدَرَأْتَ عَنِّي اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّاءِ أَكْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لِي مِنَ الْعافِيَه وَالسَّرّاءِ. فَأَنَا أَشْهَدُ يا إِلهِي بِحَقِيقَه إِيمانِي، وَعَقْدِ عَزَماتِ يَقِينِي، وَخالِصِ صَرِيحِ تَوْحِيدِي، وَباطِنِ مَكْنُونِ ضَمِيرِي، وَعَلائِقِ مَجارِي نُورِ بَصَرِي، وَأَسارِيرِ صَفْحَه جَبِينِي، وَخُرْقِ مَسارِبِ نَفَسِي، وَخَذارِيفِ مارِنِ عِرْنِينِي، وَمَسارِبِ صِماخِ سَمْعِي، وَما ضُمَّتْ وَأَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتايَ، وَحَرَكاتِ لَفْظِ لِسانِي، وَمَغْرَزِ حَنَكِ فَمِي وَفَكِّي، وَمَنابِتِ أَضْراسِي، وَمَساغِ مَطْعَمِي وَمَشْرَبِي، وَحِمالَه أُمِّ رَأْسِي، وَبُلُوغِ فارِغِ حَبائِلِ عُنُقِي. وَمَا اشْتَمَلَ عَلَيْهِ تامُورُ صَدْرِي، وَحَمائِلِ حَبْلِ وَتِينِي، وَنِياطِ حِجابِ قَلْبِي، وَأَفْلاذِ حَواشِي كَبِدِي. وَما حَوَتْهُ شَراسِيفُ أَضْلاعِي، وَحِقاقُ مَفاصِلِي، وَقَبضُ عَوامِلِي، وَأَطرافُ أَنامِلِي وَلَحْمِي وَدَمِي، وَشَعْرِي وَبَشَرِي، وَعَصَبِي وَقَصَبِي، وَعِظامِي وَمُخِّي وَعُرُوقِي، وَجَمِيعُ جَوارِحِي، وَمَا انْتَسَجَ عَلي ذلِكَ أَيّامَ رِضاعِي، وَما أَقَلَّتِ الاَْرْضُ مِنِّي، وَنَوْمِي وَيقْظَتِي وَسُكُونِي، وَحَرَكاتِ رُكُوعِي وَسُجُودِي، أَنْ لَوْ حاوَلْتُ وَاجْتَهَدْتُ مَدَي الاَْعصارِ وَالاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها أَنْ أُؤَدِّيَ شُكْرَ واحِدَه مِنْ أَنْعُمِكَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِكَ، إِلاّ بِمَنِّكَ، اَلْمُوجَبِ عَلَيَّ بِهِ شُكْرُكَ أَبَداً جَدِيداً، وَثَناءً طارِفاً عَتِيداً. أَجَلْ، وَلَوْ حَرَصْتُ أَنَا وَالْعادُّونَ مِنْ أَنامِكَ، أَنْ نُحْصِيَ

ص: 908

مَدي إِنْعامِكَ، سالِفِهِ وَآنِفِهِ ما حَصَرْناهُ عَدَداً، وَلا أَحْصَيناهُ أَمَداً. هَيْهاتَ أَنّي ذلِكَ وَأَنْتَ الْمُخْبِرُ فِي كِتابِكَ النّاطِقِ، وَالنَّبَأِ الصّادِقِ: وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَه اللهِ لا تُحْصُوها، صَدَقَ كِتابُكَ اللّهُمَّ وَ نَبَؤُكَ، وَبَلَّغَتْ أَنْبِياؤُكَ وَرُسُلُكَ، ما أَنْزَلْتَ عَلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِكَ، وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دِينِكَ. غَيْرَ أَنِّي يا إِلهِي أَشْهَدُ بِجُهْدِي وَجِدِّي، وَمَبْلَغِ طاقَتِي وَوُسْعِي، وَأَقُولُ مُؤْمِناً مُوقِناً، اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً فَيَكُونَ مَوْرُوثاً، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ فَيُضادَّهُ فِيمَا ابْتَدَعَ، وَلا وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ فَيُرْفِدَهُ فِيما صَنَعَ، فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ، لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَه إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا. سُبْحانَ اللهِ الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذِي لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ، اَلْحَمْدُ للهِِ حَمْداً يُعادِلُ حَمْدَ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ، وَأَنْبِيائِهِ الْمُرْسَلِينَ. وَصَلَّي اللهُ عَلي خِيَرَتِهِ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ الْمُخْلَصِينَ».

آنگاه حضرت شروع كرد به درخواست از پيشگاه خداوند متعال و سعي و اهتمام نمود در دعا و اشك از ديدگان مباركش جاري بود، پس گفت: «اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشاكَ كَأَنِّي أَراكَ، وَأَسْعِدْنِي بِتَقْواكَ، وَلا تُشْقِنِي بِمَعْصِيَتِكَ، وَخِرْ لِي فِي قَضائِكَ، وَبارِكْ لِي فِي قَدَرِكَ، حَتّي لا أُحِبَّ تَعْجِيلَ ماأَخَّرْتَ، وَلا تَأْخِيرَ ما عَجَّلْتَ.

اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِنايَ فِي نَفْسِي، وَالْيَقِينَ فِي قَلْبِي، وَالاِْخْلاصَ فِي عَمَلِي، وَالنُّورَ فِي بَصَرِي، وَالْبَصِيرَه فِي دِينِي، وَمَتِّعْنِي بِجَوارِحِي، وَاجْعَلْ سَمْعِي وَبَصَرِيَ الْوارِثَيْنِ مِنِّي، وَانْصُرْنِي عَلي مَنْ ظَلَمَنِي، وَأَرِنِي فِيهِ ثارِي وَمَآرِبِي، وَأَقِرَّ بِذلِكَ عَيْنِي. اللَّهمَّ اكْشِفْ كُرْبَتِي، وَاسْتُرْ عَوْرَتِي، وَاغْفِرْ لِي خَطِيئَتِي، وَاخْسَأْ شَيْطانِي، وَفُكَّ رِهانِي، وَاجْعَلْ لِي يا إِلهِي الدَّرَجَه الْعُلْيا فِي الاْخِرَه وَالاُْولي. اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنِي فَجَعَلْتَنِي سَمِيعاً بَصِيراً، وَلَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنِي فَجَعَلْتَنِي خَلْقاً سَوِيّاً رَحْمَه بِي، وَقَدْ كُنْتَ عَنْ

ص: 909

خَلْقِي غَنِيّاً، رَبِّ بِمابَرَأْتَنِْي فَعَدَّلْتَ فِطْرَتِي، رَبِّ بِما أَنْشَأْتَنِي فَأَحْسَنْتَ صُورَتِي، رَبِّ بِما أَحْسَنْتَ إِلَيَّ وَفِي نَفْسِي عافَيْتَنِي، رَبِّ بِما كَلاَْتَنِي وَوَفَّقْتَنِي، رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَهَدَيْتَنِي، رَبِّ بِما أَوْلَيْتَنِي وَمِنْ كُلِّ خَيْر أَعْطَيْتَنِي، رَبِّ بِما أَطْعَمْتَنِي وَسَقَيْتَنِي، رَبِّ بِما أَغْنَيْتَنِي وَأَقْنَيْتَنِي، رَبِّ بِما أَعَنْتَنِي وَأَعْزَزْتَنِي، رَبِّ بِما أَلْبَسْتَنِي مِنْ سِتْرِكَ الصّافِي، وَيَسَّرْتَ لِي مِنْ صُنْعِكَ الْكافِي، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَعِنِّي عَلي بَوائِقِ الدُّهُورِ، وَصُرُوفِ اللَّيالِي وَالاَْيّامِ، وَنَجِّنِي مِنْ أَهْوالِ

الدُّنْيا وَكُرُباتِ الاْخِرَةِ، وَاكْفِنِي شَرَّ ما يَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِي الاَْرْضِ. اَللّهُمَّ ما أَخافُ فَاكْفِنِي، وَما أَحْذَرُ فَقِنِي، وَفِي نَفْسِي وَدِينِي فَاحْرُسْنِي، وَفِي سَفَرِي فَاحْفَظْنِي، وَفِي أَهْلِي وَمالِي فَاخْلُفْنِي، وَفِي ما رَزَقْتَنِي فَبارِكْ لِي، وَفِي نَفْسِي فَذَلِّلْنِي، وَفِي أَعْيُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنِي، وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ فَسَلِّمْنِي، وَبِذُ نُوبِي فَلا تَفْضَحْنِي وَبِسَرِيرَتِي فَلا تُخْزِنِي، وَبِعَمَلِي فَلا تَبْتَلِنِي، وَنِعَمَكَ فَلا تَسْلُبْنِي، وَإِلي غَيْرِكَ فَلا تَكِلْنِي، إِلهِي إِلي مَنْ تَكِلُنِي، إِلي قَرِيب فَيَقْطَعُنِي، أَمْ إِلي بَعيد فَيَتَجَهَّمُنِي، أَمْ إِلَي الْمُسْتَضْعَفِينَ لِي، وَأَنْتَ رَبِّيوَمَلِيكُ أَمْرِي، أَشْكُو إِلَيْكَ غُرْبَتِي، وَبُعْدَ دارِي، وَهَوانِي عَلي مَنْ مَلَّكْتَهُ أَمْرِي. إِلهِي فَلا تُحْلِلْ عَلَيَّ غَضَبَكَ، فَإِنْ لَمْ تَكُنْ غَضِبْتَ عَلَيَّ فَلا أُبالِي سِواكَ، سُبْحانَكَ غَيْرَ أَنَّ عافِيَتَكَ أَوْسَعُ لِي، فَأَسْأَ لُكَ يا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ لَهُ الاَْرْضُ وَالسَّماواتُ، وَكُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ، وَصَلُحَ بِهِ أَمْرُ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ، أَنْ لا تُمِيتَنِي عَلي غَضَبِكَ، وَلا تُنْزِلْ بِي سَخَطَكَ، لَكَ الْعُتْبي حَتّي تَرْضي قَبْلَ ذلِكَ. لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ، وَالْبَيْتِ الْعَتِيقِ، الَّذِي أَحْلَلْتَهُ الْبَرَكَةَ، وَجَعَلْتَهُ لِلنّاسِ أَمْنَاً، يا مَنْ عَفا عَنْ عَظِيمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ، يا مَنْ أَسْبَغَ النَّعْماءَ بِفَضْلِهِ، يا مَنْ أَعْطَي الْجَزِيلَ بِكَرَمِهِ، يا عُدَّتِي فِي شِدَّتِي، يا صاحِبِي

ص: 910

فِي وَحْدَتِي، يا غِياثِي فِي كُرْبَتِي، يا وَلِيِّي فِي نِعْمَتِي، يا إِلهِي وَإِلهَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ وَإِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ، وَرَبَّ جَبْرَئِيلَ وَمِيكائِيلَ وَإِسْرافِيلَ، وَربَّ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَآلِهِ الْمُنْتَجَبِينَ، وَمُنْزِلَ التَّوْراه وَالاِْنْجِيلِ، وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ، وَمُنَزِّلَ كهيعص، وَطه وَيس، وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، أَنْتَ كَهْفِي حِينَ تُعِْيينِي الْمَذاهِبُ فِي سَعَتِها، وَتَضِيقُ بِيَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها، وَلَوْلا رَحْمَتُكَ لَكُنْتُ مِنَ الْهالِكِينَ، وَأَنْتَ مُقِيلُ عَثْرَتِي، وَلَوْلا سَتْرُكَ إِيّايَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحِينَ، وَأَنْتَ مُؤَيِّدِي بِالنَّصْرِ عَلي أَعْدائِي، وَلَوْلا نَصْرُكَ إِيّايَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبِينَ. يا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالْسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ، فَأَوْلِياؤُهُ بِعِزِّهِ يَعْتَزُّونَ، يا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلُوكُ نِيرَ الْمَذَلَّه عَلي أَعْناقِهِمْ، فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ، يَعْلَمُ خائِنَه الاَْعْيُنِ وَما تُخْفِي الصُّدُورُ، وَغَيْبَ ما تَأْتِي بِهِ الاَْزْمِنَه وَالدُّهُورُ، يا مَنْ لا يَعْلَمُ كَيْفَ هُوَ إِلاّ هُوَ، يا مَنْ لا يَعْلَمُ ماهُوَ إِلاّ هُوَ، يامَنْ لايَعْلَمُ مايَعْلَمُهُ إِلاّهُوَ، يامَنْ كَبَسَ الاَْرْضَ عَلَي الْماءِ، وَسَدَّ الْهَواءَ بِالسَّماءِ، يا مَنْ لَهُ أَكْرَمُ الاَْسْماءِ، يا ذَا الْمَعْرُوفِ الَّذِي لا يَنْقَطِعُ أَبَداً، يا مُقَيِّضَ الرَّكْبِ لِيُوسُفَ فِي الْبَلَدِ الْقَفْرِ، وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِيَّه مَلِكاً، يا رآدَّهُ عَلي يَعْقُوبَ بَعْدَ أَنِ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَكَظِيمٌ، يا كاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوي عَنْ أَيُّوبَ، وَمُمْسِكَ يَدَيْ إِبْراهِيمَ عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ كِبَرِ سِنِّهِ، وَفَناءِ عُمُرِهِ، يا مَنِ اسْتَجابَ لِزَكَرِيّا فَوَهَبَ لَهُ يَحْيي، وَلَمْ يَدَعْهُ فَرْداً وَحِيداً، يامَنْ أَخْرَجَ يُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ، يا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنِي إِسْرائِيلَ فَأَنْجاهُمْ، وَجَعَلَ فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقِينَ، يا مَنْ أَرْسَلَ الرِّياحَ مُبَشِّرات بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ، يا مَنْ لَمْ يَعْجَلْ عَلي مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ، يا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَه مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ، وَقَدْ غَدَوْا فِي نِعْمَتِهِ يَأْكُلُونَ رِزْقَهُ، وَيَعْبُدُونَ غَيْرَهُ، وَقَدْ حادُّوهُ وَنادُّوهُ

ص: 911

وَكَذَّبُوا رُسُلَهُ. يا اَللهُ يا اَللهُ يا بَدِيُ يا بَدِيعُ، لا نِدَّ لَكَ، يا دائِمُ لا نَفَادَ لَكَ، يا حَيُّ حِينَ لا حَيَّ، يا مُحْيِيَ الْمَوْتي، يا مَنْ هُوَ قائِمٌ عَلي كُلِّ نَفْس بِما كَسَبَتْ، يا مَنْ قَلَّ لَهُ شُكْرِي فَلَمْ يَحْرِمْنِي، وَعَظُمَتْ خَطِيئَتِي فَلَمْ يَفْضَحْنِي، وَرَآنِي عَلَي الْمَعاصِي فَلَمْ يَشْهَرْنِي، يا مَنْ حَفِظَنِي فِي صِغَرِي، يا مَنْ رَزَقَنِي فِي كِبَرِي، يا مَنْ أَيادِيهِ عِنْدِي لاتُحْصي، وَنِعَمُهُ لاتُجازي، يامَنْ عارَضَنِي بِالْخَيْرِ وَالاِْحْسانِ، وَعارَضْتُهُ بِالاِْساءَه وَالْعِصْيانِ، يامَنْ هَدانِي لِلاِْيمانِ مِنْ قَبْلِ أَنْ أَعْرِفَ شُكْرَ الاِمْتِنانِ، يا مَنْ دَعَوْتُهُ مَرِيضاً فَشَفانِي، وَعُرْياناً فَكَسانِي، وَجائِعاً فَأَشْبَعَنِي، وَعَطْشانَ فَأَرْوانِي، وَذَلِيلاً فَأَعَزَّنِي، وَجاهِلاً فَعَرَّفَنِي، وَوَحِيداً فَكَثَّرَنِي، وَغائِباً فَرَدَّنِي، وَمُقِلاًّ فَأَغْنانِي، وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنِي، وَغَنِيّاً فَلَمْ يَسْلُبْنِي، وَأَمْسَكْتُ عَنْ جَمِيعِ ذلِكَ فَابْتَدَأَنِي. فَلَكَ الْحَمْدُ وَالشُّكْرُ، يامَنْ أَقالَ عَثْرَتِي، وَنَفَّسَ كُرْبَتِي، وَأَجابَ دَعْوَتِي، وَسَتَرَ عَوْرَتِي، وَغَفَرَ ذُ نُوبِي، وَبَلَّغَنِي طَلِبَتِي، وَنَصَرَنِي عَلي عَدُوِّي، وَإِنْ أَعُدَّ نِعَمَكَ وَمِنَنَكَ وَكَرائِمَ مِنَحِكَ لاأُحْصِيها. يامَوْلايَ أَنْتَ الَّذِي مَنَنْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَنْعَمْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَحْسَنْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَجْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَفْضَلْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَكْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِي رَزَقْتَ، أَنْتَ الَّذِي وَفَّقْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَعْطَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَغْنَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَقْنَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي آوَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي كَفَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي هَدَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي عَصَمْتَ، أَنْتَ الَّذِي سَتَرْتَ، أَنْتَ الَّذِي غَفَرْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَقَلْتَ، أَنْتَ الَّذِي مَكَّنْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَعْزَزْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَعَنْتَ، أَنْتَ الَّذِي عَضَدْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَيَّدْتَ، أَنْتَ الَّذِي نَصَرْتَ، أَنْتَ الَّذِي شَفَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي عافَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَكْرَمْتَ، تَبارَكْتَ وَتَعالَيْتَ، فَلَكَ الْحَمْدُدائِماً، وَلَكَ الشُّكْرُ واصِباً أَبَداً. ثُمَّ أَنَا يا إِلهِي اَلْمُعْتَرِفُ بِذُ نُوبِي فَاغْفِرْها لِي، أَنَا الَّذِي أَسَأْتُ، أَنَا الَّذِي أَخْطَأْتُ، أَنَا الَّذِي هَمَمْتُ، أَنَاالَّذِي جَهِلْتُ، أَنَاالَّذِي غَفَلْتُ، أَنَاالَّذِي

ص: 912

سَهَوْتُ، أَنَاالَّذِي اعْتَمَدْتُ، أَنَا الَّذِي تَعَمَّدْتُ، أَنَا الَّذِي وَعَدْتُ، أَنَا الَّذِي أَخْلَفْتُ، أَنَا الَّذِي نَكَثْتُ، أَنَا الَّذِي أَقْرَرْتُ، أَنَا الَّذِي اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِكَ عَلَيَّ وَعِنْدِي، وَأَبُوءُ بِذُ نُوبِي فَاغْفِرْها لِي. يا مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ، وَهُوَ الْغَنِيُّ عَنْ طاعَتِهِمْ، وَالْمُوَفِّقُ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَرَحْمَتِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ إِلهِي وَسيِّدِي، إِلهِي أَمَرْتَنِي فَعَصَيْتُكَ، وَنَهَيْتَنِي فَارْتَكَبْتُ نَهْيَكَ، فَأَصْبَحْتُ لا ذا بَراءَه لِي فَأَعْتَذِرُ، وَلاذا قُوَّه فَأَنْتَصِرُ، فَبِأَيِّ شَيْء أَسْتَقْبِلُكَ يامَوْلايَ، أَبِسَمْعِي أَمْ بِبَصَرِي، أَمْ بِلِسانِي، أَمْ بِيَدِي، أَمْ بِرِجْلِي، أَ لَيْسَ كُلُّها نِعَمَكَ عِندِي، وَبِكُلِّها عَصَيْتُكَ يا مَوْلايَ، فَلَكَ الْحُجَّه وَالسَّبِيلُ عَليَّ، يا مَنْ سَتَرَنِي مِنَ الاْباءِ وَالاُْمَّهاتِ أَنْ يَزْجُرُونِي، وَمِنَ الْعَشائِرِ وَالاِْخْوانِ أَنْ يُعَيِّرُونِي، وَمِنَ السَّلاطِينِ أَنْ يُعاقِبُونِي، وَلَوِاطَّلَعُوا يامَوْلايَ عَلي مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي إِذاً ما أَنْظَرُونِي، وَلَرَفَضُونِي وَقَطَعُونِي. فَها أَنَا ذا يا إِلهِي، بَيْنَ يَدَيْكَ يا سَيِّدِي، خاضِعٌ ذَلِيلٌ حَصِيرٌحَقِيرٌ، لا ذُو بَراءَه فَأَعْتَذِرُ، وَلا ذُو قُوَّه فَأَنْتَصِرُ، وَلا ذُوحُجَّه فَأَحْتَجُّ بِها، وَلا قائِلٌ لَمْ أَجْتَرِحْ، وَلَمْ أَعْمَلْ سُوءًا، وَما عَسَي الْجُحُودُ لَوْ جَحَدْتُ يامَوْلايَ يَنْفَعُنِي، كَيْفَ وَأَنّي ذلِكَ وَجَوارِحِي كُلُّها شاهِدَه عَلَيَّ بِما قَدْ عَمِلْتُ، وَقَدْ عَلِمْتُ يَقِيناً غَيْرَ ذِي شَكٍّ أَنَّكَ سائِلِي مِنْ عَظائِمِ الاُْمُورِ، وَأَنَّكَ الْحَكَمُ الْعَدْلُ الَّذِي لا تَجُورُ، وَعَدْلُكَ مُهْلِكِي، وَمِنْ كُلِّ عَدْلِكَ مَهْرَبِي، فَإِنْ تُعَذِّبْنِي يا إِلهِي فَبِذُ نُوبِي بَعْدَ حُجَّتِكَ عَلَيَّ، وَإِنْ تَعْفُ عَنِّي فَبِحِلْمِكَ وَجُودِكَ وَكَرَمِكَ. لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْخائِفِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْوَجِلِينَ، لاإِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ

ص: 913

إِنِّي كُنْتُ مِنَ الرّاجِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الرّاغِبِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ السّائِلِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُكَبِّرِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ رَبِّيوَرَبُّ آبائِيَ الاَْوَّلِينَ. اَللّهُمَّ هذا ثَنائِي عَلَيْكَ مُمَجِّداً، وَإِخْلاصِي لِذِكْرِكَ مُوَحِّداً، وَإِقْرارِي بِآلائكَ مَعَدِّداً، وَإِنْ كُنْتُ مُقِرّاً أَنِّي لَمْ أُحْصِها لِكَثْرَتِها وَسُبُوغِها، وَتَظاهُرِهاوَتَقادُمِهاإِلي حادِث، مالَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنِي بِهِ مَعَهامُنْذُخَلَقْتَنِي وَبَرَأْتَنِي مِنْ أَوَّلِ الْعُمُرِ مِنَ الاِْغْناءِ مِنَ الْفَقْرِ، وَكَشْفِ الضُّرِّ، وَتَسْبِيبِ الْيُسْرِ، وَدَفْعِ الْعُسْرِ، وَتَفرِيجِ الْكَرْبِ، وَالْعافِيَه فِي الْبَدَنِ، وَالسَّلامَه فِي الدِّينِ. وَلَوْ رَفَدَنِي عَلي قَدْرِ ذِكْرِ نِعْمَتِكَ جَمِيعُ الْعالَمِينَ مِنَ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ،، ما قَدَرْتُ وَلاهُمْ عَلي ذلِكَ. تَقَدَّسْتَ وَتَعالَيْتَ مِنْ رَبٍّ كَرِيم، عَظِيم رَحِيم، لا تُحْصي آلاؤُكَ، وَلا يُبْلَغُ ثَناؤُكَ، وَلا تُكافَأُ نَعْماؤُكَ، صَلِّعَلي مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد، وَأَتْمِمْ عَلَيْنانِعَمَكَ، وَأَسْعِدْنابِطاعَتِكَ. سُبْحانَكَ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اللَّهمَّ إِنَّكَ تُجِيبُ الْمُضْطَرَّ، وَتَكْشِفُ السُّوءَ، وَتُغِيثُ الْمَكْرُوبَ، وَتَشْفِي السَّقِيمَ، وَتُغْنِي الْفَقِيرَ، وَتَجْبُرُ الْكَسِيرَ، وَتَرْحَمُ الصَّغِيرَ، وَتُعِينُ الْكَبِيرَ، وَلَيْسَ دُونَكَ ظَهِيرٌ، وَلا فَوْقَكَ قَدِيرٌ، وَأَنْتَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ. يا مُطْلِقَ الْمُكَبَّلِ الاَْسِيرِ، يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ، يا عِصْمَه الْخائِفِ الْمُسْتَجِيرِ، يا مَنْ لا شَرِيكَ لَهُ وَلا وَزِيرَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَعْطِنِي فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ، أَفْضَلَ ما أَعْطَيْتَ وَأَنَلْتَ أَحَداً مِنْ عِبادِكَ، مِنْ نِعْمَه تُولِيها، وَآلاء تُجَدِّدُها، وَبَلِيَّه تَصْرِفُها، وَكُرْبَه تَكْشِفُها، وَدَعْوَه تَسْمَعُها، وَحَسَنَه تَتَقَبَّلُها، وَسَيِّئَه تَتَغَمَّدُها، إِنَّكَ لَطِيفٌ بِما تَشاءُ خَبِيرٌ، وَعَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ. اللَّهمَّ إِنَّكَ أَقْرَبُ مَنْ دُعِيَ، وَأَسْرَعُ مَنْ أَجابَ، وَأَكْرَمُ مَنْ عَفا، وَأَوْسَعُ مَنْ أَعْطي، وَأَسْمَعُ مَنْ سُئِلَ، يا رَحْمانُ الدُّنْيا والاْخِرَه

ص: 914

وَرحِيمَهُما، لَيْسَ كَمِثْلِكَ مَسْؤُولٌ، وَلا سِواكَ مَأْمُولٌ، دَعَوْتُكَ فَأَجَبْتَنِي، وَسَأَلْتُكَ فَأَعْطَيْتَنِي، وَرَغِبْتُ إِلَيْكَ فَرَحِمْتَنِي، وَوَثِقْتُ بِكَ فَنَجَّيْتَنِي، وَفَزِعْتُ إِلَيْكَ فَكَفَيْتَنِي. اَللّهُمَّ فَصَلِّعَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ، وَعَلي آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ أَجْمَعِينَ، وَتَمِّمْ لَنا نَعْماءَكَ، وَهَنِّئْناعَطاءَكَ، وَاكْتُبْنا لَكَ شاكِرِينَ، وَلاِلائِكَ ذاكِرِينَ، آمِينَ آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ يا مَنْ مَلَكَ فَقَدَرَ، وَقَدَرَ فَقَهَرَ، وَعُصِيَ فَسَتَرَ، وَاسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ، يا غايَه الطّالِبِينَ، وَمُنْتَهي أَمَلِ الرّاجِينَ، يا مَنْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْء عِلْماً، وَوَسِعَ الْمُسْتَقِيلِينَ رَأْفَه وَرَحْمَه وَحِلْماً. اَللّهُمَّ إِنّا نَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ، الَّتِي شَرَّفْتَها وَعَظَّمْتَها

بِمُحَمَّد نَبِيِّكَ وَرَسُولِكَ، وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، وَأَمِينِكَ عَلي وَحْيِكَ، اَلْبَشِيرِ النَّذِيرِ، اَلسِّراجِ الْمُنِيرِ، اَلَّذِي أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَي الْمُسْلِمِينَ، وَجَعَلْتَهُ رَحْمَه لِلْعالَمِينَ.اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، كَما مُحَمَّدٌ أَهْلٌ لِذلِكَ مِنْكَ يا عَظِيمُ، فَصَلِّ عَلَيْهِ وَعَلَي الْمُنْتَجَبِينَ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ أَجْمَعِينَ، وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِكَ عَنّا، فَإِلَيْكَ عَجَّتِ الاَْصْواتُ بِصُنُوفِ اللُّغاتِ، فَاجْعَلْ لَنَا اللّهُمَّ فِي هذِهِ الْعَشِيَّه نَصِيباً مِنْ كُلِّ خَيْر تَقْسِمُهُ بَيْنَ عِبادِكَ، وَنُور تَهْدِي بِهِ، وَرَحْمَه تَنْشُرُها، وَبَرَكَه تُنْزِلُها، وَعافِيَه تُجَلِّلُها، وَرِزْق تَبْسُطُهُ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ أَقْلِبْنا فِي هذَا الْوَقْتِ مُنْجِحِينَ مُفْلِحِينَ مَبْرُورِينَ غانِمِينَ، وَلا تَجْعَلْنا مِنَ الْقانِطِينَ، وَلا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِكَ، وَلا تَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِكَ، وَلاتَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِكَ مَحْرُومِينَ، وَلا لِفَضْلِ مانُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطائِكَ قانِطِينَ، وَلا تَرُدَّنا خائِبِينَ، وَلا مِنْ بابِكَ مَطْرُودِينَ، يا أَجْوَدَ الاَْجْوَدِينَ، وَأَكْرَمَ الاَْكْرَمِينَ، إِلَيْكَ أَقْبَلْنا مُوقِنِينَ، وَلِبَيْتِكَ الْحَرامِ آمِّينَ قاصِدِينَ، فَأَعِنّاعَلي مَناسِكِنا، وَأَكْمِلْ لَناحَجَّنا، وَاْعْفُ عَنّا وَعافِنا، فَقَدْ مَدَدْنا إِلَيْكَ أَيْدِيَنا، فَهِيَ بِذِلَّه الاِعْتِرافِ مَوْسُومَةٌ. اَللّهُمَّ فَأَعْطِنا فِي هذِهِ الْعَشِيَّه ما سَأَلْناكَ، وَاكْفِنا مَا اسْتَكْفَيْناكَ، فَلا كافِيَ لَنا سِواكَ، وَلا رَبَّ لَنا غَيْرُكَ، نافِذٌ فِينا حُكْمُكَ، مُحِيطٌ بِنا عِلْمُكَ، عَدْلٌ فِينا قَضاؤُكَ، اِقْضِ لَنَا الْخَيْرَ، وَاجْعَلْنا

ص: 915

مِنْ أَهْلِ الْخَيْرِ. اَللّهُمَّ أَوْجِبْ لَنا بِجُودِكَ عَظِيمَ الاَْجْرِ، وَكَرِيمَ الذُّخْرِ، وَدَوامَ الْيُسْرِ، وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا أَجْمَعِينَ، وَلاتُهْلِكْنامَعَ الْهالِكِينَ، وَلاتَصْرِفْ عَنّارَأْفَتَكَوَرَحْمَتَكَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فِي هذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَأَلَكَ فَأَعْطَيْتَهُ، وَشَكَرَكَ فَزِدْتَهُ، وَتابَ إِلَيْكَ فَقَبِلْتَهُ، وَتَنَصَّلَ إِلَيْكَ مِنْ ذُنُوبِهِ كُلِّها فَغَفَرْتَها لَهُ، يا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ. اَللّهُمَّ وَفِّقْنا وَسَدِّدْنا وَاعصِمنا وَاقْبَلْ تَضَرُّعَنا، يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ، وَيا أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ، يا مَنْ لا يَخْفي عَلَيْهِ إِغْماضُ الْجُفُونِ، وَلا لَحْظُ الْعُيُونِ، وَلا مَااسْتَقَرَّ فِي الْمَكْنُونِ، وَلا مَا انْطَوَتْ عَلَيْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ، أَلا كُلُّ ذلِكَ قَدْ أَحْصاهُ عِلْمُكَ، وَوَسِعَهُ حِلْمُكَ، سُبْحانَكَ وَتَعالَيْتَ عَمّا يَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً كَبِيراً، تُسَبِّحُ لَكَ السَّماواتُ السَّبْعُ، وَالاَْرَضُونَ وَمَنْ فِيهِنَّ، وَإِنْ مِنْ شَيْء إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ، فَلَكَ الْحَمْدُ وَالْمَجْدُ، وَعُلُوُّ الْجَدِّ، يا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، وَالْفَضْلِ وَالاِْنْعامِ، وَالاَْيادِي الْجِسامِ، وَأَنْتَ الْجَوادُ الْكَرِيمُ، الرَّؤُوفُ الرَّحِيمُ. اَللّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ، وَعافِنِي فِي بَدَنِي وَدِينِي، وَآمِنْ خَوْفِي، وَأَعْتِقْ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ. اَللّهُمَّ لا تَمْكُرْ بِي، وَلا تَسْتَدْرِجْنِي، وَلا تَخْدَعْنِي، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَه الْجِنِّ وَالاِْنْسِ».

آنگاه صورت را به سوي آسمان كرد، درحالي كه از ديده هاي مباركش اشك مي ريخت، با صداي بلند عرضه مي داشت: «ياأَسْمَعَ السّامِعِينَ، وَياأَبْصَرَالنّاظِرِينَ، وَياأَسْرَعَ الْحاسِبِينَ، وَيا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد السّادَه الْمَيامِينِ، وَأَسْأَ لُكَ اللّهُمَّ حاجَتِيَ الَّتِي إِنْ أَعْطَيْتَنِيها لَمْ يَضُرَّنِي ما مَنَعْتَنِي، وَإِنْ مَنَعْتَنِيها لَمْ يَنْفَعْنِي ما أَعْطَيْتَنِي، أَسْأَ لُكَ فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، لَكَ الْمُلْكُ، وَلَكَ الْحَمْدُ، وَأَنْتَ عَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ، يارَبِّ يا رَبِّ».

پس مكرّر مي گفت: يا رَبِّ، و كساني كه دور آن حضرت بودند گوش به دعاي آن

ص: 916

حضرت فراداده، و به آمين گفتن اكتفا كرده بودند. و صدايشان همراه حضرت به گريه بلند شد تا آفتاب غُروب كرد، آنگاه روانه به سوي مشعرالحرام شدند. سيّد بن طاووس در اقبال بعد از «يارَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ» نقل كرده، كه حضرت در ادامه عرضه داشت: «إِلهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنايَ فَكَيْفَ لا أَكُونُ فَقِيراً فِي فَقْرِي، إِلهِي أَنَا الْجاهِلُ فِي عِلْمِي فَكَيْفَ لا أَكُونُ جَهُولاً فِي جَهْلِي، إِلهِي إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِيرِكَ، وَسُرْعَه طَواءِ مَقادِيرِكَ، مَنَعا عِبادَكَ الْعارِفِينَ بِكَ عَنِ السُّكُونِ إِلي عَطاء، وَالْيَأْسِ مِنْكَ فِي بَلاء. إِلهِي مِنِّي ما يَلِيقُ بِلُؤْمِي، وَمِنْكَ مايَلِيقُ بِكَرَمِكَ. إِلهِي وَصَفْتَ

نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَالرَّأْفَه لِي قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفِي، أَفَتَمْنَعُنِي مِنْهُما بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفِي، إِلهِي إِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنِّي فَبِفَضْلِكَ، وَلَكَ الْمِنَّه عَلَيَّ، وَإِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوِيُ مِنِّي فَبِعَدْلِكَ، وَلَكَ الْحُجَّه عَلَيَّ. إِلهِي كَيْفَ تَكِلُنِيوَقَدْتَكَفَّلْتَ لِي، وَكَيْفَ أُضامُ وَأَنْتَ النّاصِرُ لِي، أَمْ كَيْفَ أَخِيبُ وَأَنْتَ الْحَفِيُّ بِي، ها أَنَا أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِفَقْرِي إِلَيْكَ، وَكَيْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِما هُوَ مَحالٌ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ أَشْكُوإِلَيْكَ حالِي وَهُوَ لا يَخْفي عَلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ أُتَرْجِمُ بِمَقالِي، وَهُوَمِنْكَ بَرَزٌ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ تُخَيِّبُ آمالِي وَهِيَ قَدْ وَفَدَتْ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ لا تُحْسِنُ أَحْوالِيوَبِكَ قامَتْ يا إِلهِي ما أَلْطَفَكَ بِي مَعَ عَظِيمِ جَهْلِي وَما أَرْحَمَكَ بِي مَعَ قَبِيحِ فِعْلِي إِلهِي ما أَقْرَبَكَ مِنِّي وَ قَدْ أَبْعَدَنِي عَنْكَ! وَما أَرْأَفَكَ بِي فَمَاالَّذِي يَحْجُبُنِي عَنْكَ، إِلهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الاْثارِ، وَتَنَقُّلاتِ الاَْطْوارِ، أَنَّ مُرادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْء، حَتّي لا أَجْهَلَكَ فِي شَيْء. إِلهِي كُلَّماأَخْرَسَنِي لُؤْمِي أَنْطَقَنِي كَرَمُكَ، وَكُلَّما آيَسَتْنِي أَوْصافِي أَطْمَعَتْنِي مِنَنُكَ. إِلهِي مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِيَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَساوِيهِ مَساوِيَ، وَمَنْ

ص: 917

كانَتْ حَقائِقُهُ دَعاوِيَ، فَكَيْفَ لاتَكُونُ دَعاوِيهِ دَعاوِيَ، إِلهِي حُكْمُكَ النّافِذُ وَمَشِيَّتُكَ الْقاهِرَه لَمْ يَتْرُكا لِذِي مَقال مَقالاً، وَلا لِذِي حال حالاً. إِلهِي كَمْ مِنْ طاعَه بَنَيْتُها، وَحالَه شَيَّدْتُها، هَدَمَ اعْتِمادِي عَلَيْها عَدْلُكَ، بَلْ أَقالَنِي مِنْها فَضْلُكَ. إِلهِي إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنِّي وَإِنْ لَمْ تَدُمِ الطّاعَه مِنِّي فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّه وَعَزْماً. إِلهِي كَيْفَ أَعْزِمُوَأَنْتَ الْقاهِرُ، وَكَيْفَ لاأَعْزِمُوَأَنْتَ الاْمِرُ، إِلهِي تَرَدُّدِي فِي الاْثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ، فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ بِخِدْمَه تُوصِلُنِي إِلَيْكَ، كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ، أَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَلَكَ، مَتي غِبْتَ حَتّي تَحْتاجَ إِلي دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْكَ، وَمَتي َعُدْتَ حَتّي تَكُونَ الاْثارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقِيباً، وَخَسِرَتْ صَفْقَه عَبْد لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً.إِلهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَي الاْثارِ، فَأَرْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَه الاَْنْوارِ، وَهِدايَه الاِسْتِبْصارِ، حَتّي أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْها كَما دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْها، مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْها، وَمَرْفُوعَ الْهِمَّه عَنِ الاِعْتِمادِعَلَيْها، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيءقَدِيرٌ. إِلهِي هذاذُلِّي ظاهِرٌ بَيْنَ يَدَيْكَ، وَهذا حالِي لا يَخْفي عَلَيْكَ، مِنْكَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَيْكَ، وَبِكَ أَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ، فَاهْدِنِي بِنُورِكَ إِلَيْكَ، وَأَقِمْنِي بِصِدْقِ الْعُبُودِيَّه بَيْنَ يَدَيْكَ. إِلهِي عَلِّمْنِي مِنْ عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ، وَصُنِّي بِسِتْرِكَ الْمَصُونِ. إِلهِي حَقِّقْنِي بِحَقائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ، وَاسْلُكْ بِي مَسْلَكَ أَهْلِ الْجَذْبِ. إِلهِي أَغْنِنِي بِتَدْبِيرِكَ لِي عَنْ تَدْبِيرِي، وَبِاخْتِيارِكَ عَنِ اخْتِيارِي، وَأَوْقِفْنِي عَلي مَراكِزِ اضْطِرارِي. إِلهِي أَخْرِجْنِي مِنْ ذُلِّ نَفْسِي، وَطَهِّرْنِي مِنْ شَكِّي وَشِرْكِي قَبْلَ حُلُولِ رَمْسِي، بِكَ أَنْتَصِرُ فَانْصُرْنِي، وَعَلَيْكَ أَتَوَكَّلُ فَلا تَكِلْنِي، وَإِيّاكَ أَسْأَلُ فَلا تُخَيِّبْنِي، وَفِي فَضْلِكَ رْغَبُ فَلا تَحْرِمْنِي، وَبِجَنابِكَ أَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنِي، وَبِبابِكَ أَقِفُ فَلا تَطْرُدْنِي. إِلهِي تَقَدَّسَ رِضاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّه مِنْكَ، فَكَيْفَ يَكُونُ

ص: 918

لَهُ عِلَّه مِنِّي، إِلهِي أَنْتَ الْغَنِيُّ بِذاتِكَ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ النَّفْعُ مِنْكَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ غَنِيّاً عَنِّي، إِلهِي إِنَّ الْقَضآءَ وَالْقَدَرَ يُمَنِّينِي، وَإِنَّ الْهَوي بِوَثائِقِ الشَّهْوَه أَسَرَنِي، فَكُنْ أَنْتَ النَّصِيرَ لِي، حَتّي تَنْصُرَنِي وَتُبَصِّرَنِي، وَأَغْنِنِي بِفَضْلِكَ حَتّي أَسْتَغْنِيَ بِكَ عَنْ طَلَبِي، أَنْتَ الَّذِي أَشْرَقْتَ الاَْنْوارَ فِي قُلُوبِ أَوْلِيائِكَ حَتّي عَرَفُوكَ وَوَحَّدُوكَ، وَأَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الاَْغْيارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبّائِكَ حَتّي لَمْ يُحِبُّوا سِواكَ، وَلَمْ يَلْجَأُوا إِلي غَيْرِكَ، أَنْتَ الْمُونِسُ لَهُمْ حَيْثُ أَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ، وَأَنْتَ الَّذِي هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ. يا إِلهِي ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ؟ وَمَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟ لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِيَ دُونَكَ بَدَلاً، وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغي عَنْكَ مُتَحَوِّلاً، كَيْفَ يُرْجي سِواكَ وَأَنْتَ ماقَطَعْتَ الاِْحْسانَ، وَكَيْفَ يُطْلَبُ مِنْ غَيْرِكَ وَأَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَه الاِمْتِنانِ، يا مَنْ أَذاقَ أَحِبّاءَهُ حَلاوَه الْمُؤانَسَةِ، فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقِينَ، وَيا مَنْ أَلْبَسَ أَوْلِياءَهُ مَلابِسَ هَيْبَتِهِ، فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُسْتَغْفِرِينَ. أَنْتَ الذّاكِرُ قَبْلَ الذّاكِرِينَ، وَأَنْتَ الْبادِي بِالاِْحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدِينَ، وَأَنْتَ الْجَوادُ بِالْعَطاءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبِينَ، وَأَنْتَ الْوَهّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا مِنَ الْمُسْتَقْرِضِينَ. إِلهِي اُطْلُبْنِي بِرَحْمَتِكَ حَتّي أَصِلَ إِلَيْكَ، وَاجْذِبْنِي بِمَنِّكَ حَتّي أُقْبِلَ عَلَيْكَ. إِلهِي إِنَّ رَجائِي لا يَنْقَطِعُ عَنْكَ وَإِنْ عَصَيْتُكَ، كَما أَنَّ خَوْفِي لا يُزايِلُنِي وَإِنْ أَطَعْتُكَ، فَقَدْ دَفَعْتَنِي الْعَوالِمُ إِلَيْكَ، وَقَدْ أَوْقَعَنِي عِلْمِي بِكَرَمِكَ عَلَيْكَ. إِلهِي كَيْفَ أَخِيبُ وَأَنْتَ أَمَلِي، أَمْ كَيْفَ أُهانُ وَعَلَيْكَ مُتَّكَلِي، إِلهِي كَيْفَ أَسْتَعِزُّ وَفِي الذِّلَّه أَرْكَزْتَنِي، أَمْ كَيْفَ لا أَسْتَعِزُّوَإِلَيْكَ نَسَبْتَنِي، إِلهِي كَيْفَ لا أَفْتَقِرُ وَأَنْتَ الَّذِي فِي الْفُقَرآءِأَقَمْتَنِي، أَمْ كَيْفَ أَفْتَقِرُ وَأَنْتَ الَّذِي بِجُودِكَ أَغْنَيْتَنِي، وَأَنْتَ الَّذِي لا إِلهَ غَيْرُكَ تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَيْء فَما جَهِلَكَ شَيْءٌ، وَأَنْتَ الَّذِي تَعَرَّفْتَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْء، فَرَأَيْتُكَ ظاهِراً فِي كُلِّ شَيْء،

ص: 919

وَأَنْتَ الظّاهِرُ لِكُلِّ شَيْء، يا مَنِ اسْتَوي بِرَحْمانِيَّتِهِ فَصارَ الْعَرْشُ غَيْباً فِي ذاتِهِ، مَحَقْتَ الاْثارَ بِالاْثارِ، وَمَحَوْتَ الاَْغْيارَ بِمُحِيطاتِ أَفْلاكِ الاَْنْوارِ، يا مَنِ احْتَجَبَ فِي سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ أَنْ تُدْرِكَهُ الاَْبْصارُ، يا مَنْ تَجَلّي بِكَمالِ بَهائِهِ، فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاِسْتِواءَ، كَيْفَ تَخْفي وَأَنْتَ الظّاهِرُ، أَمْ كَيْفَ تَغِيبُ وَأَنْتَ الرَّقِيبُ الْحاضِرُ، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِير، وَالْحَمْدُ للهِِ وَحْدَهُ».

دعاي امام سجّاد(ع) در روز عرفه

دعاي امام سجّاد(عليه السلام) در روز عرفه «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ بَدِيعَ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ، ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، رَبَّ الاَْرْبابِ، وَإِلهَ كُلِّ مَأْلُوه، وَخالِقَ كُلِّ مَخْلُوق، وَوارِثَ كُلِّ شَيْء، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، وَ لايَعْزُبُ عَنْهُ عِلْمُ شَيْء، وَهُوَ بِكُلِّ شَيْء مُحِيطٌ، وَهُوَ عَلي كُلِّشَيْء رَقِيبٌ، أَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلاَْحَدُ الْمُتَوَحِّدُ، اَلْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلْكَرِيمُ الْمُتَكَرِّمُ، اَلْعَظِيمُ الْمُتَعَظِّمُ، اَلْكَبِيرُ الْمُتَكَبِّرُ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلْعَلِيُّ الْمُتَعالِ، اَلشَّدِيدُ الْمِحالِ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلرَّحْمنُ الرَّحِيمُ، اَلْعَلِيمُ الْحَكِيمُ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلسَّمِيعُ الْبَصِيرُ، اَلْقَدِيمُ الْخَبِيرُ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلْكَرِيمُ الاَْكْرَمُ، اَلدّائِمُ الاَْدْوَمُ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلاَْوَّلُ قَبْلَ كُلِّ أَحَد، وَالاْخِرُ بَعْدَ كُلِّ عَدَد، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلدّانِي فِي عُلُوِّهِ، وَالْعالِي فِي دُنُوِّهِ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، ذُوالْبَهاءِ وَالْمَجْدِ، وَالْكِبْرِياءِ وَالْحَمْدِ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، الَّذِي أَنْشَأْتَ الاَْشْياءَ مِنْ غَيْرِ سِنْخ، وَصَوَّرْتَ ما صَوَّرْتَ مِنْ غَيْرِ مِثال، وَابْتَدَعْتَ الْمُبْتَدَعاتِ بِلاَ احْتِذاء، أَنْتَ الَّذِي قَدَّرْتَ كُلَّ شَيْء تَقْدِيراً، وَيَسَّرْتَ كُلَّ شَيْء تَيْسِيراً، وَدَبَّرْتَ ما دُونَكَ تَدْبِيراً، أَنْتَ الَّذِي لَمْ يُعِنْكَ عَلي خَلْقِكَ شَرِيكٌ، وَلَمْ يُؤازِرْكَ فِي أَمْرِكَ وَزِيرٌ، وَلَمْ يَكُنْ لَكَ مُشاهِدٌ وَلا

ص: 920

نَظِيرٌ، أَنْتَ الَّذِي أَرَدْتَ فَكانَ حَتْماً ما أَرَدْتَ، وَقَضَيْتَ فَكانَ عَدْلاً ما قَضَيْتَ، وَحَكَمْتَ فَكانَ نِصْفاً ما حَكَمْتَ، أَنْتَ الَّذِي لا يَحْوِيكَ مَكانٌ، وَلَمْ يَقُمْ لِسُلْطانِكَ سُلْطانٌ، وَلَمْ يُعْيِكَ بُرْهانٌ وَلا بَيانٌ، أَنْتَ الَّذِي أَحْصَيْتَ كُلَّ شَيْء عَدَداً، وَجَعَلْتَ لِكُلِّ شَيْء أَمَداً، وَقَدَّرْتَ كُلَّ شَيْء تَقْدِيراً، أَنْتَ الَّذِي قَصُرَتِ الاَْوْهامُ عَنْ ذاتِيَّتِكَ، وَعَجَزَتِ الاَْفْهامُ عَنْ كَيْفِيَّتِكَ، وَلَمْ تُدْرِكِ الاَْبْصارُ مَوْضِعَ أَيْنِيَّتِكَ، أَنْتَ الَّذِي لا تُحَدُّ فَتَكُونَ مَحْدُوداً، وَلَمْ تُمَثَّلْ فَتَكُونَ مَوْجُوداً، وَلَمْ تَلِدْ فَتَكُونَ مَوْلُوداً، أَنْتَ الَّذِي لا ضِدَّ مَعَكَ فَيُعانِدَكَ، وَلا عِدْلَ لَكَ فَيُكاثِرَكَ، وَلانِدَّ لَكَ فَيُعارِضَكَ، أَنْتَ الَّذِي ابْتَدَأَ وَاخْتَرَعَ وَاسْتَحْدَثَ وَابْتَدَعَ، وَأَحْسَنَ صُنْعَ ما صَنَعَ، سُبْحانَكَ ما أَجَلَّ شَأْنَكَ، وَأَسْني فِي الاَْماكِنِ مَكانَكَ، وَأَصْدَعَ بِالْحَقِّ فُرْقانَكَ، سُبْحانَكَ مِنْ لَطِيف ما أَلْطَفَكَ، وَرَءُوف ما أَرْأَفَكَ، وَحَكِيم ما أَعْرَفَكَ، سُبْحانَكَ مِنْ مَلِيك ما أَمْنَعَكَ، وَجَواد ما أَوْسَعَكَ، وَرَفِيع ما أَرْفَعَكَ، ذُو الْبَهاءِ وَالْمَجْدِ، وَالْكِبْرِياءِ وَالْحَمْدِ، سُبْحانَكَ بَسَطْتَ بِالْخَيْراتِ يَدَكَ، وَعُرِفَتِ الْهِدايَه مِنْ عِنْدِكَ، فَمَنِ الْتَمَسَكَ لِدِين أَوْ دُنْيا وَجَدَكَ، سُبْحانَكَ خَضَعَ لَكَ مَنْ جَري فِي عِلْمِكَ، وَخَشَعَ لِعَظَمَتِكَ ما دُونَ عَرْشِكَ، وَانْقادَ لِلتَّسْلِيمِ لَكَ كُلُّ خَلْقِكَ، سُبْحانَكَ لا تُحَسُّ وَلا تُجَسُّ وَلا تُمَسُّ، وَلا تُكادُ وَلا تُماطُ وَلا تُنازَعُ، وَلا تُجاري وَلا تُماري وَلا تُخادَعُ وَلا تُماكَرُ، سُبْحانَكَ سَبِيلُكَ جَدَدٌ، وَأَمْرُكَ رَشَدٌ، وَأَنْتَ حَيٌّ صَمَدٌ، سُبْحانَكَ قَوْلُكَ حُكْمٌ، وَقَضاؤُكَ حَتْمٌ، وَإِرادَتُكَ عَزْمٌ، سُبْحانَكَ لا رادَّ لِمَشِيَّتِكَ، وَلا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِكَ، سُبْحانَكَ قاهِرَ الاَْرْبابِ، باهِرَ لاْياتِ، فاطِرَ السَّماواتِ، بارِئَ النَّسَماتِ، لَكَ الْحَمْدُ حَمْداً يَدُومُ بِدَوامِكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ حَمْداً خالِداً نِعْمَتِكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ حَمْداً يُوازِي صُنْعَكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ حَمْداً يَزِيدُ عَلي رِضاكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ حَمْداً مَعَ حَمْدِ كُلِّ حامِد، وَشُكْراً يَقْصُرُ عَنْهُ شُكْرُ كُلِّ شاكِر، حَمْداً لا

ص: 921

يَنْبَغِي إِلاّ لَكَ، وَلا يُتَقَرَّبُ بِهِ إِلاّ إِلَيْكَ، حَمْداً يُسْتَدامُ بِهِ الاَْوَّلُ، وَيُسْتَدْعي بِهِ دَوامُ الاْخِرِ، حَمْداً يَتَضاعَفُ عَلي كُرُورِ الاَْزْمِنَةِ، وَيَتَزايَدُ أَضْعافاً مُتَرادِفَةً، حَمْداً يَعْجِزُ عَنْ إِحْصائِهِ الْحَفَظَةُ، وَيَزِيدُ عَلي ما أَحْصَتْهُ فِي كِتابِكَ الْكَتَبَةُ، حَمْداً يُوازِنُ عَرْشَكَ الْمَجِيدَ، وَيُعادِلُ كُرْسِيَّكَ الرَّفِيعَ،

حَمْداً يَكْمُلُ لَدَيْكَ ثَوابُهُ، وَيَسْتَغْرِقُ كُلَّ جَزاء جَزاؤُهُ، حَمْداً ظاهِرُهُ وَفْقٌ لِباطِنِهِ، وَ باطِنُهُ وَفْقٌ لِصِدْقِ النِّيَّةِ، حَمْداً

لَمْ يَحْمَدْكَ خَلْقٌ مِثْلَهُ، وَلا يَعْرِفُ أَحَدٌ سِواكَ فَضْلَهُ، حَمْداً يُعانُ مَنِ اجْتَهَدَ فِي تَعْدِيدِهِ، وَيُؤَيَّدُ مَنْ أَغْرَقَ نَزْعاً فِي تَوْفِيَتِهِ، حَمْداً يَجْمَعُ ما خَلَقْتَ مِنَ الْحَمْدِ، وَيَنْتَظِمُ ما أَنْتَ خالِقُهُ مِنْ بَعْدُ، حَمْداً لا حَمْدَ أَقْرَبُ إِلي قَوْلِكَ مِنْهُ، وَلا أَحْمَدَ مِمَّنْ يَحْمَدُكَ بِهِ، حَمْداً يُوجِبُ بِكَرَمِكَ الْمَزِيدَ بِوُفُورِهِ، وَتَصِلُهُ بِمَزِيد بَعْدَ مَزِيد طَوْلاً مِنْكَ، حَمْداً يَجِبُ لِكَرَمِ وَجْهِكَ، وَيُقابِلُ عِزَّ جَلالِكَ، رَبِّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد الْمُنْتَجَبِ الْمُصْطَفي الْمُكَرَّمِ الْمُقَرَّبِ أَفْضَلَ صَلَواتِكَ، وَبارِكْ عَلَيْهِ أَتَمَّ بَرَكاتِكَ، وَتَرَحَّمْ عَلَيْهِ أَمْتَعَ رَحَماتِكَ، رَبِّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ صلاة زاكِيَه لا تَكُونُ صلاة أَزْكي مِنْها، وَصَلِّ عَلَيْهِ صلاة نامِيَه لا تَكُونُ صلاة أَنْمي مِنْها، وَصَلِّ عَلَيْهِ صلاة راضِيَه لا تَكُونُ صلاة رِضاهُ، وَصَلِّ عَلَيْهِ صلاة تُرْضِيكَ وَتَزِيدُ عَلي رِضاكَ لَهُ، وَصَلِّ عَلَيْهِ صلاة لا تَرْضي لَهُ إِلاّ بِها، وَلا تَري غَيْرَهُ لَها أَهْلاً، رَبِّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ صلاة تُجاوِزُ رِضْوانَكَ، وَيَتَّصِلُ اتِّصالُها بِبَقائِكَ، وَلا يَنْفَدُ كَما لا تَنْفَدُ كَلِماتُكَ، رَبِّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ صلاة تَنْتَظِمُ صَلَواتِ مَلائِكَتِكَ وَأَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ وَأَهْلِ طاعَتِكَ، وَتَشْتَمِلُ عَلي صَلَواتِ عِبادِكَ مِنْ جِنِّكَ وَإِنْسِكَ وَأَهْلِ إِجابَتِكَ، وَتَجْتَمِعُ عَلي صلاة كُلِّ مَنْ ذَرَأْتَ وَبَرَأْتَ مِنْ أَصْنافِ خَلْقِكَ، رَبِّ صَلِّ عَلَيْهِ وَآلِهِ صلاة تُحِيطُ بِكُلِّ صلاة سالِفَه وَمُسْتَأْنَفَة، وَصَلِّ عَلَيْهِ

ص: 922

وَعَلي آلِهِ صلاة مَرْضِيَّه لَكَ وَلِمَنْ دُونَكَ، وَتُنْشِئُ مَعَ ذلِكَ صَلَوات تُضاعِفُ مَعَها تِلْكَ الصَّلَواتِ عِنْدَها، وَتَزِيدُها عَلي كُرُورِ الاَْيّامِ زِيادَه فِي

تَضاعِيفَ لا يَعُدُّها غَيْرُكَ، رَبِّ صَلِّ عَلي اَطائِبِ أَهْلِ بَيْتِهِ، اَلَّذِينَ اخْتَرْتَهُمْ لاَِمْرِكَ، وَجَعَلْتَهُمْ خَزَنَه عِلْمِكَ، وَحَفَظَه دِينِكَ، وَخُلَفاءَكَ فِي أَرْضِكَ، وَحُجَجَكَ عَلي عِبادِكَ، وَطَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَالدَّنَسِ تَطْهِيراً بِإِرادَتِكَ، وَجَعَلْتَهُمُ الْوَسِيلَه إِلَيْكَ، وَالْمَسْلَكَ إِلي جَنَّتِكَ، رَبِّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ صلاة تُجْزِلُ لَهُمْ بِها مِنْ نِحَلِكَ وَكَرامَتِكَ، وَتُكْمِلُ لَهُمُ الاَْشْياءَ مِنْ عَطاياكَ وَنَوافِلِكَ، وَتُوَفِّرُ عَلَيْهِمُ الْحَظَّ مِنْ عَوائِدِكَ وَفَوائِدِكَ، رَبِّ صَلّ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ صلاة لا أَمَدَ فِي أَوَّلِها، وَلا غايَه لاَِمَدِها، وَلانِهايَه لاِخِرِها، رَبِّ صَلِّ عَلَيْهِم ْزِنَه عَرْشِكَ وَما دُونَهُ، وَمِلاَْ سَماواتِكَ وَما فَوْقَهُنَّ، وَعَدَدَ أَرَضِيكَ وَما تَحْتَهُنَّ وَما بَيْنَهُنَّ، صلاة تُقَرِّبُهُمْ مِنْكَ زُلْفي، وَتَكُونُ لَكَ وَلَهُمْ رِضيً، وَمُتَّصِلَه بِنَظائِرِهِنَّ أَبَداً. اَللّهُمَّ إِنَّكَ أَيَّدْتَ دِينَكَ فِي كُلِّ أَوان بِاِمام أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبادِكَ، وَمَناراً فِي بِلادِكَ، بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِكَ، جَعَلْتَهُ الذَّرِيعَه إِلي رِضْوانِكَ، وَافْتَرَضْتَ طاعَتَهُ، وَحَذَّرْتَ مَعْصِيَتَهُ، وَأَمَرْتَ بِامْتِثالِ أَمْرِهِ وَ الاِْنْتِهاءِ عِنْدَ نَهْيِهِ، وَأَلاّ يَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، وَلا يَتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ، فَهُوَعِصْمَه اللاَّئِذِينَ، وَكَهْفُ الْمُؤْمِنِينَ، وَعُرْوَه الْمُتَمَسِّكِينَ، وَبَهاءُ الْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ فَأَوْزِ عْ لِوَلِيِّكَ شُكْرَ ما أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيْهِ، وَأَوْزِعْنا مِثْلَهُ فِيهِ، وَآتِهِ مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً، وَافْتَحْ لَهُ فَتْحاً يَسِيراً، وَأَعِنْهُ بِرُكْنِكَ الاَْعَزِّ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَقَوِّ عَضُدَهُ، وَراعِهِ بِعَيْنِكَ، وَاحْمِهِ بِحِفْظِكَ، وَانْصُرْهُ بِمَلائِكَتِكَ، وَامْدُدْهُ بِجُنْدِكَ الاَْغْلَبِ، وَأَقِمْ بِهِ كِتابَكَ وَحُدُودَكَ وَشَرائِعَكَ وَسُنَنَ رَسُولِكَ صَلَواتُكَ اللّهُمَّ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَحْيِ بِهِ ما أَماتَهُ الظّالِمُونَ مِنْ مَعالِمِ دِينِكَ، وَاجْلُ بِهِ صَداءَ الْجَوْرِ عَنْ طَرِيقَتِكَ، وَأَبِنْ بِهِ الضَّرّاءَ مِنْ سَبِيلِكَ، وَأَزِلْ بِهِ النّاكِبِينَ عَنْ صِراطِكَ، وَامْحَقْ بِهِ بُغاه قَصْدِكَ عِوَجاً، وَأَلِنْ جانِبَهُ لاَِوْلِيائِكَ، وَابْسُطْ يَدَهُ

ص: 923

عَلي أَعْدائِكَ، وَهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَرَحْمَتَهُ وَتَعَطُّفَهُ وَتَحَنُّنَهُ، وَاجْعَلْنا لَهُ سامِعِينَ مُطِيعِينَ، وَفِي

رِضاهُ ساعِينَ، وَإِلي نُصْرَتِهِ وَالْمُدافَعَه عَنْهُ مُكْنِفِينَ، وَإِلَيْكَ وَإِلي رَسُولِكَ صَلَواتُكَ اللّهُمَّ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِذلِكَ مُتَقَرِّبِينَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي أَوْلِياءِهِمُ الْمُعْتَرِفِينَ بِمَقامِهِمْ، اَلْمُتَّبِعِينَ مَنْهَجَهُمْ، اَلْمُقْتَفِينَ آثارَهُم، اَلْمُسْتَمْسِكِينَ بِعُرْوَتِهِمْ، اَلْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلايَتِهِم، اَلْمُؤْتَمِّينَ بِإِمامَتِهِم، اَلْمُسَلِّمِينَ لاَِمْرِهِم، اَلْمُجْتَهِدِينَ فِي طاعَتِهِمْ، اَلْمُنْتَظِرِينَ أَيّامَهُم، اَلْمادِّينَ إِلَيْهِمْ أَعْيُنَهُم، اَلصَّلَواتِ الْمُبارَكاتِ الزّاكِياتِ النّامِياتِ الْغادِياتِ الرّائِحاتِ، وَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ وَعَلي أَرْواحِهِمْ، وَاجْمَعْ عَلَي التَّقْوي أَمْرَهُمْ، وَأَصْلِحْ لَهُمْ شُؤُونَهُمْ، وَتُبْ عَلَيْهِمْ، إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ، وَخَيْرُالْغافِرِينَ، وَاجْعَلْنا مَعَهُمْ فِي دارِ السَّلامِ، بِرَحْمَتِكَ ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ هذا يَوْمُ عَرَفَةَ، يَوْمٌ شَرَّفْتَهُ وَكَرَّمْتَهُ وَعَظَّمْتَهُ، نَشَرْتَ فِيهِ رَحْمَتَكَ، وَمَنَنْتَ فِيهِ بِعَفْوِكَ، وَأَجْزَلْتَ فِيهِ عَطِيَّتَكَ، وَتَفَضَّلْتَ بِهِ عَلي عِبادِكَ. اَللّهُمَّ وَأَنَا عَبْدُكَ الَّذِي أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ قَبْلَ خَلْقِكَ لَهُ، وَبَعْدَ خَلْقِكَ إِيّاهُ، فَجَعَلْتَهُ مِمَّنْ هَدَيْتَهُ لِدِينِكَ، وَوَفَّقْتَهُ لِحَقِّكَ، وَعَصَمْتَهُ بَحَبْلِكَ، وَأَدْخَلْتَهُ فِي حِزْبِكَ، وَ أَرْشَدْتَهُ لِمُوالاه أَوْلِيائِكَ، وَمُعاداه أَعْدائِكَ، ثُمَّ أَمَرْتَهُ فَلَمْ يَأْتَمِرْ، وَزَجَرْتَهُ فَلَمْ يَنْزَجِرْ، وَنَهَيْتَهُ عَنْ مَعْصِيَتِكَ، فَخالَفَ أَمْرَكَ إِلي نَهْيِكَ، لا مُعانَدَه لَكَ وَلاَ اسْتِكْباراً عَلَيْكَ، بَلْ دَعاهُ هَواهُ إِلي ما زَيَّلْتَهُ وَإِلي ما حَذَّرْتَهُ، وَأَعانَهُ عَلي ذلِكَ عَدُوُّكَ وَعَدُوُّهُ، فَأَقْدَمَ عَلَيْهِ عارِفاً بِوَعِيدِكَ، راجِياً لِعَفْوِكَ، واثِقاً بِتَجاوُزِكَ، وَكانَ أَحَقَّ عِبادِكَ مَعَ ما مَنَنْتَ عَلَيْهِ أَلاّ يَفْعَلَ، وَها أَنَاذا بَيْنَ يَدَيْكَ صاغِراً ذَلِيلاً، خاضِعاً خاشِعاً، خائِفاً مُعْتَرِفاً بِعَظِيم مِنَ الذُّنُوبِ تَحَمَّلْتُهُ، وَجَلِيل مِنَ الْخَطايَا اِجْتَرَمْتُهُ، مُسْتَجِيراً بِصَفْحِكَ، لائِذاً بِرَحْمَتِكَ، مُوقِناً أَنَّهُ لا يُجِيرُنِي مِنْكَ مُجِيرٌ، وَلا يَمْنَعُنِي مِنْكَ مانِعٌ، فَعُدْ عَلَيَّ بِما تَعُودُ بِهِ عَلي مَنِ اقْتَرَفَ مِنْ تَغَمُّدِكَ، وَجُدْ عَلَيَّ بما تَجُودُ بِهِ عَلي مَنْ أَلقي بِيَدِهِ إِلَيْكَ مِنْ عَفْوِكَ، وَامْنُنْ عَلَيَّ بِما لاْ يَتَعاظَمُكَ أَنْ تَمُنَّ بِهِ عَلي مَنْ أَمَّلَكَ مِنْ غُفْرانِكَ،

ص: 924

وَاجْعَلْ لِي فِي هذَا الْيَوْمِ نَصِيباً أَنالُ بِهِ حَظّاً مِنْ رِضْوانِكَ، وَلا تَرُدَّنِي صِفْراً مِمّا يَنْقَلِبُ بِهِ الْمُتَعَبِّدُونَ لَكَ مِنْ عِبادِكَ، وَإِنِّي وَإِنْ لَمْ أُقَدِّمْ ما قَدَّمُوهُ مِنَ الصّالِحاتِ فَقَدْ قَدَّمْتُ تَوْحِيدَكَ، وَنَفْيَ الاَْضْدادِ وَالاَْنْدادِ وَالاَْشْباهِ عَنْكَ، وَأَتَيْتُكَ مِن الاَْبْوابِ الَّتِي أَمَرْتَ أَنْ تُؤْتي مِنْها، وَتَقَرَّبْتُ إِلَيْكَ بِما لا يَقْرُبُ بِهِ أَحَدٌ مِنْكَ إِلاّ بِالتَّقَرُّبِ بِهِ، ثُمَّ أَتْبَعْتُ ذلِكَ بِالاِْنابَه إِلَيْكَ، وَالتَّذَلُّلِ وَالاِسْتِكانَه لَكَ، وَحُسْنَ الظَّنِّ بِكَ، وَالثِّقَه بِما عِنْدَكَ، وَشَفَعْتُهُ بِرَجائِكَ الَّذِي قَلَّ ما يَخِيبُ عَلَيْهِ راجِيكَ، وَسَأَلْتُكَ مَسْأَلَه الْحَقِيرِ الذَّلِيلِ، اَلْبائِسِ الْفَقِيرِ، اَلْخائِفِ الْمُسْتَجِيرِ، وَمَعَ ذلِكَ خِيفَه وَتَضَرُّعاً وَتَعَوُّذاً وَتَلَوُّذاً، لامُسْتَطِيلاً بِتَكَبُّرِ الْمُتَكَبِّرِينَ، وَلا مُتَعالِياً بِدالَّه الْمُطِيعِينَ، وَلا مُسْتَطِيلاً بِشَفاعَه الشّافِعِينَ، وَأَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الاَْقَلِّينَ، وَأَذَلُّ الاَْذَلِّينَ، وَمِثْلُ الذَّرَّه أَوْ دُونَها، فَيا مَنْ لَمْ يُعاجِلِ الْمُسِيئِينَ، وَلايَنْدَهُ الْمُتْرَفِينَ، وَيا مَنْ يَمُنُّ بِإِقالَه الْعاثِرِينَ، وَيَتَفَضَّلُ بِإِنْظارِ الْخاطِئِينَ، أَنَا الْمُسِيءُ الْمُعْتَرِفُ الْخاطِئُ الْعاثِرُ، أَنَا الَّذِي أَقْدَمَ عَلَيْكَ مُجْتَرِئاً، أَنَا الَّذِي عَصاكَ مُتَعَمِّداً، أَنَا الَّذِي اسْتَخْفي مِنْ عِبادِكَ وَبارَزَكَ، أَنَا الَّذِي هابَ عِبادَكَ وَأَمِنَكَ، أَنَا الَّذِي لَمْ يَرْهَبْ سَطْوَتَكَ وَلَمْ يَخَفْ بَأْسَكَ، أَنَا الْجانِي عَلي نَفْسِهِ، أَنَا الْمُرْتَهَنُ بِبَلِيَّتِهِ، أَنَا الْقَلِيلُ الْحَياءِ، أَنَا الطَّوِيلُ الْعِناءِ، بِحَقِّ مَنِ انْتَجَبْتَ مِنْ خَلْقِكَ، وَبِمَنِ اصْطَفَيْتَهُ لِنَفْسِكَ، بِحَقِّ مَنِ اخْتَرْتَ مِنْ بَرِيَّتِكَ، وَمَنِ اجْتَبَيْتَ لِشَأْنِكَ، بِحَقِّ مَنْ وَصَلْتَ طاعَتَهُ بِطاعَتِكَ، وَمَنْ جَعَلْتَ مَعْصِيَتَهُ كَمَعْصِيَتِكَ، بِحَقِّ مَنْ قَرَنْتَ مُوالاتَهُ بِمُوالاتِكَ، وَمَنْ نُطْتَ مُعاداتَهُ بِمُعاداتِكَ، تَغَمَّدْنِي فِي يَوْمِي هذا بِما تَتَغَمَّدُ بِهِ مَنْ جَأَرَ إِلَيْكَ مُتَنَصِّلاً، وَعاذَ بِاسْتِغْفارِكَ تائِباً، وَتَوَلَّنِي بِما تَتَوَلّي بِهِ أَهْلَ طاعَتِكَ، وَالزُّلْفي لَدَيْكَ، وَالْمَكانَه مِنْكَ، وَتَوَحَّدْنِي بِما تَتَوَحَّدُ بِهِ مَنْ وَفي بِعَهْدِكَ، وَأَتْعَبَ نَفْسَهُ فِي ذاتِكَ، وَأَجْهَدَها فِي مَرْضاتِكَ، وَلاتُؤاخِذْنِي بِتَفْرِيطِي فِي جَنْبِكَ، وَتَعَدِّي طَوْرِي فِي حُدُودِكَ، وَمُجاوَزَه

ص: 925

أَحْكامِكَ، وَلا تَسْتَدْرِجْنِي بِإِمْلائِكَ لِي اسْتِدْراجَ مَنْ مَنَعَنِي خَيْرَ ما عِنْدَهُ، وَلَمْ يَشْرَكْكَ فِي حُلُولِ نِعْمَتِهِ بِي، وَنَبِّهْنِي مِنْ رَقْدَه الْغافِلِينَ، وَسِنَه الْمُسْرِفِينَ، وَنَعْسَه الْمَخْذُولِينَ، وَخُذْ بِقَلْبِي إِلي مَا اسْتَعْمَلْتَ بِهِ الْقانِتِينَ، وَاسْتَعْبَدْتَ بِهِ الْمُتَعَبِّدِينَ، وَاسْتَنْقَذْتَ بِهِ الْمُتَهاوِنِينَ، وَأَعِذْنِي مِمّا يُباعِدُنِي عَنْكَ، وَيَحُولُ بَيْنِي وَبَيْنَ حَظِّي مِنْكَ، وَ يَصُدُّنِي عَمّا أُحاوِلُ لَدَيْكَ، وَسَهِّلْ لِي مَسْلَكَ الْخَيْراتِ إِلَيْكَ، وَالْمُسابَقَه إِلَيْها مِنْ حَيْثُ أَمَرْتَ، وَالْمُشاحَّه فِيها عَلي ما أَرَدْتَ، وَلا تَمْحَقْنِي فِيمَنْ تَمْحَقُ مِنَ الْمُسْتَخِفِّينَ بِما أَوْعَدْتَ، وَلا تُهْلِكْنِي مَعَ مَنْ تُهْلِكُ مِنَ الْمُتَعَرِّضِينَ لِمَقْتِكَ، وَلا تُتَبِّرْنِي فِيمَنْ تُتَبِّرُ مِنَ الْمُنْحَرِفِينَ عَنْ سُبُلِكَ، وَنَجِّنِي مِنْ غَمَراتِ الْفِتْنَةِ، وَخَلِّصْنِي مِنْ لَهَواتِ الْبَلْوي، وَأَجِرْنِي مِنْ أَخْذِ الاِْمْلاءِ، وَحُلْ بَيْنِي وَبَيْنَ عَدُوّ يُضِلُّنِي، وَهَويً يُوبِقُنِي، وَمَنْقَصَه تَرْهَقُنِي، وَلا تُعْرِضْ عَنِّي إِعْراضَ مَنْ لا تَرْضي عَنْهُ بَعْدَ غَضَبِكَ، وَلا تُؤْيِسْنِي مِنَ الاَْمَلِ فِيكَ فَيَغْلِبَ عَلَيَّ الْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَتِكَ، وَلا تَمْتَحِنِّي بِما لا طاقَه لِي بِهِ فَتَبْهَظَنِي مِمّا تُحَمِّلُنِيهِ مِنْ فَضْلِ مَحَبَّتِكَ، وَلا تُرْسِلْنِي مِنْ يَدِكَ إِرْسالَ مَنْ لا خَيْرَ فِيهِ، وَلا حاجَه بِكَ إِلَيْهِ، وَلا إِنابَه لَهُ، وَ لاتَرْمِ بِي رَمْيَ مَنْ سَقَطَ مِنْ عَيْنِ رِعايَتِكَ، وَمَنِ اشْتَمَلَ عَلَيْهِ الْخِزْيُ مِنْ عِنْدِكَ، بَلْ خُذْ بِيَدِي مِنْ سَقْطَه الْمُتَرَدِّينَ، وَوَهْلَه الْمُتَعَسِّفِينَ، وَزَلَّه الْمَغْرُورِينَ، وَوَرْطَه الْهالِكِينَ، وَ عافِنِي مِمَّا ابْتَلَيْتَ بِهِ طَبَقاتِ عَبِيدِكَ وَ إِمائِكَ، وَبَلِّغْنِي مَبالِغَ مَنْ عُنِيتَ بِهِ، وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ وَرَضِيتَ عَنْهُ، فَأَعَشْتَهُ حَمِيداً، وَتَوَفَّيْتَهُ سَعِيداً، وَطَوِّقْنِي طَوْقَ الاِْقْلاعِ عَمّا يُحْبِطُ الْحَسَناتِ، وَيَذْهَبُ بِالْبَرَكاتِ، وَأَشْعِرْ قَلْبِيَ الاِْزْدِجارَ عَنْ قَبائِحِ السَّيِّئاتِ، وَفَواضِحِ الْحَوْباتِ، وَلا تَشْغَلْنِي بِما لا أُدْرِكُهُ إِلاّ بِكَ عَمّا لا يُرْضِيكَ عَنِّي غَيْرُهُ، وَأَنْزِعْ مِنْ قَلْبِي حُبَّ دُنْيا دَنِيَّه تَنْهي عَمّا عِنْدَكَ، وَتَصُدُّ عَنِ ابْتِغاءِ الْوَسِيلَه إِلَيْكَ، وَتُذْهِلُ عَنِ التَّقَرُّبِ

ص: 926

مِنْكَ، وَزَيِّنْ لِيَ التَّفَرُّدَ بِمُناجاتِكَ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ، وَهَبْ لِي عِصْمَه تُدْنِينِي مِنْ خَشْيَتِكَ، وَتَقْطَعُنِي عَنْ رُكُوبِ مَحارِمِكَ، وَتَفُكَّنِي مِنْ أَسْرِ الْعَظائِمِ، وَهَبْ لِيَ التَّطْهِيرَ مِنْ دَنَسِ الْعِصْيانِ، وَأَذْهِبْ عَنِّي دَرَنَ الْخَطايا، وَسَرْبِلْنِي بِسِرْبالِ عافِيَتِكَ، وَرَدِّنِي رِداءَ مُعافاتِكَ، وَجَلِّلْنِي سَوابِغَ نَعْمائِكَ، وَظاهِرْ لَدَيَّ فَضْلَكَ وَطَوْلَكَ، وَأَيِّدْنِي بِتَوْفِيقِكَ وَتَسْدِيدِكَ، وَأَعِنِّي عَلي صالِحِ النِّيَّةِ، وَمَرْضِيِّ الْقَوْلِ، وَمُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ، وَلا تَكِلْنِي إِلي حَوْلِي وَقُوَّتِي دُونَ حَوْلِكَ وَقُوَّتِكَ، وَلا تُخْزِنِي يَوْمَ تَبْعَثُنِي لِلِقائِكَ، وَلا تَفْضَحْنِي بَيْنَ يَدَيْ أَوْلِيائِكَ، وَلا تُنْسِنِي ذِكْرَكَ، وَلا تُذْهِبْ عَنِّي شُكْرَكَ، بَلْ أَلْزِمْنِيهِ فِي أَحْوالِ السَّهْوِ عِنْدَ غَفَلاتِ الْجاهِلِينَ لاِلائِكَ، وَأَوْزِعْنِي أَنْ أُثْنِيَ بِما أَوْلَيْتَنِيهِ، وَأَعْتَرِفَ بِما أَسْدَيْتَهُ إِلَيَّ، وَاجْعَلْ رَغْبَتِي إِلَيْكَ فَوْقَ رَغْبَه الرّاغِبِينَ، وَحَمْدِي إِيّاكَ فَوْقَ حَمْدِ الْحامِدِينَ، وَلا تَخْذُلْنِي عِنْدَ فاقَتِي إِلَيْكَ، وَلا تُهْلِكْنِي بِما أَسْدَيْتُهُ إِلَيْكَ، وَلا تَجْبَهْنِي بِما جَبَهْتَ بِهِ الْمُعانِدِينَ لَكَ، فَإِنِّي لَكَ مُسَلِّمٌ، أَعْلَمُ أَنَّ الْحُجَّه لَكَ، وَأَنَّكَ أَوْلي بِالْفَضْلِ، وَأَعْوَدُ بِالاِْحْسانِ، وَأَهْلُ التَّقْوي وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ، وَأَنَّكَ بِأَنْ تَعْفُوَ أَوْلي مِنْكَ بِأَنْ تُعاقِبَ، وَأَنَّكَ بِأَنْ تَسْتُرَ أَقْرَبُ مِنْكَ إِلي أَنْ تَشْهَرَ، فَأَحْيِنِي حَياه طَيِّبَه تَنْتَظِمُ بِما أُرِيدُ، وَتَبْلُغُ ما أُحِبُّ مِنْ حَيْثُ لا آتِي ما تَكْرَهُ، وَلا أَرْتَكِبُ ما نَهَيْتَ عَنْهُ، وَأَمِتْنِي

مِيْتَه مَنْ يَسْعي نُورُهُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَعَنْ يَمِينِهِ، وَذَلِّلْنِي بَيْنَ يَدَيْكَ، وَأَعِزَّنِي عِنْدَ خَلْقِكَ، وَضَعْنِي إِذا خَلَوْتُ بِكَ، وَارْفَعْنِي بَيْنَ عِبادِكَ، وَأَغْنِنِي عَمَّنْ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي، وَزِدْنِي إِلَيْكَ فاقَه وَفَقْراً، وَأَعِذْنِي مِنْ شَماتَه الاَْعْداءِ، وَمِنْ حُلُولِ الْبَلاءِ، وَمِنَ الذُّلِّ وَالْعَناءِ، تَغَمَّدْنِي فِيمَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي بِما يَتَغَمَّدُ بِهِ الْقادِرُ عَلَي الْبَطْشِ لَوْلا حِلْمُهُ، وَالاْخِذُ عَلَي الْجَرِيرَه لَوْلا أَناتُهُ، وَإِذا أَرَدْتَ بِقَوْم فِتْنَه أَوْ سُوءاً فَنَجِّنِي مِنْها لِواذاً بِكَ، وِإِذْ لَمْ تُقِمْنِي مَقامَ فَضِيحَه فِي دُنْياكَ فَلا تُقِمْنِي

ص: 927

مِثْلَهُ فِي آخِرَتِكَ، وَاشْفَعْ لِي أَوائِلَ مِنَنِكَ بِأَواخِرِها، وَقَدِيمَ فَوائِدِكَ بَحَوادِثِها، وَلا تَمْدُدْ لِي مَدّاً يَقْسُو مَعَهُ قَلْبِي، وَلا تَقْرَعْنِي قارِعَه يَذْهَبُ لَها بَهائِي، وَ لاتَسُمْنِي خَسِيسَه يَصْغُرُ لَها قَدْرِي، وَلا نَقِيصَه يُجْهَلُ مِنْ أَجْلِها مَكانِي، وَلا تَرُعْنِي رَوْعَه أُبْلِسُ بِها، وَلا خِيفَه أُوجِسُ دُونَها، اِجْعَلْ هَيْبَتِي فِي وَعِيدِكَ، وَحَذَرِي مِنْ إِعْذارِكَ وَإِنْذارِكَ، وَرَهْبَتِي عِنْدَ تِلاوَه آياتِكَ، وَاعْمُرْ لَيْلِي بِإِيقاظِي فِيهِ لِعِبادَتِكَ، وَتَفَرُّدِي بِالتَّهَجُّدِ لَكَ، وَتَجَرُّدِي بِسُكُونِي إِلَيْكَ، وَإِنْزالِ حَوائِجِي بِكَ، وَمُنازَلَتِي إِيّاكَ فِي فَكاكِ رَقَبَتِي مِنْ نارِكَ، وَإِجارَتِي مِمّا فِيهِ أَهْلُها مِنْ عَذابِكَ، وَلا تَذَرْنِي فِي طُغْيانِي عامِهاً، وَلا فِي غَمْرَتِي سَاهِياً حَتّي حِين، وَلا تَجْعَلْنِي عِظَه لِمَنِ اتَّعَظَ، وَلا نَكالاً لِمَنِ اعْتَبَرَ، وَلا فِتْنَه لِمَنْ نَظَرَ، وَلا تَمْكُرْ بِي فِيمَنْ تَمْكُرُ بِهِ، وَلا تَسْتَبْدِلْ بِي غَيْرِي، وَلا تُغَيِّرْ لِي اِسْماً، وَ لا تُبَدِّلْ لِي جِسْماً، وَلا تَتَّخِذْنِي هُزُواً لِخَلْقِكَ، وَلا سُخْرِيّاً لَكَ وَلا تَبَعاً إِلاّ لِمَرْضاتِكَ، وَلا مُمْتَهَناً إِلاّ بِالاِنْتِقامِ لَكَ، وَأَوْجِدْنِي بَرْدَ عَفْوِكَ وَحَلاوَه رَحْمَتِكَ، وَرَوْحِكَوَرَيْحانِكَوَجَنَّه نَعِيمِكَ، وَأَذِقْنِي طَعْمَ الْفَراغِ لِما تُحِبُّ بِسَعَه مِنْ سَعَتِكَ، وَالاِجْتِهادِ فِيما يُزْلِفُ لَدَيْكَ وَعِنْدَكَ، وَ أَتْحِفْنِي بِتُحْفَه مِنْ تُحَفاتِكَ، وَاجْعَلْ تِجارَتِي رابِحَةً، وَكَرَّتِي غَيْرَ خاسِرَة، وَأَخِفْنِي مَقامَكَ، وَشَوِّقْنِي لِقاءَكَ، وَتُبْ عَلَيَّ تَوْبَه نَصُوحاً، لا تُبْقِ مَعَها ذُنُوباً صَغِيرَه وَلا كَبِيرَةً، وَلا تَذَرْ مَعَها عَلانِيَه وَلا سَرِيرَةً، وَانْزِعِ الْغِلَّ مِنْ صَدْرِي لِلْمُؤْمِنِينَ، وَاعْطِفْ بِقَلْبِي عَلَي الْخاشِعِينَ، وَكُنْ لِي كَما تَكُونُ لِلصّالِحِينَ، وَحَلِّنِي حِلْيَه الْمُتَّقِينَ، وَاجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْق فِي الْغابِرِينَ، وَذِكْراًنامِياً فِي الاْخِرِينَ، وَوافِ بِي عَرْصَه الاَْوَّلِينَ، وَتَمِّمْ سُبُوغَ نِعْمَتِكَ عَلَيَّ، وَظاهِرْ كَراماتِها لَدَيَّ، إِمْلاَْ مِنْ فَوائِدِكَ يَدِي، وَسُقْ كَرائِمَ مَواهِبِكَ إِلَيَّ، وَجاوِرْ بِيَ الاَْطْيَبِينَ مِنْ أَوْلِيائِكَ فِي الْجِنانِ الَّتِي زَيَّنْتَها لاَِصْفِيائِكَ، وَجَلِّلْنِي شَرائِفَ نِحَلِكَ فِي الْمَقاماتِ

ص: 928

الْمُعَدَّه لاَِحِبّائِكَ، وَاجْعَلْ لِي عِنْدَكَ مَقِيلاً آوِي إِلَيْهِ مُطْمَئِنّاً، وَمَثابَه أَتَبَوَّأُها وَأَقَرُّ عَيْناً، وَلا تُقايِسْنِي بِعَظِيماتِ الْجَرائِرِ، وَلا تُهْلِكْنِي يَوْمَ تُبْلَي السَّرائِرُ، وَأَزِلْ عَنِّي كُلَّ شَكّ وَشُبْهَة، وَاجْعَلْ لِي فِي الْحَقِّ طَرِيقاً مِنْ كُلِّ رَحْمَة، وَأَجْزِلْ لِي قِسَمَ الْمَواهِبِ مِنْ نَوالِكَ، وَوَفِّرْ عَلَيَّ حُظُوظَ الاِْحْسانِ مِنْ إِفْضالِكَ، وَاجْعَلْ قَلْبِي واثِقاً بِما عِنْدَكَ، وَهَمِّي مُسْتَفْرَغاً لِما هُوَلَكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي بِما تَسْتَعْمِلُ بِهِ خالِصَتَكَ، وَ أَشْرِبْ قَلْبِي عِنْدَ ذُهُولِ الْعُقُولِ طاعَتَكَ، وَاجْمَعْ لِيَ الْغِني وَالْعَفافَ وَالدَّعَه وَالْمُعافاه وَالصِّحَّه وَالسَّعَه وَالطُّمَأْنِينَه وَالْعافِيَةَ، وَلا تُحْبِطْ حَسَناتِي بِما يَشُوبُها مِنْ مَعْصِيَتِكَ، وَلا خَلَواتِي بِما يَعْرِضُ لِي مِنْ نَزَغاتِ فِتْنَتِكَ، وَصُنْ وَجْهِي عَنِ الطَّلَبِ إِلي أَحَد مِنَ الْعالَمِينَ، وَذُبَّنِي عَنِ الْتِماسِ ما عِنْدَ الْفاسِقِينَ، وَ لا تَجْعَلْنِي لِلظّالِمِينَ ظَهِيراً، وَلا لَهُمْ عَلي مَحْوِ كِتابِكَ يَداً وَنَصِيراً، وَحُطْنِي مِنْ حَيْثُ لا أَعْلَمُ حِياطَه تَقِينِي بِها، وَافْتَحْ لِي أَبْوابَ تَوْبَتِكَ وَرَحْمَتِكَ وَرَأْفَتِكَ وَرِزْقِكَ الْواسِعِ، إِنِّي إِلَيْكَ مِنَ الرّاغِبِينَ، وَأَتْمِمْ لِي إِنْعامَكَ إِنَّكَ خَيْرُ الْمُنْعِمِينَ، وَاجْعَلْ باقِيَ عُمُرِي فِي الْحَجِّ وَالْعُمْرَه ابْتِغاءَ وَجْهِكَ يا رَبَّ الْعالَمِينَ، وَصَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ، وَالسَّلامُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ أَبَدَ الاْبِدِينَ».

زيارت امام حسين(عليه السلام) در روز عرفه

از جمله مستحبات اين روز شريف، زيارت حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) مي باشد و زيارتي كه براي آن حضرت دراين روز نقل شده است، اختصاص به كساني دارد كه در سرزمين مقدّس كربلا توفيق زيارت آن حضرت را پيدا مي كنند، علاقمندان به زيارت آن حضرت از راه دور، مي توانند همان زيارت وارث يا جامعه را كه در فصل نخست اين كتاب آمده است در اين روز بخوانند.

برخي از مستحبّات وقوف به مشعرالحرام

مستحبّ است حاجي با دلي آرام از عرفات به سوي مشعرالحرام حركت كرده و در حال استغفار باشد، امام

ص: 929

صادق(عليه السلام) فرمود: در راه رفتن نه تند رود و نه آهسته، بلكه به طور معمول حركت كند و كسي را آزار ندهد، و مستحبّ است نماز را تا مزدلفه به تأخير اندازد، اگر چه ثلث شب نيز بگذرد، و هر دو نماز را با يك اذان و دو اقامه جمع كند، و نوافل مغرب را بعد از نماز عشا بجا آورد، و درصورتي كه از رسيدن به مزدلفه پيش از نصف شب مانعي رسيد، بايد نماز مغرب وعشا را به تأخير نياندازد، و در ميان راه بخواند.

ومستحبّ است كه در وسط وادي ازطرف راست نزول نمايد، واگر حاجي صروره باشد (سال اوّل حجّ او باشد)، مستحبّ است كه در مشعرالحرام قدم بگذارد، و آن شب را هر مقدار كه ممكن باشد به عبادت واطاعت الهي بسر برد، واين دعا را بخواند: «اَللّهُمَّ هذِهِ جَمْعٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْمَعَ لِي فِيها جَوامِعَ الْخَيْرِ. اَللّهُمَّ لا تُؤْيِسْنِي مِنَ الْخَيْرِ الَّذِي سَأَلْتُكَ أَنْ تَجْمَعَهُ لِي فِي قَلْبِي، وَأَطْلُبُ إِلَيْكَ أَنْ تُعَرِّفَنِي ماعَرَّفْتَ أَوْلِياءَكَ فِي مَنْزِلِي هذا، وَأَنْ تَقِيَنِي جَوامِعَ الشَّرِّ».

امام صادق(عليه السلام) فرمود: مستحبّ است بعد از نماز صبح در حال طهارت حمد و ثناي الهي را بجا آورد، و به هر مقدار كه بتواند از نعمتها وتفضّلات حضرت حق ذكر كند، و بر محمّد وآل محمّد صلوات بفرستد، آنگاه دعا نمايد، واين دعا را نيز بخواند:

«اَللّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِالْحَرامِ، فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ، وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَه الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، اَللّهُمَّ أَنْتَ خَيْرُ مَطْلُوب إِلَيْهِ، وَخَيْرُ مَدْعُوّ وَخَيْرُ مَسْؤُول، وَلِكُلِّ وافِد جائِزَةٌ، فَاجْعَلْ جائِزَتِي فِي مَوْطِنِي هذا أَنْ

ص: 930

تُقِيلَنِي عَثْرَتِي، وَتَقْبَلَ مَعْذِرَتِي، وَأَنْ تَجاوَزَ عَنْ خَطِيئَتِي، ثُمَّ اجْعَلِ التَّقْوي مِنَ الدُّنْيا زادِي».

مستحبّ است سنگ ريزه هايي را كه در منا رمي خواهد نمود از مزدلفه بردارد، كه مجموع آنها هفتاد دانه است. ومستحبّ است وقتي از مزدلفه به سوي منا حركت كرد وبه وادي محسّر رسيد، به مقدار صد قدم هَرْوَلَه كند و بگويد:

«اَللّهُمَّ سَلِّمْ لِي عَهْدِي، وَاقْبَلْ تَوْبَتِي، وَأَجِبْ دَعْوَتِي، وَاخْلُفْنِي فِيمَنْ تَرَكْتُ بَعْدِي».

مستحبّات رمي جمرات

در رمي جمرات چند چيز مستحبّ است:

1. طهارت.

2. امام صادق(عليه السلام) فرمود: هنگامي كه سنگ ها را در دست

گرفته وآماده رمي است، اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ هذِهِ حَصَياتِي، فَأَحْصِهِنَّ لِي، وَارْفَعْهُنَّ فِي عَمَلِي».

3. با هر سنگي كه مي اندازد تكبير بگويد.

4. باهر سنگي كه مي اندازد اين دعا را بخواند:

«اَللهُ أَكْبَرُ. اَللّهُمَّ ادْحَرْ عَنِّي الشَّيْطانَ. اَللّهُمَّ تَصْدِيقاً بِكِتابِكَ وَعَلي سُنَّه نَبِيِّكَ. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي حَجّاً مَبْرُوراً، وَعَمَلاً مَقْبُولاً، وَسَعْياً مَشْكُوراً، وَذَنْباً مَغْفُوراً».

5. در جمره عقبه ميان او و جمره، ده تا پانزده ذراع فاصله باشد، و در جَمَره اُولي و وُسطي كنار جمره بايستد.

6. جمره عقبه را رو به جمره وپشت به قبله رمي نمايد، وجمره اُولي ووُسطي را رو به قبله رمي نمايد.

7. سنگ ريزه را بر انگشت ابهام گذارده، وبا ناخنِ انگشت شهادت بيندازد.

8. پس از برگشت به جاي خود در منا، اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ بِكَ وَثِقْتُ، وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، فَنِعْمَ الرَّبُّ، وَنِعْمَ الْمَوْلي وَنِعْمَ النَّصِيرُ».

آداب قرباني

مستحبّات قرباني چند چيز است:

1. درصورت تمكّن، قرباني شتر باشد. اگر نبود گاو، واگر گاو هم نبود گوسفند باشد.

2. قرباني بسيار فربه و چاق

ص: 931

باشد.

3. درصورت شتر يا گاو بودن از جنس ماده باشد. ودر صورت گوسفند يا بز بودن از جنس نر باشد.

4. اگر قرباني شتر است ايستاده او را نحر كنند. و از سر دست ها تا زانوي او را ببندند. و شخص از جانب راست او بايستد. كارد يا نيزه و يا خنجر به گودال گردن او فرو بَرَد.

امام صادق(عليه السلام) فرمود: قرباني را رو به قبله قرار داده، وهنگام ذبح يا نحر اين دعا را بخواند:

«وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَالاَْرْضَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ، آن صَلاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيايَ وَمَماتي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، لا شَرِيكَ لَهُ، وَبِذلِكَ اُمِرْتُ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ، اَللّهُمَّ مِنْكَ وَلَكَ بِسْمِ اللهِ وَاللهُ أَكْبَرُ، اَللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنِّي».

مستحبّات حلق وتقصير

مستحبّ است رو به قبله نام خدا را بر زبان جاري كرده، و از جانب راست پيش سر را ابتدا كند، و اين دعا را بخواند: «اَللّهُمَّ أَعْطِنِيْ بِكُلِّ شَعْرَه نُوراً يَوْمَ الْقِيامَةِ، وَحَسَنات مُضاعَفات، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».

ونيز مستحبّ است موي سر خود را در منا در خيمه خود دفن نمايد، و بهتر اين است كه بعد از حلق از اطراف ريش و شارب خود گرفته، و هم چنين ناخن ها را بگيرد.

مستحبّات منا

1. مستحبّ است حاجي ايّام تشريق يعني يازدهم، دوازدهم وسيزدهم را در منا بماند، و اين ماندن در منا

بهتر است از اينكه به مكه رفته، و طواف مستحبّي انجام

دهد.

2. مستحبّ است حاجي در منا بعد از پانزده نماز واجب ودر غير منا بعد از ده نماز كه اوّل آن نماز ظهر روز عيد است، اين تكبيرات را بخواند:

«اَللهُ

ص: 932

أَكْبَرُ اَللهُ أَكْبَرُ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ، اَللهُ أَكْبَر وَلِلّهِ الْحَمْدُ، اَللهُ أَكْبرُ عَلي ما هَدانا، اَللهُ أَكْبَرُ عَلي ما رَزَقَنا مِنْ بَهِيمَه الاَْنْعامِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلي ما أَبْلانا».

مستحبّات مسجد خَيفْ

1. مستحبّ است حاجي نمازهاي شبانه روزي خود را چه واجب وچه مستحب در مسجد خَيفْ بخواند، و بهترين محلّ جايگاه نماز نبيّ اكرم(صلي الله عليه وآله) مي باشد كه از مناره تا سي ذراع از طرف قبله واز سمت راست وچپ و پشت سر قرار دارد.

2. صد مرتبه سُبْحانَ الله گفتن.

3. صدمرتبه لا إِلهَ إِلاَّ الله گفتن.

4. صد مرتبه اَلْحَمْدُ للهِ گفتن.

5. خواندن شش ركعت نماز در جايگاه اصلي مسجد، و بهتر است اين نماز را هنگام مراجعت به مكّه روز سيزدهم انجام دهد.

مستحبّات برگشت به مكّه معظّمه

1. غسل جهت ورود به شهر مكه معظّمه ومسجد الحرام.

2. وارد شدن به مسجد الحرام ازباب السّلام.

3. از امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه اگر روز عيد قربان به زيارت خانه خدا مشرّف شدي بر در مسجد بايست، واين دعا را بخوان:

«اَللّهُمَّ اَعِنِّي عَلي نُسُكِكَ، وَسَلِّمْنِي لَهُ وَسَلِّمْهُ لِي، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَه الْعَلِيلِ الذَّلِيلِ الْمُعْتَرِفُ بِذَنْبِهِ، أَنْ تَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي، وَأَنْ تَرْجِعَنِي بِحاجَتِي. اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ، وَالْبَلَدُ بَلَدُكَ، وَالْبَيْتُ بَيْتُكَ، جِئْتُ اَطْلُبُ رَحْمَتَكَ، وَاَؤُمُّ طاعَتَكَ، مُتَّبِعاً لاَِمْرِكَ، راضِياً بِقَدَرِكَ، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَه الْمُضْطَرِّ إِلَيْكَ، اَلْمُطِيعِ لاَِمْرِكَ، اَلْمُشْفِقِ مِنْ عَذابِكَ، اَلْخائِفِ لِعُقُوبَتِكَ، أَنْ تُبَلِّغَنِي عَفْوَكَ، وَتُجِيرَنِي مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ».

مستحبّات واعمال مكّه مكرّمه

1. نمازهاي واجب را در مسجد الحرام بجا آورد.

2. ذكر خدا را بسيار بگويد، وحالت تذكّر وتنبّه را در خود حفظ نمايد.

3. قرآن را ختم نمايد، تا نميرد مگر اينكه جاي خود را در

ص: 933

بهشت ديده، وحضرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) را ببيند.

4. بسيار به كعبه معظّمه نگاه كند، كه موجب آمرزش گناهان مي شود.

5. به هر اندازه كه بتواند براي خود وپدر و مادر و خويشاوندان طواف مستحبّي انجام دهد، واگر بتواند به تعداد ايّام سال طواف نمايد ثواب بسيار دارد.

6. از آب زمزم بنوشد.

7. طواف وداع انجام دهد.

طواف وداع

بدان كه براي كسي كه مي خواهد از مكه بيرون رود، مستحبّ است طواف وداع نمايد، ودر هر دور حجرالأسود و ركن يماني را درصورت امكان استلام كند، و چون به مستجار كه نام ديگر آن ملتزم است و نزديك ركن يماني است رسد مستحبّاتي را كه قبلاً براي آن مكان ذكر شد بجا آورد، وآنچه خواهد دعا كند. بعد حجرالأسود را استلام نموده، وشكم خود را به خانه كعبه بچسباند، يك دست را بر حَجَر ودست ديگر را به طرف در گذاشته، وحمد وثناي الهي نمايد، وصلوات بر پيغمبر وآل او بفرستد، واين دعا را بخواند: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، وَنَبِيِّكَ وَأَمِينِكَ، وَحَبِيبِكَ وَنَجِيِّكَ، وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ. اَللّهُمَّ كَما بَلَّغَ رِسالاتِكَ، وَجاهَدَ فِي سَبِيلِكَ، وَصَدَعَ بِأَمْرِكَ، وَأُوذِيَ فِي جَنْبِكَ حَتّي أَتاهُ الْيَقِينُ. اَللّهُمَّ اقْلِبْنِي مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً لِي، بِأَفْضَلِ ما يَرْجِعُ بِهِ أَحَدٌ مِنْ وَفْدِكَ مِنَ الْمَغْفِرَه وَالْبَرَكَه وَالرِّضْوانِ وَالْعافِيَةِ، (مِمّا يَسَعُنِي أَنْ أَطْلُبَ أَنْ تُعْطِيَنِي مِثْلَ الَّذِي أَعْطَيْتَهُ أَفْضَلَ مَنْ عَبَدَكَ، وَتَزِيدُنِي عَلَيْهِ) اَللّهُمَّ إِنْ أَمَتَّنِي فَاغْفِرْ لِي وَإِنْ أَحْيَيْتَنِي فَارْزُقْنِيهِ مِنْ قابِل. اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ بَيْتِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ أَمَتِكَ، حَمَلْتَنِي عَلي دابَّتِكَ، وَسَيَّرْتَنِي فِي بِلادِكَ، حَتّي أَدْخَلْتَنِي حَرَمَكَ وَأَمْنَكَ، وَقَدْ كانَ فِي

ص: 934

حُسْنِ ظَنِّي بِكَ أَنْ تَغْفِرَلِي ذُنُوبِي، فَإِنْ كُنْتَ قَدْ غَفَرْتَ لِي ذُنُوبِي فَازْدَدْ عَنِّي رِضيً، وَقَرِّبْنِي إِلَيْكَ زُلْفي، وَلاتُباعِدْنِي، وَإِنْ كُنْتَ لَمْ تَغْفِرْلِي فَمِنَ الاْنَ فَاغْفِرْ لِي قَبْلَ أَنْ تَنْأي عَنْ بَيْتِكَ دارِي، وَهذا أَوانُ انْصِرافِي، إِنْ كُنْتَ أَذِنْتَ لِي غَيْرَ راغِب عَنْكَ وَلا عَنْ بَيْتِكَ، وَلا مُسْتَبْدِل بِكَ وَلا بِهِ. اَللّهُمَّ احْفَظْنِي مِنْ بَيْنِ يَدَيَّ وَمِنْ خَلْفِي وَعَنْ يَمِينِي وَعَنْ شِمالِي، حَتّي تُبَلِّغَنِي أَهْلِي، وَاكْفِنِي مَؤُونَه عِبادِكَ وَ عِيالِي، فَإِنَّكَ وَلِيُّ ذلِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَمِنِّي».

پس مقداري از آب زمزم بياشامد، واين دُعا را بخواند:

«آئِبُونَ تائِبُونَ عابِدُونَ لِرَبِّنا حامِدُونَ، إِلي رَبِّنا راغِبُونَ، إِلي اللهِ راجِعُونَ إِنْ شاءَ اللهُ».

بخش دوّم: زيارت مزارهاي متبرّكه مكّه مكرّمه

توضيحي كوتاه درباره مزارهاي مكّه مكرّمه

يكي از اعمال مفيد وسازنده كه با تأكيدات فراوان مورد توجّه وتوصيه ائمّه اطهار وپيشوايان دين قرار گرفته، ياد گذشتگان وزيارت قبور آنان مي باشد.

براين اساس محلّ مراقدي كه در مكّه مشخص است و حجّاج محترم مي توانند با حضور در كنار قبور آن بزرگواران يا از دور درك فيض نمايند، يادآوري مي گردد:

1. قبرستان ابوطالب
اشاره

قبرستان ابوطالب كه به آن حُجُون وجنّه المُعلّي نيز گفته مي شود پس از بقيع اشرف مقابر است، و رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) مكرّر به آنجا رفت وآمد داشته اند.

و در آنجا حضرت عبدمناف جدّ اعلاي پيامبر، حضرت عبدالمطّلب جدّ پيامبر، حضرت ابو طالب عموي پيامبر، حضرت خديجه همسر پيامبر، وعدّه اي از علماي بزرگ وجمع بسياري از مؤمنين، مدفون مي باشند.

وبنابر قولي مدفن والده مكرّمه حضرت نبيّ اَكرم «آمنه بنت وهب» نيز در اين قبرستان قرار دارد. گر چه مشهور اين است كه قبر آن جناب در أَبْواء بين مكّه و مدينه است.

زيارت عبد مناف(عليه السلام) جدّ اعلاي پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا

ص: 935

السَّيِّدُ النَّبِيلُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْغُصْنُ الْمُثْمِرُ مِنْ شَجَرَه إِبْراهِيمَ الْخَلِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدَّ خَيْرِ الْوَري، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الاَْنْبِياءِ الاَْصْفِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الاَْوْصِياءِ الاَْوْلِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْحَرَمِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مَقامِ إِبْراهِيمَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ بَيْتِ اللهِ الْعَظِيمِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي آبائِكَ الطّاهِرِينَ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت عبدالمطّلب جدّ پيغمبر خدا(صلي الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْبَطْحاءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ ناداهُ هاتِفُ الْغَيْبِ بِأَكْرَمِ نِداء، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ إِبْراهِيمَ الْخَلِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ الذَّبِيحِ إِسْماعِيلَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَهْلَكَ اللهُ بِدُعائِهِ أَصْحابَ الْفِيلِ، وَجَعَلَ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيل، وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ، تَرْمِيهِمْ بِحِجارَه مِنْ سِجِّيل، فَجَعَلَهُمْ كَعَصْف مَأْكُول، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ تَضَرَّعَ فِي حاجاتِهِ إِلَي اللهِ، وَتَوَسَّلَ فِي دُعائِهِ بِنُورِ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ اسْتَجابَ اللهُ دُعاءَهُ، وَنُودِيَ فِي الْكَعْبَةِ، وَبُشِّرَ بِالاِْجابَه فِي دُعائِهِ، وَأَسْجَدَ اللهُ الْفِيلَ إِكْراماً وَإِعْظاماً لَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَنْبَعَ اللهُ لَهُ الْماءَ حَتّي شَرِبَ وَارْتَوي فِي الاَْرْضِ الْقَفْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الذَّبِيحِ وَأَبَا الذَّبِيحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ساقِيَ الْحَجِيجِ وَحافِرَ زَمْزَمَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ نَسْلِهِ سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ وَخَيْرَ أَهْلِ السَّماواتِ وَالاَْرَضِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ طافَ حَوْلَ الْكَعْبَه وَجَعَلَهُ سَبْعَه أَشْواط، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ رَأي فِي الْمَنامِ سِلْسِلَه النُّورِ وَعَلِمَ أَنَّهُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا شَيْبَه الْحَمْدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي آبائِكَ وَأَجْدادِكَ وَأَبْنائِكَ جَمِيعاً وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت حضرت ابوطالب عموي گرامي پيامبر(صلي الله عليه وآله) و پدر بزرگوار اميرمؤمنان(عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْبَطْحاءِ وَابْنَ رَئِيسِها، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ الْكَعْبَه بَعْدَ تَأْسِيسِها، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا كافِلَ الرَّسُولِ وَناصِرَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ الْمُصْطَفي وَأَبَا الْمُرْتَضي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَيْضَه الْبَلَدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

ص: 936

أَيُّهَا الذّابُّ عَنِ الدِّينِ، وَالْباذِلُ نَفْسَهُ فِي نُصْرَه سَيِّدِ الْمُرْسَلِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي وَلَدِكَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت حضرت خديجه، همسر گرامي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَه سَيِّدِ الْمُرْسَلِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ فاطِمَه الزَّهْراءِ سَيِّدَه نِساءِ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِي نُصْرَه سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ، وَنَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْهُ الاَْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ سَلَّمَ عَلَيْها جَبْرَئِيلُ، وَبلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِيلِ، فَهَنِيئاً لَكِ بِما أَوْلاكِ اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَيْكِ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت حضرت قاسم فرزند رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَنا يا قاسِمَ بْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي مَنْ حَوْلِكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، رَضِيَ اللهُ تَعالي عَنْكُمْ وَأَرْضاكُمْ أَحْسَنَ الرِّضا، وَجَعَلَ الْجَنَّه مَنْزِلَكُمْ وَمَسْكَنَكُمْ وَمَأْويكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

2. مزار شهداي فخّ
اشاره

در اين مكان كه نزديك مسجد تنعيم است حدود صد نفر از فرزندان حضرت زهرا(عليها السلام) به دستور خليفه عبّاسي «موسي الهادي» به شهادت رسيده، و به خاك سپرده شده اند با همان زيارت كه امام زادگان زيارت مي شوند، آنان زيارت مي گردند:

مزار شهداي فخّ

«اَلسَّلامُ عَلي جَدِّكُمُ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلي أَبِيكُمُ الْمُرْتَضَي الرِّضا، اَلسَّلامُ عَلَي السَّيِّدَيْنِ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ،

اَلسَّلامُ عَلي خَدِيجَه اُمِّ الْمُؤْمِنِينَ اُمِّ سَيِّدَه نِساءِ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلي فاطِمَه أُمِّ الاَْئِمَّه الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَي النُّفُوسِ الْفاخِرَةِ، بُحُورِالْعُلُومِ الزّاخِرَةِ، شُفَعائِي فِي الاْخِرَةِ، وَأَوْلِيائِي عِنْدَ عَوْدِ الرُّوحِ إِلَي الْعِظامِ النَّخِرَةِ، أَئِمَّه الْخَلْقِ وَوُلاه الْحَقِّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّها الاَْشْخاصُ الشَّرِيفَه الطّاهِرَه الْكَرِيمَةُ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَمُصْطَفاهُ، وَأَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّهُ وَمُجْتَباهُ، وَأَنَّ الاِْمامَه فِي وُلْدِهِ إِلي يَوْمِ الدِّينِ، نَعْلَمُ ذلِكَ عِلْمَ الْيَقِينِ،

ص: 937

وَنَحْنُ لِذلِكَ مُعْتَقِدُونَ، وَفِي نَصْرِهِمْ مُجْتَهِدُونَ».

3. حِجر اسماعيل: در داخل مسجد الحرام كنار خانه كعبه حدّ فاصل ركن شمالي وركن غربي، خانه حضرت اسماعيل بوده است كه در آن قبر مبارك حضرت اسماعيل ومادرش هاجر وقبور جمع زيادي از پيامبران(عليهم السلام) قرار دارد. واز برخي روايات استفاده مي شود كه اطراف خانه كعبه قبور انبياي الهي فراوان است، كه در اين مكان زيارت مي شوند.
اشاره

ومستحبّ است اِحرام حجّ تمتُّع در حِجر اسماعيل زير ناودان رحمت انجام گيرد، و آن جا مكان دعا واستغفار وطلب رحمت وحاجت مي باشد.

زيارت حضرت اسماعيل وهاجر(عليهما السلام) در حِجر اسماعيل

«اَلسَّلامُ عَلي سَيِّدِنا إِسْماعِيلَ ذَبِيحِ اللهِ ابْنِ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ الله اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِيَّ اللهِ وَابْنَ نَبِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفِيَّ اللهِ وَابْنَ صَفِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَنْبَعَ اللهُ لَهُ بِئْرَ زَمْزَم حِينَ أَسْكَنَهُ أَبُوهُ بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِ اللهِ الْمُحَرَّمِ، وَاسْتَجابَ اللهُ فِيهِ دَعْوَه أَبِيهِ إِبْراهِيمَ حِينَ قَالَ: " رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصلاة فَاجْعَلْ أَفْئِدَه مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعلَّهُمْ يَشْكُرُونَ "، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ سَلَّمَ نَفْسَهُ لِلذَّبْحِ طاعَه لاَِمْرِاللهِ تَعالي إِذْ قالَ لَهُ اَبُوهُ: " إِنِّي أَري فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَري قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ "، فَدَفَعَ اللهُ عَنْهُ الذِّبْحَ وَفَداهُ بِذِبْح عَظِيم، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَعانَ أَباهُ عَلي بِناءِ الْكَعْبَه كَما قالَ اللهُ تَعالي: " وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ "، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ مَدَحَهُ اللهُ تَعالي فِي كِتابِهِ بِقَوْلِهِ: " وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَكانَ رَسُولاً نَبِيّاً وَكانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصلاة وَالزكات وَكانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً "، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ ذُرّيَّتِهِ مُحَمَّداً سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ وَخاتَمَ النَّبِيِّينَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي أَبِيكَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ، وَعَلي أَخِيكَ اِسْحقَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي جَمِيعِ أَنْبِياءِ اللهِ الْمَدْفُونِينَ بِهذِهِ الْبُقْعَه الْمُبارَكَه الْمُعَظَّمَةِ،

ص: 938

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي أُمِّكَ الطّاهِرَه الصّابِرَه هاجَرَ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ، حَشَرَنَا اللهُ فِي زُمْرَتِكُمْ تَحْتَ لِواءِ مُحَمَّد صلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ

زِيارَتِكُمْ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

پس دو ركعت نماز زيارت بخوان، و ثوابش را به آن حضرت اهدا كن.

زيارت ساير انبياي عظام(عليهم السلام) در حجر اسماعيل

به نيّت زيارت ارواح طيّبه هريك از انبياي عظام الهي سلام الله عليهم اجمعين يا به نيّت زيارت تمامي آنان مي خواني زيارتي را كه مرحوم كُليني در كتاب شريف كافي، ومرحوم شيخ طوسي در تهذيب، وابن قولويه در كامل الزّيارات آورده اند. اين زيارت كه اوّل آن «اَلسَّلامُ عَلي أَوْلِياءِ اللهِ وَأَصْفِيائِهِ...» مي باشد، ودر فصل اوّل اين كتاب به عنوان زيارت جامعه اوّل قرار داده شده، در زيارت همه مرقدهاي متبرّكه جايز است، و پس از پايان آن بسيار بر محمَّد و آل محمَّد صلوات مي فرستي، وبراي خود ومؤمنين ومؤمنات به هر نحو كه بخواهي دعا مي كني.

بخش سوّم: اماكن متبركه مكّه مكرّمه

اماكن متبركه مكّه مكرّمه

مركز جهاني اهل بيت عليه السلام

حدود حرم:

اطراف مكّه معظّمه، محدوده اي به عنوان حرم در نظر گرفته شده است، وحرم از هر جانب مكّه عبارت از آن حدّي است كه نمي شود بدون احرام از آن حدّ گذشت، وخداوند متعال آن حدّ را محلّ امن براي انسان و حيوان و گياهان قرار داده است. محدوده حرم از اين قرار مي باشد:

1. از جانب شمال مسجد تنعيم است، كه در راه مدينه و حدود شش كيلومتر تا مسجدالحرام فاصله دارد.

2. از جانب جنوب محلّ اِضائَه لِبْن است، كه سر راه يمن وفاصله آن تا مسجدالحرام حدود دوازده كيلومتر مي باشد.

3. از جانب شرق

ص: 939

جعرانه است كه سر راه طائف قرار گرفته، ورسول اكرم(صلي الله عليه وآله) از اين حدّ براي عمره مُحرم شدند.

4 از جانب غرب منطقه حُدَيبيّه (شُمَيسي) مي باشد، كه در كنار راه سابق جدّه، و محل بيعت رضوان است.

حرم در فقه داراي احكامي است كه حجّاج و واردين به اين سرزمين بايد بدان توجّه نمايند، ودر كتب فقهيه و مناسك ذكر شده است.

برخي از مساجد شهر مكّه

در شهر مكّه علاوه بر مسجد الحرام مساجد تاريخي زيادي وجود دارد، كه از آن جمله است:

1. مسجد جِنّ، كه نزديك بازار معروف به ابوسفيان است، و محلّ نزول سوره مباركه جنّ بر پيامبر عظيم الشّأن مي باشد، و سزاوار است در آن دو ركعت نماز تحيّت خوانده شود.

2. مسجد الرّايه، كه بعد از فتح مكّه رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) دستور دادند آنجا پرچم پيروزي را به پا داشتند، وبه اين مناسبت آن جا مسجدي ساخته اند به نام مسجد الرّايه.

مسجد الحرام وخصوصيات كعبه

مسجد الحرام مسجدي است بسيار با عظمت كه در فضيلت و شرافت بي نظير مي باشد، يك نماز در آن برابري مي كند با صد هزار نماز در مساجد ديگر، پس بايستي وقت را غنيمت شمرده واز فضيلت هاي معنوي مسجدالحرام حدّاكثر بهره را بُرد.

كعبه در وسط مسجد الحرام قرار دارد با بنايي ساده ومكعب شكل، به ارتفاع حدود 15 متر.

وچون كعبه را مي بيني بگو: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي عَظَّمَكِ وَشَرَّفَكِ وَجَعَلَكِ مَثابَه لِلنّاسِ وَأَمْناً مُبارَكاً وَهُديً لِلْعالَمِينَ».

اركان كعبه

ركن شرقي: كه حجر الأسود در آن منصوب است.

ركن عراقي يا شمالي، بعد از در كعبه قرار دارد.

ركن غربي: در طواف از حِجر اسماعيل

ص: 940

كه مي گذري به آن مي رسي.

ركن جنوبي: كه به نام ركن يماني معروف است، بعد از ركن غربي ومحاذي ركن شرقي است، امام صادق(عليه السلام) فرمود:

ركن يماني در ورود ما به بهشت مي باشد.(مجمع البيان، ج1، ص478، ركن يماني در ورود ما به بهشت مي باشد 1)

حَجَر الأسود: سنگ سياه رنگ بيضي شكلي است كه در ركن شرقي كعبه قرار دارد، و به دست حضرت اِبراهيم(عليه السلام) نصب گرديده است. ارتفاع آن از سطح زمين يك متر ونيم مي باشد.

مُلْتَزَم: نزديك ركن يماني مقابل در كعبه مي باشد و آنجا جاي دعا و استغفار است. ومستحبّ است انسان خود را به آنجا چسبانده، واين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ، وَهذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ...».

واز خدا طلب آمرزش نمايد.

مُسْتَجار: همان ملتزم است و آن مكاني است كه گناهكاران بدان جا پناه مي برند.

ناودان رحمت: بالاي كعبه در طرف حِجر اسماعيل قرار گرفته، وآنجا محلّ نزول رحمت وجاي تضرّع واستغفار است.

حَطِيم: محلّي است كه بين درب كعبه وحجر الأسود قرار دارد، وحطيم ناميده اند چون در اين جا مردم تلاش مي كنند تا استلام حجر نموده وبه يكديگر فشار مي آورند.

وبرخي گفته اند حطيم نام ديوار منحني نيم دايره اي است كه حِجر اسماعيل را محصور نموده، وما بين دو زاويه شمالي وغربي خانه كعبه به ارتفاع 31/1 متر وعرض 52/1 متر از بالا و 44/1 متر از پايين قرار دارد، وفاصله نهايي ديوار حِجر اسماعيل (حطيم) تا ديوار خانه از قسمت وسط حدود ده متر است.

حِجر اسماعيل:

بنايي است به شكل نيم دايره

ص: 941

با ديواري به ارتفاع يك متر و 30 سانتيمتر كه در جانب شمالي كعبه قرار دارد، و قبر حضرت اسمعيل و هاجر، مادر آن حضرت در آن جا مي باشد، وبنابر بعض روايات قبور جمعي از انبيا(عليهم السلام) هم در آن جا است.

مقام ابراهيم:

محلي است در نزديك كعبه، به فاصله حدود 13 متر، داراي گنبدي كوچك كه با شيشه احاطه شده، و در آن سنگي قرار دارد، كه گفته مي شود حضرت ابراهيم خليل عليه السّلام بر آن ايستاده، ومردم را به حجّ خدا دعوت كرده است، واثر پاهاي مباركش در آن پيدا مي باشد، حجاج محترم نماز طواف خود را پشت اين مقام بجاي مي آورند.

زمزم

نام چاه آبي است كه خداوند به لطف خود در زير پاي حضرت اسماعيل جاري ساخت، و در طول تاريخ و پيش آمد حوادث، بارها مرمَّت ولايروبي گرديده، وفعلاً آب آن نيز مورد استفاده حُجّاج بيت الله الحرام قرار مي گيرد، و آب آن مورد توجّه خاصّ نبيّ اكرم(صلي الله عليه وآله) بوده است، و در طول تاريخ اسلام مؤمنين بدان تبرّك مي جسته اند. آب زمزم، مبارك و موجب شفاست.

رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مدينه آب زمزم را درخواست مي فرمودند. ودر روايت وارد شده: وقتي از آب زمزم نوشيدي، بگو:

«اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً وَرِزْقاً واسِعاً وَشِفاءاً مِنْ كُلِّ داء وَسُقْم».

نوشيدن آب زمزم بعد از نماز طواف مستحب است.

صفا و مروه

صفا در سمت جنوب شرقي ومروه در سمت شمال شرقي كعبه قرار دارند.

منظره صفا ومروه بسيار زيبا و باشكوه مي باشد، ومستحب است مردها قريب هفتاد متر از سعي را به طور «هَرْوَلَه»

ص: 942

حركت كنند، كه حدود آن با رنگ وچراغ سبز مشخّص گرديده است.

شِعب ابي طالب

شعب ابي طالب در شمال شرقي مسجدالحرام و در نزديكي صفا ومروه واقع شده، و محلّ ولادت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و فاطمه زهرا(عليها السلام) است. خاندان بني هاشم و عبدالمطلب در همين مكان زندگي مي كرده اند و پس از بعثت توسط مشركان حدود سه سال محاصره اقتصادي شدند. طبق نقل مورّخين

عده اي از سران قريش در دارالندوه گرد آمدند و عهدنامه اي تنظيم و پيمان بستند كه نسبت به فرزندان عبدالمطلب سختگيري وآنها را تحريم اقتصادي وتحت اذيت و آزار قرار دهند، سرانجام بعد از گذشت سه سال از اين پيمان پنج نفر از مشركين پشيمان شده وعهدنامه را پاره كردند.

محلّ ولادت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)

در نزديكي صفا و مروه مي داني است كه در آنجا كتابخانه اي به نام «مكتبه مكّه المكرّمه» واقع شده، در اين بقعه نور عالم تاب نبيّ اكرم(صلي الله عليه وآله) بر جهانيان تابيد، ودر همين محل مدّتي در كنار مادرش آمنه زندگي نمود. حجّاج محترم اين دعا را در اين مكان مقدّس مي خوانند:

«اَللّهُمَّ بِجاهِ نَبِيِّكَ الْمُصْطَفي، وَرَسُولِكَ الْمُرْتَضي، وَأَمِينِكَ عَلي وَحْيِ السَّماءِ، طَهِّرْ قُلُوبَنا مِنْ كُلِّ وَصْف يُباعِدُنا عَنْ مُشاهَدَتِكَ وَمَحَبَّتِكَ، وَأَمِتْنَا عَلي مُوالاه أَوْلِيائِكَ، وَمُعاداه أَعْدائِكَ، وَالشَّوْقِ إِلي لِقائِكَ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَوْدَعْتُ فِي هذَا الْمَحَلِّ الشَّرِيفِ مِنْ يَوْمِنا هذا إِلي يَوْمِ الْقِيامَه خالِصاً مُخْلِصاً، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».

غار حِرا

جبل النور، اسم كوهي است در داخل شهر مكه، و در

آن غاري مي باشد به نام غارِ حِرا كه رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) قبل از

ص: 943

بعثت در آن به تفكّر و عبادت خداوند مي پرداخت، و در هر فرصتي به سوي آن مي شتافت، تا اينكه در 27 رجب، جبرئيل بر آن حضرت نازل شد، وبا آوردن آيات سوره علق " اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ " آن حضرت به نبوّت مبعوث شد. مناسب است اگر موفّق به ديدن غار حرا شدي، با خواندن دو ركعت نماز وخواندن زيارت آن حضرت از راه دور ياد زحمات طاقت فرساي رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) را گرامي داري.

كوه ثَوْر

كوهي است كه در پايين شهر مكّه، تقريباً در دو فرسخي مسجدالحرام واقع شده، در آن كوه غاري است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در وقت مهاجرت به جانب مدينه در آن پنهان شدند، و اين كوه را جبل الثّور ناميده اند، از آن جهت كه ثور بن عبد مناف زماني در آن نزول كرده است.

مرحوم شيخ انصاري(رحمه الله) در مناسك اين دعا را براي كوه ثور نقل كرده، كه به قصد رجاء مي خواني:

«اَللّهُمَّ بِجاهِ مُحَمَّد وَأَمِينِهِ وَصِدِّيقِهِ يَسِّرْ اُمُورَنا، وَاشْرَحْ صُدُورَنا، وَنَوِّرْ قُلُوبَنا، وَاخْتِمْ بِالْخَيْرِ اُمُورَنا، اَللّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ سِرِّي وَعَلانِيَتِي فَاقْبَلْ مَعْذِرَتِي، وَتَعْلَمُ حاجَتِي وَتَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي ذُنُوبِي، فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَوْدَعْتُ فِي هذَا الْمَحَلِّ الشَّرِيفِ مِنْ يَوْمِنا هذا إِلي يَوْمِ الْقِيامَه خالِصاً مُخْلِصاً، أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».

عَرَفات

سرزمين عرفات بيابان وسيع وهمواري است كه در شمال مكّه در مسافت حدود 21 كيلومتري واقع شده است، واز حدّ حرم خارج است.

عرفات سرزميني است كه آدم و حوّا(عليهما السلام) بعد از جدايي طولاني،

ص: 944

در اين سرزمين به يكديگر رسيدند، ونسبت به هم آشنا وعارف گرديدند.

عرفات سرزميني است كه آدم در اين سرزمين اعتراف به گناه خويش كرده است.

عرفات سرزميني است كه دعا در آن مستجاب است، كوه عرفات را «جبل الرّحمه» مي گويند، وامام حسين(عليه السلام) دعاي معروف عرفه را در كنار همين كوه خواندند.

وقوف در عرفات از اركان حج مي باشد، و مستحبّات و دعاهاي مربوط به آن قبلاً گذشت.

مُزدَلفه (مشعرالحرام)

از انتهاي مأزَمَين در سمت عرفات تا وادي مُحَسِّر در سمت مِني، مُزدلفه يا مَشعرالحرام ناميده شده است، در سال هاي اخير حدود مشعرالحرام علامت گذاري شده. وقوف به مشعر در شب دهم ذي حجّه بين الطّلوعين از اركان حج مي باشد، مستحبّات و ادعيه مربوط به مشعر قبلاً بيان شد.

مِنا

منا، سرزميني است ميان وادي مُحَسِّر و جمره عقبه كه جزو حرم مي باشد، و در فاصله كمي در جانب شرقي بين مكّه و مشعرالحرام قرار دارد. از جمره عقبه كه حدّ نهايي مكّه است تا وادي محسّر در طرف مُزدلفه، منا است، وطول آن حدود «3600 متر» مي باشد.

يكي از جهاتي كه اين جا را منا گفته اند آن است كه جبرئيل امين در اين حصار به حضرت ابراهيم گفت از خدا تمنّا و درخواست كن.

مسجد خَيفْ

از مساجد بسيار باعظمت است و در منا قرار دارد.

رمي جمرات، قرباني، حلق يا تقصير وبيتوته شب يازدهم ودوازدهم، ودر بعض موارد شب سيزدهم ذي حجه از اعمالي است كه بايد در منا انجام شود. اعمال مستحبّ منا ومسجد خَيفْ قبلاً گذشت.

بخش چهارم: اماكن مقدّسه بين راه مكّه ومدينه

اماكن مقدّسه بين راه مكّه ومدينه

پايان بخش اين قسمت يادي از اماكن ومَشاهد مقدّسه اي است كه

ص: 945

در مسير راه مكّه ومدينه وجود دارد، مانند:

قبر عبدالله بن عبّاس در وادي طائف، قبر ميمونه همسر رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) در سَرَف واقع در دو فرسخي مكه، قبر حوّا در جدّه، وآمنه در اَبواء، مسجد غدير خم در نزديكي جُحفه با فاصله سه ميل يا دو ميل از جُحفه، و قبور شهدا بدر در بدر، ومدفن عبدالله بن الحارث بن عبدالمطلب كه در مراجعه از جنگ بدر در اثر زخم هاي زيادي شهيد شد، و در «رَوحاء» 17 كيلومتري مدينه به خاك سپرده شد.

مناسب است در خاتمه كتاب درباره برخي از آنها بطور خلاصه مطالبي را يادآور شويم:

مسجد غدير خم:

غدير خم در سه ميلي جُحفه و به روايت ديگر در دو ميلي آن واقع شده است.

مرحوم شيخ صدوق در «فقيه» از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده كه نماز در مسجد غدير خم مستحبّ است.

اَبواء

اَبواء، نام قريه اي است در سيزده ميلي ميقات جُحفه، كه مادر رسول خدا جناب آمنه بنت وهب پس از زيارت قبر همسرش عبدالله در مدينه، ومراجعت به سوي مكه در آن قريه مريض شد واز دنيا رفت، و در آن محل به خاك سپرده شد.

زيارت آمنه بنت وهب مادرگرامي حضرت رسول(صلي الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الطّاهِرَه الْمُطَهَّرَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ خَصَّهَا اللهُ بِأَعْلَي الشَّرَفِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ سَطَعَ مِنْ جَبِينِها نُورُ سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ، فَأَضاءَتْ بِهِ الاَْرْضُ وَالسَّماءُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ نَزَلَتْ لاَِجْلِهَا الْمَلائِكَةُ، وَضُرِبَتْ لَها حُجُبُ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ نَزَلَتْ لِخِدْمَتِهَا الْحُورُ الْعِينُ، وَسَقَيْنَها مِنْ شَرابِ الْجَنَّةِ، وَبَشَّرْنَها بِوِلادَه خَيْرِ الاَْنْبِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ حَبِيبِ اللهِ، فَهَنِيئاً لَكِ بِما آتَاكِ اللهُ

ص: 946

مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلي رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

بَدر

در رمضان سال دوّم هجري، جنگ بدر كبري در آنجا به وقوع پيوست كه در جريان آن چهارده تن از اصحاب

آن حضرت به شهادت رسيدند، در زيارت آن شهدا مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي أَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّها الشُّهَداءُ الْمُؤْمِنُونَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ الاِْيمانِ وَالتَّوْحِيدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ دِينِ اللهِ وَأَنْصارَ رَسُولِهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ، أَشْهَدُ أَنَّ اللهَ قَدِ اخْتارَكُمْ لِدِينِهِ وَاصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَنَصَرْتُمْ لِدِينِ اللهِ وَسُنَّه رَسُولِهِ، وَجُدْتُمْ بِأَنْفُسِكُمْ دُونَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَجَزاكُمُ اللهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَأَهْلِهِ أَفْضَلَ الْجَزاءِ، وَعَرَّفَنا فِي مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَمَوْضِعِ إِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ، وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ حِزْبُ اللهِ، وَأَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللهَ، وَأَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ الْفائِزِينَ، اَلَّذِينَ هُمْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَه اللهِ وَالْمَلائِكَه وَالنّاسِ أَجْمَعِينَ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَه اللهِ وَ بَرَكاتُهُ».

ربذه

«ربذه» در فاصله حدود 200 كيلومتري شمال شرقي مدينه در كوه هاي حجاز غربي، بر خط طولي 41-18 و خط عرضي 24-40 قراردارد. نزديك ترين راه براي رسيدن به آن، از راه قصيم به مدينه است كه حدود 70 كيلومتر از مدينه فاصله دارد.(ميقات حج، ش48، ربذه كجاست؟ سيد علي قاضي عسكر) جناب ابوذر غفاري و جمعي از صحابه در آن جا مدفون مي باشند.ومستحبّ است ابوذر

ص: 947

را به اين عبارات زيارت كنيد:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبا ذَرِّ الْغِفارِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ قالَ فِي حَقِّهِ رَسُولُ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: ما أَقَلَّتِ الْغَبْراءُ وَلا أَظَلَّتِ الْخَضْراءُ عَلي ذِي لَهْجَه أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ نَطَقَ بِالْحَقِّ، وَلَمْ يَخَفْ فِي اللهِ لَوْمَه لائِم، وَلا ظُلْمَ ظالِم، أَتَيْتُكَ زائِراً شاكِراً لِبَلائِكَ فِي الاِْسْلامِ، فَأَسْأَلُ اللهَ الَّذِي خَصَّكَ بِصِدْقِ اللَّهجَه وَالْخُشُونَه في ذاتِ اللهِ وَمُتابَعَه الْخَيِّرِينَ الْفاضِلِينَ أَنْ يُحْيِيَنِي حَياتَكَ، وَيُمِيتَنِي مَماتَكَ، وَيَحْشُرَنِي مَحْشَرَكَ، عَلي إِنْكارِ ما أَنْكَرْتَ، وَمُنابَذَه مَنْ نابَذْتَ، جَمَعَ اللهُ بَيْنَنا وَبَيْنَكَ وَبَيْنَ رَسُولِهِ وَآلِهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ فِي مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِهِ، وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

اعمال و ادعيه مدينه منوره

آداب سفر

آداب و ادعيه سفر

مركز تحقيقات حج

آداب و ادعيه سفر بسيار است، و ما در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1 وصيّت: مستحب است انسان قبل از شروع به سفر وصيّت كند، خصوصاً نسبت به حقوق واجبه و اداي دُيون. در روايات اهل بيت(عليهم السلام) نيز درباره وصيّت كردن به ويژه براي كسي كه قصد سفر دارد، تأكيد زيادي شده است.

2 آگاه نمودن برادران ديني وآشنايان: از پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) روايت شده كه فرمودند: از حقوق مسلمان بر برادر ديني خود، يكي اين است كه هرگاه خواست سفر كند آنان را مطّلع سازد، و او بر برادران ايماني حق دارد كه پس از مراجعت به ديدارش بيايند.

3 دعاي سفر: مجلسي در تحفه الزائر مي فرمايد: مستحب است كه پيش از مسافرت غسل كند، و بگويد:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّه إِلاّ بِاللهِ وَعَلي

ص: 948

مِلَّه رَسُولِ اللهِ وَالصّادِقِينَ عَنِ اللهِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ. اَللّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ قَلْبِي وَاشْرَحْ بِهِ صَدْرِي وَنَوِّرْ بِهِ قَبْرِي. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي نُوراً وَطَهُوراً وَحِرْزاً وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَآفَه وَعاهَه وَسُوء مِمّا أَخافُ وَأَحْذَرُ، وَطَهِّرْ قَلْبِيوَجَوارِحِي وَعِظامِي وَدَمِي وَشَعْرِي وَبَشَرِي وَمُخِّي وَعَصَبِي وَما أَقَلَّتِ الاَْرْضُ مِنِّي. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي شاهِداً يَوْمَ حاجَتِي وَفَقْرِي وَفاقَتِي إِلَيْكَ يا رَبَّ الْعالَمِينَ، " إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ "».

4 خانواده خود را جمع كند و دو ركعت (و بنابر قولي چهار ركعت) نمازبگزارد، در ركعت اوّل حمد و سوره توحيد و در ركعت دوّم حمد و سوره قدر را بخواند، و بعد از نماز تسبيحات حضرت زهراء(عليها السلام) را بگويد و از خداوند طلب خير كند به اين كيفيت كه بگويد: «أَسْتَخِيرُ اللهَ بِرَحْمَتِهِ خِيَرَه فِي عافِيَة»، و آيه الكرسي را بخواند، و حمد و ثناي الهي را بجا آورد، و صلوات و تحيّات بر حضرت رسول و آل او بفرستد، و بگويد:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ الْيَوْمَ نَفْسِي وَأَهْلِي وَمالِي وَوُلْدِي وَمَنْ كانَ مِنِّي بِسَبِيلِ الاِْيمانِ الشّاهِدَ مِنْهُمْ وَالْغائِبَ. اَللّهُمَّ احْفَظْنا بِحِفْظِ الاِْيمانِ وَاحْفَظْ عَلَيْنا. اَللّهُمَّ اجْمَعْنا فِي رَحْمَتِكَ وَلا تَسْلُبْنا فَضْلَكَ إِنّا إِلَيْكَ راغِبُونَ. اَللّهُمَّ إِنّا نَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثاءِ السَّفَرِ وَكَآبَه الْمُنْقَلَبِ وَسُوءِ الْمَنْظَرِ فِي الاَْهْلِ وَالْمالِ وَالْوَلَدِ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ هذَا التَّوَجُّهَ طَلَباًلِمَرْضاتِكَ وَتَقَرُّباًإِلَيْكَ، اَللّهُمَّ فَبَلِّغْنِي ما أُؤَمِّلُهُ وَأَرْجُوهُ فِيكَ وَفِي أَوْلِيائِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

و اگر خواست بگويد:

«اَللّهُمَّ إِنِّي خَرَجْتُ فِي وَجْهِي هذا بِلا ثِقَه مِنِّي لِغَيْرِكَ، وَلا رَجاء يَأْوِي بِي إِلاّ إِلَيْكَ، وَلا قُوَّه اَتَّكِلُ عَلَيْها، وَلا حِيلَه اَلْجَأُ إِلَيْها إِلاّ طَلَبَ رِضاكَ وَابْتِغاءَ رَحْمَتِكَ وَتَعَرُّضاً

ص: 949

لِثَوابِكَ وَسُكُوناً إِلي حُسْنِ عائِدَتِكَ، وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِما سَبَقَ لِي فِي عِلْمِكَ فِي وَجْهِي مِمّا أُحِبُّ وَأَكْرَهُ. اَللّهُمَّ فَاصْرِفْ عَنِّي مَقادِيرَ كُلِّ بَلاء وَمَقْضِيَّ كُلِّ لاَْواء، وَابْسُطْ عَلَيَّ كَنَفاً مِنْ رَحْمَتِكَ وَلُطْفًا مِنْ عَفْوِكَ وَحِرْزاً مِنْ حِفْظِكَ وَسَعَه مِنْ رِزْقِكَ وَتَماماً مِنْ نِعْمَتِكَ وَجِماعاً مِنْ مُعافاتِكَ، وَوَفِّقْ لِي يارَبِّ فِيهِ جَمِيعَ قَضائِكَ عَلي مُوافَقَه هَوايَ وَحَقِيقَه أَمَلِي، وَادْفَعْ عَنِّي ما أَحْذَرُ وَما لا أَحْذَرُ

عَلي نَفْسِي مِمّا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، وَاجْعَلْ ذلِكَ خَيْراً لِي لاِخِرَتِي وَدُنْيايَ مَعَ ما أَسْأَلُكَ أَنْ تَخْلُفَنِي فِيمَنْ خَلَّفْتُ وَرائِي مِنْ وُلْدِي وَأَهْلِي وَمالِي وَإِخْوانِي وَجَمِيعِ حُزانَتِي بِأَفْضَلِ ما تَخْلُفُ فِيهِ غائِباً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَحْصِينِ كُلِّ عَوْرَه وَحِفْظِ كُلِّ مَضِيعَه وَتَمامِ كُلِّ نِعْمَه وَدِفاعِ كُلِّ سَيِّئَه وَكِفايَه كُلِّ مَحْذُور وَصَرْفِ كُلِّ مَكْرُوه وَكَمالِ ما تَجْمَعُ لِي بِهِ الرِّضا وَالسُّرُورَ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، ثُمَّ ارْزُقْنِي ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَطاعَتَكَ وَعِبادَتَكَ حَتّي تَرْضي وَبَعْدَ الرِّضا. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ الْيَوْمَ دِينِي وَنَفْسِي وَمالِي وَأَهْلِي وَذُرِّيَّتِي وَجَمِيعَ إِخْوانِي. اَللّهُمَّ احْفَظِ الشّاهِدَ مِنّا وَالْغائِبَ. اَللّهُمَّ احْفَظْنا وَاحْفَظْ عَلَيْنا. اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فِي جِوارِكَ وَلا تَسْلُبْنا نِعْمَتَكَ وَلا تُغَيِّرْ ما بِنا مِنْ نِعْمَه وَعافِيَه وَفَضْل».

5 روايت شده كه مسافر پيش از سفر، سوره حمد و " قُل أَعوذُ بِرَبِّ النّاس " و " قُل أَعوذُ بِرَبِّ الفَلَق " و آيه الكُرسي و سوره " إِنّا أَنزَلناهُ فِي لَيلَه القَدْرِ " و آيات 191 تا 194 سوره آل عمران را كه از اين قرار است بخواند:

" إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ لاَيات لاُِولِي الاَْلْبابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِياماً وَقُعُوداً وَعَلي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ

ص: 950

فَقِنا عَذابَ النّارِ * رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَما لِلظّالِمِينَ مِنْ أَنْصار * رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلاِْيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَكَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَتَوَفَّنا مَعَ الاَْبْرارِ * رَبَّنا وَآتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِكَ وَلاتُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَه إِنَّكَ لاتُخْلِفُ الْمِيعاد ".

سپس بگويد:

«اَللّهُمَّ بِكَ يَصُولُ الصّائِلُ وَبِقُدْرَتِكَ يَطُولُ الطّائِلُ وَلاحَوْلَ لِكُلِّ ذِي حَوْل إِلاّ بِكَ وَلاقُوَّه يَمْتَلِدُها ذُو قُوَّه إِلاّ مِنْكَ، أَسْأَلُكَ بِصَفْوَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ بَرِيَّتِكَ مُحَمَّد نَبِيِّكَ وَعِتْرَتِهِ وَسُلالَتِهِ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمُ السَّلامُ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَعَلَيْهِمْ، وَاكْفِنِي شَرَّ هذَا الْيَوْمِ وَضُرَّهُ، وَارْزُقْنِي خَيْرَهُ ويُمْنَهُ، وَاقْضِ لِي فِي مُتَصَرِّفاتِي بِحُسْنِ الْعاقِبَه وَبُلُوغِ الْمَحَبَّه وَالظَّفَرِ بِالاُْمْنِيَّه وَكِفايَه الطّاغِيَه الْغَوِيَّه وَكُلِّ ذِي قُدْرَه لِي عَلي اَذِيَّة، حَتّي اَكُونَ فِي جُنَّه وَعِصْمَه مِنْ كُلِّ بَلاء وَنِقْمَة، وَأَبْدِلْنِي فِيهِ مِنَ الْمَخاوِفِ أَمْناً وَمِنَ الْعَوائِقِ فِيهِ يُسْراً، حَتّي لايَصُدَّنِي صادٌّ عَنِ الْمُرادِ وَلايَحُلَّ بِي طارِقٌ مِنْ اَذَي الْعِبادِ، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ، وَالاُْمُورُ إِلَيْكَ تَصِيرُ، يامَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَالسَّمِيعُ الْبَصِيرُ».

6 سپس با خانواده وداع كند، و بر درِ خانه بايستد، و تسبيح حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) را بگويد، وسوره حمد و آيه الكرسي را از جلو و از طرف راست و چپ بخواند، و بگويد:

«اَللّهُمَّ إِلَيْكَوَجَّهْتُ وَجْهِي وَعَلَيْكَ خَلَّفْتُ أَهْلِي وَمالِي وَما خَوَّلْتَنِي وَقَدْ وَثِقْتُ بِكَ، فَلا تُخَيِّبْنِي يا مَنْ لايُخَيِّبُ مَنْ أَرادَهُ وَلا يُضَيِّعُ مَنْ حَفِظَهُ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وآلِهِ وَاحْفَظْنِي فِيما غِبْتُ عَنْهُ وَلاتَكِلْنِي إِلي نَفْسِي يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ بَلِّغْنِي ما تَوَجَّهْتُ لَهُ وَسَبِّبْ لِيَ الْمُرادَ وَسَخِّرْ لِي عِبادَكَ وَبِلادَكَ وَارْزُقْنِي زِيارَه نَبِيِّكَ وَوَلِيِّكَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَالاَْئِمَّه مِنْ وُلْدِهِ وَجَمِيعِ أَهْلِ

ص: 951

بَيْتِهِ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمُ السَّلامُ، وَمُدَّنِي مِنْكَ بِالْمَعُونَه فِي جَمِيعِ أَحْوالِي، وَلاتَكِلْنِي إِلي نَفْسِي وَلا إِلي غَيْرِي فَأَكِلَّ وَأَعْطَبَ، وَزَوِّدْنِي التَّقْوي، وَاغْفِرْلِي فِي الاْخِرَه وَالاُْولي. اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي أَوْجَهَ مَنْ تَوَجَّهَ إِلَيْكَ».

و باز مي گويي:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ، تَوَكَّلْتُ عَلَي اللهِ وَاسْتَعَنْتُ بِاللهِ وَاَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَي اللهِ وَفَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَي اللهِ رَهْبَه مِنَ اللهِ وَرَغْبَه إِلَي اللهِ وَلامَلْجَأَ وَلامَنْجا وَلا مَفَرَّ مِنَ اللهِ إِلاّ إِلَي اللهِ، رَبِّ آمَنْتُ بِكِتابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَ وَبِنَبِيِّكَ الَّذِي أَرْسَلْتَ لاَِنَّهُ لايَأْتِي بِالْخَيْرِ إِلهِي إِلاّ أَنْتَ، وَلا يَصْرِفُ السُّوءَ إِلاّ أَنْتَ، عَزَّ جارُكَ وَجَلَّ ثَناؤُكَ وَتَقَدَّسَتْ أَسْماؤُكَ وَعَظُمَتْ آلاؤُكَ وَلا إِلهَ غَيْرُكَ».

روايت شده: «هر كس هنگام صبح اين دعا را بخواند و از خانه بيرون رود، تا شام بلايي به او نرسد تا به خانه برگردد، و اگر شام شود و اين دعا را بخواند، بلايي به او نرسد تا صبح به منزل خود بازگردد.»(بحار، ج76، ص241)

7 پس از آن سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» را يازده مرتبه، و سوره «إِنّا أَنْزَلْناهُ» و «آيه الكرسي» و سوره «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ» و «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» را بخواند، و بعد دست بر بدن خود بكشد، و در لحظه سوار شدن به وسيله نقليه بگويد: " سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنِينَ " (زخرف: 13)، پس هفت مرتبه بگويد: «سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ للهِِ وَلا إِلهَ إِلاَّ اللهُ».

8 قبل از مسافرت صدقه دهد به هرچه ممكن باشد. «روايت شده: مردي از اصحاب امام باقر(عليه السلام) هنگامي كه اراده سفر كرد، خدمت آن حضرت آمد تا خداحافظي كند، حضرت به او فرمود: پدرم عليّ بن الحسين(عليهما السلام) هرگاه آهنگ

ص: 952

سفر مي كرد، سلامتي خود را با صدقه دادن از خداوند مي خريد، و چون از سفر به سلامت مراجعت مي كرد، خدا را شكر كرده و صدقه مي داد.(بحار، ج76، ص231؛ ج9، ص233)»

بعد از دادن صدقه بگويد:

«اَللّهُمَّ إِنِّي اشْتَرَيْتُ بِهذِهِ الصَّدَقَه سَلامَتِي وَسَلامَه سَفَرِي وَما مَعِي، فَسَلِّمْنِي وَسَلِّمْ ما مَعِي وَبَلِّغْنِي وَبَلِّغْ ما مَعِي بِبَلاغِكَ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ».

پس بگويد:

«لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ الْحَلِيمُ الْكَرِيمُ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ، سُبْحانَ اللهِ رَبِّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَرَبِّ الاَْرَضِينَ السَّبْعِ وَما فِيهِنَّ وَما بَيْنَهُنَّ وَرَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ، وَسَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، وَصَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ. اَللّهُمَّ كُنْ لِي جاراً مِنْ كُلِّ جَبّار عَنِيد وَمِنْ كُلِّ شَيْطان مَرِيد، بِسْمِ اللهِ دَخَلْتُ وَبِسْمِ اللهِ خَرَجْتُ. اَللّهُمَّ إِنِّي اُقَدِّمُ بَيْنَ يَدَيْ نِسْيانِي وَعَجَلَتِي بِسْمِ اللهِ وَما شاءَ اللهُ فِي سَفَرِي هذا ذَكَرْتُهُ أَمْ نَسَيْتُهُ. اَللّهُمَّ أَنْتَ الْمُسْتَعانُ عَلَي الاُْمُورِ كُلِّها وَأَنْتَ الصّاحِبُ فِي السَّفَرِ وَالْخَلِيفَه فِي الاَْهْلِ. اَللّهُمَّ هَوِّنْ عَلَيْنا سَفَرَنا وَاطْوِ لَنَاالاَْرْضَ وَسَيِّرْنا فِيها بِطاعَتِكَ وَطاعَه رَسُولِكَ. اَللّهُمَّ أَصْلِحْ لَنا ظَهْرَنا وَبارِكْ لَنا فِيما رَزَقْتَنا وَقِنا عَذابَ النّارِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثاءِ السَّفَرِ وَكَآبَه الْمُنْقَلَبِ وَسُوءِ الْمَنْظَرِ فِي الاَْهْلِ وَالْمالِ وَالْوَلَدِ. اَللّهُمَّ أَنْتَ عَضُدِي وَناصِرِي. اَللّهُمَّ اقْطَعْ عَنِّي بُعْدَهُ وَمَشَقَّتَهُ وَاصْحَبْنِي فِيهِ وَاخْلُفْنِي فِي أَهْلِي بِخَيْر وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّه إِلاّ بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ».

و هنگامي كه سوار بر وسيله نقليه شد، بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدانا لِلاِْسْلامِ وَمَنَّ عَلَيْنا بِمُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، " سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَإِنّا إِلي رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ "، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ أَنْتَ الْحامِلُ عَلَي الظَّهْرِ

ص: 953

وَالْمُسْتَعانُ عَلَي الاَْمْرِ، اَللّهُمَّ بَلِّغْنا بَلاغاً يَبْلُغُ إِلي خَيْرِ بَلاغ وَيَبْلُغُ إِلي مَغْفِرَتِكَ وَرِضْوانِكَ. اَللّهُمَّ لا طَيْرَ إِلاّ طَيْرُكَ وَلا خَيْرَ إِلاّ خَيْرُكَ وَلاحافِظَ غَيْرُكَ».

9 ازامام صادق(عليه السلام) منقول است كسي كه در سفر هر شب آيه الكرسي را بخواند، خود و آنچه با اوست سالم بماند.(مكارم الاخلاق، ص266؛ بحار، ج76، ص252)

10 در سفر اين دعا را بخواند تا در امان پروردگار باشد:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَمِنَ اللهِ وَإِلَي اللهِ وَفِي سَبِيلِ اللهِ. اَللّهُمَّ إِلَيْكَ أَسْلَمْتُ نَفْسِي، وَإِلَيْكَ وَجَّهْتُ وَجْهِي، وَإِلَيْكَ فَوَّضْتُ أَمْرِي، فَاحْفَظْنِي بِحِفْظِ الاِْيمانِ مِنْ بَيْنِ يَدَيَّ وَمِنْ خَلْفِي وَعَنْ يَمِينِي وَعَنْ شِمالِي وَمِنْ فَوقِي وَمِنْ تَحْتِي وَادْفَعْ عَنِّي بِحَوْلِكَ وَقُوَّتِكَ، فَإِنَّهُ لاحَوْلَ وَلاقُوَّه إِلاّ بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ».

11 بر زائران محترم سزاوار است بيش از ديگران

به اخلاص در اعمال و مراقبت از حدود الهي اهتمام

داشته باشند، زيرا گذشته از اينكه به مهماني پروردگار مي روند، و مهمان بايد رضايت صاحب خانه را فراهم

آورد، طبق حديث شريف: «كُونُوا لَنا زَيْناً وَلا تَكُونُوا عَلَيْنا شَيْناً»، (وسائل الشيعه، ج12، ص8) بايد آيينه تمام نماي اسلام ناب محمّدي باشند، و لازم است مراقب اعمال خود بوده، و به نمازهاي واجب در اوّل وقت اهتمام بيشتري دهند، در جماعات برادران اهل سنّت شركت كنند، تا از ثواب جماعت بهره مند شوند، و خداي نخواسته نبايد بعضي افراد ناآگاه كاري كنند كه در شأن يك زائر ايراني نبوده و موجب نفرت ديگران گردد، و در نتيجه اعمال صالحه سايرين را هم تحت الشُّعاع قرار دهد. خداوند به همه ما توفيق دهد تا بتوانيم به وظايف ديني خود عمل نماييم و آنگونه باشيم كه

ص: 954

خداوند فرموده است.

12 در سفر تأكيد شده كه مسافر بعد از هر نماز، سي مرتبه بگويد: «سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ».

13 اخلاق حسنه و كمك به يكديگر: در سفر لازم است به همراهان كمك كرده، و در انجام كارها پيشقدم بوده، و از برآوردن احتياجات ديگران روگردان نباشد، تا خداوند متعال او را از گرفتاري هاي دنيا و آخرت نجات دهد، در حديث آمده است: در سفر، بدترين افراد آن كسي است كه بتواند به ديگران كمك نمايد ولي كوتاهي كند و منتظر كمك ديگران باشد. هم چنين اكيداً سفارش شده كه با دوستان و همراهان، با اخلاق خوب وخوش، برخورد نموده و به آنان كمك نماييم، وبه ويژه در مشكلات و سختي ها صبور و بردبار باشيم.

فصل اوّل: ادعيه و زيارات

ادعيه و زيارات مشتركه

تعقيبات مشتركه نمازهاي روزانه»:

از مصباح شيخ طوسي(رحمه الله) و غيره نقل شده هرگاه سلام نماز را دادي، سه مرتبه اَللهُ أَكْبَر بگو، و در هر يك دست ها را تا محاذي گوش ها بلند كن و سپس بگو:

«لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ إِلهاً واحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَلا نَعْبُدُ إِلاّ إِيّاهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، رَبُّنا وَرَبُّ آباءِنَا الاَْوَّلِينَ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ، أَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَأَعَزَّ جُنْدَهُ، وَهَزَمَ الاَْحْزابَ وَحْدَهُ، فَلَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَيُمِيتُ وَيُحْيِي، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ».

پس بگو:

«أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَاَتُوبُ إِلَيْهِ».

آنگاه بگو:

«اَللّهُمَّ اهْدِنِي مِنْ عِنْدِكَ، وَاَفِضْ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ، وَانْشُرْ

ص: 955

عَلَيَّ مِنْ رَحْمَتِكَ، وَأَنْزِلْ عَلَيَّ مِنْ بَرَكاتِكَ، سُبْحانَكَ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اِغْفِرْ لِي ذُنُوبِي كُلَّها جَمِيعاً، فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ كُلَّها جَمِيعاً إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ كُلِّ خَيْر أَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ كُلِّ شَرّ أَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ عافِيَتَكَ فِي أُمُورِي كُلِّها، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ خِزْيِ الدُّنْيا وَعَذابِ الاْخِرَةِ، وَأَعُوذُ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ وَعِزَّتِكَ الَّتِي لا تُرامُ وَقُدْرَتِكَ الَّتِي لا يَمْتَنِعُ مِنْها شَيْءٌ مِنْ شَرِّ الدُّنْيا وَالاْخِرَه وَمِنْ شَرِّ الاَْوْجاعِ كُلِّها وَمِنْ شَرِّ كُلِّ دابَّه أَنْتَ آخِذٌ بِناصِيَتِها، إِنَّ رَبِّي عَلي صِراط مُسْتَقِيم، وَلاحَوْلَ وَلا قُوَّه إِلاّ بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ، تَوَكَّلْتُ عَلَي الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيراً».

پس تسبيح حضرت زهرا(عليها السلام) را مي گويي، و پيش از آنكه از جاي خود حركت كني ده مرتبه بگو: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، إِلهاً واحِداً أَحَداً

فَرْداً صَمَداً لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَه وَلا وَلَداً».

و براي اين تهليل، به خصوص در تعقيب نماز صبح و شام و هنگام طلوع و غروب آفتاب، فضيلت بسيار وارد شده است، پس مي گويي:

«سُبْحانَ اللهِ كُلَّما سَبَّحَ اللهَ شَيْءٌ وَكَما يُحِبُّ اللهُ أَنْ يُسَبَّحَ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِي لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ كُلَّما حَمِدَ اللهَ شَيْءٌ وَكَما يُحِبُّ اللهُ أَنْ يُحْمَدَ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِي لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ، وَلا إِلهَ إِلاَّ اللهُ كُلَّما هَلَّلَ اللهَ شَيْءٌ وَكَما يُحِبُّ اللهُ أَنْ يُهَلَّلَ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِي لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ، وَاللهُ أَكْبَرُ كُلَّما كَبَّرَ اللهَ

ص: 956

شَيْءٌ وَكَما يُحِبُّ اللهُ أَنْ يُكَبَّرَ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِي لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ، سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ عَلي كُلِّ نِعْمَه أَنْعَمَ بِها عَلَيَّ وَعَلي كُلِّ أَحَد مِنْ خَلْقِهِ مِمَّنْ كانَ أَوْ يَكُونُ إِلي يَوْمِ الْقِيامةِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِ ما أَرْجُو وَخَيْرِ ما لا أَرْجُو، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ ما أَحْذَرُ وَمِنْ شَرِّ ما لا أَحْذَرُ».

پس مي خواني سوره حمد و آيه الكرسي " وَشَهِدَ اللهُ {وآيه " قُلِ اللّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ " و آيه سخره (و آن سه آيه است از سوره اعراف كه اوّل آن " إِنَّ رَبَّكُمُ اللهُ " و آخر آن " مِنَ الْمُحْسِنِينَ " است، پس سه مرتبه مي گويي:

سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّه عَمّا يَصِفُونَ وَسَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِين ".

سپس سه مرتبه مي گويي:

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاجْعَلْ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَمَخْرَجاً وَارْزُقْنِي مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَمِنْ حَيْثُ لا أَحْتَسِبُ».

واين دعايي است كه جبرئيل تعليم حضرت يوسف) عليه السلام) كرد هنگامي كه در زندان بود، پس محاسن خود را به دست گير، و كف دست چپ را به آسمان گرفته، هفت مرتبه بگو:

«يا رَبَّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَ آلِ مُحَمَّد».

به همان حال سه مرتبه بگو:

«يا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْحَمْنِي وَأَجِرْنِي مِنَ النّارِ».

پس مي خواني دوازده مرتبه " قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ " را و مي گويي:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَكْنُونِ الْمَخْزُونِ الطّاهِرِ الطُّهْرِ الْمُبارَكِ، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ

ص: 957

الْعَظِيمِ وَسُلْطانِكَ الْقَدِيمِ، يا واهِبَ الْعَطايا وَيا مُطْلِقَ الاُْساري وَيا فَكّاكَ الرِّقابِ مِنَ النّارِ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تُعْتِقَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَأَنْ تُخْرِجَنِي مِنَ الدُّنْيا سالِماً وَتُدْخِلَنِي الْجَنَّه آمِناً، وَأَنْ تَجْعَلَ دُعائِي اَوَّلَهُ فَلاحاً وَأَوْسَطَهُ نَجاحاً وَآخِرَهُ صَلاحاً، إِنَّكَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُيُوبِ».

و در صحيفه علويّه است كه در تعقيب هر فريضه بخوان:

«يا مَنْ لا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْع، يا مَنْ لا يُغَلِّطُهُ السّائِلُونَ يا مَنْ لا يُبْرِمُهُ اِلْحاحُ الْمُلِحِّينَ، أَذِقْنِي بَرْدَ عَفْوِكَ وَحَلاوَه رَحْمَتِكَ وَمَغْفِرَتِكَ».

و نيز مي گويي:

«إِلهِي هذِهِ صَلاتِي صَلَّيْتُها لا لِحاجَه مِنْكَ إِلَيْها وَلا رَغْبَه مِنْكَ فِيها إِلاّ تَعْظِيماً وَطاعَه وَإِجابَه لَكَ إِلي ما أَمَرْتَنِي بِهِ، إِنْ كانَ فِيهاخَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُكُوعِها أَوْ سُجُودِها فَلا تُؤاخِذْنِي وَتَفَضَّلْ عَلَيَّ بِالْقَبُولِ وَالْغُفْرانِ بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

و نيز بعد از هر نماز اين دعا را كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي تقويت حافظه تعليم اميرالمؤمنين (عليه السلام) نمود، مي خواني:

«سُبْحانَ مَنْ لا يَعْتَدِي عَلي أَهْلِ مَمْلَكَتِهِ، سُبْحانَ مَنْ لا يَأْخُذُ أَهْلَ الاَْرْضِ بِأَلْوانِ الْعَذابِ، سُبْحانَ الرَّءُوفِ الرَّحِيمِ، اَللّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِي قَلْبِي نُوراً وَبَصَراً وَفَهْماً وَعِلْماً، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».

و در البلد الأمين است كه سه مرتبه بعد از هر نماز بگو:

«اُعِيذُ نَفْسِي وَدِينِي وَأَهْلِي وَمالِي وَوُلْدِي وإِخْوانِي فِي دِينِي وَما رَزَقَنِي رَبِّي وَخَواتِيمِ عَمَلِي وَمَنْ يَعْنِينِي أَمْرُهُ بِاللهِ الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذِي " لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ "، وَ " بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غاسِق إِذا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفّاثاتِ فِي الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حاسِد إِذا حَسَدَ

ص: 958

"، وَ " بِرَبِّ النّاسِ مَلِكِ النّاسِ إِلهِ النّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النّاسِ مِنَ الْجِنَّه وَالنّاسِ "».

و از شيخ شهيد نقل شده است كه حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) فرموده: هر كس بخواهد خدا او را در قيامت بر اعمال بدش مطّلع نگرداند و ديوان گناهانش نگشايد، بعد از هر نماز اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَكَ أَرْجي مِنْ عَمَلِي، وَإِنَّ رَحْمَتَكَ أَوْسَعُ مِنْ ذَنْبِي. اَللّهُمَّ إِنْ كانَ ذَنْبِي عِنْدَكَ عَظِيماً فَعَفْوُكَ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبِي. اَللّهُمَّ إِنْ لَمْ اَكُنْ أَهْلاً تَرْحَمَنِي فَرَحْمَتُكَ أَهْلٌ أَنْ تَبْلُغَنِي وَتَسَعَنِي، لآنها وَسِعَتْ كُلَّ شَيء بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

و از ابن بابويه(رحمه الله) نقل شده است كه فرموده: چون از تسبيح حضرت فاطمه(عليها السلام) فارغ شوي، بگو:

«اَللّهُمَّ أَنْتَ السَّلامُ، وَمِنْكَ السَّلامُ، وَلَكَ السَّلامُ، وَإِلَيْكَ يَعُودُ السَّلامُ، " سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّه عَمّا يَصِفُونَ، وَسَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ "، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَي الاَْئِمَّه الْهادِينَ الْمَهْدِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلي جَمِيعِ أَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلي عِبادِ اللهِ الصّالِحِينَ، اَلسَّلامُ عَلي عَلِيّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَي الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّه مِنَ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ، اَلسَّلامُ عَلي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ باقِرِ عِلْمِ النَّبِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلي جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدالصّادِقِ، اَلسَّلامُ عَلي مُوسَي بْنِ جَعْفَر الْكاظِمِ، اَلسَّلامُ عَلي عَلِيِّ بْنِ مُوسَي الرِّضا، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ الْجَوادِ، اَلسَّلامُ عَلي عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّد الْهادِي، اَلسَّلامُ عَلَي الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ الزَّكِيِّ الْعَسْكَرِيِّ، اَلسَّلامُ عَلَي الْحُجَّه بْنِ الْحَسَنِ الْقائِمِ الْمَهْدِيّ، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ».

پس هر حاجت كه داري از خدا

ص: 959

بخواه. شيخ كفعمي فرموده: بعد از هر نماز مي گويي:

«رَضِيتُ بِاللهِ رَبّاً، وَبِالاِْسْلامِ دِيناً، وَبِمُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ نَبِيّاً وَبِعَلِيّ إِماماً وَبِالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَعِلِيّ وَمُحَمَّد

وَجَعْفَر وَمُوسي وَعَلِيّ وَمُحَمَّدوَعَلِيّ وَالْحَسَنِ وَمُحَمَّد الْخَلَفِ الصّالِحِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ أَئِمَّه وَسادَه وَقادَةً، بِهِمْ أَتَوَلّي وَمِنْ أَعْدائِهِمْ أَتَبَرَّأُ».

پس سه مرتبه بگو:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْعَفْوَ وَالْعافِيَه وَالْمُعافاه فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ».

دعاي كميل

اين دعا از دعاهاي معروفي است كه حضرت علي(عليه السلام) آن را به «كميل بن زياد» كه از اصحاب خاصّ وي بود تعليم داد. نيايشي عاشقانه و عارفانه است كه بنده اي به درگاه خداي غفّار انجام مي دهد، و از پروردگار، رحمت و بخشايش مي طلبد.

علامه مجلسي(رحمه الله) آن را از بهترين دعاها شمرده است.

اين دعا در شب هاي نيمه شعبان و در هر شب جمعه خوانده مي شود، و براي ايمني از گزند دشمنان و افزايش روزي و آمرزش گناهان مفيد است.

دعاي ندبه

اين دعاي شريف، از معروف ترين دعاهاي معتبر شيعه است، و مضامين بلند و مفاهيم والايي دارد، و نجوايي است كه يك مسلمان منتظر، به ياد آن امام غايب از نظر، به درگاه خداوندي عرضه مي كند. مروري بر اعتقادات و باورهاي شيعه نسبت به فضايل اهل بيت ونويد آمدن حضرت مهدي عجّل الله تعالي فرجه الشّريف و اصلاح جهان و گسترش عدل در سايه حكومت جهاني آن دادگستر موعود است، و مستحب است كه در چهار عيد، يعني روز هاي عيد فطر، قربان، غدير، و جمعه خوانده شود.

شيخ بزرگوار محمد بن مشهدي در كتاب «مزار» خود كه از مدارك كتاب «بحار» علامه مجلسي است و سيد بن طاوس در

ص: 960

كتاب «مصباح الزائر» و ميرداماد در كتاب «الأيام الأربعة» و ديگران روايت كرده اند كه امام صادق(عليه السلام) دعاي ندبه را در روز عيد غدير، فطر، قربان و جمعه قرائت مي فرمود.

دعاي سمات

دعاي سمات كه به دعاي شبّور هم معروف است محتوايي اعتقادي و تاريخي دارد، و با اشاره به نامهاي پروردگار و شگفتي هاي خلقت خدا و قدرت بي نظير او كه در بعثت پيامبران و معجزه ها آشكار مي شد، و با يادي ازحضرت موسي، حضرت ابراهيم، حضرت يعقوب، حضرت اسحاق، و حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله)، و حوادث مربوط به پيامبران الهي، خداوند را به همه مقدّسات سوگند مي دهد، و مغفرت و رحمت او را مي طلبد.

اين دعا در «مصباح» شيخ طوسي و «جمال الأسبوع» سيّد ابن طاووس وكتاب هاي كفعمي از«محمّدبن عثمان عمري» كه يكي از نوّاب چهارگانه حضرت مهدي عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف بود از امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) روايت شده، و مستحب است اين دعا را در ساعات آخر روز جمعه بخوانند. بيشتر علماي گذشته بر خواندن اين دعا مواظبت مي كردند.

دعاي توسّل

حاجتها را بايد از خداوند خواست، امّا براي برآورده شدن آنها بايد كساني را كه مقرّب درگاه خدايند، وسيله قرار داد، و خدا را به حق و مقام و منزلت آنان قسم داد، و آنان را شفيع ساخت. اين كار «توسّل» نام دارد. مرحوم علامه مجلسي نقل مي فرمايد: دعاي توسل را محمّد بن بابويه از معصوم(عليه السلام) روايت كرده و گفته است: در هيچ امري اين دعا را نخواندم، مگر آن كه به زودي اثر اجابت آن را يافتم.

دعاي رفع گرفتاري

مرحوم شيخ

ص: 961

كفعمي در بلدالأمين دعايي از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) روايت كرده كه هر ملهوف و مكروب و محزون و گرفتار و ترساني آنرا بخواند، حقّ تعالي او را فرج كرامت فرمايد، و آن دعا اين است:

«يا عِمادَ مَنْ لاعِمادَ لَهُ، وَيا ذُخْرَ مَنْ لاذُخْرَ لَهُ، وَيا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ، وَيا حِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ، وَيا غِياثَ مَنْ لاغِياثَ لَهُ، وَيا كَنْزَ مَنْ لا كَنْزَ لَهُ، وَيا عِزَّ مَنْ لا عِزَّ لَهُ، يا كَرِيمَ الْعَفْوِ، يا حَسَنَ التَّجاوُزِ، يا عَوْنَ الضُّعَفاءِ، يا كَنْزَ الْفُقَراءِ، يا عَظِيمَ الرَّجاءِ، يا مُنْقِذَ الْغَرْقي، يا مُنْجِيَ الْهَلْكي، يا مُحْسِنُ يا مُجْمِلُ يا مُنْعِمُ يا مُفْضِلُ، أَنْتَ الَّذِي سَجَدَ لَكَ سَوادُ اللَّيْلِ وَنُورُ النَّهارِ وَضَوْءُ الْقَمَرِ وَشُعاعُ الشَّمْسِ وَحَفِيفُ الشَّجَرِ وَدَوِيُّ الْماءِ، يا اَللهُ يا اَللهُ يا اَللهُ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَحْدَكَ لاشَرِيكَ لَكَ، يا رَبّاهُ يا اَللهُ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَافْعَلْ بِنا ما أَنْتَ أَهْلُهُ».

پس هر چه حاجت داري طلب كن.

دعاي فَرَج

مرحوم كفعمي در كتاب «مصباح» دعايي نقل كرده و فرموده است: اين دعا را امام هادي(عليه السلام) به «يَسَع بن حمزه قمي» تعليم داد، و فرمود كه آل محمّد(صلي الله عليه وآله) هنگام پيش آمدن بلاها و مواجهه با دشمنان و خوف از خطر و فقر اين دعا را مي خوانند، و براي ايمني مفيد مي باشد. و اين دعا، از دعاهاي صحيفه سجّاديه است:

«يا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكارِهِ، وَيا مَنْ يُفْثَأُ بِهِ حَدُّالشَّدائِدِ، وَيا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلي رَوْحِ الْفَرَجِ، ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعابُ، وَتَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الاَْسْبابُ، وَجَري بِقُدْرَتِكَ الْقَضاءُ، وَمَضَتْ عَلي إِرادَتِكَ الاَْشْياءُ، فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ،

ص: 962

وَبِاِرادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ، أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمّاتِ، وَأَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمّاتِ، لا يَنْدَفِعُ مِنْها إِلاّ ما دَفَعْتَ، وَلا يَنْكَشِفُ مِنْها إِلاّ ما كَشَفْتَ، وَقَدْ نَزَلَ بِي يا رَبِّ ما قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَاَلَمَّ بِي ما قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ، وَبِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ، وَبِسُلْطانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ، فَلا مُصْدِرَ لِما أَوْرَدْتَ، وَلا صارِفَ لِما وَجَّهْتَ، وَلا فاتِحَ لِما أَغْلَقْتَ، وَلا مُغْلِقَ لِما فَتَحْتَ، وَلا مُيَسِّرَ لِما عَسَّرْتَ، وَلا ناصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ، فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ، وَافْتَحْ لِي يا رَبِّ بابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَاكْسِرْ عَنِّي سُلْطانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وأَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيما شَكَوْتُ، وَأَذِقْنِي حَلاوَه الصُّنْعِ فِيما سَأَلْتُ، وَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَه وَفَرَجاً هَنِيئاً، وَاجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً، وَلا تَشْغَلْنِي بِالاْهْتِمامِ عَنْ تَعاهُدِ فُرُوضِكَ وَاسْتِعْمالِ سُنَّتِكَ، فَقَدْ ضِقْتُ لِما نَزَلَ بِي يا رَبِّ ذَرْعاً، وَامْتَلاَْتُ بِحَمْلِ ما حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَأَنْتَ الْقادِرُ عَلي كَشْفِ ما مُنِيتُ بِهِ، وَدَفْعِ ما وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذلِكَ وَإِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ وَذَا الْمَنِّ الْكَرِيمِ، فَأَنْتَ قادِرٌ ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ».

دعاي سريع الإجابه

مرحوم كفعمي در «مصباح» دعايي از حضرت امام موسي كاظم(عليه السلام) نقل كرده، و فرموده است: اين دعا منزلتي عظيم دارد، و زود به اجابت مي رسد. متن دعا چنين است:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَطَعْتُكَ فِي أَحَبِّ الاَْشْياءِ إِلَيْكَ وَهُوَ التَّوْحِيدُ، وَلَمْ أَعْصِكَ فِي أَبْغَضِ الاَْشْياءِ إِلَيْكَ وَهُوَ الْكُفْرُ، فَاغْفِرْ لِي ما بَيْنَهُما يا مَنْ إِلَيْهِ مَفَرِّي، آمِنِّي مِمّا فَزِعْتُ مِنْهُ إِلَيْكَ. اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الْكَثِيرَ مِنْ مَعاصِيكَ، وَاقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ مِنْ طاعَتِكَ، يا عُدَّتِي دُونَ الْعُدَدِ، ويا رَجائِي وَالْمُعْتَمَدَ، وَيا كَهْفِي وَالسَّنَدَ، وَيا واحِدُ يا أَحَدُ، يا قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ، اَللهُ الصَّمَدُ، لَمْ

ص: 963

يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مَنِ اصْطَفَيْتَهُمْ مِنْ خَلْقِكَ، وَلَمْ تَجْعَلْ فِي خَلْقِكَ مِثْلَهُمْ أَحَداً، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ، وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالْوَحْدانِيَّه الْكُبْري، وَالْمُحَمَّدِيَّه الْبَيْضاءَ، وَالْعَلَوِيَّه الْعُلْيا، وَبِجَمِيعِ مَا احْتَجَجْتَ بِهِ عَلي عِبادِكَ، وَبِالاِْسْمِ الَّذِي حَجَبْتَهُ عَنْ خَلْقِكَ، فَلَمْ يَخْرُجْ مِنْكَ إِلاّ إِلَيْكَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ، وَاجْعَلْ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَمَخْرَجاً، وَارْزُقْنِي مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَمِنْ حَيْثُ لا أَحْتَسِبُ، إِنَّكَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِساب».

دعاي حضرت مهدي صلوات اللّه عليه

«اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِيقَ الطّاعَةِ، وَبُعْدَ الْمَعْصِيَةِ، وَصِدْقَ النِّيَّةِ، وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ، وَأَكْرِمْنا بِالْهُدي وَالاِْسْتِقامَةِ، وَسَدِّدْ أَلْسِنَتَنا بِالصَّوابِ وَالْحِكْمَةِ، وَامْلاَْ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ، وَطَهِّرْ بُطُونَنا مِنَ الْحَرامِ وَالشُّبْهَةِ، وَاكْفُفْ اَيْدِيَنا عَنِ الظُّلْمِ وَالسَّرِقَةِ، وَاغْضُضْ أَبْصارَنا عَنِ الْفُجُورِ وَالْخِيانَةِ، وَاسْدُدْ أَسْماعَنا عَنِ اللَّغْوِ وَالْغِيبَةِ، وَتَفَضَّلْ عَلي عُلَمائِنا بِالزُّهْدِ وَالنَّصِيحَةِ، وَعَلَي الْمُتَعَلِّمِينَ بِالْجُهْدِ وَالرَّغْبَةِ، وَعَلَي الْمُسْتَمِعِينَ بِالاِْتِّباعِ وَالْمَوْعِظَةِ، وَعَلي مَرْضَي الْمُسْلِمِينَ بِالشِّفاءِ وَالرّاحَةِ، وَعَلي مَوْتاهُمْ بِالرَّأْفَه وَالرَّحْمَةِ، وَعَلي مَشايِخِنا بِالْوَقارِ وَالسَّكِينَةِ، وَعَلَي الشَّبابِ بِالاِْنابَه وَالتَّوْبَةِ، وَعَلَي النِّساءِ بِالْحَياءِ وَالْعِفَّةِ، وَعَلَي الاَْغْنِياءِ بِالتَّواضُعِ وَالسَّعَةِ، وَعَلَي الْفُقَراءِ بِالصَّبْرِ وَالْقَناعَةِ، وَعَلَي الْغُزاه بِالنَّصْرِ وَالْغَلَبَةِ، وَعَلَي الأُسَراءِ بِالْخَلاصِ وَالرّاحَةِ، وَعَلَي الاُْمَراءِ بِالْعَدْلِ وَالشَّفَقَةِ، وَعَلَي الرَّعِيَّه بِالاِْنْصافِ وَحُسْنِ السِّيرَةِ، وَبارِكْ لِلْحُجّاجِ وَالزُّوّارِ فِي الزّادِ وَالنَّفَقَةِ، وَاقْضِ ما أَوْجَبْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ، بِفَضْلِكَ وَرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

مناجات شعبانيّه

دعايي است سرشار از مضامين عرفاني و بلند، و اين دعا از «ابن خالويه» روايت شده است. وي گفته است: اين مناجات حضرت اميرالمؤمنين و ديگر امامان معصوم(عليهم السلام) بوده، و آنان بر خواندن اين دعا در ماه شعبان مداومت مي كردند. و بدين جهت بزرگان دين، مانند حضرت امام خميني(قدس سره) به اين مناجات علاقه

ص: 964

خاصي داشتند.

خواندن اين مناجات، با مفاهيم عاليه اي كه دارد براي هر وقتي كه انسان حضور قلب و توجّه داشته باشد مناسب است.

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاسْمَعْ دُعائِي إِذا دَعَوْتُكَ وَاسْمَعْ نِدائِي إِذا نادَيْتُكَ، وَأَقْبِلْ عَلَيَّ إِذا ناجَيْتُكَ، فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ، وَوَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ، مُسْتَكِيناً] مِسْكِيْناً [لَكَ مُتَضَرِّعاً إِلَيْكَ، راجِياً لِمالَدَيْكَ ثَوابِي، وَتَعْلَمُ مافِي نَفْسِي، وَتَخْبُرُ حاجَتِي، وَتَعْرِفُ ضَمِيرِي، وَلا يَخْفي عَلَيْكَ أَمْرُ مُنْقَلَبِي وَمَثْوايَ، وَما اُرِيدُ أَنْ اُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِي وَأَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتِي، وَأَرْجُوهُ لِعاقِبَه أَمْرِي، وَقَدْ جَرَتْ مَقادِيرُكَ عَلَيَّ ياسَيِّدِي فِيما يَكُونُ مِنِّي إِلي آخِرِ عُمُرِي مِنْ سَرِيرَتِي وَعَلانِيَتِي، وَبِيَدِكَ لا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيادَتِي وَنَقْصِي وَنَفْعِي وَضَرِّي، إِلهِي إِنْ حَرَمْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْزُقُنِي، وَإِنْ خَذَلْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُنِي، إِلهِي أَعُوذُ بِكَ مِنْ غَضَبِكَ وَحُلُولِ سَخَطِكَ، إِلهِي إِنْ كُنْتُ غَيْرَ مُسْتَأْهِل لِرَحْمَتِكَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَيَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ، إِلهِي كَأَنِّي بِنَفْسِي واقِفَه بَيْنَ يَدَيْكَ وَقَدْ أَظَلَّها حُسْنُ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ، فَفَعَلْتَ ما أَنْتَ أَهْلُهُ وَتَغَمَّدْتَنِي بِعَفْوِكَ، إِلهِي إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلي مِنْكَ بِذلِكَ، وَإِنْ كانَ قَدْ دَنا اَجَلِي وَلَمْ يُدْنِنِي مِنْكَ عَمَلِي، فَقَدْ جَعَلْتُ الاِْقْرارَ بِالذَّنْبِ إِلَيْكَ وَسِيلَتِي، إِلهِي قَدْ جُرْتُ عَلي نَفْسِي فِي النَّظَرِ لَها، فَلَهَا الْوَيْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها، إِلهِي لَم يَزَلْ بِرُّكَ عَلَيَّ أَيّامَ حَياتِي، فَلا تَقْطَعْ بِرَّكَ عَنِّي فِي مَماتِي، إِلهِي كَيْفَ آيَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِكَ لِي بَعْدَ مَماتِي، وَأَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِي إِلاَّ الْجَمِيلَ فِي حَياتِي، إِلهِي تَوَلَّ مِنْ أَمْرِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ، وَعُدْ عَلَيَّ بِفَضْلِكَ عَلي مُذْنِب قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ، إِلهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوباً فِي الدُّنْيا، وَأَنَا أَحْوَجُ إِلي سَتْرِها عَلَيَّ مِنْكَ فِي الاُْخْري، إِلهِي قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَيَّ إِذْ

ص: 965

لَمْ تُظْهِرْها لاَِحَد مِنْ عِبادِكَ الصّالِحِينَ، فَلا تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيامَه عَلي رُؤُسِ الاَْشْهادِ، إِلهِي جُودُكَ بَسَطَ أَمَلِي، وَعَفْوُكَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِي، إِلهِي فَسُرَّنِي بِلِقائِكَ يَوْمَ تَقْضِي فِيهِ بَيْنَ عِبادِكَ، إِلهِي اعْتِذارِي إِلَيْكَ اعْتِذارُ مَنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ، فَاقْبَلْ عُذْرِي يا أَكْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَيْهِ الْمُسِيئُونَ، إِلهِي لا تَرُدَّ حاجَتِي وَلا تُخَيِّبْ طَمَعِي، وَلا تَقْطَعْ مِنْكَ رَجائِي وَأَمَلِي، إِلهِي لَوْ أَرَدْتَ هَوانِي لَمْ تَهْدِنِي، وَلَوْ أَرَدْتَ فَضِيحَتِي لَمْ تُعافِنِي، إِلهِي ما اَظُنُّكَ تَرُدُّنِي فِي حاجَه قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي طَلَبِها مِنْكَ، إِلهِي فَلَكَ الْحَمْدُ أَبَداً أَبَداً دائِماً سَرْمَداً، يَزِيدُ وَلا يَبِيدُ كَما تُحِبُّ وَتَرْضي، إِلهِي إِنْ اَخَذْتَنِي بِجُرْمِي اَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ، وَإِنْ اَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي اَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ، وَإِنْ أَدْخَلْتَنِي النّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَها أَنِّي أُحِبُّكَ، إِلهِي إِنْ كانَ صَغُرَ فِي جَنْبِ طاعَتِكَ عَمَلِي، فَقَدْ كَبُرَ فِي جَنْبِ رَجائِكَ أَمَلِي، إِلهِي كَيْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِكَ باِلْخَيْبَه مَحْرُوماً، وَقَدْ كانَ حُسْنُ ظَنِّي بِجُودِكَ أَنْ تَقْلِبَنِي بِالنَّجاه مَرْحُوماً، إِلهِي وَقَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي شِرَّه السَّهْوِ عَنْكَ، وَأَبْلَيْتُ شَبابِي فِي سَكْرَه التَّباعُدِ مِنْكَ، إِلهِي فَلَمْ أَسْتَيْقِظْ أَيّامَ اغْتِرارِي بِكَ وَرُكُونِي إِلي سَبِيلِ سَخَطِكَ، إِلهِي وَأَنَا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ قائِمٌ بَيْنَ يَدَيْكَ، مُتَوَسِّلٌ بِكَرَمِكَ إِلَيْكَ، إِلهِي أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَيْكَ مِمّا كُنْتُ اُواجِهُكَ بِهِ مِنْ قِلَّه اسْتِحْيائِي مِنْ نَظَرِكَ، وَأَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْكَ، اِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِكَرَمِكَ، إِلهِي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ إِلاّ فِي وَقْت اَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِكَ، وَكَما أَرَدْتَ أَنْ أَكُونَ كُنْتُ، فَشَكَرْتُكَ بِإِدْخالِي فِي كَرَمِكَ وَلِتَطْهِيرِ قَلْبِي مِنْ أَوْساخِ الْغَفْلَه عَنْكَ، إِلهِي أُنْظُرْ إِلَيَّ نَظَرَ مَنْ نادَيْتَهُ فَأَجابَكَ، وَاسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِكَ فَأَطاعَكَ، يا قَرِيباً لا يَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ، وَيا جَواداً لا يَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَهُ، إِلهِي هَبْ لِي

ص: 966

قَلْباً يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ، وَلِساناً يُرْفَعُهُ إِلَيْكَ صِدْقُهُ، وَنَظَراً يُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ، إِلهِي إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِكَ غَيْرُ مَجْهُول، وَمَنْ لاذَ بِكَ غَيْرُ مَخْذُول، وَمَنْ أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ غَيْرُ مَمْلُول، إِلهِي إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِكَ لَمُسْتَنِيرٌ، وَإِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِكَ لَمُسْتَجِيرٌ، وَقَدْ لُذْتُ بِكَ يا إِلهِي، فَلا تُخَيِّبْ ظَنِّي مِنْ رَحْمَتِكَ وَلا تَحْجُبْنِي عَنْ رَاْفَتِكَ، إِلهِي اَقِمْنِي فِي أَهْلِ وِلايَتِكَ مُقامَ مَنْ رَجَا الزِّيادَه مِنْ مَحَبَّتِكَ، إِلهِي وَاَلْهِمْنِي وَلَهاً بِذِكْرِكَ إِلي ذِكْرِكَ، وَهِمَّتِي فِي رَوْحِ نَجاحِ أَسْمائِكَ وَمَحَلِّ قُدْسِكَ، إِلهِي بِكَ عَلَيْكَ إِلاّ اَلْحَقْتَنِي بِمَحَلِّ أَهْلِ طاعَتِكَ، وَالْمَثْوَي الصّالِحِ مِنْ مَرْضاتِكَ، فَإِنِّي لا أَقْدِرُ لِنَفْسِي دَفْعاً وَلا أَمْلِكُ لَها نَفْعاً، إِلهِي أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الْمُذْنِبُ وَمَمْلُوكُكَ الْمُنِيبُ، فَلا تَجْعَلْنِي مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ، وَحَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِكَ، إِلهِي هَبْ لِي كَمالَ الاِْنْقِطاعِ إِلَيْكَ، وَأَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيْكَ، حَتّي تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ إِلي مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ، وَتَصِيرَ أَرْواحُنا مُعَلَّقَه بِعِزِّ قُدْسِكَ، إِلهِي وَاجْعَلْنِي مِمَّنْ نادَيْتَهُ فَأَجابَكَ، وَلاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ، فَناجَيْتَهُ سِرّاً وَعَمِلَ لَكَ جَهْراً، إِلهِي لَمْ اُسَلِّطْ عَلي حُسْنِ ظَنِّي قُنُوطَ الاَْياسِ، وَلاَ انْقَطَعَ رَجائِي مِنْ جَمِيلِ كَرَمِكَ، إِلهِي إِنْ كانَتِ الْخَطايا قَدْ أَسْقَطَتْنِي لَدَيْكَ، فَاصْفَحْ عَنِّي بِحُسْنِ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ، إِلهِي إِنْ حَطَّتْنِي الذُّنُوبُ مِنْ مَكارِمِ لُطْفِكَ، فَقَدْ نَبَّهَنِي الْيَقِينُ إِلي كَرَمِ عَطْفِكَ، إِلهِي إِنْ أَنامَتْنِي الْغَفْلَه عَنِ الاِْسْتِعْدادِ لِلِقائِكَ، فَقَدْ نَبَّهَتْنِي الْمَعْرِفَه بِكَرَمِ آلائِكَ، إِلهِي إِنْ دَعانِي إِلَي النّارِ عَظِيمُ عِقابِكَ فَقَدْ دَعانِي إِلَي الْجَنَّه جَزِيلُ ثَوابِكَ، إِلهِي فَلَكَ أَسْأَلُ وَإِلَيْكَ أَبْتَهِلُ وَأَرْغَبُ، وَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ يُدِيمُ ذِكْرَكَ، وَلا يَنْقُضُ عَهْدَكَ، وَلا يَغْفُلُ عَنْ شُكْرِكَ، وَلا يَسْتَخِفُّ بِأَمْرِكَ، إِلهِي وَاَلْحِقْنِي بِنُورِ عِزِّكَ الاَْبْهَجِ، فَأَكُونَ لَكَ

ص: 967

عارِفاً وَعَنْ سِواكَ ُنْحَرِفاً وَمِنْكَ خائِفاً مُراقِباً، يا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، وَصَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّد رَسُولِهِ وَآلِهِ الطّاهِرِينَ وَسَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً».

مناجات امير مؤمنان (عليه السلام)

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ إِلاّ مَنْ أَتَي اللهَ بِقَلْب سَليم، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَومَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلي يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَالاَْقْدامِ، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جاز عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَه وَلَهُمْ سُوءُ الدّارِ، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْس شَيْئاً وَالاَْمْرُ يَومَئِذ لِلّهِ، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ لِكُلِّ امْرِي مِنْهُمْ يَوْمَئِذ شَأْنٌ يُغْنِيهِ، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمَئِذ بِبَنِيهِ وَصاحِبَتِهِ وَاَخِيهِ وَفَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ وَمَنْ فِي الاَْرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ كَلاّ إِنَّها لَظي نَزّاعَه لِلشَّوي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْمَوْلي وَأَنَا الْعَبْدُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْعَبْدَ إِلاَّ الْمَوْلي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْمالِكُ وَأَنَا الْمَمْلُوكُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَمْلُوكَ إِلاَّ الْمالِكُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْعَزِيزُ وَأَنَا الذَّلِيلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الذَّلِيلَ إِلاَّ الْعَزِيزُ، مَوْلايَ يا

مَوْلايَ أَنْتَ الْخالِقُ وَأَنَا الْمَخْلُوقُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ إِلاَّ الْخالِقُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْعَظِيمُ وَأَنَا الْحَقِيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْحَقِيرَ إِلاَّالْعَظِيمُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيْفُ، وَهَلْ يَرْحَمُ الضَّعِيْفَ إِلاَّ الْقَوِيُّ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الغَنِيُّ وَأَنَا الْفَقِيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْفَقِيرَ إِلاَّ الْغَنِيُّ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْمُعْطِي وَأَنَا السَّائِلُ، وَهَلْ يَرْحَمُ السّائِلَ إِلاَّ الْمُعْطِي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْحَيُّ، وَأَنَا الْمَيِّتُ وَهَلْ

ص: 968

يَرْحَمُ الْمَيِّتَ إِلاَّ الْحَيُّ، مَوْلايَ يا

مَوْلايَ أَنْتَ الْباقِي وَأَنَا الْفانِي وَهَلْ يَرْحَمُ الْفانِيَ إِلاَّ الْباقِي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الدّائِمُ وَأَنَا الزّائِلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الزَّائِلَ إِلاَّ الدّائِمُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الرّازِقُ وَأَنَا الْمَرْزُوقُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْزُوقَ إِلاَّ الرّازِقُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْجَوادُ وَأَنَا الْبَخِيلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْبَخِيلَ إِلاَّ الْجَوادُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْمُعافِي وَأَنَا الْمُبْتَلي وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُبْتَلي إِلاَّ الْمُعافِي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْكَبِيرُ وَأَنَا الصَّغِيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الصَّغِيرَ إِلاَّ الْكَبِيرُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْهادِي وَأَنَا الضّالُّ وَهَلْ يَرْحَمُ الضّالَّ إِلاَّ الْهادِي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الرَّحْمانُ وَأَنَا الْمَرْحُومُ وَهَلْ يَرْحَمُ

الْمَرْحُومَ إِلاَّ الرَّحْمانُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ السُّلْطانُ وَأَنَا الْمُمْتَحَنُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُمْتَحَنَ إِلاَّ السُّلْطانُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الدَّلِيلُ وَأَنَا الْمُتَحَيِّرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُتَحَيِّرَ إِلاَّ الدَّلِيلُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْغَفُورُ، وَأَنَا الْمُذْنِبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُذْنِبَ إِلاَّ الْغَفُورُ مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْغالِبُ وَأَنَا الْمَغْلُوبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَغْلُوبَ إِلاَّ الْغالِبُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الرَّبُّ وَأَنَا الْمَرْبُوبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ إِلاَّ الرَّبُّ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْمُتَكَبِّرُ وَأَنَا الْخاشِعُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْخاشِعَ إِلاَّ الْمُتَكَبِّرُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ اِرْحَمْنِي بِرَحْمَتِكَ، وَارْضَ عَنِّي بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ وَفَضْلِكَ يا ذَا

الْجُودِوَالاِْحْسانِوَالطَّوْلِوَالاِْمْتِنانِ بِرَحْمَتِكَ ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

چند مناجات از مناجات خمسه عشر
اشاره

پانزده مناجات از امام زين العابدين(عليه السلام) روايت شده كه مرحوم علاّمه مجلسي در بحار الأنوار فرموده: من اين مناجات را در كتب بعضي از اصحاب ديدم. كه چند نمونه آن را در اينجا ذكر مي كنيم:

مناجات تائبين

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

«إِلهِي اَلْبَسَتْنِي الْخَطايا ثَوْبَ مَذَلَّتِي، وَجَلَّلَنِي التَّباعُدُ مِنْكَ لِباسَ مَسْكَنَتِي، وَأَماتَ قَلْبِي عَظِيمُ جِنايَتِي، فَأَحْيِهِ بِتَوْبَه مِنْكَ يا أَمَلِي وَبُغْيَتِي، وَيا سُؤْلِي وَمُنْيَتِي، فَوَعِزَّتِكَ ما أَجِدُ

ص: 969

لِذُنُوبِي سِواكَ غافِراً، وَلا اَري لِكَسْرِي غَيْرَكَ جابِراً، وَقَدْ خَضَعْتُ بِالاِْنابَه إِلَيْكَ، وَعَنَوْتُ باِلاِْسْتِكانَه لَدَيْكَ، فَاِنْ طَرَدْتَنِي مِنْ بابِكَ فَبِمَنْ اَلُوذُ، وَإِنْ رَدَدْتَنِي عَنْ جَنابِكَ فَبِمَنْ أَعُوذُ، فَوا اَسَفاهُ مِنْ خَجْلَتِي وَافْتِضاحِي، وَوالَهْفاهُ مِنْ سُوءِ عَمَلِي وَ اجْتِراحِي، أَسْأَلُكَ يا غافِرَ الذَّنْبِ الْكَبِيرِ، وَيا جابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِيرِ، أَنْ تَهَبَ لِي مُوبِقاتِ الْجَرائِرِ، وَتَسْتُرَ عَلَيَّ فاضِحاتِ السَّرائِرِ، وَلا تُخْلِنِي فِي مَشْهَدِ الْقِيامَه مِنْ بَرْدِ عَفْوِكَ وَغَفْرِكَ، وَلا تُعْرِنِي مِنْ جَمِيلِ صَفْحِكَ وَسَتْرِكَ، إِلهِي ظَلِّلْ عَلي ذُنُوبِي غَمامَ رَحْمَتِكَ، وَأَرْسِلْ عَلي عُيُوبِي سَحابَ رَأْفَتِكَ، إِلهِي هَلْ يَرْجِعُ الْعَبْدُ الاْبِقُ إِلاّ إِلي مَوْلاهُ، أَمْ هَلْ يُجِيرُهُ مِنْ سَخَطِهِ أَحَدٌ سِواهُ، إِلهِي إِنْ كانَ النَّدَمُ عَلَي الذَّنْبِ تَوْبَه فَإِنِّي وَعِزَّتِكَ مِنَ النّادِمِينَ، وَإِنْ كانَ الاِْسْتِغْفارُ مِنَ الْخَطِيئَه حِطَّه فَإِنِّي لَكَ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ، لَكَ الْعُتْبي حَتّي تَرْضي، إِلهِي بِقُدْرَتِكَ عَلَيَّ تُبْ عَلَيَّ، وَبِحِلْمِكَ عَنِّي اعْفُ عَنِّي، وَبِعِلْمِكَ بِي اِرْفَقْ بِي، إِلهِي أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ لِعِبادِكَ باباً إِلي عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ، فَقُلْتَ تُوبُوا إِلَي اللهِ تَوْبَه نَصُوحاً، فَما عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ، إِلهِي إِنْ كانَ قَبُحَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ، إِلهِي ما أَنَا بِأَوَّلِ مَنْ عَصاكَ فَتُبْتَ عَلَيْهِ وَتَعَرَّضَ لِمَعْرُوفِكَ فَجُدْتَ عَلَيْهِ، يا مُجِيبَ الْمُضْطَرِّ، يا كاشِفَ الضُّرِّ، يا عَظِيمَ الْبِرِّ، يا عَلِيماً بِما فِي السِّرِّ، يا جَمِيلَ السِّتْرِ، اِسْتَشْفَعْتُ بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ إِلَيْكَ، وَتَوَسَّلْتُ بِحَنانِكَ، وَتَرَحُّمِكَ لَدَيْكَ، فَاسْتَجِبْ دُعائِي، وَلا تُخَيِّبْ فِيكَ رَجائِي، وَتَقَبَّلْ تَوْبَتِي، وَكَفِّرْ خَطِيئَتِي، بِمَنِّكَ وَرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

مناجات شاكين

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

«إِلهِي إِلَيْكَ أَشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ اَمّارَةً، وَإِلَي الْخَطِيئَه مُبادِرَةً، وَبِمَعاصِيكَ مُولَعَةً، وَ لِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً، تَسْلُكُ بِي مَسالِكَ الْمَهالِكَ، وَتَجْعَلُنِي عِنْدَكَ أَهْوَنَ هالِك، كَثِيرَه الْعِلَلِ طَوِيلَه الاَْمَلِ، إِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ

ص: 970

تَجْزَعُ، وَإِنْ مَسَّهَا الْخَيْرُ تَمْنَعُ، مَيّالَه إِلَي اللَّعِبِ وَاللَّهوِ، مَمْلُوَّه بِالْغَفْلَه وَالسَّهْوِ، تُسْرِعُ بِي إِلَي الْحَوْبَةِ، وَتُسَوِّفُنِي بِالتَّوْبَةِ، إِلهِي أَشْكُو إِلَيْكَ عَدُوّاً يُضِلُّنِي، وَشَيْطاناً يُغْوِينِي، قَدْ مَلاََ بِالْوَسْواسِ صَدْرِي، وَأَحاطَتْ هَواجِسُهُ بِقَلْبِي، يُعاضِدُ لِيَ الْهَوي، وَيُزَيِّنُ لِي حُبَّ الدُّنْيا، وَيَحُولُ بَيْنِي وَبَيْنَ الطّاعَه وَالزُّلْفي، إِلهِي إِلَيْكَ أَشْكُو قَلْباً قاسِياً، مَعَ الْوَسْواسِ مُتَقَلِّباً، وَبِالرَّيْنِ وَ الطَّبْعِ مُتَلَبِّساً، وَ عَيْناً عَنِ الْبُكاءِ مِنْ خَوْفِكَ جامِدَةً، وَ إِلي ما يَسُرُّها طامِحَةً، إِلهِي لا حَوْلَ لِي وَ لا قُوَّه إِلاّ بِقُدْرَتِكَ، وَلا نَجاه لِي مِنْ مَكارِهِ الدُّنْيا إِلاّ بِعِصْمَتِكَ، فَأَسْأَلُكَ بِبَلاغَه حِكْمَتِكَ، وَنَفاذِ مَشِيَّتِكَ، أَنْ لا تَجْعَلَنِي لِغَيْرِ جُودِكَ مُتَعَرِّضاً، وَلا تُصَيِّرَنِي لِلْفِتَنِ غَرَضاً، وَكُنْ لِي عَلَي الاَْعْداءِ ناصِراً، وَعَلَي الْمَخازِي وَالْعُيُوبِ ساتِراً، وَمِنَ الْبَلايا واقِياً، وَعَنِ الْمَعاصِي عاصِماً، بِرَأْفَتِكَ وَرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

مناجات خائفين

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

«إِلهِي أَتَراكَ بَعْدَ الاِْيمانِ بِكَ تُعَذِّبُنِي، أَمْ بَعْدِ حُبِّي إِيّاكَ تُبَعِّدُنِي، أَمْ مَعَ رَجائِي لِرَحْمَتِكَ وَصَفْحِكَ تَحْرِمُنِي، اَم مَعَ اسْتِجارَتِي بِعَفْوِكَ تُسْلِمُنِي، حاشا لِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ تُخَيِّبَنِي، لَيْتَ شِعْرِي اَلِلشَّقاءِ وَلَدَتْنِي أُمِّي، أَمْ لِلْعَناءِ رَبَّتْنِي، فَلَيْتَها لَمْ تَلِدْنِي وَلَمْ تُرَبِّنِي، وَلَيْتَنِي عَلِمْتُ اَمِنْ أَهْلِ السَّعادَه جَعَلْتَنِي، وَبِقُرْبِكَ وَجِوارِكَ خَصَصْتَنِي، فَتَقَرَّ بِذلِكَ عَيْنِي وَتَطْمَئِنَّ لَهُ نَفْسِي، إِلهِي هَلْ تُسَوِّدُ وُجُوهاً خَرَّتْ ساجِدَه لِعَظَمَتِكَ، أَوْ تُخْرِسُ أَلْسِنَه نَطَقَتْ بِالثَّناءِ عَلي مَجْدِكَ وَجَلالَتِكَ، أَوْ تَطْبَعُ عَلي قُلُوب انْطَوَتْ عَلي مَحَبَّتِكَ، أَوْ تُصِمُّ أَسْماعاً تَلَذَّذَتْ بِسَماعِ ذِكْرِكَ فِي إِرادَتِكَ، أَوْ تَغُلُّ اَكُفّاً رَفَعَتْهَا الاْمالُ إِلَيْكَ رَجاءَ رَأْفَتِكَ، أَوْ تُعاقِبُ أَبْداناً عَمِلَتْ بِطاعَتِكَ حَتّي نَحِلَتْ فِي مُجاهَدَتِكَ، أَوْ تُعَذِّبُ أَرْجُلاً سَعَتْ فِي عِبادَتِكَ، إِلهِي لا تُغْلِقْ عَلي مُوَحِّدِيكَ أَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَلا تَحْجُبْ مُشْتاقِيكَ عَنِ النَّظَرِ إِلي جَمِيلِ رُؤْيَتِكَ، إِلهِي نَفْسٌ أَعْزَزْتَها بِتَوْحِيدِكَ كَيْفَ تُذِلُّها بِمَهانَه هِجْرانِكَ،

ص: 971

وَضَمِيرٌ نْعَقَدَ عَلي مَوَدَّتِكَ كَيْفَ تُحْرِقُهُ بِحَرارَه نِيرانِكَ، إِلهِي أَجِرْنِي مِنْ أَلِيمِ غَضَبِكَ وَعَظِيمِ سَخَطِكَ، يا حَنّانُ يا مَنّانُ، يا رَحِيمُ يا رَحْمانُ، يا جَبّارُ ياقَهّارُ، يا غَفّارُ يا سَتّارُ، نَجِّنِي بِرَحْمَتِكَ مِنْ عَذابِ النّارِ، وَفَضِيحَه الْعارِ، اِذَا امْتازَ الاَْخْيارُ مِنَ الاَْشْرارِ، وَحالَتِ الاَْحْوالُ، وَقَرُبَ الْمُحْسِنُونَ، وَبَعُدَ الْمُسِيئُونَ، " وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْس ما كَسَبَتْ وَهُمْ لايُظْلَمُونَ "».

زيارت اوّل جامعه

اين زيارت در كتب كافي، تهذيب و كامل الزيارات نقل شده است، و در تمام زيارتگاه هاي ائمّه و انبيا واوصيا(عليهم السلام) خوانده مي شود:

«اَلسَّلامُ عَلي أَوْلِياءِ اللهِ وَأَصْفِيائِهِ، اَلسَّلامُ عَلي اُمَناءِ اللهِ وَأَحِبّائِهِ، اَلسَّلامُ عَلي أَنْصارِ اللهِ وَخُلَفائِهِ، اَلسَّلامُ عَلي مَحالِّ مَعْرِفَه اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مَساكِنِ ذِكْرِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُظهِرِي أَمْرِ اللهِ وَنَهْيِهِ، اَلسَّلامُ عَلَي الدُّعاه إِلَي اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَي المُسْتَقِرِّينَ فِي مَرْضاه اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَي الْمُخْلِصِينَ فِي طاعَه اللهِ، السَّلامُ عَلَي الاَْدِلاّءِ عَلَي اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَي الَّذِينَ مَنْ والاهُمْ فَقَدْ والَي اللهَ، وَمَنْ عاداهُمْ فَقَدْ عادَي اللهَ، وَمَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللهَ، وَمَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللهَ، وَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ، وَمَنْ تَخَلّي مِنْهُمْ فَقَدْ تَخَلّي مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاُشْهِدُ اللهَ أَنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَعَلانِيَتِكُمْ، مُفَوِّضٌ فِي ذلِكَ كُلِّهِ إِلَيْكُمْ، لَعَنَ اللهُ عَدُوَّ آلِ مُحَمَّد مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَأَبْرَأُ إِلَي اللهِ مِنْهُمْ، وَصَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ».

زيارت جامعه كبيره

زيارت جامعه، زيارتي است كه به خاطر جامع بودن مطالب و تعبيرها و صفات و خصوصيات امامان (عليهم السلام) كه در آن بيان شده، جامعيّت خاصّي دارد، و مي توان هر يك از امامان و معصومين(عليهم السلام) را با آن زيارت كرد.

نمونه هاي متعدّدي به عنوان زيارت جامعه

ص: 972

در كتاب ها آمده است، كه «زيارت جامعه كبيره» مفصّل تر و جامع تر از همه است، و يك دوره «امام شناسي» به حساب مي آيد. صفات و فضايل و ويژگي هاي ائمّه معصومين(عليهم السلام) در اين زيارت گرد آمده، و كتاب هاي متعدّدي هم در شرح آن نوشته شده است.

زائري كه با معرفت و از روي بصيرت اين زيارت را با توجه به معنايش در كنار قبور ائمّه(عليهم السلام) بخواند، نوعي مرور بر اعتقادات و باورها و تجديد ميثاق با اولياي دين كرده است.

زيارت امين اللّه

يكي از زيارت هاي بسيار معروف و معتبر است كه در كتاب هاي زيارات نقل شده است. مرحوم علامه مجلسي آن را از نظر متن و سند از بهترين زيارات دانسته كه مناسب است در همه حرمها و مزارهاي ائمّه(عليهم السلام) بر آن مداومت شود.

اين زيارت، هم از زيارتهاي مطلقه محسوب مي شود كه در هر وقت مي توان خواند، هم از زيارتهاي مخصوصه روز غديرخم است، و هم از زيارات جامعه اي است كه در همه حرمهاي مقدّس ائمّه(عليهم السلام) خوانده مي شود. محتوايي عرفاني و سراسر شور و اشتياق به قرب الهي دارد. كيفيّت آن چنان است كه به سندهاي معتبر روايت شده از جابر از امام محمّدباقر(عليه السلام) كه امام زين العابدين(عليه السلام) به زيارت اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمد، و نزد قبر آن حضرت ايستاد، و گريست، و گفت:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللهِ فِي أَرْضِهِ وَحُجَّتَهُ عَلي عِبادِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ، أَشْهَدُ أَنَّكَ جاهَدْتَ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَعَمِلْتَ بِكِتابِهِ، وَاتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، حَتّي دَعاكَ اللهُ إِلي جِوارِهِ، فَقَبَضَكَ إِلَيْهِ

ص: 973

بِاخْتِيارِهِ، وَاَلْزَمَ أَعْداءَكَ الْحُجَّه مَعَ ما لَكَ مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَه عَلي جَمِيعِ خَلْقِهِ، اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّه بِقَدَرِكَ، راضِيَه بِقَضائِكَ، مُولَعَه بِذِكْرِكَ وَدُعائِكَ، مُحِبَّه لِصَفْوَه أَوْلِيائِكَ، مَحْبُوبَه فِي أَرْضِكَ وَسَمائِكَ، صابِرَه عَلي نُزُولِ بَلائِكَ، شاكِرَه لِفَواضِلِ نَعْمائِكَ، ذاكِرَه لِسَوابِغِ آلائِكَ، مُشْتاقَه إِلي فَرْحَه لِقائِكَ، مُتَزَوِّدَه التَّقْوي لِيَوْمِ جَزائِكَ، مُسْتَنَّه بِسُنَنِ أَوْلِيائِكَ، مُفارِقَه لاَِخْلاقِ أَعْدائِكَ، مَشْغُولَه عَنِ الدُّنْيا بِحَمْدِكَ وَثَنائِكَ».

پس گونه خود را بر قبر گذاشت و گفت:

«اَللّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ والِهَةٌ، وَسُبُلَ الرّاغِبِينَ إِلَيْكَ شارِعَةٌ، وَأَعْلامَ الْقاصِدِينَ إِلَيْكَ واضِحَةٌ، وَأَفْئِدَه الْعارِفِينَ مِنْكَ فازِعَةٌ، وَأَصْواتَ الدّاعِينَ إِلَيْكَ صاعِدَةٌ، وَأَبْوابَ الاِْجابَه لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ، وَدَعْوَه مَنْ ناجاكَ مُسْتَجابَةٌ، وَتَوْبَه مَنْ أَنابَ إِلَيْكَ مَقْبُولَةٌ، وَعَبْرَه مَنْ بَكي مِنْ خَوْفِكَ مَرْحُومَةٌ، وَالاِْغاثَه لِمَنِ اسْتَغاثَ بِكَ مَوْجُودَةٌ، وَالاِْعانَه لِمَنِ اسْتَعانَ بِكَ مَبْذُولَةٌ، وَعِداتِكَ لِعِبادِكَ مُنْجَزَةٌ، وَزَلَلَ مَنِ اسْتَقالَكَ مُقالَةٌ، وَأَعْمالَ الْعامِلِينَ لَدَيْكَ مَحْفُوظَةٌ، وَأَرْزاقَكَ إِلَي الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْكَ ناِزلَةٌ، وَعَوائِدَ الْمَزِيدِ إِلَيْهِمْ واصِلَةٌ، وَذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرِينَ مَغْفُورَةٌ، وَحَوائِجَ خَلْقِكَ عِنْدَكَ مَقْضِيَّةٌ، وَجَوائِزَ السّائِلِينَ عِنْدَكَ مُوَفَّرَةٌ، وَعَوائِدَ الْمَزِيدِ مُتَواتِرَةٌ، وَمَوائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّةٌ، وَمَناهِلَ الظِّماءِ لَدَيْكَ مُتْرَعَةٌ. اَللّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعائِي، وَاقْبَلْ ثَنائِي، وَاجْمَعْ بَيْنِي وَبَيْنَ أَوْلِيائِي، بِحَقِّ مُحَمَّد وَعَلِيّ وَفاطِمَه وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، إِنَّكَ وَلِيُّ نَعْمائِي وَمُنْتَهي مُنايَ وَغايَه رَجائِي فِي مُنْقَلَبِي وَمَثْوايَ». «أَنْتَ إِلهِي وَسَيِّدِي وَمَوْلايَ، اِغْفِرْ لِي وَ لاَِوْلِيائِنا، وَكُفَّ عَنّا أَعْداءَنا، وَاشْغَلْهُمْ عَنْ اَذانا، وَاَظْهِرْ كَلِمَه الْحَقِّ وَاجْعَلْهَا الْعُلْيا، وَأَدْحِضْ كَلِمَه الْباطِلِ وَاجْعَلْهَاالسُّفْلي، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».

زيارت وارث

زيارت مطلقه امام حسين(عليه السلام) معروف به زيارت وارث اين زيارت معتبر و پرمحتوا، ابراز علاقه و همبستگي با سيدالشّهدا و شهداي ديگر(عليهم السلام) كربلاست، و سلسله نوراني نياكان امام حسين و دودمان رسالت(عليهم السلام) را به ياد مي آورد. و

ص: 974

پيوند زائر را با اهلبيت عصمت تحكيم مي كند. پس چون قصد زيارت امام حسين(عليه السلام) نمودي بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ آدَمَ صَفْوَه اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ نُوح نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ مُوسي كَلِيمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ عِيسي رُوحِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مُحَمَّد حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ مُحَمَّد الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ عَلِيّ الْمُرْتَضي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ فاطِمَه الزَّهْراءَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ خَدِيجَه الْكُبْري، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ، وَآتَيْتَ الزَّكاةَ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَأَطَعْتَ اللهَ وَرَسُولَهُ حَتّي أَتاكَ الْيَقِينُ، فَلَعَنَ اللهُ أُمَّه قَتَلَتْكَ، وَلَعَنَ اللهُ أُمَّه ظَلَمَتْكَ، وَلَعَنَ اللهُ أُمَّه سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ، يا مَوْلايَ ياأَباعَبْدِاللهِ، أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الاَْصْلابِ الشّامِخَه وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّه بِأَنْجاسِها، وَلَمْ تُلْبِسْكَ مِنْ مُدْلَهِمّاتِ ثِيابِها، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعائِمِ الدِّينِ وَأَرْكانِ الْمُؤْمِنِينَ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهادِي الْمَهْدِيُّ، وَأَشْهَدُ أَنَّ الاَْئِمَّه مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَه التَّقْوي، وَأَعْلامُ الْهُدي، وَالْعُرْوَه الْوُثْقي، وَالْحُجَّه عَلي أَهْلِ الدُّنْيا، وَاُشْهِدُ اللهَ وَمَلائِكَتَهُ وَأَنْبِياءَهُ وَرُسُلَهُ، أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِيابِكُمْ مُوقِنٌ، بِشَرائِعِ دِينِي وَخَواتِيمِ عَمَلِي، وَقَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ، وَأَمْرِي لاَِمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكُمْ، وَعَلي أَرْواحِكُمْ، وَعَلي أَجْسادِكُمْ، وَعَلي أَجْسامِكُمْ، وَعَلي شاهِدِكُمْ، وَعَلي غائِبِكُمْ، وَعَلي ظاهِرِكُمْ، وَعَلي باطِنِكُمْ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يا أَباعَبْدِاللهِ، لَقَدْعَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ، وَجَلَّتِ الْمُصِيبَه بِكَ عَلَيْنا وَعَلي جَمِيعِ أَهْلِ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ، فَلَعَنَ اللهُ أُمَّه أَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَهَيَّأَتْ لِقِتالِكَ، يا مَوْلايَ يا أَباعَبْدِاللهِ، قَصَدْتُ حَرَمَكَ وَأَتَيْتُ مَشْهَدَكَ أَسْأَلُ اللهَ بِالشَّأنِ

ص: 975

الَّذِي لَكَ عِنْدَهُ وَبِالْمَحَلِّ الَّذِي لَكَ لَدَيْهِ أَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ». «اَللّهُمَّ إِنِّي صَلَّيْتُ وَرَكَعْتُ وَسَجَدْتُ لَكَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، لاَِنَّ الصلاة وَالرُّكُوعَ وَالسُّجُودَ لا تَكُونُ إِلاّ لَكَ، لاَِنَّكَ أَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَأَبْلِغْهُمْ عَنِّي أَفْضَلَ السَّلامِ وَالتَّحِيَّةِ، وَارْدُدْ عَلَيَّ مِنْهُمُ السَّلامَ. اَللّهُمَّ وَهاتانِ الرَّكْعَتانِ هَدِيَّه مِنِّي إِلي مَوْلايَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ عَلَيْهِمَا السَّلامُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَعَلَيْهِ، وَتَقَبَّلْ مِنِّي، وَاجْزِنِي عَلي ذلِكَ بِأَفْضَلِ أَمَلِي وَرَجائِي فِيكَ وفِي وَلِيِّكَ، يا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ».

آنگاه به قصد زيارت عليّ بن الحسين(عليهما السلام) بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّهِيدُ بْنُ الشَّهِيدِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَظْلُومُ بْنُ الْمَظْلُومِ، لَعَنَ اللهُ أُمَّه قَتَلَتْكَ، وَ لَعَنَ اللهُ أُمَّه ظَلَمَتْكَ، وَ لَعَنَ اللهُ أُمَّه سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ. أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ اللهِ وَ ابْنَ وَلِيِّهِ، لَقَدْ عَظُمَتِ الْمُصِيبَه وَ جَلَّتِ الرَّزِيَّه بِكَ عَلَيْنا وَ عَلي جَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ، فَلَعَنَ اللهُ أُمَّه قَتَلَتْكَ، وَ أَبْرَأُ إِلَي اللهِ وَ إِلَيْكَ مِنْهُمْ».

سپس به نيّت زيارت ديگر شهداي كربلا بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَوْلِياءَ اللهِ وَ أَحِبّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَصْفِياءَ اللهِ وَ اَوِدّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ دِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنصارَ فاطِمَه سَيِّدَه نِساءِ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ أَبِي مُحَمَّد الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ الْوَلِيِّ الزَّكِيِّ النّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ أَبِي عَبْدِاللهِ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَأُمِّي، طِبْتُمْ وَطابَتِ الاَْرْضُ الَّتِي فِيها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً

ص: 976

عَظِيماً، فَيا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ فِي الجِنانِ مَعَ الشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زياره آل يس

مرحوم مجلسي در كتاب بحار الأنوار به نقل از ناحيه مقدّسه چنين آورده است كه هرگاه خواستي به وسيله ما به سوي خداوند تبارك وتعالي و به سوي ما توجه كنيد، بگوييد:

«سَلامٌ عَلي آلِ يس، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَرَبّانِيَّ آياتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللهِ وَدَيّانَ دِينِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَلِيفَه اللهِ وَناصِرَ حَقِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّه اللهِ وَدَلِيلَ إِرادَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا تالِيَ كِتابِ اللهِ وَتَرْجُمانَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ فِي آناءِ لَيْلِكَ وَأَطْرافِ نَهارِكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّه اللهِ فِي أَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ميثاقَ اللهِ الَّذِي اَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذي ضَمِنَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ، وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ، وَالْغَوْثُ وَالرَّحْمَه الْواسِعَه وَعْداً غَيْرَ مَكْذُوب، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْعُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْرَأُ وَتُبَيِّنُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصَلِّي وَتَقْنُتُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ، اَلسَّلامُ

عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصْبِحُ وَتُمْسِي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذا يَغْشي وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الاِْمامُ الْمَأْمُونُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُولُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوامِعِ السَّلام، أُشْهِدُكَ يا مَوْلايَ أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عبْدُهُ وَرَسُولُهُ لا حَبِيبَ إِلاّ هُوَ وَأَهْلُهُ، وَأُشْهِدُكَ يا مَوْلايَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنينَ حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ، وَالْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيّ حُجَّتُهُ، وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدّ حُجَّتُهُ، وَ مُوسَي بْنَ جَعْفَر حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ مُوسي حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيّ حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ

ص: 977

ابْنَ مُحَمَّد حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِيّ حُجَّتُهُ، وَأَشْهَدُأَنَّكَ حُجَّه اللهِ، أَنْتُمُ الاَْوَّلُ وَالاْخِرُ، وَأَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ " لا رَيْبَ فِيها، يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْساً اِيمآنها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي اِيمآنها خَيْراً "، وَأَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَأَنَّ ناكِراً وَنَكِيراًحَقٌّ، وَأَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ، وَالْبَعْثَ حَقٌّ، وَأَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَالْمِرْصادَ حَقٌّ، وَالْمِيزانَ حَقٌّ، وَالْحَشْرَ حَقٌّ، وَالْحِسابَ حَقٌّ، وَالْجَنَّه وَالنَّارَ حَقٌّ، وَالْوَعْدَ وَالْوَعِيدَ بِهِما حَقٌّ، يا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خالَفَكُمْ وَسَعِدَ مَنْ أَطاعَكُمْ، فَاشْهَدْ عَلي ما أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ، وَأَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَرِيءٌ مِنْ عَدُوِّكَ، فَالْحَقُّ ما رَضِيتُمُوهُ، وَالْباطِلُ ما سَخَطْتُمُوهُ، وَالْمَعْرُوفُ ما أَمَرْتُمْ بِهِ، وَالْمُنْكَرُ ما نَهَيْتُمْ عَنْهُ، فَنَفْسِي مُؤْمِنَه بِاللهِ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَبِرَسُولِهِ وَبِأَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَبِكُمْ يا مَوْلايَ اَوَّلِكُمْ وَآخِرِكُمْ، وَنُصْرَتِي مُعَدَّه لَكُمْ، وَمَوَدَّتِي خالِصَه لَكُمْ آمينَ آمينَ».

سپس بگو:

«اَللّهُمَّ اِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد نَبِيِّ رَحْمَتِكَ وَكَلِمَه نُورِكَ، وَأَنْ تَمْلاََ قَلْبِي نُورَ الْيَقِينِ، وَصَدْرِي نُورَ الاِْيمانِ، وَفِكْرِي نُورَ النِّيّاتِ، وَعَزْمِي نُورَ الْعِلْمِ، وَقُوَّتِي نُورَ الْعَمَلِ، وَلِسانِي نُورَ الصِّدْقِ، وَدِينِي نُورَ الْبَصائِرِ مِنْ عِنْدِكَ، وَبَصَرِي نُورَ الضِّياءِ، وَسَمْعِي نُورَ الْحِكْمَةِ، وَمَوَدَّتِي نُورَ الْمُوالاه لِمُحَمَّد وَآلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ حَتّي أَلْقاكَ وَقَدْ وَفَيْتُ بِعَهْدِكَ وَميثاقِكَ فَتُغَشِّيَنِي رَحْمَتَكَ يا وَلِيُّ يا حَمِيدُ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد حُجَّتِكَ فِي أَرْضِكَ، وَخَليفَتِكَ فِي بِلادِكَ، وَالدّاعِي إِلي سَبِيلِكَ، وَالْقائِمِ بِقِسْطِكَ، وَالثّائِرِ بِأَمْرِكَ، وَلِيِّ الْمُؤْمِنِينَ وَبَوارِ الْكافِرِينَ، وَمُجَلِّي الظُّلْمَةِ، وَمُنِيرِ الْحَقِّ، وَالنّاطِقِ بِالْحِكْمَه وَالصِّدْقِ، وَكَلِمَتِكَ التّامَّه فِي أَرْضِكَ، الْمُرْتَقِبِ الْخائِفِ وَالْوَلِيِّ النّاصِحِ، سَفِينَه النَّجاه وَعَلَمِ الْهُدي وَنُورِ أَبْصارِ الْوَري، وَخَيْرِ مَنْ تَقَمَّصَ وَارْتَدي، وَمُجَلِّي الْعَمي الَّذِي يَمْلاَُ الاَْرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي وَلِيِّكَ وَابْنِ أَوْلِيائِكَ الَّذِينَ

ص: 978

فَرَضْتَ طاعَتَهُمْ، وَأَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ، وَأَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيراً، اَللّهُمَّ انْصُرْهُ وَانْتَصِرْ بِهِ لِدِينِكَ، وَانْصُرْ بِهِ أَوْلِياءَكَ وَأَوْلِياءَهُ وَشيعَتَهُ وَأَنْصارَهُ، وَاجْعَلْنا مِنْهُمْ. اَللّهُمَّ اَعِذْهُ مِنْ شَرِّ كُلِّ باغ وَطاغ وَمِنْ شَرِّ جَمِيعِ خَلْقِكَ، وَاحْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ وَعَنْ يَمِينِهِ وَعَنْ شِمالِهِ، وَاحْرُسْهُ وَامْنَعْهُ مِنْ أَنْ يُوصَلَ إِلَيْهِ بِسُوء، وَاحْفَظْ فيهِ رَسُولَكَ وَآلَ رَسُولِكَ، وَاَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ، وَاَيِّدْهُ بِالنَّصْرِ، وَانْصُرْ ناصِرِيهِ، وَاخْذُلْ خاذِلِيهِ، وَاقْصِمْ

قاصِمِيهِ، وَاقْصِمْ بِهِ جَبابِرَه الْكُفْرِ، وَاقْتُلْ بِهِ الْكُفّارَ وَالْمُنافِقِينَ وَجَمِيعَ الْمُلْحِدِينَ حَيْثُ كانُوا مِنْ مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها بَرِّها وَبَحْرِها، وَامْلاَْ بِهِ الاَْرْضَ عَدْلاً، وَاَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْنِي اللّهُمَّ مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ وَأَتْباعِهِ وَشِيعَتِهِ، وَأَرِنِي فِي آلِ مُحَمَّد عَلَيْهِمُ السَّلامُ ما يَأْمُلُونَ وَفِي عَدُوِّهِمْ ما يَحْذَرُونَ، إِلهَ الْحَقِّ آمِينَ، يا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ».

دعاي بعد از زيارت ائمّه(عليهم السلام)

اين دعا به خاطر مفاهيم بسيار ارزشمند و عالي آن، به دعاي عاليه المضامين معروف است كه آن را سيد بن طاوس در مصباح الزاير بعد از زيارت جامعه مذكوره نقل فرموده و آن دعاي شريف اين است:

«اللَّهمَّ إِنِّي زُرْتُ هَذَا الاِْمامَ مُقِرّاً بِإِمامَتِهِ مُعْتَقِداً لِفَرْضِ طَاعَتِهِ فَقَصَدْتُ مَشْهَدَهُ بِذُنُوبِي وَ عُيُوبِي وَ مُوبِقاتِ آثامِي وَ كَثْرَه سَيِّئاتِي وَ خَطَايايَ وَ ما تَعْرِفُهُ مِنِّي مُسْتَجِيراً بِعَفْوِكَ مُسْتَعِيذاً بِحِلْمِكَ راجِياً رَحْمَتَكَ لاجِئاً إِلَي رُكْنِكَ عَائِذاً بِرَأْفَتِكَ مُسْتَشْفِعاً بِوَلِيِّكَ وَ ابْنِ أَوْلِيَائِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ ابْنِ أَصْفِيَائِكَ وَ أَمِينِكَ وَ ابْنِ أُمَنائِكَ وَ خَلِيفَتِكَ وَ ابْنِ خُلَفَائِكَ الَّذِينَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِيلَه إِلي رَحْمَتِكَ وَ رِضْوانِكَ وَ الذَّرِيعَه إِلَي رَأْفَتِكَ وَ غُفْرَانِكَ اللَّهمَّ وَ أَوَّلُ حَاجَتِي إِلَيْكَ أَنْ تَغْفِرَ لِي مَا سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِي عَلي كَثْرَتِهَا وَ أَنْ تَعْصِمَنِي فِيما بَقِيَ مِنْ عُمُرِي

ص: 979

وَ تُطَهِّرَ دِينِي مِمَّا يُدَنِّسُهُ وَ يَشِينُهُ وَ يُزْرِي بِهِ وَ تَحْمِيَهُ مِنَ الرَّيْبِ وَ الشَّكِّ وَ الْفَسَادِ وَ الشِّرْكِ وَ تُثَبِّتَنِي عَلي طَاعَتِكَ وَ طَاعَه رَسُولِكَ وَ ذُرِّيَّتِهِ النُّجَبَاءِ السُّعَدَاءِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَتُكَ وَ سَلامُكَ وَ بَرَكَاتُكَ وَ تُحْيِيَنِي ما أَحْيَيْتَنِي عَلَي طَاعَتِهِمْ وَ تُمِيتَنِي إِذَا أَمَتَّنِي عَلي طَاعَتِهِمْ وَ أَنْ لا تَمْحُوَ مِنْ قَلْبِي مَوَدَّتَهُمْ وَ مَحَبَّتَهُمْ وَ بُغْضَ أَعْدَائِهِمْ وَ مُرَافَقَه أَوْلِيَائِهِمْ وَ بِرَّهُمْ وَ أَسْأَلُكَ يا رَبِّ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِكَ مِنِّي وَ تُحَبِّبَ إِلَيَّ عِبَادَتَكَ وَ الْمُواظَبَه عَلَيْهَا وَ تُنَشِّطَنِي لَهَا وَ تُبَغِّضَ إِلَيَّ مَعَاصِيَكَ وَ مَحَارِمَكَ وَ تَدْفَعَنِي عَنْهَا وَ تُجَنِّبَنِي التَّقْصِيرَ فِي صَلاتِي وَالاِْسْتِهَانَه بِهَا وَ التَّرَاخِيَ عَنْهَا وَ تُوَفِّقَنِي لِتَأْدِيَتِهَا كَما فَرَضْتَ وَ أَمَرْتَ بِهِ عَلي سُنَّه رَسُولِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَحْمَتُكَ وَ بَرَكَاتُكَ خُضُوعاً وَ خُشُوعاً وَ تَشْرَحَ صَدْرِي لاِِيتاءِ الزكات وَ إِعْطَاءِ الصَّدَقَاتِ وَ بَذْلِ الْمَعْرُوفِ وَ الاِْحْسَانِ إِلَي شِيعَه آلِ مُحَمَّد عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَ مُواسَاتِهِمْ وَ لا تَتَوَفَّانِي إِلاّ بَعْدَ أَنْ تَرْزُقَنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ وَ زِيَارَه قَبْرِ نَبِيِّكَ وَقُبُورِ الاَْئِمَّه عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَ أَسْأَلُكَ يا رَبِّ تَوْبَه نَصُوحاً تَرْضَاهَا وَ نِيَّه تَحْمَدُهَا وَ عَمَلاً صَالِحاً تَقْبَلُهُ وَ أَنْ تَغْفِرَ لِي وَ تَرْحَمَنِي إِذَا تَوَفَّيْتَنِي وَ تُهَوِّنَ عَلَيَّ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ وَ تَحْشُرَنِي فِي زُمْرَه مُحَمَّد وَ آلِهِ صَلَواتُ اللَّه عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ تُدْخِلَنِي الْجَنَّه بِرَحْمَتِكَ وَ تَجْعَلَ دَمْعِي غَزِيراً فِي طَاعَتِكَ وَ عَبْرَتِي جَارِيَه فِيما يُقَرِّبُنِي مِنْكَ وَ قَلْبِي عَطُوفاً عَلي أَوْلِيَائِكَ وَ تَصُونَنِي فِي هَذِهِ الدُّنْيَا مِنَ الْعَاهَاتِ وَ الاْفَاتِ وَ الاَْمْرَاضِ الشَّدِيدَه وَ الاَْسْقامِ الْمُزْمِنَه وَ جَمِيعِ أَنْواعِ الْبَلاءِ وَ الْحَوادِثِ وَ تَصْرِفَ قَلْبِي عَنِ الْحَرَامِ وَ تُبَغِّضَ إِلَيَّ

ص: 980

مَعَاصِيَكَ وَ تُحَبِّبَ إِلَيَّ الْحَلالَ وَ تَفْتَحَ لِي أَبْوابَهُ وَ تُثَبِّتَ نِيَّتِي وَ فِعْلِي عَلَيْهِ وَ تَمُدَّ فِي عُمُرِي وَ تُغْلِقَ أَبْوابَ الْمِحَنِ عَنِّي وَ لا تَسْلُبَنِي ما مَنَنْتَ بِهِ عَلَيَّ وَ لا تَسْتَرِدَّ شَيْئاً مِمَّا أَحْسَنْتَ بِهِ إِلَيَّ وَ لا تَنْزِعَ مِنِّي النِّعَمَ الَّتِي أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَيَّ وَ تَزِيدَ فِيما خَوَّلْتَنِي وَ تُضَاعِفَهُ أَضْعَافاً مُضَاعَفَه وَ تَرْزُقَنِي مَالاً كَثِيراً وَاسِعاً سَائِغاً هَنِيئاً نَامِياً وَافِياً وَ عِزّاً بَاقِياً كَافِياً وَ جَاهاً عَرِيضاً مَنِيعاً وَ نِعْمَه سَابِغَه عَامَّه وَ تُغْنِيَنِي بِذَلِكَ عَنِ الْمَطَالِبِ الْمُنَكَّدَه وَ الْمَوارِدِ الصَّعْبَه وَ تُخَلِّصَنِي مِنْهَا مُعَافيً فِي دِينِي وَ نَفْسِي وَ وُلْدِي وَ ما أَعْطَيْتَنِي وَ مَنَحْتَنِي وَ تَحْفَظَ عَلَيَّ مَالِي وَ جَمِيعَ مَا خَوَّلْتَنِي وَ تَقْبِضَ عَنِّي أَيْدِيَ الْجَبَابِرَه وَ تَرُدَّنِي إِلَي وَطَنِي وَ تُبَلِّغَنِي نِهَايَه أَمَلِي فِي دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي وَ تَجْعَلَ عَاقِبَه أَمْرِي مَحْمُودَه حَسَنَه سَلِيمَه وَ تَجْعَلَنِي رَحِيبَ الصَّدْرِ وَاسِعَ الْحَالِ حَسَنَ الْخُلْقِ بَعِيداً مِنَ الْبُخْلِ وَ الْمَنْعِ وَ النِّفَاقِ وَالْكِذْبِ وَالْبَهْتِ وَ قَوْلِ الزُّورِ وَتُرْسِخَ فِي قَلْبِي مَحَبَّه مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ شِيعَتِهِمْ وَ تَحْرُسَنِي يا رَبِّ فِي نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ وُلْدِي وَ أَهْلِ حُزَانَتِي وَ إِخْوانِي وَ أَهْلِ مَوَدَّتِي وَ ذُرِّيَّتِي بِرَحْمَتِكَ وَ جُودِكَ اللَّهمَّ هَذِهِ حَاجَاتِي عِنْدَكَ وَ قَدِ اسْتَكْثَرْتُهَا لِلُؤْمِي وَ شُحِّي وَ هِيَ عِنْدَكَ صَغِيرَه حَقِيرَه وَ عَلَيْكَ سَهْلَه يَسِيرَه فَأَسْأَلُكَ بِجَاهِ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ عِنْدَكَ وَ بِحَقِّهِمْ عَلَيْكَ وَ بِما أَوْجَبْتَ لَهُمْ وَ بِسَائِرِ أَنْبِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ الْمُخْلَصِينَ مِنْ عِبَادِكَ وَ بِاسْمِكَ الاَْعْظَمِ الاَْعْظَمِ لَمَّا قَضَيْتَها كُلَّها وَ أَسْعَفْتَنِي بِهَا وَ لَمْ تُخَيِّبْ أَمَلِي وَ رَجَائِي، اللَّهمَّ وَشَفِّعْ

ص: 981

صَاحِبَ هَذَا الْقَبْرِ فِيَّ يا سَيِّدِي يا وَلِيَّ اللَّه يا أَمِينَ اللَّه أَسْأَلُكَ أَنْ تَشْفَعَ لِي إِلَي اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ فِي هَذِهِ الْحَاجَاتِ كُلِّهَا بِحَقِّ آبَائِكَ الطَّاهِرِينَ وَ بِحَقِّ أَوْلادِكَ الْمُنْتَجَبِينَ فَإِنَّ لَكَ عِنْدَ اللَّه تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُهُ الْمَنْزِلَه الشَّرِيفَه وَ الْمَرْتَبَه الْجَلِيلَه وَ الْجَاهَ الْعَرِيضَ اللَّهمَّ لَوْ عَرَفْتُ مَنْ هُوَ أَوْجَهُ عِنْدَكَ مِنْ هَذَا الاِْمامِ وَ مِنْ آبَائِهِ وَ أَبْنائِهِ الطَّاهِرِينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَ الصلاة لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعَائِي وَ قَدَّمْتُهُمْ أَمامَ حَاجَتِي وَ طَلِبَاتِي هَذِهِ فَاسْمَعْ مِنِّي وَ اسْتَجِبْ لِي وَ افْعَلْ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، اللَّهمَّ وَ ما قَصُرَتْ عَنْهُ مَسْأَلَتِي وَ عَجَزَتْ عَنْهُ قُوَّتِي وَ لَمْ تَبْلُغْهُ فِطْنَتِي مِنْ صَالِحِ دِينِي وَ دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي فَامْنُنْ بِهِ عَلَيَّ وَ احْفَظْنِي وَ احْرُسْنِي وَ هَبْ لِي وَ اغْفِرْ لِي وَ مَنْ أَرَادَنِي بِسُوء أَوْ مَكْرُوه مِنْ شَيْطَان مَرِيد أَوْ سُلْطَان عَنِيد أَوْ مُخَالِف فِي دِين أَوْ مُنازِ ع فِي دُنْيَا أَوْ حاسِد عَلَيَّ نِعْمَه أَوْ ظالِم أَوْ بَاغ فَاقْبِضْ عَنِّي يَدَهُ وَ اصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُ وَ اشْغَلْهُ عَنِّي بِنَفْسِهِ وَ اكْفِنِي شَرَّهُ وَ شَرَّ أَتْباعِهِ وَ شَيَاطِينِهِ وَ أَجِرْنِي مِنْ كُلِّ مَا يَضُرُّنِي وَ يُجْحِفُ بِي وَ أَعْطِنِي جَمِيعَ الْخَيْرِ كُلِّهِ مِمَّا أَعْلَمُ وَ مِمَّا لا أَعْلَمُ، اللَّهمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لاِِخْوانِي وَ أَخَواتِي وَ أَعْمامِي وَ عَمَّاتِي وَ أَخْوالِي وَ خَالاتِي وَ أَجْدَادِي وَ جَدَّاتِي وَ أَوْلادِهِمْ وَ ذَرَارِيهِمْ وَ أَزْوَاجِي وَ ذُرِّيَّاتِي وَ أَقْرِبَائِي وَ أَصْدِقَائِي وَ جِيرَانِي وَ إِخْوانِي فِيكَ مِنْ أَهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ وَ لِجَمِيعِ أَهْلِ مَوَدَّتِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ، اَلاَْحْيَاءِ مِنْهُمْ وَ الاَْمْواتِ وَ لِجَمِيعِ

ص: 982

مَنْ عَلَّمَنِي خَيْراً أَوْ تَعَلَّمَ مِنِّي عِلْماً، اللَّهمَّ أَشْرِكْهُمْ فِي صَالِحِ دُعَائِي وَ زِيَارَتِي لِمَشْهَدِ حُجَّتِكَ وَ وَلِيِّكَ وَ أَشْرِكْنِي فِي صَالِحِ أَدْعِيَتِهِمْ بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَ بَلِّغْ وَلِيَّكَ مِنْهُمُ السَّلامَ وَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَه اللَّه وَ بَرَكَاتُهُ يا سَيِّدِي وَ مَوْلايَ يَا فُلانَ بْنَ فُلان بجاي «فلان بن فلان» نام امامي را كه زيارت مي كند و نام پدر آن بزرگوار را بگويد:

صَلَّي اللَّه عَلَيْكَ وَ عَلي رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ أَنْتَ وَسِيلَتِي إِلَي اللَّه وَ ذَرِيعَتِي إِلَيْهِ وَ لِي حَقُّ مُوالاتِي وَ تَأْمِيلِي فَكُنْ شَفِيعِي إِلَي اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْوُقُوفِ عَلَي قِصَّتِي هَذِهِ وَ صَرْفِي عَنْ مَوْقِفِي هَذَا بِالنُّجْحِ بِما سَأَلْتُهُ كُلِّهِ بِرَحْمَتِهِ وَ قُدْرَتِهِ اللَّهمَّ ارْزُقْنِي عَقْلاً كَامِلاً وَ لُبّاً رَاجِحاً وَ عِزّاً بَاقِياً وَ قَلْباً زَكِيّاً وَ عَمَلاً كَثِيراً وَ أَدَباً بَارِعاً وَ اجْعَلْ ذَلِكَ كُلَّهُ لِي وَ لا تَجْعَلْهُ عَلَيَّ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ».

دعا براي حضرت حجه بن الحسن عجل الله فرجه الشريف

هرگاه بخواهي براي خويش يا ديگران دست به دعا برداري بهتر آن است كه نخست به نيّت دعا براي حضرت ولي عصر (عجل اللّه فرجه الشريف) اين دعا را بخواني:

«اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّه بْنِ الْحَسَنِ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلي آبائِهِ، فِي هذِهِ السّاعَه وَفِي كُلِّ ساعَة، وَلِيّاًوَحافِظاًوَقائِداً وَناصِراً وَدَلِيلاً وَعَيْناً، حَتّي تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً، وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَوِيلاً».

دعاي عهد

از حضرت صادق(عليه السلام) روايت است كه هر كس چهل بامداد اين دعا را بخواند از ياوران قائم ما باشد و چنانچه پيش از ظهور آن حضرت بميرد خداوند او را زنده سازد تا در خدمت آن حضرت باشد و خداوند به هر كلمه اين دعا هزار حسنه به او كرامت فرمايد و هزار گناه

ص: 983

از او محو كند.

«اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراه وَالاِْنْجِيلِ وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ

وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، وَرَبَّ الْمَلائِكَه الْمُقَرَّبِينَ وَالاَْنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ، وَبِنُور وَجْهِكَ الْمُنِيرِ وَمُلْكِكَ الْقَدِيمِ، يا حَيُّ يا قَيُّومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّماواتُ وَالاَْرَضُونَ، وَبِاسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الاَْوَّلُونَ وَالآخِرُونَ، يا حَيٌّ قَبْلَ كُلِّ حَيّ، وَيا حَيٌّ بَعْدَ كُلِّ حَيّ، وَيا حَيٌّ حِينَ لا حَيَّ، يا مُحْيِيَ الْمَوْتي وَمُمِيتَ الاَْحْياءِ، يا حَيُّ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَاالاِْمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بِأَمْرِكَ، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ وَعَلي آبائِهِ الطّاهِرِينَ، عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ فِي مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها، سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنِّي وَ عَنْ والِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَه عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ وَما أَحْصاهُ عِلْمُهُ وَأَحاطَ بِهِ كِتابُهُ. اَللّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَه يَوْمِي هذا وَما عِشْتُ مِنْ أَيّامِي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَه لَهُ فِي عُنُقِي، لا أَحُولُ عَنْها وَلا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ، وَالذّابِّينَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلِينَ لاَِوامِرِهِ، وَالْمُحامِينَ عَنْهُ، وَالسَّابِقِينَ إِلي إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ. اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلي عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً، فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي، مُؤْتَزِراً كَفَنِي، شاهِراً سَيْفِي، مُجَرَّداً قَناتِي، مُلَبِّياً دَعْوَه الدّاعِي فِي الْحاضِرِ وَالْبادِي. اَللّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَه الرَّشِيدَةَ، والْغُرَّه الْحَمِيدَةَ، وَاكْحَلْ ناظِرِي بِنَظْرَه مِنِّي إِلَيْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَأَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَاسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ، وَأَنْفِذْ أَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَكَ، وَأَحْيِ بِهِ عِبادَكَ، فَإِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ: " ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِي النّاسِ "، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّي بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتّي لا

ص: 984

يَظْفَرَ بِشَيْء مِنَ الْباطِلِ إِلاّ مَزَّقَهُ، ويُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ، وَناصِراً لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ، وَمُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْكامِ كِتابِكَ، وَمُشَيِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّن حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ. اَللّهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلي دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ، اَللّهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّه عَنْ هذِهِ الاُْمَّه بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداًوَنَراهُ قَرِيباً، بِرَحْمَتِكَ ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

پس سه بار دست بر ران راست خود مي زني و هر بار مي گويي:

«اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ».

نماز شب

روايات وارده از سوي پيشوايان معصوم در فضيلت نماز شب فراوان است كه به ذكر برخي از آنها مي پردازيم:

امام صادق(عليه السلام) از پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) روايت كرده است كه آن حضرت به وصيّش حضرت علي بن ابي طالب(عليه السلام) فرمود: يا علي ترا به چند چيز سفارش مي كنم به خاطر بسپار... و بر تو باد به نماز شب، و بر تو باد به نماز شب، و بر تو باد به نماز شب، (كافي، ج8، ص79) و از انس نقل شده است كه گويد: از پيامبر شنيدم كه مي فرمود: دو ركعت نماز در دل شب بهتر است از دنيا و آنچه كه در اوست. (بحار، ج87، ص148)

كيفيت نماز شب

نماز شب يازده ركعت است، و مي توان در هر ركعت به حمد تنها اكتفا كرد، هشت ركعت آن را به نيت نماز شب بايد خواند و بعد از هر دو ركعت سلام گفت، سپس دو ركعت به نيت نماز شَفْع

ص: 985

و يك ركعت به نيت نماز وِتْر و بهتر است كه نمازگزار در قنوت نماز وتر هفتاد مرتبه «أَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبّي وَاَتُوبُ إِلَيْهِ» و سپس هفت بار: «هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ» و بعد سيصد مرتبه «اَلْعَفْو» بگويد و آنگاه براي چهل نفر از مؤمنان دعا كند و بعد براي خويش دعا نمايد و چون از قنوت فارغ شد ركوع و سجود گزارد و نماز را تمام نمايد و پس از نماز، تسبيح حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) را انجام دهد و بعد هر چه مي خواهد دعا كند.

نماز حضرت فاطمه (عليها السلام)

روايت شده كه حضرت فاطمه(عليها السلام) دو ركعت نماز مي گزارد كه جبرئيل(عليه السلام) تعليم او كرده بود، در ركعت اوّل بعد از حمد صد مرتبه سوره قَدْر و در ركعت دوّم بعد از حمد صد مرتبه سوره توحيد و چون سلام مي گفت اين دعا را مي خواند:

«سُبْحانَ ذِي الْعِزِّ الشّامِخِ الْمُنِيفِ، سُبْحانَ ذِي الْجَلالِ الْباذِخِ الْعَظِيمِ، سُبْحانَ ذِي الْمُلْكِ الْفاخِرِ الْقَدِيمِ، سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْبَهْجَه وَالْجَمالَ، سُبْحانَ مَنْ تَرَدّي بِالنُّورِ وَالْوَقارِ، سُبْحانَ مَنْ يَري اَثَرَ النَّمْلِ فِي الصَّفا، سُبْحانَ مَنْ يَري وَقْعَ الطَّيْرِ فِي الْهَواءِ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ هكَذا لا هكَذا غَيْرُهُ».

شيخ در مصباح المتهجدين فرموده: سزاوار است كسي كه اين نماز را بجا مي آورد چون از تسبيح فارغ شود زانوها و ذراعها را برهنه نمايد و بچسباند همه مواضِع سجود خود را بزمين بدون حاجز و حايلي و حاجت خود را از خدا بخواهد و دعا كند آنچه مي خواهد و در همان حال سجده بگويد:

«يا مَنْ لَيْسَ غَيْرَهُ رَبٌّ يُدْعي، يا مَنْ لَيْسَ فَوْقَهُ إِلهٌ يُخْشي، يا مَنْ

ص: 986

لَيْسَ دُونَهُ مَلِكٌ يُتَّقي، يا مَنْ لَيْسَ لَهُ وَزِيرٌ يُؤْتي، يا مَنْ لَيْسَ لَهُ حاجِبٌ يُرْشي، يا مَنْ لَيْسَ لَهُ بَوّابٌ يُغْشي، يا مَنْ لا يَزْدادُ عَلي كَثْرَه السُّؤالِ إِلاّ كَرَماً وَ جُوداً وَعَلي كَثْرَه الذُّنُوبِ إِلاّ عَفْواً وَصَفْحاً، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَافْعَلْ بي كَذا وَكَذا».و بجاي كلمه «كذا و كذا» حاجات خود را از خدا بخواهد.

نماز ديگر از حضرت فاطمه(عليها السلام)

شيخ طوسي و سيّد بن طاوس روايت كرده اند از صفوان كه محمّد بن عليّ حلبي روز جمعه خدمت حضرت صادق(عليه السلام) شرفياب شد و عرض كرد: مي خواهم مرا عملي تعليم فرمائي كه در اين روز بهترين اعمال باشد.

حضرت فرمود: من كسي را بهتر از حضرت فاطمه(عليها السلام)، نزد پيامبر سراغ ندارم و چيزي را بهتر از آنچه حضرت به او آموخت نشان ندارم.

سپس فرمود: هر كس در روز جمعه غسل كند و چهار ركعت نماز گزارد بدو سلام و بخواند در ركعت اوّل بعد از حمد پنجاه مرتبه توحيد، در ركعت دوّم بعد از حمد پنجاه مرتبه " وَالْعادِياتِ " در ركعت سوّم بعد از حمد پنجاه مرتبه " إِذا زُلزِلَتْ " و در ركعت چهارم بعد از حمد پنجاه مرتبه (إِذا جآءَ نَصْرُ اللهِ " چون از نماز فارغ شود اين دعا بخواند: «إِلهِي وَسَيِّدِي مَنْ تَهَيَّأَ أَوْ تَعَبَّأَ أَوْ اَعَدَّ اَوِ اسْتَعَدَّ لِوِفادَه مَخْلُوق رَجاءَ رِفْدِهِ وَفَوائِدِهِ ونائِلِهِ وَفَواضِلِهِ وَجَوائِزِهِ، فَإِلَيْكَ يا إِلهِي كانَتْ تَهْيِئَتِي وَتَعْبِئَتِي وَإِعْدادِي وَاسْتِعْدادِي، رَجاءَ فَوائِدِكَ وَمَعْرُوفِكَ وَنائِلِكَ وَجَوائِزِكَ، فَلاتُخَيِّبْنِي مِنْ ذلِكَ، يا مَنْ لا تَخِيبُ عَلَيْهِ مَسْأَلَه السّائِلِ، وَلا تَنْقُصُهُ عَطِيَّه نائِل، فَإِنِّي لَمْ آتِكَ بِعَمَل صالِح قَدَّمْتُهُ، وَلا شَفاعَه مَخْلُوق رَجَوْتُهُ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِشَفاعَتِهِ،

ص: 987

إِلاّ مُحَمَّداً وَأَهْلَ بَيْتِهِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ، أَتَيْتُكَ أَرْجُو عَظيمَ عَفْوِكَ الَّذِي عُدْتَ بِهِ عَلَي الْخاطِئِينَ عِنْدَ عُكُوفِهِمْ عَلَي الْمَحارِمِ، فَلَمْ يَمْنَعْكَ طُولُ عُكُوفِهِمْ عَلَي الْمَحارِمِ أَنْ جُدْتَ عَلَيْهِمْ بِالْمَغْفِرَةِ، وَأَنْتَ سَيِّدِي الْعَوّادُ بِالنَّعْماءِ، وَأَنَا الْعَوّادُ بِالْخَطاءِ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرِينَ أَنْ تَغْفِرَ لِي ذَنْبِيَ الْعَظِيمَ، فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الْعَظِيمَ إِلاَّ الْعَظِيمُ، ياعَظِيمُ ياعَظِيمُ ياعَظِيمُ ياعَظِيمُ ياعَظِيمُ ياعَظِيمُ ياعَظيمُ».

نماز حضرت صاحب الزَّمان(عليه السلام)

نماز حضرت صاحب الزَّمان عَجَّلَ اللهُ تَعالي فَرَجَهُ دو ركعت است مي خواني در هر ركعت سوره حَمْد را و چون به " إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعِينُ " رسيدي آن را صد مرتبه تكرار مي كني و سپس بقيه سوره را مي خواني و بعد " قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ " را يكبار مي خواني و چون از نماز فارغ شدي اين دعا را مي خواني:

«اَللّهُمَّ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَضاقَتِ الأَرْضُ بِما وَسِعَتِ السَّماءُ، وَإِلَيْكَ يا رَبِّ الْمُشْتَكي، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَه وَالرَّخاءِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَلَّذِينَ أَمَرْتَنا بِطاعَتِهِمْ، وَعَجِّلِ اللّهُمَّ فَرَجَهُمْ بِقائِمِهِمْ، وَاَظْهِرْ إِعْزازَهُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اِكْفِيانِي فَإِنَّكُما كافِيايَ، يا مُحَمَّدُ يا عَليُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اُنْصُرانِي فَإِنَّكُما ناصِرايَ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اِحْفَظانِي فَإِنَّكُما حافِظايَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ، اَلْغَوثَ الْغَوثَ الْغَوْثَ، أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي، اَلأَمانَ الاَْمانَ الاَْمانَ».

نماز حاجت

نماز حاجت به صورت هاي مختلفي روايت شده است و از جمله آنها نمازي است كه مرحوم كليني(رحمه الله) در كتاب كافي به سند معتبر از عبدالرحيم قصير روايت كرده است كه مي گويد: حضرت صادق(عليه

ص: 988

السلام) به من فرمود: چون مشكلي به تو روي آورد، پناه بياور به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و سپس دو ركعت نماز بگزار و آن را به آن حضرت هديه كن، و چون سلام گفتي اين دعا را بخوان:

«اَللّهُمَّ أَنْتَ السَّلامُ وَمِنْكَ السَّلامُ، وَإِلَيْكَ يَرجِعُ السَّلامُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبَلِّغْ رُوحَ مُحَمَّد مِنِّي السَّلامُ، وَ أَرْواحَ الاَْئِمَّه الصادِقِينَ سَلامِي، وَارْدُدْ عَلَيَّ مِنْهُمُ السَّلامُ، وَالسَّلامُ عَلَيْهِمْ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ. اَللّهُمَّ إِنَّ هاتَيْنِ الرَّكْعَتَيْنِ هَدِيَّه مِنِّي إِلي رَسُولِ اللهِ صلَّي اللهُ عَلَيْه ِو آله و َسَلَّمَ فَأَثِبْنِي عَلَيْهِما ما أَمَّلْتُ وَرَجَوْتُ فِيكَ وَفِي رَسُولِكَ يا وَلِيَّ المُؤْمِنينَ». سپس سجده كن و چهل مرتبه بگو:

«يا حَيُّ يا قَيُّومُ، يا حَيُّ لايَمُوتُ، يا حَيُّ لاإِلهَ إِلاَّ أَنْتَ، يا ذَا الْجَلالِ وَالإكْرامِ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

آنگاه گونه راست را بر زمين گذار و همين دعا را كه در سجده گفتي چهل بار بگو بعد گونه چپ را به زمين بگذار و همين دعا را چهل بار تكرار كن، پس سر از سجده بردار و دست راست را بلند كن و چهل مرتبه آن را بخوان، بعد دست ها را روي گردن خود بگذار و با انگشت سبّابه اشاره كن و چهل مرتبه آن دعا را بگو، سپس محاسن خود را به دست چپ بگير و شروع به گريه نما و چنانچه نتوانستي گريه كني حالت گريه و زاري بخود بگير و بگو:

«يا مُحَمَّدُ يا رَسُولَ اللّهِ(صلي الله عليه وآله) أَشْكُو إِلَي اللهِ وَإِلَيكَ حاجَتِي، وإِلي أَهْلِ بَيْتِكَ الرّاشِدِينَ حاجَتِي، وَبِكُمْ أَتَوَجَّهُ إِلَي اللهِ فِي حاجَتِي».

سپس سجده كن و در همان حال به

ص: 989

اندازه يك نفس بگو: «يا اَللهُ يا اَللهُ»، بعد صلوات فرست وحاجتت را از خدا بخواه.

امام صادق(عليه السلام) فرمود: كسي كه اين عمل را به جا آورد، من از سوي خداي عزّوجل ضمانت مي كنم كه از جاي خود برنخيزد جز آنكه حاجت او برآورده گردد.

نماز جعفر طيّار

نماز جعفر طيّار(عليه السلام) با فضيلت وسند بسيار معتبر وارد شده، كه مهمترين فضيلت آن، بخشيده شدن گناهان كبيره است، و افضل اوقات آن پيش از ظهر روز جمعه است، وچگونگي آن چهار ركعت است؛ دو نماز دو ركعتي، در هر ركعت پس از حمد و سوره، قبل از آن كه ركوع كند، پانزده مرتبه بگويد:

«سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ»، و در ركوع پس از ذكر ركوع ده مرتبه آن را بگويد، و پس از ركوع در حال قيام ده مرتبه، و در سجده بعد از ذكر سجده ده مرتبه، و در جلوس بين دو سجده ده مرتبه، و در سجده دوم ده مرتبه، و پس از سجده دوم ده مرتبه بگويد، و در هر چهار ركعت به همين كيفيّت عمل كند، كه مجموع آن سيصد تسبيح مي شود، و سوره مخصوصي در اين نماز معيّن نشده، ولي افضل است كه در ركعت اوّل پس از حمد، سوره «إِذا زُلْزِلَت» و در ركعت دوّم بعد از حمد، سوره «وَالْعادِيات» و در ركعت سوّم «إِذا جاءَ نَصْرُ اللّه» و در ركعت چهارم «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ» را بخواند. و نيز مستحب است در سجده دوم از ركعت چهارم پس از اتمامِ تسبيحات بگويد:

«سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَالْوَقارَ، سُبْحانَ مَنْ تَعَطَّفَ بِالْمَجْدِ وَتَكَرَّمَ

ص: 990

بِهِ، سُبْحانَ مَنْ لا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلاّ لَهُ، سُبْحانَ مَنْ أَحْصي كُلَّ شَيْء عِلْمُهُ، سُبْحانَ ذِي الْمَنِّ وَالنِّعَمِ، سُبْحانَ ذِي الْقُدْرَه وَالْكَرَمِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَعاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ، وَمُنتَهَي الرَّحْمَه مِن كِتابِكَ، وَاسْمِكَ الاَْعْظَمِ، وَكَلِماتِكَ التّامَّه الَّتِي تَمَّتْ صِدْقاً وَعَدْلاً، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ وَافْعَلْ بِي كَذا وَكَذا».

و به جاي «وَافْعَلْ بِي كَذا وَكَذا» حاجت خود را از خدا بخواهد كه برآورده مي شود إن شاء اللّه تعالي و مستحبّ است پس از اتمام چهار ركعت نماز دست ها را به دعا بردارد و بگويد:

«يا رَبّ يا رَبّ» به قدر يك نفس و نيز كلمه «يا رَبّاهُ يا رَبّاهُ» را تكرار كند به قدر يك نفس، و «رَبِّ رَبِّ» به اندازه يك نفس، و «يا اَللهُ يا اَللهُ» به قدر يك نفس، و «يا حَيُّ يا حَيُّ» به اندازه يك نفس، و «يا رَحِيمُ يا رَحِيمُ» به اندازه يك نفس، و بعد «يا رَحْمانُ يا رَحْمانُ» هفت مرتبه، و «يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ» هفت مرتبه، بگويد و آنگاه اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَفْتَتِحُ الْقَوْلَ بِحَمْدِكَ، وَأَنْطِقُ بِالثَّناءِ عَلَيْكَ، وَاُمَجِّدُكَ وَلا غايَه لِمَدْحِكَ، وَاُثْنِي عَلَيْكَ، وَمَنْ يَبْلُغُ غايَه ثَنائِكَ، وَأَمَدَ مَجْدِكَ وَأَنّي لِخَلِيقَتِكَ كُنْهُ مَعْرِفَه مَجْدِكَ؟ وَأَيَّ زَمَن لَمْ تَكُنْ مَمْدُوحاً بِفَضْلِكَ، مَوْصُوفاً بِمَجْدِكَ، عَوّاداً عَلَي الْمُذْنِبِينَ بِحِلْمِكَ تَخَلَّفَ سُكّانُ أَرْضِكَ عَنْ طاعَتِكَ، فَكُنْتَ عَلَيْهِمْ عَطُوفاً بِجُودِكَ، جَواداً بِفَضْلِكَ، عَوّاداً بِكَرَمِكَ، يا لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ الْمَنّانُ ذُوالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ».

اعمال دهه اوّل ذي حجّه

ذي حجّه از ماه هاي شريف است، و از اين رو چون اين ماه داخل مي شد صُلَحاي صحابه و تابعين در عبادت و نماز و نيايش نهايت سعي و اهتمام را

ص: 991

داشتند. و ايّام دهه اوّل آن «ايّام معلومات» است كه در قرآن كريم ذكر شده است، و در نهايتِ فضيلت و بركت است. از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) روايت شده: كه عمل خير و عبادت در هيچ ايّامي نزد حقّ تعالي از اين دهه محبوبتر نمي باشد، و از براي اين دهه اعمالي است:

اوّل: روزه گرفتن نُه روز اوّل اين دهه كه ثواب روزه تمام عُمر را دارد.

دوّم: خواندن دو ركعت نماز بين مغرب و عشاء در تمام شب هاي اين دهه، در هر ركعت بعد از حمد يك مرتبه توحيد، و آيه " وَواعَدْنا مُوسي ثَلثِينَ لَيْلَه وَ أَتْمَمْناها بِعَشْر فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيلَه وَقالَ مُوسي لاَِخِيهِ هرُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ " را بخواند تا با ثواب حاجيان شريك شود.

سوّم: از روز اوّل تا عصر روز عَرَفه بعد از نماز صبح و پيش از مغرب اين دعا را، كه شيخ و سيّد از حضرت صادق(عليه السلام) روايت كرده اند بخواند:

«اَللّهُمَّ هذِهِ الاَْيّامُ الَّتِي فَضَّلْتَها عَلَي غَيْرِها مِنَ الاَْيّامِ وَشَرَّفْتَها، وَقَدْ بَلَّغْتَنِيها بِمَنِّكَ وَرَحْمَتِكَ، فَأَنْزِلْ عَلَيْنا مِنْ بَرَكاتِكَ، وَأَوْسِعْ عَلَيْنا فِيها مِنْ نَعْمائِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَهْدِيَنا فِيها لِسَبِيلِ الْهُدي وَالْعَفافِ وَالْغِني، وَالْعَمَلِ فِيها بِما تُحِبُّ وتَرْضي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ يا مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوي، وَيا سامِعَ كُلِّ نَجْوي، وَيا شاهِدَكُلِّ مَلاَء، وَياعالِمَ كُلِّ خَفِيَّة، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَكْشِفَ عَنّا فِيهَا الْبَلاءَ، وَتَسْتَجِيبَ لَنا فِيهَا الدُّعاءَ، وَتُقَوِّيَنا فِيها وَتُعِينَنا، وَتُوَفِّقَنا فِيها لِما تُحِبُّ رَبَّنا وَتَرْضي، وَعَلي مَا افْتَرَضْتَ عَلَيْنا مِنْ طاعَتِكَ وَطاعَه رَسُولِكَ وَأَهْلِ

ص: 992

وِلايَتِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَهَبَ لَنا فِيهَا الرِّضا، إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ، وَلا تَحْرِمْنا خَيْرَ ما تُنْزِلُ فِيها مِنَ السَّماءِ، وَطَهِّرْنا مِنَ الذُّنُوبِ يا عَلّامَ الْغُيُوبِ، وَأَوْجِبْ لَنا فِيها دارَ الْخُلُودِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَلا تَتْرُكْ لَنا فِيها ذَنْباً إِلاّغَفَرْتَهُ، وَلا هَمّاً إِلاّفَرَّجْتَهُ، وَلا دَيْناً إِلاّ قَضَيْتَهُ، وَلا غائِباً إِلاّ أَدَّيْتَهُ، وَلا حاجَه مِنْ حَوائِجِ الدُّنْيا وَالاْخِرَه إِلاّ سَهَّلْتَها وَيَسَّرْتَها، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ. اَللّهُمَّ يا عالِمَ الْخَفِيّاتِ، يا راحِمَ الْعَبَراتِ، يا مُجِيبَ الدَّعَواتِ، يا رَبَّ الاَْرَضِينَ وَالسَّماواتِ، يا مَنْ لا تَتَشابَهُ عَلَيْهِ الاَْصْواتُ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاجْعَلْنا فِيها مِنْ عُتَقائِكَ وَطُلَقائِكَ مِنَ النّارِ، وَالْفائِزِينَ بِجَنَّتِكَ، النّاجِينَ بِرَحْمَتِكَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، وَصَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدِنا مُحَمَّدوَ آلِهِ أَجْمَعِينَ، وَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ تَسْلِيماً».

چهارم: در هر روز از دهه بخواند پنج دعايي را كه حضرت جبرئيل از سوي خداوند براي حضرت عيسي هديه آورده كه در اين دهه بخواند، و آن پنچ دعا اين است:

(1) «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ». (2) «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، أَحَداً صَمَداً لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَه وَلا وَلَداً». (3) «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، أَحَداًصَمَداً لَم يَلِدْ وَلَم يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ». (4) «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ». (5) «حَسْبِيَ اللهُ وكَفي، سَمِعَ اللهُ لِمَنْ دَعا،

ص: 993

لَيْسَ وَراءَ اللهِ مُنْتَهي، أَشْهَدُ لِلّهِ بِما دَعا، وَأَنَّهُ بَرِيءٌ مِمَّنْ تَبَرَّءَ، وَأَنَّ لِلّهِ الاْخِرَه وَالاُْولي».

حضرت عيسي(عليه السلام) ثواب بسياري براي خواندن هر كدام از اين پنج دعا را صد بار، نقل كرده است.

پنجم: بخواند در هر روزِ اين دهه اين تهليلات را كه از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت شده است با ثواب بسيار، و اگر روزي ده مرتبه بخواند بهتر است.

«لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ اللَّيالِي وَالدُّهُورِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ أَمْواجِ الْبُحُورِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَرَحْمَتُهُ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ الشَّوْكِ وَالشَّجَرِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ الشَّعْرِ وَالْوَبَرِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ الْحَجَرِ وَالْمَدَرِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ لَمْحِ الْعُيُونِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ " فِي اللَّيْلِ إِذاعَسْعَسَ "، وَفِي " الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ "، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ الرِّ ياحِ فِي البَرارِي وَالصُّخُورِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ مِنَ الْيَوْمِ إِلي يَوْمِ " يُنْفَخُ فِي الصُّورِ "».

روز اوّل ذي حجّه: روز بسيار مباركي است، و در آن چند عمل وارد است:

اوّل: روزه كه ثواب روزه هشتاد ماه را دارد.

دوّم: خواندن نماز حضرت فاطمه(عليها السلام)، و طبق روايتي كه شيخ نقل كرده، چهار ركعت است؛ دو نماز دو ركعتي، مثل نماز اميرالمؤمنين (عليه السلام)، در هر ركعت حمد يك مرتبه، و توحيد پنجاه مرتبه، وبعد از نماز، تسبيح حضرت را بخواند، و بگويد:

«سُبْحانَ ذِي الْعِزِّ الشّامِخِ الْمُنِيفِ، سُبْحانَ ذِي الْجَلالِ الْباذِخِ الْعَظِيمِ، سُبْحانَ ذِي الْمُلْكِ الْفاخِرِ الْقَدِيمِ، سُبْحانَ مَنْ يَري اَثَرَ النَّمْلَه فِي الصَّفا، سُبْحانَ مَنْ يَري وَقْعَ الطَّيْرِ فِي الْهَواءِ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ هكَذا وَلا هكَذا

ص: 994

غَيْرُهُ».

سوّم: نيم ساعت پيش از اذان ظهر، دو ركعت نماز گزارد، در هر ركعت حمد يك مرتبه، و بعد هر كدام از توحيد و آيه الكرسي و سوره قدر، را ده مرتبه بخواند.

چهارم: هر كس از ظالمي بترسد در اين روز بگويد: «حَسْبِي حَسْبِي حَسْبِي مِنْ سُؤالِي عِلْمُكَ بِحالِي».

و بدان كه در اين روز حضرت ابراهيم خليل(عليه السلام) متولّد شده، و به روايت شيخين تزويج حضرت فاطمه با امير المؤمنين(عليهما السلام) در اين روز مي باشد.

روز هفتم: سال صد و چهارده هجري قمري، شهادت حضرت امام محمّد باقر(عليه السلام) در مدينه واقع شده، كه روز حُزن شيعه است.

روز هشتم: روز ترْوِيَه است، وروزه اش فضيلت دارد، و روايت شده كه كفّاره شصت سال گناه است، و شيخ شهيد غسل اين روز را مستحب دانسته است.

شب نهم: شب عرفه، كه از ليالي متبرّكه و شب مناجات با قاضي الحاجات است، و توبه در آن شب مقبول، و دعا در آن مستجاب است، و كسي كه آن شب را به عبادت به سر آورد اجر صد و هفتاد سال عبادت دارد، و از براي آن شب چند عمل است كه در بخش اوّل فصل سوّم ذكر مي شود.

روز نُهم: روز عرفه، و از اعياد عظيمه است، اگر چه به اسم عيد ناميده نشده است، و روزي است كه حق تعالي بندگان خويش را به عبادت و اطاعت خود خوانده، و جود و احسان خود را براي ايشان گسترانيده، و شيطان در اين روز خوار و حقير و رانده تر و خشمگين تر از همه اوقات خواهد بود.

براي اين روز

ص: 995

چند عمل است، كه بعضي از آنها در اعمال روز عرفه (ادعيه و زيارات مكه مكرمه) خواهد آمد.

شب دهم: از ليالي متبرّكه و از جمله چهار شبي است كه احياي آنها مستحب است، و درهاي آسمان در اين شب باز است، و سنّت است در آن زيارت امام حسين(عليه السلام) و دعاي:

«يا دائِمَ الْفَضْلِ عَلَي الْبَرِيَّةِ، يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ، يا صاحِبَ الْمَواهِبِ السَّنِيَّةِ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ خَيْرِ الْوَري سَجِيَّة، وَاغْفِرْ لَنا يا ذَا الْعُلي فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ».

روز دهم: روزعيد قربان وبسيار روز شريفي است، وبعضي اعمال آن در (ادعيه و زيارات مكه مكرمه) خواهد آمد.

اعمال عيد غدير

عيد غدير، براي پيروان اهل بيت (عليهم السلام)، از اهميّت خاصّي برخوردار است، چرا كه عيد آل محمّد (عليهم السلام) و عيد عدالت و رهبري است، و نزد ائمّه داراي حرمت و قداست بسياري مي باشد. در اين روز رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در غدير خم حضرت علي(عليه السلام) را به ولايت و جانشيني خويش منصوب فرمود.

اعمالي كه براي اين روز مبارك نوشته اند بسيار است، از جمله چند عمل زير است:

اوّل: روزه، كه كفّاره گناهان است و پاداش بسيار دارد.

دوّم: غسل.

سوّم: زيارت حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)، بخصوص «زيارت امينُ اللّه».

چهارم: دو ركعت نماز و بهتر است در ركعت اوّل بعد از حمد سوره قَدْر و در ركعت دوّم بعد از حمد سوره توحيد را بخواند وپس از پايان نماز به سجده رود وصد مرتبه شكر خدا كند (شُكْراً للهِِ)، سپس سر از سجده بردارد واين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْحَمْدَ وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، وَأَنَّكَ

ص: 996

واحِدٌ أَحَدٌ صَمَدٌ، لَمْ تَلِدْ وَلَمْ تُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَكَ كُفُواً أَحَدٌ، وَأَنَّ مَحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يا مَنْ هُوَ كُلَّ يَوْم فِي شَأْن، كَما كانَ مِنْ شَأْنِكَ أَنْ تَفَضَّلْتَ عَلَيَّ بِأَنْ جَعَلْتَنِي مِنْ أَهْلِ إِجابَتِكَ، وَأَهْلِ دِينِكَ، وَأَهْلِ دَعْوَتِكَ، وَوَفَّقْتَنِي لِذلِكَ فِي مُبْتَدَإ خَلْقِي، تَفَضُّلاً مِنْكَ وَكَرَماً وَجُوداً، ثُمَّ أَرْدَفْتَ الْفَضْلَ فَضْلاً وَالْجُودَ جُوداً وَالْكَرَمَ كَرَماً، رَأْفَه مِنْكَ وَرَحْمَةً، إِلي أَنْ جَدَّدْتَ ذلِكَ الْعَهْدَ لِي تَجْدِيداً بَعْدَ تَجْدِيدِكَ خَلْقِي، وَكُنْتُ نَسْياً مَنْسِيّاً ناسِياً ساهِياً غافِلاً، فَأَتْمَمْتَ نِعْمَتَكَ بِأَنْ ذَكَّرْتَنِي ذلِكَ، وَمَنَنْتَ بِهِ عَلَيَّ، وَهَدَيْتَنِي لَهُ، فَلْيَكُنْ مِنْ شَأْنِكَ يا إِلهِي وَسَيِّدِي وَمَوْلايَ أَنْ تُتِمَّ لِي ذلِكَ، ولا تَسْلُبْنِيهِ حَتّي تَتَوَفّانِي عَلي ذلِكَ وَأَنْتَ عَنِّي راض، فَإِنَّكَ أَحَقُّ الْمُنْعِمِينَ أَنْ تُتِمَّ نِعْمَتَكَ عَلَيَّ. اَللّهُمَّ سَمِعْنا وأَطَعْنا وَاَجَبْنا داعِيكَ بِمَنِّكَ، فَلَكَ الْحَمْدُ، " غُفْرانَكَ رَبَّناوَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ "، آمَنّا بِاللهِ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَبِرَسُولِهِ مَحَمَّد، وَصَدَّقْنا وَاَجَبْنا داعِيَ اللهِ، وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فِي مُوالاه مَوْلانا وَمَوْلَي المُؤْمِنِينَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب، عَبْدِ اللهِ وَاَخِي رَسُولِهِ، وَالصِّدِّيقِ الاَْكْبَرِ وَالْحُجَّه عَلي بَرِيَّتِهِ، اَلْمُؤَيِّدِ بِهِ نَبِيَّهُ وَدِينَهُ الْحَقَّ الْمُبِينَ، عَلَماً لِدِينِ اللهِ، وَخازِناً لِعِلْمِهِ، وَعَيْبَه غَيْبِ اللهِ، وَمَوْضِعَ سِرِّ اللهِ، وَأَمِينَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ، وَشاهِدَهُ فِي بَريَّتِهِ. اَللّهُمَّ " رَبَّناإِنَّناسَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلاِْيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فآمَنّا، رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَكَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَتَوَفَّنا مَعَ الاَْبْرارِ، رَبَّنا وَآتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِكَ وَلا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَه إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ "، فَاِنّا يارَبَّنا بِمَنِّكَ وَلُطْفِكَ اَجَبْنا داعِيكَ، وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ، وَصَدَّقْناهُ وَصَدَّقْنا مَوْلَي الْمُؤْمِنِينَ، وَكَفَرْنا بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ، فَوَلِّنا ما تَوَلَّيْنا، وَاحْشُرْنا مَعَ أَئِمَّتِنا، فَاِنّا بِهِمْ مُؤْمِنُونَ مُوقِنُونَ، وَلَهُمْ مُسَلِّمُونَ، آمَنّا بِسِرِّهِمْ وَعَلانِيَتِهِمْ وَشاهِدِهِمْ وَغائِبِهِمْ وَحَيِّهِمْ وَمَيِّتِهِمْ، وَرَضِينا

ص: 997

بِهِمْ أَئِمَّه وَقادَه وَسادَةً، وَحَسْبُنا بِهِمْ بَيْنَنا وَبَيْنَ اللهِ دُونَ خَلْقِهِ، لا نَبْتَغِي بِهِمْ بَدَلاً، ولا نَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِمْ وَلِيجَةً، وَبَرِئْنا إِلَي اللهِ مِنْ كُلِّ مَنْ نَصَبَ لَهُمْ حَرْباً مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنَ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ، وَكَفَرْنا بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَالاَْوْثانِ الاَْرْبَعَه وَأَشْياعِهِمْ وَأَتْباعِهِمْ وَكُلِّ مَنْ والاهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، مِنْ أَوَّلِ الدَّهْرِ إِلي آخِرِهِ. اَللّهُمَّ إِنّا نُشْهِدُكَ أَنّا نَدِينُ بِما دانَ بِهِ مُحَمَّدٌ وَآلُ مُحَمَّد، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ، وَقَوْلُنا ما قالُوا، وَدِينُنا ما دانُوا بِهِ، ما قالُوا بِهِ قُلْنا، وَما دانُوا بِهِ دِنّا، وَما أَنْكَرُوا أَنْكَرْنا، وَمَنْ والَوْا والَيْنا، وَمَنْ عادَوْا عادَيْنا، وَمَنْ لَعَنُوا لَعَنّا، وَمَنْ تَبَرَّءُوا مِنْهُ تَبَرَّأْنا مِنْهُ، وَمَنْ تَرَحَّمُوا عَلَيْهِ تَرَحَّمْنا عَلَيْهِ، آمَنّا وَسَلَّمْنا وَرَضِينا وَاتَّبَعْنا مَوالِيَنا، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ. اَللّهُمَّ فَتَمِّمْ لَنا ذلِكَ وَلا تَسْلُبْناهُ، وَاجْعَلْهُ مُسْتَقِرّاً ثابِتاً عِنْدَنا وَلا تَجْعَلْهُ مُسْتَعاراً، وَأَحْيِنا ما أَحْيَيْتَنا عَلَيْهِ، وَاَمِتْنا إِذا أَمَتَّنا عَلَيْهِ، آلُ مُحَمَّد أَئِمَّتُنا، فَبِهِمْ نَأْتَمُّ وَإِيّاهُمْ نُوالِي، وَعَدُوَّهُمْ عَدُوَّ اللهِ نُعادِي، فَاجْعَلْنا مَعَهُمْ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَه وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ، فَاِنّا بِذلِكَ راضُونَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

باز به سجده رود و صد مرتبه «اَلْحَمْدُ للهِِ» و صد مرتبه «شُكْراً لِلّهِ» بگويد. و روايت شده كه هر كس اين عمل را بجا آورد ثواب كسي داشته باشد كه در روز عيد غدير نزد حضرت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) حاضر شده باشد، و با آن حضرت بر ولايت بيعت كرده باشد، و بهتر آن است كه اين نماز را نزديك زوال گذارد، كه حضرت در آن ساعت اميرالمؤمنين(عليه السلام) را در غدير خم به امامت و خلافت براي مردم نصب فرمود.

پنجم: خواندن دعاي ندبه.

ششم: خواندن اين دعا، كه سيد بن طاوس از

ص: 998

شيخ مفيد نقل كرده است:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد نَبِيِّكَ، وَعَلِيّ وَلِيِّكَ، وَالشَّأْنِ وَالْقَدْرِ الَّذِي خَصَصْتَهُما بِهِ دُونَ خَلْقِكَ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَعَلِيّ، وَأَنْ تَبْدَأَ بِهِما فِي كُلِّ خَيْر عاجِل. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَلاَْئِمَّه الْقادَةِ، وَالدُّعاه السّادَةِ، وَالنُّجُومِ الزّاهِرَةِ، وَالاَْعْلامِ الْباهِرَةِ، وَساسَه الْعِبادِ، وَأَرْكانِ الْبِلادِ، وَالنّاقَه الْمُرْسَلَةِ، وَالسَّفِينَه النّاجِيَه الْجارِيَه فِي اللُّجَجِ الْغامِرَةِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، خُزّانِ عِلْمِكَ، وَأَرْكانِ تَوْحِيدِكَ، وَدَعائِمِ دِينِكَ، وَمَعادِنِ كَرامَتِكَ، وَصَفْوَتِكَ مِنْ بَرِيَّتِكَ، وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، اَلاَْتْقِياءِ الاَْنْقِياءِ النُّجَباءِ الاَْبْرارِ، وَالْبابِ الْمُبْتَلي بِهِ النّاسُ، مَنْ اَتاهُ نَجا، وَمَنْ أَباهُ هَوي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، أَهْلِ الذِّكْرِ الَّذِينَ أَمَرْتَ بِمَسْأَلَتِهِمْ، وَذَوِي الْقُرْبَي الَّذِينَ أَمَرْتَ بِمَوَدَّتِهِمْ، وَفَرَضْتَ حَقَّهُمْ، وَجَعَلْتَ الْجَنَّه مَعادَ مَنِ اقْتَصَّ آثارَهُمْ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، كَما أَمَرُوا بِطاعَتِكَ، وَنَهَوْا عَنْ مَعْصِيَتِكَ، وَدَلُّوا عِبادَكَ عَلي وَحْدانِيَّتِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد نَبِيِّكَ وَنَجِيِّكَ وَصَفْوَتِكَ وَأَمِينِكَ وَرَسُولِكَ إِلي خَلْقِكَ، وَبِحَقِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِنَ، وَيَعْسُوبِ الدِّينِ، وَقائِدِ الغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ، الْوَصِيِّ الْوَفِيِّ، وَالصِّدِّيقِ الاَْكْبَرِ، وَالْفارُوقِ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ، وَالشّاهِدِ لَكَ، وَالدّالِّ عَلَيْكَ، وَالصّادِعِ بِأَمْرِكَ، وَالْمُجاهِدِ فِي سَبِيلِكَ، لَمْ تَأْخُذْهُ فِيكَ لَوْمَه لائِم، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَجْعَلَنِي فِي هذَا الْيَوْمِ الَّذِي عَقَدْتَ فِيهِ لِوَلِيِّكَ الْعَهْدَ فِي أَعْناقِ خَلْقِكَ، وَأَكْمَلْتَ لَهُمُ الدِّينَ مِنَ الْعارِفِينَ بِحُرْمَتِهِ، وَالْمُقِرِّينَ بِفَضْلِهِ، مِنْ عُتَقائِكَ وَطُلَقائِكَ مِنَ النّارِ، وَلا تُشْمِتْ بِي حاسِدِي النِّعَمِ. اَللّهُمَّ فَكَما جَعَلْتَهُ عِيدَكَ الاَْكْبَرَ، وَسَمَّيْتَهُ فِي السَّماءِ يَوْمَ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ، وَفِي الاَْرْضِ يَوْمَ الْمِيثاقِ الْمَأْخُوذِ وَالْجَمْعِ الْمَسْؤُولِ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مَحَمَّد، وَأَقْرِرْ بِهِ عُيُونَنا، وَاجْمَعْ بِهِ شَمْلَنا، وَلاتُضِلَّنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا، وَاجْعَلْنا لاَِنْعُمِكَ مِنَ الشّاكِرِينَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي

ص: 999

عَرَّفَنا فَضْلَ هذَا الْيَوْمِ، وَبَصَّرَنا حُرْمَتَهُ، وَكَرَّمَنا بِهِ، وَشَرَّفَنا بِمَعْرِفَتِهِ، وَهَدانا بِنُورِهِ، يا رَسُولَ اللهِ، يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، عَلَيْكُما وَعَلي عِتْرَتِكُما وَعَلي مُحِبِّيكُما مِنِّي أَفْضَلُ السَّلامِ ما بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَبِكُما أَتَوَجَّهُ إِلَي اللهِ رَبِّي وَربِّكُما فِي نَجاحِ طَلِبَتِي، وَقَضاءِ حَوائِجِي، وتَيْسِيرِ أُمُورِي».

هفتم: آنكه در ديدار با برادران مؤمن، اين تهنيت را به يكديگر بگويند كه سپاس نعمت ولايت است:

«اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلايَه أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَالاَْئِمَّه عَلَيْهِمُ السَّلامُ».

ونيز بخواند:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي أَكْرَمَنا بِهذَا الْيَوْمِ، وَجَعَلَنا مِنَ الْمُوفِينَ بِعَهْدِهِ إِلَيْنا وَمِيثاقِهِ الَّذِي واثَقَنا بِهِ مِنْ وِلايَه وُلاه أَمْرِهِ، وَالْقُوّامِ بِقِسْطِهِ، وَلَمْ يَجْعَلْنا مِنَ الْجاحِدِينَ وَالْمُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ الدِّينِ».

هشتم آنكه صد مرتبه بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَ كَمالَ دِينِهِ وَتَمامَ نِعْمَتِهِ بِوِلايَه أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب عَلَيْهِ السَّلامُ».

اعمال روز مباهله

طبق يك سنّت ديرين، گاه دو نفر يا دو گروه با هم در مسأله اي اختلاف نظر داشتند و هيچ يك به گفته ديگري قانع نمي شدند، باهم «مباهله» مي كردند، و از خداوند مي خواستند كه طرف باطل را با فرستادن عذابي هلاك كند و طرف حق پيروز شود.

مسيحيان نجران، چون به رسالت پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) ايمان نداشتند، مي خواستند كه با مباهله، حق آشكار شود. نصاراي نجران در تاريخ مقرّر و مكان معيّن با همه زيورها و آرايش ها و تشريفات حاضر شدند. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) هم همراه با اهل بيت خاصّ خود براي مباهله حاضر شدند.

رسول خدا پيش از آنكه خواست مباهله كند، عبا بر دوش مبارك گرفت و سپس اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) را داخل در زير عبا

ص: 1000

نمود، و گفت: پروردگارا! هر پيغمبري را اهل بيتي بوده است كه مخصوصترين خلق بوده اند، بار خداوندا! اينها اهل بيت من مي باشند، پس از ايشان برطرف كن شكّ و گناه را، و پاك كن ايشان را. پس جبرئيل نازل شد و آيه تطهير را در شأن ايشان آورد. پس حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) آن چهار بزرگوار را بيرون برد از براي مباهله، چون نگاه نصاري بر ايشان افتاد و حقّانيّت آن حضرت و آثار نزول عذاب را مشاهده كردند، جرأت مباهله ننمودند، و درخواست مصالحه و قبول جزيه نمودند.

در اين روز نيز حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در حال ركوع انگشتري خود را به سائل داد، و آيه " إنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ... " در شأنش نازل شد، وبالجمله اين روز، روز شريفي است، ودر آن چند عمل وارد است:

اوّل: غسل، دوّم: روزه، سوّم: دو ركعت نماز، مثل نمازِ روز عيد غدير كه از نظر وقت و كيفيّت و ثواب و خواندن آيه الكرسي مثل نماز روز عيد غدير است.

چهارم: خواندن دعاي مباهله كه شبيه به دعاي سحر ماه رمضان است، و شيخ و سيّد هر دو دعاي روز مباهله را از حضرت صادق(عليه السلام) چنين نقل كرده اند:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ بَهائِكَ بِأَبْهاهُ وكُلُّ بَهائِكَ بَهِيٌّ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِبَهائِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ جَلالِكَ بِأَجَلِّهِ وَكُلُّ جَلالِكَ جَلِيلٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِجَلالِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِأَجْمَلِهِ وَكُلُّ جَمالِكَ جَمِيلٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِجَمالِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ عَظَمَتِكَ بِأَعْظَمِها وَكُلُّ عَظَمَتِكَ

ص: 1001

عَظِيمَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِعَظَمَتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ نُورِكَ بِأَنْوَرِهِ وَكُلُّ نُورِكَ نَيِّرٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِنُورِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ رَحْمَتِكَ بِأَوْسَعِها وَكُلُّ رَحْمَتِكَ واسِعَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِرَحْمَتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ كَمالِكَ بِأَكْمَلِهِ وَكُلُّ كَمالِكَ كامِلٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِكَمالِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ كَلِماتِكَ بِأَتَمِّها وَكُلُّ كَلِماتِكَ تامَّةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِكَلِماتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ أَسْمائِكَ بِأَكْبَرِها وَكُلُّ أَسْمائِكَ كَبِيرَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِأَسْمائِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ عِزَّتِكَ بِأَعَزِّها وَكُلُّ عِزَّتِكَ عَزِيزَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِعِزَّتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ مَشِيَّتِكَ بِأَمْضاها وَكُلُّ مَشِيَّتِكَ ماضِيَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِمَشِيَّتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِقُدْرَتِكَ الَّتِي اسْتَطَلْتَ بِها عَلي كُلِّ شَيْء وَكُلُّ قُدْرَتِكَ مُسْتَطِيلَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِقُدْرَتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ عِلْمِكَ بِأَنْفَذِهِ وَكُلُّ عِلْمِكَ نافِذٌ، اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِعِلْمِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ قَوْلِكَ بِأَرْضاهُ وَكُلُّ قَوْلِكَ رَضِيٌّ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِقَوْلِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ مَسائِلِكَ بِأَحَبِّهاإِلَيْكَ وَكُلُّهاإِلَيْكَ حَبِيبَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِمَسائِلِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ شَرَفِكَ بِأَشْرَفِهِ وَكُلُّ شَرَفِكَ شَرِيفٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِشَرَفِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ سُلْطانِكَ بِأَدْوَمِهِ وَكُلُّ سُلْطانِكَ دائِمٌ، اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِسُلْطانِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي

ص: 1002

أَسْأَ لُكَ مِنْ مُلْكِكَ بِأَفْخَرِهِ وَكُلُّ مُلْكِكَ فاخِرٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِمُلْكِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ عَلائِكَ بِأَعْلاهُ وَكُلُّ عَلائِكَ عال. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِعَلائِكَ كُلِّهِ، اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ آياتِكَ بِأَعْجَبِها وَكُلُّ آياتِكَ عَجِيبَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِآياتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ مَنِّكَ بِأَقْدَمِهِ وَكُلُّ مَنِّكَ قَدِيمٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِمَنِّكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِما أَنْتَ فِيهِ مِنَ الشُّئُونِ وَالْجَبَرُوتِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِكُلِّ شَأْن وَكُلِّ جَبَرُوت. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِما تُجِيبُنِي بِهِ حِينَ أَسْأَلُكَ، يا اَللهُ يا لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، أَسْأَ لُكَ بِبَهاءِ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، يا لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، أَسْأَ لُكَ بِجَلالِ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، يا لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، أَسْأَ لُكَ بِلا إِلهَ إلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ رِزْقِكَ بِأَعَمِّهِ وَكُلُّ رِزْقِكَ عامٌّ، اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرِزْقِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ عَطائِكَ بِأَهْنَئِهِ وَكُلُّ عَطائِكَ هَنِيئٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِعَطائِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِكَ بِأَعْجَلِهِ وَكُلُّ خَيْرِكَ عاجِلٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِخَيْرِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ فَضْلِكَ بِأَفْضَلِهِ وَكُلُّ فَضْلِكَ فاضِلٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِفَضْلِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَابْعَثْنِي عَلَي الاِْيمانِ بِكَ وَالتَّصْدِيقِ بِرَسُولِكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلامُ، وَالْوِلايَه لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب، وَالْبَراءَه مِنْ عَدُوِّهِ، وَالاِْيتِمامِ بِالاَْئِمَّه مِنْ آلِ مُحَمَّد عَلَيْهِمُ السَّلامُ، فَإِنِّي قَدْ رَضِيتُ بِذلِكَ يا رَبِّ.

ص: 1003

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ فِي الاَْوَّلِينَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد فِي الاْخِرِينَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد فِي الْمَلاَِ الاَْعْلي، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد فِي الْمُرْسَلِينَ. اَللّهُمَّ أَعْطِ مُحَمَّداً الْوَسِيلَه وَالشَّرَفَ وَالْفَضِيلَه وَالدَّرَجَه الْكَبِيرَةَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَقَنِّعْنِي بِما رَزَقْتَنِي، وَبارِكْ لِي فِيما أَعْطَيْتَنِي، وَاحْفَظْنِي فِي غَيْبَتِي وَفِي كُلِّ غائِب هُوَ لِي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَابْعَثْنِي عَلَي الاِْيمانِ بِكَ وَالتَّصْدِيقِ بِرَسُولِكَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَسْأَلُكَ خَيْرَ الْخَيْرِ رِضْوانَكَ وَالْجَنَّةَ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ الشَّرِّ سَخَطِكَ وَالنّارِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاحْفَظْنِي مِنْ كُلِّ مُصِيبَة، وَمِنْ كُلِّ بَلِيَّة، وَمِنْ كُلِّ عُقُوبَة، وَمِنْ كُلِّ فِتْنَة، وَمِنْ كُلِّ بَلاء، وَمِنْ كُلِّ شَرّ، وَمِنْ كُلِّ مَكْرُوه، وَمِنْ كُلِّ مُصِيبَة، وَمِنْ كُلِّ آفَه نَزَلَتْ أَوْ تَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ إِلَي الاَْرْضِ، فِي هذِهِ السّاعَةِ، وَفِي هذِهِ اللَّيْلَةِ، وَفِي هذَا الْيَوْمِ، وَفِي هذَا الشَّهْرِ، وَفِي هذِهِ السَّنَةِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاقْسِمْ لِي مِنْ كُلِّ سُرُور، وَمِنْ كُلِّ بَهْجَة، وَمِنْ كُلِّ اِسْتِقامَة، وَمِنْ كُلِّ فَرَج، وَمِنْ كُلِّ عافِيَة، وَمِنْ كُلِّ سَلامَة، وَمِنْ كُلِّ كَرامَة، وَمِنْ كُلِّ رِزْق واسِع حَلال طَيِّب، وَمِنْ كُلِّ نِعْمَة، وَمِنْ كُلِّ سَعَه نَزَلَتْ أَوْ تَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ إِلَي الاَْرْضِ، فِي هذِهِ السّاعَةِ، وَفِي هذِهِ اللَّيْلَةِ، وَفِي هذَا الْيَوْمِ، وَفِي هذَا الشَّهْرِ، وَفِي هذِهِ السَّنَةِ. اَللّهُمَّ إِنْ كانَتْ ذُنُوبِي قَدْ أَخْلَقَتْ وَجْهِي عِنْدَكَ، وَحالَتْ بَيْنِي وَبَيْنَكَ، وَغَيَّرَتْ حالِي عِنْدَكَ، فَإِنِّي أَسْأَلُكَ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي لايُطْفَأُ، وَبِوَجْهِ مُحَمَّد حَبِيبِكَ الْمُصْطَفي، وَبِوَجْهِ وَلِيِّكَ عَلِيّ الْمُرْتَضي، وَبِحَقِّ أَوْلِيائِكَ الَّذِينَ انْتَجَبْتَهُمْ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَغْفِرَلِي ما مَضي مِنْ ذُنُوبِي، وَأَنْ تَعْصِمَنِي فِيما بَقِيَ مِنْ عُمُرِي، وَأَعُوذُ بِكَ اَللّهُمَّ

ص: 1004

أَنْ أَعُودَ فِي شَيْء مِنْ مَعاصِيكَ أَبَداً ما أَبقَيْتَنِي، حَتّي تَتَوَفّانِي وَأَنَا لَكَ مُطِيعٌ وَأَنْتَ عَنِّي راض، وَأَنْ تَخْتِمَ لِي عَمَلِي بِأَحْسَنِهِ، وَتَجْعَلَ لِي ثَوابَهُ الْجَنَّةَ، وَأَنْ تَفْعَلَ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ، يا أَهْلَ التَّقْوي وَيا أَهْلَ الْمَغْفِرَةِ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْحَمْنِي بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

فصل دوّم: اعمال مدينه منوّره

فضيلت زيارت پيامبر صلي الله عليه وآله و حضرت فاطمه زهرا و ائمّه بقيع عليهم السلام

مستحب موٌكّد است براي مردم، خصوصاً حُجّاج، مُشرّف شدن به زيارت روضه مُطهّره و آستانه منوّره فخر عالميان حضرت سيّد المرسلين محمّد بن عبداللّه(صلي الله عليه وآله)، و ترك زيارت آن حضرت باعث جفا در حقّ او مي شود.

و شيخ شهيد فرموده: اگر مردم ترك زيارت آن حضرت كنند، بر امام است كه ايشان را مجبور كند به رفتن زيارت آن حضرت، زيرا كه ترك زيارت آن حضرت موجب جفا در حقّ پيامبر(صلي الله عليه وآله) است.

شيخ صدوق از حضرت صادق(عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: هرگاه كسي از شما حجّ كند، بايد حَجّش را ختم كند به زيارت ما، زيرا كه اين از تمامي حجّ است. و نيز روايت كرده از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه فرمود: تمام كنيد حجّ خود را به زيارت حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) كه ترك زيارت آن حضرت بعد از حجّ جفا و خلاف ادب است، و شما را امر به اين كرده اند، و برويد به زيارت قبوري كه حق تعالي لازم گردانيده است بر شما حقّ آنها و زيارت آنها را، و روزي از حق تعالي طلب كنيد نزد آن قبرها، و نيز از ابو الصّلت هَرَوي روايت كرده كه گفت: به خدمت حضرت امام رضا(عليه السلام) عرض كردم كه نظر شما درباره اين حديث كه مؤمنين

ص: 1005

از منازل خويش در بهشت، زيارت مي كنند پروردگارشان را چيست؟

حضرت در جواب او فرمودند: اي ابا الصّلت! حق تعالي پيغمبرش حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) را بر جميع خلقش از پيغمبران و فرشتگان برتري بخشيده و اطاعت او را اطاعت خود، و بيعت با او را بيعت با خود، و زيارت او را زيارت خودش شمرده است، چنانچه در سوره نساء آيه 80 فرمود: " مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ "، و در سوره فتح، آيه 48 فرموده: " إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللهَ يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ ".

حضرت رسُول(صلي الله عليه وآله) فرموده: «هر كس مرا زيارت كند در حال حيات يا بعد از فوت من چنان است كه حق تعالي را زيارت كرده باشد...».

و حِميَري در «قرب الاسناد» از حضرت صادق(عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: رسُول خدا(صلي الله عليه وآله) فرموده: هركس مرا زيارت كند در حيات من يا بعد از فوت من شفيع او گردم در روز قيامت.

و در حديثي است كه حضرت صادق(عليه السلام) روز عيدي رفت به زيارت رسول اللّه(صلي الله عليه وآله) و بر آن حضرت سلام كرد، و فرمود: ما به سبب زيارت و سلام بر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بر اهل همه شهرها مكّه و غير مكّه، فضيلت داريم.

و مرحوم شيخ طوسي در تهذيب از يزيد بن عبدالملك روايت كرده، و او از پدرش، از جدّش، كه گفت: به خدمت حضرت فاطمه(عليها السلام) مشرّف شدم، آن حضرت بر من سلام كرد، سپس از من پرسيد كه براي چه آمده اي؟ عرض كردم: براي طلب بركت و ثواب.

ص: 1006

فرمود: خبر داد مرا پدرم، و اينك حاضر است كه هر كس بر او و بر من سه روز سلام كند، حق تعالي بهشت را از براي او واجب گرداند، گفتم: در حال حياتتان؟ فرمود: بلي، و هم چنين بعد از موت ما.

علاّمه مجلسي فرموده كه در حديث معتبر از عبداللّه بن عبّاس منقول است كه حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) فرمود: هر كس امام حسن(عليه السلام) را در بقيع زيارت كند قدمش بر صراط ثابت گردد و نلغزد در روزي كه قدم ها بر آن بلغزد.

و در «مقنعه» از حضرت صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود: هر كس مرا زيارت كند گناهانش آمرزيده شود و فقير و پريشان نميرد.

ابن قولويه در كامل الزيارات حديث طولاني از هشام بن سالم از حضرت صادق(عليه السلام) روايت كرده و از جمله فرازهاي آن اين است كه: مردي به خدمت حضرت صادق(عليه السلام) شرفياب شد، و عرض كرد: آيا بايد زيارت كرد پدرت را؟ فرمود: بلي. عرض كرد: پاداش آن چيست؟ فرمود: اگر با اعتقاد و متابعت از امامت او باشد پاداش آن بهشت است. عرض كرد: كسي كه اعراض كند از زيارت او چه خواهد داشت؟ فرمود: حسرت خواهد داشت در يوم الحسره كه روز قيامت است... و احاديث در اين باب بسيار است.

آداب زيارت

زيارت، ديدار با روحهاي پاك و الگوهاي كمال و آيينه هاي حق نماست. زائر، خود را در برابر وجودهاي والا و پيشوايان معصومي ديده، با اعتراف به نقص خود و كمال آن اولياي الهي، به فضايل آنان اشاره مي كند، و درودهاي خود را نثارشان مي نمايد، و پيوند خويش

ص: 1007

را با آنان و با راه و تعاليم و فرهنگشان ابراز مي دارد.

از اين رو، نخستين شرط زيارت، «ادب» است، و ادب هم در سايه معرفت و محبّت پديد مي آيد.

خود را در محضر رسول الله(صلي الله عليه وآله) ديدن، و در برابر قبور پاك امامان ايستادن، هم آدابِ ظاهري دارد، هم آدابِ باطني.

آنچه در منابع روايي مانند «بحار الأنوار» و نوشته هاي علما درباره آداب زيارت آمده، بسيار است، و در اين جا برخي از آن آداب را نقل مي كنيم:

1 قبل از ورود به زيارتگاه، غسل كردن و باطهارت بودن و خواندن اين دعا هنگام غسل زيارت مستحب است: «بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ نُوراً وَطَهُوراً وَحِرْزاً وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَسُقْم وَآفَه وَعاهَة. اَللّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ قَلْبِي، وَاشْرَحْ بِهِ صَدْرِي، وَسَهِّلْ لِي بِهِ أَمْرِي».

2 لباس هاي پاكيزه پوشيدن و عطر و بوي خوش استعمال كردن.

3 هنگام رفتن به زيارت، قدم هاي كوتاه برداشتن، با آرامش و وقار راه رفتن، با خضوع و خشوع آمدن، سر به زير انداختن و به اين طرف و آن طرف و بالا نگاه نكردن، و ترك كلمات بيهوده و مخاصمه و مجادله نمودن در راه، تا رسيدن به حرم.

4 هنگام رفتن به حرم و زيارت، زبان به تسبيح و حمد خدا گشودن، و صلوات بر محمّد و آل او فرستادن، ودهان را با ياد خدا و نام اهل بيت معطّر ساختن.

5 بر درگاه حرم ايستادن، و دعا خواندن، و اجازه ورود خواستن، و سعي در تحصيل رقّت قلب و خشوع دل نمودن، و مقام و عظمت صاحب قبر را

ص: 1008

تصوّر نمودن، و اين كه او ما را مي بيند، سخن ما را مي شنود، و سلام ما را پاسخ مي دهد. هرگاه رقّت قلب حاصل شد و آمادگي روحي پديد آمد، در اين حال وارد شود، و زيارت نمايد

6 در وقت داخل شدن، پاي راست را مقدّم داشتن، و هنگام خروج از حرم پاي چپ را، آن گونه كه در ورود و خروج مسجد مستحب است.

7 در برابر ضريح ايستادن و زيارت نامه هايي را كه از ائمه(عليهم السلام) رسيده، خواندن.

8 در زيارت قبر معصومين(عليهم السلام) رو به قبر منوّر آنها ايستادن، و پس از فراغت از زيارت، با تضرّع دعا كردن، و از خداوند حاجت خواستن، سپس به طرف بالاي سر رفتن، و رو به قبله دعا كردن، و زيارت خواندن.

9 صاحب قبر را براي بر آمدن حاجت و رفع نياز نزد خداوند شفيع قرار دادن.

10 ايستادن هنگام خواندن زيارت، اگر عذري و ضعفي ندارد.

11 هنگام مشاهده قبر مطهّر و پيش از خواندن زيارت، (آرام) اَللّهُ أَكْبَر بگويد.

12 خواندن دو ركعت نماز زيارت در حرم مطهّر، و اگر زيارت ائمّه است، بالاي سر بهتر است. و پس از نماز، دعاهاي منقول را خواندن، و حاجت طلبيدن، و تلاوت قرآن با آرامش و ترتيل و طمأنينه، و هديه كردن ثواب آن به روح مقدّس آن معصوم.

13 پرهيز از سخنان ناشايست، و كلمات لغو و بيهوده، و جدال هاي بي مورد در حرم ها و زيارتگاه ها.

14 صداي خود را در نماز و زيارت خيلي بلند نكردن، كه مزاحم زيارت ديگران نشود.

15 وداع كردن با

ص: 1009

پيامبر(صلي الله عليه وآله) و امام(عليه السلام)، هنگام بيرون آمدن از شهر(زيارت وداع حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) و ائمّه در همين كتاب آمده است).

16 پس از زيارت، تعجيل در بيرون آمدن، تا هم شدّت شوق براي رجوع به زيارت بيشتر شود و هم نوبت و فرصت براي ديگران باشد، و پرهيز از اختلاط با زنان در مَشاهد مشرّفه، و رعايت حرمت و دوري از هر نوع خطا و گناه. هم چنين در صورت ازدحام و كثرت زوّار، رعايت حال آنان را كردن، و مكان و فرصت زيارت به آنان دادن.

17 حضور قلب داشتن در تمام مراحل زيارت، و نيز توبه و استغفار و صدقه به نيازمندان و انفاق به مستحقّان.

18 هنگام زيارت، بايد زمينه اي براي كمال روحي و رشد معنوي و تصفيه قلب انسان فراهم شود، تا زائر را در اخلاق و زندگي و عفاف و تقوا به اولياء اللّه نزديك سازد، و وسيله اي براي توبه، تطهير، و تزكيه باطني وي گردد. اين جز با توفيق الهي و جز با داشتن «معرفت» و «محبّت» نسبت به اين بزرگواران، فراهم نمي شود. اساس ارزش زيارت هم به معرفت است، و درباره زيارت ائمّه و معصومين (عليهم السلام) تعبير «عارِفاً بِحَقِّهِ» اشاره به همين نكته است، و گرنه، زيارت بي معرفت، آن ثواب و كمال مطلوب را ندارد.

زيارت اوّل حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم

هرگاه به مدينه الرّسول وارد شدي، پس از غسل زيارت اذن دخول بخوان:

«اَللّهُمَّ اِنِّي قَدْ وَقَفْتُ عَلي باب مِنْ اَبْوابِ بُيُوتِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَقَدْ مَنَعْتَ النّاسَ أَنْ يَدْخُلُوا إِلاّ بِإِذْنِهِ،

فَقُلْتَ: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاّ

ص: 1010

أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ»، اَللّهُمَّ إِنِّي أَعْتَقِدُ حُرْمَه صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِ

الشَّرِيفِ فِي غَيْبَتِهِ، كَماأَعْتَقِدُها فِي حَضْرَتِهِ، وَاَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَكَ وَخُلَفاءَكَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ أَحْياءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُونَ، يَرَوْنَ مَقامِي وَيَسْمَعُونَ كَلامِي وَيَرُدُّونَ سَلامِي، وَأَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِي كَلامَهُمْ، وَفَتَحْتَ بابَ فَهْمِي بِلَذِيذِ مُناجاتِهِمْ، وَإِنِّي أَسْتَأذِنُكَ يا رَبِّ أَوَّلاً، وَأَسْتَأْذِنُ رَسُولَكَ صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ثانِياً... ءَاَدْخُلُ يارَسُولَ اللّهِ، ءَاَدْخُلُ يا حُجَّه اللّهِ، ءَاَدْخُلُ يا مَلائِكَه اللّهِ الْمُقَرَّبِينَ اَلْمُقِيمِينَ فِي هذَا الْمَشْهَدِ، فَأْذَنْ لِي يا مَوْلايَ فِي الدُّخُولِ أَفْضَلَ ما اَذِنْتَ لاَِحَد مِنْ أَوْلِياءِكَ، فَاِنْ لَمْ أَكُنْ أَهْلاً لِذلِكَ فَاَنْتَ اَهْلٌ لِذلِكَ»،

پس داخل شو، وبگو:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَفِي سَبِيلِ اللهِ، وَعَلي مِلَّه رَسُولِ اللّهِ صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَارْحَمْنِي، وَتُبْ عَلَيَّ، اِنَّكَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ».

از در جبرئيل داخل شو، و مُقدّم دار پاي راست را، و صد مرتبه اَللهُ أَكْبَرُ بگو. آنگاه دو ركعت نماز تحيّت مسجد «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يارَسُولَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِيَّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَبْنَ عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خاتَمَ

النَّبِيِّينَ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ الرِّ سالَةَ، وَأَقَمْتَ الصَّلاَةَ، وَآتَيْتَ الزَّكَاةَ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَعَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصاً حَتّي أَتاكَ الْيَقِينُ، فَصَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ وَعَلي أَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرِينَ».

سپس رو به قبله در كنار ستوني كه در سمت راست مرقد مطهّر است بايست، در حالي كه قبر مطهّر در سمت چپ تو و منبر در سمت راست تو باشد كه در اين حال در بالا سَرِ رسول خدا(صلي الله عليه وآله) قرار رفته اي و بگو:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللهِ،

ص: 1011

وَأَنَّكَ مُحَمَّدُ ابْنُ عَبْدِاللهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّكَ، وَنَصَحْتَ لاُِمَّتِكَ، وَجاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللهِ، وَعَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصاً حَتّي أَتاكَ الْيَقِينُ بِالْحِكْمَه وَالْمَوْعِظَه الْحَسَنَةِ، وَأَدَّيْتَ الَّذِي عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ، وَأَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ، وَغَلُظْتَ عَلَي الْكافِرِينَ، فَبَلَغَ اللهُ بِكَ أَفْضَلَ شَرَفِ مَحَلِّ الْمُكْرَمِينَ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَالضَّلالَةِ. اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَصَلَواتِ مَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَأَنْبِيائِكَ الْمُرْسَلِينَ وَعِبادِكَ الصّالِحِينَ، وَأَهْلِ السَّماواتِوَالاَْرَضِينَ، وَمَنْ سَبَّحَ لَكَ يارَبَّ الْعالَمِينَ مِنَ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ، عَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ وَأَمِينِكَ وَنَجِيِّكَ وَحَبِيبِكَ وَصَفِيِّكَ وَخاصَّتِكَ وَصَفْوَتِكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ. اَللّهُمَّ أَعْطِهِ الدَّرَجَه الرَّفِيعَةَ، وَآتِهِ

الْوَسِيلَه مِنَ الْجَنَّةِ، وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الاَْوَّلُون وَالاْخِرُونَ. اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ: " وَلَو أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً "، وَإِنِّي أَتَيْتُكَ مُسْتَغْفِراً تائِباً مِنْ ذُنُوبِي، وَإِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَي اللهِ رَبِّي وَرَبِّكَ لِيَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي».

و حاجت خود را بطلب، اميد است كه برآورده شود.

پس صلوات و درودهاي مخصوص بر رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) را بخوان:

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما حَمَلَ وَحْيَكَ وَ بَلَّغَ رِسالاتِكَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما أَحَلَّ حَلالَكَ، وَحَرَّمَ حَرامَكَ، وَعَلَّمَ كِتَابَكَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما اَقامَ الصَّلاةَ، وَآتَي الزَّكَاةَ، وَدَعا إِلي دِينِكَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما صَدَّقَ بِوَعْدِكَ، وَأَشْفَقَ مِنْ وَعِيدِكَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ، وَسَتَرْتَ بِهِ الْعُيُوبَ، وَفَرَّجْتَ بِهِ الْكُرُوبَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما دَفَعْتَ بِهِ الشَّقاءَ، وَكَشَفْتَ بِهِ الْغَمّاءَ، وَأَجَبْتَ بِهِ الدُّعاءَ، وَنَجَّيْتَ بِهِ مِنَ الْبَلاءِ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما رَحِمْتَ بِهِ الْعِبادَ، وَأَحْيَيْتَ بِهِ الْبِلادَ، وَقَصَمْتَ بِهِ الْجَبابِرَةَ، وَأَهْلَكْتَ بِهِ الْفَراعِنَةَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما أَضْعَفْتَ بِهِ الاَْمْوالَ، وَأَحْرَزْتَ بِهِ

ص: 1012

مِنَ الاَْهْوالِ، وَكَسَرْتَ بِهِ الاَْصْنامَ، وَرَحِمْتَ بِهِ الاَْنامَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما بَعَثْتَهُ بِخَيْرِ الاَْدْيانِ، وَأَعْزَزْتَ بِهِ الاِْيمانَ، وَتَبَّرْتَ بِهِ الاَْوْثانَ، وَعَظَّمْتَ بِهِ الْبَيْتَ الْحَرامَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرِينَ الاَْخْيارِ وَسَلِّمْ تَسْلِيماً».

زيارت دوّم حضرت رسول(صلي الله عليه وآله)

با سند صحيح و با دو روايت، از امام رضا(عليه السلام) روايت شده است كه رو به قبر مطهّر پيامبر(صلي الله عليه وآله) ايستاده، و چنين مي خواني:

«اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خِيَرَه اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبِيبَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَِفْوَه اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللهِ. أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لاُِمَّتِكَ، وجاهَدْتَ فِي سَبِيلِ رَبِّكَ، وَعَبَدْتَهُ

حَتّي اَتيكَ الْيَقِينُ، فَجَزاكَ اللهُ أَفْضَلَ ما جَزي نَبِيّاً عَنْ أُمَّتِهِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، أَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلي اِبراهِيمَ وَآلِ اِبراهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ».

سپس رو به قبله كن، و اين دعا را كه امام سجاد(عليه السلام) پس از زيارت قبر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي خواند، بخوان:

«اَللّهُمَّ إِلَيْكَ اَلْجَأْتُ أَمْرِي، وَإِلي قَبْرِ نَبِيِّكَ مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ أَسْنَدْتُ ظَهْرِي، وَالْقِبْلَه الَّتِي رَضِيتَ لِمُحَمَّد صلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ اسْتَقْبَلْتُ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَصْبَحْتُ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي خَيْرَ ماأَرْجُو لَها، وَلا أَدْفَعُ عَنْها شَرَّ ما أَحْذَرُعَلَيْها، وَأَصْبَحَتِ الاُْمُورُكُلُّهابِيَدِكَ، وَلا فَقِيرَ أَفْقَرُ مِنِّي، إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْر فَقِيرٌ. اَللّهُمَّ ارْدُدْنِي مِنْكَ بِخَيْر وَلا رَادَّ لِفَضْلِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ تُبَدِّلَ اسْمِي، وَأَنْ تُغَيِّرَ جِسْمِي، أَوْ تُزِيلَ نِعْمَتَكَ عَنِّي. اَللّهُمَّ زَيِّنِّي بِالتَّقْوي، وَجَمِّلْنِي بِالنِّعَمِ، وَاغْمُرْنِي بِالْعافِيَةِ، وَارْزُقْنِي شُكْرَ الْعافِيَةِ».

در بسياري

ص: 1013

از زيارات آمده كه پس از آن يازده بار سوره «قدر» را بخواند، و اگر حاجتي دارد، رو به قبله دست ها را بالا ببرد، و حاجات خود را بطلبد، كه إن شاءاللّه برآورده شود.

نماز زيارت و دعاي بعد از آن

سپس دو ركعت نماز زيارت مي خواني، و ثواب آن را به پيامبر(صلي الله عليه وآله) اهدا مي كني و مي گويي:

«اَللّهُمَّ إِنِّي صَلَّيْتُ وَرَكَعْتُ وَسَجَدْتُ لَكَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، لاَِنَّ الصلاة وَالرُّكُوعَ وَالسُّجُودَ لا تَكُونُ إِلاّ لَكَ، لاَِنَّكَ أَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ وَهاتانِ الرَّكْعَتانِ هَدِيَّه مِنِّي إِلي سَيِّدِي وَمَوْلايَ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَتَقَبَّلْهُما مِنِّي بِأَحْسَنِ قَبُولِكَ، وَأْجُرْنِي عَلي ذلِكَ بِأَفْضَلِ أَمَلِي، وَرَجائِي فِيكَ وَفِي رَسُولِكَ، يا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ».

و نيز مستحب است بعد از نماز اين دعا را بخواني:

«اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ لِنَبِيِّكَ مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: " وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً "، وَلَمْ أَحْضُرْ زَمانَ رَسُولِكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلامُ، وَقَدْ زُرْتُهُ راغِباً تائِباً مِنْ سَيِّءِ عَمَلِي، وَمُسْتَغْفِراً لَكَ مِنْ ذُنُوبِي، وَمُقِرّاً لَكَ بِها، وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِها مِنِّي، وَمُتَوَجِّهاً إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَاجْعَلْنِي اللّهُمَّ بِمُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ عِنْدَكَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ، يا مُحَمَّدُ يا رَسُولَ اللهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يا نَبِيَّ اللهِ، يا سَيِّدَ خَلْقِ اللهِ، إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَي اللهِ رَبِّكَ وَرَبِّي، لِيَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي، وَيَتَقَبَّلَ مِنِّي عَمَلِي، وَيَقْضِيَ لِي حَوائِجِي، فَكُنْ لِي شَفِيعاً عِنْدَ رَبِّكَ وَرَبِّي، فَنِعْمَ الْمَسْؤُولُ رَبِّي، وَنِعْمَ الشَّفِيعُ أَنْتَ يا مُحَمَّدُ، عَلَيْكَ وَعَلي أَهْلِ بَيْتِكَ السَّلامُ. اَللّهُمَّ أَوْجِبْ لِي مِنْكَ الْمَغْفِرَه وَالرَّحْمَةَ، وَالرِّزْقَ الْواسِعَ الطَّيِّبَ النّافِعَ، كَما

ص: 1014

أَوْجَبْتَ لِمَنْ اَتي نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَهُوَ حَيٌّ، فَأَقَرَّ لَهُ بِذُنُوبِهِ، وَاسْتَغْفَرَ لَهُ رَسُولُكَ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَغَفَرْتَ لَهُ بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

بخشي از مستحبّات مسجدالنّبي(صلي الله عليه وآله)

در مسجد پيغمبر(صلي الله عليه وآله) بسيار نماز بگزار، چون كه براي هر نماز در آن مكان شريف، معادل ثواب يك هزار نماز در نامه اعمال نمازگزار مي نويسند، و خصوصاً بين منبر و مرقد منوّر آن حضرت افضل است. از حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) مروي است كه فرمودند: بين قبر و منبر من باغي از باغ هاي بهشت است، و حدود روضه شريفه طولاً از قبر منوّر تا موضع منبر آن حضرت، و عرضاً از منبر تا ستون چهارم قرار گرفته، و مستحبّ است اين دعا را در روضه مباركه بخوانند:

«اَللّهُمَّ إِنَّ هذِهِ رَوْضَه مِنْ رِياضِ جَنَّتِكَ، وَشُعْبَه مِنْ شُعَبِ رَحْمَتِكَ، الَّتِي ذَكَرَها رَسُولُكَ وَأَبانَ عَنْ فَضْلِها، وَشَرَفِ التَّعَبُّدِ لَكَ فِيها، فَقَدْ بَلَّغْتَنِيها فِي سَلامَه نَفْسِي، فَلَكَ الْحَمْدُ يا سَيِّدِي عَلي عَظِيمِ نِعْمَتِكَ عَلَيَّ فِي ذلِكَ، وَعَلي ما رَزَقْتَنِيهِ مِنْ طاعَتِكَ، وَطَلَبِ مَرْضاتِكَ، وَتَعْظِيمِ حُرْمَه نَبِيِّكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، بِزِيارَه قَبْرِهِ وَالتَّسْلِيمِ عَلَيْهِ، وَالتَّرَدُّدِ فِي مَشاهِدِهِ وَمَواقِفِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ يا مَوْلايَ، حَمْداً يَنْتَظِمُ بِهِ مَحامِدُ حَمَلَه عَرْشِكَ، وَسُكّانِ سَماواتِكَ لَكَ، وَيَقْصُرُ عَنْهُ حَمْدُ مَنْ مَضي، وَيَفْضُلُ حَمْدَ مَنْ بَقِيَ مِنْ خَلْقِكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ يا مَوْلايَ، حَمْدَ مَنْ عَرَفَ الْحَمْدَ لَكَ، وَالتَّوْفِيقَ لِلْحَمْدِ مِنْكَ، حَمْداً يَمْلاَُ ماخَلَقْتَ وَيَبْلُغُ حَيْثُ ما أَرَدْتَ، وَلا يَحْجُبُ عَنْكَ وَلا يَنْقَضِي دُونَكَ، وَيَبْلُغُ أَقْصي رِضاكَ وَلا يَبْلُغُ آخِرَهُ أَوائِلُ مَحامِدِ خَلْقِكَ لَكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ ما عُرِفَ الْحَمْدُ، واعْتُقِدَ الْحَمْدُ، وَجُعِلَ ابْتِداءُ الْكَلامِ الْحَمْدُ، يا باقِيَ الْعِزِّ وَالْعَظَمَةِ، وَدائِمَ السُّلْطانِ وَالْقُدْرَه وَشَدِيدَ الْبَطْشِوَالْقُوَّةِ،

ص: 1015

وَنافِذَالاَْمْرِ وَالاِْرادَةِ، وَواسِعَ الرَّحْمَه وَالْمَغْفِرَةِ، وَرَبَّ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، كَمْ مِنْ نِعْمَه لَكَ عَلَيَّ يَقْصُرُ عَنْ اَيْسَرِها حَمْدِي، وَلا يَبْلُغُ أَدْناها شُكْرِي، وَكَمْ مِنْ صَنائِعَ مِنْكَ إِلَيَّ لايُحِيطُ بِكَثْرَتِها وَهْمِي، وَلايُقَيِّدُها فِكْرِي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي نَبِيِّكَ الْمُصْطَفي، بَيْنَ الْبَرِيَّه طِفْلاً وَخَيْرِها شابّاً وَكَهْلاً، أَطْهَرِ الْمُطَهَّرِينَ شِيمَةً، وَأَجْوَدِ الْمُسْتَمْتَرِينَ دِيمَةً، وَأَعْظَمِ الْخَلْقِ جُرْثُومَةً، اَلَّذِي أَوْضَحْتَ بِهِ الدِّلالاتِ، وَأَقَمْتَ بِهِ الرِّسالاتِ، وَخَتَمْتَ بِهِ النُّبُوّاتِ، وَفَتَحْتَ بِهِ بابَ الْخَيْراتِ، وَ أَظْهَرْتَهُ مَظْهَراً، وَابْتَعَثْتَهُ نَبِيّاً وَهادِياً أَمِيناً مَهْدِيّاً، داعِياً إِلَيْكَ، وَدالاًّ عَلَيْكَ، وَحُجَّه بَيْنَ يَدَيْكَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَي الْمَعْصُومِينَ مِنْ عِتْرَتِهِ وَالطَّيِّبِينَ مِن اُسْرَتِهِ، وَشَرِّفْ لَدَيْكَ بِهِ مَنازِلَهُمْ، وَعَظِّمْ عِنْدَكَ مَراتِبَهُمْ، وَاجْعَلْ فِي الرَّفِيقِ الاَْعْلي مَجالِسَهُمْ، وَارْفَعْ إِلي قُرْبِ رَسُولِكَ دَرَجاتِهِمْ، وَتَمِّمْ بِلِقائِهِ سُرُورَهُمْ، وَوَفِّرْ بِمَكانِهِ اُنْسَهُمْ».

دعا و نماز نزد ستون توبه

دو ركعت نماز نزديك ستون ابولبابه كه معروف به «ستون توبه» است بگزار، وبعد از آن اين دعا را بخوان:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. اَللّهُمَّ لاتُهِنِّي بِالْفَقْرِ، وَلا تُذِلَّنِي بِالدَّيْنِ، وَلا تَرُدَّنِي إِلَي الْهَلَكَةِ، وَأَعْصِمْنِي كَيْ أَعتَصِمَ، وَأَصْلِحْنِي كَيْ أَنْصَلِحَ، وَاهْدِنِي كَيْ أَهْتَدِيَ. اَللّهُمَّ اَعِنِّي عَلَي اجْتِهادِ نَفْسِي، وَلا تُعَذِّبْنِي بِسُوءِ ظَنِّي، وَلا تُهْلِكْنِي وَأَنْتَ رَجائِي، وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَغْفِرَلِي وَقَدْ أَخْطَأْتُ، وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَعْفُوَ عَنِّي وَقَدْ أَقْرَرْتُ، وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تُقِيلَ وَقَدْ عَثِرْتُ، وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تُحْسِنَ وَقَدْ اَسَأْتُ، وَأَنْتَ أَهْلُ التَّقْوي وَ الْمَغْفِرَة، فَوَفِّقْنِي لِما تُحِبُّ وَتَرْضي، وَيَسِّرْ لِيَ الْيَسِيرَ، وَجَنِّبْنِي كُلَّ عَسِير. اَللّهُمَّ أَغْنِنِي بِالْحَلالِ مِنَ الْحَرامِ، وَبِالطّاعاتِ عَنِ الْمَعاصِي، وَبِالْغِني عَنِ الْفَقْرِ، وَبِالْجَنَّه عَنِ النّارِ، وَبِالاَْبْرارِ عَنِ الفُجّارِ، يا مَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ، وَأَنْتَ عَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ» پس حاجات خود را طلب كن، كه به خواست خدا مُستجاب مي شود.

استحباب روزه ودعا در مدينه منوّره ومسجد النّبي (صلي الله عليه وآله)

مستحبّ است سه روز

ص: 1016

در مدينه منوّره به قصد برآورده شدن حاجات روزه بگيرند، گرچه مسافر باشند، و شايسته است روزهاي چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه باشد، و نيز مستحب است شب چهارشنبه و روز آن نزديك ستون ابولبابه نماز گزارند، و شب پنجشنبه و روز آن نزد ستوني كه مقابل آن قرار گرفته نماز گزارند، و شب و روز جمعه نزد ستوني كه جنب محراب حضرت رسُول اكرم(صلي الله عليه وآله) واقع شده نماز گزارند، و جهت برآورده شدن حاجات دُنيوي واُخروي خود از درگاه الهي مسئلت نمايند، و ضمن دعاهايي كه مي خواني اين دعا باشد:

«اَللّهُمَّ ما كانَتْ لِي إِلَيْكَ مِنْ حاجَه شَرَعْتُ أَنَا فِي طَلَبِها وَالْتِماسِهاأَوْ لَمْ أَشْرَعْ، سَأَلْتُكَهاأَوْ لَمْ أَسْأَلْكَها، فَإِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّد نَبِيِّ الرَّحْمَه صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فِي قَضاءِ حَوائِجِي صَغِيرِها وَكَبِيرِها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِعِزَّتِكَ وَقُوَّتِكَ وَقُدْرَتِكَ، وَجَمِيعِ ما أَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ و آلِهِ، وأَنْ تَفْعَلَ بِي كَذا وَكَذا». وآنگاه حاجات خودرا بطلب، كه إن شاءالله مستجاب مي شود.

نماز و دعا نزد مقام جبرئيل

مستحب است در مقام جبرئيل نماز گزارد، و دعا بخواند، و آن همان مقامي است كه جبرئيل هنگام ورود بر پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) به آنجا كه مي رسيد از ايشان اذن ورود مي طلبيد، و مكان آن زير ناوداني است كه بالاي درِ خانه حضرت زهرا(عليها السلام) قرار گرفته، و درِ خانه آن حضرت بنابر رواياتي كه قبر آن بانوي معظّمه را در خانه اش معيّن كرده است همان دري است كه محاذي قبرآن حضرت است، و پس از نماز بگو:

«يامَنْ خَلَقَ السَّماواتِ، وَمَلاََها جُنُوداً مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَهُ

ص: 1017

مِنْ مَلائِكَتِهِ، وَالْمُمَجِّدِينَ لِقُدْرَتِهِ وَعَظَمَتِهِ، وَأَفْرَغَ عَلي أَبْدانِهِمْ حُلَلَ الْكَراماتِ، وَأَنْطَقَ أَلْسِنَتَهُمْ بِضُرُوبِ اللُّغاتِ، وَاَلْبَسَهُمْ شِعارَ التَّقْوي، وَقَلَّدَهُمْ قَلائِدَ النُّهي، وَجَعَلَهُمْ أَوْفَرَ أَجْناسِ خَلْقِهِ مَعْرِفَه بِوَحْدانِيَّتِهِوَقُدْرَتِهِ وَجَلالَتِهِ وَعَظَمَتِهِ، وَأَكْمَلَهُمْ عِلْماً بِهِ، وَاَشَدَّهُمْ فَرَقاً، وأَدْوَمَهُمْ لَهُ طاعَةًوَخُضُوعاًوَاسْتِكانَه وَخُشُوعاً، يا مَنْ فَضَّلَ الاَْمِينَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلامُ بِخَصائِصِهِ وَدَرَجاتِهِ وَمَنازِلِهِ، وَاخْتارَهُ لِوَحْيِهِ وَسِفارَتِهِ وَعَهْدِهِ وَأَمانَتِهِ، وَإِنْزالِ كُتُبِهِ وَأَوامِرِهِ عَلي أَنْبِيائِهِ وَرُسُلِهِ، وَجَعَلَهُ واسِطَه بَيْنَ نَفْسِهِ وَبَينَهُمْ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَعَلي جَمِيعِ مَلائِكَتِكَ وَسُكّانِ سَماواتِكَ، أَعْلَمِ خَلْقِكَ بِكَ، وَأَخْوَفِ خَلْقِكَ لَكَ، وَأَقْرَبِ خَلْقِكَ مِنْكَ، وَأَعْمَلِ خَلْقِكَ بِطاعَتِكَ، اَلَّذِينَ لا يَغْشاهُمْ نَوْمُ الْعُيُونِ، وَلا سَهْوُ الْعُقُولِ، وَلا فَتْرَه الاَْبْدانِ، اَلْمُكَرَّمِينَ بِجِوارِكَ، وَالْمُؤْتَمَنِينَ عَلي وَحْيِكَ، اَلْمُجْتَنَبِينَ الاْفاتِ، وَالْمُوقِينَ السَّيِّئاتِ. اَللّهُمَّ وَاخْصُصِ الرُّوحَ الاَْمِينَ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ بأَضْعافِها مِنْكَ، وَعَلي مَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَطَبَقاتِ الكَرُّوبِيِّينَ وَالرُّوحانِيِّينَ، وَزِدْ فِي مَراتِبِهِ عِنْدَكَ، وَحُقُوقِهِ الَّتِي لَهُ عَلي أَهْلِ الاَْرْضِ، بِما كانَ يَنْزِلُ بِهِ مِنْ شَرائِعِ دِينِكَ، وَما بَيَّنْتَهُ عَلي أَلْسِنَه أَنْبِيائِكَ، مِنْ مُحَلَّلاتِكَ وَمُحَرَّماتِكَ. اَللّهُمَّ أَكْثِرْ صَلَواتِكَ عَلي جَبْرَئِيلَ، فَإِنَّهُ قُدْوَه الاَْنْبِياءِ، وَهادِي الاَْصْفِياءِ وَسادِسُ أَصْحابِ الْكِساءِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْ وُقُوفِي فِي مَقامِهِ هذا سَبَباً لِنِزُولِ رَحْمَتِكَ عَلَيَّ، وَتَجاوُزِكَ عَنِّي، أَي جَوادُ أَي كَرِيمُ، أَي قَرِيبُ أَي بَعِيدُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تُوَفِّقَنِي لِطاعَتِكَ، وَلا تُزِيلَ عَنِّي نِعْمَتَكَ، وَاَن تَرْزُقَنِي الْجَنَّه بِرَحْمَتِكَ، وَتُوَسِّعَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ، وَتُغْنِيَنِي عَنْ شِرارِ خَلْقِكَ، وَتُلْهِمَنِي شُكْرَكَ وَذِكْرَكَ، وَلا تُخَيِّبَ يا رَبِّ دُعائِي، وَلا تَقْطَعَ رَجائِي، بِمُحَمَّد وَآلِهِ».

و سپس بگو:

«وَأَسْأَلُكَ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللهُ لَيْسَ كَمِثْلِكَ شَيْءٌ، أَنْ تَعْصِمَنِي مِنَ الْمَهالِكِ، وَأَنْ تُسَلِّمَنِي مِنْ آفاتِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، وَوَعْثاءِ السَّفَرِ وَسُوءِ الْمُنْقَلَبِ، وَأَنْ تَرُدَّنِي سالِماً إِلي وَطَنِي، بَعْدَ حَجّ مَقبُول وَسَعْي مَشْكُور وَعَمَل مُتَقَبَّل، وَلا

ص: 1018

تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ حَرَمِكَ وَحَرَمِ نَبِيِّكَ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ».

و از حضرت امام صادق(عليه السلام) روايت است كه نزد مقام جبرئيل(عليه السلام) بايست و بگو:

«أَي جَوادُ أَي كَرِيمُ، أَي قَرِيبُ أَي بَعِيدُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيتِهِ، وَأَنْ تَرُدَّ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ».

زيارت وداع رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)

هرگاه خواستي از مدينه خارج شوي غُسل كن، و برو نزد قبر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) برو و عمل كن آنچه را قبلاً انجام مي دادي، پس وداع كن آن حضرت را، و بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، أَسْتَودِعُكَ اللهَ وَأَسْتَرْعِيكَ وَأَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ، آمَنْتُ باِللهِ وَبِما جِئْتَ بِهِ وَدَلَلْتَ عَلَيهِ، اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيارَه قَبْرِ نَبِيِّكَ، فَاِنْ تَوَفَّيْتَنِي قَبْلَ ذلِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلي ما شَهِدْتُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي، أَشْهَدُأَنْ لا إِلهَ إِلاّأَنْتَ، وَأَنَّ مُحَمَّداًعَبْدُكَوَرَسُولُكَ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ».

حضرت صادق(عليه السلام) در وداع قبر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) به يونس بن يعقوب فرموده، بگو:

«صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ، لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ تَسْلِيمِي عَلَيْكَ».

در نقل ديگري آمده است: هرگاه خواستي از مدينه منوّره خارج شوي، پس از اتمام كليّه اعمال غُسل كن، و پاك ترين لباسهايت را بپوش، و به زيارت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مُشَرَّف شو، و به همان زياراتي كه قبلاً گفته شد زيارت كن، سپس در وداع آن حضرت بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَشِيرُ النَّذِيرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السِّراجُ الْمُنِيرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّفِيرُ بَيْنَ اللهِ وَبَيْنَ خَلْقِهِ، أَشْهَدُ يا رَسُولَ اللهِ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الاَْصْلابِ الشّامِخَه وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّه بِأَنْجاسِهَا، وَلَمْ تُلْبِسْكَ مِنْ مُدْلَهِمّاتِ ثِيابِها، وَأَشْهَدُ يا رَسُولَ

ص: 1019

اللهِ أَنِّي مُؤْمِنٌ بِكَ وَبِالاَْئِمَّه مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ مُوقِنٌ بِجَمِيعِ ما أَتَيْتَ بِهِ راض مُؤْمِنٌ وَأَشْهَدُ أَنَّ الاَْئِمَّه مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ أَعْلامِ الْهُدي، وَالْعُرْوَه الْوُثْقي، وَالْحُجَّه عَلي أَهْلِ الدُّنْيا. اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَه نَبِيِّكَ عَلَيْهِ السَّلامُ، وَإِنْ تَوَفَّيْتَنِي فَإِنِّي أَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلي ما أَشْهَدُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي، أَنَّكَ أَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَحْدَكَ لاشَرِيكَ لَكَ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، وَأَنَّ الاَْئِمَّه مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ أَوْلِياؤُكَ وَأَنْصارُكَ وَحُجَجُكَ عَلي خَلْقِكَ، وَخُلَفاؤُكَ فِي عِبادِكَ وَأَعْلامُكَ فِي بِلادِكَ، وَخُزّانُ عِلْمِكَ، وَحَفَظَه سِرِّكَ، وَتَراجِمَه وَحْيِكَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبَلِّغْ رُوحَ نَبِيِّكَ مُحَمَّد وَآلِهِ، فِي ساعَتِي هذِهِ وَفِي كُلِّ ساعَه تَحِيَّه مِنِّي وَسَلاماً، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ، لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ تَسْلِيمِي عَلَيْكَ».

وبگو:

«اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَه قَبْرِ نَبِيِّكَ، فَاِنْ تَوَفَّيْتَنِي قَبْلَ ذلِكَ، فَإِنِّي أَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلي ما أَشْهَدُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي، أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، وَأَنَّكَ قَدِاخْتَرْتَهُ مِنْ خَلْقِكَ، ثُمَّ اخْتَرْتَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ الاَْئِمَّه الطّاهِرِينَ، الَّذِينَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيرًا، فَاحْشُرْنا مَعَهُمْ، وَفِي زُمْرَتِهِمْ وَتَحْتَ لِوائِهِمْ، وَلا تُفَرِّقْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

زيارت حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)

حضرت زهرا(عليها السلام) نزد خداوند مقامي بس والا دارد، و در زيارت آن بانوي بزرگ و فداكار، پاداشي عظيم است. به نقل علامه مجلسي در «مصباح الأنوار»، از حضرت فاطمه(عليها السلام): كه پدرم به من فرمود: هر كس بر تو صلوات بفرستد، خداوند متعال او را بيامرزد، و در هر جاي از بهشت كه باشم، او را به من ملحق سازد.

مرحوم شيخ طوسي در «تهذيب» نوشته است: آنچه در فضيلت

ص: 1020

زيارت حضرت زهرا(عليها السلام) روايت شده، بيش از آن است كه به شمار آيد.

حضرت فاطمه(عليها السلام) در سال هاي اوّل بعثت به دنيا آمد، و در دامان پيامبر(صلي الله عليه وآله)، بزرگ شد، و در دوران سخت رسالت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به مراقبت و ياري پدر پرداخت. با عليّ بن ابي طالب(عليه السلام) ازدواج كرد، و پس از رحلت پدر بزرگوارش، به فاصله 75 روز (يا 95 روز) دار فاني دنيا را وِداع گفت.

جاي دقيق قبر آن حضرت، معلوم نيست. برخي مدفن او را در حرم پيامبر (بين قبر و منبر) مي دانند، برخي گفته اند در خانه خودش (كنار مرقد پيامبر) دفن شده، بعضي هم مدفن او را در بقيع و در كنار قبر ائمّه(عليهم السلام) مي دانند. آنچه بيشتر نزد اصحاب ما مطرح است، زيارت آن حضرت در روضه و كنار قبر رسول اللّه(صلي الله عليه وآله) است، و بهتر است كه در هر سه مكان، آن حضرت را زيارت كني.

زيارت اوّل حضرت فاطمه(عليها السلام)

وقتي در هر يك از اين مواضع ايستادي، خطاب به آن معصومه مطهّره و پاره تن پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) كرده، و بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَلِيلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ أَمِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَه نِساءِ الْعالَمِينَ، مِنَ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ». «اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَه وَلِيِّ اللهِ وَخَيْرِ

ص: 1021

الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَه الشَّهِيدَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّه الْمَرْضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَه الزَّكِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الاِْنْسِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّه النَّقِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَه الْعَلِيْمَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَاالْمُضْطَهَدَه الْمَقْهُورَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَه بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ»، صَلَّي اللهُ عَلَيْكِ وَعَلي رُوحِكِ وَبَدَنِكِ، أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلي بَيِّنَه مِنْ رَبِّكِ، وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَمَنْ جَفاكِ فَقَدْ جَفا رَسُولَ اللهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذي رَسُولَ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللهِ، لاَِنَّكِ بَضْعَه مِنْهُ، وَرُوحُهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ، كَما قالَ عَلَيْهِ أَفْضَلُ سَلامِ اللهِ وَأَفْضَلُ صَلَواتِهِ، اُشْهِدُ اللهَ وَرَسُولَهُ أَنِّي راض عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَمَّنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مُتَبَرِّءٌ مِمَّنْ تَبَرَّاْتِ مِنْهُ، مُوال لِمَنْ والَيْتِ، مُعاد لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفي بِاللهِ شَهِيداً وَحَسِيباً وَجازِياً وَمُثِيباً».

سپس مي گويي: «اَللّهُمَّ صَلِّ وَسَلِّمْ عَلي عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ خاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَخَيْرِالْخَلائِقِ أَجْمَعِينَ، وَصَلِّ عَليوَصِيِّهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَاِمامِ الْمُسْلِمِينَ، وَخَيْرِ الْوَصِيِّينَ، وَصَلِّ عَلي فاطِمَه بِنْتِ مُحَمَّد سَيِّدَه نِساءِ الْعالَمِينَ، وَصَلِّ عَلي سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلْحَسَنِ والْحُسَيْنِ، وَصَلِّ عَلي زَيْنِ الْعابِدِينَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ باقِرِ عِلْمِ النَّبِيِّينَ، وَصَلِّ عَلَي الصّادِقِ عَنِ اللهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد، وَصَلِّ عَلي كاظِمِ الْغَيْظِ فِي اللهِ مُوسَي بْنِ جَعْفَر، وَصَلِّ عَلَي الرِّضا عَلِيِّ بْنِ مُوسي، وَصَلِّ عَلَي التَّقِيِّ مُحَمَّدِ بْنِ عَليّ، وَصَلِّ

ص: 1022

عَلَي النَّقِيِّ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّد، وَصَلِّ عَلَي الزَّكِيِّ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ، وَصَلِّ عَلَي الْحُجَّه الْقائِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ.اَللّهُمَّ أَحْيِ بِهِ الْعَدْلَ، وَأَمِتْ بِهِ الْجَوْرَ، وَ زَيِّنْ بِطَوْلِ بَقائِهِ الاَْرْضَ، وَأَظْهِرْ بِهِ دِينَكَ وَسُنَّه نَبِيِّكَ، حَتّي لا يَسْتَخْفِيَ بِشَيْء مِنَ الْحَقِّ مَخافَه أَحَد مِنَ الْخَلْقِ، وَاجْعَلْنا مِنْ أَعْوانِهِ وَ أَشْياعِهِ، وَالْمَقْبُولِينَ فِي زُمْرَه أَوْلِيائِهِ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ، اَلَّذِينَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيراً»

سپس دو ركعت نماز بگزار در مسجد پيامبر(صلي الله عليه وآله)، و ثواب آن را به روح منوّر حضرت زهرا(عليها السلام) هديه كن، آنگاه اين دعا را بخوان:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنا مُحَمَّد، وَبِأَهْلِ بَيْتِهِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ، وَأَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ الْعَظِيمِ الَّذِي لا يَعْلَمُ كُنْهَهُ سِواكَ، وَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ مَنْ حَقُّهُ عِنْدَكَ عَظِيمٌ، وَبِأَسْمائِكَ الْحُسْنَي الَّتِي أَمَرْتَنِي أَنْ أَدْعُوَكَ بِها، وأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الاَْعْظَمِ الَّذِي أَمَرْتَ بِهِ إِبْراهِيمَ، أَنْ يَدْعُوَ بِهِ الطَّيْرَ فَأَجابَتْهُ، وَبِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الَّذِي قُلْتَ لِلنّارِ " كُونِي بَرْداً وَسَلاماً عَلي إِبْراهِيمَ "، فَكانَتْ بَرْداً، وَبِأَحَبِّ الاَْسْماءِ إِلَيْكَ وَأَشْرَفِها وَأَعْظَمِها لَدَيْكَ، وَأَسْرَعِها إِجابه وَأَنْجَحِها طَلِبَةً، وَبِما أَنْتَ أَهْلُهُ وَمُسْتَحِقُّهُ وَمُسْتَوْجِبُهُ، وأَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ وَأَرْغَبُ إِلَيْكَ، وَأَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ، وأُلِحُّ عَلَيْكَ، وَأَسْأَلُكَ بِكُتُبِكَ الَّتِي أَنْزَلْتَها عَلي أَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ، مِنَ التَّوْريه وَالاِْنْجِيلِ وَالزَّبُورِ وَالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، فَاِنَّ فِيهَا اسْمَكَ الاَْعْظَمَ، وَبِما فِيها مِنْ أَسْمائِكَ الْعُظْمي، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وأَنْ تُفَرِّجَ عَنْ آلِ مُحَمَّد وَشِيعَتِهِمْ وَمُحِبِّيهِمْ وَعَنِّي، وَتَفْتَحَ أَبْوابَ السَّماءِ لِدُعائِي، وَتَرْفَعَهُ فِي عِلِّيينَ، وَتَأْذَنَ لِي فِي هذَا اليَوْمِ وَفِي هذِهِ السّاعَه بِفَرَجِي وَإِعْطاءِ أَمَلِي وَسُؤْلِي فِي الدُّنْياوَالاْخِرَةِ، يا مَنْ لا يَعْلَمُ أَحَدٌ كَيْفَ هُوَ وَقُدْرَتَهُ إِلاّ هُوَ، يا مَنْ سَدَّ الْهَواءَ بِالسَّماءِ، وَكَبَسَ الاَْرْضَ عَلَي الْماءِ،

ص: 1023

وَاخْتارَ لِنَفْسِهِ أَحْسَنَ الاَْسْماءِ، يا مَنْ سَمّي نَفْسَهُ بِالاِْسْمِ الَّذِي تُقْضي بِهِ حاجَه مَنْ يَدْعُوهُ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ ذلِكَ الاِْسْمِ، فَلا شَفِيعَ أَقْوي لِي مِنْهُ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وأَنْ تَقْضِيَ لِي حَوائِجِي، وَتُسْمِعَ بِمُحَمَّد وَعَلِيّ وَفاطِمَه وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، وَعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد، وَمُوسَي بْنِ جَعْفَر وَعَلِيِّ بْنِ مُوسي، وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ وَعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّد، والْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ والْحُجَّه المُنْتَظَرِ لاِِذْنِكَ، صَلَواتُكَ وَسَلامُكَ وَرَحْمَتُكَ وَبَرَكاتُكَ عَلَيْهِمْ صَوْتِي لِيَشْفَعُوا لِي إِلَيْكَ، وَتُشَفِّعَهُمْ فِيَّ، وَلا تَرُدَّنِي خائِباً، بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ».

سپس حاجاتت را بخواه كه إن شاء اللّه برآورده مي شود.

زيارت دوّم حضرت فاطمه زهرا عليها السلام

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يامُمْتَحَنَه امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ، فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَ زَعَمْنا أنّا لَكِ أَوْلِياءُ وَمُصَدِّقُونَ وَ صابِرُونَ، وَلِكُلِّ ما أَتانا بِهِ أَبُوكِ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتانا بِهِ وَصِيُّهُ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَاِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنّا صَدَّقْناكِ إِلاّ أَلْحَقْتِنا بِتَصْدِيقِنا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ».

آنگاه مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَلِيلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ أَمِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدِّ ثَه الْعَلِيْمَةِ، اُشْهِدُ اللهَ وَرَسُولَهُ وَمَلائِكَتَهُ أَنِّي راض عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلي مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مُتَبَرِّءٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوال لِمَنْ والَيْتِ، مُعاد لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفي بِاللهِ شَهِيداً وَحَسِيباً وَجازِياً وَمُثِيباً».

پس دو ركعت نماز زيارت بگزار، به همان ترتيبي كه در زيارت اوّل آن حضرت ذكر كرديم.

زيارت ائمّه بقيع عليهم السلام

چون خواستي اين بزرگواران را زيارت كني آنچه در

ص: 1024

آداب زيارت ذكر شد (از غسل، طهارت، پوشيدن جامه هاي پاك و پاكيزه، استعمال بوي خوش و إذن دخول و امثال آن) اينجا نيز بجاي آور، و در اذن دخول بگو:

«يا مَوالِيَّ يا أَبْناءَ رَسُولِ اللهِ، عَبْدُكُمْ وَابْنُ أَمَتِكُم، اَلذَّلِيلُ بَيْنَ اَيْدِيكُمْ، وَالْمُضْعَفُ فِي عُلُوِّ قَدْرِكُمْ، وَالْمُعْتَرِفُ بَحَقِّكُمْ، جاءَكُمْ مُسْتَجِيراً بِكُمْ، قاصِداً إِلي حَرَمِكُمْ، مُتَقَرِّباً إِلي مَقامِكُمْ، مُتَوَسِّلاً إِلَي اللهِ تَعالي بِكُمْ، أَ أَدخُلُ يا مَوالِيَّ، أَ أَدخُلُ يا أَوْلِياءَ اللهِ، أَ أَدخُلُ يا مَلائِكَه اللهِ الْمُحْدِقِينَ بِهذَا الْحَرَمِ، اَلْمُقِيمِينَ بِهذَا الْمَشْهَدِ».

و بعد از خضوع و خشوع و رقّت قلب داخل شو و پاي راست را مقدّم دار، و بگو:

«اَللهُ أَكْبَرُ كَبِيراً، وَالْحَمْدُ لِلّهِ كَثِيراً، وَسُبْحانَ اللهِ بُكْرَه وَاَصِيلاً، وَالْحَمْدُ لِلّهِ الْفَرْدِ الصَّمَدِ، اَلْماجِدِ الاَْحَدِ، اَلْمُتَفَضِّلِ الْمَنّانِ، اَلْمُتَطَوِّلِ الْحَنّانِ، اَلَّذِي مَنَّ بِطَوْلِهِ، وَسَهَّلَ زِيارَه سادَتِي بِإِحْسانِهِ، وَلَمْ يَجْعَلْنِي عَنْ زِيارَتِهِمْ مَمْنُوعاً، بَلْ تَطَوَّلَ وَمَنَحَ».

پس نزديك قبور مقدّسه ايشان برو، و رو به قبر آن بزرگواران بايست و بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّه الْهُدي، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ التَّقْوي، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْحُجَّه عَلي أَهْلِ الدُّنْيا، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْقُوّامُ فِي الْبَرِيَّه بِالْقِسْطِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الصَّفْوَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ آلَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ النَّجْوي، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ الْعُرْوَه الْوُثْقي، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَنَصَحْتُمْ وَصَبَرْتُمْ فِي ذاتِ اللهِ، وَكُذِّبْتُمْ وَأُسِيَ إِلَيْكُمْ فَعَفَوتُمْ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمُ الاَْئِمَّه الرّاشِدُونَ الْمُهْتَدُونَ، وَأَنَّ طاعَتَكُمْ مَفْرُوضَةٌ، وَأَنَّ قَوْلَكُمُ الصِّدْقُ، وَأَنَّكُمْ دَعَوْتُم فَلَمْ تُجابُوا، وَأَمَرْتُمْ فَلَمْ تُطاعُوا، وَأَنَّكُمْ دَعائِمُ الدِّينِ وَأَرْكانُ الاَْرْضِ، لَمْ تَزالُوا بِعَيْنِ اللهِ، يَنْسَخُكُمْ مِنْ أَصْلابِ كُلِّ مُطَهَّر، وَيَنْقُلُكُمْ فِي أَرْحامِ الْمُطَهَّراتِ، لَمْ تُدَنِّسْكُمُ الْجاهِلِيَّه الْجَهْلاءُ، وَلَمْ تَشْرَكْ فِيكُمْ فِتَنُ الاَْهْواءِ، طِبْتُمْ وَطابَ مَنْشَؤُكُمْ، مَنَّ بِكُمْ عَلَيْنا

ص: 1025

دَيّانُ الدِّينِ، فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوت اَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا سْمُهُ، وَجَعَلَ صَلَواتَنا عَلَيْكُمْ رَحْمَه لَنا وَكَفّارَه لِذُنُوبِنا، اِذِ اخْتارَكُمُ لَنا، وَطَيَّبَ خَلْقَنا بِما مَنَّ بِهِ عَلَيْنا مِنْوِلايَتِكُمْ، وَكُنّاعِنْدَهُ مُسَمِّينَ بِعِلْمِكُمْ، مُعْتَرِفِينَ بِتَصْدِيقِنا إِيّاكُمْ، وَهذا مَقامُ مَنْ أَسْرَفَ وَأَخْطَأَ وَاسْتَكانَ وَأَقَرَّ بِما جَني، وَرَجي بِمَقامِهِ الْخَلاصَ، وَأَنْ يَسْتَنْقِذَهُ بِكُمْ مُسْتَنْقِذُ الْهَلْكي مِنَ الرَّدي، فَكُونُوا لِي شُفَعاءَ، فَقَدْ وَفَدْتُ إِلَيْكُمْ إِذْ رَغِبَ عَنْكُمْ أَهْلُ الدُّنْيا، وَاتَّخَذُوا آياتِ اللهِ هُزُواً، وَاسْتَكْبَرُوا عَنْها، يا مَنْ هُوَ قائِمٌ لايَسْهُو، وَدائِمٌ لا يَلْهُو، وَمُحِيطٌ بِكُلِّ شَيْء، لَكَ الْمَنُّ بِما وَفَّقْتَنِي، وَعَرَّفْتَنِي بِما إِئْتَمَنْتَنِي عَلَيْهِ، إِذْ صَدَّ عَنْهُ عِبادُكَ وَجَحَدُوا مَعْرِفَتَهُ، وَاسْتَخَفُّوا بِحَقِّهِ، وَمالُوا إِلي سِواهُ، فَكانَتِ الْمِنَّه لَكَ وَ مِنْكَ عَلَيَّ مَعَ أَقْوام خَصَصْتَهُمْ بِما خَصَصْتَنِي بِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ إِذْ كُنْتُ عِنْدَكَ فِي مَقامِي مَذْكُوراً مَكْتُوباً، فَلا تَحْرِمْنِي ما رَجَوْتُ، وَلا تُخَيِّبْنِي فِيما دَعَوْتُ».

پس دعا كن از براي خود هر چه خواهي.

به تصريح اكثر بزرگان بهترين زيارت براي ائمّه بقيع همان زيارت جامعه كبيره است كه در ادعيه و زيارات مشتركه ذكر شد و داراي مفاهيم عالي و بيان اوصاف و مناقب اهل بيت(عليهم السلام) است.

زيارت ديگر ائمه بقيع عليهم السلام

علامه مجلسي(رحمه الله) در «بحار الأنوار» گويد: اين زيارت را به قصد ائمه بقيع بخوان:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّه الْمُؤْمِنِينَ، وَسادَه الْمُتَّقِينَ، وَكُبَراءَ الصِّدِّيقِينَ، وَأُمَراءَ الصّالِحِينَ، وَقادَه الْمُحْسِنِينَ، وَأَعْلامَ الْمُهْتَدِينَ، وَأَنْوارَ الْعارِفِينَ، وَوَرَثَه الاَْنْبِياءِ، وَصَفْوَه الاَْصْفِياءِ، وَخِيَرَه الاَْتْقِياءِ، وَعِبادَ الرَّحْمانِ، وَشُرَكاءَ الْفُرْقانِ، وَمَناهِجَ الاِْيمانِ، وَمَعادِنَ الْحَقائِقِ، وَشُفَعاءَ الْخَلائِقِ، وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَبْوابُ نِعَمِ اللهِ الَّتِي فَتَحَها عَلي بَرِيَّتِهِ، وَالاَْعْلامُ الَّتِي فَطَرَها لاِِرْشادِ خَلِيقَتِهِ، وَالْمَوازِينُ الَّتِي نَصَبَها لِتَهْذِيبِ شَرِيعَتِهِ، وَإنَّكُمْ مَفاتِيحُ رَحْمَتِهِ، وَمَقالِيدُ مَغْفِرَتِهِ، وَسَحائِبُ رِضْوانِهِ، وَمَفاتِيحُ جِنانِهِ، وَحَمَلَه فُرْقانِهِ، وَخَزَنَه

ص: 1026

عِلْمِهِ، وَحَفَظَه سِرِّهِ، وَمَهْبِطُ وَحْيِهِ، وَمَعادِنُ أَمْرِهِ وَنَهْيِهِ، وَأَماناتُ النُّبُوَّةِ، وَوَدائِعُ الرِّسالَةِ، وَفِي بَيْتِكُمْ نَزَلَ الْقُرآنُ، وَمِنْ دارِكُمْ ظَهَرَ الاِْسْلامُ وَالاِْيمانُ، وَإِلَيْكُمْ مُخْتَلَفُ رُسُلِ اللهِ وَالْمَلائِكَةِ، وَأَنْتُمْ أَهْلُ إِبْراهِيمَ عَلَيْهِ السَّلامُ الَّذِينَ ارْتَضاكُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لِلاِْمامَةِ، وَاجْتَباكُمْ لِلْخِلافَةِ، وَعَصَمَكُمْ مِنَ الذُّنُوبِ، وَبَرَأَكُمْ مِنَ الْعُيُوبِ، وَطَهَّرَكُمْ مِنَ الرِّجْسِ، وَفَضَّلَكُمْ بِالنَّوْعِ وَالْجِنْسِ،

وَاصْطَفاكُمْ عَلَي العالَمِينَ بِالنُّورِ وَالْهُدي، وَالْعِلْمِ وَالتُّقي وَالْحِلْمِ وَالنُّهي، وَالسَّكِينَه وَالْوَقارِ، وَالْخَشْيَه وَالاِْسْتِغْفارِ، وَالْحِكْمَه وَالاْثارِ، وَالتَّقْوي وَالْعَفافِ، وَالرِّضا وَالْكَفافِ، وَالْقُلُوبِ الزّاكِيَةِ، وَالنُّفُوسِ الْعالِيَةِ، وَالاَْشْخاصِ الْمُنِيرَةِ، وَالاَْحْسابِ الْكَبِيرَةِ، وَالاَْنْسابِ الطّاهِرَةِ، وَالاَْنْوارِ الْباهِرَه لْمَوْصُولَةِ، وَالاَْحْكامِ الْمَقْرُونَةِ، وَأَكْرَمَكُمْ بِالاْياتِ، وَأَيَّدَكُمْ بِالْبَيِّناتِ، وَأَعَزَّكُمْ بِالْحُجَجِ الْبالِغَةِ، وَالاَْدِلَّه الْواضِحَةِ، وَخَصَّكُمْ بِالاَْقْوالِ الصّادِقَةِ، وَالاَْمْثالِ النّاطِقَةِ، وَالْمَواعِظِ الشّافِيَةِ، وَالْحِكَمِ الْبالِغَةِ، وَوَرِثَكُمْ عِلْمَ الْكِتابِ، وَمَنَحَكُمْ فَصْلَ الْخِطابِ، وَأَرْشَدَكُمْ لِطُرُقِ الصَّوابِ، وَأَوْدَعَكُمْ عِلْمَ الْمَنايا وَالْبَلايا، وَمَكْنُونَ الْخَفايا، وَمَعالِمَ التَّنْزِيلِ، وَمَفاصِلَ التَّأْوِيلِ، وَمَوارِيثَ الاَْنْبِياءِ، كَتابُوتِ الْحِكْمَةِ، وَشِعارِ الْخَلِيلِ، وَمِنْسَأَه الْكَلِيمِ، وَسابِغَه داوُدَ، وَخاتَمِ الْمُلْكِ، وَفَضْلِ الْمُصْطَفي، وَسَيْفِ الْمُرْتَضي، وَالْجَفْرِ الْعَظِيمِ، وَالاِْرْثِ الْقَدِيمِ، وَضَرَبَ لَكُمْ فِي الْقُرْآنِ أَمْثالاً، وَامْتَحَنَكُمْ بَلْويً، وَأَحَلَّكُمْ مَحَلَّ نَهْرِ طالُوتَ، وَحَرَّمَ عَلَيْكُمُ الصَّدَقَةَ، وَأَحَلَّ لَكُمُ الْخُمْسَ، وَنَزَّهَكُمْ عَنِ الْخَبائِثِ ماظَهَرَ مِنْهاوَمابَطَنَ، فَأَنْتُمُ الْعِبادُالْمُكْرَمُونَ، وَالْخُلَفاءُ الرّاشِدُونَ، وَالاَْوْصِياءُالْمُصْطَفَوْنَ، وَالاَْئِمَّه الْمَعْصُومُونَ، وَالاَْوْلِياءِ الْمَرْضِيُّونَ وَالْعُلَماءُ الصّادِقُونَ، وَالْحُكَماءُ الرّاسِخُونَ الْمُبَيِّنُونَ، وَالْبُشَراءُ النُّذَراءُ الشُّرَفاءُ الْفُضَلاءُ، وَالسّادَه الاَْتْقِياءُ، اَلاْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَاللاّبِسُونَ شِعارَ الْبَلْوي وَرِداءَ التَّقْوي، وَالْمُتَسَرْبِلُونَ نُورَ الْهُدي، وَالصّابِرُونَ فِي الْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ، وَلَدَكُمُ الْحَقُّ، وَرَبّاكُمُ الصِّدْقُ، وَغَذّاكُمُ الْيَقينُ، وَنَطَقَ بِفَضْلِكُمُ الدِّينَ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمُ السَّبِيلُ إِلَي اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَالطُّرُقُ إِلي ثَوابِهِ، وَالْهُداه إِلي خَلِيقَتِهِ، وَالاَْعْلامُ فِي بَرِيَّتِهِ، وَالسُّفَراءُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ، وَأَوْتادُهُ فِي أَرْضِهِ، وَخُزّانُهُ عَلي عِلْمِهِ، وَأَنْصارُ كَلِمَه التَّقْوي، وَمَعالِمُ سُبُلِ الْهُدي، وَمَفْزَعُ الْعِبادِ اِذَا اخْتَلَفُوا، وَ الدّالُّونَ عَلَي الْحَقِّ إِذا تَنازَعُوا، وَالنُّجُومُ

ص: 1027

الَّتِي بِكُمْ يُهْتَدي، وَبِأَقْوالِكُمْ وَأَفْعالِكُمْ يُقْتَدي، وَبِفَضْلِكُمْ نَطَقَ الْقُرْآنُ، وَبِوِلايَتِكُمْ كَمُلَ الدِّينُ وَالاِْيمانُ، وَإِنَّكُمْ عَلي مِنْهاجِ الْحَقِّ، وَمَنْ خالَفَكُمْ عَلي مِنْهاجِ الْباطِلِ، وَأَنَّ اللهَ أَوْدَعَ قُلُوبَكُمْ أَسْرارَ الْغُيُوبِ وَمَقادِيرَ الْخُطُوبِ، وَأَوْفَدَ إِلَيْكُمْ تَأْيِيدَ السَّكِينَه وَطُمَأْنِينَه الْوَقارِ، وَجَعَلَ أَبْصارَكُمْ مَأْلِفاً لِلْقُدْرَةِ، وَأَرْواحَكُمْ مَعادِنَ لِلْقُدْسِ، فَلا يَنْعَتُكُمْ إِلاَّ الْمَلائِكَةُ، وَلا يَصِفُكُمْ إِلاَّ الرُّسُلُ، أَنْتُمْ اُمَناءُ اللهِ وَأَحِبّاؤُهُ، وَعِبادُهُ لِلْقُدْسِ وَأَصْفِياؤُهُ، وَأَنْصارُ تَوْحِيدِهِ، وَأَرْكانُ تَمْجِيدِهِ، وَدَعائِمُ تَحْمِيدِهِ، وَدُعاتُهُ إِلي دِينِهِ، وَحَرَسَه خَلائِقِهِ، وَحَفَظَه شَرائِعِهِ، وَأَنَا اُشْهِدُ اللهَ خالِقِي، وَاُشْهِدُ مَلائِكَتَهُ وَأَنْبِياءَهُ وَرُسُلَهُ، وَاُشْهِدُكُمْ أَنِّي مُؤْمِنٌ بِكُمْ، مُقِرٌّ بِفَضْلِكُمْ، مُعْتَقِدٌ لاِِمامَتِكُمْ، مُؤْمِنٌ بِعِصْمَتِكُمْ، خاضِعٌ لِوِلايَتِكُمْ، مُتَقَرِّبٌ إِلَي اللهِ سُبْحانَهُ بِحُبِّكُمْ، وَبِالْبَراءَه مِنْ أَعْدائِكُمْ، عالِمٌ بِأَنَّ اللهَ جَلَّ جَلالُهُ قَدْ طَهَّرَكُمْ مِنَ الْفَواحِشِ ماظَهَرَ مِنْهاوَمابَطَنَ، وَمِنْ كُلِّ رَيْبَه وَ رَجاسَه وَدَنائَه وَنَجاسَة، وَأَعْطاكُمْ رايَه الْحَقِّ، الَّتِي مَنْ قَدَّمَها ضَلَّ، مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها ذَلَّ، وَفَرَضَ طاعَتَكُمْ وَمَوَدَّتَكُمْ عَلي كُلِّ أَسْوَدَ وَأَبْيَضَ مِنْ عِبادِهِ، فَصَلَواتُ اللهِ عَلي أَرْواحِكُمْ وَأَجْسادِكُمْ».

آنگاه بگو:

«اَلسَّلامُ عَلي أَبِي مُحَمَّد الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ، سَيِّدِ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلي أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلي أَبِي جَعْفَر مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ باقِرِ عِلْمِ الدِّينِ، اَلسَّلامُ عَلي أَبِي عَبْدِاللهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد الصّادِقِ الاَْمِينِ، وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَأُمّي، لَقَدْ رُضِعْتُمْ ثَدْيَ الاِْيمانِ، وَرُبِّيتُمْ فِي حِجْرِ الاِْسْلامِ، وَاصْطَفَاكُمُ اللهُ عَلَي النّاسِ، وَوَرِثَكُمْ عِلْمَ الْكِتابِ، وَعَلَّمَكُمْ فَصْلَ الْخِطابِ، وَأَجْري فِيكُمْ مَوارِيثَ النُّبُوَّةِ، وَفَجَّرَ بِكُمْ يَنابِيعَ الْحِكْمَةِ، وَاَلْزَمَكُمْ بِحِفْظِ الشَّرِيعَةِ، وَفَرَضَ طاعَتَكُمْ وَمَوَدَّتَكُمْ عَلَي النّاسِ، اَلسَّلامُ عَلَي الْحَسَنِ ابْنِ عَلِيّ، خَليفَه أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، الاِْمامِ الرَّضِيِّ الْهادِي الْمَرْضِيِّ، عَلَمِ الدِّينِ وَإِمامِ الْمُتَّقِينَ، اَلْعامِلِ بِالْحَقِّ وَالْقائِمِ بِالْقِسْطِ، أَفْضَلَ وَأَطْيَبَ وَاَزْكي، وَأَنْمي ما صَلَّيْتَ عَلي أَحَد مِنْ أَوْلِيائِكَ وَأَصْفِيائِكَ وَ

ص: 1028

أَحِبّائِكَ، صلاة تُبَيِّضُ بِها وَجْهَهُ، وَتُطَيِّبُ بِها رُوحَهُ، فَقَدْ لَزِمَ عَنْ آبائِهِ الْوَصِيَّةَ، وَدَفَعَ عَنِ الاِْسْلامِ الْبَلِيَّةَ، فَلَمّا خافَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ الْفِتَنَ رَكَنَ إِلَي الَّذِي إِلَيْهِ رَكَنَ، وَكانَ بِما أَتاهُ اللهُ عالِماً، وَبِدِينِهِ قائِماً، فَأَجْزِهِ اللّهُمَّ جَزاءَ الْعارِفِينَ، وَصَلِّ عَلَيْهِ فِي الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ، وَبَلِّغْهُ مِنَّا السَّلامَ، وَارْدُدْ عَلَيْنا مِنْهُ السَّلامَ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَي الاِْمامِ الْوَصِيِّ، وَالسَّيِّدِ الرَّضِيِّ، وَالْعابِدِ الاَْمِينِ، عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدِينَ، اِمامِ الْمُؤْمِنِينَ، وَوارِثِ عِلْمِ النَّبِيِّينَ، اَللّهُمَّ اخْصُصْهُ بِما خَصَصْتَ بِهِ أَوْلِياءَكَ مِنْ شَرائِفِ رِضْوانِكَ، وَكَرائِمِ تَحِيّاتِكَ، وَنَوامِي بَرَكاتِكَ، فَلَقَدْ بَلَّغَ فِي عِبادِهِ، وَنَصَحَ لَكَ فِي طاعَتِهِ، وَسارَعَ فِي رِضاكَ، وَسَلَكَ بِالاُْمَّه طَرِيقَ هُداكَ، وَقَضي ما كانَ عَلَيْهِ مِنْ حَقِّكَ فِي دَوْلَتِهِ، وَأَدّي ما وَجَبَ عَلَيْهِ فِي وِلايَتِهِ، حَتَّي انْقَضَتْ أَيّامُهُ، وَ كانَ بِشِيعَتِهِ رَؤُوفاً، وَبِرَعِيَّتِهِ رَحِيماً. اَللّهُمَّ بَلِّغْهُ مِنَّا السَّلامَ، وَارْدُدْ مِنْهُ عَلَيْنا السَّلامَ، وَالسَّلامُ عَلَيهِ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ. اَللّهُمَّ وَصَلِّ عَلَي الْوَصِيِّ الْباقِرِ، وَالاِْمامِ الطّاهِرِ، وَالْعَلَمِ الظّاهِرِ، مُحَمَّدِ بْنِ عِلِيّ، أَبِي جَعْفَر الْباقِرِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي وَلِيِّكَ، الصّادِعِ بِالْحَقِّ، وَالنّاطِقِ بِالصِّدْقِ، الَّذِي بَقَرَالْعِلْمَ بَقْراً وَبَيَّنَهُ سِرّاً وَجَهْراً، وَقَضي بِالْحَقِّ الَّذِي كانَ عَلَيْهِ، وَأَدَّي الاَْمانَه الَّتِي صارَتْ إِلَيْهِ، وَأَمَرَ بِطاعَتِكَ، وَ نَهي عَنْ مَعْصِيَتِكَ. اَللّهُمَّ فَكَما جَعَلْتَهُ نُوراً يَسْتَضِيُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ، وَفَضْلاً يَقْتَدِي بِهِ الْمُتَّقُونَ، فَصَلِّ عَلَيْهِ وَعَلي آبائِهِ الطّاهِرِينَ، وَأَبْنائِهِ الْمَعْصُومِينَ، أَفْضَلَ الصلاة وَأَجْزَلَها، وَأَعْطِهِ سُؤْلَهُ وَغايَه مَأْمُولِهِ، وَأَبْلِغْهُ مِنَّا السَّلامَ، وَارْدُدْ عَلَيْنا مِنْهُ السَّلامَ، وَالسَّلامُ عَلَيْهِ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ. اَللّهُمَّ وَصَلِّ عَلَي الاِْمامِ الْهادِي، وَصِيِّ الاَْوْصِياءِ، وَوارِثِ عِلْمِ الاَْنْبِياءِ، عَلَمِ الدِّينِ، وَالنّاطِقِ بِالْحَقِّ الْيَقِينِ، وَأَبِي الْمَساكِينِ، جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد الصّادِقِ الاَْمِينِ. اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلَيْهِ كَما عَبَدَكَ مُخْلِصاً وَأَطاعَكَ مُخْلِصاً مُجْتَهِداً، وَاجْزِهِ عَنْ إِحْياءِ سُنَّتِكَ وَاِقامَه

ص: 1029

فَرائِضِكَ خَيْرَ جَزاءِ الْمُتَّقِينَ، وأَفْضَلَ ثَوابِ الصّالِحِينَ، وَخُصَّهُ مِنّا بِالسَّلامِ، وَارْدُدْ عَلَيْنا مِنْهُ السَّلامَ، وَالسَّلامُ عَلَيْهِ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت امام حسن مجتبي(عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ فاطِمَه الزَّهْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبِيبَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفْوَه اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّه اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صِراطَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَيانَ حُكْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ الزَّكِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَرُُّ الْوَفِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقائِمُ الاَْمِينُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأْوِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْهادِي الْمَهْدِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الطّاهِرُ الزَّكِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُهَا التَّقِيُّ النَّقِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقِيقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ الشَّهِيدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبا مُحَمَّد الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ وَ رَحْمَه اللهِ وَ بَرَكاتُهُ».

زيارت امام زين العابدين(عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا زَيْنَ الْعابِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا زَيْنَ الْمُتَهَجِّدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اِمامَ الْمُتَّقِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ الْمُسْلِمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا قُرَّه عَيْنِ النّاظِرِينَ الْعارِفِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَصِيَّ الْوَصِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ وَصايَا الْمُرْسَلِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ضَوْءَ الْمُسْتَوْحِشِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ الْمُجْتَهِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سِراجَ الْمُرْتاضِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ذَخِيرَه الْمُتَعَبِّدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفِينَه الْعِلْمِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَكِينَه الْحِلْمِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِيزانَ الْقِصاصِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفِينَه الْخَلاصِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَحْرَ النَّدي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَدْرَ الدُّجي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الاَْوّاهُ الْحَلِيمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصّابِرُ الْحَكِيمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَئِيسَ الْبَكّائِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ امِصْباحَ الْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلايَ يا أَبا مُحَمَّد، أَشْهَدُ أَنَّكَ

ص: 1030

حُجَّه اللهِ وَابْنُ حُجَّتِهِ وَأَبُو حُجَجِهِ، وَابْنُ أَمِينِهِ وَابْنُ اُمَنائِهِ، وَأَنَّكَ ناصَحْتَ فِي عِبادَه رَبِّكَ، وَسارَعْتَ فِي مَرْضاتِهِ، وَخَيَّبْتَ أَعْداءَهُ، وَسَرَرْتَ أَوْلِياءَهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ عَبَدْتَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ، وَاتَّقَيْتَهُ حَقَّ تُقاتِهِ، وَأَطَعْتَهُ حَقَّ طاعَتِهِ، حَتّي اَتيكَ الْيَقِينُ، فَعَلَيْكَ يا مَوْلايَ يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ، وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت امام محمّد باقر(عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْباقِرُ بِعِلْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْفاحِصُ عَنْ دِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُبَيِّنُ لِحُكْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقائِمُ بِقِسْطِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النّاصِحُ لِعِبادِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الدّاعِي إِلَي اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الدَّلِيلُ عَلَي اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَبْلُ الْمَتِينُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْفَضْلُ الْمُبِينُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النُّورُ السّاطِعُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَدْرُ اللاّمِعُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَقُّ الاَْبْلَجُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السِّراجُ الاَْسْرَجُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّجْمُ الاَْزْهَرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْكَوْكَبُ الاَْبْهَرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُنَزَّهُ عَنِ الْمُعْضَلاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَعْصُومُ مِنَ الزَّلاّتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الزَّكِيُّ فِي الْحَسَبِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الرَّفِيعُ فِي النَّسَبِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقَصْرُ الْمَشِيدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّه اللهِ عَلي خَلْقِهِ أَجْمَعِينَ، أَشْهَدُ يا مَوْلايَ أَنَّكَ قَدْ صَدَعْتَ بِالْحَقِّ صَدْعاً، وَبَقَرْتَ الْعِلْمَ بَقْراً، وَنَثَرْتَهُ نَثْراً، لَمْ تَأْخُذْكَ فِي اللهِ لَوْمَه لائِم، وَكُنْتَ لِدِينِ اللهِ مُكاتِماً، وَقَضَيْتَ ما كانَ عَلَيْكَ، وَأَخْرَجْتَ أَوْلِياءَكَ مِنْ وِلايَه غَيْرِ اللهِ إِلي وِلايَه اللهِ، وَأَمَرْتَ بِطاعَه اللهِ، وَنَهَيْتَ عَنْ مَعْصِيَه اللهِ، حَتّي قَبَضَكَ اللهُ إِلي رِضْوانِهِ، وَذَهَبَ بِكَ إِلي دارِ كَرامَتِهِ، وَإِلي مَسَاكِنِ أَصْفِيائِهِ، وَمُجاوِرَه أَوْلِيائِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت امام صادق(عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الاِْمامُ الصّادِقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَصِيُّ النّاطِقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّنامُ الاَْعْظَمُ، اَلسَّلامُ

ص: 1031

عَلَيْكَ أَيُّهَا الصِّراطُ الاَْقْوَمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الظُّلُماتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا دافِعَ المُعْضَلاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِفْتاحَ الْخَيْراتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْبَرَكاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْحُجَجِ وَالدَّلالاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْبَراهِينَ الْواضِحاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناشِرَ حُكْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا فاصِلَ الْخَطاباتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا كاشِفَ الْكُرُباتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمِيدَ الصّادِقِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا لِسانَ النّاطِقِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَلَفَ الْخائِفِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا زَعِيمَ الصّادِقِينَ الصّالِحِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا هادِيَ الْمُضِلِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَكَنَ الطّائِعِينَ، أَشْهَدُ يا مَوْلايَ إِنَّكَ عَلَي الْهُدي، وَالْعُرْوَه الْوُثْقي، وَشَمْسُ الضُّحي، وَبَحْرُ الْمَدي، وَكَهْفُ الْوَري، وَالْمَثَلُ الاَْعْلي، صَلَّي اللهُ عَلي رُوحِكَ وَبَدَنِكَ، والسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَي الْعَبّاسِ عَمِّ رَسُولِ اللهِ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وآلِهِ وَسَلَّمَ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت وداع ائمّه بقيع(عليهم السلام)

مرحوم شيخ طوسي و سيّد بن طاوس گفته اند كه چون خواستي ائمّه بقيع را وداع كني، بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّه الْهُدي وَرَحْمَه اللهِوَبَرَكاتُهُ، أَسْتَوْدِعُكُمُ اللهَ وَأَقْرَأُ عَلَيْكُمُ السَّلامَ، آمَنّا باِللهِ وَباِلرَّسُولِ وَبِما جِئْتُم بِهِ وَدَلَلْتُمْ عَلَيْهِ. اَللّهُمَّ فَاكتُبْنا مَعَ الشّاهِدِينَ».

پس دعا بسياركن، و از خداوند بخواه كه بارديگر زيارت ايشان را نصيب تو گرداند، و اين آخرين زيارت تو نباشد.

زيارت عبّاس بن عبدالمطّلب(عليهما السلام)

عباس بن عبدالمطّلب، عموي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) مقامي والا دارد، و در راه اسلام فداكاري هاي بسيار كرده و از حاميان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بوده، كه قبر او در قبرستان بقيع است. در مفتاح الجنّات اين زيارت براي آن بزرگوار نقل شده است:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياعَبّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ السِّقايَه

ص: 1032

وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت فاطمه بنت اسد مادر گرامي اميرالمؤمنين(عليهما السلام)

فاطمه بنت اسد، از زنان عالي مقام و مورد احترام خاصّ رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود، و فرزندي هم چون عليّ بن ابي طالب(عليه السلام) به دنيا آورد. قبر ايشان نزديك قبور ائمّه بقيع است، لكن بعضي گفته اند قبر آن مخدّره نزديك قبر حليمه سعديّه دايه پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي باشد. نزد قبر آن بانوي مجلّله مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلي نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّد سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّد سَيِّدِ الاَْوَّلِينَ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّد سَيِّدِ الاْخِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلي مَنْ بَعَثَهُ اللهُ رَحْمَه لِلْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلي فاطِمَه بِنْتِ اَسَد الْهاشِمِيَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَه الْمَرْضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّه النَّقِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْكَرِيمَه الرَّضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا كافِلَه مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا والِدَه سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ ظَهَرَتْ شَفَقَتُها عَلي رَسُولِ اللهِ خاتَمِ النَّبِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ تَربِيَتُها لِوَلِيِّ اللهِ الاَْمِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلي رُوحِكِ وَبَدَنِكِ الطّاهِرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلي وَلَدِكِ، وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكِ أَحْسَنْتِ الْكَفالَةَ، وَأَدَّيْتِ الاَْمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فِي مَرْضاه اللهِ، وَبالَغْتِ فِي حِفْظِ رَسُولِ اللهِ، عارِفَه بِحَقِّهِ، مُؤْمِنَه بِصِدْقِهِ، مُعْتَرِفَه بِنُبُوَّتِهِ، مُسْتَبْصِرَه بِنِعْمَتِهِ، كافِلَه بِتَرْبِيَتِهِ، مُشْفِقَه عَلي نَفْسِهِ، واقِفَه عَلي خِدْمَتِهِ، مُخْتارَه رِضاهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَي الاِْيمانِ وَالتَّمَسُّكِ بِأَشْرَفِ الاَْدْيانِ، راضِيَه مَرْضِيَّةً، طاهِرَه زَكِيَّةً، تَقِيَّه نَقِيَّةً، فَرَضِيَ اللهُ عَنْكِ وَأَرْضاكِ، وَجَعَلَ الْجَنَّه مَنْزِلَكِ وَمَأْواكِ، اَلَلّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَانْفَعْنِي بِزِيارَتِها، وَثَبِّتْنِي عَلي مَحَبَّتِها، وَلا تَحرِمْنِي شَفاعَتَها وَشَفاعَه الاَْئِمَّه مِن ذُرِّيَّتِها، وَارْزُقْنِي مُرافَقَتَها، وَاحْشُرْنِي مَعَها وَمَعَ أَوْلادِهَا الطّاهِرِينَ، اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِي إِيّاها،

ص: 1033

وَارْزُقْنِي الْعَوْدَ إِلَيْها أَبَداً ما أَبْقَيْتَنِي، وَإِذا تَوَفَّيْتَنِي فَاحْشُرْنِي فِي زُمْرَتِها، وَأَدْخِلْنِي فِي شَفاعَتِها، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ بِحَقِّها عِندَكَ وَمَنزِلَتِها لَدَيْكَ، اِغْفِرلِي وَلِوالِدَيَّ وَلِجَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَه وَفِي الاْخِرَه حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِكَ عَذابَ النّارِ».

زيارت دختران حضرت رسول(صلي الله عليه وآله)

رسول خدا(صلي الله عليه وآله) غير از فاطمه زهرا(عليها السلام) دختران ديگري هم به نام هاي «زينب»، «امّ كلثوم» و«رقيّه» داشته است كه قبرشان در بقيع مي باشد.

براي زيارت آنان، نزديك قبورشان مي ايستي و به اميد ثواب، چنين مي گويي: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفْوَه جَمِيعِ الاَْنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللهُ عَلَي الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ، وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلي بَناتِ السَّيِّدِ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلي بَناتِ النَّبِيِّ الْمُجْتَبي، اَلسَّلامُ عَلي بَناتِ مَنِ اصْطَفيهُ اللهُ فِي السَّماءِ، وَفَضَّلَهُ عَلي جَمِيعِ الْبَرِيَّه وَالْوَري، اَلسَّلامُ عَلي ذُرِّيَّه السَّيِّدِ الْجَلِيلِ، مِنْ نَسْلِ إِسْماعِيلَ، وَسُلالَه إِبْراهِيمَ الْخَلِيلِ، اَلسَّلامُ عَلي بَناتِ النَّبِيِّ الرَّسُولِ، اَلسَّلامُ عَلي اَخَواتِ فاطِمَه الزَّهْراءِ الْبَتُولِ، اَلسَّلامُ عَلي زَيْنَبَ وَأُمِّ كُلْثُومَ وَرُقَيَّةَ، اَلسَّلامُ عَلَي الشَّرِيفاتِ الاَْحْسابِ، وَالطّاهِراتِ الاَْنْسابِ، اَلسَّلامُ عَلي بَناتِ الاْباءِ الاَْعاظِمِ، وَسُلالَه الاَْجْدادِ الاَْكارِمِ الاَْفاخِمِ، عَبْدِالْمُطَّلِبِ وَعَبْدِمَناف وَهاشِم، وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت جناب عقيل وجناب عبداللّه فرزند جعفر طيّار(عليهما السلام)

عقيل و جعفر طيّار هر دو برادران عليّ بن ابي طالب هستند. عبدالله پسر جعفر طيّار، همسر حضرت زينب(عليها السلام) است.

قبر عقيل و عبدالله بن جعفر در بقيع قرار دارد. در زيارت اين دو بزرگوار چنين مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَنا ياعَقِيلَ بْنَ اَبيطالِب، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ عَمِّ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ عَمِّ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ عَمِّ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَخا عَلِيّ الْمُرْتَضي، اَلسَّلامُ

ص: 1034

عَلي عَبْدِاللهِ بْنِ جَعْفَرالطَّيّارِ فِي الْجِنانِ، وَعَلي مَنْ حَوْلَكُما مِنْ أَصْحابِ رَسُولِ اللهِ رَضِيَ اللهُ تَعالي عَنْكُما وَ أَرْضاكُما أَحْسَنَ الرِّضا، وَ جَعَلَ الْجَنَّه مَنْزِلَكُما وَ مَسْكَنَكُما وَ مَحَلَّكُما وَمَأْويكُما، اَلسَّلامُ عَلَيْكُما وَرَحْمَه اللهِ وَبَركاتُهُ».

زيارت ابراهيم، فرزند رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)

ابراهيم، پسر رسول الله(صلي الله عليه وآله) در كودكي از دنيا رفت و پيغمبر خدا(صلي الله عليه وآله) را داغدار كرد. درگذشت ابراهيم، پيامبر را به شدّت غمگين ساخت و آن حضرت در سوگ فرزند، اشك مي ريخت و مي فرمود: «چشم اشك فشان است و غمگين، ولي سخني نمي گويم كه موجب ناخوشنودي پروردگارمان گردد».(بحار، ج16، ص235، ح35 و ج77، ص142، ح1)

اين فرزند، كه مورد علاقه شديد پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود، در بقيع به خاك سپرده شد. براي زيارت او، در قبرستان بقيع، نزديك قبر او مي ايستي و چنين مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي صَفِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي نَجِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ، سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ وَخاتَمِ الْمُرْسَلِينَ، وَخِيَرَه اللهِ مِنْ خَلْقِهِ فِي أَرْضِهِ وَسَمائِهِ، اَلسَّلامُ عَلي جَمِيعِ أَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَي السُّعَداءِ وَ الشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلي عِبادِاللهِ الصّالِحِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا الرُّوحُ الزّاكِيَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا النَّفْسُ الشَّرِيفَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا السُّلالَه الطّاهِرَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا النَّسَمَه الزّاكِيَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ خَيْرِ الْوَري، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ النَّبِيِّ الْمُجْتَبي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمَبْعُوثِ إِلي كافَّه الْوَري، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْبَشِيرِ النَّذِيرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ السِّراجِ الْمُنِيرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمُؤَيَّدِ بِالْقُرْآنِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمُرْسَلِ إِلَي الاِْنْسِ وَالْجانِّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ صاحِبِ الرّايَه وَالْعَلامَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الشَّفِيعِ يَوْمَ الْقِيامَةِ،

ص: 1035

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ مَنْ حَباهُ اللهُ بِالْكَرامَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَه اللهِ وبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ اِخْتارَ اللهُ لَكَ دارَ إِنْعامِهِ قَبْلَ أَنْ يَكْتُبَ عَلَيْكَ أَحْكامَهُ، أَوْ يُكَلِّفَكَ حَلالَهُ وَحَرامَهُ، فَنَقَلَكَ إِلَيْهِ طَيِّباً زاكِياً مَرْضِيّاً طاهِراً مِنْ كُلِّ نَجَس، مُقَدَّساً مِنْ كُلِّ دَنَس، وَبَوَّأَكَ جَنَّه الْمَأْوي، وَرَفَعَكَ إِلَي الدَّرَجاتِ الْعُلي، وَصَلَّي اللهُ عَلَيْكَ صلاة تَقَرُّ بِها عَيْنُ رَسُولِهِ، وَتُبَلِّغُهُ أَكْبَرَ مَأْمُولِهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْ أَفْضَلَ صَلَواتِكَ وَأَزكاتا، وَأَنْمي بَرَكاتِكَ وَأَوْفاها، عَلي رَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَعَلي مَنْ نَسَلَ مِنْ أَوْلادِهِ الطَّيِّبِينَ، وَعَلي ما خَلَّفَ مِنْ عِتْرَتِهِ الطّاهِرِينَ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد صَفِيِّكَ، وَإِبْراهِيمَ نَجْلِ نَبِيِّكَ أَنْ تَجْعَلَ سَعْيِي بِهِمْ مَشْكُوراً، وَذَنْبِي بِهِمْ مَغْفُوراً، وَحَياتِي بِهِمْ سَعِيدَةً، وَعاقِبَتِي بِهِمْ حَمِيدَةً، وَحَوائِجِي بِهِمْ مَقْضِيَّةً، وَأَفْعالِي بِهِمْ مَرْضِيَّةً، وَأُمُورِي بِهِمْ مَسْعُودَةً، وَشُؤُونِي بِهِمْ مَحْمُودَةً. اَللّهُمَّ وَأَحْسِنْ لِيَ التَّوْفِيقَ، وَنَفِّسْ عَنِّي كُلَّ هَمّ وَضِيق. اَللّهُمَّ جَنِّبْنِي عِقابَكَ، وَامْنَحْنِي ثَوابَكَ، وَأَسْكِنِّي جِنانَكَ، وَارْزُقْنِي رِضْوانَكَ وَأَمانَكَ، وَأَشْرِكْ لِي فِي صالِحِ دُعائِي والِدَيَّ وَوُلْدِي وَجَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلاَْحْياءَ مِنْهُمْ وَالاَْمْواتَ، إِنَّكَ وَلِيُّ الْباقِياتِ الصّالِحاتِ، آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ».

زيارت اسماعيل فرزند امام صادق(عليهما السلام)

اسماعيل، فرزند بزرگ امام صادق(عليه السلام) بود، و عدّه اي از شيعيان پس از امام صادق به امامت او اعتقاد پيدا كردند و به «اسماعيليّه» معروف شدند، اگر چه خود به امامت برادرش امام موسي كاظم عقيده داشت و مورد احترام آن حضرت بود. در زيارت اسماعيل مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلي جَدِّكَ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلي أَبِيكَ الْمُرتَضَي الرِّضا، اَلسَّلامُ عَلَي السَيِّدَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَينِ، اَلسَّلامُ عَلي خَدِيجَه أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ أُمِّ سَيِّدَه نِساءِ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلي فاطِمَه أُمِّ الاَْئِمَّه الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَي النُّفُوسِ الْفاخِرَةِ، بُحُورِ الْعُلُومِ الزّاخِرَةِ، شُفَعائِي فِي

ص: 1036

الاْخِرَةِ، وَ أَوْلِيائِي عِنْدَ عَوْدِ الرُّوحِ إِلَي الْعِظامِ النَّخِرَةِ، أَئِمَّه الْخَلْقِ وَوُلاه الْحَقِّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّخْصُ الشَّريِفُ، الطّاهِرِ الْكَرِيمِ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَمُصْطَفيهُ، وَأَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّهُ وَمُجْتَباهُ، وَأَنَّ الاِْمامَه فِي وُلْدِهِ إِلي يَوْمِ الدِّينِ، نَعْلَمُ ذلِكَ عِلْمَ الْيَقِينِ، وَنَحْنُ لِذلِكَ مُعْتَقِدُونَ، وَفِي نَصْرِهِمْ مُجْتَهِدُونَ».

زيارت حليمه سعديّه(عليها السلام)

حليمه سعديّه، دايه و مادر رضاعي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود كه آن حضرت را در كودكي از عبدالمطّلب (جدّ پيامبر) تحويل گرفت و ميان قبيله خود در بيرون مكّه برد، و به او شير داد و بزرگش كرد. زني با عاطفه و مهربان كه افتخار دايگي پيامبر(صلي الله عليه وآله) را داشت، و مورد احترام و علاقه حضرت بود.

در زيارت آن بانوي عظيم الشّأن چنين مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ صَفِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يامُرْضِعَه رَسُولِ اللهِ، اَلسّلامُ عَلَيْكِ يا حَلِيمَه السَّعْدِيَّةِ، فَرَضِيَ اللهُ تَعالي عَنْكِ وَأَرْضاكِ، وَجَعَلَ الْجَنَّه مَنْزِلَكِ وَ مَأْواكِ، وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت عمّه هاي رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)

قبر اين دو بانوي بزرگوار «صفيّه و عاتكه»، دختران عبدالمطّلب و امّ البنين مادر حضرت ابوالفضل(عليه السلام) در بقيع در كنار هم قرار دارند. صفيّه، زني شجاع، با كمال و اديب و شاعر بود، و در آغاز ظهور اسلام مسلمان شد، و با پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) بيعت كرد، و به مدينه هجرت نمود. در جنگ اُحُد و خندق هم حاضر بود، و در سال 20 هجري در سن 73 سالگي از دنيا رفت.

عاتكه نيز زني با ايمان بود، و در رديف صحابه پيامبر قرار داشت،

ص: 1037

و همراه مسلمانان مهاجر به مدينه هجرت كرد. در زيارت دو عمّه حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) صفيّه و عاتكه مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَيْ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَيْ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَيْ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَيِ الْمُصْطَفي، رَضِيَ اللهُ تَعالي عَنْكُما وَجَعَلَ الجَنَّه مَنْزِلَكُما وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت امّ البنين مادر حضرت ابوالفضل(عليه السلام)

امّ البنين، كه نامش «فاطمه» دختر حزام است، زني رشيد، شجاع و عارف و فاضل و نجيب و با اخلاص بود كه پس از شهادت حضرت زهرا(عليها السلام)، به همسري اميرالمؤمنين در آمد، و صاحب چهار فرزند رشيد به نامهاي عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان شد كه هر چهار نفر در كربلا، در ركاب امام حسين(عليه السلام) جنگيدند، و شربت شهادت نوشيدند. امّ البنين براي شهداي كربلا و چهار شهيد خود در مدينه عزاداري مي كرد، و در رثايشان شعر مي سرود، واز احياگران ياد كربلا و شهدا بود.

در زيارت امّ البنين(عليها السلام) مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَه وَلِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَه أَمِيرِالمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ الْبَنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ الْعَبّاسِ بْنِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب، رَضِيَ اللهُ تَعالي عَنْكِ، وَجَعَلَ الجَنَّه مَنْزِلَكِ وَمَأْويكِ، وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت اهل قبور

اين زيارت براي ديگر اموات مؤمن و مؤمنه مدفون در بقيع و در ديگر قبرستان ها خوانده مي شود:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «اَلسَّلامُ عَلي أَهْلِ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مِنْ أَهْلِ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، يا أَهْلَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مِنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، يا لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، بِحَقِّ لا

ص: 1038

إِلهَ إِلاَّ اللهُ، اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَاحْشُرْنا فِي زُمْرَه مَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللهِ».

از اميرالمؤمنين(عليه السلام) روايت شده هر كس به قبرستان براي زيارت اهل قبور برود، خداوند متعال ثواب پنجاه سال عبادت به او عطا فرمايد، و گناه پنجاه ساله او و والدينش را ببخشد. از پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نقل است هر كس هفت مرتبه سوره " إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَه القَدْر " را نزد قبر مؤمني بخواند، خداوند متعال فرشته اي را نزد قبر او مي فرستد كه پرستش خدا كند، و ثوابش را به نام آن ميّت مي نويسد. پس چون روز قيامت شود به هر هولي از اهوال قيامت برسد، خداوند آن هول را از او برطرف كند، تا اينكه داخل بهشت شود.

زيارت حضرت عبد اللّه بن عبدالمطّلب(عليهما السلام)

پدر گرامي حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) پس از مراجعت از سفر شام و قبل از ولادت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از دنيا رفت، قبر آن بزرگوار تقريباً روبه روي «باب السّلام در محلّ مُصَلّي» قرار داشت كه پس از طرح توسعه حرم، در داخل شبستان مسجد قرار گرفت و هم اكنون جاي دقيق آن معلوم نيست.

در زيارت آن حضرت بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُسْتَوْدَعَ نُورِ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا والِدَ خاتَمِ الاَْنْبِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ انْتَهي إِلَيْهِ الْوَدِيعَه وَالاَْمانَه الْمَنِيعَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَوْدَعَ اللهُ فِي صُلْبِهِ الطَّيِّبِ الطّاهِرِ الْمَكِينِ نُورَ رَسُولِ اللهِ الصّادِقِ الاَْمِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا والِدَ سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ،

ص: 1039

أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ حَفِظْتَ الْوَصِيَّةَ، وَأَدَّيْتَ الاَْمانَه عَنْ رَبِّ الْعالَمِينَ فِي رَسُولِهِ، وَكُنْتَ فِي دِينِكَ عَلي يَقِين، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ اتَّبَعْتَ دِينَ اللهِ عَلي مِنْهاجِ جَدِّكَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ فِي حَياتِكَ وَبَعْدَ وَفاتِكَ، عَلي مَرْضاتِ اللهِ فِي رَسُولِهِ، وَأَقْرَرْتَ وَصَدَّقْتَ بِنُبُوَّه رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَوِلايَه أَمِيرِالمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ، وَالاَْئِمَّه الطّاهِرِينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ، فَصَلَّي اللهُ عَلَيْكَ حَيّاً وَمَيِّتاً، وَرَحْمَه اللهِ وَبَركاتُهُ».

زيارت دوم حضرت عبدالله بن عبدالمطّلب(عليهما السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْمَجْدِ الاَْثِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خِيَرَه فَرْع مِنْ دَوْحَه الْخَلِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ لذَّبِيحِ إِسْماعِيلَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سُلالَه الاَْبْرارِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَا النَّبِيِّ الْمُخْتارِ، وَعَمَّ الْوَصِيِّ الْكَرّارِ، وَوالِدَ الاَْئِمَّه الاَْطْهارِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَضاءَتْ بِنُورِ جَبِينِهِ عِنْدَ وِلادَتِهِ أَطْرافُ السَّماءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا يُوسُفَ آلِ عَبْدِ مَناف، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ سَلَكَ مَسْلَكَ جَدِّهِ إِسْماعِيلَ، فَأَسْلَمَ لاَِبِيهِ لِيَذْبَحَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ فَداهُ اللهُ بِما فَداهُ، فَتَقَبَّلَهُ فَأَعْطاهُ اللهُ وَأَباهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حامِلَ نُورِ النُّبُوَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَشْرَفَ النّاسِ فِي الاُْبُوَّه وَالْبُنُوَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا والِدَ خاتَمِ النَّبِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَا الطّاهِرِينَ بَعْدَ الطّاهِرِينَ، وَابْنَ الطّاهِرِينَ، وَرَحْمَه اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

فضيلت زيارت حضرت حمزه و ساير شُهداي اُحُد

در سال سوّم هجري در شمال مدينه، در دامنه كوه اُحُد جنگي ميان مسلمانان و كفّار اتّفاق افتاد كه ابتدا مسلمانان پيروز شدند، ولي در مرحله بعد در اثر تخلّف، عدّه اي از فرمان رهبري سرپيچي كردند، و در نتيجه بيش از هفتاد نفر از مسلمانان شهيد شدند. فخر المحقّقين در رساله فخريّه نوشته: مُستحب است زيارت حضرت حمزه(عليه السلام) و ديگر شهداي اُحُد در قبرستان اُحد.

از حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) نقل است كه هر كس مرا زيارت كند و عمويم

ص: 1040

حمزه را زيارت ننمايد، به من جفا كرده است. شيخ مفيد(رحمه الله) فرموده كه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) به زيارت قبر حمزه امر مي فرمود وبه زيارت ايشان و شهدا اهتمام مي كرد.

حضرت فاطمه(عليها السلام) پس از رحلت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) بر زيارت قبر آن بزرگوار مواظبت مي نمود. و از زمان حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) سنّت شده است كه مسلمانان به زيارت عموي گرامي آن حضرت مي روند، و در كنار قبرش درنگ مي كنند.

ودر حديث است كه حضرت فاطمه(عليها السلام) پس از رحلت پدر روزهاي دوشنبه و پنج شنبه هر هفته به زيارت قبور شُهدا مي رفت و با اشاره به مواضع مسلمانان در صحنه جنگ اُحُد، مي فرمود: اين جا موضع رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود، و در اين مكان مشركين، وبه نقلي ديگر در آن جا نمازمي گزارد ودعا مي كرد. شهداي اُحُد رضوان اللّه عليهم حدود هفتاد نفر مي باشند.

زيارت حضرت حمزه عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله)

چون به زيارت آن حضرت در اُحُد رفتي نزد قبرش بايست و اين زيارت را بخوان:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ رَسُولِ اللهِ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَيْرَ الشُّهَداءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَسَدَاللهِ وَأَسَدَ رَسُولِهِ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ جاهَدْتَ فِي اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَجُدْتَ بِنَفْسِكَ، وَنَصَحْتَ رَسُولَ اللهِ، وَكُنْتَ فِيما عِنْدَ اللهِ سُبْحانَهُ راغِباً، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي، أَتَيْتُكَ مُتَقَرِّباً إِلَي اللهِ عَزَّ وَجَلَّ بِزِيارَتِكَ، وَمُتَقَرِّباً إِلي رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِذلِكَ، راغِباً إِلَيْكَ فِي الشَّفاعَةِ، أَبْتَغِي بِزِيارَتِكَ خَلاصَ نَفْسِي مَتَعَوِّذاً كَ مِنْ نار اسْتَحَقَّها مِثْلِي بِما جَنَيْتُ عَلي نَفْسِي، هارِباً مِنْ ذُنُوبِي الَّتِي احْتَطَبْتُها عَلي ظَهْرِي، فَزِعاً إِلَيْكَ رَجاءَ

ص: 1041

رَحْمَه رَبِّي، أَتَيْتُكَ مِنْ شُقَّه بَعِيدَة، طالِباً فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَقَدْ أَوْقَرَتْ ظَهْرِي ذُنُوبِي، وَأَتَيْتُ ما أَسْخَطَ رَبِّي، وَلَمْ أَجِدْ أَحَداً أَفْزَعُ إِلَيْهِ خَيْراً لِي مِنْكُمْ أَهْلَ بَيْتِ الرَّحْمَةِ، فَكُنْ لِي شَفِيعاً يَوْمَ فَقْرِي وَحاجَتِي، فَقَدْ سِرْتُ إِلَيْكَ مَحْزُوناً، وَأَتَيْتُكَ مَكْرُوباً، وَسَكَبْتُ عَبْرَتِي عِنْدَكَ باكِياً، وَصِرْتُ إِلَيْكَ مُفْرَداً، وَأَنْتَ مِمَّنْ أَمَرَنِيَ اللهُ بِصِلَتِهِ، وَحَثَّنِي عَلي بِرِّهِ، وَدَلَّنِي عَلي فَضْلِهِ، وَهَدانِي لِحُبِّهِ، وَرَغَّبَنِي فِي الْوِفادَه إِلَيْهِ، وَاَلْهَمَنِي طَلَبَ الْحَوائِجِ عِنْدَهُ، أَنْتُمْ أَهْلُ بَيْت لا يَشْقي مَنْ تَوَلاّكُمْ، وَلايَخِيبُ مَنْ أَتاكُمْ، وَلايَخْسَرُ مَنْ يَهْواكُمْ، وَلا يَسْعَدُ مَنْ عاديكُمْ».

پس رو به قبله مي كني و مي گويي:

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد. اَللّهُمَّ إِنِّي تَعَرَّضْتُ لِرَحْمَتِكَ بِلُزُومِي لِقَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، لِيُجِيرَنِي مِنْ نِقْمَتِكَ وَسَخَطِكَ وَمَقْتِكَ فِي يَوْم تَكْثُرُ فِيهِ الاَْصْواتُ، وَتَشْغَلُ كُلُّ نَفْس بِما قَدَّمَتْ، وَتُجادِلُ عَنْ نَفْسِها، فَاِنْ تَرْحَمْنِي الْيَوْمَ فَلا خَوْفَ عَلَيَّ وَلاحُزْنَ، وَإِنْ تُعاقِبْ فَمَوْليً لَهُ الْقُدْرَه عَلي عَبْدِهِ، وَلاتُخَيِّبْنِي بَعْدَ الْيَوْمِ، وَلاتَصْرِفْنِي بِغَيْرِ حاجَتِي، فَقَدْ لَصِقْتُ بِقَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ، وَتَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِكَ وَرَجاءَ رَحْمَتِكَ، فَتَقَبَّلْ مِنِّي، وَعُدْ بِحِلْمِكَ عَلي جَهْلِي، وَبِرَأْفَتِكَ عَلي جِنايَه نَفْسِي، فَقَدْ عَظُمَ جُرْمِي، وَما أَخافُ أَنْ تَظْلِمَنِي، وَلكِنْ أَخافُ سُوءَ الْحِسابِ، فَانْظُرِ الْيَوْمَ تَقَلُّبِي عَلي قَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ، فَبِهِما فُكَّنِي مِنَ النّارِ، وَلاتُخَيِّبْ سَعْيِي، وَلا يَهُونَنَّ عَلَيْكَ ابْتِهالِي، وَلاتَحْجُبَنَّ عَنْكَ صَوْتِي، وَلاتَقْلِبْنِي بِغَيْرِ حَوائِجِي، يا غِياثَ كُلِّ مَكْرُوب وَمَحْزُون، وَيا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَلْهُوفِ الْحَيْرانِ الْغَرِيقِ الْمُشْرِفِ عَلَي الْهَلَكَةِ، فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَانْظُرْ إِلَيَّ نَظْرَه لا أَشْقي بَعْدَها أَبَداً، وَارْحَمْ تَضَرُّعِي وَعَبْرَتِي وَانْفِرادِي، فَقَدْ رَجَوْتُ رِضاكَ، وَتَحَرَّيْتُ الْخَيْرَ الَّذِي لايُعْطِيهِ أَحَدٌ سِواكَ، فَلا تَرُدَّ أَمَلِي، اَللّهُمَّ إِنْ تُعاقِبْ فَمَوْليً لَهُ

ص: 1042

الْقُدْرَه عَلي عَبْدِهِ وَجَزائِهِ بِسُوءِ فِعْلِهِ، فَلا اَخِيبَنَّ الْيَوْمَ، وَلاتَصْرِفْنِي بِغَيْرِ حاجَتِي، وَلاتُخَيِّبَنَّ شُخُوصِي وَوِفادَتِي، فَقَدْ أَنْفَدْتُ نَفَقَتِي، وَ أَتْعَبْتُ بَدَنِي، وَقَطَعْتُ الْمَفازاتِ، وَخَلَّفْتُ الاَْهْلَ وَالْمالَ وَما خَوَّلْتَنِي، وَآثَرْتُ ما عِنْدَكَ عَلي نَفْسِي، وَلُذْتُ بِقَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَتَقَرَّبْتُ بِهِ ابْتِغاءَ مَرْضاتِكَ، فَعُدْ بِحِلْمِكَ عَلي جَهْلِي، وَبِرَأْفَتِكَ عَلي ذَنْبِي، فَقَدْعَظُمَ جُرْمِي، بِرَحْمَتِكَ ياكَرِيمُ ياكَرِيمُ».

زيارت ديگر شهداي اُحُد

در زيارت شهداي جنگ اُحُد كه در دامنه كوه اُحُد دفن هستند، چنين مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي نَبِيِّ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِبْنِ عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلي أَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الشُّهَداءُ الْمُؤْمِنُونَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ الاِْيمانِ وَالتَّوْحِيدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ دِينِ اللهِ وَأَنْصارَ رَسُولِهِ، عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلامُ، سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ، أَشْهَدُ أَنَّ اللهَ اخْتارَكُمْ لِدِينِهِ، وَاصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَذَبَبْتُمْ عَنْ دِينِ اللهِ وَعَنْ نَبِيِّهِ، وَجُدْتُمْ بِأَنْفُسِكُمْ دُونَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللهِ، فَجَزاكُمُ اللهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَأَهْلِهِ أَفْضَلَ الْجَزاءِ، وَعَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ فِي مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَمَوْضِعِ إِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ والصّالِحِينَ، وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ حِزْبُ اللهِ، وَأَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللهَ، وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ الْفائِزِينَ، الَّذِينَ هُمْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَه اللهِ وَالْمَلائِكَه وَالنّاسِ أَجْمَعِينَ، أَتَيْتُكُمْ يا أَهْلَ التَّوْحِيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً، وَبِزِيارَتِكُمْ إِلَي اللهِ مُتَقَرِّباً، وَبِما سَبَقَ مِنْ شَرِيفِ الاَْعْمالِ وَمَرْضِيِّ الاَْفْعالِ عالِماً، فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللهِ وَرَحْمَتُهُ وَبَرَكاتُهُ، وَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَه اللهِ وَغَضَبُهُ وَسَخَطُهُ، اَلَلّهُمَّ انْفَعْنِي بِزِيارَتِهِمْ، وَثَبِّتْنِي عَلي قَصْدِهِمْ، وَتَوَفَّنِي عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ، وَاجْمَعْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فِي مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ لَنا

ص: 1043

فَرَطٌ، وَنَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ».

و سپس هر چه مي تواني سوره " اِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَه الْقَدْرِ " بخوان و ثواب آن را به ارواح مطهّره اين شهدا هديه كن.

مساجد و اماكن متبرّكه در مدينه منوّره

مركز جهاني اهل بيت عليه السلام

آثار و بناهاي ارزشمند اسلامي در مدينه منوّره بقدري زياد است كه توضيح و تشريح ويژگي هاي آن، نياز به كتاب جداگانه اي دارد، و از آنجا كه توسط معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظم رهبري، كتاب هايي در اين زمينه تهيه و منتشر شده است، لذا از معرّفي اماكن، همراه كتاب ادعيه و زيارات، صرف نظر نموده، تنها به ذكر اسامي و مستحبّات برخي از آنان اكتفا مي شود:

مسجد النّبي(صلي الله عليه وآله)

اين مسجد، توسّط نبي اكرم(صلي الله عليه وآله) و با كمك و همراهي مسلمانان صدر اسلام بنا گرديد. حدود آن در زمان آن حضرت از شمال به جنوب 35 متر، و از مشرق به مغرب 30 متر بود كه با ده ستون از درخت خرما ساخته شد، و در سال هفتم هجري پس از فتح خيبر به واسطه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) توسعه يافت.

جاهاي مهمّ مسجد عبارتند از

الف: حُجره مطهّره:

طول حجره مطهّره رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) 16 متر و عرض آن 15 متر مي باشد، و گنبدي به نام قبّه الخضرا بر روي آن قرار دارد.

ب: منبر رسول اللّه(صلي الله عليه وآله):

در سال 5 هجرت براي پيامبر منبري با سه پلّه ساختند كه آن حضرت بر پله سوم نشسته و براي مردم سخن مي گفتند.

ج: محراب: در زمان پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و خلفا، مسجدالنّبي محراب نداشت، امّا در دوران خلافت عمر بن عبدالعزيز

ص: 1044

محرابي در محلّ نماز رسول خدا(صلي الله عليه وآله) ساختند، كه هم اينك به نام محراب النّبي(صلي الله عليه وآله) معروف است.

د: روضه منوّره

ه: ستون هاي مسجد كه به نام هاي توبه يا ابولبابه، حنّانه، مهاجرين، سرير و مخلّقه معروف است.

و: مقام جبرئيل

ز: محلّ اصحاب صفّه

ح: محراب تهجّد

ط: خانه حضرت فاطمه(عليها السلام)

قبرستان بقيع

در اين قبرستان چهار امام معصوم يعني: امام حسن مجتبي، امام زين العابدين، امام محمّد باقر، امام جعفر صادق(عليهم السلام)، و بسياري از صحابه، همسران و دختران، و ابراهيم فرزند رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)، و تعداد زيادي از مردان و زنان صدر اسلام مدفونند.

مسجد قُبا

اوّلين مسجدي كه بر اساس تقوا، توسّط پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در مدينه ساخته شد، مسجد قُبا بود.

مَشرَبه اُم ّابراهيم ومسجد فضيخ يا ردّ الشّمس

مَشرَبه اُم ّابراهيم ومسجد فضيخ يا ردّ الشّمس كه در نزديكي قُبا بوده است.

مسجد الجمعة

مسجد الجمعه كه در مسير قُبا به مدينه قرار دارد.

قبرستان اُحد

قبرستان اُحد در اين مكان حمزه سيّدالشّهدا و ساير شهداي جنگ اُحد مدفون هستند

مسجد العسكر

مسجد العسكر و مسجد ثناياي رسول اللّه كه در اُحد قرار داشته است.

مساجد سبعه

مساجد سبعه اين مساجد كه شمارشان كمتر از هفت مي باشد ولي به مساجد سبعه معروف است، و بعد از پيامبر(صلي الله عليه وآله) در محلّ وقوع جنگ احزاب بنا گرديده است، عبارتند از:

الف: مسجد فتح

ب: مسجد علي(عليه السلام)

ج: مسجد فاطمه(عليها السلام)

د: مسجد سلمان(رحمه الله)

برخي از اين مساجد در سال هاي اخير تخريب گرديده است.

مسجد ذوالقبلتين

مسجد ذوالقبلتين در اين مسجد قبله تغيير يافت، و مسلمين كه به طرف مسجد الأقصي نماز مي خواندند، موظّف شدند از آن

ص: 1045

پس به طرف كعبه نماز بگزارند.

مسجد غمامه يا مصلّي النّبي(صلي الله عليه وآله)

مسجد غمامه يا مصلّي النّبي(صلي الله عليه وآله)

مسجد حضرت علي(عليه السلام) و مسجد حضرت زهرا(عليها السلام)

مسجد حضرت علي(عليه السلام) و مسجد حضرت زهرا(عليها السلام) كه در مناخه و نزديك به يكديگر قرار داشته اند.

مسجد مباهله

مسجد مباهله در محلّ اين مسجد پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) همراه با علي و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) براي مباهله با نصاراي نجران آمدند.

مسجد شجره

مسجد شجره كه همان ميقات اهل مدينه و كساني است كه از مدينه عازم حجّ و زيارت بيت الله الحرام مي باشند.

مسجد مُعَرَّس

مسجد مُعَرَّس كه اينك از آن خبري نيست.

محلّه بني هاشم

محلّه بني هاشم خانه امام سجاد(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) و ذرّيّه رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) در اين محل بوده، و در توسعه حرم تخريب گشته و از بين رفته است.

مساجد ديگري

مسجد ابوذر، مسجد نفس زكيه، مسجد ظفر يا مسجد بني ظفر، مسجد سُقيا، مسجد مُسَيْجِد، مسجد غزاله يا مسجد منصرف، مسجد بني سالم، مسجد بني قريظه، مسجد الراية، و...

برخي از اين اماكن اعمال و مستحبّات خاصّي دارند كه به اختصار متذكّر مي شويم:

مستحبّات مدينه منوّره و مسجدالنّبي(صلي الله عليه وآله)

1 غسل ورود به مدينه و مسجدالنّبي(صلي الله عليه وآله) وزيارت پيامبر (صلي الله عليه وآله) و ائمّه بقيع(عليهم السلام)، كه مي توان با يك غسل همه را نيّت كرد.

2 اقامت در مدينه منوّره: صاحب جواهر مي فرمايد كه اختلافي در استحباب سكونت و مجاورت مدينه منوّره نيست، و مرحوم شهيد در دروس بر اين مطلب ادّعاي اجماع كرده است.

سمهودي از مالك بن انس امام مالكيه نقل مي كند كه از او سؤال شد: سكونت در مدينه نزد تو بهتر است يا در مكّه؟ گفت: مدينه،

ص: 1046

و چرا مدينه محبوب تر نباشد؟ و حال آنكه راهي در آن نيست مگر اينكه رسول خدا بر آن عبور فرموده، و جبرئيل از جانب پروردگار بر آن حضرت نازل شده است.

3 مستحبّ است در مدّت اقامت يك ختم قرآن يا بيشتر در مدينه و به خصوص در مسجدالنّبي(صلي الله عليه وآله) بخواند.

4 مستحبّ است هر مقدار مي تواند در مدينه صدقه بدهد، و مرحوم مجلسي روايت كرده كه يك دِرهم صدقه در مدينه معادل ده هزار دِرهم در جاي ديگر است. بنابراين سعي كند در كمك كردن به برادران ديني مخصوصاً سادات و ذرّيه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) كوتاهي نشود.

5 مواظب اعمال و رفتار خود باشد، و فرصت را غنيمت شمرد، و هرچه مي تواند نماز بخواند، به ويژه در مسجدالنّبي(صلي الله عليه وآله) كه هر ركعت نماز در مسجدالنّبي(صلي الله عليه وآله) مساوي هزار ركعت نماز در غير آن است مگر مسجد الحرام، و براي نماز افضل اماكن، روضه رسول اللّه(صلي الله عليه وآله) مي باشد.

6 در وقت ورود و خروج از مسجد صلوات بفرستد.

7 هنگام ورود در مسجد دو ركعت نماز تحيّت مسجد بجا آورد.

8 از طرف والدين و برادران ديني و آشنايان، به پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) سلام كند.

9 پس از زيارت چنانكه قبلا گفته شد دو ركعت نماز زيارت بخواند، و ثوابش را به پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) هديه كند.

10 نزديك مرقد مطهر رسول خدا بايستد، و حمد و ثناي الهي را به جاي آورد، و دعا كند.

11 در مقام جبرئيل نماز و دعا بخواند.

12 در محراب

ص: 1047

رسول خدا در صورت امكان نماز بگزارد.

13 در مسجد صدا را بلند نكند.

14 دو ركعت نماز نزد ستون ابولبابه (ستون توبه) بجا آورد، و دعا كند.

15 نماز و دعا در روضه مباركه حضرت رسول و هم چنين در خانه حضرت زهرا(عليها السلام) مستحب است، و در صورتي كه امكان نداشته باشد، مناسب است اين كار هر چه نزديك تر به اين دو مكان شريف انجام گيرد.

قابل توجّه اينكه، روضه مباركه مسجدالنّبي، ستون توبه و مقام جبرئيل هر كدام دعاي مخصوصي دارند كه در همين كتاب پس از زيارت حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) زير عنوان خاصّ خود ذكر شده است.

مسجد قُبا

حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) به هنگام هجرت از مكّه به مدينه، روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاوّل، سال اوّل هجري، وارد قريه قُبا (5 كيلومتري جنوب مدينه) شد، و تا روز جمعه (4 روز) در اين محل توقّف كرد، تا حضرت علي(عليه السلام) در مكّه امانات مردم را كه نزد حضرت رسول بود به آنان برگردانده، و ساير دستورهاي حضرت را اجرا، و چند تن از زنان كه حضرت فاطمه(عليها السلام) در ميانشان بود، به حضرتش ملحق شود، و از طرفي ديگر مردم مدينه خود را براي ورود حضرت آماده كنند. در اين توقّف چهار روزه، حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) اوّلين مسجد را با كمك مسلمانان بنا نمود، كه زمين آن را مردم قُبا هديه كردند، و حضرت با نوك سرنيزه خود حدود آن را روي زمين مشخّص كرد. گفته اند كه هر ضلع آن 66 ذراع بوده است.

در ساختن اين مسجد پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) مانند ديگر

ص: 1048

مسلمانان شركت داشت، و سنگ و گِل حمل مي نمود، و دوشادوش ديگران كار مي كرد، و در جواب آنان كه از حضرت مي خواستند كه گوشه اي بنشيند و فقط فرمان دهد مي فرمود:

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ يَعْمُرُ الْمَساجِدا *** يَقْرَأُ الْقُرآنَ قائِماً وَقاعِداً آيه شريفه " لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَي التَّقْوي مِنْ أَوَّلِ يَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ، فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ " ((توبه: 108) در مورد همين مسجد نازل شده است.

مسجد قبا بارها تجديد بنا و توسعه يافته، زيرا نزد مسلمين اهمّيّت بسزايي داشته، و رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) هر هفته روزهاي دوشنبه به قبا تشريف مي برده، و در آنجا نماز مي گزاردند. از آن حضرت روايت شده كه: هر كس در خانه اش وضو بگيرد و به مسجد قبا رود و دو ركعت نماز بخواند، ثواب يك عُمره را براي او مي نويسند. و حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) نيز فرمود: هنگام زيارت مَشاهد و مساجد اطراف مدينه، ابتدا به مسجد قبا رفته و در آنجا بسيار نماز بخوان.

اعمال مسجد قبا

وقت تشرّف، دو ركعت نماز تحيّت مسجد بجا آور،

بعد تسبيحات حضرت زهرا(عليها السلام) را بگو، و زيارت جامعه اوّل را بخوان آنگاه دعا كن، و بهتر است كه به اين جملات

دعا كني:

«اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ فِي كِتابِكَ الْمُنْزَلُ عَلي صَدْرِ نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ: " لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَي التَّقْوي مِنْ أَوَّلِ يَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ، فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ ". اَللّهُمَّ طَهِّرْ قُلُوبَنا مِنَ النِّفاقِ، وَأَعْمالَنا مِنَ الرِّيا، وَفُرُوجَنا مِنَ الزِّنا، وَأَلْسِنَتَنا مِنَ الْكِذْبِ وَالْغَيْبَةِ، وَأَعْيُنَنا مِنَ الْخِيانَةِ، فَإِنَّكَ

ص: 1049

تَعْلَمُ خائِنَه الاَْعْيُنِ وَما تُخْفِي الصُّدُورُ، رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَتَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ».

پشت اين مسجد منزلي بوده متعلّق به اميرالمؤمنين(عليه السلام)، و جلوي مسجد چاه آب شيريني كه فعلاً اثري از آن نيست.

گفته شده كه انگشتر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) در آن چاه افتاده و بدين جهت به «چاه انگشتر» ناميده ده، و نيز به «چاه آب دهان» هم معروف است، زيرا نقل شده پيغمبر(صلي الله عليه وآله) آب دهان مبارك را در آن چاه افكندند و آبش پس از شوري، شيرين شد.

نكته قابل توجّه اينكه: در سال نُهم هجري گروهي از منافقين مسجدي ساختند تا از آن به عنوان پايگاهي برضدّ اسلام و مسلمانان بهره گيرند، و از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) درخواست كردند كه آن را افتتاح نمايد و براي تبرّك در آن نماز بخواند، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) هم قول مساعد دادند كه در فرصت مناسب چنين كند، ولي با نزول آيه شريفه "...وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَكُفْراً... " نقشه منافقين آشكار شد، و پيامبر(صلي الله عليه وآله) دستور تخريب آن را صادر فرمود.

مسجد ذو قبلتين

بنابر مشهور در نيمه رجب يا شعبان سال دوم هجري، رسول گرامي(صلي الله عليه وآله) به دعوت «اُمُّ بِشْر» به ميان قبيله بني سالم در شمال غربي مدينه رفتند، و هنگام نماز ظهر دو ركعت نماز را طبق معمول به سوي بيت المقدّس خواندند. فرمان الهي مبني بر روگرداندن به سوي كعبه نازل شد، و بقيه نماز را به طرف كعبه گزاردند، و از آن پس كعبه مكرّمه قبله دائمي مسلمانان شد. بدين مناسبت اين مسجد را مسجد

ص: 1050

ذو قبلتين يا مسجد قبلتين ناميده اند. اين مسجد در جانب غربي مسجد فتح، با فاصله كمي واقع شده است.

يكي از آيات كريمه اي كه به اين مناسبت نازل شد آيه كريمه: " قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ «ما تو را كه صورتت را به سوي آسمان مي گرداني مي بينيم، اكنون تو را به قِبْلَه تَرْضيها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَيْثُ ما سوي قبله اي كه از آن خوشنود باشي مي گردانيم، روي خود را به سوي مسجد الحرام بگردان، و هرجا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ) (بقره: 144) مي باشد.

سابقاً در اين مسجد دو محراب، روبروي هم شمالي و جنوبي يكي به طرف كعبه و ديگري به طرف بيت المقدس قرار داشته، ولي متأسّفانه در سال هاي اخير كه مسجد را تجديد بنا كرده اند، تنها جاي يك محراب در آن باقي مانده، و آثار قبلي اين حادثه بزرگ، محو شده است.

مستحب است در مسجد ذو قبلتين دو ركعت نماز تحيّت مسجد خوانده شود، و مناسب است بعد از آن اين دعا را بخواني:

«اَللّهُمَّ إِنَّ هذا مَسْجِدُ الْقِبْلَتَيْنِ، وَمُصَلّي نَبِيِّنا وَحَبِيبِنا وَسَيِّدِنا مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ. اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ فِي كِتابِكَ الْمُنْزَلِ عَلي صَدْرِ نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ: " قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَه تَرْضيها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ". اَللّهُمَّ كَما بَلَّغْتَنا فِي الدُّنْيا زِيارَتَهُ وَمَآثِرَهُ الشَّرِيفَةَ، فَلا تُحْرِمْنا يا اَللهُ فِي الاْخِرَه مِنْ فَضْلِ شَفاعَه مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَاحْشُرْنا فِي زُمْرَتِهِ وَتَحْتَ لِوائِهِ، وَ أَمِتْنا عَلي مَحَبَّتِهِ وَسُنَّتِهِ، وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِهِ الْمَوْرِدِ بِيَدِهِ الشَّرِيفَةِ، شَرْبَه هَنِيئَه

ص: 1051

مَرِيئَه لا نَظْمَأُ بَعْدَها أَبَداً، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».

مسجد فتح (مسجد احزاب)

در كنار رشته كوه سلع، چند مسجد كوچك است كه موقعيّت جنگ احزاب (خندق) را نشان مي دهد، و گفته مي شود لشكر اسلام در اين قسمت اردو زده بود. در همين محل بر فراز كوه، مسجدي بنا شده كه معروف به مسجد فتح است، در سبب نامگذاري آن گفته شده: پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در اين مكان براي پيروزي مسلمانان دعا كرد، و خبر فتح و پيروزي لشكر اسلام در همين مكان به پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) رسيد. در همين جنگ بود كه به دست تواناي عليّ بن ابي طالب(عليهما السلام)، عَمْرِو بْن عبدوُدّ عامري پهلوان نامي عرب كشته شد، و نوشته اند: پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در اين هنگام فرمود: «ضَرْبَه عَلِيّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ خَيْرٌ مِنْ عِبادَه الثَّقَلَيْنِ (بحار، ج 39، ص 2)

مستحب است بعد از خواندن دو ركعت نماز تحيّت مسجد، اين دعا را بخواني:

«يا صَرِيخَ الْمَكْرُوبِينَ، وَيا مُجِيبَ دَعْوَه الْمُضْطَرِّينَ، وَيا مُغِيْثَ الْمَهْمُومِينَ، إِكْشِفْ عَنِّي ضُرِّي وَهَمِّي وَكَرْبِي وَغَمِّي، كَما كَشَفْتَ عَنْ نَبِيِّكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ هَمَّهُ، وَكَفَيْتَهُ هَوْلَ عَدُوِّهِ، وَاكْفِنِي مااَهَمَّنِي مِنْ أَمْرِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

دعا در مسجد الاجابه

مسجد اجابه همان مسجد مباهله است كه در روز بيست و چهارم ذي حجّه داستان مباهله رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) با نصاراي نجران در آن مكان واقع شد.

در مسجد الإجابه پس از دو ركعت نماز تحيّت مسجد، اين دعا را مي خواني:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشّاكِرِينَ لَكَ، وَعَمَلَ الْخائِفِينَ مِنْكَ، وَيَقِينَ الْعابِدِينَ لَكَ. اَللّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ، وَأَنَا عَبْدُكَ الْبائِسُ الْفَقِيرُ، وَ أَنْتَ الْغَنِيُّ

ص: 1052

الْحَمِيدُ، وَأَنَا الْعَبْدُ الذَّلِيلُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَامْنُنْ بِغِناكَ عَلي فَقْرِي، وَبِحِلْمِكَ عَلي جَهْلِي، وَبِقُوَّتِكَ عَلي ضَعْفِي، يا قَوِيُّ يا عَزِيزُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد الاَْوْصِياءِ الْمَرْضِيِّينَ، وَاكْفِنِي ما أَهَمَّنِي مِنْ أَمْرِ الدُّنْيا وَالاْخِرَه يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

فرهنگ واژگان حج

مقدمه

فرهنگ اصطلاحات حج

گردآوري: محمّد يوسف حريري

بسم الله الرحمن الرحيم

حج عبادتي مقدس است و مكه و مدينه هم مقدس ترين ديار جهان، و آرزوي هر مسلماني انجام حج است و زيارت اين دو مهبط وحي الهي. اين كتاب با اين هدف و اميد كه بتواند اطلاعات عمومي مختصري را در اختيار علاقه مندان و زائران «بيت الله» قرار دهد، مدون شده است، با اين تذكار كه در مسائل فقهي ضمانت عملي ندارد. با مسئلت توفيقِ زيارت مقبول از درگاه الهي براي همه آرزومندان. ربنا لا تؤاخذنا ان نسينا أو أخطانا تقديم به پدر و مادرم، هستي دهندگان زندگي ام و همسرم، همراه و همسفر زندگي ام

ا

ائمه بقيع

چهار امام معصوم (امام دوم، چهارم، پنجم و ششم) مدفون در مدينه در قبرستان تاريخي بقيع.

آبار علي

نام ديگر منطقه (ك) مسجد شجره.

اباطع

(اَ طِ) شهرت قريشيان ابطحي كه در داخل دره مكه مكان داشتند. (مروج الذهب، ج 1، ص 420).

ابراج شهداء

اَ) شهرت برج (ساختمان) هايي است در شهر مكه جهت سكونت زائران واقع در منطقه () شهداي فخ.

ابطح

(اَ طَ) جايي است بين مكه و مني و مسافت آن از هر دو به يك اندازه است و شايد به مني نزديك تر است و از اين جهت به مكه و مني هر دو نسبت داده مي شود. (لغت نامه).

ابطحي

اهل مكه را مي گفتند، منسوب

ص: 1053

به (ك) ابطح.

ابوا

(اَ) منطقه و زيارتگاهي است بين مكه و مدينه. اين جا:

1. محل ولادت حضرت امام كاظم (عليه السلام) است.

2. محل دفن حضرت آمنه مادر رسول الله است (به نظر بيشتر مورخين). نوشته اند رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال حديبيه در گذر از ابواء قبر مادرش را زيارت كرد و آن را مرمت نمود و بر سر مزار مادر گريست و مسلمين هم گريستند.

3. محل وفات و دفن عبدالرحمن بن حسن مجتبي است كه همراه امام حسين (عليه السلام) به حج مشرف مي شد.

4. محل وقوع غزوه ابواء است كه طبق نقل، نخستين غزوه اي است كه در صفر سال دوم هجري رخ داد، اما كار بدون جنگ به صلح انجاميد. پرچمدار اين غزوه حضرت حمزه سيدالشهداء بود.

نيروي مسلمين را دويست تن و شمار دشمن را نامعلوم ذكر كرده اند.

ابوقبيس

(ك) كوه ابوقبيس.

ابيار علي

(اَ) نام ديگر منطقه (ك) مسجد شجره.

اتمام حج

افعال حج را بدون خلل ونقص به جاي آوردن. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

اتمو الصف الاول فالاول (اَ تِ مُّ صَّ فَّ لْ اَ وَّ لْ فَ لْ اَ وَّ لْ).

امام جماعت اهل سنت قبل از گفتن تكبيرة الاحرام. با اين جمله و جملات ديگر نظير «سدوا الخلل» و «سووا صفوفكم» و «استووا» نمازگزاران را به تسويه صفوف و منظم ايستادن در صف دعوت مي كند. اگر در صف هاي جلو جاي خالي وجود دارد، در صف بعد نايستيد. (ميقات حج، ش 36، ص 65).

اثبره

(اَ بَ رَ) جمع ثبير. عمده كوه هاي بزرگ مكه را گويند. از جمله اند: ثبير غينا (كه

ص: 1054

بلندترين اين ثبيرهاست)، ثبير الزنج، ثبير الخضراء، ثبيرا التصح، ثبير احدب. (ميقات حج، ش 15، ص 91 به بعد).

اثرب

اَ رِ) نام ديگري از يثرب (مدينه) است (لغت نامه، ميقات حج، ش 5، ص 91).

اجازه

(اِ زِ) نامي براي انتقال سريع از عرفه به مزدلفه در (ك) حج جاهلي.

اجزي صوفه

نوعي اجازه گرفتن براي شروع (ك) حج جاهلي.

اجياد

(اَ) يا «جياد» در تلفظ گويش هاي عاميانه به دو دره از دره هاي مكه اطلاق مي شود؛ يكي از جنوب امتدا يافته به سمت شمال مي رود و ديگري از كوه اعرف در شرق آمده و سپس روبه روي مسجد الحرام از سمت جنوب به يكديگر مي پيوندد. اين دره ها امروزه با پديد آمدن و گسترش محلات متعدد شهري، مسكوني شده است. (ميقات حج، ش 13، ص 151).

احجاج

(اِ) به حج فرستادن (لغت نامه، فرهنگ جامع).

احجار الزيت

(اَ رُ زَّ) محلي است در مدينه در ضلع شرقي كوه سلع و موضع نماز استسقاء است.

اين جا مدفن قيامگر علوي از نوادگان امام مجتبي (عليه السلام) محمدبن عبدالله مشهور به نفس زكيه (متولد 100 متوفي 145 هجري) است. با سركوبي علويان توسط عباسيان، نفس زكيه در زمان منصور به سال 145 هجري به همراه عده اي از سادات و بزرگان در مدينه قيام نمود و اهل مدينه با وي بيعت كردند، اما در برخورد با عيسي بن موسي در «احجار الزيت» به شهادت رسيد. لقب نفس زكيه را براساس خبري از رسول الله مي دانند كه فرمود: نفس زكيه از فرزندانم در احجار الزيت كشته مي شود.

احجار المراء

(اَ رُ لْ مِ َ) (1) قبا كه در خارج مدينه منوره

ص: 1055

است (لغت نامه)

جايي است در مكه، در حديث آمده است: پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در محل احجار المراء جبرئيل را ديدار كرد. به نقلي ديگر احجار المراء در قبا، از توابع مدينه، قرار دارد. (ميقات حج، ش 36، ص 112).

احد

(اُ حُ) منطقه اي است در شمال مدينه (كه امروزه به علت گسترش محلات شهري تقريباً متصل به مدينه شده است) اين جا محل رويداد غزوه احد و مدفن شهداي اين نبرد است.

كوه احد

كوهي است از ديگر كوه ها به مدينه نزديك تر و كوهي است مستقل از ديگر كوه ها و طولاني ترين كوه در شبه جزيره عربستان است و احاديث متعددي از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در فضل آن نقل شده است. (ك) كوه احد.

غزوه احد: در پانزدهم شوال سال سوم هجري در دامنه كوه احد غزوه احد اتفاق افتاد. هفتصد (يا هزار) مسلمان در مصاف با سه (يا پنج) هزار كافر قريشي به سركردگي ابوسفيان و صفوان بن اميه ابتدا آنها را گريزاندند و با اين فتح ابتدايي عده اي از محافظان پنجاه (يا صد) نفري تنگه پشت سر مسلمين برخلاف فرمان رسول الله براي كسب غنايم جايگاه خود را ترك كردند. با اين ترك سنگر، سواران كمين كرده قريش به فرماندهي خالد بن وليد با هجوم به باقي مانده محافظان تنگه و كشتن آنها از پشت سر به مسلمين حمله آوردند و آنها را پراكنده ساختند. در اين موقعيت حضرت خود به نبرد پرداختند و با ياري پسر عمش حضرت علي (عليه السلام) و تني چند از اصحاب، سپاه اسلام را از نابودي نجات

ص: 1056

دادند و كفار ناموفق در كشتن رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به مكه بازگشتند.

قبرستان احد: محاذات كوه احد، مدفن حضرت حمزه سيدالشهداء و ديگر مجاهداني است كه در غزوه احد به شهادت رسيدند. اين جا به «مقبرة الشهداء» و يا «قبورالشهداء» معروف است. مدفن مقدس آن حضرت قبه و بارگاهي داشت كه در سال 570 (يا 590) هجري توسط مادر ناصرالدين بالله عباسي ساخته شد و سلطان اشرف قايتباي از مماليك مصر (در اواخر قرن نهم) آن را تعمير كرد و توسعه داد و نيز در زمان حكومت عبدالمجيد عثماني مرمت شد. اما وهابيون آن را (مانند ديگر زيارتگاه هاي مدينه) تخريب كردند و قبر آن حضرت و ساير شهدا را با زمين مسطح ساختند و سرانجام براي عدم دسترسي زائران به آن مزارهاي شريف، در سال 1383

1. مِ (لغت نامه) مَ (ميقات حج، ش 36 ص 112).

هجري قمري دور تا دور «مقابر شهداي احد» را به صورت صحن مستطيل با ديواري سيماني و درب و پنجره هاي فولادي محصور ساختند. (درب اين صحن تا سال هاي اخير بر روي زائران گشوده بود، ولي از سال 1396 قمري در موسم حج مانع از ورود زائران به محوطه مزار شهداي احد مي شوند).

در وسط اين قبرستان صورت سه قبر مشخص است كه مرقد مطهر حضرت حمزه (در قسمت شرقي) و مزار عبدالله بن جحش و مصعب بن عمير (در قسمت غرب) مي باشد، و در ضلع شمالي قبر حضرت حمزه، محوطه گود مربع شكلي وجود دارد كه ساير شهدا مدفونند.

زيارت شهداي احد: درباره فضيلت زيارت شهداي احد احاديث فراواني

ص: 1057

نقل شده است؛ از جمله روايت شده كه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند: هر كس مرا زيارت كند و عمويم را زيارت نكند بر من جفاكرده است. و روايت است كه آن حضرت فرمان دادند تا قبر آن حضرت زيارت شود و خود به زيارت آن جناب و ساير شهدا مي رفتند. حضرت فاطمه (عليها السلام) نيز براي زيارت به احد مي رفتند. زيارت شهداي احد در روزهاي دوشنبه و پنجشنبه مستحب ذكر شده است.

مساجد احد: در اين منطقه مساجد چندي وجود دارد، چون: مسجد حمزه، مسجد جبل احد (مسجد فسح)، مسجد جبل عينين (مسجد جبل الرماة)، مسجد ثنايا (قبه الثنايا)، مسجد الدرع (مسجد الشيخين مسجد البدائع)، مسجد المصرع (مسجد الوادي مسجد العسكر)، مسجد المستراح (مسجد استراحت).

احرام

(اِ) در لغت به معني منع است و در اصطلاح عبارت است از آهنگ حج نمودن، به حرم در آمدن، دو پارچه نادوخته (احرامي)، حرام كردن اموري در مراسم حج.

احرام اولين عمل از واجبات حج (و عمره) است كه از اركان مي باشد و با بيرون آمدن از لباس معمولي و در بركردن لباس احرامي و حرام شدن اموري بر مكلف (محرم) ضمن انجام آدابي صورت مي گيرد. حالتي است كه مكلف حج در آن ملتزم به ترك محرمات و حفظ آداب آن است.

واجبات احرام:

احرامي پوشيدن.

نيت احرام (حج عمره) نمودن.

ذكر تلبيه (لبيك) را گفتن.

مكان احرام: در بر كردن احرامي (لباس احرام) بايد در ميقات صورت گيرد و ميقات (مكان احرام بستن) با توجه به نقطه ورود به حرم و با توجه به نوع عبادت (حج يا عمره) متعدد

ص: 1058

و متفاوت است و اين مكان ها در:

1. عمره تمتع عبارتند از: يلملم، وادي عقيق، قرن المنازل، ذوالحليفه (مسجد شجره)، جحفه، محاذي ادني الحل، فخ (براي كودكان).

2. حج تمتع عبارت است از مكه با افضليت مسجدالحرام (در مقام ابراهيم، حجر اسماعيل زير ناودان طلا).

3. عمره مفرده، همان ميقات هاي عمره، تمتع است، و در مورد انجام عمره مفرده از داخل مكه ميقات ها عبارتند از: تنعيم، حديبيه، جعرانه، اضأه لبن، وادي نحله، وادي عرفه، ادني الحل.

زمان احرام: 1. عمره تمتع طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نُه روز اول ذي حجه (تا پيش از ظهر) است.

2. حج طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نُه روز اول ذي حجه تا پيش از ظهر است (در حج تمتع بعد از اتمام عمره تمتع است).

3. عمره مفرده طول ايام سال است، بجز ايام اختصاصي حج.

لباس احرام: احرام (احرامي) مجازاً نام دو قطعه جامه است كه زائران خانه خدا جهت اجراي مراسم حج (و عمره) برتن مي كنند. و استفاده از لباس احرام اختصاصاً براي مردان است. آنها بايد كليه لباس هاي معمولي خود را از تن در آورند و لباس احرام (احرامي) بر تن نمايند. اين لباس متشكل از دو تكه پارچه است كه يكي به صورت «ازار» (مانند لنگ به كمر بسته شده و) از ناف تا زانو را مي پوشاند و ديگري به صورت «ردا» كه (به دوش افكنده مي شده و كتف را در بر مي گيرد و) شانه و بازو را پوشش مي دهد (و استفاده بيش از دو قطعه پارچه احرامي و

ص: 1059

تبديل آن را جايز دانسته اند) اما در مورد زنان همان لباس معمولشان، احرام به حساب مي آيد اگر چه به زعم بعضي از فقها و مراجع تقليد خانم ها بايد لباس احرام را بپوشند و پس از نيت و تلبيه مجازند آن را در آورند و با همان لباس معمول خودشان باشند.

واجبات احرام:

طاهر بودن.

غصبي نبودن.

ندوخته بودن.

بافته بودن.

بدن نما نبودن.

گره خورده نبودن.

از حلال تهيه شدن.

از طلا و ابريشم خالص و اجزاي حيوان حرام گوشت نبودن.

مستحبات احرامي:

فراخ بودن.

سفيد بودن.

بلند تا ساق بودن.

پنبه اي (خالص) بودن.

مكروهات احرامي:

چرك بودن.

سياه و رنگي (غير از سبز) بودن.

راه راه (رنگي) بودن (براي مردان).

از پارچه با تار و پود ابريشم بودن.

محرمات احرام:

يا «محرمات محرم»، «تروك محرمه»، «تروك احرام»، «محظورات احرام» اموري هستند كه بر محرم (شخص احرام بسته) حرام بوده و بايد ترك شوند (1) و لذا ارتكاب عمدي اكثر اين محرمات موجب كفاره است و ارتكاب برخي از آنها موجب ابطال حج است (و ارتكاب برخي نيز نه كفاره دارد و نه مبطل حج است و اما تعداد و شماره تروك (محرمات) احرام را متفاوت ذكر كرده اند از آن جهت كه برخي از فقها محرمات فاقد كفاره را جزء تروك احرام محسوب نساخته اند و يا برخي از محرمات را تحت يك شماره ذكر نموده اند، در حالي كه فقهاي ديگر آنها را از هم تفكيك كرده اند. به هر حال فهرست محرمات احرام حسب مشهور (كه اكثر آنها مشترك بين زن و مرد است و اندكي اختصاصي مردان

ص: 1060

يا اختصاصي زنان) چنين است.

1. ناخن گرفتن.

2. استمنا نمودن.

3. روغن ماليدن.

4. دندان كشيدن.

5. سلاح به خود بستن.

6. در آينه نگاه كردن.

7. درخت و گياه حرم كندن.

8. خون از بدن خارج كردن.

9. سرمه (زينتي) به چشم كشيدن.

10. انگشتر (زينتي) به دست نمودن.

11. جانور بدن را كشتن و انداختن.

12. مو (از بدن خود و غير) ازاله نمودن.

13. جدال (با قسم خوردن به اسم خدا) نمودن.

14. زن را عقد نمودن و شاهد عقد نكاح گرديدن.

15. رفث (آميزش و لمس و نگاه به شهوت) نمودن.

16. فسوق (دروغگويي، فحاشي، تفاخر، مباهات) نمودن.

17. بوي خوش و عطريات بوييدن (2) و مشام از بوي ناخوش گرفتن.

18. صيد حيوان صحرايي و كمك در اين كار نمودن و گوشت آن را خوردن.

1. بايد توجه داشت كه حتي در غير حالت احرام هم بعضي از امور ذاتاً حرام هستند (مثل استمنا) و بعضي محرمات خاص حرم هستند (مثل صيد).

2. غير از خلوق كعبه و گياهان: اذخر و خزامي و شيح و قيصوم.

19. سر خود را پوشانيدن (براي مردان).

20. سر خود را به زير آب فرو بردن (براي مردان).

21. تمام روي پاهاي خود را پوشانيدن (براي مردان).

22. در مسير راه زير سايه حركت كردن (براي مردان) (1).

23. زينت كردن (براي زنان).

24. صورت پوشانيدن (براي زنان).

مستحبات احرام:

1. نيت به زبان راندن.

2. بلند تلبيه گفتن (مردان).

3. تلبيه را تكرار نمودن.

4. نماز نافله احرام به جا آوردن.

5. پيش از احرام در ميقات غسل نمودن.

6. بعد از

ص: 1061

نماز ظهر (يا نماز واجب ديگر) احرام بستن.

7. موي سر و صورت را از روز اول ذي قعده نتراشيدن.

8. موي زير بغل و صورت و شارب و ناخن قبل از احرام گرفتن.

9. دعاهاي وارده را هنگام غسل و نيت احرام و پوشيدنِ احرامي خواندن.

10. با خداوند جهت مُحِلّ شدن (در صورت پيش آمدن مانعي جهت اتمام اعمال) شرط كردن.

مكروهات احرام:

1. كشتي گرفتن.

2. شعر خواندن.

3. صورت ساييدن.

4. زانو به بغل نشستن.

5. در جواب كسي لبيك گفتن.

6. در مسواك زياده روي كردن.

7. بر رخت و فرش و بالش زرد و سياه خوابيدن.

8. پيش از محرم شدن حنا بستن (در صورت باقي ماندن اثر تاحال احرام).

9. حمام رفتن، بدن با آب سرد شستن، با دست و كيسه و امثال آن بدن را ساييدن.

10. هر كاري كه در انجام آن بيم باشد از مجروح شدن يا موي از بدن افتادن.

تلبيه احرام:

ذكر تلبيه به هنگام پوشيدن لباس احرام و نيت احرام از واجبات احرام است و به واسطه اداي اين ذكر احرام بسته شده و مي توان وارد محدوده حرم و مكه گرديد (بدون احرام و تلبيه نمي توان وارد محدوده حرم شد) و اين دستور اختصاص به موسم حج ندارد بلكه در تمام دوران سال هر مسلماني كه بخواهد وارد اين سرزمين شود بايد احرام ببندد و تلبيه بگويد كه ذكر آن عبارت است از:

لبيك، اللهم لبيك، لبيك، لا شريك لك لبيك (ان الحمد والنعمه لك والملك لا شريك لك).

مستحبات تلبيه:

1. بلند گفتن (براي مردان).

2. تكرار كردن بعد

ص: 1062

از بيدار شدن از خواب، بعد از نمازهاي واجب و مستحب، وقت سوار و پياده شدن، هنگام زوال خورشيد، هنگام بالا رفتن از بلندي و پايين آمدن از بلندي، موقع ملاقات سوارها، وقت سحر، تا موقع ديدن خانه هاي مكه (در احرام عمره) و تا ظهر روز عرفه (در احرام حج) و تا مسجد الحرام (در احرام عمره مفرده اي كه از مكه صورت گرفته).

3. ذكر خواندن لبيك ذا المعارج، لبيك لبيك داعيا الي دارالسلام، لبيك لبيك غفار الذنوب، لبيك لبيك اهل التلبية، لبيك لبيك ذوالجلال و الاكرام...

رمز تلبيه:

تلبيه سرودي است براي اظهار بندگي نسبت به خداوند و جواب دادن دعوت حضرت ابراهيم (عليه السلام) و به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در گفتن لبيك بايد قصد آن داشت كه از اين پس فقط در موارد رضاي حق سخن گفت و زبان به گناه و معصيت نگشود.

بين الاحرامين:

فاصله بين دو احرام حج (احرام عمره تمتع و احرام حج

1. نه در هنگام توقف در منزلگاه ها يا توقفگاه ها.

تمتع) است. در اين زمان گرچه اعمالي (مثل متعه حج يعني بهره مندي همسران از هم) مجاز است ولي برخي اعمال نيز مجاز نمي باشد مثل:

1. عمره مفرده كردن.

2. موي سر را تراشيدن.

3. از شهر مكه بيرون رفتن.

4. در حرم (براي هميشه) صيد كردن.

5. درخت و گياه حرم (براي هميشه) كندن.

كفارات احرام:

كفاراتي است براي ارتكاب پاره اي از اعمال كه در حال احرام ممنوع و حرام است. (ارتكاب بعضي اعمال در حرم مكه هم مطلقاً ممنوع است و كفاره دارد.) اين كفارات

ص: 1063

با توجه به نوع عمل متفاوتند و عبارتند از:

1. روزه گرفتن.

2. اطعام مساكين نمودن.

3. درهم و دينار پرداختن.

4. شتر و گاو و گوسفند قرباني كردن.

وفات در احرام:

از امام صادق (عليه السلام) نقل است كه فرمودند: «كسي كه در حال احرام بميرد، لبيك گويان از قبر برانگيخته مي شود».

همراه با احرام:

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام):

هنگام بيرون كردن جامه، بايد نيت آن را داشت كه لباس گناه از تن بيرون مي كنند و از ريا و نفاق و شبهات برهنه مي شوند.

هنگام غسل براين انديشه بايد بود كه گناهان خود را مي شويند و به نور توبه خالص، خود را پاكيزه مي كنند.

هنگام در بركردن جامه احرام بايد قصد آن نمود كه در بقيه عمر حرام مي نمايند بر نفس خود آنچه را كه خداوند حرام كرده است.

احرام بستن

پوشيدن دو جامه نادوخته احرام و آهنگ حج (و عمره) نمودن.

احرام بند

آن كه احرام بسته باشد. (لغت نامه).

احرام بيت الحرام

پرده هاي كعبه را بر چهار ديوار آن به اندازه يك قد و نيم بالا كشند و اين عمل را احرام بيت الحرام خوانند و گويند كعبه احرام بسته است. (سفرنامه ابن جبير، ص 210).

احرام حج

همان (ك) احرام.

احرام گرفتن

مراسم احرام (در حج) به جاي آوردن. (لغت نامه)

احرام گرفته

محرم است (لغت نامه).

احرامي

1. حاجي محرم را گويند.

2. جامه نادوخته كه حاجيان در شروع احرام برتن كنند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

احصار (

اِ) و اتموا الحج و العمره لله فان احصرتم (بقره 196).

از حصر است به معني حبس و منع در سفر، و در

ص: 1064

باب حج منع حج گزار محرم از ادامه اعمال حج است. (لغت نامه دايرة المعارف بزرگ اسلامي) (ك) حج محصور.

احكام حج

واجباتي است كه در زيارت كعبه در مراسم حج (افراد، قرآن و تمتع) صورت مي گيرد.

احكام عمره

واجباتي است كه در زيارت كعبه در مراسم عمره (مفرده و تمتع) صورت مي گيرد.

احلال

(اِ) بيرون آمدن از حال احرام است با «حلق» يا با «تقصير»

احمس

(اَمَ) قبايلي از عرب (قريش، كنانه و قيس) كه (در مراسم حج جاهلي) از منطقه حرم بيرون نمي رفتند و مي گفتند ما خويشاوندان خداييم. جمع آن حمس است و لغت نويسان عرب ريشه كلمه را به حماسه (شجاعت) مي رسانند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق، طبقات، ص 351).

اختياري عرفات

مراد وقوف اختياري است هنگام (ك) وقوف در عرفات.

اختياري مشعر

مراد وقوف اختياري است هنگام (ك) وقوف در مشعر.

آخر مدينه

همان (ك) پس مدينه.

اخشبان

(اَ شَ) تثنيه اخشب به معناي كوه دشوار و سخت صعود و تعبيري است از:

1. دو كوه مني.

2. دو كوه ابوقبيس وقعيقعان.

3. دو كوه مشرف بر مزدلفه از سمت مشرق (ميقات حج، ش 3، ص 153؛ حرمين شريفين، ص 15).

اخوه

همان (ك) خاوه.

آداب حج

چگونگي انجام دادن فريضه حج (از اركان و واجبات و مستحبات و محرمات و مكروهات) است.

اداره الحرام

(اِ رَ تُ لْ حَ رَ) سازماني است كه توسط حكومت سعودي براي اداره مسجد الحرام ايجاد شده و در باب السعود در جهت جنوب مسجد مستقر مي باشد. (راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 214).

اداره شئون الحرمين الشريفين

اداره اي كه بر مسجد الحرام و مسجد النبي نظارت دارد. (ميقات حج، ش 27، ص 122).

ادراك و قوفين

همان (ك) درك و قوفين.

ادماء محرم

(اِ) بيرون

ص: 1065

آوردن خون از بدن محرم.

ادهان

(اَ) روغن مالي بدن است كه از محرمات احرام است (فقه فارسي با مدارك، ص 115).

ادني الحل

(اَ نَ لْ حِ لَ) ادني يعني نزديك تر، و ادني الحل جايي است كه از ديگر مواضع حل به مكه نزديك تر است. مراد نزديك ترين محلي است كه از حرم بيرون است. مكاني است كه منتهي اليه حرم به آن متصل باشد يا اولين نقطه خارج حرم است و از آن جا ورود به داخل حرم بدون احرام جايز نيست و ميقات كساني است كه از هيچ كدام از ميقات ها و يا محاذي آنها عبور نكرده و تمكن رفتن به يكي از آنها را هم ندارند. از جمله جاهاي معروف ادني الحل حديبيه و تنعيم و جعرانه است.

اذاخر

(اَخِ) موضعي است نزديك مكه، و پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در عام الفتح از اذاخر داخل شد و به اعلاي مكه فرود آمد و آن جا قبه خويش بر پا كرد. (لغت نامه)

اذخر

همان (ك) گياه اذخر.

اراق المولد

محلي در مكه. محله ولادت نبي اكرم (ميقات حج، ش 21، ص 98).

اراك

(اَ) محلي است در عرفه از جانب شام، از حدود عرفات است ولي خارج از آن است و وقوف در آن كفايت نمي كند از عرفات (مبسوط در ترمينولوژي حقوق، فلسفه و اسرار حج، ص 180).

ارض الله

(اَ ضُ لاّ) الم تكن ارض الله (نساء 97).

به نقلي از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 116؛ احكام حج و اسرار آن، ص 293؛ ميقات حج، ش 7، ص 159).

ارض الهجره

(لْ هِ رِ) از نام هاي مدينه است به معني زميني كه

ص: 1066

هجرت در آن تحقق پيدا كرد. (ميقات حج، ش 7، ص 159؛ احكام حج و اسرار آن، ص 293).

اركان بيت

همان (ك) اركان كعبه.

اركان چهارگانه

همان (ك) اركان كعبه.

اركان حج

اعمالي است كه تركش (عمدي يا سهوي) موجب بطلان حج است كه عبارتند از:

احرام، وقوف در عرفات، وقوف در مشعر، طواف زيارت و سعي.

اركان عمره

اعمالي است كه تركش موجب بطلان عمره است كه عبارتند از: احرام، طواف و سعي.

اركان كعبه

يا اركان بيت. چهار ركن (چهار زاويه، چهار گوشه) خانه خدا را مي گويند و هر يك از اين اركان به نامي مشهور هستند:

1. ركن شرقي يا «ركن جنوب شرقي» (بين جنوب و شرق) آن زاويه است كه حجرالاسود در آن نصب شده است و بدين اعتبار آن را «ركن حجر» و «ركن اسود» و «ركن حجرالاسود» نيز مي گويند. برخي منابع به جهت آن كه تقريباً در سمت عراق واقع شده به عنوان «ركن عراقي» نيز از آن ياد كرده اند. ركن شرقي مواجه با ايران و قسمتي از جنوب بلاد حجاز و استراليا و جنوب هندوچين است. طواف خانه خدا از اين ركن آغاز مي شود و بدان هم طواف

ختم مي شود. استلام اين ركن مستحب است.

2. ركن شمالي يا ركن «شمال شرقي» (بين شمال و شرق). آن زاويه است كه در جهت طواف بعد از گذشتن از درب كعبه پيش از رسيدن به حجر اسماعيل قرار دارد. اين ركن چون در موقع نماز مورد توجه اهل عراق و شام است از آن به عنوان «ركن عراقي» و «ركن بصري» و «ركن شامي» هم ياد كرده اند.

3. ركن غربي يا «ركن شمال

ص: 1067

غربي» (بين شمال و مغرب) آن زاويه است كه در جهت طواف پس از گذشتن از حجر اسماعيل قرار دارد. اين ركن چون در موقع نماز مورد توجه اهل غرب (غرب روسيه و همه اروپا و مغرب) است آن را «ركن مغربي» هم مي گويند.

4. ركن جنوبي يا «ركن جنوبي غربي» (بين جنوب و مغرب) آن زاويه است كه در جهت طواف قبل از «ركن حجرالاسود» قرار دارد و چون مقابل يمن است آن را «ركن يماني» هم مي گويند. اين ركن را بعد از «ركن حجرالاسود» شريف تر از ديگر ركن ها معرفي كرده اند و استلام اين ركن مستحب است.

ازار

(اِ) آن قطعه از احرام كه به كمر بندند و از ناف تا زانو را مي پوشاند. (فقه فارسي با مدارك، ص 93 و...)

اسباب تحلل

(تَ حَ لُّ لْ) آنچه كه قاطع تروك احرام است و به يكي از آن اسباب محرم، مُحِلّ مي گردد كه عبارتند از اتمام مناسك حج يا عمره، حصر و صد (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

استار كعبه

(اَ) همان (ك) پرده كعبه (لغت نامه).

استحلال كعبه

(اِتِ) حلال دانستن اموري كه در حرم كعبه اقدام به آن حرام است مثل كشتن صيد و صيد كردن كبوتران حرم و امثال آن كه از گناهان به شمار مي آيد. (شرح اربعين، ص 363).

استطاعت

(اِتِ) ولله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا (آل عمران 97).

حجة الاسلام با وجود استطاعت واجب مي شود (كه بايد در همان اولين سال وجود استطاعت برگزار.

گردد) و عبارت است از:

1. استطاعت عقلي، يعني داشتن عقل.

2. استطاعت شرعي، يعني داشتن سن تكليف و عدم ابتلا

ص: 1068

به واجب يا حرام مهم تر.

3. استطاعت عرفي، يعني داشتن توانايي هاي راهي، بدني، زماني و مالي.

شرط استطاعت عرفي:

1. استطاعت راهي، يعني امن و بي مانع و باز بودن و امكان پيمودن راه سفر.

2. استطاعت زماني، يعني وسعت و كفايت داشتن وقت براي انجام اعمال حج.

3. استطاعت بدني، يعني داشتن توانايي براي پيمودن راه سفر و انجام مناسك.

4. استطاعت مالي، يعني داشتن امكانات اقتصادي مطابق با حال و شأن از جهات:

راحله: وسيله سواري جهت رفت و برگشت.

زاد: توشه راه (از خوردني و آشاميدني و ساير مايحتاج) در رفت و برگشت.

مؤنه: مخارج عائله و خانواده و كساني كه خرجي آنها واجب است از زمان رفت تا برگشت.

رجوع به كفايت، كه بعد از بازگشت زندگي عادي را كفايت كند، يا به زحمت نيفتادن به لحاظ كسب و كار و زراعت بعد از برگشت (مناسك حج، مسئله 17؛ خلاصه مناسك حج؛ اسرار، مناسك، ادله حج، ص 32 الي 44؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 3، ص 13؛ فرهنگ علوم).

استطاعت بذلي

(ب) استطاعتي است (مالي) جهت انجام حج كه بابذل (بخشيدن) هزينه آن توسط شخص ديگر ايجاد مي شود.

استطاعت جعلي

(ج) استطاعتي است كه با نذر و قسم و عهده براي انجام حج، ايجاد مي شود.

استظلال

(اِ تِ) همان (ك) تظليل.

استقرار حج

كسي كه شرعاً قادر به اجراي مناسك حج يا عمره يا هر دو باشد (بي فرق بين حج واجب به اصل شرع

و يا به نذر) اگر در عام الاستطاعه در رفتن به حج اهمال ورزد تا حدي كه اجراي مناسك از وي فوت شود با فوت آن، حج در ذمه

ص: 1069

او مستقر مي گردد. پس استقرار حج بستگي دارد به گذشتن زماني كه در آن زمان ممكن باشد به جاي آوردن همه افعال حج به اختيار و با بودن همه شروط حج رفتن و حج كردن (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

استقيموا

(اِ تَ) همان (ك) استووا.

استلام

(اِ تِ) در اصطلاح لمس كردن ركن كعبه است (ك).

استلام حَجَر

لمس كردن (ك) حجرالاسود.

استلام ركن

مسح و تماس شكم و دست با ركن كعبه است. برخي از فقها استلام ركن يماني را مستحب مي دانند و از امام صادق (عليه السلام) نقل است كه «ركن يماني بابي است كه ما خانواده از آن باب وارد بهشت مي شويم.» و برخي از فقهاي استلام تمام اركان كعبه را مستحب دانسته اند. (ميقات حج، ش 12، ص 51؛ و...)

استمتاع

(اِ تِ) عمره گزاردن با حج (لغت نامه).

استمتاع به عمره

گزاردن حجة الاسلام با مقدمه آن كه عمره تمتع است (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

استنابه

(اِ تِ بِ) در حج يعني نيابت به ديگري دادن كه از جانب او حج كند (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

استن

(اُ تُ) مخفف «استون» و «ستون». در مورد «استن هاي مسجدالنبي» كه برخي از آنها نام هاي خاصي دارند. رجوع كنيد به قسمت «ستون».

استوانه (اسطوانه

) در مورد استوانه هاي مسجدالنبي كه نام هاي خاصي دارند. رجوع كنيد به قسمت «ستون».

استون

در مورد «استون هاي مسجدالنبي». رجوع كنيد به قسمت «ستون».

استووا

(اِ تَ وُ) پيشنمازهاي اهل سنت قبل از تكبير الاحرام با برگشت به سوي صفوف جماعت با صداي بلند با گفتن «استووا» يا «استقيموا» يا «اعتدلوا» فرمان منظم ساختن صف نماز را مي دهند. (نكاتي در رابطه با حج و زيارت، ص

ص: 1070

20).

اسدال

(اِ) نقاب زدن زن است در حال احرام به طوري كه روي صورت نيفتد. پوشانيدن صورت زن در حال احرام حرام است. (ثواب اعمال حج، ص 106).

اسواف (

اَ) نام حرم مدينه، و گفته اند موضعي است به «عينه» در ناحيه بقيع و آن از حرم مدينه است. (لغت نامه)

اسواق الآخره

(اَ قُ خِ لْ رِ) تعبيري است از حج و عمره در روايتي منقول از امام صادق (عليه السلام).

اشعار

(اِ) نشان كردن قرباني فرستاده شده به مكه است و آن چنان است كه كوهان شتر قرباني را از جانب راست بشكافند و با خون او آغشته كنند و از ميقات بدين گونه به سوي مني سوق دهند. اشعار خاص حج قرآن است (كه هدي را از ميقات سوق مي دهند) و در حج قرآن اگر قرباني شتر باشد در بستن احرام با تلبيه و يا با اشعار اختيار است و با اشعار، احرام محقق شده و احتياجي به تلبيه (لبيك گفتن) نيست. (توضيح مناسك حج، ص 15؛ فلسفه و اسرار حج، ص 173؛ حج و عمره، ص 9؛ حجة التفاسير، مقدمه، ص 939؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 3).

اشعار البدن

(اِ رُ لْ بُ) تفصيل (ك) اشعار (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

اشعار بدنه

(بَ دَ نِ) تفصيل (ك) اشعار.

اشواطه

(اَ) جمع (ك) شوط (لغت نامه).

اشواط سبعه

هفت (ك) شوط.

اشُهر حج

(اَ هُ رِ) ماه هاي حج كه عبارتند از شوال، ذي قعده، ذي حجه (ميقات حج، ش 4، ص 92).

اشهر حرم

(حُ رُ) فاذا انسلخ الاشهرالحرام (توبه 6).

به گفته برخي مقصود چهار ماه حرام (ذي قعده، ذي حجه، محرم و رجب) است. يعني همان چهار ماهي كه كشتار در

ص: 1071

آن حرام شده و از اين ميان ماه هاي ذي قعده و ذي حجه ماه انجام مناسك حج هستند. (مجمع البيان؛ و...)

اشهر معلومات

(مَ) الحج اشهر معلومات (بقره 197).

اشهر حج، ماه هاي حج، كه عبارتند از شوال، ذي قعده، ذي حجه (مجمع البيان؛ و...)

اصحاب صفه

عنوان مهاجرين ساكن در (ك) صفه.

اصحاب عقبه

(عَ قَ بِ) اهل عقبه. اصحاب كيد. شهرت 13 (يا 14 يا 16) تن از صحابه كه در مراجعت رسول الله از حجة الوداع در عقبه (گردنه) به نيت كشتن آن حضرت قصد رم دادن شتر ايشان يا قطع تسمه زير شكم شتر و حمله به حضرت را نمودند. (برخي شكل گرفتن اين نيت را در مراجعت از غزوه تبوك ذكر كرده اند) اما حضرت به وحي از اين نيت آگاه شد و اين عده نقاب پوش بر قصد خود موفق نشدند و حضرت نام اينان را براي حذيفه شمرد و فرمود تا زمان حيات پيامبر اين اسامي را فاش نكند. (ريحانة الادب؛ حيوة القلوب، ج 2، ص 482؛ مجمع البيان، ج 11، ص 158؛ تبصرة العوام).

اصحاب عقبه اول

شهرت دوازده تن از مردم يثرب (شش تن از قبيله اوس و شش تن از قبيله خزرج) كه در سال دوازدهم بعثت در موسم حج در محل عقبه با رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بيعت كردند.

اصحاب عقبه دوم

شهرت هفتاد (يا هفتاد و دو يا هفتاد و سه) تن از مردم يثرب (از قبايل اوس و خزرج) كه در سال سيزدهم بعثت در ايام تشريق از ماه ذي حجه (ماه حج) در محل عقبه با رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بيعت كردند.

اصحاب فيل

الم تر كيف فعل

ص: 1072

ربك باصحاب الفيل (فيل 1).

شهرت گروهي كه همراه فيلان عازم مكه شدند جهت تخريب (ك) كعبه.

اصحاب معلقات

شهرت شاعراني كه اشعار خود را بر ديوار كعبه آويخته بودند، يعني صاحبان (ك) معلقات.

اصناف الاسلام

(اَ فُ لْ اِ) همان اهل (ك) صفه (فهرست كشف الاسرار، ص 802).

اضأة ابن عقش

همان (ك) اضأة لبن.

اضأة لبن

(اَ ء ة ل) يا اضأه ابن عقش (به معني دره يا مسيل ابن عقش) محلي است كه از جانب جنوب حد حرم مكه مي باشد و در سر راه يمن در فاصله دوازده كيلومتري قرار دارد و ميقات عمره مفرده (از داخل مكه) است. (لغت نامه؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 130؛ فرهنگنامه حج و عمره، دفتر اول، ص 28؛ قبل از حج بخوانيد، ص 77).

اضحات

(اَ). 1. روز اضحي (روز عيد قربان).

2. گوسفند كه در روز اضحي ذبح كنند. (لغت نامه) (ع).

اضحي (اَ حا) روز عيد قربان. دهم ذي حجه كه حجاج در مني و مسلمانان در خانه خود قرباني كنند. «اضحي» از ماده «ضحي» است به معناي ارتفاع روز امتداد نور آفتاب و هنگامي است كه خورشيد بالا مي آيد (قبل از ظهر) و آن موقع را «ضحي» گويند. و چون قرباني قبل از ظهر (دهم ذي حجه) و در وقت گسترش نور آفتاب ذبح مي شود آن را «اضحيه» يا «ضحيه» گويند.

اضحيه (اُ يَ ّ) قرباني مستحب روز عيد (ك) اضحي.

اضطباع (اِ طِ) رداء (احرام) را از زير بغل راست بر كتف چپ انداختن؛ در اين صورت دوش راست برهنه ماند و دوش چپ پوشيده گردد. (لغت نامه).

رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در عمره قضيه

ص: 1073

دستور داد كه رداي احرام را از زير بغل راست بر روي شانه چپ بيفكنند و اين تكليف مخصوص عمره قضيه و اوضاع و احوال ويژه آن روز بوده است. اينك تكليف احرام همان كيفيت معهود است كه بازوي چپ و راست هر دو پوشيده باشد. (آداب عمره قرآن، ص 40 و 43).

اضطراري اول

همان (ك) اضطراري مشعر (1).

اضطراري دوم

همان (ك) اضطراري مشعر (2).

اضطراري روزانه

همان (ك) اضطراري مشعر (2).

اضطراري شبانه

1. همان (ك) اضطراري عرفات.

2. همان (ك) اضطراري مشعر (1).

اضطراري عرفات

يا اضطراري شبانه مراد وقوف در عرفات است در شب دهم ذي حجه براي شخص مضطر.

اضطراري مشعر

مراد وقوف در مشعر است (به دو گونه) براي شخص مضطر:

1. اضطراري اول

يا اضطراري شبانه، وقوف در مقداري

از شب دهم ذي حجه است در مشعر.

2. اضطراري دوم

يا اضطراري روزانه وقوف بعد از طلوع آفتاب دهم ذي حجه است تا پيش از ظهر در مشعر.

اطحل

(اَ حَ) همان (ك) كوه ثور

اطرست

حروفي رمزي است در اشاره به اعمال عمره تمتع كه توسط شيخ بهايي وضع شد:

1 احرام (بستن).

ط طواف (خانه كعبه نمودن).

ر ركعتين (دو ركعت نماز طواف گزاردن).

س سعي (رفت و برگشت ميان صفا و مروه نمودن).

ت تقصير (از مو يا ناخن چيدن) (حجة التفاسير، ج 6، ص 173؛ اصول فقه، فقه، ص 94).

آطام

جمع «اُطم» نام دژهايي است كه در عصر جاهلي در مدينه وجود داشته اند و تعداد آن ها زياد بوده است. در حديث آمده است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) از ويران كردن آطام اهل مدينه نهي كرد و فرمود: اين ها زيور مدينه هستند. (ميقات حج، ش 36، ص 109).

اعتدلوا

ص: 1074

اِ تَ دِ لُ) (ك) استووا.

اعتمار

(اِ تِ) عمره به جاي آوردن (لغت نامه).

اعلام حرم

(اَ) نام ستون هايي بتوني مكعب مستطيل شكلي كه به ارتفاع سه متر در انتهاي هر يك از حدود حرم مكه نصب شده اند. (ميعادگاه عشاق، ص 119).

اعمال حج

(اَ) احكام و افعال و واجباتي هستند كه در زيارت كعبه در مراسم حج (افراد، تمتع و قرآن) انجام مي دهند.

اعمال عمره

احكام و افعال و واجباتي هستند كه در زيارت كعبه در مراسم عمره (تمتع، مفرده) انجام مي گيرند.

اعمال مني

افعالي كه در روز عيد قربان (دهم ذي حجه) بايد در سرزمين مني به جا آورد.

اعنه

(اَ عِ نَ ّ) از (ك) مناصب كعبه (1).

آغاوات

خواجگان حرم مسجد النبي را گويند كه از يادگارهاي دوره عثماني بودند. (حج آن طور كه من رفتم، ص 44). ع

اغوات

(اَ غَ) شهرت خواجگان حرم مدينه در ميان مردم. (ميقات حج، ش 17، ص 155). ل

افاضه

(اِ ضِ) ثم افيضوا من حيث افاض الناس. (بقره 199).

1. افاضه از عرفات

كوچ كردن از عرفات و رفتن به مشعرالحرام است پس از غروب روز نهم ذي حجه.

2. افاضه از مشعر

كوچ كردن از مشعرالحرام و رفتن به مني است پس از سر زدن خورشيد روز دهم ذي حجه.

3. افاضه از مني

كوچ كردن از مني و رفتن به مكه است در عصر روز دوازدهم ذي حجه.

آفاقي

همان (ك) اهل آفاق

افراد

همان (ك) حج افراد

افساد حج

(اِ) يعني ابطال حج به وسيله زائر به اين كه كاري كند كه حج خود را تباه و باطل گرداند. افساد حج ناشي از اخلال عمدي در افعال حج است. گاه اخلال سهوي هم به حكم شارع ملحق به اخلال عمدي مي شود. (مبسوط در

ص: 1075

ترمينولوژي حقوق)

افعال حج

افعال واجبه حج

افعال عمره

افعال واجبه عمره

اقتراض مستطيع

قرض كردن مستطيع است براي حج گزاردن آن گاه كه او را مالي باشد كه نتواند با آن زاد و راحله تهيه كند. پس در وقت مناسب مال خود را بفروشد و آن قرض را بدهد و يا از محلي ديگر اداي دين كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

اقسام حج

عبارتند از: حج افراد، حج تمتع و حج قرآن (رساله نوين، ج 1، ص 218؛ فقه فارسي با مدارك، ص 70)

اقسام عمره عبارتند از: عمره مفرده و عمره تمتع (مناسك حج، مسئله 135؛ فقه فارسي با مدارك، ص 78)

اكالة البلدان

(اَ كَّ لَ تُ لْ بُ لْ) از اسامي مدينه است به جهت آن كه:

1. بر ساير شهرها علو مقام و برتري دارد. (احكام حج و

اسرار آن، ص 293)

2. بر ساير شهرهاي اين منطقه از نظر ارتفاع مسلط بود. (حرمين شريفين، ص 293)

3. مخارج شهر مدينه از طريق پرداخت ماليات شهرهايي كه توسط مسلمين فتح شده بود تأمين مي گرديد. (ميقات حج، ش 7، ص 160)

اكالة القري

(قُ را) از اسامي مدينه است به جهت آن كه:

1. شهرهاي ديگر را تحت الشعاع خود قرار داد. (احكام حج و اسرار آن، ص 293)

2. مخارج شهر مدينه از طريق پرداخت ماليات هاي شهرهاي ديگري كه توسط مسلمانان فتح شده بود تأمين مي گرديد. (ميقات حج، ش 7، ص 159 و 160)

3. از آن جا به ساير شهرها و بلاد غير مسلمان كه درصدد توطئه عليه اسلام برمي آمدند حمله مي شد و بعد از پيروزي اموال غنيمتي و اسيران به مدينه منتقل مي شدند.

الال

(اَ)

ص: 1076

همان (ك) كوه رحمت

الحاد

(اِ) از حد در گذشتن در حرم (كعبه). ميل به ظلم در آن و رعايت نكردن و هتك حرمت آن. به قولي ستم كردن در حرم. به قولي احتكار در حرم مكه (لغت نامه)

آل سعود

خاندان حاكم بر كشور (ك) عربستان سعودي

آل شيبه

(شَ بِ) خانداني در مقام (ك) سدانت

الملم

(اَ لَ لَ) همان (ك) يلملم

ام

(اُ م ّ) از اسامي مكه است چون اعظم بلاد است يا قبله گاه امم است يا وسط كره ارض است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

امارت حج

سرپرستي قافله حج. منصبي كه ارتباط مستقيم با حكومت اسلامي دارد و از زمان صدر اسلام حاكمان جامعه با تأسي به سيره پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در موسم حج يا خود عازم زيارت بيت الله شده و امارت حج را برعهده داشتند و يا فردي را به عنوان نماينده خود اميرالحاج منصوب مي كردند. در سال نهم هجري رسول خدا امارت حجاج و انجام مراسم حج را به حضرت امير علي (عليه السلام) واگذار فرمود (ابتدا آن جناب ابوبكر را به سرپرستي روانه كرد اما به فرمان خداوند حضرت علي (عليه السلام) را مأمور ابلاغ آيات سوره برائت به كفار مكه نمود و ايشان در راه آيات از راه ابوبكر گرفتند.) حضرت امير (عليه السلام) طبق روايات منقول در يوم النحر خطبه ايراد فرمود كه كسي عريان طواف خانه نكند و مشركي در اين سال حج به جاي نياورد و هر كه مدتي (براي پيمان) دارد همان مدت محترم است و هر كه مهلتي ندارد مهلت او چهار ماه است. در سال دهم هجري رسول الله خود شخصاً

ص: 1077

سرپرستي حج را داشت و بعدها وظيفه امارت حج به خلفا اختصاص يافت كه كه شخصاً قافله حج را سرپرستي مي كردند و يا كسي را به اميري حج منصوب مي نمودند. و وظيفه امير حج رهبري حجاج مكه و عودت و محافظت آنان و امنيت در اثناي سفر بوده است. ماوردي گويد «اميرحاج» بايد مراقب ده چيز باشد:

1. فراهم بودن و پراكنده نشدن مردم هنگام عزيمت و حركت و نزول.

2. معين كردن رهبري براي هر طايفه تا در حركت پيرو او باشند و در نزول اطراف او فرود آيند و از دور نشوند.

3. آهسته رفتن كاروان تا واماندگان بتوانند بدان برسند و ضعيفان همراه بتوانند راه سپرند.

4. بردن كاروان از راه آساني كه در آن آب و آذوقه فراوان باشد (نه از راه سخت و كم آب)

5. جست و جوي آب و آذوقه در صورت كمبود و نبود.

6. گماردن نگهبانان بر كاروان به هنگام حركت و نزول تا دزدان در مال ايشان طمع نكنند.

7. دور كردن مزاحمان سفر كه مانع كاروان مي شوند به جنگ يا به بذل.

8. فيصله دادن اختلافات كاروانيان نه به اجبار، مگر آن كه دو طرف به حكم او تسليم شوند و او صلاحيت قضا داشته باشد.

9. آرام كردن آشوبگران قافله و تأديب نمودن خائنان (در حد تنبيه)

10. رعايت وقت حركت و مدت سفر تا كاروان به موقع به حج رسد و از تنگي وقت ناچار به شتاب نشود و چون به

ميقات رسد فرصت احرام به كاروان دهد و اگر وقت باشد كاروان را به مكه برد تا با

ص: 1078

مكيان به مواقف روند، و اگر وقف تنگ باشد يكسر به عرفه رود كه مبادا به موقع نرسد و حج فوت شود... و چون مردم حج بكردند روزي چند براي انجام كارهايشان فرصت دهد و در حركت عجله نكند و به هنگام بازگشت كاروان را از مدينه ببرد تا قبر پيغمبر را زيارت كند كه اقتضاي حرمت پيغمبر و حقوق وي چنين است. تا به هنگام بازگشت نيز همه شرايط رفتن را رعايت كند تا كاروان به شهر خود برسد آن گاه ولايت وي پايان پذيرد. (تاريخ سياسي اسلام، ترجمه پاينده، ج 2، ص 350؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 3، ص 248؛ تفسير نمونه، ج 7، ص 278؛ دايرة المعارف فارسي؛ لغت نامه؛ ميقات حج، ش 30، ص 82)

ام الارضين

(اُ م لْ اَ) از نام هاي مكه است (فرهنگ نفيسي)

ام الدود

(د ُّ) موضعي است بر سر دو راهي ورود به مكه كه يك راه به محله باب السعود در منطقه حرم و صفا و مروه منتهي مي شود كه آن را «طريق الحرام» مي گويند؛ ديگري راهي است كه معابده منتهي مي گردد كه آن را «طريق الخريق» مي نامند و از نزديكي ام الدود است كه تلبيه قطع مي شود. (با ما به مكه بياييد، ص 28)

ام راحم

(اُ مَ ر) از نام هاي مكه است. (ميقات حج، ش 4، ص 141)

ام رحم

(رُ) از نام هاي مكه معظمه است به مناسبت رحمتي كه خداوند به اين شهر عطا فرموده و اين كه پناهندگان به اين خانه در رحمت آفريدگار قرار مي گيرند. (تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 65؛ حرمين شريفين، ص 14؛ فرهنگ

ص: 1079

نفيسي؛ ميقات حج، ش 2، ص 219، ش 4، ص 141)

ام رحمان (

رَ) از نام هاي مكه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 37)

ام رحمه

(رَ مِ) از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 141)

ام روح

از نام هاي مكه است به علت رحمت فراوان پيرامون آن (ميقات حج، ش 4، ص 145؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 37)

ام زحم

(زُ) از نام هاي مكه است به علت ازدحام مردم در آن (تاريخ و آثار اسلامي، ص 37؛ ميقات حج، ش 4، ص 141)

ام صبح

(صُ) از نام هاي مكه است (لغت نامه؛ فرهنگ نفيسي)

ام صح

(1) از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 133 و 145)

ام الصفا

(اُ م ص َّ) از نام هاي مكه است، چون براي كساني با خلوص ايفاي فريضه حج مي كنند گشايش خاطر و صفا حاصل مي گردد. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

ام القري

(لْ قُ را) لتنذر ام القري (انعام، 92؛ شوري، 70)

نام مكه معظمه است (به معني مادر واصل قريه ها) و در جهت اين نام وجوهي گفته اند چون:

1. قبله مسلمين است.

2. داراي مركزيت است.

3. مركز آبادي هاي حجاز است.

4. در وسط زمين (نزديك خط استوا) است.

5. مقام آن نسبت به شهرها و قراي ديگر بلندتر است. از لحاظ عظمت و قداست مهم ترين شهر روي زمين است.

6. زيارتگاه خدا پرستان است، چرا كه در قلب خود خانه اي را جاي داده كه نخستين خانه براي همه انسان ها و مايه بركت و هدايتگر جهانيان است و اين خود انگيزه اي است براي انسان هاي با ايمان كه از تمام

ص: 1080

نقاط به سوي اين ديار روي آورند.

7. زمين از زير آن گسترده شده است. يعني اولين محل منعقد شده و خشكيده از زمين است. در آغاز آفرينش نخستين محلي كه از زير آب بيرون آمد محل بيت الحرام بود و خشكي هاي زمين از آن جا گسترش پيدا كرد. پس 1. در «لغت نامه» كلمه «صح» (صُ حّ) به معني بهي و برائت از هر عيب آمده است. اصل و مبدأ هر سرزميني و هر دياري است. (قاموس قرآن؛ دائرة الفرائد؛ تاريخ مكه، ص 16؛ ميقات حج، ش 2، ص 212 به بعد، ش 4، ص 137 به بعد)

ام المشاعر

(لْ مَ عِ) از نام هاي مكه است چون اصل مشاعر حج و مركز مواضع مسعوده اي است كه در آن امكنه اداي عبادت حج مي شود. (ميقات حج، ش 21، ص 123 و 130)

ام كوثي

(ثا) از نام هاي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 37؛ ميقات حج، ش 4، ص 143)

امير حاج

سرپرست قافله حج. صاحب منصب (ك) امارت حج

امير حج

پيشواي حاجيان (فرهنگ آنندراج) صاحب منصب (ك) امارت حج

امين

(اَ) و هذاالبلد الامين (تين 3)

لقب مكه معظمه كه از طرف خداوند شهر امن و داراي امنيت معرفي گرديده و خداوند به آن سوگند ياد كرده است، و گويند مكه قبل از بعثت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نيز محل امنيت بوده است. (دائرة الفرائد، ج 2، ص 851)

امينه

(اَ نِ) از اسامي مكه است چون مطلع وجود حضرت نبي امين است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

انصاب

(اَ) جمع نصب، به تفاوت نقل:

1. سنگ هاي مخصوصي بوده اند كه بت

ص: 1081

پرستان در اطراف كعبه نگهداري مي كرده و قرباني هاي خود را براي بت روي آن ذبح مي كردند.

2 بت هاي مخصوصي بوده اند كه در جايگاه خاصي نگهداري مي شده و قرباني ها را روي آن ذبح مي نمودند و با خون قرباني آن را رنگين مي كردند.

انصاب الحرم

(اَ بُ لْ حَ رَ) حدهاي حرم. سنگ ها كه بركنار حرم نهاده بودند. علاماتي بود كه عثمان

در سال 26 هجري به وسيله آنها حرم را تحديد حدود كرد. (لغت نامه؛ مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

انصار

(اَ) جمع نصير و ناصر (ياري كننده) لقب آن دسته از مسلمانان اهل مدينه است كه پس از هجرت پيامبر از مكه به مدينه به او ايمان آوردند و نصرتش دادند و ياري كردند و در پيشرفت اسلام كمك هاي بسياري نمودند. اين صفت چنان بر اين دسته غلبه يافت كه حكم اسم پيدا كرد و اين لقب چنان اهميت يافت و موجب مباهات و مفاخره گرديد كه انصار آن را بر نام قبيله هاي خود (اوس و خزرج) ترجيح دادند. (دايرة المعارف فارسي)

انقاب المدينه

(اَ بُ لْ) انقاب جمع «نَقب» است به معناي راه تنگ و باريك. و مراد از انقاب المدينه راه هاي مدينه منوره است. (ميقات حج، ش 36، ص 118)

اودية المدينه

(اَ يِ تُ لْ) وادي هاي مدينه (ميقات حج، ش 36، ص 119)

اوطاس

وادي عقيق كه ميقات است از اوطاس يا «بريدالبعث» شروع مي شود تا مسلخ و از آن جا تا... (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 84)

اولاد شيخ

شهرت نسل شيخ محمد بن عبدالوهاب مؤسس فرقه وهابيه، مذهب حاكم در () عربستان سعودي.

اول مدينه

همان

ص: 1082

(ك) پيش مدينه.

او وار نحط رس طرمر

رمز حج تمتع است. حروف رمز در اشاره به اعمال حج كه شيخ بهايي ترتيب داد:

ا احرام بستن

و وقوف (عرفات)

و وقوف (مشعرالحرام)

ا افاضه (كوچ از مشعر به مني)

ر رمي (جمره عقبه)

ن نحر (شتر يا ذبح گاو و يا گوسفند يا بز)

ح حلق (تراشيدن موي سر)

ط طواف (زيارت خانه خدا)

ر ركعتين (دو ركعت نماز طواف)

س سعي (بين صفا و مروه)

ط طواف (نساء)

ر ركعتين (دو ركعت نماز طواف)

م مبيت (بيتوته در مني)

ر رمي جمرات ثلاث (حجة التفاسير، ج 6، ص 173؛ حج برنامه تكامل)

اهل آفاق

آفاقي (منسوب به آفاق جمع افق، آنچه كه از اطراف زمين ظاهر است) اصطلاحي است كه در فقه شيعه توسط متأخران به كار برده شده، به معني كسي است كه از خارج از مواقيت به حرم مي آيد؛ در برابر اهل مكه. ميقات آفاقيان برحسب اختلاف جهاتي كه از آن به سوي حرم مي آيند مختلف است. آفاقي حج تمتع را بايد انجام دهد. (دايرة المعارف فارسي، ذيل آفاقي؛ و...)

اهلال

(اِ) 1. در احاديث مجازاً مترادف احرام به كار رفته. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

2. بانك لبيك زدن. بلند گفتن حاج لبيك را (مبسوط در ترمينولوژي حقوق؛ لغت نامه)

اهل الله

(اَ لُ لاّ) اهل مكه را گويند. (ميقات حج، ش 7، ص 18؛مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

اهل التلبيه

(ت يِ) «لبيك اهل التلبيه»

از اذكار «تلبيه مستحب» است و «اهل التلبيه» خداوند متعال است كه شايسته است لبيكش گفته شود.

اهل الحاضره

(لْ ضِ رِ) از تاريخ هجرت پيامبر تا روز فتح مكه، سكنه شهر مدينه را اهل الحاضره ناميدند. (مبسوط

ص: 1083

در ترمينولوژي حقوق)

اهل حج

همان (ك) اهل موسم

اهل حرم

اهالي مكه را گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

اهل حرمين

(حَ رَ مَ) اهل مكه و مدينه. (دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ذيل اجماع)

اهل حله

همان (ك) حله

اهل حمس

همان (ك) حمس

اهل صفه

عنوان مهاجرين ساكن در (ك) صفه

اهل موسم

(مَ سِ) اهل حج، زائران بيت الله. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

اهل موقف

(مَ قِ) آنان كه در (موقف) عرفات و مشعر براي انجام مراسم حج حاضر مي شوند.

اهل مكه

آنان كه نوع حجشان افراد يا قرآن است. در مقابل اهل آفاق (كه حج تمتع به جا مي آورند.)

اهلّه قمر

(اَ هِ لَ ءِ قَ مَ) يسئلونك عن الأهلة قل هي مواقيت للناس و الحج (بقره 189)

اشكال مختلفه قسمت روشن ماه است در ضمن دوران به گرد زمين در ظرف يك ماه قمري، و از آن جا كه بناي اكثر اعمال مسلمين از جمله حج برمبناي ماه هاي قمري است رؤيت هلال ماه جهت تعيين اول ماه ضروري و مورد احتياج است.

اهليه

صورتي به شكل هلال از برنج كه بر سر هر گنبد در مسجدالحرام گذارده اند. (ميقات حج، ش 12، ص 132)

آيات بينات

(بَ يِّ) فيه آيات بينات مقام ابراهيم و من دخله كان آمنا (آل عمران 67)

نشانه هاي آشكار كعبه و از نشانه هاي روشن خانه كعبه مقام ابراهيم و امنيت آن است و به گفته مفسرين آيات روشن عبارت است از مقام ابراهيم، حجرالاسود، حطيم، زمزم، مشعرها، اركان بيت، ازدحام بيت و بزرگداشت آن. و از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه درباره آيات بينات از مقام ابراهيم و حجرالاسود و حجراسماعيل نام بردند. (مجمع البيان؛ ميقات حج، ش 8، ص 106؛ نگرشي اجتماعي

ص: 1084

به كعبه و حج، ص 44)

آيات حج

(حَ جّ) برخي از آيات قرآن مجيد در باب حج عبارتند از:

1. و اذن في الناس بالحج (حج 28)

2. واتمواالحج والعمره لله (بقره 196)

3. واذان من الله ورسول الي الناس يوم الحج الاكبر (توبه 3)

4. و لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً (آل عمران 97)

5. ان الصفا و المروة من شعائر الله فمن حج البيت او اعتمر (بقره 158)

ايام احرام

روزهايي كه شخص در مراسم حج در حال

احرام به سر مي برد و محرم است.

ايام تشريق

(تَ) روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه را گويند (1) و به اختلاف نقل به جهت:

1. تابش ماهتاب در طول شب

2. رمي و قرباني بعد از طلوع آفتاب

3. رفتن به سوي مشرق (به طرف مساكن خود)

4. منع از قرباني گوسفند مشرقه (گوش شكافته)

5. برق زدن خورشيد بر خون هايي ريخته شده و تلألو و درخشندگي آنها

6. خشك كردن گوشت قرباني در آفتاب ظرف سه روز پس از عيد قربان براي ذخيره

ايام جمع

همان (ك) ايام مني (لغت نامه، ذيل جمع)

ايام حج

ماه هاي حج يعني شوال، ذي قعده، ذي حجه.

ايام رمي

روزهاي دهم و يازدهم ودوازدهم (و سيزدهم) ذي حجه كه در مراسم حج، جمرات رمي مي شوند. (روز سيزدهم ذي حجه براي كسي است كه تاقبل از غروب آفتاب روز دوازدهم ذي حجه از مني بيرون نرفته باشد.)

ايام رمي

الجمار يوم النحر و ايام تشريق (مبسوط در ترمينولوژي حقوق) (ك)

ايام قرباني

روزهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ذي حجه و در مني در روز دهم قرباني كنند. (ك)

ايام نحر

ايام معدودات

(مَ) واذكروالله في ايام

ص: 1085

معدودات (بقره 203)

1. ماه رمضان است.

2. روز عيد قربان و دو روز بعد از عيد است.

3. سه روز بعد از عيد قربان است يعني ايام تشريق. (حجة التفاسير، تعاليق، ص 82، ج 1، ص 155)

ايام معلومات

(مَ) ليشهدوا منافع لهم ويذكروا اسم في ايام معلومات (حج 28)

1. دهه اول ذي حجه را گويند.

2. روز عيد (قربان) است و سه روز بعد از آن يعني ايام تشريق. (مجمع البيان؛ دائرة المعارف تشيع)

ايام مني

(مِ نا) روزهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ذي حجه كه طي آن حجاج در مراسم حج در سرزمين مني اعمالي را انجام مي دهند:

1. روز دهم، رمي جمره عقبه، قرباني و حلق (يا تقصير)

2. روز يازدهم، رمي جمره اولي و جمره وسطي و جمره عقبي.

3. روز دوازدهم، رمي جمره اولي و جمره وسطي و جمره عقبي.

ايام نحر

(نَ) روزهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ذي حجه (فرهنگ علوم)

پنجمين عمل از اعمال حج تمتع قرباني كردن در سرزمين مني مي باشد و اصطلاح نحر در مورد قرباني كردن شتر به كار برده مي شود.

ايام وقفه

(وَ فِ) روزهاي توقف حجّاج در مكه جهت انجام حج.

ايداع

واجب گردانيدن حج بر خود. واجب كردن حج را برخود به تطيب زعفران به جهت احرام. (لغت

نامه)

ايمان

والذين تبوّءوالدّار والايمان من قبلهم (حشر 9)

نام مدينه است، زيرا مردم مدينه الگو و مظهر ايمان بودند. (ميقات حج، ش 7، ص 160؛ اعلاق النفيسه، ص 88؛ حرمين شريفين، ص 116)

آينه نگاه كردن در آيينه (چه براي زينت باشد چه براي زينت نباشد) براي محرم حرام است ولكن اگر نگاه كرد به آيينه مستحب است دوبار تلبيه بگويد. (توضيح مناسك حج، ص 44)
ايوان صفه

همان (ك) صفه

1. و اسم با مسمايي است زيرا اين ايام روشني جان و روح انسان است و چه بسا انسان هايي كه

ص: 1086

در پرتو اين مراسم عالي و ياد خدا بودن روح و روانشان روشن گردد. (ميقات حج، ش 29، ص 11)

ب

بئر

(ب ءْ) در مورد انواع «بئر» رجوع فرماييد به قسمت «چاه»

باب آل محمد

از ركن يماني (از اركان كعبه) تا به حجر به باب آل محمد و شيعيان آنان معروف است. (ميقات حج، ش 7، ص 20)

باب البقيع

1. از باب هاي مسجد النبي در قسمت شرقي كه جديداً گشودند (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 28)

2. و از شهر مدينه دروازه اي به سوي آن (بقيع غرقد) گشوده مي شود كه به باب البقيع شهرت دارد. (سفرنامه ابن جبير، ص 244)

باب بني الشمس

همان (ك) باب بني شيبه

باب بني شيبه

(شَ بِ) يا باب بني الشمس از حدود مسجدالحرام در قبل از بعثت بوده است و دري بوده است در قسمت شرقي مسجد مقابل مقام ابراهيم بين مدخل چاه زمزم و منبري كه سلطان سليمان عثماني ساخته بود و طبق گفته ها مقابل باب السلام قرار داشت و ورود از اين باب را مستحب مي شمردند و مطابق نقل، رسول الله و بعضي از ائمه معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين) از اين باب وارد مسجد مي شدند. آورده اند كه بت هبل در اين نقطه مدفون شد. آثار اين باب را كه طاقي بوده است نيم دايره (و در ميان مسجدالحرام قرار داشت) سعودي ها برداشتند.

باب البيت

همان (ك) باب الكعبه

باب التوبه

1. يا «باب علي» شهرت دري است در زاويه شمال شرقي داخل كعبه در برابر پلكاني كه به بام كعبه ختم مي شود. (راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 177؛ ميقات حج، ش 20، ص 113)

2. يا «باب الرسول»

ص: 1087

از باب هاي ضريح مقدس رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است. در جهت قبله (جهت جنوبي) حجره، ضريحي از مس است كه به صورت مشبك در حد ميان دو ستون به دو قسمت مساوي و متحدالشكل تقسيم شده است و ميان آنها درِ كوچكي است كه باب التوبه است.

(مدينه شناسي، ج 1، ص 85؛ فلسفه و اسرار حج، ص 194؛ احكام حج و اسرار آن، ص 304)

باب الجبر (جَ) همان (ك) باب جبرئيل
باب الجبرئيل

از مهم ترين درهاي مسجدالنبي است واقع در سمت شرق و از درهاي اصلي زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است كه در توسعه هاي بعد از غزوه خيبر و زمان عثمان و دوران عثماني ازمكان اصلي خود عقب تر رفته است. اين باب به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. باب جبرئيل، از آن جهت كه آن مأمور وحي از اين راه به

حضور حضرت شرفياب مي شد و نزول وحي مي نمود.

2. باب جنائز، از آن جهت كه پس از اقامه نماز بر ميت وي را از اين در خارج مي ساختند.

3. باب جبر، از آن جهت كه خاندان ميت مجبور بودند مرده خويش را از اين در خارج سازند. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 231 الي 233 و 237)

باب الجنائز

(جَ ءِ)

1. همان (ك) باب جبرئيل

2. نام بابي در طرف شرق مسجدالحرام كه جنازه ها را به طرف قبرستان از آن جا خارج مي كردند. (حرمين شريفين، ص 87)

باب حجره طاهره

ضريح مقدس پيامبر اكرم داراي چهار در است:

1. باب تهجد، در شمال

2. باب فاطمه، در شرق

3. باب وفود، در غرب

4. باب توبه يا

ص: 1088

باب رسول، در جنوب (فلسفه و اسرار حج، ص 194؛ احكام حج و اسرار آن، ص 304)

باب الحرم

درِ حرم (مسجدالنبي و مسجد الحرام) را گويند.

باب الحناطين

(حَ نّ) از باب هاي مسجدالحرام در برابر ركن شامي و داخل در مسجد بوده است و جهت نام از آن جا است كه نزديك آن گندم فروشان يا حنوط فروشان بوده اند، و سنت است كه از اين

باب بيرون روند و عزم بر مراجعت داشته باشند و در آن حين كه بيرون روند دعا كنند و از خدا بخواهند كه بار ديگر زيارت خانه اش را روزي كند. (لمعه، ج 1، پاورقي ص 138)

باب الرحمه

1. ركن حجرالاسود را گويند (ميقات حج، ش 7، ص 20)

2. دري است در درون كعبه كه از آن جا به بام آن خانه مكرم بالا مي روند. (سفرنامه ابن جبير، ص 121) (ك) باب التوبه (1)

3. دري است در ديوار غربي مسجدالنبي و از درهاي اصلي مسجد در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بوده است. اين در بر اثر توسعه مسجد در همان ضلع غربي تغيير محل يافت ولي نامش باقي مانده است. در وجه تسميه باب الرحمه گويند از اين در عربي نزد حضرت آمد و طلب باران نمود و حضرت هم دعا فرمودند. (حرمين شريفين، ص 149؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 5؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 231 و 237)

باب الرسول

همان (ك) باب التوبه (2)

باب السلام

1. از درهاي مسجدالحرام است در سمت شرق

2. از درهاي مسجد النبي است در سمت غرب كه بعد از باب الرحمه قرار داشته و از افزوده هاي خليفه

ص: 1089

دوم است و باب مروان هم گفته مي شد چون نزديك خانه مروان حكم بوده است.

باب عاتكه

از درهاي مسجدالنبي است به جهت آن كه مقابل خانه زني به نام عاتكه قرار داشت. اين در:

1. در قسمت غرب مسجد واقع بود و همان باب الرحمه است. (حرمين شريفين، ص 149؛ تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 51)

2. در ديوار جنوبي بود و رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام تغيير قبله به سوي مكه آن را مسدود ساخت (تاريخ و آثار اسلامي، ص 231)

باب قبله

از درهاي مسحدالنبي بود و بعد كه كعبه قبله گشت اين باب مسدود شد. (راهنماي حرمين

شريفين، ج 5، ص 57)

باب الكعبه

يا «باب البيت» درِ خانه خداست كه از آن وارد كعبه مي شوند. اين در بين ركن عراقي و ركن حجر يعني بر ضلع شرقي خانه در جنب «حجرالاسود» (با فاصله حدود يك متري) به ارتفاع حدود دو متر از كف مسجد نصب گرديده است و براي رسيدن به آن از پلكان متحرك (1)

1. دَرَج يا مَدْرَج نام پلكان متحركي است كه براي رفتن به درون كعبه از آن استفاده مي كنند. (دايرة المعارف فارسي، ذيل كعبه)

استفاده مي كنند. درِ كعبه با قفل بزرگي از نقره كه سلطان سليمان در سال 959 هجري تقديم داشته بود بسته مي شد و هم اكنون قفل جديدي از طلا ساخته اند كه از آن استفاده مي شود. درِ كعبه در تمام مدت سال بسته است ولي به طور معمول درموارد ويژه و در ايام و اوقاتي كه مقرر مي باشد گشوده مي شود؛ از جمله براي شست وشوي

ص: 1090

خانه (كه همه ساله قبل از موسم حج يا بعد از موسم حج انجام مي گرفت. اين مراسم در اين سال ها معمولاً در روز هفتم ذي حجه انجام مي گيرد و در برخي سال ها به مناسبت هايي روز شست و شو تغيير مي يابد، مثلاً در بيستم ذي حجه و يا چند سالي در اول ذي حجه صورت گرفته است) واز جمله براي مواقعي كه شخصيت هاي بزرگ اسلامي را به زيارت درون خانه خدا مشرف مي سازند. كعبه در روزگاران پيشين در نداشت (و تنها در سمت شرقي آن، قسمتي از ديوار را باز گذاشتند تا براي ورود به داخل كعبه از آن استفاده شود) و بعدها براي آن دري قرار داده شد كه ابتدا همسطح زمين بود و در دوران جاهليت در تجديد بناي كعبه جهت جلوگيري از نفوذ آب، قريش در را از سطح زمين بالاتر قرار داد. دري كه كعبه داشت دري يك لنگه و يكپارچه بود تا اين كه:

1. سال 64 هجري، ابن زبير در بازسازي كعبه درِ دو لنگه اي قرار داد و بر ضلع غربي هم دري نصب نمود.

2. سال 74 هجري، حجاج ثقفي در بازسازي كعبه درِ ضلع غربي را بست.

3. سال 550 هجري، جمال الدين محمد بن ابي منصور معروف به جواد اصفهاني (اصبهاني) وزير اتابكان موصل دري نصب كرد كه در آن صنعت ظريفكاري به كار رفته بود.

4. سال 551 هجري، مقتفي خليفه عباسي دري كار گذاشت كه آن را مزين به زيورآلات نمودند. (ابن جبير از نوشته اي بر درِ كعبه ياد مي كند كه دستور ساخت آن

ص: 1091

توسط مقتفي به سال 550 نگاشته شده بود)

5. سال 656 هجري، ملك مظفر امير يمن دري نصب كرد كه بر آن تكه هاي نقره قرار دادند.

6. قرن هشتم هجري، ملك ناصر محمد بن قلاوون، امير مصر دري از چوب سَلَم يا اَقاقيا قرار داد.

7. سال 761 هجري، ملك ناصر حسن، امير مصر دري از چوب ساج نصب نمود و نيز در سال 776 زيورآلاتي بر اين در اضافه كرد.

8. قرن نهم هجري، بر درِ كعبه تا سال 816 هجري زيورآلات اضافه مي شد و نيز زين الدين عثماني در سال 871 در را مزين نمود.

9. در سال 961، از طرف سلطان سليمان بر درِ كعبه ورقه هايي از نقره قرار دارد. دوباره به سال 964 از طرف سليمان عثماني امر شد كه در را تعمير و بر آن الواحي از چوب آس سياه رنگ كه مزين به طلا و نقره بود قرار دهند.

10. سال 1045 هجري، سلطان مراد عثماني دري كار گذارد.

11. سال 1363 هجري، دولت سعودي دري نصب نمود.

12. سال 1389 هجري قمري به دستور خالدبن عبدالعزيز دري نصب گرديد كه در آن بالغ بر 280 كيلوگرم طلا با عيار 0/999/9 به كار رفته است (حرمين شريفين، ص 89 و 90؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 174 و 177؛ حج و انقلاب اسلامي، ص 78؛ سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 112؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 30؛ تاريخ مكه، ص 112؛ عرشيان، ص 51؛ سفرنامه ابن جبير، ص 128؛ ميقات حج، ش 25، ص 84)

باب النبي

دري است كه از منزل رسول اكرم (صلي

ص: 1092

الله عليه وآله وسلم) به درون مسجدالنبي باز مي شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 232)

باب النساء

دري است در مسجدالنبي در سمت شرق كه بعد از باب جبرئيل قرار دارد و از افزوده هاي خليفه دوم است و بعضي آن را از درهاي اصلي زمان پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) مي دانند. باب النساء هم اكنون (مقداري عقب تر از مكان اصلي آن) چسبيده به ايوان صفه بوده و زنان غالباً از اين در داخل مسجد شده و فعلاً هم ساعاتي از روز مخصوص

عبور زنان است. اين باب به جهاتي نام هايي دارد:

1. باب النساء، از آن جهت كه «عمره» گفت «هذا باب النساء» و اين براساس فرمايش پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بود كه ميل داشتند دري مخصوص زنان به مسجد باز شود.

2. باب ريطه، از آن جهت كه اين در روبه روي خانه ريطه دختر ابي العباس سفاح قرار داشت.

3. باب ابوبكر، از آن جهت كه خانه ريطه را همان خانه ابوبكر دانسته اند. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 333)

باب هاي مسجدالحرام

از درهاي مسجدالحرام در كتب و منابع مختلف متعدد و به اختلاف ياد شده است، چرا كه با انجام تعميرات و تغييرات در مسجد درها نيز كاهش و با افزايش مي بافتند و يا تعويض مي شدند و يا تغيير نام پيدا مي كردند. اكثر درها در دوره سلاطين آل عثمان وامراي (خديوي) مصر نامگذاري شده اند و از جمله باب هايي كه به نام هايي معروف بوده اند عبارتند از در قسمت:

1. شرق، باب السلام، باب قايتباي، باب علي (باب بني هاشم) باب عباس،

ص: 1093

باب نبي (باب الجنائز)

2. غرب، باب ابراهيم (باب الحناطين)، باب وداع (باب حزوره، باب حزاميه، باب قروه) باب داوديه، باب عمره (باب بني سهم).

3. شمال، باب دريبه، باب محكمه (1)، باب زياده (2) (باب سويقه)، باب باسطيه (باب عجله)، باب زماميه، باب عتيق (باب سده)، باب مدرسه (باب مدرسه سليمانيه، باب كتبخانه)، باب قبطي.

4. جنوب باب بازان (باب نساء، باب القره قول)، باب بغله (باب بني سفيان)، باب صفا (باب بني مخزوم)، باب اجياد (باب جياد، باب اجياد صغير)، باب رحمه (باب اجياد كبير، باب مجاهديه)، باب تكيه (باب مدرسه الشريف عجلان)، باب ام هاني (باب الفرج، باب حميديه). (حرمين شريفين، ص 87 به بعد؛ فلسفه و اسرار حج، ص 25؛ احكام حج و اسرار آن، ص 86؛ ميقات حج، ش 11، ص 129 الي 131).

امروزه مسجدالحرام مجموعاً 30 در دارد به نام هاي باب عبدالعزيز، اجياد، بلال، حنين، اسماعيل، الصفا، بني هاشم، علي، عباس، النبي، السلام، بني شيبه، الحجون، معلاه، المدعي، المروه، المحضب، عرفه، القراره، الفتح، الزبير، عمر، الندوه، الشاميه، القدس، المدينة المنورة، الحديبيه، المهدي، العمره، ملك فهد، (ميقات حج، ش 14، ص 199 كه از هفته نامه «المسلمون» چاپ عربستان سعودي نقل مي كند.)

باب هاي مسجدالنبي از هنگام بناي مسجدالنبي تاكنون با توجه به تغييرات و نوسازي و توسعه هايي كه صورت گرفته تعداد درها و نام آنها در حال تغيير بوده است. به اين ترتيب كه از زمان خليفه دوم به بعد تعداد درهاي مسجد كه در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) تعبيه گرديد تا دوران سلاطين عثماني در تغيير بوده است و بعد

ص: 1094

از تجديد بنايي كه توسط سلطان عبدالحميد عثماني انجام شد در مسجدالنبي پنج در وجود داشت: باب جبرئيل و باب النساء (در شرق)، باب السلام (باب مروان) و باب الرحمه (در غرب)، باب مجيدي يا همان باب توسل (در شمال)، و اما با دو توسعه اي كه سعودي ها در مسجدالنبي انجام داده اند بر تعداد درهاي مسجد افزوده شد كه تا قبل از توسعه دوم عبارتند از در قسمت:

1. شرق، باب جبرئيل، باب نساء، باب عبدالعزيز.

2. غرب، باب الرحمه، باب السلام، باب ابوبكر، باب سعود.

3. شمال، باب مجيدي (باب عبدالمجيد، باب توسل) باب عثمان، باب عمر. (فلسفه و اسرار حج، ص 194؛ حرمين شريفين، ص 148؛ قبل از حج بخوانيد، ص 154؛ احكام حج و اسرار آن، ص 300؛ فرهنگنامه حج وعمره، دفتر دوم، ص 22)

بادي

«والمسجدالحرام الذي جعلناه للناس سواء العاكف فيه و الباد» (حج 25)

1. در برخي منابع باب الحكمه.

2. در برخي منابع باب الزياره.

كسي است كه از نقاط ديگر به قصد حج آيد و از اهل آن سامان نيست. (تفسير نمونه؛ نهج البلاغه، ص 1053)

باره

(رَّ) از نام هاي مدينه است به علت كثرت احسان آن نسبت به همه جهانيان به ويژه اهالي آن شهر، زيرا منبع اسرار و اشراق انوار و بركات نبويه است. (احكام حج و اسرار آن، ص 293؛ حرمين شريفين، ص 116؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

بازار عطاران

بازاري بود در فاصله بين صفا و مروه كه در اين قسمت هروله صورت مي گرفت. اما امروزه اين بازار در تعميرات و تغييراتي كه سعودي ها در مسجدالحرام صورت دادند از بين

ص: 1095

رفته و ديگر وجود

ندارد.

بازار عكاظ

(عُ) بازار بزرگي بود كه در ايام جاهليت سالي يك بار در ماه شوال يا به هنگام مراسم حج در ماه ذي قعده در بيابان وسيعي بين طايف و نخله و يا بين طايف و مكه برپا مي شد. در اين بازار مردم به داد و ستد مي پرداختند و اشعار خويش را مي خواندند و بريكديگر مفاخره مي كردند و آن گاه به اجراي مناسك حج مي پرداختند و سپس متفرق مي شدند.

باسه

(سَّ) از نام هاي مكه است به معناي درهم شكننده، چون در عهد عَماليق و جُرهُم جباراني در مكه فرود آمدند و هر كدام از آنان كه قصد سويي نسبت به بيت الحرام كرد خداوند او را نابود ساخت. (تاريخ مكه، ص 27؛ حرمين شريفين، ص 14؛ ميقات حج، ش 4، ص 141)

باغ فدك

در اصطلاح حجاج به منطقه اي در مدينه گفته مي شد با نخلستان ها و استخرهاي بزرگ با چاه هاي عميق، و محصول عمده اين محله خرما و ميوه و سبزيجات است. شيعيان اثنا عشري و سادات در اين جا زندگي مي كنند.

بحر

(بَ) از نام هاي مدينه منوره است، و بحر اطلاقي است به سرزمين وسيع و نيز روستا. (ميقات حج، ش 7، ص 160)

بحره

(بَ ر) از نام هاي مدينه منوره است، و بحره زميني است كه نسبت به اطرافش پست و يا داراي بوستان ها و نخلستان ها است. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 116؛ احكام حج و اسرار آن، ص 293)

بحيره

(بُ حَ رِ) (بَ رِ) از نام هاي مدينه است، تصغير (ك) بحر (ميقات حج، ش 7، ص 160؛

ص: 1096

حرمين شريفين، ص 116؛ لغت نامه)

بدر

(بَ) محلي است در 150 كيلومتري جاده قديمي مدينه به مكه و 310 كيلومتري مكه و 45 كيلومتري درياي سرخ. (بدر امروزه در تقسيمات اداري عربستان سعودي در جنوب غربي مدينه شهري است داراي امارت و روستاهاي متعددي تابع آن است و جزئي از منطقه امارت مدينه منوره به شمار مي آيد) وجه تسميه «بدر» را به مناسبت نام شخصي گفته اند. بدر محل رويداد غزوه بدر و مدفن شهداي اين نبرد است.

بازار بدر

در جاهليت سالي سه روز در بدر به هنگام حج بازاري تشكيل مي شد و در اين بازار اعراب ابتدا به معاملات و خريد و فروش اجناس دست مي زدند و پس از آن به اجراي مراسم مذهبي خود مي پرداختند.

غزوه بدر

در روز جمعه 17 رمضان سال دوم هجري غزوه بدر در اراضي بدر اتفاق افتاد كه اولين نبرد رسمي بين مسلمين و كفار قريش محسوب مي شود. رهبري مشركين در اين جنگ با ابوسفيان بود. آنها 900 يا 950 تن بودند و 100 اسب و 700 شتر داشتند، اما مسلمين 313 تن بودند و 2 اسب داشتند. اين جنگ با كشته شدن 70 تن از كفار و اسارت 70 تن از آنها و شهادت 14 تن از مسلمين به پيروزي سپاه اسلام انجاميد.

زيارتگاه بدر

در فاصله كمي از محل درگيري مسلمين و كفار، شهداي غزوه بدر مدفونند. مزار شهداي بدر (در چهار صد متري چاه هاي بدر) با ديواري محصور شده است. در دوران اخير به علت تغيير مسير و احداث بزرگراه مكه به مدينه اين سرزمين از راه عمومي به كنار شده است و زائران

ص: 1097

بيت الله از زيارت شهداي بدر محروم گرديده اند.

بدن

(بُ) والبدان جعلناها لكم من شعائرالله (حج 36)

جمع بدنه است و بدنه از ماده بدن است و دلالت بر تنومندي دارد و مقصود قرباني حج است. شتر بزرگ و فربه و به قولي شتر و گاو كه در مكه قربان كنند و ظاهراً شامل هر كشتاري كه در حج كنند حتي فدا و كفاره. و در موارد متعدد از حيواني كه بايد از باب كفاره احرام قرباني شود تعبير به «بدنه» شده است. و از آن جا كه چنين حيواني (بزرگ و چاق و گوشت دار) براي مراسم قرباني و اطعام فقرا مناسب تر است مخصوصاً بر آن تكيه شده است. (تفسير نمونه؛ لغات قرآن؛ لغت نامه؛ مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 53)

بدنه

(بَ دَ نَ) (ك) بدن

بدنة الافساد

(تُ لْ اِ) شتري كه قربان كند آن كه حج خود را تباه كرده است. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

برش

(بُ) مستحب است ريگ ها براي رمي جمرات برش باشد يعني در آنها رنگ مختلف باشد. (حج البيت، ص 120)

برطله

(بُ طَ لِ) (1) (بُ طُ ل ّ) (2) (بَ طُ لِ) (3) كلاه درازي (كه زي يهوديان) است و در ايام پيشين مواقع طواف به سر داشتند و پوشيدن آن هنگام طواف كعبه از مكروهات است. (توضيح مناسك حج، ص 79؛ حج و عمره، ص 188؛ لغت نامه)

برقع

(بُ قَ) پرده درِ كعبه را گويند. (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 102؛ ميقات حج، ش 29، ص 109)

بركه

(بِ كِّ) از اسامي زمزم است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 60)

بره

(بَ رِّ)

1. نام زمزم

ص: 1098

است. به معني پرمنفعت. (اعلاق النفيسه، ص 55؛ طبقات، ص 76)

2. نام مكه است به علت بلدالابرار بودن (تاريخ و آثار اسلامي، ص 37؛ ميقات حج، ش 21، ص 123)

3. نام مدينه است. مقصود از آن زيادي بركات و فيضي است كه شامل مردم مدينه منوره و همه مردم جهان مي شود، از آن جا كه سرچشمه اسرار معنوي و محل درخشش انوار الهي و بركات نبوي است (حرمين شريفين، ص 116؛ ميقات حج، ش 7، ص 160)

بريدالبعث

يا (ك) اوطاس

بساسه

(بَ سِ) از نام هاي مكه است. وجه تسميه بساسه (از بس به معني راندن) از آن جهت است كه:

1. هر آن كس در آن جا پرهيزكار نبود شتران را بس بس مي كرد. (لغت نامه)

2. چون هر وقت ظلم در آن مي كردند هلاك مي شدند. (ثواب اعمال حج، ص 71)

3. آنها كه قصد بي احترامي به كعبه را مي كردند صاحب خانه آنها را رانده و هلاك مي نمود مانند اصحاب فيل، و بعضي را آگاه مي نمود مانند تبع اول. (ميعادگاه عشاق، ص 124)

بساق

(بُ)

1. نام كوهي در عرفات (به زعم برخي)

2. نام واديي است بين مدينه و جار

3. شهري است به حجاز. برخي از نام هاي مكه دانسته اند. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 4، ص 46)

بست

(بَ) پناهگاه محوطه اي است كه اگر مقصر در آن وارد شود در امان است. مسافت وسيعي كه شهر مكه در آن واقع شده و روضه نبوي بست هستند.

بست حرم

يعني حرم كعبه (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

بست مكه

مسافت نسبتاً وسيعي است كه شهر مكه در آن

ص: 1099

واقع شده (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 31)

بشري

(بُ را) از نام هاي زمزم است. (الاعلاق النفيسه، ص 55؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

بطحا

(بَ) نام مكه. نام وادي مكه (لغت نامه)

بطحيا

(بُ طَ) نامي كه خليفه دوم بر تالاري وسيع نهاد كه به هنگام توسعه مسجدالنبي در جانب شمال شرقي از

1. لغت نامه.

2. لغت نامه ذيل «برطل».

3. مبسوط در ترمينولوژي حقوق.

مسجد شريف نبوي بساخت (و آن را به ريگ هاي «عرصة الحمراء» فرش كردند) و مردم را گفت هر كس خواهد در امور دنيا صحبت كند به آن جا رود تا كسي در مسجد هياهو نكند. (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 102)

بطن عرنه

همان (ك) عرنه

بطن عقيق

همان (ك) وادي عقيق (1)

بطن محسر

همان (ك) محسر

بطن مكه

داخل و درون مكه (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

بطن وج

(وَ جّ) شهر طايف است. (تعليقات و حواشي بر تجارب السلف، ص 42)

بعثه

(بِ ثِ)

1. مكاني را گويند كه سرپرست حجاج و ديگر مسئولين، در مكه و مدينه در آن جايند.

2. افرادي را گويند كه در رابطه با امور حج از طرف رهبر و مراجع تقليد به عربستان روانه شده و داراي

مسئوليتي هستند.

بقره

(بَ قَ رِ) در مواردي از حيواني كه بايد از باب كفاره احرام قرباني شود تعبير به بقره (گاو) شده است. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 54)

بقعه ائمه اربعه

همان (ك) بقعه اهل بيت النبي

بقعه اهل بيت النبي

شهرت مقابر اهل بيت در بقيع كه به صورت بقعه اي مرتفع مورد توجه و زيارت مسلمين بوده است. اصل بقعه ائمه اربعه از بناهاي ناصربن المستضي (در قرن ششم) است. سعودي ها

ص: 1100

آن را تخريب كردند (مدينه شناسي، ج 1، ص 341؛ ميقات حج، ش 16، ص 153) (ق)

بقيع
اشاره

(بَ) يا «جنة البقيع» شهرت گورستان مقدس و تاريخي مدينه است. مشهورترين قبرستان تاريخي جهان اسلام در قسمت شرق مدينه (و تقريباً در وسط شهر) و در فاصله حدود 200 متري شرق مسجدالنبي قرار دارد و محدود است از:

شمال به شارع ملك عبدالعزيز

شرق به شارع ستين (شارع ملك فيصل)

غرب به شارع ابوذر (مقابل مسجدالنبي)

جنوب به شارع باب العوالي (شارع امام علي)

تسميه بقيع

از بقعه گرفته شده است، زيرا مقابر اين قبرستان داراي بقعه بود.

مكان وسيعي را مي گفتند كه در آن درخت فراوان باشد (و يا ريشه آن باشد) و در اين مكان درختان خاردار معروف به «غرقد» وجود داشت و لذا آن را بقيع الغرقد مي گفتند.

سابقه بقيع

اين مكان كه طي سال هاي متمادي در خارج از يثرب واقع شده بود طبق نقل، قبرستان اهل يثرب بود و قبل از اسلام مردگان قبلايل در آن به خاك سپرده مي شدند و پس از اسلام به مناسبت دفن جسد عثمان بن مظعون (در سال دوم هجري) در بقيع، به اين مكان توجه شد و صرفاً براي دفن مردگان مسلمان اختصاص و مردگان غير مسلمان در منطقه اي در سمت جنوب شرقي آن به خاك سپرده مي شدند كه «حش كوكب» نام داشت. (و باغي بود متعلق به مردي قديمي به نام كوكب يا مردي از اصحاب به نام كوكب و يا زني يهوديه به نام كوكب) تا اين كه به د ستور معاوية بن ابي سفيان باغ و ديوار را ويران ساختند و اين

ص: 1101

قطعه زمين به بقيع متصل شد و به نقلي مروان آن را ضميمه بقيع كرد.

فضيلت بقيع

اين قبرستان كه مدفن برخي از معصومين (عليهم السلام) و بسياري از مقربان الهي و شهداي صدر اسلام است از قداست خاصي برخوردار است. طبق روايت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود كسي كه در مقبره ما (بقيع) مدفون گردد از شفاعت من برخوردار خواهد شد و حضرت خود بر اهل بقيع سلام مي فرستاد و برايشان طلب مغفرت مي كرد و به زيارتشان مي رفت.

مشاهير بقيع

1. جانشينان پيامبر. قبور مقدس چهار امام معصوم (مجتبي، سجاد، باقر و صادق) (عليه السلام) در منتهي اليه سمت غرب در محوطه اي به مساحت حدود سي و دو متر (هشت در چهار) به ترتيب در كنار هم قرار دارد و تنها چهار سنگ روي مزار مقدسشان به جهت نشانه نصب است.

2. فرزندان پيامبر. قبور بنات النبي (حضرت زينب، حضرت ام كلثوم و حضرت رقيه) در قسمت غرب قبرستان و مزار حضرت ابراهيم در قسمت شمال قبرستان و مزار حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) به روايتي در محوطه قبور ائمه مي باشد.

3. همسران پيامبر. قبور نه تن از ازواج النبي (زينب بنت جحش، زينب بنت خزيمه (1) صفيه، ام سلمه، ام حبيبه: حفصه، عايشه، سوده و جويره) در وسط اين قبرستان (در قسمت غرب) واقع است (اگر چه تعداد آنها را دقيقاً مشخص ندانسته اند. بعضي از مورخان و محدثان پيشين نظرشان اين است كه چهار تن در اين محل دفن شده اند.)

4. بستگان پيامبر. قبور منسوبين به رسول الله در نقاط مختلف بقيع واقع است، از جمله اند:

ص: 1102

عباس عموي

حضرت (در محوطه قبور ائمه)، صفيه و عاتكه عمه هاي حضرت، حليمه سعديه دايه حضرت، عقيل پسر عم حضرت (طبق نقلي)، عبدالله بن جعفر طيار فرزند پسر عم حضرت (طبق نقلي)، محمد حنفيه (طبق نقلي)، حضرت اسماعيل بن امام صادق (عليهما السلام)، حضرت فاطمه.

بنت اسد مادر حضرت امير (به زعمي در محوطه قبور ائمه)، ام البنين همسر امير (عليه السلام) و...

5. اصحاب پيامبر. قبور اصحاب بسيار زياد است و نخستين كسي كه در اسلام در بقيع مدفون شد از مهاجرين عثمان بن مظعون است و از انصار، اسعدبن زراره.

مستحبات بقيع

زيارت ائمه بقيع (و حضرت ابراهيم و حضرت فاطمه بنت اسد) مستحب مؤكد است و براي زيارت ايشان آدابي است (2) چون:

غسل

آهسته و آرام آمدن

با خضوع و خشوع آمدن

لباس هاي پاكيزه تر پوشيدن

عطر خوشبوتر استعمال كردن

در ورود اذن دخول خواندن

در ورود ابتدا پاي راست گذاشتن

بعد از ورود نماز زيارت به جاي آوردن

دعاها و زيارت هاي وارده را خواندن

وقت زيارت صداي خود را بلند ننمودن

ثواب تلاوت قرآن مجيد به روح مطهر هديه كردن

به جهت گناهان خود توبه كردن و استغفار نمودن

سخنان بيهوده نگفتن و سخنان دنيايي را ترك كردن

قسمت هاي بقيع

1. محوطه حرم، قبور محوطه حرم در سمت غربي و منتهي اليه بقيع در زير يك گنبد و داراي ضريح و صندوق زيبا بود. حرم مطهر هشت ضلعي و داراي دو درب بود اما صحن و سرا نداشت ولي داراي محراب بود. بناي اصلي گنبد و بارگاه حرم در قرن پنجم به دستور «مجدالملك براوستاني» صورت گرفت و تعميرات چندي از

ص: 1103

جمله در قرن ششم به وسيله مستر شدبالله عباسي و در قرن هفتم به وسيله مستنصر بالله عباسي و در قرن سيزدهم قمري به دستور سلطان محمود عثماني در آن انجام پذيرفت، اما وهابيون در شوال سال 1344 هجري قمري آن را تخريب كردند. (3)

1. برخي به جاي او از ميمونه ياد كرده اند در حالي كه برخي قبر ميمونه را در سَرِف مي دانند.

2. متأسفانه آل سعود درِ بقيع را به روي زائران بسته اند و از سال 1365 شمسي براي ساعاتي آن را مي گشايند و زنان نيز از ورود محرومند.

3. در بقيع برخي از قبور رواق و قبه و گنبدهاي بزرگ و ضريح هاي آهني يا مسي يا نقره اي داشتند و بسياري از قبور نيز داراي كتيبه و سنگ نوشته هايي بودند كه نام و نشان صاحبان قبر را مشخص مي نمود اما متأسفانه وهابيون برپايه معتقدات بي اساس خود با جسارت نسبت به قبور مقدس بقيع و ساير بقاع آن هرگونه اثر و نشاني را تحت عنوان شرك و بدعت تخريب كرده اند كه از جمله است:

الف بقعه ائمه اربعه (بقعه اهل بيت النبي)

ب قبة الزوجات (گنبد و بارگاه همسران نبي)

ج قبة بنات الرسول (گنبد و بارگاه دختران رسول الله)

د قبة الاحزان (قبة الحزن، گنبدي كه بر بيت الاحزان بود)

ه قبة العباسيه (قبة العباس عم النبي بر مزار عباس عموي پيامبر)

2. روحاء، قسمتي در بخش مياني بقيع است كه قبر حضرت ابراهيم فرزند رسول الله و قبر عثمان بن مظعون در آن واقع است و وجه تسميه روحا (به معني جايگاه

ص: 1104

انبساط) از بيان حضرت رسول بود كه هنگام دفن عثمان بن مظعون فرمودند: «هذه الروحاء».

3. شهداء الجنه، قبور شهيداني است كه در قسمت شمالي بقيع مدفونند و ديوار كوتاهي در اطراف آرامگاه آنها كشيده شده بود. اين شهيدان عبارت بودند از شهداي احد (يعني آن دسته از شهيدان غزوه احد كه در مدينه به خاك سپرده شدند) و شهداي حره (آنان كه واقعه حره در سال 62 يا 63 هجري توسط سپاه يزيدبن معاويه به فرماندهي مسلم بن عقبه در مدينه به شهادت رسيدند).

4. بقيع العمات، مقابر عمه هاي رسول الله (صفيه و عاتكه) است واقع در شمال (غربي) بقيع كه ابتدا به عنوان جزئي از بقيع الغرقد به وسيله ديواري از آن جدا بود ولي بعداً اين ديوار برداشته شد و به صورت يك قبرستان در آمد، اما اين را نيز نوشته اند كه در اين محل تنها «صفيه» مدفون است و تا نيمه قرن سيزدهم نه هيچ يك از نويسندگان از عاتكه ياد كرده اند و نه تعبير بقيع العمات را آورده اند (و اين خود حاكي از آن است كه قبر دوم متعلق به هر كسي كه باشد پس از اين تاريخ به وجود آمده) و اصولاً از نظر تاريخي هجرت عاتكه به مدينه معلوم نيست.

5. بيت الحزن يا (ك) بيت الاحزان. (حرمين شريفين، ص 162؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 315 الي 330؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 155، ج 2، ص 172؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 391و 393؛ الغدير، ج 18، ص 37 و 40؛ توضيح مناسك حج؛ ميقات حج، ش 11، ص 166، ش

ص: 1105

19، ص 91 و 92 و ش 4، ص 177 و 190؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 103؛ و...)

بقيع خيل

(خَ) موضعي است در مدينه، عامه كشتگان احد در اين مكان به خاك سپرده شدند. (لغت نامه)

بقيع العمات

(عَ مَ) شهرت مقابر عمه هاي پيامبر اكرم واقع در شمال غربي قبرستان (ك) بقيع

بقيع الغرقد

(غَ قَ) همان قبرستان (ك) بقيع

بقيع مصلي

(مُصَ لاّ) موضعي در مدينه كه طبق نقل رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن جا

نماز عيد به جاي آوردند. (1)

بكه

(بَ كَّ) «ان اول بيت وضع للناس للّذي ببكة مباركا و هدي للعالمين» (آل عمران 97)

به اختلاف نقل: از نام هاي مكه است. همان مكه است (ميم بدل به با شده. حجر است. محل حجر است. كعبه است. محل كعبه است. مطاف است. ساحت ميان دو كوه و ساخت مسجدالحرام است. تمام

منطقه حرم است.

مبارك بودن بكه

مبارك، نمو يافتن و زياد شدن پيوسته خيرات و طاعات و عبادات در بكه است، يعني طاعات و عباداتي كه در آن جا به جاي آورده مي شود ثوابي فزون تر دارد. يا بقاء و دوام و ثبوت دايمي خيرات و عبادات و طاعات در بكه است يعني هيچ گاه از عبادت كنندگان خالي نيست و يا هيچ گاه از توجه نمازگزاران گوشه اي از اين جهان پهناور منفك و جدا نيست.

وجه تسميه بكه

از «بكاء» (گريه) است، به جهت گريه كردن مردم در مكه

1. پايه معتقدات بي اساس خود با جسارت نسبت به قبور مقدس بقيع و ساير بقاع آن هرگونه اثر و نشاني را تحت عنوان شرك و بدعت تخريب

ص: 1106

كرده اند كه از جمله است:

الف بقعه ائمه اربعه (بقعه اهل بيت النبي)

ب قبة الزوجات (گنبد و بارگاه همسران نبي)

ج قبة بنات الرسول (گنبد و بارگاه دختران رسول الله)

د قبة الاحزان (قبة الحزن، گنبدي كه بر بيت الاحزان بود)

ه قبة العباسيه (قبة العباس عم النبي بر مزار عباس عموي پيامبر)

در داخل و اطراف كعبه.

از «تباك» (ازدحام و راندن) است، به جهت ازدحام جمعيت در جايگاه كعبه و در هنگام طواف.

از «بك» (شكستن) است، به جهت شكسته شدن غرور و نخوت مغروران و گردنكشان و شكسته شدن ستمكاران در مكه. (الاتقان، ج 2، ص 451 و 454؛ دائرة الفرائد؛ تفسير نمونه؛ مجمع البيان؛ تاريخ مكه، ص 21، 42 الي 44؛ ميقات حج، ش 2، ص 210، ش 4، ص 136)

بلاد العرب

(بِ دُ لْ عَ رَ) يا جزيرة العرب، نامي است كه عرب از همان اوان ظهور اسلام سرزمين مسكوني خويش را بدان مي خواند. (كعبه، ص 3)

بلاط

(بَ) سرزمين سنگفرش شده.

1. از اسامي مدينه است چون زمينش مفروش بود. (حرمين شريفين، ص 116؛ احكام حج و اسرار آن، ص 293)

2. موضع خاصي است در مدينه مابين مسجد نبوي و بازار كه در آن سنگ ها گسترده اند. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 7، ص 161)

بلاطه حمراء

(بَ طِ ءِ حَ) همان (ك) حجرالسماق

بلد

(بَ لَ) لااقسم بهذاالبلد و انت حل بهذا البلد (بلد 1 و 2)

1. از نام هاي مكه است (تفسير نمونه؛ تاريخ مكه، ص 5؛ فرهنگ جامع)

2. از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 116؛ ميقات حج، ش 7، ص 161)

بلد استيطان

(اِ)

ص: 1107

اقامتگاه شخص، در باب حج از آن ياد كرده اند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

بلد آمن

(مِ) و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا بلداً آمنا (بقره 126)

مكه است كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) بعد از بناي كعبه امنيت آن را از خداوند در خواست نمود و خدا دعاي او از اجابت كرد و آن را يك مركز امن قرار داد كه هم مايه آرامش روح و امنيت اجتماعي مردم است كه به سوي آن مي آيند و هم از نظر قوانين مذهبي امنيت آن، آن چنان محترم

شمرده شده كه هرگونه جنگ و مبارزه در آن ممنوع است و افراد انساني كه به آن پناه مي برند در امان هستند و حتي حيوانات اين سرزمين از هر نظر بايد در امنيت باشند و كسي مزاحم آنها نشود. (تفسير نمونه)

بلدالله

(بَ لَ دُ لاّ) نام مكه است چون شهر خداست (ميقات حج، ش 4، ص 147)

بلدالله تعالي

از نام هاي مكه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

بلدالامين

(لْ اَ) و هذاالبلد الامين (تين 3)

شهر امن، كنايه از مكه معظمه است كه حتي در عصر جاهليت به عنوان منطقه امن و حرم خدا شمرده مي شده و كسي در آن جاحق تعرض به ديگري نداشت حتي مجرمان و قاتلان وقتي به آن سرزمين مي رسيدند در امنيت بودند. در اسلام اين سرزمين اهميت فوق العاده اي دارد. در اين جا حيوانات و درختان و پرندگان تا چه رسد به انسان از امنيت خاصي برخوردار مي باشند. منشأ امنيت اين شهر كعبه و مناسك آن است كه هسته مركزي و اولين بنا و اجتماع آن بوده است.

ص: 1108

كعبه با آداب و احكامش صورت تمثل و تبلور يافته توحيد حضرت ابراهيم (عليه السلام) را شرح و بيان نموده تا از اين طريق مردم حق جو به يكتايي ذات و صفات و اراده خداوند ايمان آرند و دعوت حضرت ابراهيم (عليه السلام) را لبيك گويند و فقط محكوم حكم و مجري اراده و احكام او كه همان عدل و خير است گردند. همين توحيد فكري و عملي مبدأ تشريع و تنظيم و تشخيص حقوق و حدود همه جانبه و عادلانه و يكسان و موجب امنيت فردي و اجتماعي است. (تفسير نمونه؛ فرهنگ پرتوي از قرآن)

بلدالحرام

(لْ حَ) مكه است. به واسطه آن كه:

1. محل نقص و كم شدن گناه يا فاني شدن آن است.

2. هر كس قصد آن كند، از روي ظلم و عدوان هلاك مي گردد.

3. ايمن است و مردم در آن مأمون مي باشند. (شرح

اربعين، ص 251؛ ميقات حج، ش 4، ص 147)

بلد رسول الله

از نام هاي مدينه است. (ميقات حج، ش 7، ص 161)

بلدالمساجد

(لْ مَ جِ) مدينه منوره را بلدالمساجد مي شناسند (همشهري، ويژنامه 75/9/20، ص 7)

بلدالنذر

(نِّ) محلي كه نذر حج كردن در آن شده باشد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

بلداليسار

(لْ يَ) محلي كه در آن جا براي حج كردن مستطيع شده باشند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

بلده (بَ لَ دَ) انما امرت ان اعبد رب هذه البلده (نمل 91)

مكه معظمه را گويند. (تفسير نمونه؛ دائرة الفرائد)

بلدة المروزقه

(تُ لْ مَ قِ) مكه را گويند چون حضرت ابراهيم (عليه السلام) اهل مكه را دعا كرد به «و ارزق اهله من الثمرات» (ميقات حج، ش 21، ص 123)

بني شيبه

(شَ بِ) خانداني در مقام (ك) سدانت

بوسيدن حجر (حَ جَ) در روايات، بوسيدن حجر (الاسود) مورد سفارش قرار گرفته و طبق نقل ها رسول الله مقيّد به استلام و بوسيدن آن بوده اند (همراه با زائران خانه خدا ص 91)
بهره

(بَ رِ) همان (ك) حده

ص: 1109

(سفرنامه مكه ص 246).

بيت

(بَ) نامي است در قرآن براي كعبه.

1. ولله علي الناس حجّ البيت (آل عمران 97)

2. و اذا جعلنا البيت مثابة للناس (بقره 125)

3. ان اول بيت وضع للناس ببكّة مباركاً (آل عمران 96)

بيت ابي النبي

(اَ بِ نَّ) همان (ك) دارالنابغه

بيت اسماعيل

حجر است در روايات از امام صادق (عليه السلام): «الحجر بيت اسماعيل» (ميقات حج ش 9 ص 128)

بيت الاحزان

(بَ تُ لْ اَ) و يا «بيت الحزن» شهرت مكاني است در مدينه به جهت آن كه محل اظهار حزن و اندوه حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) در فراق پدر و شِكوه از اوضاع زمانه بوده است. مورخان و سياحان مدينه از «بيت الحزن» به عنوان يكي از بقاع و اماكن زيارتي ياد نموده اند. اما در تعيين مكان اين نقطه تاريخي اختلاف شده (كه اين خود سند ديگري است بر استبداد رفته بر اهل بيت وحي). به نقل برخي «بيت الاحزان» در خارج مدينه و در سمت مشرق بقيع بوده است كه با گسترش شهر مدينه در داخل شهر واقع شد (و سپس در اين اواخر در توسعه هاي ساختماني شهر مدينه، آثار اين مكان از بين رفته است) اما براي اين نظر كه «بيت الاحزان» در خارج مدينه بوده مأخذ و مستندي از قرون گذشته وجود ندارد و به نقل بسياري «بيت الحزن» در داخل مدينه و در بقيع و در مجاورت قبور ائمه و يا نزديك قبر حضرت ابراهيم (عليه السلام) بوده و در دوران عثماني ضريح كوچكي داشته كه احتمالاً وهابيون آن را همانند رواق و بارگاه ساير قبور بقيع تخريب نموده اند (طبق نقلي در سال

ص: 1110

1344 قمري به امر ملك عبدالعزيز منهدم گرديد).

1. عمر بن شبه نميري (متولد 173 متوفي 262 هجري) از گفتارش در «تاريخ المدينه» (كه قديمي ترين تاريخ موجود درباره مدينه است) درباره بقيع دو مطلب به وضوح به دست مي آيد. يكي اين كه بيت الاحزان تا سال 61 هجري مانند حال حيات حضرت زهرا (عليها السلام) به صورت خيمه و چادر و محلي بوده است معين و مشخص و حضرت امام حسين (عليه السلام) بر حفظ آن عنايت و اهتمام داشت و ديگر اين كه بيت الاحزان پس از اين دوران و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم داراي ساختمان بوده است.

2. ابن جبير (متولد 540 متوفي 614 هجري) سياح معروف عرب كه مدينه و بقيع را زيارت كرده در سفرنامه خود ضمن توضيح بقيع مي گويد: «خانه اي است منسوب به فاطمه (عليها السلام) دختر پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) كه به بيت الحزن معروف است و گويند همين خانه است كه آن بانو (عليها السلام) در سوگ رحلت پدر خود مصطفي (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن مأوا گرفت و ديري ملازم آن خانه شد و به اندوه دايم نشست».

3. سمهودي (متولد 844، متوفي 911 هجري) مورخ مشهور مصر بيت الاحزان را در بقيع مي داند.

4. فرهاد ميرزا (معتمد السلطنه) در آخر قرن سيزدهم هجري و ابراهيم رفعت پاشا اميرالحاج مصري در اوايل 14 هجري قمري از بيت الاحزان در بقيع ياد كرده اند.

(ميقات حج، ش، ص 121 و 126؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 168؛ تاريخ و آثار اسلامي؛ سيري در اماكن

ص: 1111

سرزمين وحي، ص 50؛ سفرنامه ابن جبير، ص 245)

بيت الارقم

(لْ اَ قَ) همان (ك) دارالارقم

بيت الاسلام

(لْ اِ) همان (ك) دارالارقم

بيت الله

(لاّ) كعبه و از مشهورترين نام هاي آن مي باشد و نشانه اي از شرافت اين خانه است كه به خداوند منتسب شده (لغت نامه؛ و...)

بيت الله الحرام

كعبه را گويند.

بيت الحرام

(لْ حَ) جعل الله الكعبه البيت الحرام (مائده 97)

1. كعبه است به جهت بزرگداشت حرمت آن.

2. كعبه است به جهت حرمت شكار حيوانات و قطع اشجار آن.

3. كعبه است به جهت حرام بودن داخل شدن مشركين در آن. (مجمع البيان، ج 2، ص 38؛ ج 7 ص 186)

بيت الحرم

(لْ حَ رَ) بيت الحرام. بيت الله (لغت نامه) (ل)

بيت الحزن

(لْ حَ زَ) (1) (لْ حُ) (2) همان (ك) بيت الاحزان (لغت نامه؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 394)

بيت الدعا

(دُّ) مكه معظمه (فرهنگ آنندراج)

بيت الرسول

(رَّ) از اسامي مدينه است (حرمين شريفين، ص 116)

بيت الشيخ

(شَ ِ) شهرت خاندان شيخ محمد بن عبدالوهاب مؤسس فرقه وهابيه. (فرقه وهابيه، ص 30)

بيت الصلوه

(صَّ لا) شبستان مسجد پيغمبر كه محراب و منبر رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن جا است. (در راه خانه خدا، ص 188)

بيت الضراح

(ضُّ) به روايتي خانه اي بود در موضع خانه كعبه و ملائكه طواف آن مي كردند و چون حضرت آدم (عليه السلام) به زمين هبوط نمود مأمور حج و طواف آن شد و در زمان طوفان آن را به آسمان چهارم بردند (منهج الصادقين، ج 2، ص 277).

بيت العتيق

(لْ عَ) وليطوفوا بالبيت العتيق (حج 29)

1. كعبه است، به جهت كرامت و شرافت، چون هر چيز مكرم و زيبا را عتيق مي

ص: 1112

نامند و كعبه هم اين دو مزيت را دارد.

2. كعبه است، به جهت قدمت (عتيق). كعبه نخستين خانه اي است كه براي پرستش خداوند در زمين بنا شد و قديمي ترين كانون توحيد است.

3. كعبه است، به جهت آزادي (3) (عتيق) و كعبه آزاد است از ملك مردم (و در هيچ زماني جز خدا مالكي نداشته است) يا از تسلط جباران يا از غرق گرديدن در طوفان (كه به آسمان برده شد) يا اين كه زيارت كننده آن از آتش جهنم آزاد است. (مجمع البيان؛ تفسير نمونه؛ قصص قرآن؛ تاريخ مكه، ص 26؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 157)

بيت العروس

(لْ عَ) كنايه از مكه معظمه است. (فرهنگ آنندراج)

بيت المعمور

(لْ مَ) و البيت المعمور (طور 4)

1. خانه كعبه است كه با انجام حج آباد است.

2. حقيقت مثالي كعبه است در عوالم غيبي (خانه اي در آسمان است برابر كعبه) و آن مسجد ملائكه

است.

3. خانه قلب مؤمن است كه با ايمان و ذكر خدا آباد است. (لغات قرآن؛ تفسير نمونه؛ فرهنگ آنندراج)

بيتوته در مشعر

در مراسم حج شب به سر بردن در

1. ضبط سفرنامه ابن جبير، ص 245.

2. ضبط لغت نامه.

3. كعبه آزاد و مستقل و تملك ناپذير است و هيچ شخصي و دولت و مرجع بين المللي نمي تواند و حق هم ندارد كه براي كعبه تعيين تكليف كند. حق و تكليف كعبه را فقط و فقط اسلام معين كرده است و بس.

مشعر الحرام است (ك) وقوف در مشعر.

بيتوته در مني

در مراسم حج شب به سر بردن در مني است (ك) وقوف در مني.

بيداء

(بَ يْ) تلي است

ص: 1113

در يك ميلي مسجد شجره. مرداني كه محرم هستند هنگام عبور از اين محل مستحب است صدا را به تلبيه (لبيك) بلند كنند. و از امام صادق (عليه السلام) روايت است كه اگر سواري، از بيداء آواز تلبيه را بلند كن. (فقه فارسي با مدارك، ص 90؛ گزيده از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 57)

بين الاحرامين

(بَ نُ لْ اِ مَ) فاصله بين دو احرام حج (يعني احرام عمره تمتع و احرام حج تمتع) را گويند كه طي آن اعمالي مثل سر تراشيدن، عمره مفرده، بيرون رفتن از مكه، صيد در حرم (هميشه) كندن درخت و گياه حرم (هميشه) جايز نيست. (ميقات حج، ش 12، ص 73)

بين الحرمين

(حَ رَ مَ) ميان دو حرم (لغت نامه)

پ

اشاره

1. از نام هاي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 147)

2. از نام هاي كعبه است و اعراب بسيار «برب هذه البينة» قسم مي خوردند. (تاريخ مفصل اسلام، ج 1، ص 60)

پرده كعبه

(پَ دِ) «حجاب البيت»، «كسوت كعبه»، «جامعه كعبه»، «ستار كعبه»، «پيراهن كعبه»، پوشش (روپوش) قسمت خارجي كعبه را گويند، و در اين كه اول بار چه كسي درصد پوشانيدن كعبه برآمد و جنس پوشش چه بود اختلاف زيادي وجود دارد و از كساني چون حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل و حضرت هاجر و عدنان (عليه السلام) نام برده اند. بر اساس روايتي، حضرت آدم (عليه السلام) كه اساس خانه كعبه را نهاد آن را با پيراهن مويي پوشانيد و حضرت ابراهيم (عليه السلام) پيراهن كعبه را از بافته خرما بساخت و حضرت سليمان (عليه السلام) با پارچه قطبي پيراهنش كرد. اما

ص: 1114

سابقه تاريخي پوشش كعبه طبق نظر مورخان:

1. پوشش كعبه به تُبَّع حميري نسبت داده شده كه درباره نام او (به نقلي اسعد ابو كرب) و زمان او (به نقلي در قرن پنجم ميلادي يا حوالي 220 سال قبل از هجرت) اختلاف است. به نوشته ارباب قصص، تبع از پادشاهان جهانگشاي يمن وارد مكه شد و قصد ويران كردن كعبه را نمود لكن دچار زكام شديدي شد به قسمي كه اطباء از درمان او عاجز شدند. حكيمي از ملازمانش تشخيص داد كه اگر از قصد خود پشيمان شود و استغفار كند درمان خواهد شد و تبع منصرف از قصد شد و نذر كرد كه خانه كعبه را محترم دارد و براي آن پوشش و پيراهني ترتيب دهد. (به نقلي ديگر تبع قبل از ورود به مكه بر اثر كسب آگاهي از ارزش كعبه توسط دو تن از كاهنان، با ايمان و احترام به مكه وارد شد). تبع اول بار كعبه را به طور كامل با پارچه ضخيمي (به نام پلاس) و بعد با پارچه هاي بهتري (به نام هاي مَعافِر ملاء وصائل رَيْطَه) پوشانيد (و به اين نحو پوشانيدن كعبه مورد پيروي جانشينان تبع و مردم قرار گرفت.) به زعمي نيز عدنان (جد بيستم پيامبر اسلام) اولين كسي است كه كعبه را پوشانيد. به نظر مي رسد كه بعد از تبع كعبه پوشانيده نشد تا زمان عدنان (البته اگر از لحاظ زماني عدنان بعد از تبع بوده باشد) و چون عدنان پس از گذشت مدت زيادي براي كعبه پوششي آماده كرد لذا او را نخستين كسي دانسته اند كه كعبه را پوشش نمود.

2. عهد

ص: 1115

جاهليت. از دوران تبع تا زمان اسلام اطلاعات اندكي از پوشانيدن كعبه در دست است. آورده اند كه قبايل عرب در زمان جاهليت در تهيه كسوت كعبه مشاركت داشتند و بعد از تجديد بناي كعبه توسط قريش، پوشش

توسط آنها صورت مي گرفت تا اين كه قُصَي بن كِلاب براي تهيه پيراهن كعبه براي قبايل سهمي قرار داد تا كعبه با هزينه عموم مردم پوشانده شود و لذا پوشش زمان قريش را عدل مي ناميدند (و يا اين كه ابوربيعة بن مغيره به دليل تجارت با يمن به درجه اي از ثروت رسيد كه به قريش گفت سالي خود به تنهايي پوشش كعبه را به عهده مي گيرم و سالي ديگر شما همگي آن را بپوشانيد و از آن پس تا زنده بود با پارچه حبري يمني بسيار نيكويي كعبه را مي پوشانيد و قريش او را عدل نام نهاد). در دوران جاهليت و پيش از اسلام خالد بن جعفر كلاب را نخستين كسي مي دانند كه كعبه را با ديباج (پارچه ابريشمي) پوشانيد و از «نُتَيلَه» مادر عباس بن عبدالمطلب به عنوان نخستين زني ياد مي كنند كه به علت نذرش (در پيدا كردن كودك گمشده اش عباس) كعبه را (با ديباج) پوشانيد.

3. صدر اسلام. در عصر اسلام اولين كسي كه به كعبه كسوه كرد خود پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) بود كه بعد از فتح مكه كعبه را (با هزينه بيت المال) با پارچه يماني پوشاند و ابوبكر نيز جامه قباطي (نوعي پارچه مصري) بر كعبه قرار داد. در زمان عمر، پرده كعبه از جنس قباطي بود. او به عامل

ص: 1116

خود در مصر نوشت كه كسوه كعبه در آن جا بافته شود. نوشته اند او همه ساله پرده اي نو دستور مي داد و پرده قديمي در قطعات كوچكي ميان حاجيان تقسيم مي شد. در زمان عثمان كسوه از جنس قباطي و گاهي از برد يماني بود تا اين كه در يكي از سال ها به جامه قباطي اكتفا نكرد و جامه ديگري از برد يماني بر آن پوشانيد (و لذا او را نخستين كسي مي دانند كه در اسلام دو جامه يكي بر ديگري بر كعبه قرار داد.) در زمان حضرت علي امير مؤمنان طبق روايتي از امام صادق (عليهما السلام) كسوه بيت همه ساله از عراق فرستاده مي شد.

4. عهد امويان. معاويه ابتدا پرده اي از كتان و حرير بياويخت و بعداً با پارچه هاي يماني راه راه پوشش نمود. نوشته اند او نخستين كسي است كه جامه كعبه را در سال دو بار تعويض نمود. جامه قباطي (در پايان ماه رمضان) و جامه ديبا (در روز عاشورا) بر كعبه مي پوشانيد و ديگر خلفاي اموي نيز كعبه را با پارچه هاي قباطي و ديبا مي پوشانيدند.

5. عهد عباسيان. به دستور خلفاي عباسي، جامه كعبه از گرانبهاترين انواع ابريشم در مصر (در شهر «تنيس» و گاه در دو دهكده «تونه» و «شطا» كه همگي در بافت منسوجات گران قيمت شهرت بسزايي داشتند) تهيه مي شد. در سال 160 هجري مهدي عباسي به درخواست خادمان كعبه (كه از تراكم پوشش هاي بر روي هم كعبه از خوف فرو ريزي سقف بيت شكايت داشتند) دستور داد تا جز يك جامه همه پوشش ها

ص: 1117

را از روي كعبه بردارند و دستور داد تا پرده كعبه از قباطي مصر به صورت بافته هاي «تنيس» مهيا شود. در سال 161 به امر مهدي جامه ديگري براي كعبه مهيا گرديد. او نخسيتن كسي است كه كعبه را به وسيله سه جامه (قباطي، خز و ابريشم) يكي بر ديگري پوشش داد. در سال 190 به دستور هارون جامه از قباطي مصر بر كعبه انداختند. در سال 206 به امر مأمون جامه اي از ديباي سفيد بر كعبه آويختند، و از آن پس در هر سال سه جامه بر كعبه قرار مي دادند؛ جامه اي از ديباي سرخ (در روز نهم ذي حجه)، جامه قباطي (در اول ماه رجب)، ديباي سپيد (در 27 رمضان). ازرقي تعداد جامه هاي كعبه بين سال هاي 200 تا 244 قمري را 170 جامه شمارش كرده و از اين گفته چنين بر مي آيد كه در يك سال بيش از يك جامه و گاه تا چهار جامه بر كعبه پوشانده مي شد. از هنگامي كه دولت عباسيان روبه ضعف نهاد جامه كعبه از سوي حكام و فرمانداران و پادشاهان همچنان ارسال مي گرديد. (گاه از سوي مصر، گاه از يمن، گاه از ايران) و در اوج رقابت خلفاي عباسي و فاطمي نمايندگان رسمي آنها در حج، گاه در آن واحد پرده هاي خود را بر كعبه مي آويختند. در سال 532 هجري چون از سوي كشورهاي اسلامي پرده اي براي كعبه فرستاده نشد، بازرگاني ايراني الاصل به نام شيخ ابوالقاسم را مشت، كعبه را با جامه اي حبري (و جز آن) پوشانيد. ناصرالدين الله عباسي (573

622) نخستين كسي

ص: 1118

بود كه كعبه را به وسيله جامه اي از ديباي سياه بياراست و از آن هنگام ديباي سياه به عنوان جامه اي براي كعبه معمول گرديد.

6. يمني ها. ملك مظفر يوسف پادشاه يمن، نخستين پادشاهي است كه بعد از سقوط بني عباس جامه كعبه را (به سال 659) فرستاد. او چندين سال به همراه پادشاهان مصر كعبه را جامه مي پوشانيد و در بعضي از سال ها به علت افزايش قدرت و نفوذش به تنهايي اين كار را انجام مي داد. 7. عهد مماليك مصر. با استيلاي ملوك مصر بر حجاز (در قرن هفتم هجري قمري) پوشانيدن كعبه در انحصار آنها در آمد. سلطان بَيْبرَس (1) بند قُداري نخستين پادشاه مصري است كه كعبه را (به سال 661 هجري) پوشانيد و ملك صالح اسماعيل (743 746) سه دهكده را در مصر جهت تهيه پرده كعبه (و پرده حجره نبوي) وقف نمود و سلاطين مماليك از آغاز اين وقف همواره جامه سياهي را ويژه كعبه در هر سال ارسال مي داشتند و آخرين جامه كعبه دوران مماليك از سوي اشرف طومان باي (در 922 هجري) فرستاده شد.

8. عهد عثمانيان. با تسلط عثماني ها بر حجاز و مصر (از قرن دهم هجري) تهيه كسوه انحصاري آنان گرديد. در دوران عثماني ها پرده كعبه در مصر از حرير و ديباج (و معمولاً به رنگ سياه) تهيه مي گرديد. سلطان سليم عثماني با استيلا بر مصر نخستين سلطان عثماني است كه جامه كعبه را (در مصر) تهيه و ارسال داشت (به سال 923 هجري) و سلطان سليمان قانوني (در سال 947 هجري) هفت دهكده مصري را خريداري

ص: 1119

و وقف تهيه پرده كعبه (و پرده حجري نبوي) نمود (و به اين ترتيب بر سه دهكده وقف شده قبلي توسط ملك صالح اسماعيلي از مماليك مصر براي تهيه پرده، هفت دهكده افزوده شد) (2) جامه كعبه در طول دوران عثماني از محل در آمد اوقاف ياد شده همه از مصر با تشريفات خاصي به مكه حمل مي شد (جز در طول سال هاي 1213 الي 1215 كه مصر توسط فرانسويان تصرف شده بود.)

9. عهد سعودي ها. با تسلط آل سعود بر عربستان پرده كعبه همچنان در مصر ساخته مي شد و به مكه حمل مي گرديد تا اين كه در اواخر قرن چهاردهم هجري كسوه كعبه در خود مكه (از حرير طبيعي مشكلي) بافته شده و هر ساله تعويض مي گردد. با اين ترتيب از آن جا كه بافتن پرده كعبه از نظر سياسي بسيار اهميت داشته (و براي بافنده آن مايه افتخار مي باشد) دولت سعودي كوشيد تا خود اين كار را انجام داده و به اين وسيله نفوذ ساير دولت ها را در زمينه امور ديني قطع كند؛ پس عبدالعزيز سعودي در سال 1346 هجري قمري فرمان داد تا كارگاه ويژه اي براي تهيه و بافت جامه كعبه مشرفه احداث گردد و بي درنگ كار احداث آن در ماه محرم همان سال (در محله اجياد مكه) آغاز شد و در ماه رجب پايان يافت و از هند بافندگاني آوردند و به اين ترتيب در اين كارگاه، جامه كعبه به وسيله عرب ها و هندي ها بافته مي شد و همه ساله يك پوشش تهيه مي گرديد تا اين كه در سال

ص: 1120

1352 هجري قمري نخستين جامه كعبه فقط به وسيله خود عرب ها بافته شد. كارگاه جامه بافي اجياد همچنان تا سال 1358 هجري قمري به فعاليت خويش ادامه داد تا اين كه براساس يادداشت تفاهمي ميان دو دولت مصر و سعودي در اين سال، مصر ارسال جامه به كعبه معظمه را از سرگرفت. اين وضع همچنان تا سال 1381 هجري قمري ادامه يافت. عربستان در اين سال مانع از پياده شدن جامه از كشتي شد و خود در سال 1382 هجري قمري اقدام به بازگشايي كارگاه جامه بافي در جايگاه تازه اي به نام «جروَل» در مكه

1. بَ بَ (ضبط دايرة المعارف فارسي) بِ بَ (ضبط لغت نامه، ذيل طاهر بيبرس) بَ (ضبط لغت نامه، ذيل بيبرس بدون اشاره به تلفظ حرف بعد) بَ بُ (منبع ديگر).

2. سلاطين مصري (مماليك) و سلاطين عثماني هنگام به سلطنت رسيدن جامه ويژه اي (به رنگ سرخ) براي درون كعبه ارسال مي كردند. به نظر مي رسد اولين بار در دوران عباسي از جامه دروني كعبه (در سفرنامه ابن جبير به سال 579 هجري) سخن به ميان آمده و شايد به وسيله ناصرلدين الله عباسي جامه درون كعبه قرار داده شده باشد كه به سال 573 هجري خلافت را به دست گرفت. و شايد از پادشاهان عثماني هيچ كس پيش از سلطان سليمان جامه اي درون كعبه قرار نداده است.

مكرمه نمود.

اين كارگاه تا سال 1397 هجري قمري به ساخت جامه كعبه مشرفه مي پرداخت كه در اين سال ساختمان كارگاه جديد در منطقه «ام الجود» واقع در مكه مكرمه آغاز به فعاليت نمود و از

ص: 1121

آن زمان تاكنون اين كارگاه به فعاليت در زمينه تهيه و ساخت جامه كعبه مشغول است.

مشخصات پرده

پرده حاليه كعبه تا پايين ديوار خانه مي رسد و در آن جا با حلقه ها به شاذروان بسته مي شود (اما در مراسم حج مقداري از پيراهن كعبه را از پايين لوله كرده و بالا مي زنند تا در دسترس حجاج قرار نگيرد). اين پرده هر ساله در روز نهم (يا دهم) ذي حجه طي مراسم و تشريفات با حضور پادشاه كشور و نمايندگان رسمي ديگر كشورهاي اسلامي تعويض مي گردد و بني شيبه (كليدداران كعبه) تحت نظارت حكومت، پرده تعويض شده را ميان خود تقسيم مي كنند و برخي از آنان سهم خود را به افراد و طبقات خاص و دوستان خود در داخل و خارج كشور هديه مي دهند. و اما از جمله ويژگي هاي پرده حاليه كعبه اين كه:

1. جنس آن از ابريشم ضخيم است و به رنگ سياه (و آستري پرده به رنگ غير سياه است).

2. در كل از 54 قطعه تركيب يافته كه طول هر قطعه 14 متر و عرض آن 95 سانتي متر است و مساحت كلي آن به 2650 متر مربع بالغ مي گردد.

3. در حد يك سوم بالاي پرده، كمربند مانندي (حزام) است كه از 16 قطعه تركيب يافته با عرض 95 سانتيمتر و طول 47 متر و محيط آن 45 متر مي باشد.

4. پرده درِ كعبه موسوم به برقع (چه ساخته مصر چه ساخت عربستان) از چهار قطعه متصل به هم تشكيل شده به ارتفاع 6/5 متر و عرض 3/5 متر. ليكن در

ص: 1122

دوران اخير قطعه پنجمي را در پايين پرده قرار داده و عبارت اهدا را بر روي آن نقش كرده اند به طوري كه با پيوستن قطعه پنجم اكنون طول پرده 7/5 متر و عرض آن به 4 متر رسيده است.

5. روي جامه كعبه كلمات «لا اله الا الله، محمد رسول الله» (در ميان مربع ها) با رشته هاي ابريشمي بافته شده و در كنار راست و كنار چپ آن لفظ «جل جلاله» نقش گرديده است و در خاليگاه آن لفظ «يا الله» منقوش مي باشد. روي كمربند پرده در قسمت شمالي عبارت «هذه السكوة صنعت في مكة المكرمه بامر خادم الحرمين الشريفين» درج گرديده است و در قسمت هاي ديگر كمربند (حزام) آياتي از قرآن كريم با رشته هاي نقره اي طلا فام نقش بسته است. در روي پره درب كعبه آياتي از قرآن كريم به اشكال گرد و مربع با رشته هاي طلا فام (نخ نقره مطلا) نوشته شده است.

6. براي تهيه پرده به 670 كيلوگرم ابريشم (حرير) طبيعي سفيد خالص نياز است (تا با 720 كيلوگرم مواد رنگ آميزي گردد) براي كمربند و پرده كعبه، رشته هاي نقره اي طلافام مورد احتياج 120 كيلوگرم مي باشد.

فضيلت پرده

در روايات منقول از اهل بيت بوسيدن آن مستحب شمرده است.

در روايات منقول از اهل بيت، به گرفتن پرده كعبه و تضرع و دعا در اين حال به درگاه خداوند تصريح

گرديده است.

حوادث پرده اشتياق به پوشانيدن كعبه در ميان سلاطين حوادث خواندني را ايجاد كرده است، از جمله اين كه در سال 751 هجري «ملك مجاهد» پادشاه يمن تصميم گرفت

ص: 1123

تا جامه مصري كعبه را برداشته و جامه ديگري را (كه نام او بر آن بود) برخانه بپوشاند، و لذا هنگام وقوف در عرفات جنگي ميان او و «امير طاز» (امير الحاج محمل مصري) در گرفت كه منجر به پيروزي اميرالحاج مصر شد و او «امير مجاهد» را زنجير بسته به قاهره برد. اما سلطان «ناصر حسن» وي را از زنجير آزاد كرد و بااحترام فراوان به همراه «امير قشتمر منصوري» به كشور خويش روانه ساخت.

در ينبع «ملك مجاهد» قصد كشتن امير همراه خود را كرد، ولي امير ينبع او را به زنجير درآورد و در اختيار «امير قشتمر» قرار داد و بار ديگر به قاهره برده شد. سلطان با آگاهي از جريان بر «ملك مجاهد» غضب كرد و فرمان داد تا در مرز اسكندريه زنداني اش كنند. هم چنين در سال 838 هجري «شاهرخ ميرزا» حاكم شيراز از «اشرف بَرْسباي» پادشاه مصر تقاضا كرد تا كعبه را از درون يا بيرون جامه كند و چون تقاضايش پذيرفته نشد، بدين صورت تجديد تقاضا كرد كه به علت نذري كه نموده است درخواست دارد جامه را ابتدا به مصر ارسال كرده و آنها از سوي خود جامه را به مكه برند و كعبه را حتي براي يك روز به وسيله آن پوشش دهند.

«اشرف بَرْسباي» مطلب را با علما در ميان گذارد. برخي از دادن پاسخ خودداري كردند و برخي ديگر از بيم ايجاد فتنه نظر دادند تا تقاضاي «شاهرخ ميرزا» عملي نشود و اين مطلب عملي نشد، تا اين كه در سال 848 هجري «شاهرخ ميرزا» از «ظاهر چَقْمَق» (1) جقمق) (2) شاه مصر

ص: 1124

درخواست نمود كه جامه كعبه را در آن سال برعهده گيرد و چون ظاهر پذيرفت، شاهرخ ميرزا جامه كعبه را به مصر گسيل داشت و از آن جا به همراه كاروان محمل مصري به مكه روانه شد و در روز عيد قربان درون كعبه را با آن جامه پوشش دادند، زيرا سلطان «ظاهر چقمق» (جقمق) اجازه نداد تا جامه ارسالي «شاهرخ ميرزا» بر روي كعبه قرار داده شود، تا اين كه در رمضان سال 856 هجري به فرمان سلطان جامه دروني كعبه (ارسالي شاهرخ ميرزا) را برداشتند و كعبه را بدان پوشش دادند.

(ميقات حج، ش 12، ص 84 الي 99؛ ش 15، ص 85 الي 90؛ ش 16، ص 175؛ ش 17، ص 122 الي 124؛ ش 25، ص 84 الي 95؛ ش 26، ص 114 الي 122؛ ش 27، ص 56 الي 65؛ ش 28، ص 75 و 76؛ ش 31، ص 117؛ ش 38، ص 100؛ ش 37، ص 124؛ درس هايي از تاريخ تحليلي اسلام، ج 2، ص 116؛ حج و انقلاب اسلامي، ص 78؛ قبل از حج بخوانيد، ص 95؛ ميعادگاه عشاق، ص 175؛ سيري در اماكن وحي، ص 102؛ حرمين شريفين، ص 60 و 90؛ احكام حج و اسرار آن، ص 106؛ اعلام قرآن، ص 257 و 258؛ تاريخ مكه ص 59 ش 38 ص 100).

پس مدينه

آخر مدينه، مدينه بعد، مدينه آخر، واژه هايي هستند كه در سنوات اخير در ايران در مورد آن دسته از زائران (ايراني) عازم مراسم حج به كار مي رود كه بعد از ورود به جده (حدود اوايل ذي حجه) ابتدا به مكه معظمه

ص: 1125

مشرف شده و بعد از اتمام حج به مدينه منوره غزيمت مي نمايند و توفيق زيارت معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين) را مي يابند. روايات تقدم زيارت كعبه را افضل شمرده، و از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) نقل شده كه «حج خودتان را به زيارت ما ختم كامل گردانيد».

پشت كعبه

دبر الكعبه. آن قسمت از پشت خانه (درست پشت باب كعبه) كه براي حضرت فاطمه بنت اسد به امر خداي تعالي شكافته شد. (حج البيت، ص 148)

پشت مقام ابراهيم

آن جا كه در مراسم حج و عمره نماز طواف به جاي آورند.

پلاس

(پَ) نام پارچه اي از پشم ضخيم كه اسعد ابوكرب پادشاه حمير دو قرن قبل از هجرت كعبه را به آن پوشانيد. (حرمين شريفين، ص 90)

پل جمرات

(جَ مَ) پلي است در سرزمين مني بر فراز سه جمره كه توسط سعودي ها جهت تردد حجاج و كم كردن فشار جمعيت به هنگام رمي جمرات ساخته شد. ساختمان اين پل طويل بدون پله از سطح زمين به صورت قوسي شكل به نحوي است كه جمره ها از فراز آن قابل مشاهده است و بسياري از حجاج اهل سنت از آن جا جمرات را رمي مي نمايند. اين پل با وجود وسعت و بزرگي، به علت ازدحام جمعيت در موقع رمي شاهد سقوط برخي حجاج بوده است.

پوشش كعبه

پارچه سياهي كه بر كعبه كشيده اند. (ميقات حج، ش 24، ص 116)

پوشيدن احرام

در بركردن دو جامه نادوخته احرام و آهنگ حج و عمره كردن.

1. ضبط دايرة المعارف فارسي و لغت نامه ذيل ظاهر سيف الدين.

2. ضبط لغت نامه.

پيراهن كعبه

همان (ك) پرده كعبه

پيش مدينه

اول مدينه، مدينه بعد،

ص: 1126

مدينه جلو، واژه هايي هستند كه در سال هاي اخير در مورد آن دسته از زائران (ايراني) عازم مراسم حج به كار مي رود كه بعد از ورود به جده (حدوده دهه آخر ذي قعده) ابتدا به مدينه منوره جهت زيارت معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين) مشرف شده و بعد از مدتي براي انجام فرايض حج عازم مكه مي شوند. براي اين دسته از زائران توفيق محرم شدن از مسجد شجره به وجود مي آيد كه محل احرام بستن رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بود و ثواب بسياري براي آن روايت شده است.

ت

تاج

از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 148)

تارك الحج

(رِ كُ لْ حك جّ) ترك كننده فريضه حج با وجود استطاعت و شرايط انجام حج، از نظر روايات جزو مرتكبين گناه كبيره به شمار مي آيد.

تعزير

(تَ ءْ) همان (ك) شاذروان

تبع

(تُ بَّ) طبق قصص از پادشاهان يمن و اول كسي است كه كعبه را پوشش كرد.

تجريد در حج

حج بدون عمره كردن (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

تجليل

(تَ) قرباني حج (قرآن) را به جامه اي يا مانند آن پوشاندن تا اين كه معلوم شود قرباني است، و بعيد نيست كه تجليل به جاي تقليد كفايت كند. (مناسك حج، مسئله 182)

تجمير

(تَ) افكندن سنگ جمره. يكي از واجبات مراسم حج سنگ انداختن به جمرات است در مني. (مبادي فقه و اصول، ص 267؛ و...)

تحريم

(تَ)

1. بستن (ك) احرام

2. در حرم آمدن. (لغت نامه)

تحلل

(تَ حَ لُّ لْ) طلب حليت. مواضع تحلل مقاطعي است از حج كه همه يا بخشي از تروك احرام بر محرم روا گردد. (مبسوط در ترمينولوژي

ص: 1127

حقوق)

تحلل به هدي

(هَ دْ) يعني زائر كعبه به جهت برخورد به حَصْر يا صَدّ قرباني كند و از احرام حج يا عمره به در شود. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

تحللل به نحر

(نَ) حلال شدن تروك احرام به سبب قرباني كردن در مني (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

تحليق همان

(ك) حلق

تحمس

(تَ حَ مُّ) چيزهاي تازه اي كه حمس (قريش) در دين خود (در حج جاهلي) به وجود آورد. (طبقات، ص 63)

تحويل قبله

برگشتن قبله از مسجد الاقصي به سوي كعبه (ك) مسجد قبلتين

ترمينال حجاج

(تِ) عنوان بخشي از فضا و سالن فرودگاه بين المللي تهران است كه در ايام حج به پروازهاي حج گزاران (ايراني به عربستان) اختصاص مي يابد.

تروك احرام

آنچه كه بايد ترك شود در حال (ك) احرام

تروك محرم

(مُ رِ) آنچه كه شخص بايد ترك كند در حال (ك) احرام

تروك محرمه

(مُ حَ رِّ مِ) آنچه كه انجامش حرام است در حال (ك) احرام

ترويه

روز هشتم ذي حجه يا (ك) يوم الترويه

تشريق

همان (ك) ايام تشريق

تصديه

(تَ يِ) كف زدن و غوغا كردن در طواف كعبه از مناسك (ك) حج جاهلي

تضحيه

(تَ يِ) ذبح و قربان كردن در روز اضحي (فرهنگ فارسي؛ لغت نامه)

تطيب

(تَ طَ يُّ) عطر زدن و از تروك احرام است (دايرة المعارف تشيع)

تظليل

(تَ) يا استظلال. پناه بردن به سايه. سايه بر سر قرار دادن. به زير سايه رفتن. و در اصطلاح سايبان روي سر قرار دادن محرم است به هنگام طي طريق. و يكي از تروك (محرمات) احرام براي مرد تظليل است در حال حركت و سير (پياده يا سوار) مانند چتر بر سر گرفتن، استفاده از هواپيما و اتومبيل مسقف و واگن ترن مسقف. (دايرة المعارف تشيع؛

ص: 1128

فقه فارسي با مدارك، ص 123؛ احكام عمره، ص 36؛ مبادي فقه و اصول، ص 253؛ احكام حج و اسرار آن، ص 206)

تغطية الرأس

(تَ طِ يَ تُ رَّ ءْ) سايه بر سر قرار دادن كه در حين حركت براي مردان از تروك احرام است. (ل)

تغيير قبله

برگشتن قبله از مسجدالاقصي به سوي كعبه (ك) مسجد قبلتين

تفث

(تَ فَ) ثم ليقضوا تفثهم (حج 29)

تقصير كردن و بيرون آمدن از احرام است در روز عيد قربان پس از قرباني. بعضي گويند مراد مطلق مناسك حج است. (لغات قرآن)

تفريق ابدان

(تَ قِ اَ) در باب حج عبارت است از اين كه زن و شوهر در حال احرام پيش از وقوف مشعرالحرام بي اكراه نزديكي كنند پس از آن لحظه تا پايان مناسك حج بايد جدا از يكديگر باشند و بدون حضور ثالت نزد هم نباشند و آن ثالث نبايد صغير و غير مميز و يا زوجه ديگر آن مرد و يا كنيز او باشد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

تقبيل حجر

(تَ لِ حَ جَ) بوسيدن حجرالاسود كه از مستحبات است.

تقصير

(تَ) ثم ليقضوا تفثهم (حج 29)

يعني چيدن مقداري از موي سر يا صورت يا شارب و يا چيدن مقداري از ناخن دست يا پا كه يكي از واجبات (غير ركني) در مراسم حج و عمره است. با انجام تقصير محرم از حال حرام بيرون مي آمد و محرمات احرام (جز برخي) بر او حلال مي شود. (به اين ترتيب تقصير يكي از اسباب تحليل محرم است)

زمان و مكان تقصير

1. در عمره. تقصير در عمره تمتع (و عمره مفرده) پنجمين واجب است كه در پايان سعي در مكه (و

ص: 1129

معمولاً دركنار مروه) صورت مي گيرد و با تقصير تمام محرمات احرام (غير از محرمات ذاتي و محرمات خاص حرم) حلال مي شود. (در عمره مفرده زن همچنان جزو محرمات است. در عمره مفرده هم چنين مي توان به جاي تقصير به حلق يعني تراشيدن موي سر اقدام كرد).

2. در حج. تقصير ششمين واجب است كه در دهم ذي حجه بعد از قرباني كردن و در مني صورت مي گيرد و با تقصير، تمام محرمات احرام (غير از محرمات ذاتي و محرمات خاص حرم و زن و بوي خوش) حلال مي شود. البته به جاي «تقصير» مي توان به «حلق» (تراشيدن موي سر) اقدام كرد و به فرموده فقها «حلق» افضل است خصوصاً براي كسي كه بار اول به حج مي آيد. و به حكم برخي از مراجع تقليد آنان كه سال اول حجشان مي باشد لزوماً بايد اقدام به «حلق» كنند. (حلق براي زنان مطلقاً حرام است.)

مستحبات حلق و تقصير

نيت به زبان آوردن

رو به قبله قرار گرفتن

با بسم الله شروع كردن

بين مو و ناخن جمع نمودن

صلوات فرستادن و دعا نمودن

موقع و بعد تراشيدن سه بار تكبير گفتن

از موي روي پيشاني و سپس از تمام جوانب چيدن

از طرف راست جلو سر و بعد طرف چپ را تراشيدن

موي سر را در خيمه مورد سكونت (در سرزمين مني) دفن نمودن

همراه با حلق

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام)، هنگام تراشيدن سر بايد نيت پاك شدن از گناهان و مظالم بندگان داشت چون روز تولد پاك.

تقليد

(تَ) آن است كه كفشي را كه در

ص: 1130

آن نماز خوانده اند (1) به گردن قرباني (گاو يا گوسفند) بيندازند و از ميقاتگاه بدين گونه به سوي مني برانند. تقليد خاص حج قرآن است (كه هدي را از ميقات سوق مي دهند) و با تقليد احرام محقق شده و احتياجي به تلبيه (لبيك گفتن) نيست. بنابراين در حج قرآن اگر قرباني گاو يا گوسفند باشد، در احرام بستن با تلبيه يا با تقليد اختيار است. (توضيح مناسك حج، ص 150؛ حج و عمره، ص 9)

در حج قرآن تقليد، بستن نعلين است به گردن شتر يا رشته به گردن گاو و گوسفند كه نشانه قرباني باشد و با آن احرام منعقد مي گردد. (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 88)

تقليد هدي

(هَ دْ) اصطلاح تفصيلي (ك) تقليد

تقليم الاظفار (تَ مُ لْ اَ) گرفتن ناخن ها كه از تروك احرام است (فرهنگنامه حج، ص 58)
تكبيرات عيد

عبارت است از «الله اكبر، الله اكبر لا اله الا الله و الله اكبر... و الحمدلله علي ما ابلانا» كه مستحب است در عيد قربان خوانده شود. و از اعمال روز عيد قربان براي كسي كه در مني است آن است كه عقب پانزده نماز از ظهر روز عيد تا صبح روز سيزدهم ذي حجه اين تكبيرات را بخواند. (مفاتيح الجنان؛ معارف و معاريف)

تكتم

(تُ تَ) از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 90؛ ش 28، ص 122)

تلبيات اربع (تَ) چهار تلبيه (لبيك، اللهم لبيك، لبيك ان الحمد و النعمة والملك لاشريك لك لبيك) كه براي احرام بايد گفته شود. (فرهنگ معارف اسلامي) (ع)
تلبيد

(تَ) گذاشتن ماده اي در ميان موي سر جهت خودداري از مرتب كردن و كشتن شپش آن در مراسم حج جاهلي (ك)

تلبيه

(تَ يِ) لبيك گفتن در (ك) احرام

1. تلبيه واجب. ذكر واجبي است كه به واسطه گفتن آنها احرام بسته مي شود و آن چهار لبيك است: لبيك، اللهم لبيك، لبيك، لاشريك لك لبيك

ص: 1131

(ان الحمد والنعمة لك والملك لاشريك لك).

2. تلبيه مستحب. ذكر مستحبي است كه بعد از تلبيه واجب (ل) مي خوانند: لبيك ذالمعارج، لبيك لبيك داعيا الي دارالسلام، لبيك لبيك غفارالذنوب، لبيك لبيك اهل التلبية، لبيك لبيك ذالجلال والاكرام...

تل سرخ

(تَ لِّ سُ) كثيب الاحمر. تپه اي است از شن سرخ در جانب راست راه براي كسي كه از عرفات به مشعر الحرام كوچ مي كند و مستحب است با تن و دلي آرام از عرفات به سوي مشعر متوجه شوند و همين كه به تل سرخ رسند اين دعا خوانند: «اللهم ارحم موقفي و زدني عملي وسلم ديني و تقبل مناسكي». (لمعه، ج 1، ص 129؛ توضيح مناسك حج، ص 114؛ خلاصه مناسك حج، ص 62)

تل قرين

تلي است در بيرون قلعه مدينه در بالايش جايي ساخته اند كه مردم بدان جا رفته شهر را تماشا مي نمايند. (به سوي ام القري، ص 320)

تندد

(تَ دَ) از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 116؛ ميقات حج، ش 7، ص 174؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

تندر

(تَ دَ) از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 116؛ ميقات حج، ش 7، ص 174؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

تنعيم

(تَ) مكاني است در شمال (غربي) مكه در سر راه

1. كفشي كه امكان سجده صحيح را مي داده.

مدينه به مكه و يكي از محدوده هاي حرم مكه است يعني بدون احرام نمي توان از آن عبور كرد و وارد مكه شد (و امروزه با توسعه شهر مكه تنعيم متصل به مكه شده) تنعيم ميقات عمره مفرده است براي كسي كه بخواهد از مكه معظمه

ص: 1132

عمره مفرده به جا آورد.

تمتع

1. همان (ك) عمره تمتع

2. همان (ك) حج تمتع

توسعه اول

1. توسعه مسجدالنبي است طي سال هاي 1372 الي 1375 قمري

2. توسعه مسجدالحرام است طي سال هاي 1375 الي 1395 هجري قمري

توسعه دوم

1. توسعه مسجدالنبي است كه از سال 1406 هجري قمري آغاز شد.

2. توسعه مسجدالحرام است كه از سال 1409 هجري قمري شروع گرديد.

توقيف

وقوف آوردن حج در پي يكديگر.

توليت كعبه

(ك) كعبه

تهامه

(تِ مِ)

1. مكه معظمه را گويند. (لغت نامه؛ راهنماي دانشوران)

2. زميني است كه مكه معظمه متصل به آن است. (لغت نامه)

3. ناحيه اي است شامل مكه و شهرهاي جنوبي حجاز. (فرهنگ فارسي)

4. خطه اي است ميان حجاز و يمن. (راهنماي دانشوران)

تهامه بخشي از شبه جزيره عربستان است كه امروزه در خاك عربستان سعودي و در خاك يمن (قسمت شمالي) واقع شده و چون هوايي بسيار گرم دارد به تهامه موسوم شده است.

تين

والتين والزيتون (تين 1)

1. به نقلي مسجدالحرام است. (تفسير ابوالفتوح رازي)

2. مدينه است طبق حديثي منقول از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم). (تفسير نمونه؛ ميقات حج، ش 7، ص 162)

ث

ثبير

(ك) كوه ثبير

ثج (ثَ جّ) رسول گرامي اسلام فرمودند: خداوند تبارك و تعالي از هر چيز چهار تا برگزيد و از حج چهار چيز را برگزيد: الثج (نحر و قرباني) العج (ضجه مردم به تلبيه) الاحرام والطواف (ميقات حج، ش 5، ص 52)
ثني

(ثَ) واجب است در قرباني (هدي تمتع) «جذع» از ميش يا «ثني» از غير ميش. و ثني گاو نري است كه به سال دوم در آمده و شتر به سال ششم در آمده. (لمعه، ج 1، ص 132)

ثنية البيضاء

(ثَ يَّ تُ لْ بَ) همان (ك) ثنية الكدي

ثنية الحل

(حِ لّ) گفته شده حد حرم مكه در سمت عراق در ثنية الحل است كه در محلي به نام مقطع واقع است. (ميقات حج،

ص: 1133

ش 10، ص 121)

ثنية الكدي

(كُ دَ يّ) ثنية البيضاء. معبري است در قسمت سفلي مكه واقع بين دو كوه كه در تنگناي آن تلي سنگي قرار داشت و هر كس از آن جا رد مي شد سنگي بر آن مي ا نداخت. مي گويند قبر ابولهب و زن او در اين محل واقع است و رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در حجة الوداع از اين راه وارد شهر مكه شد. (حرمين شريفين، ص 101)

ثنية العليا

(عُ) در سنن ابن ماجه آمده است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از ثنية العليا وارد مكه مي شد و هرگاه مي خواست خارج شود از ثنية السفي خارج مي شد. ثنيه عليا همان جايي است كه امروزه به آن «معلاة» مي گويند. ثنيه سفلي عبارت است از «مسفله» (ميقات حج، ش 37، ص 136)

ثنية المحدث

در حديث تعيين حدود حرم مدينه آمده است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ميان دولابه مدينه را تاعير و تا ثنية المحدث و تا ثنية الحضياء... را حرم قرار داد. (ميقات حج، ش 37، ص 137)

ثنية الوداع

(وَ) مكاني در مدينه كه مسافران مدينه از آن حد، به سوي مكه و به سوي شام توديع و بدرقه مي شده اند و چون پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن جايگاه حضور مكرر داشتند ثنية الوداع در تاريخ مدينه موقعيت خاصي پيدا نمود. (مدينه شناسي، ج 1، ص 219)

ثواب

همان (ك) كوه سلع

ثور

همان (ك) كوه ثور

ثويه

(ثَ يِّ) از حدود عرفات است اما جزء موقف نيست و وقوف در اين نقطه كفايت نمي كند از عرفات (مناسك

ص: 1134

حج، از مسئله 365؛ فلسفه و اسرار حج، ص 180)

ثيات لقي

(لَ قا) لباس دور انداختني در حج جاهلي (ك)

حمس

ج

جابره

(بِ رِ) از اسامي مدينه است (در تورات و احاديث نبوي) كه در آن فقير و ورشكسته بي نياز مي گرديد و اين كه شهرهاي غير مسلمان را مجبور به قبول اسلام مي نمود. (حرمين شريفين، ص 117؛ اعلاق النفيسة، ص 88؛ ميقات حج، ش 7، ص 162)

جارالله

(رُ لاّ) اهالي مكه اند. (ناسخ التواريخ؛ حضرت رسول، ج 2، پاورقي ص 395)

جامع ابراهيم

مسجد نمره (در عرفات) را گويند.

جامع خيف

مسجد خيف (در مني) را گويند.

جامع مدينه

مسجدالنبي (در مدينه) را گويند.

جامعه

از اسامي مكه است چون نقطه تجمع اقسام اقوام مسلمين است (ميقات حج، ش 7، ص 174)

جامه احرام

دو قعطه لباس ندوخته است كه زائران خانه خدا از ميقات بر تن كنند. (تفسير نمونه، ج 2، ص 25)

جامه كعبه

همان (ك) پرده كعبه

جايزه

(يِ زِ) از اسامي مدينه است (ميقات حج، ش 7، ص 174)

جبار

(جُ) از اسامي مدينه است (ميقات حج، ش 7، ص 162 و 174؛ حرمين شريفين، ص 116) (ع)

جباره

(جَ بّ رِ) از اسامي مدينه است زيرا در اين شهر فقير و ورشكسته بي نياز مي گرديد و اين كه ديگر شهرها را مجبور به قبول دين مبين اسلام مي نمود. (حرمين شريفين، ص 116؛ ميقات حج، ش 7، ص 162)

جبل

(جَ بَ) براي آن چه كه ذيل «جبل» مي جوييد مراجعه فرماييد به قسمت «كوه».

جحفه

(جُ فِ) مكاني است در شمال غربي مكه به فاصله تقريبي 156 كيلومتري و منطقه غديرخم در نزديكي اش قرار دارد. اين جا (كه «مهيعه» نيز ناميده مي شد)

ص: 1135

از جمله ميقات ها است. و ميقات عمره تمتع و مفرده است براي اهل شام و مصر و مغرب و ديگر كساني كه از اين راه و از راه جده به مكه مي روند در صورتي كه پيش از اين به ميقات ديگري برخورد نكرده باشند والا بايد در همان ميقات پيشين احرام بست، اما اگر بدون احرام از ميقات پيشين عبور شود و برگشتن به آن ممكن نباشد لازم است از جحفه محرم شد. در وجه تسميه نام ها گفته اند:

1. جحفه، به معني محلي است كه سيل بر آن وارد شده يا چون در جاهليت سيلي در اين منطقه عده اي را هلاك كرد آن جا را جحفه گفتند، زيرا به ساكنان خود اجحاف كرد.

2. مهيعه، به معني با وسعت و اين منطقه را بدان علت كه از آغاز غدير خم تا ساحل درياي سرخ وسيع است مهيعه خوانده اند. (ميقات حج، ش 7، ص 150؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 84؛ لغت نامه ذيل مهيعه؛ توضيح مناسك

حج، ص 34؛ و...)

جحفة الوداع

ميقات است (ل) (رياحين الشريعه، ج 2، ص 219)

جد

(جُ دّ) ساحل درياي مكه (لغت نامه)

جدارالحجر

(جِ رُ لْ حِ) ديار قوسي شكل (ك) حجر اسماعيل

جدال

(جِ) ولا جدال في الحج (بقره 197)

از محرمات احرام است و قسم خوردن به نام خداوند متعال است در مقام رد و انكار و نزاع مانند والله. بالله. تالله. لاوالله. (احكام حج و اسرار آن، ص 201)

جده (جَ (1) جُ (2) دِّ) شهري است در منطقه حجاز در كنار درياي سرخ و بندر ورودي مكه است. جده در غرب

ص: 1136

مكه واقع شده (در حدود 70 كيلومتري) و با مدينه حدود 425 كيلومتر و با رياض حدود 950 كيلومتر فاصله دارد. جده بندرگاه و فرودگاه رسمي زائران مكه است. فرودگاه جده از غروب روز 7 ذي حجه بسته مي شود تا اين كه كار پروازهاي برگشتي شروع گردد. جده بزرگ ترين شهر تجاري عربستان سعودي است و به علت وجود سفارتخانه هاي خارجي در آن، يك شهر سياسي نيز مي باشد. قسمت جديد اين شهر را سعودي ها بسيار مدرن ساخته اند و وهابيون در قسمت شمالي شهر قبه و بارگاهي منسوب به حضرت حوا را تخريب نموده اند. (فاصله تهران تا جده 2200 كيلومتر هوايي است كه معمولاً حدود دو ساعت و نيم اين مسافت طي مي شود.)

جدي

(جَ دْ) بزغاله كه در كفارات احرام بايد قرباني شود. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 55)

جزعه

(جَ زَ عِ) نام (ك) ستون حنانه

جزور

(جَ) عنواني است براي شتر يا گوسفندي كه بايد در كفاره احرام قرباني شود در روايات. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 55)

جزيره

(جَ رِ) از نام هاي مدينه است. عباس مي گويد: با رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از مدينه خارج شديم. آن حضرت رو به سوي مدينه نموده فرمود: «ان الله تعالي قد برأ هذه الجزيرة من الشرك» (ميقات حج، ش 7، ص 163)

جزيرة العرب

1. عربستان را گويند.

2. از رسول الله نقل شده كه فرمودند: «اخرجوا المشركين من جزيرة العرب» و مقصود يا حجاز است يا از نام هاي مدينه است (ميقات حج، ش 7، ص 162)

جعرانه

(جِ عِ رّ نِ) (جِ، جُ (3) نِ)

ص: 1137

مكاني است بين مكه و طايف و روستاي كوچكي است در كناد وادي سَرِف در جانب شمال (شرقي) مكه و در حدود 26 (يا 29 يا...) كيلومتري آن قرار دارد و يكي از محدوده هاي حرم مكه (در جانب شمالي) است و بدون احرام نمي توان از آن جا عبور كرد وارد مكه شد. جعرانه ميقات عمره مفرده است و رواياتي از احرام بستن رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال هشتم هجري در اين مكان نقل گرديده است. مسجد جعرانه كه در آغاز خط حرم قرار دارد يكي از مساجدي است كه در فضيلتش روايات زيادي وارده شده است و اين مسجد را يكي از قريش در مكان احرام بستن رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) با كشيدن ديواري برگرد آن بساخت، سپس ابن زبير در بناي آن كوشيد و در ادوار بعد مورد ترميم و توسعه قرار گرفت و در سال 1370 و 1384 هجري قمري توسط سعودي ها (در مساحت 1600 متر مربع) بازسازي گرديد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 130 و 134؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 47؛ ميقات حج، ش 6، ص 140؛ و...)

جمار

(جِ) جمع (ك) جمره. اصطلاحاً سه ستون سنگي واقع در سرزمين مني را گويند كه رمي آنها از واجبات حج است و به نام هاي مختلفي خوانده شده اند:

1. جمار ثلاث

2. جمار ثلاثه

3. جمار ثلث

1. به اعتبار مدفن جده انسان ها حضرت حوا.

2. به اعتبار واقع بودن در ساحل دريا.

3. جِ ضبط واژه شناسان. جُ تلفظ امروزه مكيان (ميقات حج، ش 15، ص 96).

4. جمار

ص: 1138

حج

جماوات

كوه هاي سه گانه اي هستند و در قسمت غرب حره غربي در راه وادي عقيق به سمت جرف.

جمرات

(جَ مَ) جمع (ك) جمره. اصطلاحاً سه ستون سنگي واقع در مني را گويند كه رمي آنها از واجبات حج است و به نام هاي مختلفي خوانده شده اند:

1. جمرات ثلاث

2. جمرات ثلاثه

3. جمرات حج

4. جمرات المناسك

جمره

(جَ مَ رِ) (جَ رِ) به معاني توده سنگريزه، محل سنگريزه، سرعت، اجتماع قبيله. در اصطلاح هر يك از سه ستون سنگي واقع در مني را گويند كه در مناسك حج بايد به ترتيب خاصي رمي شوند (يعني تعداد هفت سنگريزه به سوي هر كدامشان پرتاب نمود) اين سه ستون سنگي كه به جمار يا جمرات معروفند از دامنه كوهي كه فاصل ميان مكه و مني است شروع و به طرف عمق مني تا طول 271 متر پيش مي روند. اينك هر يك از اين جمار (جمرات) ثلاثه به صورت ستوني است چهارگوش از سنگ هاي برهم چيده شده با ملاطي از سيمان بارتفاع حدود 9 متر و اطراف هر يك از اين جمره ها را مانند حوض و كاسه اي بزرگ به ارتفاع 1/30 متر جهت جمع شدن سنگ ريزه هاي پرتاب شده ساخته اند. (فضاي اطراف جمرات نيز باز است و اخيراً با ايجاد پل هوايي و دو طبقه شدن فضاي اطراف جمرات برخي حجاج عمل رمي (پرتاب سنگريزه به جمره) را از طبقه فوقاني انجام مي دهند و راه ها نيز طوري تعبيه شده كه مي توان از مسيري براي عمل رمي رفت و از مسيري ديگر نيز بازگشت).

تسميه جمره در

ص: 1139

جهت ناميده شدن اين ستون هاي سنگي به جمره به اختلاف گفته اند چون:

1. به آن سنگ مي اندازند.

2. جاي جمع سنگريزه است.

3. مردم به سوي آن شتاب مي كنند.

نام جمره هر يك از جمرات ثلاثه مني نام هاي مخصوصي دارند كه به ترتيب هنگام خروج از مني و

رفتن به مكه عبارتند از: جمره الاولي. جمره الوسطي. جمره الاخري. (ع)

جمره الاخري

(جَ مَ رَ تُ لْ اُ را) سومين (ك) جمره از جمرات ثلاث مني و نزديك ترين آن به مكه است كه در اول پيچ كوه مني به طرف مكه واقع شده و لذا به جمره العقبه (يعني گردنه) مشهور مي باشد و نام هاي ديگر آن «جمره الكبري» و «جمره العظمي» و «جمره الكبيره» مي باشد. اين جمره در هر يك از روزهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ذي حجه رمي مي شود.

جمره الاولي

(لْ اُ لا) اولين (ك) جمره از جمرات ثلاث مني است در نزديكي مسجد خيف و شايد علت نام آن باشد كه چون از دل مني به جمرات روي مي آورند نخستين جمره اي است كه به آن مي رسند. و نام هاي ديگر آن «جمره الصغري» و «جمره الدنيا» مي باشد. اين جمره در روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه رمي مي شود.

جمره الدنيا

(دُّ) همان (ك) جمره الاولي

جمره الصغري

(صُّ را) همان (ك) جمره الاولي

جمره العظمي

(لْ عُ ما) همان (ك) جمره الاخري

جمره العقبه

(لْ عَ قَ بِ) همان (ك) جمره الاخري

جمره الكبري

(لْ كُ را) همان (ك) جمره الاخري

جمره الكبيره

(لْ كَ رِ) همان (ك) جمره الاخري

جمره الوسطي

(لْ وُ طا) دومين (ك) جمره، از جمرات ثلاثه مني است كه

ص: 1140

در فاصله 155 متري از جمره بعد از خود و به فاصله 116 متري جمره قبل از خود قرار گرفته است و در هر يك از روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه رمي مي شود.

جمع

(جَ)

1. نام روز عرفه است (لغت نامه)

2. نام مزدلفه است. (لغت نامه؛ الاتقان، ج 2، ص 456)

جمعه خونين مكه

اشاره به كشتاري است كه رژيم آل سعود در جمعه ششم ذي حجة الحرام سال 1407 هجري

قمري (برابر با 9 مرداد 1366 هجري شمسي) از زائران ايراني خانه خدا كه در مراسم برائت از مشركين شركت داشتند به عمل آورد. (فرقه وهابي)

جنة البقيع

(جَ نِّ تُ لْ بِ) همان (ك) بقيع

جنة الحصينه

(جُ نِّ تُ لْ حِ نِ) از اسامي مدينه است. به معني سپر محم (براي مسلمين). رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در غزوه احد فرمود: «انا في جنة حصينة» من در قلعه و حصار محافظت شده هستم. (ميقات حج، ش 7، ص 163؛ احكام حج و اسرار آن، ص 293)

جنة المعلي

(جَ نَّ تُ لْ مُ عَ لّا) قبرستان تاريخي شهر مكه است واقع در قسمت شمال شرقي شهر در منطقه سليمانيه و حجون (در انتهاي پل بزرگ هوايي) قريب يك كيلومتري مسجدالحرام و به نام هاي ديگري نيز موسوم است چون: جنة المعلاة، مقبرة المعلي (المعلاة)، مقبرة الحجون، مقبرة المطيبين، مقبره بني هاشم، قبرستان معلاة، قبرستان حجون، قبرستان بني هاشم، قبرستان ابوطالب، قبرستان قريش. اين جا شعبي بوده است موسوم به شعب جَزّارين و نيز شعب ابي دُبّ (به علت سكونت مردي بدين نام در آن) و دره اي است در دهانه كوه حجون كه مردم مكه در

ص: 1141

دوره جاهلي و آغاز اسلام مردگان خود را در اين دره (كه بخشي از حجون است) دفن مي كردند و لذا اين دره را «شعب المقبره» نيز مي ناميدند. امروزه جنة المعلي به دو ناحيه مجزا (قديمي و جديدي) تقسيم شده است. قسمت جلوي آن قبرستان عمومي مكه است و قسمت عقب آن قبرستان قديمي است كه در دامنه كوه قرار گرفته و از سه طرف به وسيله كوه احاطه شده است (و متأسفانه درب اين قسمت قديمي از سال 1396 هجري قمري توسط آل سعود بر روي زائران مسدود گرديد).

در قسمت اصلي و قديمي جنة المعلاة طبق مشهور بزرگان و آباء و اجداد رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) و نيز وابستگان به آن جناب به خاك سپرده شده اند كه شاخص ترين آنها عبارتند از:

1. حضرت خديجه (همسر رسول الله)

2. قاسم و طيب (فرزندان رسول الله)

3. قُصَي (1) بن كِلاب (جد اعلاي رسول الله)

4. عبد مناف بن قصي (از اجداد رسول الله)

5. هاشم (2) بن عبد مناف (از اجداد رسول الله)

6. عبدالمطلب بن هاشم (جد رسول الله)

7. ابوطالب بن عبدالمطلب (عموي رسول الله)

8. بعضي فرزندان و نوادگان ائمه اطهار (از نسل رسول الله)

9. سميه و ياسر والدين عمار ياسر (از اصحاب گران قدر رسول الله)

اهميت معلي

طبق نوشته ها رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) تا زماني كه در مكه بودند در روزهاي دوشنبه و پنجشنبه براي زيارت بستگان خود به قبرستان قريش مي رفتند و براي آنها طلب مغفرت مي نمودند اما حكومت سعودي در جفا به آنان گنبد

ص: 1142

و بارگاه باشكوهي را كه بنا بر مشهور بر مقابر حضرت خديجه و حضرت ابوطالب و حضرت عبدمناف و حضرت عبدالمطلب وجود داشت تخريب و محو كرد و سنگ هاي روي قبور نيز شكسته شد و زيارت آنان غير ممكن گرديد.

جواز السفر

(جَ زُ سَّ فَ) اعراب پاسپورت را گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

جهت جنوبي

يا جهت قِبلي (قبله) در تاريخ جغرافيايي مدينه اصطلاحاً مكاني را مي گفتند كه مسافران مدينه از آن حد به سوي مكه توديع و بدرقه مي شده اند. (مدينه شناسي، ج 1، ص 219)

جهت شامي

همان (ك) جهت شمال

جهت شمالي

يا جهت شامي در تاريخ جغرافيايي مدينه اصطلاحاً مكاني را مي گفتند كه مسافران مدينه از آن حد به

1. نوشته اند قصي اولين كسي بود كه در اين شعب به خاك سپرده شد و پس از وي مردم مردگان خود را در كنار او (در شعب ابي دب) مدفون ساختند.

2. طبق نقلي.

سوي شام توديع و بدرقه مي شده اند. (مدينه شناسي، ج 1، ص 219)

جهت قبلي

(ق) همان (ك) جهت جنوبي

جياد

همان (ك) اجياد

جيبه

(جَ بِ) از نام هاي مدينه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

جيران رسول الله

اهل مدينه را ناميده اند. (ميقات حج، ش 7، ص 18)

چ

چاه اريس

(اَ اُ) (1) از چاه هاي مدينه است در كنار مسجد قبا (به فاصله پنجاه متري غرب آن) رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از آب آن وضو ساخت و غسل كرد. اين چاه در سال 1384 هجري قمري در توسعه ميدان غربي مسجد قبا محو گرديد. اين چاه به جهاتي نام هايي دارد:

1. اريس، چون منسوب بود به شخصي يهودي به

ص: 1143

نام اريس.

2. تفله، چون آب شور آن با تفله (آب دهان) مبارك رسول الله گوارا گرديد (و مردم آب آن را براي تبرك مي نوشيدند).

3. خاتم، چون خاتم (انگشتري) رسول الله در سال ششم خلافت عثمان از دست او (يا از دست غلام او) درون چاه افتاد و ديگر به دست نيامد. (حرمين شريفين، ص 120؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 343؛ به سوي ام القري، ص 322؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 219 سفرنامه ابن جبير، ص 246)

چاه اسماعيل

چاه زمزم. (آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 35؛ احكام حج و اسرار آن، ص 87)

چاه انس

(اَ نَ) از چاه هاي مدينه واقع در سمت شرق مسجدالنبي كه به دست مالك بن انس خادم رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) حفر شد و حضرت از آن آشاميد و خود را شست و شو داد. اين چاه در دوران سعودي در توسعه شرق مسجدالنبي تخريب شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 261 و 345)

چاه بضاعه

(بُ عِ) از چاه هاي مدينه است در سمت شمال غربي مسجدالنبي در فاصله پانصدمتري در محله بني ساعده قرار داشت. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از آن آشاميد و با دست خود به مردم نوشانيد. نقل شده كه با اين آب مريض ها غسل مي كردند و سه روز نمي گذشت كه عافيت مي يافتند. اين چاه در دوران عثماني مورد توجه و استفاده مزارع اطراف بود اما اخيراً در توسعه مسجدالنبي محو گرديده است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 344؛ حرمين شريفين، ص 120؛ به سوي ام القري، ص 303)

چاه بوصه

از چاه هاي مدينه

ص: 1144

در نزديكي قبرستان بقيع در منطقه باب العوالي قرار داشته و به نقلي رسول خدا در آن غسل جمعه فرموده اند. امروز اثري از آن نيست. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 346)

چاه تفله

(ت لِ) همان (ك) چاه اريس

چاه حاء (2) از چاه هاي مدينه واقع در سمت شمال مسجد النبي. اين چاه را ابوطلحه انصاري به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم)

1. اَ (ضبط لغت نامه) اُ (ضبط ميقات حج، ش 28، ص 134).

2. بعضي گفته اند حاء نام قبيله و يا شخصي است.

بخشيد و حضرت از آن وضو ساخت و آن را صدقه قرار داد. آب اين چاه بسيار شيرين بود و مريض ها خود را با آن شسته و شفا مي يافتند و تا دهه هاي گذشته همچنان مورد استفاده و سقايت زائران بود اما در دوران سعودي در توسعه مسجدالنبي تخريب و مكان آن در محدوده ميدان مجيدي محو گرديد (تاريخ و آثار اسلامي، ص 260 و 345؛ ميقات حج، ش 24، ص 81)

چاه خاتم

(تَ) همان (ك) چاه اريس

چاه ذوالهرم

(ذُ لْ هَ) نوشته اند چاهي است كه عبدالمطلب (پس از حفر زمزم در مكه) آن را در طايف حفر نمود.

چاه رومه

(مِ) از چاه هاي مدينه در شمال شهر (و شمال مسجد ذوقبلتين) و آب مشروب مدينه پيش از اسلام و بعد از اسلام از آن بود. اين چاه در ميان بني مازن حفر شده بود و به رومه غفاري تعلق داشت و چون عثمان آن را يا نيمي از آنرا (از يك يهودي) خريد و صدقه داد به نام عثمان نيز معروف شد. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در فضل اين چاه سخناني فرمود و از آب آن وضو مي ساخت. در سال هاي اخير مكان اين چاه به مقر اداره

ص: 1145

حكومتي تبديل شده و اثري از آن ديده نمي شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 344؛ حرمين شريفين، ص 120؛ سفرنامه ابن جبير، ص 247)

چاه زمزم

(زَ زَ)

1. همان چشمه معروف مكه به نام (ك) زمزم (لغت نامه)

2. از چاه هاي مدينه واقع در اطراف مسجدالنبي در داخل خانه فاطمه بنت امام حسين (عليه السلام) و به دست او حفر شد. چاه زمزم يا چاه فاطمه در دوران سعودي در توسعه غربي مسجد تخريب شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 261؛ ميقات حج، ش 28، ص 157)

3. از چاه هاي مدينه واقع در حره غربي. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) روزي ضمن استفاده از آن براي صاحبش دعا فرمودند. اين چاه به مرور زمان از بين رفت. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 345)

چاه سقيا

(سُ) از چاه هاي مدينه واقع در حره غربي در باب عنبريه و در جنوب مسجد سقيا. رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از آب آن آشاميدند و وضو ساختند و در كنارش نماز گزاردند و در مكان نماز آن حضرت مسجدي ساختند. اكنون اثري از اين چاه نيست. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 281، 345؛ و...)

چاه عثمان

همان (ك) چاه رومه

چاه عسيله

(عُ سَ لِ) از چاه هاي مكه واقع در زاهر (محلي بين مكه و تنعيم كه اكنون جزء شهر مكه است) نقل است جمعي از اهالي زاهر نزد پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) آمدند و از شوري آب چاهشان شكوه داشتند. حضرت به كنار آن چاه رفت و آب دهان مبارك در آن بيفكند و چاه كه علاوه بر شوري كم آب نيز بود فوراً

ص: 1146

پرآب و شيرين شد. (معارف و معاريف، ذيل زاهر)

چاه علي

از چاه هاي مدينه. چاه هايي كه حضرت علي (عليه السلام) در منطقه مسجد شجره براي آبياري مزارع حفر فرمودند. آبار علي. ابيار علي.

چاه غرس

(غَ غُ) (1) از چاه هاي مدينه واقع در شرق مسجد قبا. طبق نقل پيامبر اكرم آن را به پاكيزگي ستود و مبارك شمرد و از آب آن نوشيدند و وضو ساختند و به حضرت علي (عليه السلام) فرمودند پس از مرگ مرا از آب چاه غرس غسل بده و آن حضرت نيز چنين كرد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 343؛ حرمين شريفين، ص 121؛ ناسخ التواريخ، ج 4، ص 156؛ لغت نامه ذيل غرس؛ ميقات حج، ش 28، ص 134)

چاه فخ

(فَ خّ) همان (ك) چاه ميمون

چاه فضا

از چاه هاي مدينه. اين چاه با آب دهان مبارك رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بركت يافت و شفاي امراض شد. (ميقات حج، ش 28، ص 134)

چاه قراصه

از چاه هاي مدينه واقع در سمت مساجد سبعه متعلق به جابربن عبدالله انصاري كه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) از آب آن آشاميد و براي صاحبش دعا فرمود. اكنون اثري از آن 1. غُ (ضبط تاريخ و آثار اسلامي) غَ (ضبط لغت نامه و ميقات حج). نيست. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 326)

چاه ميمون

از چاه هاي مكه است. چاهي است معروف در سرزمين ابطح و از مستحبات ورود به مسجدالحرام وطواف، غسل كردن از چاه ميمون است پيش از ورود به مكه. چاه فخ هم گفته مي شد. (لمعه، ج 1، ص 122؛ توضيح مناسك حج، ص 56)

چتر

در احرام حج و عمره بر

ص: 1147

سر قرار دادن چتر در حال حركت براي مردان مجاز نبوده و از محرمات است.

چهار تلبيه

از واجبات احرام گفتن چهار تلبيه است بعد از نيت. و صورت آن اين است كه بگويد: «لبيك، اللهم لبيك، لبيك، لاشريك لك لبيك (ان الحمد والنعمة لك و الملك لا شريك لك لبيك) مكرر گفتن اين چهار تلبيه مستحب است و بيش از يك مرتبه گفتن آن واجب نيست. (مناسك حج و احكام عمره، ص 26 الي 29؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 88)

چهار ركن

منار شامي و يماني و عراقي و حجرالاسود و اين هر چهار از اركان كعبه است. (فرهنگ آنندراج؛ فرهنگ غياث اللغات)

چهار ركن كعبه

منار شامي و يماني و عراقي و حجرالاسود. (فرهنگ نفيسي)

چهار لبيك

همان (ك) چهار تلبيه

ح

حائط

نام كنوني فدك است. (مدينه شناسي، ج 2، ص 492)

حاج

الحاج و المعتمر وفدالله (منقول از امام صادق).

حج رونده. حج كننده. عنوان كسي كه اعمال و مناسك حج را به جاي آورده است.

حاج صروره

به جا آورنده (ك) حج صروره

حاج قارن

به جا آورنده (ك) حج قرآن

حاج متمتع

به جا آورنده (ك) حج تمتع

حاج محصور

به جا آورنده (ك) حج محصور

حاج مصدود

به جا آورنده (ك) حج مصدود

حاج مفرد

به جا آورنده (ك) حج افراد

حاجه

(جِّ) زني كه به زيارت خانه كعبه توفيق يافته. (لغت نامه)

حاجي

آن كه فريضه حج گزارده (لغت نامه)

حاج به معني حج گزار و افزوده «يا» در آخر آن از اغلاط مشهور است (راهنماي دانشوران)

حاجيانه

(نِ) حجيه. مالي كه از دارايي ميت به نايب زيارت در حج داده مي شود و از جمله واجبات مالي متوفي است. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حاجي حرمين

(حَ رَ مَ) كسي كه هم حج

ص: 1148

كرده باشد (حرم مكه) و هم به مدينه طيبه (حرم مدينه و مدفن رسول الله) مشرف شده باشد.

حاجيه

(ي) زني حج گزارنده (لغت نامه)

حاشيه مطاف

جاي طواف كعبه كه با حاشيه اي از سنگ سياه در كف حرم (مسجدالحرام) مشخص گرديده است.

حاضر

(ضِ) ذلك لمن لم يكن اهله حاضري المسجدالحرام (بقره 196)

اهل مكه. كسي كه نزديك مكه است. كسي كه وطنش كمتر از شانزده فرسخ با مكه فاصله دارد و وظيفه اش به جاي آوردن حج افراد يا حج قرآن است (نه حج تمتع)

حاطمه

(طِ مِ) از نام هاي مكه است از آن جهت كه هر كس را كه بدان اهانت روا دارد در هم شكند، و لذا اصحاب فيل را كه قصد نابودي اصل كعبه را داشت با اعجاز غيبي به هلاكت نشاند. (لغت نامه؛ تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 65؛ ميقات حج، ش 4، ص 144؛ كتاب حج، ص 45)

حبري

(حِ بَ يّ) روپوش يا پارچه سياه رنگي كه گاه كعبه را بدان مي پوشانيدند (ميقات حج، ش 25، ص 97)

حبش

(ك) كوه حبش

حبيبه

(حَ بِ) از اسامي مدنيه است به خاطر علاقه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) به آن (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 163)

حج

(حِ جّ) و لله علي الناس حج البيت (آل عمران 97)

نتيجه قصد است كه زيارت مقصود باشد و حِج البيت زيارت قصد شده خانه خداست و حَج (قصد زيارت) مقدمه حِج (زيارت قصد شده) است. (1) (اسرار، مناسك، ادله حج، ص 7)

حج
اشاره

(حَ جّ) و اذن في الناس بالحج (حج 28)

حج به معني قصد و قصد زيارت و

ص: 1149

در اصطلاح فقها قصد خانه خدا و زيارت بيت الله است. حج انجام مراسم و تشريفات و مناسك خاصي است در مكاني (مكه) و زماني خاص (ماه هاي حج)، و علت ناميده شدن مراسم و تشريفات زيارت بيت الله (كعبه) به «حج» براي آن است كه در لغت حج به معني قصد و رفتن به سوي كسي و جايي به منظور ديدار و زيارت است و هنگام حركت به سوي مكه براي شركت در اين مراسم قصد زيارت بيت الله مي شود. حج از واجبات و ضروريات است و از اركان مهم دين اسلام است و در ترتيب متداول ابواب فقه، حج باب (و يا ركن) پنجم از ابواب و اركان فروع احكام به اسلام به شمار رفته است. در سال وجوب حج (و نيز در تعداد حج رسول الله) گر چه اختلاف كرده اندولي آنچه مورد اتفاق است آن است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال دهم هجرت حج نمودند. حج بر هر مسلمان (با وجود استطاعت) در تمام عمر يك بار واجب مي گردد (و آن را «حجة الاسلام» گويند).

ترك حج

طبق روايات، ترك حج، ترك شريعت است، باعث هلاكت است، باعث نابينا محشور شدن است.

طبق فرموده فقها، ترك حج با اقرار به وجوب از گناهان كبيره است (و تارك حج در صورت عدم انكار وجوب آن مرتكب گناه كبيره شده است) و ترك حج با انكار وجوب (در صورتي كه به انكار خدا و يا توحيد و يا نبوت برگردد) موجب كفر است (و تارك حج در صورت انكار وجوب حج كافر است).

فوايد حج

(2) برقراري دين

تندرستي بدن

ص: 1150

اكي از گناهان

وارد شدن به جنان

بي نيازي از ديگران

شفاعت كردن از ديگران

رهايي از فقر و نداشتن

جلوگيري از بدن مردن

در پناه خداوند در آمدن

از فشار قبر رهايي يافتن

از آتش جهنم آزاد شدن

مال و روزي را زياد كردن

اهل و مال را حفظ نمودن (3)

مستحبات سفر حج

صدقه دادن

وصيت كردن

غسل سفر حج كردن

دوستان راخبر كردن

دو ركعت نماز خواندن

اهل خود به خداوند سپردن

تربت سيدالشهداء همراه بردن

توبه و به واقع به خداوند برگشتن

نيت براي خداوند خالص كردن

خير و بركت از خداوند طلب نمودن

انگشتر عقيق و فيروزه در انگشت كردن

توشه سفر خوب و كافي به همراه بردن

مال از حق الله و حق الناس پاك كردن (4)

از ذمه حقوق اخلاقي ديگران به در آمدن

با خانواده و بستگان و دوستان وداع نمودن

همسفر صالح، دانا و خوش خلق انتخاب كردن

1. و از نظر كساني ميان حَج و حِج تفاوتي ندارد. (ميقات حج، ش 4، ص 20).

2. طبق روايات منقول از معصومين (عليهم السلام).

3. و نيز توجه كنيم به آثار اخلاقي واجتماعي و سياسي و اقتصادي و فرهنگي جهاني حج.

4. اصولاً هيچ عبادتي را خداوند با مال حرام نمي پذيرد.

همسفران را در راه سفر خدمتگزاري كردن

با همسفران مروت و جوانمردي و خوشرفتاري كردن

از مشكلات (مالي و بدني) احتمالي سفر افسرده نشدن

در راه سفر ترك كلام بيهوده و خصومت و مجادله نمودن

دعاهاي وارده (چون دعاي فرج) را هنگام خروج از خانه خواندن

قرآن (آيه الكرسي، قدر، معوذتين و يازده قل هوالله)

ص: 1151

هنگام خروج از خانه خواندن

سخاوت كردن و به طور گروهي غذا خوردن و همسفران را بر سر سفره (غذا) دعوت كردن

در حال سير استغفار كردن و تسبيح و تهليل و تكبير گفتن و بر محمد و اهل بيتش صلوات فرستادن

رهاورد وسوغاتي سفر خريدن و در بازگشت از سفر حج وليمه دادن

راه هاي وجوب حج

حج به يكي از سه راه واجب مي شود: حجة الاسلام، حج بالنذر و حج استيجاري.

شرايط وجوب حج

عبارتند از: بلوغ، عقل، حريت و استطاعت (مالي، بدني، راهي و زماني)

مناسك حج

اصطلاحاً مراسم و اعمال حج (عبادت مخصوص حج) را گويند، يعني مجموعه آداب و افعالي كه جهت زيارت بيت الله صورت مي گيرد. حج به طور كلي از دو عبادت عمره (1) و حج تشكيل مي شود. اقسام حج

عبارتند از: حج افراد، حج قران و حج تمتع.

اعمال (واجبات) حج

1. احرام (در ميقات)

2. وقوف در عرفات

3. وقوف در مشعرالحرام

4. رمي جمره العقبه (در مني)

5. قرباني كردن (2) (در مني)

6. حلق يا تقصير (در مني)

7. طواف زيارت (كعبه)

8. نماز طواف زيارت (كعبه)

9. سعي صفا و مروه (در مكه)

10. طواف نساء (كعبه)

11. نماز طواف نساء (كعبه)

12. بيتوته كردن (در مني)

13. رمي جمرات ثلاثه (در مني)

نوع واجبات حج

1. واجبات ركني، عبارتند از: احرام، وقوف در عرفات، وقوف در مشعر، طواف زيارت و سعي.

2. واجبات غير ركني، عبارتند از: نماز طواف زيارت، طواف نساء، نماز طواف نساء، رمي، قرباني، حلق (يا تقصير) و بيتوته در مني.

زمان انجام حج

ماه هاي حج ماه هاي شوال و ذي قعده و ذي حجه است و شروع حج كه

ص: 1152

با احرام است مي تواند از اول ماه شوال به بعد انجام پذيرد.

تفاوت انواع حج

1. در حج افراد و حج قران (كه عبادت عمره مفرده بعد از عبادت حج صورت مي گيرد) مي توان هر موقع از اول ماه شوال به بعد احرام بست و از ظهر روز نهم ذي حجه الي دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه بقيه اعمال حج را انجام داد. اما در حج تمتع (كه عبادت عمره تمتع (3) قبل از عبادت حج صورت مي گيرد) ابتدا عمره تمتع را هر موقع از اول ماه شوال به بعد تا قبل از ظهر روز نهم ذي حجه انجام مي دهند و آنگاه احرام حج مي بندند (4) و بقيه اعمال حج را بعداز ظهر روز نهم ذي حجه الي دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه به جاي مي آورند.

2. حج افراد و حج قران براي اهل مكه و حوالي آن است

1. رجوع كنيد به قسمت عمره».

2. در حج افراد قرباني نيست.

3. رجوع كنيد به قسمت «عمره».

4. و معمولاً از روز هشتم ذي حجه اين كار را انجام مي دهند.

ولي حج تمتع براي غير اهالي مكه (يعني براي اهل آفاق) مي باشد.

3. احرام در حج افراد و حج تمتع با تلبيه منعقد مي شود ولي در حج قران اختيار است بين تلبيه و اشعار و تقليد.

4. ميقات (جاي احرام بستن) حج افراد و حج قران در غير مكه و در نقاط مختلف است اما ميقات حج تمتع در مكه است.

5. قرباني در حج تمتع در اصل واجب است و در حج قران به سبب اشعار يا تقليد

ص: 1153

واجب است و در حج افراد واجب نيست.

6. دو طواف و نيز سعي را در حج قرآن و حج افراد مي توان بدون عذر تا آخر ذي حجه به تأخير انداخت ولي در حج تمتع تنها در مورد عذر جايز است.

7. در حج افراد و حج قران عمره و حج دو عبادت هستند و استطاعتشان جداست ولي در حج تمتع يك عبادتند و استطاعتشان يك جا است.

8. در حج افراد و حج قران پس از احرام و پيش از رفتن به عرفات مي توان طواف مستحبي انجام داد ولي در حج تمتع تا حلق (يا تقصير) در مني انجام نشود طواف مستحبي وجود ندارد.

9. در حج افراد و حج قرآن مي توان براي هر يك از عمره و حج نايبي جداگانه گرفت ولي در حج تمتع نايب براي عمره و حج تنها يك نفر است.

حجاب البيت

(حِ بُ لْ بَ) همان (ك) پرده كعبه

حجابت

(حِ بَ) همان (ك) سدانت. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج ابراهيمي

يعني حج واقعي و حقيقي كه خداوند تشريع كرد و به حضرت ابراهيم (عليه السلام)

دستور داد كه «واذن في الناس بالحج» و در عصر رسول الله اين حج توسط آن جناب تجديد حيات يافت، و حجي است كه با انگيزه اي خاص و جهت تحقق فلسفه مهم آن كه اظهار عبوديت الهي و نفي شرك و الحاد و رسيدن به قله كمال و سعادت است انجام مي گيرد. (ميقات حج، ش 2، ص 32؛ ص 239)

حجاج

(جُ جّ) حاجيان. حج كنندگان (لغت نامه)

حجاج مدينه بعد

واژه اي است براي معرفي آن دسته از زائران ايراني بيت الله كه بعد از

ص: 1154

انجام مناسك حج به مدينه مشرف مي شوند. همان (ك) پس مدينه

حجاج مدينه قبل

واژه اي است براي معرفي آن گروه از زائران ايراني خانه كعبه كه قبل از انجام مناسك حج به مدينه مشرف مي شوند. همان (ك) پيش مدينه

حجاز

(حِ)

1. از اسامي مكه است از جهت واقع شدن در منطقه حجاز. (ميقات حج، ش 21، ص 92 و 123)

2. منطقه اي است در شمال شبه جزيره عربستان واقع ميان نجد و تهامه، و گويند چون ميان اين دو جدايي انداخته آن را حجاز (از ماده حَجْز به معناي فاصله و حايل) ناميدند و سرزميني است با بيابان هاي وسيع ولي بيشتر ريگزار و بي آب و حاصل. حجاز از نظر تاريخ اسلام مهم ترين قسمت عربستان مي باشد، و تاريخ حجاز همان تاريخ مكه و مدينه است كه در اين قسمت واقعند. بعد از سقوط بني عباس (سال 656 هجري قمري) حجاز تابع دولت مصر شد و پس از استيلاي دولت عثماني بر مصر (به سال 923 هجري قمري) حجاز به تابعيت عثماني درآمد ولي حكومت آن عمدتاً در دست شرفاي مكه باقي ماند و تا سال 1845 ميلادي حجاز از طرف مصر اداره مي شد و از آن پس دولت عثماني مستقيماً بدان جا والي فرستاد. در سال 1916 ميلادي شريف مكه به ياري متحدين جنگ جهاني اول حجاز را از تبعيت عثماني آزاد كرد و مملكت مستقلي تشكيل داد اما فرمانروايي هاشميان با شورش وهابيه و سعوديه در سال 1343 هجري قمري برافتاد و سعودي ها بر نجد و حجاز مسلط شدند.

حج الاسباب

(حَ جُّ لْ اَ) حجي است كه به يكي

ص: 1155

از اسباب همچون نذر، عهد، يمين و غير اينها بر كسي واجب گردد. (فرهنگ اصطلاحات فقهي)

حج استحبابي

(حَ جِّ اِ تِ) يا حج مستحب. حج ثوابي،

حج غير واجب است كه از افضل مستحبات است و در هر سال انجام آن نيكو شمرده شده و ترك آن در پنج سال متوالي مكروه معرفي گشته. حتي فرموده اند تكرار آن در هر سال مطلوب است اگر چه موجب استقراض شود در صورتي كه قدرت بر پرداخت آن باشد. در انجام حج مستحب چه اهل مكه و چه اهل آفاق در انتخاب هر يك از انواع سه گانه حج (افراد، تمتع و قرآن) مختارند (ولي انجام تمتع را افضل دانسته اند).

حج استطاله

(اِ تِ لِ) طبق روايت حجي است براي گدايي كه تهيدستان كنند.

حج استيجاري

(اِ) حجي است كه به خاطر اجير شدن بر نايب واجب مي شود. حجي است كه اجير از جانب ميت به جاي مي آورد. اگر مكلف حجي را كه بر او واجب بوده انجام نداده باشد پس از فوت او شخصي را اجير مي كنند تا از جانب وي حج كند. و حجة الاسلام از ميقات براي ميت كفايت مي كند مگر آن كه وصيت به خصوص حج بلدي كرده باشد.

حج اسلام

(اِ)

1. همان (ك) حجة الاسلام

2. همان (ك) حجة الوداع

حج اصغر

(اَ غَ) تعبيري است از «عمره» (مجمع البيان، ج 11، ص 15)

حج افراد

(اِ) يا «حج مفرده» از انواع حج واجب (حجة الاسلام) است و بر كساني واجب است كه:

1. اهل مكه هستند.

2. محل سكونت آنها تا مكه كمتر از 48 ميل (16 فرسخ شرعي) (1) مي باشد.

3. وظيفه آنها انجام

ص: 1156

حج تمتع است ولي به عللي بايد حج افراد انجام دهند، مثل اين كه دير به مكه رسيده و فرصت عمره تمتع نباشد، يا در عمره مريض شوند و وقت وقوف به عرفات تنگ باشد به طوري كه اگر عمره را به جا آورند تا آخر روز نهم به عرفات نمي رسند.

وجه تسميه افراد

چون قرباني همراه قاصد حج نمي باشد.

چون حج از عمره جداست. (2) (عمره را در نيت حج ضميمه نكنند)

اعمال (واجبات) حج افراد

1. احرام (از ميقات)

2. وقوف در عرفات

3. وقوف در مشعر

4. رمي جمره عقبه

5. حلق (يا تقصير)

6. طواف زيارت كعبه

7. نماز طواف زيارت

8. سعي بين صفا و مروه

9. طواف نساء كعبه

10. نماز طواف نساء

11. بيتوته كردن در مني

12. رمي جمرات ثلاثه

زمان انجام حج افراد

اعمال حج افراد از روز نهم ذي حجه شروع مي شود كه تا روز دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه به طول مي انجامد. گر چه برخي اعمال (مثل دو طواف و سعي) را مي توان تا آخر ذي حجه به تأخير انداخت، ولي احرام اين حج را مي توان از ابتداي ماه هاي حج يعني از اول شوال بست.

حج افسادي

(اِ) حج باطل شده را گويند.

حج اكبر

(اَ بَ) واذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاكبر. (توبه 3)

1. نام ديگر «حجة الوداع» است.

2. تعبيري است از حج (در مقابل عمره)

3. حج سالي است كه عيد قربان جمعه باشد.

4. روز عرفه و يا روز عيد قربان است.

1. هر فرسخ حدود 5/5 كيلومتر است.

2. حج افراد

ص: 1157

داراي دو عبادت حج و عمره است كه هر يك واجب مستقل و جداگانه اي است و بعد از حج افراد، عمره مفرده را در صورت استطاعت به جا مي آورند.

5. روز عيد قربان سال نهم هجري كه بزرگ ترين اجتماع مسلمانان و مشركين بود. (1)

6. ظهور حضرت قائم (عليه السلام) است و اعلان دعوت مردم. (مجمع البيان؛ تفسير نمونه؛ كتاب حج، ص 135؛ و...)

حج بالعهد

(بِ لْ عَ) حجي كه به واسطه نذر واجب شود.

حج بالنذر

(بَ نَّ) حجي كه به واسطه نذر واجب شود.

حج بالنيابه

(بَ نّ بِ)

1. انجام مراسم حج به جاي ديگري.

2. حجي كه به جهت اجير شدن بر نايب واجب مي شود.

حج باليمين

(بِ لْ يَ) حجي كه به وسيله قسم و سوگند واجب آيد. (لغت نامه)

حج بذلي

(بَ) حجي كه با پولي كه ديگري بخشيده است به جاي آورند و كفايت از حجة الاسلام مي كند، و گيرنده اگر پس از اين خودش مستطيع شد ديگر حجي بر او واجب نخواهد شد. و اگر مالي براي خصوص حج بخشيده شود واجب است قبول كردن (براي كسي كه حجة الاسلام نكرده) و دين مانع از وجوب حج بذلي نيست (مگر آن كه حال باشد و مانع از اداي آن گردد)، و در حج بذلي رجوع به كفايت شرط نيست. (مناسك حج، مسئله 53؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 49)

حج بلاغ

(بَ) همان (ك) حجة الوداع

حج بلاغه

(بَ غِ) همان (ك) حجة الوداع

حج بلدي

(بَ لَ) مقابل حج ميقاتي. حجي است نيابتي و نايب از شهر ميت به قصد حج حركت مي كند.

حج بيت

(بَ) حج البيت، حجة الاسلام (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج تبرع

(تَ

ص: 1158

بَ رُّ) همان (ك) حج تطوع

حج تجارت

(تِ رَ) طبق روايت حجي است براي تجارت كه ثروتمندان كنند.

حج تطوع

(تَ تَ وُّ) حج تبرع. آن است كه پس از وفات ديگري بدون اخذ اجرت و به نيابت وي حج كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج تمام

همان (ك) حجة الوداع

حج تمتع

(تَ مَ تُّ) از انواع حج واجب (حجة الاسلام) است و بر كساني (افراد مستطيعي) واجب است كه فاصله محل سكونتشان تا مكه 16 فرسخ شرعي يا بيشتر باشد (يعني وطن آنها تا مكه تقريباً 87 كيلومتر يا لااقل 48 ميل فاصله دارد) حج تمتع داراي دو عبادت متصل به هم عمره تمتع و حج تمتع است كه هر دو در يك سال (و ابتدا عمره تمتع و سپس حج تمتع) صورت مي پذيرد.

وجه تسميه تمتع

جهت ناميدن اين حج را به تمتع از آن جهت ذكر كرده اند كه مي توان در فاصله بين انجام اعمال عمره و انجام اعمال حج از آنچه كه بر محرم حرام بوده متمتع و بهره مند گرديد. به اين نحو كه حاج پس از پايان اعمال عمره مُحِلّ شده (از احرام بيرون مي آيد) و در فاصله اي كه تا احرام مجدد براي عمل حج موجود است از چيزهايي كه بر محرم حرام بوده تمتع حاصل مي نمايد.

زمان انجام حج

1. عمره: وسعت زماني انجام عمره از اول ماه شوال تا قبل از ظهر روز نهم ذي حجه است.

2. حج: شروع اعمال حج بعد از پايان يافتن عمره است كه با احرام شروع مي شود. (و معمولاً از روز هشتم ذي حجه اين كار را انجام مي دهند) (2)

ص: 1159

و بقيه اعمال از بعد از ظهر روز نهم ذي حجه الي دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه انجام مي شود.

اعمال عمره تمتع

1. احرام (از ميقات عمره)

2. طواف زيارت خانه خدا

3. نماز طواف زيارت خانه خدا

4. سعي بين صفا و مروه (در مكه)

1. و پس از آن سال ديگر هيچ مشركي حق شركت در مراسم حج نيافت.

2. احرام حج تمتع خوب است روز هشتم ذي حجه باشد (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 77)

5. تقصير (در مكه و معمولاً در كنار مروه)

اعمال حج تمتع

1. احرام (از ميقات مكه)

2. وقوف در عرفات (از ظهرروز نهم ذي حجه)

3. وقوف مشعر (از طلوع فجر تا سر زدن خورشيد دهم ذي حجه)

4. رمي جمره العقبه (در مني در روز دهم ذي حجه)

5. قرباني كردن (در مني در روز دهم ذي حجه)

6. حلق يا تقصير (در مني در روز دهم ذي حجه)

7. طواف زيارت خانه خدا

8. نماز طواف زيارت خانه خدا

9. سعي بين صفا ومروه

10. طواف نساء خانه خدا

11. نماز طواف نساء خانه خدا

12. بيتوته در مني (شب هاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه).

13. رمي جمرات ثلاثه (در مني، روزهاي يازدهم و دوازدهم)

حج جاهلي

(هِ) يا حج مشركين، حجي كه در جاهليت آميخته با آداب شرك آلود انجام مي گرفت. زيارت بيت الله الحرام عبادتي است كه سابقه تاريخي توحيدي آن به زمان بناي كعبه به دست تواناي پيامبرعظيم الشأن الهي حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي رسد. زيارت بيت الله و انجام مراسم حج در طول زمان همچنان صورت

ص: 1160

مي گرفت حتي در آن دوران كه پايگاه توحيدي كعبه به فراموشي سپرده شده بود، و به اين ترتيب حج را نه تنها موحدان كه مشركان نيز انجام مي دادند و اعراب جاهلي به زيارت بيت الله مي پرداختند كه اگر چه با آداب شرك آلود صورت مي گرفت ولي با اين همه در ميان ايشان باز مانده هايي از رسوم عصر حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل (عليهما السلام) بر جاي ماند كه از آن پيروي مي كردند همانند تعظيم و طواف كعبه و حج و عمره و وقوف بر عرفه و مزدلفه و قرباني شتران و تهليل و تلبيه در حج و عمره با افزودن چيزهايي بر آن. اعراف جاهلي به هنگام موسم حج، در بيابان وسيعي بين طايف و نخله (يا بين طايف و مكه) در اول ذي قعده بازاري (به نام عكاظ) بر پا مي كردند تا بيستم (يا بيست و يكم و يا سي ام) ماه به طول مي كشيد. آنها در اين بازار به داد و ستد مي پرداختند و اشعار خويش را مي خواندند و بريكديگر مفاخره مي كردند و پس از آن در ماه ذي حجه به اجراي مناسك حج مي پرداختند و در موقع حج عرب ها خطاب به قوم «صوفه» با گفتن «اجز صوفه» يا «اجيزي صوفه» اجازه (1) حج مي گرفتند. اجازه حج و حركت از عرفه به مني و از مني به مكه مخصوص صوفه (غوث بن مُر و اولاد او) بود (تا آن كه طايفه «عدوان» آن را گرفتند و با اينان بود تا قريش آن مقام را به دست آورد) و اعراب

ص: 1161

جاهلي با توجه به برخي تفاوت و امتيازات بين خود، حج خاص خود را انجام مي دادند (حج حمس، حج حله و حج طلس) و برخي از ويژگي هاي حج جاهلي عبارت بود از:

نسئي، عبارت بود از جا به جايي ماه ذي حجه (ماه حج) جهت رهايي از گرماي طاقت فرساي آن. (2)

تلبيد، آن بود كه حج كننده مقداري از گياه خطمي و آس و سدر را با كمي كتيرا به هم مي آميخت و آن را در ميان موي سرش مي نهاد از براي آن كه از مرتب كردن آن و كشتن شپش آن خودداري نمايد.

تصديه، آن بود كه چون حج كننده به كعبه مي رسيد به كف زدن و غوغا كردن مي پرداخت و تا پايان طواف برگرد كعبه ادامه مي داد.

مكاء، (3) آن بود كه حج كننده چون به كعبه مي رسيد به صفير كشيدن و سوت زدن مي پرداخت و اين عمل را تا

1. در حج جاهلي انتقال سريع از عرفه به مزدلفه را «اجازه» مي گفتند و كساني بودند كه پيشاپيش، افراد را هدايت مي كردند و طبق سيره ابن هشام «غوث بن مُرُبن اُدّ» مسئول اجازه عرفه بود و پس از او فرزندانش اين مسئوليت را بر عهده داشتند و او و فرزندانش را صوفه مي گفتند و در وجه اين نامگذاري گفته اند هنگامي كه مادرش او را به كعبه بست پارچه اي پشمين (صوف) بر او انداخت. و بنابر نقل ابن عباس، پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از حركت شتابان منع فرمود و دستور حركت به آرامي صادر كرد.

2.

ص: 1162

رجوع كنيد به واژه «نسيئي».

3. و ما كان صلاتهم عندالبيت الامكاء و تصدية (انفال 35).

پايان طواف بر گرد خانه كعبه ادامه مي داد. (1) (ميقات حج، ش 4، ص 101 الي 104، ص 112؛ تلبيس ابليس، ص 134 و 135؛ تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 48؛ و...)

حج جاهليت

همان (ك) حج جاهلي

حج حله

(ك) حله

حج حمس

(ك) حمس

حج خدمه

(حَ دَ مِ) فقهاي عظام در باب حج خدمه (كه ضمن خدمت به حجاج، مناسك حج را نيز انجام مي دهند) بابي از فقه گشوده اند و مسائل آن را تبيين كرده اند. (ميقات حج، ش 73، ص 44)

حجر

(حِ) همان (ك) حجراسماعيل

حجر

(حَّ جَ) همان (ك) حجرالاسود

حجرات

(حُ جُ) منظور منزل مسكوني پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و اطاق زنان آن حضرت است. (دايرة المعارف قرآن كريم)

حجراسماعيل

(جِ) «حجر» يا «حجراسماعيل» يا «حجرالكعبه» مكاني (فضايي سطحي) است در قسمت شمالي ديوار خانه كعبه (در جانب ناودان طلا) كه با ديواري قوسي و نيمدايره (حجرالحجر) محصور است. (2) اين ديوار به ارتفاع يك متر و سي (يا چهل) سانت از يك طرف به ركن شمالي (ركن شمال شرقي) و از طرف ديگر به ركن غربي (ركن شمال غربي) منتهي مي گردد. اما امتداد آن در حدود دو متر مانده به دو ركن قطع مي گردد تا به اين ترتيب راه ورود و خروج (حجر) ممكن گردد. فاصله اين فضا از وسط ديوار كعبه تا ديوار قوسي از داخل 8/36 متر و عرض خود ديوار قوسي 1/5 متر مي باشد (و در نتيجه فاصله اين فضا از ديوار كعبه تا ديوار قوسي شكل از خارج 9/86 متر

ص: 1163

است). ديوار حجر اسماعيل و نيز فضاي حجر اسماعيل از سنگ مرمر پوشيده شده است. حجر به فرموده فقها:

1. داخل در طواف است.

2. هنگام طواف واجب نبايد از آن عبور كرد.

3. هنگام طواف حركت روي ديوار جايز نمي باشد.

4. نماز طواف واجب را نمي توان در درون آن به جاي آورد.

اهميت حجر

از آيات بينات است.

زير ناودان طلا امكان استجابت دعا بيشتر است.

آب ناودان كه به حجر مي ريزد شفا دهنده بيمار است.

قبور جمعي از انبيا از جمله حضرت اسماعيل در اين عرصه است.

نماز در اين مكان به خصوص در زير ناودان طلا فضيلت بيشتري دارد.

احرام بستن براي حج تمتع در اين مكان استحباب و فضيلت بيشتري دارد.

به زعم برخي قسمتي از خانه كعبه است (كه در بازسازي كعبه از خانه خارج گرديد) و قريش روي آن ساختمان بنا نكرد و در تجديد بازسازي كعبه توسط ابن زبير اين قسمت جزء خانه قرار گرفت ولي حجاج دوباره آن را به صورت قبلي در آورد و بيرون از خانه قرار داد و نيز طبق روايات متعدد حج اسماعيل جزء خانه نمي باشد و برخي از فقها نيز آن را جزء خانه نمي دانند.

تسميه حجر

1. اين جا محل نزول و مأواي حضرت اسماعيل و مادرش حضرت هاجر بوده و طبق رواياتي منقول از امام صادق (عليه السلام) حجر خانه اسماعيل است و آن حضرت مادر خود را در آن دفن نمود و به خاطر اين كه زير پاي مردم قرار نگيرد اطراف آن را سنگ چين كرد.

2. در جهت اضافه «اسماعيل» به «حجر»

ص: 1164

(حجر اسماعيل) گفته اند چون ديوارهاي كعبه برافراشته شد آن حضرت از گرماي خورشيد در كنار اين ديوار در سايه مي نشست و يا اين كه سايباني در كنار آن براي خود بر مي افراشت و يا

1. حج جاهلي آميزه اي از شرك، افتخارات قبيله اي و اغراض تجاري و اهداف سياسي قومي بود، از اين رو به هنگام گرد آمدن هر قبيله سعي داشت تا با بانگ بلند مظاهر اين آميزه هاي ناهمگن را در يك ميدان رقابتي به نمايش بگذارد.

2. و در برخي از كتاب ها خود اين ديوار، حجر اسماعيل معرفي شده.

طبق برخي نقل ها ايشان در همين جا به خاك سپرده شدند. (ميقات حج، ش 8، ص 110، ش 13، ص 56، ش 20، ص 111 الي 114؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 196؛ قبل از حج بخوانيد، ص 92؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 57؛ سفرنامه ناصر خسرو، ص 97؛ لغت نامه، ذيل حجر الكعبه)

حجرالاسعد

(حَ جَ رُ لْ اَ عَ) به «حجرالاسود» گفته مي شود. (فرهنگ آنندراج، ذيل محك زرايمان؛ ميقات حج، ش 10، ص 33)

حجرالاسود

(لْ اَ وَ) «حجر» يا «حجرالاسود» يا «حجر الاسعد» يا «درة البيضاء» سنگي است منصوب بر ديوار كعبه در ركن شرقي (ركن جنوب شرقي) اين سنگ بيضي شكل با قطري قريب به سي سانتيمتر در حدود 1/5 متري از كف مسجدالحرام بر ديوار كعبه نصب است و از اطراف با روپوشي از نقره خالص به صورت مستدير (مدور) كه بتوان با سر و صورت و دست آن را لمس نمود محصور گرديده است. اين سنگ در ابتدا يكپارچه بود

ص: 1165

ولي به علت آسيب هايي كه در طول زمان بر آن وارد آمد به صورت قطعاتي چند در آمد. طبق روايات تاريخي در سال 64 هجري كه سپاه يزيد در مقابله با ابن زبير مكه را سنگباران كرد، حجرالاسود سه قطعه شد و عبدالله بن زبير آن را در قابي نقره اي محصور ساخت، تا اين كه در سال 189 هجري به علت سست شدن قاب نقره اي، به دستور هارون الرشيد بالا و پايين قاب را سوراخ كرده و در آن سرب يا نقره مذاب ريختند و محكم نمودند. به نوشته «ابن جبير» سياح معروف عرب (در قرن ششم و هفتم هجري قمري) كه «حجرالاسود» را زيارت كرده حجر «چهار قطعه به يكديگر پيوسته است كه اطراف آن را با صفحه اي سيمين استوار كرده اند» ابن جبير مي نويسد: «گويند قرمطي (كه خدايش لعنت كناد) آن را شكسته». طبق نقلي در سال 1290 هجري قمري حجر در 17 قطعه (سه قطعه درشت و بقيه ريزتر) به يكديگر در درون قاب نقره اي پيوست داده شد و مطابق سفرنامه يكي از ايرانيان (و احتمالاً از وابستگان به دربار ناصرالدين شاه) كه در سال 1296 هجري قمري نگاشته شد ()

«حجرالاسود» قريب بيست قطعه است در طوقي نقره اي (ولي در كتاب «سفرنامه مكه» آمده است كه پنجاه قطعه است كه درهم در قاب نقره محفوظ است) رنگ اين سنگ سياه متمايل به سرخ (با نقطه ها و لكه هايي سرخ و رگه هايي زرد) است و رگه هاي زرد آن در اثر جوش خوردن تَرَك ها مي باشد. طبق روايات «حجر» در ابتدا سفيد

ص: 1166

و روشن بود ولي در اثر تماس بدن كفار و مشركين و گناهكاران و يا بر اثر آتش سوزي هايي كه در كعبه روي داد به رنگ فعلي (سياه متمايل به سرخ) در آمد. ابن جبير در سفرنامه خود مي نويسد: در بخش سالم مانده حجرالاسود (برابر سمت راست كسي كه براي بسودن و بوسيدن مقابل آن قرار مي گيرد) نقطه كوچك سپيد درخشاني وجود دارد كه گويي خالي بر اين صفحه خجسته است و اين لكه سپيد را خاصيتي است كه چشم را روشني مي بخشد.

احكام حجر طبق فتواي فقها در مراسم حج عمره:

1. حجر مبدأ نيت و آغاز طواف كعبه مي باشد.

2. حجر مرحله پاياني و ختم طواف كعبه مي باشد.

استلام حجر مراد از استلام حجر در روايات و اصطلاح فقها، مسح كردن و تماس بدن با حجرالاسود است از طريق: بوسيدن، مسح با دست، چسباندن شكم، تماس مقداري از بدن (و در صورت عدم امكان چسباندن شكم و مسح، به اشاره از دور يا اشاره با سر و عصا) و در اين رابطه:

1. استلام حجر از مستحبات است و در طواف (و در تمام شوط ها) نيز مستحب است، و در شوط اول و شوط آخر مورد تأكيد قرار گرفته است.

2. مستحب است در استلام حجر: الله اكبر گفتن، صلوات فرستادن، دعا نمودن، بوسيدن، صورت بر آن قرار دادن، بلند كردن دست ها، با دست راست لمس كردن، بوسيدن دست و بوسيدن عصا اگر توسط آن استلام شود.

3. و از آثار استلام حجر است: شعار طواف بودن، اجابت

دعا، شهادت حجر در قيامت، بيعت با

ص: 1167

خداوند طبق روايتي منقول از رسول خدا، حجر الاسود به منزله دست خداوند در زمين است كه به وسيله آن با بندگان مؤمن مصافحه مي كند (و مردم با دست كشيدن بر آن و بوسيدنش با خدا بيعت و اطاعت خدا را تثبيت مي كنند) و از ابن عباس نقل شده كه دست گذاردن بر سنگ به منزله بيعت با رسول خداست (1) كه از ميان ما رفته است.

4. به روايتي منقول از رسول الله «بايد آخرين عهد با كعبه استلام حجر باشد.» و از امام كاظم درباره پيامبر اكرم (صلوات الله عليهما) آمده كه در هر طوافي بدون آن كه كسي را آزار دهد «حجرالاسود» را لمس مي فرمود.

5. با وجود سفارش هاي بسياري كه براي لمس و بوسيدن حجر شده است و ائمه نيز بر آن مواظبت عملي مي كردند ليكن اگر به خاطر كثرت جمعيت انجام آن مشكل باشد و سبب مزاحمت ديگران گردد اين تأكيد برداشته شده و سزاوار دانسته اند كه فرد با اشاره از دورتر اكتفا كند، زيرا مصلحت جمع اقتضا مي كند تا فرد از اين وظيفه مستحبي به خاطر يك واجب اجتماعي (رعايت حقوق مردم) دست بردارد تا در مقابل خداوند اجر بيشتري نصيبش سازد.

اهميت حجر طبق روايات:

از سنگ ها يا ياقوت ها بهشتي است.

حضرت آدم از بهشت روي آن فرود آمد.

از كوه ابوقبيس است كه از جانب خدا فرود آمد.

دست كشيدن به آن گناهان شخص را از بين مي برد.

چون دست خدا در زمين است كه با بندگان به وسيله آن مصافحه فرمايد.

آن كه رسول خدا (صلي

ص: 1168

الله عليه وآله وسلم) را درك نكرده با مس آن مثل اين است كه با خدا و پيامبرش بيعت كرده.

شاخصه توحيدي حجر

اين سنگ و كعبه در طول تاريخ نمودار آثار توحيد و يگانه پرستي اند و مظهر مبارزه با شرك و نبرد با پس مانده هاي بت پرستي و جنگ با موهومات به شمار مي روند. عرب هاي قبل از اسلام از مواد و اشياء گوناگون بت و معبود مي ساختند ولي كعبه و حجرالاسود تنها چيزهايي بودند كه دور از جنبه الوهيت شرك آميز قرار داشتند و هيچ عربي آن دو را به هيچ وجه به عنوان معبود يا بت مورد پرستش قرار نداده است و با ظهور اسلام كفر ستيز و مخالف با بت و بت پرستي، كعبه و حجرالاسود بار ديگر شاخصه توحيد ابراهيمي گشتند.

نصب حجر كعبه با وجود آن كه در ادوار مختلف تجديد بنا شد ولي جايگاه حجر (اين تنها سنگ ثابت و تغيير نيافته كعبه از ابتداي بنا) هيچ گاه تغيير نكرده است و توسط شايستگاني در جاي خود نصب شده است:

1. حضرت ابراهيم خليل الله. حجر براي نخستين بار توسط آن پيامبر عظيم الشأن توحيدي هنگام بناي كعبه به ديوار كعبه گذارده شد.

2. حضرت محمد رسول الله. حجر پنج سال قبل از بعثت در تجديد بناي كعبه به علت تخريب ناشي از سيل، به دست نبي مكرم در ديوار كعبه جاي گذاشته شد. آن گاه كه قسمتي از ديوار كعبه بالا آمد و بين قبايل بر سر نصب حجر اختلاف افتاد، همگان بر قبول تصميمي كه آن امين خردمند بگيرد اتفاق كردند؛ پس

ص: 1169

به دستور آن ستوده بزرگ ردايي گستردند، حجر را به درون آن نهاد و بفرمود تا بزرگان قبايل گوشه هاي ردا را برداشته و پاي ديوار كعبه آورند، آن گاه حضرت به دستان مبارك خود آن را نصب نمود.

3. حضرت سجاد ولي الله. حجر در سال 73 (يا 74) هجري در تجديد بناي كعبه (به علت تخريب ناشي از سنگباران مكه) به دست امام سجاد (عليه السلام) كار گذاشته شد. در سال 64 هجري سپاه يزيد در مقابله با ابن زبير (كه بر حجاز مسلط شده بود) مكه را سنگباران كرد كه در اين درگيري قسمت هايي از كعبه آسيب ديد و بعد از پايان محاصره، ابن زبير كعبه را ترميم و حجر اسماعيل را داخل كعبه

1. و لذا آيا هدف از استلام حجر نمي تواند مجسم ساختن يك پيمان قلبي باشد؟!

نمود، ولي كعبه باز در جريان محاصره مكه توسط «حجاج» آسيب ديد و چون ابن زبير كشته شد، عبدالملك بن مروان دستور بازسازي آن را داد كه در اين تجديد بنا «حجاج» كعبه را به شكل قبلي اش در آورد. (حجر اسماعيل را در خارج از خانه قرار داد) و حجرالاسود را امام زين العباد نصب فرمود.

4. حضرت ولي الله اعظم. حجر در سال 337 (يا 339) هجري بعد از ربوده شدن توسط قرامطه به وسيله امام زمان حضرت حجت ولي عصر (عليه السلام) كار گذاشته شد. در ايام خلافت مقتدر بالله هيجدهمين خليفه عباسي (295 320) كه از دوره هاي تيره و پرآشوب حكومت عباسي است در سال 317 (يا 310) هجري قرامطه با قوت گرفتن در بحرين با

ص: 1170

سپاهي به فرماندهي ابوطاهر سليمان بن ابوسعيد حسن جنّابي قرمطي به عنوان حج عازم مكه شدند ولي در روز نهم ذي حجه خانه هاي مكه و اموال حاج را غارت نمودند و مردم را در مسجدالحرام كشتند (1) (و به طوري كه نقل كرده اند، آنها طي مدت 6 يا 7 يا 8 يا 11 روزي كه در مكه بودند تعداد هزار و هفتصد نفر را در حالي كه از استار كعبه گرفته بودند، كشتند و تعداد كشتگان مجموعاً به حدود سي هزار نفر رسيد). آنها در 14 ذي حجه حجرالاسود را از كعبه جدا ساختند و به هَجَر (2) از بلاد احساء بردند (طبق برخي نوشته ها بر اين منظور كه در آن جا عبادتگاهي بسازند و مردم را از كعبه منصرف كنند و به آن جا بكشانند). آنها مدت ها حجرالاسود را نزد خود نگه داشتند و پيشنهادات دو قطب سياسي جهان اسلام يعني بني عباس در بغداد و فاطمي ها در افريقا را براي برگرداندن حجر، رد مي كردند تا آن كه مأيوس از موفقيت در جلب نظر مردم و هلاكت قرمطي (به علت ابتلا به بيماري جذام و كرم افتادن به تنش) حاضر به برگشت دادن حجرالاسود گرديدند. به نقلي «الراضي بالله» حجر را به مبلغ 50000 دينار خريد ولي اين قول را با توجه به سال وفات الراضي (329) و سال نصب حجر (337 يا 339) صحيح نمي دانند. به قولي ديگر وكلاي «المطيع لله» (خليفه عباسي از 334 تا 363 هجري) در سال 337 هجري حجرالاسود را به مبلغ 30000 دينار خريدند و خليفه آن را به مكه فرستاد.

ص: 1171

به نقلي نيز در سال 339 هجري قرامطه به دستور خليفه فاطمي افريقيه حجر را برگرداندند و يا به وساطت شريف يحيي بن حسين از نسل امام حسين (عليه السلام) آن را باز پس فرستادند. همچنين نوشته اند چون عبيدالله نخستين خليفه فاطمي به خلافت رسيد، قرمطي به نام او خطبه خواند ولي عبيدالله در جواب نامه قرمطي او را به خاطر كشتار زائران و ربودن حجرالاسود لعنت كرد و در نتيجه قرمطي سر از فرمان وي پيچيد تا آن كه مبتلاي به بيماري شد و قرامطه مأيوس از موفقيت حجر را به مكه حمل نمودند، و گفته اند پيش از حمل به مكه آن را به كوفه بردند و بر ستون هفتم از ستون هاي مسجد جامع آويختند تا اين كه به مكه فرستاده شد و از افرادي نام برده اند كه حجر را نصب نموده اند ولي براساس شواهدي كه در جريان نصب حجر روي داد فقهاي شيعه مسلم گرفته اند كه حجرالاسود به دست مبارك امام زمان (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) بر ديوار كعبه نصب شد. (سفرنامه ابن جبير، ص 126؛ سفرنامه مكه، ص 257؛ ميقات حج، ش 12، ص 45 الي 58؛ ش 19، ص 175؛ نگرشي اجتماعي به كعبه و حج، ص 252 و 253؛ همراه با زائران خانه خدا، ص 90، و منابع متعدد ديگر)

حجرالزيت

(زَّ) گويند از اين سنگ (در مدينه) براي پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) روغن زيتون تراويده است. (سفرنامه ابن جبير، ص 247)

حجر السماق

(سَّ) يا «بلاطه حمراء» سنگي است درون كعبه كه حضرت علي امير المؤمنين (عليه السلام) بر روي آن به دنيا

1.

ص: 1172

و پس از يازده قرن در روز هشتم ذي حجه سال 1407 هجري قمري حجاج ايراني هنگام اظهار برائت از مشركين و عزيمت به سوي بيت الحرام زير رگبار گلوله هاي حكومت كشته و مجروح و هتك حرمت شدند.

2. هجر مركز بحرين بود و گاهي هم به همه بلاد بحرين هجر گويند. در آن زمان به منطقه وسيعي از شمال عربستان فعلي بحرين يا هجر گفته مي شد، و شهر احساء داخل همين منطقه قرار داشت (ميقات حج، ش 5، ص 78 و 81).

آمد و الان اين سنگ در نزديكي درب كعبه مي باشد. در روايت دارد كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بر بلاطه حمراء نماز خواندند و سپس روي كردند به اركان خانه به هر ركني تكبير گفتند. (ميقات حج، ش 7، ص 161؛ حج و عمره، ص 163)

حجر الكعبه

(حِ رُ لْ كَ بِ) همان (ك) حجر اسماعيل (ميقات حج، ش 21، ص 94)

حجره شريفه

(حُ رِ ءِ شَ فِ) همان (ك) حجره طاهره

حجره طاهره

(هِ رِ) يا «حجره شريفه» يا «حجره مطهره» يا «مقصوره شريفه» اطلاقي است به مدفن حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) واقع در خانه مسكوني آن جناب كه فعلاً در زاويه جنوب شرقي مسجدالنبي واقع شده است (ولي قبل از توسعه در خارج از مسجد و در كنار آن بود) و از جمله اقداماتي كه در مورد آن صورت گرفته طبقه نوشته ها عبارت است از:

1. سال 17 هجري، خليفه دوم آن گاه كه مقداري بر مسجد بيفزود، در پيرامون مرقد مطهر ديواري بالا برد تا مدفن حضرت مستور ماند.

2. سال 88

ص: 1173

هجري، عبدالملك مروان آن گاه كه دستور تخريب خانه همسران رسول الله و توسعه مسجد را داد، براي اين كه مدفن حضرت در مسجد نمايان نباشد ديواري اطراف آن كشيد كه به نام حجره طاهره معروف شد. نخستين كسي كه به عمران مرقد منور پرداخت و چهار درب براي ورود و خروج آن قرار داد عمربن عبدالعزيز بود

3. سال 577 هجري، به دستور نورالدين زنگي پادشاه شام اطراف حجره شريفه را كندند و سپس با آهن و فولاد ديواري بالا آوردند و بر روي اين ديوارها شبكه اي از فولاد نصب نمودند و قبه و بارگاهي از فولاد بنا كردند.

4. سال 668 هجري، الملك الظاهر بَيْبَرس مقصوره اي از چوب ساخت كه سه درب داشت.

5. سال 678 هجري، ملك مصر قبه اي بر روي مدفن بنا نمود.

6. سال 694 هجري، الملك العادل زين الدين كَتْبُغا بر ديواره هاي مقصوره افزود تا به سقف رسيد.

7. سال 886 هجري، سلطان قايِتباي از مماليك برخي مصر بناهايي را كه اكنون در حجره طاهره موجود است و ضريح مقدس و تزيينات آن را بساخت.

خصوصيات حجره

طول اين حجره در هر يك از دو ضلع شمالي و جنوبي 16 متر و عرض آن در هر يك از دو ضلع شرقي و غربي 15 متر و مساحت كلي آن 240 متر مربع است.

در گوشه هاي حجره طاهره ستون هايي از سنگ مرمر قرار دارد كه قبه خضراء بر آنها استوار است.

حصار مشبك اطراف حجره به شكل ضريحي از مس و فولاد است كه ميناكاري و طلاكاري است مگر طرف جنوبي آن كه برنجي

ص: 1174

مي باشد.

ضريح شريف در طول داراي شش طاق نما و در عرض داراي سه طاق نما مي باشد كه چهار طاق نماي در طول مربوط به قسمتي است كه مرقد حضرت در آن قرار دارد و دو طاق نماي ديگر مربوط به قسمتي است كه منسوب به حضرت زهرا (عليها السلام) مي باشد.

مرقد مطهر در قسمت جنوبي و مرقد حضرت فاطمه (بنابر رواياتي) در قسمت شمالي حجره واقع

است. داخل حجره قبر منور پيامبر مشخص است و اطراف آن ديوار كشيده شده كه تا زير گنبد ادامه دارد (و قبر شيخين خارج از اين ديوار و داخل در محوطه پنجره هاي فولادي مي باشد).

حجره طاهره داراي 4باب مي باشد. باب تهجد (در شمال)، باب فاطمه (در شرق)، باب وفود (در غرب)، باب توبه يا باب رسول الله (در جنوب).

جامه حجره

1. دوران بني العباس: اولين بار «حسين بن ابي الهيجا» داماد «طائع بن زريك» وزير خليفه العاضد فاطمي (557 - 567 هجري قمري) حجره نبوي را جامه پوشانيد. او جامه اي بزرگ و سفيد تهيه كرد كه روي آن با نقش و نگار و كمربندهايي از ابريشم زرد و سرخ آذين شده و با سوره ياسين مزين گرديده بود، اما امير مدينه از قرار دادن آن در حجره نبوي امتناع كرد و اجازه خليفه عباسي المستضئي بامرالله را ضروري دانست، و چون خليفه اجاره داد جامه مزبور در حجره نبوي شريف آويزان گرديد، تا اين كه بعد از حدود دو سال مستضئ بامرالله خليفه عباسي، جامه اي از ابريشم بنفش را كه گلدوزي و نقش و نگار و كمربندهاي سفيد نوشته

ص: 1175

شده داشت ارسال نمود و آن را جايگزين جامه «حسين بن ابي الهيجاء» كردند. سپس الناصرلدين الله عباسي (573 622 هجري قمري) جامه اي از ابريشم سياه ارسال كرد كه آن را بر روي جامه قبلي (جامه مستضئي بامرالله) قرار دادند و چون مادر اين خليفه حج گزارد، جامه ديگري همانند جامه فرزندش را بر روي دو جامه پيشين در حجره نبوي آويخت و از آن پس خلفاي بني العباس (تا دوران انقراض خلافتشان) همواره جامه هايي را براي حجره نبوي مي فرستادند.

2. دوران مماليك: سلاطين مصر جامه حجره نبوي را همچنان ولي به صورت نامنظم ارسال مي كردند تا اين كه با وقف سه دهكده در مصر جهت تهيه پرده هاي كعبه و حجره نبوي توسط ملك صالح اسماعيل (743 - 746 هجري قمري) جامه حجره نبوي هر پنج سال يك بار بافته و فرستاده مي شد و افزون بر آن سلاطين مصر به هنگام رسيدن به سلطنت جامه اي سبز رنگ براي حجره نبوي ارسال مي نمودند.

3. دوران عثماني: در زمان خلفاي عثماني جامه حجره نبوي هر پانزده سال يك بار در مصر تهيه و فرستاده مي شد و علاوه بر آن هر يك از سلاطين عثماني به هنگام جلوس بر كرسي خلافت جامه اي نيز براي حجره نبوي روانه مي كردند. (راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 72 الي 77؛ ميقات حج، ش 28، ص 73 الي 76)

حجره فاطمه

(طِ مِ) حجره اي است متصل به حجره رسول الله كه اكنون در داخل «حجره طاهره» واقع شده است و گفته اند اين خانه همان است كه:

در آن دو نور چشم

ص: 1176

پيامبر حسنين (صلوات الله عليهم) ولادت يافتند.

درِ آن به سوي مسجد، به فرمان خداوند از بسته شدن استثنا شد.

درِ آن جهت اخذ بيعت از شوي آن بانو به آتش كشيده شد.

در آن بانويِ سراي، در حمايت از همسرش در برابر حكومتيان بين درب و ديوار پهلو شكسته شد.

در آن سيده زنان دو عالم بنابر احتمالي به خاك سپرده شد و يكي از مواضع مزار آن بانوست.

حجره مطهره

(مُ طَ هَّ رِ) همان (ك) حجره طاهره

حجرين

(حَ جَ رَ) مراد حجرالاسود و صخره اي (سنگي) است در بيت المقدس كه مانند حجرالاسود آن را زيارت كنند. (فرهنگ فارسي، ذيل صخره)

حج سنتي

(حَ جِّ سُ نَّ) همان (ك) حج استحبابي

حج صروره

(صَ رِ) حج كسي است كه سابقه حج كردن نداشته باشد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج طلس

»ك) طلس

حج عقوبه

(عُ بِ) آن كه حج خود را تباه و باطل گرداند از احرام به در نشود وبايد آن حج را به پايان برد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج عمره

1. همان (ك) عمره تمتع

2. همان (ك) عمره مفرده

حج فرضي

(فَ) حج واجب است (ميقات حج، ش 8، ص 24) (ع)

حج فريضه

(فَ ضِ) حج الاسلام است كه زائر صحيحاً به پايان برد و تكليف واجب به جاي آورد.

(مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج فقرا

(فُ قَ) تعبيري است از زيارت مرقد امام رضا (عليه السلام) در روايت.

حج قران

(قِ) از انواع حج واجب (حجة الاسلام) است و بركساني واجب است كه:

اهل مكه هستند.

محل سكونت آنها تامكه كمتر از 48 ميل (16 فرسخ شرعي) مي باشد.

وجه تسميه قران

حج گزار براي احرام حج و عمره (1) دو نيت را مقارن مي كند

ص: 1177

و به يك نيت احرام مي بندد.

حج گزار قارن است يعني از ميقات و از آغاز احرام و حين احرام قرباني را قرين خود مي كند.

اعمال (واجبات) حج قران

1. احرام (از ميقات)

2. وقوف در عرفات

3. وقوف در مشعر

4. رمي جمره عقبه

5. قرباني كردن

6. حلق يا تقصير

7. طواف زيارت

8. نماز طواف زيارت

9. سعي بين صفا و مروه

10. طواف نساء كعبه

11. نماز طواف نساء

12. بيتوته كردن در مني

13. رمي جمرات ثلاثه

زمان انجام حج قران

اعمال حج قران از روز نهم ذي حجه شروع مي شود كه تا روز دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه به طول مي انجامد، گر چه برخي اعمال (مثل دو طواف و سعي) را مي توان تا آخر ذي حجه به تأخير انداخت، ولي احرام اين حج را مي توان از ابتداي ماه هاي حج يعني از اول شوال بست.

حج قضاء

(قَ) حجي كه بابت قضاي حج فوت يا تباه شده بايد كرد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج كمال

(كَ) همان (ك) حجة الوداع

حج للناس

(لِ نّ) حجي كه به خاطر مردم كنند و طبق روايت بايد پاداش آن را از مردم گيرند. (ع)

حج لله

(لِ لاّ) حجي كه براي خاطر خدا كنند. طبق روايت منقول از امام صادق (عليه السلام): «حج دو نوع است: حج لله و حج للناس. هر كه براي خدا حج كند پاداش او بهشت است و هر كه براي مردم حج رود در قيامت پاداش خود را بايد از مردم بگيرد.» (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 72؛ و...)

حج مبدله

(مُ بَ دَّ لِ) حج تمتعي كه بدل

ص: 1178

به حج افراد شود. اگر كسي از روي ندانستن مسئله، تقصير عمره تمتع را ترك كند و چون احرام بسته است براي او قضاي آن يا اعاده آن ممكن نيست بنابراين حج تمتع او به حج افراد مبدل مي شود يعني افعال حج را تماماً به جا آورده و سپس به ميقات رفته عمره احرام مفرده مي بندد و اعمال عمره را انجام مي دهند. (حج البيت، ص 103)

حج مبرور

(مَ) ان تكتبني من حجاج بيتك الحرام، المبرور حجهم (مفاتيح الجنان، دعاي بعد از فريضه در ماه رمضان).

حج نيكو و پسنديده است كه در دعا به درگاه خداوند بايد درخواست توفيق آن را داشت. طبق حديث، رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) «حج مبرور» را از دنيا و مافيها بهتر مي داند و پاداش آن را تنها، بهشت ذكر مي فرمايد.

حج متسكع

(مُ تَ سَ كِّ) حج كسي است كه استطاعت ندارد و به دريوزه و ستدن زاد و راحله از اين و آن حج كند. اين كار (2) مسقط فريضه او نيست، يعني اگر مستطيع گردد بايد حج كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج متمتع

(مُ تَ مَ تِّ) همان (ك) حج تمتع

حج محصور

(مَ) ممنوع شدن حج به علت پيش آمدن مرض است. محصور كسي است كه پس از محرم شدن براي حج (يا عمره) به علت بيماري و مريض شدن نتواند اعمال را انجام دهد و از حج باز ماند و محصور بايد با

1. حج قران داراي دو عبادت حج و عمره است كه هر يك واجب مستقل هستند و بعد از حج عمره مفرده را (در صورت استطاعت) به جا آورند.

2.

ص: 1179

تسكع دريوزه كردن و يا بي زاد و راحله از خود حج كردن.

قرباني كردن از احرام به در آيد. و اما در اين كه در چه جايي بايد قرباني كند (مكه، مني، همان محل...) نظرها مختلف است. (نهايه، ص 285؛ توضيح مناسك حج، ص 147؛ دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ذيل احصار)

حج مستحب

(مُ تَ حَ بّ) همان (ك) حج استحبابي

حج مستقر

(مُ تَ قَ رّ) هرگاه كسي با وجود شرايط استطاعت حج را ترك كند حج بر او مستقر مي شود و بايد به هر صورت كه مي تواند به حج برود. (فرهنگ اصطلاحات فقهي)

حج مشركين

(مُ رِ) همان (ك) حج جاهلي

حج مصدود

(مَ) هم الذين كفروا و صدوكم عن السمجدالحرام والهدي (فتح 25)

ممنوع شدن حج است به علت پيدا شدن دشمن. مصدود كسي است كه پس از احرام (محرم شدن) براي حج (يا عمره) از به جا آوردن اعمال ممنوع شده باشد (كسي كه دشمن او را از حج و عمره بازداشته باشد و نگذارد به مكه وارد شود يا در مكه مانع انجام اعمال حج او گردد. كسي كه به عللي زنداني شده). و مصدود بايد با قرباني كردن از احرام به در آيد و درباره اين كه قرباني در چه جايي (مكه، مني، همان محل) بايد صورت گيرد اختلاف نظر است. (توضيح مناسك حج، ص 147؛ احكام حج و اسرار آن، ص 181؛ دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ذيل احصار)

حج مفرده

(مُ رَ) همان (ك) حج افراد. (ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 15)

حج مفرده

(مُ رَ دِ) همان (ك) حج افراد.

حج مقبول

(مَ) و ان تجعل في عامي هذا الي بيتك الحرام سبيلاً حجه مبرورة متقبلة

ص: 1180

(مفاتيح الجنان).

حج پذيرفته شده است و در دعاها كه از خداوند متعال بايد طلب حج مقبول نمود.

حج منذور

(مَ) حج النذر. حجة النذر. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج ميقاتي

حجي كه هزينه سفر (ك) «حجه فروش» فقط از محل ميقات تا مكه و بازگشت به ميقات پرداخت مي شود. (لغت نامه)

حج ندبي

(نَ) همان (ك) حج استحبابي (ميقات حج، ش 8، ص 24)

حج نذري

(نَ) حجي كه بر اثر نذر بر نذر كننده واجب مي شود.

اگر شخص بالغ عاقل با خواندن صيغه شرعي نذر و يا عهد و يمين را منعقد نمايد كه به حج برود انجام حج بر او واجب مي شود و اگر نذر مقيد به سال خاصي باشد در صورت تخلف با تمكن از انجام حج، حنث نذر كرده و علاوه بر انجام حج، كفاره بر او واجب مي شود و در صورتي كه نذر مقيد به سال خاصي نباشد با داشتن تمكن تأخير جايز نيست. (آداب واحكام حج، مسئله 164، ص 70)

حج نزهت

(نُ هَ) طبق روايت، حجي است براي تفريح كه پادشاهان كنند.

حج نيابتي

(بَ) همان (ك) حج بالنيابه

حج واجب

(جِ) حجي است كه به يكي از سه راه واجب مي شود:

1. حجة الاسلام كه در تمام عمر يك مرتبه واجب مي شود.

2. حجي كه به واسطه نذر يا عهد يا قسم بر شخص واجب مي شود.

3. حجي كه به جهت اجير شدن بر نايب واجب مي شود. (توضيح مناسك حج، ص 4)

حج الوداع

همان (ك) حجة الوداع

حجول

(حُ) تلفظ امروز عامه مردم است از «حجون» (ميقات حج، ش 15، ص 100 و 102)

حجون

(حَ حُ)

1. نام ديگر قبرستان تاريخي مكه است. (مقبرة

ص: 1181

الحجون)

2. نام كوهي است در شمال شرقي مكه مشرف بر گورستان تاريخي مكه «يعني بر دامنه جنوب غربي آن مقبره الحجون (جنة المعلي) قرار دارد.

حجة الاسلام

(حَ جَ تُّ لْ اِ)

1. همان (ك) حجة الوداع

2. حجي (اولين حج) كه بر هر مسلمان مستطيع در طول عمر فقط يك بار واجب مي گردد و از آن جهت حجة الاسلام ناميده شد كه مانند نماز و روزه و خمس و زكات، اسلام بر آن بنا نهاده شده است، يا اين كه اين حج به اصل شرع اسلام (و به تكليف شارع) واجب شده نه به تكليف مكلف بر ذمه مثل نذر و اجاره.

حجة البلاغ

(لْ بَ) همان (ك) حجة الوداع

حجة البلاغه

(لْ بَ غِ) همان (ك) حجة الوداع

حجة التمام

(تَّ) همان (ر) حجة الوداع

حجة الكمال

(لْ كَ) همان (ك) حجة الوداع

حجة الوداع

(لْ وَ) نام آخرين حجي است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال دهم هجرت (به اتفاق مسلمين) به جاي آورد. طبق نقل، حضرت در 25 ذي قعده حركت فرمود و در 4 ذي حجه به مكه رسيد. برا ي اين حج به جهاتي نام هاي مختلفي ذكر شده است:

1. حجة الاسلام، چون حضرت احكام حج را طبق دستورات اسلام و وجوب آن را تا روز قيامت بيان فرمودند.

2. حجة البلاغ (البلاغه)، چون حضرت با نزول آيه «يا ايها الرسول بلغ» (مائده 97) در غدير خم به امر الهي ولايت و جانشيني حضرت علي (عليه السلام) را اعلام نموده و خطاب به مسلمين فرمودند: اي مردم آيا ابلاغ كردم؟ و يا خدا را شاهد گرفتند كه: «اللهم هل بلغت».

3. حجة التمام، چون

ص: 1182

با نزول آيه «اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً» (مائده 3) به دنبال خطبه رسول اللّه در روز عيد غدير خم، تمام نعمت بر مردم ارزاني شد و نعمت خداوندي به تماميّت خود رسيد.

4. حجة الكمال، چون با نزول آيه «اليوم اكملت لكم دينكم» در روز عيد غدير، دين كامل شد.

5. حجة الوداع، چون حضرت در عرفات يا در مني با مسلمانان وداع فرمود و خبر داد كه بعد از اين سال، آنها را در اين موقف ملاقات نخواهد كرد. (التنبيه والاشراف، ص 254؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 2؛ امام شناسي، ج 6، ص 31 و 32؛ كتاب حج، ص 154 الي 156)

حجه فروش

(حِ جِّ) شهرت كسي كه به نيابت از ميت مستطيع و واجب الحج در ازاي مزدي حج گزارد. (لغت نامه)

حجيه

(حَ جَ يِّ) همان (ك) حاجيانه

حدا

(حَ دّ) نام قديم (ك) حده (ميقات حج، ش 10، ص 126)

حدائق الفتح

(حَ ءِ قُ لْ فَ) عنوان «مساجد سبعه» (به سوي ام القري، ص 74)

حدائق سبعه

همان (ك) حوائط اسبعه

حد طواف

(حَ دِّ طَ) همان (ك) حد مطاف

حد عرفات

(عَ رَ) مواضعي در صحراي عرفات هستند كه به گفته فقها ماندن در آن كافي نيست از عرفات كه عبارتند از: نمره، عرفه، ثويه، ذوالمجاز، اراك. (تبصرة المتعلمين، ص 183؛ لمعه، ج 1، ص 128) ق

حد مزدلفه

(مُ دَ لَ فِ) از مأزمي تا حياض وادي محسر مي باشد. (فقه تطبيقي، ص 192) (ك)

حد مشعر

(مَ عَ) از مأزمين (در جانب مشرق مشعر) و وادي محسر (طرف مغرب و مشعر) تا جايي به نام حياض ادامه دارد. (تبصرة المتعلمين، ص

ص: 1183

185؛ فلسفه و اسرار حج، ص 180)

حد مطاف

(مَ) حد طواف. آن مقدار از اطراف كعبه كه طواف در آن مجاز مي باشد، كه از ديوار خانه حدود 13 متر است.

حد مني

(مِ نا) از عقبه تا وادي محسر است. (لمعه، ج 1، پاورقي ص 131)

حدود حرم

(ك) مكه

حده

(حَ دِّ) نام منزلي است ميان جده و مكه (حدود چهار فرسنگي مكه) كه نزديك به حد حرم است و زائران خانه قبل از ورود مكه به اين مكان مي رسند و افراد غير مسلمان حق عبور از اين محل و ورود به مكه را ندارند. كساني كه از

راه جده وارد حجاز مي شوند ولي به جحفه نمي روند واز جده محرم مي شوند معمولاً در حده تجديد احرام مي كنند.

حديبيه

(حُ دَ يْ يِّ) سرزميني است مابين جده و مكه در مغرب حرم نزديك مكه (به نقلي حدود 20

كيلومتري) كه ميقات عمره مفرده است و گفته اند نيمي از اين محل جزء حل و نيمي ديگر جزء حرم است و وجه تسميه از جهت نام چاهي است در اين جا و يا به مناسبت وجود درخت خميده (حدبا) و كهنسالي است كه در اين سرزمين در كنار چشمه اي قرار داشت. حديبيه به لحاظ تاريخي محل وقوع يك جريان بزرگ در رابطه با عمره رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است. آن گاه كه حضرت در سال ششم هجري با حدود 1300 (يا 1500) مسلمان به قصد عمره عازم مكه گرديد، قريش با ورود ايشان مخالفت ورزيد و در نتيجه اصحاب در اين نقطه براي دفاع از حضرت بيعتي با پيامبر انجام دادند كه به

ص: 1184

خاطر نام اين سرزمين به بيعت حديبيه معروف شد (و نيز از آن جا كه اين بيعت در زير درختي صورت گرفت به «بيعت شجره» و به خاطر وعده رسول الله به بهشت به «بيعت رضوان» و به دليل عهد مسلمانان تا سرحد مرگ به «بيعت مرگ» معروف گرديد). در اين سرزمين با مذاكرات دو طرف در ماه ذي قعده صلحي به مدت ده (يا بين دو تا ده) سال بين مسلمانان و كفار منعقد شد كه به مناسبت نام اين سرزمين به «صلح حديبيه» يا «عهد حديبيه» معروف است. طبق مفاد يكي از مواد صلحنامه قرار شد كه در اين سال مسلمين به مدينه برگردند و سال ديگر به حج آيند مشروط به اين كه بيش از سه روز در مكه اقامت ننمايند. و چون پس از دوسال، قريش با كمك كردن به قبيله بنوبكر در حمله به قبيله خزاعه (و نيز عدم قبول پرداخت خونبهاي كشتگان و يا جدا ساختن خود از قبيله بنوبكر) يكي از مواد عهدنامه را زير پاگذاشت و موجب لغو صلح حديبيه شد، رسول اسلام در اواخر سال هشتم هجري به سوي مكه آمد و آن جا را فتح نمود.

حرا

همان (ك) كوه حرا

حرام

(حَ) از نام هاي مكه است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

حرامان

(حَ) مكه و مدينه (لغت نامه)

حرس

(حَ رَ) (حَ) همان (ك) ستون محرس

حرم

(حِ) مرد محرم. (لغت نامه؛ فرهنگ جامع)

حرم

(حُ) احرام به حج (لغت نامه؛ فرهنگ جامع)

حرم

(حُ رُ)

1. احرام گرفتگان (لغت نامه؛ فرهنگ جامع)

2. ده روز اول ماه ذي حجه. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حرم

(حَ رَ) پناهگاه. چيزي كه

ص: 1185

هتك حرمت آن سزاوار نيست.

1. مكه معظمه را گويند.

2. مدينه منوره را گويند.

حرم آمن

(مِ) اولم نمكن حرماً آمنا (قصص 57)

حرم مكه است. از امام صادق (عليه السلام) نقل است كسي كه داخل حرم گردد در حالي كه به آن پناه آورده باشد از غضب پروردگار ايمن است و حيوانات وحشي و پرندگاني كه به حرم داخل مي گردند تا از حرم بيرون نرفته اند امنيت دارند و كسي حق ندارد آنها را رم بدهد يا اذيت كند. (مجمع البيان، ذيل آيه 57 قصص و آيه 126 بقره)

حرم ائمه بقيع

مزار چهار امام معصوم (امام مجتبي، امام سجاد، امام باقر، امام صادق) واقع در مدينه در سمت غربي و منتهي اليه قبرستان تاريخ (ك) بقيع.

حرمات الله

(حُ رُ تِ لاّ) ذلك ومن يعظم حرمات الله فهو خير له عند ربه (حج 30)

مراد از «حرمات»، حج، مسجدالحرام، كعبه و غير آنهاست كه بزرگداشت آنها سبب خير است و مي شود گفت «حرمات» اعم از اينهاست. (قاموس قرآن، ذيل حرام)

حرم الله

(حَ رَ مُ لاّ)

1. گرداگرد خانه كعبه.

2. مكه. چون خداوند حرمتش را واجب شمرد. آن را ايمن و مردم را در آن مأمون قرار داده است. (ميقات حج، ش 4، ص 147؛ لغت نامه؛ دايرة المعارف فارسي)

حرم الله تعالي

از اسامي مكه است. (تاريخ و آثار اسلام، ص 36)

حرم الرسول

(رَّ) نام مدينه است. (مكتب اسلام، ش 319، 23)

حرم امن

(حَ رَ مِ اَ) شهرت مكه (ميقات حج، ش 4، ص 139)

حرمان

(حَ رَ) دو حرم مكه و مدينه. (لغت نامه؛ فرهنگ جامع)

حرمان شريفين

(شَ فَ) دو حرم شريف مكه و مدينه را گويند.

حرم اهل بيت

همان (ك) حرم ائمه بقيع (ميقات

ص: 1186

حج، ش 4، ص 175)

حرم رسول الله

1. از اسامي مدينه (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 164)

2. گرداگرد روضه مقدسه حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه وآله وسلم) را (در مسجدالنبي) گويند.

حرم مدينه

حريم و پناهگاه شهر مقدس (ك) مدينه

حرم مكه

حريم و پناهگاه شهر مقدس (ك) مكه

حرمه

(حُ مِ) از نام هاي مكه است (تاريخ و آثار اسلام، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 147)

حرمي

(حَ رَ) منسوب به حرم (مكه مدينه)

حرمين

(حَ رَ مَ)

1. مكه معظمه و مدينه منوره.

2. كعبه و روضه حضرت رسول. (فرهنگ غياث اللغات)

حرمين شريفين

1. حرم مكه و حرم مدينه.

2. كعبه و روضه حضرت رسول. (لغت نامه)

حره

(حَ رِّ) زمين سنگلاخ يا سنگريزه دار سياه مدور. و بيشتر زمين هاي اطراف مدينه اين چنين است كه از سه طرف جنوب و شرق و غرب اين شهر را احاطه كرده است (و در سمت شمال حره اي وجود ندارد) حره به صورت اضافه مستعمل شده است مانند:

1. حره و بره، حره قسمت غربي شهر است.

2. حره بني سليم، كه جنگ بئر معونه در آن رخ داد.

3. حره بني حارثه، كه طبق نقل، رسول الله در غزوه احد شبانه از آن جا گذشت.

4. حره واقم، در قسمت شرق مدينه است و سپاه يزيد در سال 63 هجري به فرماندهي مسلم بن عقبه قيام مردم مدينه را در اين نقطه سركوب كرد و به قتل عام مردم پرداخت (و شهداي حره در قسمت شمالي قبرستان بقيع به خاك سپرده شدند).

حري

(حُ ر ا) كوهي است به مكه (لغت نام) (ك) كوه

ص: 1187

حرا

حريق اول

مراد آتش سوزي مسجدالنبي است در شب اول ماه رمضان سال 654 هجري قمري.

حريق دوم

مراد آتش سوزي مسجدالنبي است در شب سيزدهم (يا يكي از شب هاي دهه دوم) ماه رمضان سال 886 هجري قمري.

حزام

(حِ) كمربند قسمت بالاي پرده كعبه را گويند كه به عرض 95 سانتيمتر است و دور تا دور آن آيات قرآن باخطوط نقره آميخته با طلا بافته مي شود. (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 102)

حزوره

(حَ وَ رِ) محلي بين مسجدالحرام و مسعي (در كنار مروه) كه قرباني (مستحب عمره) را در آن جا ذبح مي كردند و فعلاً داخل در مسجد شده است. (احكام و آداب حج، زيرنويس، ص 172؛ و...)

حسنه

(حَ سَ نِ) از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 164)

حش كوكب

(حُ حَ شِّ كُ كَ) حش (به معني بستان) باغي بوده است در جنوب شرقي بقيع متعلق به كوكب (شخصي قديمي، يكي از اصحاب، زني يهوديه) در كنار گورستان يهوديان (و يا جايي كه به گورستان يهوديان تبديل شد) عثمان را در حش كوكب به خاك سپردند و معاويه حكم

داد تا مسلمانان مردگان خويش را در بقيع از آن سوي كه عثمان مدفون بود به خاك سپردند تا مدفن او به بقيع متصل شد. (الغدير، ج 18، ص 37 و 40؛ نقش عايشه در اسلام، ج 1، ص 145؛ ميقات حج، ش 28، ص 138 و 144)

حصاب

(حَ) همان (ك) محصب

حصبه

(حَ بِ)

1. بطحاست.

2. يوم نفر ثاني است (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حصن العزاب

(حِ نُ لْ عُ زّ) دژي است بر كناره خندق مشهور كه اكنون ويران شده.

ص: 1188

گويند عمر آن دژ را براي مردان عزب مدينه بساخت. (سفرنامه ابن جبير، ص 247)

حصن كوكب

(حِ) شهرت باغي بيرون بقيع (محل دفن عثمان) كه مروان آن را ضميمه بقيع نمود. (ميقات حج، ش 17، ص 175) (ك) حش كوكب

حصوه

(حَ وِ) و در دوران عثماني، صحن هايي در شمال مسجدالنبي بود كه رواق هاي مسقف با گنبدهايي بر آنها وجود داشت. اين رواق ها و گنبدها كه بر ستون هايي بلند و مرتفعي دركناره ها استوار بودند در توسعه شمالي مسجدالنبي تخريب گرديدند. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 261)

حصي

(حَ صا) سنگريزه. و در مراسم حج در مني بايد به جمرات سنگريزه پرتاب نمود و رمي كرد.

حصي الجمار

(حَ صَ لْ جِ) سنگ هاي جمرات (ل) (فرهنگ اصطلاحات فقهي)

حصي الخذف

(خَ) در رمي جمرات ريگ ها كه پشت ناخن مي گذارند و مي افكنند. (ميقات حج، ش 28، ص 110)

حطاب

(حَ طّ) كسي است كه براي آوردن هيزم و فروش آن از حرم خارج و به حرم وارد شود و از جمله كساني است كه اجازه دارند بدون احرام وارد حرم شوند. (احكام عمره، ص 13؛ و...)

حطيم

(حَ) بنابر روايات يكي از اماكن با فضيلت كعبه و از با شرافت ترين قسمت هاي مسجد الحرام است كه نماز خواندن در آن فضيلت داشته و بدان سفارش شده است و اما در مقدار و محيط حطيم (در يك نيمدايره فرضي در فاصله ركن اسود و مقام ابراهيم و چاه زمزم و حجر اسماعيل) اختلاف قول است و به تفاوت گفته اند:

1. حجر اسماعيل است. (1)

2. مقام ابراهيم است.

3. ديوار قوسي حجراسماعيل است.

4. فاصله بين

ص: 1189

ركن اسود و درِ كعبه است. (2)

5. فاصله بين ركن اسود و مقام ابراهيم است.

6. فاصله بين ركن اسود و مقام ابراهيم و چاه زمزم است.

7. فاصله بين ركن اسود و مقام ابراهيم و حجراسماعيل است.

وجه تسميه حطيم

در آن جا اگر كسي سوگند دروغ ياد مي كرد عقوبتش فوري بود.

در آن جا با نفرين مظلوم و بر ظالم كمتر مي شد كه نفرينش ظالم را هلاك نكند.

آن جا (يعني حجراسماعيل) از بيت الله جدا و شكسته (حطيم) است.

آن جا (يعني ديوار قوسي حجراسماعيل) مستقيم نبوده و داراي انحنا و شكستگي است.

در آن جا (يعني در حجراسماعيل) اعراب جاهلي به هنگام طواف لباس هاي كهنه خود را مي انداختند كه به تدريج فرسوده (محطوم) مي شد.

در آن جا مردم براي خواندن دعا و استغاثه، ازدحام (حطم) نموده و يكديگر را مي فشردند. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 53؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 194؛ ميقات حج، ش 8، ص 19 و 114؛ احكام حج و اسرار آن، ص 83 و 84؛ فرهنگ دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا، ص 202)

1. نوشته اند اهل سنت حجراسماعيل را حطيم ناميده اند.

2. نوشته اند اهل تشيع برحسب روايات حطيم را در مكاني در حد فاصل ميان درب كعبه و حجرالاسود مي دانند.

حظيره رسول الله

(حَ رِ) در پهلوي منبر مسجد (النبي) است چون رو به قبله نمايند جانب چپ (سفرنامه ناصر خسرو، ص 70)

حفره توبه

حفره اي بود نزديك در كعبه. گويند آن جا محلي است كه حضرت آدم (عليه السلام) ايستاد و از خداوند طلب مغفرت

ص: 1190

كرد و خداوند توبه اش را پذيرفت. (ميقات حج، ش 36، ص 106)

حفيره عباس

(حُ فَ رِ) از نام هاي چاه زمزم. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

حفيره عبدالمطلب

از نام هاي زمزم است چون به دست آن حضرت حفر گرديد. (ثواب اعمال حج، ص 35؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 203)

حل

(حِ لّ). حلال و حلال شدن.

1. بيرون حرم مكه

2. بيرون آمدن از حرم

3. بيرون آمدن از احرام

4. آن كه از حرم بيرون آيد

5. آن كه از احرام بيرون آيد

6. وقت بيرون آمدن از احرام

حلال

(حَ)

1. از (ماه هاي) حرام بيرون آمدن.

2. كسي كه از احرام بيرون آمده باشد. (لغت نامه)

حلق

(حَ) ولا تحلقوا رءُوسكم حتي يبلغ الهدي محله (بقره 196)

تراشيدن سر را گويند و يكي از اسباب تحليل محرم در حج است (فرهنگ علوم) (ك) تقصير

حله

(حِ لِّ) اهل حله، قبايل خارج از حرم بودند كه در حل مي زيستند. آنان در ايام حج برخلاف (ك) «حمس» روغن ذوب مي كردند و خوراك «اقط» (شير خشكانده) و گوشت مي خوردند و بر خود روغن مي ماليدند. از پشم و مو لباس مي بافتند و چادر بر پا مي كردند. در لباس خود مناسك به جاي مي آوردند. پس از فراغت چون داخل كعبه مي شدند كفش و لباس را صدقه مي دادند. آنان براي طواف (اول) از حمسيان لباس كرايه مي كردند. (ميقات حج، ش، ص 109)

حلي الكعبه

(حَ لْ يُ لْ كَ بِ) زيور كعبه را مي گفتند.

نقل شده كه در زمان خلافت عمربن خطاب نزد او سخن درباره زيور كعبه و

ص: 1191

بسياري آن به ميان آمد. گروهي گفتند آن را برداشته صرف سپاه مسلمانان كني ثواب و پاداشش بيشتر است و كعبه زيور مي خواهد چه كند. عمر تصميم گرفت بردارد و درباره آن از اميرالمؤمنين پرسيد. آن حضرت فرمود قرآن بر پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرود آمد و دارايي ها چهار جور بود: اموال مسلمانان، غنيمت، خمس، صدقات... و زيور كعبه آن روز در آن بود خدا آن را به حال خود گذاشت (دستوري براي تصرف در آن نداد) و از روي فراموشي آن را رها نكرد و مكان و جاي آن بر او پنهان و پوشيده نبود، پس بر جا گذار آن را همان طور كه خدا و رسول قرار داد. عمر گفت اگر تو نبودي ما رسوا مي شديم و زيور را به جاي خود گذاشت. (نهج البلاغه، ص 1208)

حمام الحرم

(حَ مُ لْ حَ رَ) كبوتري كه در حرم مكه خانه و لانه و مسكن دارد و شكار چنين كبوتري حرام است. (لغت نامه)

حمس

(حُ) يا اهل حمس قريش (و منسوبان به آنها يعني خزاعه و جديله و كنانه) را مي گفتند به جهت:

نزول ايشان در حرم (حمساء)

التجاي ايشان به كعبه (حمساء)

شدت (حمس) داشتن در دين

شدت (حمس) داشتن در شجاعت

(فرود آمدن از ديوار به خانه در ايام مني و عدم استفاده از غذاهاي سرخ كردني.

امتيازات حمس طوايف قريش از آن جا كه خود را اولاد حضرت ابراهيم (عليه السلام) و اهل حرم و واليان كعبه مي دانستند در مراسم حج براي خود نسبت به سايرين امتيازاتي قائل بودند چون:

1. ترك وقوف و افاضه. آنان

ص: 1192

از منطقه حرم بيرون نرفته و در عرفات وقوف نمي كردند و حداكثر تا مسافتي مانده به مزدلفه نمي بايست بيشتر مي رفتند (و چون حج كنندگان در عرفه قرار مي گرفتند اينان در اطراف حرم وقوف مي كردند و شامگاهان به مزدلفه مي رفتند).

2. نزول از ديوار. در ايام مني از ديوار و پشت بام ها وارد خانه مي شدند نه از درب خانه.

3. سكونت در خيمه. در ايام مني و در حال احرام در خيمه هايي از چرم سرخ رنگ سكونت مي كردند و داخل شدن در چادرهاي پشمي و مويي را حرام مي شمردند.

4. خوراك خاص. آنها روغن داغ نمي كردند و «اقط» (شير خشكانده) نمي پختند و گوشت نمي خوردند و از گياه حرم مصرف نمي كردند (و غير اهل حرم مي بايست از طعام اهل حرم بخورند بر وجه مهماني يا از راه خريدن).

5. لباس خاص. آنها از مو و پشم (شتر و گوسفند و بز) و پنبه پارچه نمي بافتند و لباس جديد بر تن مي كردند و طواف مي بايست در لباس حمس انجام شود. به اين نحو هر كس (كه اول بار به حج يا عمره مي آمد) مي بايست اولين طواف خود را در جامه اي انجام دهد كه از حمس (به عاريه يا به اجاره) گرفته باشد و اگر كسي از آن لباس نمي يافت و با لباس غير حمس طواف مي كرد مي بايست به طور حتم پس از طواف لباس را در مكاني نزديك مكه به دور افكند نه خود حق استفاده مجدد از آن را داشت و نه

ص: 1193

ديگران (و اين لباس ها به «ثيات لقي» معروف بود) و چنان چه كسي نمي خواست از لباس خود چشم بپوشد و آن را دور افكند مي بايست برهنه طواف نمايد. (حرمين شريفين، ص 39؛ تفسير نمونه، ج 2، ص 35؛ تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 48؛ كتاب حج، ص 206، الي 208؛ ميقات حج، ش 4، ص 108؛ و...)

حمسا

(حُ) كعبه را مي گفتند كه با احجار سفيد مايل به سياه بنا شده بود. (لغت نامه؛ كتاب حج، ص 206)

حمل

(حَ مَ) بره، كه در كفارات احرام بايد قرباني شود. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلام، ص 54)

حمله دار (حَ لِ) اصطلاحاً به رئيس كاروان حج گفته مي شد كه عده اي را به حج مي برد و مناسك حج به راهنمايي او صورت مي گرفت.

حنانه

همان (ك) ستون حنانه

حوائطه سبعه

(حَ ءِ طِ سَ عِ) يا حوائط النبي يا حدائق سبعه يا حيطان شيعه شهرت باغستان هاي هفتگانه اي در مدينه بوده است كه يكي از علماي يهود به نام مُخَيْريق از بني قَيْنُقاع يا بني نَضير به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هبه نمود و به نقلي ديگر اين اراضي متعلق به يهود بني نضير يا متعلق به سلام بن مشكم از بني نضير بود كه پس از مصالحه به حضرت واگذار شد و چون مصالحه بدون جنگ صورت پذيرفت خاص آن جناب گرديد و از ايشان به وقف (يا به ميراث) خاص حضرت زهرا (عليها السلام) گشت و «مشربه ام ابراهيم» يكي از اين باغات است. (حجة التفاسير، مقدمه، ص 100؛ جنايات تاريخ، ج 2، ص 34؛ مقدمه

ص: 1194

اي بر فرهنگ وقف، ص 15 و 138؛ و...)

حوائط النبي

(حَ ءِ طُ نَّ) همان (ك) حوائط سبعه.

حواج

(حَ جّ) زنان حج گزار (لغت نامه)

حياض

جايي است از (ك) حد مشعر.

حيره

يا (ك) مسجد علي (2).

حي الشهدا

(حَ يُّ شُّ هَ) شهرت ديگري از (ك) شهداي فخ

حيطان سبعه

همان (ك) حوائط سبعه.

خ

خاتون خياب

مكه معظمه را گفته اند.

خاتون عرب

كنايه از مكه معظمه (فرهنگ رشيدي؛ فرهنگ غياث اللغات)

خاتون كائنات

1. مكه معظمه (برهان قاطع؛ لغت نامه)

2. كعبه معظمه (فرهنگ رشيدي؛ لغت نامه)

خادم الحرمين (دِ مُ لْ حَ رَ مَ) خادم الحرمين الشريفين.

1. لقب ملك فهد از سلاطين آل سعود (كه در حال حاضر بر عربستان سعودي حكومت دارد).

2. لقب سلاطين عثماني. پس از اين كه سلطان سليم بر مصر استيلا يافت و قاهره در سال 923 هجري فتح گرديد و آخرين خليفه عباسي عنوان خلافت خود را واگذاشت و تركان بر حجاز و بر دنياي اسلام مسلط شدند از اين زمان لقب خادم الحرمين (خادم الحرمين الشريفين) را گرفتند.

نوشته اند هنگامي كه «سليم» گفته سخنران را در تمجيد خود شنيد كه مي گفت «خادم الحرمين الشرفين» به درگاه الهي سجده شكر گزارد و گفت: «پروردگار را شكر گزارم كه به من افتخار خادم الحرمين الشريفين را ارزاني داشت». او از ملقب شدنش به «خادم الحرمين» ابراز خرسندي و شادماني نمود. (دايرة المعارف فارسي، ذيل عربستان؛ حرمين شريفين، ص 61؛ ميقات حج، ش 31، ص 113)

خادم الحرمين الشريفين

(ك) خادم الحرمين

خامه حمراء

(مِ ءِ حَ) سنگ نرم سرخ كه در كعبه است. (ترجمه و شرح تبصره علامه، ج 1، ص 234) (ك) رخام حمراء

خانه جبرئيل

تعبيري است از (ك) مقام جبرئيل

خانه خدا

1. مسجد

2. مسجدالحرام

3. كعبه معظمه

خانه كعبه

همان (ك) كعبه

خاوه

(وِ)

ص: 1195

اخوه. پولي (وروديه اي) است كه هنگام داخل شدن به عربستان بايد پرداخت نمود.

خذف

(خَ) سنگ را بر باطن انگشت ابهام گذاردن و با ناخن انگشت سبابه آن را انداختن است كه يكي از مستحبات در رمي جمره است. (لمعه، ج 1، ص 132)

خزامي

يا (ك) گياه خزامي

خزانه الزيت

(خِ نَ تُ زَّ) خانه اي است در ساحت مسجدالحرام واندر و شمع و روغن و قناديل است. (سفرنامه ناصر خسرو، ص 99؛ و...)

خزانة الكعبه

(لْ كَ بِ) حفره اي بوده است مانند چاه به

عمق سه ذرع كه در زمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) بنا گرديد. و هر كس متاع يا پارچه حرير و طلا و نقره اي به كعبه تقديم مي داشت در آن حفره نگاهداري مي شد. هنگامي كه قريش در كعبه تجديد بنا كرد هبل را در آن نصب كردند و هنگامي كه عبداللله بن زبير كعبه را تجديد بنا كرد آن چاه معدوم گرديد. (كعبه، ص 34)

خضراء قريش

(خَ) بندگان يا رعيت قريش، بيشتر مردم و ساكنين شهر مكه را مي گفتند (ميقات حج، ش 3، ص 107)

خطبه وداع

(وَ) خطبه اي كه حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) در حجة الوداع خواند و در آن حضرت امير علي (عليه السلام) را خليفه خود كرد. (لغت نامه)

خطم الحجون

(خَ طَ مُ لْ حُ) در برگيرنده گورستان مكيان است، و خطم راهي ميان بر از كوه به زمين است (ميقات حج، ش 15، ص 108)

خل المقطع

(خِ لُّ لْ مُ قَ طَّ) حرم مكه از سمت عراق. وجه تسميه اين است كه عبدالله بن زبير براي ترميم كعبه از اين مكان قطعه هاي سنگ را براي امر

ص: 1196

عمارت كعبه حمل مي نمود و نيز «المقطع» نام كوهي است در اين حدود. (تاريخ و آثار مكه، ص 130)

خلف مقام

(خَ فِ مَ) بيشتر فقهاي ما در تعبير از محل نماز طواف عبارت «خلف مقام» (پشت مقام) را برگزيده اند. (ميقات حج، ش 36، ص 103)

خلوق كعبه

(خَ) ماده اي كه بخش عمده آن از زعفران است مخلوط با قضيب الذريره و اشنان و قرنفل و قرفه نرم (كه كوبند و پزند با روغن و گلاب، گُل آلود كنند) و كعبه را با اين ماده خوشبو مي نمايند و از حرمت بوي خوش در حال احرام استثنا شده است. (فقه فارسي با مدرك، ج 3، ص 114؛ و...)

خم غدير

همان (ك) غدير خم

خيرالبلاد

(خَ رُ لْ بِ)

1. كنايه از مكه است

2. كنايه از مدينه است (لغت نامه)

خيره

(خَ يَّ رِ) (خِ يَ رِ) نام مدينه منوره است از آن جهت كه اين شهر داراي خيرات زيادي است. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 164)

خيرة الاصفر

(خَ رَ تُ لْ اَ فَ) نام يكي از كوه هاي مكه (لغت نامه)

خيرة المدود (

مَ) نام يكي از كوه هاي مكه است. (لغت نامه)

خيف

همان (ك) مسجد خيف

خيمه جمانه

(جَ نِ) مكان مسجد تنعيم قبلاً به خيمه جمانه معروف بوده است، چرا كه جمانه دختر حضرت ابي طالب (عليه السلام) براي سفيان بن حارث در اين مكان فرزندي به دنيا آورد (تاريخ و آثار اسلام، ص 133)

د

دايره حرم

دايره اي است كوچك تر از دايره ميقات ها در اطراف مكه معظمه كه مشخص كننده حدود حرم مكه است و نقاطي كه شعاع حرم را به لحاظ جغرافيايي مشخص

ص: 1197

مي كنند. طبق نقل ها عبارتند از: تنعيم (در شمال)، نمره (در جنوب)، جعرانه (در شرق)، حديبيه يا علمين (در غرب).

دايره طواف

يا دايره مطاف، دايره اي است كه گرداگرد خانه كعبه كه محيط آن بر روي زمين با مرمرهاي سياه مشخص مي باشد و طواف بايد در درون اين دايره صورت گيرد. حد مطاف از ديوار خانه حدود 13 متر است. حد فاصل ميان ديوار كعبه و مقام ابراهيم.

دايره كعبه

دايره اي است محيط بر كعبه مانند مواقيت. دايره مسجدالحرام. دايره حرم.

دايره مطاف

همان (ك) دايره طواف

دايره مواقيت

همان (ك) دايره ميقات ها

دايره ميقات ها

يا دايره مواقيت، دايره اي است كه وارد شونده به مكه نبايد از آن عبور كند مگر اين كه محرم شود. (هر يك از مواضعي كه بايد در آن احرام بست و محرم شد به ميقات مشهور است).

دار

والذين تبوء والدر (حشر 9)

از نام هاي مدينه است. (حجة التفاسير، مقدمه، ص 1064؛ حرمين شريفين، ص 117)

دار الابرار

(رُ لْ اَ) از اسامي مدينه است كه جايگاه انسان هاي شايسته هم چون مهاجرين و انصار است. (ميقات حج، ش 7، ص 165؛ حرمين شرفين، ص 117)

دار ابو ايوب

سرايي بود در مدينه در زاويه جنوب شرقي مسجدالنبي و وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) به مدينه هجرت فرمود حدود هفت ماه در آن اقامت گزيد. خانه ابو ايوب در دوران سعودي به سال 1407 هجري قمري تخريب گرديد. (تاريخ آثار اسلامي، ص 303)

دار ابوطالب

سرايي بود در مكه در ابتداي منازل بني هاشم در چند متري مولد النبي محل زندگي حضرت ابوطالب و حضرت امير و نيز محل رشد و زندگي پيامبر اكرم (صلوات الله عليهم اجمعين)،

ص: 1198

در دوران سعودي در توسعه ميدان پشت صفا و مروه تخريب شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 96)

دار ابو يوسف

(ك) دار البيضاء

دار الاخيام

(رُ لْ اَ) از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 117)

دار الارقم

(رُ لْ اَ قَ) خانه اي بود در مكه بر دامنه كوه صفا و زيارتگاه حاجيان به شمار مي آمد چرا كه در اين خانه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) مردم را نهاني به اسلام دعوت مي نمود. اين سرا در سال هاي مختلف از جمله در سال 555 هجري به دست منصور اصفهاني وزير شام و موصل تعمير گرديد و بعدهامبدل به كتابخانه گرديد تا سال 1395 هجري قمري كه در طرح توسعه مسجد، توسط سعودي هاي تخريب گشت. اين خانه به جهاتي نام هاي مختلفي داشته است.

1. دار الارقم، يا «بيت الارقم» به خاطر آن كه متعلق بود به «ابو عبدالله ارقم بن ابي الارقم» (متوفي به سال 55 هجري در بيش از هشتاد سالگي) او هفتمين يا هشتمين يا دهمين كسي بود كه اسلام آورد و در سختي كار رسول الله در خانه را به روي ايشان گشود. او از مهاجرين اوليه و از صحابه بدري و متصدي صدقات حضرت بود.

2. بيت الاسلام، چون رسول الله در اين خانه مردم را به اسلام دعوت مي فرمود.

3. دارالخيزران، چون منصور عباسي اين خانه را خريد و به فرزندش مهدي داد و او نيز آن را به همسرش خيزران بخشيد (و به نقلي ا ين خانه را خيزران خريد) و از آن پس به دارالخيزران موسوم شد. (تفسير ابوالفتوح، ج 5، ص 44؛ ناسخ التواريخ، خلفا، ج

ص: 1199

3، ص 289؛ تاريخ پيامبر اسلام، ص 98؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 94؛ آثار عجم، ص 77؛ دايرة المعارف فارسي، ذيل ارقم؛ لغت نامه، ذيل ارقم)

دار الاعنه

(لْ اَ عِ نّ) از مناصب مكه و اداره امور ستوران قريش و احشام و اغنام و مركب هاي جنگي بود. (تاريخ جفرافيايي مكه و مدينه، ص 117)

دار الايمان

(لْ) والذين تبوءوالدار والايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم (حشر 9)

از اسامي مدينه است، و در حديث آمده است: المدينة قبة الاسلام و دار الايمان. (حرمين شريفين، ص 117؛ احكام حج و اسرار آن، ص 249)

دار البيضاء

(لْ بَ) خانه محل تولد حضرت رسول (مولد النبي) را محمد بن يوسف ثقفي (برادر حجاج) از فرزندان عقيل خريداري نمود و به خانه خويش ملحق ساخت و نام آن را دارالبيضاء (خانه سفيد) نهاد، زيرا كه آن را از گچ ساخته و اطراف آن را نيز گچ كشيده بودند و در نتيجه تمامي ساختمان به رنگ سفيد بود و از آن پس به خانه ابو يوسف شهرت يافت. (ميقات حج، ش 3، ص 155)

دار الخيزران

(لْ خَ زُ) (ك) دارالارقم

دار السفاره

(سَّ رِ) از مناصب مكه است و فرستادن سفير به كشورهاي همجوار براي صلح و جنگ و اقتصاد بود. (تاريخ جغرافيايي مكه و مدينه، ص 117)

دار السلامه

(سَّ مِ) از اسامي مدينه است. خداي سبحان رسول گرامي اش را در مدينه منوره حفظ نمود. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

دارالسنه

(سُّ نِّ) از اسامي مدينه است. محلي كه شريعت و قانون خدا در آن جا تدوين شده و لباس عمل پوشيده. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7،

ص: 1200

ص 165)

دار الشوري

(شُّ را) از مناصب اجتماعي مكه است كه در دست بني اسد قرار داشت و كارهاي مهم قريش با صوا بديد و مشورت رجال اسد انجام مي گرفت (تاريخ جفرافيايي مكه و مدينه، ص 116)

دار الصفا

(صَّ) خانه كعبه است. (فرهنگ آنندراج)

دار الضيافه

(ضّ فِ) قصري كه آل سعود بر كوه ابو قبيس (با تخريب آثار تاريخي آن) ساخته است، اين جا مخصوص ميهمانان و سران كشورهاي خارجي است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 105 و 106)

دار الضيفان (

ضَّ) خانه عبدالرحمن بن عوف (در مدينه) به مناسبت اين كه محل ضيافت و پذيرايي مهمانان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بود. طبق شواهد تاريخي آن حضرت پس از ورود به مدينه زمين وسيعي را كه در سمت غربي بقيع قرار داشت جهت ساختن منزل تقطيع و هر قطعه اي را در اختيار يكي از مهاجرين از صحابه قرار داد كه يكي از اين منزل ها متعلق به عبدالرحمن بن عوف بود، و خانه او

اولين خانه اي است كه در اين نقطه احداث گرديد. (ميقات حج، ش 7، ص 109)

دارالعجله

(لْ عَ جَ لِ) خانه سعيدبن سعد بود در مكه كه خاندان او (بنوسعد) آن را نخستين بناي قريش مي دانند و مي گويند پيش از دارالندوه ساخته شده است. (لغت نامه)

دارالعجله

در سمت صفا و مروه قرار داشت و در دوران سعودي تخريب شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 101)

دارالعماره

(لْ عِ رِ) از مناصب مكه است جهت نگهباني و عمران و آبادي و مراقبت در حفظ بنا و ترميم و تعمير مسجدالحرام و كعبه و آيين حج و طواف وافدين و واردين كه

ص: 1201

بديت قريش بود. (تاريخ جغرافيايي مكه و مدينه، ص 117)

دارالفتح

(لْ فَ) از اسامي مدينه است (حرمين شريفين، ص 117)

دارالقبه

(لْ قُ بِّ) از مناصب مكه است و انبار اسلحه (اسلحه خانه) بود از چادر و شمشير و سپر و تير و غيره و زير نظر قريش قرار داشت. (تاريخ جغرافيايي مكه و مدينه، ص 117) (ك)

مناصب كعبه

دارالقراء

(لْ قُ رّ) خانه مَخْرَمة بن نوفل در مدينه كه پايگاه قاريان قرآن بود. او از قريشي هاي مخالف اسلام بود و در مكه مي زيست. در اوايل قاريان قرآن با اهل صفه يك جا مي زيستند كه تا حدود سال چهارم هجري به طول انجاميد اما وقتي تعدادشان بيشر شد خانه او را پايگاه ساختند به طوري كه نام آن دارالقراء گشت. (تاريخ قرآن، ص 246)

دارالكسوه

(لْ كِ وَ) كارگاه تهيه پرده كعبه كه عبدالعزيز سلطان حجاز و نجد در مكه بنا نمود. (ميقات حج، ش 16، ص 175)

دارالمختار

(لْ مُ) از نام هاي مدينه است. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مدينه را منزلگاه دوم خود اختيار نمود. (ميقات حج، ش 7، ص 165)

دارالمنتدي

(لْ مُ تَ دا) مؤسسه اي مشورتي در جاهليت (ك) دارالندوه

دارالمهاجرين

(لْ مُ جِ) از اين واژه كه در حديث نبوي آمده است بيشتر شهر مدينه در عصر پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) متبادر مي شود كه محل اجتماع و زندگي مهاجرين بوده است. (فقه سياسي، ج 3، ص 301)

دارالنابغه

(نّ بِ غِ) خانه اي در مدينه در ميان خانه هاي قبيله بني نجار ومتعلق به شخصي از اين قبيله به نام نابغه و شهرت محل دفن حضرت

ص: 1202

عبدالله پدر گرامي رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است. آن حضرت به مناسبت سابقه قوم و خويشي ميان قبيله بني نجار و قبيله حضرت آمن بنت وهب و به هنگام مراجعت از سفر شام در مدينه به اين قبيله وارد شد ولي در همان جا مريض گرديد و از دنيا رفت و پيكرش طبق روال آن روزگار در داخل همان خانه (دار النابغه) به خاك سپرده شد. دار النابغه كه به «بيت ابي النبي» نيز معروف شد در كوچه اي به نام «زقال الطوال» در خيابان مناخه مقابل دارالسلام قرار داشت و تا اين اواخر زائران، مزار آن جناب را زيارت مي كردند. در زمان عثماني ها آرامگاه آن جناب به طور مجللي ساخته شد. و در سال 1396 هجري قمري (برابر 1355 شمسي) در زمان خالدبن عبدالعزيز به تخريب آرامگاه اقدام شد و در سنوات اخير (1363 شمسي؟) تمام كوچه ها و بازار مجاور و بقعه مباركه تخريب و مسطح گشت و اينكه هيچ اثري از خيابان و كوچه باقي نمي باشد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 322؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 185؛ تاريخ پيامبر اسلام، ص 59، به سوي ام القري، ص 317؛ ميقات حج، ش 22، ص 108)

دارالندوه

(نَّ وِ) شهرت مكان انجمن شورايي قبايل قريش در مكه است واقع در شمال غربي خانه كعبه. تأسيس دار الندوه را توسط زعيم قريش جد اعلاي رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يعني قُصَي بن كلاب گفته اند و آن را اولين بنا (يا جزء اولين بناهايي) مي دانند كه قريش در مكه ساخت. درِ دار الندوه به سوي

ص: 1203

كعبه باز مي شد و اين محل با سابقه اي طولاني در تاريخ مكه، انجمن بزرگان قبايل بود (كه

تعدادشان را مختلف و گاه تا صد ذكر كرده اند) در دارالندوه امور مهمي مربوط به زناشويي، سلاح جنگي، معامله بزرگان و شئون اجتماعي مطرح مي گرديد وبعد از موافقت به مرحله اجرا در مي آمد و سرپرستي آن مقارن ظهور اسلام به دست عثمان بن طلحه (از بني عَبْدُ الدّار) بود. دارالندوه در دوران سيزده ساله بعثت و قبل از فتح مكه همچنان از اهميت خاصي برخوردار بود. و به نقلي در اين جا بود كه تصميمات شومي عليه پيامبر اسلام جهت محاصره اقتصادي اجتماعي و سپس جهت قتل آن حضرت گرفته شد كه منجر به هجرت گرديد. اين خانه در دوران پس از حضرت از اعتبار چنداني برخوردار نبود. معاويه در دوران سلطنت خود دارالندوه را از اولاد عبدالدار خريد و هرگاه به مكه مي آمد در آن جا مسكن مي گزيد و بعد از او نيز در موسم حج محل نزول خلفا و امرا بود و معمولاً در آن جا به طواف و نماز مي رفتند ولي در غير موسم حج دارالندوه محل قرآن پاره ها بود. بخشي از دارالندوه در توسعه مسجدالحرام توسط عبدالملك و فرزندانش، ضميمه مسجدالحرام شد. اين مكان در دوره عباسي نيز محل اقامت خلفا و حاكمان مكه بود. طبق نقل در زمان متعضد عباسي به سال 280 (يا 284) هجري، دارالندوه را به شكل مسجدي (داخل مسجدالحرام) ساختند و يا به دستور معتصم آن مكان را به مسجد تبديل كردند. بعدها درهاي دارالندوه را كه به سوي مسجدالحرام

ص: 1204

باز مي شد توسعه دادند به طوري كه دارالندوه از صورت مسجد مستقل خارج و ضميمه بيوتات مسجدالحرام گشت و نمازگزار مي توانست از اين جا كعبه را ببيند. در سال 957 هجري امير مكه آن را خراب نمود و به جاي آن ساختماني جهت امام مسجد و نمازگزاران ساخت و در حال حاضر هيچ اثري از آن نيست و جزء مسجدالحرام شده است.

دارالهجره

(لْ هِ رِ) از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 117؛ فهرست كشف الاسرار، ص 941)

دبرالكعبه

(دُ بُ رُ لْ كَ بِ) همان (ك) پشت كعبه

درج

(دَ رَ) يا «مدرج» نام پلكان متحركي است كه براي رفتن به درون كعبه از آن استفاده مي كنند (دايرة المعارف فارسي، ذيل كعبه)

پرده داران خانه از دودمان بني شيبه پيش مي آيند و يكي از ايشان به آوردن كرسي بزرگي كه شبيه منبري عريض است مي پردازد. (اين پلكان متحرك) را نه پله مستطيل و پايه هايي چوبي است كه آن را بر زمين استوار مي دارند و چهار قرقره بزرگ پوشيده به ورق آهن دارد كه به وسيله آنها بر زمين كشانيده مي شود تا به بيت كريم (كعبه) مي رسد و پله زيرين آن در محاذات آستانه مبارك درِ كعبه قرار مي گيرد، آن گاه رئيس شيبيان كه پيري كهنسال است و زيبا منظر و خوش هيئت و كليد قفل مبارك (كعبه) را به دست دارد بر فراز آن (پلكان چرخدار) مي رود و يكي از پرده داران كه همراه اوست و پرده اي سياه رنگ به دست دارد هنگامي كه رئيس شيبيان آن خجسته در را مي گشايد... (سفرنامه ابن

ص: 1205

جبير، ص 129 و 130)

درع (دِ) پيراهن. زير جامه. قبا و هر لباسي است كه دست هاي انساني در دست او داخل گردد و بر مردان حرام است اين گونه لباس ها را بپوشند (مناسك حج، ص 94)

درك اختياري

1. درك اختياري عرفات، عبارت است از وقوف اختياري عرفات

2. درك اختياري مشعر، عبارت است از وقوف اختياري مشعر

درك اضطراري

1. درك اضطراري عرفات، عبارت است از وقوف اضطراري عرفات

2. درك اضطراري مشعر، عبارت است از وقوف اضطراري مشعر

درك وقوف

درك وقوف عرفات. درك وقوف مشعر (ل ع)

درك وقوفين

(وُ فَ) درك وقوف عرفات و وقوف مشعر است. عرفات و مشعر هر كدام دو موقف اختياري

و اضطراري دارند و حاجيان نسبت به ادراك دو وقوف هشت قسم مي شوند:

1. درك اختياري عرفات

2. درك اضطراري عرفات

3. درك اختياري مشعر

4. درك اضطراري مشعر،

5. درك اختياري عرفات و مشعر

6. درك اختياري عرفات و مشعر

7. درك اختياري عرفات و اضطراري مشعر

8. درك اضطراري عرفات و اختياري مشعر. (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 178)

درة البيضاء

(دُ رَ تُ لْ بَ) نام حجرالاسود كه در ابتدا سفيد و براق و شفاف بود. (ارمغان كعبه، ص 53)

دره هارون

(ك) قبه هارون

دست خدا

در اصطلاح «حجرالاسود» را نامند. (ارمغان كعبه، ص 166)

دعا

همان (ك) كوه رحمت

دعاي عرفه

دعاي مشهوري است كه حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) در روز عرفه در عرفات خواندند. آن حضرت در حالي كه با گروهي از اهل بيت و فرزندان و شيعيان خود در جانب چپ كوه ايستادند و روي مبارك را به سوي كعبه گردانيدند و دست ها را در برابر رو داشتند، مانند مسكيني

ص: 1206

اين دعا را خواندند: الحمدالله الذي ليس لقضائه... (مفاتيح الجنان؛ ناسخ التواريخ، حضرت سيد الشهداء، ج 4، ص 285)

دكة الاغوات

(دَ كَّ تُ لْ اَ) ايوان صفه (محل اهل صفه) در مسجدالنبي است در اصطلاح مورخان و محدثان، زيرا اين محل جايگاهي براي بيچارگان در جست و جوي چاره بوده است. (مدينه شناسي، ج 1، ص 109؛ ميقات حج، ش 27، ص 129)

برخي از مورخان مي پندارند كه دكة الاغوات مكان «صفه» بوده است حال آن كه حقيقت اين است كه آن جا صفه اي است كه در شرق مكان صفه واقع شده هنگامي كه وليدبن عبدالملك مسجد نبوي را تا اين مكان توسعه داد. (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 57)

دكة الاقوات

(اَ) همان (ك) محراب عثماني

دله

(دَ لّ) نام شركتي است كه مدتي كار اداره مسجد نبوي و مسجدالحرام را به عهده داشت.

دليل

(دَ) يا «مزور» به افرادي گفته مي شود كه از طرف حاكم مدينه مأمور رسيدگي به وضع زائران مدينه اند. اينان هر يك دفتري دارند (كه اكثر در شارع ابوذر بوده) و «اداره الحج و الزيارة» ناميده مي شود. زائران با ورود به مدينه بايد گذرنامه ها را به يكي از اين دفاتر برده تا نمايندگاني كه در آن دفاتر هستند گذرنامه را گرفته، تاريخ ورود به شهر مدينه را (كه در مدخل شهر مأمورين سعودي ثبت كرده اند) در دفتر خودشان نيز ثبت و يادداشت كنند و گذرنامه را نزد خود نگه داشته و رسيد داده و روز حركت را مشخص نمايند. (راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 39)

دماء الحج

(دِ ءُ لْ حَ جّ) يعني قرباني ها كه در

ص: 1207

حج به دستور شرع كنند، خواه به اصل شرع باشد يا به سبب فعلي كه حكم آن فعل قرباني باشد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

دم التحلل

(دَ مُ تَّ حَ لَ لْ) همان (ك) دم التمتع

دم التمتع

(تَّ مَ تُّ) قرباني در مني در روز دهم ذي حجه است. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

دم المتعه

(لْ مُ عِ) دم التمتع است و آن را هدي المتعه و هدي تمتع هم گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

دم شاة

از گوسفند كه در كفارات احرام بايد قرباني شود در بسياري از موارد به شاه يا دم شاه تعبير شده است. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 54)

دواير كعبه

مانند دايره مواقيت. دايره حرم. دايره مسجدالحرام.

دوار

(دَ وّ)

1. كعبه، بدان سبب كه حاجيان به دور آن مي گردند. (لغت نامه)

2. نام طواف بت پرستان به دور انصاب (و اصنام و اوثان) كسي كه نمي توانست بتي برپا دارد يا بتكده اي بسازد سنگي پيشاپيش حرم و يا پيشاپيش چيزي از آنچه مي پسنديد نصب مي كرد و آن گاه به طواف آن مي پرداخت همچنان كه كعبه را طواف مي كرد. (تاريخ و مقرارت جنگ در اسلام، ص 13)

دم خون

مرا قرباني است در كفارات. و انواع حيواناتي كه در كفارات احرام و حرم مقرر شده عبارتند از: شتر و گاو و گوسفند و در بعضي موارد كه به طور مطلق فرموده اند دو خون بر عهده مرتكب است با قرباني كردن دو گوسفند امتثال مي شود.

دورق

(دَ رَ) نام سبويي يك دسته جهت استفاده از آب زمزم. (سفرنامه ابن جبير، ص 125؛ حرمين شريفين، ص 23)

دويرة الاهل

(دُ وَ رَ تُ لْ اَ) منزل،

ص: 1208

خانه. فرموده اند ميقات است براي كساني كه فاصله منزلشان تا مكه كمتر از فاصله ميقات تا مكه است.

ديوار حجر

(حِ) ديوار قوسي شكل (ك) حجر اسماعيل

ديوار مستجار

(مُ تَ) قسمتي از بدنه ديوار غربي كعبه كه در آن جا به خداوند مستجير (و پناهنده) مي شوند.

ذ

ذا

از اسامي مدينه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

ذات انواط

(تُ اَ) نام درختي است به جاهليت، قريش (يا اهل مدينه و يا مردم يمن) را كه آن را چون بت و معبودي ستايش و پرستش مي نمودند و همه ساله به روزي معين بر وي گرد مي آمدند و سلاح خود را بدان مي آويختند و بر آن طواف مي كردند و قربان ها آورده ذبح مي كردند. آنها اين روز را خوش مي خوردند و خوش مي آشاميدند. (لغت نامه؛ ناسخ التواريخ، حضرت عيسي، ج 3، ص 80)

ذات الحجر

(لْ حُ جَ) از اسامي مدينه است كه داراي خانه هاي زيادي بود. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

ذات الحرار

(لْ حِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه داراي سنگ هاي سياه فراواني بود. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

ذات السلقه

(سَّ لِ قِ) از اسامي مدينه (در تورات) به جهت دوري شهر از كوه هاي اطراف. (ميقات حج، ش 7، ص 166)

ذات السليم

(سَّ) حد حرم مكه در طريق عرفات و طايف در يازده ميلي بر رأس كوه ضحاضح (احكام عمره، ص 81)

ذات عرق

(عِ) ميقات است آخر (ك) وادي عقيق (النهايه، ص 217؛ لمعه، ج 1، ص 115؛ تبصره المتعلمين، ص 155)

ذات النخل

(نَّ) از اسامي مدينه است چون داراي درخت هاي نخل

ص: 1209

(خرما) فراواني بود. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 166)

ذات الودع

(لْ وَ دَ) خانه كعبه از آن رو كه بر پرده هايش ودعه (مهره هاي بحري) مي آويختند (لغت نامه).

ذبح

(ذِ)

1. سر بريدن گاو و گوسفند و مانند آنها.

2. قرباني عيد اضحي. (فرهنگ فارسي)

ذبح اكبر

ذبيح اكبر. گوسفند كه به فديه اسماعيل از بهشت آمد. (لغت نامه، ذيل ذبح)

ذبح قرباني

كشتن (سر بريدن) قرباني در اعمال حج.

ذبح اكبر

(ذَ) همان (ك) ذبح اكبر

ذكر تلبيه

لبيك، اللهم لبيك، لبيك، لاشريك لك لبيك. (ان الحمد والنعمة لك والملك لاشريك لك)

ذوالحجه

(ذُ لْ حَ جِّ) ذوالحجة الحرام. ذي حجه. آخرين ماه سال قمري عرب و مسلمين است كه پس از ماه

ذي قعده وجود دارد. وجه تسميه:

1. ذوالحجه، از آن جهت است كه ماه حج است.

2. ذوالحجة، از آن جهت است كه جزو ماه هاي حرام است.

ذوالحجة الحرام

همان (ك) ذوالحجه

ذوالحليفه

(حُ لَ فِ) ميقات عمره تمتع است در چند كيلومتري مدينه و در اين جا است (ك) مسجد شجره

ذوالخلصه

(خَ لَ صِ) (ك) كعبه يمانيه

ذوقبلتين

نام ديگر (ك) مسجد قبلتين

ذوالقعده

(قَ دِ) از ماه هاي سال قمري عرب و مسلمين. پس از ماه شوال و قبل از ماه ذوالحجه است و از ماه هاي حج است.

ذوالكعبات

همان (ك) كعبات

ذوالمجاز

(مَ) از حدود عرفات است اما جزء موقف نيست و وقوف در اين نقطه كفايت از عرفات نمي كند. (مناسك حج، مسأله 365؛ فلسفه و اسرار حج، ص 180)

ذوالندوه

(ذ نَّ وِ) همان (ك) دارلندوه (لغت نامه)

ذوالهرم

همان (ك) چاه ذوالهرم

ذي طوي

(طَ، طِ، طُ وا) موضعي است نزديك مكه و بدان جا چاه هايي است كه

ص: 1210

غسل با آب آنها مستحب است. در سال ششم هجري كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) با پيروان خود آهنگ سفر حج نمود، بزرگان قريش درذي طوي اجتماع كردند و براي آگاهي از قصد آن حضرت فرستادگاني روانه نمودند. به روز فتح مكه حضرت در اين نقطه فرمان داد كه زبير با مهاجر از اعلاي مكه در آمده رايتي كه بر دوش داشته در حجون نصب كند.

ذي المنزلين

(ذِ لْ مَ زِ لَ) همان (ك) ذي الوطنين

ذي الوطنين

(َ وَ طَ نَ) ذي المنزلين. يعني آن كه دو يا چند اقامتگاه دارد، و اقسام سه گانه حج (تمتع، افراد و قران) با تعدد اقامتگاه رابطه دارد. اگر مدت اقامت چنين كسي در يكي بيش از ديگري باشد در نوع حج تابع همان اقامتگاه است. اگر مدت اقامت در دو اقامتگاه مساوي باشد او در انتخاب نوع حج مخير است. شرط تعدد اقامتگاه در رابطه با حج اين است كه بر اقامت و مجاورت او در مكه دو سال تمام بگذرد و وارد سال سوم شده باشد، خواه اقامت و مجاورت در مكه اختياري باشد يا اضطراري. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

ر

الراء

از نام هاي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 91)

راحله

(حِ لِ) وسيله سواري. از شرايط وجوب حج داشتن راحله (يعني وسيله سواري كه مكلف بتواند طي مسافت رفت و برگشت را بنمايد) است مطابق شأن. (مناسك حج، مسئله 17)

رأس

(رَ ءْ) يا «رأسي» از نام هاي مكه است چون من جهة الشرف شبيه سر انسان است و در وسط دنيا واقع است و يا شريف ترين نقطه زمين است يا آن كه نسبت

ص: 1211

به آسمان از بلاد سائره پيش تر خلق شده است. (ميقات حج، ش 4، ص 142؛ ش 21، ص 123 و 127؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

رأسي

همان (ك) رأس

راقصات

(قِ) به شتراني گفته مي شد كه زائران خانه خدا را از مكه به مني و عرفات مي بردند (قصه كربلا، نظري منفرد، پاورقي، ص 442)

ربذه

(رَ بَ ذِ) مكاني بر چهار منزلي از مدينه كه ابوذر غفاري از آن جاست و به دستور خليفه سوم به اين مكان تبعيد شد و در همين جا (به سال 34 هجري) در گذشت و به خاك سپرده شد. سابقاً حجاج مي توانستند در مسير حركت خود مزار اين صحابه عاليقدر را زيارت كنند.

رتاج

(رِ) از نام هاي مكه است به معني باب عظيم. (لغت نامه؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 145، ش 21، ص 129)

رجوع به كفايت

در اصطلاح حج، مراد برخورداري از امكاناتي است كه بعد از بازگشت حاج از حج زندگي عادي او (و اهل او) را كفايت كند. برخي از فقها در استطاعت، رجوع به كفايت را شرط مي دانند.

رحم

از نام هاي مكه است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

رخام حمراء

(رُ مِ حَ) سنگ هاي سرخي كه زمين كعبه به آن فرش شده و مستحب است حاجي در وداع كعبه روي رخام حمراء نماز كند. درباره امام هفتم (عليه السلام) وارد است كه داخل كعبه شد و دو ركعت نماز بر رخامه حمراء خواندند. (فلسفه و اسرار حج، ص 183؛ حج و عمره، ص 163)

رداء

(رِ) قطعه اي از احرام (پوشش نادوخته) كه محرم به دوش افكند.

رفادت

(رِ

ص: 1212

دَ) از (ك) مناصب كعبه

رفث

(رَ فَ) فلا رفث ولافسوق ولاجدال في الحج (بقره 197)

توجه به نزديكي با زن كه در حال احرام حرام است و بايد ترك گردد.

رفيق المرئه

(رَ قُ لْ مَ ءِ) كسي كه به خاطر خون زن همراه وي به حج رفته باشد و نمي تواند از آن جدا شود.

(فرهنگ اصطلاحات فقهي)

رقطاء

جايي است در مكه. و اولي براي كسي كه مي خواهد از مسجدالحرام احرام ببندد اين است كه گفتن تلبيه را تا «رقطاء» به تأخير اندازد. «رقطاء» قبل از «ردم» قرار گرفته و «ردم» نام جايي است در مكه در نزديكي مسجد رايه (قبل از مسجد جن و در نزديكي آن) و گفته شده كه نام فعلي جايي كه «ردم» به آن گفته مي شد، «مدعي» است. (مناسك حج، مسئله 185)

ركاز

(رِ) وليمه بعد از سفر حج است كه به خاطر ثواب زيادش (همچون غنيمت و ركاز) به آن سفارش گرديده.

ركضة جبرئيل

(رَ ضَ تُ) از نام هاي زمزم است. و ركضه به معني زمين گود است. (راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 203؛ ميقات حج، ش 5، ص 140)

ركن

(رُ)

1. اختصاصاً، ركن اسود (كعبه) را گويند.

2. عموماً، هر يك از اركان (چهارگانه) كعبه را گويند.

3. منظور در حج عملي است كه ترك آن سبب بطلان حج مي شود.

ركن اسود

(رُ نِ اَ وَ) همان (ك) ركن شرقي

ركن بصري

(-َ بَ) همان (ك) ركن شمالي

ركن جنوبي

(جَ) از اركان كعبه است كه به «ركن يماني» نيز موسوم است و از آن به عنوان دري از بهشت ياد شده و روايات بر استلام اين ركن تأكيد دارند.

ركن حجر

(حَ جَ) همان

ص: 1213

(ك) ركن شرقي

ركن حجرالاسود

(حَ جَ رُ لْ اَ وَ) همان (ك) ركن شرقي

ركن شامي

همان (ك) ركن شمالي

ركن شرقي

(شَ) از اركان كعبه است كه به «ركن اسود» و «ركن حجر» و «ركن حجرالاسود» نيز موسوم (و در برخي منابع به عنوان «ركن عراقي» هم از آن ياد شده است.) روايات بر استلام اين ركن تأكيد دارند.

ركن شمالي

(شِ) از اركان كعبه است كه به «ركن بصري» و «ركن شامي» و «ركن عراقي» نيز موسوم است.

ركن عراقي

(عِ) همان (ك) ركن شمالي

ركن غربي

(غَ) از اركان كعبه است كه به «ركن مغربي» نيز موسوم است.

ركن مغربي

(مَ رِ) همان (ك) ركن غربي

ركن يماني

(يَ) همان (ك) ركن جنوبي

رمل

(رَ مَ) حالتي بين دويدن و راه رفتن عادي، سرعت گرفتن با قدم هاي نزديك به هم.

1. يعني انجام (ك) هروله (آداب عمره قران، ص 43)

2. از آداب طواف است در سه شوط و مقصود اوليه از اين نوع حركت اظهار صلابت و قوت بود به كفار تا از مسلمانان قطع طمع كنند. هنگامي كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بعد از صلح حديبيه به مكه وارد شدند مردم را امر فرمودند كه محكم و با صلابت باشند و آن گاه باحالت رمل طواف كردند تا به مشركان نشان دهند كه خستگي و تعب در آنها راه ندارد. (نگرشي اجتماعي به كعبه و حج، ص 256 الي 258)

رمي

(رَ مْ) اصطلاحاً پرتاب (هفت) سنگريزه به هر يك از «جمرات ثلاث» در مني را در مراسم حج (تمتع، افراد و قران) رمي گويند. رمي از واجبات (غير ركني) حج مي باشد و زمان رمي «جمار ثلاثه» از طلوع آفتاب است تا

ص: 1214

غروب آفتاب در ايام مني به توالي در:

1. دهم ذي حجه رمي جمره اخري (كه چهارمين واجب حج است و با آمدن از مشعرالحرام به مني و در لباس احرام انجام مي پذيرد).

2. يازدهم ذي حجه رمي جمرات ثلاث (به ترتيب اولي و وسطي و اخري كه سيزدهمين (1) و آخرين واجب است و در لباس معمولي انجام مي گيرد).

3. دوازدهم ذي حجه رمي جمرات ثلاث (به ترتيب اولي و وسطي و اخري كه سيزدهمين (2) و آخرين واجب است و در لباس معمولي انجام مي پذيرد). (3)

1 در حج افراد دوازدهمين عمل.

2 در حج افراد دوازدهمين عمل.

3 و اگر كسي تا قبل از طلوع آفتاب 12 ذي حجه از مني بيرون نرفته باشد بايد شب را در مني مانده و در روز 13 ذي حجه جمرات سه گانه را به ترتيب رمي نمايد.

واجبات رمي

نيت كردن

پرتاب كردن

هفت بار پرتاب كردن

تك تك پرتاب كردن

پرتاب كردن (سنگ ها) نه گذاردن

مستقيماً سنگ را به جمره پرتاب نمودن

مستحبات رمي

پياده رمي كردن

با طهارت رمي كردن

با هر رمي تكبير گفتن

با هر رمي دعاي «الله اكبر اللهم ادحر...» خواندن

هنگام آمادگي براي رمي دعاي «اللهم هذه حصياتي فاحصهن وارفعهن في عملي» خواندن

هنگام رمي، سنگريزه را به دست چپ گرفتن و با دست راست انداختن

سنگريزه را برانگشت ابهام (بزرگ) گذاردن و با ناخن انگشت شهادت انداختن (خذف)

پشت به قبله (و از رو به رو) جمره عقبه (اخري) را رمي كردن ولي جمره هاي اولي و وسطي را رو به قبله رمي كردن

ص: 1215

ا فاصله (5/5 يا 7/5 متري) جمره اخري (عقبه) و بدون فاصله (و در كنار ايستادن) جمره هاي اولي و وسطي را رمي نمودن

واجبات سنگ رمي

ريگ بودن

بكر بودن

مباح بودن

از حرم بودن (ولي نه از ريگ هاي مسجدالحرام و مسجد خيف)

مستحبات سنگ رمي

سياه بودن

شكسته نبودن

از مشعر بودن

به اندازه سرانگشت بودن

سست و نيز خيلي سخت نبودن

نقطه نقطه و رنگ هاي مختلف داشتن

دانه دانه از زمين جمع آوري گرديدن

در صورت كثيف بودن شست و شويش دادن

نيابت رمي

فرموده اند در صورت وجود مشقت و حرج در رمي مي توان براي انجام آن نايب گرفت.

پاداش رمي

طبق روايت منقول از امام صادق (عليه السلام) هر كس رمي جمره كند، خداوند به پاداش هر سنگي گناهي از وي پاك مي كند. چون مؤمن سنگ اندازد فرشته اي آن را مي گيرد و اگر غير مؤمن اندازد شيطان به او ناسزا گويد و مي گويد تو سنگ نزدي.

همراه رمي

جمرات سمبل شيطان شمرده شده اند و رمي به آنها در مناسك حج به منزله طرد و نفي شيطان تلقي مي شود و ابراز نوعي نفرت و انزجار از اوست و به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) هنگام رمي بر اين قصد بايد بود كه شيطان زده و رانده مي شود.

سابقه رمي (1)

1. محل جمرات، در جاهليت محل نصب سه بت بوده است.

2. محل جمرات، محل سنگسار شدن سه تن از اهالي مكه است كه در حمله ابرهه به مكه براي منافع شخصي با او همدست شده به جاسوسي مبادرت

ص: 1216

كردند.

3. حضرت آدم (عليه السلام) در محل جمرات شيطان را كه بر او آشكار شده بود با هفت سنگريزه براند.

4. حضرت ابراهيم (عليه السلام) بعد از ساختن خانه خدا شيطان را كه در محل جمرات بر او آشكار شده بود با هفت سنگريزه

1. طبق نقل ها

از خود براند (هم در روز قرباني و هم در دو روز بعد).

5. حضرت ابراهيم (عليه السلام) به هنگام قرباني كردن حضرت اسماعيل (عليه السلام) شيطان را كه در صدد برآمد تا او را از اين كار باز دارد در محل جمرات رمي نمود.

6. حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل و حضرت هاجر (عليهم السلام) شيطان را كه در مواضع جمرات در قيافه ناصحي درصدد برآمد با وسوسه آنها را از قرباني نمودن (حضرت اسماعيل) باز دارد به ترتيب (در يكي از مواضع) با هفت سنگريزه براندند.

رمي جمار

(جِ) اصطلاح تفصيلي (ك) رمي

1. رمي جمار ثلاث

2. رمي جمار ثلاثه

3. رمي جمار ثلث

4. رمي جمار حج

رمي جمرات

(جَ مَ) اصطلاح تفصيلي (ك) رمي

1. رمي جمرات ثلاث

2. رمي جمرات ثلاثه

3. رمي جمرات ثلث

4. رمي جمرات حج

رمي جمره اخري

(جَ مَ رَ ءِ اُ را) در مراسم حج، پرتاب هفت سنگريزه است به سومين جمره در مني (يعني جمره عقبه) در هر يك از روزهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ذي حجه. در روز دهم (روز عيد) فقط همين يك جمره رمي مي شود و چهارمين عمل حج است و در دو روز بعد آخرين رمي جمره هاست كه بعد از رمي جمره وسطي صورت مي پذيرد (و آخرين عمل حج هستند).

رمي جمره اولي

(اُ لا)

ص: 1217

در مراسم حج، پرتاب هفت سنگريزه است به اولين جمره در مني (جمره الصغري) در هر يك از روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه و اولين رمي جمره ها نيز در اين دو روز هست (كه آخرين عمل حج مي باشند).

رمي جمره وسطي

(وُ طا) در مراسم حج، پرتاب هفت سنگريزه است به دومين جمره در مني در هر يك از روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه و دومين رمي جمره هاست كه بعد از رمي جمره اولي صورت مي گيرد (و آخرين عمل حج مي باشند)

رمي سه جمره

رمي جمار (جمرات) ثلاث (ل) همان (ك) رمي

رنك

(رِ) در پرده كعبه پره هايي هستند كه در زمينه اش عبارات ياحنان، يا منان و يا سبحان نوشته شده و در جامه مصري در فاصله ميان قطعه هاي كمربند قرار داده مي شد اما در جامه سعودي از آن استفاده نمي شود. (ميقات حج ش 38 ص 100).

رنوك

ابن جبير در سفرنامه خود از ظهور نوشته هاي نوين بر جامه كعبه ياد كرده كه آن «دو طغراي سرخ با دايره هاي سفيد كوچك» است و نوشته هايي در متن دايره هاي ياد شده وجود داشته كه شامل آياتي از قرآن كريم و نام خليفه بوده است. به نظر مي رسد كه اين نوشته ها همان آذين هاي زربفت بوده كه بعد از اين به نام قطعه هاي طلايي نوشته شده يا به رنوك و يا كردشيات معروف گرديده. (ميقات حج ش 29 ص 112).

الرواء

(رَ) از اسامي زمزم است به معني آب گوارا و همواره جاري و جوشان (ميقات حج، ش 28، ص 121)

روپوش كعبه

نام ديگري براي (ك) پرده كعبه

روحاء

نام

ص: 1218

قسمتي در بخش مياني (ك) بقيع

روزه دم متعه

(دَ مُ مُ عِ) روزه بدل هدي در حج است.

«در صورت فقدان قرباني در حج تمتع در مني (كه از واجبات است) بدل آن بايد ده روز روزه گرفت. سه روز در حج و مكه و هفت روز بعد از مراجعت» (ترجمه و شرح تبصره علامه، ص 176)

روضه

(رَ ضِ) اختصار (ك) روضة النبي

روضه بهشتي

(رَ ضِ ءِ بِ هِ) (ك) روضة النبي

روضه رسول

(رَ) اختصار (ك) روضة النبي

روضه شريفه

(شَ فِ) اختصار (ك) روضة النبي

روضه مسجدالنبي

(َ مَ جِ دُ نَّ) اختصار (ك) روضة النبي

روضه مطهره

(مُ طَ هَّ رِ) اختصار (ك) روضة النبي

روضه نبوي

(نَ بَ) اختصار (ك) روضة النبي

روضة النبي

(رَ ضَ تُ نَّ) مكاني است در ناحيه جنوبي مسجدالنبي به شكل مربع مستطيل به درازاي حدود 22 متر از غرب به شرق (بين حجره طاهره و منبر) و عرض حدود 15 متر از جنوب به شمال (از آغاز حد اوليه قبله مسجد تا منتهي اليه ديوار شمالي حجره) مجموعاً به مساحت 330 متر مربع. شهرت اين مكان به «روضه» (و نيز روضه نبوي، روضه شريفه، روضه مطهره، روضه رسول، روضة النبي) بر اساس حديثي از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است كه فرمودند: «ما بين بيتي (1) و منبري روضة من رياض الجنة» و در معني و تفسير «روض الجنة» گفته اند مقصود اين است كه اين قسمت در آخرت به بهشت منتقل مي شود (و همانند ساير زمين ها از بين نمي رود) و عبادت كننده در آن همانند كسي است

كه داخل باغي از باغ هاي بهشت شده است.

مقامات روضه در محدوده روضة النبي، منبر و

ص: 1219

محراب و خانه و مرقد رسول الله و خانه حضرت زهرا و مزار احتمالي آن بانو قرار دارد.

فضيلت روضه روضة النبي برترين مكان اين مسجد و از بهترين اماكن روي زمين است. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) همه روزه در اين جا براي اقامه نماز و جلوس بر منبر شريف رفت و آمد مي فرمود و روايات زيادي از آن جناب در فضيلت اين نقطه نقل شده و نماز خواندن و دعا نمودن و قرآن تلاوت كردن در روضة النبي افضل از ديگر مكان ها شمرده شده است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 217؛ راهنماي حرمين

شريفين، ج 5، ص 79)

روماه

يا (ك) كوه عينين

رومه

يا (ك) چاه رومه

رياض

شهري است در ناحيه نجد در شمال شرقي مكه و مشرق مدينه و در فاصله حدود 950 كيلومتري جده. اين شهر پايتخت كشور عربستان سعودي است.

ريال

واحد پول كشور عربستان سعودي است معادل 20 قروش.

ريطه

(رَ طِ) پارچه اي لطيف و نرم (پارچه اي قرمز راه راه يمني) كه اسعد ابوكرب پادشاه حمير دو قرن قبل از هجرت كعبه را با آن پوشاند. (حرمين شريفين، ص 90؛ ميقات حج، ش 25، ص 86)

1. و به روايتي ديگر «قبري».

ز

زائر

(ءِ) مقابل مجاور و مقيم. كسي است كه به زيارت (و ديدار) مكان مقدسي مي رود. مثلاً به زيارت بيت الله، به زيارت قبر نبي الله و به زيارت قبور ائمه هدي و غالب مسلمانان به زيارت مزار پيامبر و ائمه (صلوات الله عليهم اجمعين) مي روند و با خواندن زيارتنامه اداي احترام مي نمايند. گر چه وهابيه كه بر عربستان سعودي حاكمند غالباً

ص: 1220

زيارت قبور و اقامه نماز در بقاع را ناروا مي شمرند اما غالب اهل سنت زيارت قبور را جايز و سبب حصول تنبه و كسب ثواب مي دانند. شيعه مخصوصاً در فضيلت و ثواب زيارت قبور معصومين و امامزاده ها اخبار بسيار نقل مي كند.

زائران بيت الله

مسلماناني كه بنابر وجوب ديني يا از روي استحباب به زيارت خانه خدا مي روند.

زائران مدينه بعد

حاجياني كه بعد از انجام مناسك حج، به مدينه جهت زيارت مزار رسول خدا (و ائمه اطهار) مشرف مي شوند.

زائران مدينه قبل

مسلماناني كه قبل از انجام مناسك حج، به مدينه جهت زيارت مزار رسول خدا (و ائمه اطهار) مشرف مي شوند.

زاد توشه راه.

از شرايط وجوب حج داشتن زاد است مطابق شأن مكلف، از خوردني و آشاميدني و ساير مايحتاج انسان در سفر يا پول نقد به اندازه اي كه بتوان توشه رفت و برگشت را فراهم نمود. (مناسك حج، مسئله 17)

زاد و راحله

از شرايط وجوب حج داشتن زاد (توشه راه) و راحله (وسيله سواري) است مطابق شأن

زقاق الحجر

(زُ قُ لْ حِ) كوچه اي (تخريب شده) در مكه در محل (ك) مولد فاطمه

زقاق الطوال

(طُّ) كوچه اي (تخريب شده) در مدينه در محل (ك) دارالنابغه

زقاق العطارين

(لْ عَ طّ) كوچه اي (تخريب شده) در مكه در محل (ك) مولد فاطمه

زقاق المولد

(لْ مُ لِ) كوچه اي (تخريب شده) در مكه در محل (مولد نبي)

زمازم

(زَ زَ) از نام هاي زمزم است. (ع)

زمزم

(زَ زَ) (زُ مَ زَ) (1) (زُ مَّ زِ) (2) نام چاه (يا چشمه) مقدسي است داخل مسجدالحرام واقع در 18 متري

جنوب شرقي كعبه مقابل زاويه اي كه حجرالاسود در آن قرار دارد. طبق روايات اين چشمه را حضرت

ص: 1221

جبرئيل آن گاه پديد آورد كه تشنگي بر حضرت اسماعيل و حضرت

1. ضبط (ميقات حج، ش 28، ص 124).

2. ضبط (ميقات حج، ش 28، ص 124).

هاجر (كه توسط حضرت ابراهيم از سرزمين فلسطين كنعان به صحراي خشك و بي آب عربستان كوچانده شدند) غلبه كرد. و برخي روايات جوشش آب زمزم را به سودن پاشنه پاي حضرت اسماعيل (تشنه و بي قرار) به زمين نسبت داده اند. پيدايش چاه زمزم در مكه سبب شد تا قبايلي در آن سكني گزينند و بعدها قبيله جُرهُم كه حرمت حرم و خانه كعبه را رعايت ننمودند چون دانستند ولايت و رياست كعبه از دستشان خارج مي شود، چاه زمزم را پر كردند تا اين كه چند سال قبل از ولادت حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) اين چاه به دست مبارك حضرت عبدالمطلب حفر گرديد (و بعداً حوض هايي در پيرامون زمزم به طور مجزا ساخته شد كه براي آشاميدن و وضو از آن استفاده مي شد، حوضي در سمت ركن حجرالاسود براي آشاميدن و حوضي در مقابل صفا براي وضو ساختن). چاه زمزم در طي زمان كم آب شد به طوري كه گاهي اوقات مي خشكيد، از جمله در عهد مهدي و هارون و امين عباسي حفاري به عمل آمد و در سال هاي 223 و 224 هجري نيز بر عمق آن افزودند. در سال 322 هجري نيز بر عمق آن افزودند. در سال 322 آب آن قطع گرديد كه پس از لايروبي قدرت آبدهي آن چندين برابر گرديد. در سال 822 هجري چاه زمزم تعمير و توسعه يافت و در سال

ص: 1222

1383 هجري قمري آل سعود ساختمان دو طبقه روي زمزم را تخريب كردند و به صورت زيرزميني در آوردند. در اين تغييرات چاه زمزم به فاصله حدود 5 متري از كف مسجدالحرام واقع شد و دهانه يك متري آن وسعتي دو و نيم متري يافت و عمق كم چاه نيز به 30 (يا 40) متر رسيد. حاليه براي رفتن بر سر چاه زمزم دو رديف پله هاي عريض جداگانه (جهت مردان و زنان) تعبيه شده كه به زير صحن مسجد منتهي مي شود كه محوطه اي نسبتاً وسيع است و در انتهاي سمت چپ محوطه مردانه چاه زمزم قرار دارد كه درون اتاقكي شيشه اي با نرده هاي آهني محصور شده و روي چاه موتور پمپ برقي نصب گرديده كه آب چاه را به درون مخازن زيرزميني شبستان هدايت مي كند و از آن جا توسط لوله هاي شيرداري كه در اطراف كشيده شده در درون محوطه و ديگر نقاط حرم در اختيار زائران است. زمزم معجزه بي پايان الهي است.

فضيلت زمزم

بهترين آبي كه از زمين مي جوشد آب زمزم است. (منقول از رسول الله)

خداوند زمزم را حايلي ميان بهشت و دوزخ قرار داده است. (منقول از حضرت امير)

زمزم نهري بهشتي است كه جرعه اي از آن در زمين جوشيده است. (روايت)

تسميه زمزم جهت نام را با توجه به معاني مختلف زمزم (1) متفاوت ذكر كرده اند. به خاطر:

زيادتي آب آن

گوارايي آب آن

حركت و جوشش آب آن

زمزمه حضرت جبرئيل بر سر آن

زمزمه فارسيان در حج بر سر آن

زمزمه و نيايش عده اي بر سر

ص: 1223

آن

زمزمه شاپور شاه ايران بر سر آن

زمزمه ملايم آب در حال جوشش آن

جلوگيري كردن حضرت هاجر از پراكندگي آن (با ريختن خاك در اطراف چشمه)

خطاب حضرت هاجر به آن جهت ايستادن. آن گاه كه آب جوشيد و زيادتي كرد آن حضرت از بيم آن كه پيش از پركردن ظرف خود، آب پراكنده شود (و در زمين فرو رود) و يا اين كه زيادتي آب براي فرزندش خطر به بار آورد در مقام خطاب به آب دو واژه مشابه «زم» «زم» (به معني بس است يا از حركت بايست) را به كار برد.

استحباب زمزم طبق روايت مستحب است استفاده از زمزم:

1. كثرت، حركت، محل زمزمه اهل دعا، خواندن مجوس در هنگام نيايش و غذا خوردن، كنترل آب از پراكندگي، ايست كردن، آب گواراي شيرين اندكي شورطعم.

براي خوردن

براي بدن شستن

براي شفا نوشيدن

براي هديه بردن

براي سعي (صفا و مروه) نوشيدن

براي پس از طواف و نماز، نوشيدن و سر و صورت شستن

همراه زمزم به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) بر سر آب زمزم نيت آن بايد داشت كه از اين پس نظر به انجام اطاعت باشد و چشم بر گناهان بسته.

اسامي زمزم براي زمزم اسامي متعددي نقل شده كه از جمله اند:

ابرار، بركه، بره، بشري، تكتم، حفيره عباسي، حفيره عبدالمطلب، حرميه، الراء، ركضه جبرئيل، الروا، زمازم، زمم، سالمه، سقيا، سقياء اسماعيل، سقياء الله اسماعيل، سيده، شافيه، شباعه، شباعه العيال، شراب الابرار، شفاء، شفاء سقم، صافيه، طاهره، طعام، طعام الابرار، طعام طعم، طيبه، عافيه، عصمه، عونه، قرية النمل، كافيه، لا تدم، لا شرق،

ص: 1224

مباركه، مرويه، مضمونه، مضنونه، مغذيه، مكتومه، مكنونه، مؤنسه، ميمونه، نافعه، نقرة الغراب، هزمه اسماعيل، هزمه جبرئيل، هزمه ملك. (حرمين شريفين، ص 20 و 23 و 55 و 113؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 203 و 204؛ الاعلاق النفيسه، ص 55؛ توضيح مناسك حج، ص 141؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 60 و 61؛ حجة التفاسير، ص 94؛ احكام حج و اسرار آن، ص 90؛ ثواب اعمال حج، ص 35؛ طبقات، ص 67؛ ميقات حج، ش 4 و 5 و 10 و 28؛ دايرة المعارف فارسي؛ لغت نامه؛ و...)

زمزميين

(زَ زَ مَ) گروهي كه به سقايت حجاج مي پرداختند. گروه زمزميه كه در نزديكي حرم وسايل كار خود را از قبيل كوزه و مخازني (كه آب را خنك نگه مي داشت) به حجاج اجاره مي دادند و علاوه بر اين به انجام برخي خدمات براي حجاج (در مقابل دريافت پول) مي پرداختند. (نگاه كنيد به: ميقات حج، ش 17، ص 130 و 131)

زمم

(زَ مَّ) از نام هاي زمزم است (ميقات حج، ش 10، ص 9؛ ش 28، ص 121)

زيارت

رفتن به اماكن مقدسه مدينه و به جا آوردن آداب آن را «الزياره» گويند.

زيارت حج

مقصود به جاي آوردن اعمال حج است.

زيارت دوره

مقصود رفتن به اماكن زيارتي و ديدني اطراف مدينه است. (حج آن طور كه من رفتم، ص 53)

زيارت عمره

مقصود به جاي آوردن اعمال عمره است.

زينت كعبه

طواف است. (ميقات حج، ش 7، ص 21)

زيورهاي كعبه

(ك) حلي الكعبه

س

سابقه الحاج

(بِ قُ لْ)

1. كسي را گويند كه بر حاجيان در رسيدن به مكه پيشي گيرد. (راهنماي دانشوران)

2. آن كه پيشاپيش كاروان حجاج به شهر آيد و

ص: 1225

خبر فرا رسيدن آنان باز دهد. (فرهنگ فارسي؛ لغت نامه)

سادات نخاوله

(ك) نخاوله

ساق

از اسامي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

سالار حاج

امير حاج (ك) امارت حج

سالمه

(لِ مِ) از اسامي زمزم است (الاعلاق النفيسه، ص 55؛ حرمين شريفين، ص 23)

سبوحه

(سَ بُّ حِ) (سَ حِ) از اسامي مكه است و اسم دره اي است در قرب جبل الرحمه (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 4، ص 146؛ ش 21، ص 128؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

ستار كعبه

(س) همان (ك) پرده كعبه

ستون ابولبابه

(سُ نِ اَ لُ بِ) همان (ك) ستون توبه

ستون اماميه

(اِ يِّ) از ستون هاي مسجدالنبي است. بعضي از رسائل ستون پيش جانب غربي حجره طاهره را گويند كه محاذي سرمقدس رسول الله است. (راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 108 و 109)

ستون توبه

(تَ بِ) يا «ستون ابولبابه» از ستون هاي مسجدالنبي است واقع ميان ستون عايشه و ستون حرس (و دومين ستون از حجره و چهارمين ستون از منبر مي باشد) و دعا كردن و نماز خواندن در كنار آن معروف و مستحب است و رسول خدا نوافل خود را در اين جا به جاي مي آورد و بعضاً «در اين جا اعتكاف مي فرموده اند» و اكنون نام «اسطوانة التوبه» بر آن است. شهرت اين ستون به «ابولبابه» و «توبه» از آن جهت است كه ابولبابه (رفاعة بن عبدالمنذر) از صحابه خود را به آن بست و از عمل خويش توبه نمود. عمل او به نقلي تخلف از غزوه تبوك بود و به نقلي ديگر نوعي اطلاع رساني به دشمن بود، به اين ترتيب كه او به تقاضاي يهود بني قريظه كه

ص: 1226

به علت خيانت در محاصره مسلمين قرار گرفته بودند روانه مذاكره شد و در جواب پرسش آنها كه در صورت تسليم چه اتفاق خواهد افتاد با اشاره به گلوي خود به كشته شدن آنها اشاره كرد. ابولبابه در بازگشت از اين اطلاع رساني به دشمن كه برخلاف وظيفه اش بود آن چنان پشيمان شد كه به قصد توبه مستقيماً به طرف مسجد رفت و خود را به ستوني بست و سوگند خورد تا آب و غذا نخورد مگر اين كه خداوند توبه اش را بپذيرد. ابولبابه مدت 3 (يا 6 يا 7 يا 15) شبانه روز تنها به جهت اداي فرايض از ستون (و به وسيله همسر يا دخترش) باز مي شد تا به حالت بيهوشي در آمد.

و خداوند توبه اش را پذيرفت و پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) او را بگشاد. (مجمع البيان، ج 10، ص 197؛ منهج الصادقين، ج 4، ص 181 و 311؛ النهايه، ص 291؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 204)

ستون تهجد

(تَ هَ جُّ) از ستون هاي مسجدالنبي است و آخرين ستوني است كه در دوران حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) وجود داشت و اين جا محل تهجد و شب زنده داري آن جناب بوده است. مكان اين ستون در كنار محل اصلي باب جبرئيل قبل از توسعه مسجدالنبي قرار داشته كه اكنون در داخل ضريح قرار گرفته است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 208)

ستون جزعه

(جَ زَ عِ) همان (ك) ستون حنانه

ستون حرس

(حَ رَ) (حَ) همان (ك) ستون محرس

ستون حنانه

(حَ نّ نِ) از ستون هاي مسجدالنبي است واقع در سمت مغرب محراب نبوي و نزديك

ص: 1227

ترين ستون ها به محراب نماز رسول اكرم است و چسبيده به ديوار قبلي مسجد. اين ستون به نام هايي موسوم است:

1. علم رسول الله

2. جزعه. نامي است كه بعدها به آن داده شد.

3. مخلقه. به جهت آن كه عطر و خلوق بر آن مي سوزانيدند و يا اصحاب قبل از ملاقات با حضرت در اين مكان خود را خوشبو و عطرآگين مي نمودند.

4. حنانه. تا اوايل قرن چهاردهم بر بالاي اين ستون نام «استوانه حنانه» ديده شده است. حنانه به معني نالنده است و گويند در اين محل درخت خرمايي بود كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام خطبه بر آن تكيه مي فرمود (و چون منبر ساخته شد، اين درخت از فراق حضرت حنين (ناله) سرداد و لذا آن را حنانه (به معني بانگ شتر ماده اي كه از بچه خود جدا مي شود) گفتند و حضرت اين درخت را در بر گرفت تا آرام شد. طبق نقل ها، اين درخت بعداً دفن گرديديا به فرموده حضرت درخت را كندند (و در زير منبر) مدفون نمودند و يا بني اميه هنگام نوسازي مسجد اين درخت را بريدند. (حيوة القلوب، ج 2، ص 201؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 203 و 212 و 213؛ و...)

ستون سرير

(سَ) از ستون هاي مسجدالنبي است و اولين ستون از سمت قبله و متصل به ضريح و ديواره غربي حجره پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) است و تسميه سرير از آن جهت است كه:

تخت حضرت در كنار آن قرار داشت و با تكيه بر آن به پاسخگويي مسائل مسلمين و

ص: 1228

برآورده ساختن نيازمندي هاي ايشان مي پرداختند.

در اين جا كه مكان اعتكاف حضرت بود، برگ بزرگ خرمايي مي گسترانيدند و آن جناب بر آن دراز مي كشيدند. (مدينه شناسي، ج 1، ص 108؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 206)

ستون عايشه

همان (ك) ستون مهاجرين

ستون علي

همان (ك) ستون محرس

ستون قرعه

(قُ عِ) همان (ك) ستون مهاجرين

ستون محرس

) مُ حَ رِّ) (مَ رَ) از ستون هاي مسجدالنبي است و دومين ستون مدوري است كه متصل به ضريح از ديوار غربي است (و ميان ستون هاي سرير و وفود قرار دارد). اين ستون به نام هايي موسوم است:

1. ستون علي بن ابي طالب (ع)

2. مصلي علي. به نقلي چون محل نماز حضرت علي (عليه السلام) بوده است.

3. حرس. و امروزه نيز نام «استوانة الحرس» بر آن ديده مي شود. ظاهراً هنگامي كه گروه هاي ناآشنا به ملاقات پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) مي آمدند حضرت علي (عليه السلام) در كنار آن از آن جناب حراست مي كردند. (مدينه شناسي، ج 1، ص 107؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 207؛ حج و انقلاب اسلامي، ص 122؛ قبل از حج بخوانيد، ص 156)

ستون مخلقه

(مُ خَ لَّ قِ) از ستون هاي مسجدالنبي.

1. (ك) ستون حنانه

2. (ك) ستون مهاجرين

ستون مربعة القبر

(مُ رَ بَّ عَ تُ لْ قَ) همان (ك) ستون مقام جبرئيل

ستون مقام جبرئيل از ستون هاي مسجدالنبي است كه ستون «مربعة القبر» هم ناميده مي شود و به موازات ستون هاي محرس و وفود است. ليكن اكنون ستون «مربع قبر» در داخل ضريح و منتهي اليه حجره شريف قرار دارد و قابل ديدن نيست. در كنار

ص: 1229

اين ستون درِ خانه حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) قرار داشت و هنگامي كه دسترسي بدين محل ممكن بود به عنوان يكي از نقاط بسيار متبرك، محل عبادت به شمار مي آمد ولي قرن ها است كه قابل دسترسي نمي باشد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 208؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 78)

ستون مهاجرين

(مُ جِ) از ستون هاي مسجدالنبي است كه در وسط ستون هاي اصلي ديگر مسجد و در كنار ستون توبه قرار دارد. (سومين ستون است از منبر و از قبر) نماز گزاردن در كنار اين ستون مورد سفارش بسيار قرار گرفته است. اين ستون به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. مخلقه. به جهت آن كه بر آن خلوق مي آويختند.

2. مهاجرين. چون مهاجرين گرداگرد آن نشسته و نماز مي گزاردند و لذا محل اين ستون «مجلس المهاجرين» هم نام گرفت.

3. عايشه. به جهت آن كه عايشه احاديثي در فضل اين ستون روايت كرد و اكنون نيز بر بالاي آن نام «اسطوانة العايشه» ديده مي شود.

4. قرعه. به جهت روايت منقول از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) كه فرمودند در مسجد من مكاني است قبل از اين ستون كه اگر مردم مي دانستند در كنار آن نماز نمي گزاردند مگر آن كه بين خود (براي نماز خواندن) قرعه مي زدند. (مدينه شناسي، ج 1، ص 108؛ تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 77؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 203)

ستون وفود

(وُ) از ستون هاي مسجد النبي است. سومين ستون گرد و مدور از سمت قبله مي باشد (كه بعد از ستون هاي سرير و محرس)

ص: 1230

به ضريح حضرت (در ضلع غربي) متصل است. اين جا محل جلوس پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) براي ديدار با وفود و دسته ها و قبايل عرب بود كه در اين مكان اسلام مي آوردند و يا با ايشان ملاقات مي كردند. (و به اين علت نام وفود به خود گرفته است) قبل از مسقف شدن قسمت صحن مسجد در زمان آن جناب، اين ستون آخرين ستون شبستان از سمت شمال بوده است. رجال و بزرگان صحابه به ويژه بني هاشم در كنار آن مي نشسته اند و به اين علت به محل آن «مجلس قلاده» نيز گفته مي شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 207؛ تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 80)

سدانت

(سِ نَ) از (ك) مناصب كعبه و آن كليدداري و پرده داري بيت الله مي باشد و بعد از بناي بيت به دست حضرت ابراهيم (عليه السلام) سدانت كعبه با حضرت اسماعيل (عليه السلام) و سپس با اولاد آن حضرت بود. طبق نقل بني جُرهُم آن را غصب نمودند و بني خُزاعِه نيز آن را از بني جرهم گرفتند و مدت پنج قرن متولي كعبه بودند تا آن كه مبتلا به فساد شدند و قُصَي بن كِلاب آنان را راند و به پسر خود عَبْدُالدار سپرد و آن گاه به «شيبه» رسيد. و قبل از فتح مكه سدانت كعبه را آل شَبْيَه (بني شيبه) به عهده داشت و بعد از فتح مكه نيز رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) كليد كعبه را به آنان سپرد و از آن زمان تاكنون كليد در دست خاندان «شبيه» است و بزرگ

ص: 1231

ترين فرد خانواده «كبيرالسدنه» است. (ميقات حج، ش 15، ص 82 و 86 و 101؛ ش 16، ص 175؛ و...)

سدنة البيت

(سَ دَ نَ تُ لْ بَ) پرده داران خانه كعبه. (ل)

سدنه كعبه

(سَ دَ نِ ءِ) خادمان كعبه (لغت نامه، ذيل سدنه) (ل)

سدوا الخلل

(سَ دُّ لْ خِ لَ لَ) اتموالصف الاول فالاول

سر تراشيدن

همان (ك) حلق

سعديه

معروفيت ميقات يلملم (ارمغان حج، ص 27)

سعودي

شهر دودمان حاكم بر (ك) عربستان سعودي

سعي

اصطلاح خلاصه شده (ك) سعي صفا و مروه

سعي بين صفا و مروه

اصطلاح تفصيلي (ك) سعي صفا و مروه

سعي صفا و مروه

(سَ عْ يِ صَ وَ مَ وِ) ان الصفا والمروة من شعائر الله فمن حج البيت اواعتمر (بقره 98 158)

سعي طي فاصله (رفت و برگشت) ميان دو كوه صفا و مروه است در مكه جنب مسجدالحرام در مراسم حج و عمره با رعايت شرايط خاص و از واجبات ركني است. عبادت سعي در حج و عمره بعد از نماز طواف زيارت بايد صورت گيرد و زمان انجام آن در حج و عمره متفاوت است:

1. عمره. سعي چهارمين عمل عمره (ها) است كه در لباس احرام صورت مي گيرد. در عمره تمتع از اول شوال تا قبل از ظهر روز نهم ذي حجه و در عمره مفرده در طول سال (جز ايام اختصاصي حج).

2. حج. سعي نهمين (1) عمل حج (تمتع وقران) است كه در لباس غير احرام (لباس معمولي) صورت مي گيرد و زمان آن از روز دهم تا روز دوازدهم (و يا تا آخر) ذي حجه است.

واجبات سعي

نيت كردن

از صفا شروع كردن

به مروه آن را ختم نمودن

هفت بار (2) رفت و برگشت كردن.

ص: 1232

ز راه متعارف رفت و برگشت نمودن

به طور مستقيم و از جلو رفت و برگشت نمودن (نه به حالت عقبي و يا پهلو رفتن)

مستحاب سعي

به حال گريه بودن

با لباس طاهر بودن

با غسل و وضو بودن

پياده رفت و برگشت كردن

ابتدا از باب صفا به كوه صفا رفتن

با سكينه و اعتدال رفت و برگشت نمودن

در قسمتي از مسير حركت (مردان) هروله كردن

رفت و برگشت را بدون ضرورت قطع ننمودن

در ابتداي رفتن به صفا حجرالاسود را بوسيدن و مس كردن

رفت و برگشت را بلافاصله بعد از نماز طواف به جاي آوردن

ماندن بر كوه هاي صفا و مروه (بالاخص صفا) را طولاني كردن

روي كوه ها و طول رفت و برگشت اذكار و ادعيه (وارده را) خواندن

بيش از رفت و برگشت از آب زمزم خوردن و به سر و پشت و شكم پاشيدن

در آغاز سعي بر بالاي كوه صفا رفتن و به جانب كعبه و ركن نظر كردن و ايمان خود و بستگان را به خداوند سپردن و نعمت هاي خداي تعالي را به خاطر آوردن و ذكر اذكار (وارده) نمودن.

هروله

نوعي راه رفتن و حركت است از دويدن پايين تر و از راه رفتن معمولي بالاتر (كوتاه برداشتن قدم ها) همراه با تكان دادن شانه ها. و اما فاصله اي كه در مسعي مستحب است به صورت هروله طي شود حدود هفتاد و پنج متر است كه از طرف مسجد حد اين مسافت از يك طرف برابر است با باب بازان و از طرف ديگر برابر است با باب علي و در هر

ص: 1233

يك از دو مسير رفت و برگشت دو ستون سبز رنگ (كه با چراغ مهتابي سبز رنگ هم مشخص شده) نقطه شروع و ختم هروله را مشخص كرده اند. و از جهت سابقه عمل هروله به اختلاف گفته اند:

در اين قسمت شيطان بر حضرت ابراهيم (عليه السلام) ظاهر شد و آن جناب اين قسمت را تندتر پيمود.

در اين قسمت حضرت هاجر (عليها السلام) در رفت و آمد براي جست و جوي آب، با اضطراب ناشي از تشنگي فرزند مي گذشت.

ناشي از دستور حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) در عمره القضاء است از باب آن كه مشركين خبر دادند كه ياران پيامبر در

1. هشتمين عمل حج افراد.

2. هفت شوط.

سختي به سر برده و خسته اند و آن جناب براي خنثي نمودن اين شايعه فرمان هروله و آشكار ساختن قدرت را صادر فرمود.

سابقه سعي

حضرت هاجر (عليهاالسلام) در جست و جوي آب براي رفع تشنگي فرزندش حضرت اسماعيل (عليه السلام) فاصله صفا و مروه را طي كرد. (1)

حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اين جا به تعقيب شيطان كه تجسم يافت پرداخت و او را از ساحت قدس خداوند دور ساخت.

نيابت سعي

فرموده اند در صورت مشقت و حرج در سعي، مي توان براي انجام اين عمل نايب گرفت.

همراه سعي

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در سعي قصد آن بايد داشت كه از آن پس بين حالت خوف و رجا به سر برند، و بنابر روايات اين جا محل بيدار كردن متكبران است.

سعي وادي محسر

يعني هروله كردن در زمان عبور از وادي (ك) محسر

ص: 1234

(مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

سعي هفت شوط

اصطلاح ديگري است از (ك) سعي صفا و مروه. چون هر رفت و يا برگشتي را بين صفا و مروه شوط گويند. و لذا چهار شوط از صفا به مروه است و سه شوط از مروه به صفا.

سعيين

(سَ يِ) مقصود دو سعي صفا و مروه است يكي در عمره و يكي در حج.

سفارت

(سَ رَ) يكي از (ك) مناصب كعبه

سفرالي الله

(اِ لَ لاّ) سفر مكه را گويند. (تفسير نمونه، ج 9، ص 103)

سقايت

(سِ يَ) آب دادن زائران كعبه از (ك) «مناصب كعبه» كه در اختيار عباس بن المطلب بود. (ع)

سقاية الحاج

(سِ يَ تُ لْ جّ) يا (ك) سقاية العباس (مسالك و ممالك، ص 18)

سقاية العباس

(َ عَ بّ) اتاقي بود در مسجدالحرام در فاصله 80 ذراعي حجرالاسود (در شرق كعبه و جنوب زمزم) و گويند جايي بوده كه عباس بن عبدالمطلب حاجيان را آب مي داده است.

اين اتاق بزرگ يا خانه به شكل مربع بوده و در بالاي آن گنبد بزرگي قرار داشت و در چهار قسمت آن شبكه هاي آهني قرار داده بودند و در جهت شمالي آن از خارج دو حوض وجود داشت كه بين آن دو، در سقاية العباس قرار داشت. در وسط خانه (اتاق) حوض بزرگي بود كه از آب زمزم پر شده بدين طريق كه آب زمزم از مجرايي (به نام سماويه) از ديوار خانه گذشته و سپس از فواره حوض بزرگ وسط سقاية العباس خارج مي گرديد. ابن جبير سياح معروف عرب در قرن ششم كه بيت الله را زيارت كرده از «قبة الشراب» ياد مي كند كه به عباس منسوب است كه

ص: 1235

براي آب دادن به حاجيان ساخته شده و آب زمزم در آن جا خنك مي شود و اين كه شبانگاه آن را براي آشاميدن حاجيان در كوزه هايي به نام دَوْرَق (كه يك دسته دارد) بيرون مي آورند. ناصر خسرو نيز از «سقاية الحاج» ياد مي كند در برابر زمزم كه اندر آن خم ها نهاده باشند كه حاجيان از آن جا آب خورند. سقاية الحاج در سال 807 هجري تعمير گرديد ولي امروزه اثري از آن نيست. (حرمين شريفين، ص 23 سفرنامه ابن جبير، ص 125؛ سفرنامه ناصر خسرو، ص 95)

سقياء

(سُ) آب دادن و خوردن.

1. همان (ك) چاه سقيا

2. از اسامي زمزم است كه از طرف خداوند در برابر تضرع هاجر به آن مادر و فرزندش اسماعيل عطا شد و لذا به آن سقياء اسماعيل و سقياء الله اسماعيل هم گفته اند. (ميقات حج، ش 10، ص 90 و 91؛ ش 28، ص 28، ص 120؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 203)

سقياء اسماعيل

همان (ك) سقياء (2)

سقياء الله اسماعيل

همان (ك) سقياء (2)

1. و لذا گفته اند سعي تجسم حالت انساني است كه تلاش كرد و از رحمت خداوند مأيوس نشد.

سقيفه بني ساعده

(سَ فِ ءِ بَ عِ دِ) سايباني از حصير و شاخه هاي نخل متعلق به قبيله بني ساعده از انصار كه در باب شامي و دركنار چاه بضاعه قرار داشت و در اين جا با هم به مشورت در امور مهم قبيله مي پرداختند و در اين جا بود كه در سال يازدهم هجري با رحلت نبي اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) مهاجر و انصار با ناديده گرفتن جانشيني منصوص

ص: 1236

(حضرت علي اميرالمؤمنين) جانشيني انتخابي را شكل دادند و در اين مكان بود كه براي خليفه منتخب بيعت گرفتند. در سال 1030 هجري قمري در محل سقيفه بنايي ساخته شد كه تا اوايل سده سيزدهم هجري پا بر جا بود. اما اكنون مكان سقيفه (كه در شمال غربي مسجدالنبي و به فاصله 500 متري آن قرار داشت) در تخريب ساختمان هاي اطراف مسجد از بين رفته است.

سكوي خواجه ها

سكوي موجود در مسجدالنبي در سمت راست درب ورودي باب جبرئيل و سمت چپ ورودي باب النساء. (ميقات حج، ش 21، ص 71)

سلام

(سَ) از نام هاي مكه است چون مركز امنيت و آرامش است. (ميقات حج، ش 4، ص 141؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

سلع

همان (ك) كوه سلع

سلقه

(سَ لِ قِ) از نام هاي مدينه (كه در تورات آمده) به جهت دوري شهر از كوه هاي اطراف (ميقات حج، ش 7، ص 166؛ حرمين شريفين، ص 117)

سنگ زدن

همان (ك) رمي

سنگ مقام

1. حجرالاسود است.

2. مقام ابراهيم است.

سوق الطوال

(سُ قِ طُّ) بازار مجاور (ك) دارالنابغه

سوق هدي

(سَ قِ هَ دْ) همراه بردن قرباني از حين احرام در حج قران (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 75)

سويقه

(سُ وَ قِ) دهي بود در اطراف مدينه و پيوسته مركز سكونت فرزندان امام مجتبي (عليه السلام) بود تا اين كه در زمان متوكل سويقه را ويران كردند و نخل هاي آن را بريدند و ديگر آباد نشد. (مقاتل الطالبيين، ص 410 و 462)

سه جمره

جمرات ثلاث، جمار ثلاثه، جمع (ك) جمره

سياق هدي

(هَ دْ) همراه بردن قرباني در حج قران. (گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 64)

سيده

(سَ يِ

ص: 1237

دَ) از اسامي زمزم است. (اعلاق النفيسه، ص 55؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

سيدة البلدان

(تُ لْ بُ) از اسامي مدينه است كه سيدالمرسلين را در خود دارد. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 166)

سيل

از نام هاي مكه است. ميقات حج، ش 4، ص 148؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

سيل ام نهشل

(اُ مِ نَ شَ) شهرت سيلي است كه در زمان خليفه دوم وارد مسجدالحرام شد و سبب گرديد تا مقام ابراهيم از جاي خود كنده و به كعبه بچسبد و به زعم برخي به محلات پايين كعبه برده شود. وجه تسميه آن است كه صاحب اين نام در اين سيل غرق گرديد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 56)

سيل كبير

همان (ك) قرن المنازل

ش

شئون الحاج

(شُ ءُ نُ لْ) اداره اي است در مكه و جده و عرفات و مني براي راهنمايي و رسيدگي به اظهارات حجاج (راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 230؛ راهنماي حجاج و تاريخچه حرمين و مزارات، ص 63)

شاخ داخلي

شاخ سفيد و كوچكي است كه درون شاخ معمولي حيوان قرار دارد و در قرباني اگر شاخ داخلي شكسته باشد كفايت نمي كند. (مناسك حج، مسئله 384)

شاخ شيطان

تعبيري از فرقه مذهبي (وهابيه) حاكم بر (ك) عربستان سعودي

شادروان

همان (ك) شاذروان

شاذروان

(ذُ ذِ ذُ) يا «شادروان» (اصل اين كلمه فارسي است و در عربي به صورت شاذروان وارد شده) نام قسمتي از بناي كعبه است و آن برآمدگي هاي كوتاهي مي باشد كه پايين ديوارهاي خارجي كعبه را احاطه كرده است. اين برآ مدگي (يا سنگ نماي پايين خانه كعبه) در جهات شرقي و غربي و جنوبي بشكل پخ و سراشيب

ص: 1238

(مورب) مي باشد و در جهت شمالي (طرف حجر اسماعيل) به صورت پله است. شاذروان را «تأزير» هم مي گويند، چون براي كعبه مانند ازاري است. شاذروان قسمت باقي مانده يا نشانه محل ديوار قبلي كعبه است و فقها آن را جزو خانه خدا و سطح اوليه آن مي دانند كه هنگام طواف واجب نبايد بر روي آن راه رفت و دست و يا پا روي آن گذاشت و به همين منظور سطح شاذروان را سراشيب ساخته اند و در اطراف حجر هم كه سراشيب نيست از آن جهت است كه در طواف نبايد وارد حجر شد. حدود ارتفاع شاذروان را از سطح زمين و عرض آن را به نقلي چنين آورده اند:

شمال، ارتفاع 15، عرض 35 سانتيمتر

جنوب، ارتفاع 24، عرض 87 سانتيمتر

شرق، ارتفاع 22، عرض 66 سانتيمتر

غرب، ارتفاع 28، عرض 80 سانتيمتر (1) (تاريخ و آثار اسلامي، ص 49؛ حج و انقلاب اسلامي، ص 79؛ حرمين و شريفين، ص 74؛ سفرنامه مكه، ص 257؛ حج و عمره، ص 158؛ فرهنگ دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا، ص 206؛ دايرة المعارف فارسي، ذيل كعبه)

شاعره

(عِ رِ) نشان هاي حج و طاعت ها كه آن جا كنند. (لغت نامه)

شافيه (يِ)

1. از نام هاي زمزم است. و شفاء من كل سقم (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 112)

1. شاذروان در آخرين مرمت كعبه در سال 1417 هجري بازسازي شد و ارقام جديد در صورت تغيير به دست نيامد.

2. از نام هاي مدينه است. ترابها شفاء من كل داء. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص

ص: 1239

166)

شاة

يا (ك) دم شاة

شاهد

(هِ) و شاهد و مشهود (بروج 3)

1. روز عيد قربان است.

2. حجر الاسود و يا... (تفسير نمونه)

شاه مربع نشين

كنايه از خانه كعبه به اعتبار آن كه مربع است (فرهنگ: رشيدي، نفيسي، برهان قاطع)

شباشعه

از نام هاي مكه است (تاريخ مكه، ص 15)

شباعه

(شُ عِ) از نامهاي زمزم در عهد جاهليت چون سير كننده خورنده است (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 10، ص 90)

شباعة العيال

(شُ بّ عَ تُ لْ عِ) از نام هاي زمزم. (ميقات حج، ش، ص 91)

شباك

(شُ بّ) بناي فعلي مقصوره يا حجره در زاويه جنوب شرقي مسجدالنبي داراي ضريح يا حصاري خارجي است كه در اصطلاح اهل مسجد به «الشباك» معروف است. (مدينه شناسي، ج 1، ص 85)

شب ماندن در مشعر

همان (ك) وقوف در مشعر

شب ماندن در مني

همان (ك) وقوف در مني

شب هاي تشريق

(ك) ايام تشريق

شيبيين

(شَ يِّ) پرده داران كعبه اند (سفرنامه ابن جبير، ص 130)

شجره

(شَ جَ رِ) نام درختي است در ذي الحليفه. حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) هر وقت از مدينه به مكه مي آمدند در آن جا محرم مي شدند. (لغت نامه)

شجره

حنانه همان (ك) ستون حنانه

شراب الابرار

(شَ بُ لْ اَ) از اسامي زمزم است كه نوشيدني پارسايان است. (ميقات حج، ش 10، ص 90)

شرط تحلل

(تَ حَ لُّ لْ) آن است كه زائر كعبه زمان احرام گرفتن از خداي مي خواهد كه او را وقت احصار حلال كند و به تعهدات ناشي از احرام نگيرد. اما با صراحت سوره بقره (196) كه آمره است و دستور داده كه هَديْ تحلل (قرباني احلال) به قربانگاه فرستد و پيش از ذبح سر نتراشد شرط مذكور خلاف آيه

ص: 1240

و بي اعتبار است. قارن اگر شرط تحلل كند هدي سياق از او ساقط نگردد و بايد در سال آينده حج قران كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

شرطة الحاج

(شُ طَ تُ لْ) سرپرستي حفاظتي حجاج (در عربستان سعودي) است.

شرفاي مكه

(شُ رَ) حج (ك) شريف مكه

شريفه

(شَ رَ يِ ّ) مدينة الحاج. آسايشگاه هايي بوده است نزديك فرودگاه سابق جده، مختص اقامت موقت حجاج هنگام ورود و خروج.

شريف مكه

(شَ) لقب بزرگ و رئيس مكه. عنوان كسي كه در مكه حكومت مي كرد. شريف امر نگهباني و مراقبت و سرپرستي حجاج را عهده دار بود. در دوره شرفاء مراسم حج بسيار باشكوه برگزار مي شد. گويند در مراسم حج، شريف مكه لباس سفيد پوشيده به نشانه اطاعت از خدا شمشيري به گردن خود آويخته به طواف برگرد خانه كعبه مي پرداخت و پس از آن كه شريف مكه طواف خود را به پايان مي رسانيد، ديگران طواف خانه خدا را آغاز مي كردند.

شعائر

(شَ ءِ) نشان ها در حج و طاعتي كه در آن جا كنند. هر يك از مناسك حج را گويند از وقوف به عرفات و مشعر و مني و رمي جمرات و طواف و سعي و ديگر اعمال. (كتاب حج، ص 125؛ لغت نامه؛ فرهنگ فارسي)

شعائرالله

(شَ ءِ رَ لاّ) علامت هايي است كه انسان را به ياد خدا مي اندازد. كلمه شعائر در قرآن معمولاً در مورد مراسم حج به كار رفته است. (تفسير نمونه، ج 1، ص 539؛ ج 2، ص 250)

1. ذلك ومن يعظم شعائر الله. (حج - 32)

2. ان الصفا والمروة من شعائرالله. (بقره 158)

3. يا ايها الذين آمنوا

ص: 1241

لاتحلوا شعائرالله. (مائده 2)

4. والبدن جعلناها لكم من شعائرالله. (حج 36)

شعائر حج

نشانه هاي حج و طاعت ها كه آن جا كنند. (لغت نامه)

شعار

(شِ) نشان در حج، طاعت در حج. (لغت نامه)

شعار الحج

(شِ رُ لْ حَ جّ) مناسك حج و علامات آن (فرهنگ نفيسي)

شعار محرم

(مُ َ رِ) تلبيه. امام اول فرمايد: جبرئيل به پيغمبر گفت تلبيه شعار محرم است. (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 91)

شعاره

(شِ رِ) اصل مناسك حج و معظم آن مانند وقوف و طواف و امثال آن (فرهنگ نفيسي)

شعاع حرم

(ك) دايره حرم

شعاع طواف

(ك) دايره مطاف

شعب ابي دب

(شِ بِ اَ دُ بّ) دره اي است در مكه در دهانه كوه حجون به علت سكونت مردي به نام «ابي دب» در آن. مردم مكه در دوره جاهلي و آغاز اسلام مردگان خود را در اين دره كه بخشي از حجون است دفن مي كردند و لذا اين دره را «شعب المقبره» مي گفتند و به «شعب جزارين» نيز موسوم بود. اين قبرستان شناخته شده است به معلي. همان (ك) جنة المعلي (ميقات حج، ش 3، ص 150؛ ش 4، ص 166)

شعب ابي طالب

شهرت دره اي است محل سكونت خاندان بني هاشم كه به آنها اختصاص داشته است. اين جا محل محاصره اقتصادي اجتماعي پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) و بني هاشم و بني عبدالمطلب توسط كفار قريش و يادآور خاطره مقاومت شكوهمند هاشميان در برابر تحريم همه جانبه طي مدت سه سال (از محرم سال هفتم تا سال دهم بعثت) مي باشد. سران كفار قريش با اجتماع در دارالندوه عهدنامه اي بين خود منعقد نمودند تا براساس آن هاشميان را تحريم كنند

ص: 1242

تا مجبور گردند حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) را براي رهايي از محاصره به قريش بسپرند (تا قريش حضرت را به قتل برساند) و بدين منظور مواد عهدنامه را چنين تنظيم كردند كه از آنان همسر نگيرند و به آنان همسر ندهند. از آنان چيزي نخرند و به آنان چيزي نفروشند. با ايشان رفت و آمدي نكنند و گفت و شنودي نداشته باشند. در مدتي كه هاشميان در محاصره قرار داشتند سختي هاي بسياري را متحمل شدند به طوري كه تعدادي از آنان از شدت گرسنگي از دنيا رفتند. آنها تنها در موسم كه مقاتله حرام بود مي توانستند با خروج از شعب با قبايل عرب كه در مكه حاضر مي شدند معامله نمايند، اما قريش اين را نيز روا نمي داشت و چون يكي از آنها كالايي مي خريد با پيشنهاد خريد به قيمت گران تر مانع خريد بني هاشم مي شد. طريق ديگر دستيابي به آذوقه چيزهايي بود كه به وسيله ابوالعاص بن ربيع داماد پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و يا هشام بن عمر و برادرزاده حضرت خديجه (عليها السلام) بر پشت شتر در شعب رها مي شد، اما اين را نيز قريش تاب نمي آورد و اگر آگاه مي شد كسي از قريش به سبب قرابت خوراكي به شعب فرستاده براي او ايجاد مزاحمت مي كرد. اما به هر حال اين سختي ها هيچ اثري در تصميم حضرت ابي طالب به حمايت از برادرزاده اش نداشت و هاشميان با صبر و تحمل خود سبب شدند تا برخي از محاصره كنندگان ناراحت از اقدام خود و مأيوس از موفقيت

ص: 1243

خود درصدد ابطال عهدنامه برآيند و با خبري كه حضرت ابوطالب از سوي رسول الله مبني بر محو متن عهدنامه (بجز نام خدا) به وسيله موريانه براي كفار برد بني هاشم از محاصره رها گرديد. اما موضع محاصره را برخي ها در شعب كنار قبرستان ابوطالب مي دانند ولي بسياري از مورخين مكان شعب مورد محاصره را در شعبي كنار كعبه ذكر كرده اند و مي گويند شعب ابي طالب در نزديكي مسجدالحرام و در سمت كوه صفا در فاصله كوه ابوقبيس و كوه خندمه قرار داشته و بني هاشم و بني عبدالمطلب همگي در اين مكان زندگي مي كردند. شعب مذكور در سال 1399 هجري قمري در وسعت شارع غزه تخريب گرديد و با ساختمان سازي ها و تغييراتي كه آل سعود در اين قسمت داد اين مكان تاريخي محو شده است. اين شعب به جهاتي اسامي مختلفي داشته است چون:

1. قشاشيه، نام امروزي آن است.

2. شعب علي (عليه السلام)، شهرتي كه در دوره فاطميان يافت.

3. شعب مولد، چون پيامبر اكرم در اين مكان تولد يافت.

4. شعب ابي يوسف، چون در دوران بني اميه مردي به نام ابويوسف اين دره را خريد. (طبقات؛ ناسخ التواريخ؛ منتهي الآمال؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 122؛ ميقات حج، ش 3، ص 165)

شعب ابي يوسف

همان (ك) شعب ابي طالب

شعب جزارين

(جَ زّ) همان (ك) ابي دب

شعب علي (عليه السلام)

همان (ك) شعب ابي طالب

شعب مقبره

(مَ بَ رِ) همان (ك) شعب ابي دب

شعب مولد

(مُ لِ) همان (ك) شعب ابي طالب

شعيره

(شَ رِ) علامت:

1. قرباني حج

2. افعال حج

3. اصل عبادت حج

4. آنچه بروي از براي حج نشان

ص: 1244

باشد (لغت نامه)

شفاء

(شِ) از اسامي زمزم است. «آنهاطعام طعم وشفاء سقم» (تاريخ و آثار اسلام، ص 60؛ لغت نامه، ذيل طعم)

شفاء سقم

(شِ ءِ سُ) از اسامي زمزم است چون شفاي بيماري هاست. (ل) (ميقات حج، ش 10، ص 90)

شميبي

گفته اند حديبيه همان چاهي است كه امروزه سر راه جده به نام چاه شميبي معروف است و در بعضي نسخه ها شميسي آمده و اكنون هم به همين نام معروف است (ميقات حج، ش 10، ص 123 و 127)

شميسي

(شُ مَ) حديبيه را گويند. (مناسك حج، ص 205؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 3، ص 146).

شوال

(شَ وّ) ماه دهم سال قمري و اولين ماه از ماه هاي اختصاصي حج است. از اول شوال مي توان براي حج احرام بست و عمره تمتع را انجام داد.

شوط

(شَ) به معين نهايت دويدن تا هدف، در اعمال حج:

1. در طواف كعبه هر دور را گويند كه مجموعاً بايد هفت مرتبه صورت گيرد. شروع شوط از حجرالاسود است و به آن نيز ختم مي شود.

2. در سعي صفا و مروه، هر يك بار رفت يا برگشت را گويند كه مجموعاً بايد هفت مرتبه صورت گيرد. چهار شوط از صفا به مروه و سه شوط از مروه به صفا.

شهدا

(شُ هَ) شهرت ديگري از (ك) شهداي فخ

شهداي احد

(اُ ح ُ) شهرت مزار شهيدان غزوه احد است كه در مدينه در دو نقطه مدفونند؛ يكي در سرزمين احد و ديگر در قسمت شمالي قبرستان بقيع.

شهداي بدر

(بَ) شهرت مزار شهيدان غزوه بدر، در سرزمين بدر است واز زيارتگاه هاست ولي امروزه به علت تغيير مسير راه مدينه به مكه

ص: 1245

زائران از زيارت آنهامحروم گشته اند.

شهداي جنت

(جَ نَ) شهداءالجنه شهرت قبور شهداي حره و شهداي احد در بقيع است كه در قسمت شمالي قبرستان واقع شده. (راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 172)

شهداي حره

(- حَ رّ) شهرت قبور شهيدان واقعه حره است در قبرستان بقيع در قسمت شمالي.

شهداي فخ

(- فَ خَّ) شهرت قبور شهيدان واقعه فخ در مكه در وادي (ك) فخ، كه به «الشهداء» و «حي شهدا» (محله شهيدان) و «مسجد شهدا» معروف شده و اخيراً در اين جا برج هايي ساخته اند كه به «ابراج شهداء» موسوم است.

در هشتم ذي حجه سال 169 هجري سپاهيان هادي عباسي در اين وادي (كه مدخل ورودي مكه و نزديك مسجد تنعيم است) حسين بن علي بن مثلث از اعقاب امام مجتبي (عليه السلام) و بسياري از علويان همراه او را (در حدود سيصدتن) كه پس از تصرف مدينه (به علت ستم هاي نايب حاكم مدينه) به سمت مكه مي آمدند قتل عام كردند و سپس سرهاي بيش از يكصدتن از شهدا را همراه اسرا نزد خليفه سفاك عباسي فرستادند. بدن هاي بي سر شهداي فخ پس از سه روز در همان محل دفن گرديد. (و گفته اند پس از فاجعه كربلا هولناك تر از حادثه فخ واقع نگرديده است) امروزه مزار شهداي فخ به علت عقايد نادرست حكام سعودي مورد تعرض و بي حرمتي قرار گرفته و

صاف و مسطح شده و قابل تشخيص نيست. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 84؛ دايرة المعارف فارسي، ذيل فخ؛ سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 129؛ ميقات حج، ش 4، ص 192؛ ش 6، ص 139؛ ش 13،

ص: 1246

ص 158)

شهر حرام

(حَ) جعل الله الكعبه البيت الحرام قياماً للناس والشهر الحرام (مائده 97)

ماه حرام. ماهي كه جنگ در آن حرام است و چهار ماه ذي قعده، ذي حجه، محرم و رجب ماه هاي حرامند. عرب ها در ايام ماه هاي حرام كينه و كدورت ها را كنار مي گذاشتند و آزادانه به معاشرت و تجارت مي پرداختند و چون از جنگ در اين ماه ها خبري نبود آن را ماه هاي حرام مي ناميدند.

اسلام در راستاي ارزشي كه براي كعبه قائل شده قسمتي از ايام سال را نيز از ارزشي برخوردار كرد تا مردم با استفاده از حرمت زمان و مكان مصالح و منافع خويش را تأمين كنند و با تفاهمي كه در اين دوران مي يابند زمينه كنارگذاردن خوي تجاوزگري فراهم آيد و به اين ترتيب ماه حرام مايه قوام زندگي مردم قرار داده شده است. و مراسم حج و عمره نيز در اين ماه هاست:

1. عمره مفرده، در ماه رجب مورد تأكيد فراوان قرار گرفته.

2. عمره تمتع، در ماه ذي قعده و ذي حجه مي تواند صورت گيرد.

3. حج، اقسام حج (تمتع، افراد و قران) بايد در ذي حجه انجام شود.

شيح

يا (ك) گياه شيح

شيطان

اصطلاحاً جمره را گويند.

1. شيطان بزرگ، مراد جمره عقبه (يا جمره كبري) است.

2. شيطان كوچك، مراد جمره اولي (يا جمره صغري) است.

3. شيطان ميانه، مراد جمره وسطي است. (دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا، ص 300)

شيعيان نخاوله

(ك) نخاوله

ص

صاحب الرفاده

(حِ بُ رِّ دِ) شخصي را مي گفتند كه از نذورات و موقوفاتي كه عرب به عنوان خانه كعبه

ص: 1247

مي داد براي زائران و فقرا طعام فراهم مي نمود.

صاحب السقايه

(سِ يِ) كسي را مي گفتند كه با مشك و شتر براي رفاه حجاج و زوار آب شيرين از خارج به مكه مي آورد.

صافيه

(يِ) از نام هاي زمزم است (اعلاق النفيسه، ص 55؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

صحراي عرفات

همان (ك) عرفات

صحراي مشعر

همان (ك) مشعر

صحراي مني

همان (ك) مني

صد

(صَ) عبارت است از بازداشتن دشمن و مانند آن كسي را كه در مسير رفتن به حج يا عمره باشد از رسيدن به عرفات يا مكه. (معارف و معاريف)

صدر

(صَ دَ)

1. بازگشت از حج

2. روز چهارم از روزهاي نحر (لغت نامه)

صرور

(صَ) حج ناكرده (لغت نامه) (ع)

صروره

(صَ رِ) آن كه (زن و مردي كه) براي اولين بار به حج مشرف شده. (تفسير نمونه، ج 22، ص 348؛ ميقات حج، ش 8، ص 55)

صفا

همان (ك) كوه صفا

صفاح

(صُ فّ) حد حرم (مكه) در طريق عراق در هفت ميلي بر كوهي به نام «مُقْطَع» قرار دارد. (احكام عمره، ص 81)

صفا و مروه

(صَ وَ مَ وِ) دو كوه هستند در مكه در جنب مسجدالحرام و فاصله بين اين دو كوه به نام (ك) «مسعي» محل انجام يكي از اعمال حج و عمره است به نام (ك) سعي صفا و مروه.

صفه

(صُ فِ) شهرت سكو و ايواني است در مسجدالنبي واقع در جهت شمال حجره مطهر در مدخل باب جبرئيل به ارتفاع 40 (يا 50) سانتيمتر از كف مسجد و به مساحت 96 متر مربع (به طول 12 متر در عرض 8 متر) و تلاوت قرآن واقامه نماز را در اين جا مستحب شمرده اند (و اكنون

ص: 1248

زائران روي ايوان صفه رحل هاي قرآن قرار مي دهند و به قرائت قرآن مجيد مشغول مي شوند) و اما در زمان رسول الله جماعتي از فقراي مهاجر به علت فقدان مسكن در اين ايوان (كه در آن موقع پشت ديوار مسجد اوليه محسوب مي شد) سكونت مي كردند و حضرت توانگران صحابه را ترغيب مي فرمود تا به آنها انفاق كنند و حضرت خود با آنها مي نشست و قرآن بديشان مي آموخت. اهل صفه را بر حسب تفاوت حال و مقتضيات زمان از 10 تا 93

نفر ذكر كرده اند و آنچه مشهور است آن است كه آنها عبارت بودند از: بلال، ابوعبيده، عمار ياسر، عبدالله بن مسعود، عتبة بن مسعود. مقداد بن اسود، عتبة بن غزوان، زيدبن خطاب، ابوكبشه و... اهل صفه بعدها با توسعه و قدرت يافتن اسلام تاحدي بي نياز شدند ليكن عنوان اهل (اصحاب) صفه به عنوان امتيازي همچنان براي آنها باقي ماند. با پيدا شدن خواجگان حرم، آنها بر ايوان صفه مي نشستند. واما سكوي موجود كنوني در سمت راست ورودي باب جبرئيل و سمت چپ ورودي باب النساء كه امروزه به آن «سكوي خواجه ها» گويند به گمان برخي از نويسندگان و پژوهشگران همان جاي صفه است، اما به زعمي ديگر مكان اصلي صفه كه در احاديث شريف نبوي آمده نمي باشد. طبق نوشته ها يك سوم قسمت جنوبي صفه (به سمت قبله) از دوران پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) وجود داشته و بقيه از افزوده هاي عمربن عبدالعزيز است. ايوان صفه را به نام (ك) «دكة الاغوات» نيز گفته اند.

(مجمع البيان، ج 3،

ص: 1249

ص 174؛ دايرة المعارف فارسي؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 211؛ سيري در اماكن سرزمين وحي؛ فرهنگ دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا، ص 72؛ ميقات حج، ش 21، ص 71 و 72)

صلاح

(صُ) از نام هاي مكه است چون مركز امنيت و آرامش است. (حرمين شريفين، ص 14؛ لغت نامه؛ ميقات حج، ش 4، ص 141)

صما

(صَ مّ) سنگ كبود رنگ متمايل به سياه است و نوشته اند كه ديوارهاي كعبه با سنگ هاي حجاري

شده «صما» بنا شده است.

صنابير

(صَ) از قرن هفتم به بعد كه سقاخانه هاي داخل صحن مسجدالنبي را برچيدند به جايش صنابير (1) حنفيات (حوضچه هايي با آب شير) بين باب جبرئيل وباب النساء ساختند. (حرمين شريفين، ص 143 و 148)

صوره

(رِ)

1. مكاني است در صدر يلملم از اراضي مكه (لغت نامه)

2. شهرت قسمت شمالي (شامي) مدينه. (ميقات حج، ش 28، ص 154)

صيد

(صَ) يا ايهاالذين آمنوا لاتقتلوا الصيد و انتم حرم (مائده 95)

از محرمات احرام، شكار حيوان صحرايي (وحشي) است و همچنين اعانت در صيد و خوردن گوشت آن حرام است و اصولاً صيد در حرم حرام است. (ع)

صيد احرامي

(اِ) صيدي است كه به جهت احرام ممنوع است خواه آن صيد در حرم باشد خواه بيرون حرم (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

صيد حرمي

(حَ رَ) صيدي است كه به جهت حضورش در حرم قتل آن ممنوع است خواه كشنده مُحل باشد خواه مُحْرِم (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

1. صنايير جمع صنبور به معني دهانه كاريز، ناودان حوضي و سوراخي كه آب حوض از آن بيرون رود. (فرهنگ نفيسي)

ط

طائب

(ءِ) از نام هاي مدينه است در

ص: 1250

تورات. (ميقات حج، ش 7، ص 167)

طائف

(ءِ)

1. طواف كننده (لغت نامه)

2. از شهرهاي حجاز در عربستان در 120 كيلومتري جنوب شرقي مكه كه از بهترين ييلاقات مكه به شمار مي آيد و قبر عبدالله بن عباس پسر عموي رسول خدا (صلوات الله عليه) در آن جاست. طايف در قديم مركز قبيله ثقيف بود و مقارن طلوع اسلام دومين شهر عربستان غربي به حساب مي آمد.

اهالي آن پيامبر اكرم را كه براي دعوت به ميانشان رفته بود با آزار واذيت بيرون نمودند. در هجوم وهابيه شهرهاي مختلف حجاز، طايف نيز تاراج گرديد.

طائفين

(ءِ) طهر بيتي للطائفين (بقره 125)

كساني هستند كه بر گرد خانه كعبه مشغول طواف مي باشند. به نقلي كساني هستند كه از آفاق به منظور اداي مراسم حج آمده اند. (مجمع البيان)

طابه

(بِ) از نام هاي مدينه است. (اعلاق النفيسه، ص 88؛ حرمين شريفين، ص 117)

طاهره

(هِ رِ) از نام هاي زمزم است. (اعلاق النفيسه، ص 55؛ حرمين شريفين، ص 23)

طبابا

(طِ) از نام هاي مدينه است كه بر سرزمين مستطيل شكل اطلاق مي شود. (ميقات حج، ش 7، ص 167)

طراز

(ط) كمربند جامه (پرده) كعبه. (ميقات حج، ش 29، ص 109 و 120)

طعام

(طً) آب زمزم. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 28، ص 122)

طعام الابرار

(طَ مُ لْ اَ) از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 90؛ ش 28، ص 122)

طعام طعم

از اسامي زمزم است كه غذايي از خوراكي هاست. (ميقات حج، ش 10، ص 90؛ ش 28، ص 122)

طلس

(طَ طِ طُ) قبايلي از اعراب كه در مراسم حج بعضي از اعمال «حمس» (اهل حرم) و

ص: 1251

بعضي از

اعمال «حله» (قبايل خارج حرم) را انجام مي دادند، و گفته اند اينان يمينان اهالي حَضْرَموت و عَك و عجيب و اياذبن نزارند. اينان در احرام بسان اهل حله اما در پوشيدن لباس و دخول به خانه خدا چون اهل حمس عمل مي كردند. اهل طلس چون از مكان هاي دور مي آمدند ودر حالي كه غبار راه بر آنها نشسته بود به طواف خانه خدا

مي پرداختند بدين نام خوانده شدند. (كتاب حج، ص 208، سيره رسول الله، ص 64؛ ميقات حج، ش 4، ص 109)

طواف

(طَ) ليطوفوا بالبيت العتيق (حج 29)

عبارت است از هفت بار دور زدن خانه كعبه در مراسم حج و عمره طبق شرايطي (و هر بار گرديدن را يك شوط گويند.) (1). طواف در مراسم و مناسك زيارت بيت الله دو گونه است: «طواف زيارت» (كه واجب ركني است) و «طواف نساء» (كه واجب غير ركني است) وقت انجام اين طواف ها در حج و عمره متفاوت است.

1. عمره تمتع. اين عبادت يك «طواف زيارت» واجب دارد كه در طول ماه شوال تا ظهر نهم ذي حجه مي تواند انجام گيرد.

2. عمره مفرده. اين عبادت دو طواف زيارت و نساء واجب دارد كه در طول سال (به جز ايام اختصاصي حج) مي تواند انجام گيرد.

3. حج. اين عبادت (حج افراد، حج قران و حج تمتع) دوطواف زيارت و نساء واجب دارد كه فرصت انجام آن از روز دهم ذي حجه تا دوازدهم (و گاه تا آخر) ذي حجه است.

واجبات طواف

نيت كردن

ختنه بودن (2)

وضو داشتن

ستر عورتين نمودن

مباح بودن لباس

ص: 1252

اهر بودن لباس و بدن

از حجرالاسود شروع نمودن

به ركن حجرالاسود ختم كردن

هفت دور (شوط) تمام زدن

دورها را پي در پي انجام دادن

حجر اسماعيل را در دورها داخل كردن

بدن را از كعبه و اجزاي آن (درون كعبه، ديوار كعبه، شاذروان) خارج داشتن

كعبه را در سمت چپ قرار دادن (رو يا پشت يا شانه راست به كعبه نكردن. بنابراين طواف كعبه بيضي شكل است نه مربع و از غرب به شرق است) (3).

در مطاف (محدوده مجاز طواف) دور زدن. يعني در فاصله بين كعبه و مقام ابراهيم بودن. اين فاصله از ديوار خانه حدود 26/5 ذراع (حدود 13 متر) مي باشد (و از طرف حجر، حد مطاف از ديوار حجر 6/5 ذراع است) و بر روي زمين اطراف بيت با حاشيه اي از سنگ سياه مشخص گشته. به نظر برخي فقها طواف در خارج از اين حد (در پشت مقام ابراهيم) در حال تقيه يا در حال اضطرار يا در صورت ازدحام طواف كنندگان (تا حدي كه عرفاً اتصال آنان محفوظ باشد) صحيح است.

مستحبات طواف

پياده بودن

پا برهنه بودن

نزديك خانه بودن

چشم به زير انداختن

موقع ظهر به جاي آوردن

قدم ها را كوچك برداشتن

حجرالاسود را مس كردن و بوسيدن

به دعا و قرآن و تهليل و تكبير و صلوات مشغول بودن

در شوط هفتم در مستجار بر ديوار كعبه دست گشودن و شكم چسباندن

دعاهاي وارده را در برابر درِ كعبه و برابر اسماعيل و در ركن يماني خواندن.

مكروهات طواف

1. طواف نزد قريش عددي نداشت، پس حضرت عبدالمطلب هفت شوط مقرر كرد

ص: 1253

و خدا چنين مقرر فرمود. (منتهي الآمال)

2. براي مردان.

3. با ايستادن بر بام كعبه مي توان ديد كه طواف كنندگان از طرف راست مي آيند و به طرف چپ مي روند و همان طور كه جهت حركت وضعي و انتقالي زمين و جهت حركت خورشيد و سيارات آن همه از غرب به شرق و همه در مدار بيضي است، طواف نيز همگام با حركت سيارات از غرب به شرق و بيضي است. (قاموس قرآن، ذيل كعبه).

برطله گذاشتن (1)

خوردن و نوشيدن

به قضاي حاجت نياز داشتن

به غير ذكر خدا و آيات و دعا سخن گفتن

دهن دره و خميازه كردن و خنديدن و انگشت به صدا در آوردن

نيابت طواف

به فرموده فقها در صورت مشقت و حرج مي توان براي طواف نايب گرفت.

پاداش طواف (2)

- عذاب نشدن

بالا رفتن درجات

بخشيده شدن گناهان

ثواب آزاد كردن بنده يافتن.

همراه طواف

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در طواف بايد قصد آن داشت كه گشتن دور خانه گريزي است از همه چيز به سوي خدا و در پناه امن او در آمدن است.

طواف آخرالعهد

(خِ رُ لْ عَ) طواف وداع. طواف مستحبي خانه كعبه است در موقع بازگشت از آن جا و مستحب است از خداوند متعال توفيق مراجعت طلب كردن (لغت نامه)

و به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در طواف وداع نيت بر اين بايد داشت كه با رحمت پروردگار كوچ مي كنند و بر اين تصميم بايد بود كه از اين پس واجبات الهي را ادا كنند و به دنبال اعمالي باشند كه

ص: 1254

آنها را به حضرت حق نزديك تر كند.

طواف افاضه

(اِ ضِ) طواف زيارت حج را گويند چون براي اين طواف از مني به مكه كوچ مي كنند.

طواف اول طواف

زيارت را گويند. (كه در عمره ها و حج اولين طواف است)

طواف اول عهد

طواف تحيت، طواف قدوم، طواف لقاء، طواف موقع دخول به مكه است. (لغت نامه)

طواف بيت الله

طواف خانه كعبه.

طواف تحيت

(تَ يَّ) همان (ك) طواف اول عهد

طواف حامل و محمول

آن چنان است كه يكي به ضرورتي ديگري را بر شانه يا پشت گيرد و حمل كند تا او طواف را صورت دهد. حامل مي تواند ضمن حمل او براي خود نيت طواف كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

طواف حج

طواف واجب خانه كعبه است در ضمن انجام مناسك حج (افراد، تمتع و قران) و دوبار انجام مي شود: يكي (ك) «طواف زيارت» و ديگري (ك) «طواف نساء».

طواف دوم

طواف نساء را گويند. (كه در عمره مفرده و حج دومين طواف است).

طواف ركن

طواف زيارت را گويند. (كه واجب ركني است)

طواف زنان

همان طواف نساء است. (لغت نامه)

طواف زيارت

طواف واجب (ركني) بيت الله است در مراسم حج (و عمره) موسوم به طواف اول. طواف فرض، طواف فرضيه، طواف ركن، اين طواف در:

1. عمره مفرده،

دومين عمل است كه بعد از احرام و در لباس احرام صورت مي گيرد، و زمان انجام آن طول ايام سال است (بجز ايام اختصاصي حج).

2. عمره تمتع،

دومين عمل است كه بعد از احرام و در لباس احرام صورت مي گيرد و زمان انجام آن از اول ماه شوال است تا قبل از روز نهم ذي حجه.

3. حج،

هفتمين عمل حج (تمتع و قران) (3) است كه بعد از حلق يا تقصير (در مني و بيرون آمدن از

ص: 1255

احرام) در روز دهم ذي حجه با كوچ (افاضه) از مني به مكه صورت مي گيرد. (4) اين طواف را بعد از مراجعت از مني (در روز دوازدهم ذي حجه) نيز مي توان انجام داد، ولي مستحب

1. كلاه درازي است (كه زي يهوديان است) و در ايام پيشين موقع طواف بر سر مي كردند.

2. طبق روايات منقول از معصومين (عليهم السلام).

3. و ششمين عمل حج افراد.

4. و لذا اين طواف علاوه بر اسامي ديگرش به طواف افاضه نيز موسوم است.

است كه در همان روز عيد صورت گيرد. اين طواف در غير لباس احرام (لباس معمولي) صورت مي گيرد چون با انجام حلق (يا تقصير) از لباس احرام بيرون مي آيند.

طواف سنت

(سُ نَّ) (ك) طواف مستحب

طواف صدر

(صَ) (1) (صَ دَ) (2)

1. طواف وداع را گويند. (لغت نامه؛ در راه خانه خدا، ص 169)

2. طواف افاضه. (پيامبر) «همچنان سواره طواف افاضه كرد واين طواف را طواف صدر نيز گويند» (ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 29)

طواف عربان

طوافي كه عرب در حج جاهلي مي بايست در لباس حمس انجام دهد؛ يعني هر كس كه اول بار به حج يا عمره مي آمد مي بايست اولين طواف خود را در جامه اي انجام دهد كه از «حمس» «عاريه» و يا «اجاره» كرده باشد و اگر در لباس غير حمس طواف مي كرد مي بايست آن را به دور افكند و اگر نمي خواست لباسش را از دست بدهد مي بايست برهنه طواف نمايد.

طواف عمره

طواف واجب خانه خداست ضمن انجام مناسك عمره:

1. عمره تمتع،

يك طواف واجب دارد به نام (ك) «طواف زيارت».

2. عمره مفرده،

دو

ص: 1256

طواف واجب دارد، يكي به نام (ك) «طواف زيارت» و ديگري به نام (ك) «طواف نساء».

طواف فرض

(فَ) طواف زيارت را گويند. (لغت نامه)

طواف فريضه

(فَ ضِ) طواف زيارت را گويند. (لغت نامه)

طواف قدوم

(قُ) همان (ك) طواف اول عهد

طواف لقا

(لِ) همان (ك) طواف اول عهد

طواف مستحب

هفت بار گرديدن غير واجب گرد كعبه است. و فرموده اند مستحب است در ايام توقف در مكه 52 يا 360 طواف و يا 360 شوط يا هر چه توانند طواف كردن. طواف وداع، طواف به نيابت معصومين و والدين و همسر و اولاد و خويشان و دوستان و مؤمنين زنده و مرده و جنابان ابوطالب، عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، آمنه و فاطمه بنت اسد نيز مستحب معرفي شده اند. در طول مستحبي طهارت (با وضوع بودن) شرط نيست.

طواف متمتع

(مُ تَ مَ تِ ّ) طواف آن كس كه عمره تمتع كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

طواف متعه

(مُ عِ) طواف عمره تمتع (فرهنگ معارف اسلامي، ذيل طواف)

طواف نساء

(نِ) طواف واجب (غير ركني) بيت الله است در مراسم حج (و عمره) موسوم به طواف دوم و طواف زنان. (3) اين طواف با لباس غير احرام است و در:

1. عمره تمتع،

وجود ندارد.

2. عمره مفرده،

ششمين عمل است كه بعد از حلق يا تقصير صورت مي گيرد و زمان انجام آن طول ايام سال است (بجز ايام اختصاصي حج).

3. حج، دهمين عمل (حج تمتع و حج قرآن) (4) است كه بعد از خاتمه واجبات مني تا روز دهم (يا

دوازدهم) و مراجعت به مكه بعد از سعي صفا و مروه صورت مي گيرد.

طواف نافله

(فِ لِ) طوافي كه فرض نباشد چون طواف الوداع. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

طواف نيابتي از جمله طواف

ص: 1257

هاي مستحبي است كه به نيابت از ديگران و يا به نيابت از معصومين (عليهم السلام) انجام مي شود.

طواف واجب

هر يك از دو طواف زيارت و نساء است.

طواف وداع

(مِ) يا (ك) طواف آخرالعهد

طوافين

(طَ فَ) دو طواف زيارت و نساء را گويند.

طيب

بوي خوش. استعمال و بوييدن طيب و عطريات از محرمات احرام است و در صورت ارتكاب موجب كفاره است.

1. لغت نامه.

2. مبسوط در ترمينولوژي حقوق.

3. با انجام اين طواف و خواندن نماز آن، زن كه از محرمات احرام است حلال مي گردد.

4. نهمين عمل حج افراد.

طيبه

(بِ)

1. نام زمزم است. (لغت نامه)

2. نام مدينه است. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 117)

طيبه

(طَ يِ ّ بِ)

1. از نام هاي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

2. از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 167)

طيبه

(طَ يْ بِ) نام مدينه است. (ميقات حج، ش 7، ص 167)

طيبه

(طَ يْ بِ) نام زمزم است. (طبقات، ص 67، ميقات حج، ش 10، ص 91)

ظ

ظبايا

(ظ) از نام هاي مدينه است به معناي سرزمين گرم و داغ، و خداي سبحان، به بركت دعاي رسول الله (صلوات الله عليه) گرماي شديد آن را منتقل به جحفه نمود. (ميقات حج، ش 7، ص 167).

ظلا

(ظُ لّ) سكويي در قسمت قديمي مسجد النبي كه آن را «صفه» يا «ظلا» مي گويند (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 29) (ع).

ظلال

از مضمون روايات و نقل مدينه شناسان استفاده مي شود كه مدتي طولاني و در زمان ائمه (عليهم السلام) بخشي از مسجد النبي (بيرون از مسجد اصلي)

ص: 1258

در سمت شمال و در نزديكي صحن، داراي سايباني بوده كه از آن به «ظلال» و «مظله» تعبير شده است. (ميقات حج، ش 26، ص 102).

ع

عائر

همان (ك) كوه عائر

عاصمه

(صِ مِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه مهاجرين و انصار را حفظ كرد. (اعلاق النفيسه، ص 88؛ ميقات حج، ش 7، ص 167)

عافيه

(ي) از اسامي زمزم است (اعلاق النفيسه، ص 55؛ حرمين شريفين، ص 23)

عاقر

(قَ) از اسامي مكه است، مسطور در كتاب شعياء و در مفاد مسجد الحرام است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

عاكف

(كِ) و المسجد الحرام الذي جعلناه للناس سواءً العاكف فيه و الباد (حج 25)

عاكف كسي است كه مجاور خانه كعبه باشد. بومي مكه. (مجمع البيان، ذيل آيه 25 حج آيه 125 بقره)

عاليه

(يِ)

1. سرزمين حجاز كه مشتمل بر بلاد واسعه و مواضع شريفه و يا آن قسمتي كه از رمه تجاوز كند تا مكه و يا مشتمل بر همه آن قسمتي از قريه ها و آبادي هاي مدينه كه از طرف نجد تا تهامه يافت مي شود. (لغت نامه)

2. نام محله اي در مدينه كه در آن خانه هايي از قبيله بني نضير بود كه به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) رسيد و حضرت، ماريه را در اين محل در خانه اي سكونت داد كه به مشربه ابراهيم معروف است. (نقش عايشه در تاريخ اسلام، ج 1، ص 86)

عام الاستطاعه

(مُ لْ اِ تِ عِ) سالي كه استطاعت رفتن به حج فراهم مي آيد. سال مستطيع شدن براي عبادت حج.

عام الحصر

(حَ) سالي است كه زائر كعبه به جهت بيماري از اتمام

ص: 1259

مناسك حج باز ماند و اين در صورتي است كه حصر را مختص مرض بدانيم. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

عبا

(عَ) رداء. قطعه اي از احرام كه به دوش افكنند. (ميقات حج، ش 5، ص 49؛ و...)

عبادت مختلط

حج كردن عبادتي است كه دو جنبه مالي و بدني دارد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

عبدالدار

(عَ دُ دّ) نامي است كه در دوره جاهلي برخي از اقوام به جهت تعظيم و تكريم خانه كعبه بر فرزندان خويش مي نهادند. (كعبه، ص 44)

و بني عبدالدار طايفه اي بودند كه مقارن ظهور اسلام منصب حجابت و سدانت كعبه را در اختيار داشتند.

عتيق

(عَ) كعبه همان (ك) بيت العتيق

عج

(عَ جّ) ضجه و فرياد مردم به تلبيه (ك) ثج

عدل

(عَ) در زمان قريش نامي بود براي (ك) پيراهن كعبه

عذرا

(عَ)

1. از نام هاي مكه. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 63؛ ميقات

حج، ش 4، ص 148)

2. از نام هاي مدينه است (در تورات) زيرا از آن سرزمين با دشمنان اسلام سخت برخورد شد تا به دست رسول الله رسيد. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7 ص 167)

عراء

(عَ) از نام هاي مدينه است از آن جهت كه ساختمان هاي شهر مدينه كوتاه بود و سعي مي شد تا از خانه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مرتفع و بلندتر نگردد. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 167)

عرب

(عَ رَ) اصلا نام مردم و قوم سامي عربستان يا جزيرة العرب است (ولي اكنون نام همه مردمي است كه زبان مادري آنها عربي است). مورخين عرب را به طور كلي به دو دسته تقسيم مي

ص: 1260

كنند.

عرب منقرضه و عرب باقيه:

1. عرب بائده

عرب منقرضه، عرب اصل و از نسل سام بوده اند؛ مثل قبايل عاد، ثَمود، عَمالِقِه، جُرهُم اولي، حَضْرَ موت، طَسم، جَديس، اَميم، جاسم، عَبيل، عبد ضَخْم، حَضورا. و همه اين قبايل قبل از ظهور اسلام از بين رفته بودند.

2. عرب باقيه

دو دسته هستند: عدناني و قحطاني.

الف عرب عدناني يا «عرب شمالي» عرب هايي هستند كه به مناسبت سكونت در عربستان و مجاورت با قبايل خالص، عرب شده اند (عرب مستعربه اند). عدنانيان در تهامه و نجد و حجاز تا مرزهاي شام و حدود عراق سكونت داشتند و اكثر آنان (بجز قريش و ثقيف) صحرا گرد و بيابان نشين بودند، و يكي از دو دسته بزرگ عرب در زمان ظهور اسلام بودند. نسبت آنها را به مُضَربنِ نزاربنِ مَعَدّ بن عدنان از اخلاف حضرت اسماعيل پيغمبر (عليه السلام) رسانيده اند ولذا آنها را عرب مُضري و عرب نزاري و عرب مَعَدي و عرب اسماعيلي نيز مي خوانند.

ب عرب قطحاني يا «عرب جنوبي» ساكن عربستان جنوبي به خصوص يمن بوده و به قولي قسمتي از ايشان به شمال عربستان مهاجرت كردند (مثلا اوس و خزرج از جمله عرب هاي يماني و قحطاني هستند) و يكي از دو دسته بزرگ عرب در زمان ظهور اسلام قحطانيان بودند. نسبت قحطانيان را به يَعرُب بن قَحطان (از اولاد سام) رسانيده اند و اما به قولي اينان نيز جزو عرب هاي خالص نبوده و مستعربه هستند.

عربستان

(سَ، سُ) كشوري است كه مقدس ترين اماكن جهان (مكه و مدينه) در آن جا است. كشوري كه سرزمين وحي است. كشوري كه اعمال حج و عمره در

ص: 1261

آن صورت مي گيرد. كشور عربستان سعودي (1) با مساحتي حدود 2149690 (و به نقلي ديگر 2260000) كيلومتر مربع بزرگ ترين قسمت شبه جزيره عربستان (و تقريباً 54) را تشكيل مي دهد و در دورترين قسمت جنوب غربي آسيا قرار دارد. اين كشور از چهار بخش (نَجد، اَحساء، حِجاز و عَسير) تشكيل يافته و داراي سيزده استان مي باشد و جمعيتي حدود 18 ميليون (2) نفر دارد. مكه پايتخت ديني آن و رياض پايتخت رسمي مي باشد و جده محل سفارتخانه هاي كشورهاي خارجي است. اين كشور محدود است از جنوب به يمن، از شمال به اردن و عراق و كويت، از غرب به درياي سرخ، از شرق به خليج فارس و امارات متحده عربي وقطر و عمان.

مذهب سعودي

مذهبي كه امروزه در سرزمين مقدس وحي رواج دارد مذهب «وهابيه» است، منتسب به محمد بن عبدالوهاب بن سليمان تَميمي (متولد 1111 يا 1115 هجري قمري در «عُيَيْنِه» در وادي حَنيفه در نجد، متوفي سال 1206 يا 1207 هجري قمري در «درْعيّه» از عرب هاي بياباني نجد و شاگرد شيخ محمد مهدي بصري. ابتدا ظهور او به سال 1143 هجري بود كه سخناني عليه اعمال و عقايد متفق عليه مسلمين به ميان آورد و پدرش كه قاضي «عيينه» بود با

1. و چه تأسف بار است اين تخصيص و اضافه «سعودي» به سرزمين اسلام و مهبط وحي الهي!

2. كه 4/5 ميليون نفر خارجي مي باشند. (روزنامه اطلاعات، 31/ 3/ 79، ص 12) 22 ميليون نفر كه 5/3 ميليون نفر از آنها مهاجرين خارجي هستند (روزنامه اطلاعات، 31/ 3/ 79، ضميمه، ص 8).

وي مخالفت

ص: 1262

كرد بعد از مرگ پدر در سال 1153 هجري جرأت بيشتري به خود داد و به انكار قسمتي از اعمال مذهبي پرداخت تا اين كه در سال 1160 هجري از «عيينه» رانده شد و رهسپار شهرك «درعيه» گرديد. وي در آن جا با جلب نظر حكمران شهر «محمد بن سعود» و در پرتو كمك هاي نظامي سعودي ها داعيه خويش را گسترش داد و رهبر مذهبي گرديد و بدين ترتيب وهابيه (1) در طي دو قرن توانست مذهب رسمي عربستان سعودي گردد. اعتقادات وهابيت بر اساس ويرانه هاي عقايد «ابن تَيميّه حراني» (متولد سال 661، متوفي سال 728 هجري قمري) از فقهاي ظاهر و مفسر مكتب حنبلي و شاگرد او «ابن قَيِم» (متولد سال 691، متوفي سال 751 هجري قمري) بنا شده است و در اصول و فروع پيرو تعاليم تقي الدين تيميه هستند. آنها

براي خداوند جهت و جسميت قائلند.

آنچه را كه در كتاب خدا و سنت پيامبر نمي يابند بدعت مي شمارند.

بر پا كردن ياد بود براي پيامبر و امام و ايجاد بنا بر قبور را حرام مي دانند.

ياري و شفاعت طلبيدن از پيامبر و تبرك جستن به مزار حضرتش را كفر و شرك مي دانند.

تقليد يكي از مذاهب اربعه را لازم نمي دانند بلكه احياناً بر خلاف آن مذاهب اجتهاد مي كنند.

تمام فرق اسلامي و مسلمين را به دليل زيارت قبور اولياء الله و طلب حاجت و شفاعت از ايشان به الحاد و شرك متهم ساخته و خونشان را روا شمرده و مالشان را حلال كرده اند.

حكومت سعودي

تاريخ سياسي و حكومتي عربستان، تاريخ سر بر

ص: 1263

آوردن سلسله آل سعود است. از سال 1351 هجري قمري كه ابن سعود عنوان سلطان عربستان را يافت) جريان پيدايي اين دودمان در تاريخ با پيدايش وهابيه شروع مي شود. آن گاه كه محمد بن عبدالوهاب در سال 1160 هجري رهسپار «درعيه» گرديد، محمد بن سعود حكمران آن جا را به سلطنت نجد تطميع كرد و حاكم نيز با پذيرش اين دعوت به ترويج اعتقادات وي اهتمام نمود و با اين توافق هم شيخ محمد توانست داعيه مذهبي خود را گسترش دهد و هم آل سعود موفق شد در طي دو قرن به پشتوانه آورده هاي وهابيت كه قصد نابودي و قطعه قطعه كردن حكومت عثماني را داشتند و با تاخت و تاز به شهرهاي مختلف به تدريج در طي سه دوره مختلف به قدرت رسيدند:

1. در دوره اول، مقر قدرت آل سعود در «درعيه» بود و محمد بن سعود «متوفي 1179 هجري قمري) اهالي «درعيه» را براي جنگ با مردم نجد فرا خواند و بارها با اهالي نجد و احساء جنگيد. بعد از او پسرش عبد العزيز اول (طي سال هاي 1179 1218 قمري) وسپس سعود (2) بن عبد العزيز (طي سال هاي 1218 1229 قمري) با تاخت و تاز به سرزمين هاي مختلف تصرفاتي در شبه جزيره و خليج فارس انجام دادندو كشتارهاي بسياري نمودند (3) تا اين كه با تصرف مدينه و مكه، حجاز را در تصرف خود در آوردند و قدرتشان به جايي رسيد كه شريف غالب پادشاه حجاز از هول جان در تصرف خود در آورند و قدرتشان به جاي رسيد كه شريف غالب پادشاه حجاز از هول جان

ص: 1264

تظاهر به وهابيگري كرد و مذهب آنان

1. يا شاخ شيطان. بخاري روايت مي كند پيغمر (صلي الله عليه وآله) فرمود: نجد جاي زلزله و فتنه هاست و شاخ شيطان از آن جا بيرون مي آيد. (فرقه وهابي، ص 231).

2. او نوه دختري محمد بن عبدالوهاب هم مي شود (يعني حاصل پيوند سياسي مذهبي).

3. از جمله در سال 1216 قمري سعود به فرمان پدرش عبدالعزيز با استفاده از تعطيلي شهر كربلا حمله غافلگيرانه اي به آن كرد و در روز عيد غدير مردم بسياري را از دم تيغ گذرانيد و اماكن مقدسه شيعه را ويران ساخت. (قبر امام ويران، ضريح از جاي كنده و گنجينه ها به غارت برده شد). آنها در همين سال (و سال هاي 1221 و 1222 قمري) به نجف حمله كردند اما شكست خورده بازگشتند. در محرم سال 1218 قمري بدون جنگ بر مكه دست يافتند وقبه و بارگاه حضرت عبدالمطلب و حضرت ابوطالب و حضرت خديجه وقبه زادگاه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و ديگر قبه هاي اطراف كعبه (از جمله قبه زمزم) راخراب كردند. در سال 1220 قمري سعودبن عبدالعزيز با تصرف مدينه مقابر مقدسه را ويران و بارگاه ائمه شيعه را تخريب و ذخاير بارگاه شريف نبوي را غارت نمود.

را در حجاز رسميت داد. سرانجام دولت عثماني، حكمران جديد مصر محمد علي پاشا را مأمور براندازي ايشان كرد. ابراهيم پاشا ارتشي مركب از سربازان ترك و آلباني و عرب را به فرماندهي پسرش طوسوس پاشا به سوي حجاز اعزام داشت. طوسوس در سال 1227 قمري از بندر ينبع وارد مدينه شد و آن را

ص: 1265

گشود و مقاومت وهابيون مكه را در هم شكست اما موفق به فتح «درعيه» نشد. ابراهيم پاشا، پسر ديگرش را مأمور تسخير نجد كرد و او در سال 1233 قمري «درعيه» پايتخت آل سعود را متصرف شد.

2. در دوره دوم، آل سعود بعد از سركوب شدن توسط «محمد علي پاشا» با كمك هاي نهاني دوباره جان گرفتند و حكومت آل سعود در رياض با سر بر آوردن «تُركي بن عبدالله بن محمد» آغاز گرديد. او در سال 1235 قمري با همراه ساختن جمعي از اعراب در «رياض» دولت گونه اي تشكيل داد و چون (در سال 1249 قمري) در گذشت چند تن حكومت كردند، تا اين كه به علت جنگ خانگي سعودي ها، رياض به دست آل رشيد حكومت مورد حمايت عثماني در «نجد» (كه در جبل شَمَّر اقامت داشتند «حائل» را پايتخت قرار داده بودند) افتاد.

3. در دوره سوم، رياض در سال 1319 قمري توسط «عبد العزيز بن سعود» مشهور به «ابن سعود» (متولد 1293، متوفي 1373 هجري قمري) از آل رشيد پس گرفته شد. و با غلبه او بر امير نجد (عبد العزيز بن رشيد) تمام نجد (به سال 1322 قمري) تسليم وي شد. ابن سعود كه خود را امام وهابيه و امير نجد خواند، در سال 1324 قمري «ابن رشيد» را شكست قطعي داد و به قتل رسانيد و در سال 1326 قمري ارتش عثماني را از «نجد» و در سال 1331 قمري از «احسا» بيرون راند. در جنگ جهاني اول، بريتانيا «ابن سعود» را به عنوان حكمران مستقل نجد شناخت و كمك هاي مالي زيادي به وي نمود و

ص: 1266

پس از جنگ جهاني اول «ابن سعود» ملك حسين (شريف مكه) را مغلوب كرد و راند و در سال 1340 قمري «آل رشيد» را برانداخت. و چون در سال 1343 قمري بر دولت هاشميان در حجاز مسلط گشت خود را رسماً پادشاه حجاز و نجد و در سال 1351 قمري پادشاه «عربستان سعودي» اعلام نمود و براي جلب نظر مسلمانان جهان زيارت مكه و مدينه را آزاد ساخت.

(تاريخ مكه، ص 170 الي 190؛ تاريخ اديان، ص 298؛ ترجمه كشف الارتياب، دايرة المعارف فارسي ذيل عناوين مربوط، مكتب اسلام، ش 337، فرقه وهابي).

عرش

(عُ رُ) (عُ عَ) از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 2، ص 219؛ ش 4، ص 142؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36).

عرش الله

(عَ شُ لاّ) از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 212، ص 92)

عرفات

(عَ رَ) فاذا افضتم من عرفات (بقره 198)

وادي عرفات بيابان و صحراي وسيع و همواري است بين مكه و طايف حدود 20 (الي 24) كيلومتري جنوب شرقي مكه (واقع در دامنه جبل الرحمه). عرفات از هر طرف با كوه هاي شيب دار و پلكاني مانند احاطه شده است. مساحت اين وادي را حدود هشت كيلومتر مربع ذكر كرده اند و طول عرض آن را دو ميل در دو ميل نوشته اند. (1) عرفات يكي از مواقف حج است و تنها موقفي است كه خارج از محدوده حرم است (بخش عمده آن خارج از حرم است) و به نظر فقها چند موضع در اطراف صحراي عرفات (به نام هاي ثويه، عرنه، نمره، ذوالمجاز، اراك) سر حدات عرفات مي باشند. در سمت مغرب مسجد

ص: 1267

نمره و از سمت شمال دو مناره 5 متري با فاصله زياد حدود عرفات را مشخص مي كنند. سراسر مشرق عرفات را دامنه وسيع قوسي شكلي محصور كرده و در جنوب اين قوس تا راه طايف پيش رفته و دنباله شمالي اين قوس هم كمي به سمت مغرب جلو رفته تا جبل

1. ارقام ديگري نيز ذكر كرده اند؛ چون طول و عرض 2 كيلومتر در 2 كيلومتر يا حتي طول 11 يا 12 يا 13 كيلومتر در عرض 6/5 يا 8 يا 8/5 كيلومتر.

الرحمه كه دامنه جنوبي حد ديگر عرفات است و سومين عمل از اعمال حج (ك) «وقوف در عرفات» است (يعني توقف در آن از اول و ظهر روز نهم ذي حجه تا غروب شرعي همين روز).

تسميه عرفات

جمع عرفه است به معني كوه و بلندي.

از جهت رفعت و بلندي اين موقف است.

محيط بسيار آماده است براي معرفت به خدا.

حضرت آدم (عليه السلام) در اين نقطه اعتراف نمود.

حاجيان در اين نقطه به گناه خودشان اعتراف مي نمايند.

حضرت جبرئيل در اين جا امت ها را به حضرت ابراهيم (عليه السلام) معرفي كرد.

حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اين جا هنگام بيان جبرئيل در مورد اعمال حج مي فرمود: «عرفت عرفت».

حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اين جا با خواب ديدن درباره فرزندش نسبت به وظيفه اش عارف گرديد.

حضرت آدم و حضرت حوا (عليهما السلام) بعد از هبوط و جدايي در اين جا يكديگر را يافتند و نسبت به هم عارف گرديدند.

به علت صبر حاجيان بر وقوف در اين نقطه (و يا به علت صبر

ص: 1268

حاجيان براي رسيدن به اين نقطه) اين مكان عرفات (به معني صبر) ناميده شد.

عرفه

(عَ رَ فِ)

1. سرزمين (ك) عرفات (طبقات، ص 20)

2. تلي است بر فراز كوه عرفات به ارتفاع 60 متر كه جبل الرحمه هم خوانده مي شود (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

3. روز نهم ذي حجه كه طي آن حجاج در مراسم حج در عرفات وقوف مي كنند. (حجة التفاسير، تعاليق، ص 80)

عرنه

(عُ رَ نِ) از حدود عرفات است اما جزء موقف نيست و ماندن در اين نقطه كفايت از عرفات نمي كند. (فلسفه و اسرار حج، ص 180؛ مناسك حج، مسئله 365)

عروس عرب

كنايه از مكه معظمه است (فرهنگ هاي: رشيدي، آنندراج، نفيسي، برهان قاطع)

عروش

(عُ عَ)

1. خانه هاي مكه. (فرهنگ نفيسي؛ ميقات حج، ش 4، ص 142)

2. از نام هاي مكه. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 142)

عروض

(عَ) سرزمين داراي پستي هايي كه سيل بر آن جاري مي شود.

1. مكه و حوالي آن است. (لغت نامه؛ تاريخ مكه، ص 15)

2. مدينه و حوالي آن است. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 117)

3. قمستي از شبه جزيرة العرب و در دنباله نجد است كه به كناره هاي خليج فارس منتهي شده و مشتمل است بر يمامه و احساء و عمان و حوالي آن.

عري

(عُ را) از نام هاي مدينه است (به معني مردان بزرگي كه ضعفا به آنها پناه مي برند) از آن جهت كه بعد از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مردم مستضعف زيادي رو به مدينه آوردند تا در پناه آن حضرت زندگي سعاتمندي داشته

ص: 1269

باشند (ميقات حج، ش 7، ص 167)

عريش

(عَ)

1. خانه هاي مكه. (فرهنگ نفيسي)

2. از نام هاي مكه. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

عسكران

(عَ كَ) عرفه و مني. (لغت نامه؛ فرهنگ نفيسي)

عسيله

(ك) چاه عسيله

عشره كامله

(عَ شَ رِ) و اتموا الحج و العمره لله فان احصر تم فما استيسر من الهدي... تلك عشرة كاملة (بقره 169)

كنايه از ده روزه حاجيان كه سه روز در ايام حج دارند و هفت روز بعد از حج و اين حكم بر كساني است كه قدرت قرباني ندارند. (فرهنگ غياث اللغات)

عصفر

(ك) گياه عصفر

عصمه

(عَ صِ مِ) از اسامي زمزم است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 60؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

عقبه

(عَ قَ بِ) ناحيه اي است واقع بين مكه و مني كه در اين محل جمره اي واقع شده است كه در مناسك حج رمي مي شود. فعلا عقبه براي شيطان آخر عَلَم شده و اگر به طور مطلق گفته مي شود منصرف به جمره عقبه مي شود. (راهنماي حرمين شريفين، ج 4، ص 106؛ فرهنگ فارسي؛ دايرة المعارف فارسي)

عقبه اخري

همان (ك) جمره الاخري

عقبه اولي

همان (ك) جمره الاولي

عقبه وسطي

همان (ك) جمره الوسطي

عقيق

(ك) وادي عقيق

عكاظ

همان (ك) بازار عكاظ

علايم حرم

همان (ك) انصاب الحرم

علم اسلام

(عَ لَ) تعبيري از حج در خطبه اول نهج البلاغه «و جعله سبحانه و تعالي بالاسلام علماً»، خداوند سبحان آن خانه را علامت و نشانه اسلام قرار داد. (نهج البلاغه، ص 32)

علمين

(عَ لَ مَ)

1. ظاهراً مراد دو تنگناي واقع در بين عرفات و مشعر و بين مكه و مني است كه مأزمين نيز گفته مي شود. (حج برنامه تكامل،

ص: 1270

ص 431)

2. حدود حرم مكه از طرف مغرب (كه از جانب جده باشد) جايي است كه علمين (يا حديبيه) گفته مي شود. در علمين دو ستون ساده و كوتاه (از گچ و آجر) مقابل يكديگر روي زمين بر پا شده به عنوان علامت و نشانه آغاز محدوده و دوازده ورود به مكه مي باشد. (توضيح مناسك حج، ص 53؛ حج و عمره، ص 134؛ احكام و آداب حج، ص 189؛ با ما به مكه بياييد، ص 28)

علمين حرم

علايم حرم همان (ك) انصاب الحرم

عليه دم

(عَ لَ هِ دَ) كسي است كه به علت ارتكاب حرام در حال احرام و حرم بايد قرباني كند.

عمار

(عُ مّ) عمره گزاردن (لغت نامه)

عمارت

(عِ رَ) از (ك) مناصب كعبه

عمره

(عُ رَِ) و تموا الحج و العمره لله (بقره 196)

در اصطلاح فقها انجام اعمال و مناسك خاصي است در زيارت خانه خدا (زيارت كعبه است با آداب و مناسك مخصوصه). عمره از واجباتي است كه در ارتباط با حج صورت مي گيرد و در طول عمر مكلف يك بار به صورت عمره تمتع و يا عمره مفرده واجب مي گردد.

تسميه عمره

عمره عنواني است بر گرفته از كلمه عمارت به معناي:

1. آبادي. كساني كه به قصد زيارت به مكه معظمه مشرف مي شوند با اجتماع خود موجب عمران آن شده و يا عمره باعث آباد بودن بيت الله است.

2. زيادت. و عمره اضافه بر حج است.

زمان عمره

با توجه به اقسام حج، دو نوع عمره وجود دارد:

1. عمره تمتع انجام آن براي كساني است كه استطاعت حج تمتع پيدا مي كنند يعني براي اهل آفاق (غير اهالي مكه

ص: 1271

و ساكنين حوالي آن) مي باشد و پيش از حج تمتع از اول ماه شوال تا قبل از روز نهم ذيحجه مي تواند صورت گيرد.

2. عمره مفرده، انجام آن براي كساني است كه وظيفه شان حج افراد و قران است، يعني براي اهالي مكه و ساكنين حوالي آن مي باشد، كه بعد از انجام حج (در صورت تمكن) و در طول سال مي تواند صورت گيرد. (غير از ايام اختصاصي حج)

واجبات عمره اين عبادت دو نوع واجبات دارد:

1. واجب ركني، احرام و طواف زيارت و سعي از واجبات ركني هستند.

2. واجب غير ركني، تقصير و نمازطواف زيارت و طواف نساء و نماز طواف نساء از واجبات غير ركني هستند.

تفاوت دو عمره

1. عمره مفرده اختصاص به ماه هاي حج ندارد ولي عمره تمتع بايد در اشهر حج انجام شود.

2. عمره مفرده را مي توان جدا از حج به جا آورد ولي عمره تمتع همراه حج انجام مي شود.

3. عمره مفرده داراي طواف نساء و نماز طواف نساء

مي باشد ولي عمره تمتع اين دو عمل را ندارد.

4. در عمره مفرده مرد مخير است بين انجام حلق و تقصير، ولي در عمره تمتع اين اختيار و جود ندارد و فقط بايد تقصير نمود.

5. در عمره مفرده آميزش جنسي قبل از فراغ از سعي، عمره را فاسد مي كند و بايد ضمن تمام كردن عمره آن را اعاده نمود اما در عمره تمتع فساد آن را محل حرف و بحث دانسته اند.

عمره استحبابي

(اِ تِ) عمره مفرده است كه مستحب است براي همه مسلمانان جهان چه اهل مكه و

ص: 1272

چه اهل آفاق، و در ماه رجب، استحباب تاكيد مؤكد دارد.

عمره الاسلام

(عَ رَ تُ لْ) عمره نخستين است (اسرار، مناسك، ادله حج، ص 9)

عمره افراد

(اِ) عمره مفرده را گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

عمره اكمه

(اَ كَ مِ) عمره بيست و هفتم ماه رجب نزد اهل مكه. ريشه عمره اكمي نزد مكيان آن است كه چون عبدالله بن زبير از ساختمان كعبه مقدس بپرداخت عمره اي گزارد و اهل مكه همراه او بودند تا به محل «اكمه» رسيد و از آن جا احرام بست و اين واقعه روز بيست و هفتم ماه رجب بود. (سفر نامه ابن جبير، ص 179)

عمره بتلا

(بَ) عمره بدون حج است. (فرهنگ جامع؛ دائرة الفرائد، ج 3، ص 29)

عمره تطوع

(تَ طَ وُّ) همان (ك) عمره استحبابي

عمره تمتع

(تَ مَ تُّ) نام اعمال مخصوصي است در زيارت خانه خدا كه با واجب شدن حج تمتع واجب مي شود (يعني مخصوص اهل آفاق است، يعني كساني كه وطن آنها تا مكه بيش از 16 فرسخ شرعي يا 87 كيلومتر مي باشد). بنابراين وجوب اين عمره براي كساني است كه استطاعت تمتع را پيدا مي كنند.

تسميه تمتع اين عمره از آن جا كه با حج تمتع در ارتباط است و بايد در همان سال حج تمتع (و قبل از آن) انجام گيرد عمره تمتع ناميده شده است.

زمان تمتع وقت مخصوص اين عمره شهر حج است (يعني از اول ماه شوال تا قبل از ظهر روز نهم ذي حجه) و انجام اين عمل طي اين زمان خاص بيش از يك بار جايز نيست.

اعمال تمتع واجبات اين عمره به ترتيب عبارتند از (1):

1. احرام، در

ص: 1273

ميقات محرم شدن.

2. طواف زيارت، در مسجد الحرام دور خانه كعبه هفت بار گرديدن.

3. نماز طواف زيارت، در مسجد الحرام پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز خواندن.

4. سعي صفا و مروه، جنب مسجد الحرام بين دو كوه صفا و مروه هفت بار رفت و برگشت نمودن.

5. تقصير، در مكه (و معمولا جنب مسجد الحرام در مروه) مقداري از موي سر يا صورت چيدن يا مقداري از ناخن دست يا پا گرفتن.

ميقات تمتع مكان هايي كه در يكي از آنها مي توان احرام عمره تمتع را بست عبارتند از:

1. جحفه، در شمال غربي مكه

2. يلملم، در جنوب شرقي مكه

3. ذو الحليفه، در جنوب مدينه

4. وادي عقيق، در شمال شرقي مكه

5. قرن المنازل، در شرق مكه

6. محاذي، با ميقات (ل)

7. ادني الحل، نزديك ترين موضع حل

8. خانه، در صورت نزديك تر بودن به مكه از ميقات هاي پنجگانه

9. فخ، در مكه براي كودكان (2)

مكه و تمتع

بعد از خاتمه اعمال عمره تمتع، تا روز هشتم ذي حجه (زمان محرم شدن براي اعمال حج تمتع)

1. در مورد توضيح بيشتر اعمال عمره رجوع كنيد به هر يك از «عناوين» مربوطه.

2. در مورد ميقات ها رجوع كنيد به هر يك از «عناوين» مربوطه و يا قسمت «ميقات».

خروج از مكه جايز نيست.

عمره جعرانه (جِ عِ رّ نِ) (جُ ِ نِ) عمره اي كه احرام از جعرانه گرفته شود. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

عمره حديبيه

نام عمره اي از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) كه به جا آورده نشد و متوقف ماند به علت انعقاد صلح (ك)

ص: 1274

حديبيه.

عمره رجبيه

(رَ جَ يِّ) شهرت عمره مفرده اي كه در ماه رجب صورت گيرد. براي عمره اين ماه فضيلت بسياري ذكر شده است. از جمله از امام نهم (عليه السلام) منقول است كه افضل عمره ها عمره رجب است.

عمره صلح

همان (ك) عمره قضا

عمره القصاص

(قِ) همان (ك) عمره قضا

عمره قضا

(قَ) نام عمره اي است كه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در ذي قعده سال هفتم هجري (به اتفاق اصحاب) (1) به جاي آورد و به اسامي ديگري هم معروف است.

1. عمره الصلح - چون براساس صلح حديبيه انجام شد.

2. عمره القصاص چون به تلافي صلح حديبيه انجام شد.

3. عمره القضيه چون در صلح حديبيه، حكم و فرمان (قضيه) شد كه عمره در سال هفتم (هجري) انجام پذيرد.

4. عمره القضا - چون در سال ششم هجري مشركين مانع از ورود حضرت رسول براي اداي عمره شدند و اجراي آن به سال ديگر موكول گرديد، گويي عمره سال هفتم قضاي عمره سال ششم است، و نيز قضا به معني حكم است، و درسال ششم در حديبيه حكم بر آن قرار گرفت كه عمره در سال هفتم انجام گيرد. (حجة التفاسير، مقدمه، ص 170)

عمره قضيه

همان (ك) عمره قضا

عمره مبتوله

(مَ لِ) عمره بريده شده يعني عمره بدون حج، عمره افراد، عمره مفرده، عمره قران.

(فرهنگ معارف اسلامي؛ آداب عمره قران، ص 54، فرهنگنامه حج و عمره، دفتر اول، ص 20؛ حج البيت، ص 155)

عمره مستحبي

همان (ك) عمره استحبابي

عمره مفرده

(مُ رَ دِ) نام اعمال مخصوصي است در زيارت خانه خدا، و وجوب آن (2) براي كساني است كه:

1. اهل مكه اند. (3)

2. در حكم

ص: 1275

اهل مكه اند و منزل آنان تا مكه كمتر از 16 فرسخ شرعي (يا 48 ميل يا 87 كيلومتر) مي باشد (4)

3. در قيد نذر و عهد و يمين و شرط ضمن عقد هستند و يا حج را فاسد كرده اند و يا حج از آنان فوت شده است. (5)

تسميه مفرده اين عمره از آن جا كه جدا از اعمال حج (افراد و قران) به جاي آورده مي شود مفرده ناميده شده است.

زمان مفرده اين عمره پس از حج افراد و يا حج قران به جا آورده مي شود و وقت مخصوصي برايش معين نشده و در طول سال (جز در ايام اختصاصي حج) مي توان آن را به جاي آورد. اين عمره براي مكلف يك بار واجب است ولي تكرار عمره مفرده استحبابي در طول سال (جز در ايام اختصاصي حج) مجاز است و براي اهل آفاق هم مجاز است (البته اهل آفاق در فاصله پايان عمره تمتع تا پايان حج نمي تواند عمره مفرده به جاي آورد).

اعمال مفرده واجبات اين عمره به ترتيب عبارتند از: (6)

1. احرام، در ميقات محرم شدن.

2. طواف زيارت، در مسجد الحرام هفت بار به دور كعبه گرديدن.

3. نماز طواف زيارت، در مسجد الحرام در پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز خواندن.

4. سعي بين صفا و مروه، جنب مسجد الحرام بين دو كوه صفا و مروه هفت بار رفت و برگشت كردن.

5. تقصير صورت (يا حلق)، در مكه (و معمولا جنب

1. با همان عده از اصحاب كه در حديبيه شركت داشتند جز چند نفري كه در خيبر به شهادت

ص: 1276

رسيدند، يا وفات كردند (تاريخ پيامبر اسلام، ص 523).

2. شروط و وجوب آن مانند شروط وجوب حج است.

3. به عنوان واجب اصلي.

4. به عنوان واجب اصلي.

5. به عنوان واجب عرضي.

6. براي توضيح بيشتر اعمال اين عمره رجوع كنيد به هر يك از «عناوين» مربوطه.

مسجد الحرام در مروه) مقداري از موي سر يا صورت چيدن يا مقداري از ناخن دست يا پا گرفتن (تقصير) و يا موي سر تراشيدن (حلق).

6. طواف نساء، در مسجد الحرام هفت بار به دور خانه خدا (كعبه) گرديدن.

7. نماز طواف نساء، در مسجد الحرام در پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز گزاردن.

ميقات مفرده مكان هايي كه در يكي از آنها مي توان احرام بست به تناسب آن كه عمره از داخل مكه صورت مي گيرد يا از خارج آن متفاوت است:

1. ميقات از خارج مكه، براي كسي كه از مكه دور است و بخواهد در جهت و رود به مكه و انجام عمره مفرده احرام ببندد. ميقات ها عبارتند از: ذو الحليفه، وادي عقيق، جحفه، قرن المنازل، يلملم، محاذي، ادني الحل، خانه، فخ.

2. ميقات از داخل مكه، براي كسي كه در داخل مكه است و بخواهد عمره مفرده به جاي آورد.

ميقات ها براي احرام بستن عبارتند از: تنعيم، حديبيه، جعرانه، أضأه لبن. وادي نخله، وادي عرفه.

ادني الحل (1)

عمره مفروضه

(مَ ضِ) عمره مفرده، عمره الاسلام. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

عمره واجب

عمره الاسلام. عمره مفرده (در مقابل عمره مستحب)

عمود

از اسطوانه (هاي) مسجد النبي با عنوان «عمود» نيز نام برده اند. رجوع كنيد به قسمت «ستون».

عمور

(عُ) عمره به جاي آوردن،

ص: 1277

زيارت خانه خدا كردن (لغت نامه)

عندالمقام

(عِ دَ لْ مَ) گروه زيادي از فقهاي ما در تعبير از محل نماز طواف عبارت «عندالمقام» (نزد مقام) را برگزيده اند. (ميقات حج، ش 36، ص 103).

عوالي

(عَ) از محله هاي مدينه است و فعلا خياباني بدين نام (باب العوالي) در سمت قبله بقيع رو به طرف جنوب شهر كشيده شده (شارع علي بن ابي طالب) و منتهي به مسجد قبا مي شود و اغلب ساكنين اين حدود شيعه اثنا عشري هستند و بر مدارس و مغازه هاي آنان نام هاي ائمه ديده مي شود عوالي قبلاً روستاهاي پشت قلعه مدينه بود كه باغ هاي پرميوه و سرسبزي اطراف آن قرار داشت و گفته اند ظاهراً منظور همان حوائط سبعه بوده است.

عونه

(عَ نِ) از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 91؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 60)

عيد اضحي

(اَحا) همان (ك) عيد قربان

عيد قربان

عيد اضحي، روز دهم ذي حجه و از بزرگ ترين اعياد در اسلام است و وجه تسميه اين كه:

1. عيد قربان گويند چون در اين روز حاجيان در مني يكي از واجبات حج را كه قرباني كردن. (شتر يا گاوه يا گوسفند) باشد انجام مي دهند (و در ساير نقاط جهان اسلام نيز مسلمين در اين روز به طور استحبابي قربان مي كنند).

2. عيد اضحي گويند چون قرباني كردن (معمولا) قبل از ظهر و هنگام ضحي (موقع بالا آمدن آفتاب) انجام مي پذيرد.

عير

(ك) كوه عير

عين ارزق

(عَ نِ اَ رَ) يا «عين زرقا» در قمست جنوب مدينه قرار داشته و از چاهي در قبا (در سمت غرب مسجد) سر چشمه مي

ص: 1278

گرفت و آب مشروب مردم مدينه از آن بود. اين چشمه را مروان بن حكم به دستور معاويه به شهر مدينه روان ساخت (و علت تسميه آن است كه چشمه را مروان بن حكم كبود چشم روان ساخت و يا اين كه اين چشمه در ملك ازرق متعلق به بني اميه واقع شده بود.) بعدها روي آن گنبدي بر پا كردند كه از سمت شمال و جنوب باز بود و از هر طرف پلكاني قرار داده بودند كه مردم از آن پايين مي رفتند و از چشمه آب بر مي داشتند. در قرن ششم قسمتي از آب اين چشمه را از دهانه اش از زير گنبد جدا و به سوي آستانه دري از مسجد النبي كه در

1. در مورد ميقات ها رجوع كنيد به هر يك از عناوين مربوطه و يا قسمت «ميقات».

جهت باب السلام بود رسانيدند و در آن جا آبشخوري بنا كردند (و مردم مدينه از آن مي نوشيدند) و بعداً از اين آبشخوري مجراي كوچكي جدا ساخته به سوي صحن مسجد النبي برده و در آبشخوري كه در وسط آن فواره اي داشت ظاهر ساختند. چشمه ارزق (زرقا) پيوسته در طول تاريخ اسلام مورد توجه پادشاهان و امراء و بزرگان بود و مورد تعمير و تجديد بنا قرار مي گرفت و آب چاه هاي ديگر نيز به منابع آب چشمه زرقا اضافه مي شد. آب اين چشمه را سقاها به وسيله مشك در خانه هاي مدينه توزيع مي نمودند. (حرمين شريفين، ص 121 و 122؛ و...)

عين زرقا

(زَ) همان (ك) عين ارزق

عين عرفه

(عَ رَ فِ) معاويه حدود 10 رشته قنات آب

ص: 1279

به سوي مكه جاري ساخت تا اين كه در اواخر بني اميه، عبدالله بن عامر دستور داد آب تمام چشمه هاي مكه را در يك مجراي واحد جاري سازند كه آن را در ميدان صحراي عرفات به نام چشمه عرفه ظاهر ساختند. بعدها در دوران عباسي و حكام مقتدر ديگر آب چشمه عرفه را از طريق مجاري متعددي به مكه روان ساختند. اين چشمه در طول تاريخ بارها خراب و بارها تعمير شد. (حرمين شريفين، ص 26)

عينين

همان (ك) كوه عينين

غ

غار ثور

غار پناهگاه رسول الله در هجرت واقع در (ك) كوه ثور

غار حرا

غار عبادتگاه رسول الله قبل از بعثت واقع در (ك) كوه حرا

غار مرسلات

غار محل نزول سوره مرسلات بر رسول الله واقع در (ك) كوه صفايح

غاشه

از نام هاي مكه است (تاريخ مكه، ص 15)

غبغب

(غَ غَ)

1. كوهكي است در مني كه محل نحر بوده است. گويند متعب بن قيس خانه اي موسوم به غبغب داشته كه نزد مردم مانند خانه كعبه محترم بود و در آن حج مي كردند.

2. جايگاهي است در طايف كه در آن جا براي لات و عزي شتر نحر مي كردند، و مخزن هدايايي كه به اين دو بت تقديم شده در اين محل بوده است. (لغت نامه)

غدير جحفه

(غَ رِ جَ فِ) همان (ك) غدير خم

غدير خم

(خُ) منطقه اي است بين مكه و مدينه در ناحيه جحفه 26 كيلومتري دهستان رابغ (و غدير گودالي است كه هنگام ريزش باران آب در آن جمع مي شود و لذا اين منطقه را غدير خم يا خم غدير گفته اند). در صدر اسلام از اين نقطه حجاج عراق و شام

ص: 1280

و يمن و... براي بازگشت به سرزمين هاي خويش از يكديگر جدا مي شدند و مسيرهاي خاص خود را پيش مي گرفتند. در حجة الوداع به روز هيجده ذي حجه سال دهم هجري رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين منطقه با دستور توقف و تجمع حاجيان حضرت علي (عليه السلام) را در ميان آن جمع عظيم رسماً به جانشيني خويش منصوب نمودند و فرمودند: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه». در محل اين واقعه شكوهمند بعدها مسجدي ساخته شد كه به مسجد غدير خم معروف گرديد.

غرا

(غَ رّ) از اسامي مدينه است كه بر ساير شهرها شرافت و در مقابل آنها برجستگي و درخشندگي دارد. (ميقات حج، ش 7، ص 168؛ حرمين شريفين، ص 117؛ لغت نامه)

غرس

همان (ك) چاه غرس

غروب شرعي

زماني است كه حمره مشرقيه از بالاي سر گذشته باشد و حجاج بايد در شروع مناسك حج (بعد از احرام) تا غروب شرعي روز نهم ذي حجه در عرفات بمانند.

غزال كعبه

(غَ) آهو بره اي طلايي كه در جاهليت آن را به كعبه آويختند. آورده اند كه «مدد» فرمانرواي مكه به خاطر بيم از نزول غضب خداوند بر جُرهُم (به علت بي احترامي هايي كه در خانه مقدس مي شد) گنجينه هاي كعبه را (شامل دو غزال زرين و چند شمشير) در چاه زمزم

پنهان كرد و عازم باديه شد و يا «عمروبن حارث» رئيس جرهمي ها (كه يقين داشتند رياست مكه از ايشان فوت مي شود) دستور داد تا آهو بره زريني را كه از آنِ مكه بود و ديگر سلاح هايي را كه در خانه كعبه بود در چاه زمزم

ص: 1281

پنهان كردند و چاه را با خاك بيانباشتند، تا اين كه حضرت عبدالمطلب در صدد حفر زمزم بر آمد، آهويي طلايي و شمشيري مزين به جواهرات گرانبها بيرون آمد. قرعه زد كه آن ها را چه كند. قرعه به نام كعبه در آمد و در كعبه آويختند و چون مدتي آويخته ماند اهل كعبه، غزال كعبه نامش كردند و اين اولين زينتي بود كه كعبه را بدان آراستند. نقل شده دو آهوي طلا كه حضرت عبدالمطلب در چاه زمزم يافت از پيشكش هاي فارسياني بود كه به حج مي آمدند. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 18؛ فقه فارسي با مدارك ج 3، ص 25)

غزه

(غَ زِّ) نام (ك) شعب ابي طالب (ميقات حج، ش 3، ص 165)

غسل سفَر (

سَ فَ) سفر حج و عمره غسل واجب ندارد اما اغسال مستحبي چندي را نام برده اند:

1. زماني، مانند غسل روز هشتم و نهم ذي حجه.

2. مكاني، مانند غسل براي رفتن به اماكني چون: حرم و شهر مكه، مسجد الحرام (و كعبه، حرم و شهر مدينه، مسجد النبي و بقيع).

3. فعلي، مانند غسل براي افعالي چون احرام و يا وداع با پيامبر و معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين).

غلبه

(غَ لَ بِ) از اسامي مدينه است به خاطر:

1. استيلا وبلندي آن بر بلاد ديگر.

2. استيلاي قومي بر قوم ديگر چون استيلاي يهود بر عمالقه و اوس و خزرج بر يهود و مهاجرين و انصار بر اوس و خزرج (حرمين شريفين، ص 118 و 126؛ ميقات حج، ش 7، ص 168)

غمره (غَ رِ) ميقات است وسط (ك) وادي عقيق. (النهايه، ص 217؛ لمعه ج 1، ص 115؛ تبصره المتعلمين، ص 155)

ف

فاران

از اسم هاي مكه و به قولي اسم كوه هاي مكه است و فاران

ص: 1282

يكي از سلاطين عمالقه بود كه در تقسيم اراضي حجاز، مكه معظمه و اطراف آن سهم وي و به نام او ناميده شد. (حجة التفاسير، مقدمه، ص 186؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 261)

فاضحه

(ضِ حِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه افراد فاسد العقيده رسوا و مفتضح مي گردند (ميقات حج، ش 7، ص 169؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

فتح مكه

در دهم رمضان سال هشتم هجري پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) با ده هزار مسلمان از مدينه عازم مكه شدند و بعد از ده روز به مكه رسيدند و در ناحيه ذي طوي سپاه را چهار قسمت نمودند و هر كدام را از جهتي روانه شهر ساختند. مكيان كه تاب مقاومت در خود نديدند به پيشباز شتافتند و حضرت بدون خونريزي وارد مكه شد و براهالي مكه رحمت آورد و آزادشان ساخت. نقل كرده اند كه آن حضرت در روز فتح مكه فرمودند: خداوند روزي كه آسمان ها و زمين را آفريد مكه را محترم قرار داد تا روز قيامت و براي هيچ كس جايز نبود و نيست كه احترام آن را بشكند، تنها براي من در يك ساعت از روز جايز گرديد كه به قصد فتح و تسخير آن با سپاه وارد آن گردم.

فخ

(فَ خّ) يا وادي فخ نام محلي است در مدخل ورودي مكه در محدوده مسجد تنعيم و يكي از نقاط آغازين حرم است و از اين مكان كسي بدون احرام حق و ود به مكه را ندارد. فخ ميقات بچه ها (كودكان و نابالغ ها) است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 84؛ فقه

ص: 1283

فارسي با مدارك، ج 3، ص 86)

فدك

(فَ دَ) نام محلي بوده است (1) متشكل از چند قريه در نزديكي (حدود 140 كيلومتري) مدينه. اين منطقه قبل از اسلام حاصلخيز و يهودنشين بود. به اتفاق نظرمحدثين و سيره نويسان هنگامي كه خبر شكست يهوديان به فدك رسيد يهوديان آن حاضر به واگذاري فدك و مصالحه شدند. و به اين نحو چون فدك بدون جنگ به دست آمد از مواد فَئْي و ملك رسول الله شد. دانشمندان شيعي و گروهي از محدثان سني اتفاق نظر دارند كه آن حضرت فدك را به دختر خود حضرت زهرا (عليها السلام) بخشيدند و آن معصومه در آمد فدك را بين نيازمندان تقسيم مي نمودند اما بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فدك سرنوشتي ديگر پيدا كرد. (نگاه كنيد به مكتب اسلام، ش 193 به بعد)

فرار الي الله

ترك ما سوي الله و طلب الله است. حج را گويند. (صهباي صفا، ص 33)

فراشان

(فَ رّ) شهرت گروهي از مردم مدينه كه به

1. امروزه «الحائط» نام دارد: (مدينه شناسي، ج 2، ص 492).

خدمت در مسجد مشغولند. اين فراشان همزمان به كارهايي از قبيل راهنمايي زوار و زيارت دادن آنان و يا خواندن نماز غايب بر مردگان مي پردازند. (ميقات حج، ش 17، ص 156).

فسخ حج

ابن اثير گويد رخصتي بود از سوي نبي اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) به اصحاب كه نيت حج نكرده بودند پس آن را نقض كنند و مبدل به عمره نمايند سپس رجعت كرده و حج تمتع كنند يا در حكم حج تمتع. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

فسوق

(فُ) و لا فسوق و لا

ص: 1284

جدال في الحج (بقره 197)

يكي از محرمات احرام است و مقصود دروغ گفتن (و فحاشي و...) مي باشد كه در هر حال حرام است ليكن حرمت آن در حال احرام شديدتر است (مجمع البيان؛ احكام حج و اسرار آن، ص 201)

فوات حج

(فَ) فوت حج. مربوط است به اوقات شرعي وابسته به آن، مانند اين كه در وقت اضطراري حضور در عرفات و مشعر الحرام در عرفات و مشعر الحرام حاضر گردد كه بنا بر قول مشهور حج از او فوت شده و بايد تحلل به عمره مفرده كند و سال بعد حج فوت شده را قضا نمايد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

فوت حج

(ك) فوات حج

في المقام

(فِ لْ مَ) جمعي از فقها در تعبير از محل نماز طواف عبارت «في المقام» (در مقام) را به كار برده اند (ميقات حج، ش 36، ص 103)

ق

قادس

(د)

1. از نام هاي كعبه است در زمان هاي بسيار قديم (دايرة المعارف فارسي)

2. از نام هاي مكه است چون گناهان را پاك مي كند يا به علت واقع بودن در ارض مقدس. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 144؛ ش 21، ص 128)

قادسه

(دِ سِ) مكه است چون گناهان را پاك مي كند (ميقات حج، ش 4، ص 144)

قادسيه

(دِ سِ) از نام هاي مكه است، به علت واقع بودن در ارض مقدس. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 144؛ ش 21، ص 128)

قارن

(رِ) به جا آورنده حج قران. كسي كه در حج قران از براي قرباني هدي با خود ببرد. (مبادي فقه و اصول، ص 325؛ ناسخ

ص: 1285

التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 3)

قاصمه

(صِ مِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه دشمنان ستمگري كه بدان جا تجاوز كردند خود شكست خوردند. (حرمين شريفين ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 168)

قبا

ناحيه اي است در جنوب غربي مدينه با مسجد معروفش به نام (ك) مسجد قبا

قباطي

(قُ) پارچه سفيد و ظريفي بود كه به وسيله مصريان بافته مي شد و از جمله پارچه هايي است كه كعبه را بدان مي پوشانيدند.

قبتين

(قُ بَّ تَ) تا يك قرن پيش دو بنا در پيش بناي زمزم قرار داشت كه به منزله انبار بوده است و هر يك از اين دو بنا قبه اي داشته و از اين رو «قبتين» ناميده مي شده است، ولي بعداً قبه ها را برداشته اند. (اعلام قرآن، ص 598)

قبرستان ابوطالب

همان (ك) جنة المعلي

قبرستان احد

واقع در (ك) احد

قبرستان بدر

واقع در (ك) بدر

قبرستان بقيع

همان (ك) بقيع

قبرستان بني هاشم

همان (ك) جنة المعلي

قبرستان حجون

همان (ك) جنة المعلي

قبرستان قريش

همان (ك) جنة المعلي

قبرستان معلا

همان (ك) جنة المعلي

قبلتين

(قِ لَ تَ) دو قبله.

1. همان (ك) مسجد قبلتين

2. (مكه معظمه» و «بيت المقدس» را گويند از جهت آن كه قبل از قبله شدن مكه، به سمت بيت المقدس نماز خوانده

مي شد. (لغت نامه، و...)

«بيت المقدس» يا «قدس» يا «قدس شريف» يا «اورشليم» (شهر سلامتي و در اصل «اورسالم» شهر صلح) يا «دارالسلام» يا «قرية السلام» يا «ايلياء» يا «يبوس» (1) طبق نقل از بناي «ايليا» پسر سام بن نوح است و از قرن پانزدهم قبل از ميلاد سابقه دارد. حضرت داود (عليه السلام) يازده قرن قبل از ميلاد پس از نشستن

ص: 1286

بر تخت سلطنت در «حَبرون» «اورشليم» را پايتخت خود قرار داد و حضرت سليمان (عليه السلام) در آن معبدي ساخت و بر شكوهش افزود و پس از مرگ او و تجزيه دولت يهود، مصر اورشليم را گرفت و سپس «سارگُن» پادشاه آشور همه فلسطين (از جمله اورشليم) را متصرف شد و عده اي از اعراب را به اين نواحي كوچانيد. در سال 586 قبل از ميلاد «بُختُ النَّصر» پادشاه بابل، اورشليم را به تصرف درآورد و 70 سال بعد يهوديان با كمك «كورش» پادشاه ايران به اورشليم بازگشتند اما دولت اسرائيل ديگر احيا نشد. يك قرن قبل از ميلاد، حكومت روم اورشليم را گرفت و «سِزار» يك يهودي را به حكومت آن جا برگزيد كه به «هِرود كبير» معروف شد. با ظهور حضرت مسيح (عليه السلام) و گرايش مردم به آن حضرت بر اثر سعايت سران قوم يهود در اورشليم حكام رومي در تعقيب آن حضرت برآمدند. در قرن هفتم ميلادي «اورشليم» توسط مسلمين فتح شد و از آن تاريخ مسلمانان اين شهر را بيت المقدس خواندند. در پايان قرن يازدهم ميلادي «بيت المقدس» بار ديگر به تصرف مسيحيان اروپايي درآمد، ولي 88 سال بعد دوباره آن را طي جنگ هاي صليبي از دست دادند و بيت المقدس محل قبور انبيا و اوليا و بزرگان علما و اوتاد است و مشهورترين آن، منطقه خليل الرحمن است كه قبور حضرت ابراهيم و اسحاق و زكريا و يحيي (عليهم السلام) در آن جاست. بيت المقدس، اين شهر مقدس و تاريخي، مراكز مقدس سه دين اسلام و مسيحيت و يهوديت را در خود جاي داده و زيارتگاه مسلمانان

ص: 1287

و مسيحيان و يهوديان مي باشد. «ديوار ندبه» نزد يهوديان مقدس است و مسيحيان مخصوصاً كليساي قبر مقدس (يا كليساي قيامت) را تقديس مي كنند و مسلمانان «قبة الصخره» و «مسجد الاقصي» را زيارت مي نمايند و پيش از آن كه كعبه قبله مسلمين شود، مسلمين به طرف بيت المقدس نماز مي گزاردند. اين شهر در 55 كيلومتري غرب رود اردن و به فاصله 80 كيلومتري سوي درياي مديترانه بر روي ارتفاعات متوسط واقع شده است. بيت المقدس امروزه از نظر شهرسازي و معماري از دو قسمت تشكيل گرديده؛ يكي بيت المقدس قديم كه تماماً در داخل قلعه و حصاري محكم (كه براي آخرين بار در زمان عثمانيان بازسازي و احداث شده و حرم شريف و مسجدالاقصي و كليسا و معابد قديمي يهود در آنند) قرار دارد كه به چهار محله مسلمانان، مسيحيان، ارمنيان و يهوديان تقسيم شده است. ديگر بيت المقدس در منطقه جديد الاحداث كه در خارج از حصار است و از نظر بافت و معماري شهري دو بخش دارد. بخشي محل سكونت و بازار اعراب و يهودياني است كه در دو قرن اخير در بيت المقدس سكونت گزيده اند و بخشي نوساز كه از زمان اشغال دولت متجاوز اسرائيل احداث گرديده و ساكنان آن عموماً سرمايه داران و تحصيل كرده هاي يهودي هستند كه از نقاط ديگر جهان به اين شهر مهاجرت نموده اند. (به اميد روز آزادسازي قدس شريف و به اميد آنكه صداي همبستگي مسلمين جهان در پايگاه وحي الهي در مراسم حج بتواند زمينه ساز اين رهايي بخشي گردد).

3. (مسجدالحرام» و «مسجدالاقصي» از جهت آن كه تا قبل

ص: 1288

از قبله شدن مسجد الحرام (كعبه)، به سوي مسجدالاقصي (بيت المقدس) نماز خوانده مي شد (لغت نامه).

مسجدالاقصي (كه حجاج بيت الله الحرام در موسم حج فرياد رهايي آن را از چنگال متجاوزين سر مي دهند) امروزه براي اطلاق به دو بناي مقدس و تاريخي به كار برده مي شود. صخره اي و مسجدي. صخره مقدس صخره اي است كه حرم شريف بر روي آن قرار دارد و

1. در لغت نامه با ضبط نامعلوم آمده.

حضرت سليمان اولين معبد يهوديان را بر آن ساخت و صخره اي است كه بر اساس روايت آخرين منزلگاه زميني رسول الله در شب معراج بود. و مسجدالاقصي مسجدي است در جنوب (ك) «قبة الصخره» كه عبدالملك بن مروان خليفه پنجم اموي آن را بنا كرده و پسرش وليد آن را به پايان رسانده و مسجدي است كه طبق روايات نماز در آن ثواب فوق العاده اي دارد.

قبله

(قِ لِ) اقبال كردن و مواجهه و ايستادن در برابر خانه كعبه است با تمام اعضا و اندام با نظم و احترام و با حضور ذهن كه كم كم اين نام به خود خانه كعبه اطلاق شده است و هر كس در هر نقطه از زمين است در اقامه نماز بايد رو به سوي كعبه كند و فقها در مورد قبله نظرياتي فرموده اند:

1. كعبه معظمه قبله است.

2. كعبه و مسجدالحرام قبله است.

3. كعبه قبله براي مسجدالحرام است و مسجدالحرام قبله براي اهل شهر مكه و جمله شهر مكه قبله اهل حرم و سراسر حرم قبله اهل دنيا و هر كس كه خارج از حرم است. (احكام حج

ص: 1289

و اسرار آن، ص 137 و 138).

قبله انام

(اَ) و فرض عليكم حج بيته الحرام الذي جعله قبلة للانام.

خداوند متعال حج بيت الحرام را بر شما واجب گردانيد و آن را قبله مردم قرار داد (نهج البلاغه، خطبه اول).

قبله اول

كعبه را گويند كه قبله حقيقي است (البته اولين قبله اي است كه مسلمين به سوي آن نماز مي خواندند بيت المقدس بوده است).

قبله دوم

اصطلاحاً مدينه (مزار رسول اكرم و ائمه معصوم بقيع) را گويند. (از باب اقبال و توجه به اين بزرگان نه از باب نماز؛ همچنان كه اصطلاحاً نجف را قبله سوم و كربلا را قبله چهارم و كاظمين را قبله پنجم و سامراء را قبله ششم گفته اند).

قبله مدينه

قبله مدينه طيبه (در مسجدالنبي) تنها معجزه فعلي باقيه رسول الله است، چرا كه معجزات فعلي (برخلاف معجزات قولي) موقت و محدود به زمان و مكان و زود گذرند و بعد از وقوع فقط عنوان تاريخي و سِمَتِ خبري دارند. رسول الله بدون آلات نجومي و قواعد هيوي و يا در دست داشتن زيج و ديگر منابع طول و عرض جغرافيايي آن را در غايت دقت و استوا تعيين كرد و به سوي كعبه ايستاد و فرمود: «محرابي علي الميزاب» و قبله مدينه آن چنان كه پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) به سوي آن نماز خوانده است تا امروز به حال خود باقي است و دانشمندان رياضي، قبله مدينه را چنان يافتند كه رسول الله بدون آنها يافت و اين ممكن نيست مگر به وحي و الهام ملكوتي (ميقات حج، ش 2، ص 44).

قبور الشهداء (

قُ رُ شُّ هَ) مزار شهداي (ك) احد (سفرنامه

ص: 1290

ناصرخسرو، ص 77).

قبوه

(قُ و) همان (ك) قبا (مدينه شناسي، ج 1، ص 5؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 191).

قبه

(قُ بَّ) از (ك) مناصب كعبه.

قبه آدم

(قُ بَّ ءِ دَ)

1. قبه اي است در كوه جبل الرحمه كه نماز گزاردن در آن جا مكروه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 141).

2. قبه اي از ياقوت بهشتي كه حضرت جبرئيل به موضع كعبه آورد و نصب نمود و حضرت آدم (عليه السلام) را كه در اين هنگام بالاي كوه صفا بود در جوار قبه جاي داد و آن حضرت به تعليم جبرئيل طواف كرد و حج به جاي آورد. و روايت است خدا قبه آدم را قبل از طوفان نوح به آسمان عروج داد. (فرهنگ دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا، ص 185 و 199).

قبة الاحزان

(تُ لْ اَ) گنبد (ك) بيت الاحزان (گنجينه هاي ويران، ص 101).

قبة الاسلام (

تُ لْ اِ) از نام هاي مدينه. در حديث آمده: المدينة قبة الاسلام (حرمين شرفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 168).

قبه بنات الرسول

(ءِ بَ تُ رَّ) شهرت قبه اي بر مزار حضرت رقيه، حضرت ام كلثوم و حضرت زينب دختران رسول الله در قبرستان بقيع كه به وسيله وهابيون تخريب

شد (آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 103).

قبة البيضاء

(تُ لْ بَ) همان (ك) قبة الخضراء (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 70)

قبة الثنايا

(تُ ثَّ) يا (ك) مسجد ثنايا.

قبه جده

(ءِ جَ دِّ) گنبدي بر روي تربت حضرت حوا در شهر جده كه مورد زيارت مسلمانان بود و پس از تسلط آل سعود با خاك يكسان گرديد. (گنجينه هاي ويران، ص 184).

قبة الحزن

(تُ لْ حُ)

ص: 1291

(حَ زَ) همان (ك) بيت الاحزان، (گنجينه هاي ويران، ص 101؛ ميقات حج، ش 2، ص 127).

قبة الخضراء

(تُ لْ خَ) شهرت گنبد حرم رسول الله است به علت پوشش سبزش. اين گنبد با نام اوليه «قبة الزرقا»، «قبة البيضاء»، «قبة الضيحاء» در طول قرون تعميرات و تغييرات مختلفي به خود ديد:

1. سال 678 هجري به دستور ملك منصور قَلاوون از مماليك بحري مصر (يا به دستور احمد بن برهان عبدالقوي والي شهر قوص از شهرهاي مصر) بر ضريح مقبره شريف رسول الله گنبدي ساختند و آن را با الواح سربي روكش نمودند تا مانع نفوذ آب باران شود. اين گنبد بر ستون هاي اطراف مقبره و در داخل و زير سقف مسجد و بالاي مقبره قرار داشت.

2. سال 755 هجري، در عهد سلطان الناصر حسن بن محمد قلاوون صفحات سربي اين گنبد تجديد گرديد.

3. سال 765 هجري، در زمان سلطان ناصرالدين شعبان حسين بن الناصر از مماليك مصر گنبد با الواح سربي مورد مرمت قرار گرفت.

4. سال 887 هجري، قبة الزرقا در حريق (سال 886) مسجدالنبي به كلي سوخت و لذا به دستور سلطان قايِتباي از مماليك برجي مصر، گنبد را (ضمن قرار دادن پايه هاي ستون در داخل مقبره) بر روي مقبره رسول الله (در سال 887 يا 888) بنا نمودند.

5. سال 891 (892) هجري، چون قسمت بالاي گنبد شكاف برداشت به دستور سلطان قايتباي بناي گنبد با گچ سفيد تجديد شد.

6. سال 898 هجري، به علت اصابت صاعقه سلطان قايتباي امر به مرمت گنبد داد.

7. سال 1228 هجري، سلطان محمود بن سلطان عبدالحميد عثماني در مرمت

ص: 1292

آرامگاه شريف، اين گنبد را نيز مرمت و تكميل كرد. طبق نقلي چون در زمان سلطنت اين پادشاه (1223 - 1255) گنبد شكاف برداشت او آن را برچيد و گنبد تازه اي پوشيده در سرب (به سال 1228 يا 1233 يا 1250) بنا نمود و رنگ آن را (به سال 1228 يا 1253 يا 1255) سبز نمود و از اين پس آن را «قبة الخضرا» ناميدند.

8. سال 1265 هجري، در زمان عبدالمجيد بن سلطان محمود سلطان عثماني (1255 1277) كه طي سال هاي 1265 الي 1227 هجري قمري تعميرات بزرگي در مسجدالنبي صورت گرفت گنبد را نوسازي كردند و به زعمي روپوش سربي آن را به رنگ سبز درآوردند و از اين پس «قبة الخضراء» نام گرفت. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 243 و 246 و 247؛ حرمين شريفين، ص 142 و 145 و 160؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 60؛ تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 70؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 62 و 84 و 85؛ و...).

قبة الخضراء

(تُ لْ خَ) بنايي است كه منصور عباسي براي برگرداندن نظر مسلمانان از مكه و مدينه بساخت تا مردم بدان جا رفته اعمال حج به جا آورند و مقرري معمول اهل مدينه را قطع كرد. فقيه اهل تسنن مالك بن انس پس از استفتاي مردم مدينه در خلع بيت منصور به خلع او فتوا داد (تاريخ تمدن اسلام، ج 3، ص 103).

در سال 305 غريب دايي مقتدر مرد و مادر خليفه در عزاي وي دستور داد تا قصر وي، قبة الخضراء را ويران كنند. (نگاه كنيد به: تمدن اسلامي در قرن چهارم

ص: 1293

هجري، ج 2، ص 131؛ ج 1، ص 19).

قبة الرئوس

(تُ رُّ ءُ) شهرت (ك) مسجد سقياء.

قبة الزرقاء

(تُ زَّ) همان (ك) قبة الخضراء (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 70).

قبة الزوجات

(تُ زّ) گنبد و بارگاه همسران رسول الله در بقيع (ميقات حج، ش 11، ص 166).

قبة الزيت

(تُ زَّ) يا قبة الشمع، شهرت ساختماني بود در مسجد النبي (ميقات حج، ش 17، ص 168).

قبة السقايه

(تُ سِّ يِ) قبه عباسيه. گنبد آبرساني در مسجد الحرام (سفرنامه ابن جبير، ص 137). (ع)

قبة الشراب

(تُ شَّ) قبه اي است در مسجدالحرام منسوب به عباس. براي آب دادن به حاجيان ساخته شد و آب زمزم در آن جا خنك مي شود و شبانگاه آن را براي حاجيان در كوزه هايي به نام دَورَق كه يك دسته دارد بيرون مي آورند و اكنون خزانه قرآن ها و كتاب ها و شمعدان ها و ديگر چيزهاست البته قبه عباسيه صفت و نسبت آشاميدني خود را از دست نداده است، (سفرنامه ابن جبير، ص 125).

قبة الشمع

(تُ شَّ) همان (ك) قبة الزيت.

قبة الصخره

(تُ صَّ رِ) نام ساختماني است در بيت المقدس كه طي سال هاي 69 الي 72 هجري به وسيله عبدالملك بن مروان خليفه اموي بر گرد تخته سنگي (صخره اي) بنا شد و هدف اوليه عبدالملك از ساختن اين قبه آن بود كه مردم به جاي اين كه براي انجام مناسك حج به مكه (كه در آن زمان در تصرف عبدالله بن زبير رقيب امويان بود) بروند، به طواف «قبة الصخره» بيايند. قبة الصخره توسط مأمون ترميم شد و در زمان سلطان سليمان قانوني (پادشاه عثماني) بناي آن كاملا تجديد شد

ص: 1294

و در زمان سلاطين عثماني گنبد مطلا گرديد. قبة الصخره يكي از زيباترين اماكن مقدس روي زمين و در شمار ساختمان هاي بي نظير جهان محسوب مي گردد و عبارت است از ساختمان هشت ضلعي بلندي كه يك گنبد بزرگ دارد و در وسط صحن حرم شريف واقع است.

اين ساختمان چون از دو قسمت قبه «گنبد» و صخره «سنگ» تركيب يافته «قبة الصخره» ناميده شده است. قطعه سنگ بزرگي كه در زير اين گنبد واقع شده در حقيقت قله و بلندترين نقطه كوه طور يا موريا بود. صخره در نزد يهوديان و مسيحيان و مسلمانان مقدس است. در برخي روايات آمده كه رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) در سير شبانه و معراج معروف خود پس از حركت از مكه در بيت المقدس فرود آمد و پس از خواندن نماز در آن جا از فراز همين سنگ به معراج رفت و از اين نقطه نظر سنگ قداست ويژه اي دارد (و بر قطعه اي از يك ستون مرمرين در جنوب غربي صخره «قدم محمد» قرار دارد كه جاي پاي حضرت است در شبي كه به معراج رفت) قبة الصخره به نام «مسجد عمر» و «مسجد صخره» نيز ناميده شده است ولي با توجه به وجود مسجدي به نام «مسجد عمر» در سمت شرقي مسجدالاقصي اطلاق «مسجد عمر» به «قبة الصخره» هر چند كه فعلا هم معمول است صحيح به نظر نمي رسد و نيز با توجه به اين كه داخل صخره مقدس به صورت غار زيرزميني كوچكي درآمده كه در حال حاضر جايگاه نماز و مسجد مي باشد به نظر مي رسد كه

ص: 1295

«مسجد صخره» به همين محل نماز در داخل صخره اطلاق مي گردد. (دايرة المعارف فارسي؛ مكتب اسلام، س 22؛ ص 412 به بعد؛ روزنامه اطلاعات، 77/2/24، ص 12).

قبة الضيحاء

(تُ ض) همان (ك) قبة الخضراء (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 70).

قبة العباس عم النبي

(تُ لْ عَ بّ) يا «قبة العباسيه» شهرت قبه اي است بر مزار عباس در بقيع كه در سال 519 هجري توسط خلفاي بني العباس ساخته شد. (ميقات حج، ش 17، ص 176).

قبه عباسيه

(ءِ عَ بّ يِّ)

1. (ك) قبة السقايه

2. (ك) قبة العباس عم النبي

قبة العتيق

(تُ لْ عَ)

قبه و بارگاه قبر شريف حضرت حوا در مدافن المسلمين كه توسط وهابي ها ويران گرديد. (راهنماي حرمين شريفين، ج 2، ص 124).

قبه علي (عليه السلام)

(ءِ عَ)

قبه امير مؤمنان علي، قبه اي است در

سمت جنوب مسجد قبا. انتساب اين مكان به آن حضرت بدان جهت است كه هنگام هجرت، ايشان در اين جا به پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) ملحق شدند و بعيد نيست همين جا تا پايان ساختمان مسجد النبي و حجرات اطراف، خانه حضرت بوده باشد. (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 56).

قبه فاطمه (ءِ طِ مَ)

1. قبة الحزن است. (سفرنامه حج، صافي گلپايگاني، ص 143).

2. قبه اي بوده است در قبا. و بعضي علما فرموده اند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در موقع ورود به قبا در آن جا براي حضرت فاطمه (عليها السلام) خيمه زدند تا در آن سكونت كند. (حج البيت، ص 213).

قبة الفراشين (تُ لْ فَ رّ)

سقاية الحاج، عباس آن را بنا كرد تا حاجيان از آن جا آب زمزم بياشامند. (ميقات حج، ش 12، ص 128).

قبه مصرع

قبه

ص: 1296

اي است در قسمت شرق مسجد مصرع (در احد) و آن جايي است كه حضرت حمزه سيدالشهداء در آن جا از اسب خود فرود آمد و مشركان او را احاطه كردند و وحشي حبشي او را با نيزه از ناحيه پهلو مجروح ساخت. گنبد را حاج «رمزي پاشا» بنا نهاد. (ميقات حج، ش 27، ص 137 و 141).

قبة الوحي (تُ لْ وَ)

قبه اي است كه (بعدها) در خانه حضرت خديجه در محل نزول حضرت جبرئيل بر نبي اكرم ساخته شد. (حرمين شريفين، ص 106؛ سفرنامه ابن جبير، ص 103 و 208).

قبه هارون

(ءِ)

قبه اي است در بالاترين نقطه كوه احد (در مدينه) به صورت سنگ هاي انباشته اي در ابعاد 1/5*1 متر

و به ارتفاع 1/5 متر. روايت كرده اند كه قبر هارون پيامبر (عليه السلام) است كه در راه حج يا عمره در اين نقطه درگذشت. و بعضي نيز در وجود قبر هارون پيامبر شك كرده اند و گفته اند شخصي به نام هارون در اين مكان بوده و مردم پنداشته اند كه برادر حضرت موسي (عليه السلام) بوده است. (ميقات حج، ش 7، ص 132 و 133).

سمهودي مي گويد در كوه احد دره اي است معروف به «دره هارون» و عوام الناس خيال مي كنند قبر هارون در انتهاي آن است. سمهودي اين مطلب را تضعيف مي كند. گفتني است در اين اواخر در بعضي از كتاب هاي فارسي كه از اين قبر خيالي (طبق نظريه سمهودي در «وفاء الوفاء)» سخن به ميان آمده به هنگام استنساخ و چاپ، كلمه «قبر» به «قبه» تبديل شده است و چون قبه و بقعه داراي يك مفهوم هستند،

ص: 1297

به تدريج همان كلمه بقعه را به كار برده اند. اگر اصل موضوع و دفن شدن وي صحت داشته باشد اينك بعد از هزاران سال از اين قبر و از اين بقعه نام و نشاني نيست. (ميقات حج، ش 31، ص 50).

قبيس

كوهي است به مكه (لغت نامه) (ك) كوه ابوقبيس.

قران

همان (ك) حج قربان.

قران طواف

(قِ)

يعني دو طواف را پشت سر هم آوردن به طوري كه نماز طواف در ميان آن دو برگزار نشود. قران دو طواف واجب جايز نيست و در طواف مستحب مكروه است. (مبادي فقه و اصول، ص 327).

قربانگاه

جايگاهي است در مني جهت ذبح حيوان (ك) قرباني.

قرباني (قُ)

والبدن جعلناها لكم من شعائر الله (حج، 36).

مقصود از قرباني ذبح (و نحر) حيوان (گاو يا گوسفند يا شتر) است در مراسم حج (و به خود حيواني كه ذبح و يا نحر مي شود نيز قرباني گويند) و ذبح (يا نحر) حيوان پنجمين عمل از واجبات حج است (و واجبي غيرركني است) كه در روز دهم ذي حجه (روز عيد قربان) بعد از عمل رمي جمره عقبه صورت مي گيرد (كه با وجود عذر تا آخر ماه ذي حجه فرصت ذبح و نحر است).

تسميه قرباني

گفته اند از آن جهت است كه موجب قرب انسان به خداوند است.

مكان قرباني

ذبح (و نحر) حيوان بايد در سرزمين مني صورت گيرد و در هر نقطه اي از آن، قربان كردن جايز است. امروزه در سر راه

مشعر الحرام به مني در سمت راست مكان محصور وسيعي را براي قربان نمودن اختصاص داده اند. (1) اين قربانگاه يا كشتارگاه (مذبح، مسلخ، منحر) را در خارج از مني

ص: 1298

دانسته اند و برخي از فقها قرباني در اين محل را اجازه داده اند.

واجبات حيوان قرباني

پير نبودن

لاغر نبودن

تام الاجزاء بودن. (در اصل خلقت بي دم و بي بيضه و بي شاخ و بي گوش نبودن به نظر برخي فقها)

صحيح الاعضاء بودن. (مريض، چلاق، اخته، دم بريده، شاخ داخلي شكسته يا بريده، كور و گوش بريده نبودن)

داخل سن قرباني بودن (شتر از 5 سال تمام، گاو و بز از 2 سال تمام و به زعمي يك ساله، گوسفند از 1 سال و برخي كمتر از يك سال هم فرموده اند).

مستحبات حيوان قرباني

فربه و چاق بودن.

از صحراي عرفات در روز عرفه عبور داده شدن.

شتر ماده، بعد گاو ماده وگرنه گوسفند و بز نر و يا قوچ شاخدار بودن.

مستحبات عمل قرباني

در وقت ذبح يا نحر نمودن.

به هنگام ذبح يا نحر حيوان را آب دادن.

شتر را ايستاده و دست ها را از زانو بسته از طرف راست نحر نمودن.

شخصاً ذبح يا نحر كردن و در صورت نتوانستن، دست بر بالاي دست كشنده گذاشتن.

دعاي «وجّهت وجهي للذي فطر السموات و...» را در وقت ذبح و يا نحر خواندن.

دعاي وارده «اللهم تقبل مني...» را پس از ذبح يا نحر خواندن.

نيابت عمل قرباني

ذبح يا نحر حيوان را خود محرم و يا شخص ديگري به نيابت او مي تواند انجام دهد.

هدف از قرباني

فرموده اند بر اساس قرآن مجيد (فكلوا منها واطعموا البائس الفقير) هدف از قربان نمودن حيوان تغذيه محرومين است «مردم را نداي حج داده تا پياده سوي تو آيند و سوار بر مركبان سبك رو از دره هاي عميق بيايند تا شاهد منافع خويشتن باشند

ص: 1299

و روزي چند، نام خدا را بر آن حيوانات بسته زبان كه روزيشان داده است ياد كنند، از آن بخوريد و به درمانده فقير بخورانيد» (حج، 27 و 28) و فرموده اند مستحب است تقسيم گوشت قرباني به سه قسمت جهت صدقه دادن و هديه به همسفران نمودن و خود مصرف كردن و از امام صادق (عليه السلام) نقل است كه «يك سوم آن را خود مصرف نما و يك سوم را هديه كن و قسمت سوم را به فقيران و مستمندان بده» و فقها امروزه بيرون بردن گوشت قرباني را از مني جهت رسانيدن به نيازمندان بدون مانع مي دانند.

كفاره و قرباني

عمل قربان كردن جهت كفاره ارتكاب برخي محرمات احرام از واجبات است.

همراه قرباني

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) به هنگام قرباني كردن بايد نيت آن داشت كه حنجره حرص و طمع را با دست زدن به حقيقت مي برند و پاره مي كنند.

قرن (قَ)

1. ميان حج و عمره جمع كردن.

2. كوهي است مشرف بر عرفات (لغت نامه).

قرن (قَ) (قَ رَ) اختصار (ك) قرن المنازل.
قرن الثعالب (نُ ثَّ لِ)

1. و در اين جا شتر و گاو و گوسفند و ميش و بز بسياري براي فروش آماده است.

1. همان (ك) قرن المنازل

2. نام محلي است در دامنه مني نزديك مسجد خيف (ميقات حج، ش 15، ص 81).

قرن المنازل (نُ لْ مَ زِ)

يا «قرن الثعالب» كه در بسياري از عبارات علما با حذف منازل و به اختصار «قرن» ياد مي شود، يكي از منازل و مناطق سر راه حاجيان است و موضعي است نزديك طايف واقع در شرق مكه به فاصله 94 كيلومتري و ميقات عمره (تمتع و مفرده) است براي اهل نجد و اهل طايف

ص: 1300

و كساني كه از اين راه عازم مكه هستند و لذا «وادي محرم» هم به آن گفته مي شود. امروزه قرن المنازل قريه كوچكي است كه «سيل» و «سيل كبير» ناميده مي شود. در وادي سيل دو مسجد قديمي و يك مسجد نوساز وجود دارد كه براي احرام ساخته اند. اين قريه از راه رياض مكه حدود 80 كيلومتر تا مكه فاصله دارد. (ميقات حج، ش 15، ص 73 الي 78؛ ارمغان حج، ص 27؛ و...)

قريتان (قَ يَ)

مكه و طايف (لغت نامه) (ع)

قريتين (قَ يَ تَ)

و قالوا لولانزل هذا القران علي رجل من القريتين عظيم (زخرف 9)

مقصود دو شهر مكه معظمه و طايف است (ميقات حج، ش 7، ص 169)

قريش (قُ رَ)

از قبايل معروف عرب عدناني (و از اولاد حضرت اسماعيل پيامبر) است كه در جاهليت در حجاز اهميت يافت و پيش از ظهور اسلام بر مكه مسلط شد و توليت خانه كعبه را يافت و مناصبي براي كعبه قرار داد و بر كعبه پرده پوشانيد و براي خود در انجام مناسك ويژگي هاي خاصي را نسبت به ديگران قائل گرديد و يك بار ساختمان كعبه را تجديد بنا نمود.

قريش به دو قبيله عمده تقسيم مي شود؛ قريش ابطحي و قريش ظواهر و در جهت نام اين قبايل به قريش گفته اند:

1. نسبت آنها به قريش نضربن كنانه (از اجداد پيامبر) مي رسد.

2. مشتق از قرش است به معني تجارت كه شغل عمده آنها بوده است.

3. مأخوذ از تقريش است به معني مجتمع ساختن؛ زيرا قصي بن كلاب (جد رسول الله» افراد قبيله را كه در حدود حجاز پراكنده بودند جمع كرد.

قريش ابطحي

يا قريش

ص: 1301

بطحا يا قريش بطاح. قريشياني بودند كه در شهر مكه و مركز آن (آن جا كه آب زمزم جمع و بطحا ناميده مي شد) سكونت گزيدند و به بازرگاني معروف بودند. بطون يا طوايف مهم قريش بطاح عبارت بودند از ده بطن بني هاشم، بني اميه، بني نَوفَل، بني زُهرِه، بني مَخزوم، بني اَسَد، بني جُمَح، بني سَهم، بني تَيم، بني عَدٌي.

قريش ظواهر

قريشياني بودند كه در پشت (خارج) شهر مكه و دامنه و شعب تپه هاي اطراف آن سكونت داشتند و ظاهراً با بعض قبايل مجاور مخلوط شده بودند. ظواهر از نفوذ كمتري برخوردار بودند اما در دلاوري و جنگجويي نام و آوازه بيشتري داشتند و تيره هاي آن عبارت بودند از بني معيص، بني تميم، بني محارب و بني حارث. (تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 62؛ طبقات، ص 62؛ و...).

قرين (قَ)

1. ك كوه رحمت

2. حج مقرون به عمره (لغت نامه)

قريه (قَ يِ)

1. در حديث بر مدينه اطلاق شده است. (ميقات حج، ش 7، ص 169).

2. در قرآن از نام هاي مكه معظمه است. (ميقات حج، ش 4، ص 100 و 138؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36).

قرية الانصار

(قَ يَ تُ لْ اَ) از اسامي مدينه منوره است (حرمين شريفين، ص 118؛ مكتب اسلام، ش 319، ص 34).

قرية الحمس (لْ حُ)

از نام هاي مكه است بعلت آن كه قريش (حمس) در اين شهر مقدس سكونت داشتند. (ميقات حج، ش 4، ص 147؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص

36).

قرية رسول الله

از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 169).

قرية القديمه (لْ قَ مَ)

از نام هاي كعبه است در زمان هاي بسيار قديم (دايرة المعارف فارسي، ذيل

ص: 1302

كعبه).

قرية النمل (نَّ)

1. از اسامي (مجازي) زمزم است. (ميقات حج، ش 4، ص 144؛ ش 10، ص 91).

2. از اسامي مكه است. (ميقات حج، ش 4، ص 144؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36).

قزح همان (ك) كوه قزح
قشاشيه (قَ شّ يِّ)

همان (ك) شعب ابي طالب

قصر الكسوه (قَ رُ لْ كِ وَ)

شهرت كارگاهي در مصر بود كه براي بافت كسوه (پوشش كعبه) تأسيس گرديد. (ميقات حج، ش 11، ص 95).

قعيقعان همان (ك) كوه قعيقعان
قفازين (قُ فّ) نوعي دستكش است (دو پارچه پر از پنبه كه زنان عرب براي دفع سرما به دست خود مي پوشاندند) پوشيدن قفازين بر زنان در حال احرام حرام است. مناسك حج، ص 95؛ احكام و آداب حج، ص 156).
فلائد (قَ ء) جعل الله الكعبه البيت الحرام قياماً للناس و الشهر الحرام والهدي و القلائد ذلك لتعلموا... (مائده 97).

قلائد جمع قلاده و براي آن دو معني گفته اند: يكي به معني مقلد است يعني آن هَدْي ها كه قلاده در گردن آن مي افكنند. (چهارپاياني كه براي قرباني در مراسم حج آنها را نشان مي گذارند) و ديگر عين قلاده است يعني آن گردن آويزي كه بر حيوان قرباني در مراسم حج مي گذارند.

قرآن مجيد قلائد و هدي را در رديف كعبه و ماه حرام را وسيله قوام زندگي معرفي مي كند، چرا كه اينها هم از اعمال حج هستند و به شئون خانه خدا بستگي دارند. و بدين جهت قلائد از دستبرد تجاوزگران و دزدان مصون بودند و اين امر به گونه اي بود كه گاه عربي از گرسنگي مي مرد ولي متعرض هدي كه نشانه گذاري شده بود نمي شد و صاحبش نيز متعرض او نمي گشت و همه اينها به خاطر اين بود كه خداوند عظمت خانه را در قلب هايشان قرار داد. (حج در قرآن، ص 23؛ كشف الاسرار، ج 3، ص 9؛ تفسير نمونه، ذيل آيه 2 سوره مائده؛ مجمع البيان؛ نگرشي اجتماعي به كعبه و حج، ص 84).

قلب الايمان

(قَ بُ لْ) از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 169).

قليس

(قُ لَّ) (قَ) نام

ص: 1303

كنيسه اي كه اَبرَهِه حاكم (حبشي) يمن از مرمر و چوب هاي گرانبها در صنعاء بساخت تا مردم را از زيارت كعبه منصرف سازد و لذا همه طوايف و قبايل يمن را به طواف آن تكليف كرد و چون فردي از كِنانه، شبانه آن را آلوده ساخت (و يا بر اثر آتشي كه عده اي از بازرگانان قريشي براي گرم شدن در اين كنيسه افروخته بودند آتش گرفت) ابرهه خشمگين از اين حادثه مصمم به تخريب كعبه شد (و يا نجاشي، ابرهه را با گروه بسياري از حبشيان، به جنگ عرب فرستاد) ابرهه با لشكر و فيل عازم تخريب كعبه شد اما همگي نابود شدند. (الاصنام، ترجمه فارسي؛ منهج الصادقين، ج 1، ص 346؛ و...).

قيادت

(دَ) از (ك) مناصب كعبه.

قيام ناس

جعل الله الكعبه البيت الحرام قياماً للناس (مائده، 98).

در حالي كه هر خانه معمولا براي قعود است، قرآن مجيد خانه كعبه را قيام معرفي مي كند و اغلب مفسرين اشاره كرده اند كه كعبه مايه قوام و تأمين مصالح مردم در امور ديني و دنيوي (هر دو) است. (نگرشي اجتماعي به كعبه و حج، ص 78 و 81).

قيصوم همان (ك) گياه قيصوم

منوي اصلي

گ

گاو

يكي از حيواناتي است كه در مراسم حج در مني مي توان قربان نمود.

گروه مراجعات

جمعي از علما و افراد صلاحيت دار هستند كه به دعوت سرپرست حجاج ايراني در بعثه رهبري حضور دارند و روزانه در ساعات معيني آماده پاسخگويي مسلمانان از كشورهاي مختلف هستند. (راهنماي حجاج، ص 144).

گنبد

در مورد «گنبد»ها مراجعه فرماييد به قسمت «قبه».

گوسفند

يكي از حيواناتي است كه در مراسم حج در مني مي توان قربان نمود.

گياه اذخر (اِ خَ ِ)

گياه خوشبويي است

ص: 1304

با شاخه هاي باريك و برگهاي ريز سرخ يا زرد و با شكوفه هايي سفيد و بامنافع متعدد. جويدن اين گياه در احرام به وقت ورود به حرم (مكه) مستحب است و بوييدنش در حال احرام بلامانع است و كندنش نيز بر محرم و غير محرم جايز است (لمعه، ج 1، ص 122؛ توضيح مناسك حج، ص 55؛ احكام حج و اسرار آن، ص 200؛ راهنماي مصور حج، ص 84؛ لغت نامه، ذيل اذخر).

گياه خزامي (خُ مَ)

گياه خوشبويي است كه بوييدنش در حال احرام بلامانع است. (مناسك حج، مسئله 238؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 114؛ احكام حج و اسرار آن، ص 200)

گياه شيح

گياه خوشبويي است كه بوييدنش در حال احرام بلامانع است. (مناسك حج، مسئله 238؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 114؛ احكام حج و اسرار آن، ص 200)

گياه عصفر (عُ فَ)

گياهي است كه از آن رنگي سرخ گرفته مي شود و مكروه است احرام در جامه سياه و رنگ شده به عصفر (لمعه، ج 1، ص 118)

گياه قيصوم (قَ)

گياه خوشبويي است كه بوييدنش در حال احرام بلامانع است. (مناسك حج، مسئله 238؛ فقه فارسي با مدارك، ص 114؛ احكام حج و اسرار آن)

لابه

زمين سنگلاخ سوخته سياهرنگ كه مشرق و مغرب مدينه را پوشانيده. حره نيز مي گويند.

(روزنامه همشهري، ويژه نامه، 20/ 9/ 75، ص 7)

لاتدم

از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 91)

لاشرق

از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 91)

لباس احرام

همان (ك) (احرامي (2)

لباس حمس

(ك) حمس

لباس درع

(ك) درع

لباس لقي (لَ قا)

جامه دور انداختني در حج جاهلي (ك) حمس

لباس مصبوغ (مَ)

لباس رنگ كرده شده و در احرام كراهت دارد. (غير از

ص: 1305

رنگ سبز)

لب الايمان (لُ بُّ لْ)

از نام هاي مدينه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

لبيك (ل بً)

اجابت باد تو را. كلمه اي كه به هنگام اداي احرام (در مراسم حج و عمره) گفته مي شود (ك) تلبيه

لحياجمل (لَ جَ مَ)

موضعي است ميان مكه و مدينه و آن عقبه جحفه است. (لغت نامه)

لقطه حرم (لُ قَ طَء حَ رَ)

مالي كه در حرم شريف مكه بيابند. جسته در حرم ملك جوينده نمي شود بلكه بايد آن را بعد از يك سال تعريف نمودن يا صدقه داد يا امانت پيش خود نگه داشت (فقه فارسي با مدارك، ص 34؛ و...)

لنگ (لُ)

ازار. قطعه اي از احرام كه به كمر بندند و از ناف تا زانو را مي پوشاند.

لوا (ل) (ك)

از مناصب كعبه

لوري

كاميون هاي غير مسقفي را گويند كه حجاج محرم (مرد) سوار آن مي شوند.

ليله اضحي (لَ لَ ء اَحا)

شب عيد اضحي (قربان) كه مبارك شبي است.

ليله جمع (جَ)

شب عيد قربان (تفسير نمونه، ج 26، ص 447)

ليله حصبه (حَ بِ)

شب روز سيزدهم ذي حجه كه آن را ليله نفر (نفر ثاني) هم گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

ليله مزدلفه (مُ دَ لَ فِ)

شب مشعر، شب جمع، شبي كه حجاج در مشعر الحرام به سر مي برند و در آن بيتوته مي كنند.

ليله مشعر (مَ عَ)

همان (ك) ليله مزدلفه

ليله نفر (نَ) همان (ك) ليله حصبه
ليلي زمين سنگلاخي كه حد حرم مدينه است. (مناسك حج، ص 205)
لي لي (لَ لَ) با يك پا راه رفتن و هر وله را بعضي «لي لي» كردن تعبير نموده اند و صحيح نمي باشد و در اعمال حج «لي لي» كردن وجود ندارد. (احكام حج و اسرار آن، ص 234)

م

ماحي

از نام هاي مكه معظمه است (فرهنگ نفيسي، آنندراج، لغت نامه)

مأذنه بلال (م ذَ ن)

همان (ك) مقام بلال

مأذنه مسجد الحرام

همان (ك) مناره مسجد الحرام

مأذنه مسجد النبي

همان (ك) مناره مسجد النبي

مأرز الايمان (مَ رِ زُ لْ)

از اسامي مدينه است. ملجأ ايمان (تعبير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 30)

مأزم

(مَ زِ) زمين تنگ، راه تنگ مابين دو كوه.

1. تنگنايي ميان مزدلفه و عرفه.

2. تنگنايي ميان مكه و مني. (لغت نامه)

مأزمان

تثنيه (ك) مأزم. (لغت نامه)

مأزمين

(مَ) تثنيه (ك) مأزم (لغت نامه)

1. معمولاً

ص: 1306

وادي محسر را مأزمين گويند. (حرمين شريفين، ص 101)

2. شعبي است ميان دو كوه كه آخرش به ميدان عرفات پيوندد (حرمين شريفين، ص 102؛ مسالك و ممالك، ص 19)

تنگه اي است بين عرفات و مشعر الحرام و از حدود عرفات است اما جزء موقف نيست (مناسك حج، ص 266 و 272؛ فقه فارسي با مدارك، ص 174)

مال الله

(لُ لاّ) نوشته اند در سوق الليل (در مكه) خانه اي است كه مال الله ناميده مي شود و در آن به مريض ها كمك كرده به آنها غذا مي دهند، نزديك شعب علي. (ميقات حج، ش 3، ص 166)

مال ام ابراهيم

همان (ك) مشربه ام ابراهيم (نگاهي به وقف، ص 56)

مال الجهات

(لُ لْ جِ) مالياتي است كه به مصرف خواروبار كاروان حج مي رسيد (فرهنگ فارسي، ذيل جهات)

ماه حج

هر يك از ماه هاي شوال و ذي قعده و ذي حجه (توضيح مناسك حج، ص 10؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 72)

ماه حرام

همان (ك) شهر حرام

ماه خون

به نقلي ماه ذي حجه را گويند كه مسلمانان قرباني كنند. (بحار الانوار، ج 13، ص 1056)

مبارك

توصيفي از (ك) بكه

مباركه

(مُ رَ كِ) 1. از نام هاي زمزم است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 60؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

2. از نام هاي مدينه است كه جايگاه پر بركت و مبارك است و پيامبر اكرم براي اين شهر درخواست بركت نمود. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 169)

مبرك

(مَ رَ) نشستنگاه. آن جاي از مدينه كه شتر حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) در هجرت در آن جاي خفت (لغت نامه)

مبرك الناقه

(كُ نّ

ص: 1307

قِ) محل نشستن شتر. در صحن مسجد (قبا) گنبد كوچكي قرار گرفته كه به مبرك النافه معروف است (ميقات حج، ش 27، ص 131)

در ميان آن مسجد (قبا) جاي زانو زدن ناقه پيامبر است كه بر آن سنگ چيني مدور و كوتاه شبيه به روضه اي كوچك بر آورده اند و مردم براي تبرك در آن نماز گزاردند. (سفر نامه ابن جبير، ص 246)

مبطلات حج

آنچه كه باعث ابطال حج مي شود.

مبوء الحلال و الحرام (مَ وَ ءُ لْ)

از نام هاي مدينه كه محل احكام خدا (حلال و حرام) است.

(حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

مبيت مني (مَ تِ مَ ِ نا) شب را در مني گذرانيدن. حضور حاجيان در مني است. پس از ختم مناسك حج كه بايد در شب هاي يازدهم و دوازدهم (و سيزدهم) در مني باشند از غروب تا نيمه شب و نيت مبيت كنند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

مبين الحلال و الحرام (مَ بَ يِّ نُ لْ) از نام هاي مدينه است (حرمين شريفين، ص 118)

متحفه از اسامي مكه است چون جيران بيت، از جانب حق به اتّحاف (تحفه فرستادن) بر سر افراز مي شوند. (ميقات حج، ش 21، ص 123 و 139)

متسكع به جا آورنده (ك) حج متسكع

متعبدات (مُ تَ عَ بِّ) اعمال و قرباني هايي كه در ايام حج در مكه معظمه به جاي مي آورند.

(فرهنگ نفيسي)

متعتان (مُ عَ)

متعه حج و متعه نساء (الغدير، ج 12، ص 25)

متعود (مُ تَ عَ وِّ)

همان (ك) مستجار

متعه حج (مُ عِ)

جواز تمتع در فاصله عمره تمتع و حج تمتع است؛ يعني در مدتي كه شخصي از احرام عمره تمتع خارج مي شود تا زماني كه براي

ص: 1308

حج محرم مي شود مي تواند از آنچه كه هنگام احرام بستن حرام شده بود تمتع گيرد (و زن و شوهر از هم بهره مند مي شوند). در فقه اهل سنت حج تمتع جايز نيست و طبق نقل تاريخ، خليفه دوم (در مقابل فرمان خدا اجتهاد كرد و) گفت: دو متعه در زمان پيامبر بود و من آن دو را حرام و مرتكبش را مجازات مي كنم؛ يكي حج تمتع و ديگر متعه نساء. و علت نهي او را اين طور نقل مي كنند كه مي گفت خوش ندارم مردم ميان دو عمل زناشويي كنند و در حالي كه قطرات غسل جنابت از موهايشان مي چكد احرام ببندند.

متعة الحجه

(مُ عَ تُ لْ حَ جِّ) همان (ك) متعه حج (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

متكرر

(مُ تَ كَ رِّ) براي دخول در مكه براي احدي جايز نيست كه از ميقات بدون احرام بگذرد، مگر بر متكرر مانند حطاب (جمع آورنده هيزم) وحشاش (جمع آورنده علف خشك) (حج البيت، ص 157)

متمتع

(مُ تَ مَ تِّ) آن كه عمره با حج به جاي مي آورد. (لغت نامه)

متمتع به عمره الي الحج

اصطلاح تفصيلي (ك) متمتع. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

متمتعه

(ء) مؤنث (ك) متمتع

مثابه

(مَ بَ ِ) و اذا جعلنا البيت مثابة للناس (بقره 125)

كعبه است به معناي پناهگاه، محل اجتماع، مرجع (چون مردم هر سال به سويش روي مي آورند، يا چون نوعاً مسلماناني كه از خانه كعبه باز مي گردند قصد دارند دوباره به سوي آن بازگردند). محل استحقاق ثواب چون مردم هر سال به منظور انجام مراسم حج به زيارت آن مي آيند و مستحق ثواب مي گردند. (مجمع البيان)

مجبوره

(مَ رِ)

ص: 1309

از نام هاي مدينه است چون ديگر شهرهاي غير مسلمان را به قبول اسلام مجبور مي نمود و يا اين كه فقير و ورشكسته در اين شهر بي نياز مي گردد. (اعلاق النفيسه، ص 88؛ حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 162)

مجلس قلاده

محل (ك) ستون وفود

مجلس مهاجرين

محل (ك) ستون مهاجرين

محاذي

(مُ) مراد از آن در اعمال حج آن است كه هنگام رفتن به مكه به جايي رسند كه اگر رو به قبله بايستند ميقات بدون فاصله زياد در سمت راست يا چپ قرار گيرد (عرفاً) به طوري كه اگر از آن جا بگذرند ميقات متمايل به پشت شود. و اگر در راه محاذي با يكي از ميقات ها شوند گذشتن از آن جا بدون احرام (مانند خود ميقات) جايز نمي باشد.

محببه

(مُ حَ بِّ بِ) (1) (مُ حَ بْ بِ) (2) از نام هاي مدينه است (ميقات حج، ش 7، ص 163؛ لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 118)

محبوبه

(مَ بِ) از نام هاي مدينه است (حرمين شريفين، ص 118؛ الاعلاق النفيسه، ص 88؛ ميقات حج، ش 7، ص 163)

محبوره

(مَ رِ) از نام هاي مدينه است. وجه نامگذاري مدينه به محبوره به معني شاد با نعمت هاي فراوانش روشن و آشكار است. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 170)

محبه

(مُ حَ بِّ) از نام هاي مدينه است (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 118؛ الاعلاق النفيسه، ص 88؛ ميقات حج، ش 7، ص 174)

محراب تهجد

(مِ بِ تَ هَ جُّ) از محراب هاي مسجد النبي است واقع در پشت حجره حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) يعني در منتهي اليه حجره شريفه

ص: 1310

پيامبر و مقابل ايوان (صفه) و در سمت باب جبرئيل قرار داشت و محل تهجد و نماز شب رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بوده است و حضرت زهرا (عليها السلام) نيز در آن جا نماز مي گزارد و لذا به همين علت، محراب تهجد نام گرفت. بناي محراب از دوران عثماني بود و در دوران اخير سعودي ها آن را برداشتند و به موازات آن در بيرون حجره شريفه يعني دقيقاً مقابل ايوان صفه، ايواني به ارتفاع 30 سانت و عرض حدود 6 متر ساخته اند كه زائران براي تبرك و درك فضيلت نماز در محراب تهجد به ناچار بر روي آن به اقامه نماز مي پرداختند. اين ايوان يا محراب امروزه به نام همان محراب تهجد معروف است.

محراب حنفي

(حَ نَ) از محراب هاي مسجد النبي، واقع در خارج از روضة النبي و در سمت غرب منبر در امتداد حد قبلي مسجد النبي (در عصر پيامبر) در محل ستون سوم غرب منبر و ستون هفتم از باب السلام. اين محراب حوالي سال 860 قمري توسط «طوغان شيخ» ساخته شد تا امام حنفي ها در مدينه در آن جا بايستد. اين محراب توسط سلطان سليمان عثماني تجديد بنا شد و لذا به نام محراب سليماني نيز شهرت دارد. در دوران عثماني يك شمع در اين محراب روشن مي شد. امروزه در اين محراب نمازي اقامه نمي گردد.

محراب دكة الاقوات

(دَ كَّ تُ لْ اَ) همان (ك) محراب عثماني

محراب سليماني

(سُ لَ) همان (ك) محراب حنفي

محراب عثماني

(عُ) از محراب هاي مسجد النبي است متصل به ديوار جنوبي (قبله مسجد) و ساخته عثمان بن عفان است (طبق نقلي) و

ص: 1311

قسمتي كه اين محراب در آن قرار دارد از افزوده هاي دوران خليفه سوم است. بناي كنوني محراب از آثار قرن نهم هجري است كه توسط سلطان قايتباي از مماليك مصر ساخته شد و اكنون امام جماعت مسجد النبي در اين محراب اقامه نماز مي كند. آن را «محراب دكة الاقوات» نيز مي نامند.

محراب فاطمه (س)

از محراب هاي مسجد النبي واقع در داخل مقصوره حرم (و در جنوب محراب تهجد) محل اقامه نماز آن حضرت بوده و اكنون قابل رؤيت نيست.

محراب مشايخ حرم

از محراب هاي مسجد النبي و محرابي است در پشت ايوان صفه و در قسمت جنوب غربي مسجد كه به صورت ايواني مي باشد و در قرون گذشته براي اقامت نمازهاي تراويح توسط شيخ حرم ساخته شد. اين محراب بعدها مخصوص اقامه زنان شد و امام جماعت آنان در اين مكان ايستاده و نماز تراويح مي خواند.

1. ضبط (ميقات حج).

2. ضبط (لغت نامه).

محراب نبوي

از محراب هاي مسجد النبي. محراب پيامبر و محراب النبي، محرابي است كه در داخل روضة النبي و در محل نماز آن حضرت بر طرف چپ (شرق) منبر و طرف راست قبر مطهر (ميان حجره و منبر) قرار دارد. اين محراب در دوران آن جناب وجود نداشت و طي سال هاي 88 الي 91 هجري اولين محراب را بر مكان نماز ايشان عمر بن عبد العزيز والي مدينه در زمان خلافت وليد بن عبدالملك بساخت. اين محراب به صورت حفره و تو خالي ساخته شد كه در حريق دوم مسجد (در 886 هجري قمري) از بين رفت و پس از آن محرابي از سنگ كه داراي حفره اي مربع بود

ص: 1312

ساخته شد. در دوران سلطان اشرف قايتباي از مماليك مصري (در اواخر قرن نهم هجري) محراب نفيسي از سنگ مرمر (كه بر بالاي آن آيات قرآني با تذهيب بسيار زيبا به چشم مي خورد) ساخته شد و بعدها حفره درون آن پر گرديد و همسطح زمين شد. اين محراب به زعم تزيينات و تغييرات در دوران عثماني همچنان موجود است و به ستون مخلقه چسبيده است (به طوري كه ستون در غرب آن قرار دارد) در فضيلت اين محراب گفته اند كه به منزله كعبه است و كسي كه به آن مي نگرد مثل آن است كه به كعبه نظر دوخته است.

محراب النبي

(1) (مِ بُ نَّ) همان (ك) محراب نبوي

محرم (مُ حَ رَّ)

1. گرداگرد كعبه

2. گرداگرد مكه. (لغت نامه)

محرم

(مُ رِ)

كسي كه قصد احرام كرده و لباس احرام پوشيده و بر او اعمالي واجب و اعمالي حرام است (فرهنگ علوم)

محرمات احرام (مُ حَ رَّ) اموري كه ارتكاب آن ها حرام است در حال (ك) احرام

محرمات حج اموري كه ارتكاب آن ها حرام است در مناسك حج در حال (ك) احرام

محرمات محرم اموري كه ارتكاب آن ها حرام است بر محرم يعني شخص در حال (ك) احرام.

محرمه

(مُ حَ رَّ مِ) از نام هاي مدينه است كه از مصونيت و تقدس خاصي برخوردار است (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 163)

محروسه

(مَ سِ) از نام هاي مدينه است از جهت آن كه مدينه حفظ و پاسداري مي شود به واسطه فرشتگاني كه بر سر هر يك از راه هاي منتهي به آن نگهباني مي دهند (ميقات

ص: 1313

حج، ش 7، ص 170؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 61)

محسر

(مُ حَ سَ ِ) (2) راه تنگ و باريكي است به طول تقريبي نيم كيلومتري (با عرض صد قدم برابر صد ذراع) بين دو كوه و ميان مشعرومني كه به تفاوت نقل:

بخش از مني است.

بخشي از آن داخل مني و بخشي از آن در مزدلفه است.

جزء هيچ يك از مزدلفه و مني نمي باشد (كه قول مشهور و اكثريت است).

احكام و آداب محسر

1. حجاج كه بايد در صبح روز دهم ذي حجه (عيد قربان) مشعر را به سوي مني ترك كنند تا نزديكي وادي محسر آمده و توقف مي كنند و با طلوع خورشيد از اين سرزمين مي گذرند و به مني مي روند. (محرم نبايد قبل از طلوع آفتاب از اين وادي عبور كند)

2. مستحب است هنگام عبور از وادي محسر (چه سواره و چه پياده) اين فاصله را به سرعت طي نمود. (و رسول الله وقتي به اين وادي مي رسيد مركب خود را با شتاب مي راند)

3. دعايي هنگام عبور از محسر از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) رسيده است: «اللهم سلم عهدي...»

1. منابع مورد استفاده در مورد محراب هاي مسجد النبي: حرمين شريفين، ص 151؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 214 الي 216؛ مدينه شناسي ج 1، ص 94 الي 202؛ تاريخ جغرافيايي مكه و مدينه، ص 365؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5 ص 81.

2. سَ (ضبط لغت نامه ذيل «وادي محسر» سِ (ضبط لغت نامه ذيل» بطن محسر، دايرة المعارف فارسي؛ سفرنامه ابن جبير).

تسميه محسر اين وادي

ص: 1314

به جهاتي اسامي متعددي دارد:

1. وادي النار، نامي كه مردم مكه آن را مي خوانند.

2. مهلل، زيرا وقتي مردم به اين وادي مي رسند، شتاب مي گيرند.

3. مهلهل، زيرا نزد مردم مشهور است و يا به اين دليل است كه وقتي به اين جا مي رسند، شتاب مي گيرند.

4. محسر، يا بطن محسر يا وادي محسر. بر اساس روايات تاريخي اصحاب فيل (ياران ابرهه) در اين نقطه شكست و هلاكت يافتند و به خاطر اين شكست حسرت خوردند (تقويم البلدان، ص 180؛ قبل از حج بخوانيد، ص 110؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 143؛ ميقات حج، ش 3، ص 174 به بعد؛ لغت نامه؛ فقه فارسي با مدارك، ص 177)

محصب (مُ حَ صَّ) يا «حصاب» جايي است در مني (بين مكه و مني). جاي سنگريزه انداختن به مني است و سنت است كه حاجي چون از مني آيد در مسجد حصباء (كه محل نزول رسول الله بوده است) قدري به پشت استراحت كند و سپس به سوي مكه برود، زيرا در عام الفتح، حضرت محل نزول خود را در محصب قرار دادند و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را در محصب به جاي آوردند و قدري كوتاه به پشت خوابيدند و استراحت كردند. وجه تسميه يا:

1. از جهت وجود حصا (ريگ هاي ريز و خرد آن جا) است.

2. به مناسبت رمي جمرات (پرتاب سنگريزه به جمرات است. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 104؛ امام شناسي، 6، ص 228 الي 231)

محصر

(مُ ص) همان (ك) محصور (حج و عمره، ص 288)

محصور

(مَ) به جا آورنده (ك)

ص: 1315

حج محصور

محظورات احرام

(مَ) اموري كه ارتكاب آن ها حرام است در حال (ك) احرام.

محفوظه

(مَ ظِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه خداي سبحان مدينه را مصون و محفوظ داشته (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 171)

محفوفه

(مَ فِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه مدينه را بر كات الهي و ملائكه رحمتش احاطه نموده اند. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 170)

محل

(مُ حِ لّ)

1. آن كه از احرام بيرون آمد.

2. آن كه از حرم بيرون آمد. (لغت نامه)

محل

(مَ حِ لّ)

1. جاي كشتن هدي

2. زمان كشتن هدي (لغت نامه)

محل سعي

(مَ حَ لِّ سَ عْ) همان (ك) سعي

محل كفاره

(ك فّ رِ) جاي اداي كفاره. آنچه از كفارات (قرباني) در مراسم حج بر شخص واجب مي شود در:

1. عمره، بايد در مكه بكشد.

2. حج، بايد در مني ذبح كند.

3. در صورتي كه در مكان ذبح، فقير (يا وكيل فقير) يافت نگردد اختيار است بين ذبح در آن جا يا در شهر خود و تقسيم آن بين فقرا. (با توجه به «توضيح مناسك حج»، ص 52)

محلل

(مُ حَ لِّ لْ) عملي است كه محرم را از احرام بيرون مي برد. (مبادي فقه و اصول، ص 344)

محلل اول

شهرت تقصير (آداب الحرمين، ص 148)

محلل دوم

شهرت سعي صفا و مروه (آداب الحرمين، ص 148)

محلل سوم

شهرت طواف نساء. (آداب الحرمين، ص 148)

محل الهدي

(مَ حِ لِّ لْ هَ دْ) هم به معني مكان است و هم زمان. رسيدن هدي به محل يعني وصول قرباني به مكان و زمان ذبح. محل هدي موضعي است كه

ص: 1316

قرباني به حكم شرع براي حج صورت مي گيرد. مواضع هدي عبارت است از:

1. مني، در مورد حج

2. مكه، در مورد عمره

3. مكه يا مني، در مورد محصر (1)

4. محل صد، درمورد مصدود. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

محله بني هاشم

محله اي بسيار قديمي در مدينة النبي (در مقابل باب جبرئيل و باب النساء) در فاصله بين حرم و قبرستان بقيع و در آن «كوچه بني هاشم» مشهور است. در كوچه هاي تنگ و باريك با ديوارهاي بلند اين محله خانه بني هاشم و ائمه اطهار (عليهم السلام) وجود داشت كه در دوران مختلف همچنان محفوظ و بعضاً بازسازي مي شد، اما در توسعه دوم حرم رسول الله، آل سعود (طي سال هاي 1364 الي 1366 شمسي) اين محله و كوچه هاي آن را تخريب كردند به طوري كه اثري از آن به جا نمانده است و به اين ترتيب به دستاويزي توسعه اطراف حرم يكي ديگر از آثار ائمه شيعه محو گرديد.

محله شهداء

همان (ك) شهداي فخ

محله نخاوله

محله اي در مدينه محل سكونت (ك) نخاوله

محمل

(مَ مِ) كجاوه (خالي از بار) زينت شده اي بود كه (از قرن هفتم هجري) از جانب ايران و شاهان مسلمان پيشاپيش كاروان حج به مكه فرستاده مي شد (2) و علامت استقلال كشور فرستنده بود و به تدريج منحصر به فرستادن محمل از طرف مصر شد. محمل به صورت هودجي به شكل مربع از تخت چوب هايي ساخته مي شد و داراي سقفي بود كه از چهار طرف به سوي وسط محمل بالا مي رفت تا به ستوني كه به يك شكل هلالي منتهي مي شد، برسد و

ص: 1317

معمولا آن را با پارچه هاي گران قيمت تزيين مي كردند و هنگام سفر به مكه آن را پشت شتر مي بستند. در شهرهايي كه محمل از آن جا فرستاده مي شد و مخصوصاً در مصر مردم مجالس جشن و سرور مجللي ترتيب مي دادند و اين محمل ها را به همراه گروهي مي فرستادند. در محمل كسي سوار نمي شد و فقط نشانه جاه و جلال حكومت بود تا به مردم اعلام دارند حاكمي كه آن را فرستاده است شايسته داشتن چنان منصبي است. سال ها حكومت مصر به همراه محمل پرده كعبه را هم به مكه فرستاد، اما در سال 1218 هجري قمري سعود بن عبد العزيز آوردن محمل را منع كرد. محملي كه از مصر مي آوردند منسوب به حضرت فاطمه (عليها السلام) بود و محملي كه از شام مي آوردند به عايشه منسوب بود. (در راه خانه خدا، ص 55؛ عرشيان، ص 66؛ سفر نامه مكه، ص 254؛ مكتب اسلام، ش 359 ص 21؛ دايرة المعارف فارسي)

محيط حرم

يا دايره (ك) حرم

محيط مواقيت

(مَ) يا (ك) دائره ميقات ها

مخازن الزيت

(مَ زِ نُ زَّ) مخازن روغن براي روشن ساختن قنديل هاي مسجد النبي بودند كه در سمت شمالي مسجد قرارداشت و از آثار دوره عثماني بود. اين مخازن در توسعه شمالي مسجد دردوران سعودي تخريب گرديد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 262)

مختاره

(مُ رِ) از نام هاي مدينه است. رسول خدا مدينه را منزلگاه دوم خود اختيار نمود. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

مختبي

(مُ تَ با) مكاني در (ك) مولد فاطمه

مخرج صدق

(مُ رَ) رب ادخلني مدخل صدق و اخرجني

ص: 1318

مخرج صدق (اسرا - 80)

مخلقه

مكه است (مجمع البيان، مدينه شناسي، ج 1، ص 140؛ ميقات حج، ش 4، ص 140) يا (ك) ستون مخلقه

مدار طواف

حد (ك) مطاف

مدخل

(مَ خَ) از نام هاي مدينه است (حرمين شريفين، ص 118)

1 و 2. در اين كه مصدود و محصر در چه جايي (مكه، مني، همان محل،...) بايد قرباني كند نظرها مختلف است.

3. تاريخ نگاران هر يك زماني را به عنوان ظهور محمل ياد كرده اند. برخي از آنان گفته اند كه تاريخ پيدايش آن، سال 645 هجري قمري بوده است. در مقابل برخي ديگر معتقدند كه محمل، تاريخي كهن تر از آن دارد و احتمالاً تاريخ آن به پيش از اسلام نيز مي رسد. به سختي مي توان زمان معيني را به عنوان تاريخ ظهور محمل ياد كرد؛ زيرا حركت كاروان محمل كه تنها حاصل هداياي ويژه اي براي بيت العتيق باشد، امري عادي بوده كه ممكن است به پيش از اسلام برگردد. (ميقات حج) ش 36، ص 76)

مدخل صدق

رب ادخلني مدخل صدق (اسرا 80)

مدرج

(مَ رَ) همان (ك) درج

مدينه

(مَ نِ) شهر هجرتگاه و اقامتگاه و آرامگاه حضرت محمد مصطفي رسول گرامي اسلام و پايگاه صدور اسلام در صدر اسلام مي باشد. مدينه از شهرهاي قديمي عربستان و جزو استان حجاز است كه راجع به بناي آن اطلاعاتي در دست نيست و تاريخ روشن آن با مهاجرت يهود به اين ناحيه شروع مي شود كه در زمان شروع مهاجرت آنهابه اين منطقه نيز اختلاف است (و بنا به برخي احتمالات از ويراني اورشليم به دست بُختُ النَّصر مي باشد) دومين گروه ساكنان مدينه را

ص: 1319

مهاجران عرب يمني (يعني قبايل اوس و خزرج) تشكيل مي دادند كه پس از تسلط حبشي هاي به يمن و يا بعد از خرابي سد مَأرِب به مدينه كوچ كردند و از قرن چهارم ميلادي به بعد دراين جا سكونت گزيدند. مدينه در دشتي وسيع به ارتفاع 600 (يا 625) متر از سطح دريا واقع است. اين شهر در شمال شرقي جده به فاصله 295 كيلومتري و در شمال مكه به فاصله 420 كيلومتري قرارگرفته و با رياض 990 كيلومتر فاصله دارد و حدود است ازجهات شمال و مشرق و جنوب به دشت هاي لم يزرع و كوه هاي سياه و از طرف مغرب به دريا. مدينه با سلسله كوه هايي درجنوب و شمال از فلات مرتفع عربستان جدا شده است. اين جا در ابتدا صورت شهر نداشت و مجموعه خانه هايي بودكه باغ ها و مزارعي اطراف آن را فرا گرفته و زراعت منبع در آمد ساكنان آن به شمار مي آمد. اين شهر كه در ابتدا «يثرب» ناميده مي شد بعد از هجرت نبي الله الاعظم از مكه بدان جا نام «مدينة النبي» و «مدينة الرسول» را به خود گرفت (كه به اختصار به «مدينه مشهور شد). مدينه پايگاه نشراسلام و صدور فرامين و پايتخت حكومت اسلام شد. از اين شهر بود كه به فرمان رسول اكرم مسلمانان به نقاط مختلف عربستان گسيل گشتند و طوايف را به اسلام فرا خواندند. از مدينه بود كه رسولان آن نبي اعظم به مراكز سياسي بزرگترين حكومت هاي وقت اعزام شدند و نامه دعوت اسلام را به پادشاهان و امپراطوران جهان ابلاغ نمودند. سپاه مسلمين با

ص: 1320

حركت از مدينه ستيز سپاهيان ابر قدرت هاي زمانه را در هم شكست و پرچم توحيد را در سرزمين هاي دور و نزديك به اهتزاز در آورد. مدينه جايگاه نشو و نشر علوم اسلامي نيز بود. در اين دانشگاه دانش اسلام ريشه زد و به ديگر نقاط عالم شاخ و برگ گسترانيد و ائمه معصومين در اين شهر در راه نمود سياست اسلام و تبيين معارف اسلام تن و جان به زخمه زهر سپردند.

فضايل مدينه

مأمن رسول الله از شر كفار است.

مدفن برترين موجود عالم خلقت است.

مهبط وحي و جايگاه نزول امين و حي الهي است.

نشاندار قدم ها و سنت هاي اشرف مخلوقات هستي است.

حرم امن شده و وامدار كلام تحسين سرور كائنات است.

زادگاه و منزلگاه و آرامگاه جانشينان و پاره هاي تن نبي اعظم اسلام است.

حرم مدينه

مدينه منوره حرمي دارد كه در حدود آن اختلاف است. به نقلي كوه ثَور (در شمال) و كوه عَير (در جنوب) مدينه، حد حرم است. و نيز گفته اند حدود آن از سمت مغرب و مشرق يك طرف «عائر» است و از طرف ديگر «عَير» (يا وعير) و اين دو كلمه اسم است از براي دو كوه كه از مشرق تا مغرب محيط به مدينه است و در حقيقت بين اين دو كوه حرم است. و چهار فرسخ در چهار فرسخ هم گفته اند. و اگر چه احرام در حرم مدينه واجب نمي باشد وليكن درخت آن را (خصوصاً اگر سبز باشد) نبايد قطع كرد (مگر در مواردي كه در حدود مكه استثنا شده است) و صيد در حرم مدينه

ص: 1321

كراهت شديد دارد.

مستحبات ورود به مدينه

غسل نمودن

صدقه دادن

جامه بهترين را پوشيدن

صلوات را مكرر فرستادن

- دعاي بسم الله و علي ملة رسول الله... را خواندن

مستحبات حضور در مدينه

سه روز روزه گرفتن

زيارت معصومين نمودن

غسل زيارت معصومين كردن

زيارت مزار بزرگان بقيع كردن

مشاهد مقدسه را زيارت كردن

آداب مسجد النبي را مراعات نمودن

اسامي و القاب مدينه

اثرب، ارض الله، ارض الهجره، اكالة البلدان، اكالة القري، ايمان، باره، بحر، بحره

بحيره، بره، بلاط، بلد، بلدرسول الله، بلد المساجد، بيت الرسول، تندد، تندر، تين، جابره،

جباره، جايزه، جنة الحصينه، حبيبه، حرم، حرم رسول، حرم رسول الله، حسنه، خير البلاد،

دار، دار الابرار، دار الاخيار، دار الايمان، دار السلامه، دار السنه، دارالفتح، دارالمختار، دار الهجره،

ذاء، ذات الاحرين، ذات الاحرار، ذات الحجر، ذات النخل، سلقه، سيدة البلدان، شافيه، طابه،

طبابا، طيبه، ظبايا، عاصمه، عذرا، عرا، عروض، عري، غرا، غلبه، فاضحه، قاصمه، قبة الاسلام، قريه، قربة الانصار، قرية الرسول، قلب الايمان، لب الايمان، مأزر الايمان، مباركه،

حبوء الحلال، و الحرام، مبين الحلال، و الحرام، مجبوره، محببه، محبوره، محبه، محفوظه، محفوفه،

محرومه، محروسه، محرمه، مختاره، مدخل، مدخل الصدق، مدينه الرسول، مدينة السماء،

مدينه طيبه، مدينة العذراّ، مدينه مشرفه، مدينه مكرمه، مدينه منوره، مدينة النبي،

مرحومه، مرزوقه، مسكينه، مسلمه، مضجع رسول الله، مطيبه، معصومه، مقدسه، مقر، مكينه، موفيه، مؤمنه، مهاجر رسول الله، ناجيه، نجر، هذراء، يثرب.

مساجد مدينه

آبار (ابيار) (علي شجره، احرام، محرم، ذوالحليفه)، ابراهيم (مشربه ام ابراهيم)، ابوبكر، ابوذر (سجده، بحير)، ابي بن كعب (بني جديله، بقيع)، اجابه (مباهله)، احد (جبل احد، فسح) احزاب (فتح، خندق، اعلي، اجابه)، بدائع، بغله

ص: 1322

(بني ظفر، مائده)، بلال، بني، زريق، بني ساعده، تقوي، ثنايا، جبل الرماه، (جبل العينين)، جمعه (بني سالم، عاتكه، وادي)، حمزه (شهدا)، دارالنابغه (بني عدي) درع، ذباب، رايت، رد شمس (نخل، بوعي، فضيخ) رسول، زهرا (فاطمه)، سبق، سرف، سقيا سلمان، شمس (شمسي)، شيخين، عرفات، عريش، عسكر (مصرع) علي، عمر، غمامه (مصلي العيد، استسقاء)، قبا، قبلتين (ذوقبلتين، بني سلمه) قشله عسكريه، كبير، مسيجد (منصرف، غزاله) مستراح (استراحت)، مصبح، معرس، منارتين، نبوي (نبي، مدينه).

مناطق و محلات مدينه

، ابوا، احد، بدر، بقيع، ربذه، سقيفه بني ساعده، عاليه، عوالي، قبا، محله بني هاشم، محله نخاوله، مشربه ام ابراهيم، مصلي استسقاء، حوائط النبي، فدك، ينبوع، خيبر، ثنية الوداع، سويقه، لابه، وادي ابي جيده (وادي بطحان) وادي جن، وادي حصون النيق، وادي رانونا، وادي عقيق (وادي مبارك).

خانه هاي مدينه

، دار ابوايوب، دار الضيفان، دار القراء، دار النابغه.

چاه هاي مدينه

چاه اريس (تفله، خاتم)، چاه انس، چاه بضاعه، چاه حاء، چاه رومه (عثمان)، چاه سقياء، چاه زمزم، چاه علي، چاه غرس، چاه فضا، عين ارزق.

كوههاي مدينه

، كوه احد، كوه ثور، كوه سلع (ثواب) كوه عائر، كوه عير، كوه عينين (رماه)، جماوات.

مدينه آخر

همان (ك) پس مدينه

مدينه اول

همان (ك) پيش مدينه

مدينه بعد

همان (ك) پس مدينه

مدينه جلو

همان (ك) پيش مدينه

مدينة الحاج

(مَ نَ تُ لْ) نام يك رشته ساختمان هاي چند ضلعي سه طبقه (داراي آب و برق و حمام و توالت) در حدود 3 كيلومتري جده متصل به فرودگاه (سابق) جده كه جهت اقامت موقت حجاج (هنگام ورود و خروج) اختصاص يافته بود. طبقه سوم اين ساختمان ها داراي تختخواب بوده و هيئت هاي پزشكي و سرپرستي كشورها نيز در آنجا متمركز مي شدند. در جلو اطاق هاي طبقه دوم و

ص: 1323

سوم ايوان هاي بزرگي وجود داشت. درطبقه اول نمايندگي مطوفان و پاره اي از ادارات مورد لزوم قرار داشت. (اطلاق هاي طبقه دوم و سوم مخصوص سكونت زائران بود) در مدينة الجاج پولي از كسي دريافت نمي شد. اما امروزه در فضاي بسيار وسيع متصل به فرودگاه جديد جده زير چادرهاي مخصوص و بسيار مرتفع و زيبا زائران از كشورهاي مختلف پس از ورود به استراحت پرداخته و سپس عازم مكه و يا مدينه مي شوند و بعد از بازگشت به جده در همين نقطه اطراق مي كنند تا نوبت پروازشان بشود. در اين جا در فواصلي چند مراكزي در اختيار هيئت هاي حج هر كشور قرار داده مي شود و مؤسساتي نيز براي راهنمايي و درمان و سرويس غذا وجود دارند.

مدينة الرب

(رّ بّ) از اسامي مكه مسطوره در انجيل و به معني بيت الحرام است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

مدينة الرسول

(رَّ) از نام هاي شهر مدينه است. (حرمين شريفين، ص 118)

مدينة السماء

(سَّ) از نام هاي مدينة الرسول است. (مكتب اسلام، ش 319، ص 23)

مدينة العذرا

(لْ عَ) لقب مدينة الرسول است. (لغت نامه، ذيل عذرا)

مدينه طيبه

(طَ يِّ بِ) نام ديگر مدينة الرسول است (مكتب اسلام، ش 319، ص 23)

مدينه قبل

همان (ك) پيش مدينه

مدينه مشرفه

(مُ شَ رَّ فِ) لقب مدينة الرسول.

مدينه مكرمه

(مُ كَ رَّ مِ) لقب مدينة الرسول.

مدينه منوره

(مُ نَ وَّ رِ) نام ديگر مدينة الرسول (مكتب اسلام، ش 319، ص 23).

مدينة النبي

(مَ نَ تُ نَّ) لقب مدينة الرسول.

مدينه يثرب

(يَ رِ) حسان بن ثابت و كعب بن مالك از شعراي قديم مدينه، از مدينه تحت عنوان مدينه يثرب نام برده اند. (اعلام قرآن، ص 576)

مذاد

ص: 1324

مَ) نام موضعي است در مدينه كه پيامبر اكرم در آن جا يا نزديك آن جا خندق حفر نمود.

(لغت نامه؛ مقاتل الطالبيين، پاورقي ص 249)

مذبح

(مَ بَ). قربانگاه. نام جايگاهي در مني براي قرباني كردن.

مذهب

(مُ هَ)

1. از نام هاي كعبه است (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 4، ص 145)

2. از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 2، ص 219؛ ش 4، ص 140)

مراهق

(مُ هِ) كسي كه آخر وقت حج در مكه آيد. (لغت نامه)

مراهقه

(مُ هَ قِ) قريب آخر وقت حج به مكه رسيدن. (لغت نامه)

مربد

(مِ بَ) نام مكاني در وسط شهر مدينه كه در آن جا مسجد شريف نبوي ساخته شد. (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 39 و 41)

مربعة القبر

(مُ رَ بَّ عَ تُ لْ قَ) همان (ك) ستون مقام جبرئيل

مرحومه

(مَ مِ) از نام هاي مدينه است (در تورات) زيرا جايگاه مبعوث و فرستاده پروردگار به همراه رحمت مي باشد. (اعلاق النفيسه، ص 88؛ حرمين شريفين، ص 188؛ ميقات حج، ش 7، ص 172)

مرزوقه

(مَ ز) از نام هاي مدينه است چون در آن جا خداوند به بركت رسول خدا بهره و حظ اهل آن را زياد

كرده و بهترين روزي را نصيب آنان نموده است. (حرمين شريفين، ص 188؛ ميقات حج، ش 7، ص 172)

مرضوض الخصيتين

(مَ ضُ ضُ لْ خِ يَ تَ) حيواني است كه تخم هاي او را ماليده باشند و در حج احوط اين است كه قرباني مرضوض الخصيتين نباشد: (مناسك حج، ص 168)

مرقد رسول الله

همان (ك) حجرة طاهره

مرقد مطهره

(مُ طَ هَّ رِ) همان (ك) حجره طاهره

مروتين

(مَ وَ تَ) دو كوه

ص: 1325

صفا و مروه واقع در مكه را گويند كه يكي از اعمال حج و عمره به نام سعي بين اين دو كوه انجام مي شود.

مروه

همان (ك) كوه مروه

مرويه

از اسامي مكه است (ميقات حج، ش 21، ص 123)

مريد الاعتمار

(مُ دُ لْ اِ تِ) كسي كه قصد انجام عمره دارد. (فرهنگ اصطلاحات فقهي)

مزدلفه

(مُ دَ لَ فِ) همان (ك) مشعر الحرام

مزور

(مُ زَ وّ)

1. همان (ك) دليل

2. نام زيارت خواناني در حرم پيغمبر كه در قبال مبلغي، آداب زيارت را ياد داده و براي آن حضرت زيارت مي خوانند و زائران تكرار مي كنند. مشتريان مزورها بيشتر حجاج اهل تسنن هستند (حج آن طور كه من رفتم، ص 46)

مزوله

(مَ وَ لِ) ساعتي آفتابي در صحن مسجد النبي براي شناخت اوقات روز و پنجگانه. دو ساعت آفتابي (مزوله) ساخته بودند كه در توسعه شمالي مسجد در دوران سعودي برداشته شد. اين ساعت ها از لحاظ قدمت و فن و هنر اسلامي اهميت بسزايي داشت كه محتملا قبل از دوران عثماني ساخته شده بود. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 261)

مساجد اربعه

(مَ جِ دِ اَ بَ عِ) مسجد الحرام، مسجد النبي، مسجد كوفه، مسجد بصره. (لمعه، ج 1، ص 99).

مساجد ثلاثه

(ثَ ثِ) مسجد الحرام، مسجد النبي، مسجد الاقصي.

مساجد دوره

(دَ رِ) مساجد سبعه است (راهنماي قدم به قدم حجاج، علوي، ص 73)

مساجد سبعه

(سَ عِ) مساجد هفتگانه. شهرت هفت مسجد در شمال غربي مدينه در دامنه و بالاي كوه سلع در منطقه عملياتي غزوه خندق (احزاب). اين مساجد را به يادبود افرادي كه در آن جا در سنگر بوده اند و يا نماز خوانده اند ساختند. از

ص: 1326

اين ميان شش مسجد فتح (احزاب)، مسجد علي، مسجد فاطمه، مسجد سلمان، مسجد ابوبكر، مسجد عمر (يعني مساجد سته) در اين منطقه مشخص اند و هفتمين مسجد را برخي مسجد عثمان مي دانند (كه تخريب شده) و بعضي مسجد ذوقبلتين.

مساجد سته

(سِ تِّ) شهرت مساجد ششگانه (فتح، علي، فاطمه، سلمان، ابوبكر، عمر) واقع در منطقه غزوه احزاب.

مساجد فتح

يا (ك) مساجد سبعه (مدينه منوره، ص 257)

مساجد مدينه

از جمله مساجد قديمي عبارتند از مسجدهاي: آبار (ابيار) علي (شجره، احرام، محرم، ذوالحليفه) ابراهيم (مشربه ام ابراهيم)، ابوبكر، ابوذر (سجده بحير) ابي بن كعب (بني جديله، بقيع)، اجابه (مباهله) احد، (جبل احد فسح) احزاب (فتح خندق اعلي اجابه) بدائع، بغله (بني ظفر، مائده) بلال، بني زريق، بني ساعده، تقوي، ثنايا، جبل الرماه (جبل العينين) جمعه (بني سالم، عاتكه، وادي) حمزه (شهداء) دار النابغه (بني عدي) درع، ذباب، رايت، ردشمس (نخل، بوعي، فضيخ) رسول، زهرا (فاطمه)، سبق، سرف، سقيا، سلمان، شمس (شمسي) شيخَين، عرفات، عريش، عسكر (مصرع)، علي، عمر. غمامه (مصلي العيد، استسقاء) قباء. قبلتين (ذوقبلتين، بني سلمه) قشله عسكريه، كبير، مسيجد (منصرف، غزاله). مستراح (استراحت) مصبح، معرس، منارتين، نبوي (مدينه)

مساجد مكه

از جمله مساجد قديمي مكه عبارتند از

مسجد الحرام و مسجدهاي: اجابه، انشقاق قمر (شق القمر)، ابراهيم، ابوبكر، بلال، بيت، (عقبه) تنعيم (عمره) جعرانه، جن (بيعت، حرس) حديبيه. حمزه، خيف (مني). شجره، رأيت، صفايح، غدير خم. كبش (قوچ، نحر، صخره)، كوثر، مختبي، مزدلفه (مشعر الحرام)، نمره (عرفه عرنه)

مستجار

(مُ تَ) قسمتي از بدنه ديوار غربي كعبه (نزديك ركن يماني) است و اين جا نقطه اي است كه حضرت فاطمه بنت اسد به هنگام ولادت فرزند به خدا پناه برد و

ص: 1327

به اراده پروردگار ديوار كعبه شكافته شد و آن بانوي ارجمند به درون كعبه رفت و ديوار به هم آمد و چون نوزاد كعبه (علي مرتضي (عليه السلام» به دنيا آمد ديوار دوباره شكافته شد و آن گرامي مادر با فرزندش از كعبه بيرون آمد و ديوار نيز به هم آمد. و فرموده اند كه مستحب است در شوط هفتم طواف كعبه، طواف كننده شكم خود را به مستجار چسبانده به گناهان خود يكايك اعتراف نموده توبه كند. اين مكان به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. مستجار، چون به خدا مستجير مي شوند.

2. متعوذ، چون به خدا پناه مي برند.

3. ملتزم، چون بدان التزام مي جويند.

4. دبر الكعبه، چون پشت باب الكعبه قرار دارد.

مستحبات حج

اموري هستند كه هنگام سفر حج و زيارت خانه خدا و انجام مناسك حج و عمره به رعايت آنها تأكيد شده است.

مستطيع

(مُ تَ) واجب الحج، كسي كه براي رفتن به زيارت حج بيت الله داراي شرايط و امكانات لازم مي باشد. دارنده (ك) استطاعت

مستطيعه

مؤنث (ك) مستطيع

مستلفه

(مُ تَ لَ فِ) مزدلفه را گويند (ميقات حج، ش 15، ص 49)

مستمع

(مُ تَ تِ) عمره و يا حج گزارنده (فرهنگ نفيسي)

مستوفره

(مُ تَ ف رِ) حد حرم (مكه) در طريق جعرانه در نه ميلي در محلي به نام شرير با اَعلام مشخص است (احكام عمره، ص 81)

مسجد

(1) آبار مساجد مدينه. نام ديگر (ك) مسجد شجره

مسجد ابراهيم

از مساجد مكه

1. همان (ك) مسجد نمره

2. مسجدي است در بالاي كوه ابوقبيس به نقلي متأثر از نام شخصي است به نام ابراهيم قبيسي كه در اين مكان

ص: 1328

مي زيست. در اين جا پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز مي خواندند. اين مسجد به علت بناي دار الضيافه توسط سعودي ها تخريب گرديد.

مسجد ابراهيم

از مساجد مدينه، مسجد ام ابراهيم، مسجد مشربه ام ابراهيم. مسجدي است كه در مشربه ام ابراهيم ساخته شد كه تا اواخر دوران عثماني مورد توجه كامل بود و اكنون بصورت مخروبه اي در آمده است.

مسجد ابوبكر

از مساجد مكه مسجدي است در منطقه مسفله و در مصادر تاريخي از قرن سوم به بعد از آن ياده شده. مسجد فعلي در محل قبلي بنا شده و فاصله آن تا مسجد الحرام حدود 200 متر است.

مسجد ابوبكر

از مساجد مدينه.

1. مسجدي است در شمال غربي شهر در دامنه كوه سلع در منطقه عملياتي غزوه احزاب و از مساجد سبعه است و بعد از مسجد سلمان در جهت غرب آن است و امام جماعت رسمي دارد.

2. مسجدي است پايين تر از مسجد غمامه. گويند ابوبكر در دوران خلافتش در اين مكان نماز عيد به جاي مي آورد. بناي اوليه مسجد از عمربن عبدالعزيز است و سلطان محمود عثماني در سال 1254 قمري و سلطان عبد المجيد

1. منابع مورد استفاده در معرفي مساجد:

تاريخ و آثار اسلامي مكه معظمه و مدينه منوره (با بيشترين سهم) مدينه شناسي (با بيشترين سهم) ميقات حج (شماره هاي مختلف)، مدينه منوره؛ حرمين شريفين؛ راهنماي حرمين شريفين؛ آثار اسلامي مكه و مدينه؛ راهنماي حجاج در مكه معظمه و مدينه طيبه؛ سيري در اماكن سرزمين وحي؛ قبل از حج بخوانيد؛ با راهيان قبله؛ فلسفه و اسرار حج؛ تاريخ جغرافيايي مكه معظمه و مدينه طيبه و...

عثماني

ص: 1329

در سال 1267 هجري قمري آن را تجديد بنا و تعمير كردند.

مسجد ابوذر

از مساجد مدينه. مسجدي است در جهت شمال شهر واقع درشارع ابوذر در فاصله حدود 500 متري از شمال مسجد نبوي و جديداً آن را از نو بنا كردند. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. ابوذر. شايد اين نامگذاري به دليل قرار گرفتن اين مسجد در خياباني به همين نام باشد و به نقلي اينجا خانه ابوذر غفاري صحابه معروف بوده است.

2. بحير. به علت آن كه در جنب باغي بوده به اين نام. اين نام به مرور زمان فراموش شده است.

3. سجده. گويند رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين محل نماز با سجده هاي طولاني به جاي آورده اند و يك بار پس از تشهد فرمودند جبرئيل به من مژده داد هر كس بر من درود فرستند، خدا بر او درود خواهد فرستاد.

مسجد ابيار

(اَ) از مساجد مدينه به نام ديگر (ك) مسجد شجره

مسجد ابي بن كعب

(اُ بَ يّ) از مساجد مدينه. و نيز موسوم است به مسجد بني جديله. مسجد بقيع مسجدي بود در داخل قبرستان بقيع متعلق به «ابي بن كعب» از صحابه بزرگ رسول الله و از ياران باوفاي امير المؤمنين. مكان آن تقريباً رو به روي قبور ائمه اطهار در سمت غرب و متصل به ديواره غربي بقيع (پايين تر از درب اصلي كنوني بقيع) بوده است (و لذا آن را مسجد البقيع هم مي گفتند) حكومت عثماني آن را تجديد بنا نمود و محرابي براي آن قرار داد ليكن در دوران سعودي پس از تخريب گنبد و بارگاه هاي موجود در

ص: 1330

بقيع و در بازسازي ديوار غربي بقيع، اين مسجد (كه پيامبر در آن بسيار نماز گزارده بود) تخريب و با زمين يكسان شد.

مسجد اجابه

(اِ بِ) از مساجد مكه. مسجدي است مشهور واقع در شمال شهر در شارع ابطح و نزديك ميدان معابده. آورده اند رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام عزيمت به طايف در اين جا نماز گزاردند از بناي نخستين آن اطلاعي در دست نيست و برخي مورخان قرن سوم از آن ياد كرده و به عصر آن حضرت منسوب داشته اند. در سال 1394 قمري ساختمان قديمي مسجد را خراب كردند و بناي جديد در همان محل قبلي در مساحتي 400 متري ساخته شد.

مسجد اجابه

از مساجد مدينه

1. نام ديگر (ك) مسجد احزاب

2. مسجدي است در جانب شرقي بقيع در شارع ستين (ملك فيصل) و در شمال شرقي مسجد نبوي و در فاصله تقريبي 650 متري آن واقع است. اين مسجد در دوران عثماني از نو بنا و باز سازي شده و امروزه نيز بناي آن تجديد گشته و نسبتاً بزرگ و مجلل ساخته شده است. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

الف: ملك فهد بن عبد العزيز؛ چون در اين زمان تجديد بنا شد.

ب: اجابه؛ جهت آن را اجابت دعاي رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از درگاه الهي ذكر كرده اند.

ج: مباهله؛ به علت وقوع جريان مباهله در اين نقطه (1)

مسجد احد

(اُ حُ) از مساجد مدينه است. مسجد كوچكي است چسبيده به كوه كه حدود 1/5 كيلومتر با مزار شهداي احد (در شمال شرقي) فاصله دارد. طبق نوشته ها رسول خدا (صلي

ص: 1331

الله عليه وآله وسلم) نماز ظهر و عصر روز نبرد احد را در اين جا اقامه فرمودند. در دوران عثماني اين مسجد تعمير شد ولي به مرور زمان رو به ويراني نهاد و اكنون چيزي جز ديواره هاي خراب آن باقي نمانده و اطراف آن نيز حصاري آهني كشيده شده است. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. احد، به علت واقع بودن در احد.

2. جبل احد، به علت متصل بودن به كوه احد.

3. فسخ، به نقلي به جهت نزول آيه «يا ايها الذين آمنوا اذا

1. دليل و مدركي بر وجود مسجد مباهله اعم از شيعه و اهل سنت به دست نيامده و از نظر حديثي و تاريخي وجود چنين مسجدي را نمي توان مورد تأييد قرار داد. (ميقات حج ش 41 ص 123، مقاله مسجد الاجابه يا مسجد مباهله، نوشته آقاي محمد صادق نجمي).

قيل لكم تفسحوا في المجالس» (مجادله 11)

مسجد احرام

(اِ) از مساجد مدينه. نام ديگر (ك) مسجد شجره

مسجد احزاب

(اَ) از مساجد مدينه و از جمله مساجد سبعه است واقع در مرتفع ترين نقطه (در شمال غربي) كوه سلع (و براي رسيدن به آن بايد از پله هاي طولاني بالا رفت) اين مسجد توسط عمربن عبدالعزيز به سال 88 هجري مرمت و معماري و در سال 565 هجري توسط وزير فاطمي «سيف الدين حسين بن ابي الهيجا» تجديد بنا شد و حكومت عثماني نيز به عمران آن پرداخت. اين مسجد حدود 24 متر مربع مساحت و 3 متر ارتفاع دارد. در جهت جنوبي (قبله) داراي شبستان و در قسمت شمالي داراي صحن است. در روايات اهل بيت

ص: 1332

نماز خواندن در اين جا مورد تأكيد و سفارش قرار گرفته است. اين مسجد به جهاتي نام هايي دارد:

1. احزاب، از آن جهت كه در محل رويداد غزوه احزاب بنا شد.

2. اعلي، شايد از آن جهت كه نسبت به ديگر مساجد در ارتفاع بالاتري از كوه سلع قرار گرفته است.

3. اجابه، از آن جهت كه خداوند دعاي پيامبرش را براي پيروزي در جنگ (و پيروزي حضرت علي بر عمربن عبدود) مستجاب فرمود.

4. خندق، از آن جهت كه در محل رويداد غزوه جهت جلوگيري از ورود كفار به مدينه خندق حفر گرديد.

5. فتح، از آن جهت كه در اين جا رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) براي سپاه اسلام طلب فتح كرد و يا خداوند خبر فتح و پيروزي سپاه اسلام را در اين محل به آن حضرت رسانيد و به نقل برخي از آن جاست كه سوره فتح در اين مكان نازل گرديد. (1)

مسجد استسقاء

(اِ تِ) نام ديگر (ك) مسجد غمامه

مسجد استراحت

نام ديگر (ك) مسجد مستراح

مسجد اعلي

(اَلا) از مساجد سبعه (مدينه) به اختلاف نقل:

1. مسجد احزاب است. (به سوي ام القري، ص 318)

2. مسجد سلمان فارسي است. (سيري در اماكن وحي، ص 73)

مسجد الاقصي

(اَصا) سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي (بني اسرائيل 1)

مسجد الاقصي مسجدي است كه حجاج بيت الله الحرام در موسم حج فرياد رهايي آن را از چنگال متجاوزين و غاصبين سر مي دهند و مسجد الحرام و مسجد الاقصي را «قبلتين» گويند از آن جهت كه تا قبل از قبله شدن كعبه، به سوي مسجد الاقصي (بيت المقدس)

ص: 1333

نماز به جاي آورده مي شد. مراد از لفظ مسجد الاقصي مذكور در قرآن مجيد بيت المقدس مي باشد و به نقلي به اعتبار دوري آن از مكه «اقصي» (دورتر) خوانده شد و به اعتبار آن كه بعداً از مساجد بزرگ مسلمين خواهد شد به عنوان «مسجد» وصف گرديد (و لذا گفته اند كه اين خود از جمله معجزات قرآن مجيد است. امروزه نام مسجد الاقصي براي اطلاق به دو بناي مقدس و تاريخي به كار برده مي شود؛ براي صخره اي و براي مسجدي:

1. صخره مقدس؛ صخره اي است كه حرم شريف بر روي آن قرار دارد و حضرت سليمان (عليه السلام) اولين معبد يهوديان را بر روي آن ساخت. صخره اي كه بر اساس روايات آخرين منزلگاه زميني رسول الله در شب معراج بود.

2. مسجد الاقصي؛ مسجدي است در جنوب قبة الصخره. اين مسجد را عبدالملك بن مروان (و به نقلي در جاي مسجد عمر كه هنگام فتح قدس بنا شد) احداث كرده و پسرش وليد آن را به پايان رساند. مسجد الاقصي بارها در طول تاريخ تجديد بنا شد و از جمله در سال 1187 هجري قمري توسط صلاح الدين ايوبي از نو بنا گرديد. مسجد الاقصي در برخي روايات يكي از چهار مسجد پر فضيلت و با عظمتي است كه نماز در آن ثواب فوق العاده اي دارد (و در 21 اوت 1969 ميلادي برابر با 30 مرداد ماه 1348

1. و برخي در جواب گفته اند كه سوره فتح مربوط به صلح حديبيه و فتح مكه است.

شمسي آتش سوزي عظيمي به دست غاصبين صهيونيست در مسجد الاقصي

ص: 1334

روي داد و خسارت عمده اي به بار آمد).

مسجد ام ابراهيم

از مساجد مدينه. همان (ك) مسجد ابراهيم

مسجدان

(مَ جِ) مساجد مكه و مسجد مدينه. (لغت نامه)

مسجد انشقاق قمر

همان (ك) مسجد شق القمر

مسجد بحير

همان (ك) مسجد ابوذر

مسجد بدائع

همان (ك) مسجد درع

مسجد بغله

(بَ غَ لِ) از مساجد مدينه. مسجدي است در مشرق بقيع در 500 متري خيابان ملك عبدالعزيز. آورده اند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن جا نماز گزاردند و بر سنگي در اين مكان نشستند و قرائت قرآن نمودند و بر اين سنگ شكافي قرارداشت كه حضرت ضمن تكيه بر اين سنگ سر مبارك خود را به خاطر آفتاب در آن مي گذاشتند. ملك مصر در سال 603 هجري قمري اين مسجد را تعمير كرد و در حكومت اخير تخريب شد. اين مسجد به جهاتي نام هايي دارد:

1. بني ظفر؛ چون متعلق به بني ظفر از قبيله اوس بوده است.

2. مائده؛ به نقلي از آن جهت كه سوره مائده در اين جا بر حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) نازل گرديد.

3. بغله؛ از آن جهت است كه طبق نقل جاي پاي بغله (استر) پيامبر بر آن سنگ مانده و يا اين كه

اين جا مكان دفن بغله آن حضرت بوده است.

مسجد بقيع

همان (ك) مسجد ابي بن كعب

مسجد بلال

(بَ) از مساجد مدينه. مسجدي كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال هفتم هجري در آن نماز عيد اقامه فرمود و بعدها به نام مؤذن با وفاي ايشان نامگذاري شد. اين مسجد توسط حكومت فعلي تخريب گرديد (اكنون در بازار بلال مسجدي به نام بلال در طبقه فوقاني بازارچه

ص: 1335

وجود دارد.

مسجد بلال

از مساجد مكه، مسجدي در بالاي كوه ابوقبيس. در اين مكان بلال مؤذن رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) معمولا اذان مي گفت. اين مسجد در دوران سعودي ها تخريب و به جايش قصر چندين طبقه اي ساخته شد. بعضي مسجد بلال و مسجد شق القمر را يكي مي دانند.

مسجد بني جديله

(جَ لِ) همان (ك) مسجد ابي بن كعب.

مسجد بني زريق

از مساجد مدينه. مسجدي بود در مقابل باب السلام واقع در خيابان مناخه. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن نماز گزاردند و قرآن خواندند. اين مسجد در توسعه اطراف مسجد النبي در حكومت اخير تخريب گرديد.

مسجد بني ساعده

(عِ دِ) از مساجد مدينه. مسجدي بود واقع در بني ساعده (نزديك چاه بضاعه) و در شمال غربي مسجد النبي در خيابان سحيمي قرار داشت. نوشته اند رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن نماز گزاردند و قرآن خواندند. اين مسجد در توسعه اطراف مسجد النبي در حكومت اخير تخريب گرديد.

مسجد بني سالم

(لِ) همان (ك) مسجد جمعه

مسجد بني سلمه

همان (ك) مسجد قبلتين

مسجد بني ظفر

(ظَ فَ) همان (ك) مسجد بغله

مسجد بني عاتكه

(تِ كِ) همان (ك) مسجد جمعه

مسجد بني عدي

(عَ يَّ) همان (ك) مسجد دار النابغه

مسجد بوعي

همان (ك) مسجد ردشمس

مسجد بيعت

از مساجد مكه

1. همان (ك) از مسجد جن

2. مسجدي است در ابتداي مني نزديك جمره عقبه كه به فرمان منصور عباسي ساخته شد و بعدها توسط مستنصر عباسي تعمير گرديد و اكنون مخروبه است. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

الف: بيعت؛ از جهت وقوع بيعت النساء و بيعت الحرب اهالي يثرب با رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين جا.

ب: عقبه؛

ص: 1336

از جهت صورت گرفتن بيعت در اين عقبه.

مسجد پيامبر

همان (ك) مسجد النبي

مسجد تقوي

از مساجد مدينه. مسجدي است كه در حق آن آيه شريفه «لمسجد اسس علي التقوي من اول يوم»

(توبه 108) نازل شده كه به اختلاف نقل:

1. مسجد النبي

2. مسجد قباست. (به احتمال بيشتر)

3. هر دو مسجد قبا و مسجد النبي مي باشد.

4. همه مساجدي است كه بر اساس تقوا بنا شود. (سفرنامه ابن جبير، ص 245؛ تفسير نمونه؛ مدينه شناسي ج 1، ص 9؛ لغت نامه؛ فقه فارسي با مدارك، ص 232)

مسجد تنعيم

(تَ) از مساجد مكه در منطقه حرم در شمال (غربي) مكه و در جاده اصلي مدينه به مكه و به فاصله چند كيلومتري مسجد الحرام واقع است و از نزديك ترين مساجد حدود حرم است كه اكنون متصل به شهر مكه مي باشد. از اين مسجد به بعد كسي بدون احرام حق ورود به مكه را ندارد. اين مسجد را والي مكه در سال 240 هجري ترميم نمود و بر چاه آن گنبدي ساخت. در سال هاي 645 و 678 و 918 و 1011 هجري قمري نيز اين مسجد ترميم شد و در سال 1398 قمري توسط سعودي هاي با مساحتي حدود 1200 متر مربع بازسازي گرديد و در توسعه اخير با بنايي بسيار جديد و زيبا تجديد ساختمان گرديد. مسجد تنعيم را مسجد عمره هم مي گويند. با اين وجه تسميه ها:

1. تنعيم؛ چون اين منطقه نامش «نعمان» است؛ يا ميان دو كوه به نام «ناعم» (در سمت راست) و «نعيم» يا «منعم» (در سمت چپ) قرار دارد، يا «تنعيم» نام درختي است كه در

ص: 1337

باديه شناخته شده است.

2. عمره؛ چون اين جا ميقات عمره مفرده است (و براي انجام عمره مفرده از مكه بيشتر در اين مسجد محرم مي شوند) و به نقلي رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) جهت عمره از تنعيم محرم شدند (و لذا در مكان احرام آن حضرت مسجد را ساختند).

مسجد ثنايا

(ثَ) از مساجد مدينه و از آن به نام قبة الثنايا نيز ياد شده. مسجد كوچكي بود در نزديكي كوه احد (در 200 متري شمال شرقي مقابر شهداي احد) نوشته اند در غزوه احد دندان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين نقطه شكست. اين مسجد بعدها ساخته شد و داراي گنبد بود و به مرور زمان منهدم گرديد. گويند ديواره هاي مخروب اين مسجد در دامنه كوه احد مشاهده مي شود.

مسجد جبل احد

(جَ بَ ل) يا (ك) مسجد احد

مسجد جبل الرماه

(جَ بَّ لُ رُّ) يا (ك) مسجد جبل العينين

مسجد جبل العينين

(لْ عَ نَ) از مساجد مدينه. جبل الرماه هم نام دارد. مسجدي بود بر سمت شرقي كوه عينين كه در سنگر گاه و يا عبادتگاه پنجاه تير انداز سپاه اسلام در غزوه احد ساخته شد. اين مسجد در دوران عثماني ترميم ولي به مرور زمان و در اثر بي توجهي تقريباً از بين رفت و اكنون جز ديوارهاي كوتاه و خشتي آن چيزي باقي نمانده است.

مسجد جحفه

(جُ فِ) مسجد واقع در جحفه كه ميقات است.

مسجد جعرانه

(جِ نِ) (جِ عِ رّ نِ) از مساجد منطقه حرم مكه است (بين مكه و طايف) به نقلي حدود 29 كيلومتري مكه و در جانب شمال (شرقي) آن. جعرانه ميقات عمره مفرده است و رواياتي از احرام

ص: 1338

بستن رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال هشتم هجري در جعرانه نقل گرديده است.

مسجد جعرانه كه در آغاز خط حرم قرار دارد يكي از مساجدي است كه در فضيلتش روايات زيادي وارد شده است. و اين مسجد را يكي از قريش در مكان احرام رسول الله با كشيدن ديواري بر گرد آن بساخت. سپس ابن زبير در بناي آن كوشيد و در ادوار بعد مورد توسعه و ترميم قرار گرفت از جمله در سال 1263 هجري قمري توسط يكي از شاهان حيدرآباد هند باز سازي شد و در سال 1370 و بعد 1384 قمري توسط سعودي ها (در مساحت 1600 متر مربع) بازسازي گرديد.

مسجد جمعه

از مساجد مدينه. به مسجد بني سالم و مسجد عاتكه و مسجد وادي (وادي رانونا) نيز موسوم است. بين قبا و مدينه واقع است. طبق برخي نوشته ها اولين نماز جمعه در تاريخ اسلام در اين نقطه اقامه گرديد

كه در مسير مهاجرت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در ميان قبيله بني سالم بن عوف قرار داشت. اين مسجد از گل و خشت ساخته شده بود و سقفي كوچك داشت و بعدها با سنگ تجديد بنا گرديد و در دوره عثماني اندكي بزرگ تر و از اساس بنا شد. امروزه سعودي ها به جاي آن مسجد زيبايي ساخته اند. برخي معتقدند كه برگشت قبله از بيت المقدس به كعبه در اين جا بوده است. (در مقابل مسجد جمعه در فضاي باز، مسجد كوچكي هست كه برخي معتقدند مسجد جمعه مي باشد)

مسجد جن

از مساجد مكه و مسجدي تاريخي است واقع در مشرق خيابان مسجد الحرام در

ص: 1339

منطقه حجون حدود 200 متري قبرستان ابوطالب. اين مسجد در قرن دوم هجري وجود داشت و به جهاتي به نام هايي خوانده شد.

1. جن؛ به علت نزول آيات سوره جن در اين نقطه.

2. بيعت؛ به علت بيعت طايفه جن با رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين نقطه.

3. حرس؛ به علت توقف و ملاقات حرس (گشتي هاي شبانه) مناطق مختلف مكه در اين نقطه.

مسجد حديبيه

(حَ دَ يِ) (يِّ) از مساجد منطقه حرم مكه است كه در زمان خليفه دوم ساخته شد و به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. حديبيه؛ به علت واقع شدن در محل حديبيه.

2. رضوان؛ به علت آن كه در محل بيعت رضوان ساخته شد. (امروزه در مجاورت اين بناي قديمي مسجد جديدي به نام حديبيه ساخته اند)

مسجد الحرام

و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتي يقاتلوكم فيه (بقره 191)

مفسرين مراد از مسجد الحرام را در چند آيه مكه (يا حرم) دانسته اند. (ميقات حج، ش 4، ص 140؛ تاريخ مكه، ص 26؛ اعلام قرآن، ص 598)

مسجد الحرام

فول وجهك شطر المسجد الحرام (بقره 144)

از مساجد مكه معظمه است كه در وسط شهر واقع گشته و به شكل تقريبي مربع مستطيل بوده و كف آن نسبت به سطح خيابان هاي اطراف در جهات مختلف از 1/5 الي 3 متر پايين تر است.

طبق برخي نقل ها مسجد الحرام اولين مسجد بنا شده روي زمين است ولي تاريخ آن با بناي كعبه به دست حضرت ابراهيم پيامبر عظيم الشأن (عليه السلام) آغاز مي شود. مي گويند آن زمان كه آن رسول منادي توحيد، كعبه را بساخت

ص: 1340

فضايي را در اطراف آن جهت طواف و نماز در نظر گرفت اما شكل و اندازه آن به درستي معلوم نمي باشد. اما در مورد سابقه اسلامي اين مسجد آورده اند كه:

1. در زمان پيامبر، اين مسجد بسيار محدود بود و تا دوره خليفه اول ديواري نداشت.

2. سال 17 هجري، خليفه دوم خانه هاي اطراف را خريد و جزو مسجد نمود و ديوار كوتاهي به ارتفاع كمتر از قامت انسان به دورش كشيد و درب هايي كار گذاشته شد.

3. سال 26 هجري، خليفه سوم صحن مسجد را افزايش داد و در اطراف آن شبستان بنا گرديد.

4. سال 64 (يا 66) هجري، عبدالله بن زبير كار خليفه سوم را ادامه داد.

5. سال 73 (يا 74) هجري، عبد الملك خليفه اموي ديوارهاي مسجد را بلندتر كرد و براي آن سقفي از چوب ساج بساخت و در تزيين ستون ها از طلا استفاده نمود (و بخشي از دارالندوه نيز در زمان او و فرزندش ضميمه مسجد گرديد).

6. سال 88 (يا 91) هجري، وليد بن عبدالملك به ترميم مسجد دست زد و به صحن مسجد افزود و براي نخستين بار ستون هاي مرمرين به مسجد الحرام آورد و براي آن سقف يكپارچه اي كه بر ستون هاي و پايه هاي مرمرين قرار داشت بساخت و آن گاه با چوپ ساج آراسته و تزيين شده آن را پوشانيد. سطح مسجد را سنگفرش كرد و براي اولين بار در مسجد الحرام كاشي به كار برد و كنگره ها و غرفه هايي بنا نمود.

7. سال 137 هجري، منصور عباسي در قسمت شمال و

غرب بر

ص: 1341

مساحت مسجد افزود و به كاشي كاري و تزيين مسجد اقدام نمود و رواق هايي در اطراف بساخت (كه تا سال 140 به طول انجاميد).

8. سال 160 (يا161) هجري، مهدي عباسي به توسعه و ترميم مسجد اقدام نمود. تقريباً تمام خانه هاي بين مسجد الحرام و مسعي (محل سعي صفا و مروه) خراب گرديد و رواقهايي در اطراف مسجد ساخته شد و به درها افزوده گشت و ستون هاي مرمرين زيادي بر پا شد و بر اين ستون ها سقف هاي گنبدي شكل ساختند و با اين توسعه، كعبه در وسط مسجد واقع گرديد و هادي عباسي دنباله كار پدر را تكميل نمود و به صحن مسجد افزود.

9. سال 280 (يا 284) هجري، معتضد عباسي به پاره اي از تعميرات دست زد و دار الندوه را به مسجدي (در داخل مسجد الحرام) تبديل نمود.

10. سال 306 هجري، مقتدر عباسي صحن را از جانب غربي توسعه داد.

11. سال 803 هجري، ناصر بن بَرقوق (1) پادشاه مصر فرمان به تجديد بناي قسمتي از مسجد داد (چرا كه آتش سوزي سال 802 قريب يك سوم مسجد را از جانب ركن شامي فرا گرفت) اين تجديد بنا در سال 804 به اتمام رسيد ولي چوپ پوش سقف و رواقها تا سال 807 هجري به طور انجاميد.

12. سال 873 هجري، قايتباي از مماليك برجي مصر بر تزيينات مسجد افزود

13. سال 979 هجري، سلطان سليم دوم عثماني فرمان به تخريب رواق شرقي مسجد كه رو به انهدام بود داد و سقف چوبي اين جانب و جوانب ديگر مسجد را بدل به قبه هاي خشتي نمودند.

ص: 1342

4. سال 984 هجري، سلطان مراد (سوم) عثماني دنباله كار سلطان سليم را به پايان رسانيد.

15. سال 990 هجري، ستون هاي موجود در رواق ها را با ستون هاي مرمرين عوض كردند و بدين نحو به جاي يك سقف هموار برروي رواق ها، پانصد گنبد كوچك پيازي شكل به سبك عثماني ديده مي شود و در سال 994 نيز تعميرات و تزييناتي صورت گرفت (و در پايان دوره عثماني وسعت مسجد را به اختلاف نقل حدود 25000 يا 27000 يا 29000 يا 30000 يا 35000 متر مربع ذكر كرده اند.

16. سال 1375 هجري، در زمان ملك سعود با خريد خانه ها و اماكن اطراف، نوسازي مسجد الحرام از چهار سمت آغاز گرديد و با توسعه اي كه طي مدت 20 سال به طول انجاميد (معروف به توسعه اول) دور تا دور مسجد الحرام با شبستان هاي عظيم به صورت دو طبقه به ارتفاع 22 متر در آمد (13 متر طبقه اول و 9 متر طبقه دوم) و سطح مسجد با 130 پله به بام شبستان هاي مسجد مربوط گرديد و مسجد با اسلوبي جديد و با توجه به معماري سنتي اسلامي وسعتي حدود 160000 متر مربع يافت.

17. سال 1409 هجري، در دوران ملك فهد توسعه ديگري (معروف به توسعه دوم) در مسجد صورت گرفت كه سبب شد مساحت مسجد بيش از 230000 متر مربع گردد. در اين توسعه علاوه بر احداث ساختمان هاي جديد از نظر تزيينات و وسايل رفاهي اقدامات متعددي صورت يافت (اما متأسفانه برخي از اماكن واجد ارزش تاريخي اسلام نيز محو گرديد).

فضايل مسجد

افضل مساجد جهان است.

از

ص: 1343

قصرهاي بهشت در دنيا شمرده شده است.

در دل آن خانه خدا، (كعبه) جلوه گري مي كند.

بر ساير اماكن دنيا (جز مكان دفن رسول الله) افضليت دارد.

قسمتي از مناسك حج و عمره در فضاي اين مكان مقدس صورت مي پذيرد.

نماز خواندن در آن معادل با صد هزار نماز و يا هر ركعت نماز در آن برابر با هزار ركعت نماز معرفي شده است.

1. ضبط دايرة المعارف فارسي (و در لغت نامه بُ).

احكام مسجد

عدم جواز قصاص پناهنده به آن

عدم جواز عبور جنب و حايض از آن

جواز قصر و اتمام نماز براي مسافر در آن

حرمت خارج كردن سنگريزه و خاك آن

حرمت (يا كراهت) بناي بلندتر از كعبه در اطراف آن

زدن شخص عامل آلوده به نجاست كردن عمدي آن

متعلقات مسجد

كعبه، باب ها، حجر اسماعيل، حطيم، دار الندوه، زمزم، سقاية الحاج، مسعي، مقام ابراهيم، مناره ها منبر، و...

مستحبات مسجد

با غسل وارد شدن

با پاي برهنه وارد شدن

از باب بني شيبه وارد شدن. (1)

باوقار و خشوع و تذلل وارد شدن.

دو ركعت نماز تحيت مسجد را به جاي آوردن.

بر درب مسجد دعاي «السلام عليك ايها النبي...» را خواندن.

بعد از ورود خطاب به كعبه «الحمد لله الذي...» را گفتن.

رو به كعبه دعاي «اللهم اني اسألك في مقامي...» را خواندن.

حجر الاسود را بوسيدن و لمس كردن و در برابرش دعاي «اشهد ان لا اله الا الله...» و دعاي «الحمد لله الذي هدانا...» را خواندن.

مسجد حرس

(حَ رَ) همان (ك) مسجد جن

مسجد حمزه

از مساجد مكه واقع در منطقه مسفله در نزديكي تلاقي خيابان

ص: 1344

هاي ابراهيم و حمزه.

مسجد حمزه

از مساجد مدينه. مسجدي بود و در احد. در گذشته بر قبر حضرت حمزه ضريح و بارگاهي ساخته بودند و در آن جا مسجدي نيز وجود داشت كه چون مورد توجه زائران بود ضريح و بارگاه تخريب گرديد و پيرامون قبر آن حضرت نيز ديواري كشيده شد تا مانع ورود زائران باشد.

به مشهد شهداء نيز موسوم بود. مسجد حمزه اي كه امروزه در كنار قبرستان وجود دارد مسجدي جديد است.

مسجد خندق

(خَ دَ) همان (ك) مسجد احزاب

مسجد خيف

(خَ) (2) از مساجد مكه واقع در مني. مسجد خيف (مسجد مني) از محترم ترين مساجد است و اهميتي تاريخي دارد. مسجد خيف در صدر اسلام از وسيع ترين مساجد به شمار مي رفته (و حتي وسيع تر از مسجد الحرام معرفي گرديده) و مسجدي روباز بود و تا دوران عثماني تنها در قسمت مصلاي رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و مقداري از اطراف ديوارها، سقف و شبستان داشت قبه اي در وسط اين مسجد موجود بود و داخل قبه محراب رسول الله بود كه آن را «مسجد عيثومه» (3) مي گفتند. و از جمله اقداماتي كه جهت ساخت و تعميرات در اين مسجد صورت گرفته است

عبارت است از:

1. سال 240 هجري، و بعد در سال 256 هجري، به علت تخريب بر اثر سيل توسط معتمد عباسي تجديد بنا و تعمير اساسي شد و سيل بندي نيز براي حفاظ ساخته گرديد.

2. سال 556 (و يا 559) هجري، وزير سلجوقي جواد اصفهاني آن را تجديد بنا كرد و وسعت داد.

3. سال 720 هجري، احمد بن عمر معروف به ابن

ص: 1345

مرجاني در آن تغييراتي داد.

4. سال 874 (يا 894) هجري، سلطان قايتباي از مماليك برجي مصر مسجد را ساختماني تازه نمود (در زمان او مساحت مسجد تقريباً بيش از 10000 متر مربع بود)

5. سال 1025 هجري، سلطان احمدبن سلطان محمد عثماني آن را نوسازي كرد.

1. طبق نقل پس از شكستن بت هبل آن را در اين محل دفن كرده اند، و اگر چنين باشد مظهربت و بت پرستي زير پاي گذارده مي شود.

2. ضبط لغت نامه (تحت عناوين) «مسجد خيف» و «خيف مني» و سفرنامه ابن جبير (ص 203)؛ اما در لغت نامه تحت عنوان «خيف» بدون فتح آمده است (بر وزن ليف).

3. به معني كندر و اسپنج (تاريخ و اماكن اسلامي، ص 146).

6. سال 1072 و 1092 هجري سلطان محمد تغييراتي در آن به عمل آورد.

7. سال 1362 هجري، در دوران سعودي ها مسجد با ايجاد رواق هاي متعدد، مساحت بسياري يافت.

8. قرن پانزدهم، در بازسازي هاي سال هاي اخير سعودي ها، اين مسجد به كلي دگرگون شد و با وسعت زيادي به شكلي مدرن و مسقف ساخته شد (و متأسفانه در اين بازسازي قبه معروف و محراب نبوي برداشته گرديد).

تسميه مسجد

خيف به معني زمين بين دو كوه است و اين مسجد ميان دو كوه واقع است.

خيف به معني زمين مرتفعي است كه سيل به آن آسيب نمي رساند و اين مسجد به علت واقع بودن در دامنه كوه مني، سيل گير نمي باشد.

اهميت مسجد

مدفن بسياري از پيامبران (يا هفتاد پيامبر) است.

عبادتگاه حضرت ابراهيم و بسياري از پيامبران (عليهم السلام)

ص: 1346

بوده است.

خداوند متعال در اين مكان گوسفند قرباني را براي فدا به سوي حضرت ابراهيم فرستاد.

هفتاد پيامبر از جمله حضرت موسي كليم الله و حضرت عيسي روح الله (عليهما السلام) در اين جا نماز خواندند.

اين جا محل نماز رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بوده و آن حضرت هرگاه به مني مي آمدند و در مواقع حج، در اين مسجد حضور يافته نماز مي گزاردند.

حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يكي از خطبه هاي مشهور خويش را در حجة الوداع در اين جا براي جماعت مسلمين ايراد فرمودند.

محل اين مسجد در جريان فتح مكه (بسال هشتم هجري) اردوگاه ارتش اسلام بوده است.

فضيلت مسجد

هر ركعت نماز در آن ثوابش برابر صد ركعت معرفي شده (1)

استحباب اداي نمازهاي يوميه در آن در ايام تشريق و بيتوته در مني.

اجر بسيار صدبار خواندن هريك از تسبيح و تهليل و تحميد در اين جا.

مسجد دار النابغه

(رُ نّ بِ غِ) از مساجد مدينه. مسجد بني عدي نيز گفته مي شد و در خيابان مناخه مقابل دار السلام در دارالنابغه (يعني در كنار مقبره حضرت عبدالله پدر گرامي رسول الله) قرار داشت و گفته اند كه رسول الله در اين جا نماز گزاردند. اين مسجد در تعريض و توسعه اين خيابان به همراه مقبره آن حضرت تخريب گرديد.

مسجد درع

(دِ) از مساجد مدينه. مسجدي است واقع در احد (در سمت چپ كسي كه به سوي كوه احد و مقابر شهداي احد مي رود) بناي مخروبه و قديمي مسجد الدرع از دوران عثماني است. اين مسجد به نام هايي موسوم است:

1. بدايع

ص: 1347

. درع؛ طبق روايت رسول الله هنگام عزيمت به سوي احد در شيخان (كه به بدايع نيز معروف است) بيتوته فرمود و نماز صبح را خواند و هنگام بيتوته و اقامه نماز درع (زره) خود را كه براي نبرد پوشيده بود در آورد و در آن جا نهاد (و يا در آن جا درع پوشيدند).

3. شيخين؛ نامگذاري اين جا به شيخين در انتساب به «اجمة الشيخين» صورت گرفت كه در واقع جايگاهي متعلق به يهوديان بود و گفته اند از آن جهت «اجمة الشيخين» نام يافت كه مرد و زني كه عمر آنها هر يك از صد سال گذشته بود در همين مكان به ديدار هم مي آمدند و مردم از اين موضوع تعجب كرده و اين مكان را بدين اسم ناميدند (و يا اين كه اين مسجد را زن و شوهري پير و سالخورده بنا نهادند).

مسجد ذباب

(دِ) از مساجد مدينه. مسجدي است بر فراز

1. به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) با نماز خواندن در مسجد خيف بايد قصد آن داشت كه جز از خدا و از گناه خود نبايد ترسيد و جز به رحمت حق اميد نبايد بست.

كوه ذباب (درشرق كوه سلع) كه آثار مخروبه آن همچنان موجود و بدون سقف است. نوشته اند رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) بر فراز كوه ذباب هنگام جنگ خندق نماز گزارد و يا در روزهاي قبل از نبرد خندق بر اين كوه بر امر تقسيم نيروها و كندن خندق ها نظارت مي فرمود. در تسميه اين كوه به ذباب گفته اند مردي از يمن به نام ذباب به وسيله مروان

ص: 1348

بن حكم اموي بر فراز آن گردن زده شد.

مسجد ذو الحليفه

(ذُ لْ حُ لَ فِ) از مساحد مدينه. همان (ك) مسجد شجره

مسجد ذوقبلتين

همان (ك) مسجد قبلتين

مسجد رايت

(يَ) از مساجد مكه. مسجدي است واقع در شرق شهر در محلي به نام جورديه و وجه تسميه به خاطر استقرار رايت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين مكان است براي فتح مكه اين مسجد به دست يكي از نوادگان عباس بن عبدالمطلب بنا شد و معتصم عباسي در سال 640 هجري آن را بازسازي كرد و امير قطلبك عمارت آن را از نو برافراشت و در زمان سعودي ها به سال 1361 هجري قمري تعمير شد، ولي در سال 1394 محل اين مسجد (در طرح توسعه جاده حجون به ام لدود) تغيير پيدا كرد و مسجد ديگري در نزديكي آن ساخته شد.

مسجد رايت

از مساجد مدينه و مسجدي است بر فراز كوه ذباب و برخي آن را همان مسجد ذباب دانسته اند. مسجد در شمال مسجد نبوي و در فاصله 1800 متري آن واقع است. در تسميه به اختلاف گفته اند:

1. در غزوه خندق، رايت مدني ها در روي كوه ذباب به اهتزاز در آمد.

2. در جنگ حره (قتل عام اهل مدينه توسط سپاه يزيد) سپاه مدينه نخست بر فراز كوه ذباب صف كشيد و در آن جا رايت نصب نمود.

3. در قرن اول هجري يزيدبن هرمز كه در پشت كوه ذباب با مواليان مي جنگيد پرچم خود را بر فراز اين كوه مستقر ساخت.

مسجد رد شمس

(رَ دِّ شَ) از مساجد مدينه. مسجدي است در جنوب شرقي شهر در انتهاي خيابان عوالي به مساحت اوليه

ص: 1349

پنج متر مربع كه در دوران عثماني تعمير و بناي محكم بر آن ساخته و رواق هايي بر آن قرار داده شده و صحن بزرگي نيز در پشت داشت. اين مسجد بارها بازسازي گرديد.

اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. نخل، به خاطر وجود نخلي در اين نقطه.

2. بوعي، چون نزديك باغي بوعي بود.

3. شمس، به علت اولين تابش آفتاب بر آن.

4. فضيخ، چون در اين محل درخت فضيخ (خرما) زياد بود. يا در اين محل فضيخ مي ريخته اند.

يا اين جا مكان نزول آيات تحريم شراب است. يا در اين جا عده اي از اصحاب با نزول آيات شراب كوزه هاي فضيح (شراب) را شكستند.

5. ردشمس، از آن جهت است كه رسول الله در اين مكان سر بر زانوي حضرت علي (عليه السلام) به خواب رفتند و چون بيدار شدند وقت نماز عصر (و به نقلي وقت فضيلت نماز عصر) گذشته بود و لذا دعا فرمودند كه خداوند، اگر علي در طاعت تو و رسول توست خورشيد را براي او باز گردان و خورشيد برگشت و حضرت نماز عصر را به موقع به جاي آوردند (و به نقلي اين واقعه در خيبر اتفاق افتاد.

مسجد رسول از مساجد سبعه

1. نام ديگر (ك) مسجد النبي

2. مسجدي است در احد در شمال قبور شهداي احد.

مسجد زهرا

همان (ك) مسجد فاطمه

مسجد سبق

از مساجد مدينه. مسجدي است در شمال شرقي مسجد نبوي در فاصله 500 متري.

علت نامگذاري را از آن جا ذكر كرده اند كه در وسط ميدان اسب دواني واقع شده است كه در زمان رسول الله وجود داشت.

مسجد سجده

همان (ك)

ص: 1350

مسجد ابوذر

مسجد سرف

(سَ رِ) مسجدي است واقع در ميان راه مكه

و وادي مرو. سرف اردوگاهي براي لشكريان اسلام بوده است كه عمدتاً در غزوه هاي خارج مدينه، رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به همراه سپاه در اين مكان اردو مي زد.

مسجد سقيا

(سُ) ازمساجد مدينه. مسجدي است در حره غربي شهرمقابل ميدان عنبريه. اين مسجد كه در غرب مسجد نبوي و درفاصله 2100 متري آن واقع است، (بعدها) در محل دعا و نماز رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام حركت به سوي بدر در كنار چاه سقيا ساخته شد. در دوران عثماني بر پايه هاي اوليه، مسجد را مجدداً بنا كردند كه اكنون با همان ساختمان به طول تقريبي چهار متر در عرض سه متر باقي مانده است. اين مسجد به «قبة الرئوس» نيز مشهور است، (1) از جمله به اين علت كه در پايان عصر عثماني پس از جنگ، سرهاي برخي اعراب در اين مكان دفن شده است.

مسجد سلمان

از مساجد مدينه و از مساجد سبعه است كه در كنار مسجد فتح و در سمت قبله آن در زمين مسطحي قرار دارد با شبستان وصحني به طول 8/50 و عرض 7 متر. اين جا محل تهجد و دعاي سلمان بود و نيز به خاطر نقش او در جريان حفر خندق اين مسجد بنا گرديد.

مسجد شجره

(شَ جَ رِ) از مساجد مكه

1. مسجدي است واقع در حجون (كمي بالاتر از مسجد جن در تقاطع شارع مسجد الحرام و شارع نونه) به روايتي در اين مكان شجره اي به نبوت پيامبر اكرم شهادت داد و اين مسجد به ياد بود اين معجزه ساخته

ص: 1351

شد.

2. مسجدي است در حديبيه، در جاي شجره اي كه صلح حديبيه منعقد گرديد. اين مسجد در حكومت سعودي تخريب گرديد.

مسجد شجره

از مساجد مدينه. مسجدي است در چند كيلومتري جنوب مدينه به طرف مكه (و به فاصله 486 كيلومتري مكه). اين جا در روزهاي نخست و مقارن با حيات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به صورت مسجد در آمد. اين مسجد در قرن هشتم دچار خرابي شد ولي مورد استفاده بود. در قرن هشتم و نهم تنها ديواري بر گرد آن قرار داشت. به سال 961 (زين الدين الاستار» مسجد را از نو پايه گذاري كرد. در سال 1058 قمري يكي ازمسلمانان هند آن را بازسازي نمود و مناره اي بر آن ساخته شد. در دوران سعودي بار ديگر بازسازي گرديد و بناهاي جديد بر آن افزودند و در آخرين تجديد بنا در سال هاي اخير مساحتي چندين برابر يافته است. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. مسجد محرم، به علت آن كه زائر بيت الله در اين جا محرم مي شود. (ع)

2. مسجد احرام، به علت آن كه زائر بيت الله در اين جا احرام مي بندد. اين جا ميقات عمره (تمتع و مفرده) است و از جميع ميقات هاي ديگر نسبت به مكه دورتر مي باشد و افضل ميقات ها از نظر وثوق است. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين مكان (در عمره حديبيه سال ششم و در عمره القضا، سال هفتم و در فتح مكه به سال هشتم و در جحة الوداع سال دهم) احرام بست.

3. مسجد شجره، به علت

ص: 1352

آن كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در كنار و يا زير سايه شجره سمره كه در اين مكان وجود داشت احرام بست. يا به علت وجود شجره (عطف) حلفا كه تا زانو بلند مي شود و يا از جهت مشاجره (مجادله) كه درآخر منجر به تحالف شد. (ع)

4. مسجد ذوالحليفه، به علت نام اين منطقه، از آن رو كه «حليفه» نام آبي بوده و يا حَلفا نام گياهي بود و يا از حلف (قسم) است چون در جاهليت جمعي در اين نقطه هم قسم گرديدند.

5. مسجد آبار علي، يا مسجد ابيار علي به علت آن كه حضرت علي (صلي الله عليه وآله وسلم) براي آبياري مزارع چاه هايي (ابيار) در اين جا حفر نمودند و اين منطقه اكنون هم به آبار علي موسوم است.

مسجد شق القمر

(شَ قُّ لْ قَ مَ) اقتربت الساعة و انشق القمر. (قمر 1)

1. در كتاب «مدينه شناسي» (ج 1، ص 136 الي 139) عللي براي اين شهرت ذكر شده است.

يا مسجد انشقاق القمر از مساجد مكه. مسجدي است تاريخي كه در بالاي كوه ابوقبيس در محل انجام يكي از معجزات نبي اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يعني شكافته شدن ماه (شق القمر) ساخته شد. طبق روايات در اواخر دوران مكه به درخواست مشركان يا به درخواست حقيقت جويان يثربي درشب سيزدهم شوال يا در شب چهارم ذي حجه برفراز كوه ابو قبيس به اشاره حضرت و به اذن پروردگار ماه دو قسمت شد. برخي مسجد شق القمر را همان مسجد بلال (واقع بر فراز كوه ابوقبيس) مي دانند و برخي ها مستقل از يكديگر.

ص: 1353

امروزه حكومت سعودي با تخريب اين مسجد تاريخي قصر دارالضيافه را بر فراز كوه ابوقبيس ساخته است.

مسجد شمس

(شَ) از مساجد مدينه. مسجد شمسي هم گفته مي شود و بين قبا و عوالي بر تپه اي بر شرق قبا واقع است و چون خورشيد در اولين زمان طلوع به آن مي تابيد نام شمس بر خود گرفته است و اكنون آثار آن از بين رفته. به زعم برخي اين مسجد همان مسجد ردشمس (مسجد فضيخ) است.

مسجد شمسي

همان (ك) مسجد شمس

مسجد شهداء

همان (ك) مسجد حمزه

مسجد شيخين

همان (ك) مسجد درع (به نقلي مسجد المستراح را گويند)

مسجد صخره

همان (ك) مسجد كبش

مسجد صفايح

(صَ يِ) از مساجد مكه واقع در مني دامنه كوهي به نام صفايح. اين مسجد در جنوب مسجد خيف قرار داشت ولي امروز اثري از آن نيست و احتمالاً در دوران سعودي تخريب شده است. دركنار و دامنه كوه صفايح غاري داير مانند و مستدير الشكل به اندازه سر يك انسان وجود داشت كه به علت نزول سوره مرسلات در اين جا بعدها به غار مرسلات معروف شد.

اين نقطه را محلي مي دانند كه نبي گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) جهت مصونيت از تابش آفتاب سرخويش را در آن قرار داد و مردم به آن تبرك مي جستند.

مسجد ضرار

(ضِ) والذين اتخذوا مسجداً ضراراً و كفراً و تفريقاً بين المؤمنين (توبه 107)

از مساجد مدينه. توسط گروهي از منافقان اهل عقبه و به دستور ابوعامر (براي ضربه زدن به اسلام و براي ايجاد تفرقه و كمينگاهي براي دشمنان اسلام) در زمان غزوه تبوك ساخته شد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بعد از مراجعت گروهي

ص: 1354

را براي تخريب آن اعزام فرمود.

مسجد عاتكه

(تِ كِ) همان (ك) مسجد جمعه

مسجد عرفات

(عَ رَ) از مساجد مدينه. در پشت مسجد قبا از سمت جنوب واقع بود كه در دوران سعودي در توسعه ميدان قبا تخريب شد. اين مسجد در مكاني ساخته شده بود كه طبق نقل رسول اكرم در روز عرفه سالي كه عازم حج نبودند حاجيان را نظاره مي كردند. (1)

مسجد عرنه

(عُ رَ نِ) همان (ك) مسجد نمره

مسجد عريش

از مساجد مدينه. مسجدي است در كنار مزار شهداي بدر. اين جا محل عبادت و نماز شب پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در شب غزوه بدر بوده است.

مسجد عسكر

(عَ كَ) از مساجد مدينه. در سمت شرقي پايين جبل الرماه در احد و در مكان شهادت حضرت حمزه سيد الشهداء ساخته شد. ديواره هاي اين مسجد تا دوران سعودي پا برجا بود ليكن پس از تخريب گنبد و بارگاه آن حضرت و قبور شهداي احد، اين مسجد را نيز در تعريض محوطه اطراف تخريب نمودند. مسجد الوادي و يا مسجد المصرع نيز گفته مي شد.

مسجد عقبه

(عَ قَ بِ) همان (ك) مسجد بيت

مسجد علي

(عليه السلام) از مساجد مدينه.

1. از مساجد سبعه است كه در مقابل مسجد فتح و در جنوب غربي آن بالاتر از مسجد فاطمه بر روي كوه سلع قرار دارد و براي رسيدن به آن بايد از پله هاي متعدد بالا

1. در آخر اين روستا (قبا) و مشرف بر آن تپه اي است معروف به عرفات. اين تپه را از آن رو عرفات خوانند كه پيامبر به روز عرفه بر آن تپه درنگ كرد و از آن جا زمين برابر او

ص: 1355

جمع آمد و هموار شد و حضرتش عرفات (مكه) را به مردم نشان داد (سفرنامه ابن جبير، ص 246).

رفت. اين جا محل عبادت و ديده باني و پاسداري آن حضرت از خطوط دفاعي مسلمين در غزوه خندق بوده است و طبق روايت نماز در اين جا مستحب مؤكد است.

2. مسجدي است در احد درجهت شرقي صحن مزار جناب حمزه سيد الشهداء و در كتب تاريخي آن را «حيره» گفته اند، و انتساب اين مسجد به آن حضرت يا از لحاظ دلاوري هاي ايشان در اين مكان در غزوه احد است يا آن كه محل عبادت ايشان بعد از رحلت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بود و امام صادق (عليه السلام) زيارت آن را توصيه فرمودند. اين مسجد كمي پايين تر از مكان قبلي و تاريخي خود نوسازي شده است. برخي آن را «مسجد عسكر» مي دانند.

3. مسجدي است در شمال غربي (و تقريباً در فاصله 90 متري) مسجد غمامه و در حدود 400 متري رو به روي باب السلام. رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز عيد را در اين مكان اقامه مي فرمود. طبق روايات حضرت امير (عليه السلام) در اين مكان نماز خواندند. در زمان عمربن عبدالعزيز اين جا به صورت مسجد ساخته شد، و برخي گويند در اين زمان مورد ترميم و بازسازي قرار گرفته بود. حكمرانان دوره عثماني اهتمام خاصي به تعمير و حفظ اين مسجد داشته و بناي كنوني از دوران عثماني است و يك مناره دارد كه متعلق به قرن نهم هجري مي باشد.

مسجد عمر

از مساجد مدينه

1. از مساجد سبعه است و

ص: 1356

ما بين مسجد ابي بكر و مسجد فاطمه (عليها السلام) قرار دارد.

2. مسجدي است در جنوب مسجد غمامه (و نزديك پل مَدرج) در اين جا پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال سوم هجري نماز عيد را اقامه فرمودند. به نقلي اين مسجد را شخصي به نام شمس الدين پس از سال 580 هجري ساخته است. نماي كنوني اين مسجد از دوران عثماني است كه در سال 1266 (يا 1267) هجري قمري توسط سلطان عبدالمجيد تعمير (يا بازسازي) گرديد و سپس مناره اي در آخر مسجد ساخت شد و به دوران سعودي نيز تعميراتي در آن انجام گرفت.

مسجد عمره

همان (ك) مسجد تنعيم

مسجد غدير خم

(خُ) مسجدي است واقع در منطقه غدير خم در سه مايلي جحفه در محل واقعه عظيم نصب حضرت امير علي (عليه السلام) اولين گرونده به رسول خدا به جانشيني حضرتش.

به موجب روايات نماز خواندن در اين مسجد فضيلت بسيار دارد و سمت چپ اين مسجد به سمت قبله از ساير نقاط مسجد براي نماز گزاردن افضل است (چون محل ايستادن رسول الله براي انتخاب و معرفي حضرت امير (عليه السلام) بود است) ساختمان اين مسجد را تعدادي از ملوك شيعي هند بازسازي كردند. اين مسجد در دوران عثماني بر اثر سيل خراب شد و گوشه هايي از آن همچنان بر جاي مانده است.

مسجد غزاله

(غَ لِ) همان (ك) مسجد مسيجد

مسجد غمامه

(غَ مِ) از مساجد مدينه. در محلي به نام مناخه در ناحيه غرب (جنوب غربي) مسجد النبي و در ابتداي صحن جديد حرم نبوي واقع است. اين مسجد را عمربن عبد العزيز در دوران وليدبن عبدالملك بنا نهاد و تعمير

ص: 1357

نمود و در قرن دوم و هشتم و نهم نيز مجدداً تعمير و اصلاح گرديد. در زمان حكومت عثماني هم عمارت آن تكميل شد و دولت سعودي نيز در آن تعميراتي انجام داد. اين مسجد با مساحت 338 متر مربع به طول 26 و عرض 13 متر) و ارتفاع 12 متري داراي يك گنبد بزرگ و پنج گنبد كوچك است كه آن را از ساير مساجد جدا و ممتاز مي سازد مناره هاي بلند آن در قسمت شمال غربي مسجد قرار دارد. ديوارهاي مسجد از سنگ هاي سياه ضخيم ساخته شده و محراب آن نيز سنگي مي باشد. دو مسجد علي (عليه السلام) و عمر در دو طرف اين مسجد قرار گرفته اند. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. استسقاء؛ چون رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در هنگام خشكسالي در اين مكان نماز استسقاء گزاردند.

2. غمامه؛ چون بر بالاي سر رسول خدا كه در هواي بسيار گرم مشغول نماز بودند قطعه ابري (غمام) ظاهر شد و تا پايان نماز باقي ماند و سپس ناپديد گرديد. و يا اين كه حضرت از نماز استسقاء فارغ نشده بودند كه ابر (غمام) سايه افكند و باران باريد.

3. مصلي العيد؛ چون اين جا مصلاي رسول الله در نمازهاي عيد بود و اولين نماز عيدي كه حضرت در مدينه به جاي آوردند نماز عيد قربان بود كه در اين مكان برگزار شد و بعدها به مصلي العيد شهرت يافت و طبق نقل نماز عيدين تا اواخر قرن نهم هجري در اين جا خوانده مي شد.

مسجد فاطمه

(عليها السلام) از مساجد مدينه

1. مسجدي

ص: 1358

است در جهت شمال شرقي مسجد غمامه (در كنار بازار فرش فروش ها در طبقه فوقاني) و در نوسازي اخير تخريب شد.

2. از مساجد سبعه است. مسجد كوچك و بدون سقفي است كه داراي محراب كوچكي نيز مي باشد و پايين ترين مساجد اين منطقه بوده و در كنار خيابان اصلي واقع است و از آن جهت به نام آن بزرگوار نامگذاري شده كه ظاهراً آن حضرت در غزوه خندق در اين مكان براي پدر و همسرشان غذا مي آوردند و يا شايد از آن سبب است كه آن معصومه به ياد روزهاي سخت اين سرزمين و جنگ احزاب در اين جا نماز شكر خوانده اند.

مسجد فتح

همان (ك) مسجد احزاب

مسجد فسخ

(فَ) همان (ك) مسجد احد

مسجد فضيخ

(فَ) همان (ك) مسجد ردشمس

مسجد قبا

(قُ) از مساجد مدينه. واقع در قبا (و بعضي آن را قبوه نيز خوانده اند) كه نام قريه و ناحيه اي (و به قولي نام چاهي) بوده است در نزديكي جنوب (غربي) مدينه كه امروزه به هم متصل شده اند. مسجد در سال اول هجري بنا گرديد. آن گاه كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در هجرت از مكه در هشتم (يا دوازدهم) ربيع الاول به قبا (يعني آخرين منزلگاه براي رسيدن به مدينه) وارد شدند به مدت 4 (يا 12 يا 13 يا 17 يا 20) روز در اين منطقه ماندند تا حضرت علي و حضرت فاطمه (عليها السلام) و ديگر بستگان از مكه وارد شوند و طي اين مدت آن حضرت به پيشنهاد عمار ياسر و يا به تقاضاي ساكنان محل مسجدي را در قبا بنا نمود كه در حقيقت

ص: 1359

اولين مسجدي است كه در اولين روزهاي هجرت به دست مبارك آن نبي مكرم و صحابه براي عموم مسلمانان ساخته شد. ديوارهاي اين مسجد با سنگ و خشت بر پا گرديد و سقف بر روي چند رديف ستون استوار گشت. آورده اند كه حضرت شخصاً كار مي كردند و خشت ها را به دوش مي كشيدند به طوري كه اصحاب متأثر از اين حالت تقاضا نمودند تا ايشان فقط ناظر امور باشند اما آن بزرگوار نپذيرفتند و كار مي نمودند. بعد از ساختمان زمان رسول اكرم تاكنون به تدريج بسياري از حكومت هاي وقت در تعمير اين مسجد سهمي داشته اند و از جمله تجديد كنندگان بناهاي اساسي اين مسجد عبارتند از:

1. عثمان؛ در زمان اين خليفه مسجد مختصري گسترش يافت.

2. عمربن عبد العزيز؛ والي مدينه به دستور وليد بناي اوليه مسجد را تخريب كرده و بنايي استوار از سنگ و گچ بر پا نمود. رواق هايي ساخت و ستون و مناره ايجاد كرد.

3. ابويَعلي احمد حسيني در سال 435 قمري تعمير و مرمت در مسجد صورت داد.

4. جمال الدين جواد اصفهاني از وزراي اتابكان موصل در سال 555 قمري فرمان به تجديد بناي مسجد داد.

5. ملك الظاهر بَيْبَرس بند قُداري از مماليك بحري مصر (658 676) اقدام به اصلاحات وسيعي در مسجد كرد.

6. ناصر محمد بن قَلاوون از مماليك بحري مصر در سال 733 هجري به تعميرات اساسي مسجد همت گماشت.

7. اشرف بَرْسباي از مماليك بحري مصر در سال 840 هجري قمري به تجديد و ترميم برخي قسمت هاي مسجد فرمان داد.

8. اشرف قايتباي از مماليك

ص: 1360

برجي مصر در سال 881 قمري به تجديد بناي مناره و قسمت هايي از مسجد دستور صادر كرد.

9. آل عثمان؛ سلاطين عثماني مسجد را مرمت مي كردند و آخرين آنها توسط سلطان محمود و فرزندش سلطان عبدالحميد طي سال هاي 1240 الي 1245 قمري صورت گرفت و مسجد از نو بنا شد.

10. آل سعود؛ در زمان ملك فيصل به سال 1388 قمري مساحت مسجد وسعت يافت (و از 1276 متر مربع به 1420 متر مربع رسيد) و در دوران اخير به كلي وضع مسجد دگرگون شد و تغييرات عمده اي در آن ايجاد گرديد و با وسعت بيشتري (به مساحت 6000 متر مربع) ساخته شد (1) و قبه هاي متعدد و مناره هاي طويلي بر پاگرديد ولي متأسفانه در آخرين بازسازي مسجد، محرابي كه محل نزول آيه تقوي را نشان مي داد برچيده شد.

فضيلت مسجد

دو ركعت نماز در مسجد قبا برابر با حج و عمره ذكر شده است.

براي آن دعاي مخصوص و تسبيحات ويژه اي وارد شده است. (2)

رسول الله روز شنبه (يا يكشنبه يا دوشنبه) براي نماز و عبادت به اين جا مي آمدند.

آيه «لمسجد اسس علي التقوي من اول يوم» (توبه 108) به نقل بسياري از مفسران درباره اين مسجد نزول يافته و محل نزول هم در جنب جنوب غربي مسجد بود (كه محرابي برايش ساخته بودند).

مسجد قبلتين

(قِ لَ تَ) از مساجد مدينه. مسجد «قبلتين» و يا مسجد «ذوقبلتين» (كه به نام بني سلمه معروف بود) مسجدي است تاريخي (و به نقلي از جمله مساجد سبعه است) كه داراي دو قبله بود و بر بلندي حرة

ص: 1361

الوبر در طرف شمال غربي شهر واقع مي باشد. اين مسجد داراي دو محراب در برابر هم (شمالي و جنوبي) بود و وجه تسميه از آن جهت است كه در اين جا مسئله تغيير قبله صورت گرفت و نيز يك نماز به دو قبله خوانده شد. رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) در طول سيزده سال اقامت در مكه و پس از ورود به مدينه به مدت 10 (يا 16 يا 17 يا 19 و يا...) ماه نماز را به سوي شمال يعني به سوي بيت المقدس به جاي مي آوردند. طبق آنچه كه مشهور است آن حضرت در نيمه شعبان (يا نيمه رجب) در اين مسجد در حال به جا آوردن نماز ظهر بودند كه فرمان تغيير قبله رسيد و ايشان دو ركعت آخر نماز را به سوي كعبه خواندند. به نقلي نيز نماز ظهر تمام شده بود كه فرمان رسيد و نماز عصر به سمت كعبه ادا گرديد. به گفته اي ديگر هنگام ركعت دوم نماز صبح بود كه آيه نازل گرديد و حضرت بقيه نماز را به سوي كعبه خواندند. (برخي مسجد قبلتين را مسجد قبا و برخي مسجد النبي و برخي مسجد جمعه يعني مسجد بني سالم مي دانند) مسجد قبلتين در زمان عمربن عبد العزيز به احتمال زياد بازسازي گرديد (ولي منابع به بازسازي ها يا اصلاحات بنا قبل از زمان قايتباي اشاره اي ندارند). مسجد در دوره سلطان سليمان قانوني در سال 950 قمري از نو بنا گرديد و در آخرين بازسازي توسط سعودي ها به طرز زيبايي تجديد بنا گرديد ولي محراب شمالي آن را برداشتند.

مسجد قشله عسكريه

از

ص: 1362

مساجد مدينه، واقع در نزديكي ميدان عنبريه در جنوب غربي مسجد النبي (به فاصله دو كيلو متري). در دوران عثماني به سبك مساجد عثماني در استانبول به ياد نماز عيد رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين مكان (داخل پادگان نظامي) ساخته شد اما با تخريب پادگان در دوران سعودي مسجد داخل آن نيز تخريب گرديد.

مسجد قوچ

همان (ك) مسجد كبش

مسجد كبش

(كَ) از مساجد مكه واقع در مني بين جمره اولي و جمره وسطي (يا در سمت شمال جمره عقبه به مسافت 200 متري و در دامنه كوه ثبير) كه به خاطر احداث پل هوايي جمرات ثلاثه تخريب گرديد. اين مسجد به جهاتي به نامهايي موسوم است:

1. مساحت مسجد قبا به 13500 متر مربع رسيده است (عرشيان، ص 108).

2. و از اعمال مسجد قبا «زيارت جامعه» و دعاي «يا كائنا قبل كل شي...» است (فقه فارسي با مدارك، ص 233).

1. مسجد قوچ

2. مسجد كبش، به خاطر ظاهر گرديدن كبش فدا (به جاي حضرت اسماعيل) در اين مكان.

3. مسجد نحر، به خاطر ذبح قوچ (كبش) در اين جا.

4. مسجد صخره، به خاطر ذبح قوچ (كبش) در جوار صخره اي. صخره در جوار مسجد به دليل لمس و مسح توسط مردم تخريب شد.

مسجد كبير

از مساجد مدينه

1. يا (ك) مسجد شجره (1)

2. يا مصلي استسقاء

مسجد كوثر

از مساجد مكه واقع در وسط مني (در جانب راست كسي كه به عرفات مي رفت) طبق نقلي سوره كوثر در اين مكان نازل گرديد. اين مسجد در جريان احداث پل هاي هوايي مسير مني عرفات تخريب شد.

مسجد مائده

همان (ك) مسجد بغله

مسجد مباهله

(مُ هِ

ص: 1363

لِ) از مساجد مدينه. همان (ك) اجابه (2)

مسجد محرم

(مُ رِ) از مساجد مدينه. همان (ك) مسجد شجره

مسجد مختبي

(مُ تَ با) از مساجد مكه. مسجدي بود در سوق الليل مجاور با ولادتگاه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم). گويند محل اختفاي حضرت بود از شرّ مشركين و كفار مكه.

مسجد مدينه

همان (ك) مسجد النبي

مسجد مزدلفه

(مُ دَ لَ فِ) همان (ك) مسجد مشعر الحرام

مسجد مستراح

(مُ تَ) از مساجد مدينه. مسجد استراحت. مسجدي است واقع در منطقه احد.

اين مسجد نسبتاً كوچك در سمت راست كسي قرار دارد كه به سمت مقابر شهداي احد مي رود.

اين مسجد در مكان استراحت رسول الله هنگام باز گشت از غزوه احد و به دوران عثماني ساخته شد.

مسجد مسيجد

(مُ سَ جَ) يا مسجد مسيجيد، مسجد منصرف، مسجد غزاله، مسجدي است در كنار كوه شرقي راه جده نزديكي مدرسة الصحراء. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام ترك مدينه به سوي بدر در اين مكان نماز گزاردند.

مسجد مشربه ام ابراهيم

همان (ك) مسجد ابراهيم

مسجد مشعر الحرام

(مَ عَ رُ لْ حَ) از مساجد مكه، واقع در مشعر (مزدلفه) طبق نقل حضرت جبرئيل در اين مكان بر رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) نازل شد و در مورد مشعر الحرام و اهميت اعمال آن دستورات و آياتي ابلاغ كرد. بيشتر حجاج هنگام وقوف در همين مسجد كه بخشي از مشعر الحرام است نماز مغرب و عشا را برگزار مي نمايند. مساحت اوليه مسجد مشعر الحرام (يا مسجد مزدلفه) حدود 1700 متر مربع بود كه در عهد عباسي به 4000 متر مربع رسيد و مسجد بي سقفي بود و تنها حصاري در اطراف داشت. عثماني ها

ص: 1364

در سال 1072 قمري آن را بازسازي نمودند و سعودي ها در سال 1399 قمري بناي جديد آن را به پايان بردند و اكنون مساحت حدود 6000 متر مربع است.

مسجد مصبح

(مَ بَ) از مساجد مدينه. مسجدي است در بالاي تپه مرتفعي در جنوب غربي قبا و در راهي است كه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام هجرت به مدينه از آن جا عبور فرمودند و وجه تسميه آن است كه حضرت درهجرت در صبح ابتدا به اين مكان وارد شدند. امروزه جز ديواره هاي مخروبه آن چيزي باقي نمانده است.

مسجد مصرع

همان (ك) مسجد عسكر

مسجد مصلي

(مُ صْ لاّ) همان (ك) غمامه

مسجد معرس

(مُ عّ رَّ) از مساجد مدينه. مسجد معرس (يا معرس البني يا معرس ذي الحليفه) نزديك (مقابل) مسجد شجره در ذي الحليفه است و طبق روايت مكاني است كه رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) موقع هجرت براي استراحت در اين مكان تعريس فرمودند (يعني در آخر شب فرود آمدند) و حضرت غالباً در راه حج يا پس از بازگشت از غزوه اي در اين مكان استراحت مي نمودند. پس از چندي ديواري برگرد اين محل كشيده شد و نام

1. ميقات حج، ش 6، ص 145.

مسجد معرس را به خود گرفت و به مرور زمان بقاياي اين مسجد رو به ويراني گذاشت و امروزه جز چند تكه سنگ چيده شده از آن اثري باقي نمانده است. در روايات اهل بيت به بيتوته در اين مسجد سفارش شده و برخي فقهاي شيعه لزوم توقف در اين مسجد را براي كسي كه از آن جا عبور مي كند، فتوا داده اند.

مسجد مكه

ص: 1365

مان (ك) مسجد الحرام

مسجد منارتين

(مَ رَ تَ) از مساجد مدينه، واقع در غرب مسجد السقيا و در فاصله يك كيلومتري آن كه حالت ويرانه اي يافته. در اين محل نبي اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز گزاردند و به همين خاطر در آن، مسجد احداث گرديد.

مسجد منصرف

(مُ صَ رَ) همان (ك) مسجد مسيجد

مسجد مني

(مَ نا) همان (ك) مسجد خيف

مسجد نبوي

(نَ بَ) همان (ك) مسجد النبي

مسجد النبي

(نَ) مسجد نبوي، مسجد مدينه، مسجد پيامبر، مسجد تاريخي مدينه است كه در قسمت شرقي (و در وسط) شهر مدينه بنا شده است. اين مسجد را نبي گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال اول هجري و در نخستين روزهاي ورود به مدينه به دست خود و به همراهي مهاجر و انصار ساختند كه به نقلي مربع شكل 50 متر در 50 متر (100 ذراع در 100 ذراع) بود و يا طبق اكثر نقل ها مسجدي مستطيل شكل به مساحت 1050 متر مربع (به طول تقريبي 35 متر از شمال به جنوب و عرض تقريبي 30 متر از شرق به غرب) بوده است كه از سنگ و گل و بدون سقف ظرف مدت هفت ماه بنا گرديد و پس از مدتي براي قسمتي از مسجد سقفي از شاخ و برگ هاي درخت خرما بر روي ستون هايي از تنه درخت خرما تعبيه شد. همزمان با ساختن مسجد حجراتي براي سكونت حضرت و همسرانش در شرق مسجد ساخته شد كه بعداً بر تعداد آن افزوده گرديد و اصحاب نيز حجراتي در كنار مسجد ساختند كه درب هايي به مسجد داشت و از همان جا وارد مسجد مي شدند

ص: 1366

تا اين كه به فرمان الهي درِ خانه صحابه كه به سوي مسجد باز مي شد بسته گرديد مگر درِ خانه حضرت علي (عليه السلام) و از آن پس مسجد تعمير و توسعه متعددي به خود ديد.

1. سال 7 هجري، در اولين توسعه و بعد از غزوه خيبر وسعت مسجد النبي به 1800 (يا 2433 يا 2475) متر مربع رسيد و شكل چهار گوش يافت.

2. سال 16 (يا 17) هجري، خليفه دوم با خريد خانه هاي اطراف بر مساحت مسجد از سمت جنوب و غرب (يا جنوب و شمال) و بر ستون درهاي آن افزود و صحن نامسقف بساخت و تيرك هاي چوبي مسجد را تبديل به ستون هايي از خشت نمود. مساحت مسجد در اين زمان (به تفاوت نقل) به 3575 (يا 3649 يا 4087 يا 4875) متر مربع رسيد.

3. سال 29 هجري، خليفه سوم بر مساحت مسجد از جنوب و غرب (و به نقلي از سه جهت جنوب و شمال و غرب) افزود و مساحت مسجد (به تفاوت نقل) به 4071 (يا 4583 يا 5950) متر مربع رسيد. او مسجد را نوسازي كرد و به نقلي محرابي بساخت كه به نام او مشهور شد. و نيز مي گويند عثمان نخستين كسي است كه تزيينات مسجد كرد. او ديوارها را با سنگ هاي منقوش بازسازي كرد و ستون هاي مسجد را با سنگ هاي حجاري و منقش شده تجديد بنا كرد و سقف آن را با چوب ساج ترميم نمود.

4. سال 88 هجري، عمربن عبدالعزيز والي مدينه به دستور عبد الملك و سپس در سال 91 به دستور وليدبن عبدالملك

ص: 1367

تعميرات و توسعه عمده اي در قسمت هاي غرب و شمال و شرق مسجد انجام داد (و تا آن زمان توسعه در طرف شرق صورت نگرفته بود). او (بقاياي خانه زوجات پيامبر و خانه هاي متصل و نزديك به مسجد را خريد و خراب كرد و به مسجد افزود و مساحت مسجد به 6440 (و يا 6953) متر مربع رسيد. او حجره و مقبره حضرت را محصور ساخت و در چهار گوشه مسجد چهار مناره بنا نمود و محرابي در محل نماز رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بنا كرد (كه طبق نقلي نخستين محراب مسجد است) وي ديوارهاي مسجد را كاشيكاري نمود و از جمله تزييناتي كه براي اولين بار صورت مي گرفت نقش آيات قرآني بر روي كاشي ها و ديوار مسجد بود.

5. سال 160 (يا 161 يا 162) هجري، والي مدينه به دستور مهدي عباسي مسجد را در قسمت شمالي توسعه داد و در اين توسعه كه تا سال 165 به طول انجاميد بر شمارستون ها نيز افزوده شد و مساحت مسجد به 8890 (و يا 9403) متر مربع رسيد.

6. سال 193 هجري، در عهد هارون و 202 در عهد مأمون و 246 در عهد متوكل و 282 در عهد معتضد و 576 در عهد ناصر الدين الله تعميرات و اصلاحاتي درسقف و صحن و ديوارهاي مسجد انجام پذيرفت.

7. سال 655 هجري، مستعصم بالله دستور تجديد بناي مسجد را صادر كرد، چرا كه در شب اول ماه رمضان سال 654 به علت آتش گرفتن يكي از مشعل ها (يا افتادن آتش شمع) مسجد دچار حريق شد و (جز

ص: 1368

مدفن رسول الله گنبدي كه در صحن بود) چيزي باقي نماند (1) مستعصم مهندسين و كارگران و مواد و مصالح ساختماني را در موسم حج به مدينه فرستاد و كار معماري آغاز شد.

8. سال 656، با سقوط مستعصم (آخرين خليفه عباسي) و قطع ارتباط مدينه با مركز خلافت و توقف كار ساختماني وسايل لازم جهت ادامه كار از جانب امير مصر منصور الدين ابن معز اَبْيِك صالحي تأمين گرديد و سپس از طرف امير يمن المظفرشمس الدين يوسف (از بني رسول) و سايل و بودجه و معماران يمني به سوي مدينه گسيل گرديد.

9. سال 657 هجري، در عهد سلطان سيف الدين قُطُز، كار نوسازي در سمت جنوب تا سال 658 به بيابان رسيد.

10. سال 661 هجري، و در عهد ملك الظاهر بَيْبَرس بند قُداري آنچه از كارها باقي مانده بود و نياز به باز سازي داشت پايان گرفت.

11. سال 678 هجري، در زمان ملك منصور قَلاوون و يا به دستور احمد بن برهان والي شهر قوص (از شهرهاي مصر) قبه اي بر ضريح پيامبر ساختند.

12. سال 701 هجري، ملك ناصر محمد بن قلاوون سقف روضه و سقف قسمت شرقي مسجد و آستانه درها و نيز قسمت غربي مسجد را (تا سال 729) تعمير نمود.

13. سال 755 هجري، در عهد سلطان ناصر حسن بن محمد قلاوون برخي اصلاحات در مسجد صورت گرفت.

14. سال 765 هجري، در عهد سلطان شعبان بن حسين بن ناصر محمد بن قلاوون گنبد مرقد تعمير شد و براي مسجد شرفه هايي (كنگره هايي) ترتيب داده شد.

15. سال 831 هجري، اشرف بَرْسباي (از مماليك برجي

ص: 1369

مصر) دو رديف رواق مسقف در طرف قبله مسجد كه در كنار صحن قرار داشت اضافه نمود و آنچه را كه خراب بود تعمير كرد.

16. سال 853 هجري، الملك الظاهر جَقْمَق (2) (چَقْمَق) (3) ازمماليك برجي مصر سقف آرامگاه شريف و بعضي از سقف هاي فرو ريخته مسجد را تعمير كرد و قسمت هايي از زمين مسجد را به رخام (مرمر) مفروش نمود.

17. سال 879 (و 881) هجري، ملك اشرف قايتباي از مماليك برجي مصر تغييرات مهمي را در مسجد النبي شروع كرد كه شامل بعضي از ستون ها و سقف ها و ديوارها و حجره نبوي و مناره ها بود كه تا 884 هجري به طول انجاميد.

18. سال 886 هجري، به علت اصابت صاعقه به مأذنه جنوب شرقي (مأذنه رئيسيه) در شب سيزدهم (يا يكي از شب هاي دهه دوم) ماه رمضان تمامي مسجد (جز آرامگاه شريف و گنبد وسط صحن) دچار آتش سوزي شد. (4) و مردم مدينه از حاكم مصر سلطان قايتباي (از مماليك برجي مصر) درخواست كمك كردند و به فرمان سلطان مرمت هاي فراواني صورت گرفت كه تا سال 888 هجري

1. اين آتش سوزي به حريق اول شهرت يافته است.

2. ضبط (لغت نامه).

3. ضبط دايرة المعارف فارسي) و لغت نامه، ذيل ظاهر سيف الدين.

4. اين آتش سوزي به حريق دوم موسوم شد.

به طول انجاميد. او محدوده و سيعي به حجره شريف افزود و اطراف آن را با نرده و يا شبكه محصور ساخت و قبه اي بر قبر مطهر پيامبر بنا نمود و مناره رئيسيه را تجديد بنا كرد و مساحت مسجد

ص: 1370

در اين زمان به 9010 (و يا 9523) متر مربع رسيد.

19. قرن دهم هجري، در عهد سلطان سليم و سليمان و سليم ثاني و مراد ثاني (از سلاطين عثماني) توسعه مختصر و تعميراتي (از جمله ترميم گنبدها و مناره ها و درها و ستون ها و محراب ها) صورت گرفت.

20. قرون يازده و دوازدهم هجري، سلاطين عثماني تعميرات و نوسازي هايي در سقف و رواق و مناره و زمين مسجد صورت دادند.

21. سال 1228 (يا 1233) هجري، سلطان محمود دوم به تجديد بناي گنبد مسجد همت گماشت و بناي گنبد كه با مرمت هايي در قسمت بام مسجد توأم بود به نظر مورخان تا سال 1255 هجري به طول انجاميد.

22. سال 1265 هجري، سلطان عبد المجيد اول تعميرات و توسعه عمده اي در سراسر مسجد (جز حجره شريف و محراب هاي سه گانه و منبر و مناره اصلي) انجام داد كه تا سال 1277 (يا 1280) به طول انجاميد و كل مساحت مسجد به حدود 10303 (يا 10939) متر مربع رسيد.

23. سال 1307 هجري، سلطان عبد الحميد ثاني تعميراتي در مسجد به عمل آورد.

24. سال 1348 (و 1350) هجري، در زمان حكومت عبد العزيز از آل سعود اصلاحاتي در سطح رواق ها اطراف صحن و برخي ستون هاي رواق ها انجام شد.

25. سال 1368 هجري، در زمان حكومت عبدالعزيز از آل سعود در 12 شعبان اين سال، تصميم به توسعه مسجد النبي خطاب به مسلمانان اعلام شد و با انهدام ساختمان هاي اطراف مسجد در 5 شوال 1370 امر توسعه آغاز گرديد و سنگ بناي عمده ترين توسعه

ص: 1371

مسجد (با حفظ بناي قبلي) عملاً از سال 1372 هجري قمري آغاز شد كه تا آخر سال 1374 قمري به طول انجاميد و در پنجم ربيع الاول سال 1375 قمري مسجد پس از توسعه رسماً افتتاح گرديد. در اين توسعه (1) (كه در قسمت هاي شمالي و غربي و شرقي صورت گرفت) به ميزان 6024 (يا 6033) مترمربع بر وسعت مسجد اضافه شد و مجموع مساحت مسجد النبي به 16327 (يا 16963) متر مربع رسيد.

26. سال 1395 هجري، در عهد ملك فيصل و سپس در عهد ملك خالد مصلايي با سايبان موقت در خارج و غرب مسجد النبي ساخته شد (اين توسعه ساختمان مسجد را در بر نمي گرفت).

27. سال 1406 هجري قمري، درزمان ملك فهد توسعه اي درقسمت هاي شمالي و غربي و شرقي مسجد شروع شد كه آخرين سنگ بناي توسعه اش توسط فهد در سال 1414 هجري نصب گرديد. در اين توسعه 82000 متر مربع به مساحت مسجد افزوده شد و به اين ترتيب مساحت مسجد به 98500 متر مربع رسيد و با احتساب سطح توسعه (پشت بام مسجد) براي نماز (به مقدار 670000 متر مربع) مساحت تقرييبي مسجد به 165500 متر مربع رسيد و اما فضاهايي كه محيط بر مسجد شريف نبوي تسطيح شده به مساحت 235000 متر مربع است كه بخش بزرگي از آن (به مقدار 135000 متر مربع) داراي سايبان هايي است كه به طور خود كار باز و بسته مي شوند تا بر نماز گزاران هنگام نماز سايه افكنند و در نهايت مجموع مساحت مسجد و مساحت سطح نماز و مساحت ميدان هاي محيط به مسجد

ص: 1372

4005000 متر مربع مي گردد.

فضايل مسجد

افضل مساجد جهان (بعد از مسجد الحرام) است.

طبق روايات نماز در آن معادل ده هزار نماز در جاي ديگر است.

در بردارنده روضة النبي در دل خود است كه باغي از باغ هاي بهشت است.

آداب مسجد

1. معروف به توسعه اول.

غسل (ورود و زيارت) نمودن

عطر و بوي خوش استعمال نمودن

با لباس تميز عازم حرم نبوي شدن

با قدم هاي كوتاه و سر به زير رفتن.

از باب نساء وارد شدن (زنان)

از باب جبرئيل وارد شدن (مردان)

اذن دخول به حرم نبوي را خواندن.

در ورود با صلوات پاي راست را مقدم داشتن.

دو ركعت نماز تحيت مسجد نبوي را به جاي آوردن.

نمازهاي فريضه را در وقت خودش به جاي آوردن.

در محراب پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز خواندن.

نزد منبر نبوي رفتن و آن منبر محترم را لمس كردن.

نزد مقام جبرئيل (و نيز برخي ستون هاي خاص) رفتن.

نزد مزار حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) دعا و حمد خدا نمودن

از جانب والدين و دوستان خود به رسول خدا سلام دادن

زيارت حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) را به جاي آوردن

در تمام مراحل زيارت حضور قلب داشتن و توبه و استغفار نمودن

هنگام خروج از مسجد به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) صلوات فرستادن.

اجزاء و اماكن مسجد

باب ها، حجره ها، روضة النبي، ستون ها، صفه، قبه، محراب ها، مقام بلال، مقام جبرئيل، مكان جنائز، مناره ها، منبر نبوي، مزوله، و...

مسجد نحر

) نَ) همان (ك) مسجد كبش

مسجد نحل

(نَ) همان (ك)

ص: 1373

مسجد رد شمس

مسجد نمره

(نَ مِ رِ) از مساجد مكه واقع در عرفات. طبق شهرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز ظهر و عصر را به جمع در اين جا به جاي آوردند. اين مسجد كه به نام مسجد عرفه و مسجد عرنه و مسجد ابراهيم و جامع ابراهيم نيز خوانده شده همواره مورد توجه مورخان و سفرنامه نويسان بوده است و اين مسجد در عهد عباسيان در سال 150 هجري ساخته شد (ولي به احتمالي اين مسجد از قرن اول هجري بر پا بود و بعداً در جاي آن مجدداً مسجدي ساخته اند) طبق نقل مساحت مسجد در زمان مهدي عباسي حدود 8000 متر مربع بود. و جواد اصفهاني از وزراي حكام موصل در سال 559 هجري آن را بازسازي كرد و وسعت داد. و به نقلي مساحت مسجد به 14400 متر مربع رسيد. گويا اين مسجد در اين زمان بدون سقف و رواق بوده است و در عهد عثماني رواق هايي برايش ساخته شد و در عهد سعودي ها بناي فعلي مسجد ساخته شد و مساحت آن به حدود 18000 متر مربع رسيد و اما در جهت نام هاي مختلف اين مسجد گفته اند:

1. عرنه، چون عرنه از حدود عرفات است.

2. عرفه، چون در ابتداي عرفات واقع شده است.

3. نمره، چون در وادي نمره مي باشد (و نمره نام كوهي است در عرفات كه از يك سوي موقف عرفات را محدود مي كند).

4. ابراهيم، چون طبق نقل حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اين مكان وقوف كردند و به نماز و عبادت پرداختند.

مسجد وادي

1. همان (ك) مسجد جمعه

2.

ص: 1374

همان (ك) مسجد عسكر

مسجد ين

(مَ جِ دَ) مسجد الحرام و مسجد النبي را گويند. (فرهنگ علوم؛ لغت نامه)

مس حجر

(مَ سّ) همان (ك) استلام حجر

مسعي

(مَ عا) محل سعي. فاصله بين دو كوه صفا و مروه را گويند كه در شرق مسجد الحرام واقع است و يكي از واجبات حج و عمره در اين جا صورت مي گيرد. مسعي در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به صورت يك وادي بود كه مقداري از آن مسيل بود و سطحش نسبت به ساير نقاط مسير بين صفا و مروه عميق تر بوده است و بعدها در طرفين فاصله بين صفا و مروه دكاكين و مغازه هايي ايجاد شد. مسعي كه قبلا در خارج از محوطه مسجد الحرام بود در توسعه هايي كه دولت سعودي در مساحت مسجد الحرام به وجود آورد

متصل به مسجد گرديد و مسجد و مسعي پيوند خورده و درهايي از طريق مسجد به مسعي گشوده شد. مشخصات مسعي چنين است:

1. فاصله بين صفا و مروه به طول حدود 420 متر و به عرض 20 متر به صورت راهروي سر پوشيده اي در دو طبقه در آمده است.

2. طبقه اول (تحتاني) 13 متر و طبقه دوم (فوقاني) 9 متر ارتفاع دارد و طبقه اول به وسيله پله هايي كه حتي اشخاص پير و ناتوان به آساني مي توانند از آن رفت و آمد نمايند به طبقه دوم متصل مي گردد.

3. در ميانه خيابان طبقه اول (تحتاني) دو ديواره كوتاه (به ارتفاع نيم متري) با فاصله از هم تعبيه شده كه قسمت رفتن از صفا به مروه و قسمت باز

ص: 1375

گشتن از مروه به صفا را مجزا مي كند.

4. در حد فاصل دو ديوار تعبيه شده در طبقه اول مسيري است كه براي رفت و آمد افراد بيمار و پير و ناتوان با استفاده از چرخ هاي مخصوص اختصاص يافته است.

5. در دو طرف از ديواره هاي مسعي نزديك به صفا دو پايه سبز رنگ (و با نور چراغ هاي سبز)

محل هروله را مشخص مي كنند.

6. مسعي در جهت خارج (از مسجد) داراي 8 باب است كه به فضاي بسيار بازي مرتبط مي شود و رو به روي اين ابواب نيز مداخل به جانب مسجد و فضايي كه منتهي به باب السلام مي شود دارد. (ممالك و مسالك، ص 8 دايرة المعارف فارسي، ذيل سعي، امام شناسي، ج 6، ص 48؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 36؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1 ص 218؛ حج برنامه تكامل)

مسفله

(مَ فَ لِ) وادي مسفله. ادامه (ك) وادي ابراهيم

مسكينه

(مِ نِ) از نام ها و القاب مدينه منوره در تورات و نيز از نام هايي كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نهاد. از سكن به معني رحمت و بركت است و نيز از آن جهت است كه مساكين به حضرت حق در آن مي زيسته اند. (الاعلاق النفيسه، ص 88؛ حرمين شريفين، ص 118؛ لغت نامه، ميقات حج، ش 7، ص 172)

مسلخ

(مَ لَ)

1. نام قربانگاه مني.

2. اول وادي عقيق كه ميقات است. (تبصرة المتعلمين، ص 155؛ النهايه، ص 117)

مسلمه

(مُ لِ مِ) از نام هاي مدينه است، زيرا مردم مدينه در مقابل خدا و رسولش مطيع بودند و

ص: 1376

آنها در ياري رسول خدا كوتاهي نكردند. (ميقات حج، ش 7، 172)

مشاعر (

مَ عِ) همان (ك) مشاعر حج

مشاعر حج

نقاط متبرك حج از قبيل خانه خدا و عرفات و مني (و جمرات و قربانگاه) و مشعر الحرام و صفا و مروه و ميقات و مكه و... (حجة التفاسير، مقدمه، ص 966؛ و...)

مشاعر معظمه

نشانه هاي با عظمت. تعبيري است از آثار مقدسه اي كه در مكه به جاي مانده، مانند زادگاه پيامبر و نياكان ايشان، آرامگاه اجداد پيامبر. زادگاه حضرت امير علي (عليه السلام) و حمزه و جعفر طيار. آرامگاه اكثر وابستگان به رسول خدا و حضرت خديجه (راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 242)

مشربه ام ابراهيم

(مَ رَ بِ) شهرت مكاني (غرفه اي، اطاقي، بستاني) (1) در جهت شرقي مدينه در منطقه عوالي در نزديكي (يا دو هزار قدمي) مسجد قبا (و به نقلي در جنوب شرقي مسجد قبا كه اكنون در داخل صحن مسجد قرار گرفته است) طبق نوشته ها رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) حضرت ماريه را در اين جا سكونت دادند و آن گاه كه پيامبر به مدت يك ماه از برخي از همسران خود كناره گرفته بودند در خانه ام ابراهيم ماندند. حضرت در اين جا نماز گزاردند. ماريه قبطيه حضرت ابراهيم (عليه السلام) را در اين مكان به دنيا آوردند و طبق نقل روايات، زيارت مشربه ام ابراهيم

1. مشربه را چند معني است: صفه، كه با آن نوشتند، آبشخور، زمين نرمي كه در آن رستني رويد وظاهراً به همين معني است كه بستاني بوده است؛ و معروف است كه پيامبر در آنجا خمره هاي آب نهاده بود تا از آن

ص: 1377

بنوشد (عرشيان، ص 117).

توصيه شده است.

مشرفه

از القاب مكه است چون اشرف از جميع بلاد است (ميقات حج، ش 21، ص 123)

مشعر

اختصار (ك) مشعر الحرام

مشعر الاقصي

(مَ عَ رُ لْ اَ صا) عرفه را گويند.

مشعر الحرام

(حَ) فاذا افضتم من عرفات فاذكرو الله عند المشعر الحرام (بقره 198)

مشعر يا مشعر الحرام وادي طويل وبياباني گسترده و شني است به طول 4 كيلومتر (يا بيشتر) كه در خارج شهر مكه ميان سرزمين مني و عرفات واقع شده است و جزو حرم است و يكي از مواقف حج است و سومين عمل از اعمال حج (ك) «وقوف در مشعر» است از شب دهم ماه ذي حجه تا طلوع آفتاب روز دهم ذي حجه. و نيز مستحب است از اين وادي براي رمي جمرات سنگريزه برداشتن. در مورد حد مشعر برخي فقها فرموده اند مشعر سرزميني مشخص در مزدلفه است و براي مشعر و مزدلفه محدوده اي معين كرده اند به اين نحو كه از آخر وادي محسر (كه متصل به مني است) تا اول مأزمين (كه محل عبور به عرفات است) از مزدلفه محسوب مي شود و مشعر در انتهاي مزدلفه است (و يا اين كه حد مشعر از مأزمين است تا حياض وادي محسر) اين وادي به جهاتي به نام هاي چندي موسوم است.

1. قزح؛ چون كوه هاي اينجا مانند قوس وقزح است.

2. مشعر؛ چون مركزي براي شعائر حج و نشانه اي از اين مراسم عظيم است و نيز اسم مكان شعور است.

3. مشعر الحرام؛ چون در محدوده حرم واقع شده است و براي حرمت و احترام اين مكان است زيرا نشان

ص: 1378

حج است.

4. جمع چون حضرت آدم و حوا (عليهما السلام) در اين جا جمع آمدند و به يكديگر رسيدند. يا چون مردم در اين جا براي عبادت جمع مي شوند. يا چون در اين جا با سقوط اذان از نماز عشا، جمع بين الصلوتين مي شود، يعني با يك اذان و دو اقامه نمازهاي مغرب و عشا به جاي آورده مي شود.

5. مزدلفه؛ چون از زُلَف (به معني شب) است و مردمان در شب به سوي اين نقطه كوچ مي كنند. يا از «اِزدِلاف» (به معني تقرب و اجتماع) است و حضرت آدم و حوا در اين جا اجتماع كردند و حاجيان در اين جا اجتماع مي كنند و به خدا تقرب مي يابند و در قرب يكديگر عبادت مي نمايند و دو نماز مغرب و عشا با هم خوانده مي شوند و يا سنگ هاي پراكنده را در اين جا جمع مي كنند.

مشهود

(مَ) و شاهد و مشهود (بروج 3)

روز عرفه است. يا حاجيان هستند كه در كنار حجر مي آيند و دست بر آن مي نهند و يا... (تفسير نمونه)

مصدود

به جا آورنده (ك) حج مصدود

مصلا

(مُ صَ لّ)

1. نماز گاه در كعبه.

2. جايي كه مردم در عيد قربان و عيد فطر در آن نماز گزارند. (لغت نامه)

مصلي استسقاء

(مُ ص لاّ) يا مسجد الكبير شهرت محلي است در مدينه در ضلع شرقي كوه سلع موضع نماز استسقاء.

مصلي علي

همان (ك) ستون محرس

مصلي عيد

همان (ك) مسجد غمامه

مضجع رسول الله

(مَ جَ) از نام هاي مدينه (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 172)

مضمونه

(مَ نِ) از نام هاي زمزم است

ص: 1379

كه مايه سلامت از هر درد است. (ميقات حج، ش 28، ص 122؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 60)

مضنونه

(مَ نِ) از نام هاي زمزم است به معني نفيس و گرانبها (طبقات، ص 76، اعلاق النفيسه، ص 55؛ ميقات حج، ش 28، ص 121)

مطاف

(مَ) جاي طواف كردن. آن مقدار از زمين اطراف كعبه كه محل مجاز براي طواف خانه كعبه است. حد فاصل بين ديوار كعبه و مقام ابراهيم.

مطوف

(مُ طَ وِّ) طواف دهنده. كسي كه حاجيان را به گرد كعبه طواف مي دهد. آن كه راهنما و عهده دار نشان دادن مواضع و طواف دادن حجاج و ساير اعمال و مناسك حج است. در سنوات اخير مطوفين (كه از طرف دولت سعودي تعيين مي شوند) مسئول فراهم آوردن وسايل رفت و آمد حجاج از جده به مكه و مدينه و عرفات و مشعر و مني (طبق برنامه هاي دولتي) بوده و در مني و عرفات خيمه حجاج را آماده مي سازند و انجام تشريفات ثبت و ويزاي ورودي و خروجي گذرنامه ها با آنها مي باشد و در حقيقت نماينده دولت و رابط بين حجاج و دولت سعودي هستند.

هر يك از مطوفين در نقاط مختلف دفتر و نمايندگي دارند كه حمله دارها (و كاروان ها) به آن ها مراجعه مي كنند. در جده نمايندگان هر مطوف گذرنامه مربوط به خود را جمع آوري مي كند (نام مطوف مربوطه روي جلد گذرنامه نوشته مي شود) و از اين پس گذرنامه در اختيار مطوف يا حمله دار است تا هنگام مراجعت كه رد مي كنند.

مطيبه

(مُ طَ يَّ بِ) از نام هاي مدينه منوره

ص: 1380

است. (فرهنگ آنندراج؛ حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 167)

مظله

(مَ ظَ لِّ) خيمه و سايبان

1. همان (ك) ظلال

2. در مراسم حج و عمره، در حالت احرام زير خيمه و سايبان قرار گرفتن در توقفگاه ها و منزلگاه ها از محرمات نمي باشد.

معاد

(مَ) ان الذي فرض عليك القرآن لرادّك الي معاد (قصص 85).

از نام هاي مكه مكرمه است. (ميقات حج، ش 2، ص 219؛ ش 4، ص 138)

معافر

(مُ فِ) حجه فروش. آن كه از بهر مردم حج كند. (لغت نامه)

معافري

(مَ فِ) نام پارچه اي (يمني) كع تُبَّع كعبه را با آن پوشانيد (تاريخ مكه، ص 59؛ ميقات حج، ش 3، ص 108؛ حرمين شريفين، ص 90)

معتمر

(مُ تَ مِ) الجاج و المعتمر وفد الله (منقول از امام صادق (صلي الله عليه وآله وسلم»

به جاي آورنده عمره (مبادي فقه و اصول، ص 349)

معجم

فاصله بين درِ كعبه تا حجر اسماعيل (با راهيان قبله، ص 196؛ فرهنگ دانستني هاي پيش ازسفر به خانه خدا، ص 231).

معجنه

(مُ جَ نِ) نام گودالي است نزديك شاذروان ميان باب كعبه و حجرالاسود كه بعدها پوشانيده شد. گويند حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) در آن جا گل مي ساخت (يُحَجَنُ فيه الملاط) تا در ساخت كعبه به كار گيرد. و نيز گفته شده حضرت جبرئيل با پيغمبر خدا در اين جا نمازهاي پنجگانه را براي اول دفعه به جاي آوردند و اين نقطه محراب آن جناب گرديد. (حجة التفاسير، مقدمه، ص 1051؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 53؛ تاريخ مفصل اسلام، ص 60)

معدودات

(ك) ايام معدودات

معرس النبي

(مُ عَ رَّ سُ نَّ)

ص: 1381

همان (ك) مسجد معرس

معرس ذي الحليفه

(ذُ لْ حُ لَ فِ) همان (ك) مسجد معرس

معصومه

(مَ مِ) از نام هاي مدينه. (آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 61)

معطشه

(مُ عَ طَّ شِ) از نام هاي مكه ذكر شده است چون كعبه الله در موقع قليل المائي اتفاق افتاده. (ميقات حج، ش 4، ص 145؛ ش 21)

معلا

(مُ عَ لّ) همان (ك) جنة المعلي

معلقات

(مُ عَ لَّ) شهرت اشعاري است كه قبل از اسلام شاعران بر ديوار كعبه مي آويختند. رسم عرب بر اين بود كه بهترين اشعار را بر ديوار كعبه مي آويختند و تا شعري نيكوتر نمي يافتند آنها را از ديوار كعبه بر نمي داشتند. مهم ترين مسابقه شعري در بازار عكاظ طرح مي شد و در اين بازار به مدت يك ماه تقريباً هر روز قبايل مختلف به زبان شاعران خود، هنرنمايي مي كردند و بهترين قصايدي را كه در اين بازار خوانده مي شد (طبق گفته روات) با

حروف طلا بر حرير مصري ثبت مي كردند و بر ديوار كعبه مي آويختند و بدين جهت عربان اين قصايد را معلقات (جمع معلقه به معني آويخته شده) مي گفتند و براي مدتي مديد معلقاتي چند (همگي بر محور معاشقه، زن، جنگ، غارت، اسب، شتر جنگي و...) بر كعبه آويخته شده بود كه پايين آورده نشد تا اين كه با نزول آيات قرآن مجيد و كلام وزين و زيباي آن اصحاب معلقات اشعار خود را شبانه و پنهاني از ديوار كعبه برداشتند. در تعداد معلقات اختلاف است، اما اكثراً ذكر كرده اند كه تا قبل از نزول قرآن مجيد هفت معلقه موسوم به «معلقات سَبع»

ص: 1382

يا «سبعه معلقه» بر كعبه بود و اصحاب «معلقات سبعه» عبارت بودند از: اِمرَؤ القَيسِ بنِ حُجر، عَمِرو بْنَ كُلثوم ثَعلبي، طَرَفَةِ بنِ عَبدِ بَكري، زُهَيرِبنِ اَبي سُلمي مَزَني، لَبيدِ بنِ رَبيعَه عامري، عَنْتَرَهِ بن شَدّاد عَبَسي، حارِثِ بنِ حَلْزَه يَشْكُري. (فرهنگ اصطلاحات قرآني)

معلومات

(ك) ايام معلومات

معلي

(مُ عَ لّا) همان (ك) جنة المعلي.

مغذيه

(مَ يِّ) از نام هاي زمزم است (اعلاق النفيسه، ص 55؛ حرمين شريفين، ص 23)

مفخمه

(مُ فَ خَّ مِ) از القاب مكه است چون داراي عظمت و تفخيم است (ميقات حج، ش 21، ص 123)

مفداه

(از نام هاي زمزم است (ميقات حج، ش 10، ص 91)

مفرد

(مُ رِ)

1. به جا آورنده حج افراد.

2. به جا آورنده عمره مفرد.

مفسدات حج

(مُ سَ) آنچه حج را فاسد مي كند.

مقابر بني هاشم

(مَ بِ) شهرت مجموع قبور ائمه و عباس و حضرت فاطمه بنت اسد و همسران و دختران و عمات رسول الله و ام البنين در قبرستان بقيع (ميقات حج، ش 4، ص 177)

مقابر حجون

(حَ حُ) همان (ك) جنة المعلي

مقابر شهداي احد

مزار شهيدان غزوه (ك) احد

مقام اختصار

(ك) مقام ابراهيم

مقام ابراهيم

(مَ) فيه آيات بينات مقام ابراهيم. (آل عمران 97)

جايگاهي است واقع در كنار كعبه. و آن سنگي است تيره رنگ (ميانه سفيد و سياه) با قطري حدود دو وجب و به ابعاد 35*45 سانتيمتر با اثر دو كف پاي عميق. اين مقام به فاصله قريب به 13/5 متري روبه روي در بيت الله (يعني مقابل ديوار شرقي بيت) درون محفظه اي محصور است و جاي پاها بر روي سنگ متعلق به حضرت ابراهيم پيامبر عظيم الشان (عليه السلام) است كه به اراده خداوندي نرم گرديد تا اثر پاها بر

ص: 1383

آن نقش بست و سپس به حالت سنگي درآمد و در طول قرون نيز به اراده الهي همچنان باقي مانده است. در جهت ظهور اين اثر بر روي سنگ به تفاوت گفته اند كه حضرت خليل الله:

هنگام ديدار فرزندش بر آن ايستاد.

هنگام ساخت ديوار كعبه بر روي آن ايستاد.

هنگام اعلام دعوت مردم به حج بيت الله بالاي آن ايستاد.

هنگام ديدار فرزند و ساخت كعبه و دعوت مردم بر بالاي آن ايستاد.

فضيلت مقام

طبق قرآن از آيات بينات است.

طبق روايت از سنگ هاي بهشتي است.

طبق روايت افضل مقامات مسجد الحرام است.

طبق روايت نماز خواندن نزد آن مورد سفارش قرار گرفته است.

احكام مقام در مناسك حج و عمره

1. طواف خانه كعبه بايد در فاصله كعبه و مقام ابراهيم انجام شود.

2. نماز طواف خانه كعبه بايد در پشت و نزديكي مقام ابراهيم به جا آورده شود. (و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلي. بقره 125)

مكان مقام

طبق گزارشات و روايت سنگ مقام ابراهيم در كنار و چسبيده به خانه خدا قرار داشت و در جاهليت آن را از خانه خدا جدا و به مكان فعلي منتقل كردند و رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بعد از فتح مكه آن را به خانه متصل نمود و خليفه دوم براي وسيع تر كردن محل طواف و نماز دستور جا به جايي آن را به محل دوران جاهليت (محل فعلي) صادر نمود و چون در زمان او سيلي عظيم (موسوم به سيل ام نهشل) وارد مسجد الحرام شد و سبب گرديد تا مقام ابراهيم از جاي خود كنده و به كعبه بچسبد (و به

ص: 1384

نقلي به محلات پايين كعبه برده شد) پس پايه اي ساختند و آن را به جاي خود منتقل كردند (و اين پايه تا به امروز باقي است) به نوشته ابن جبير سياح معروف عرب (در قرن ششم و هفتم هجري) مقام ابراهيم در خانه كعبه بود و به هنگام حج آن را براي زيارت حاجيان بيرون آورده و در جاي مخصوصش (كه تا امروز همچنان باقي است) قرار مي داده اند. (1)

حصار مقام

اين سنگ با طوق زريني بر گردش درون محفظه اي كريستالي مستقر است و اين محفظه خود در ميان حجره و ضريح كوچك و چهار گوش و مشبكي قرار گرفته است (ابتداي پوشش طلاي اين سنگ از زمان مهدي عباسي ذكر شده است. نقلي است كه در سال 161 هجري به دستور مهدي مقام را از بالا تا پايين به صورتي استوار در آوردند و در سال 236 متوكل علي الله به وسيله طلا پوشش ديگري را بر تزيين مهدي افزود و در سال 256 به دستور علي بن حسن عباسي عهده دار امور مكه دو طوق از طلا به مقدار 922 مثقال و طوقي ديگر از نقره ساختند و به وسيله جيوه سنگ مقام را در ميان طوق ها قرار دادند) سابقاً بر روي محفظه اين سنگ قبه اي از آجر و سنگ و چوب بنا شده بود (كه اطراف آن را آيات قرآني مزين مي نمود) ولي از آن جهت كه اين قبه از فضاي مطاف مي كاست در سال 1385 هجري قمري به دستور دولت سعودي اين قبه تخريب گرديد و ضريح كوچك (فعلي) بر آن ساخته شد و بدين

ص: 1385

ترتيب طبق نوشته ها بر مساحت مطاف پنج متر اضافه گشت.

همراه مقام

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) با قرار در مقام ابراهيم بايد نيت آن داشت كه با هر چه گناه است و عصيان، مخالفت ورزيد و بر آنچه اطاعت است و فرمانبري مقاومت كرد.

مقام بلال

بناي مربع شكل مرمريني است در مسجد النبي كه به ارتفاع دو متر بر هشت پايه (ستون) سنگي و تقريباًدر محل اذان بلال (بر ديوار غربي مسجد اوليه) ساخته شده و در شروع اوقات پنجگانه نماز بر آن اذان مي گويند و زائران مرقد شريف رسول لله براي درك ثواب در زير اين مكان چهارگوش به نماز مي ايستند. به «مأذنه بلال» و «مكبريه» و «مقصورة المبلغين» نيز موسوم است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 230؛ راهنماي حجاج در مكه و مدينه؛ و...)

مقام جبرئيل

يا مهبط وحي مكاني است در مسجد النبي و جهت نام از آن جهت است كه امين وحي الهي از اين مكان بر رسوللله وارد مي شد و محل نزول وحي غالباً اين جا بوده است. اما درباره محل مقام و مهبط جبرئيل به اختلاف گفته اند:

1. داخل حجره است در منتهي اليه جنوب شرقي محل تلاقي دو ديواره جنوبي و شرقي (منبع؟)

2. محل كوچك مربع مستطيل شكلي است با يك در كه در زاويه جنوب شرقي (در محل تلاقي دو ديوار جنوبي و شرقي مسجد) قرار دارد، بين باب بقيع و ديوار جنوبي (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 28).

3. محلي است داخل ضريح در چند متر بالاتر از ديواره شمال شرقي حجره مطهره چرا كه حضرت جبرئيل هنگام غزوه بني قريظه در

ص: 1386

مقابل باب آل عثمان (يعني در نزديكي موضع و مكان جنايز) بر آن حضرت نزول يافت و لذا اين باب به باب جبرئيل مشهور گرديد و ستون مقام جبرئيل

1. سفرنامه ابن جبير، ص 121 و زير نويس مترجم؛همچنين نگاه كنيد به تحقيقي در اين زمينه در فصلنامه «ميقات حج»، ش 7، ص 58 الي 64، ص 46 الي 48.

هم اكنون در داخل ضريح و منتهي اليه حجره شريف قرار دارد كه قابل ديدن نيست. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 229 و 230)

مقام حنبلي

(حَ بَ) نام محلي (چارطاقي) بود در صحن مسجد الحرام (در محل دارالندوه) مخصوص نماز گزاردن حنبل مؤسس مذهب حنبلي و فعلا اثري از آن نيست.

مقام حنفي

(حَ نَ) نام محلي بود (چارطاقي) در صحن مسجد الحرام در ضلع شمال غربي مخصوص نماز گزاردن ابوحنيفه مؤسس مذهب حنفي و فعلا اثري از آن نيست.

مقام شافعي

(فِ) نام محلي بود در صحن مسجد الحرام در بالاي ساختماني كه چاه زمزم در آن قرار داشت مخصوص نماز گزاردن شافعي مؤسس مذهب شافعي. طبق نوشته ها مقام شافعي وجود نداشت. و او پشت مقام ابراهيم يا بر زمين اطراف زمزم نماز مي خواند و مقام شافعي بعدها ساخته شد و فعلا نيز اثري از آن نيست.

مقام مالكي

(لِ) نام محلي بود (چارطاقي) در صحن مسجد الحرام در ضلع جنوب شرقي مخصوص نماز گزاردن مالك مؤسس مذهب مالكي و فعلا اثري از آن نيست. (1)

مقام ملتزم

(ك) ملتزم

مقام مصلا

(مُ صَ لّ) جايي را گويند كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) در آن جا نماز گزارده بود. (برهان قاطع) (ك) مقام ابراهيم

مقبرة البقيع

(مَ بَ رَ تُ لْ بَ) همان (ك) بقيع

مقبرة الحجون

(لْ

ص: 1387

حَ) همان (ك) جنة المعلي

مقبرة الشهداء

(شُّ هَ) مزار شهيدان غزوه احد در منطقه (ك) احد

مقبرة المطيبين

(لْ مُ ط ي) شهرت مقبره معلاه. (ميقات حج، ش 21، ص 117)

مقبرة المعلاه

(لْ مُ عَ لّ) همان (ك) جنة المعلي

مقبره بني هاشم

همان (ك) جنة المعلي

مقدسه

(مُ قَ دَّ سِ)

1. از نام هاي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 2، ص 219؛ ش 4، ص 144)

2. از نام هاي مدينه است چون از شرك و آلودگي ها پاك شد. چون در جوار رسول الله بودن سبب مي شود كه گناهان معصيتكار ريخته گردد. (حرمين شريفين؛ ميقات حج، ش 7؛ ص 172)

مقدمات وجوبي حج

عبارتند از استطاعت مالي و استطاعت بدني: بلوغ، عقل، حريت، باز بودن راه، زادو راحله. (گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 75)

مقدمات وجوديه حج

مقدماتي كه در وجود حج دخالت دارند (نه در وجوب) مثل گذرنامه و كاروان. (گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 75)

مقر

(مَ قَّ) از نام هاي مدينه است كه از قرار آمده و روايت شده هر گاه رسول الله از سفري به مدينه باز مي گشت مي فرمود: «اللهم اجعل لنا بها قراراً و رزقاً حسناً («حرمين شريفين، ص 118، ميقات حج، ش 7، ص 173)

مقصورة الشريفه

(مَ رَ تُ شَّ فِ) همان (ك) حجره طاهره

مقصورة المبلغين

(لْ مُ بَ لِّ) همان (ك) مقام بلال

مقطع

(مُ قَ طَّ) (مَ طَ) گفته شده حد حرم مكه در سمت عراق در ثنية الحل است كه در محلي به نام مقطع واقع است، و وجه تسميه به اختلاف نقل اينكه:

1. در زمان عبدالله بن زبير سنگ هاي آن را براي ساختن كعبه كنده

ص: 1388

و بريدند از اين رو مُقَطَّع (بريده و كنده شده) ناميده گرديد.

2. در زمان جاهليت اهل مكه كه به سفر مي رفتند از پوست درختان حرم بريده و به گردن شترشان و اگر پياده بودند به گردن خود مي آويختند (و از اين رو هر جا مي رفتند در امنيت بودند) و در برگشت از سفر در اين محل پوست ها

1. سابقاً هر يك از فرق چهارگونه (حنبلي، حنفي، شافعي، مالكي) در مقام خود نماز مي خواندند و در سال 1343 هجري قمري دولت عربستان تعدد جماعات را ملغي ساخت و اكنون يك نماز جماعت بر پا مي شود و امام جماعت از سعودي ها است كه بين حجر الاسود و ركن شامي اقامه نماز مي كند. (احكام حج و اسرار آن، ص 97).

را از گردن شتر يا خودشان جدا مي كردند و لذا اين محل مقَطَع ناميده شد. (ميقات حج، ش 10، ص 121)

مكا

(مُ) از جمله مراسم (ك) حج جاهلي

مكان احرام

ميقات را گويند.

مكان الجنائز

(مَ نُ لْ جَ ءِ) «موضع الجنائز» نام محلي است در نزديك خانه رسول الله كه براي نماز ميت اختصاص يافت و حضرت در اين جا بر مردگان نماز مي گزاردند. (مسلمانان گفتند به خدا سوگند بهتر اين است كه به سراغ پيامبر نفرستيم بلكه ميت را در كنار خانه پيامبر ببريم و بعد خبر دهيم كه براي نمازگزاردن بيايد و اين كار براي ايشان آسوده تر خواهد بود) و از اين جهت است كه آن جا به جايگاه جنازه نامگذاري شد زيرا جنازه ها را بدان جا مي بردند. مكان الجنائز طبق نقلي نزديك منبر پيامبر

ص: 1389

بود و بر اساس قول ديگر در كنار و خارج ديوار شرقي خانه پيامبر بود (كه اكنون داخل ضريح شرقي قرار گرفته) و بعضي گويند بعداً نماز مردگان در دو محل مسجد النبي انجام مي شد؛ بر سادات و علويين و امراء و بزرگان مدينه در روضة النبي (بين منبر و محراب) نماز مي خواندند و بر ساير مسلمانان در مشرق مسجد يعني كنار حجره و مرقد نماز مي گزاردند به طوري كه قبر مطهر در سمت راست امام جماعت قرار مي گرفت و تا سال 942 قمري به اين صورت عمل مي شد و جز براي اشراف علوي بر كسي از شيعه در مسجد نماز نمي گزاردند و تا قرون بعد نيز اختلاف فتوايي بين مذاهب اسلامي در اين مورد وجود داشته است. در هر حال اين روش همچنان تا امروز ادامه دارد و در اين دوران نماز ميت در كنار مكان الجنائز (كه در داخل ضريح قرار گرفته) يعني در سمت چپ مقبره اقامه مي گردد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 228؛ طبقات ص 225؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 120و 121).

مكبريه

(مُ كَ بِّ يِّ) همان (ك) مقام بلال

مكتان

(مُ كَّ) از نام هاي مكه است. طبق نقلي چون مكه بالا و پايين داشته (يعني برخي از محله هايش در ارتفاعات و برخي ديگر در پايين واقع شده) و در اشعار عرب از مكه بالا و مكه پايين ياد شده است، به هر دو قسمت آن مكتان گفته اند. (ميقات حج، ش 4، ص 146)

مكتومه

(مَ مِ) از اسامي زمزم است به معني پنهان شده و اشاره به دوراني است كه در دل

ص: 1390

خاك پنهان بود تا به دست حضرت عبدالمطلب حفر گرديد. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 10، ص 91؛ ش 28)

مكرمه

(مُ كَ رَّ مِ) از القاب مكه است. در كتاب مبين به ذكر جميل تكريم فرموده شده است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

مكنونه

(مَ نِ) از نام هاي زمزم است. (لغت نامه)

مكه
مكه

(مَ كَ ِ) «و هو الذي كف ايديهم عنكم و ايديكم عنهم ببطن مكة» (فتح 24)

مكه شهر كعبه و شهر مسجد الحرام است. شهري است كوهستاني و بسيار خشك و سوزان و مهم ترين شهر كشور عربستان و جزو استان حجاز مي باشد كه در بخش غربي شبه جزيره عربستان قرار دارد. اين شهر در بستر وادي ابراهيم و در دره اي تنگ و هلالي شكل به نام ابطح ميان رشته كوه هاي مرتفعي (از طرف مشرق و مغرب) محصور شده است. ارتفاع تقريبي آن از سطح دريا 330 متر ذكر شده. مكه در شرق درياي سرخ و به فاصله 62 كيلومتري بندر جده قرار دارد و محدود است از شمال به مدينه و از غرب به جده و از شرق به رياض و نجد و از جنوب به يمن و عسير. منطقه مكه از قديم الايام در مسير كاروانيان راه يمن و شام بود ولي تاريخ جغرافيايي و آباداني اش با اسكان حضرت هاجر و حضرت اسماعيل (عليه السلام) در آن شروع مي شود. آن زمان كه حضرت ابراهيم پيامبر عظيم الشأن (عليه السلام) زن و فرزند خود را به امر الهي در بيابان غيرذي ذرع و بي آب ساكن ساخت، به اراده الهي چشمه آبي زير پاي كودك حضرت هاجر

ص: 1391

(عليه السلام) جوشيد و با پيدايش آب (زمزم) قوم جرهم (از قبايل يمني) كه در حدود مكه به سر مي بردند در اين نقطه اقامت گزيدند و آن گاه كه كعبه به دست تواناي پيامبر گران قدر حضرت ابراهيم و با كمك فرزندش حضرت اسماعيل (عليه السلام) بنا گرديد

مكه از جهت تشريفات مذهبي و از جهت امور بازرگاني ارزش و اعتبار يافت. و اما مكه شهري كه پايگاه توحيد قرار داده شده اهميت حياتي و جهاني اش را با ظهور پيامبر اسلام آغاز نمود. با تولد اسلام مكه جايگاه توحيد ابراهيمي خود را كه در سير زمان فراموش شده بود دوباره به دست آورد. در ابتدا كفار و مشركين با آزار و قصد قتل پيامبر اسلام سبب شدند كه حضرت بعد از سيزدهمين سال بعثت در شب ربيع الاول به امر الهي مكه را ترك گويد و به مدينه مهاجرت فرمايد. تا اين كه حضرت در دهم رمضان سال هشتم هجري با سپاهي متشكل از ده هزار مسلمان از مدينه عازم مكه گرديدند و بعد از ده روز به مكه رسيدند و در ناحيه ذي طوي سپاه را چهار قسمت كردند كه هر كدام از جهتي روانه شهر گشتند. مكيان تاب مقاومت در خود نديدند و به پيشتاز شتافتند. مكه بدون خونريزي فتح گرديد و حضرت برمكيان رحمت آورد و آزادشان ساخت. مكه از قيد كفر آزاد گرديد و پايگاه توحيد گشت.

فضايل مكه

راه رفتن در آن ثواب عبادت دارد.

خواب كننده در آن مثل شب زنده دار ديگر شهرهاست.

طعام خوردن در آن فضيلت روزه گرفتن در ديگر جاها را دارد.

سجده كننده در

ص: 1392

آن مثل به خون خود غلطيده در راه خداست.

بهترين زمين نزد خداست و هيچ خاكي محبوب تر از خاك مكه نزد خداوند نيست.

هيچ سنگي و درختي و كوهي و آبي از مكه محبوب تر نزد پروردگار عالم نمي باشد.

محبوب ترين زمين خداوند نزد رسول الله است كه اگر ناچار نمي شدند هرگز از آن خارج نمي گرديدند.

هر كه در حرم (مكه و مدينه) بميرد به حساب عرضه نشود و در سلك مهاجران به خدا درآيد و در قيامت با اصحاب بدر محشور گردد.

حرم مكه

مكه حرم است و حرم بودن مكه از آن جاست كه بي احترامي بدان حرام است و اين شهر و اهل آن در حمايت پروردگار متعال هستند و انجام چيزهايي كه در ساير نقاط حرام نيست در اين جا حرام است و اما حرم مكه محدوده خاصي است كه اطراف آن را احاطه كرده است. اين محدوده را حضرت جبرئيل براي حضرت ابراهيم (عليه السلام) مشخص نمود و آن حضرت علايمي را براي شناسايي در آن حدود نصب نمود (و به نقلي نيز حضرت اسماعيل پس از پدر علايم را نصب فرمود) اين علايم در اطراف مكه در پي هر تخريبي در اعصار مختلف تجديد بنا مي شد تا اين كه در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) آن علايم بار ديگر تثبيت گرديد و تا به حال با ترميم و تجديد بنا محفوظ نگاه داشته شده است كه پاره اي از آنها جديد است و با سيمان و سنگ رخام ساخته شده و بعضي ديگر قديمي است و با سنگ و آهك بنا گشته و

ص: 1393

بعضي ديگر سنگ چين مي باشند (و آن را انصاب حرم گويند) محدوده حرم در مكه در تمام جهات يكسان نيست و دايره اي دارد به نام دايره حرم كه حد و مرز مكه را مشخص مي نمايد و نقاطي كه شعاع حرم را به لحاظ جغرافيايي مشخص مي كنند طبق نوشته ها عبارتند از:

1. شمال، در طريق مدينه، تنعيم است با فاصله حدود 6كيلومتري مسجد الحرام.

2. جنوب، در طريق عرفه، نمره است با فاصله حدود 12كيلومتري مسجد الحرام.

3. شرق، در طريق نجد، جعرانه است با فاصله حدود 26كيلومتري (1) مسجد الحرام.

4. غرب، در طريق جده، حديبيه (علمين) است با فاصله حدود 20كيلومتري مسجد الحرام.

احكام حرم

وجوب احرام جهت ورود

1. فاصله آن تا مكه را حدود نه مايل و بعضي دوازده مايل ذكر كرده اند. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 130).

استحباب غسل جهت ورود

استحباب برهنه پايي هنگام ورود

استحباب جويدن گياه اذخر هنگام ورود

استحباب دعاي «اللهم انك قلت...»هنگام ورود

حرمت اخذ لقطه در آن

حرمت صيد و شكار در آن

حرمت ورود غير مسلمان به آن

حرمت جنگ و خونريزي در آن

حرمت دفن كردن كافران در آن

حرمت ورود با سلاح آشكار به آن

حرمت بيرون بردن سنگ و خاك آن

حرمت بريدن و شكستن و كندن درختان آن

حرمت تعقيب پناه برنده به آن (مگر مرتكب جرم در حرم)

كراهت مجاورت دايمي در مكه (طبق نظر مشهور فقها)

كراهت مطالبه قرض و سلام به مقروض كه سبب يادآوري مقروض بودن و خجالت او شود

اختيار شكسته (قصر) و يا تمام خواندن نماز براي مسافران مكه (طبق نظر

ص: 1394

برخي فقها)

و...

مستحبات مكه

با غسل وارد شدن.

از بالاي مكه (از راه مدينه) وارد شدن

كفش به دست و پا برهنه و آرام و فروتن وارد شدن

با خواندن دعاي «اللهم البلد بلدك و البيت بيتك...» وارد شدن.

در مكه انفاق نمودن و روزه گرفتن و ذكر خدا نمودن و قرآن خواندن و ختم قرآن كردن و آب زمزم خوردن.

به زيارت غار حرا رفتن و در مولدالنبي دعا و نماز به جاي آوردن و بستگان رسول الله رادر قبرستان معلي زيارت نمودن و آداب كعبه را انجام دادن و نمازهاي فريضه را در مسجد الحرام به جاي آوردن.

در خروج از مكه صدقه دادن و از پايين مكه بيرون رفتن.

تسميه مكه به تفاوت نقل:

1. از «مك»است به معناي از بين بردن، و مكه نخوت مستبدين را از بين مي برد.

2. از «مك»است به معناي بسط، و مكه جايي است كه خداوند كره زمين را از آن گسترش داده است.

3. از «مك»است به معناي ازدحام، و مكه جايي است كه مردم از هر جا به آن مي آيند و در آن ازدحام مي كنند.

4. از «مك»است به معناي جذب، و مكه جايي است كه (به دعاي حضرت ابراهيم (عليه السلام» مردم از هر دياري به آن جذب مي شوند.

5. از «مك» است به معناي كم آبي، و مكه كم آب است (گويي آب آن را زمين مكيده است) يا علاقه مردم را با آخرين قطره آب نشان مي دهد.

6. از «مك»است به معناي مكيدن و كاستن و مكه گناهان را مكيده و نابود مي كند (يا گناه شخص در

ص: 1395

مكه كاسته مي شود. حالت تقوايي در شخص پيدا مي شود كه عامل پرهيز از گناه است).

7. از «مَكّ»است به معناي نابودي و مكه جايي است كه هر كس نسبت به آن قصد سويي داشته باشد نابود خواهد شد (يا در ابتدا در جاهليت چنان بود كه هر كس در مكه ظلم مي كرد او را نابود مي كردند و يا از مكه بيرون مي راندند).

8. از «تَمَكِّكتُ العظم» است به معناي درون مغز استخوان، و مكه گويي وسط زمين است همان گونه كه مغز استخوان در وسط آن قرار دارد.

9. از «مَكّوك» است به معناي ظرفي كه بالاي آن تنگ و وسط آن فراخ باشد و مكه در ميان دو كوه مرتفع و در ميان دره مثل ظرفي است كه بالاي آن تنگ و وسط آن فراخ باشد.

10. از «مكا» است به معناي خانه (كه لغتي بابلي است) و چون حضرت ابراهيم (عليه السلام) اهل بابل بود نام خانه را كه بساخت مكه نهاد، اين نام اول شهر باقي ماند.

11. از «مُكا» است به معناي صداي نوعي پرنده و در مكه صداي مردم كه خداي را مي خوانند بلند است و زمزمه

ملكوتي حاجيان در اطراف كعبه همواره به گوش مي رسد. يا در حج جاهلي هنگام حج مي گفتند: حج ما به اتمام نخواهد رسيد مگر آن كه به كنار كعبه رويم و در آن جا سوت بكشيم.

12. از «مَكوربا» (و به تلفظ يوناني «مقوروبا)» است و به زعم برخي از محققين جديد يونانيان از آن نام، شهري را به معني مكان تقرب به خدا مراد كرده

ص: 1396

اند كه همان مكه است.

13. از «مَهْگَه» است به معني جايگاه ما و ريشه اي ايراني دارد.

اسامي و القاب مكه

ام، ام الارضين، ام راحم، ام رحم، ام رحمان، ام رحمه، ام روح، ام زحم، ام صبح، ام الصفا، ام القري، ام كوثي، ام المشاعر، امين، امينه، باسه، بره، بساسه، بساق، بطحا، بكه، بلد، بلدامين، بلدالله، بلدالله تعالي، بلدالامين، بلد حرام، بلده، بلدة المروزقه، بيت الدعا، بيت العروس، بينه، تاج، تهامه، جامعه، حاطمه، حجاز، حرام، حرم، حرم آمن، حرم الله، حرم الله تعالي، حرم امن، حرمه، خير البلاد، رأس، رتاج، رحم، ساق، سبوحه، سلام، سيل، شباشعه، صلاح، طيبه، عاقر، عذراء، عرش، عرش الله، عروش، عروض، عريش، عزيز، غاشه، فاران، قادس، قادسيه، قريه، قرية الحمس، قرية النمل، كبيره، كريساء، كوثي، ماحي، مباركه، متحفه، مخرج صدق، مدينة الرب، مذهب، مرويه، مشرفه، مسجد الحرام، معاد، معطشه، مفخمه، مقدسه، مكتان، مكرمه، مهابه، مهبط، نادره، ناسه، ناشته، ناشر، ناشه، ناميه، نجر، نساسه، نقرة الغراب، وادي، وادي، وادي غير ذي ذرع، والده.

كوه هاي مكه

اثبره، ابوقبيس، اخشبان (امين)، ثبير، ثور (اطحل)، حبش، حجون، حرا (جبل الاسلام جبل القرآن، جبل فاران)، رحمت (جبل نابت، جبل الدعا، جبل الال، جبل عرفات، جبل قرين، جبل المشاه،) صفا، صفايح، قزح، طير، قعيقعان، مروه، نمره، نور.

خانه هاي مكه

دار الارقم (بيت اسلام، بيت الارقم، دارالخيزران) دار ابوطالب، دار البيضاء (دارابو يوسف)

دار خديجه (مولد فاطمه)، دارالضيافه، دارالعجله، دارالمنتدي، دار الندوه، مولد النبيشعب هاي مكه

اجياد (جياد)، شعب ابي طالب (شعب مولد، شعب علي، شعب ابي يوسف، قشاشيه)، شعب جزارين (شعب ابي دب، شعب المقبره).

آب هاي مكه

چاه اسماعيل (زمزم)، چاه عسيله، چاه فخ (ميمون)، عين جديده، عين زبيده،

ص: 1397

عين عرفه، ذو طوي.

وادي هاي مكه

وادي ابراهيم، وادي عرفات، وادي عقيق، وادي فاطمه، وادي فخ، وادي محسر، وادي مشعر، وادي مني، وادي مسفله.

مساجد مكه

مسجد الحرام، اجابه، ابراهيم، ابوبكر، بلال، بيعت (عقبه)، تنعيم (عمره)، جن (حرس، بيعت)، جعرانه، حديبيه، حمزه، خيف (مني)، رأيت، شجره، شق القمر (انشقاق قمر)، صفايح، غدير خم، كبش (قوچ، صخره، نحر)، كوثر، مختبي، مزدلفه (مشعر الحرام) نمره (عرفه، عرنه).

حكومت مكه

حكمراني شهر مكه يكي از مسائل مهم پيچيده تاريخ حجاز است. اين شهر گاهي به دست مصر و گاهي به دست عراق و زماني به دست يمن و گاهي به دست علويان و گاهي به دست مكيان و غير آنها اداره مي شد. ابتدا از سال هشتم هجري كه رسول الله وارد مكه گرديد پيوسته حاكمان مكه از جانب آن جانب منصوب مي شدند و از آن پس توسط خلفاي خمسه و اموي و عباسي انتخاب مي گرديدند.

بعد از مرگ معاويه در سال 60 هجري عبدالله بن زبير كه

خود را خليفه خواند مكه را مركز خلافت قرار داد تا سال 73 هجري كه كشته شد. و آن گاه تا پايان دوره اموي يعني سال 132 هجري اداره مكه با امويان بود و حاكمان شهر از جانب خليفه دمشق تعيين مي شدند. و در دوره عباسي حاكم مكه از سوي بغداد معين مي گرديد تا اين كه جعفر بن محمد حسني (از دودمان امام حسن مجتبي (عليه السلام» در سال 338 هجري به نام خليفه فاطمي خطبه خواند و نفوذ عباسي در مكه قطع گرديد. به روايتي در سال 358 هجري كه معزالدين خليفه فاطمي به مكه تشرف يافت اولين

ص: 1398

شريف مكه را به نام جعفر بن محمد حسني (ملقب به ثائر) بر گزيد و او چندين سال در آن جا حكومت كرد. و پس از ثائر پسرش عيسي به حكومت مكه دست يافت و بدين گونه حكومت شرفا (به طور توارث) در مكه آغاز شد و يك شريف در مكه حكومت مي كرد.

اما حكومت شرفا از شاخه سادات حسني با مرگ شُكْر (كه فرزندي نداشت) در سال 453 هجري پايان يافت و پس از او بنوشَيَبه مدتي در مكه فرمانروايي كردند تا اين كه امير يمن (علي بن محمد صُلَيحي) در كار مكه دخالت كرد و يكي از سادات حسني به نام ابو هاشم محمد را به امارت برگزيد و او تا سال 487 هجري در مكه امارت كرد. حكومت اين خاندان حسني (كه در تاريخ مكه به نام «هَواشِم» معروف شده اند) تا حدود سال 597 هجري ادامه يافت و سپس شاخه اي ديگر از سادات حسني در مكه فرمانروا شدند. حكومت شرفا تا سال 630 هجري تا حدودي مستقل بود و از اين تاريخ به بعد شرفا گاهي تابع پادشاهان مصر و زماني تابع امراي يمن و شام بودند و چون در سال 923 هجري سلطان سليم اول عثماني بر مصر و حرمين تسلط يافت شرفا تابع سلاطين عثماني گرديدند و حاكمي كه براي مصر تعيين مي شد بر حجاز نظارت داشت و چون در سال 1228 هجري قمري محمد علي پاشا والي مصر قصد كرد مصر را از عثماني مستقل كند از اين وقت حكومت حجاز تابع مصر گرديد تا اين كه در سال 1256 قمري حجاز از مصر منتزع

ص: 1399

گرديد و بار ديگر سلطان عثماني (سلطان عبدالمجيد) رسماً شريف مكه را برگزيد. و آن گاه كه در سال 1323 هجري قمري شريفي مكه به شريف حسين رسيد او به ياري سردمداران جنگ جهاني اول حجاز را در سال 1334 هجري از تبعيت عثماني (كه با آلمان متحد و وارد جنگ شده بود) آزاد كرد (و بعد از جنگ) خود را خليفه مسلمانان خواند، ولي طولي نكشيد كه در مقابله با ابن سعود (كه مورد حمايت دول استعمارگر قرار گرفته و توسط بريتانيا به عنوان حكمران مستقل نجد به رسميت شناخته شد) مغلوب گرديد و سلسله شرفاي مكه برافتاد و سلاطين سعودي حاكم شدند. (1)

مكه مكرمه

(مُ كَ رَّ مِ) لقب شهر مكه كه كعبه در آن واقع است.

مكه معظمه

(مُ عَ ظَّ مِ) لقب شهر مكه كه كعبه در آن واقع است.

مكينه

(مَ نِ) از نام هاي مدينه است (حرمين شريفين، ص 119).

ملاء

از بهترين پارچه هاي يمن كه تبع كعبه را با آن پوشانيد (مكه، ص 59).

ملتزم

(مُ تَ زَ) نقطه اي در كعبه، قسمتي از ديوار كعبه، جاي دعا و استغفار (جاي اقرار به گناه و اعتذار جستن و جاي پذيرفته شدن دعا) و در جهت تسميه آن گفته اند كه طبق روايات هيچ بنده اي به اين مكان التجاه و پناه نمي گيرد و التزام نمي جويد جز آن كه خداوند حاجتش را بر آورده مي كند. پيامبر اكرم و ائمه اطهار (عليهم السلام) و صحابه بزرگ سر و صورت و دستها و سينه خود را به اين مكان چسبانيده اند و زائران نيز در اين قسمت به ديوار ملتزم شده و دعا

ص: 1400

مي خوانند. اما در موضع اين جايگاه دو نقل مختلف است به اين كه:

1. بين حجرالاسود و در كعبه است در ديوار شرقي.

2. مستجار است پشت در كعبه در ديوار غربي نزديك ركن

1. نگاه كنيد به كتاب هاي: تاريخ مكه، ص 151 به بعد؛ حرمين شريفين، ص 59 الي 68؛ دايرة المعارف فارسي، ذيل مكه.

يماني. (امام شناسي، ج 6، ص 233؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 52 و 53؛ حرمين شريفين، ص 77؛ سفرنامه ابن جبير، ص 116 و 119).

ململم (مَ لَ لَ) همان (ك) يلملم.

منا

همان (ك) مني.

منار مسجد الحرم

(مَ رُ لْ حَ رَ) علامات منصوب به وسيله حضرت ابراهيم (عليه السلام) گرد حرم براي تميز حدود حرم از حل (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

مناره مسجد الحرام

(مَ رِ) بر سر هر يك از سه باب اصلي مسجد (به نام هاي باب ملك عبدالعزيز، باب العمره، باب السلام) دو مناره به ارتفاع 92 متر (از كف مسجد) با قاعده اي به ابعاد 7*7 متر واقع است (و بر تارك هر مناره هلالي به ارتفاع 5/6 متر از برنز طلا كاري نصب است) هفتمين مناره بر باب الصفا واقع است (و در سال هاي اخير دو مناره ديگر ساخته شد و در نتيجه تعداد مناره ها به 9 رسيده است) اسلوب ساختماني مناره هايي كه در زمان سعودي ها ساخته شد از هندوستان و چين اقتباس گرديده است و هر يك از اين مناره ها داراي نامي هستند كه عبارتند از:

1. مناره باب علي

2. مناره باب العمره

3. مناره باب السلام

4. مناره باب قايتباي

5. مناره باب المحكمه (حكمه) (1)

6.

ص: 1401

مناره باب الزياده (الزياره) (2)

7. مناره باب الوداع يا حزوره (حرمين شريفين، ص 112؛ فلسفه و اسرار حج، ص 26؛ احكام حج و اسرار آن، ص 86؛ عرشيان، ص 48).

مناره مسجد النبي سابقه ايجاد مناره در مسجد النبي به دوران امويان مربوط مي شود كه توسط عمر بن عبدالعزيز والي مدينه ساخته شد. او در زمان واليگري خود در مدينه طي سال هاي 88 الي 91 هجري چهار مناره در چهار گوشه مسجد بنا نمود و بعدها بر اثر تعميرات و اصطلاحات مسجد توسط امرا و سلاطين تعداد مناره ها افزون گشت. در دوران سلاطين عثماني تعداد مناره ها پنج عدد بوده است. (مناره خمسه) و امروزه در زواياي مسجد نبوي مناره هاي عظيمي سر بر افراشته اند و ارتفاع شش مناره جديد كه ساخته شده هر يك 104 متر است و مجموع مناره هاي موجود مسجد النبي را 10 عدد ذكر كرده اند. و از جمله مناره هاي آن عبارتند از:

مناره باب السلام

مناره اي است در زاويه جنوب غربي. ابتدا در زمان وليد و توسط والي مدينه عمر بن عبدالعزيز بنا شد ولي به علت اشراف بر منزل «مروان حكم» و به دستور «سليمان بن عبد الملك» تخريب گرديد تا اين كه در سال 706 هجري مجدداً به دستور سلطان محمد بن قلاوون بنا گرديد و برخي گويند از ساخته هاي شيخ الخدام شبل الدوله معروف به حريري است. اين مناره توسط سعودي ها حفظ شده است.

مناره رئيسيه

(رأسيه) مناره اي است در زاويه جنوب شرقي و از آثار سلطان اشرف قايتباي است كه (به سال 886 هجري) به ارتفاع شصت متر در كنار

ص: 1402

«قبة الخضرا» ساخته شد و وجه تسميه رئيسيه از آن جاست كه رئيس مؤذنين بر آن اذان مي گفت. سعودي ها آن را هر چند گاه تعمير مي كردند.

مناره باب الرحمه

مناره اي است كه در ضلع غربي نزديك باب الرحمه قرار داشت و توسط سلطان قايتباي در سال 888 هجري ساخته شد اما در جريان توسعه اول مسجد در دوران سعودي تخريب گرديد.

مناره سليمانيه

(عزيزيه) مناره اي است كه در زاويه شمال شرقي قرار داشت بر گرفته از نام سلطان سليمان قانوني. سلطان سليمان اين مناره را به جاي مناره سنجاريه (كه ظاهراً از آثار امير سَنْجَر جاوُلي متوفي 745 هجري بود) قرار داد. اين مناره را «العزيزيه» هم مي گويند زيرا عبدالعزيز خان بن محمود آن را تعمير نمود. و سعودي ها

1. و در برخي منابع باب حكمه.

2. و در برخي منابع باب الزياره.

آن را تخريب كردند و مناره ديگري در جاي آن توسط ملك عبدالعزيز سعودي به ارتفاع 70 متر بنا گرديد.

مناره مجيديه

مناره اي است كه در زاويه شمال غربي قرار داشت و توسط عبدالمجيد عثماني بنا شد اما توسط سعودي ها تخريب گرديد و مناره ديگري در جاي آن در دوران ملك عبدالعزيز سعودي به ارتفاع 70 متر بنا گشت، اما اين مناره هم اخيراً در توسعه شمالي مسجد تخريب گرديد. به «التشكيليه» (شكيليه) و «اشكليه» و «الخشيبه» نيز معروف بود. (حرمين شريفين، ص 148؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 122 و 123؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 238 و 262؛ با راهيان قبله، ص 87؛ به سوي ام القري، ص 315؛ و...)

مناسك

(مَ سِ) اختصار (ك) مناسك حج

مناسك حج

فَاذا قضيتم

ص: 1403

مناسككم فاذكروا الله (بقره 200)

اصطلاحاً مراسم و اعمال حج (عبادات مخصوص حج) را گويند. مجموعه آداب و افعالي كه در زماني خاص و در اماكني خاص جهت زيارت بيت الله صورت مي گيرد و به طور كلي از دو عبادت عمره و حج تشكيل مي شود و اعمال اين دو، مقداري تفاوت دارد و در دو زمان مختلف صورت مي پذيرد.

مناسك مني

عبادات يوم النحر (روز دهم ذي حجه) است كه به ترتيب عبارت است از رمي جمره العقبه، ذبح و حلق رأس (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

مناصب قريش

(ك) مناصب كعبه

مناصب كعبه
اشاره

يا مناصب قريش، به مناصبي گفته مي شود كه در ارتباط با سرپرستي امور كعبه و مؤسسات مربوطه مورد عنايت وافر قريش بود و در حقيقت اقتصاد و سياست قريش بر اساس مناصب مربوط به كعبه استوار بود. رياست هر يك از مؤسسات وابسته به كعبه را بزرگ يكي از طوايف قريش به عهده داشت. مقارن با ظهور اسلام (1) مسئوليت اين مناصب در دست ده طايفه مهم قريش (بني هاشم، بني سهم، بني اُمَيه، بني نَوفَل، بني عَبُدالدّار، بني اَسَد، بني تَيْم، بني مَخزوم، بني عَديّ و بني جُمَح) بود و انواع مؤسسات قريش و كعبه عبارت بود از:

1. اعنه

سر پرستي ستوران قريش در هنگام جنگ بود.

. 2 ايسار و ازلام،

در رابطه با بخت آزمايي و فالگيري بود كه به دست صفوان بن اميه از بني جمح قرار داشت.

3. حجابت

درباني و كليد داري كعبه كه به دست عثمان بن طلحه از بني عبدالدار بود.

4. حفاظت

جمع آوري و نگهداري اموال متعلق به كعبه و بت ها كه به دست صفوان بن اميه از بني جمح قرار داشت.

5. ديه

در

ص: 1404

مورد پرداخت غرامت بود كه به دست طايفه بني تميم قرار داشت.

6. رفادت

در رابطه با مهمانداري و پذيرايي از زائران كعبه بود به اين نحو كه قريش در مواقع معين مبالغي پول را از ميان خود جمع مي كرد و براي اطعام به متصديان رفاده مي داد. تصدي رفاده با حارث بن عامر از بني نوفل بود و بعد در اختيار بني هاشم قرار گرفت. (2)

7. سدانت

خادمي و پرده داري كعبه كه به دست عثمان بن طلحه از بني عبدالدار بود.

8. سفارت

در رابطه با روانه كردن نماينده براي انجام مذاكرات صلح يا جنگ يا اظهار مفاخرت در برابر اقوام

1. با ظهور اسلام از مناصب كعبه و قريش چيزي باقي نماند جز آن كه رسول خدا منصب توليت و سدانت را به عثمان بن طلحه (و فرزندان او) و منصب سقايت را به عباس بن عبدالمطلب بخشيد.

2. هاشم هر موقع كه هلال ذي حجه را مي ديد بامدادان به سوي كعبه مي آمد. و به ديوار كعبه تكيه مي كرد و مي گفت: گروه قريش! شما بالاترين و گرامي ترين تيره جامعه عرب هستيد. خدا شما را در خانه خود جاي داده است و اين فضيلت را براي شما از ميان فرزندان اسماعيل برگزيده است. هان اي مردم! زائران خانه خدا در اين ماه با شور عجيبي به سوي شما مي آيند. آنان مهمانان خدا هستند. پذيرايي از آنان به عهده شماست و در ميان آنها افراد تهيدست كه از نقطه دور به اين جا مي آيند فراوانند. به صاحب اين خانه سوگند، اگر قدرت و توانايي داشتم همه را پذيرايي نموده از شما

ص: 1405

كمك نمي طلبيدم ولي آنچه الان در توان دارم و از راه حلال به دست آورده ام در اين راه خرج مي كنم ولي همه شما را به خدا سوگند مي دهم مبادا از زائران خانه خدا با مال حرام پذيرايي كنيد، مالي كه آن را از طريق ظلم و ستم به دست آورده ايد و يا آن كه در بذل مال حلال خود دچار ريا و اكراه و اجبار شويد. آن كس كه در بذل مال خود طيب نفس ندارد از انفاق خودداري كند (تاريخ اسلام، سبحاني، ص 16).

ديگر كه به دست عمر بن خطاب از بني عدي بود.

9. سقايت

آب دادن حاجيان و زائران كعبه كه به دست عباس بن عبدالمطلب از بني هاشم بود.

10. عمارت

نگاهباني مسجدالحرام و مراقبت به اين كه كسي در آن محل مقدس ياوه سرايي و بدگويي نكند و فرياد نزند كه به دست شيبة بن عثمان از بني عبدالدار بود.

11. قبه

اسلحه خانه، خيمه اي چرمي بود كه در مواقع معين و هنگام لزوم بر پا مي شد و مهمات جنگي در آن فراهم مي گشت و به دست خالدبن وليد از بني مخزوم بود.

12. قضا

داوري در خصومات بود.

13. قيادت

سرداري و سرپرستي كاروان هاي بازرگاني و يا سپاهيان كه به دست ابوسفيان از بني اميه بود.

14. لواء

پرچمداري (با پرچمي به نام عقاب كه در موقع جنگ بيرون مي آوردند كه به دست ابوسفيان از بني اميه بود.

15. مشورت

مؤسسه اي مشورتي كه به دست يزيدبن زمعه از بني اسد بود.

16. ندوه

انجمن شوراي دارالندوه كه به دست عثمان بن طلحه از بني عبدالدار بود. (تاريخ پيامبر اسلام، ص 25 الي 27؛

ص: 1406

تاريخ تمدن اسلام، ج 1، ص 20 به بعد؛ زندگاني محمد، ترجمه پاينده، ص 583)

مناصب مكه

(ك) مناصب كعبه

منبر پيامبر

همان (ك) منبر نبوي

منبر مسجد الحرام

منبري بود به ارتفاع 12 متر (از صحن مسجد الحرام) واقع در قسمت شمالي مقام ابراهيم كه در سال 996 قمري در زمان سلطان سليمان قانوني پادشاه عثماني از مرمر سفيد ساخته شد (و قبل از آن نيز منبرهاي كوچك تري وجود داشت) اين منبر در توسعه و تعميرات مسجد الحرام در زمان سعودي ها برداشته شد.

منبر مسجد النبي

همان (ك) منبر نبوي

منبر نبوي

منبري است در مسجد النبي واقع در جايگاه وعظ و خطابه رسول الله (و در غرب محراب نبوي مستقر است) طبق نقل آن حضرت در مسجد النبي پشت به ستوني يا تنه درخت خرمايي مردم را در امور ديني و اجتماعي ارشاد مي فرمود تا اين كه در سال پنجم هجري براي تكيه دادن حضرت (به جاي استفاده از تنه درخت) منبري ساخته شد (1) و به نقلي اولين منبر از گل ساخته شد و تنها مرتفع بود و پله نداشت و به نقلي هم در سال هفتم هجري منبري از چوب جنگلي ساخته شد با دو سه پله (يك جايگاه و دو پله) و رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بر پله زبرين مي نشست و پاهاي مباركش را بر پله ميانين مي گذاشت. در مورد نخستين كسي كه براي حضرتش منبري از چوب بساخت به اختلاف از مروان و از غلام عباس بن عبدالمطلب و از غلام سعيد بن عاص و از غلام زني انصاري ياد كرده اند. بعضي منابع اين فكر را به تميم داري نسبت مي دهند

ص: 1407

و مي گويند وي منبر را ساخته است و برخي هم از «يا قوم رومي» ياد مي كنند و اما در مورد تعميرات و تغييرات منبر از جمله آورده اند:

1. پس از رحلت، منبر همچنان باقي بود تا اين كه معاويه شش پله از پايين به آن افزود كه مجموعاً نه پله شد. به نقلي ديگر اين منبر همچنان بود و مروان حكم والي مدينه در زمان معاويه دستور داد منبر داراي شش درجه براي او ساختند.

2. سال 150 هجري، به دستور والي مدينه، منبر را با مرمر مفروش نمودند.

3. سال 654 هجري، منبر در آتش سوزي مسجد النبي بسوخت و لذا در اين سال (يا سال 656) الملك المظفر امير يمن منبري از چوب صندل فرستاد كه در جاي منبر نبوي نصب گرديد.

4. سال 664 هجري، الملك الظاهر بَيْبَرس بند قُداري منبر جديدي فرستاد كه به جاي منبر قبلي گذاشته شد.

5. سال 797 هجري، الملك الظاهر برقوق منبري ارسال

1. و در روايت آمده كه بعد از ساخت منبر، آن تنه درخت در فراق حضرت حنين (ناله) سر داد و رسول خدا به سويش آمد و در برش كشيد تا خاموش شد.

كرد كه به جاي منبر بيبرس نصب گرديد.

6. سال 820 هجري، الملك المؤيد شيخ محمودي منبري فرستاد كه در محل نصب منبر برقوق گذاشته شد.

7. سال 886 هجري، منبر الملك المؤيد شيخ در آتش سوزي مسجد النبي بسوخت و مردم مدينه منبري از آجر ساختند و آن را در گچ و آهك گرفتند و در مكان آن جاي دادند.

8. سال 888 (يا 889) هجري،

ص: 1408

منبري از مرمر و ظاهراً به دستور الملك قايِتباي روانه مدينه شد كه آن را به جاي منبر آجري قرار دادند.

9. سال 998 هجري، به دستور سلطان مراد سوم عثماني منبري يكپارچه از سنگ مرمر ساخته شد و به جاي منبر سلطان قايتباي نهادند. (1) اين منبر هم اكنون نيز در مسجد النبي و در سمت راست محراب النبي و در مقابل محل اذان بلال (و در ناحيه غربي روضة النبي مقابل ستون حنانه) در جايگاه اصلي منبر قرار دارد. اين منبر 12 پله بوده و با طلا و نقره تذهيب شده و بين سه پله تحتاني و نه پله فوقاني آن دري نصب گرديده است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 212 و 213؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 82؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 73؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 19؛و...)

منحر

(مِ حَ) محل نحر. قربانگاه سرزمين مني را گويند.

منسك (مَ سَ)

1. عبادت خاص حج.

2. جاي قرباني در حج (لغت نامه)

مني

(مَ، مِ، مُ، نا) (2) بيابان وسيعي است كه در جانب شرقي مكه و ميان مكه و وادي مشعر الحرام قرار گرفته است و در فاصله حدود 10 كيلومتري بيت الله بين دو رشته كوه با سنگ هاي سخت و درشت محصور مي باشد. طول وادي مني حدود 3/5) 3) كيلومتر بوده و وسعتي حدود شش كيلومتر مربع دارد و اخيراً با تراشيدن كوه ها بر فضاي مورد استفاده اضافه مي نمايند. مني جزء حرم مكه است و حد آن از جمره عقبه است تا وادي محسر، در رابطه با حج، مني محل توقف حاجيان و محل

ص: 1409

انجام اعمالي است.

واجبات مني

پس از طلوع صبح دهم ذي حجه كه حاجيان با حال احرام از مشعر به سوي مني مي آيند، طي سه روز و دو شب واجباتي (اعمالي و وقوف) به جاي مي آورند.

در روز دهم، چهارمين و پنجمين و ششمين عمل از اعمال حج (يعني رمي جمره عقبه، قرباني، حلق يا تقصير) را بايد انجام داد.

در روز يازدهم و دوازدهم، سيزدهمين عمل حج (يعني رمي جمرات ثلاث) را بايد انجام داد.

در شب يازدهم و دوازدهم، دوازدهمين عمل حج (يعني وقوف در مني) را بايد به عمل آورد.

مستحبات مني

غسل روز عيد نمودن

نماز روز عيد خواندن

دعاهاي روز عيد خواندن

حمد خدا پس از اعمال روز عيد كردن

نماز در مساجد كبش و بيعت خواندن

شب سيزدهم ذي حجه را در مني به سر بردن (3)

ريگ هاي مازاد مشعر را در مني دفن نمودن

صد ركعت نماز مستحبي در مسجد خيف خواندن

مستحبات هر يك از اعمال واجب (رمي، قرباني، حلق يا تقصير) را به جا آوردن

هر يك از اذكار (سبحان الله)، (لا اله الا الله)، (الحمدالله) را صد بار در مسجد خيف گفتن

تكبيرات (الله اكبر... و الحمد علي ما ابلانا) را بعد از 15 نماز (از ظهر روز عيد تا صبح روز سيزدهم) خواندن

تسميه مني به تفاوت نقل:

نام كوهي است در اين سرزمين.

1. منبر سلطان قايتباي را به مسجد قبا منتقل كردند كه هم اكنون نيز در آن جاست.

2. (مَ) لغت نامه، (مِ) فرهنگ فارسي، (مَ مِ مُ) عرشيان، ص 79.

3. در اين صورت بايد در روز

ص: 1410

سيزدهم جمرات ثلاثه را رمي كند.

در اين جا حضرت جبرئيل به حضرت ابراهيم گفت: «تمنا» كن.

حضرت آدم و حضرت حوا در اين نقطه آمرزش الهي را «تمنا» كردند.

حضرت آدم (عليه السلام) در اين جا در پاسخ به سؤال جبرئيل كه آيا تمنايي داري؟ گفت: تمناي جنت.

از «اِمناء» (به معني خون ريختن) است، چرا كه در اين جا خون قرباني ريخته مي شود.

از «منت» است و خداوند بر مردم منت گذاشت و در اين جا اعمال حج را به آنان ياد داد.

اماكن مني

1. مساجد، چون: مسجد خيف، مسجد صفايح، مسجد كبش، مسجد بيعت، مسجد كوثر.

2. قربانگاه، موسوم به مسلخ و مذبح و منحر. محل وسيع و محصوري است در سر راه مشعر در ورود به مني (1) در سمت راست كه براي قرباني كردن اختصاص يافته است (گرچه قربان كردن در هر نقطه اي از مني جايز است).

3. جمرات يا جمار (جمع جمره) سه ستون سنگي است كه از دامنه كوهي كه فاصل ميان مكه و مني است شروع شده و به عمق مني تا طول 271پيش مي رود.

وقايع مني

- بعد از بعثت سه واقعه تاريخي مهم در وادي مني اتفاق افتاد.

1. در اين جا صحيفه ملعونه براي محاصره اقتصادي اجتماعي پيامبر و بني هاشم تنظيم شد.

2. در اين جا در سال هاي دوازده و سيزده هجري اهالي يثرب با پيامبر اكرم (عليه السلام) بيعت كردند.

3. در اين جا بود كه به سال هشتم هجري در فتح مكه سپاه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) اردو زد.

همراه مني

به مفهوم كلامي از امام سجاد

ص: 1411

(عليه السلام) در رفتن به مني بايد قصد آن داشت كه بعد از اين از دست و زبان و دلمان براي مردم ايمني باشد.

مواجهه

(مُ جَ هِ) جهت قبلي (قبله) حجره رسول الله يعني المواجهه... (مدينه شناسي، ج 1، ص 85)

مواضع

اربعه (مَ ضِ) همان (ك) مواطن اربعه

مواطن اربعه

(مَ طِ) مواضع اربعه. مساجدي هستند كه مسافر ميان قصر (شكسته) يا اتمام نماز مخير است و عبارتند از مسجد مكه (مسجد الحرام) مسجد مدينه (مسجد النبي) مسجد كوفه و حاير حسيني (منهج الصادقين، ج 3، ص 99؛ اصول فقه، ص 91؛ فقه فارسي با مدارك، ص 199 و 286).

مواقف

(مَ قِ) نقاطي كه براي اجراي آداب و اعمال حج در آن جا بايد توقف نمود، مانند: عرفات، مشعر الحرام، مني.

مواقيت

(مَ). جمع ميقات. اختصار (ك) مواقيت حج

مواقيت احرام

همان (ك) مواقيت حج

مواقيت حج

يا مواقيت احرام، اماكن معيني هستند كه جهت ورود به مكه و نيز جهت انجام حج بايد در آن احرام بست.

مواقيت

يا (ك) «ميقات»ها در نقاط مختلفي پراكنده اند.

مواقيت معروفه

ميقات هاي پنجگانه (يلملم، وادي عقيق، قرن المنازل، جحفه، مسجد شجره) را گويند.

موجوء

(مَ) حيواني كه رگ هاي او را ماليده باشند. در حج احوط اين است كه قرباني موجوء نباشد. (مناسك حج، ص 168)

موسم

(مَ سِ) هنگام گردن آمدن حاجيان براي حج كه نيمه اول ذي حجه است. (سفرنامه ناصر خسرو، ضمايم، ص 189)

موسم الحاج

(مُ لْ جّ) همان (ك) موسم (مبسوط درترمينولوژي حقوق)

موضع الجنائز

(مَ ضِ عُ لْ جَ ءِ) همان (ك) مكان الجنائز

موفيه

(مُ وَ فّ يِ) از نام هاي مدينه است، زيرا حقوق ميهمانان را ادا مي كند و با نعمت هاي فراوان و

ص: 1412

معنويت از واردين پذيرايي مي نمايد و خاكش دردها را شفا مي بخشد و غبارش جزام را از بين مي برد. (حرمين شرفين، ص 119؛ ميقات حج، ش 7، ص 173؛ لغت نامه)

1. گفته اند قربانگاه جديد بيرون از مني است.

موقف

(مَ قِ) آنجا كه حج كنند. (لغت نامه)

وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در عرفه توقف كرد، كوهي را كه بر آن ايستاده بود موقف ناميد، و همه عرفه موقف است و صبحگاه كه بر قزح ايستاده بود فرمود اين جا موقف است و همه مزدلفه موقف است (تاريخ طبري، ص 1279)

موقف اختياري

عرفات و مشعر آن گاه كه بر اساس اختيار وقوف شود.

موقف اضطراري

عرفات و مشعر آن گاه كه بر اساس اضطرار وقوف شود.

موقف اول

عرفات را گويند.

موقف دوم

مشعر الحرام را گويند.

موقفين

(مَ قِ فَ) دو موقف عرفات و مشعر الحرام. (مبادي فقه و اصول، ص 353)

مولد سيده فاطمه

(عليها السلام) شهرت خانه حضرت خديجه در مكه زادگاه اولاد رسول اكرم. (حج يوسف، ص 56) (ك) مولد فاطمه.

مولد علي

(عليه السلام) كعبه مكرمه است.

مولد فاطمه

(عليها السلام) شهرت خانه حضرت خديجه (عليها السلام) در مكه در نزديكي «مولدالنبي» در محلي معروف به «القشاشيه» (در شرق مسجد الحرام) در كوچه اي به نام «زقاق الحجر» (زقاق العطارين) و رسول الله تا زمان هجرت در آن سكونت داشتند و سپس عقيل بن ابي طالب آن را گرفت. اين خانه در طول تاريخ توسط سلاطين مختلفي تعمير و تجديد بنا شد تا اين كه سعودي ها آن را تخريب كردند و مكان تقريبي آن حدود 150متري مروه بود كه اكنون داخل ميدان ترمينال اتوبوس شهري در پشت صفا

ص: 1413

و مروه و خيابان غزه محو شده است. اين خانه كه از مشاهد متبركه مكه بود حوادث متعددي به خود ديده است چون:

ازدواج رسول الله

تولد حضرت فاطمه

وفات حضرت خديجه

نزول جبرئيل بر نبي اكرم

حادثه ليلة المبيت و شروع هجرت

وجود مكاني در اين خانه معروف به «مختبي» به جهت دعوت مخفيانه به اسلام در اين جا و يا به جهت اختفاي حضرت از سنگ پراني مشركان. نوشته اند حضرت در پناه تخته سنگي خود را از سنگ پراني از سوي خانه ابولهب در امان قرار مي دادند و اين تخته سنگ تا قبل از تخريب خانه باقي بود. (ميقات حج، ش 3، ص 166 و 176؛ حرمين شريفين، ص 106؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 94)

مولد النبي

(مُ لِ دُ نَّ) شهرت خانه محل تولد پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يعني خانه حضرت آمنه بنت وهب همسر حضرت عبدالله بن عبدالمطلب (عليهم السلام). اين خانه بسيار مقدس و با ارزش در تاريخ اسلام، از مشاهد متبركه مكه است و در شعب ابي طالب در كنار سوق الليل (در كوچه اي مشهور به زقاق المولد) واقع است. اين خانه بعد از هجرت حوادث چندي به خود ديد كه برخي از آنها عبارتند از:

عقيل آن رادر تصرف خود گرفت و به زعمي حضرت آن را به عقيل بخشيد.

محمد بن يوسف ثقفي برادر حجاج ثقفي آن را از فرزندان عقيل خريد و جزء خانه خود كرد.

خيزران مادر هارون الرشيد در سال 171هجري آن را گرفت و از خانه محمد بن يوسف ثقفي جدا ساخت و به مسجد تبديل كرد (كه

ص: 1414

در نزديكي محراب آن به نشانه محل تولد رسول الله حفره اي كندند و با نقره تزيين نمودند) و در ي از آن به «زقاق المولد» باز نمود.

ناصر عباسي در سال 576 و ملك مظفر امير يمن در سال 659 (يا666) و ملك مجاهد نوه ملك مظفر در سال 740 و امير شيخون دولتمرد مصري در سال 757 و ملك ناصرالدين اشرف شعبان از مماليك بحري مصر در سال 766 و ملك برقوق ظاهر از مماليك برجي مصر (امارت طي سال هاي 785 801 هجري قمري) آن را تعمير نمودند.

در دوران عثماني سلطان سليمان در سال 937 هجري بر آن گنبدي ساخت و در سال 963 گنبد را تعمير كردند و در سال 1009 هجري سلطان محمد (پسر سلطان مراد خان) عثماني آن را از نو عمارت كرد و براي آن قبه و مناره ساخت.

در دوران آل سعود در زمان ملك عبدالعزيز اين خانه مقدس و تاريخي كه مورد توجه و زيارت زائران بود (به منظور محو آثار اسلامي) تخريب گرديد ولي بعداً به علت بازتاب منفي اين عمل در ميان مسلمين جهان به ناچار ساختمان دو طبقه اي به عنوان كتابخانه در آن ساختند كه اكنون تابلوي «وزارة الحج و الاوقاف، المكتبة المكة المكرمه» بر آن ديده مي شود. اين ساختمان با نمايي سفيد و پنجره هاي متعدد در سمت ميدان صفا و مروه (كه ايستگاه اتوبوس است) قرار دارد و تنها اين بنا در ميدان مذكور ديده مي شود. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 87 و 88؛ ميقات حج، ش 3، ص 165؛ تاريخ پيامبر اسلام، ص 55؛ حرمين شريفين،

ص: 1415

ص 107؛ عرشيان، ص 71)

مؤمنه

(مُ مِ نِ) از نام هاي مدينه است (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 169)

مؤنسه

از نام هاي زمزم است (ميقات حج، ش 10، ص 91)

مهابه

(مَ بَ) از القاب مكه است چون ملحدين و جبابره از مهابت خلقي و طبيعي كعبه خوف و هراس دارند. (ميقات حج، ش 21، ص 123).

مهاجر رسول الله

(مُ جَ) از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 119)

مهاجرين

(مُ جِ) عنوان مسلماناني است كه در عصر رسول الله در سال سيزدهم بعد از بعثت به فرمان آن حضرت از مكه به مدينه مهاجرت نمودند.

مهبط

(مَ بِ) از نام هاي مكه است. (لغت نامه)

مهبط جبرئيل

همان (ك) مقام جبرئيل

مهراس

(مِ) سنگلابي. به زعمي در راه احد واقع شده است. در پايان غزوه احد حضرت امير با سپر خويش از مهراس (آبي كه در گودي سنگ هاي كوه جمع شده بود) مي آورد و به صورت رسول خدا مي ريخت. (مدينه شناسي، ج 2، ص 241؛ ميقات حج، ش 31، ص 54)

مهل

(مُ هَ لّ) ميقات (لغت نامه)

مهل

(مُ هِ لّ) احرام بسته. تلبيه (لبيك) گوينده (كتاب حج، ص 254)

مهلل

نام ديگر وادي (ك) محسر

مهلهل

نام ديگر وادي (ك) محسر

مهيعه

(مَ يَ عِ) نام قديم (ك) جحفه

ميزاب نام

(ك) ناودان كعبه

ميزاب رحمت

نام (ك) ناودان كعبه

ميقات

نشانگر زماني مخصوص و بيانگر مكاني مخصوص است. محلي كه در وقت معين در آن اجتماع مي كنند و زمان خاصي كه براي كار معيني قرار داده مي شود و در مبحث حج ميقات بر دو قسم است:

ميقات زماني مراد وقت مجاز براي محرم شدن و انجام اعمال حج و

ص: 1416

عمره است و اين زمان در:

1. عمره مفرده، طول ايام سال است (بجز ايام اختصاصي حج) جهت محرم شدن و جهت انجام عمره.

2. عمره تمتع، طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه (تا پيش از ظهر) است جهت محرم شدن و جهت انجام عمره.

3. حج، طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه (تا پيش از ظهر) است براي محرم شدن (1) و تا روز دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه است براي انجام حج (و تا آخر ذي حجه براي برخي از اعمال حج).

ميقات مكاني موضع خاص محرم شدن جهت ورود به مكه و جهت انجام عمره و حج است. ميقات ها (2) متعددند و با توجه به نوع عبادت حج و يا عمره و نيز با توجه به نقطه ورود به حرم متفاوتند و مانند يك خط دايره اي اطراف مكه را فرا گرفته اند. و عبور از اين ميقات ها و يا محاذي

1. در حج تمتع بعد ازاتمام عمره تمتع است تا هنگامي كه بتوان خود را براي بعد از ظهر روز نهم ذي حجه به وقوف اختياري عرفات رسانيد.

2. و چون «ميقات»به طور مطلق و بدون قيد مكان آورند منظور ميقات مكاني است.

آنها (براي مسافر يا ساكن و براي قاصد حج و عمره يا فاقد قصد) بدون احرام، حرام است.

ميقات حج تمتع

يعني محل احرام بستن براي انجام حج تمتع است. ميقات حج تمتع (كه پس از انجام عمره تمتع صورت مي گيرد) خود شهر مكه است با افضليت در:

1. مسجد الحرام

2. مقام ابراهيم

ص: 1417

. حجر اسماعيل و زير ناودان طلا

ميقات عمره تمتع

مكان احرام بستن براي ورود به مكه و انجام عمره تمتع است (و اجازه نيست كه از ميقات يا محاذي آن بدون احرام عبور نمود و وارد مكه شد) و در چند مكان (ميقات) مي توان احرام بست و اين ميقات ها (مواقيت) كه در خارج از حرم واقع هستند عبارتند از:

1. ذوالحليفه؛ ميقاتي است در حدود چند كيلومتري جنوب مدينه به طرف مكه (و به فاصله تقريبي 486 كيلومتري) و از جميع ميقات هاي ديگر نسبت به مكه دورتر است و افضل همه ميقات هاست از نظر وثوق. در اين جا مسجد شجره قرار دارد كه در هر جاي آن مي توان محرم شد. اين جا ميقات همه كساني است كه از راه مدينه عازم مكه هستند.

2. وادي عقيق؛ ميقاتي است در شمال شرقي مكه (به فاصله تقريبي 94 كيلومتري) اوايل اين ميقات را از طرف عراق «مسلخ» و اواسط آن را «غمره»و اواخر آن را «ذات عرق» گويند و در همه جاي اين وادي مي توان احرام بست و افضل بستن احرام از «مسلخ»است. اين جا ميقات اهل عراق و نجد و همه كساني است كه از آن راه عازم مكه هستند.

3. جحفه؛ ميقاتي است در شمال غربي مكه (به فاصله تقريبي 156 كيلومتري) جحفه (كه در قديم «مهيعه» ناميده مي شد به معني با وسعت)، ميقات اهل شام و مصر و مغرب و همه كساني است كه از اين راه (و از راه جده) به مكه مي روند در صورتي كه پيش از آن به ميقات ديگري برخورد نكرده باشند (و الا

ص: 1418

بايد در همان ميقات جلوتر احرام بست) اما اگر بدون احرام از ميقات پيشين عبور شود و برگشتن به آن ممكن نباشد لازم است از جحفه محرم شد.

4. قرن المنازل يا «قرن الثعالب» ميقاتي است در شرق مكه (به فاصله تقريبي 94 كيلومتري و از راه رياض حدود 80 كيلومتري، اين جا ميقات اهل طايف و همه كساني است كه از اين راه عازم مكه مي شوند.

5. يلملم يا «الملم» يا «ململم» يا «يرمرم» كوهي است از كوه هاي تهامه، و وادي يلملم ميقاتي است در جنوب شرقي مكه (به فاصله تقريبي 94 كيلومتري و از راه جديد 54 كيلومتري)، اين جا ميقات يمن و كساني است كه از اين راه عازم مكه مي شوند. (1)

6. محاذي؛ در مواردي محاذي، ميقات است يعني اگر هنگام رفتن به مكه به جايي رسند كه در صورت رو به قبله ايستادن، ميقات بدون فاصله زياد در سمت راست يا چپ قرار گيرد (عرفاً) به طوري كه اگر از آن جا بگذرند ميقات متمايل به پشت شود گذشتن از آن جا بدون احرام جايز نيست.

7. خانه، دويرة الاهل؛ ميقات اشخاصي كه خانه هايشان به مكه نزديك تر از ميقات هاي پنجگانه (ذوالحليفه، وادي عقيق، جحفه، قرن المنازل، يلملم) است خانه هاي خودشان است.

8. ادني الحل؛ جايي است كه از ديگر مواضع حِلّ به مكه نزديك تر است (نزديك ترين محلي كه از حرم بيرون مي باشد) و از آن جا ورود به حرم بدون احرام جايز نيست و ميقات كساني است كه از هيچ كدام از ميقات ها و يا محاذي آنها عبور نكرده

ص: 1419

و تمكن رفتن به يكي از آنها را هم ندارند.

9. فخ نقطه اي است در مدخل ورودي مكه (در محدوده

1. چوادي هاي پنجگانه مسجد شجره (ذوالحليفه)، وادي عقيق، قرن المنازل، جحفه و يلملم را رسول گرامي اسلام تعيين فرمودند. (ميقات حج، ش 6، ص 142).

مسجد تنعيم) كه يكي از نقاط آغازين حرم است و به نظر برخي فقها ميقات كودكان و نابالغ ها (كه طاقت سرما و گرما را ندارند) مي باشد. (ميقات صبيان)

ميقات عمره مفرده

مكان احرام بستن براي انجام عمره مفرده با توجه به ورود به مكه و يا حضور در مكه متفاوت است:

الف: ميقات خارج مكه: كسي كه از مكه دور است و بخواهد جهت ورود به مكه و انجام اعمال مفرده احرام ببندد، ميقات ها همان ميقات هاي عمره تمتع (يعني: ذوالحليفه، وادي عقيق، جحفه، قرن المنازل، يلملم، محاذي، ادني الحل، خانه، فخ) مي باشد. (ق)

ب: ميقات داخل مكه: كسي كه در داخل مكه است و بخواهد جهت انجام اعمال عمره مفرده احرام ببندد بايد به خارج از حرم رود و در ميقات هاي خاصي احرام بندد كه عبارتند از:

1. تنعيم: مكاني است در شمال (غربي) مكه در سر راه مدينه به مكه (كه امروزه متصل به شهر مكه شده است).

2. حديبيه: سرزميني است ما بين جده و مكه در مغرب حرم در نزديكي مكه (به نقلي در فاصله حدود 20 كيلومتري).

3. جعرانه: سرزميني است ما بين طايف و مكه در جانب شمالي حرم (در فاصله تقريبي 26 يا 29 كيلومتري) و روستاي كوچكي است در كنار وادي سرف. (1)

4. اضأه لبن يا «اضأه

ص: 1420

ابن عقش» محلي است در سر راه يمن كه از جانب جنوب (شرقي) حد حرم مكه است. (در فاصله دوازده كيلومتري)

5. وادي نخله: مكاني است در شرق حرم

6. وادي عرنه: مكاني است در شرق حرم.

7. ادني الحل: مراد اولين نقطه خارج از حرم است كه از همه جوانب محقق است. «ادني» يعني نزديك ترين و ادني الحل جايي است كه از ديگر مواضع حل به مكه نزديك تر است كه منتهي اليه حرم به آن متصل است و يا اولين نقطه خارج حرم است و از جمله جاهاي معروف «ادني الحل» همان حديبيه و تنعيم و جعرانه است. (2)

ميمون

(ك) چاه ميمون

ميمونه

(مَ نِ) از نام هاي زمزم است.

1. افضل و قدر متيقن اين ميقات ها، تنعيم و حديبيه و جعرانه است و رسول گرامي اسلام در اين نقاط محرم شدند. پيدا كردن حد حرم در بقيه موارد مقداري مشكل است.

2. منابع مورد استفاده درباره ميقات:

لمعه، ج 1، ص 114؛ تبصره المتعلمين، ص 155؛ توضيح مناسك حج، ص 13 الي 35؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 127 الي 130؛ ميقات حج، ش 2 و ش 6؛ فرهنگنامه حج و عمره، دفتر اول، ص 26؛ فقه فارسي با مدارك، ص 86؛و...

ن

نائي

(ءِ) كسي است كه منزل او 48 ميل (16 فرسخ) از مكه فاصله دارد و بر نائي تمتع فرض مي باشد. (احكام عمره، ص 6؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 3)

نابت

(بِ) يا (ك) كوه رحمت

نابيه

(يِ) از نام هاي مكه است. (ميقات حج، ش 4، ص 133)

ناجيه

(يِ) از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص

ص: 1421

119)

ناخن چيدن

همان (ك) تقصير

نادره

(دِرِ) از نام هاي مكه است. (ميقات حج، ش 4، ص 147؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

ناذر

(ذِ) نام كعبه در زمان هاي بسيار قديم (دايرة المعارف فارسي، ذيل كعبه)

نارالغدر

(رُلْ غَ) هر گاه كسي با همسايه نيرنگ مي كرد در ايام حج بر فراز يكي از دو كوه اخشب در مني آتش مي افروختند و بانگ مي زدند اين نيرنگ فلان است. (دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ذيل آتش)

نار المزدلفه

(مُ دَ لَ فِ) آتشي كه اعراب در مزدلفه (از مشاعر حج) مي افروختند براي راهنمايي كسي كه راه عرفه را گم كرده بود و اول كسي كه اين آتش را برافروخت قصي بن كلاب بود. (دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ذيل آتش؛ لغت نامه)

ناسه

(سِّ) از نام هاي مكه است به علت كم آبي يا اين كه هر كس در آن الحاد ورزد خدا او را طرد كند. (ميقات حج، ش 4، ص 142؛ حرمين شريفين، ص 14؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

ناشته

(ش ت) از نام هاي مكه ذكر شده است. (ميقات حج، ش 4، ص 146)

ناشر

(ش) از نام هاي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

ناشه

(ش) از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 146)

ناظر الكسوه

(ظِ رُ لْ كِ وِ) رئيس دارالكسوه (كارگاه تهيه پوشش كعبه) را مي گفتند. (ميقات حج، ش 11، ص 95)

نافعه

(فِ عِ) از نام هاي زمزم است.

ناقل الميره

(قِ لُ لْ رِ) كسي است كه براي نقل خواربار، رفت و آمد دارد چنين شخصي اجازه دارد بدون احرام وارد حرم شود. (احكام عمره، ص 13، و...)

ناميه

(يِ) از نام هاي

ص: 1422

مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 37)

ناودان رحمت

نام (ك) ناودان كعبه

ناودان طلا

نام (ك) ناودان كعبه

نادوان كعبه

ناوداني است مستقر در بالاي سقف كعبه در ضلع شمالي (طرف حجر اسماعيل) كه آب باران را به ميان حجر منتقل مي كند. اين ناودان بنام هاي متعددي موسوم است، چون: ناودان رحمت، ناودان طلا، ميزاب رحمت، ميزاب و در مورد كارگذاري اين ناودان از جمله آورده اند:

1. قريش اولين ناودان را 5 سال پيش از بعثت (هنگام تجديد بناي كعبه) از چوب نصب نمود (و قبل از اين كعبه ناودان نداشت).

2. عبدالله بن زبير در اسلام نخستين كسي بود كه به سال 64 هجري نصب ناودان نمود.

3. حجاج بن يوسف در بازسازي كعبه به دستور عبدالملك به سال 74 هجري ناوداني به بام كعبه گذاشت.

4. خالد بن عبدالله قَسْريّ به دستور وليد بن عبدالملك ناودان خانه را از طلا بساخت يا اين كه با اوراق طلا ناودان نقره اي را از درون و بيرون طلا كاري كرد.

5. شيخ ابوالقاسم را مشت فارسي صاحب رباط مشهور مكه ناودان را تغيير داد كه در سال 537 هجري پس از مرگش توسط خادم او نصب شد.

6. مقتفي خليفه عباسي در سال 541 هجري ناوداني ديگر كار گذارد.

7. ناصر عباسي ناوداني از چوب كه با قلع اندود شده بود نصب نمود.

8. در سال 781 هجري ناودان تزيين شد.

9. بعدها ناودان ديگري از مس كارگذاري شد.

10. سلطان سليمان قانوني در سال 954 (يا 959) هجري ناودان مسي را برداشت و ناوداني نقره اي بر بام كعبه قرار داد.

11. از مصر در سال

ص: 1423

962 هجري ناوداني از طلا فرستاده شد كه به جاي ناودان نقره اي نصب گرديد.

12. سلطان احمد خان عثماني در سال 1012 هجري ناوداني نقره اي منقش به طلا و مينا و لاجورد بر كعبه گذارد.

13. سلطان مراد عثماني در دوباره سازي كعبه به سال 1040 هجري ناوداني از چوب كه بر آن صفحه هاي نقره زرين كاري شده بود نصب كرد.

14. سلطان عبدالمجيد عثماني در سال 1270 (يا 1273 يا 1276) هجري قمري ناوداني يكپارچه از طلا (كه در قسطنطنيه ساخته شده بود) قرار داد كه همچنان باقي است. (حرمين شريفين، ص 54و 63و69؛ كعبه، ص 35؛ تاريخ مكه ص 117؛ احكام حج و اسرار آن، ص 96؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 50؛ تاريخ جغرافيايي مكه معظمه و مدينه طيبه، ص 142)

نايب

(يِ)

1. كسي كه در حج نيابتي كليه اعمال حج را به نيابت ديگري انجام مي دهد.

2. كسي كه بعضي از اعمال حج را به نيابت ديگري انجام مي دهد مثل نيابت براي رمي جمرات يا قرباني و...

نبلاء

(نُ بَ) از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 119)

نبيذ سقايه

(نَ) آبي است كه در آن خرما يا كشمش مي ريختند تا شيرين شود و حاجيان بنوشند. آميزه اين آب به حدي نبود كه مسكر و حرام باشد (ميقات حج، ش 28، ص 128)

نتف

(نَ) موي بركندن است و در احرام از محرمات است.

نتف الابط

(نَ فُ لْ اِ) ازاله موي زير بغل و در احرام از محرمات است.

نجد

(نَ) بخشي از شبه جزيرة العرب (و قلب صحرا) است و سرزميني كوهستاني است كه چون نسبت به نقاط مجاور

ص: 1424

بلندتر است نجد ناميده شد و حدودش به حجاز و يمن و شام و عراق متصل است. نجد موطن آل سعود و منشأ فرقه وهابي مي باشد.

نجر

(نَ) حرارت، رنگ

1. نام زمين مكه است.

2. نام زمين مدينه است. (لغت نامه)

نحر

(نَ)

1. نام مكه به جهت شدت حرارت

2. نام مدينه به جهت شدت حرارت يا رنگارنگي بازارش. (ميقات حج، ش 7، ص 173) (ل)

نخاوله

(نَ وِ لِ) طائفه اي از قبايل عربي اسلامي اصيل و ريشه دار در مدينه منوره هستند كه طوايفي از سادات نيز مخلوط آنهايند و در قسمت جنوب شهر در محله اي به نام محله نخاوله ساكنند و عوام آنان را نخولي خوانند. اين طايفه كه از ديرباز در مدينه طيبه مي زيسته اند و نيز سادات آنها (كه از نسل حسنين (عليهما السلام) هستند) همه از شيعيان اماميه و داراي جمعيتي زياد هستند. نخاوله در زمان عثماني اتحاديه اي داشتند ولي سعودي ها اتحاديه كشاورزي آنها را منحل نموده و به علت تشيع مورد تحقير و بدرفتاري قرار دادند. نخاوله در ربيع الثاني سال 1346 قمري قيام نمودند اما سعودي ها آن را سركوب كرده و بيش از هفت هزار نفر را كشتند و بر زنان آنها به عنوان زنان كفار تعدي نمودند. پس از اين نهضت ملي شيعي، آل سعود به تحقير نخاوله اي ها پرداختند و فرمان دادند تا با آنان رفت و آمد و مصاحبت نشود و اجازه كسب و كار نيابند و جز در كارهاي پست و بي ارزش استخدام نگردند. در سال 1371 قمري نخاوله ها خواستار رفتار منصفانه با خود شدند

ص: 1425

اما مورد حمله وزير كشور قرار گرفتند. آنها در فقر به سر مي برند و حجاج ايراني در موسم حج به آنان كمك مادي مي نمودند تا اين كه در اثر تحولات اخير در اوضاع سياسي منطقه، نخاوله اي ها وضع اقتصادي بهتري يافته اند. در تسميه اينان به تفاوت گفته اند:

1. منسوب به قريه نخله (بين مكه و مدينه) هستند.

2. از نسل ابونخليه سعيد يا لهبي (هر دو از صحابه) هستند.

3. در كشاورزي نخل (در كارگاه گرده افشاني نخل) داراي مهارت هستند. (تاريخ مكه، ص 271 الي 277؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 144)

نخله

همان (ك) وادي نخله

نخولي

(نَ) يا (ك) نخاوله

نزول مني

(مَ ِ نا) از واجبات افعال حج است كه زائر پس از افاضه از مشعرالحرام روز دهم ذي حجه وارد مني شود تا مناسك آن جا (رمي جمره، ذبح، حلق) را به جاي آورد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

نساسه

(نَ سّ سِ) از نام هاي مكه است. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 2، ص 219؛ ش 4، ص 142؛ ش 21، ص 92)

نسك

(نُ سُ) (نَ نِ - نُ) عبادت خدا. هر كاري كه وسيله تقرب به خدا باشد، لكن غالباً در مورد قرباني به كار مي رود. (برهان قاطع؛ مجمع البيان، ج 9، ص 34)

نسكين

يعني حج و عمره (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

نسي ء

(نَ) انما النسي ء زيادة في الكفر (توبه 37)

نسي ء (به معناي تأخير و افزودن) جا به جايي بعضي از ماه ها توسط اعراب جاهلي بود كه (تا سال نهم هجري) طي مراسم خاصي آن را انجام مي دادند (ولي اسلام از آن نهي فرمود) اين كار

ص: 1426

توسط متصديان ويژه اي صورت مي گرفت كه به آنها «قلامسه» مي گفتند از آن جهت كه گويند اولين كسي كه ماه ها را براي عرب نسي ء مي كرد «قُلَمَّس» نام داشت، و در اين كه هدف از نسي ء و جا به جا كردن ماه ها توسط عرب چه بوده دو نظر وجود دارد:

1. چون عرب در ماه هاي حرام (ذي قعده، ذي حجه، محرم، رجب) كه سه ماه آن پشت سر هم بود، به علت تحريم جنگ و غارت دچار مضيقه مالي مي شد لذا ماه هاي حرام را جا به جا مي كرد به اين نحو كه حرام بودن ماه محرم را به ماه صفر واگذار مي نمود تا فرصتي براي جنگ و كسب غنايم جنگلي پيدا شود.

2. چون عرب مي خواست حج را در هواي مناسب انجام دهد ماه ها را جا به جا مي كرد يعني از آن جا كه حج بايد در ماه ذي حجه انجام مي شد و گاهي ذي حجه به فصل گرماي طاقت فرساي مكه مي افتاد لذا هم حج گزاران در زحمت بودند و هم به علت نبودن ميوه و پوست در بازار، مبادلات

به نحو مطلوب صورت نمي گرفت؛ اين بود كه با عمل نسئي كاري مي كردند كه موسم حج در يك زمان معتدل باشد (تا بتوان با عرضه محصولات، بازار پر رونقي داشت) طبق اين نظر نسئي فقط تأخير يك ماه حرام به ماه ديگر نبود بلكه نوعي كبيسه كردن و تطبيق سال هاي قمري به سال هاي شمسي (توسط قلامسه) بود به اين نحو كه با توجه به اختلاف ده

ص: 1427

روز بين سال هاي قمري و شمسي كه در هر سه سال يك ماه تفاوت مي كرد سال سوم را يك ماه زياد كرده و آن را سيزده ماه مي گرفتند و روي اين حساب مبدأ سال سوم اول ماه صفر مي شد ولي آن را ماه محرم مي ناميدند، و لذا حج اين سال را قهراً در ماه محرم حقيقي انجام مي دادند و با گذشتن دو سال حج در ماه صفر قرار مي گرفت و همچنين تا يك دور تمام گردد. (ميقات حج، ش 3، ص 118 الي 125؛ و...)

نسيكه

(نَ كِ)

1. ذبح، قرباني

2. خون قرباني

3. ذبيحه. آن چه كه قربان كنند به مني (لغت نامه)

نشانه

(نِ نِ) آن است كه كفش خود را به خون شتر و قرباني بيالايد و بدان بر كوهان زند تا دانسته شود كه قرباني است و يا رقعه اي مشعر بر اين كه آن قرباني است نويسد و آن را در شتر قرباني گذارد. (لمعه، ج 1، ص 134، و پاورقي)

نصف درهم

پرداختي است در كفاره كشتن جوجه كبوتر توسط شخص مُحِلّ در حرم مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 52)

نفر

(نَ فَ) (نَ) بيرون شدن حاجيان از مني در يوم النفر (لغت نامه) (ع)

نفر اول

بيرون رفتن از مني را به نيت ختم عمل روز دوازدهم (ذي حجه) نفر اول گويند كه بايد پس از ظهر باشد. (تبصرة المتعلمين، ص 198)

نفر ثاني

بيرون رفتن از مني را در روز سيزدهم (ذي حجه) نفر دوم گويند كه پيش از ظهر جايز است. (تبصرة المتعلمين، ص 198)

نقرة الغراب

(نُ رَ تُ لْ غُ)

1. از اسامي مجازي زمزم

ص: 1428

است (ميقات حج، ش 4، ص 144؛ ش 10، ص 91)

2. از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 144؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 63)

نقع

(نَ قَ) گويند اسم است براي ما بين عرفات تا مزدلفه (الاتقان، ج 2، ص 452)

گاه به كعبه

پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: «نگاه به كعبه از كنار آن، گناهان را نابود مي سازد». (معارف و معاريف)

از آداب كعبه نگاه به آن است. امام صادق (عليه السلام) فرمود: نگاه كردن به خانه كعبه عبادت است (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 137)

نماز استداره اي

(اِ تِ رِ) نماز جماعت در مسجد الحرام در دايره كعبه.

نماز طواف

نمازي است كه در مراسم حج و عمره بعد از انجام عمل طواف هاي (زيارت و نساء) مي خوانند. نماز طواف از واجبات (غير ركني) است و نمازي دو ركعتي است بدون اذان و اقامه كه (به طور بلند يا آهسته) در مسجد الحرام در پشت و نزديك مقام ابراهيم ادا مي شود به طوري كه مقام ابراهيم بين نمازگزار و خانه كعبه قرار گيرد و در صورت (ازدحام جمعيت) و عدم امكان اداي آن به اين حالت فرموده اند كه در يكي از دو طرف و نزديك مقام ابراهيم نماز به جاي آورده شود. نماز طواف دو گونه است:

نماز طواف زيارت

اين نماز بعد از انجام «طواف زيارت» بايد ادا شود. اين نماز:

1. در عمره (تمتع و مفرده)، سومين عمل است و با لباس احرام خوانده مي شود.

2. در حج تمتع، هشتمين عمل است و بدون لباس احرام خوانده مي شود و براي اداي آن از روز دهم تا دوازدهم

ص: 1429

(و در مواردي تا آخر) ذي حجه فرصت هست.

نماز طواف نساء

اين نماز بعد از انجام «طواف نساء»

بايد ادا شود. اين نماز:

1. در عمره مفرده (1) هفتمين عمل است كه بدون لباس احرام خوانده مي شود و با انجام آن عمره مفرده پايان مي پذيرد.

2. در حج تمتع يازدهمين عمل است كه بدون لباس احرام خوانده مي شود و براي اداي آن از روز دهم تا دوازدهم (و در مواردي تا آخري) ذي حجه فرصت هست.

مستحبات نماز

بعد از طواف فوراً به جاي آوردن

بعد از حمد ركعت اول، سوره توحيد خواندن

بعد از حمد ركعت دوم، سوره كافرون خواندن

بعد از نماز، حمد و ثناي خداوند متعال به جاي آوردن

بعد از نماز، بر معصومين (عليهم السلام) صلوات فرستادن

بعد از نماز، حجر الاسود را لمس كردن و آن را بوسه زدن

بعد از نماز، قبولي اعمال را از درگاه پروردگار طلب نمودن

بعد از نماز، از زمزم نوشيدن و به سر و پشت و شكم پاشيدن

همراه نماز

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) بايد توجه داشت كه با نماز در مقام ابراهيم از اين پس بايد نمازهاي ابراهيمي بر پا داشت و با نماز بيني شيطان را به خاك ماليد.

نماز طواف زيارت

(ك) نماز طواف

نماز طواف نساء

(ك) نماز طواف

نمرات

(نَ مِ) نشانه هاي حرم كه بالاي كوه نمره منصوب است (بروشور «حقيقت حج)».

نمره

(نَ مَ رِ) (نَ رِ) نام كوهي (يا ناحيه اي) است در حد عرفات و يكي از حدود حرم مكه است كه نشانه هاي حرم بر آن نصب است و بدون احرام نمي توان از آن جا وارد

ص: 1430

مكه شد. نمره از حدود عرفات هست ولي جزء موقف نيست.

همراه نمره

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) هنگام ديدار از وادي نمره بايد قصد آن كرد كه از اين پس كسي را امر نكنند مگر اين كه خود بدان عامل باشند و كسي را از كاري نهي نكنند مگر آن كه خود، آن فعل را ترك كرده باشند.

نواخله

(نَ خِ لِ) شهرت ديگري از (ك) نخاوله (ميقات حج، ش 17، ص 158 و 159)

نوحاجي

در تأليفات فقه فارسي به كسي گفته اند كه حجة الاسلام را به جاي آورد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

از آداب كعبه آن است كه داخل خانه كعبه شود، خصوص اگر نوحاجي باشد. (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 137)

نيابت

(بَ)

1. نايب بودن (جانشيني) در انجام حج.

2. نايب بودن (جانشيني) در انجام برخي از اعمال حج به خاطر مشقت و حرج آن براي زائر مثلا در سعي يا طواف يا رمي يا قرباني.

1. در عمره تمتع اين نماز نيست.

و

واجبات حج

احكام حج. اعمال حج. امور واجبي كه در زيارت خانه خدا و در مراسم و مناسك حج بايد رعايت شوند؛ مثل واجبات احرام، تقصير (حلق)، رمي، سعي، طواف، عرفات، قرباني، مشعر، مني، نماز طواف.

واجبات عمره

احكام عمره. اعمال عمره. افعال عمره. امور واجبي هستند كه در زيارت بيت الله و در مراسم عمره (تمتع و مفرده) بايد رعايت گردند؛ مثل واجبات احرام، تقصير، سعي، طواف، نماز طواف.

واجب الحج

(جِ بُ لْ حَ جّ) شخص داراي امكانات مالي و جسمي و امنيتي در حدي كه حجة الاسلام بر او واجب شود. كسي كه براي زيارت بيت الله

ص: 1431

الحرام مستطيع است. داراي (ك) استطاعت.

وادي

از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 138؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

وادي ابراهيم

شهر مكه در بستر وادي ابراهيم قرار دارد كه از شمال شرقي به جنوب غربي كشيده مي شود و پس از آن كه از مسجدالحرام گذشت وادي مسفله ناميده مي شود. (دايرة المعارف فارسي، ذيل مكه)

وادي ابي جيده

(جَ دِ) همان (ك) وادي بطحان

وادي بطحان

(بَ طِ) (بَ بُ) مشهور به وادي ابي جيده از وادي هاي مدينه است ابتداي آن نزديك ماجشويه و آخر آن نزديك مسجد فتح مي باشد. از پيامبر اكرم نقل شده كه بطحان بركه اي از بركه هاي بهشت است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 395)

وادي جمع

همان (ك) مشعر الحرام

وادي جن

(جِ نّ) محلي نزديك مدينه كه پريان در آن جا اسلام آوردند. (لغت نامه)

وادي الحرم

(يُ لْ حَ رَ) از نام هاي مكه است (تاريخ مكه، ص 15)

وادي حصون النيق

(ح نُ نّ) مساحت ما بين مسجد شجره تا مسجد ذو قبلتين را گويند (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 12)

وادي رانونا

مساحت ما بين شرق مدينه و جنوب آن را گويند. وادي رانونا جزئي از قبا در قطاع جنوبي به شمار مي رود و مسجد جمعه در بني سالم كه پيامبر اكرم نخستين نماز جمعه را در آن برگزار كرد در ميان اين وادي قرار داشته

است. (سيري در اماكن وحي، ص 12؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 25؛ تاريخ و آثار اسلامي)

وادي سيل

همان (ك) قرن المنازل

وادي عرفات

همان (ك) عرفات

وادي عقيق

اطلاقي است براي چند وادي در

عربستان. (و هر وادي را كه سيل بشكافد و وسعت دهد عقيق گويند)

1. ميقاتي است در شمال شرقي

ص: 1432

مكه (به فاصله تقريبي 94 كيلومتري) اوايل اين ميقات را از سمت عراق «مسلخ» و اواسط آن را «غمره» و اواخر آن را «ذات عرق» گويند، و اين جا (بطن عقيق) ميقات اهل عراق و نجد و كساني است كه از اين راه عازم مكه هستند و فرموده اند افضل آن است كه از مسلخ احرام بندند. (توضيح مناسك حج، ص 33؛ فقه فارسي با مدارك، ص 84)

2. دره اي است در غرب مدينه و راه مدينه از آن مي گذرد. اين وادي پس از باران هاي سنگين چندان پر آب مي شد كه آن را به فرات تشبيه كردند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) عقيق را دوست مي داشت. و آن را «وادي مبارك» مي خواند. اين وادي به بخش هاي صغير و كبير و اكبر تقسيم شده است و قسمت اكبر آن در دست حضرت علي اميرالمؤمنين (عليه السلام) بود و حضرت چاه هايي در آن حفر نمود و اين چاه ها در منطقه شجره كنوني قرار داشته و به همين جهت مسجد شجره به مسجد آبار و يا ابيار علي معروف است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 359؛ دايرة المعارف فارسي، ذيل عقيق)

وادي غير ذي ذرع

ربنا اني اسكنت من ذريتي بواد غير ذي ذرع (ابراهيم 37)

وادي بي كشت و ذرع وادي مكه يعني ابطح است كه در آن زمان در وادي مكه آب و زراعتي وجود نداشت. اما همين وادي غير قابل كشت كه شاهد كمال بندگي و طاعت حضرت ابراهيم (عليه السلام) در برابر خداي تعالي بود به بركت وجود حضرت اسماعيل و به دعاي حضرت ابراهيم (وارزقهم من

ص: 1433

الثمرات ابراهيم 37) جداي از جنبه مقدس ترين مكان عبادي عالم، داراي آب و كشت شد و چهره اي آبادان يافت.

وادي فاطمه (س)

در 85 كيلومتري شمال غربي مكه نرسيده به محدوده حرم قرار دارد و در آن چشمه هاي فراوان و نحلستان هاي زيادي است. سنگ هاي معدني بسيار عالي اين وادي در تعميرات و نوسازي مسجد النبي و مسجدالحرام در سطح گسترده اي مورد استفاده قرار گرفته است. اكثر آب هاي گوارايي كه در ظروف پلاستيكي در ايام حج به زائران خانه خدا داده مي شود از همين وادي تهيه شده و نام وادي فاطمه نيز بر آن ديده مي شود. (راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 265؛ احكام حج و اسرار آن، ص 81؛ با راهيان قبله، ص 174)

وادي فخ

همان (ك) فخ

وادي قرن

همان (ك) قرن المنازل

وادي مأزمين

همان (ك) مأزمين

وادي مبارك

همان (ك) وادي عقيق (2)

وادي محرم

همان (ك) قرن المنازل

وادي محسر

پهمان (ك) محسر

وادي محصب

همان (ك) محصب

وادي مسفله

(1) (مَ فَ لِ) ادامه (ك) وادي ابراهيم

وادي مشعر

همان (ك) مشعر الحرام

وادي مني

همان (ك) مني

وادي النار

همان (ك) محسر

وادي نخله

(نَ لِ) مكاني است در شرق مكه. ميقاتي است براي عمره مفرده از داخل مكه.

وادي يلملم

همان (ك) يلملم

واقم

(قِ) زمين سنگلاخي كه از حدود حرم مدينه است در شرق (مناسك ص 205؛ دايرة المعارف تشيع، ذيل حره).

والده

از القاب مكه است چون زوار و حجاج پس ازقضاي مناسك حج (به آن جا عود و رجوع) مراجعت مي كنند. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

وشاح

(وِ) رداء. قطعه اي از احرام كه محرم به دوش مي افكند (ميقات حج، ش 5، ص 50، و...)

وصائل

1. از بهترين پارچه هاي بافت يمن كه تبع كعبه

ص: 1434

را با آن پوشاند. (تاريخ مكه، ص 59)

1. مِ (ضبط دايرة المعارف فارسي ذيل مكه) مَ (ضبط سفرنامه ابن جبير، ص 147).

2. چون پوشش كعبه با رنگ هاي گوناگون و وصله وصله بود عرب آن را وصائل ناميده است (احكام حج و اسرار آن، ص 106)

وصيت حج

يعني كسي وصيت كند كه ديگري از جانب او حج كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

وقت احرام

مراد وقت مجاز براي محرم شدن است. اين زمان در:

1. عمره مفرده، طول ايام سال است (بجز ايام اختصاصي حج).

2. عمره تمتع، طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه تا پيش از ظهر است.

3. حج، طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه تا پيش از ظهر (و در حج تمتع از بعد از اتمام عمره تمتع).

وقت احلال

وقت بيرون شدن از احرام (لغت نامه، ذيل حل)

وقت اختياري

در اصطلاح مراسم حج:

1. وقت اختياري عرفات، وقت وقوف اختياري در عرفات است، يعني از روز نهم ذي حجه تا غروب شرعي همين روز براي شخص مختار.

2. وقت اختياري مشعر، وقت وقوف اختياري در مشعر است، يعني از شب دهم ذي حجه تا طلوع آفتاب براي شخص مختار. (رساله نوين، ج 1، ص 245؛ توضيح مناسك، ص 111)

وقت اضطراري

در مراسم حج:

1. وقت اضطراري عرفات، وقت وقوف اضطراري در عرفات است، يعني شب عيد قربان براي شخص معذور.

2. وقت اضطراري اول مشعر، وقت وقوف اضطراري در مشعر است، يعني شب عيد قربان براي شخص معذور از توقف بين الطلوعين.

3. وقت اضطراري دوم مشعر، وقت وقوف اضطراري در مشعر

ص: 1435

است، يعني از طلوع آفتاب تا ظهر روز عيد قربان حتي به مقدار اندك براي شخص معذور. (رساله نوين، ص 245)

وقت حج

زمان انجام عبادت و مراسم حج است. و طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه تا پيش از ظهر است براي محرم شدن (1) و تا روز دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه است براي انجام حج (و براي برخي از اعمال حج تا آخر ذي حجه).

وقت عمره

زمان انجام عبادت و مراسم عمره است در:

1. عمره مفرده، طول ايام سال است (بجز ايام اختصاصي حج).

2. عمره تمتع، طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه تا (پيش از ظهر) است.

وقفه عرفيه

(عَ رَ يَّ) درنگ (وقوف) در عرفات است (سفرنامه ابن جبير، ص 171)

وقوف

(وُ) در اصطلاح حج، مراد توقف است در چند مكان به ترتيب:

1. وقوف عرفات

2. وقوف در مشعر

3. وقوف در مني

وقوف اختياري

در اصطلاح حج، مراد:

1. وقوف اختياري عرفات است. (ك) وقوف در عرفات

2. وقوف اختياري مشعر است. (ك) وقوف در مشعر

وقوف اضطراري

در اصطلاح حج، مراد:

1. وقوف اضطراري عرفات است. (ك) وقوف در عرفات

2. وقوف اضطراري مشعر است. (ك) وقوف در مشعر

وقوف در عرفات

فاذا افضتم من عرفات... (بقره 198).

وقوف در عرفات عبارت است از توقف (و ماندن) در صحراي عرفات. (2) و وقوف در عرفات از واجبات ركني حج است و دومين واجب از مراسم حج است كه پس از احرام در ميقات و آمدن به عرفات انجام مي پذيرد. و

1. در حج تمتع بعد از اتمام عمره تمتع است تا هنگامي كه

ص: 1436

بتوان خود را براي بعد از ظهر نهم ذي حجه به وقوف اختياري عرفات رسانيد.

2. رجوع كنيد به «عرفات».

كيفيت وقوف در عرفات (كه موقف اول در مراسم حج است) مي تواند در حالات مختلفي باشد، چون راه رفتن، پياده بودن، نشسته بودن، سواره بودن، خوابيده بودن (البته در قسمتي از وقت وقوف). وقوف در عرفات را در دو وقت مي توان انجام داد كه تنها يك مقدار از اين زمان ركن است (و اگر در اين يك مقدار زمان وقوف صورت نگيرد حج باطل مي شود) كه عبارت است از:

وقوف اختياري، ماندن در عرفات است از اول ظهر عرفه (روز نهم ذي حجه) تا غروب شرعي اين روز براي شخصي كه مختار است.

وقوف اضطراري، ماندن در عرفات است در شب عيد قربان (شب دهم ذي حجه) از غروب شرعي تا طلوع فجر براي شخصي كه مضطر است (يعني كسي كه تمكن ماندن در عرفات را از ظهر تا غروب روز نهم ذي حجه نداشته است) و اين وقوف اضطراري عرفات را «اضطراري شبانه» هم گويند.

مستحبات وقوف

نيت به زبان آوردن

رو به قبله به سر بردن

با وضو به سر بردن

در نمره قرار گرفتن

در حال گريه بودن

زير آسمان به سر بردن

به حالت ايستاده بودن

با همسفران به سر بردن

به خيرات اقدام كردن

- از شيطان به خدا پناه بردن

يادآوري گناه و استغفار نمودن

حمد و ثناي الهي را به جاي آوردن

زيارت حضرت سيدالشهداء را خواندن

بر پيامبر اكرم و آل او صلوات فرستادن

عطاياي الهي را يادآوري و شكرگزاري كردن

حاجات دنيايي و

ص: 1437

آخرتي را از خداوند خواستن

هفتاد مرتبه از خداوند تقاضاي بهشت نمودن

براي خود و والدين خود و ديگران دعا كردن

ذهن خود را از مانع توجه به خداوند دور داشتن

قبل از زوال (يعني نزديك ظهر) غسل به جاي آوردن

دعاي عرفه امام حسين و امام سجاد (عليه السلام) را خواندن

توفيق زيارت كردن هر ساله كعبه را از درگاه الهي طلب نمودن

دو نماز ظهر و عصر را در اول وقت به يك اذان و دو اقامه به جاي آوردن

سُوَري از قرآن مجيد را (مانند سوره هاي توحيد و ناس و فلق) تلاوت نمودن

آياتي از قرآن مجيد را كه در آنها حمد و تسبيح و تكبير و اسماي نيكوي الهي است قرائت كردن

هر يك از اذكار «الله اكبر، لا اله الا الله، الحمدلله، سبحان الله، ماشاءالله و لاقوة الا بالله، اللهم صل علي محمد و آل محمد» را صد مرتبه گفتن.

در طرف پايين چپ كوه (نسبت به كسي كه از مكه مكرمه به سوي عرفات مي آيد) در زمين هموار قرار گرفتن.

همراه عرفات

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در عرفات بايد به معرفت خداوندي رسيد و به اين فكر بايد بود كه نامه كارها و كتاب اعمال نزد خداوند است و او بر پنهاني ها آگاه است. (تفسير نمونه؛ مجمع البيان؛ تبصرة المتعلمين، ص 183؛ لمعه، ج 1، ص 128؛ احكام حج و اسرار آن، ص 237؛ ميقات حج، ش 12، ص 164؛ و...).

وقوف در مشعر

فاذا افضتم من عرفات فاذكروا الله عند المشعر الحرام (بقره 198).

وقوف در مشعر، عبارت است از توقف (و ماندن) در بيابان مشعر.

ص: 1438

(1) و وقوف در مشعر از واجبات ركني حج است و سومين واجب از مراسم حج است كه (پس از وقوف در عرفات) با حركت از عرفات و آمدن به مشعر

1. رجوع كنيد به «مشعر الحرام».

الحرام صورت مي گيرد به اين ترتيب كه در حال احرام بعد از غروب شرعي روز عرفه (نهم ذي حجه) از عرفات به سمت مشعر حركت مي كنند. كيفيت وقوف در مشعر (كه موقف دوم است) مي تواند در حالات مختلفي باشد چون: راه رفتن، پياده بودن، نشسته بودن، سواره بودن، خوابيده بودن (البته در قسمتي از وقت وقوف).

وقوف در مشعر را در سه وقت مي توان انجام داد كه تنها يك مقدار از اين زمان ركن است (و اگر در اين يك مقدار وقت، وقوف صورت نگيرد حج باطل مي شود) كه عبارت است از:

وقوف اختياري؛ ماندن در مشعر است از شب دهم ذي حجه (شب عيد قربان) تا طلوع آفتاب براي شخص مختار.

ركن واجب اين وقوف از طلوع فجر است تا طلوع آفتاب (و مدت قبل از آن واجب غير ركني است).

وقوف اضطراري اول؛ ماندن در مشعر است در مقداري از شب عيد قربان (شب دهم ذي حجه) براي شخص مضطر و معذور چون پير و مريض و كسي كه كار ضروري دارد (و به اين ترتيب قبل از طلوع آفتاب به مني مي روند) اين وقوف را «اضطراري شبانه» هم مي گويند.

وقوف اضطراري دوم؛ ماندن در مشعر است بعد از طلوع آفتاب روز عيد قربان (دهم ذي حجه) تا پيش از ظهر براي شخص مضطر يعني كسي كه از روي

ص: 1439

فراموشي يا عذر ديگري از وقوف ما بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب متمكن نشده است. اين وقوف را «اضطراري روزانه» هم مي گويند.

مستحبات وقوف

با وضو بودن

به حال احيا بودن

دعاي مشلول خواندن

هفتاد عدد سنگريزه برداشتن (1)

در دامنه كوه و رو به قبله بودن

حمد و ثناي پروردگار را به جاي آوردن

نعمت ها و عظمت و بلاي الهي را به نظر آوردن

دعاي «اللهمَّ اني اسئلك ان تجمع...» را خواندن

دعاي «اللهم ارحم موقفي...» را در تل سرخ خواندن

پا برهنه در بالاي كوه قزح قدم زدن و ذكر خداوند نمودن

در حق خود و والدين و اولاد و اهل و مال ديگران دعا كردن

براي ائمه و تعجيل فرج دعا كردن و از اعداي ايشان بيزاري جستن

در وسط وادي مشعر الحرام و در طرف سمت راست جاده جاي گزيدن

نمازهاي مغرب و عشا را به يك اذان و دو اقامه بدون فاصله به جاي آوردن

هر يك از اذكار «الله اكبر، الحمدلله، سبحان الله، لا اله الا الله، اللهم صل علي محمد و آل محمد» را صد بار گفتن

نزديك طلوع آفتاب بر بالاي كوه ثبير هفت مرتبه اعتراف به گناهان و هفت مرتبه استغفار كردن

پيش از طلوع آفتاب كوچ كردن و تا طلوع آفتاب از وادي محسر خارج نشدن

با آرامش و وقار و ذكر و استغفار راه افتادن و در وادي محسر هروله كردن

همراه مشعر

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) به هنگام برداشتن ريگ در مزدلفه (مشعر) بايد قصد كناره گيري از گناه و ناداني و استواري بر دانش و

ص: 1440

عمل را داشت و با گذشتن از مشعر الحرام بايد دل را به نشانه شعار تقوا و خوف از خدا نشانه گذاري كرد.

وقوف در مني

عبارت است از توقف (بيتوته) كردن در وادي مني. (2) وقوف در مني از واجبات غير ركني حج است و دوازدهمين واجب از مراسم حج (3) است كه پس از حركت از مشعرالحرام بعد از طلوع آفتاب روز دهم ذي

1. 49 ريگ براي رمي جمرات و 21 ريگ جهت ذخيره.

2. رجوع كنيد به «مني».

3. و در «حج افراد» يازدهمين واجب.

حجه و آمدن به وادي مني صورت مي گيرد و زمان وقوف (بيتوته) در مني از غروب شرعي تا نيمه شب است در هر يك از دو (يا سه) شب:

شب هاي يازدهم و دوازدهم: حجاج چه آنها كه براي ادامه اعمال حج از مني به مكه رفته اند و چه آنها كه نرفته اند و در مني باقي مانده اند بايد شب هاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه را در مني باشند و بنابراين آنها كه به مكه رفته اند بايد قبل از غروب به مني باز گردند.

شب سيزدهم: اگر حاج نتواند تا غروب روز دوازدهم ذي حجه از مني خارج شود در اين صورت بايد شب سيزدهم را هم در مني وقوف (بيتوته) كند و در روز سيزدهم رمي جمرات ثلاثه نموده از مني خارج شود.

همراه مني

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در رفتن به مني بايد قصد آن داشت كه بعد از اين از دست و زبان و دلمان براي مردم ايمني باشد.

وقوف سه گانه

مراد است از:

1. وقوف در عرفات

2.

ص: 1441

وقوف در مشعر

3. وقوف در مني

وقوف عرفات همان (ك) وقوف در عرفات

وقوف مشعر همان (ك) وقوف در مشعر

وقوف مني همان (ك) وقوف در مني

وقوفين

(و فَ)

1. وقوف عرفات و وقوف در مشعر را گويند.

2. وقوف اختياري و وقوف اضطراري را گويند.

وهابيان

همان (ك) وهابيه (دايرة المعارف فارسي)

وهابيه

(وَ هّ يِّ) مذهبي نو ساخته به نام اسلام و حاكم در سرزمين (ك) عربستان سعودي.

ه

هجرت

مراد آمدن رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از مكه به مدينه است. آن جناب بر اثر شدت آزار كفار و مشركين مكه اين شهر را در پنجشنبه اول ربيع الاول سال چهاردهم بعثت به سمت مدينه ترك كردند و در دوازدهمين روز ماه ربيع الاول (به قولي) وارد قبا شدند و پس از اندك توقفي با پيوستن حضرت امير علي (عليه السلام) و همراهانش (فواطم ثلاثه) به اتفاق وارد مدينه گرديدند.

هدي

(هَ دْ) جعل الله الكعبه البيت الحرام قياماً للناس و الشهر الحرام و الهدي و القلائد (مائده 97) هدي قرباني مخصوص بيت الله الحرام است (حيواني كه در حج براي قرباني به مكه فرستند). هدي در قرآن در رديف كعبه و ماه حرام، وسيله زندگي مردم معرفي شده و معلوم مي شود كه هدي قسمتي از اعمال حج است و به شئون خانه خدا بستگي دارد. هدي در مراسم حج در مني قرباني مي شود و در مراسم عمره كه قرباني مستحب است، در مكه قرباني مي شود (در كنار مسجد در «حزوره» در كنار مروه كه البته امروزه اين امكان وجود ندارد) وجه تسميه هدي را از آن جهت گفته اند كه:

ص: 1442

. قرباني به خانه كعبه اهدا مي گردد.

2. قرباني به سوي كعبه و حرم سوق داده و هدايت مي گردد.

هدي تحلل

(هَ دْ يِ تَ حَ لُّ لْ) قرباني كه مصدود يا محصور مي كند و از حال احرام بيرون مي شود. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

هدي تمتع

(تَ مَ تُّ) قرباني زائر است در حج تمتع، هدي المتعه، دم المتعه. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

هدي السياق

(سّ) همان (ك) هدي القران

هدي القران

(لْ قِ) هدي السياق. شتري است كه زائر در حج قران با خود براند، و همين راندن است كه وجه تسميه هدي السياق است (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

هدي متعه

(مُ عِ) همان (ك) هدي تمتع

هدي مندوب

(مَ) هر قرباني است بر زائر كعبه كه واجب نباشد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

هدي واجب

قرباني واجب است بر زائر كعبه، مانند قرباني در حج تمتع و قرباني كه به نذر و يا به عنوان جزا (مانند كفاره) واجب گردد، و نيز قرباني در هدي القران كه به اشعار و تقليد واجب گردد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

هدي للعالمين

(هُ دَ نْ لِ لْ لَ) ان اول بيت وضع للناس للذي ببكة مباركا و هدي للعالمين (آل عمران 96)

هدي للعالمين صفتي است كه كعبه به آن متصف است، چرا كه دلالت و هدايت جهانيان است به سوي خداوند و قبله جهانيان است، و بدين گونه آنان را به جهت نمازشان هدايت مي كند. با حج و طواف آن به سوي جنت هدايت مي كند و دلالت بر وجود خداي يكتا و صدق رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) مي كند.

آري كعبه عامل هدايت است و هدايتش به ساكنين مكه و يا به

ص: 1443

حجاجي كه از دور و نزديك به زيارت آن مي آيند محدود نمي شود و همه جهانيان را در بر مي گيرد و حتي محدود به دوران اسلام هم نمي شود. و قبل از بعثت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) هم علي رغم آن كه مراسم حج آلوده به خرافات و نادرستي ها بود، مع ذلك جلو پاره اي از كج روي ها را مي گرفت و جايگاه هدايت بود. كعبه مسلمانان را به سعادت دنيوي كه همان وحدت كلمه و يگانگي امت باشد رهبري مي كند و غير مسلمانان را هم بيدار مي كند تا به نتايج وحدت اسلامي و هماهنگي قواي مختلف و متشتت آن پي برده از خواب غفلت بيدار شوند. (ميقات حج، ش 4، ص 156؛ نگرشي اجتماعي به كعبه و حج از ديدگاه قرآن، ص 40).

هذراء

(هَ) از نام هاي مدينه است به جهت زيادي شدت گرمايش يا به جهت زيادي آب هايش. (ميقات حج، ش 7، ص 173).

هروله

(هَ وَ لِ) نوعي كوتاه قدم برداشتن همراه با تكان دادن شانه هاست كه انجام آن مستحب است در فاصله اي از (ك) سعي بين صفا و مروه.

هزمه اسماعيل

(هَ مِ ءِ) از نام هاي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 91).

هزمه جبرئيل

از اسامي زمزم است چون جبرئيل آن را معرفي نمود. (حرمين شريفين، ص 23، ثواب اعمال حج، ص 35).

هزمه ملك

(مَ لَ) از اسماي زمزم است. (ميقات حج، ش 5، ص 140؛ ش 10، ص 90).

هفت تكبير

هفت بار تكبير گفتن در سعي (از اعمال حج). پس از ايستادن در صفا هفت بار تكبير گويند. (فرهنگ فارسي).

هفت تهليل

هفت بار

ص: 1444

تهليل گفتن در سعي (از اعمال حج). پس از ايستادن در صفا هفت بار تهليل خدا كنند. (فرهنگ

فارسي).

هفت سنگ

رمي هفت سنگ از واجبات حج است. (فرهنگ اصطلاحات و تعريفات نفايس الفنون).

هفت شوط

1. هفت بار گرديدن به دور خانه كعبه در طواف.

2. هفت بار رفت و آمد كردن بين صفا و مروه در سعي.

هفت مسجد

همان (ك) مساجد سبعه.

هي بركه

از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 91).

ي

يثرب

(يَ رِ) و اذا قالت طائفة منهم يا اهل يثرب. (احزاب 13)

يثرب نام مدينه (مدينة الرسول) قبل از هجرت رسول الله به آنجا بوده است (و به اقوالي ديگر نام ناحيه اي از مدينه بود يا نام ناحيه اي كه مدينه جزو آن بود) و رسول خدا اسم يثرب را دوست نداشت و پس از ورود به آن فرمودند اين كلمه به كار برده نشود و آن را طابه و يا طيبه ناميدند. در وجه تسميه يثرب به اختلاف گفته اند:

1. از ماده «ثَرَبَ» است به معناي عيب و فساد.

2. از ماده «تَثريب» است به معناي جبران و مؤاخذه به واسطه گناهي كه انجام شده.

3. مأخوذ از نام شخص غير موحدي است كه اين شهر را بنا كرد. از نام يثرب از نژاد ارم بن سام بن نوح (تاريخ و آثار اسلامي، ص 173؛ تاريخ تحليلي اسلام، ص 97؛ ميقات حج، ش 6 و7 ص 91، ص 174؛ الاتقاق، ج 2، ص 452؛ و...).

يرمرم (يَ رَ رَ) همان (ك) يلملم.

يك خون قرباني كردن است در كفارات حج. انواع حيواناتي كه در كفارات احرام و حرم مقرر شده عبارتند از شتر و

ص: 1445

گاو و گوسفند، و در بعضي موارد كه مطلقاً فرموده اند يك خون بر عهده مرتكب (عليه دم) است با قربان كردن گوسفند امتثال مي شود. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي ص 53).

يك درهم پرداختي است در كفارات احرام و حرم.

1. كفاره شكستن تخم كبوتري است (كه در آن جوجه اي باشد كه بجنبد) توسط شخص محرم در حرم.

2. كفاره كشتن كبوتر است توسط شخص محل در حرم (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 52).

يك ربع پرداختي است در كفارات و آن كفاره شكستن تخم كبوتري است (كه در آن جوجه اي باشد كه بجنبد) توسط شخص محل در حرم (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 52).

يك شتر

كفاره ارتكاب عملي است كه از محرمات احرام باشد مانند بوسيدن زن، آميزش جنسي، استمنا، سوگند دروغ در مرتبه سوم، نگاهي كه سبب خروج مني شود. (گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 46 و 70).

يك گاو

كفاره ارتكاب عملي است كه در محرمات احرام باشد، مانند سوگند دروغ در مرتبه دوم، كندن درخت بزرگ حرم. (گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 46 و 70).

يك گوسفند

كفاره ارتكاب عملي است كه از محرمات احرام باشد مانند استعمال بوي خوش، ترك بيتوته مني،

پوشاندن سر براي مردان، پوشيدن صورت براي زنان (به نظر بعضي فقها) پوشيدن لباس دوخته براي مردان، خارج كردن خون از بدن، چيدن همه ناخن هاي دست، چيدن همه ناخن هاي پا، چيدن همه ناخن هاي دست و پا در يك نوبت، سايه بر سر قرار دادن در حال سير براي مردان، روغن معطر ماليدن، سوگند دروغ در

ص: 1446

مرتبه اول، سوگند راست در مرتبه سوم، كندن و بريدن درخت كوچك حرم، كندن موي زير بغل ها و... (گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 46 و 70).

يلملم

(يَ لَ لَ) يا «الملم» يا «ململم» يا «يرمرم» از كوه هاي تهامه است. و وادي يلملم در جنوب شرقي مكه به فاصله تقريبي 94 (و از راه جديد 54) كيلومتري از ميقات هاي عمره (تمتع و مفرده) است. براي اهل يمن و كساني كه از اين راه عازم مكه اند. (ميقات حج، ش 6، ص 150؛ ش 19، ص 102؛ ش 23، ص 118؛ لغت نامه؛ و...).

يمين الله

(يَ نُ لّا) عنوان حجرالاسود در روايات (ميقات حج، ش 31، ص 147؛ سفرنامه ابن جبير، ص 126).

ينبع

(يَ بُ) همان (ك) ينبوع.

ينبوع

(يَ) يا «ينبع» (چشمه) قريه اي است در حدود دويست كيلومتري راه مدينه به مكه، و از آن جا كه اين قريه چشمه ها و آب هاي فراوان دارد به اين نام شهرت يافته است. در اين جا مسجدي ساخته بودند كه طبق نقل، رسول الله در آن نماز گزاردند، و ينبع هنگام تقسيم فَيْ ء توسط نبي اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) سهم حضرت علي (عليه السلام) شد و آن حضرت با حفر چاه هايي به ايجاد نخلستان پرداخت و درآمد حاصله را به يتيمان و مستمندان بني هاشم اختصاص داد. آن حضرت تا قبل از خلافت عمدتاً در ينبع سكونت داشت و به كار مشغول بود. ينبع در دست بني الحسن بود و امروزه اين جا يكي از زيارتگاه هاي مهم (ولي فراموش شده) است، چرا كه چند تن از اولاد ائمه

ص: 1447

و سادات جليل القدر در آن مدفون هستند كه معروف ترين آنان عبارتند از:

1. عمر الاطراف آخرين فرزند حضرت امير (عليه السلام) است كه فردي با تقواو با فضيلت بود.

2. علي اصغر، نوه امام حسين و كوچك ترين فرزند امام سجاد (عليه السلام) است.

3. داود بن محمد، از نوادگان حضرت ابوالفضل عباس (عليه السلام) كه در مكه و مدينه عليه جور و ستم حكومت برخاست و در اين جا به شهادت رسيد.

4. احمد بن علي، از نوادگان محمد حنيفه كه در اين جا به شهادت رسيد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 158؛راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 236)

يندد

(يَ دَ) از اسامي مدينه است. (لغت نامه؛حرمين شريفين، ص 119؛ميقات حج، ش 7، ص 174)

يندر

(يَ دَ) از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 119؛ ميقات حج، ش 7، ص 174)

يوم استفتاح

(اِ تِ) يا «يوم افتتاح» روز پانزدهم رجب را گويند از آن جهت كه در اين روز درب كعبه را به روي زائران مي گشودند (و در اقوال ديگر به جهت گشوده بودن درهاي آسمان در اين روز يا گشوده بودن درهاي رحمت الهي در اين روز).

يوم افتتاح

همان (ك) يوم استفتاح

يوم الاكارع

(يَ مُ ل اَ رِ) يا «يوم الاكرع» روز دوازدهم ذي حجه را گويند چون در اين روز حاجيان «اكارع» (جمع كراع به معني پاچه) شتران و گوسفندان را مي پزند. (امام شناسي، ج 6، ص 224؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 30)

يوم الاكرع

(ل اَ رُ) همان (ك) يوم الاكرع

يوم التحصيب

(تَّ) يوم الحصبه. روز نفرثاني (يعني روز13ذي حجه) را گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

يوم الترويه

(تَّ يِ) روز هشتم ذي حجه را گويند كه روز قبل از آغاز

ص: 1448

شروع اعمال حج است و معمولا در اين روز حجاج (جهت رسيدن به موقع به عرفات) احرام بسته و به عرفات مي روند و در وجه تسميه آن به تفاوت گفته اند كه از ريشه:

1. تروي، به معني فكر كردن است و حضرت خليل الله به

جهت خواب در باب قرباني فرزند، متفكر بود تا آخر الامر ذبح او را در روز عيد اضحي به خاطر مباركش قرار داد.

2. روايت، به معني بيان كردن است و حضرت مناسك و احكام حج را در اين روز براي مردم روايت (بيان) مي فرمود.

3. ريّ، به معني سيراب شدن و آب دادن است.

4. ارتوا، به معني آب برداشتن است. در اين روز حضرت جبرئيل نزد حضرت ابراهيم (عليه السلام) آمد و گفت: اي ابراهيم براي خود و خانواده ات آب بردار و براي عرفات آماده شو. و معمولا حاجيان به جهت آن كه در عرفات آب نبود، آب آشاميدني مورد نياز خود را براي عرفات در اين روز تهيه مي كردند و در روز هشتم كه از مكه آب بر مي داشتند به هم كه

مي رسيدند مي گفتند «ترويم»آب برداشتيد. آب برداريد. (حجة التفاسير، تعاليق، احكام حج و اسرار آن، ص 142؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 4، ص 10؛ كتاب حج، ص 254؛ ثواب اعمال حج، ص 7)

يوم الجمع

(لْ جَ) روز عرفه است. (لغت نامه، ذيل جمع)

يوم الحج

(ل حَ جّ) به نقلي روز عيد قربان است. (ميقات حج، ش 2، ص 175)

يوم الحج الاكبر

(ك) حج اكبر

يوم الحصبه

(ل حَ بِ) همان (ك) يوم التحصيب

يوم الرئوس

(رُّ ءُ) يا «يوم القر» روز يازدهم ذي حجه را گويند به جهت آن كه حاجيان در اين

ص: 1449

روز سرهاي حيوانات ذبح و نحر شده را مي پزند و مي خورند. (امام شناسي، ج 6، ص 224؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 30)

يوم الصدر

(صَّ دَ) روز چهارم از روزهاي نحر (با توجه به لغت نامه، ذيل صدر)

يوم العرفه

(لْ عَ رَ فِ) روز نهم ذي حجه را گويند. روزي كه حاجيان در عرفات وقوف مي كنند.

و حضرت سجاد (عليه السلام) مي فرمايد: «بار خدا اين روز عرفه، روزي است كه آن را شريف و گرامي و بزرگ داشته اي و رحمتت را در آن گسترده و عفوت را انعام نموده و عطايت را در آن بسيار كرده و به سبب آن بر بندگانت تفضل و احسان فرموده اي» (صحيفه كامله سجاديه، ترجمه فيض الاسلام، ص 340).

يوم الفتح

(لْ فَ) مراد روز فتح مكه است در سال هشتم هجري. طبق نقل تاريخ حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در دهم ماه رمضان اين سال از مدينه حركت فرمودند و بعد از ده روز به مكه رسيدند.

يوم القدر

(لْ قَ) روز دوازدهم ذي حجه (ميقات حج، ش 29، ص 17).

يوم القر

(- لْ قَ رّ) همان (ك) يوم الرئوس.

يوم المزدلفه

(لْ مُ دَ لَ فِ) روزي كه حجاج در مزدلفه هستند.

يوم مشهود

(مَ) روز عرفه. (لغت نامه؛ الاتقان، ج 2، ص 643).

يوم النحر

(نَّ) روز دهم ذي حجه. روزي كه حجاج در مني قرباني كنند.

يوم النفر

(نَّ) روز كوچ حاجيان از مني را گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق). (ع)

يوم النفر الاول

(نّ رِ لْ ا وَّ) روز كوچ اول. روز دوازدهم ذي حجه كه حجاج كارشان تمام شده از مني كوچ مي كنند. (امام شناسي، ج 6، ص 224؛ فهرست

ص: 1450

كشف الاسرار، ص 829).

يوم النفر الثاني

(نَّ رِ ثّ) روز كوچ دوم. روز سيزدهم ذي حجه را گويند به جهت آن كه حجاجي كه در كوچ اول از مني نرفته اند در اين روز كوچ خواهند نمود. (امام شناسي، ج 6، ص 224؛ فهرست كشف الاسرار، ص 829).

يوم النفور

(نُّ) يوم النفر (لغت نامه، ذيل نفر).

روز كوچ حاجيان از مني و روز

منابع

1. قرآن مجيد، با ترجمه (هاي) فارسي.

2. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام.

3. اسرار حج - امام سجاد (عليه السلام) (1)

4. تفسير منهج الصادقين - ملا فتح الله كاشاني.

5. تفسير مجمع البيان شيخ طبرسي ترجمه فارسي.

6. تفسير الروض الجنان ابوالفتوح رازي.

7. تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي.

8. حجه التفاسير سيد عبدالحجت بلاغي.

9. قاموس قرآن سيد علي اكبر قرشي.

10. اعلام قرآن دكتر محمد خزائلي.

11. قصص قرآن صدر بلاغي.

12. دائرة الفرائد در فرهنگ قرآن دكتر محمد باقر محقق.

13. دائرة المعارف لغات قرآن حاج ميرزا ابوالحسن شعراني.

14. الاتقان في علوم القرآن جلال الدين سيوطي ترجمه دكتر مهدي حائري.

15. فهرست كشف الاسرار وعدة الابرار دكتر محمد جواد شريعت.

16. شرح اربعين ابن خاتون عاملي.

17. حيوة القلوب علامه مجلسي.

18. بحار الانوار علامه مجسلي ج 13 ترجمه علي دواني.

19. مفاتيح الجنان حاج شيخ عباس قمي.

20. مبادي فقه و اصول دكتر عليرضا فيض.

21. تبصرة المتعلمين علامه حلي ترجمه و شرح شعراني.

22. لمعه محمد بن مكي ترجمه دكتر عليرضا فيض دكتر علي مهذب.

23. النهايه شيخ طوسي ترجمه محمد تقي دانش پژوه سيد محمد باقر سبزواري.

24. ترجمه و شرح تبصره علامه

ص: 1451

حلي زين العابدين ذوالمجدين.

25. فقه فارسي با مدارك فروع دين و نصوص احكام ج 3 (راهنماي حج و مناسك) آيت الله محمد باقر كمره اي.

26. خلاصه مناسك حج امام خميني.

27. مناسك حج آيت الله خويي.

28. مناسك حج آيت الله سيستاني.

29. توضيح مناسك حج آيت الله شاهرودي.

30. آداب و احكام حج آيت الله گلپايگاني.

31. مناسك حج و احكام عمره آيت الله گلپايگاني.

1. گفت و گوي امام با شبلي درباره اسرار و واقعيات حج.

32. برنامه حج بعثه آيت الله گلپايگاني.

33. احكام عمره آيت الله گلپايگاني نگارش علي افتخاري گلپايگاني.

34. حج و عمره محمد رحمتي سيرجاني.

35. آداب عمره قران محمد باقر بهبودي.

36. اسرار، مناسك، ادله حج صادقي.

37. كتاب حج جمعي از صاحب نظران.

38. قبل از حج بخوانيد علي افتخاري گلپايگاني.

39. ثواب اعمال حج موسوي دهسرخي اصفهاني.

40. احكام حج و اسرار آن حسن بيگلري.

41. حج البيت محمد جواد آيت الهي.

42. حج آن طور كه من رفتم علي اصغر فقيهي.

43. همراه با زائران خانه خدا محمد تقي رهبر.

44. كعبه دكتر ناصرالدين شاه حسيني.

45. به سوي ام القري رسول جعفريان.

46. راهنماي مصور حجاج محمد حسين فلاح زاده.

47. آموزش مناسك حج محمد حسين فلاح زاده محمود مهدي پور.

48. آثار اسلامي مكه و مدينه رسول جعفريان.

49. راهنماي مصور حجاج در مكه معظمه و مدينه طيبه جعفر وجداني.

50. آداب الحرمين سيد جواد حسيني آل علي شاهرودي.

51. در راه خانه خدا عزالدين قلوز ترجمه سيد جعفر شهيدي.

52. حج برنامه تكامل سيد محمود ضياء آبادي.

53. فلسفه

ص: 1452

و اسرار حج ابوالقاسم سحاب.

54. تاريخ و آثار اسلامي مكه معظمه و مدينه منوره اصغر قائدان.

55. حرمين شريفين دكتر حسين قره چانلو.

56. تاريخ جغرافيايي مكه معظمه و مدينه طيبه حسين عمادزاده.

57. نگرشي اجتماعي به كعبه و حج از ديدگاه قرآن سيد محمد حسيني كشكوئيه.

58. تاريخ مكه دكتر محمد هادي اميني ترجمه محسن آخوندي.

59. الاعلاق النفيسه ابن رسته ترجمه دكتر حسين قره چانلو.

60. مدينه شناسي سيد محمد باقر نجفي.

61. عرشيان دكتر سيد محمد جعفر شهيدي.

62. سفر نامه مكه مهديقلي هدايت به كوشش دكتر سيد محمد دبير سياقي.

63. سفر نامه ابن جبير محمد بن احمد بن جبير ترجمه پرويز اتابكي.

64. سفرنامه ناصر خسرو به كوشش نادر وزين پور. (به كوشش محمد دبير سياقي)

65. راهنماي حرمين شريفين ابراهيم غفاري.

66. با راهيان قبله عليرضا محمد خاني.

67. ميعادگاه عشاق احمد محدث خراساني.

68. سيري در اماكن سرزمين وحي علي اكبر حسني.

69. با ما به مكه بياييد دكتر عبدالمهدي يادگاري.

70. مدينه منوره تحولات عمراني و ميراث معماري صالح لمعي مصطفي ترجمه صديقه وسمقي.

71. تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي در طول تاريخ ناجي محمد حسن عبدالقادر الانصاري ترجمه عبدالمحمد آيتي.

72. گنجينه هاي ويران محمد عبايي خراساني سيد رضا حسيني نسب.

73. گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج محمد افتخاري.

74. الغدير علامه مجلسي ترجمه فارسي.

75. طبقات واقدي ترجمه دكتر محمود مهدوي دامغاني.

76. تاريخ مفصل اسلام ج 1 عمادزاده.

77. ناسخ التواريخ ميرزا محمد تقي سپهر.

78. تاريخ پيامبر اسلام - دكتر محمد ابراهيم آيتي.

79. تاريخ تمدن اسلام جرجي زيدان

ص: 1453

ترجمه علي جواهر كلام.

80. مروج الذهب مسعودي ترجمه ابوالقاسم پاينده.

81. مقاتل الطالبيين - ابوالفرج اصفهاني ترجمه رسولي محلاتي.

82. التنبيه و الاشراف مسعودي ترجمه ابوالقاسم پاينده.

83. منتهي الآمال حاج شيخ عباس قمي.

84. فرقه وهابي علي دواني.

85. اصول فقه، فقه مرتضي مطهري.

86. رساله نوين امام خميني ترجمه و تنظيم بي آزار شيرازي.

87. مسالك و ممالك ابواسحق ابراهيم اصطخري به اهتمام ايرج افشار.

88. امام شناسي سيد محمد حسين حسيني طهراني.

89. مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي سيد محمد حسيني.

90. لفت نامه علي اكبر دهخدا.

91. فرهنگ فارسي دكتر محمد معين.

92. فرهنگ جامع احمد سياح.

93. فرهنگ نفيسي دكتر علي اكبر نفيسي.

94. فرهنگ آنندراج محمد پادشاه (شاد).

95. فرهنگ رشيدي عبدالرشيد حسين مدني تتوي.

96. فرهنگ غياث اللغات غياث الدين رامپوري.

97. فرهنگ علوم دكتر سيد جعفر سجادي.

98. فرهنگ معارف اسلامي دكتر سيد جعفر سجادي.

99. فرهنگ اصطلاحات فقهي محمد حسين مختاري علي اصغر مرادي.

100. دايرة المعارف تشيع - احمد صدر حاج سيد جوادي.

101. دايرة المعارف بزرگ اسلامي كاظم موسوي بجنوردي.

102. دايرة المعارف فارسي غلامحسين مصاحب (و...)

103. فرهنگنامه حج و عمره و اماكن مربوطه مهريزي.

104. فرهنگ دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا مهدي ملتجي.

105. معارف و معاريف سيد مصطفي حسيني دشتي.

106. راهنمايي دانشوران سيد علي اكبر برقعي قمي.

107. مبسوط در ترمينولوژي حقوق - دكتر محمد جعفر جعفري لنگرودي.

108. ماهنامه مكتب اسلام.

109. روزنامه همشهري و اطلاعات.

110. فصلنامه (1) ميقات حج.

لطفاً توجه فرماييد:

1. (ك) رجوع كنيد به

2. ممكن است آيه قرآن

ص: 1454

به طور كامل ذكر نشده باشد.

3. ذكر منبع به معني نقل بي كم و كاست از آن منبع نمي باشد.

4. حرف ما قبل (ه) در آخر كلمه، بنا به تداول فارسي مكسور ضبط شده.

1. و منابع متعدد ديگري كه به برخي از آنها در متن اشاره شده است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109